Super User
سخن و سخنوری
مقاله حاضر، گزیده مهمترین مطالب كتاب «سخن و سخنوری» اثر خطیب توانا حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی رحمه الله فلسفی است.
ناطق و فن سخن
1) سه چیز در نطق گویندگان نقش بسیار مهم و مؤثر دارد:
الف) شخصیت ناطق و قدر و منزلتی كه در افكار عمومی دارد. به هر نسبتی كه ناطق محبوبتر باشد و مقبولیتش در جامعه بیشتر، به همان نسبت توجه مردم به سخنش زیادتر و اثر كلامش فزونتر خواهد بود.
ب) موضوع مورد بحث. هر قدر موضوع به نظر مردم مهمتر باشد میل آنان به استماعش بیشتر است.
ج) هنر ناطق در كیفیت القای كلام.
حضرت علی علیه السلام میفرماید: «رب كلام انفذ من سهام؛ چه بسا كلامی كه تاثیرش [در شنوندگان] از تیرهای بران و دل شكاف زیادتر است.» (1)
آگاهی و آگاه سازی
2) سخنور باید از مطلبی كه میخواهد مورد بحث قرار دهد، آگاه باشد، یعنی بداند چه میخواهد بگوید یا چه مسائلی را با شنوندگان در میان میگذارد و با چه نظم و ترتیبی آن را ادا میكند.
سخن و سخنوری
3) آگاهی سخنران به ماده و صورت سخن و آغاز و انجام كلام، به گفتههای وی نظم و ترتیب میبخشد.
4) سخنران علاوه بر خودآگاهی، باید آگاه سازی هم بنماید و در آغاز كلام موضوع بحث خود را هرچند با عبارتی كوتاه و مختصر به اطلاع شنوندگان برساند.
اقناع و ترغیب
5) سخنران باید در موضوعی كه مورد بحث قرار میدهد، آن قدر قوی و مسلط باشد كه بتواند عقل شنوندگان را در صحت و اصالت آن اقناع نماید و آنان را با خود موافق و هم عقیده سازد.
حضرت علی علیه السلام میفرماید: « ما من طاعة الله شی ء الا یاتی فی كره و ما من معصیة الله شی ء الا یاتی فی شهوة؛ هیچ یك از اوامر خداوند اطاعت نمیشود مگر با كراهت و بی رغبتی و هیچ یك از معاصی صورت نمیپذیرد مگر با شهوت و تمایل نفسانی.» (2)
سخن گفتن بدون علم
6) در آئین مقدس اسلام، سخن گفتن از روی علم و بصیرت و لب فرو بستن از آنچه نمیداند یكی از حقوق خداوند بر بندگان است. «عن زرارة بن اعین قال سالت ابا جعفرعلیه السلام ما حق الله علی العباد قال ان یقولوا مایعلمون و یقفوا عند مالا یعلمون؛ زراره میگوید: از امام باقرعلیه السلام سؤال كردم: حق خدا بر بندگان چیست؟ در پاسخ فرمود: آن را كه میدانند بگویند و در چیزی كه نمیدانند توقف نمایند.» (3)
حضرت علی علیه السلام میفرماید: «دع القول فیما لاتعرف؛ سخن گفتن را در چیزی كه نمیدانی و از آن آگاهی نداری رها كن.» (4)
بدون علم سخن گفتن، گوینده را تحقیر میكند.
حضرت علی علیه السلام میفرماید: «تكلموا تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه؛ سخن بگوئید تا شناخته شوید. چه آدمی زیر پوشش زبان پنهان است [و چون سخن بگوید، قدر و منزلتش روشن میگردد.] » (5)
زبان در دهان ای خردمند چیست كلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند كسی كه گوهر فروش است یا پیله ور
سخن ارتجالی
8) سخن ارتجالی به سخنی گفته میشود كه در صلاحیت سخنران میباشد ولی در شرایطی قرار میگیرد كه بدون آمادگی قبلی مجبور به سخنرانی میشود. این گونه سخنرانیها را فقط افراد با تجربه و توانمند باید بپذیرند كه اندوخته فكری و ذخیره علمی فراوان دارند.
رعایت فهم شنوندگان
9) سخنران باید در گفتههای خود مقدار درك شنوندگان را رعایت نماید و در خور فهم آنان سخن بگوید. برای نیل به این هدف، دو نكته باید همواره مورد توجه خطیب باشد:
الف) مادهای را كه برای بحث انتخاب مینماید، شایسته مجلس و متناسب با فهم حضار باشد كه در غیر این صورت یا به موضوع بحث ستم كرده است و یا به شنوندگان.
امام صادق علیه السلام میفرماید: «قام عیسی بن مریم خطیبا فی بنی اسرائیل فقال یا بنی اسرائیل لاتحدثوا الجهال الحكمة فتظلموها و لاتمنعوها اهلها فتظلموهم؛ حضرت عیسی بن مریم بین بنی اسرائیل برای خطابه به پا خاست. فرمود:ای بنی اسرائیل، مطالب حكیمانه را با افراد جاهل در میان نگذارید كه این ظلم به حكمت است، و آن را از افراد شایسته منع مكنید كه ظلم به شایستگان است.» (6)
ب) در مقام سخن، درجه عقل، نیروی درك، سطح فرهنگ، ظرفیت معنوی، استعداد فكری، قدرت فراگیری، طرز تفكر و درجات صلاحیت و شایستگی شنوندگان را بسنجد و مطالب خود را با رعایت استعداد آنان بیان نماید، نه آنكه مراتب علمی خود را معیار قرار داده و هرچه را كه میداند بگوید. حضرت علی علیه السلام میفرماید: «لاتقل ما لاتعلم بل لاتقل كل ماتعلم؛ در مقام سخن، نه فقط آن را كه نمیدانی مگوی بلكه همه دانستههای خود را نیز به زبان نیاور.» (7) در جای دیگر میفرمایند: «ینبغی ان یكون علم الرجل زائدا علی نطقه و عقله غالبا علی لسانه؛ شایسته و سزاوار آن است كه علم آدمی از نطقش فزونتر باشد و عقلش بر زبان وی غالب و پیروز.» (8)
تقوی و خلوص سخنور
10) تاثیر كلام خطیب از بزرگترین نشانههای شخصیت او در افكار عمومی است. سخنور اسلامی، اگر به گفتههای خود عمل نكند، نفوذ كلام خود را از دست میدهد و مردم به امر و نهی او ترتیب اثر نمیدهند و گفته هایش را بی تفاوت تلقی مینمایند.
عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب كما یزل المطر عن الصفا؛ امام صادق علیه السلام فرمود: زمانی كه عالم، به علم خود عمل نكند موعظه او از دلها میلغزد همان طور كه باران از روی سنگهای سخت میلغزد.» (9)
عن النبی صلی الله علیه وآله: «یا اباذر ما من خطیب الا عرضت علیه خطبته یوم القیامة و ما اراد بها؛ رسول اكرم صلی الله علیه وآله به اباذر فرمود: هیچ خطیبی نیست مگر آن كه در قیامت خطبه او و قصدش از ایراد آن خطبه به وی عرضه میشود.» (10)
مقدمه سخن
11) مقدمه از دو دیدگاه قابل بررسی است:
لزوم و عدم لزوم كه به اعتبار محتوای سخن و با توجه به شرایط به چهار قسم قابل تقسم است:
1 - ذكر مقدمه ضروری است.
2 - مقدمه ضرورت ندارد ولی ذكرش مفید و ثمربخش است.
3 - مقدمه لازم نیست و ذكرش خلاف بلاغت است.
4 - ذكر مقدمه زیان بار و مضر است و باید ترك شود.
كیفیت و مقدار مقدمه
الف: كیفیت
12) مقدمه سخن، به منزله پلی است كه افكار شنوندگان را با اصل مطلب مرتبط میكند و موجب تقریب اذهان میگردد، لذا سخنور باید آن را به گونهای طرح ریزی كند و مطالبی را در آن به كار برد، كه راه گشای شنوندگان، در فهم متن سخنرانی باشد.
ب: مقدار
13) سخنور باید مراقبت نماید كه مقدمه از حدی كه متناسب است تجاوز نكند و به زیاده روی گرایش نیابد، زیرا نقش مقدمه نزدیك كردن ذهن مخاطب به اصل بحث است و نه دور نمودن آن.
سخن حاوی پیام
15) اگر خطیب از مجموعه گفتههای خود مطلب كوتاه و آموزندهای را برگزیند و در پایان به شنوندگان خاطرنشان نماید، سخنش حاوی پیام خواهد بود و این خود برای سخنران امتیاز مثبتی است.
مزاج متعادل
16) حالات جسمی و روحی خطیب باید عادی و طبیعی باشد و در مواقع دردمندی، گرسنگی، بی خوابی و... سخنرانی ننماید.
بدترین سخن
17) بدترین سخن، سخنی است كه صدر و ذیل آن متناقض باشد.
قال علی علیه السلام: « شر القول ما نقض بعضه بعضا (11) ؛ بدترین سخن آن است كه قسمتی از آن قسمت دیگر را نقض كند.»
به عنوان مثال خطیبی در اول كلام خود میگوید: قال الله تعالی فی محكم كتابه الكریم، و یكی از آیات قرآن را میخواند و بیان میكند كه این آیه از متشابهات است. در این موقع یك شنونده دقیق میتواند اشكال كند كه شما یا باید میگفتید: «فی كتابه» و یا اینكه میگفتید: «فی متشابه كتابه.»
18) مبلغ باید حدخود را بشناسد، ارزش معلومات خویش را بداند، بلند پروازی نكند و از مرز صلاحیت علمی و لیاقتی كه دارد، قدمی فراتر نگذارد.
عن النبی صلی الله علیه وآله: «هلك امرء لم یعرف قدره و تعدی طوره (12) ؛ رسول اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: در معرض هلاك و تباهی است آن كس كه قدر و ارزش خود را نشناسد و از حد خویشتن تجاوز نماید.»
19) خطیبی كه حد خود را از جهت تقوی و درستكاری میشناسد و از لغزشهای خویش آگاهی دارد، هنگام سخن باید خود را ضمیمه مردم كند و بگوید: «ما مسلمانیم، حق نداریم غیبت كنیم، دروغ بگوئیم، دشنام دهیم و...» اما اگر خود را نادیده انگارد و فقط خطابش به مردم باشد، سخنش تاثیر لازم را نخواهد داشت.
20) خطیب باید حد خود را در قدر و منزلت اجتماعی بشناسد و به تناسب موقع و مقام خود سخن بگوید و از مرز خویش فراتر نرود كه موجب هتك و توهینش خواهد شد و اسلام آن را روا نمیدارد.
عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «لاینبغی للمؤمن ان یذل نفسه (13) ؛ اما صادق علیه السلام فرمود: برای مؤمن شایسته نیست كه خویشتن را ذلیل و خوار نماید.»
21) غرور از جمله عواملی است كه ممكن است در خطیب اثر سوء بگذارد و موجب شود كه در كرسی سخن حد خود را از یاد ببرد.
قال علی علیه السلام: «ینبغی للعاقل ان یحترس من سكر المال و سكر القدرة و سكر العلم و سكر المدح و سكر الشباب فان لكل ذلك ریاح خبیثة تسلب العقل و تستخف الوقار (14) ؛ سزاوار است انسان عاقل از مستی مال، مستی قدرت، مستی علم، مستی مدح و مستی جوانی برحذر باشد. چه همه این عوامل را بادی است ناپاك، كه عقل را سلب میكند و آدمی را سبكسر و بی شخصیت میسازد.»
22) مبلغ باید پیران و افراد مسن را تكریم و احترام كند و در امور خویش حد سن و سال افراد را مراعات نماید.
قال النبی صلی الله علیه وآله: «بجلوا المشایخ فان تبجیل المشایخ من اجلال الله عز و جل و من لم یبجلهم فلیس منا (15) ؛ رسول اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: پیران را مورد تكریم قرار دهید، كه بزرگ شمردن آنان، تكریم ذات اقدس الهی است. كسی كه قدر آنان را بزرگ نشمرد، از پیروان مكتب ما نیست.»
چه میخواهد بگوید؟
23) پیش از آنكه خطیب بر كرسی خطابه قرار گیرد، باید بداند چه میخواهد بگوید و محتوای سخنش چیست؟ زیرا شناخت هدف، خط مشی سخنران را تعیین میكند و به وی قدرت روحی و اطمینان خاطر میبخشد.
عن علی علیه السلام: «فكر ثم تكلم تسلم من الزلل (16) ؛ علی علیه السلام فرموده است: اول فكر كن، آنگاه سخن بگوی، تا از لغزشها سالم و محفوظ بمانی.»
چگونه میخواهد بگوید؟
24) همان طور كه خطیب، قبل از آغاز سخن، لازم است مواد مورد بحث خود را در نظر بگیرد و مشخص كند، همچنین لازم است مواد را در ذهن خود تنظیم نماید و چگونگی آغاز، انجام و محتویات بحث را در ذهن خود مرتب سازد. عن علی علیه السلام قال: «احسن الكلام مازانه حسن النظام و فهمه الخاص و العام (17) ؛ علی علیه السلام فرموده است: بهترین كلام آن است كه حسن نظم و ترتیب، به آن زیبایی و جمال بخشد و برای تمام مردم، از خواص و عوام، قابل فهم باشد.»
پرهیز از نقل شنیدهها
25) خطیب باید از گفتن شنیدههایی كه به نظر دروغ و غیر قابل قبول میآید، خودداری كند و بی جهت خویشتن را در معرض نفی و اثبات این و آن قرار ندهد.
قال علی علیه السلام: «لاتحدث بما تخاف تكذیبه (18) ؛ چیزی را كه از تكذیب آن خوف داری، به مردم مگوی.»
واكنش سخن
26) خطیب باید موضوع سخن خود را از بعدهای مختلف بسنجد، واكنشها را در نظر بگیرد و سپس برای شنوندگان بیان نماید.
27) واكنش بد و اثر نامطلوبی كه سخن گوینده در قلوب مردم به جای میگذارد، ناشی از دو عامل است:
الف - انحرافات فكری؛
ب - ناسنجیده سخن گفتن.
سخنور و فصاحت
28) خطیب باید كلمات و جملاتی را به كار برد كه روان و روشن باشد و از گفتن الفاظ پیچیده و نامانوس اجتناب نماید.
عن علی علیه السلام قال: «احسن الكلام ما لاتمجه الآذان و لایتعب فهمه الافهام (19) ؛ علی علیه السلام فرموده است: بهترین كلام آن است كه گوشها را در شنیدن بی رغبت ننماید و فهمها را به سختی و مشقت نیندازد.»
29) سخنور فصیح باید اولا به اندازه لازم بر لغات فصیح و كلمات روان مسلط باشد و ثانیا دارای ذوق طبیعی و استعداد فطری باشد.
30) سخنور فصیح، باید سخن آفرین باشد و آن چنان خود را آماده كند و در ادای كلمات و ساختن جملات تسلط یابد كه موقع سخنرانی در بن بست واقع نشود.
31) سخنور باید بدون تكلف و زحمت، مسائل مورد بحث خود را در قالب الفاظی فصیح و زیبا و جملاتی بدیع و رسا، كه وافی به مقصود باشد بریزد و آن طور كه میخواهد با بیانی روشن و واضح به اطلاع شنوندگان برساند.
ضرورت تمرین
32) كسی كه میخواهد خلاق سخن شود، لازم است برای خود برنامه تمرین قرار دهد و هر روز درباره یكی از آیات و روایات یا یكی از وقایع روز چندین بار با عبارات مختلف سخن بگوید.
33) مبلغ باید با تمرین و ممارست زیاد، سخن گفتن را ملكه نفس خویش سازد.
34) سخن گفتن در مجالس بزرگ مثل شناكردن در استخرهای بزرگ و دریاست كه نیاز به تمرین و ممارست در استخرهای كوچك دارد. پس یك سخنور ابتدا در جلسات كوچك تمرین میكند سپس در جلسات بزرگ با حضور هزاران نفر سخن میگوید.
زیبایی و جمال
35) از جمله اموری كه در جامعه به آدمی محبوبیت میبخشد، زیبایی و جمال است؛ خواه زیبایی ظاهری باشد و خواه از هت باطن و اخلاق.
36) فصاحت بیان برای انسان فصیح، نوعی جمال و زیبایی است. او وقتی لب میگشاید و سخن میگوید، شنوندگان با میل و رغبت به وی مینگرند و با علاقه و اشتیاق به سخنانش گوش میدهند. «سمع النبی صلی الله علیه وآله عن عمه العباس كلاما فصیحا فقال له: بارك الله لك یا عم فی جمالكای فصاحتك (20) ؛ رسول اكرم صلی الله علیه وآله از عمویش عباس بن عبد المطلب كلام فصیحی شنید. فرمود: خداوند جمالت را یعنی فصاحتت را برای تو ثابت و پایدار قرار دهد.»
گزینش لغات
37) اگر سخنران بخواهد بر الفاظ تسلط یابد، به گونهای كه قادر شود با سهولت، آنها را ضمن سخن به كار برد، باید هركجا یك كلمه یا جمله زیبایی را شنید یا در نوشتهای خواند، آن را در دفترچهای یادداشت نماید و به ذهن بسپارد، تا موقع سخنرانی در جای خود به تناسب بحث استفاده نماید.
كلمات زشت
38) متكلم فصیح باید مراقبت كند كه در كرسی خطابه، سخنانش به لغات زشت و الفاظ قبیح آلوده نگردد و كلماتی كه بر خلاف ادب است به زبان نیاورد.
39) الفاظ زشت و كلمات خلاف ادب، قدر و منزلت اجتماعی مبلغ را كاهش داده و افراد وزین را از اطراف او دور میكند.
حضرت علی علیه السلام در این باره میفرماید:
«ایاك و مایستهجن من الكلام فانه یحبس علیك اللئام و ینفر عنك الكرام (21) ؛ از سخنان قبیح و مستهجن پرهیز نما كه زشتگویی، فرومایگان را در اطرافت نگاه میدارد و عناصر شریف و بزرگوار را از گردت پراكنده میسازد.»
40) زیان زشتگویی عاید گوینده آن میشود و كسی كه مردم از زبان او خائف اند گرفتار آتش خواهد شد.
عن النبی صلی الله علیه وآله قال: «یا علی من خاف الناس من لسانه فهو من اهل النار (22) ؛ای علی، كسی كه مردم از زبانش بترسند، از اهل دوزخ است.»
وقفه در كلام
41) خطیب فصیح، باید در ضبط لغات و ساختن جملات بسیار تمرین كند كه حین سخن برای یافتن لفظ مناسب، دچار وقفه نشود و تسلسل كلامش از بین نرود.
لكنت زبان
42) عوامل زیر باعث لكنت زبان و جویده و نامفهوم سخن گفتن میشود:
الف) نارسایی علمی
ب) دودلی و تردید در صحت و سقم مطلب مورد نظر
ج) خلاف عقیده و واقعیت سخن گفتن
تناسب در سرعت كلام
43) رعایت اعتدال در تندگویی و كندگویی از جمله مسائلی است كه در فصاحت متكلم اثر قابل ملاحظهای دارد و خطیب باید با تمرین آن را ملكه خود سازد.
اندازه گیری صدا
44) صدای خطیب، باید معتدل و به اندازه باشد. نه آن قدر بلند حرف بزند كه صورت فریاد به خود بگیرد و نه آن قدر آهسته كه شنونده به سختی و با توجه بیش از اندازه بشنود.
45) سخنران آنجا كه میخواهد به مردم خطاب كند و مطلب مهمی را تذكر دهد، مقتضی است با صدای بلندتر از حد عادی سخن بگوید. و آنجا كه در مقام پندگفتن است و میخواهد مردم را نصیحت كند، بهتر است آن را آهسته بیان نماید.
بلاغت سخنور
46) خطیب بلیغ كسی است كه در مقام خطابه، با توجه به مقتضیات زمان، گفته هایش فصیح و روان و خالی از پیچیدگی باشد.
47) سخنران بلیغ، كلام را به درازا نمیكشاند و نیازی به اطاله سخن ندارد. «قیل لابی عبدالله علیه السلام: ماالبلاغة؟ قال من عرف شیئا قل كلامه فیه و انما سمی البلیغ لانه یبلغ حاجته باهون سعیه (23) ؛ از امام صادق علیه السلام سؤال شد: بلاغت چیست؟ در پاسخ فرمود: كسی كه چیزی را میداند، درباره آن كم سخن میگوید و بلیغ را بلیغ میگویند، چون با كوشش ناچیز به نیاز خود دست مییابد.»
48) شكر نعمت گران بهای سخن آن است كه این نعمت، در جای خود با اندازه گیری صرف شود. «عن موسی بن جعفرعلیهما السلام قال یا هشام من محی طرائف حكمته بطول كلامه فكانما اعان هواه علی هدم عقله و من هدم عقله افسد علیه دینه و دنیاه (24) ؛ امام موسی بن جعفرعلیهما السلام، هشام بن حكم را مخاطب ساخته و فرمودند: هركس نوآوریهای حكیمانه و مطالب تازه و ارزشمند خود را با طولانی كردن سخن خود محو نماید (و آن را بی اثر كند) ، مثل این است كه هوای نفس خویش را برای ویران سازی عقل خود یاری نموده است و كسی كه با عقل خویشتن چنین كند، دنیا و آخرت خود را فاسد كرده است.»
49) خطیب بلیغ، مقدار سخن را با توجه به اقتضای مجلس میسنجد و اختصار و تفصیل كلام را با رعایت موقع و مقام اندازه گیری میكند.
عن علی علیه السلام قال: «خیر الكلام ما لایقل و لایمل (25) ؛ علی علیه السلام فرمود: بهترین كلام آن است كه نه كم باشد [و خلاف توقع] و نه [زیاد و] ملال انگیز.»
50) خطیب و مبلغ پرحرف و زیاده گوی باید منتظر سرزنش شدن از سوی شنوندگان باشد.
عن علی علیه السلام قال: «من اطال الكلام فیما لاینبغی فقد عرض نفسه للملامة (26) ؛ آن كس كه سخن را در جایی كه سزاوار نیست به درازا میكشاند، با این كار، خویشتن را در معرض ملامت قرار میدهد.»
51) از هدف بحث خارج شدن، سخنان زائد به میان آوردن و كلام را به درازا كشاندن، شنونده را خسته میكند و از مطلب مورد علاقهاش باز میدارد.
عن ابی عبد الله علیه السلام قال: «ثلاثة فیهن البلاغة: التقرب من معنی البغیة و التبعد من حشو الكلام و الدلالة بالقلیل علی الكثیر (27) ؛ امام صادق علیه السلام فرمود: منشا بلاغت سخن سه چیز است:
1) نزدیك بودن به هدف و موضوع بحث.
2) دوری كردن از سخنان زائد و بی مورد.
3) القا كردن معانی زیادی با عباراتی كم.»
52) مبلغ باید از گفتن سخنان بی فایده پرهیز كند: اولیای گرامی اسلام، این قبیل سخنان را به «كلام فیما لایعنیه» تعبیر كرده و آن را سخت مذمت كرده اند.
عن النبی صلی الله علیه وآله قال: «ان اكثر الناس ذنوبا یوم القیامة اكثرهم كلاما فیما لا یعنیه (28) ؛ رسول اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: در قیامت، گناه كسانی بیشتر است كه بیشتر سخنان بی فایده گفته اند.»
رعایت تناسب مجلس
53) خطیب باید قبلا از خصوصیات مجلس و علت تشكیل آن آگاه گردد تا بتواند مطالبی را كه متناسب با حال و مقتضی مجلس است انتخاب نماید.
54) خطیب موقع تصمیم گیری برای گزینش ماده سخن لازم است خویشتن را از تمام احساسات شخصی و افكار خصوصی خالی كند، تمام ابعاد مجلس را واقع بینانه مورد توجه قرار دهد و مطلبی را برای سخن آماده كند كه از هر جهت متناسب آن مجلس باشد.
جامعه شناسی و روانشناسی
55) بسیاری از مسائل اصولی جامعه شناسی در قرآن شریف و احادیث رسول اكرم صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام آمده است. اگر خطیب تحصیل كرده، از این رشته علمی آگاهی یابد، میتواند آن آیات و روایات را در بحثهای جامعه شناسی پیاده كند و توجه شنوندگان را به ارزش علمی آنها جلب نماید.
56) آشنایی خطیب با علم روانشناسی به او كمك میكند تا بتواند به عمق پارهای از روایات اخلاقی واقف گردد و به شنوندگان خویش هم بفهماند.
توجه به جو سیاسی
57) اگر خطیب به وضع سیاسی و شرایط موجود زمان اعتنا نكند و از كنار آن بی تفاوت بگذرد، ممكن است ناآگاه سخنی بگوید كه در اوضاع و احوال روز، طبق مصلحت نباشد.
58) خطیب نه تنها در كرسی خطابه باید رعایت جو سیاسی را بكند بلكه در مجالس خصوصی، كه با حضور قدرتمندان سیاسی خودخواه تشكیل میشود نیز باید رعایت جو مجلس را بكند.
احترام به شخصیت شنوندگان
59) خطیب باید شخصیت مستمعین خویش را در گفتار و رفتار محترم شمرده و طوری سخن بگوید كه شنوندگان احساس حقارت و پستی نكنند.
60) یكی از راههای احترام به شخصیت شنوندگان آن است كه خطیب، با نرمی و ملایمت سخن بگوید. از خشونت در كلام و به كار بردن لغات تند اجتناب نماید. قرآن كریم میفرماید: «اذهبا الی فرعون انه طغی فقولا له قولا لینا لعله یتذكر او یخشی» (29) ؛ «شما دو نفر [حضرت موسی و هارون) نزد فرعون بروید. او طغیان و سركشی كرده است. با وی به نرمی سخن بگویید، شاید متذكر شود یا از عذاب الهی بترسد.»
61) خطیب، با سخنان نرم و ملایم میتواند به سهولت شنوندگان را به راه حق هدایت كند، حس وظیفه شناسی را در نهادشان بیدار سازد و آنان را در راه انجام تكالیف شرعی، تشویق و ترغیب نماید. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «عود لسانك لین الكلام (30) ؛ زبانت را به گفتار نرم و ملایم عادت بده.»
نگرش همه جانبه
62) خطیب باید تمام حضار مجلس را مخاطب خود به حساب آورد و در طول مدت سخنرانی، به طور متناوب توجه خود را به همه شنوندگان به صورت مساوی معطوف كند.
عن ابی عبد الله علیه السلام قال: «كان رسول الله صلی الله علیه وآله یقسم لحظاته بین اصحابه ینظر الی ذا و ینظر الی ذا بالسویة (31) ؛ امام صادق علیه السلام میفرمود: رسول گرامی صلی الله علیه وآله نگاههای خود را بین اصحاب خویش تقسیم مینمود. به این و به آن به طور مساوی نگاه میكرد.»
انتقاد اصولی
63) از جمله اموری كه لازم است خطیب در كرسی سخن رعایت نماید، این است كه به عنوان گفتن یا انتقاد كردن، فرد مخصوصی را مخاطب نسازد و از شخص معینی نام نبرد، چراكه انتقاد علنی، نه تنها در وی اثر مفید نمیگذارد و او را اصلاح نمیكند بلكه ممكن است نتیجه معكوس نیز بدهد.
حق گویی
64) خطبای اسلامی باید در تبلیغ دین حق و نشر معارف قرآن كوشا و جدی باشند و تا جائیكه میتوانند حق را بگویند و از تذكرات مفید و لازم خودداری ننمایند.
عن علی علیه السلام قال: «اخسر الناس من قدر علی ان یقول الحق و لم یقل (32) ؛ علی علیه السلام فرمود: زیان كارترین مردم كسی است كه بتواند حق را بگوید، ولی لب فرو بندد و نگوید.»
رعایت هماهنگی
65) سخنرانان، برای آن كه كلامشان هرچه بهتر در شنوندگان اثر بگذارد، لازم است اصل طبیعی و فطری هماهنگی را كه از فنون مهم سخنوری است، مورد توجه قرار دهند و به گونهای حرف بزنند كه مطلب مورد بحث آنها، با كیفیت صوت، وضع قیافه، صدای خفیف یا شدید، و همچنین چگونگی حركات دست و بدنشان هماهنگ و منطبق باشد.
سخنوری و شجاعت
66) شجاعت برای خطبای دینی به شرط آن كه از مرز شرع تجاوز نكند و رنگ تهور به خود نگیرد، امری لازم و ضروری است.
خطیب فصیح و بلیغی كه شجاع است و در پرتو اعتماد به خدا، با قاطعیت سخن میگوید، در دلها نفوذ بیشتر دارد و مردم را زودتر به صراط مستقیم هدایت مینماید.
فهماندن سخن
67) یكی از مسائل مهم در فن سخنوری كه اساس جلسات سخنرانی بر آن استوار است، قدرت تفهیم مطالب است. تفهیم مطالب از راههای زیر صورت میگیرد:
الف) رعایت روانی كلام
خداوند متعال میفرماید: « و لقد یسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر (33) ؛ «ما قرآن كریم را برای خواندن (فهمیدن و حفظ كردن) آسان نمودیم. آیا كسی هست كه از این كتاب آسان پند گیرد؟»
ب) استفاده از جملات كوتاه
اگر گاهی جملات طولانی است باید به گونهای باشد كه طول كلام رابطه لفظ و معنی را قطع نكند.
ج) مقایسه و سنجش
خداوند متعال میفرماید: «قل هل یستوی الاعمی و البصیرام هل تستوی الظلمات و النور» (34) ؛ «بگو آیا نابینا و بینا با یكدیگر مساوی اند و آیا تاریكیها و روشنایی با هم یكسان هستند؟»
پاسخگویی به شبهات
68) خطیب اسلامی، در كرسی سخن، حتی المقدور باید از طرح پارهای از شبهات خودداری نماید و با توجه به سطح معلومات و درك شنوندگان به طرح شبهه بپردازد.
69) طرح شبهه بدون توجه به سطح علمی و فهم شنوندگان و قدرت بیان خطیب ممكن است ضررهای زیر را داشته باشد:
الف) بعضی از شنوندگان اصل شبهه را به خوبی فرا گیرند و آن چنان تحت تاثیر واقع شوند كه به جواب شبهه توجه ننمایند.
ب) بیان خطیب در مقام پاسخگویی، وافی و رسا نباشد و نتواند جواب شبهه را آن طور كه باید بدهد. در نتیجه شنونده دچار تضاد درونی شده و عمرش در كشمكش باطنی طی میشود.
ج) پاسخ خطیب برهانی و مستدل نباشد و نتواند شنونده را قانع نماید، در این صورت شبهه از خاطر شنونده زدوده نمیشود.
70) اگر در موردی خطیب ناچار شود شبههای را در منبر طرح نماید و به آن پاسخ گوید، بهتر آن است كه در آغاز سخن، پاسخ شبهه را به صورت یك بحث اساسی مطرح نماید و به گونهای توضیح دهد كه وقتی اصل شبهه طرح میشود جواب آن را همه فهمیده باشند.
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) غرر الحكم، ص 416.
2) نهج البلاغه، خطبه 175.
3) میزان الحكمه، ج 5، ص 14.
4) فهرست غرر، ص 333.
5) نهج البلاغه، كلمه 392.
6) امالی صدوق، ص 253.
7) نهج البلاغه، كمله 382.
8) غرر الحكم، ص 876.
9) كافی، ج اول، ص 44.
10) امالی شیخ طوسی، ج 2، ص 143.
11) غرر الحكم، ص 444.
12) كتاب شهاب، ص 58.
13) وسائل، ج 11، ص 425.
14) غرر الحكم، ص 862.
15) مشكوة الانوار، ص 168.
16) فهرست غرر، ص 315.
17) همان، ص 332.
18) غرر الحكم، ص 800.
19) فهرست موضوعی غرر الحكم، ص 332.
20) المستطرف، ج اول، ص 41.
21) غرر الحكم، ص 156.
22) بحار، ج 74، ص 46.
23) تحف العقول، ص 359.
24) اصول كافی، ج اول، ص 17.
25) فهرست غرر، ص 333.
26) همان، ص 336.
27) تحف العقول، ص 317.
28) میزان الحكمه، ج 8، ص 437.
29) طه/ 43 و 44.
30) فهرست غرر الحكم، ص 334.
31) كافی، ج 8، ص 268.
32) فهرست موضوعی غرر الحكم، ص 332.
33) قمر/ 17.
34) رعد/ 16.
گزیدهای از كتاب (غنا موسیقی)
اشاره
به یاری خداوند متعال، مباحثی با عنوان «گزیده» در اختیار شما قرار میگیرد. این نوع از مقالهها - معمولا - فشرده یك كتا ب، مقاله، یا فصلی از یك اثر است. موضوع این شماره غنا و موسیقی میباشد كه از كتاب «غنا، موسیقی» استخراج شده است. این كتاب اولین نمونه از یك طرح تحقیقاتی فقهی است كه به كوشش رضا مختاری و محسن صادقی و جمعی از محققان فاضل حوزه علمیه قم، تهیه شده و بهترین و جامعترین منبع موجود در این زمینه برای فقها و فضلاست. این اثر اكنون در سه مجلد (2778 صفحه) سامان یافته و بوستان كتاب قم، وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی، پخش آن را به عهده دارد. (1)
جلد اول و دوم، پس از مقدمه طولانی، بیست و هفت رساله خطی را با تصحیح و تحقیق كامل به عنوان بخش اول در خود جای داده است و جلد سوم در 1600 صفحه؛ شامل پنج بخش ذیل است كه از بخش دوم مباحث شروع شده است.
دوم: گفتارهای پراكنده درباره غنا؛
سوم: آراء فقیهان درباره غنا؛
چهارم: كتابشناسی غنا؛
پنجم: احادیث غنا؛
ششم: اهل سنت و غنا.
گفتنی است كه جلد چهارم این كتاب نیز در دست تهیه میباشد.
مقاله حاضر گزیدهای است از بخش پنجم كتاب، كه در 119 صفحه، و دو فصل؛ متن و سند همه احادیث غنا و موضوعات مربوط به آن را با نظمی خاص آورده است تا برای فقه پژوهانی كه مایلند با همه احادیث غنا یكجا آشنا شوند، سودمند افتد.
سخنان فقها درباره احادیث غنا
پیشاپیش مناسب است سخنان چند تن از فقهای بنام را، در تفسیر احادیث غنا یادآور شویم:
شیخ انصاری رحمه الله گوید: «الغناء لا خلاف فی حرمته فی الجملة، والاخبار بها مستفیضة، وادعی فی الایضاح تواترها. » (2)
صاحب جواهررحمه الله نیز نوشته است: «والسنة متواترة فیه» (3)
امام خمینی رحمه الله گوید: «فقد وردت روایات مستفیضة او متواترة علی حرمته، وهی علی طوائف.» (4)
آیة الله خوئی رحمه الله گوید: «والروایات الواردة فی حرمة الغناء وان كان اكثرها ضعیف السند، ولكن فی المعتبر منها غنی وكفایة.» (5)
منابع
همه احادیث كتب اربعه اوائل؛ یعنی كافی، فقیه، تهذیب و استبصار و كتب اربعه اواخر؛ یعنی وافی، وسائل، بحار و مستدرك، درباره غنا و مباحث مربوط به آن، در این بخش درج شده است و احادیث عامه در بخش ششم، ضمن دو رساله و ده گفتار از مشهورین آنان نقل میشود. مراجعه كننده به این بخش، نیازی ندارد تا به سایر منابع رجوع كند؛ چون همه احادیث با همه خصوصیات و اختلافات سندی و متنی با دقت تمام ثبت و ضبط شده است.
باب 1. احادیثی كه در تفسیر چهار آیه آمده است
آیه اول
ابوبصیر از حضرت صادق علیه السلام درباره «قول الزور» در آیه شریفه ذیل میپرسد. «فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور»؛ (6) «و از بتهای پلید و از سخن باطل بپرهیزید.»
حضرت میفرماید: «الغناء» (7) . همچنین آن حضرت در پاسخ به زید شحام و دیگران نیز میفرماید: «الرجس من الاوثان؛ الشطرنج، وقول الزور؛ الغناء؛ (8) منظور از بتهای پلید شطرنج است و منظور از قول زور غنا میباشد.»
یكی از شیعیان، از حضرت امام صادق علیه السلام پرسید: من كسی هستم كه با شكار و چوگان سرگرم میشوم و خود را به بازی شطرنج مشغول میدارم. امام علیه السلام فرمود: «... اما صید كه تلاشی بیهوده است و هر كه از روی بازیچه، هوسبازی، بیهوده گرایی و خوشگذرانی در پی صید باشد؛ تلاشش بی فایده و باطل است و نماز و روزهاش در سفر [معصیت] كامل است و براستی كه شخص مؤمن چنین فرصتهایی را ندارد؛ آخرت جویی او را از كارهای بیهوده و بازیچه بازداشته است.
و اما شطرنج، در همین مورد است كه خدای عزیز و جلیل میفرماید: «فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور»؛ فقول الزور: الغناء، وان المؤمن عن جمیع ذلك لفی شغل، ما له وللملاهی! فان الملاهی تورث قساوة القلب وتورث النفاق. واما ضربك بالصولج فان الشیطان معك یركض، والملائكة تنفر عنك، وان اصابك شی ء لم تؤجر، ومن عثر به دابته فمات دخل النار؛ (9)
پس منظور از «قول زور» غناست و واقعا یك مؤمن برای چنین اموری بیكار نیست، او را با رامشگری و نوازندگی چكار!؟ رامشگری و نوازندگی قساوت قلب و نفاق به بار میآورد. اما چوگان زدنت؛ [كار درستی نیست] زیرا شیطان به همراهت میدود و فرشتگان از كنار تو كوچ میكنند و اگر در این وادی به مصیبتی دچار شدی، پاداشی نداری و هر كه را چارپایش بر زمین زند و بمیرد، وارد آتش شود.» (10)
عبدالله بن ابوبكر بن محمد گوید: به دستشویی خانهام رفتم، كنیز همسایهام میزد و میخواند، من لحظهای ماندم و گوش دادم و بیرون شدم. هنگامی كه شب فرا رسید، به محضر امام صادق علیه السلام [امام زمانم] شرفیاب شدم. آن گاه كه حضرت مقابل من قرار گرفت، فرمودند: «الغناء اجتنبوا، الغناء اجتنبوا، الغناء اجتنبوا «اجتنبوا قول الزور»؛ از غنا بپرهیزید، از غنا بپرهیزید، از غنا بپرهیزید. [خداوند میفرماید] از قول زور بپرهیزید.» وی گوید: امام علیه السلام همواره میفرمود: «الغناء اجتنبوا، الغناء اجتنبوا» تا آنجا كه آن مجلس برایم به تنگ آمد، در فشار روحی قرار گرفتم و دانستم كه منظورش من هستم. جلسه پایان یافت، وقتی بیرون رفتم به غلامش معتب گفتم: به خدا سوگند، جز من كسی در نظرش نبود. (11)
آیه دوم
روایاتی در تفسیر آیه شریفه «والذین لا یشهدون الزور»؛ (12) « [بندگان خاص خدای رحمان] كسانی هستند كه شاهد زور نمیشوند.» وارد شده و غنا را یكی از مصادیق زور معرفی كرده اند. مجمع البیان، ذیل آیه، مینویسد: یعنی در جلسات باطل حاضر نمیشوند و از این قبیل است مجالس غنا، فحش و.... گفته شده: منظور آیه همان غناست. این تفسیر از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت شده است. (13)
آیه سوم
محمد بن مسلم گوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم كه میفرمود: «غنا از چیزهایی است كه خدای عزوجل بر آن وعده آتش داده است و این آیه را تلاوت فرمود: «ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ویتخذها هزوا اولئك لهم عذاب مهین» ؛ (14) «و بعضی از مردم سخنان بیهوده را میخرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا گیرند، برای آنها عذابی خواركننده است.»
پنج روایت، دلالت دارد كه یكی از موارد «لهو الحدیث» غنا و موسیقی است. (15)
به عنوان نمونه؛ ابو امامه از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله نقل میكند: «لا یحل تعلیم المغنیات ولا بیعهن، واثمانهن حرام وقد نزل تصدیق ذلك فی كتاب الله تعالی: «ومن الناس من یشتری...» والذی نفسی بیده ما رفع رجل عقیرته یتغنی الا ارتدفه شیطانان یضربان بارجلهما علی صدره وظهره حتی یسكت؛ (16) آموزش كنیزان رامشگر، حلال نیست، همچنین فروش آنان و قیمت گذاری آنها حرام است و تصدیق این مطلب در كتاب خداوند متعال نازل شده است كه «ومن الناس من یشتری...» ؛ سوگند به آن خدایی كه جانم در كف اختیار او است، هیچ كس صدایش را به غنا بلند نمیكند مگر این كه دو شیطان بر دوشش سوار میشوند و با پاشنه پا بر سینه و پشتش میزنند، تا هنگامی كه ساكت گردد.»
آیه چهارم
گروهی از شیعیان كوفه وارد مدینه شدند و به منزل شخصی كه اهل غنا و موسیقی بود، رفتند. ابو ایوب خراز - كه یكی از آنهاست - گوید: سپس نزد امام صادق علیه السلام شرفیاب شدیم، حضرت به ما فرمود: «این نزلتم؛ كجا منزل كردید!؟» گفتیم: نزد فلانی كه كنیز خواننده دارد. در روایت دیگری سخن امام علیه السلام چنین است: «كیف فعلتم هذا؟؛ چگونه این كار را انجام دادید؟» عرض كردیم: جز خانه او جایی دیگر پیدا نكردیم و تا آنجا نرفته بودیم، نمیدانستیم. حضرت فرمود: «فكونوا كراما؛ بزرگوار باشید.»
ما واقعا منظورش را درك نكردیم و گمان كردیم میفرماید: كرم كنید و پول بیشتری به او بدهید، از اینرو برگشتیم و پرسیدیم ما منظور حضرت عالی را از جمله «كونوا كراما» نمیدانیم. آن گاه امام علیه السلام فرمود: «آیا نشنیده اید سخن خدای عزیز و جلیل را كه در كتابش میفرماید: «واذا مروا بالغو مروا كراما» (17) ؛ (18) و هنگامی كه به لغو و بیهودگی برخورند، بزرگوارانه از آن میگذرند.
باب 2. مذمت و نهی از غنا
ریان بن صلت در خراسان از امام رضاعلیه السلام میپرسد: سرورم، هشام بن ابراهیم عباسی میگوید: شما به او اجازه داده اید موسیقی بشنود و برای او حلال كرده اید. حضرت میفرماید: «كذب الزندیق، انما سالنی عن ذلك فقلت له: ان رجلا سال ابا جعفرعلیه السلام عن ذلك، فقال ابوجعفر: اذا میز الله بین الحق والباطل فاین یكون الغناء؟، فقال: مع الباطل، فقال له ابوجعفر: قد قضیت» ؛ (19) این مرد ریاكار دروغ میگوید، در این باره از من پرسید، به او گفتم: شخصی از حضرت باقرعلیه السلام از این موضوع پرسید، و آن حضرت در پاسخش فرمود: «هنگامی كه خدا حق و باطل را جدا كند غنا در كدام صف قرار میگیرد؟ آن مرد پاسخ داد: غنا در صف باطل قرار میگیرد. آن گاه امام باقرعلیه السلام فرمود: « [خوب] داوری كردی.»
امام صادق علیه السلام میفرماید: «بیت الغناء لا تؤمن فیه الفجیعة، ولا تجاب فیه الدعوة، ولا یدخله الملك؛ (20) خانه غنا، خانهای است كه نه از مرگ ناگهانی در امان است و نه دعا در آن مستجاب است و نه فرشته در آن وارد میشود.»
امام باقر و امام صادق علیهما السلام: «الغناء عش النفاق...؛ (21) غنا لانه نفاق است.»
حضرت باقرعلیه السلام: «مجلس الغناء مجلس لا ینظر الله (عزوجل) الی اهله، والغناء اخبث ما خلق الله (تعالی) والغناء یورث النفاق ویعقب الفقر؛ (22) جلسه غنا، نشستی است كه خدا به اهل آن، نظر [رحمت] ندارد و غنا خبیثترین چیزی است كه خدای تعالی آفریده است و نفاق میآورد و فقر [و فلاكت] در پی دارد.»
حضرت صادق علیه السلام فرمود: «اما یستحیی احدكم ان یغنی علی ظهر دابته وهی تسبح؛ (23) آیا یكی از شما حیا نمیكند كه سواره بر مركب غنا میخواند با این كه آن حیوان، تسبیح خدا را میگوید؟»
باب 3. نهی از غنا در قرائت قرآن كریم
رسول اكرم صلی الله علیه وآله: «اقرؤوا القرآن بالحان العرب واصواتها، وایاكم ولحون اهل الفسق واهل الكبائر فانه سیجیی ء من بعدی اقوام یرجعون القرآن ترجیع الغناء والنوح والرهبانیة، لا یجوز تراقیهم، قلوبهم مقلوبة وقلوب من یعجبه شانهم؛ (24)
قرآن را با لحنها و آوازهای عرب بخوانید و از لحنهای بدكاران و اهل گناهان كبیره دوری كنید؛ زیرا كه پس از من مردمانی آیند كه قرآن را چون خوانندگی غنا و نوحه خوانی و رهبان مآبی در حنجره بچرخانند، چنین قرائتی از گلوگاه آنان نگذرد، دلشان وارونه است، و دل هر كه از آنها خوشش آید [هم وارونه است] .»
باب 4. قیمت مغنیه و درآمدش
ابراهیم بن ابی البلاد گوید:
اسحاق بن عمر چند جاریه مغنیه داشت، در وقت مرگش سفارش كرد آنان را بفروشیم و پولش را نزد امام كاظم علیه السلام ببریم. من نیز - طبق وصیت - آنان را به سیصد هزار درهم فروختم و پولش را نزد امام علیه السلام بردم و عرض كردم: یكی از دوستان شما چنین سفارشی كرده است، انجام دادم و اینك پولش را تقدیم میكنم.
حضرت فرمودند: «لا حاجة لی فیه؛ ان هذا سحت، وتعلیمهن كفر والاستماع منهن نفاق وثمنهن سحت؛ (25) من نیازی به این پول ندارم، واقعا این پول، نامشروع است و آموزش آنان كفر است و شنیدن از آنان نفاق است و قیمتشان حرام است.»
در روایت دیگری چنین تعبیر شده است: «ان ثمن الكلب والمغنیة سحت؛ (26) به راستی قیمت سگ و كنیز مغنیه حرام است.»
در توقیعی كه از ناحیه مقدسه امام زمان علیه السلام توسط محمد بن عثمان عمری - نایب خاص حضرت - رسیده، چنین آمده است: «... واما ما وصلتنا به فلا قبول عندنا الا لما طاب وطهر، وثمن المغنیة حرام...؛ (27) و اما آن پولهایی كه آوردی، ما نمیپذیریم جز آنچه پاك و پاكیزه باشد و قیمت كنیز آوازه خوان حرام است.»
باب 5. آلات لهو و لعب
در این باب ضمن 18 صفحه، 36 روایت در تحریم آلات موسیقی آمده است:
1. مامون از امام علی بن موسی الرضاعلیه السلام خواست تا امام، ایمان را برایش توصیف نماید. آن حضرت نوشت: «... الایمان هو اداء الامانة و... واجتناب ا لكبائر، وهی قتل النفس... والمحاربة لاولیاء الله (تعالی) ، والاشتغال بالملاهی، والاصرار علی الذنوب و...؛ (28) ایمان؛ یعنی ادای امانت و... و دوری از گناهان كبیره كه عبارت است از خونریزی و... و جنگ با اولیای خدای تعالی و سرگرمی به آلات لهو و اصرار بر گناهان و....»
2. از امام صادق علیه السلام درباره خمر پرسیدند. حضرت فرمود: «قال رسول الله صلی الله علیه وآله،... ان الله تعالی بعثنی رحمة للعالمین، ولامحق المعازف والمزامیر وامور الجاهلیة واوثانها وازلامها و...؛ (29) پیامبر خدا9 فرمودند: خدای تعالی مرا جهت رحمت برای همه جهانیان برانگیخت و [مرا مبعوث كرد] تا [ابزار گناه مثل] تیرهای قمار، سازها و كارهای جاهلی و بتها و بدعتها و... را براندازم.»
3. قال رسول الله صلی الله علیه وآله: «انهاكم عن الزفن والمزمار وعن الكربات والكبرات؛ (30) شما را از بازی دف، ساز و نی، نرد و دایره و طبل و تنبور باز میدارم.»
4. در چند روایت از حضرت صادق علیه السلام این مضمون رسیده است: «در منزلی كه چهل روز تار و تنبك (آلات موسیقی) به كار رود، خداوند شیطانی را به نام قفندر بر آن مسلط میكند و او به تمام اندام صاحب خانه مینشیند و در او میدمد، پس از آن، حیا و غیرت از او برداشته میشود، به گونهای كه برایش مهم نیست هرچه دربارهاش بگویند و هرچه با ناموسش انجام دهند. (31) »
5. ابوصلب هروی از حضرت امام رضاعلیه السلام و او از پدران بزرگوارش از علی علیه السلام درباره علت عذاب اصحاب الرس چنین نقل میكند: «... یشربون الخمر، ویضربون بالمعازف ویاخذون الدستبند... ولا یتكلمون من الشرب والعزف...؛ (32) [از جمله علل عذاب اصحاب رس این بود كه] شراب میخوردند، تار و تنبك میزدند و دستان میگرفتند و از اینها نهی نمیكردند.»
باب 6. استماع غنا و تار
ایجاد نفاق، فقر و گرفتاری
امام صادق علیه السلام میفرماید: «استماع الغناء واللهو ینبت النفاق فی القلب كما ینبت الماء الزرع؛ (33) شنیدن غنا و [اشعار] بیهوده، در دل نفاق میرویاند؛ همان گونه كه آب، زراعت را میرویاند.»
امام علی علیه السلام: «... كثرة الاستماع الی الغناء یورث الفقر؛ (34) پر شنیدن موسیقی فقرآور است.»
چند روایت از امام صادق علیه السلام بدین مضمون رسیده است: حضرت از یكی از یارانش میپرسد: «دیروز كجا بودی؟» آن مرد میگوید: دانستم كه امام علیه السلام با خبر شده است، از اینرو عرض كردم: فدایت شوم، در راه میرفتم، فلانی مرا دید، دستم را گرفت و با اصرار به منزل خود كشانید و به زور ما را نگهداشت؛ كنیز آوازه خوانی هم داشت، قدری خوانندگی و نوازندگی كرد و بنده تا عصر آنجا بودم.
امام علیه السلام با ناراحتی فرمود: «ویحك، اما خفت امر الله ان یاتیك وانت علی تلك الحال؟ انه مجلس لا ینظر الله الی اهله، الغناء اخبث ما خلق الله (عزوجل) ؛ (35) وای بر تو آیا نترسیدی كه در چنان وضعی امر خدا (مرگ) سراغت آید؟ به راستی آن مجلسی است كه خدا به اهل آن نگاه نمیكند؛ غنا خبیثترین آفریده خدای عزوجل است.»
توبه
مسعدة بن زیاد گوید: در محضر حضرت صادق علیه السلام بودم، مردی عرض كرد: پدر و مادرم فدایت! صدای آواز كنیزان رامشگر همسایه، به دستشویی ما میرسد و هنگامی كه آنجا میروم، گاهی بیشتر مینشینم تا خوانندگی و نوازندگی آنها را بشنوم. حضرت فرمود: «چنین مكن.» آن مرد عرض كرد: به خدا قسم نزدشان نرفتم، تنها صدایی است كه میشنوم. آن گاه حضرت فرمودند: «لله انت! اما سمعت الله (عزوجل) یقول: «ان السمع والبصر والفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا»؛ (36) خدا به دادت برسد، آیا سخن خدای عزوجل را نشنیدهای كه میفرماید: «براستی از [تمامی] شنیدن و دیدن و دل بازخواست خواهد شد.» آن مرد عرض كرد: این چنین است، ولی گویا تا كنون این آیه قرآن كریم را از هیچ عرب و عجمی نشنیده بودم؛ بنابراین - به خواست خدا - دیگر تكرار نمیكنم و جدا از خدا آمرزش میطلبم. آن گاه امام علیه السلام فرمودند: «بلند شو و غسل كن و هر چه میتوانی نماز بخوان، براستی كه تو برنامه بسیار بدی داشتی. چقدر حالت بد بود اگر بر همین حال و وضعیت مرده بودی. حمد و سپاس الهی را به جا آور و توبه كن. آمرزش بخواه از هرچه ناپسند بوده است؛ زیرا خدا جز كارهای قبیح و زشت را بد نمیشمارد و كار قبیح را برای اهلش واگذار؛ زیرا هر كاری اهلی دارد. (37) »
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) ضرورت این مبحث پس از پایان محرم و صفر و شروع عروسیها، بیشتر احساس میشود، گرچه ترویج موسیقی در كشور ما بر صاحب نظران پوشیده نیست و به نام هنر، بودجههای كلانی هزینه میشود. بسیاری از رسانهها، روزنامهها و مجلات با نشر مقالات، اخبار یا صفحه ویژه و... در این زمینه فعالند. به آمار برخی كتابهایی كه در سال 80 منتشر شده است توجه كنیم:
در رشته هنر برای معماری، 20 كتاب تالیف، 12 كتاب ترجمه و 1 كتاب تصحیح شده است. (جمعا 22 مورد) ، ولی برای موسیقی، 41 تالیف و 14 ترجمه (جمعا 55) اثر ارائه شده است.
در علوم خاص برای هیات و نجوم، 2 تالیف، 3 ترجمه و 1 تصحیح و در علوم كاربردی برای مواد و معدن جمعا 33 و برای مهندسی شیمی و نساجی جمعا 18 و برای علوم نظامی جمعا 2 كتاب منتشر شده است*.
در رشته تاریخ و جغرافیا برای تاریخ اسلام و ملل اسلامی، جمعا 30 اثر و برای تاریخ ایران و ایران شناسی جمعا 351 اثر، منتشر شده است*.
در تهران، تنها یك ناشر؛ حدود هفتاد كتاب درباره موسیقی، ابزار و روش استفاده از آن منتشر و عرضه كرده كه عناوین برخی از آنها چنین است: «آموزش دف؛ آموزش تنبك؛ آموزش مقدماتی پیانو؛ دستور مقدماتی تار و سه تار؛ آهنگهای ساده برای گیتار. **»
* گزارش بیستمین دوره معرفی كتاب جمهوری اسلامی ایران، ص 14 - 15.
** غنا، موسیقی، ج 1، مقدمه، ص 70.
2) المكاسب، ج 1، ص 283، چاپ كنگره شیخ انصاری، نیز رك: ایضاح الفوائد، ج 1، ص 405.
3) جواهر الكلام، ج 23، ص 44.
4) المكاسب المحرمه، ج 1، ص 203.
5) مصباح الفقاهة، ج 1، ص 307.
6) حج/30.
7) الكافی، ج 6، ص 431.
8) همان، ص 435.
9) الاصول الستة عشر، صص 50 و 51، كتاب زید الزسی.
10) بحارالانوار، ج 76، ص 356؛ مستدرك الوسائل، ج 13، ص 214 - 216.
11) امالی الطوسی، ص 720 - 721، المجلس 43، ج 3؛ وسائل الشیعه، ج 17، ص 309.
12) فرقان/72.
13) مجمع البیان، ج 7، ص 181، ذیل آیه؛ و ر. ك: الكافی، ج 6، صص 431 و 433؛ الوافی، ج 17، ص 209؛ وسائل الشیعه، ج 17، ص 304؛ دعائم الاسلام، ج 2، ص 208، ح 736؛ مستدرك الوسائل، ج 13، ص 213.
14) لقمان/6.
15) غنا، موسیقی، صص 2181 - 2183.
16) مجمع البیان، ج 8، ص 313.
17) فرقان/72.
18) الكافی، ج 6، ص 432؛ دعائم الاسلام، ج 2، ص 209، ح 766؛ مستدرك الوسائل، ج 13، ص 220.
19) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 1، ص 672.
20) الكافی، ج 6، ص 433؛ الوافی، ج 17، ص 214؛ وسائل الشیعة، ج 17، ص 303.
21) ثواب الاعمال، ص 554؛ بحارالانوار، ج 79، ص 162.
22) دعائم الاسلام، ج 2، ص 207، ح 756.
23) المحاسن، ص 375، كتاب السفر، ح 144.
24) الكافی، ج 2، ص 450.
25) الكافی، ج 5، ص 120.
26) تهذیب الاحكام، ج 6، ص 357، ح 1021؛ الاستبصار، ج 3، ص 61، ح 204.
27) الغیبة للطوسی، صص 176 - 177؛ كمال الدین، صص 483 - 485؛ وسائل، ج 17، ص 123.
28) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 261، 274، 278 و 289؛ تحف العقول، صص 422 - 423.
29) امالی الصدوق، ص 339، المجلس 65، ح 1.
30) الكافی، ج 6، ص 432؛ الوافی، ج 17، صص 210 - 211؛ وسائل الشیعه، ج 17، ص 313.
31) الكافی، ج 6، صص 433 - 434، ح 14 و 17.
32) علل الشرائع، ج 1، صص 40 - 42؛ عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 1، ص 418، 422.
33) الكافی، ج 6، ص 434.
34) الخصال، ص 505.
35) الكافی، ج 6، ص 834؛ الوافی، ج 17، ص 216؛ دعائم الاسلام، ج 2، صص 207 - 208؛ مستدرك الوسائل، ج 13، صص 212 - 213.
36) اسراء/36.
37) الكافی، ج 6، ص 432؛ الفقیه، ج 1، صص 45 - 46، ح 177؛ تهذیب الاحكام، ج 1، ص 116، ح 304؛ الوافی، ج 17، صص 211 - 212.
حدیث مسجد
مسجد، خانة دل دلدادگان، كانون گرم ایمان، شاداب از نوای دل انگیز نماز، ذكر، دعا و مناجات، معطر از گلاب اشك متهجدان و نامی آشنا برای همگان است.
دربارة مسجد كتابها و مقالات فراوانی تهیه شده است؛ از جمله كتاب «حدیث مسجد» [1] كه تنها به گردآوری و تبویب احادیث میپردازد.
در پدید آمدن این اثر فرهیختگانی چند تلاش كرده اند كه در صفحه 20 مقدمه، از آنان یاد و تشكر شده است. برای شناسایی احادیث، واژههایی چون «مسجد، المسجد، مساجد، منبر، المحراب، مسجدی، مساجدی و...» از نرم افزار بحار، و صحاح نه گانه، استخراج و روایاتش بر مبنای نگرش سیاسی_ اجتماعی تنظیم شده است.
این اثر دارای یازده فصل و هر فصلی دارای چند موضوع جزئی است. مقدمهای پربار در هفده صفحه به قلم دكتر رضا میرزا محمد، بر غنای كتاب افزوده است. گزینش، و تنظیم روایات، خوب است؛ ولی میتوانست بسیار عالیتر و بهتر باشد. طرح اشكالها و نارساییهای این اثر تناسبی با این مقاله و این مجال،ندارد و «آسوده شبی خواهد و خوش مهتابی.»
نمایی از فصلها
1. تولیت مسجد 2. حرمت مسجد 3. منزلت مسجد 4. فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی مسجد 5. بهداشت مسجد 6. آداب مسجد 7. احكام مسجد 8. عبادت در مسجد 9. مسجد و گروههای مختلف 10. تحریف مسجد 11. مساجد مطلوب و مذموم.
تذكار
«در فرهنگ قرآنی مسجد خانه خداست، كه در آن جز خدا را نباید خواند و جز ذكر و دعا بر زبان نشاید راند، مسلمانان را سزد كه با طهارت و آراستگی به مسجد گام نهند و فروتنانه دل به نماز و عبادت دهند و پاك از قید و بندهای دنیوی رهند.» [2]
مسجد، جز معنا بخشیدن به حیات طیبه دینی، نقش چشمگیری در صحنههای گوناگون اجتماعی و دنیوی ایفا میكند و باید روز به روز پربارتر و موثرتر گردد.
نكته مهم برای ما مبلغان كه اساس كار و كار اساسی است اخلاص است. آیه «لا تَقُمْ فِیهِ أبَداً لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِن أوَّلِ یوْمِ أحَقُّ أنْ تَقُومُ فِیهِ، فِیهِ رِجَالٌ یحِبُّونَ أنْ یتَطَهَّروا وَ الله یحِبُّ المُطَهِّرین.»
خطاب به رسول اكرم صلی الله علیه و آله دربارة مسجد ضرار به این معناست: «هرگز در آن [مسجد به عبادت] نایست. آن مسجدی كه از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده شایستهتر است كه در آن (به عبادت) بایستی. در آن مردانی هستند كه دوست میدارند پاكیزه باشند و خداوند پاكیزگان را دوست میدارد.» [3]
بدیهی است كه مصالح ساختمانی و سنگ و آجر و آهن، یا نقشه و طرح و معماری مسجد، نقشی و یا گناهی ندارند. تمام جهات خوب و بد، به نیت بانی و مدیر، و امروزه به نیت و عملكرد امام جماعت بر میگردد.
تو بندگی چو گدایان، به شرط مزد مكن كه خواجه خود، صفت بنده پروری داند
در روستایی مسجدی ساختند، هنگام كاشی كاری و تزیین محراب، متحیر شدند كه چه آیه یا روایتی را بالای محراب بنویسند؛ آیات قبل را كه در آغاز جزء دوم قرآن است یا آیات محراب را كه در قصة حضرت مریم علیهاالسلام آمده است، (سورة مریم آیه پانزده) و یا...؟! قاصدی را برای استفتاء و راهنمایی به سوی یكی از بزرگان با تجربه فرستادند. وی دستور داد بر بالای محراب بنویسند:
در حقیقت رازق اصلی خداست این امانت چند روزی دست ماست
تا در محراب، خدا را بپرستند نه محراب را و بر سر تصاحبش، جنگی راه نیفتد و بدانند كه:
او به ما نان میدهد، ما ناز دونان میكشیم خواجه ما را منتظر، ما ناز دربان میكشیم
پس مبلّغ باید پیش از پا نهادن به مسجد تعلقات مادی را همراه با كفشهایش بیرون آورد «فَاخْلَعْ نَعْلَیكَ إنَّكَ بِالوَادِ المُقَدَسِ طُوی» [4] و چون به منبر پا میگذارد و در مقام وعظ و خطابه مینشیند، موظف است از حد حس و یا عقل فراتر رود و پیام و كلام وحیانی و آسمانی را به دلها برساند و در نتیجه، جامعه را به تزكیة نفس و تهذیب اخلاق فرا خواند، اصول عقاید و احكام را به مردم بیاموزد، آدمی را در طریق خود شناسی به تفكر وادارد و در ابهام زدایی از اذهان، سخت بكوشد و راه رستگاری را در پیش پای عقل و فطرت هموار سازد. [5]
اینك بهترین و مناسبترین احادیث از میان بیش از 860 حدیث، تقدیم میشود.
گلچینی از فصلها
1. اهتمام به مسجد
عبد الله ابن مسعود گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود هنگامی كه به معراج رفتم، جبرئیل علیهالسلام به من گفت: به بهشت و دوزخ فرمان داده شده كه بر تو عرضه شوند، پس بهشت و نعمتهایش، جهنم و عذابهایش را دیدم. بهشت هشت باب دارد كه بر هر یك، چهار كلمه و هر كلمه، از دنیا و آنچه در آن است ـ برای كسی كه بداند و به آن عمل كند ـبهتر است، و جهنم دارای هفت در است و بر هر كدام سه كلمه نوشته اند و هر كدام از دنیا و آنچه در آن است ـ برای كسی كه اهل علم و عمل است ـ بهتر است. آن گاه جبرئیل علیهالسلام به من گفت:ای محمد، آنچه را كه بر روی درها نوشته شده است بخوان. من آنها را خواندم و دیدم كه بر روی درب ششم نوشته شده است:
«لَا اِلَهَ الَّا الله مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله عَلِی وَلِی الله، مَنْ اَرَادَ اَنْ یكُونَ قَبْرَهُ وَسِیعاً فَصِیحاً فَلْیبْن المَسَاجِدَ، وَ مَنْ اَرَادَ اَنْ لَا تَاْكُلَهُ الدَیدَانُ تَحْتَ الاَرْضِ فَلیكنُسْنِ المَسَاجِدَ، وَمَنْ اَحَبَّ اَنْ یكُونَ طَرِیاً مُطَرّاً لَا یبْلَی فَالیكْنُسَ المَسَاجِدَ، وَ مَنْ اَحَبَّ اَنْ یری مَوْضِعَهُ فِی الْجَنَّة فَلْیكْسُ الْمَسَاجِدَ... خدایی جز الله نیست، محمد رسول خداست، علی ولی خداست، هر كس میخواهد قبرش وسیع و گشاده باشد، باید مسجد بسازد و هر كس كه میخواهد در زیر زمین كرمها جنازهاش را نخورند، در مسجدها سكنی گزیند، و هر كس دوست دارد جسمشتر و تازه باشد و نپوسد، به نظافت و پاكیزگی مسجد بپردازد و هر كس دوست دارد جایگاه خود را در بهشت ببیند مساجد را فرش كند.» [6]
امام صادق علیهالسلام به نقل از پدرانش، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل میفرماید: «هر گاه خدای عزوجل بببیند اهالی یك آبادی، در گناهان، زیاده روی میكنند ـ و در میانشان سه دسته از مومنان وجود دارد ـ خداوند جل جلاله و تقدست اسمائه، ندایشان كند: «یا اَهْلَ مَعْصِیتِی لَوْ لَا مَا فِیكُمْ مِنْ الْمُومِنِین المُتَحَابِّینَ بِجَلَالِی العَامِرینَ بِصَلاتِهِم اَرْضِی وَ مَسَاجِدِی، المُسْتَغْفِرِینَ بِالاَسْحَار خَوْفاً مِنِّی لَاَنْزَلْتُ بِكُمْ عَذَابِی ثُمَّ لا اُبَالِی؛ این گنه كاران، اگر نبودند در میان شما مؤمنانی كه دوست دار عظمت من باشند، با نمازشان زمین و مساجد مرا آباد كنند و در سحرگاهان به خاطر ترس از من استغفار كنند، بی پروا عذابم را بر شما نازل میكردم.» [7]
2. روشنایی مسجد
پیامبر خداصلی الله علیه و آله میفرماید: «مَنْ اَسْرَجَ فِی مَسْجِدٍ مِنْ مَسَاجِدَ الله سَراجَاً لَمْ تَزَل المَلائِكَةُ وَ حَمَلَةُ العَرْشُ یسْتَغْفِرُونَ لَهُ مَا دَامَ فِی المَسْجِد ضُوءً مِنْ ذَلِكَ السَّرَاجِ؛ هر كس در مسجدی از مساجد خدا چراغی روشن كند، ملائكه و حاملان عرش برایش استغفار میكنند تا زمانی كه آن چراغ در آن مسجد روشن باشد.» [8]
تذكر: باید گوشزد شود كه رسم كنونی روشن كردن شمع در اماكن مقدسه، امروزه هیچ موضوعیتی ندارد و باعث آلودگی بقاع متبركه و چه بسا حرام و گناه است. بله، روزی كه روشنایی با شمع بوده است از آن ناگزیر بوده اند نه امروزه.
3. توقیر و تكریم
امام صادق علیهالسلام از پدرانش از علی صلوات الله علیهم نقل میفرمایند:
«مَنْ وَقَّرَ مَسْجِداً لَقِی اللهَ یوْمَ یلْقَاهُ ضَاحِكاً مُسْتَبْشِراً وَ اَعْطَاهُ كِتَابَهُ بِیمِینِهِ؛ هر كس مسجدی را گرامی بدارد، در روزی كه به لقاء الله میرسد در حالی خدا را ملاقات كند كه خندان و خوشحال باشد و نامة اعمالش را دست راستش دهد.» [9]
هشام بن سالم از حضرت صادق علیهالسلام نقل میكند: «اَنَّ اَمِیرَ المُوْمِنِینَ علیهالسلام رَاَی قَاصّاً فِی المَسْجِدِ فَضَرَبَهُ (بِالدُّوَرِهِ) بِالدِّرَّة وَ طَرَدَهُ؛ امیرمؤمنان علیهالسلام چون مرد قصه گویی را در مسجد دید، او را با شلاق زد و بیرونش كرد.» [10]
از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت است».. مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ لَمْ یوَقِّرِ المَسْجِدَ...؛ ملعون است ملعون است كسی كه به مسجد احترام نگذارد...» [11]
4. كانون توحید
امام صادق علیهالسلام : ملعون و ملعون است كسی كه مسجد را گرامی ندارد،ای یونس! (یكی از یاران و راویان احادیث امام صادق علیهالسلام ) آیا میدانی چرا خداوند، حق مسجد را بزرگ داشته و تعظیم نموده و این آیه را نازل فرموده است (وَ اَنَّ المَسَاجِدَ لَلّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ الله اَحَداً) [12] ؛ زیرا هنگامی كه یهود و نصاری وارد صومعه هایشان میشدند به خدای تعالی شرك میورزیدند «فَامَرَ اللهُ سُبْحَانَهُ نَبِیهُ اَنْ یوَحِّدَ اللهَ فِیهَا وَ یعْبُدَهُ؛ پس خدای سبحان به پیامبرش فرمان داد تا او را در مساجد یكتا بشمارد و او را بپرستد.» [13]
5. حضور در مسجد
مردم نزد امام صادق علیهالسلام از جوانمردی و فتوت یاد نمودند، حضرت فرمود: خیال میكنید جوانمردی به فسق و فجور است؟ هرگز، جوانمردی و مروت به خوراك بر سر سفره نهادن و در اختیار نیازمندان گذاشتن، بخشش مال، نیكوكاری و پرهیز از آزار و اذیت است؛ ولی آنچه شما میگفتید گستاخی و فسق است، آن گاه پرسید: مروت چیست؟ عرض كردیم: نمیدانیم، فرمود: به خدا سوگند، مروت آن است كه انسان سفرهاش را در آستانه خانه (قابل دسترسی برای دیگران) بگستراند.
مروت دو نوع است، در حضر و در سفر. مروت در حضر تلاوت قرآن، ملازمت مساجد، همراهی با برادران برای حل مشكلات و حوائج و بخشش به خادم است.
واقعا چنین كارهایی، از اموری است كه دوست را شاد و دشمن را خوار میكند.
اما مروت در سفر عبارت است از كثرت زاد و توشه و طیب و پاك بودن آن و بخشش آن به همراهان، و پوشاندن راز همراهان پس از مفارقت و مزاح فراوان در آنچه موجب خشم خدای عزوجل نشود.
سپس فرمود: سوگند به خدایی كه جدم را به حق به رسالت برانگیخت، خداوند عزوجل به بنده، به اندازة مروتش روزی دهد و امداد آسمانی به اندازة هزینه و دشواریها، و توفیق صبر به اندازة شدت بلا نازل میشود. [14]
عثمان بن مظعون به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عرض كرد: تصمیم دارم به سیاحت و گردش بروم. حضرت فرمودند: «مَهْلاً یا عُثْمَانُ فَاِنَّ السِّیاحَةَ فِی اُمَّتِی لُزُومُ المَسَاجِدِ وَ اِنْتِظَارُ الصَّلاهِ بَعْدَ الصَّلاهِ [15] ؛ای عثمان، دست نگه دار كه سیاحت امت من ملازم بودن با مساجد و انتظار كشیدن نماز، پس از نماز است».
و قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «مَنْ صَلّی الصُّبْحَ یوْمَ الجُمُعَةِ ثُمَّ جَلَسَ فِی المَسْجِدِ حَتَّی تَطْلُعَ الشَّمْسُ كَانَ لَهُ فِی الفِرْدَوْسِ سَبْعُونَ دَرَجَةً بُعْدُ مَا بَینَ الدَّرَجَتَینِ حُضْرُ الفَرَسِ المُضَمَّرِ سَبْعِینَ سَنَة...؛ [16] هر كس پس از خواندن نماز صبح در روز جمعه تا طلوع آفتاب در مسجد بنشیند، برای او در بهشت هفتاد درجه باشد، كه فاصلة میان هر دو درجه، به اندازة دویدن اسب لاغر اندام مسابقهای، به مدت هفتاد سال است....»
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «مَنْ مَشَی اِلَی المَسْجِدِ لَمْ یضَعْ رِجْلَهُ عَلَی رَطْبٍ وَ لَا یابِسٍ الَّا سَبَّحَتْ لَهُ الاَرْضُ اِلَی الاَرَضِین السَّابِعَة...؛ [17] هر كه به سوی مسجد برود، پایش را بر هیچ ترو خشكی نگذارد مگر اینكه زمین ـ تا طبقات هفتگانهاش ـ برای او تسبیح بگوید.»
عمر بن مأمون، برادر رضاعی امام مجتبی علیهالسلام گوید: نزد امام حسن علیهالسلام آمدم و گفتم: از جدت، رسول خداصلی الله علیه و آله برایم حدیث بگو، فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ اَدْمَنَ الی المَسْجِدِ اَصَابَ الخصَالَ الثَمَانِیةً آیةٌ مُحْكَمَةٌ اَوْ فَرِیضَةٌ مُسْتَعْمَلَةٌ اَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ اَوْ عِلْمٌ مُسْتَطْرَفٌ اَوْ اَخٌ مُسْتَفَادٌ اَوْ كَلَمَةٌ تَدُلُّهُ عَلَی هُدی اَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًی وَ تَرْكُ الذَّنْبِ خَشْیةً اَوْ حَیاء...؛ هر كس همواره به مسجد برود این هشت خصلت را به دست آورد: آیت و دلیل محكم [در عقاید] ، فریضهای كاربردی، سنتی بر پا و زنده، علمی جدید و ظریف، دوستی قابل استفاده، سخنی كه او را به راه راست هدایت نماید یا از هلاكت برهاند و نیز ترك گناه به جهت بیم و خشیت از خدا یا از روی شرم و حیا...» [18]
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مورد اهمیت مسجد میفرمایند: «الجُلُوسُ فِی المَسْجِدِ لِاِنْتِظَارِ الصَّلاةِ عِبَادَةٌ مَا لَمْ تَحْدُثْ، قِیلَ: یا رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله: وَ مَا الحَدَثُ؟ قَالَ: الاِغْتِیابُ؛ نشستن در مسجد به انتظار نماز، عبادت است تا زمانی كه حدثی ایجاد نشود، پرسیدند: یا رسول الله «حدث چیست؟ فرمود: غیبت كردن.» [19]
امام صادق علیهالسلام نقل میكنند از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله كه فرمودند: «لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَمْ یصَلِّ فِی المَسْجِدِ مَعَ المُسْلِمِین الَّا مِنْ عِلَّةَ وَ لَا غَیبَةَ لِمَنْ صَلَّی فِی بَیتِهِ وَ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَتِنَا...؛ [20] نماز كسی كه بدون عذر با مسلمانان در مسجد نخواند، نماز نیست و كسی كه در خانهاش نماز بخواند واز جماعت ما دوری كند غیبتش ناروا نباشد...»
6. منزلت مسجد
رسول خداصلی الله علیه و آله میفرمایند: «در تورات مكتوب است كه خداوند میفرماید: «... اَنَّ بُیوتِی فِی الارْضِ المَسَاجِدُ فَطُوبی لِعَبْدٍ تَطَهَّرَ فِی بَیتِهِ ثُمَّ زَارَنِی فِی بَیتِی اَلَا اِنَّ عَلَی المَزُورِ كَرَامَةَ الزَائِرِ اَلَا بَشِّرِ المَشَّاءَینِ فِی الظُّلُمَاتِ الَی المَسَاجِدِ بِالنُورِ السَاطِعِ یوْمَ القِیامَة؛ [21] به راستی كه مسجدها در زمین، خانههای من هستند، خوشا بندهای كه در خانهاش وضو بگیرد، سپس مرا در خانهام زیارت كند. هر آینه بر عهده دیدار شونده است كه دیدار كننده را گرامی بدارد. هان! مسجد روندگان در تاریكی شب را به نور درخشان در قیامت بشارت ده.»
عبدالله بكیر در حدیثی طولانی روایت كرده است كه امام صادق علیهالسلام به او فرمود: «یا ابْنَ بُكَیر اِنَّ اللهَ اختَارَ مِنْ بَقَاعِ الاَرْضَ سِتَّةً البَیتَ الحَرَامَ وَ الحَرَمَ وَ مَقَابِرَ الاَنْبِیاءَ وَ مَقَابِرَ الاَوْصِیاءَ وَ مَقَاتِلَ الشُّهَدَاء وَ المَسَاجِدَ التِی یذْكَرُ فِیها اسْمُ اللهِ؛ [22] ای ابن بكیر، خداوند از میان نواحی زمین شش بقعه را برگزیده است: بیت الحرام، حرم، قبور پیامبران، مقبرههای اوصیای پیامبران، قتلگاه شهیدان و آن مساجدی كه در آنها نام خدا ذكر میشود.»
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله: «المَسَاجِدُ بُیوتُ اللهِ فِی الاَرْضِ وَ هِی تُضِیءُ لاَهْلِ السَمَاءِ كَمَا تُضِیءُ النُّجُومُ لاَهْلِ الاَرْض؛ [23] مساجد خانههای خداوند در زمین هستند و برای اهل آسمان نور افشانی میكنند همان گونه كه ستارگان برای اهل زمین نورافشانی میكنند.»
از امام صادق علیهالسلام روایت است: «همواره به مساجد بیایید؛ زیرا آنها بیوت خدا در زمین هستند، و هر كه با وضو وارد آنها شود، خداوند او را از گناهانش پاك میكند و نامش را در زمرة زائران خود مینویسد. پس در آنها بسیار نماز بخوانید و دعا كنید و در جاهای گوناگون مساجد نماز بخوانید...» [24]
7. اجتناب از بوی نامطلوب
از امام صادق علیهالسلام دربارة خوردن سیر و پیاز و تره به صورت خام و یا پخته پرسیدند، فرمود: «لَا بَأْسَ بِذَلِكَ وَ لكِنْ مَنْ اَكَلَهُ نَیاً فَلَا یدْخُلُ المَسْجِدَ فَیوْذِی بِرَائِحَتِهِ؛ خوردنش اشكالی ندارد، ولی هر كس آنها را به صورت خام بخورد نباید به مسجد بیاید كه با بوی آن موجب اذیت [دیگران] میشود» [25]
رسول خداصلی الله علیه و آله میفرماید:« هر كس از دو گیاه سیر و تره بخورد، به مسجد ما نزدیك نشود و هركس خواست از آن دو بخورد، با پختن، بویشان را از بین ببرد.» [26]
از امام باقر علیهالسلام از سیر پرسیدند، حضرت فرمود: «اِنَّمَا نَهَی رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله عَنْهُ لِرِیحِهِ فَقَالَ مَنْ اَكَلَ هَذِه البَقْلِةِ المُنْتَنَة فَلَا یقْرَبُ مَسْجِدَنَا فَامَّا مَنْ اَكَلَهُ وَ لَمْ یاتِ المَسْجِدَ فَلَا بَاسَ؛ [27] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تنها به خاطر بویش از آن نهی كرد و فرمود: هر كه این گیاه بدبو را بخورد نزدیك مسجد ما نشود، اما هر كس آن را بخورد و به مسجد نیاید، اشكالی ندارد.»
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «مَنْ اَكَلَ الثَّوْمُ وَ البَصَلُ وَ الْكُرَاثَ فَلا یقْربنَا وَ لَا یقْرِب المَسْجِدَ؛ [28] هر كس سیر و پیاز و تره بخورد، به ما و مسجد نزدیك نشود.»
8. پاكیزگی مسجد
عایشه گوید: «اَمَرَ النَّبِی صلی الله علیه و آله بِبَنَاءِ المَسَاجِدِ فِی الدُّوَرِ وَ أنْ تَنَطَّفَ وَ تَطِیبَ؛ [29] پیامبرصلی الله علیه و آله فرمان داد كه در خانهها مسجد بسازند و آن را تمیز وخوشبو گردانند.»
ابوسعید خدری گوید: رسول خداصلی الله علیه و آله فرمودند:«مَنْ اَخْرَجَ أَذی مِن المَسْجِد بَنَی اللهُ لَهُ بَیتاً فِی الجَنَّه؛ [30] هر كس چیزی را كه موجب آزار است، از مسجد بیرون ببرد، خداوند خانهای در بهشت برایش بنا كند.»
راوی گوید: از امام كاظم علیهالسلام شنیدم كه به نقل از پدرش فرمود: «اَنَّ الجَنَّةَ وَالحُورَ لَتَشْتاقُ اِلی مَنْ یكْسَحَ المَسَاجِدَ وَ یاْخُذُ مِنْهَا القَذَی؛ [31]
بهشت و حوریان مشتاق كسی هستند كه مسجدها را جارو و غبار روبی كند.»
پیامبرصلی الله علیه و آله: «مَنْ قَمَّ مَسْجِداً كَتَبَ اَللهُ لَهُ عِتْقَ رَقَبَةِ وَ مَنْ اَخْرَجَ مِنْهُ مَا یقْذِی عَینَاً كَتَبَ اَللهُ عَزَّوَجَل لَهُ كِفْلَین مِنْ رَحْمَتِه؛ [32] هر كس مسجدی را جارو كند، خداوند برای او ثواب آزاد نمودن یك بنده را بنویسد و هر كس مسجد را غبارروبی كند، خدای عزَّوجلّ وی را از رحمتش دو چندان برخوردار گرداند.»
9. آداب ورود
سرزده داخل مشو، میكده حمام نیست حرمت پیر مغان بر همه كس لازم است
شستشویی كن و آنگه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب، آلوده
امام علی علیهالسلام فرمودند: «وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد مسجد میشد و بلال برای برپایی نماز اذان میگفت، حضرت [به احترام اذان] مینشست.» [33]
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «هنگام ورود به مسجد بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات بفرست و هنگام خروج نیز چنین كن.» [34]
و نیز میفرماید: «هر كس خواست وارد مسجد شود، باید با آرامش و وقار وارد شود؛ زیرا كه مساجد، خانههای خداوند و محبوبترین زمینها نزد خداوند است. محبوبترین مردم نزد خدا كسی است كه پیش از دیگران به مسجد رود و پس از همه از آن خارج شود. هر كس كه روی به مسجد آرد، باید پای راستش را بر پای چپ مقدم دارد و بگوید: «بِسْمِ اللهِ وَ بِالله السَّلامُ عَلَیكَ اَیها النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللهَ وَ بَرَكَاتُهُ اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَافْتَحْ لَنَا اَبْوَابَ رَحْمَتِكَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ عُمَّارِ مَسَاجِدِكَ جَلَّ ثَنَاءُ وَجْهَكَ»
و هنگام خروج باید پای چپ را پیش از پای راست بیرون نهد و بگوید: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْتَحْ لَنَا بَابَ رَحْمَتِكَ» [35]
از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در ضمن آداب ورود، این دعاها نیز نقل شده است: «بِسْمِ اللهِ وَ عَلَی اللهِ تَوَكَّلْتُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ الَّا بِاللهِ» و هنگام خروج: «بِسْمِ اللهِ وَ اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیم.» [36]
عبارات دیگری نیز در این باب رسیده است مثل قرائت آیة الكرسی، معوذتین، و.... در این باره رجوع شود به احادیثی در بحار، ج 84، ص 24، ح 16 و ج 43، ص 339 و ج 83، ص 348و ص 98، ح 68، و تهذیب الاحكام، ج 2، ص 65، ح 1 و ج3، ص 263و...
در حالات امام سجاد علیهالسلام آمده است: سیرة آن حضرت چنین بود كه هنگام وضو، بدنش میلرزید و رنگش زرد میشد، وقتی از ایشان در این باره پرسیدند، فرمود: «حَقٌّ عَلَی كُلِّ مَنْ وَقَفَ بَینَ یدَی رَبِّ العَرْشِ اَنْ یصْفَرَّ لَوْنُهُ وَ تَرْتَعِدَ مَفَاصِلُهُ وَ كَانَ (عَلَیهِ السَّلامُ) اِذَا بَلَغَ بَابَ المَسْجِدِ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ یقُولُ: «الهِی ضَعِیفُكَ بِبَابِكَ یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاكَ المُسِیءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عَنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَكَ یا كَرِیمُ...؛ [37] شایسته است هر كس در برابر پروردگار میایستد رنگش زرد گردد و مفاصلش بلرزد. و ایشان هنگام رسیدن به در مسجد، سرش را بلند میكرد و عرض میكرد: خداوندا میهمانت بر در خانه ات آمده است،ای احسان كننده! بنده گناه كارت نزد تو آمده، پس به نیكی آنچه نزد توست تو را سوگند میدهم كه از اعمال قبیح من درگذری،ای كریم!»
روایت است: پیامبر صلی الله علیه و آله هنگامی كه بامدادان از سفر بر میگشت، وارد مسجد میشد و پیش از آنكه بنشیند، دو ركعت نماز میخواند. [38]
و حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند: «اِذَا دَخَلَ اَحَدَكُمُ المَسْجِدَ فَلْیرْكَع رَكْعَتَین قَبْلَ اَنْ یجْلِسَ؛ [39]
هرگاه یكی از شما وارد مسجد شد، قبل از اینكه بنشیند، دو ركعت نماز بخواند.»
10. آراستگی اهل مسجد
سیرة امام مجتبی علیهالسلام چنین بود كه بهترین لباسهایش را به هنگام نماز میپوشید، گفتند: یابن رسول الله صلی الله علیه و آله ، چرا بهترین لباست را میپوشی؟ فرمودند: «اِنَّ اللهَ جَمِیلٌ یحِبُّ الجَمَالَ فَاَتَجَمَّلُ لِرَبِّی وَ هُوَ یقُولُ (خُذُوا زِینَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ) فَاُحِبُّ اَنْ اَلْبَسَ اَجْوَدَ ثِیابِی؛ [40] خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد و من نیز خود را برای پروردگارم میآرایم، كه خدای تعالی میفرماید: «زینت خود را [به هنگام عبادت] در مسجد برگیرید» بنابراین دوست دارم كه بهترین لباسم را به بر كنم.»
عبد الصمد بارقی گوید: «عقیل بر علی علیهالسلام كه در صحن مسجد كوفه نشسته بود وارد شد و سلام كرد... حضرت علی علیهالسلام رو به فرزندش حسن علیهالسلام كرد و فرمود: برخیز و عمویت را كمك كن و او را پایین بیاور. حسن به سوی عمو رفت و او را پایین آورد و نزد پدر باز گشت. امام علیهالسلام به فرزند فرمود: برو و رای او پیراهنی نو، ردایی نو، شلواری نو و كفشی نو بخر، عقیل فردای آن روز با سر و وضعی آراسته و لباسی نو بر علی علیهالسلام وارد شد...» [41]
امام صادق علیهالسلام میفرماید: خادم امام سجاد علی بن الحسین علیهالسلام در شبی سرد با امام روبرو شد، با این حالت كه امام علیهالسلام جامه و ردا و عمامهای از خز پوشیده بود و محاسن را با عطر غالیه خوش بو كرده بود. به حضرت عرض كرد: فدایت شوم، در چنین ساعتی از شب و با این وضع كجا میروید؟ فرمودند: «اِلَی مَسْجِدِ جَدِّی رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله اَخْطَبُ الحُورِ العَینِ الی الله عَزَّوَجَلّ؛ به سوی مسجد جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله برای خواستگاری حور العین از خدای عزوجل میروم.» [42]
از امام رضا علیهالسلام دربارة آیة (خُذُوا زِینَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ) ؛ [43] زینت خود را [به گاه عبادت] در مسجد برگیرید.» پرسیدند؛ حضرت فرمود: «مِنْ ذلِكَ التَّمَشُّطُ عِنْدَ كُلِّ صَلاة؛ یكی از آن زینتها، شانه زدن موهاست به هنگام هر نماز.» [44]
11. مراتب و مدارج مساجد
امام باقر علیهالسلام از پدران گرامیش از حضرت علی علیهالسلام نقل میكند: «یك نماز در بیت المقدس هزار نماز است و یك نماز در مسجدالحرام برابر با صد هزار و یك نماز در مسجد محله معادل بیست و پنج نماز، یك نماز در مسجد بازار برابر دوازده نماز و نماز در حالت تنهایی و در خانه، یك نماز به حساب میآید.» [45]
12. در مساجد اهل سنت
برای همگان استفاده از هر مسجدی روا و آزاد است و اقامة جماعت نسبت به شرایط زمانها و مكانها و كیفیت نمازها، از تنوع فراوانی برخوردار است. از این رو درباره اقتدا به جماعت باید هر كس فتوای مرجع تقلید خویش را مراعات كند.
احادیث این باب نیز گوناگون و گسترده است، به برخی بسنده میكنیم:
1. از امام صادق علیهالسلام نقل است: «مَنْ صَلَی فِی مَنْزِلِهِ ثُمَّ اَتَی مَسْجِداً مِنْ مَسَاجِدِهِم فَصَلَی فِیهِ خَرَجَ بِحَسَنَاتِهِم؛ [46] هر كس در خانهاش نماز بخواند، سپس به یكی از مساجد آنها (اهل سنت) بیاید و در آن نماز بخواند، حسناتشان را با خود بیرون میبرد.»
2. اسحاق بن عمار گوید: حضرت امام صادق علیهالسلام به من فرمودند:ای اسحاق، آیا تو با آنان در مسجد نماز میخوانی؟ عرض كردم: آری، فرمودند: «صَلِّ مَعَهُمْ فَاِنَّ المُصَلِّی مَعَهُمْ فِی الصَّفِّ الاَوَّلِ كَالشَّاهِرِ سَیفَهُ فِی سَبِیل الله؛ [47] با آنها نماز بخوان كه هر كس با ایشان در صف اول نماز بخواند، همانند كسی است كه در راه خدا جهاد كند.»
3. عمر بن ابان میگوید: شنیدم حضرت امام صادق علیهالسلام میفرمود:ای گروه شیعه، شما به ما منسوب شده اید، پس زینت بخش ما باشید و نه مایة ننگ و رسوایی؛ بسان یاران علی علیهالسلام در میان مردم باشید كه هر گاه یكی از آنها در قبیلهای بود، امام جماعت و موذن و امانتدار و ودیعت نگه دار مردم بود.
از بیمارانشان (اهل سنت) عیادت كنید و در تشییع جنازه هایشان حاضر شوید و در مساجدشان نماز بخوانید. مبادا دیگران در كار خیر بر شما سبقت بگیرند، به خدا سوگند شما از آنها به كار خیر سزاوارترید.» [48]
4. عبد الله بن زیاد گوید: در منی بر امام صادق علیهالسلام سلام كردیم، آنگاه من به ایشان گفتم:ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ! ما گروهی رهگذر هستیم و چون فرصت كافی نداریم نمیتوانیم هر وقت خواستیم در مجلس شما شركت كنیم، پس به ما توصیهای بفرمایید. حضرت فرمودند: «عَلَیكُمْ بِتَقْوَی الله و صِدْقَ الحَدِیثِ وَ اَدَاء الاَمَانَة وَ حُسْنِ الصَّحَابَة لِمَنْ صَحَّبَكُمْ وَ اِفْشَاءِ السَّلامِ وَ اِطْعَامِ الطَّعَامِ صَلُّوا فِی مَسَاجِدَهُم وَ عَوِّدُوا مَرْضَاهُمْ وَ اتَّبِعُوا جَنَائِزَهُم فَاِنَّ اَبِی حَدَّثَنِی اَنَّ شِیعَتِنَا اَهْلَ البَیت كَانُوا خِیار مَن كَانُوا مِنْهُم اِنْ كَانَ فَقِیهٌ كَانَ مِنْهُم وَ اِنْ كَانَ مُؤَذِّنٌ كَانَ مِنْهُم وَ اِنْ كَانَ اِمَامٌ كَانَ مِنْهُمْ وَ اِنْ كَانَ صَاحِبُ اَمَانَةِ كَانَ مِنْهُم وَ اِنْ كَانَ صَاحِبُ وَدِیعَةٍ كَانَ مِنْهُم وَ كَذَلِكَ كَانُوا حَبِّبونا الَی النَّاسِ وَ لا تُبَغِّضُونَا اِلَیهِم؛ [49] بر شما باد تقوی و پروا از خدا و راستگویی و امانتداری و معاشرت نیكو و سلام دادن آشكار و اطعام نمودن. همچنین در مساجدشان نماز بخوانید و بیمارانشان را عیادت و جنازه هایشان را تشییع كنید؛ زیرا پدرم فرمود: شیعیان ما اهل بیت، از بهترین افراد بودند، اگر فقیهی بود از میان آنان بود، اگر مؤذنی وجود داشت از آنها بود، اگر امام [جماعتی] پیدا میشد از آنها بود، اگر امانت داری و ودیعت نگهداری بود از آنها بود. این گونه باشید و ما را محبوب مردم سازید نه مورد خشم و دشمنی آنان.»
13. نبایدها
در احادیث از انجام برخی كارها در مسجد نهی و معمولاً بر كراهت حمل شده است. منظور، بیان احكام مساجد نیست، تنها به عنوان نمونه، مواردی را ارائه میدهیم:
ü رسول خدا صلی الله علیه و آله: «اَرَاكُمْ سَتُشَرِّفُونَ مَسَاجِدَكُم بَعْدِی كَمَا شَرَّفَت الیهُودُ كَنَائِسَهَا، وَ كَمَا شَرَّفَت النَّصَارَی بَیعَها؛ [50] شما را میبینم كه پس از من به زودی مساجدتان را كنگره دار میسازید، همان طور كه یهود و نصاری معابد و صومعه هایشان را كنگره دار كردند.»
نیز میفرماید: «مَا سَاءَ عَمَلُ قَوْمٍ قَطُّ اِلَّا زَخْرَفُوا مَسَاجِدَهُم؛ [51] هرگز قومی بدكردار نشدند مگر آنكه مسجدهایشان را تزئین كردند.»
حضرت امیر المومنان علیهالسلام در خطبهای كه علائم خروج دجال و آخرالزمان را شرح میدهد، پس از بیان مواردی از انحرافات و تحریفات در رفتار مردم میفرماید: «... وَ حُلِّیت المَصَاحِفُ وَ زُخْرِفَتِ المَسَاجِدُ وَ طُوِّلَتِ المَنَارَ؛ [52] قرآنها را زیور كنند، مساجد را تزیین كنند، منارههای بلند بر پا دارند.»
ü رسول خدا صلی الله علیه و آله : «در آخر الزمان مردمی خواهند آمد كه در مساجد، گرد هم میآیند «ذِكْرُهُم الدُّنْیا وَ حُبُّ الدُّنْیا لَا تُجَالَسُوهُم فَلَیسَ لِلّه فِیهِم حَاجَةٌ؛ [53] ذكرشان دنیا و دوستی دنیا است، با آنها همنشینی نكنید كه خدا را به ایشان حاجتی نیست.»
امام موسی بن جعفر علیهالسلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل میكند: «جَنِّبُوا مَسَاجِدَكُمْ مَجَانِینَكُم وَ صِبْیانَكُم وَ رَفْعَ اَصْوَاتِكُم اِلَّا بِذِكْرِ اللهِ تَعَالَی وَ بَیعَكُم وَ شَرَائِكُم وَ سَلَاحَكُمْ وَ جَمِّروهَا فِی كُلِّ سَبْعَهِ اَیامٍ وَضَعُوا المَطَاهِرَ عَلَی اَبْوَابِهَا...؛ [54] دیوانگان و كودكانتان را از مساجد دور كنید؛ صدایتان را در مسجد بلند نكنید مگر برای ذكر خدای تعالی؛ از خرید و فروش، و آوردن سلاح در مسجد بپرهیزید؛ هر هفت روز یك بار مساجد را بخور دهید و خوشبو سازید؛ جای وضوخانه را دم در مسجد در نظر بگیرید....»
در حدیث منهیات پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است: «... اَنَّهُ نَهَی عَنِ التَّنَخُّعِ فِی المَسَاجِد و نَهَی اَنْ ینْشَدَ الشِّعْرُ اَوْ تُنْشَدَ الضَّالَّةُ فِی المَسَاجِدِ وَ نَهَی اَنْ یسَلَّ السَّیفُ فِی الْمَسْجِدِ...؛ [55] آن حضرت از انداختن آب دهان و بینی، سرودن شعر، اعلام اشیاء گم شده و شمشیر كشیدن در مساجد نهی فرمود.»
زراره گوید: به امام باقر علیهالسلام عرض كردم: آیا حائض و جنب میتوانند وارد مسجد شوند یا نه؟ امام علیهالسلام فرمودند: تنها میتوانند از مسجد عبور كنند؛ چنانكه خداوند میفرماید: «وَ لَا جُنُباً الَّا عَابِری سَبِیل حَتَی تَغْتَسِلُوا» [56] «جنب به مسجد نرود ـ مگر آنكه رهگذر باشید ـ تا غسل كنید»، و نیز میتوانند چیزی از مسجد بردارند، ولی نباید چیزی در آن بگذارند.» [57]
ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل میكند كه فرمود: «لَا تُقَامُ الْحُدُود فِی المَسَاجِدِ؛ حدود در مسجدها اجرا نمیشود. [58]
خاتمه
این مقال را در دوازده فصل خاتمه میدهیم و عناوینی از باب نمونه، مطرح میشود تا اهل قلم، با ارائه مقالات و طرحها، ما را یاری دهند ـ كه شایسته تحقیق است ـ مثل: مساجد برتر، نظیر مسجد كوفه، سهله، جمكران، براثا؛ مساجدی كه تخریب شده و تنها نامشان مانده است مثل مسجد مشربهام ابراهیم، مسجد حضرت زهرا علیهاالسلام در بقیع، مساجد احد؛ مبحث تعمیر مساجد؛ متبرك بودن مكان عبادت و مساجد؛ اعتكاف، نماز جماعت و عبادت در مساجد؛ فعالیتهای گوناگون اقتصادی، سیاسی و... در مساجد و بررسی دقیق موارد، كه امروزه، تا چه اندازه مفید یا مضر است. مثلاً با توجه به فصل اخیر و حدیث اخیر این مقاله، امور نفرت آور مثل اجرای حدود ـ كه باید اجرا شود ـ جایش مسجد نیست.
سرگرمی امام جماعت به توزیع كوپن گوشت و پودر شوینده و روغن و... و پیش آمدن تزاحمها و اتهامات فراوان تا چه اندازه به مصلحت است، خصوصاً كه مسجد و امام آن را بدنام میكند و دست كم از كار اصلیش وا میدارد. و... «تحریف مساجد»؛ «تخریب مساجد»؛ «نقشهای گوناگون مساجد.»
- پاورقــــــــــــــــــــی
[1]. حدیث مسجد، تحقیق و ترجمه: سید رضا شاكری+ حیدر محمدی، تهران، ستاد عالی كانونهای فرهنگی هنری مساجد، 1381، ص 480.
[2]. مقدمه كتاب، ص36.
[3]. توبه/ 108.
[4]. طه/12.
[5]. اقتباس از مقدمه كتاب.
[6]. حدیث مسجد، ص42، ح1. نقل از بحار، ج8،ص144، ح67؛ تذكر: از این پس به شماره حدیث، در همین كتاب حدیث مسجد، ارجاء میدهیم و برای استفاده بیشتر به یك كتاب كه مشهور و قابل دسترسی باشد مثل بحارالانوار علامه مجلسی، چاپ بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1043 نیز ارجاء میدهیم.
[7]. ح51، بحار،ج 73، ص381، ح3.
[8]. ح 65؛ تهذیب، ج 3، ص261، ح 53 و ر. ك: الفقیه، ج1، ص237، ح 716؛ بحار، ج 84، ص 15، ح 94.
[9]. ح 71؛ بحار، ج7، ص 304، ح 73.
[10]. ح 77؛ بحار؛ ج72، ص 265، ح3.
[11]. ح 81؛ بحار؛ ج 76، ص 355، ح 21.
[12]. یعنی مساجد از آن خداست و با خدای یكتا، هیچ كس را به خدایی مخوانید.
[13]. ح 86، بحار، ج 83، ص 361، ح 14.
[14]. ح136؛ بحار، ج76، ص 311، ح1.
[15]. ح 141؛ بحار، ج 83، ص 382، ح 53.
[16]. ح 165؛ بحار، ج 89، ص 371، ح 66.
[17]. ح 152.
[18]. ح 168، بحار، ج 84، ص 3، ح 73.
[19]. ح 176، بحار، ج75، ص 249، ح 17.
[20]. ح 241، بحار، ج88، ص 5، ح 6.
[21]. ح192؛ بحار، ج83، ص 373، ص37.
[22]. ح 200، بحار، ج101، ص66، ص57.
[23]. ح207؛ بحار، ج23، ص326، ح4.
[24]. ح209، بحار، ج80، ص308، ح17.
[25]. ح265، بحار، ج66، ص205، ح23.
[26]. ح266، بحار، ج66، ص205، ح22.
[27]. ح267، بحار، ج66، ص247، ح4.
[28]. ح270؛ بحار، ج62، ص300.
[29]. ح283، سنن ترمذی، ج 2، ص 53، ح 591.
[30]. ح 284، سنن ابن ماجه، ج1، ص 248، ح 757.
[31]. ح 151، بحار، ج 84، ص 13، ح 91.
[32]. ح 173، بحار، ج83، ص 383،ح56.
[33]. ح 305؛ تهذیب الاحكام، ج 2، ص 281، ح 20.
[34]. ح 307؛ كافی، ج 3، ص 308، ح 4987.
[35]. ح 308؛ فقیه، ج 1، ص 239، ح 723.
[36]. ح 310؛ بحار الانوار، چج84، ص 26، ح 19.
[37]. ح 325؛ بحار، ج 43، ص 339، ح 13.
[38]. ح 317، سنن ابی داود، ج 1، ص 634، ح 2782. رك: صحیح مسلم، ج 2، ص 155.
[39]. ح 322، صحیح مسلم، ج 3، ص 14.
[40]. ح 333؛ بحار، ج 83، ص 175، ح 2.
[41]. ح 332؛ بحار، ج 33، ص 199، ح 488.
[42]. ح 339، كافی، ج 6، ص 517.
[43]. اعراف /31.
[44]. ح 359، فقیه، ج 1، ص 128، ح 318.
[45]. ح 466، بحار، ج 84، ص 15، ح 95.
[46]. ح584، تهذیب الاحكام، ج3، ص 270، ح 98.
[47]. ح 585، تهذیب، ج3، ص 227، ح 129.
[48]. ح 473، بحار، ج 88، ص119، ح 83.
[49]. ح 459، بحار، ج 74، ص 162، ح 25 و رك: ج 88، ص 119، ح 83.
[50]. ح 606، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 244، ح 740 و برای احادیث مشابه رك: بحار، ج 6، ص 307، ح 3و ج 83، ص 352، ح 5؛ فقیه، ج 1، ص 236، ح 708؛ تهذیب، ج 3، ص 253، ح 17؛ بخاری، ج 1، ص 115، كنز العمال، ج 7، ص 677ـ 688.
[51]. ح 607؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 245، ح 741.
[52]. ح 608، بحا، ج 52، ص 192، ح 26.
[53]. ح 614، بحار، ج 83، ص 368، ح 27و رك: ج 22، ص 453، ح 11.
[54]. ح 84، بحار، ج 83، ص 349، ح 2.
[55]. ح 101، بحار، ج 84، ص 12، ح 89 و رك: تهذیب ج 3، ص 249، ح 3؛ بحار، ج 76، ص 331، ح 1.
[56]. نساء/43.
[57]. ح 379، بحار، ج 83، ص 375، ح 42.
[58]. ج 427، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 867، ح 2599 و رك: ح 1.
شمس لنگرودی شكوه وارستگی
مقدمه
عالم جلیل القدر و خطیب پروا پیشه، شیخ العلماء، بقیة السلف الصالح، آیة الله حاج شیخ جعفر شمس لنگرودی - طاب سراه - كه از روحانیان سرشناس و از خطباء محبوب استان گیلان و از یادگاران قدیمی و شاگردان ارزشمند آیة الله العظمی حائری یزدی رحمه الله به شمار میآمد، در سال 1383 ش. در همایش «تجلیل از مبلّغان برتر» كه از سوی حوزه مباركه علمیه قم برگزار گردید، به عنوان مسنترین و موفقترین مبلّغ انتخاب شد و از مقام علمی و تبلیغی ایشان تجلیل و تكریم به عمل آمد.
ولادت و تبار
آیة الله حاج شیخ جعفر شمس لنگرودی (1) در جمادی الثانی سال 1334 ق. مصادف با میلاد كوثر رسالت، حضرت فاطمه زهراءعلیها السلام در قریه «وَلیسه» از توابع شهرستان رودسر و در میان خانواده روحانی و مذهبی دیده به جهان گشود.
پدرش آقا شیخ محمد علی جواهری، معروف به «رئیس العلماء» از روحانیان متعهد و جلیل القدر و از زاهدان آن دیار به شمار میرفت كه اغلب اوقات گران قدرش صرف تبلیغ دین مبین اسلام و ترویج و نشر معارف نورانی آن گردید و از افتخارات آن روحانی خدوم و والا مقام این بود كه مدال خادمی و نوكری خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام، به خصوص حضرت سید الشهداءعلیه السلام را با افتخار و مباهات به سینه داشت.
و نیز مادرش از زنان زحمت كش و متدین و آشنا به مسائل اسلامی و متخلق به اخلاق الهی بود. هنوز 6 بهار از عمر ارزشمند این مولود پاك نگذشته بود كه پدر والامقامش دار خاكی را وداع گفت و روح مطهرش در جوار رحمت الهی به آرامش ابدی رسید و بدین سان، دست نوازشگر پدر از سرش كوتاه گردید. از آن پس، وی تحت سرپرستی مادر والامقامش قرار گرفت و ایستادگی و استقامت آن بانوی پارسا و پاكدامن در مقابل ناملایمات روزگار، غم و اندوه را از قلب پاك و روح لطیف این كودك زدود و عزم راسخ و همت والای آن بانو بود كه فرزند یازده سالهاش را راهی حوزه علمیه قم كرد تا با آموختن علوم الهی ادامه دهنده راه همسرش كه از شاگردان مكتب امام صادق علیه السلام بود، باشد.
در محضر بزرگان
یكی از تحولات مهم سیاسی و اجتماعی دوران شیخ جعفر تأسیس و پایه گذاری بزرگترین و مهم تری مركز آموزشی جهان تشیع به دست توانا و با كفایت آیة الله حائری یزدی در قم میباشد.
شیخ جعفر شمس لنگرودی در حالی وارد قم گردید كه چیزی حدود شش سال از عمر با بركت حوزه علمیه قم میگذشت و اساتید و بزرگان و استوانههای كم نظیر علم و فضیلت در جوار حرم كریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه علیها السلام رحل اقامت افكنده و مشغول تحصیل و تدریس شده بودند. شیخ جعفر مقدمات و سطح و خارج فقه و اصول را در نزد اساتید نامدار به خوبی فرا گرفت كه اسامی آنان عبارت است از آیات عظام:
1. حاج شیخ محمد حسین ساوجی؛ 2. سید صدر الدین تنكابنی؛ 3. میرزا ابوالقاسم كبیر قمی ادیب نامدار و مشهور حوزه قم؛ 4. میرزا محمد علی اراكی (مرجع تقلید معروف كه قوانین را در نزد ایشان تلمذ كرد) ؛ 5. میرزا محمد علی حكمی زاده؛ 6. آقا شیخ شعبان چافی لنگرودی؛ 7. میرزا مهدی پایین شهری قمی؛ 8. آقا شیخ عبد الرزاق قائنی؛ 9. سید مرتضی علوی فریدونی اصفهانی؛ 10. سید محمد تقی خوانساری (از مراجع ثلاث معروف قم) ؛ 11. شیخ عبدالكریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، رضوان الله علیهم. (2)
تدریس و تبلیغ
آیة الله شیخ جعفر لنگرودی در طول دوران اقامت خویش در قم، علاوه بر تحصیل و كسب دانش و فضائل و كمالات به تدریس سطوح پایینتر نیز اشتغال داشتند. و همچنین به مناسبتهایی در اطراف قم منبر میرفتند.
آیة الله رمضانی - دامت بركاته - فرمودند: «من در دوره نوجوانی به خوبی به یاد دارم كه مرحوم شمس لنگرودی از طرف زعیم عالی قدر حوزه علمیه قم، آیة الله العظمی حائری یزدی، برای امر تبلیغ به وشنوه و كهك قم آمده بودند و هنوز برخی افراد مطالبی از منابر ایشان به خاطر دارند.» (3)
آهنگ رجعت
حضرت آیة الله شمس لنگرودی بعد از شهریور سال 1320 ش. - سال سقوط رضاخان - به گیلان مهاجرت كرد و برای همیشه در شهرستان لنگرود رحل اقامت افكند و در این شهر و سایر شهرهای همجوار مشغول خدمت به اسلام عزیز و مكتب حیات بخش تشیع گردید و از آنجایی كه نفس گرم و مواعظ سودمندی داشت، در اندك زمانی شهرت منابر و مواعظ شیوای این عالم ربّانی زبانزد عام و خاص گردید. (4)
اگر شهرستان لنگرود را در میان استانهای شمالی ایران، به ویژه در استان گیلان «شهرستان مبلّغان و خطباء» بنامیم، اغراق نكرده ایم، زیرا اغلب خطباء و سخنوران خطّه شمال كشور، به خصوص استان گیلان از این شهرستان برخاسته اند.
خدمات فرهنگی و دینی
الف. منابر
بی شك مرحوم آیة الله شمس لنگرودی یكی از گویندگان نامدار مذهبی استان گیلان بوده اند؛ شخصیتی كه بیش از 75 سال در تمام شهرهای استان گیلان و غرب مازندران و روستاها و بخشها به تبلیغ شریعت محمّدی صلی الله علیه وآله و معارف مكتب علوی اشتغال داشته اند؛ انسان وارستهای كه منابر وی مشتاقان فراوانی داشت و مردم از منابر وی خاطرات فراوانی دارند و همواره از او به خوبی و نیكی یاد كرده اند. منابر ایشان از مدار آیات و روایات خارج نمیشد و مجلسشان نورانیت عجیبی داشت و هنگامی كه بر اریكه منبر جلوس میكردند، به طور طبیعی سخن میگفتند و حاضران سرا پا گوش میكردند.
حجة الاسلام اشراقی از خطبای شهرستان رودسر میگوید:
ما در استان گیلان حداقل در نیم قرن اخیر وعّاظ و خطبای فراوانی داشتیم، ولی منابر و سخنان مرحوم آقای شمس واقعاً ممتاز و در برههای از زمان بی نظیر بود. صفای باطن، عامل و معتقد بودن به زی طلبگی و نفوذ كلام وی واقعاً منحصر به فرد است. در سال 1328 ش. مرحوم حجة الاسلام شیخ علی كاشانی معروف به «فریدة الاسلام» كه از اولیای الهی و استاد شهید هاشمی نژاد به شمار میرفت و در میان فضلا معروف بود كه وی به محضر ولی عصرعلیه السلام تشرف یافته است، به شهرستان رودسر تشریف آوردند و اتفاقاً در همین سفر در حال سجده نماز رحلت فرموده و در قم مدفون گردید.
روزی به اتفاق این مرد الهی به مجلس ختم یكی از اخیار منطقه رفتیم كه شیخ موسی چین جانی نام داشت و چون معلم قرآن آقای شمس هم بود، سخنران مجلس معظم له بودند. روحانیان و خطبای فراوانی از جمله پدرم به نام اشرف الواعظین در این مجلس حضور داشتند. ایشان درباره تعلیم و تعلّم در قرآن، در آن جمع سخنرانی كردند كه همگان از شنیدن آن مات و مبهوت شدند و توجه اغلب خطباء و گویندگان بزرگ را برانگیخت و اگر بگویم وی در آن سخنرانی معجزه كرد اغراق نكردهام. وی وقتی روضه خواندند تأثیر شگفتی در مستمعان گذاشت، از جمله مرحوم شیخ علی كاشانی در آن مجلس بی هوش شد. (5)
مردم استان گیلان عموماً و شرق گیلان خصوصاً آداب و اخلاق درست دینی را مرهون زحمات و خدمات آن مرد بزرگ الهی هستند. او ذرّهای فریفته دنیا و مطامع دنیوی نشد و حتی در زمانی كه در سمت امامت جمعه بود، بین خود و مردم نه تنها فاصله ایجاد نكرد، بلكه ارتباطات و علائق زیادی بین او و مردم حكمفرما بود. به همین جهت مردم او را دوست میداشتند و در موقع رحلت آن بزرگوار، چنان به سر و سینه میزدند كه نظیر چنین واقعهای را حداقل در این نیم قرن اخیر در گیلان سراغ نداریم. (6)
ب. امامت جمعه
آیة الله شمس لنگرودی به عنوان چهره محبوب و مورد علاقه مردم در سال 1359 ش. از سوی حضرت امام خمینی رحمه الله به سمت امامت جمعه شهرستان لنگرود منصوب گردیدند و سالهای طولانی ضمن ارشاد و هدایت مردم، نقش به سزایی در وحدت و انسجام نیروهای متعهد و حزب اللّهی داشت؛ خصوصاً در ایام دفاع مقدّس، در اعزام نیرو و كمكهای مردمی همواره فعّال و كوشا بود.
وی در سال 1380 ش. علی رغم تمایل و علاقه شدید مردم، به علت كهولت سن از سمت امامت جمعه انصراف داد. و در جواب اصرارهای فراوان ارادتمندان، متواضعانه فرمود:
«زمانی كه به این سمت، علی رغم میل باطنی و فقط به خاطر احساس وظیفه و تكلیف منصوب شدم، دوستان دانش آموز در مقاطع مختلف در مراسم نماز جمعه شركت میكردند. حالا آنان ترقی كرده اند و الآن به درجات والای علمی نائل شده اند؛ دكتر، مهندس و... و بعد از گذشت این همه سال، دو باره به نماز جمعه میآیند و مرا در آن جایگاه مشاهده میكنند. خُب، مگر قحط الرّجال است! باید از افرادی فاضل كه دارای سرمایههای معنوی و علمی هستند، در این جایگاه بهره گرفت و گذشته از آن، من دیگر توان سخن گفتن ندارم.» (7)
ج. تألیفات
از مرحوم آیة الله شمس لنگرودی دو اثر ارزنده به یادگار مانده است:
1.«گامهایی با تاریخ اسلام»؛ رسالهای است كه معظم له در حدود سال 1330 ش. كه عدهای به پیروی یكی از منحرفین فكری منطقه، با تبلیغات وسیع سعی در گمراه ساختن جوانان برومند داشتند، در جواب آنان به نگارش درآوردند كه بحمد الله در بیداری و آگاهی آنان نقش به سزایی داشت.
2. خاطرات؛ مجموعه اشعار ایشان است، شامل 4 بخش: ترجمه منظوم خطبه همام، انسان نامه، غزلیات و مدایح و مراثی ائمه اطهارعلیهم السلام. این كتاب برای بار اول در سال 1369 ش. در رشت چاپ گردید و برای بار دوم در سال 1380 ش. در قم به چاپ رسید.
آرزوی وصال دوست
آرزو دارم كه گر گل نیستم، خاری نباشم باربردار ار ز دوشی نیستم، باری نباشم
گر نگشتم دوست با صاحبدلی، دشمن نگردم بوستان بهر خلیل ار نیستم، ناری نباشم
نیست گر در آستینم دست بهر دستگیری باری اندر آستین این و آن ماری نباشم
گر كه نتوانم ستانم داد مظلومی ز ظالم باز آن خواهم كه همكار ستمكاری نباشم
گر نگشتم رحمتی بر خلق، زحمت هم نگردم گر نمیجویم دلی از كس، دل آزاری نباشم
گر كه نتوانم ز پا افتاده را باشم عصایی لیك بر فرق امیری درّ شاهواری نباشم
نیست باكی گر نباشم رونق بازار دانش لیك كالای سفاهت را خریداری نباشم
راهم ار روزی به خلوت خانه اسرار دادند از جهالت مایه افشای اسراری نباشم
همچو خواب آلودگان مستانه گر ره میسپارم ناسپاس از رهنماییهای هشیاری نباشم
جهل را بر تن چه نشتر نیستم، مرهم نگردم فضل را در بر چو فخری نیستم، عاری نباشم
در ره ابرار گر سر گوی میدانی نگردد خاك بوس آستان مشت اشراری نباشم
نیستم گر نوشدارویی برای دردمندی نیز بر بی دست و پایی نیش جراری نباشم
گر نریزم آب رحمت از سبویی در گلویی دلخوشم گر خنجری بر قلب افكاری نباشم
گر پری بگشوده دارم همچو كبك كوهساری طعنه زن بر خواری مرغ گرفتاری نباشم
«شمسم» و خواهم كه گر روشن نسازم محفلی را محفلی را مانع اشراق انواری نباشم. (8)
شاید خیلی از خوانندگان محترم و مبلّغان ارجمند با این غزل بسیار شیرین و پرمحتوا آشنایی كافی داشته باشند. این غزل زیبا و پر طراوت كه در میان غزلیات شعراء قطعاً كم نظیر است، علاقه مندان و مشتاقان فراوانی دارد. درباره علت شهرت این غزل معروف، روزی معظم له به نگارنده فرمودند:
در سال 1336 ش. دوست بسیار دانشمندم حضرت حجة الاسلام آقای حاج شیخ حسن حجتی گیلانی رحمه الله (9) كه از خطباء نامدار و دانشمند سرزمین گیلان بود، به دیدنم آمد و فرمود: «مجلهای دارم به نام «راه حق» كه در این مجله مقالات جمعی از بهترین نویسندگان همانند مرحوم میرزا محمد تقی اشراقی واعظ قمی، مرحوم حاج شیخ رضا سراج انصاری، مرحوم میرزا خلیل علامه كمرهای و... به چاپ رسیده است.» وی تمایل داشت كه حقیر هم در آن مجله سهمی داشته باشم. من همین شعر را به او دادم. وقتی خواند، فوراً آن را برد و در مجلهاش چاپ كرد و چون مرحوم حجتی با سایر خطباء مهم كشور ارتباط داشت و مجلهاش را برای آنان ارسال میكرد، وقتی خطباء این غزل را در بالای منابر میخواندند، كم كم در همه محافل و مجالس بدون آنكه شاعر را دیده و یا شناخته باشند، این غزل را حفظ كرده، برای مردم میخواندند تا اینكه مرحوم فلسفی واعظ شهیر را در رشت دعوت كردند و ایشان این غزل را بالای منبر خواندند. بعد از اتمام منبر، كسی به ایشان مراجعه و سؤال میكند كه آیا جنابعالی شاعر و گوینده این غزل را میشناسید؟ ایشان جواب منفی میدهد. آن شخص، آدرس مرا به ایشان میدهد و ایشان به دیدنم به شهرستان لنگرود آمدند و فرمودند: «من با خواندن این غزل در تهران و شهرستانها توانستهام دلهای فراوانی را به وجد آورده، اشكهای فراوانی را از مردم جاری سازم.» و آن گاه با كمال بزرگواری مرا مورد تشویق و تحسین خویش قرار دادند؛ البته اشعار و غزلیات دیگری بر وزن این غزل دارم كه اهمیت آنها خصوصاً در آن دوران ستم شاهی از این غزل كمتر نبوده است.
تواضع و وارستگی
یكی از فضلای استان گیلان برای نگارنده نقل كرد:
مرحوم آیة اللَّه شمس لنگرودی تمام مایحتاج زندگی خود را شخصاً تهیه میكرد؛ مثلاً در صف نانوایی میایستاد و نان میخرید و منزل وی محافظ نداشت و شخصاً در را به روی مراجعان باز میكرد. روزی چند نفر از سروران روحانی كه گویا در تهران مسئولیتی داشتند، وارد شهرستان لنگرود میشوند و چون منزل امام جمعه را نمیدانستند، صبح زود هنگام عبور از خیابانهای شهر، چشم شان به یك روحانی میافتد كه در صف نانوایی ایستاده است، به سراغ او میروند و از او درخواست میكنند كه آدرس منزل امام جمعه شهرستان را به آنان بدهد. وی با كمال تواضع و فروتنی بعد از خرید چند قرص نان، آنان را به منزلی هدایت مینماید و در جواب آنان میفرماید: امام جمعه شهر من هستم، امرتان را بفرمائید. آنان با كمال تعجّب متوجه میشوند كه آن روحانی كه در صف نانوایی ایستاده بود، خود امام جمعه است.
خدمات وی در سمَت امامت جمعه، تشویق و تجهیز نیروهای مردمی جهت اعزام به جبهههای حق علیه باطل، ایجاد وحدت و همدلی و انسجام بین نیروها و گروهها به گونهای كه همگان او را به عنوان پدری امین و دلسوز یاد كرده و نصایح او را در سرلوحه امورشان قرار دهند، بسیار بارز و روشن بود.
حضرت آیة اللَّه محفوظی، عضو خبرگان رهبری استان گیلان نیز به نگارنده فرمود:
ما سالیان طولانی با آقای شمس حشر و نشر داشته و به وی ارادت داشته و داریم. او گوهری ناب، ارزشمند و قیمتی بود كه نمونه آن در این عصر حقیقتاً كمیاب است. عالمی اخلاقی و انسانی وارسته و باتقوا كه رفتار و گفتار و سلوك زندگی و ساده زیستی او چنان بود كه تعالیم عالیه اسلام دستور داده و سیره پیغمبر اكرم و ائمه طاهرین علیهم السلام است.
از كمالات این مرد همین بس كه هرگز در فكر خودستایی و گفتن خلاف واقع نبود. از عجب و غرور و خودپسندی به دور بود و در مقابل اهل علم و علماء تواضع و فروتنی میكرد و هیچ گاه خود را بر دیگران مقدم نمیداشت.
وارستگی و استغناء طبع و عزت نفس خاصی داشت و اخلاص در سخنان وی مشهود بود. از سخنان لغو و بیهوده سخت پرهیز داشت و دیدن چهره او انسان را به یاد خدا میانداخت. او سخت مورد علاقه و احترام حضرت آیة اللَّه بهجت بود.
رحلت
آیة الله حاج شیخ جعفر لنگرودی بعد از عمری تلاش خالصانه در راه تبلیغ و خدمت به نظام مقدّس اسلامی، سرانجام روح پاكش در شب جمعه 20 ذی القعده 1426 ق. (دوم آذر 1384 ش.) در محراب مسجد جامع لنگرود (جایگاهی كه بیش از 50 سال اقامه جماعت میكرد) و هنگام اقامه نماز عشاء بر اثر سكته قلبی به عالم بقا عروج كرد.
رحلت این روحانی خدوم و محبوب تأثیر زیادی بر دلهای مردم استان گیلان، به ویژه شهرستان لنگرود گذاشت. پیكر پاكش بعد از اقامه نماز توسط حضرت آیة الله حاج شیخ محمد علی امینیان لنگرودی - عضو خبرگان رهبری و امام جمعه شهرستان آستانه اشرفیه - در صحن مسجد جامع لنگرود به خاك سپرده شد. حضور جمعیت در تشیع جنازه معظم له به حدّی بود كه به عقیده بسیاری از مردم و علماء در تاریخ 50 ساله اخیر شهرستان لنگرود كم نظیر یا بی نظیر بود و این، حكایت از محبوبیت ویژه وی در نزد عموم طبقات استان دارد. مجالس فراوانی در شهرهای استان گیلان، تهران و قم منعقد و از مقام علمی و معنوی وی تجلیل به عمل آمد.»عاش سعیداً و مات سعیداً.»
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) نام و شرح حال آیة الله شمس لنگرودی در این منابع آورده شده است: آثار الحجة، ج 2، ص 345؛ گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 35؛ آئینه دانشوران، ص 415؛ سیمای لنگرود، ص 191؛ دانشوران گیل و دیلم، ص 355 و 372، مقدمه خاطرات معظم له.
2) شرح حال اساتید آن بزرگوار در گنجینه دانشمندان، گلشن ابرار، آئینه دانشوران، مؤلفین كتب چاپی، الذّریعة و... آمده است.
3) شیخ محمد هادی قدس اشكوری از فضلاء حوزه علمیه قم.
4) اغلب مطالب این مقاله برگرفته از سخنان آن بزرگوار است كه در طول آشنایی و حشر و نشر طولانی حقیر و معظم است به دست آمده و گوشههایی از آن تقدیم خوانندگان محترم میگردد.
5) شرح حالات و زندگی مرحوم شیخ علی كاشانی در مجموعه ستارگان، ج اول، تألیف گروهی از نویسندگان ماهنامه كوثر، به تفصیل آمده است.
6) مصاحبه نگارنده با شیخ محمدرضا اشراقی از خطبای محترم شهرستان رودسر.
7) به نقل از یكی از فضلای شهرستان لنگرود.
8) خاطرات، ص 121.
9) شرح حال وی در مجله مبلّغان شماره 41 آمده است.
شهید مدرس مبلغ مجاهد
دیباچه
سید حسن قمشهای افسهای، مشهور به «مدرّس» از علما، مبلّغان و نمایندگان برجسته و مبارز ضد استبدادی مجلس شورای ملی ایران در قرن چهاردهم هجری بود كه یاد مبارزات و پایمردیهای او در مقابل استبداد و استعمار خصوصاً رضاخان پهلوی جاودان مانده است.
زادگاه این عالم مجاهد و خستگی ناپذیر، یعنی روستای «سرابه» در 10 كیلومتری شرق اردستان واقع شده است. این روستا در منطقهای كوهستانی است كه در آن همه اهالی به وجود شهید مدرّس افتخار میكنند. شهید آیة اللَّه سید حسن مدرّس در سال 1278 ه. ق در این روستا به دنیا آمد و با الهام از مكتب اسلام به ویژه سید الشهداءعلیه السلام به سیاستمداری مبارز تبدیل شد. وی سرسختترین مخالف جدایی دین از سیاست بود و بر همین اصل، در دوران مبارزه خود در مجلس با افكار و اندیشههای رضاخانی به مخالفت پرداخت.
شهید مدرّس كه چندین بار از ترور مخالفان جان سالم بدر برد، با خصومت رضاخان دستگیر و پس از چندین سال تبعید، در دهم آذر سال 1316 ه. ش به دست دژخیمان رژیم منفور پهلوی به شهادت رسید. پیكر پاك او در كاشمر از توابع خراسان محل تبعیدگاه وی به خاك سپرده شد.
مجلس شورای اسلامی در تاریخ 23 تیر ماه 1372 ه. ش با تصویب ماده واحدهای، دهم آذر ماه، سالروز شهادت مبلّغ وارسته، مجتهد مجاهد و سیاستمدار متعهد آیة اللَّه سید حسن مدرّس را به عنوان روز مجلس نامگذاری كرد.
این نوشتار، اشارهای كوتاه به زندگی ابرمردی است كه بیرق مبارزه را به تنهایی در شرایطی بسیار سخت به دوش كشید و شجاعت تحسین برانگیزش بیگانگان را به تحیر واداشت. اگر ما به ذكر نامش میپردازیم و خاطرهاش را ارج مینهیم، بدان علت است كه وی مبلّغی پایدار و مجاهدی ثابت قدم بود كه با تأسی به شریفه «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ اَجْراً عَظیماً»؛ (1) «خداوند، مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظیمی برتری بخشیده است.» لحظهای با استبداد و استعمار سازش نكرد و قیام را بر قعود رجحان داد تا تفضّل الهی شامل حالش گردد. ایشان، در تمامی مدت عمرش ساده زیستی، تواضع، قناعت و به دور بودن از هرگونه رفاه طلبی را شیوه زندگی خویش ساخت و از طریق عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، كمالات معنوی را كسب كرد و به همگان شیوه راستین تبلیغ عملی دین را آموخت.
مدرّس در میدان تحصیل
شهید سید حسن مدرّس رحمه الله پس از فراگرفتن علوم مقدماتی در زادگاه خویش، در سال 1298 ه. ق به منظور ادامه تحصیل در زمینه علوم دینی، رهسپار اصفهان گردید و به مدت سیزده سال در حوزه علمیه این شهر، محضر بیش از سی استاد را درك كرد. مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدی چون میرزا عبدالعلی هرندی آموخت. در محضر آخوند ملا محمد كاشی كتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل نمود. یكی از اساتید بزرگواری كه حكمت، فلسفه و عرفان به وی آموخت، حكیم نامدار میرزا جهانگیرخان قشقایی بود.
مدرّس در طول این مدت، در حضور آیات عظام: سید محمد باقر درچهای و شیخ مرتضی ریزی و دیگر اساتید به درجه اجتهاد رسید و تقریرات مرحوم ریزی را كه حاوی ده هزار سطر بود، به نگارش در آورد.
شهید مدرّس، پس از اتمام تحصیلات در اصفهان، در شعبان 1311 ه. ق وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیة اللَّه میرزای شیرازی، در مدرسه منسوب به صدر سكونت اختیار نمود و با عارف نامدار حاج شیخ حسینعلی اصفهانی هم حجره گردید. مدرّس در این شهر از جلسه درس آیات عظام: سید محمد فشاركی و شریعت اصفهانی بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانی، سید محمد صادق طباطبایی، شیخ عبدالكریم حائری، سید هبة الدین شهرستانی و سید مصطفی كاشانی ارتباط داشت و مباحثههای دروس خارج را با آیة اللَّه حاج سید ابوالحسن اصفهانی و آیة اللَّه حاج سید علی كازرونی انجام میداد.
وی پس از هفت سال اقامت در نجف و تایید مقام اجتهاد او از سوی علمای این شهر، در سال 1318 ه. ق در چهل سالگی از راه ناصریه به اهواز و از آنجا به منطقه چهارمحال و بختیاری رفت و سپس راهی اصفهان گردید. (2)
مدرّس در عرصه تدریس
شهید مدرّس در اصفهان، صبحها در مدرسه جده كوچك (شهید مدرّس فعلی) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه میگفت و در روزهای پنجشنبه طلاب را با چشمههای زلال حكمت نهج البلاغة آشنا مینمود. تسلط وی به هنگام تدریس در حدی بود كه از این زمان به «مدرّس» مشهور گشت. وی همراه با تدریس، با منطق و استدلال به مقابله با عوامل ظلم به مردم برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت كرد و بدین نحو وظیفه خویش را در تبلیغ عملی دین آغاز نمود.
شهید سید حسن مدرّس كه در سنین جوانی به مقام رفیع اجتهاد رسید، از لحاظ علمی و فقهی مجتهدی جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و هر چند حاضر به چاپ رساله عملیه نشد؛ ولی در فقه و اصول و سایر علوم دینی آثاری مفصل و عمیق از خود به یادگار نهاد. در عظمت آثار قلمی ایشان همین بس كه آیة اللَّه العظمی مرعشی نجفی رحمه الله تألیفات فقهی او را ستوده است. (3)
چندی بعد، مدرّس با ورود به تهران در اولین فرصت، درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهری كنونی) آغاز نمود. وی در 27 تیر ماه 1304 ه. ش كه عهده دار تولیت این مدرسه گشت، برای اینكه طلاب علوم دینی از اوقات خود استفاده بیش تری ببرند و با جدیت افزون تری به كار درس و مباحثه بپردازند، برای اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره این مدرسه، نظام نامهای تدوین كرد و امور تحصیلی طلاب را مورد رسیدگی قرار داد. شخصیتهایی چون: آیة اللَّه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی، آیة اللَّه سید مرتضی پسندیده (برادر بزرگتر حضرت امام) و شیخ محمدعلی لواسانی در این مدرسه تربیت شدند. (4)
شهید مدرّس، اولین كسی بود كه تدریس نهج البلاغه را در حوزههای علمیه رسمی كرد و نخستین مجتهدی بود كه این كتاب را جزء متون درسی طلاب قرار داد. افرادی نظیر آیة اللَّه العظمی بروجردی و حاج میرزا آقا علی شیرازی (استاد شهید مطهری) ، نهج البلاغه را نزد او آموختند.
از كارهای مهم و درخور توجه این فقیه فرزانه، تلاش برای تدوین تفسیری جامع برای قرآن كریم بود كه علاوه بر جمع آوری تفاسیر خطی و چاپی، عدهای از دانشمندان را برای نیل بدین مقصود به همكاری دعوت كرد و در صورتی كه این طرح تفصیلی جامع به اجرا در میآمد، روشی بسیار عالی و سبكی تازه و عمیق بود. مدرّس مدتها فلسفه تدریس میكرد و در عرفان مهارت داشت. وی در زندان خواف برای عدهای از مأموران قلعهای كه در آن به سر میبرد، مثنوی را تفسیر میكرد. (5)
مدرّس و سیاست
در اصل دوم متمم قانون اساسی آن زمان ایران پیش بینی شده بود كه قوانین مصوبه مجلس شورای ملی باید زیر نظر هیئتی از علما و مجتهدان طراز اول باشد. به موجب این اصل، در هر دوره میبایست حداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر قوانین مجلس ناظر باشند و مفاد آن را از نظر شرعی به تأیید برسانند و امضا نمایند.
در دوره دوم مجلس از سوی فقها و مراجع تقلید، شهید مدرّس به عنوان مجتهد طراز اول برگزیده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان دیگر به مجلس رفته، بر قوانین مصوب آن نظارت داشته باشد. در دوره سوم مجلس شورای ملی، وی علاوه بر وظیفه نظارتی، سمت نمایندگی مردم تهران را نیز عهده دار شد. و در دوره چهارم، مدرّس ب ه عنوان نایب رئیس انتخاب شد و در همین دوره بود كه رویاروی حریف قلدری چون رضاخان قرار گرفت و با او به مخالفت برخاست و تا لحظه شهادت، ذرهای عقب نشینی نكرد.
البته شایان ذكر است مخالفتهایی را كه شهید مدرّس در مقابل نیرنگهای رضاخان از خود نشان میداد، حاصل بینشی عمیق بود كه تذكرات استاد برجسته اخلاق و عرفان، حضرت آیة اللَّه میرزا محمد علی شاه آبادی در آن بی تأثیر نبود. ایشان بارها به شهید مدرّس فرموده بود: «این مردك الآن كه به قدرت نرسیده است، این چنین به دست بوس علما و مراجع میرود و تظاهر به دینداری میكند و از محبت اهل بیت علیهم السلام دم میزند؛ لكن به محض آنكه به قدرت رسید، به همه علما پشت میكند و اول كسی را هم كه لگد میزند، خود شما هستید.» (6)
به راستی وقتی كه مدرّس قدم به ساحت مجلس گذاشت، بعضی فكر میكردند كه او یك روحانی معمولی است و باور نمیكردند كه به زودی تمام امور را به دست گیرد و در بحث و استدلال، كسی حریفش نشود. او با رهبری مبارزات در مجلس، بزرگترین قدرت استعماری زمان خود، یعنی انگلستان را به زانو درآورد؛ ولی با نهایت تواضع چنین افتخاری را به ملت ایران نسبت داد. (7)
مدرّس و تبلیغ عملی
یكی از مجاهدتهای شهید مدرّس در عرصه تبلیغ عملی، زحمات طاقت فرسایی بود كه برای احیا و آبادانی روستاها و مغازههای موقوفه و... تحمل كرد. ایشان، عصرهای پنجشنبه اغلب در گرمای شدید تابستان به روستاهای اطراف ورامین میرفت و قنات روستاهای این منطقه را مورد بازدید قرار میداد و گاه به داخل چاهها میرفت و در تعمیر آنها همكاری میكرد تا بدین نحو به شاگردان خویش بیاموزد كه تحصیل و تدریس علوم دینی باید همراه با مجاهدت و كار و توجه به زندگی اطرافیان باشد.
یكی از ویژگیهای بارز شهید مدرّس، ساده زیستی بود. ایشان همواره بیشتر از آنكه به ظاهر توجه نماید، مشغول باطن و توجه به پروردگار عالمیان میگشت.
نقل میكنند در آن هنگام كه ایشان به عنوان مجتهد طراز اول، برای نظارت بر قوانین دومین دوره مجلس شورای ملی عازم تهران بود، در قم توقف كوتاهی داشت و به منزل آقا سید عبدالله برقعی مجتهد - كه تولیت آستان مقدسه حضرت معصومه علیها السلام را بر عهده داشت و در ایام تحصیلات در نجف با مدرّس آشنا شده بود - رفت و چند روزی را در آنجا اقامت داشت. در طول این مدت كوتاه، جمعی از علما و اساتید حوزه علمیه قم به دیدن مدرّس میرفتند. آیة اللَّه حاج سید محمد بهبهانی (فرزند آیة اللَّه سید عبداللَّه بهبهانی و شاگرد حكیم میرزا ابوالحسن جلوه زواره ای) از جمله شخصیتهایی بود كه به دیدار مدرّس رفت و او را با همان لباس ساده كرباس ملاقات نمود. مرحوم بهبهانی در حالی كه لبخندی بر لب داشت، به شوخی خطاب به مدرّس گفت: آقا! شما نماینده طراز اول در مجلس شورا میباشید؛ صلاح نمیدانید كه لباسها را عوض كنید؟ مدرّس در جواب وی گفت: «شخصیت انسان به لباس و ظاهر آدمی نیست، به فهم و درك و اندیشه اوست.» (8)
شهید سید حسن مدرّس، در تمام لحظات زندگی پربارش بر آن بود كه وظیفه خویش را در قبال مردم به انجام برساند و در مقابل این انجام وظیفه هیچ چشم داشتی نداشته باشد. برای همین، تمام مشكلات و مصائب را با آغوش باز پذیرا بود. وی در یكی از سفرهای خود، یك شب به همراه دوستانش ناگزیر شد كه شب را در بیابان بگذراند. آنها برای خوابیدن رختخواب نداشتند و ناچار بودند بر روی زمین بخوابند. به هنگام خوابیدن، یكی از دوستان مدرّس در حال شكوه به او گفت: الآن مردم ایران در رختخوابهای گرم و نرم خوابیده اند و نمیدانند كه ما به خاطر آنها چه میكشیم. مدرّس با شنیدن این حرف برافروخته شد و با پرخاش خطاب به دوستش گفت: «شما چه انتظار داشتید؟ مگر ما به خاطر آنها این كارها را میكنیم؟ ما وظیفه خودمان را انجام میدهیم.» (9)
مدرّس از زبان امام خمینی رحمه الله
آنچه عزت، عظمت و شخصیت والای شهید مدرّس را بیش از پیش نمایان میسازد، كلامی است كه حضرت امام خمینی رحمه الله در مورد ایشان فرمودند. ایشان طی پیامی به آقای واعظ طبسی، برای تعمیر و بازسازی آرامگاه شهید مدرّس بیان داشتند: «در عصر شكوفایی انقلاب اسلامی، بزرگداشت مجاهدی عظیم الشأن و متعهدی برومند و عالم بزرگواری كه در دوران سیاه اختناق رضاخانی میزیست، لازم میباشد؛ زیرا در زمانی كه قلمها شكسته و زبانها بسته و گلوها فشرده شده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمیكرد. در آن روزگار، در حقیقت حیات از ملت مظلوم ایران سلب شده بود و میدان تاخت و تاز قلدری هتاك در سطح كشور باز، و دست مزدوران پلیدش در سراسر ایران تا مرفق به خون عزیزان آزاده وطن و علمای اعلام و طبقات مختلف آغشته بود.
این عالم ضعیف الجثه، با جسمی نحیف و روحی بزرگ و شاداب از ایمان وصفا و حقیقت و زبانی چون شمشیر حیدر كرّار، رویارویشان ایستاد و فریاد كشید و حق را گفت و جنایت را آشكار كرد و مجال را بر رضاخان كذایی تنگ و روزگارشان را سیاه كرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار كرد و به دست دژخیمان ستمشاهی در غربت به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش پیوست... . تا كسی آن زمان را درك نكرده باشد، ارزش این شخصیت عالی مقام را نمیتواند درك كند. ملت ما مرهون خدمات و فداكاریهای اوست. و اینك كه با سربلندی از بین ما رفته است، بر ماست كه ابعاد روحی و بینش سیاسی و اعتقادی او را هر چه بیشتر بشناسیم و بشناسانیم... .» (10)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) نساء/ 95.
2) ر. ك: مدرّس مجاهدی شكست ناپذیر، عبدالعلی باقی، تهران، نشر تفكر، 1370 ش، صص 160 - 161.
3) تألیفات ایشان بالغ بر 16 اثر است كه هر یك در مقام خود ستودنی هستند. از آن میان، میتوان به این آثار اشاره كرد: تعلیقه بر كفایة الاصول آخوند خراسانی، رسائل الفقهیه كه به كوشش استاد ابوالفضل شكوری به تازگی انتشار یافته است، شرح رسائل شیخ مرتضی انصاری، دوره تقریرات اصول میرزای شیرازی، شرح روان بر نهج البلاغة و زندگی نامه خودنوشت كه برای روزنامه اطلاعات فرستاده است.
4) ر. ك: مدرّس مجاهدی شكست ناپذیر، ص 33.
5) ر. ك: مدرّس، علی مدرسی، تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، 1366 ش، ج 1، ص 268.
6) عارف كامل (نكات و آموزههایی از مرحوم آیة اللَّه العظمی میرزا محمدعلی شاه آبادی) ، تحقیق و تألیف: معاونت پژوهشی بنیاد فرهنگی شهید شاه آبادی، تهران، ستاد بزرگداشت مقام عرفان و شهادت، 1380 ش، ص 26.
7) برای مطالعه بیشتر در زمینه مبارزات شهید مدرّس در مجلس شورای ملی، ر. ك: مدرّس، ج 1.
8) داستانهای مدرّس، غلامرضا گلی زواره، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1373 ش، ص 117.
9) همان، ص 153.
10) صحیفه امام، ج 19، صص 73 - 74.
زندگى نامه آیت الله قاضى طباطبایی (ره)
ولادت
سید علی قاضی طباطبایی در سیزده ذی الحجة سال 1285، پا به عرصه وجود گذاشت.
پدر ایشان، سید حسین قاضی رحمه الله انسانی بزرگ و وارسته بود كه از شاگردان بنام و برجسته آیة اللّه العظمی میرزا محمّد حسن شیرازی رحمه الله به شمار میآمد و از ایشان اجازه اجتهاد داشت. (1)
درباره ایشان آمده: زمانی كه قصد داشت سامرّا را ترك كند و به زادگاهش تبریز بازگردد، استادش میرزای شیرازی به او فرمود: «در شبانه روز یك ساعت را برای خودت بگذار!» مرحوم آقا سید حسین در تبریز چنان مشغول امور الهیه میگردد كه یك سال بعد چند نفر از تجّار تبریز به سامرّا مشرّف میشوند و با آیة اللّه میرزا محمّد حسن شیرازی رحمه الله ملاقات میكنند؛ وقتی ایشان احوال شاگرد خویش را استفسار میكنند، آنان در جواب میگویند: یك ساعتی كه شما نصیحت فرموده اید، تمام اوقات ایشان را گرفته و در شب و روز با خدای خود مراوده دارند(2)
آغاز تحصیلات
سید علی قاضی از همان ابتدای جوانی تحصیلات خود را نزد پدر بزرگوارش سید حسین قاضی و نیز در نزد میرزا موسوی تبریزی و میرزا محمّد علی قراچه داغی آغاز نمود.
پدر به علم تفسیر علاقه و رغبت خاصّی داشت؛ چنان كه خود میرزا علی تصریح میكند كه تفسیر كشّاف را نزد ایشان خوانده است. همچنین ادبیات عربی و فارسی را نزد شاعر نامی و دانشمند معروف، میرزا محمّد تقی تبریزی، متخلّص به «نیره» خواند و از ایشان اشعار بسیاری به عربی و فارسی نقل میكرد. (3)
سید علی در سال 1308 ه. ق، با آتشی از شوق و عشق برای زیارت امام العارفین علی علیه السلام همراه با كاروانی كه به نجف اشرف مشرّف میشد، به این دیار وارد شدند و تحت تربیت مرحوم آیة الحق آقای سید احمد كربلایی تهرانی رحمه الله قرار گرفتند و با مراقبت ایشان طی طریق مینمودند. بدین گونه تا آخر عمر نیز نجف اشرف را موطن اصلی خویش قرار دادند. (4)
كسب درجه اجتهاد
آیة اللّه قاضی رحمه الله پس از اقامت در نجف اشرف، تحصیلات حوزوی خود را نزد اساتیدی چون فاضل شربیانی، شیخ محمّد دامغانی، آقای شریعت و ملّا آخوند خراسانی ادامه دادند و سرانجام، تلاشهای خستگی ناپذیرشان در راه كسب كمال و دانش در سنّ 27 سالگی به ثمر نشست و در عنفوان جوانی به درجه اجتهاد نائل آمدند. (5)
اساتید عرفان
جوهره حركت معنوی و سلوك عرفانی آیة اللّه قاضی بر گرفته از پدر بزرگوارشان مرحوم سید حسین قاضی بود؛ زیرا ایشان از سنّ نوجوانی تحت تربیت والد ارجمندشان بودند و بعد از ورود به نجف، نزد آیة اللّه شیخ محمّد بهاری و آیة اللّه سید احمد كربلایی معروف به «واحدالعین» كه هر دو از شاگردان مبرّز مرحوم ملّاحسینقلی همدانی رحمه الله بودند، به كسب مكارم اخلاقی و عرفانی پرداخت. (6)
وی آن چنان شیفته اساتیدش بود كه میفرمود: «چنانچه كسی كه طالب راه و سالك طریق الهی باشد، اگر برای پیدا كردن استاد این راه، نصف عمر خود را در جستجو و تفحّص بگذراند تا پیدا نماید، ارزش دارد. كسی كه به استاد رسید، نصف راه را طی كرده است.» (7)
جامعیت علمی
جناب آقای حاج سید هاشم حدّاد از شاگردان برجسته مكتب عرفانی ایشان بوده است كه میفرماید: «مرحوم آقای قاضی یك عالمی بود كه از جهت فقاهت بی نظیر بود. از جهت فهم روایت و حدیث و از جهت تفسیر و علوم قرآنی هم بی نظیر بود. همچنین از جهت ادبیات عرب، لغت و فصاحت بی نظیر بود؛ حتّی از جهت تجوید و قرائت قرآن. در مجالس فاتحهای كه احیاناً حضور پیدا مینمود، كمتر قاری قرآن بود كه جرأت خواندن در حضور ایشان را داشته باشد؛ چرا كه اشكالهای تجویدی و نحوه قرائت آنها را میگفت.» (8)
شاگردان
آیة اللّه قاضی رحمه الله سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامی را با كلام نافذ و عقل صالح خویش تدریس نمودند و در هر دوره شاگردانی پرورش دادند كه هر كدام، از بزرگان وادی عرفان و اخلاق محسوب میشوند. تعدادی از آنان عبارت اند از: آیة اللّه شیخ محمّد تقی آملی، آیة اللّه سید محمّد حسین طباطبایی، آیة اللّه سید محمّد حسن طباطبایی، آیة اللّه محمّد تقی بهجت فومنی و حاج سید هاشم حدّاد. (9)
عرفان و تنعمات مادّی
آیة اللّه قاضی رحمه الله انسانی بسیار بزرگ، وارسته و عارفی بی بدیل بودند و میفرمودند: «دنیایتان را داشته باشید؛ همسر، فرزندان و تنعّمات مادی خدادادی باشند و در همین زندگی طبیعی و عادی سیر و حركت به سوی خدا و معنویت هم وجود داشته باشد. این است مشرب نمونه عرفانی.» (10)
ایشان از این رو ظاهری بسیار مرتّب و تمیز داشتند؛ موها و دستهایشان را حنا میزدند، به تمیزی كفش خیلی اهمیت میدادند و عطر و بوی خوش استعمال مینمودند و این گونه بودن هنر میخواهد؛ اینكه انسان از لحاظ معنوی در آن عوالم عرفانی باشد و آن چنان شهودات و تجلیات توحیدی برایش منكشف باشد و باز به عالم كثرت كه میرسد، زندگی طبیعی و عادی خود را داشته باشد و بر آن تأكید نماید.
ویژگیهای عرفانی
1. خودسازی
آیة اللّه قاضی رحمه الله در نهایت فقر به سر میبرد؛ به طوری كه توان پرداخت اجاره خانه را نداشت. روزی در نجف اشرف صاحب خانه وسایل و اثاث ایشان را بیرون ریخته بود. آقای قاضی مجبور شد با خانوادهاش به كوفه برود. در مسجد كوفه، یك بالاخانهای بود كه برای افراد غریب ساخته بودند. ایشان در آنجا سكونت گزیدند. علّامه طباطبایی رحمه الله میفرمودند: «به مسجد كوفه رفتم. دیدم مرحوم قاضی و همه خانوادهاش تب كرده اند و مریض هستند. هنگام نماز شد. علی آقا قاضی طبق معمول در اوّل وقت به نماز ایستاد و بعد از نماز عشاء آن چنان با توجّه كامل آیه شریفه «آمَنَ الرَّسُولُ» (11) را تلاوت میفرمود كه مثل آنكه اصلاً هیچ مشكلی پیش نیامده است. با آرامش وصف ناپذیر و شگفت انگیز به ذكر دعا مشغول بود.» (12)
آری، در چشم عارفان، همه حوادث تلخ و شیرین معامله است با حضرت دوست، با این زمزمه روحانی:
در بلا هم میكشم لذّات او مات اویم مات اویم مات او
و این محو و مات در یار شدن است كه سبب میشود وقتی آقای قاضی جلوی منزلشان میرسند و اسباب و اثاثیه شان را میبینند كه صاحبخانه در كوچه ریخته، میفرمایند: «خدا گمان كرده كه ما هم آدمیم كه با ما چنین معامله میكند.» (13)
تنگی معیشت و فقر در بعضی از مقاطع زندگی، آن چنان آقای قاضی و خانوادهاش را تحت فشار قرار میدهد كه بعضی از كتابهایشان را میفروشند تا از پول آن امرار معاش كنند؛ تحمل این مشكلات است كه افرادی چون قاضی را میسازد.
چون تیر عشق جا به كمان بلا كند اوّل نشست بر دل اهل ولا كند
در حیرت اند خیره سران از چه عشق دوست احباب را به بلند بلا مبتلا كند
2. نشانههای تشرّف
امام مهدی علیه السلام محور عالم هستی و قطب قلوب عارفان است؛ او كه زمزمه عاشقان در رهش چنین است:
سویدای دل من تا قیامت مباد از شور سودای تو خالی
ما حقیقتاً از تشرّفات آقای قاضی به محضر امام زمان علیه السلام، خبر نداریم؛ امّا گویی اُنس و قرابتی نزدیك با حضرت داشتند و درباره زندگی مهدی موعودعلیه السلام میفرمودند: «عَیشَةً طَبیعَةً» یعنی زندگی عادی و طبیعی، مانند سایر انسانها دارند و وقتی پسر ایشان از محضرشان میپرسند كه چگونه میشود؟ میفرمایند: «بیشتر از این از من نپرسید.»
آقا سید هاشم حدّاد میفرمودند: «آقای قاضی در قیام و قعود و در تغییر از حالتی به حالت دیگر خیلی میفرمودند: یا صاحب الزّمان! و یك بار وقتی از ایشان پرسیدم: آیا شما خدمت حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه - شرف یاب شده اید؟ فرمودند: كور است هر چشمی كه صبح از خواب بیدار شود و در اوّلین نظر نگاهش به آقا امام زمان - عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - نیفتد.» (14)
دیده را فایده آن است كه دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را
3. روح لطیف
آیة اللّه سید عبد الكریم رضوی كشمیری رحمه الله میفرمود: «آقای قاضی تمام مكاشفه بود و در اواخر عمرش، بسیار لطیف و رقیق شده بود و با دیدن آب به یاد امام حسین علیه السلام افتاده، میگریست.» (15)
4. دعای اثر بخش
آیة اللّه سید عبّاس حسینی كاشانی نقل نموده اند:
«روزی در محضر مرحوم آقای قاضی نشسته بودیم كه ناگهان شخصی با عجله و ناراحتی بسیار، خود را به مجلس ایشان رسانید و با نگرانی بسیار گفت: همسرم در حال احتضار است و نزدیك است بمیرد. اگر او بمیرد، من هیچ كس را ندارم. خواهش میكنم دعایی بفرمایید حالش خوب شود و از مرگ نجات یابد.
آقای قاضی پس از گوش دادن به حرفهای آن شخص، به آرامی و نزدیك گوش او فرمود: چرا با حالت جنب به اینجا آمده ای؟ برو اوّل غسل كن! دوباره به اینجا بیا تا دعا كنم. مرد عرب در حالی كه از تعجّب حیرت زده شده بود، با عجله بلند شد و به منزلش رفت و پس از مدّتی باز گشت و در مقابل آقای قاضی مؤدّبانه نشست.
مرحوم قاضی دو انگشت سبّابهاش را به دو شقیقه پیشانی آن مرد گذاشت و به قرائت دعا مشغول شد و در این مدّت مدام اشك چشمانش بر محاسن سفیدش میریخت. طولی نكشید كه دعا تمام شد و مرد عرب به منزلش رفت. من دیگر او را ندیدم تا اینكه چند روز بعد در صحن حرم مطهّر او را ملاقات نمودم و از نتیجه دعا پرسیدم. او گفت: وقتی به منزل رسیدم، دیدم همسرم سالم و تندرست بیدار شده و از خطر مرگ رهایی یافته و مشغول امورات منزل است.» (16)
5. طی الأرض
علامه بزرگوار سید محمدحسین طباطبایی رحمه الله فرمودند:
«مرحوم قاضی همیشه در ایام زیارتی، از نجف اشرف به كربلا مشرف میشدند. هیچ گاه كسی ندید كه او سوار ماشین شود و از این سرّ احدی مطلع نشد، جز یك نفر از كسبه بازار ساعت (بازار بزرگ) كه به مشهد مقدس مشرف شده بود و مرحوم قاضی را در آنجا دیده بود و از ایشان اصلاح امر در گذرنامه خود را خواسته بود و ایشان هم اصلاح كرده بودند. آن مرد به نجف آمد، افشا كرد كه من آقای قاضی را در مشهد دیدم. مرحوم قاضی خیلی عصبانی شدند و گفتند: همه میدانند كه من در نجف بودهام و مسافرتی نكردهام.» (17)
ارتحال
سرانجام آیة الحق، مرحوم میرزا سید علی قاضی، پس از سالهاتدریس معارف عرفانی و تربیت شاگردانی الهی، در روز دوشنبه چهارم ماه ربیع الاول سال 1366 ه. ق مطابق با هفتم بهمن ماه 1324 ه. ش در نجف اشرف وفات یافتند و از این دنیای فانی رخت بربستند و در وادی السّلام نزد پدر گران قدرشان مدفون گردیدند. مدّت عمر شریف ایشان هشتاد و سه سال بود. روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد! (18)
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم كه جانم میرود
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) گنجینه دانشمندان، محمّد رازی، تهران، كتابفروشی اسلامی، چاپ اوّل، 1352 ش، ج 2، ص 228.
2) مهر تابان، سید محمّد حسین حسینی تهرانی، تهران، انتشارات باقر العلوم، چاپ اوّل، بی تا، ص 18.
3) صفحات من تاریخ الأعلام فی النجف، محمدحسن قاضی، بدون ناشر، چاپ اوّل، صص 19 - 20.
4) صُلح كُل، ناگفتههایی درباره زندگانی مرحوم آیة اللّه سید میرزا علی قاضی رحمه الله، جمعی از نویسندگان، تهران، انتشارات شمس الشموس، چاپ اوّل، بهار 1382، صص 10 - 11.
5) دریای عرفان، هادی هاشمیان، قم، مؤسسه فرهنگی طه، زمستان 1379، چاپ اوّل، ص 30.
6) همان، ص 29؛ تاریخ حكما و عرفا، سُها صدوقی، ص 140.
7) سیر و سلوك منسوب به بحرالعلوم، نجف اشرف، مطبعة الاعلمی، بی تا، ص 176.
8) روح مجرّد، سید محمدحسین حسین تهرانی، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، چاپ اوّل، 1417 ق، ص 501.
9) صُلح كُل، ناگفتههایی درباره زندگانی مرحوم آیة اللّه سید میرزا علی قاضی رحمه الله، ص 12.
10) صُلح كُل، ناگفتههایی درباره زندگانی مرحوم آیة اللّه سید میرزا علی قاضی رحمه الله، ص 21.
11) بقره / 285.
12) نقل از آیة اللّه خسروشاهی كرمانشاهی، 25 ماه رمضان 1418 ه. ق، سیمای جمهوری اسلامی.
13) ز مهر افروخته، علی تهرانی، تهران، انتشارات صدا وسیما، چاپ اوّل، 1381 ش، ص 21.
14) روح مجرّد، آیة اللّه سید محمّد حسین حسینی تهرانی، ص 513.
15) اسوه عارفان، گفتهها و ناگفتهها درباره مرحوم علّامه سید علی آقا قاضی رحمه الله، صادق حسن زاده و محمود طیار مراغی، قم، انتشارات آل علی علیه السلام، چاپ اوّل، 1380 ش، ص 176.
16) همان، ص 166.
17) همان، ص 112.
18) صُلح كُل، ناگفتههایی درباره زندگانی مرحوم آیة اللّه سید میرزا علی قاضی رحمه الله، صص 12 - 13.
زبان شریعت شیخ مرتضى انصارى واعظ (ره)
تولد و شهرت
محدث و واعظ پرآوازه قم، حاج شیخ مرتضی انصاری واعظ قمی از معروفترین خطبای شیعه در دوران معاصر، به سال 1323 ق در میان خاندانی معروف به فضل و تقوا دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم آقا شیخ محمدحسین از زهاد شهر قم و از معتمدین بزرگان مذهبی قم به شمار میآمد و نسب این بزرگوار به شیخ الطائفه جناب سعد بن عبدالله بن ابی خلف اشعری قمی، صحابی بزرگوار و جلیل القدر امام حسن عسكری علیه السلام میرسد.
شیخ مرتضی درجات زهد و معنویت را در چنین خانوادهای كسب كرد و مقدمات و سطوح متوسطه و عالی حوزه علمیه را از محضر فرزانگان وارسته علمی همانند آیات عظام: ادیب تهرانی، میرزا محمد همدانی، شیخ محمدعلی حائری قمی، آخوند ملاعلی همدانی، سید محمدتقی خوانساری و... به خوبی فرا گرفت و آن گاه در سال 1347 ق در درس پر خیر و بركت آیة اللَّه العظمی حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، حضور یافت و در شمار شاگردان برجسته و مبرّز وی در آمد.
گویند: حاج شیخ مرتضی پیش از آنكه ملبس به لباس مقدس روحانیت شود، روزی در تیمچه بزرگ بازار، برفراز منبر مشغول سخنرانی بود كه آیة اللَّه حائری وارد مجلس شد.
آن بزرگوار وقتی شیوه سخنرانی و بیان رسا و شیرین وی را مشاهده كرد، او را نزد خود طلبید و فرمود: نام شما چیست و چرا تاكنون معمم نشدهای؟ شیخ مرتضی در جواب گفت: آقا! نام من شیخ مرتضی است و تاكنون در خودم صلاحیت معمم شدن و پوشیدن لباس مقدس روحانیت را ندیدهام.
آیة اللَّه حائری فرمود: ان شاء اللَّه كه شیخ مرتضی انصاری بوده باشید. از همان تاریخ وی در میان مردم و علما به شیخ مرتضی انصاری معروف و مشهور گردید.
سپس فرمود: تو بهترین كسی هستی كه شایستگی عمامه نهادن را دارد. فردا من به حجرهات در مدرسه فیضیه میآیم و عمامه بر سرت میگذارم. (1)
هجرت ثمربخش
یكی از اقدامات ارزشمند و جاویدان آیة اللَّه العظمی حائری اعزام مبلغ به شهرستانها بود. وی از بانیان اصلی و از بنیانگذاران واقعی طرح هجرت علما و شایستگان برای تبلیغ به شهرستانها بود.
او به منبر و اهل منبر بهای بسیار میداد و معتقد بود منبر جایگاه پیامبرصلی الله علیه وآله است و بایسته است كه مجتهدان و متكلمان زبردست از فراز آن با مردم سخن بگویند و عقاید و باورهای دینی مردم را درست نمایند. حاج شیخ از اینكه منابر جولانگاه نااهلان، كم مایگان، مكتب ندیده گان و... قرار گیرد و از این راه، آسیبهای جدّی به عقاید و باورهای دینی مردم وارد شود، بسیار رنج میبردند و ابراز تأسف و تأثر میكردند.
یكی از ابتكارات آن بزرگوار این بود كه فقط به نیازهای موقت مردم نمیاندیشید، بلكه نیازهای فكری و عقیدتی مردم را نیز مورد توجه ویژه قرار میداد و شماری از مبلغان را به صورت دائمی (هجرت بلندمدت) به شهرستانها اعزام میكرد و این باعث شد بسیاری از مردم شهرها به بركت وجود عالمان دینی در محل زندگی شان با آداب و تربیت اسلامی آشنا شوند و با تأسیس مساجد و مدارس دینی، طلبههای فاضل و اثر گذار در فرهنگ و آداب مردم، تربیت شدند. چنین شد كه فضای دینی و معنوی كشور روز به روز گسترش یافت و جهل و نادانی از ساحت جامعه شیعی دامن برچید.
یكی از آن شخصیتهای ارزشمند كه افتخار شاگردی آیة اللَّه حائری را داشته و توسط معظم له برای ارشاد و هدایت مردم به منطقه گركان آشتیان اعزام گردید، آیة اللَّه حاج شیخ مرتضی انصاری واعظ قمی است كه به مدت 10 سال در این سامان اقامت گزید و مشغول وعظ، خطابه، ارشاد و هدایت مردم گردید و قلوب مردم آن دیار را با احكام و معارف اسلامی نورانی ساخت. (2)
گنجینهای گرانبها
آیة اللَّه شیخ محمدرضا طبسی درباره موفقیت هجرت شیخ مرتضی انصاری قمی میگوید: «مرحوم آقای انصاری حسب الامر آیة اللَّه حائری، چندین سال برای اقامه جماعت و ترویج دین به قصبه گركان - دو فرسخی آشتیان - رفت و مردم آن سامان را با مواعظ و خطابههای خود ارشاد نمود. در حقیقت دین مردم گركان و آشتیان تاكنون مرهون اقامت چندین ساله وی و زحمات بی دریغ و شبانه روزیاش بوده است.»
محقق عالی قدر مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی در این باره میگوید:
«آقای انصاری در این مدت نهایت بهره و استفاده را از اوقات خویش برد و هم نسلی متدین تربیت كرد و هم دوره كتاب بحار الانوار چاپ كمپانی را به همراه خود برد و از ابتدای آن به انتهایش رفت و از آخر به اولش آمد و همه را دقیق مطالعه كرد و به خاطر سپرد. او به اندازهای در حدیث شناسی متبحر و چیره دست بود كه هر حدیثی را از او میپرسیدند، با ذكر دقیق منبع آن كه در چه جلد و چه بابی است، پاسخ میداد.» (3)
شیخ مرتضی از دیدگاه فرزانگان
حاج شیخ مرتضی انصاری پس از مدت 10 سال اقامت در منطقه آشتیان به زادگاهش بازگشت و به ارشاد و هدایت مردم قم و سایر شهرستانها پرداخت. وی كه مهارت ویژهای در احادیث و اخبار اهل بیت علیهم السلام داشت، همواره منابرش مورد توجه علما و دانشوران و مردم متدین قرار میگرفت. صاحب دائرة المعارف تشیع مینویسد كه حاج شیخ مرتضی انصاری قمی حافظ بیش از 30 هزار حدیث بود و به همین جهت، از این گنجینه گرانبها در منابرش به خوبی بهره میبرد.
حضرت آیة اللَّه صافی گلپایگانی فرمودند:
«در یك مجلس شمردم تا هفتاد حدیث در یك موضوع خواند.»
آیة اللَّه سبحانی فرمودند:
«در یك شب اربعین، پای منبر او بودم. او چهل حدیث با لفظ اربعین خواند و همه را توضیح داد. منبرش به قدری مفید و با ارزش بود كه همه، از عالی و دانی و از فقیه و مجتهد تا آدمهای عادی از منبرش استفاده میبردند و حضور در پای منبر او را بر همه چیز ترجیح میدادند.»
فقیه پارسا و مجاهد حضرت آیة اللَّه مشكینی رحمه الله در خطبههای نماز جمعه قم، 22 رجب 1418 ق فرمود: «زمانی كه ما وارد قم شدیم، آقای انصاری بسیار مشهور بود. او در هر منبرش بیش از یكصد حدیث میخواند. من از صدا و سیما میخواهم نوارهای ایشان و امثال او را پیدا كنند و برای مردم پخش نمایند. اینها به گردن مردم حق دارند. اینها بودند كه دین مردم را حفظ كردند.» (4)
زبان شریعت
حاج انصاری واعظ، سالی در ماه مبارك رمضان به نجف اشرف دعوت گردید و در آنجا و نیز در كربلای معلی به سخنرانی پرداخت كه مورد توجه بزرگان نجف واقع شد.
یكی از فضلای نجف میگوید: «ایشان یك سال در ماه مبارك رمضان، در مسجد شیخ انصاری نجف اشرف به منبر رفت. آیة اللَّه خویی شبها در مسجد خضراء درس میفرمود. ما به ایشان میگفتیم: آقا! درس را زودتر تعطیل كنید تا به منبر آقای انصاری هم برسیم. ایشان پرسید: مگر آقای انصاری در منبر چه میگوید كه شما میخواهید از درس من كم كنید؟ گفتیم: آقا! منبر ایشان گفتنی نیست، شنیدنی است و باید خود بشنوید و ببینید. ایشان، شبی درس را زودتر تعطیل كرد و به مجلس انصاری حاضر شد و از كثرت نقل احادیث در شگفت ماند و فرمود: آری، شما حق دارید؛ این مجلس خیلی قابل استفاده است. و از آن روز به بعد هر شب درس را كمی زودتر تعطیل میكرد.» (5)
خطابههای تأثیرگذار
بیان شیوا و جذاب، نفوذ كلام و گیرایی سخن، تواضع و فروتنی، اخلاق و متانت و پرهیز از تشریفات، از ویژگیهای واعظ معروف قم بود. وجود او در روزگاری كه فساد و فحشا و بی دینی در سراسر ا یران رواج داشت، برای جامعه متدین و مسلمان بسیار مغتنم بود. مسافرتهای تبلیغی او همراه با سخنرانیهای پرشور و حرارتش موجبات هدایت افراد و اشخاص آلوده به گناه و معاصی را در پی داشت كه به نمونههایی از آن اشاره میشود:
الف. آن بزرگوار میگوید:
«زمانی در شبهای محرم در تهران، پس از نماز مغرب و عشا سه مجلس را اداره میكردم. طیب خان رضایی كه بعدها توبه كرد و در حمایت از نهضت حضرت امام توسط رژیم اعدام گردید، پیش من آمد و مرا برای مجلس بار فروشان (میدان شوش) دعوت كرد. عذر آوردم و گفتم: طیب خان! من پس از نماز سه مجلس دارم و دیگر به مجلس شما نمیرسم؛ وانگهی ساعت از نیمه شب هم میگذرد. او گفت: آقای انصاری! ما ده بیست نفر بودیم كه همه جور كارهای خلاف را انجام میدادیم و در اثر منبرهای پارسال شما از همه آنها دست كشیدیم. (6)
حالا میخواهی بیا، میخواهی نیا؛ ولی من شما را چه دعوت ما را قبول كنی و چه قبول نكنی، به زور هم كه شده میآیم میبرم. من هم قبول كردم و فكر كردم كه مجلسم بسیار خلوت است؛ امّا وقتی رفتم، دیدم مجلس مالامال از جمعیت است و از بهترین مجالس من در تهران شد.»
ب. مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ محمدعلی انصاری میگوید:
«در زمان رضاخان و پس از آن، در رشت و بندر انزلی در اثر سیطره حزب توده، فحشا و منكرات رواج پیدا كرده بود، در چنین شرایط سختی عدّهای از متدینین بندر انزلی به فكر فرو رفته، از مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری دعوت كردند كه دو ماه محرم و صفر برای تبلیغ به آن شهر برود. چند روز به ماه محرم باقی مانده و من با مرحوم اخوی در منزل نشسته بودم كه تلگراف دعوت مجدد و یادآوری و آمادگی اهالی رسید. آن مرحوم كه قبلاً قول داده بود و از طرفی با شرایط سخت كه حزب توده ایجاد كرده بود، رو به رو بود، به فكر فرو رفت كه چه كند؟ دیوان حافظ در كنارم بود، گفتم: میخواهید تفأّلی از حافظ بگیریم؟ گفت: بد نیست. تفأّلی گرفتم و این شعر بیامد:
دیده ما چو به امید تو دریا است چرا به تفرج گذری بر لب دریا نكنی
وی آن سال را بدان شهر رفت. با نماینده حزب توده ملاقات و از وی قول گرفت كه با وی مزاحمتی نداشته باشد و تبلیغات دینی را آغاز كرد. با همت وی، دو باب حمام و دو مسجد جدید ساخته شد و مساجد متروكه و مخروبه نیز تعمیر گردید. میگفت: دیدم نامههای زیادی نوشته میشود و از گرانی پول حمام شكایت دارند. در منبر پرسیدم: آقایان! گرانی پول حمام به من چه ربطی دارد؟
گفتند: آقا! تا وقتی شما به این شهر نیامده بودید، غالب مردم نماز نمیخواندند و برای غسل به حمام نمیرفتند. اكنون مردم اهمیت نماز را در یافته اند و نیازمند حمام و غسل هستند و حمام كم و گران است. از این رو، ایشان دو باب حمام ساختند.» (7)
مرحوم حاج انصاری واعظ به خاطر تشویق مردم برای ایجاد مساجد و بناهای خیریه در اغلب شهرها آثار بسیاری از خود بر جای گذاشته است كه از جمله تعمیر مسجد امام حسن عسكری علیه السلام و مسجد جامع قم و نیز مسجدی در خیابان حاج زینل قم و توسعه مسجد ارك تهران و... از بركات آن بزرگوار و با همّت مردم خیر و مسلمان بنا گردیده است.
واقعه مدرسه فیضیه
حضرت امام رحمه الله در آخرین روزهای سال 1341 ش و در روز چهارشنبه بعد از پایان درس طی نطقی فرمود كه به خاطر مسائل پیش آمده، ما امسال عید نداریم و اعلامیهای نیز با همین مضمون صادر كردند؛ و دلیل آوردند كه این روزها روز مصیبت ما و مصیبت اسلام است. این اعلامیه تأثیرگذار، باعث عصبانیت رژیم طاغوت گردید و به همین منظور میخواست به شكلی از بزرگان حوزه به ویژه از حضرت امام رحمه الله انتقام بگیرد؛ لذا قبل از تحویل سال با استقرار نیروهای كماندو در اطراف مدرسه فیضیه برنامهاش را به مرحله اجرا گذاشت.
روز دوم عید همان سال مصادف با 25 شوال و شهادت امام جعفر صادق علیه السلام مراسم سوگواری توسط حضرت آیة اللَّه گلپایگانی در مدرسه فیضیه برپا گردید. ابتدا آقای آل طه به منبر رفت و درباره شخصیت امام صادق علیه السلام سخن گفت و بعد از ایشان مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری واعظ معروف روی منبر قرار گرفت. با آغاز سخنرانی ایشان، مزدوران رژیم با فرستادن صلواتهای بی جا و سردادن شعار جاوید شاه و غیره، در صدد بر هم زدن نظم مجلس برآمدند. تلاشهای مرحوم انصاری برای حفظ آرامش جلسه و ساكت كردن این افراد به جایی نرسید و سخنرانی ایشان به ناچار قطع شد.
به دنبال آن عوامل رژیم وارد مدرسه شده، شروع به ضرب و شتم طلبهها و روحانیون، شكستن در و پنجرهها، سوزاندن كتب مذهبی و قرآنها و عمامهها و... نمودند كه باعث شهید شدن عدّهای از طلاب مظلوم از جمله یكی از طلاب گیلانی به نام سید یونس رودباری و نیز زخمی شدن تعداد زیادی از طلاب گردید. (8)
مرحوم حاج انصاری در ابتدای سخن با لحن ملایم به قصد آرام ساختن ایادی مزدور و رژیم اظهار داشت: «ما با كسی سر جنگ نداریم. ما در اینجا جمع شده ایم تا برای ششمین پیشوای شیعیان ذكر مصیبتی بكنیم و اگر حرفی میزنیم، سخنی میگوییم، جز نصیحت مشفقانه منظوری نداریم. ما وظیفه داریم خیر و صلاح ملك و ملّت را... .» كه سخنان ایشان با صدای صلوات یكی از عوامل رژیم قطع شد و یكی دیگر از آنان از منبر بالا آمد تا بلندگو را از جلو او بكشد. آقای انصاری هم یك پله پایین آمد و بلندگو را از دست او كشید و فریاد برآورد:
آی مردم!ای مسلمانهایی كه از صدها فرسخ راه به این شهر مقدس آمده اید، به شهر و دیار خود كه بازگشتید، به همه برسانید كه دیگر به روحانیت اجازه ذكر مصیبت برای رئیس مذهب جعفری هم نمیدهند. در اثر هجوم دژخیمان، آیة اللَّه گلپایگانی و مرحوم انصاری به یكی از حجرات مدرسه فیضیه پناهنده شدند و بعد از خاتمه درگیری، مرحوم انصاری از طریق رودخانه متواری شد و تا مدت 40 روز مخفیانه زندگی میكرد.» (9)
فساد ستیزی
مرحوم حاج انصاری واعظ در مبارزه با كانون ظلم و ستم و نیز علیه مظاهر فساد و فحشا و منكرات بسیار فعّال بود كه به یك نمونه آن اشاره میشود:
در زمان متفقین (1321 ش) چند باب مغازه شراب فروشی در مجاورت آستانه وجود داشت و از طرفی به علت خشكسالی، مردم قم به ویژه اغلب كشاورزان از داشتن آب محروم و در مضیقه بودند. در همین راستا، آب رودخانه قم توسط مردم «محلات و نیم آورد» به پشتیبانی قدرت نخست وزیر وقت، صدر الاشراف محلاتی، به كلی به روی مردم قم بسته شد. اعتراضات مردم قم هم به جایی نرسید. به ناچار مردم به ویژه كشاورزان قم به ستوه آمدند و با تهیه ماشینهای متعدد برای در هم شكستن بندهای سدّ آب رودخانه بر آن شدند تا راهی محلّات شوند. درگیری و زد و خورد طرفین قطعاً منجر به كشته شدن افرد میگردید.
حاج انصاری واعظ با درك موقعیت خطیر و برای جلوگیری از فتنه بزرگ، بر فراز منبر رفت و آیات شریفه سوره واقعه را قرائت و به تفسیر و توضیح آن پرداخت.
آیات مباركه عبارت اند از: «أَ فَرَأَیتُمْ ما تَحْرُثُونَ * أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُام نَحْنُ الزَّارِعُونَ... أَ فَرَأَیتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ * أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِام نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ * لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ.» (10)
آن گاه فریاد برآورد: «ای مردم! چرا جماعتها را به هم میزنید؟ اگر میخواهید انقلاب كنید كه نتیجه بگیرید، پس بریزید شراب فروشیها را به هم بزنید كه در این شهر دینی و مذهبی، علیه قرآن و مقدسات مذهبی اشاعه منكرات نكنند. شما درِ این مغازهها را ببندید، من از آسمان به شما آب میدهم! جنگ كردن لازم نیست.
مردم بعد از استماع سخنان تأثیرگذار آن واعظ آبرومند، به خیابانها ریختند و با در هم شكستن مشروب فروشیها و آتش زدن مراكز فحشا و منكرات، محیط خیابانهای اطراف آستانه مقدسه را پاك سازی نمودند. شگفت آنكه به قدرت الهی، عصر همان روز ابرهایی در آسمان پدیدار شد و باران شدید باریدن گرفت و سیلی در رودخانه قم جاری گردید و تمام باغات و زراعات قم و اطراف آن به بركت این نعمت خدادادی سیراب شد. (11)
رحلت
سرانجام این خطیب شهیر عالم اسلام، پس از عمری موعظه و ارشاد و خدمت به اسلام، قرآن و اهل بیت علیهم السلام و باقی گذاردن آثار نیك و پس از پشت سر نهادن یك دوره بیماری، در تاریخ چهارشنبه 27 مرداد ماه 1350 ش، مطابق با 26 جمادی الاول 1391 ق در سن 70 سالگی به دیدار معبود شتافت. پیكر پاكش با تشییع با شكوه كه با تعطیلی بازار قم همراه بود، بعد از نماز مرحوم آیة اللَّه مرعشی نجفی در قبرستان شیخان به خاك سپرده شد. (12)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) ستارگان حرم، ج 2، ص 133؛ پیام حوزه، نشریه شورای عالی حوزه علمیه قم، ش 23.
2) مجله حوزه، ش 126، ص 162.
3) ستارگان حرم، ج 8، ص 134.
4) ستارگان حرم، ج 8، صص 134 - 135.
5) همان، ص 136.
6) یكی از سخنرانیهای معظم له تحت عنوان «توبه» در: گفتار وعاظ، تاج لنگرودی واعظ، ج 2، صص 23 - 35، آمده است.
7) ستارگان حرم، ج 8، صص 136 - 137.
8) خاطرات آیة اللَّه احمد صابری همدانی، صص 156 - 160، با تلخیص فراوان.
9) درباره حادثه خونین مدرسه فیضیه به منابع ذیل مراجعه كنید:
از فیضیه 42 تا فیضیه 57، احمد صابری همدانی، ص 78؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی رحمه الله، سیدحمید روحانی، ج 1، ص 337؛ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج 3 و 4، صص 221 - 265.
10) واقعه/ 63 - 64 و 68 - 70: «آیا هیچ درباره آنچه كشت میكنید، اندیشیده اید؟ آیا شما آن را میرویانید یا ما میرویانیم؟... آیا به آبی كه مینوشید، اندیشیده اید؟ آیا شما آن را از ابر نازل كرده اید یا ما نازل میكنیم؟ هرگاه بخواهیم، این آب گوارا را تلخ و شور قرار میدهیم؛ پس چرا شكر نمیكنید؟»
11) پیام حوزه، نشریه شورای عالی حوزه علمیه قم، ش 23م ص 255، با تلخیص و دخل و تصرف اندك.
12) شرح حال آیة اللَّه شیخ مرتضی انصاری واعظ قمی در منابع ذیل آمده است:
گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 329؛ آثار الحجة، ج 2، ص 144؛ ستارگان حرم، گروهی از نویسندگان ماهنامه كوثر، ج 8، صص 130-147؛ تربت پاكان قم، عبدالحسین جواهر كلام، ج 4، صص 1950-1961؛ پیام حوزه، نشریه شورای عالی حوزه علمیه قم، ش 23، ص 246؛ آئینه دانشوران، سیدعلیرضا ریحان یزدی، با مقدمه و اضافات ناصر باقری بیدهندی، ص 331؛ دائرة المعارف تشیع، ج 2، ص 200؛ رجال قم، ص 158؛ دانشوران قم، ص 187.
خطیب نامدار آیت الله میرزا محمد تقی اشراقی
ولادت
فقیه، مفسّر شهیر و واعظ نامدار و پرآوازه قم، آیة اللَّه میرزا محمد تقی اشراقی، از مشهورترین خطبای شیعه در دوران معاصر است كه در سال 1313 ق، در بیت علم و تقوا و فضیلت در شهر مذهبی قم متولد شد. پدر بزرگوارش فقیه عالی مقام مرحوم آیة اللَّه میرزا محمد قمی مشهور به «ارباب» (متوفای 1341 ق) یكی از درخشانترین چهرههای علمی و از متنفّذترین روحانیان قم و از برجستهترین شاگردان مرحوم آیة اللَّه میرزا حبیب اللَّه رشتی (متوفای 1321 ق) است كه در تأسیس دانشگاه جعفری و ماندن آیة اللَّه حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی در شهر قم سهم به سزایی داشته است. شرح حیات علمی و خدمات والای آن مرحوم در كتب تراجم و رجال به تفصیل آمده است. (1)
تحصیلات
میرزا محمد تقی در مهد تربیت دینی چنین پدری فرزانه و عالم رشد كرد و درجاتی از علم و معنویت را كسب نمود و علوم دینی و سطوح متوسطه و عالی حوزه را از محضر پدر دانشمندش و سایر فرزانگان نامدار علمی همانند آیات بزرگوار: میرزا ابوالقاسم كبیر قمی و سید میرزا آقا ترابی دامغانی به خوبی آموخت تا اینكه در سلك شاگردان مبرّز و برجسته آیة اللَّه العظمی حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم (متوفای 1355 ق) درآمد و عمده تحصیلات فقه و اصول خود را از محضر نورانی آن عالم فرزانه آموخت. درخشش علمی آن بزرگوار به گونهای بود كه وی از برجستهترین شاگردان مرحوم حائری به شمار میرفت و با كوشش و همّت والای خویش به درجه رفیع اجتهاد نایل گردید. مرحوم اشراقی در كنار تحصیل، به تدریس و تربیت شاگردان ارزشمند اشتغال داشت.
شاگردان
علامه اشراقی در طول حیات با بركت خود، از زمان مرحوم آیة اللَّه حائری یزدی فقه، اصول، حكمت و فلسفه، تفسیر و فن مجادله و خطابه را به گروهی از طلاب و فضلا تدریس میفرمود و محل تدریس آن بزرگوار حجره كنار مقبره شیخ فضل الله نوری واقع در صحن بزرگ حرم حضرت معصومه علیها السلام بود.
او توانست دانشمندان و شاگردان ارزشمندی را در دامن پر عطوفت خویش پرورش داده، تحویل جامعه اسلامی دهد. نام تنی چند از شاگردان آن بزرگوار عبارت است از:
آیات و حجج اسلام:
1. حاج شیخ شهاب الدین اشراقی رحمه الله فرزند معظم له و داماد محترم حضرت امام راحل رحمه الله؛
2. حاج شیخ سعید اشراقی رحمه الله برادر معظم له؛
3. حاج شیخ صادق احسان بخش رحمه الله؛
4. حاج سید محمد علی صدرایی اشكوری رحمه الله؛
5. حاج شیخ زین العابدین قربانی؛
6. حاج سید مصطفی برقعی قمی رحمه الله؛
7. حاج سید هادی خسروشاهی؛
8. حاج سید مجتبی رودباری؛ 9. حاج شیخ حسن حجتی واعظ گیلانی؛
10. حاج شیخ میرزا محمد باقر همدانی؛
11. حاج شیخ فضل اللَّه سعادت رشتی؛
12. حاج شیخ جعفر شجونی واعظ؛
13. حاج سید محمد آل طه واعظ قم؛
14. حاج شیخ محمد مهدی تاج لنگرودی واعظ.
بیان سحرانگیز
مرحوم اشراقی از دو نعمت بزرگ الهی، یعنی نیروی حافظه و هوش فوق العاده و نیز قدرت بیان سحر آسا بهره مند بود و آن دو را در راه خدمت به اسلام و نشر معارف قرآنی و ترویج معارف علوی و غنا بخشیدن به فرهنگ اسلامی به كار میگرفت. آنهایی كه وی را از نزدیك دیده اند، همگی معترف اند كه او با شمشیر بیان برای دفاع همه جانبه از حریم مقدس اسلام، قرآن و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام دفاع میكرد و در اظهار حقایق و ابطال و افشای مظالم و رذایل بی باك و جسور بود و از هیچ مقام و مسئولی بیم و هراسی نداشت و با كمال شهامت نقاط ضعف و علل بدبختی امت را یادآوری مینمود و در همین راه جان شیرین خود را فدای حق گویی كرد. او در بیداری افكار تودههای مردم در مقاطع خاص زمانی خود نقش مؤثر و بسزایی داشت. درباره منابر و قدرت بیان آن واعظ پر آوازه و مشهور نقل میكنند.
«مرحوم علامه اشراقی در فن خطابه و ابتكارات منبری و تحقیق در مطالب، در چند قرن اخیر بی نظیر بوده و علم خود را به زیور حلم، وقار و حسن اخلاق آراسته و در این فضایل، گوی سبقت را از بسیاری از معاصران خود ربوده بود. مهارت عجیبی در تطبیق مطالب داشت و حق مطلب را ادا میكرد و داد سخن میداد و از معضلهای اجتماعی و سیاسی پرده بر میداشت. از آن بزرگ مرد تعبیر به «خدای سخن» میكردند، نیروی بیان ایشان تا این اندازه بود كه چندین شب در حول محور بحث «و لا یجوز الابتداء بالنكرة» و نیز «الاسم منه معرب و مبنی» صحبت میكرد و از این دو بیت نحوی، استفاده مطالب اجتماعی، سیاسی و اخلاقی مینمود به گونهای كه همه شنوندگان را حیران میكرد. ایشان دهها شب از موضوع فقهی انقلاب كه از مطهّرات است، استفاده نموده، از دستگاه سیاسی و سیاستمداران وطن فروش انتقاد میكرد. تقریرات منبری ایشان مایه افتخار دارندگان آن است. (2)
ویژگیهای ممتاز
مرحوم علامه اشراقی واعظ دارای صفات، كمالات و ویژگیهای منحصر به فردی بودند كه به برخی از آنها اشاره میشود:
1. وی در علوم فقهی، اصولی، حكمت و تفسیر مردی ممتاز و صاحب نظر بود.
2. در فن سخنوری و خطابه كم نظیر بود.
3. از لحاظ شجاعت، جسارت و شهامت در گفتار و عمل به دانستهها سرآمد و منحصر به فرد بود.
4. خوش محضر، خوش رفتار، خوش لباس و نظیف و پاكیزه بود و آراستگی ظاهری و باطنی او زبانزد عام و خاص بود.
5. در امر به معروف و نهی از منكر جدی و قاطع بود و در اظهار حقایق و افشای مظالم بی باك و جسور بود و از هیچ قدرت و مقامی هراس نداشت. سخنان اشراقی در مدرسه فیضیه كه میگفت: «ای شاه! پارلمانت هم خراب است.» هنوز هم در اذهان عمومی باقی است.
6. در فن نویسندگی و توانایی قلم زدن و شیوایی همانند سخنرانی كم نظیر بود. (3)
خلاصه آنكه مرحوم اشراقی دارای كمالاتی چون: تقوا و خداترسی، علم، عمل، ابتكار نوین در سخنوری، خوش خلقی، مهمان نوازی، تواضع، شجاعت و رك گویی، بهره جستن از كتاب و سنت و سیره اهل بیت علیهم السلام و احساسات و حرارتهای مذهبی بود و مبارزات بی امان و خداپسندانه با منكرات و آگاه نمودن اقشار جامعه از اهداف و توطئههای شوم استعمار و ایادی وابسته به آنها از فعالیتهای مداوم او بود. سخنانش در قلب و روح خواص و عوام اثر میگذاشت. یكی از سخنرانیهای پر فایده او در مجموعه گفتار وعاظ آمده است. (4)
تشویق خطبای جوان
آیة اللَّه میرزا محمد باقر همدانی از علمای محترم قم درباره اوصاف ویژه مرحوم اشراقی میگوید: «او گاهی در مدرسه فیضیه و یا مسجد امام قم مینشست و یكی از شاگردان جوان خود را به منبر میفرستاد و آنان در حضور وی سخنرانی میكردند و بدین وسیله، استعداد گویندگی آنان را با تشویقهای مكررش شكوفا میساخت.» (5)
یكی از شاگردان آن بزرگوار در این باره میگوید:
«استادمان مرحوم اشراقی در محافل گوناگون، شاگردان ممتاز و با استعداد خود نظیر مرحوم حاج شیخ حسن حجتی و صدرایی اشكوری و... را با خود میبرد و در بالای منبرها به مردم معرفی میكرد و متواضعانه در پای منابر آنان مینشست واز اینكه توانسته چنین شاگردانی را تربیت نماید، مباهات میكرد. روزی وی، مرحوم حجتی واعظ را در مدرسه فیضیه بالای منبر فرستاد و او هم انصافاً منبر بسیار جالبی را تحویل داد و آن گاه این شخصیت با عظمت علمی با همه تواضع و وقارش به عرشه منبر رفت و در تشویق شاگردش فرمود: «آقای حجّتی (6) ، آیینه تمام نمای من است.» او به شاگردانش عشق میورزید و در مقابل، شاگردانش او را دوست میداشتند و هیچ گاه یاد و خاطره او را از یادها نبردند. (7)
واعظِ فضلاء و مجتهدین
مرحوم اشراقی در مدرسه فیضیه و یا مسجد بالا سر حرم مطهر وقتی منبر میرفتند، بسیاری از علما و بزرگان به ویژه آیات عظام: حائری، حجت، خوانساری، صدر و بروجردی مقید بودند كه پای منابر وی بنشینند و از بیانات سودمند و سحرآمیز وی بهره ببرند.
حجة الاسلام و المسلمین آقای تاج لنگرودی واعظ در این باره مینویسد:
«... همان اشراقی واعظی كه وقتی در مدرسه فیضیه بر كرسی خطابه قرار میگرفت، حدود چهار هزار طلبه و مجتهد حضور داشتند و حتی مرحوم آیة الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی مقید بودند به منبر و سخنرانی مرحوم اشراقی گوش فرا دهند.» (8)
بارقه امید یا رؤیای صادقه
شدت عمل رضاخان در برخورد با روحانیت و ممنوعیت لباس و تنگناهایی كه دیگران به وجود آوردند، باعث تأثر شدید مؤسس حوزه علمیه قم گردیده بود؛ ولی رؤیای صادقه مرحوم اشراقی بارقه امیدی در آن مرد الهی ایجاد نمود كه داستان آن بسیار شنیدنی است:
«مرحوم آقای اشراقی در یكی از سخنرانیهایش در مدرسه فیضیه میگفت كه یك شب در عالم رؤیا دیدم، وارد مدرسه فیضیه شدم. در حیاط مدرسه فیضیه طلاب زیادی صف كشیده بودند و این صف تا مدرسه دارالشفاء هم ادامه پیدا كرده بود. كمی جلوتر و در سمت مدرسه باقریه كه قبلا وجود داشت، سه نفر دیگر را دیدم كه یكی از آنها ایستاده بود و دو نفر دیگر كار میكردند. پیش طلبهها رفتم و پرسیدم اینجا چه خبر است؟ گفتند: حضرت امیر المؤمنین علیه السلام تشریف آورده و در آنجا ایستاده اند. من دستهایم را داخل آستین عبایم كرده، به طرف حضرت رفتم. موقعی كه خدمتشان رسیدم، پرسیدم: چه كار دارید انجام میدهید؟ فرمود: مقداری تخم گل آوردهام و مشغول كاشتن آنها در این باغ هستم. بعد از اینكه كار حضرت تمام شد، همراه ایشان به طرف حجرههای متصل به كتابخانه در جنوب مدرسه حركت كردیم و وارد حجره دوم یا سوم شدیم. سپس حضرت امیر علیه السلام از عسلی كه همراه داشت، به ما داد كه من مقداری از آن تناول كردم. مرحوم اشراقی میگفت: بعد از بیدار شدن از خواب، خدمت مرحوم حاج شیخ عبدالكریم رسیدم و آنچه را در خواب دیده بودم، برای ایشان تعریف كردم كه ایشان خیلی متأثر شد و گریه كرد و فرمود: امیدوارم به خواست خدا، پرورش دهنده آن گلها و شكوفا كننده آنها من باشم.» (9)
آری دشمنان استعمارگر با نقشههای شیطانی اگر چه درختهای كهن و ریشه دار روحانیت را از بین میبردند، ولی از سوی دیگر مرحوم حاج شیخ، نهالهای تازهای را در سرزمین حاصلخیز قم میكاشت و پرورش میداد و تربیت میكرد تا جای آن علما و بزرگان هیچ گاه خالی نماند، یكی از تربیت یافتگان گلستان سرسبز مرحوم حاج شیخ، حضرت امام خمینی رحمهما الله بود كه با اقتدار كامل طومار ظلم و ستم را در هم پیجید و نظام مقدس اسلامی به رهبری ولایت مطلقه فقیه را پایه گذاری كرد كه ان شاء اللَّه تا ظهور حضرت بقیه اللَّه علیه السلام تداوم داشته باشد.
سخنرانیهای سیاسی
مرحوم اشراقی عالمی زمان شناس بود و با اوضاع اجتماعی و سیاسی دوران خود آشنایی كامل داشت و به مناسبتهای مختلف به بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی میپرداخت و از مجلس و دولت انتقاد میكرد. (10)
بلاغت و فصاحت
حجة الاسلام و المسلمین حاج سید محمد آل طه، واعظ معروف قم میگوید:
«مرحوم اشراقی در فن سخنوری و از لحاظ بلاغت و فصاحت و شیوایی سخن یگانه دوران بود. او در تطبیق آیات قرآن كریم با موضوعات مختلف مهارت فوق العادهای داشت. یادم میآید كه مرحوم استاد الفقهاء آیة اللَّه آقا ضیاء الدین عراقی رحلت نمودند و مجلس ختمی را مرحوم آیة اللَّه العظمی بروجردی در قم و در مدرسه فیضیه منعقد ساخت كه سخنران آن مجلس با شكوه علامه اشراقی بود. وی اوصاف و كمالات علمی و اخلاقی و معنوی آیة اللَّه آقا ضیاء عراقی را با آیه شریفه «هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمسَ ضِیاءً» (11) تطبیق كرد و از آنجایی كه مفسر زبردستی بود، مطالب بسیار ارزندهای را ارائه نمود كه مایه اعجاب و تحسین همگان گردید واز این گونه موارد در سخنان آن بزرگوار به وفور یافت میشود.» (12)
علاقه وافر شاگردان به او
همه شاگردان و تربیت یافتگان مكتب علمی آن بزرگوار، به استاد و مراد خود عشق میورزیدند. یكی از عاشقان واقعی آن مرحوم، خطیب نامدار حاج شیخ حسن حجتی گیلانی بود كه عشق و علاقه خاصّی به مرحوم میرزا محمد تقی اشراقی داشت. حجة الاسلام والمسلمین آقای تاج لنگرودی مینویسد:
«حجتی آن چنان طالب كمالات و فضل و معلومات استادش بود كه مرگ ناگهانی او در روحیه این شاگرد باوفایش خیلی اثر غم انگیزی داشت و حتی شبی در یكی از روستاهای اطراف شهرستان لنگرود محفل دوستانهای برقرار بود و یكی از آقایان اهل منبر با لحن مرحوم اشراقی این شعر حافظ را خواند:
سحر بلبل شكایت با صبا كرد كه بوی عشق گل با ما چهها كرد
من از بیگانگان هرگز ننالم كه با من هر چه كرد آن آشنا كرد
مرحوم حجتی كه حضور داشت،آن چنان گریست كه سرانجام بی هوش شد و به زحمت او را به هوش آوردند.» (13)
سخنان شور انگیز
حضرت آیة اللَّه فیض گیلانی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم میگوید:
«خشكسالی چند سالی بود كه مردم قم و اطراف آن را رنج میداد تا اینكه مردم از آیةاللَّه حاج سید محمد تقی خوانساری كه یكی از مراجع بزرگ حوزه قم بود، درخواست نمودند تا نماز باران بخواند. آن بزرگوار اعلان آمادگی كرد و بعد از فراهم شدن مقدمات آن، كه شامل سه روز روزه گرفتن بود، در روز موعود به همراه جمعیت زیادی برای برگزاری نماز، به خارج شهر قم و به طرف خیابان خاكفرج رفتند و در محل فعلی قبرستان بزرگ وادی السلام قم كه در آن زمان در خارج قم قرار داشت و از زمینهای كشاورزی اطراف قم به شمار میآمد، نماز باران را برگزار كردند. بعد از اقامه نماز، مرحوم میرزا محمد تقی اشراقی به دعوت آن مرحوم به منبر رفت و در آنجا سخنرانی شورانگیزی نمود كه همه افراد و جمعیت به شدت متأثر شدند و گریه فراوانی نمودند كه به بركت آن نماز و آن گریهها خداوند رحمت خود را بر مردم قم و اطراف آن نازل فرمود.» (14)
آثار
از مرحوم اشراقی آثار مطبوع و غیر مطبوع فراوانی به یادگار مانده است كه در این میان، «تفسیر سوره یوسف»، «تفسیر سوره اعلی» و «تفسیر سوره ن و القلم» به زیور طبع آراسته شده است.
علامه اشراقی از منظر دیگران
1. فرزند برومندش آیةاللَّه حاج آقا شهاب الدین اشراقی رحمه الله داماد امام راحل رحمه الله در فقدان و معرفی پدر بزرگوارش این گونه مینویسد:
«از شمار دو چشم یك تن كم وز شمار خرد هزاران افزون
مرحوم علامه اشراقی، پدر بزرگوارم، با آن حنجره دلنشین و آن لطافت طبع و قریحه سرشار و افكار تازه، حقیقتاً نمونه بود كه وجودش فریاد «لَقَد خَلَقنا الْاِنسانَ فی اَحسَنِ تَقْویمٍ» (15) میزند. باید اذعان كرد كه عنایت الهی و اشراقات خاصه او، اشراقی را تربیت نمود.»
حجة الاسلام و المسلمین مرحوم حاج شیخ حسن حجتی گیلانی در ذیل مقاله «امیر ملك سخن» این گونه مینویسد:
«شرح فوق، تراوشی است از احساسات یك فرزند قدرشناس كه پدری ارجمند را از دست داده. مرحوم حجة الاسلام اشراقی چون نوری تابان، ستارگان علم و دانش را با جاذبه بیان، ضمیر پاك و فضیلت بی نهایت خود در جلسه پر فیض تفسیر و حكمت و اصول به گرد خویش جمع میكرد و معنویتی بس ارزنده به حوزه علمیه قم میداد و گاه گاهی كه به قصد ارشاد عامه به منبر تشریف میبرد، خواص را نیز به بهت و حیرت میافكند.
به گاه نطق شدش چون به عرش منبر جای ز عرش، خیل ملك میشدی به بشنیدن
قیافه متین و موقر علامه فقید كه همیشه با فروتنی توأم بود، همه كسانی را كه به او نزدیك میشدند، شیدا و فریفته میساخت. جلسات خصوصی آن مرحوم هیچ گاه خالی از فایده نبود.»(16)
حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد باقر ملبوبی درباره آن مرحوم مینویسد:
«مرحوم اشراقی از گویندگانی بود با سرمایه علمی و درجهات اخلاقی فردی نمونه، و عنصری صریح، با شهامت، فداكار، شجاع، بی تملّق، متواضع، باوقار، خادم، مستقیم، محكم، مروّج، بی پروا در سخن گفتن، غیر قابل نفوذ، آزاد منش، منظّم، خوش سلیقه، مبارز، شیر دل، روشن دل، پاك سرشت و به طور كلی نمودار اخلاقی عالی اسلام به شمار میرفت. هرگز تن به زیربار پول و مقام نمیداد. از مقامات مادی حساب نمیبرد. با كمال شهامت نقاط ضعف و علل بدبختی جمعیت را یادآوری مینمود و در همین راه علم، جان خود را فدای حق گویی كرد.» (17)
باقیات الصالحات
مهمترین یادگار ارزنده آن خطیب بزرگ، فرزند برومندش مرحوم آیة اللَّه حاج آقا شهاب الدین اشراقی است كه در سال 1342 ق متولد گردید. او دوران تحصیلات خود را در نزد والد بزرگوارش و آیات عظام: بروجردی، امام خمینی، محقق داماد و دیگران به پایان رسانید و به درجه اجتهاد نایل گردید. وی در فقه و تفسیر و فلسفه، دانشمندی فرزانه و صاحب نظر بود. او داماد و امین و نماینده تام الاختیار حضرت امام خمینی رحمه الله در طول نهضت اسلامی بود و از فعالان سیاسی به شمار میآمد. وی تألیفات ارزندهای دارد كه عبارت اند از: 1. تفسیر سخن حق در 20 جلد كه 5 جلد آن به چاپ رسیده است؛ 2. چهرههای درخشان در تفسیر آیه تطهیر؛ 3. پاسداران وحی، كه این دو كتاب اخیر را با همكاری حضرت آیةاللَّه العظمی فاضل لنكرانی رحمه الله نوشته است. وی همانند پدر بزرگوارش عمر كوتاهی داشت و در سال 1402 ق رحلت كرد و در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه علیها السلام به خاك سپرده شد. (18)
قریحه سرشار
مرحوم علامه اشراقی دارای طبع روان و ذوق فراوان بودند و از رشحات ذوق و فكر ایشان قطعه ادبی ذیل است كه به نظم درآورده اند:
از زندگی خویش پشیمانم زیرا كه بمردگان همی مانم
رازی است در درون این گیتی كش من بسی خرنده و خواهانم
لیكن به گور جهل همی اندر بگرفته مار و مور گریبانم
جهلی كه زایدم همگی حیرت در سر خلقت است زرحمانم
بی دانشی من زدانشهاست كز این دانشها چو سلیمانم
صرف و مَجَسْطی و نحو و فقه عرفان و فلسفه همه همی دانم
گاهی لطیف و پاك فرشته وار گاهی پلید و پست چون حیوانم
گاهی چو تار سست بود عهدم گاهی چو كوه سخت به پیمانم
غروب غم انگیز
مرحوم اشراقی در سال 1368 ق برابر با 1328 ش كه طبق دعوت قبلی برای بهره دادن به مردم تهران در ماه مبارك رمضان در مدرسه صدر و مسجد سلطانی و مسجد اردبیلیها حضور یافته بود، پس از بیانات بلیغی كه هزاران نفر مردم مشتاق پایتخت را از علما و فضلا و سایر طبقات دیگر از اوّل ماه تا روز بیست و چهارم به فیض رسانده بود، مبتلا به سكته قلبی شد و همان شب قلبش كه در راه احساسات دینی و حرارتهای مذهبی و مبارزات خداپسندانه خود با منكرات و جنایتهای ستمگران و خائنین به دین و مملكت به كار میگرفت، پس از 55 سال زحمت و فداكاری برای همیشه خاموش گردید.
این مصیبت ناگوار و ناگهانی برای مردم تهران، قم و همه مردم ایران بسیار گران بود. از این رو، با شوكت فراوان جنازه را تا قم تشییع كردند و در آرامگاه ابدی در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه علیها السلام و در جوار قبر استادش، مرحوم آیةاللَّه حائری به خاك سپردند. عاش سعیداً و مات حمیداً. (19)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) شرح حال آیة الله میرزا محمد قمی مشهور به ارباب در منابع ذیل آمده است: ریحانة الادب، مدرس خیابانی، ج 4، ص 489؛ فوائد الرضویة، محدث قمی، ج 2، ص 602؛ آثار الحجة، محمد شریف رازی، ج 1، ص 221؛ ستارگان حرم، گروهی از نویسندگان ماهنامه كوثر، ج 9، ص 9 - 25؛ مجله نور علم، نشریه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دوره دوّم، سال 4، ص 82.
2) آثار الحجة، محمد شریف رازی، ج 1، ص 135، با تلخیص و دخل و تصرف.
3) ویژگیهای مرحوم اشراقی به تفصیل در كتاب «خورشید درخشان شمال»، شرح زندگانی حاج شیخ حسن حجتی گیلانی، تألیف نگارنده ص 72 - 79 آمده است.
4) گفتار وعاظ یا مجموعه سخنرانیهای جمعی از دانشمندان و وعاظ مشهور ایران، محمد مهدی تاج لنگرودی واعظ، ج 1، ص 47.
5) مصاحبه نگارنده با معظم له.
6) آقای حجّتی با اینكه در موقع مرگش 32 سال بیشتر نداشت و تقریباً ده سال بعد از مرگ استادش در سال 1338 ش در سانحه تصادف رحلت كرد، از مهمترین و مشهورترین خطیبان استان گیلان بود. او هر ساله در شب 25 رمضان سالگرد رحلت استاد، مجلس با شكوهی در رشت منعقد میساخت و یاد و خاطره استاد را بدین وسیله گرامی میداشت.
7) مصاحبه نگارنده با حضرت حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد ابراهیم گیلانی واعظ، مقیم رشت.
8) خورشید درخشان شمال، تألیف نگارنده، ص 167.
9) نقل از: خاطرات آیةاللَّه صابری همدانی، تدوین سید مصطفی صادقی، ص 35.
10) در این زمینه، ر. ك: خاطرات حجة الاسلام جعفر شجونی، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 29.
11) یونس / 5.
12) مصاحبه نگارنده با معظم له.
13) خورشید درخشان شمال، تألیف نگارنده، ص 168. ضمناً شمهای از شرح حال و خدمات حجتی واعظ در مجله مبلغان، شماره 41، آمده است.
14) مصاحبه نگارنده با حضرت آیةاللَّه فیض گیلانی (دامت بركاته) .
15) تین / 4.
16) مجله در راه حق، حسن حجّتی گیلانی، ش 12 و 13، اردیبهشت و خرداد 1337، چاپ رشت.
17) الوقایع و الحوادث، ج 1، صص 300 - 304، با تلخیص.
18) ر. ك: ستارگان حرم، گروهی از نویسندگان ماهنامه كوثر، ج 9، ص 22.
19) شرح حال این استاد فرزانه در منابع ذیل آمده است:
گنجینه دانشمندان، شریف رازی، ج 2، ص 337؛ آئینه دانشوران، ریحان یزدی، با تحقیق محقق فرزانه ناصر باقری بید هندی، ص 195 - 197؛ آثار الحجة، شریف رازی، ج 1، ص 135 و ج 2، ص 139؛ الوقایع و الحوادث، ملبوبی، ج 1، صص 304 - 300؛ تربت پاكان قم، جواهری، ج 23، ص 1443؛ ستارگان حرم، گروهی از نویسندگان ماهنامه كوثر، ج 9، ص 22 و ج 18، صص 9 - 30؛ خورشید درخشان شمال، نگارنده، صص 72 - 79؛ مجله راه حق، ش 12 و 13، سال 1337 ش؛ مؤلفین كتب چاپی، ج 2، ص 245؛ رجال قم، ص 148؛ مجله نور علم، ش 16 (تیر 1365) و كتاب خاطرات آقایان فلسفی، صابری همدانی، شجونی و دهها مجله و نشریه دینی.
قله پارسایی (شرح حال شیخ محمد حسین مطهری پدر شهید مطهری)
پدر پارسا و مقاوم
شهر فریمان در 75 كیلومتری جنوب مشهد قرار دارد. این شهر از گذشته هم رجال و مشاهیری را در دامان خود پرورش داده و هم میزبان خوبی برای علمای مهاجر به این سامان بوده است. آخوند محمدعلی كه مرد پرهیزگار، باسواد و شجاعی بود، در یكی از روزهای ذی حجه 1295 ه. ق از مشهد مقدّس به سوی این شهر مهاجرت كرد و در فریمان اقامت گزید. خان این دیار وقتی متوجه گردید كه عالمی خداترس و مقاوم در برابر زورگویان، به این ناحیه آمده است، به وی پیغام میدهد: «اگر برای روضه خوانی آمده اید، ما به اندازه كافی خودمان آخوند داریم.» گویا از ابهت و شهامت این روحانی ترسیده بود و نمیخواست آخوند محمدعلی در فریمان بماند.
امّا این روحانی با صلابت كه در مسجد قدیمی شهر سكونت اختیار كرده بود، در جوابش گفت: «من به خانه خدا وارد شدهام و مزاحم كسی نمیباشم.» مدتی گذشت و ماه محرم فرا رسید و از نخستین شب ماه محرم روضه خوانی در این مسجد آغاز گردید. اوّل مدّاحان و آخوندهای محلی به منبر رفتند و برای ختم مجلس از ملاّی محلّ كه منبری معروفی بود، خواستند حاضران را به فیض برساند. او كه شیخ مهدی نام داشت، پذیرفت و پس از یك ساعت روضه خوانی از محمدعلی خواست به منبر رود؛ ولی او نپذیرفت.
تا شب سوم این تقاضا تداوم یافت؛ در این حال، خان كه در این مجلس حضور داشت، خطاب به شیخ مهدی گفت كه این همه خواهش لزومی ندارد. شاید صاحب مجلس راضی نباشد!
با این گفتهها، محمدعلی از جای خویش برخاست و با نهایت آرامش، بر فراز منبر رفت و پس از مقدماتی بیان داشت: «آیا این مجلس از آن خان محله است یا صاحب اصلی حضرت ابا عبد اللّه علیه السلام است؟ اگر این علمهای سیاه و اسامی مبارك امام حسین علیه السلام و یارانش كه بر در و دیوار نصب گردیده و این تشكیلات برای احیای مراسم سوگواری خامس آل عباعلیه السلام برپا شده، دیگر خان محل چرا در امور دخالت میكند!» او با این عبارات، خان را سخت مورد نكوهش قرار داد و سپس روضهای پرهیجان برای مردم خواند و از منبر پایین آمد.
مردم فریمان كه دل خوشی از خان محلّ نداشتند، از این برخورد دلیرانه آخوند محمدعلی شادمان گشتند و از او خواستند هر شب به منبر رود و با سخنهای آموزندهاش اهالی را آگاه كند. رفته رفته شرایط به گونهای گردید كه با روشنگریهای وی، خان محلّ تسلیم خواسته مردم گشت و از رفتارهای زورگویانه خود دست برداشت.
چند مدتی كه سپری شد، آخوند محمدعلی خواست به مشهد بازگردد؛ امّا مردم گفتند: «اجازه نمیدهیم؛ زیرا وجود شما برای فریمان بسیار مفید است.» و به دنبال آن قطار شتری به مشهد فرستادند و تمامی لوازم زندگی وی را همراه زن و فرزندانش به فریمان آوردند. بدین گونه، این روحانی برای ایفای مسئولیتی جدید در فریمان ماند و در آنجا موقعیت اجتماعی و فرهنگی خوبی به دست آورد و اهل محل به او اشتیاق ویژهای پیدا كردند. (1)
ولادت و تحصیلات
شیخ محمدحسین فرزند شیخ محمدعلی و پدر شهید مطهری، در سال 1249 ه. ش در مشهد دیده به جهان گشود و در سنین كودكی همراه پدر به فریمان مهاجرت كرد. او مقدّمات علوم حوزوی را نزد پدر و در مكتب خانههای محل آموخت و در اوایل قرن چهاردهم هجری قمری به نجف رفت و از محضر آخوند خراسانی و میرزای شیرازی استفاده كرد. شخصیت دیگری كه او محضرش را دریافت، آیة اللّه حاج میرزا علی آقا شیرازی (1355 - 1287 ه. ق) فرزند برومند میرزای شیرازی معروف میباشد؛ همان مجتهدی كه علاوه بر پدر از حوزه درسی پنجاه مجتهد بهره برد و مراجعی چون آیات عظام: سید عبد الهادی شیرازی، سید هادی میلانی و سید ابو القاسم خویی از شاگردانش هستند. (2)
شیخ محمدحسین تحصیلات علوم دینی را در نجف و سامرّاء به پایان رسانید و در همین ایام از منبرهای شیخ جعفر شوشتری استفاده میكرد. آقا نجفی قوچانی در كتاب «سیاحت شرق» از دوستی یاد میكند كه گویا از او به عنوان رفیق سرخسی نام میبرد و شهید مطهری خاطرنشان مینماید كه این دوست وی، پدر من است. شیخ محمدحسین پس از مدتها سكونت در عراق، عربستان و مصر به زادگاه خویش بازگشت و عمر با بركت خویش را در راه ترویج و نشر معارف اسلامی و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام صرف نمود. (3)
شیخ محمدحسین در سال 1323 ه. ق با دختر ملاّ جعفر روحانی كه سكینه نام داشت، ازدواج كرد و از وی صاحب پنج پسر و دو دختر گردید كه معروفترین آنان و دومین فرزند خانواده، شهید آیة اللّه مطهری میباشد. (4)
صیانت از دیانت
شیخ محمدحسین در دفاع از ارزشهای اسلامی و باورهای مذهبی سخت استقامت میورزید و اجازه نمیداد مغرضان و جاهلان به فرهنگ دینی یورش ببرند. یك بار فردی هتاك با ناسزاگویی خود به مذهب شیعه اثنا عشری اهانتهایی كرده بود كه وقتی این انسان وارسته، چنین اغواهای شیطانی را شنید، سخت برآشفت و بر علیه این علفهای هرز قیام كرد و احساسات پاك خود را در نفرت از این تهاجم فكری و فرهنگی با علایق ذوقی ممزوج نمود و در قالب هزار بیت شعر بروز داد كه نسخه مخطوطی از آن در كتابخانه شهید مطهری موجود میباشد. نمونهای از این سروده ها:
غیرت مرتضی به جوش آمد تیغ بگرفت و در خروش آمد
گفت: بالله اگر به صورت قبر دستی آید، رود ز دستم صبر
بكشم ذو الفقار كافركش بكُشم هر منافق سركش
چون بدین گونه حال او دیدند همچو روبه ز شیر ترسیدند
بگرفتند راه خانه خویش خجل و شرمسار و سر در پیش (5)
این روحانی و واعظ خوشنام از خطی خوش و نیكو برخوردار بود و این توانایی هنری را در جهت حفظ میراث شیعه به كار میبُرد و نمونههایی از خط وی در قلمرو فرهنگ و معارف اسلامی و استنساخ كتابهای ارزشمند به عنوان نسخههایی نفیس باقی مانده است. (6)
در حادثه قیام گوهرشاد كه طی آن رژیم سفّاك پهلوی میخواست به بهانه كشف حجاب هویت زن مسلمان را از بین ببرد و روحانیان مخالف این نیرنگ را دستگیر كند، وی حضوری مؤثر داشت و به همین دلیل، جزء علمایی بود كه دستگیر و بازداشت شدند. او در بازجوییها حقایقی را مطرح كرد و در گفتار خویش صداقت ویژهای نشان داد و در جواب سرهنگ نوایی، رئیس شهربانی مشهد گفته بود: «اهل دروغ نمیباشم. عین ماجرا را نوشتهام؛ اگر چه به ضرر خودم باشد.» (7)
شهید مطهری یادآور میشود: «در آن فضای مسجد گوهرشاد، چون در فریمان هم بلوا و آشوب شد، بعد از آن قضایا جزء كسانی كه گرفتند و بُردند زندان، اَبَوی ما بودند؛ البته بعد از حدود یك ماه، قرار منع تعقیب صادر شد و آزاد شدند. بعد، دو مرتبه یك بار دیگر همان اشخاص را تحت تعقیب قرار دادند. وقتی اَبَوی ما آمدند، گفتند: من رفتم آنجا و آنها گفتند: بردار بنویس! با خود گفتم: «النَّجاةُ فِی الصِّدْقِ.» حقیقت را باید نوشت. هر چه راست و درست بود، نوشتم.
این دفعه دوّم كه یك بازرس ویژه از تهران آورده بودند، این دفعه بازرس به ابوی ما گفته بود: شما خودتان هر چه وقایع رخ داده، بنویسید! او هم هر چه را به نظرش آمد كه مطابق حقیقت است، نگاشت. وقتی بازرس به آن نگریست و مطالبش را خواند، گفت: آقا! از لحن شما و نوشته جنابعالی پیداست كه آدم راستگویی هستید و به دلیل صداقت، من برایت قرار منع تعقیب صادر میكنم. بدین گونه، از حبس و بازجوییهای متوالی رهایی یافت.» (8)
وقتی رضاخان تصمیم گرفت به بهانه تجدّدگرایی، مظاهر سنتی را از بین ببرد و با روحانیت كه سدّ این راه بودند، به مبارزه برخاست، در خراسان علمای شیعه تحت فشار فرسایندهای قرار گرفتند. شیخ محمدحسین را با وجود آنكه روحانی سالخوردهای بود، به زور بُردند و مكلاّیش كردند. او هم در خانه لباس روحانیت بر تن كرد و این وضع را نپذیرفت و برای اینكه تسلیم چنین وضعی نشود، از خانه بیرون نیامد. (9)
استاد مطهری در سلسله مباحث «آشنایی با قرآن» متذكر گردیده است: «یادم هست در سالهای قبل از اینكه ما قم برویم و كودك بودیم، در فریمان یك رئیس شهربانی بود كه هیكل عجیبی داشت. او فاسق، فاجر، مشروب خوار و فوق العاده ظالم بود. حتی ابوی ما را كه یگانه مُلّای روحانی آن منطقه بود، مجبور ساخت كه باید حتماً مُكلاّ شود و ایشان دیگر از خانه بیرون نمیآمد.» (10)
خُلق و خوی شایسته
آیة اللّه مرعشی نجفی كه شیخ محمدحسین مطهری را از نزدیك میشناخت، درباره وی میگفت: «این مرد در تاریخ كم نظیر است. زهد و پرواپیشگی این شیخ بااخلاص زبان زد عام و خاص بود. در تمام عمر یك دروغ بر زبان جاری نساخت.» (11)
این واعظ وارسته از لحاظ امكانات مادی زندگی در تنگنا زندگی میكرد؛ ولی با وجود این دشواریها از پذیرش وجوه شرعی امتناع مینمود. قبل از روی كار آمدن رضاخان كه محضرها و دفاتر ثبت اسناد و املاك وجود نداشت، برای مردم سند تنظیم میكرد و از آنان با رعایت حال افراد مراجعه كننده، حق الزحمهای دریافت میكرد.
یك بار نایب التولیة آستان قدس رضوی به منزل ایشان آمد و دو جلد دفتر بزرگ پیش رویش نهاد و گفت: حاجی شیخ! شما این دفترها را اداره كنید! شیخ محمدحسین میپرسد: اینها چیست؟ او جواب میدهد: دفتر ازدواج و طلاق است. شیخ نمیپذیرد و چون او تأكید میكند كه این وظیفه شرعی شماست. اگر شما قبول نكنید، یك فرد لاقید و محروم از دیانت و تقوا میپذیرد. با این وصف، شیخ محمدحسین میپذیرد؛ امّا به شرط آنكه حدود شرعی و انصاف و عدالت را مراعات كند.
با آنكه محضر داشت و محكمهای شرعی را اداره میكرد، آن قدر نگاهش به پایین بود و حیا داشت كه حتی برای لحظهای دیدگانش به چهره زنی نیفتاد.
یك بار بانویی نزدش آمد. محمدتقی مطهری میگوید: این زن دستش را به سوی پدرم دراز كرد تا وجهی به وی بدهد. شیخ پرسید: این چیست؟ زن گفت: مقداری وجوه شرعی است. در این هنگام، مثل اینكه مار یا عقربی او را نیش زده باشد، به گونهای دستش را كشید كه به سینه من خورد و بعد افزود: چرا این را به من میدهی؟ بانوی مزبور گفت: برای اینكه مصرف كنید. شیخ محمدحسین خاطرنشان ساخت: نه نمیپذیرم. ببر به مشهد یا قم و به فرزندانش هم توصیه كرد كه راضی نمیباشم شما وجوهات شرعی را مصرف كنید. (12)
شیخ محمدحسین در طول عمر بابركت خویش كه حدود یك قرن به درازا كشید، به ترویج دین و ارشاد مردم پرداخت و پاسخگوی مشكلات شرعی مردمان فریمان بود. او دانای پرهیزگار، وارسته و نمونهای نادر در انجام عمل صالح و رفتار شایسته بود و به دلیل همین امتیازات، به قله مكارم و فضائل رسید و در پی سالیان متمادی زهد، پارسایی، قناعت و تهذیب نفس و عبادت، به مقامات معنوی نایل گشت و خداوند به پاس این صداقت، درستی و صفای روحانی، فرزند فرزانه و دانشمندی چون استاد آیة اللّه شهید مطهری را به عنوان عمل صالح به وی عنایت كرد كه عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف نمود و با كجرویها، انحرافات، بدعتها و تحریفات به مبارزه برخاست؛ همان خورشید درخشانی كه با شعاع فروزان خود به انسانهای طالب معرفت و معنویت حیاتی دوباره بخشید و آنان را از ظلمات جهل نجات داد و به فرمایش امام خمینی رحمه الله در طهارت روح، قوت ایمان و بیان كم نظیر بود. (13)
شیخ محمدحسین به قدری در تزكیه درون و تهذیب نفس اهتمام ورزید كه وقتی مأمور ثبت احوال برای تعیین نام خانوادگی، به فریمان رفته بود، با دیدن آن سیمای نورانی و ملكوتی نام «مطهری» را برایش برگزید و به محمدحسین مطهّری معروف و مشهور گردید. (14)
مُربّی مرتضی
محمدتقی مطهری، برادر شهید مطهری میگوید: «پدرم شیخ محمدحسین كتابهای فراوانی داشت و آنها را با سلیقه خودش طبقه بندی كرده بود. برادرم مرتضی به این كتابها اشتیاق ویژهای داشت و به همین دلیل، به كتابخانه پدرم میرفت و آنها را جابجا میكرد و چون برخی سنگین بودند، برروی زمین میافتادند و چون پدر به اهل خانه میگفت: جلو این بچه را بگیرید، مادرم میگفت: به كتاب علاقه دارد؛ او را به مكتب بفرست! و سرانجام چنین كردند.» (15)
شهید مطهری تا سنِّ دوازده یا سیزده سالگی، مقدمات را نزد پدر آموخت و دو سال هم به اتفاق برادرش آقا محمدعلی مطهری در مدرسه ابدال خان مشهد تحصیل كرد و چون در سال 1314 ه. ش منزل مسكونی خانوادگی شان به منظور احداث فلكهای در فریمان تخریب گردید و عوامل رژیم رضاخان اسباب و لوازم آن را بیرون ریختند، آن دو برادر ناگزیر شدند به زادگاه خویش برگردند و نتوانند ادامه تحصیل دهند. (16)
مرتضی در دامان پُرمهر مادری مهربان و تحت تربیت پدری فاضل و اهل فضیلت رشد كرد و نعمت زیستن در خانهای آكنده از راستی، درستی و دانایی اثری خجسته بر این فرزند گذاشت و نقش پدرش در تربیت روحی و معنوی او بسیار مفید و سازنده بود. (17)
استاد شهید در ابتدای كتاب «داستان راستان» مینویسد: «این اثر را به پدر بزرگوارم، آقای حاج شیخ محمدحسین مطهری كه اولین بار ایمان و تقوا و عمل و راستی معظم له مرا به راه راست آشنا ساخت، اهدا میكنم.» (18)
مقام معظم رهبری در 15 اردیبهشت 1378 در دیدار با معلمان و كارگران فرمودند: «مطهری - رضوان اللّه تعالی علیه - در دامان چند مُعلّم خوب پرورش یافته بود كه اوّلش پدر خودش بود. بعضی پدرها معلم اند؛ بهترین معلم اند. آن معلم خوب این مرد بزرگ را پدید آورد. شهید مطهری از پدر خود خیلی بالاتر و بزرگتر بود. من پدر بزرگوار ایشان را هم زیارت كرده بودم. مطهری انسان استثنایی برجستهای در زمان خودش بود كه از مقام پدر خیلی بالاتر بود؛ امّا آن پدر بود كه این مرد بزرگ را توانست به وجود آورد و در دامان خود تربیت كند.» (19)
از مقام معظّم رهبری پرسیدند: چرا مطهری، مُطهّری شد و چه عواملی در تكوین شخصیت این بزرگوار مؤثر بوده است؟
ایشان پاسخ دادند: «اوّلاً محیط خانوادگی آقای مطهری ممتاز بود. پدرشان جزء روحانیانی بود كه از جنبههای معنوی و زهد و تقوا، یك فرد ممتاز بود. خود مرحوم مطهری عمیقاً به پدرشان ارادت میورزید و احترام پدرش را در حدّ زیاد و كم نظیر نگه میداشت. ایشان جلوی پدرش هرگز من ندیده بودم شوخی كند. بارها اتفاق افتاده بود در جلساتی كه ما در مشهد با آقای مطهری داشتیم، پدر ایشان هم حضور داشت. ایشان در مقابل پدرشان به قدری مؤدّب برخورد میكرد! این حاكی از این بود كه عمیقاً برای پدرشان احترام قائل بودند.
خود ایشان هم بارها میگفت: من انس به عبادت و ذكر و اخلاق اسلامی را از پدرم یاد گرفتم. این یكی از عوامل مؤثر در شخصیت ایشان بود. بنابراین، شخصیت ایشان از فریمان و در خدمت پدر مؤمن ربّانی آگاهش آغاز شد و همه این عناصر مختلف؛ محیط خانوادگی پدر، حوزه علمیه قم، استادانی مثل امام خمینی و علامه طباطبایی در تكوین این شخصیت مؤثر بود.» (20)
از استاد شهید مطهری متجاوز از هفتاد نامه خطاب به والدشان در ایام طلبگی و پس از آن، به یادگار مانده كه در تمامی آنها پدرش را با عبارت «روحی فداك» مورد خطاب قرار داده اند. متن یكی از این نامهها كه مربوط به پنجم مهر 1344 میباشد، چنین است:
«روحی فداك! امید و آرزو و درخواستم از درگاه خداوند متعال همواره این بوده و هست كه سایه مبارك آن قبله مكرّم معظّم را بر سر همه ما باقی بدارد و به همه ما توفیق دهد كه مشمول دعوات خیریه شما بوده باشیم و به لطف و عنایات خود، آن دعاها را درباره ما با همه عدم قابلیت، مستجاب فرماید! بِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینَ... خدا را شكر میكنم كه در زندگی محتاج نیستم، روزی كفاف دارم، به سلامتی و بهداشت خودم و فرزندانم میرسم، وظایف دینی خود را به لطف خدا انجام میدهم و... .» (21)
فروزندگی در شبهای تاریك
شیخ محمدحسین مطهری با برنامههای تربیتی و ارشادی، خانواده را به سوی خیر و صلاح فراخواند و بذر ایمان و عبادت را در مزرعه وجود فرزندانش كاشت. عبادت و موازین شرعی برایش یك حقیقت محترمی بود. نماز برایش اصل و اساس بود و روی آوردن به مستحبات و نوافل در متن زندگیاش جریان داشت و همواره از موضع این حالات معنوی در نهایت عطوفت و مودّت با كودكان و همسرش برخورد میكرد و آنان را به شوق و شعف وامی داشت و چنین روابط صمیمانهای، اهل خانه را نسبت به برنامههای عبادی شیخ محمدحسین راغب میساخت؛ زیرا میكوشید موازین دینی و عبادت را نزد خانواده تلخ و خشك نشان ندهد و روی آوردن به این امور با یك لذت روحانی و نشاط درونی توأم باشد. شهید آیة اللّه مطهری متذكر میگردد:
«ما از بچگی این را میدیدیم كه از نظر ایشان (پدرمان) آنچه كه مربوط به دین و مذهب بود، در نهایت احترام بود. نماز محترمترین حقیقتها بود. ما حسّ میكردیم ماه رمضان كه میآید، واقعاً یك امر قابل احترامی میآید. از ماه رجب و شعبان به استقبال این ماه میرفتند؛ یعنی مرتب روزه مستحبی میگرفتند. معلوم بود كه به سوی یك امر بزرگ و خطیر دارند میروند.» (22)
این مرد خدا اهل تهجّد و نماز شب بود و جزء صادقین، صابرین و مستغفرین به اسحار محسوب میگردید و نوافل را با لذت معنوی انجام میداد و به دلیل غرق شدن در این شادمانیهای روحانی از لذایذ دنیایی روی گردان بود و به ظواهر فناپذیر آن اعتنایی نداشت. آن متفكّر مطهر میگوید:
«چه مانعی دارد كه من ذكر خیری از پدر بزرگوارم بكنم. از وقتی كه یادم میآید، میدیدم این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمیگذاشت و نمیگذارد كه وقت خوابش از سه ساعت شب گذشته به تأخیر بیفتد. حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شبهای جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده بیدار میشد و حداقل قرآنی كه تلاوت میكرد، یك جزء بود و با چه فراغت و آرامشی نماز شب میخواند. حالا تقریباً صدسال از عمرش میگذرد و هیچ وقت من نمیبینم كه یك خواب ناآرام داشته باشد و همان لذت معنوی است كه این چنین نگهش داشته است. یك شب نیست كه پدر و مادرش را دعا نكند. یك شب نیست كه تمام خویشاوندان و ذی حقان و بستگان دور و نزدیكش را یاد نكند. اینها دل را زنده میكند.» (23)
حتی شیخ محمدحسین در مسافرت، این سنت پسندیده را ترك نمیكرد. فرزندش محمدتقی مطهری میگوید: «در سال 1346 ه. ش پدرم به تهران آمد و هنگام برگشتن به فریمان من یك كوپه قطار گرفتم و همراه ایشان بودم. در طول مسیر بیشتر بیدار بود و هر یكی دو ساعت یك بار میرفت وضو میگرفت و به عبادت میپرداخت و با وجود آنكه حدود یكصدسال سن داشت، با همان حالت حركت قطار وضو میساخت و عبا را روی سرش میكشید و نماز شب میخواند و شهید مطهری هم این حالت را از پدر به ارث برده بود.» (24)
شیخ محمدحسین قدر ایام و ماههای پربركتی چون رجب، شعبان و رمضان را از عمق وجود درك میكرد و به همین دلیل، چنین ایامی را به روزه داری سپری میكرد و اجازه نمیداد از فضیلتهای آن محروم بماند. دعای رجبیه را با حالی خاص میخواند. شهید مطهری خاطرنشان نموده است:
«ما كه بچه بودیم، در منزل خودمان از هفت و هشت سالگی كاملاً یادم هست اصلاً اینكه ماه رجب دارد میآید، مشخص بود. میگفتند: یك هفته مانده، پنج روز مانده، سه روز مانده، احتمالاً امشب ماه رجب است. برویم برای استهلال. میرفتند ماه را ببینند تا اعمال ماه را به جای آورند. مرحوم ابوی ما دو ماه رجب و شعبان را پیوسته روزه میگرفتند و به ماه مبارك رمضان متصل میكردند.» (25)
اُنس با امام خمینی رحمه الله
در سال 1326 ه. ش كه شهید مطهری در قم درس میخواند، از این شهر به فریمان آمد تا با والدین خود دیداری تازه كند. ایشان نخست برای زیارت بارگاه حضرت امام رضاعلیه السلام به مشهد رفت و برحسب اتفاق امام خمینی هم در مشهد به سر میبُرد كه وی از امام دعوت نمود با تشریف فرمایی خود به فریمان این شهر را معطّر سازد. امام پذیرفت و به اتفاق برخی فضلای مشهد چون: شیخ مصطفی قزوینی، شیخ كاظم دامغانی، میرزا علی اكبر نوغانی و شیخ غلامحسین بادكوبهای به فریمان آمدند و چند شبی در این شهر میهمان شیخ محمدحسین مطهری بودند. مرحوم نوغانی با پدر مطهری مطایبه مینمود و او هم به جا جواب میداد. آن زمان فریمان از امكانات حمل و نقل محروم بود و میهمانان مزبور برای مشاهده سد فریمان چند رأس اسب تهیه كردند. در اتاق شیخ محمدحسین حاضران به امامت شیخ مصطفی قزوینی نماز جماعت را اقامه كردند و برای بازدید از سدّ فریمان مهیا شدند.
امام در این سفر به قدری نسبت به شیخ محمدحسین ارادت پیدا كرد كه شهید مطهری گفته بود: هر وقت حاج آقا روح اللّه مرا میبیند، میگوید: آقا چطور است؟ بعدها امام با این زاهد وارسته مكاتبه هم داشت. (26) محمدعلی مطهری میگوید: یك بار به قم رفته بودم. در منزل امام به خدمت ایشان رسیدم و سؤالهایی را كه پدرمان از ایشان داشت، پرسیدم. امام خیلی نسبت به والدم علاقه نشان دادند. (27)
امام از طریق مكاتبه با شیخ محمدحسین ارتباطاتی داشت و چون یكی از دختران شیخ محمدحسین به رحمت ایزدی پیوست، طی نامهای وفات او را به ایشان تسلیت گفت؛ چنان كه شیخ محمدحسین مطهری در نامهای خطاب به فرزندش مرتضی مطهری نوشت:
«نور چشمان محترم، آقا مرتضی - ادام اللّه توفیقاته و تأییداته - ان شاء اللّه تعالی قرین صحت و عافیت بوده و خواهید بود! نامهای از طرف آیة اللّه حاج آقا روح اللّه - دامت بركات وجوده الشریف - به دستم رسید و به شرف مطالعه آن نایل شدم. مشتمل بر بذل عطوفت و اعطاء تسلیت نسبت به این حقیر بی بضاعت. كمال تشكر را دارم و از خداوند مسئلت مینمایم كه مرا به شرف ملاقات و حضور مباركش نایل فرماید كه آن را برای خود فوزی عظیم میدانم؛ البته از این جانب ابلاغ سلام كامل بنمایید و عذر میخواهم كه موفق نشدم و حالم مقتضی نیست كه عریضهای كه قابل مطالعه ایشان باشد، عرض نمایم... .» (28)
آخرین نماز شب
شیخ محمدحسین در آخرین شب حیات خویش این توفیق را به دست آورد كه نماز شب را به جای آورد و در روز ارتحال، یعنی جمعه هفتم شوال 1391 ق، مطابق 5 آذرماه 1350 ش، بر سر سفره نشسته بود و لقمه سوم را بر دهان نهاده بود كه به سرای باقی شتافت. میگویند: در لحظات آخر به این سوی و آن سوی مینگریست. گویی منتظر كسی بود كه به خانهاش وارد میشود. قبلاً وصیت كرده بود: مرا در جوار مرقد خواجه ابا صلت كه كنار راه زوّار امام رضاعلیه السلام است، دفن كنید تا گرد و غبار زائرین امام رضاعلیه السلام بر قبرم نشیند. بنابراین، به همین وصیت عمل گردید و بدنش را در همان جا به خاك سپردند. (29) شهید مطهری در مسجد مروی تهران برای پدرش مجلس فاتحه ترتیب داد و مرحوم فلسفی هم بر منبر رفت و مردم را به فیض رسانید. در این مجلس ترحیم، گروهی از فضلای حوزه و دانشگاه حضور داشتند. امام در نامهای ارتحال شیخ محمدحسین را به شهید مرتضی مطهری تسلیت گفت و در فرازی از آن نوشت: «از خداوند تعالی عُلوّ درجات ایشان و صبر و اجر جنابعالی و سایر بستگان را خواستار است. به ایشان علاقه خاصی داشتم. اِنَّا اِنْ شاءَ اللَّهُ تَعالی اِلَیهِ لاحِقُون... .» (30)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) مصاحبه اختصاصی با محمدتقی مطهری (برادر شهید مرتضی مطهری) در 15 بهمن 1376 و 19 اسفند 1376؛ ر. ك: پاره خورشید، صص 67 - 69.
2) گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 5، ص 434؛ ریحانة الادب، ج 6، ص 68؛ مصاحبه با آیة اللّه سید رضی شیرازی، مجله حوزه، ش 51 - 50، ص 17.
3) ویژه نامه استاد شهید مرتضی مطهری، ص 14؛ سرگذشتهای ویژه از زندگی شهید مطهری، ج اول، ص 63.
4) سرای اهل صفا، از نگارنده، ص 154.
5) لمعاتی از شیخ شهید، ص 31.
6) فطرت، شهید مطهری، ص 81؛ پاسدار اسلام، سال 20 (1380 ه. ش) ، ش 233 و 234.
7) پاره خورشید، ص 70.
8) فلسفه تاریخ، شهید مطهری، ج 1، ص 128.
9) علل گرایش به مادیگری، شهید مطهری، ص 76؛ جلوههای معلمی استاد، ص 21؛ شهید مطهری مرزبان بیدار، ص 26.
10) آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج 7، ص 151.
11) پاسدار اسلام، سال 20، ش 233 و 234.
12) خاطرات محمدتقی مطهری، فرزند شیخ محمدحسین مطهری؛ ر. ك: پاره خورشید، صص 70 - 71.
13) مطهری مشعلی و دژی، روزنامه اطلاعات، ش 21614، ص 6.
14) سرگذشتهای ویژه، ج 3، ص 159.
15) پاره خورشید، ص 69.
16) همان، ص 51.
17) شهید مطهری مرزبان بیدار، محمد خردمند، ص 173.
18) مقدمه كتاب داستان راستان، ج اوّل.
19) روزنامۀ جمهوری اسلامی، ش 5762، 16/2/1378.
20) مصاحبه با آیة اللّه خامنهای، مجله پیام انقلاب، ش 30، 12/2/1360، ص 32.
21) لمعاتی از شیخ شهید، ص 22.
22) آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج 8، ص 101.
23) حق و باطل، شهید مطهری، صص 170 - 171؛ جلوههای معلمی استاد، ص 27.
24) پاره خورشید، ص 141؛ سرگذشتهای ویژه از زندگی شهید مطهری، ج 3، ص 149.
25) آشنایی با قرآن، ج 8، ص 233.
26) مجله پاسدار اسلام، سال بیستم، خرداد 1380، ش 234، ص 48؛ سیاحت خورشید، از نگارنده، صص 63 - 64.
27) ر. ك: پاره خورشید، ص 52 و 59.
28) لمعاتی از شیخ شهید، ص 21.
29) مجله پاسدار اسلام، سال بیستم، خرداد 1380، ش 234.
30) خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفی، ص 437؛ لمعاتی از شیخ شهید، ص 30.
شهید ربانی املشی شیدای ولایت
تولد و تبار
روحانی خدوم و مبارز، خطیب انقلابی و پر خروش، شهید بزرگوار آیة اللّه حاج شیخ محمد مهدی ربّانی املشی رحمه الله كه از شخصیتهای ارزشمند انقلاب اسلامی و از یاران و شاگردان امام راحل رحمه الله بود، خدمات و مبارزاتش در طول نهضت مقدس اسلامی هیچ گاه از تاریخ انقلاب اسلامی محو و فراموش نخواهد شد.
وی در نیمه شعبان سال 1313 ه. ش در میان خانوادهای روحانی و پروا پیشه در دورترین و محرومترین محلات شهر مذهبی قم دیده به جهان گشود كه به مناسبت سالروز تولد حضرت ولی عصرعلیه السلام نام وی را «محمد مهدی» نهادند.
محمد مهدی هنوز پنج بهار عمر را پشت سر نگذاشته بود كه از نعمت وجود مادر محروم گردید و بیش از پیش از محبت و عنایت پدر والا مقام و زاهدش برخوردار شد.
والد بزرگوارش آیة اللّه شیخ ابو المكارم ربّانی املشی از عالمان زاهد و متّقی به سال 1274 ه. ش در املش از توابع شهرستان رودسر متولد شد و بعد از طی مراتب مقدماتی، در سال 1300 ه. ش برای تكمیل معلومات خویش وارد حوزه علمیه قم شد و توانست مراتب عالیه علمی و معنوی را در محضر آیات عظام: شیخ عبد الكریم حائری یزدی، سید محمد تقی خوانساری، حاج آقا حسین بروجردی و سایر اساتید آن وقت حوزه قم بپیماید و خود نیز علاوه بر تحصیل، به تدریس جمعی از فضلا و طلاب بپردازد.
معظم له در طول دوران اقامت در قم و بعدها در زادگاهش املش، زندگی بسیار زاهدانهای داشت و دوران سختی را گذرانده و در سن 95 سالگی در سال 1358 دار فانی را وداع گفت.
تحصیلات
مرحوم آیة اللّه ربّانی املشی بعد از سپری كردن دوران كودكی، ابتدا به مدت دو سال به مكتب خانه رفت و آن گاه دوران ابتدایی را سپری كرد. پس از دوران تحصیل ابتدایی با اصرار پدرش برای تحصیل علوم حوزوی، وارد حوزه علمیه قم گردید و مقدمات و سطح را در نزد اساتید مبرّز حوزه علمیه قم با موفقیت به پایان رسانید و آن گاه بعد از اتمام دوره سطح، وارد درس خارج اساتید بزرگ حوزه شد و از محضر علمی و معنوی ایشان خوشه چینی نمود.
شهید ربّانی املشی در این باره مینویسد: «در همان موقعی كه در درس مرحوم آیة اللّه العظمی بروجردی رحمه الله میرفتم، درس اساسیام مثل اغلب طلاب، درس حضرت امام خمینی بود كه درسی مرتب و با محتوا و با پیشرفت به حساب میآمد و قریب به یك دوره اصول را خدمت ایشان تلمّذ كردم و در تمام مدتی كه اصول میخواندم، در درس فقه ایشان هم شركت مینمودم.» (1)
مرحوم املشی بعد از رحلت آیة اللّه بروجردی و تبعید امام خمینی به مدت كوتاهی در دروس آیات عظام سید محمد محقق داماد و شیخ مرتضی حائری یزدی شركت كرد. وی از ابتدای تحصیل علوم دینی تا خارج فقه و اصول را با دوستانی همانند حضرت آیة اللّه خامنهای و حضرات آیات: هاشمی رفسنجانی، مؤمن قمی و طاهری خرم آبادی هم مباحثه بوده؛ ولی بیشترین و طولانیترین ایام مباحثه درسی ایشان با آیة اللّه هاشمی رفسنجانی بوده است.
معظم له در این باره مینویسد: «در ایام تحصیل خیلی استاد عوض نمیكردم و هم مباحثه هایم هم محدود بودند. سلیقه خاصی داشتم. خیلی طول میكشید تا فردی را برای مباحثه بپسندم؛ امّا وقتی كسی را میپسندیدم، او هم مباحثه دایمی من میشد. در دوران طلبگی دوستان زیادی داشتیم و نزدیكترین دوست، آقای هاشمی رفسنجانی بود. حدود دوسال از دوران تحصیلمان گذشته بود كه همدیگر را پیدا كردیم و تا موقعی كه ایشان در قم بودند، با هم بودیم و همیشه مباحثه و درسهایمان با هم بود. البته دیگران هم بودند. با جناب آقای سید علی خامنهای هم مدتی كه در قم بودند، مقداری با هم مباحثه داشتیم.» (2)
عشق به امام خمینی رحمه الله
شهید ربّانی املشی علاوه بر آنكه از دوستان و شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله به شمار میرفت، حضرت امام را به خاطر داشتن برخی از اوصاف والای اخلاقی، به شدت دوست میداشت و به آن وجود نازنین عشق و ارادت میورزید. وی در این باره مینویسد:
«امام رحمه الله در ایام طلبگی ما، برای ما تنها یك مدرس فقه و اصول نبود، بلكه معلم اخلاق هم بود و ما بارها از بیانات اخلاقی ایشان استفاده میكردیم. عدهای بودند كه به امام اصرار میكردند كه شما مباحث اخلاقی را هر چند وقت یك بار عنوان كنید كه ما قدری تربیت شویم و بنده یكی از این اشخاص بودم كه خیلی اصرار میكردم. یك بار به ایشان عرض كردم: شما هر بار كه صحبت اخلاقی میكنید تا یك هفته و شاید یك ماه دیگر ما شارژ میشویم و حال و هوای دیگری در ما پیدا میشود... امام نَفَسش تأثیر عجیبی داشت؛ وقتی مباحث اخلاقی را به میان میكشیدند، اغلب شاگردان ایشان منقلب میشدند و اشكهایشان جاری میشد. گاه بعضی با صدای بلند گریه میكردند.» (3)
مرحوم ربّانی املشی درباره تقوای فوق العاده امام مینویسد:
«برای ما همه چیز امام آموزنده بود. امام همه خوبیها را داشت؛ شهامت، شجاعت و صراحت لازم رهبری را داشت. در اعلمیت خیلی قوی بود. افكار سیاسی خیلی عالی و بلندی داشت و ما همه اینها را میدانستیم؛ ولی مسئله مهمی كه برای من خیلی مهم بود و بیش از همه چیز جلب توجه میكرد، تقوا و تارك هوا بودن امام بود.» (4)
تلاش برای مرجعیت امام
در حالی كه رژیم طاغوت بعد از قضیه خونین فیضیه، سعی در منزوی كردن حضرت امام در عرصههای گوناگون دینی، سیاسی، اجتماعی و... داشت، شهید ربّانی همراه با سایر دوستان و شاگردان امام سعی در مطرح كردن حضرت امام در محافل و مجامع گوناگون داشت و در این راستا، از هیچ تلاش و كوششی فرو گذار نكرد.
آنان پس از رحلت آیةاللّه بروجردی رحمه الله سعی داشتند كه حضرت امام را به گونهای شایسته در جامعه مطرح نمایند كه در اینجا به یك قضیه از زبان آن مرحوم اشاره میشود: «پس از رحلت آیة اللّه العظمی بروجردی رحمه الله، همه مردم درصدد یافتن مرجع تقلید بودند. ما شاگردان امام نیز كه او را از نظر علمی ممتاز میدانستیم، مایل بودیم كه ایشان را به عنوان مرجع تقلید اعلم معرفی نماییم. برای عدّهای از ما شدت تقوای ایشان جاذبه داشت. من در اهتمام به تقوای شدید علاوه بر برداشت خودم، از پدرم الهام میگرفتم. ایشان پس از فوت آقای بروجردی رحمه الله برایم نوشت: «برای تشخیص اعلم در بین چند نفر از علما كه كدام یك اتقی هستند، كسی را معرّفی كنید كه در تقوای او تردید نداشته باشید.» و ما مصداق این امر را امام میدانستیم.
ما برای مطرح كردن امام قصد داشتیم كه در تشییع جنازه آقای بروجردی رحمه الله از امام تجلیل كنیم و از این طریق، در عمل بفهمانیم كه عدّه كثیری از طلاّب حوزه طرفدار زعامت و مرجعیت ایشان هستند، اغلب شاگردان امام منتظر بودند كه امام در تشییع جنازه هر جا كه باشند، اطراف ایشان را بگیرند و صلوات بفرستند و به این طریق، ارادت قلبی خودشان را به ایشان ابراز كنند و ایشان را به مردم معرفی كنند. متأسفانه هر چه در تشییع جنازه گشتیم، امام را پیدا نكردیم. بعد از چند روزی معلوم شد كه اصلاً امام در تشییع جنازه شركت نكرده بود.
از سوی یكی از مدرسان حوزه نسبت به یكی از دوستان امام در محضر ایشان [قضیهای] مطرح شد. وی شكایتی از بعضی از دوستان امام كرد و گفت كه اینان برای تجلیل از شما به من توهین و جسارت كردند. امام در پاسخ فرمود: «من راضی نیستم كسانی كه به من علاقه مند هستند، علاقه شان از قلب تجاوز كند و آن را ابراز نمایند. كسی برای ریاست من یك وجب هم قدم بر ندارد.» و بعد این جمله را فرمود: «من كه به تشییع جنازه آقای بروجردی نیامدم، برای این بود كه دیدم تشییع جنازه تبعاتی دارد و در آنجا مسائلی مطرح خواهد شد و من برای آنكه از آن مسائل دور بمانم، از شركت در تشییع جنازه منصرف شدم.»..
در هر صورت، این خصلتهای برجسته و این تقوای شدید بود كه من و عده كثیری از طلاب را شیفته امام قرار داده بود؛ به طوری كه از جان و ودل او را دوست میداشتیم. من آیندهای درخشان برای امام تصوّر میكردم و بعدها معلوم شد كه نظرم صائب بود.» (5)
فعّالیت تبلیغی
سخنرانیها و خطابههای آیة اللّه ربّانی املشی قبل از انقلاب، شیوا، جذّاب و افشاگر جنایات ظالمین و بیانگر حق و حقیقت بود. بارها از سوی مأموران رژیم به ساواك برده شد و از او خواستند كه تعهّدی بسپارد تا در منبرهایش بحث سیاسی نكند؛ امّا او نپذیرفت و آنچه را وظیفه میدانست، بیان میكرد. معظم له یكی از خاطرات تبلیغی خویش را در اوایل طلبگی خود این چنین توصیف مینمایند:
«در همان سالهای بعد از زمان مصدق بود كه برای ارشاد و تبلیغ به اتفاق آقای هاشمی به فسا رفتیم. سفری مخلصانه كه شاید برای خدا بود و در یكی از روستاهای فسا یك ماه مبارك رمضان به تبلیغ مشغول بودیم. وقتی كه به فسا رفتیم، شهید دكتر باهنر هم قبل از ما برای تبلیغ به آنجا آمده بود. ابتدا ایشان به همان روستایی كه ما رفتیم، اعزام شدند؛ اما بعد از ایشان من به آنجا رفتم و تا آخر ماه در آن روستا ماندم.
این روستا سابقه بدی داشت و حزب توده در آنجا فعالیت داشت و مخالفت كردن با دین و مذهب در بین مردم رواج داشت. وقتی شهید دكتر باهنر به آنجا رفته بود و یكی دو روزی در آنجا بود، روحانی شهر آقای ارسنجانی، تشخیص داد كه مرحوم دكتر باهنر صلاح نیست در آن روستا بماند؛ چون اهل این روستا یك بار در مسجد را به روی شهید باهنر بسته بودند و او را در مسجد زندانی كرده بودند. هنگامی كه بنده به آنجا رفتم، آقای ارسنجانی تشخیص داد كه شاید من بهتر بتوانم در آنجا در برابر این مردم ایستادگی نمایم؛ زیرا آقای باهنر خیلی نجیب و متین و محجوب بود و شاید ایشان را بیشتر ناراحت میكردند. از این رو، به بنده دستور داد كه به آنجا بروم و آقای دكتر باهنر به روستای دیگری كه خوش سابقه بود و مردم آنجا به دین و مذهب علاقه مند بودند، اعزام شد.
سرانجام بنده تا آخر ماه مبارك رمضان با همه گرفتاریها در آن روستا ماندم. بعدها شنیدم كه در حدود 190 تومان از آن روستا برای آقای ارسنجانی فرستاده بودند كه به ما كمك بشود و حدود شصت تومان هم آقای ارسنجانی به آن اضافه كرد و 250 تومان در آن ماه درآمد مادّی داشتیم؛ امّا بهره معنوی آن مسافرت زیاد بود. بنده توقّع همین مبلغ را هم نداشتم. هدفمان واقعاً تبلیغ و ارشاد بود. مردم از هر گونه امكاناتی محروم بودند و خودشان احتیاج به كمك داشتند. بعدها فهمیدم كه آقای ارسنجانی مقداری برنج، روغن، قند و شكر نیز برای مخارج یك ماه بنده در اختیار صاحب خانه گذاشته بود.» (6)
فعالیتهای اجتماعی و سیاسی
آیة اللّه ربّانی املشی از همان دوران كودكی كارهای سیاسی و اجتماعی را دوست میداشت و بدان علاقه مند بود. وی در سن هفده سالگی و در زمان دكتر مصدّق علی رغم اینكه نمیتوانست رأی بدهد و به سن قانونی نرسیده بود، ولی با این حال، در ماجرای انتخابات مجلس، به نفع كاندیدای مورد حمایت آیة الله كاشانی در قم وارد عرصه سیاسی و اجتماعی شد و به حمایت از او و مخالفت با كاندیدای مورد حمایت رژیم به صورت جدّی پرداخت و حتی برای عرض ارادت به همراه جمعیت طرفدار به تهران، خدمت آیة اللّه كاشانی رفت كه حاكی از علاقه مندی ایشان به امور اجتماعی و سیاسی میباشد. معظم له درباره سخنرانی فدائیان اسلام میگوید:
«زمانی كه من در مدرسه فیضیه سیوطی و مغنی میخواندم، زمان نواب صفوی بود و همان وقت میخواستند جنازه رضاشاه را به ایران بیاورند. شهید واحدی از فدائیان اسلام بود كه با این كار مبارزه و مخالفت میكرد و به قم آمده بود. همین كه شهید واحدی بالای بلندی قرار گرفت و هو العزیز گفت، كاری كردم كه درس تعطیل شد و ما در جلسه سخنرانی شهید واحدی شركت كردیم. اینها همه علامت این بود كه به پرخاشگری و ایستادگی در برابر باطل و انجام كارهای اجتماعی و سیاسی علاقه مند بودم.» (7)
آن گاه وی خاطره جالبی را در مورد اشغال فلسطین نقل میكند: «در ابتدای اشغال فلسطین به دست صهیونیستها یك روز یك روحانی سید اهل اصفهان در مدرسه فیضیه برای طلاب مدرسه فیضیه در زمینه اشغال فلسطین، سرزمین مقدس مسلمانان، شروع به سخنرانی كرد و گفت: آخر ما چه مسلمانی هستیم! مگر پیغمبر اكرم نفرموده است: «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً ینادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِمْ.» (8) چرا فلسطین به دست صهیونیستها اشغال میشود و شما كاری انجام نمیدهید؟ او طلاب را به دفاع از فلسطین تشویق میكرد.
از این رو، طلّاب به منزل آیة اللّه خوانساری كه فردی آزاده و شجاع بود، رفتند و به ایشان گفتند: ما را كمك و هدایت كنید كه میخواهیم از فلسطین دفاع كنیم. من نیز در آن جمعیت حضوری فعال داشتم و با توجه به اینكه اكثر شركت كنندگان در این تجمّع، بزرگ سال و به قول معروف آدمهای حسابی بودند؛ امّا یكی از افراد نوجوان كه به اصطلاح سنگ فلسطین را به سینه میزد، من بودم. بعد از سخنرانی آن سید در منزل آقای خوانساری، ایشان با نهایت خلوص گفت: من با دولت تماس میگیرم. اگر اسلحه در اختیار ما بگذارد، همه به فلسطین رفته، از آن سرزمین مقدس دفاع میكنیم. البته روشن بود كه دولت وقت كه همیشه تحت سلطه امریكا یا انگلیس بود، هرگز چنین كاری نمیكرد.» (9)
مبارزات
آیة الله ربّانی املشی با آغاز حركت تاریخ ساز حضرت امام خمینی رحمه الله در سال 1342 ه. ش تا پیروزی شكوهمند انقلاب اسلامی، تلاشی پیگیر داشت و هر مأموریتی كه به عهده میگرفت، با دقت و پشتكار در انجام آن همت میگماشت. وی در مبارزات خونین روحانیت در دوران خفقان و استبداد رژیم شاه بارها توسط ساواك دستگیر و روانه زندان شد؛ ولی هیچ گاه این زندانها و تبعیدها روحیه مقاوم و استوار او را نشكست. او از جمله كسانی بود كه در مخالفت و مبارزه با رژیم شاه، زندان، تبعید و شكنجه بسیاری را تحمل نمود و با مقاومت و بردباری همچنان تا پیروزی در نهضت حضور فعال داشت؛ به گونهای كه بیش از 60 مورد امضای معظم له در پای اعلامیهها و بیانیهها در طول نهضت مقدس اسلامی در اسناد انقلاب اسلامی موجود است. (10)
«در سال 1354 ه. ش در اثر فعالیتهای چشمگیری كه در حوزه علمیه قم به وقوع پیوست، ساواك یكباره 25 تن از اساتید حوزه قم را دستگیر و تبعید نمود كه مرحوم آیة اللّه ربّانی املشی نیز از این 25 تن بود. آن مرحوم سه سال درتبعید به سر برد. یازده ماه از دوران تبعید وی در شوشتر و 25 ماه آن در فردوس بود.» (11)
آن بزرگوار درباره مبارزات خویش میگوید:
«موقعی كه امام در سال 1341 ه. ش به میدان مبارزه قدم گذاشت، ما هم از كسانی بودیم كه به ایشان خیلی نزدیك بودیم و جزء یاران ایشان حساب میشدیم. از آن وقت به بعد، همیشه به عنوان یك مبارز در حوزه شناخته شدم و این كار ادامه داشته تا پیروزی انقلاب... مبارزات ما بیشتر افشاگری بود. گاه بی گاه در بعضی از كارهای مبارزات مسلحانه هم دخالتهایی داشتیم؛ دستوری بدهیم، تجویزی كنیم، وسایلی فراهم كنیم، حمایت پولی داشته باشیم، حمایت تسلیحاتی داشته باشیم، حمایت تبلیغاتی داشته باشیم....» (12)
حجة الاسلام محتشمی خاطره زیر را كه نمونهای از مبارزات آیة اللّه اَملشی است نقل میكند:
«چهارم آبان سال 1343 ه. ش مصادف با بیستم جمادی الثانی، سالروز میلاد مسعود حضرت فاطمه علیها السلام و فرزند برومندش آیة اللّه العظمی امام خمینی رحمه الله بود... اولین برنامه در منزل آیة اللّه مرعشی نجفی رحمه الله بود. از همان طلوع آفتاب در شهر قم و به ویژه در مدرسه دارالشفاء و فیضیه و كوچه و خیابان اطراف صحن حضرت معصومه علیه السلام التهاب و جنب و جوش عجیب و غریبی دیده میشد.
طبق برنامه به طرف منزل آیة اللّه نجفی رحمه الله رفتیم. در آنجا ابتدا آیة اللّه ربّانی املشی رحمه الله سخنرانی پر شور و حماسی كرد. ایشان در حالی كه به شدت برافروخته و نگران و عصبانی بودند، مطالب زیر را ایراد كردند:
«قانون كاپیتولاسیون سندبردگی یك ملت است كه امروزه به وسیله دولت و نمایندگان فرمایشی مجلس شورای ملی به تصویب رسیده است و ما از مراجع عظام میخواهیم كه تكلیف مسلمانان و ملت شریف ایران را مشخص بفرمایند.» (13)
مسئولیتها
این روحانی مبارز و عنصر فعال نظام، پس از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان در تلاش و فعالیت به سر برد و در راه حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی در بذل آنچه در توان داشت، هرگز دریغ نكرد و در سنگرهای مختلف، خدمات ارزندهای را تقدیم اسلام و انقلاب نمود كه برخی از سمتهای ایشان عبارت اند از:
1. نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی از گیلان؛
2. نماینده خبرگان رهبری در خراسان و عضو هیئت رئیسه این مجلس؛
3. عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی؛
4. عضویت در شورای عالی قضایی؛
5. دادستان كل كشور؛
6. عضویت در شورای نگهبان؛
7. امام جمعه موقت تهران؛
8. ریاست شعبه اول دادگاه عالی؛
9. عضویت در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از بدو تأسیس تا زمان حیات كه معظم له از فعالان آن مركز به شمار میرفت.
شیفته شهادت
آیة الله ربّانی املشی در بخشی از گفتارش میگوید: «بحمد الله این روحیه در من پیدا شده كه آرزویم بیشتر پیشرفت اسلام و حفظ آبروی روحانیت و جمهوری اسلامی است. بعضی اوقات هم آرزو میكنم كه خداوند شهادت را نصیبم فرماید و گاهی این دعا را میخوانم: اَللَّهُمَّ اجْعَلْ وَفاتی قَتْلاً فی سَبیلِكَ» آرزوی شهادت دارم و دلم میخواهد كه ان شاءالله به شهدا ملحق شوم! فكر میكنم كه در زندگی هیچ كاری نكردهام، شاید با شهادتم، خدمتی نمایم و با روی سرخ، خدا را ملاقات كنم.» (14)
شهادت
حضرت آیة الله ربّانی املشی (15) سر انجام پس از عمری تلاش و مجاهدت خالصانه در راه اسلام، در بامداد روز دوشنبه 17 تیرماه 1364 در اثر یك بیماری رنج آور (سرطان) كه زمینه آن را دشمنان انقلاب و باند مهدی هاشمی معدوم (16) در او به وجود آورده بودند، در سن 51 سالگی به شهادت رسید و در جوار رحمت حق آرمید و پیكر مطهر آن مرحوم پس از تشییع در تهران و قم در حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام در كنار شهیدان بزرگواری همچون شهید محلاتی، شهید محمد منتظری و... به خاك سپرده شد. عاشَ سَعید وَ ماتَ سَعیداً.
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) ستارگان حرم، گروهی از نویسندگان ماهنامه كوثر، ج 3، ص 227.
2) مجله شاهد، آذرماه سال 1361، ص 17.
3) سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی رحمه الله به روایت جمعی از فضلا، ج 3، ص 17؛ خبرگان ملت، ج 2، ص 362، با تلخیص.
4) خبرگان ملّت، ج 2، ص 363.
5) همان، صص 363 - 365، با تلخیص فراوان؛ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی رحمه الله به روایت جمعی از فضلا، ج 3، صص 17 - 20، با تلخیص.
6) خبرگان ملت، ج 2، ص 358.
7) همان، ص 360.
8) الكافی، ج 2، ص 164.
9) خبرگان ملت، ج 2، ص 361.
10) ر. ك: اسناد انقلاب اسلامی، ج 2 و 3 كه مجموعه امضای معظم له در آنها آمده است.
11) ستارگان حرم، ج 3، ص 229؛ خبرگان ملت، ج 2، ص 361.
12) ستارگان حرم، ج 3، ص 231.
13) همان، ص 230.
14) همان، ص 366.
15) شرح حال شهید ربّانی املشی در منابع ذیل آمده است:
ستارگان حرم، گروهی از نویسندگان ماهنامه كوثر، ج 3، صص 223 - 241؛ خبرگان ملت، تهیه و تنظیم دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، ج 2، صص 349 - 369؛ یاران امام به روایت اسناد ساواك؛ ستم ستیزان نستوه، آیة اللّه شیخ جواد فومنی حائری، صص 479 - 480؛ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، صادق احسان بخش، ص 252؛ پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان و بزرگان آن، محمد علی قربانی، ص 880؛ تربت پاكان قم، عبد الحسین جواهر كلام، ج 3، ص 1869 و....
16) درباره چگونگی شهادت آیة اللّه ربّانی و اعترافات مهدی هاشمی معدوم به كتاب خاطرات سیاسی تألیف محمد محمدی ری شهری كه به تفصیل آمده است، رجوع شود.