آخرین تصاویر مذهبی

آخرین فیلم های مذهبی

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

در آموزشی نوشته شده در پنج شنبه, 23 آذر 1402
مجموعه تصویری احکام شامل آموزش مطهرات، نجاست و نجس شدن چیزهای پاک، تطهیر لباس، پارچه، فرش و دیگر اشیا، آموزش وضو، آموزش نماز، آموزش غسل، تیمم، احکام محتضر، آموزش کفن…
دانلود مجموعه سخنرانی های  تصویری از مرحوم دولابی

دانلود مجموعه سخنرانی های تصویری از مرحوم دولابی

در بزرگان و شخصیت ها نوشته شده در سه شنبه, 21 آذر 1402
دانلود مجموعه سخنرانی ها و نکات اخلاقی از مرحوم دولابی با موضوعات: رزق و روزی انسان، دوست داشتن، قلب مومن، گرفتاری بشر، رحمت الهی و ... شامل 10 فایل تصویری
دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

در انقلاب، دفاع مقدس، مقاومت نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه نماهنگ های جدید ویژه فلسطین و غزه
مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه مداحی های جدید ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه کلیپ های تصویری زیبا ویژه عید غدیر خم با کیفیت بالا

آخرین مطالب سایت

Super User

Super User

چهارشنبه, 20 آذر 1392 ساعت 15:02

چرا برخی دعا ها مستجاب نمی شود؟

یکی از پرسشهایی كه فراوان مطرح می‌شود این است كه چرا دعاهای ما مستجاب نمی‌شود؟ و گاه این پرسش با بدبینی به وعده‏های الهی مطرح می‌شود.

به طور مثال گفته می‌شود: ما این همه دعا كردیم؛ چرا «بیمار ما شفا نیافت»، «برای ما كار پیدا نشد»، «مسئله ازدواج ما حلّ نشد»، «كنكور قبول نشدیم»، «در بانك برنده نشدیم» و...؟

برای روشن شدن پاسخ لازم است به نكاتی توجّه شود:

1. اهمیتدادنبهدعا

دعا در لسان قرآن و روایات از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، قرآن دعا را عامل استجابت (1)، موجب رابطة نزدیك و تنگاتنگ با خدا (2) و ارزش و قیمت یافتن انسان می‌داند. (3) در روایات نیز دعا مخ عبادت (4)، برآورندة حاجات (5)، و رَدْكنندة بلاها و قضاها معرّفی شده است. (6)

2. حدانتظارازخداوند

دعا یكی از علل و اسباب موفقیت و رسیدن به حاجات است؛ لذا از علل و اسباب دیگر نباید غافل شد، و در كنار دعا باید از عوامل و علل طبیعی بهره جست و مثلاً برای شفای بیمار به دكتر و متخصص مراجعه كرد و از دارو استفاده نمود، و یا برای قبولی در دانشگاه باید درس خواند و تلاش كرد.

بنای خدا بر این است كه هر كاری از راه و اسباب خود انجام گیرد. و حد انتظار ما هم باید در عین دعا، انجام كارها از مسیر خود باشد، و در كارها توقع معجزه و كرامت را نداشته باشیم.

امام صادق‌علیه‌السلام فرمود: «اَبَی الله اَنْ یجْرِی الْاَشْیاءَ اِلَّا بِاَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَی‏ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً؛ (7) خداوند اِبا دارد كه [كارها و] اشیاء را جز از اسباب و مسیر خود جاری سازد، پس برای هر چیزی سبب و علّتی قرار داده است و برای هر سببی شرحی و برای هر شرحی علمی.»

نكته جالب در این روایت این است كه می‌فرماید: خداوند برای هر كار و هر چیزی سبب و علّتی قرار داده است؛ لذا استفاده از دارو و پزشك به سوی غیر خدا رفتن نیست؛ بلكه عین توجّه به خدا است؛ چون خداوند است كه در دارو قدرت شفا‏دهندگی قرار داده و به پزشك توان تشخیص. جمعی بر این باورند كه استفاده از اسباب ظاهری توجّه به غیر خداوند است و فقط دعا توجّه به خداوند می‌باشد. روایت فوق این گمان و اعتقاد را ناروا می‌داند.

3. عللتأخیردراجابتدعا

گاه به عللی اجابت دعا تأخیر می‌افتد: دعا ممكن است با تأخیر و بعد از گذشت زمان مستجاب شود. راز این مسئله چند چیز می‌تواند باشد:

الف. عطاواجربیشتر

امام علی‌علیه‌السلام فرمود: «وَ رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْكَ الْإِجَابَةُ لِیكُونَ ذَلِكَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِلِ وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ الْآمِل‏...؛ (8) چه بسا استجابت دعا به تأخیر می‌افتد تا باعث بیشتر شدن پاداش درخواست كننده و زیاد شدن عطای امیددارنده شود.»

ب. صدایمحبوب

امام صادق‌علیه‌السلام فرمود: «قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ بَهَائِی إِنِّی لَأَحْمِی وَلِیی أَنْ أُعْطِیهُ فِی دَارِ الدُّنْیا شَیئاً یشْغَلُهُ عَنْ ذِكْرِی حَتَّى یدْعُوَنِی فَأَسْمَعَ صَوْتَهُ وَ إِنِّی لَأُعْطِی الْكَافِرَ مَنِیتَهُ حَتَّى لَا یدْعُوَنِی فَأَسْمَعَ صَوْتَهُ بُغْضاً لَهُ؛ (9) خداوند بلند مرتبه می‌فرماید: به عزّت و جلال و عظمت و منزلتم سوگند كه من امتناع می‌كنم كه دوستدار خود را چیزی در دنیا عطا كنم كه او را از یاد من باز می‌دارد تا مرا بخواند و من [دوست دارم] صدای او را بشنوم. و به‏راستی آرزوهای كافر را برآورده می‌كنم تا مرا نخواند كه صدای او را بشنوم.»

همچنین حضرت‌علیه‌السلام فرمود: «بنده‌ای دعا می‌كند، خدا به دو فرشته می‌فرماید: دعای او را به اجابت رساندم؛ ولی حاجتش را نگه دارید؛ زیرا دوست دارم آواز او را بشنوم؛ ولی بنده‌ای دعا می‌كند، خدا می‌فرماید: زود حاجتش را بدهید كه آوازش را خوش ندارم.» (10)

حضرت صادق‌علیه‌السلام فرمود: «روزی حضرت ابراهیم‌علیه‌السلام در اطراف كوه بیت المقدس، مردی را دید كه مشغول نماز است. پرسید: برای كه نماز می‌خوانی؟ جواب داد: برای پروردگار... سؤال كرد: از چه محلی غذا تهیه می‌كنی؟ اشاره به درختی كرد و گفت: میوة این درخت را می‌چینم و برای زمستانم ذخیره می‌كنم. حضرت ابراهیم‌علیه‌السلام پرسید: ممكن است مرا به منزل خود ببری تا مهمان تو باشم؟... وقتی به منزل رسیدند، حضرت ابراهیم‌علیه‌السلام پرسید: كدام روز بزرگ‌ترین روزهاست؟ گفت: روز قیامت. فرمود: خوب است با هم دعا كنیم كه از شرّ آن روز در امان باشیم. گفت: دعا را برای چه می‌خواهی؟ به خدا سه سال است كه دعایی كرده‌ام، هنوز مستجاب نشده است.

ابراهیم‌علیه‌السلام فرمود: اگر خداوند بنده‌ای را دوست داشته باشد، اجابت دعایش را به تأخیر می‌اندازد تا مناجات كند؛ امّا اگر از بنده‌ای خشمگین باشد، در اجابت دعایش تعجیل می‌كند تا او را دیگر نخواند. آن‌گاه پرسید: حاجت تو چه بوده است؟ پیرمرد گفت: سه سال پیش گلّة گوسفندی از اینجا گذشت. جوانی زیبا گوسفندان را نگه‌داری می‌كرد. از او پرسیدم: گوسفندها از كیست؟ گفت: خلیل الرحمان. آن روز درخواست كردم: خدایا! اگر روی زمین دوستی داری به من نشان ده! ابراهیم‌علیه‌السلام فرمود: خدا دعایت را مستجاب كرده است. من ابراهیم خلیل هستم. پیرمرد او را در آغوش كشید. (11)

4. استفادهاززمانهاومكانهایمقدّس

دعا در هر زمان مؤثر است؛ ولی برخی زمانها تقدّس ویژه‌ای دارد كه باید سعی كنیم از آن زمانها برای دعا بهره‌برداری كنیم: همچون شب و روز جمعه (12)، پس از نمازهای واجب (13)، ماه مبارك رمضان (14)، سحرگاهان (15)، شب و روز عرفه (16)، و بین الطلوعین.

امام علی‌علیه‌السلام فرمود: «دعا را در چهار وقت غنیمت شمارید: 1. در وقت تلاوت قرآن؛ 2. گفتن اذان؛ 3. آمدن باران؛ 4. روبرو شدن رزمندگان مسلمان با كفار.» (17)

و همین‌طور مكانهای خاص و ویژه‌ای داریم كه درصد قبولی دعا در آن بالا است، و باید از آنها استفاده كنیم. مثل: كعبه، مسجد الحرام، مدینه منوره، مسجد النبی‌صلی‌الله‌علیه‌وآله و مسجد كوفه، و كلّاً مساجد و حرم امام حسین‌علیه‌السلام و... .

حضرت صادق‌علیه‌السلام بیمار شد، امر فرمود كه فردی را اجیر كنند تا به زیارت قبر امام حسین‌علیه‌السلام برود و برای ایشان دعا كند. شخصی كه اجیر شده بود، علّت را پرسید و عرض كرد: فرقی بین دو امام نیست؛ چرا برای شفای این امام نزد آن امام برویم؟ حضرت فرمود: سخن تو درست است؛ امّا ندانسته‌ای كه خداوند متعال سرزمینهایی دارد كه در آنجا دعا مستجاب می‌شود و حرم سید الشهداء‌علیه‌السلام از آنهاست.» (18)

5. مراعاتآدابوشرایطدعا

دعاكردن و حاجت خواستن آداب فراوانی دارد كه از حوصلة این مقال خارج است و فقط به گوشه‌ای از آداب آن كه مرحوم شیخ عباس قمی در «سفینۀ البحار» نام برده، اشاره می‌كنیم.

حضرت صادق‌علیه‌السلام فرمود: «خداوند دعای قلبی كه قساوت داشته باشد، مستجاب نمی‌كند.» و فرمود: «هر وقت دعا كردی، باورت این باشد كه حاجتت درب خانه (آماده) است.» و ذكر نمود كه: «از آداب دعا، وضو داشتن، عطر زدن، رفتن به مسجد، صدقه، رو به قبله بودن، خوش‌گمانی به خداوند در زود اجابت نمودن، توجّه قلبی، با روزه بدن را از حرام پاكیزه نمودن، تجدید توبه، اصرار بر دعا، عمومی بودن دعا و حاجت را نام بردن، خشوع و گریه و حال داشتن، اعتراف به گناهان، مقدّم داشتن برادران دینی (در دعا)، بالا بردن دستها، اسم اعظم الهی را بردن، مدح و ثنای الهی نمودن، دعا را با صلوات آغاز و تمام نمودن، و ماشاء الله... گفتن. (19)

شخصی از حضرت صادق‌علیه‌السلام سؤال كرد: با توجّه به آیة شریفة «اُدْعُونِی اَسْتَجِبْ لَكُمْ»؛ (20) «بخوانید مرا تا اجابت كنم شما را.» ما خدا را می‌خوانیم؛ ولی او دعای ما را به استجابت نمی‌رساند؟ امام‌علیه‌السلام فرمود: آیا به گمان تو خدا خُلف وعده می‌كند؟ عرض كرد: نه! فرمود: پس چرا دعای شما مستجاب نمی‌شود؟ گفت: نمی‌دانم. حضرت فرمود: ولی من رازِ آن را به تو می‌گویم: هر كس خدا را در آنچه فرمان داده؛ اطاعت كند، سپس خدا را با دعایی بخواند كه دارای شیوة مخصوصی است، دعایش مستجاب می‌شود. عرض كردم: منظورِ‌تان از شیوة دعا چیست؟ امام‌علیه‌السلام فرمود: نخست خدا را حمد و ستایش كن، سپس نعمتهایی كه به تو داده است بر زبان بیاور و آنگاه شكرگزاری كن و بعد بر محمد‌صلی‌الله‌علیه‌وآله صلوات فرست و سپس گناهان خود را به یاد بیاور و به انجام آنها اقرار كن و از آنها به خدا پناه ببر، این است جهت و روش دعا.» (21)

رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «قَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَی: یا ابْنَ آدَمَ! أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُكَ وَ لَا تُعَلِّمْنِی مَا یصْلِحُكَ؛ (22) خداوند تبارك و تعالی می‌فرماید:‌ای فرزند آدم! در آنچه دستورت داده‌ام مرا اطاعت كن، و آنچه كه مصلحت توست [خود بهتر می‌دانم، تو] به من یاد مده [و به من خدایی نیاموز]!»

با توجّه به نكات پیش اوّلاً باید گفت: هیچ دعایی بی‌اجابت نیست. نكتة مهمّی كه باید خیلی به آن توجّه شود این است كه هیچ دعایی بی‌اثر نیست و به صورت مطلق رد نمی‌شود. رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «اِنَّ رَبَّكُمْ حَیی كَرِیمٌ، یسْتَحْیی اَنْ یبْسُطَ الْعَبْدُ یدَیهِ اِلَیهِ فَیرُدَّهُمَا صِفْراً؛ (23) به‏راستی خداوند با حیا و بخشنده است. [لذا] حیا می‌كند كه بنده‌ای دو دست خود را به سوی او باز كند [و به آسمان بالا برد] و خداوند آن دست را خالی برگرداند.»

دعا علاوه بر این كه ثواب اخروی دارد، در همین دنیا نیز آثاری دارد؛ گرچه نوع اجابت فرق می‌كند: گاهی ثواب آخرتی را در پی دارد و گاه دفع بلا و گاه رسیدن به حاجتِ خواسته شده.

امام سجّاد‌علیه‌السلام فرمود: «الْمُؤْمِنُ مِنْ دُعَائِهِ عَلَى ثَلَاثٍ إِمَّا أَنْ یدَّخَرَ لَهُ وَ إِمَّا أَنْ یعَجَّلَ لَهُ وَ إِمَّا أَنْ یدْفَعَ عَنْهُ بَلَاءٌ یرِیدُ أَنْ یصِیبَهُ؛ (24) مؤمن از دعای خود به یكی از سه نتیجه و امر می‌رسد: یا برای [آخرت] او ذخیره می‌شود، و یا با سرعت [حاجتش] برآورده می‌شود، و یا بلایی كه بنا بوده به او برسد [با این دعای او] دفع می‌شود.»

خیلی از ما انسانها از آخرت و ذخیره نمودن خیرات برای خود غافل هستیم و مرتب برای حاجات دنیوی دعا می‌كنیم. وقتی خداوند می‌بیند كه ما ذخیرة آخرتی نداریم، در برابر دعاهایمان پاداشهای آخرتی می‌دهد و حاجت دنیوی ما را برآورده نمی‌كند، و این امر در آخرت برای ما روشن می‌شود. حضرت صادق‌علیه‌السلام فرمود: «فَیتَمَنَّى الْمُؤْمِنُ أَنَّهُ لَمْ یسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیا مِمَّا یرَى مِنْ حُسْنِ الثَّوَابِ؛ (25) مؤمن [در قیامت] آرزو می‌كند كه‌ای كاش دعاهای او در دنیا مستجاب نشده بود، به‏خاطر پاداشهای نیكی كه می‌بیند.»

در حدیث دیگری می‌خوانیم، از امام صادق‌علیه‌السلام نقل شده است: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیدْعُو اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی حَاجَتِهِ فَیقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَخِّرُوا إِجَابَتَهُ شَوْقاً إِلَى صَوْتِهِ وَ دُعَائِهِ فَإِذَا كَانَ یوْمُ الْقِیامَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْدِی دَعَوْتَنِی فَأَخَّرْتُ إِجَابَتَكَ وَ ثَوَابُكَ كَذَا وَ كَذَا وَ دَعَوْتَنِی فِی كَذَا وَ كَذَا فَأَخَّرْتُ إِجَابَتَكَ وَ ثَوَابُكَ كَذَا وَ كَذَا قَالَ فَیتَمَنَّى الْمُؤْمِنُ أَنَّهُ لَمْ یسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیا مِمَّا یرَى مِنْ حُسْنِ الثَّوَابِ؛ (26) به‏راستی مؤمن خدا را برای حاجتش می‌خواند. پس خداوند می‌فرماید: حاجت او را به تأخیر اندازید، به‏خاطر اشتیاقی كه به [شنیدن] صوت و دعایش دارم. وقتی روز قیامت می‌شود، خداوند می‌فرماید: بندة من! از من [حاجت] خواستی و من اجابتت را به تأخیر انداختم؛ در حالی كه ثوابت فلان مقدار است. و فلان دعا را كردی [باز هم] اجابت را به تأخیر انداختم؛ در حالی كه فلان ثواب را داری. همچنین حضرت فرمود: [در چنین حالی] مؤمن آرزو می‌كند كه [ای کاش] هیچ دعایی برای او در دنیا مستجاب نشده بود، به‏خاطر ثواب خوبی كه می‌بیند.»

امّا طبق بخش سوم حدیث، بسیار اتفاق می‌افتد كه بیماری یا خطری برای ما یا بستگان بنا است پیش آید، و یا تصادفی منجر به مرگ و امثال آن، در همان حال انسان برای حاجت دنیوی دعا می‌كند و خداوند به جای اینكه حاجت دنیوی او را برآورده سازد، دعای او را خرج دفع بلا و گرفتاریی كه بنا بوده پیش بیاید می‌كند و آن خطر را از او دور می‌سازد، و اگر خود انسان هم متوجه بود، آن حاجت دنیوی را رها كرده برای دفع آن بیماری و یا تصادف دعا می‌كرد، پس در این مورد نیز حاجت مهم‌ترش برآورده شده است؛ ولی اطلاع ندارد. و گاه محرّك این دعا خود خداوند است.

حضرت امام كاظم‌علیه‌السلام فرمود: «مَا مِنْ بَلَاءٍ ینْزِلُ عَلَى عَبْدٍ مُؤْمِنٍ فَیلْهِمُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدُّعَاء؛ (27) هیچ بلایی بر بندة مؤمن نازل نشود؛ مگر آنكه خداوند به او الهام می‌كند تا دعا نماید.»

ثانیاً خود دعاكردن نوعی استجابت است. اینكه انسان حال دعا داشته باشد، نشان این است كه خدا او را دعوت كرده و در واقع این گام اوّل استجابت است.

رسول اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «اِذَا اَرَادَ الله اَنْ یسْتَجِیبَ لِعَبْدٍ اَذِنَ لَهُ فِی الدُّعَاء؛ (28) هرگاه خدا بخواهد جواب بنده‌ای را بدهد، به او اجازة دعا می‌دهد.»

این طلب در ما هم از ایجاد توست                              رستن از بیداد یا رب داد توست (29)

همچنانكه هر توبة انسان همراه با دو تحفة الهی است: یكی توفیق توبه و دیگری قبول و پذیرفتن آن توبه از جانب خداوند، هر دعای انسان نیز محفوف و همراه با دو تحفة الهی است: اوّل توفیق و اجازة دعا نمودن و دوم اینكه دعای او را می‌پذیرد و استجابت می‌كند.

چون خدا خواهد كه مان یاری كند                              میل مان را جانب زاری كند

ای خدا! زاری ز تو، مرهم زتو                                   هم دعا از تو، اجابت هم ز تو

با توجه به مطالب گذشته در اینجا به برخی از علل و حکمتهای عدم استجابت دعا اشاره می‌كنیم:

الف. خیانت

در روایت آمده كه حضرت علی‌علیه‌السلام در روز جمعه‌ای خطبة بلیغی خواند، آن‌گاه مردی برخاست و عرض كرد: من دربارة قول خداوند كه می‌فرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ»؛ (30) «بخوانید مرا اجابت می‌كنم شما را»، می‌پرسم: «فَمَا بَالُنَا نَدْعُو فَلَا یجَابُ؛ چرا ما دعا می‌كنیم؛ ولی مستجاب نمی‌شود؟»

حضرت فرمود: «إِنَّ قُلُوبَكُمْ خَانَتْ بِثَمَانِ خِصَالٍ: أَوَّلُهَا أَنَّكُمْ عَرَفْتُمُ اللَّهَ فَلَمْ تُؤَدُّوا حَقَّهُ كَمَا أَوْجَبَ عَلَیكُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْكُمْ مَعْرِفَتُكُمْ شَیئاً وَ الثَّانِیةُ أَنَّكُمْ آمَنْتُمْ بِرَسُولِهِ ثُمَّ خَالَفْتُمْ سُنَّتَهُ وَ أَمَتُّمْ شَرِیعَتَهُ فَأَینَ ثَمَرَةُ إِیمَانِكُمْ وَ الثَّالِثَةُ أَنَّكُمْ قَرَأْتُمْ كِتَابَهُ الْمُنْزَلَ عَلَیكُمْ فَلَمْ تَعْمَلُوا بِهِ وَ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا ثُمَّ خَالَفْتُم‏؛ [راز عدم استجابت دعای شما این است كه] دلهای شما با هشت خصلت خیانت نموده است: اوّل اینكه شما خدا را شناختید؛ ولی حق او را ادا نكردید، آنچنان‌كه بر شما واجب کرده است؛ لذا معرفت [تنها و بدون ادای حق از طرف] شما باعث بی‌نیازی (اجابت دعا) نمی‌شود. دوم اینكه شما به رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله ایمان آوردید؛ ولی سنّت او را مخالفت كردید و شریعت او را [نابود كرده و] میراندید. پس كجا رفت ثمرة ایمان شما؟ سوم اینكه شما كتاب خدا را كه بر شما نازل شده خواندید؛ ولی به آن عمل نكردید و [فقط] گفتید: شنیدیم و اطاعت كردیم؛ ولی [در عمل و] پس از گفتن؛ مخالفت كردید.»

«وَ الرَّابِعَةُ أَنَّكُمْ قُلْتُمْ إِنَّكُمْ تَخَافُونَ مِنَ النَّارِ وَ أَنْتُمْ فِی كُلِّ وَقْتٍ تَقْدَمُونَ إِلَیهَا بِمَعَاصِیكُمْ فَأَینَ خَوْفُكُمْ وَ الْخَامِسَةُ أَنَّكُمْ قُلْتُمْ إِنَّكُمْ تَرْغَبُونَ فِی الْجَنَّةِ وَ أَنْتُمْ فِی كُلِّ وَقْتٍ تَفْعَلُونَ مَا یبَاعِدُكُمْ مِنْهَا فَأَینَ رَغْبَتُكُمْ فِیهَا وَ السَّادِسَةُ أَنَّكُمْ أَكَلْتُمْ نِعْمَةَ الْمَوْلَى وَ لَمْ تَشْكُرُوا عَلَیهَا؛ و چهارم اینكه شما [با زبان] گفتید كه از آتش می‌ترسید؛ در حالی كه تمام وقت به سوی آتش با معاصی خود می‌روید، پس ترس شما [از جهنّم] كجا رفت؟ و پنجم اینكه شما گفتید كه مشتاق بهشت هستید؛ ولی همیشه كارهایی انجام می‌دهید كه شما را از بهشت دور می‌كند، پس كجا رفت عشق شما به بهشت؟ و ششم اینكه شما نعمتهای [بی‌شمار] خداوند را خوردید [و استفاده كردید]؛ ولی شكر نعمت را انجام ندادید.»

«وَ السَّابِعَةُ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَكُمْ بِعَدَاوَةِ الشَّیطَانِ وَ قَالَ «إِنَّ الشَّیطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُواً» (31) فَعَادَیتُمُوهُ بِلَا قَوْلٍ وَ وَالَیتُمُوهُ بِلَا مُخَالَفَةٍ وَ الثَّامِنَةُ أَنَّكُمْ جَعَلْتُمْ عُیوبَ النَّاسِ نُصْبَ عُیونِكُمْ وَ عُیوبَكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ تَلُومُونَ مَنْ أَنْتُمْ أَحَقُّ باللَّوْمِ مِنْهُ فَأَی دُعَاءٍ یسْتَجَابُ لَكُمْ مَعَ هَذَا وَ قَدْ سَدَدْتُمْ أَبْوَابَهُ وَ طُرُقَهُ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا أَعْمَالَكُمْ وَ أَخْلِصُوا سَرَائِرَكُمْ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ فَیسْتَجِیبَ اللَّهُ لَكُمْ دُعَاءَكُم‏؛ (32) هفتم اینكه خداوند به شما دستور داده به دشمنی با شیطان، آنجا كه فرمود: «براستی شیطان دشمن شما است و شما هم او را دشمن بگیرید»، پس با او دشمنی كردید بدون [اظهار] سخن و سرپرست [و دوست خود] قرار دادید، بدون مخالفت. هشتم اینكه شما عیوب مردم را در منظر دید خود قرار دادید و عیوب خود را نادیده می‌گیرید. كسانی را ملامت می‌كنید كه خود سزاوارتر به ملامت هستید. پس كدام دعا [با این همه موانع] برای شما مستجاب می‏شود و حال آنكه شما راهها و درهای [استجابت] آن را بسته‌اید؟ پس از خدا بترسید و اعمال خویش را اصلاح كنید و نیّتهای خود را خالص سازید و امر به معروف و نهی از منكر نمایید، آن‌گاه خداوند دعای شما را مستجاب می‌كند.»

ب. گناه

گناه هر چه باشد، در تأثیر دعا اثر منفی دارد. بعضی گناهان آثار بیشتری دارد، تا آنجا كه دعا را رد می‌كند و برمی‌گرداند، به‌گونه‌ای كه حتی هیچ اثری بر دعا مترتب نمی‌شود. در این زمینه حضرت سجّاد‌علیه‌السلام هفت گناه را نام می‌برد: «وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تَرُدُّ الدُّعَاءَ سُوءُ النِّیةِ وَ خُبْثُ السَّرِیرَةِ وَ النِّفَاقُ مَعَ الْإِخْوَانِ وَ تَرْكُ التَّصْدِیقِ بِالْإِجَابَةِ وَ تَأْخِیرُ الصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ حَتَّى تَذْهَبَ أَوْقَاتُهَا وَ تَرْكُ التَّقَرُّبِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْبِرِّ وَ الصَّدَقَةِ وَ اسْتِعْمَالُ الْبَذَاءِ وَ الْفُحْشِ فِی الْقَوْلِ؛ (33) گناهانی كه دعا را رد می‌كند [و نمی‌گذارد مستجاب شود عبارت‌اند از:]

1. بدنیتی [و نیتهای غیر الهی و شوم داشتن]؛

2. بدباطن بودن [و خیرخواه مردم نبودن و حسودی داشتن]؛

3. با برادران دینی نفاق و دورویی كردن؛

4. تصدیق به اجابت الهی را ترك كند [و باور و یقین به اجابت دعا نداشتن]؛

5. تأخیر انداختن نمازهای واجب از اوقات آن تا وقت آن بگذرد [و قضا شود]؛

6. با صدقه و كار نیك به خدا نزدیك نشدن؛

7. فحش و ناسزا گفتن [و بد زبانی كردن].»

ج. بی‌تدبیری

گاه راز عدم استجابت دعا این است كه ما در زندگی تدبیر نداریم و یا از راهها و اسبابی كه وجود دارد، بهره‌برداری نمی‌كنیم.

امام صادق‌علیه‌السلام فرمود: «الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ لَا یسْتَجَابُ لَهُمْ دَعْوَةٌ رَجُلٌ أَعْطَاهُ اللَّهُ مَالًا فَأَنْفَقَهُ فِی غَیرِ حَقِّهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فَلَا یسْتَجَابُ لَهُ وَ رَجُلٌ یدْعُو عَلَى امْرَأَتِهِ أَنْ یرِیحَهُ مِنْهَا وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْرَهَا إِلَیهِ وَ رَجُلٌ یدْعُو عَلَى جَارِهِ وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ السَّبِیلَ إِلَى أَنْ یتَحَوَّلَ عَنْ جِوَارِهِ وَ یبِیعَ دَارَهُ؛ (34) سه گروه دعایشان مستجاب نمی‌شود:1. مردی كه خداوند به او مال عطا كرده است و او آن را در غیر موردش انفاق می‌كند. آنگاه می‌گوید: خدایا رزقم بده! پس دعایش مستجاب نمی‌شود؛ 2. و مردی كه علیه همسرش دعا می‌كند كه از دستش راحت شود و حال آنكه خداوند امر طلاق وی را به‏دست او قرار داده است؛ 3. مردی كه علیه همسایه‌اش نفرین می‌كند و حال آنكه خداوند برای او راهی قرار داده است كه از همسایگی او خارج شود و منزلش را بفروشد.»

در روایت دیگری برخی اصناف اضافه شده است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله أَصْنَافٌ لَا یسْتَجَابُ لَهُمْ: مِنْهُمْ مَنْ أَدَانَ رَجُلًا دَیناً إِلَى أَجَلٍ فَلَمْ یكْتُبْ عَلَیهِ كِتَاباً وَ لَمْ یشْهِدْ عَلَیهِ شُهُوداً وَ رَجُلٌ یدْعُو عَلَى ذِی رَحِمٍ وَ رَجُلٌ تُؤْذِیهِ امْرَأَةٌ بِكُلِّ مَا تَقْدِرُ عَلَیهِ؛ (35) از گروههایی كه دعایشان مستجاب نمی‌شود: یكی كسی كه به شخصی قرض داده است؛ ولی نامه و رسیدی نگرفته است و شاهدی هم بر آن گواه قرار نداده است. [دوم] مردی كه علیه خویشاوند نسبی خود نفرین كند و [سوم] مردی كه زنی او را با تمام توان آزار می‌دهد؛ [ولی او علیه آن زن نفرین می‏كند و او را طلاق نمی‌دهد].»

و در روایت دیگری چهار گروه برشمرده شده است: «أَحَدُهُمْ كَانَ لَهُ مَالٌ فَأَفْسَدَهُ فَیقُولُ: یا رَبِّ ارْزُقْنِی فَیقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ آمُرْكَ بِالِاقْتِصَادِ؛ (36) یكی از شماها كه اموالش را [با بی‌تدبیری] فاسد كرده سپس می‏گوید: پروردگارا رزقم بده! خداوند می‌فرماید: مگر من تو را به میانه‌روی امر نكردم؟»

نتیجه در این بخش این شد كه گاهی علّت عدم استجابت، بی‌تدبیری و كوتاهی خود انسان است.

د. پاكنبودنقلب

ناپاكی قلب و ناخالص بودن نیتها عامل دیگری برای عدم استجابت دعا است. به این جهت معصومان بر پاكی قلب و پالایش روح تأكید بسیار نموده‌اند.

امام حسن‌علیه‌السلام فرمود: «وَ أَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ یهْجُسْ فِی قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا أَنْ یدْعُوَ اللَّهَ فَیسْتَجَابَ لَهُ؛ (37) اگر كسی مواظب قلبش باشد تا هواجس و خاطراتی كه مورد رضای خدا نیست، در آن خطور نكند، من ضامنم كه دعای او مستجاب شود.»

حضرت صادق‌علیه‌السلام می‌فرمایند: «در بنی اسرائیل مردی بود كه سه سال از خدا خواست تا پسری به او بدهد و چون دید كه خداوند دعایش را مستجاب نمی‌كند، عرض كرد: پروردگارا! آیا من از تو دورم كه صدایم را نمی‌شنوی، یا به من نزدیك هستی و پاسخم نمی‌دهی؟ آن‌گاه كسی به خوابش آمد و به او گفت: تو از سه سال پیش با بدزبانی و دلی سركش و ناپرهیزی و نیتی ناخالص خدا را می‌خوانی، پس زبانت را پاك كرده، با دِلَتْ از خداوند پروا كن و نیتت را نیكو نما! آنگاه [حضرت صادق‌علیه‌السلام فرمود:] آن مرد چنین كرد و سپس به دعا پرداخت و آن‌گاه پسری برایش به دنیا آمد.» (38)

لذا توصیه شده است كه با زبانی كه گناه نكرده‌ای خدا را بخوان و اگر این زبان را نداشتی، از دیگری بخواه كه با زبان و قلب پاك برایت دعا كند.

از همین‏جا روشن شد كه چرا تأكید شده است كه هنگام رقت قلب دعا كنید. حضرت رسول‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «اغْتَنِمُوا الدُّعَاءَ عِنْدَ الرِّقَّةِ فَإِنَّهَا رَحْمَةٌ؛ (39) دعا را در هنگام رقت [قلب و شكستن دل] غنیمت بدانید كه رقت قلب رحمت الهی است.»

رقت قلب و گریه وقتی نمایان می‌شود كه اخلاص در قلب راه پیدا كند، ولو مقداری و در چند لحظه. پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «إِذَا رَقَّ أَحَدُكُمْ فَلْیدْعُ فَإِنَّ الْقَلْبَ لَا یرِقُّ حَتَّى یخْلُصَ؛ (40) وقتی یكی از شما رقت قلب پیدا كردید [و دلتان شكست] دعا كنید [كه برآورده می‌شود]؛ زیرا قلب رقت نمی‌یابد؛ مگر زمانی كه اخلاص پیدا كند.»

دعای صبح و آه شب كلید گنج مقصود است                                 بدین راه و روش می‌رو كه با دلدار پیوندی (41)

امام علی‌علیه‌السلام فرمود: «لاَیقَنِّطَنَّكَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ فَإِنَّ الْعَطِیةَ عَلَى قَدْرِ النِّیة؛ (42) تأخیر افتادن اجابت دعا ناامیدت نكند؛ زیرا عطا [ی خداوند] به اندازة [خلوص] نیت [تو] است.»

هـ. تركامربهمعروفونهیازمنكر

در كلامی از امیر مؤمنان‌علیه‌السلام اشاره شد كه انجام امر به معروف و نهی از منكر عامل استجابت دعا است و ترك امر به معروف و نهی از منكر باعث تسلّط ناپاكان می‌شود، آن وقت است كه هر كس هر چه دعا كند، مستجاب نمی‌شود.

«عمر بن عرفه» می‌گوید: «سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ یقُولُ: لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ لَیسْتَعْمَلَنَّ عَلَیكُمْ شِرَارُكُمْ فَیدْعُو خِیارُكُمْ فَلَا یسْتَجَابُ لَهُمْ؛ (43) از امام هفتم‌علیه‌السلام شنیدم كه می‌فرمود: امر به معروف و نهی از منكر كنید وگرنه بَدانِ شما بر شما مسلّط می‌شود، آن‌گاه خوبان شما [هم] دعا كنند، مستجاب نمی‌شود.»

و. ترككاروتلاش

امام صادق‌علیه‌السلام: «أَنَّ تَارِكَ الطَّلَبِ لَا یسْتَجَابُ لَه‏؛ (44) به‏راستی كسی كه [برای رسیدن به هدفی] دنبال كردن و تلاش نمودن را ترك می‌كند، [دعایش] مستجاب نمی‌شود.»

قرآن كریم هم می‌فرماید: «وَاَنْ لَیسَ لِلْاِنْسَانَ اِلَّا مَا سَعَی»؛ (45) «و اینكه نیست برای انسان جز آنچه تلاش كرده است.»

در كنار دعا و خواستن از خداوند، تلاش و كوشش برای دستیابی به حاجت خود هرگز نباید كمرنگ و یا بی‌رنگ شود.

ز. عدمشناختخدا

گاه راز عدم استجابت، عدم شناخت واقعی خدا است. جمعی خدمت امام صادق‌علیه‌السلام رسیدند و عرض كردند: «نَدْعُو فَلَا یسْتَجَابُ لَنَا؟!؛ دعا می‌كنیم؛ ولی مستجاب نمی‌شود [چرا]؟» حضرت فرمود: «لِأَنَّكُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُونَهُ؛ (46) زیرا شما كسی را می‌خوانید كه [مقام عظمت و علم و قدرت] او را نشناخته‌اید.»

و همان حضرت در ذیل قول خداوند كه می‌فرماید: «فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیؤْمِنُوا بِی»؛ (47) «اجابت كنید مرا و به من ایمان بیاورید.» فرمودند: «یعْلَمُونَ أَنِّی أَقْدِرُ عَلَى أَنْ أُعْطِیهُمْ مَا یسْأَلُونِّی؛ بدانند كه من بر اعطاء آنچه از من درخواست می‌كنند توان دارم.»

ح. لقمهحرام

امام صادق‌علیه‌السلام فرمود: «إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ یسْتَجَابَ لَهُ فَلْیطَیبْ كَسْبَهُ وَ لْیخْرُجْ مِنْ مَظَالِمِ النَّاسِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَا یرْفَعُ إِلَیهِ دُعَاءُ عَبْدٍ وَ فِی بَطْنِهِ حَرَامٌ أَوْ عِنْدَهُ مَظْلِمَةٌ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِه‏؛ (48) هرگاه یكی از شما خواست دعایش مستجاب شود، كسبش را پاكیزه [و حلال] كند و باید از مظلمه‌های مردم [و حق الناس] خارج شود [و خود را پاك كند] و براستی خداوند دعای بنده‌ای را كه در شكمش لقمة حرام باشد و یا در نزد او مظلمه‌ای از خلق خدا باشد مستجاب نمی‌كند.»

پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز بارها بر این مسئله تأكید نموده است، از جمله فرمود: «إنَّ الْعَبْدَ لَیرْفَعُ یدَهُ إِلَى اللهِ وَ مَطْعَمُهُ حَرَامٌ فَكَیفَ یسْتَجَابُ لَهُ وَ هَذَا حَالُهُ؛ (49) به‏راستی عبدی دستش را به سوی خدا بالا می‌برد [برای خواستن حاجت] در حالی كه طعامش حرام است؛ چگونه دعای او مستجاب می‌شود؛ در حالی‌كه حالش این است.»

و حتی یك لقمة حرام نیز در بی‌اثر كردن دعای انسان مؤثر است و برعكس، وقتی لقمه حلال شد، دعا به سرعت به هدف استجابت اصابت می‌كند.

حضرت رسول‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در جمع بین این دو نكته فرمود: «أَطِبْ كَسْبَكَ تُسْتَجَبْ دَعْوَتُكَ فَإِنَّ الرَّجُلَ یرْفَعُ اللُّقْمَةَ إِلَى فِیهِ حَرَاماً فَمَا تُسْتَجَابُ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِینَ یوْماً؛ (50) كسبت را پاك كن، دعایت مستجاب می‌شود. به‏راستی مردی كه لقمة حرام را به دهان می‌نهد، تا چهل روز دعای او مستجاب نمی‌شود.»

داستان

یكی از پادشاهان، آهویی برای یكی از علمای بزرگ فرستاد، و پیام داد كه این آهو حلال است، از گوشت آن بخور؛ زیرا من آن را با تیری ساخت دست خودم صید كرده‌ام، و با اسبی كه از پدرم ارث برده‌ام، آن را دنبال نموده‌ام.

آن عالم در پاسخ گفت: پادشاهی به استادم دو پرندة دریایی هدیه داد و گفت: از گوشت این دو بخور كه با سگ شكاری خود آن دو را صید كرده‌ام.

استادم گفت: سخن دربارة این پرنده نیست، سخن در غذایی است كه به سگ شكاری خود داده‌ای! آن سگ مرغ كدام پیرزنی را خورده تا برای صید قدرتمند شده است؟ بنابراین در این شكار آهو هم باید دید اسبت، علف كدام ستم‌كشیده را خورده است كه نیروی حمل تو را برای صید پیدا كرده است؟ (51)

در روایت آمده كه حضرت موسی‌علیه‌السلام مردی را دید كه به شدّت تضرّع و زاری و دعا می‌كند؛ در حالی كه دستش رو به آسمان است. خداوند به حضرت موسی‌علیه‌السلام وحی كرد: این شخص به هر مقدار گریه و زاری كند «لَمَا اسْتَجَبْتُ دُعَاءَهُ لِأَنَّ فِی بَطْنِهِ حَرَاماً وَ عَلَى ظَهْرِهِ حَرَاماً وَ فِی بَیتِهِ حَرَاماً؛ (52) دعای او را مستجاب نمی‌كنم؛ چون در شكمش [لقمة] حرام است و بر پشت، و در خانة او [نیز مال] حرام است.»

ط. حقّالنّاسوظلمبرمردم

نه تنها لقمه حرام مانع استجابت دعا می‌شود؛ بلكه هرگونه مال و حق مردم به عهده و گردن انسان باشد، استجابت دعا را سد می‌كند.

حضرت علی‌علیه‌السلام می‏فرماید: خداوند به عیسی بن مریم‌علیه‌السلام وحی كرد: به مردم بنی اسرائیل بگو: «أَنِّی غَیرُ مُسْتَجِیبٍ لِأَحَدٍ مِنْكُمْ دَعْوَةً وَ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِی قِبَلَهُ مَظْلِمَةٌ؛ (53) براستی من دعای احدی از شما را كه در نزد او مظلمه‌ای از مردم باشد [خواه حق مالی باشد و یا ظلم و ستمی در حق كسی روا داشته باشید] مستجاب نمی‌كنم.»

حضرت صادق‌علیه‌السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا أُجِیبُ دَعْوَةَ مَظْلُومٍ دَعَانِی فِی مَظْلِمَةٍ ظُلِمَهَا وَ لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِثْلُ تِلْكَ الْمَظْلِمَة؛ (54) خداوند می‌فرماید: به عزّت و جلالم قسم كه دعای مظلومی را كه در موردی بر او ظلم شده، در صورتی كه [خود چنان ظلمی را در حقّ دیگری انجام داده باشد و] مظلمه‌ای مثل آن برای دیگری بر او باشد، مستجاب نمی‌كنم.»

محاسبهکمترینحقالناس

از شیخ شهید نقل شده است كه: «احمد بن ابی الحواری گفت: آرزو كردم كه ابو سلیمان دارانی [زاهد معروف قرن سوم] را [كه استادم بود] در خواب ببینم، تا آنكه بعد از یك سال [از مرگش] او را در خواب دیدم. گفتم: یا معلّم! با تو چه كردند؟ گفت: «ای احمد! یك وقتی از باب صغیر می‌آمدم شتری را كه از [گیاهِ] درمنه بار می‌برد، پس چوبی از آن گرفتم، نمی‌دانم كه با آن خلال كردم یا آنكه فقط در دهان و دندان كردم و دور انداختم. اكنون مدّت یك سال است كه گرفتار حساب آن هستم.» مؤلف (= شیخ عباس قمی) گوید كه: این حكایت استبعاد ندارد؛ بلكه آن را تصدیق می‌كند آیة شریفة «یا بُنَی إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فی‏ صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یأْتِ بِهَا اللَّهُ»؛ (55) «[حضرت لقمان به فرزندش فرمود:] پسرم! اگر به اندازة سنگینی دانة خردلی [كار نیك یا بد] باشد و در دل سنگی یا در [گوشه‌ای از] آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را [در قیامت برای حساب] می‌آورد.» (56)

ی. گناهبعدازدعا

گاه ممكن است انسانی پاك باشد و اهل گناه و ظلم به مردم نباشد، و لقمه حرام هم نخورده باشد؛ ولی بعد از دعا گناهی را انجام دهد كه دعای او را خنثی می‌كند.

حضرت باقر‌علیه‌السلام فرمود: «إِنَّ الْعَبْدَ یسْأَلُ اللَّهَ الْحَاجَةَ فَیكُونُ مِنْ شَأْنِهِ قَضَاؤُهَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ أَوْ إِلَى وَقْتٍ بَطِی‏ءٍ فَیذْنِبُ الْعَبْدُ ذَنْباً فَیقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِلْمَلَكِ لَا تَقْضِ حَاجَتَهُ وَ احْرِمْهُ إِیاهَا فَإِنَّهُ تَعَرَّضَ لِسَخَطِی وَ اسْتَوْجَبَ الْحِرْمَانَ مِنِّی؛ (57) براستی بنده‌ای از خداوند حاجتی درخواست می‌كند، از شأن آن دعا این است كه بزودی و یا با تأخیر مستجاب گردد، پس این بنده گناهی را مرتكب می‌شود. پس خداوند تبارك و تعالی به ملك می‌فرماید: حاجتش را برآورده نكن و از آن حاجت محرومش كن؛ زیرا او در معرض غضب من قرار گرفت و مستحق حرمان و ناامیدی از طرف من شد.»

ک. دعاازسرغفلت

گاه دعا از سر غفلت و بی‌توجهی است؛ به زبان دعا می‌كند و خدا را می‌خواند؛ ولی دل و دیده به سوی دیگران دارد. چنین دعایی نیز مستجاب نمی‌شود.

رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَا یسْتَجِیبُ دُعَاءً مِنْ قَلْبِ غَافِلٍ لَاهٍ؛ بدانید خداوند دعای قلب غافل و سرگرم [به غیر خدا] را قبول نمی‌كند.»

آمده است: «حضرت موسی‌علیه‌السلام بر مردی كه در حال سجده بود، عبور كرد. آن مرد در حال تضرّع و زاری و دعا بود. آن حضرت عرض كرد: پروردگارا! اگر حاجت این مرد به دست من بود، هر آینه برآورده می‌كردم.

وحی رسید:‌ای موسی! او مرا می‌خواند؛ ولی قلب او متوجّه گوسفندی است كه دارد. پس اگر آنقدر سجده كند كه مهره‌های پشتش خرد شود و چشمانش سفید گردد، دعای او را اجابت نمی‌كنم.» (58)

حضرت سجّاد‌علیه‌السلام فرمود: «كسی كه امید به مردم نداشته باشد و تمام امورش را به خدا واگذار كند، خداوند تمام دعاهای او را مستجاب می‌كند.» (59)

ل. عدممصلحت

انسان از آینده و مصلحت خویش خبر ندارد و گاه خواسته‌هایی از خداوند دارد كه نه تنها به مصلحت او نیست؛ بلكه به ضرر اوست، و باعث هلاكت او می‌شود.

بسیاری از جوانان با دیدن دختر زیبایی دلباختة او می‌شوند و اگر مذهبی باشند، شروع می‌كنند به دعا و این‌كه خداوند زمینة ازدواج با او را فراهم كند ولی نمی‌دانند كه او دختر و یا پسر ناپاكی است كه هرگز ازدواج با او به مصلحتشان نیست.

قرآن می‌فرماید: «عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم»؛ (60) «چه بسا چیزی را بَدْ بدانید؛ در حالی كه به خیر [و صلاح] شما باشد و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید؛ در حالی که به زیان شما باشد.»

امام علی‌علیه‌السلام فرمود: «فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ وَ فِیهِ هَلَاكُ دِینِكَ وَ دُنْیاكَ لَوْ أُوتِیتَهُ؛ (61) چه بسا گاهی حاجتی را از خدا می‌خواهی كه در اجابت آن هلاكت دین و دنیایت است.»

علّامه طباطبایی می‌گوید: «خداوند در این آیه می‌فرماید: «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعان»؛ «اجابت می‌كنم دعای كسی را كه فقط مرا بخواند.» پس اگر دعا مستجاب نشد، یا به جهت آن است كه ما از خداوند خیر نخواسته‌ایم و یا در واقع برای ما شرّ بوده و یا اگر واقعاً خیر بوده، خالصانه و صادقانه از خداوند درخواست نكرده‌ایم و همراه با استمداد از غیر بوده است و یا اینكه استجابت درخواست ما، به مصلحت ما نباشد كه به فرمودة روایات، در این صورت به جای آن بلایی از ما دور می‌شود و یا برای آینده ما یا نسل ما ذخیره می‌شود و یا در آخرت جبران می‌گردد.» (62)

در جای دیگر می‌نویسد: «گاهی ما تخیلی داریم كه واقعیت ندارد، مثلاً خیال می‌كنیم كه مال برای ما خوب است؛ ولی نمی‌دانیم ضرر دارد. اگر پرده عقب رود، نه تنها دعا نمی‌كنیم؛ بلكه از آن نفرت پیدا می‌كنیم.» (63)

گر دعا جمله مستجاب شدی                                     هر دل عالمی خراب شدی

امام علی‌علیه‌السلام فرمود: «إِنَّ كَرَمَ اللهِ سُبْحَانَهُ لَا ینْقُضُ حِكْمَتَهُ فَلِذَلِكَ لَا یقَعُ [لاَ تَقَعُ‏] الإِجَابَةُ فِی كَلِّ دَعْوَةٍ؛ (64) كرم خداوند منزه و پاك، حكمت او را نقض نمی‌كند. به این جهت است كه هر دعایی [كه مخالف حكمت خدا باشد] مستجاب نمی‌شود.»

جوانی خواستگار دختری بود، خیلی تلاش و دعا و راز و نیاز كرد؛ امّا سرانجام ازدواج با او تحقق نیافت. از خداوند سخت گله‌مند بود كه دعایش را مستجاب نكرده است. بعد از مدتی كه این جوان با دختر دیگری ازدواج كرد، آن دختر اوّلی بر اثر بیماری خطرناكی از دنیا رفت. آنوقت آن جوان گفت: چه خوب شد كه دعایم مستجاب نشد.

جمع‌بندی

دعا در فرهنگ قرآن و روایات از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، تا آنجا كه ارزش و قدر و منزلت انسان بستگی به دعای او دارد، در عین حال از توجّه به اسباب دیگر غافل نشویم و به خدا هم خدایی یاد ندهیم؛ زیرا او بهتر از ما مصلحت ما را می‌داند و نسبت به حاجت ما، نه عاجز و نه ناتوان است و نه جاهل و نادان و نه رحمت و خزانه او رو به پایان. بدانیم، هیچ دعایی بدون اثر نیست؛ یا ذخیرة آخرت می‌شود، یا بلاها را از ما دفع می‌كند و یا حاجاتمان برآورده می‌شود. و خود دعا كردن در واقع نوعی اجابت از طرف خداوند است.

امّا موانع برآورده شدن دعا عبارت‌اند از: ادا نكردن حق خداوند، سنّت پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را اطاعت نكردن، از جهنم نهراسیدن، و برای بهشت كاری نكردن، شیطان را اطاعت كردن و با او دشمنی نكردن، عیوب خود را نادیده گرفتن و عیوب مردم را به زبان آوردن، نیت و باطن بد داشتن، نفاق، نماز را به تأخیر انداختن، صدقه و نیكی به دیگران را ترك كردن، بد زبان بودن، تدبیر در كارها نداشتن، اسراف و تبذیر كردن، از امكانات موجود استفاده نكردن، ناپاكی قلبها، غفلت و قساوت، ترك امر به معروف و نهی از منكر، خدا را نشناختن، خوردن لقمة حرام، حق الناس به گردن داشتن و به مردم ستم روا كردن، ارتكاب گناه بعد از دعا، مصلحت نبودن و... .

لازم است كه بدانیم گاهی اجابت دعا بخاطر ازدیاد ثواب و پاداش تأخیر می‌افتد، و یا اینكه خداوند دوست دارد صدای بنده‌اش را بشنود. و از یاد نبریم كه برای استجابت دعا از زمانهای مقدّس چون جمعه و ماه رمضان و... و از مكانهای مقدّس چون مكه و حرم حسینی بهره بریم و آداب دعا را نیز به كار بندیم.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). غافر/60.

(2). بقره / 186.

(3). فرقان / 77.

(4). بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 93، ص 300، ح 37.

(5). الكافی، محمد بن یعقوب کلینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 هـ. ش، ج 2، ص466.

(6). «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ-: ادْفَعُوا أَبْوَابَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ؛ رسول خداصلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: دربهای بلاء را با دعاء ببندید». بحار الانوار، ج 93، ص 288، ح 3. و امام صادق‌علیه‌السلام فرمود: «إِنَّ الدُّعَاءَ یرُدُّ الْقَضَاء؛ بدرستی كه دعا قضاء را از بین می‌برد» الكافی، ج 2، ص 469.

(7). الكافی، ج 1، ص183، ح 7، باب معرفة الامام.

(8). منتخب میزان الحكمة، ص 186؛ مستدرك الوسائل، ج 5، ص 192، باب 17؛ بحار الانوار، ج 90، ص 301.

(9). بحار الانوار، ج 90، ص 317، باب 24.

(10). الكافی، ج 2، ص 489.

(11). بحار الانوار، ج 73، ص 19.

(12). وسائل الشیعة، ج 7، ص 78.

(13). همان، ج 6، ص 431.

(14). همان، ج 10، ص 213.

(15). الكافی، ج 4، ص 224.

(16). اقبال، سید بن طاووس، ص 325.

(17). زاد المعاد، ص 256.

(18). وسائل الشیعة، ج 14، ص 537.

(19). سفینة البحار، ج 3، ص 49.

(20). مؤمن / 40.

(21). اصول كافی، ج 2، ص 486.

(22). بحار الانوار، ج 68، ص 135، ح 12؛ وسائل الشیعه، حرّ عاملی، آل البیت، قم، بی‏تا، ج 15، ص 235، ح 20364.

(23). الكافی، ج 2، ص 491، ح 9.

(24). تحف العقول، حرّانی، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ص 280، و بحار الانوار، ج 75، ص 138، باب 21.

(25). الكافی، كلینی، تحقیق: علی اكبر غفاری، بیروت، دار صعب ودار التعارف، چ چهارم، 1401 هـ. ق، ج 2، ص 491، ح 9.

(26). سفینة البحار، شیخ عباس قمی، دار الاسوه، 1427 هـ. ق، ج3، ص 57.

(27). الكافی، ج 2، ص 471.

(28). كنز العمال، متقی هندی، شماره 3156، به نقل از منتخب میزان الحكمة، محمدی ری شهری، قم‌، دار الحدیث، 1382، ص 181، ح 2113.

(29). مولوی.

(30). غافر/60.

(31). بقره / 40.

(32). سفینة البحار، شیخ عبّاس قمی، ج 3، ص 57 ـ 58؛ مستدرك الوسائل، نوری، قم‌، آل البیت، 1408 هـ. ق، ج5، ص 269، ح 2 (5841).

(33). وسائل الشیعه، شیخ محمد حرّ عاملی، ج 11، ص 520.

(34). الكافی، ج 2، ص 510، باب من لا یستجاب دعوته.

(35). وسائل الشیعه، حرّ عاملی، ج 7، ص 126، باب 5.

(36). الكافی، ج 4، ص 56.

(37). بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج 67، ح11.

(38). الكافی، ج 4، ص 13، (دار التعارف).

(39). الدعوات، راوندی، ص 30، ح 60 به نقل از منتخب میزان الحكمة، ص 182.

(40). الكافی، ج 2، ص 477، ح 5، (دار الصعب).

(41). حافظ.

(42). بحار الانوار، ج 90، ص 301؛ مستدرك الوسائل، ج 5، ص192، باب 17.

(43). الكافی، ج 5، ص 67، وج 7، ص 51.

(44). الكافی، ج 5، ص 84.

(45). نجم / 39.

(46). بحار الانوار، ج 93، ص 368، ح 4.

(47). همان، ج 93، ص 323، ح 37.

(48). همان، ج 93، ص 321، ح 31.

(49). ارشاد القلوب، دیلمی، ص 149، به نقل از منتخب میزان الحكمة، ص 182، ح 2119.

(50). منتخب میزان الحكمة، ص 182، ح 2120.

(51). سرگذشتهای عبرت‌انگیز، محمد محمدی اشتهاردی، انتشارات روحانی، قم، دوم، ص 66.

(52). سفینة البحار، ج 3، ص 56.

(53). مستدرك الوسائل، میرزا حسین نوری، ج 5، ص 270، باب 61.

(54). بحار الانوار، ج 75، ص 312، ح 20؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 50، ح 20950.

(55). لقمان/16.

(56). منازل الآخرة، شیخ عباس قمی، مؤسسه انصاری، دوم، 1380، ص 103.

(57). بحار الانوار، ج 73، ص 329، ح 11.

(58). عبرتها در آینه داستانها، احمد دهقان، انتشارات نهاوندی، 1378، اوّل، ص 113؛ كشكول عبّاسی، ابراهیم عبّاسی، ص 43.

(59). بحار الانوار، ج 75، ص 110، ح 16.

(60). بقره / 216.

(61). بحار الانوار، ج 90، ص 301، مؤسسة الوفاء؛ مستدرك الوسائل، آل البیت، ج 5، ص 192، باب 17.

(62). المیزان، علامه طباطبایی، تهران، دار الكتب الاسلامیه، دوم، 1392، ج 2، ص 35.

(63). همان، ص 32.

(64). غرر الحكم، شماره 3478، به نقل از منتخب میزان الحكمة، ص 183.

چهارشنبه, 20 آذر 1392 ساعت 15:02

طلاق منفورترین حلال

بدون تردید در هیچ آیینی به اندازه اسلام بر ا ستحكام نظام خانواده تاكید و پافشاری نشده است. اسلام برای لحظه لحظه زندگی زناشویی دستور العمل‌هایی ارائه نموده است تا با عمل كردن به آن‌ها خطرات و تهدیدها بر طرف شود.

محبوبترین بناها در اسلام پیمان مقدس ازدواج است و منفورترین چیز نزد پروردگار، خانه‌ای است كه با طلاق و جدایی از هم فرو پاشد.

رسول اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «ما بنی فی الاسلام بناء احب الی الله عزوجل واعز من التزویج (1) ؛ در اسلام بنایی ساخته نشد كه نزد خدای عزوجل محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.»

و نیز آن حضرت فرمود: «ما من شی ء ابغض الی الله عزوجل من بیت یخرب فی الاسلام بالفرقة (2) ؛ هیچ چیز نزد خدای عزوجل مبغوض‌تر از خانه‌ای كه در اسلام با جدایی ویران شود نیست.»

پس از ازدواج و شروع زندگی، ممكن است عواملی بوجود آید و این بنای محبوب پروردگار را به منفورترین امور تبدیل كند. شناخت این عوامل و جلوگیری از به وجود آمدن آن‌ها می‌تواند نوید بخش خانواده‌ای سالم و ارزشمند باشد. در اینجا تنها به برخی از این عوامل به صورت گذرا اشاره می‌شود.

1 - توقعات نامحدود و حاكم شدن روح تجمل پرستی و اسراف

یكی از عوامل مهمی كه از آغاز زندگی مشترك می‌تواند بنیان خانواده را بر هم بزند، توقعات نامحدود و حاكم شدن روح تجمل پرستی و اسراف است. تنها عامل بازدارنده در این مورد، ایجاد و تقویت روحیه قناعت و پرهیزكاری است. از امام علی علیه السلام نقل شده است كه فرمود: «انعم الناس عیشا من منحه الله سبحانه القناعة واصلح له زوجه (3) ؛ خوشترین زندگی را كسی دارد، كه خداوند سبحان قناعت را ارزانیش دارد و همسرش را برای او شایسته گرداند.»

2 - دخالت‌های بی جا و غیر مسؤولانه دیگران

از دیگر عوامل مهمی كه بنیان خانواده را همواره تهدید می‌كند، دخالت‌های غیر مسؤولانه دیگران در زندگی یك زوج تازه ازدواج كرده است.

البته این به معنای دور داشتن خیر اندیشان از اختلافات نور چشمان خود نیست كه این خود نعمتی خدادادی برای رفع اختلافات است.

3 - بی توجهی به خواست‌های یكدیگر

زن و شوهر، دارای خواست‌ها و نیازهایی هستند كه خداوند رفع بعضی از آن‌ها را در طرف مقابل قرار داده و بی توجهی هر كدام از زوجین نسبت به این نیازها می‌تواند زمینه را برای اختلافات بزرگ فراهم سازد.

در حدیثی از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم: «لا ینبغی للمرءة ان تعطل نفسها (4) ؛ سزاوار نیست كه زن خود را [برای شوهر] بی زیور و بی پیرایه كند.»

و از طرف دیگر به مرد دستور داده شده تا نیازهای عاطفی همسر خود را با نشستن نزد او بر آورده نماید.

پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «جلوس المرء عند عیاله احب الی الله تعالی من اعتكاف فی مسجدی هذا (5) ؛ نشستن مرد نزد زن و فرزندش، نزد خدای متعال از اعتكاف در مسجد من محبوت‌تر است.»

همچنین در دستورات اسلامی به مردها نیز سفارش شده كه خود را برای زنان خود آراسته كنند.

حسن بن جهم می‌گوید: «رایت ابا الحسن علیه السلام اختضب، فقلت: جعلت فداك اختضبت؟ فقال: نعم، ان التهیئة مما یزید فی عفة النساء ولقد ترك النساء العفة بترك ازواجهن التهیئة، ثم قال: ایسرك ان تراها علی ما تراك علیه اذا كنت علی غیر تهیئة؟ قلت: لا. قال: فهی ذاك (6) ؛ ابوالحسن علیه السلام را دیدم كه خضاب كرده است، عرض كردم: فدایت شوم، خضاب كرده ای؟ فرمود: آری، آراستگی مردان بر عفت زنان می‌افزاید، زنان ترك عفت كرده اند، چون شوهرانشان آراستگی را ترك نموده اند.

سپس فرمود: اگر آراسته نباشی آیا خوش داری كه همسرت را نیز مانند خود ببینی؟ عرض كردم نه. فرمود: او نیز چنین است.»

4 - بد اخلاقی نسبت به یكدیگر

یكی از آثار شگفت انگیز ازدواج سكون و آرامش است. خداوند متعال در این باره می‌فرماید:

«هو الذی خلقكم من نفس واحدة وجعل منها زوجها لیسكن الیها» (7) ؛ «او خدایی است كه شما را از یك نفس آفرید، و همسر او را از جنس او قرار داد تا در كنارش آرام گیرد.»

به راستی همسرانی كه مایه آرامش یكدیگرند، از مواهب بزرگ الهی به حساب می‌آیند. این آرامش از اینجا ناشی می‌شود كه هر یك از این دو مكمل دیگری و مایه شكوفایی و نشاط و پرورش او است، به طوری كه هر یك بدون دیگری ناقص است.

این مهم همواره در پرتو حسن خلق امكان پذیر است و كج خلق بودن و بد اخلاقی آفتی بسیار بزرگ برای این گونه زندگی به حساب می‌آید.

در حدیثی بسیار ارزشمند از امیر مؤمنان علی علیه السلام چنین می‌خوانیم:

«من ساء خلقه مله اهله (8) ؛ آن كه بد اخلاق باشد، خانواده‌اش از او دلتنگ و بیزار می‌شوند.»

بسیار طبیعی است كه بسیاری از بیزاری‌ها و دلتنگی‌ها در نهایت به طلاق و جدایی منجر خواهد شد، مگر اینكه به بهترین وجه جبران گردد.

بد اخلاقی در خانه علاوه بر آثار سوئی كه بر زندگی مشترك می‌گذارد، مجازات‌های الهی را نیز به دنبال خواهد داشت.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله بعد از دفن یكی از اصحاب خود به نام سعد بن معاذ فرمود: فشاری [از طرف قبر] بر ا و وارد آمد. علت را جویا شدند، آن حضرت فرمود: چون با خانواده‌اش كمی كج خلق بود (9) .

5 - هوسرانی و توجه نامشروع به خواهش‌های نفسانی

هر چه انسان بیشتر در كام شهوات گرفتار شود، بیشتر در معرض تباهی و نابودی قرار می‌گیرد و به تدریج به جایی می‌رسد كه به هیچ وجه به هشدارهای پی در پی عقل توجه نمی‌كند و بسیاری از جدایی‌ها ناشی از بی توجهی به هشدارهای عقل است.

علامه شهید مرتضی مطهری رحمه الله سخن بسیار ارزشمندی در این زمینه گفته است كه به قسمتی از آن اشاره می‌شود:

«از نظر اسلام محدودیت كامیابی‌های جنسی به محیط خانوادگی و همسران مشروع، از جنبه روانی به بهداشت روانی اجتماع كمك می‌كند و از جنبه‌های خانوادگی سبب تحكیم روابط افراد خانواده و بر قراری صمیمیت كامل بین زوجین می‌گردد...

اسلام تدابیری برای رام كردن و تعدیل این غریزه اندیشیده است و در این زمینه هم برای زنان و هم برای مردان تكلیف معین كرده است. یك وظیفه مشترك كه برای زن و مرد هر دو مقرر فرموده مربوط به نگاه كردن است. خلاصه این دستور این است كه زن و مرد [نامحرم] نباید به یكدیگر خیره شوند، نباید چشم چرانی كنند، نباید نگاه‌های مملو از شهوت به یكدیگر بدوزند، نباید به قصد لذب بردن به یكدیگر نگاه كنند. یك وظیفه هم خاص زنان مقرر فرموده است و آن این است كه بدن خود را از مردان بیگانه پوشیده دارند و در اجتماع به جلوه گری و دل ربایی نپردازند و موجبات تحریك مردان بیگانه را فراهم نسازند.

شك نیست كه هر چیزی كه موجب تحكیم پیوند خانوادگی و سبب صمیمیت رابطه زوجین گردد، برای كانون خانواده مفید است و در ایجاد آن باید حداكثر كوشش مبذول شود، بالعكس هر چیزی كه باعث سستی روابط زوجین و دلسردی آنان گردد، به حال زندگی خانوادگی زیانمند است و باید با آن مبارزه كرد.

اختصاص یافتن استمتاعات و التذاذهای جنسی به محیط خانوادگی و در كادر ازدواج مشروع، پیوند زن و شوهری را محكم می‌سازد و موجب اتصال بیشتر زوجین به یكدیگر می‌شود. (10)»

گناهان و هوس ران ی‌ها عواقب بدی در پی خواهند داشت. به عنوان نمونه امام صادق علیه السلام فرمودند: «كم من نظرة ورثت حسرة طویلة (11) ؛‌ای بسا نگاهی [از روی هوی و هوس] كه حسرتی طولانی را به بار آورده است.»

در جایی كه حجاب [و شرایط دیگر اسلامی] رعایت شود تعلق خاطر زن و شوهر نسبت به یكدیگر بسیار بیشتر است تا جامعه‌ای كه در آن بی بند و باری شیوع دارد.

این نكته نیز قابل تامل است كه هوسرانی چه از طرف زن و چه از طرف مرد دارای برخی آثار وضعی و قهری است.

امام صادق علیه السلام در این باره می‌فرماید: «عفوا عن نساء الناس یعف عن نسائكم (12) ؛ نسبت به زنان مردم عفیف باشید تا سبت به زنان شما عفت ورزند.»

6 - حكایتی تكان دهنده

نقل شده است كه در روزگار حضرت داوودعلیه السلام زنی بود كه مردی نزد او می‌رفت و به زور از وی كام می‌گرفت. خدای عزوجل در دل آن زن چنین افكند كه به آن مرد بگوید: هر بار كه تو نزد من می‌آیی مردی هم به سراغ زن تو می‌رود. آن مرد نزد زن خود رفت، دید مردی پیش اوست، او را نزد حضرت داوودعلیه السلام آورد و گفت:‌ای پیامبر خدا! بلایی سرم آمده كه بر سر احدی نیامده است! داوودعلیه السلام فرمود: آن بلا چیست؟ مرد گفت: این مرد را پیش زنم یافتم. پس خدای تعالی به داوودعلیه السلام وحی فرمود كه به او بگو: از هر دست كه بدهی از همان دست پس می‌گیری. (13)

7 - مال حرام

مال حرام نیز می‌تواند بر شكل گیری طلاق مؤثر افتد. امام باقرعلیه السلام فرمود: «ان الرجل اذا اصاب مالا من حرام لم یقبل منه حج ولاعمرة ولاصلة رحم حتی انه یفسد فیه الفرج (14) ؛ هرگاه انسانی از حرام مالی به دست آورد، نه حجی از او پذیرفته می‌شود، نه عمره‌ای و نه صله رحمی و حتی در ازدواج و زناشویی او تاثیر سوء می‌گذارد.»

عوامل بازدارنده

اگر به هر دلیلی دامنه اختلافات بین زن و شوهر بالا گرفت، خداوند تعالی برای پیشگیری از فروریزی بنای محبوب خانواده راه كارهایی را ارائه نموده است كه به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

1 - دادگاه خانوادگی

آنجا كه بیم انحلال و از هم پاشیدگی كانون خانوادگی در میان باشد، اسلام تشكیل دادگاه خانوادگی را لازم دانسته است. به این ترتیب كه یك نفر داور به نمایندگی از طرف مرد و یك نفر به نمایندگی از طرف زن برای رسیدگی به مشكلات و اصلاح بین آن دو معین شوند. داوران منتهای كوشش خود را درباره اصلاح آن‌ها به عمل آورند و اختلافات آن‌ها را حل كنند و اگر چاره‌ای جز جدایی نبود، آن‌ها را به بهترین نحو ممكن از یكدیگر جدا كنند.

جای بسی تاسف است كه امروزه اغلب جوان‌ها با فاصله گرفتن از بزرگترها، خود را از تجربه‌های مفید آنان محروم ساخته و گاهی گره‌ای را كه به سادگی می‌توان با كمك آن‌ها باز كرد، محكمتر كرده و گشودن آن را مشكل‌تر می‌كنند.

خداوند متعال می‌فرماید: «وان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حكما من اهله وحكما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما ان الله كان علیما خبیرا» (15) ؛ «و اگر از جدایی میان آن دو (زن و شوهر) بیم داشتید، پس داوری از خانواده شوهر، و داوری از خانواده زن برگزینید [تا به كار و اختلاف آن دو رسیدگی كنند.] اگر این دو داور بنای اصلاح داشته باشند، خداوند میان آن دو وفاق ایجاد كند، زیرا خداوند [از نیات همه] آگاه و باخبر است.»

این آیه به زیبایی تمام، یك دادگاه خانوادگی را با ابتكار و امتیازات زیر مطرح می‌كند:

1 - داور، از میان فامیل زن و شوهرند، تا سوز و تعهد و خیر خواهی بیشتری داشته باشند.

2 - این دادگاه نیاز به بودجه ندارد.

3 - رسیدگی به اختلاف در این دادگاه، سریع و بدون تراكم پرونده و مشكلات كار اداری است.

4 - اسرار این دادگاه به بیگانگان نمی‌رسد و مسائل اختلافی در میان خودشان می‌ماند.

5 - چون داوران از خود فامیلند، مورد اعتماد طرفین می‌باشند (16) .

بنابراین آیه، جامعه - و مخصوصا خویشاوندان - در برابر اختلافات خانوادگی مسؤولند و می‌بایست قبل از هر اتفاق نگران كننده‌ای تلاش خود را برای پیشگیری از آن به كار گیرند.

2 - توجه به آینده فرزندان

بدون تردید پدر و مادر در یك خانواده پناهگاه فرزندان هستند، آنان در سایه الطاف الهی با فراهم آوردن امكانات رفاهی و حمایت‌های جسمانی و روانی، در رشد، شكوفایی و بالندگی فرزندان نقش اساسی را ایفا می‌كنند.

اختلاف، نزاع، سرزنش، ناسازگاری و... زن و شوهر بر رفتار كودكان و شكل گیری شخصیت آن‌ها آثار زیانبار و نامطلوبی به جای خواهد گذاشت و این آثار هنگام طلاق به اوج خود می‌رسد. با توجه به آنكه همین فرزندان آینده جامعه را رقم خواهند زد، كمترین تقصیر و قصوری در رشد و تربیت آن‌ها گناهی نابخشودنی خواهد بود.

توجه به عواقب سوء اختلافات و جدایی زن و شوهر و تفكر درباره آثار زیان بار آن، موجب كاهش اختلافات و ایجاد تفاهم و درك بیشتر یكدیگر خواهد بود.

3 - توصیه به ترك طلاق

اسلام مجریان صیغه طلاق و شهود و دیگران را توصیه كرده كه با كوشش‌های خود مرد و زن را از طلاق منصرف كنند، همچنین طلاق را جز با حضور دو شاهد عادل (17) صحیح نمی‌داند. این دو نفر به خاطر داشتن عدالت و تقوی، نهایت كوشش خود را برای ایجاد صلح و صفا میان زن و مرد به كار می‌برند.

بدیهی است این همه مانع تراشی در راه طلاق به منظور این است كه در این مدت ناراحتی‌ها و عصبانیت‌هایی كه موجب تصمیم طلاق شده است از میان برود و زن و مرد به زندگی عادی خود بازگردند.

4 - قرار دادن عده

در مواردی كه طلاق از طرف مرد و به صورت رجعی باشد، مرد می‌تواند در مدت «عده» رجوع كند. بسیاری از بی خبران، این حكم اسلامی را به هنگام طلاق رعایت نمی‌كنند، و به محض جاری شدن صیغه طلاق، هم مرد به خود اجازه می‌دهد كه زن را بیرون كند و هم زن خود را آزاد می‌پندارد كه از خانه شوهر خارج شود. ولی این حكم اسلامی علاوه بر حفظ احترام زن، غالبا زمینه رابرای بازگشت شوهر از طلاق و تحكیم پیوند زناشویی فراهم می‌سازد.

چه اینكه با گذشت زمان، طوفان خشم و غضب، كه غالبا موجب تصمیم‌های ناگهانی در امر طلاق و جدایی می‌شود، فرو می‌نشیند و حضور دائمی زن در خانه در كنار مرد در مدت عده و یاد آوری شومی طلاق - كه متاسفانه اغلب كسانی كه دست به طلاق می‌زنند به آن توجهی ندارند - مخصوصا در آن جا كه پای فرزندانی در كار است، و اظهار محبت هر یك نسبت به دیگری، زمینه ساز رجوع می‌گردد و ابرهای تیره و تار دشمنی و كدورت از آسمان زندگی كنار رفته، مجددا خورشید محبت و عاطفه گرما بخش خانه خواهد شد.

جالب اینكه در حدیثی از امام باقرعلیه السلام می‌خوانیم: «المطلقة تكتحل وتختضب، وتطیب؛ زن مطلقه [در دوران عده‌اش می‌تواند آرایش كند؛] سرمه در چشم نماید، و موهای خود را رنگین، و خود را معطر كند.»

پیامدهای طلاق

در پایان به برخی از پیامدهای ناگوار جدایی و طلاق اشاره می‌شود:

1 - مشكلات عاطفی

بدون تردید مرد و زنی كه مدت‌ها با یكدیگر زندگی كرده اند، بعد از جدا شدن از نظر عاطفی دچار بحران شدیدی خواهند شد. حتی اگر درد جدایی را با وصال دیگری التیام دهند.

2 - مشكلات اجتماعی

بسیاری از زنان بعد از طلاق امكان زیادی برای ازدواج مجدد - آن هم به طور دلخواه و شایسته - ندارند، از این رو دچار زیانی بزرگ می‌شوند و البته این مشكل برای مردان كمتر از زنان نخواهد بود به نحوی كه عده فراوانی از آن‌ها همواره حسرت زندگی قبلی خود را می‌خورند.

3 - مشكلات فرزندان

و بالاخره پرده پایانی این قصه، داستان دردناك زندگی فرزندانی است كه با طلاق والدین دچار بحران‌های شدید روحی و مشكلات روانی می‌شوند.

البته این‌ها برخی از پی آمدهای طلاق و جدایی است و قطعا مشكلات فراوان دیگری به دنبال فروپاشی كانون خانواده به وجود خواهد آمد.

آیا تحمل برخی از تلخی‌ها در زندگی زناشویی و گذشت در زندگی - كه پیامدهای شیرین و حیات بخش دارد - سخت‌تر است یا تحمل پیامدهای بسیار ملال آور طلاق؟! بیاندیشیم.

بدیهی است طرح این مباحث توسط مبلغان می‌تواند از گسترش طلاق در جامعه جلوگیری كند.

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) بحار الانوار، ج 103، ص 222.

2) كافی، ج 5، ص 328.

3) میزان الحكمة، محمد محمدی ری شهری، ح 17173.

4) مكارم الاخلاق، ص 107.

5) میزان الحكمة، حدیث 7884.

6) كافی، ج 5، ص 567، ح 50.

7) اعراف/189.

8) میزان الحكمة، محمدی ری شهری، ح 5103.

9) امالی صدوق، ص 315، ح 2.

10) مجموعه آثار، ج 19، ص 437.

11) كافی، ج 5، ص 559.

12) امالی صدوق، ص 238.

13) من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 141، ح 10.

14) میزان الحكمة، ح 3666، به نقل از امالی طوسی، ص 680، ح 1448.

15) نساء/35.

16) محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 2، ص 327.

17) ترجمه تحریر الوسیله، امام خمینی رحمه الله، ج 3، ص 589، مساله 9.



طواف شمع چون پروانه مى‏كرد به دستش زلف بابا شانه مى‏كرد

پدر را از لب خود نوش مى‏داد از آن سو عمّه او گوش مى‏داد

سر و روى پدر را ناز مى‏كرد برایش عقدۀ دل باز مى‏كرد

به قربان سر نورانى تو چرا خون ریزد از پیشانى تو

رخ من نیلى از سیلى است اى سر لبان تو چرا نیلى است اى سر

مگر چوب جفا بوسیده بابا كه خون بر روى او خشكیده بابا

تو از چوب جفا دارى نشانه‏ مرا باشد نشان از تازیانه‏

در آن شب، شام را شورى دگر بود تو گویى شام عاشورى دگر بود

سه ساله دخترى چون «ماهپاره» فرو مى‏ریخت از چشمش ستاره‏

زتو دارم تمنّا جان بابا مرا با خود ببر در نزد زهرا

كه گیرم در بغل مانند جانش‏ دهم من جاى سیلى را نشانش‏

وجود رقیه در هالهاى از ابهام

مهم‏ترین بحث در این دوران درباره حضرت رقیه‏ علیها‌السلام این است كه آیا اصلاً چنین دخترى وجود داشته؟ و آیا امام حسین‏‌علیه‌السلام فرزند دخترى سه یا چهارساله به این نام داشته است؟

پاسخ به این پرسش، آسان نیست. از یك سو وجود قبرى در شام به این نام و پذیرش وجود این دختر در جامعه شیعى، آن هم به صورت مسلم و انكارناپذیر و نقل دهها داستان درباره كرامت او و حتى بعضى غلوّها و تندرویها از ناحیه برخى مدّاحان درباره سرگذشت او، مسئله را آن چنان مسلم و حتمى جلوه داده است كه كسى به راحتى جرئت نمى‏كند این پرسش را مطرح كند؛ چرا كه امكان متهم شدنش از ناحیه اذهان جامعه شیعى به شدّت وجود دارد.

از سوى دیگر، كمبود منابع تاریخى دسته اوّل و قدیمى در این‏باره به این پرسش دامن مى‏زند كه آیا به واقع، چنین دخترى وجود داشته است؟ ممكن است حتّى برخى افراد مغرض به دلیل اثر سازنده و جانسوزى كه زیارت و مصائب این سه ساله بر روح مردم دارد به این پرسش دامن بزنند و وجود او را در هاله‏اى از ابهام ببرند.

آنچه اكنون در پى آن هستیم، بررسى این قصّه تاریخی است، به دور از افراط و تفریطها و براساس آنچه از منابع گذشته و حال در دست ما وجود دارد.

تعداد دختران امام حسینعلیه‌السلام و منابع تاریخى

مورخان و مقتل‏نویسان در بیان فرزندان حضرت ابا عبد اللّه‏‌علیه‌السلام هنگامى كه به دختران او رسیده‏اند، به ذكر دو دختر به نامهاى «فاطمه» و «سكینه» بسنده كرده‏اند. (1)

برخى نام «زینب» را نیز بدانها افزوده‏اند. (2) و البته در منابع متأخران، گاه تا هشت دختر براى آن حضرت نام برده‏اند كه عبارت‏اند از: فاطمه كبرى، فاطمه صغرى، زبیده، زینب، سكینه،‌ام كلثوم، صفیه و دخترى كه در خرابه وفات كرده است كه بعضى نامش را زبیده و بعضى رقیه گفته‏اند. (3) امّا در هیچ یك از منابع تاریخى اوّلیه، نامى از دختر خردسالى سه یا چهار ساله براى امام حسین‏‌علیه‌السلام كه اسم آن رقیه یا فاطمه صغرى و یا با نامى دیگر، دیده نشده است و نیز اینكه هنگام اقامت كاروان اسیران در شام، چنین دخترى با آن صحنه غمناك و شهادت اسفناك مشاهده نشده است. آرى، در برخى كتابهاى متأخر، شرح حالِ این دختر آمده است كه به زودى بدان اشاره مى‏شود.

اكنون این پرسش مطرح مى‏شود كه چرا از چنین دخترى با آن سرنوشت غمبار، در كتابهاى تاریخى اوّلیه، سخنى به میان نیامده است و این جریان را ثبت نكرده‏اند. در جواب باید گفت كه شیعیان در طول تاریخ بر اثر حكومت حاكمان جور، یا فرصت و مجال ثبت حوادث تاریخى را پیدا نكرده‏اند و یا در صورت ثبت، ستمگران آثار علمى و تاریخى‏شان را سوزانده‏اند و از بین برده‏اند؛ مانند كتاب‏سوزى مشهور محمود غزنوى در رى در سال 423 ق، كشتار و كتاب‏سوزى طغرل در بغداد در عصر شیخ طوسى، داستان حسنك وزیر و آوارگى فردوسى، كشتارها و كتاب‏سوزیهای «جزّار» حاكم مشهور عثمانى در شامات، در جنوب لبنان و... .» (4)

از اینرو ممكن است این جریان در كتب تاریخى گذشته بوده؛ ولى سپس از بین رفته باشد. شاهد این ادّعا از بین رفتن كتاب پرارج «الحاویه فی مثالب معاویه»، تألیف قاسم بن محمّد بن احمد مأمونى از علماى اهل سنّت است. كامل بهائى، اصل قصّه رقیه را از آن نقل كرده است. (5) به این سبب است كه در مسائل فقهى، گاهی منبع و مدرك یك حكم از بین رفته است. فقها، شیاع یك حكم را بین شیعه در صورت اتصال به دوران معصوم، معتبر مى‏دانند.

شواهدى بر وجود رقیه

با اینكه در تواریخ رسمى قرون اوّلیه، سرگذشت رقیه نیامده است؛ ولى با این حال برخى روایات و منابع به اسم او اشاره كرده‏اند كه به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود:

1. محدّث و مورّخ جلیل القدر، مرحوم سید بن طاووس (متوفاى 664 ق) مى‏نویسد: «حضرت سید الشهداء، زمانى كه اشعار معروف «یا دَهْرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِیلٍ...» را ایراد فرمود، زینب‏ علیها‌السلام و اهل حرم، فریاد به گریه بلند كردند.

حضرت آنان را امر به صبر كرد؛ آن‏گاه فرمود: «یا اُخْتاهُ یا‌ام كُلْثُوم، وَاَنْتِ یا زَینَبُ وَاَنْتِ یا رُقَیةُ وَاَنْتِ یا فاطِمَةُ، وَاَنْتِ یا رُبابُ، اُنْظُرْنَ اِذا اَنَا قُتِلْتُ فَلا تَشْقَقْنَ عَلَىَّ جَیباً وَلا تَخْمَشْنَ عَلَىَّ وَجْهاً وَلا تَقُلْنَ عَلَىَّ هَجْراً؛ (6) خواهرم‌ام كلثوم و تو اى زینب و تو اى رقیه و تو اى فاطمه و تو اى رباب دقّت كنید زمانى كه من به قتل رسیدم، [در مرگم] گریبان چاك نزنید و صورت نخراشید و كلامى ناروا بر زبان نرانید.»

طبق این سخنان، نام رقیه به زبان امام حسین‏‌علیه‌السلام جارى شده است. پس باید یكى از بستگان نزدیك حضرت باشد و از آنجا كه بین خواهران و یا همسران، شخصى با این نام نداشته‏ایم به احتمال، دختر حضرت، مقصود است.

2. امام حسین‏‌علیه‌السلام پس از شهادت على اصغر به ظاهر به عنوان خداحافظى به خیمه آمد؛ آن‏گاه فریاد برآورد: «یا‌ام كُلْثُومَ، وَ یا سَكِینَةُ وَیا رُقَیةُ وَ یا عَاتِكَةُ وَ یا زَینَبُ یا اَهْلَ‌بَیتِى عَلَیكُنَّ مِنِّى السَّلامُ؛ (7) اى‌ام كلثوم! اى سكینه! اى رقیه! اى عاتكه! اى زینب! اى اهل‌بیت من! خداحافظ!»

اینجا هم از رقیه در ردیف خواهران و دختران نام برده شده است.

3. آورده‏اند كه امام حسین‏‌علیه‌السلام در آخرین لحظات حیات خویش، هنگام مواجهه با شِمرْ چنین فرمود: «اَلا یا زَینَبُ یا سَكِینَةُ! اَیا وُلْدِى! مَنْ ذا یكُونُ لَكُمْ بَعْدِى؛ اَلا یا رُقَیةُ! یا‌ام كُلْثُومَ! اَنْتُمْ وَدِیعَةُ رَبِّى، الْیوْمَ قَدْ قَرُبُ الْوَعْدُ؛ (8) اى زینب! اى سكینه! اى فرزندان من! چه كسى بعد از من براى شما [و سرپرست شما] خواهد بود؟ اى رقیه! اى‌ام كلثوم! شما امانت پروردگار من هستید. امروز وعده [شهادت‏] نزدیك است.»

اینجا هم در ردیف خواهران و دختران اسم او وجود دارد؛ به‏ویژه كلمه ودیعه مى‏رساند كه در این مجموعه نزدیكانى بوده‏اند كه حضرت در قبال آنها مسئولیت دارد و به عنوان امانت الهى براى حضرت مطرح بوده‏اند.

4. در برخى روایات آمده است كه حضرت سكینه در روز عاشورا به خواهر سه ساله‏اش كه به احتمال قوى همان رقیه باشد، گفت: «بیا دامن بابا را بگیریم و مانع رفتن و كشته شدنش شویم.»

شه سوى میدان بى‏امان مى‏رفت نو گلان تشنه باغبان مى‏رفت‏

دخترى آمد راه میدان بست‏ سوره كوچك ره به قرآن بست‏

بابا! از وداعى كه با حرم كردى‏ شد به من معلوم برنمى‏گردى‏

شه به یاد آورد روى نیلى را بوسه‏باران كرد جاى سیلى را

امام حسین‏‌علیه‌السلام با شنیدن این سخن، بسیار اشك ریخت و آن‏گاه رقیه صدا زد: «بابا! مانعت نمى‏شوم. صبر كن تا تو را ببینم.» آن حضرت، او را در آغوش گرفت و لبهاى خشكیده‏اش را بوسید. در این هنگام، آن نازدانه ندا داد: «اَلْعَطَشُ اَلْعَطَشُ فَاِنَّ الظَّمأَ قَدْ اَحْرَقَنِى؛ [بابا] تشنه‏ام، تشنه‏ام، شدّت تشنگى، [جگر] مرا آتش زده است.» امام حسین‏‌علیه‌السلام به وى فرمود: «كنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم.» آن‏گاه امام حسین‏‌علیه‌السلام برخاست تا به سوى میدان برود. باز هم او، دامن پدر را گرفت و با گریه گفت: «یا اَبَةُ اَینَ تَمْضِى عَنَّا؟؛ باباجان چرا از پیش ما مى‏روى؟»

امام یك بار دیگر آن دردانه را در آغوش گرفت و آرام كرد و سپس با دلى پُرخون از او جدا شد. (9)

شبیه این قصه با تفاوتهایى از هلال و دیگران نقل شده است كه در آینده به آنها اشاره مى‏شود. احتمال دارد كه تعدد این داستانها به سبب وداعهاى متعدد حضرت باشد و احتمال مى‏رود كه یك قصه با بیانهاى مختلفى نقل شده است كه ما به اهمّ آن نقلها اشاره مى‏كنیم.

5. هنگامى كه زینب‏ علیها‌السلام در كوفه با سر بریده ابا عبد اللّه‏‌علیه‌السلام مواجه شد، اشعارى سرود كه در ضمن آن آمده است: «یا اَخِى فاطِمُ الصَّغِیرَةُ كَلِّمْهَا فَقَد كادَ قَلْبُها اَنْ یذُوبا؛ (10) اى برادرم! با فاطمه كوچك سخن بگو كه نزدیك است قلبش ذوب شود [و تهى شود].»

فاطمۀ صغیره در ذهن متأخران و متقدمان بر رقیه اطلاق مى‏شده است. با توجه به اینكه فاطمه، دختر بزرگ امام حسین‏‌علیه‌السلام بوده و به عقد حسن مثنى در آمده است، نمى‏تواند این فاطمه، همان فاطمه باشد. پس باید دختر دیگرى براى ابا عبد اللّه‏‌علیه‌السلام باشد كه به سر بابا خیره خیره نگاه مى‏كرده است.

6. اشعار سیف بن عمیره نخعى كوفى (11) كه در دوران امام صادق‏‌علیه‌السلام مى‏زیسته است، در ضمن این قصیده آشكارا دوبار، نام رقیه را آورده است:

وَسكینَةُ عَنْها السَّكِینَةُ فارَقَتْ لَمَّا اَبتَدَیتَ بِفُرقَةِ وَتَغَیرِ

وَرُقَیةُ رَقَّ الْحَسُودُ لِضَعْفِها وَغدا لِیعْذِرَهَا الَّذِى لَمْ یعْذَرُ

وَلِاُمِّ كُلْثُومَ یجِدْ جَدِیدها لثم عقیبٍ دَمُوعُها لَمْ یكرر

لَمْ اَنْسِها وَسَكِینَة وَرُقَیةَ یبْكِینَهُ بَتَحسُّرٍ وَتَزَفُّرٍ

یدْعُونَ اُمَّهُم البتولة فاطماً دعوى الحزین الواله المُتَحیرُ

یا اُمَّنا هَذا الْحُسَینُ مَجدلاً مُلْقى‏ عَفیراً مَثْلُ بَدر فرهر...

وَعَبیدُكُمْ سَیفُ فَتى‏ ابن عُمَیرة عَبْدٌ لِعَبْدٍ عَبِید حِیدَر قَنْبَرُ... (12)

در اشعار فوق دو بار به نام رقیه اشاره شده است.

7. هلال بن نافع مى‏گوید كه در میان دو صف لشكر (دشمن) ایستاده بودم. كودكى از حرم امام حسین‏‌علیه‌السلام بیرون آمد. امام به سوى میدان مى‏آمد كه كودك با گامهاى لرزان، دوان دوان خود را به امام رسانید و دامن آن حضرت را گرفت و گفت: «یا اَبَة! اُنْظُرْ اِلَىَّ فَاِنِّى عَطْشانٌ؛ اى پدر! به من بنگر و ببین من تشنه‏ام.»

این تقاضا آن‏چنان جانسوز بود كه اشك از دیدگان امام حسین‏‌علیه‌السلام جارى ساخت و فرمود: «بُنَیةُ اَللَّهُ یسْقِیكَ فَاِنَّهُ وَكِیلِى؛ دخترم [مى‏دانم تشنه‏اى] خداوند تو را سیراب كند كه او وكیل [و پناهگاه] من است.» هلال گفت: «پرسیدم این دختر چه كسى بود و با امام حسین‏‌علیه‌السلام چه نسبتى داشت؟» گفتند: «او رقیه دختر سه ساله امام حسین‏‌علیه‌السلام بود.» (13)

در قصّۀ كربلا داستان به این صورت آمده است كه چون حضرت خواست به میدان برود، التفاتی به سوی دخترش كرد. او از زنان جدا شده بود و در گوشه‌ای می‌گریست و ندبه می‌كرد. امام نزد او آمد و وی را تسلّی داد و این زبان‌حال اوست:

هَذَا الْوَدَاعُ عَزیزَتِی وَ الْمَلْتَقَی یوْمَ الْقِیامَۀِ عِنْدَ حَوْضِ الْكَوْثَرِ

ای عزیز من! این آخرین وداع است و ملاقات روز قیامت نزد حوض كوثر خواهد بود.

فَدَعَی الْبُكَاءَ وَ لِلْاَسَارِ تَهَییء وَاسْتَشْعِرِی الصَّبْرَ الْجَمِیلَ وَ بَادِرِی

گریه را رها كن، برای اسارت مهیا باش و بردباری نیكو را شعار خود قرار بده:

وَ اِذَا رَاَیتَنِی عَلَی وَجْهِ الثَّرَی دامِی الْوَریدِ مُبَضَّعاً فَتَصَبِّرِی

و چون پیكر قطعه‌قطعۀ من را روی خاك مشاهده كردی، در حالی كه از رگهایم خون جاری است، شكیبایی كن.

در پاورقى، صفحه ص 518، اضافه كرده است كه در لحظه وداع، دختركى از آن حضرت، آب مطالبه كرد. حضرت به او فرمود كه به نزد تو باز خواهم گشت و شاید مراد از بازگشت، سر مقدس آن حضرت بوده است. [كه نزد رقیه بازگشت‏]؛ واللّه العالم. (14)

8. عصر عاشورا كه دشمنان براى غارت به خیمه‏ها ریختند، آنجا در مجموع 23 كودك از اهل‌بیت‏علیهم السلام را یافتند. به عمر سعد گزارش دادند كه این 23 كودك بر اثر شدّت تشنگى در خطر مرگ هستند. وى اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتى نوبت به حضرت رقیه رسید، آن حضرت، ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حركت كرد.

یكى از سپاهیان دشمن پرسید: «كجا مى‏روى؟» حضرت رقیه فرمود: «بابایم تشنه بود. مى‏خواهم او را پیدا كنم و برایش آب ببرم.» او گفت: «آب را خودت بنوش كه پدرت را با لب تشنه شهید كردند.» حضرت رقیه گریه‏كنان گفت: «پس من هم آب نمى‏آشامم.» (15)

البته این نقل سازگارى ندارد با آنچه كه در رابطه با قصّه خرابه آمده است كه حضرت رقیه، سراغ بابا را مى‏گرفت وگویا از شهادت او اطلاع نداشت؛ ولى به این مقدار مى‏تواند مؤید باشد كه دخترى به این نام، از دختران امام حسین‏‌علیه‌السلام بوده است. همچنین نقل شده است كه رقیه لحظه نماز ظهر، سجّاده بابا را پهن كرد و منتظر آمدن او بود كه نماز گزارد. (16)

همچنین نقل شده است كه این نازدانه در شب شام غریبان، كنار جَسَد بابا بوده است. (17) این مطلب، ناسازگار است با آنچه در كتب معتبر تاریخى قرن هفتم به بعد آمده است، یعنى اینكه بانوان، مرگ و شهادت پدران را از كودكان پنهان مى‏كردند و گویا شخص رقیه از شهادت بابا خبر نداشته است.

رقیه در كتب تاریخى قرن هفتم به بعد

1. قدیمى‏ترین موّرخى كه درباره این كودك به عنوان دختر امام حسین‏‌علیه‌السلام و قصّه او در شام سخن گفته است، مورّخ خبیر عماد الدین حسن بن علی بن محمّد طبرى، معاصر خواجه نصیر الدین طوسى در كتاب «كامل بهائى» است. (18)

او مى‏نویسد: «زنان خاندان نبوّت، در حال اسیرى، حال مردانى را كه در كربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى‏داشتند و هر كودكى را وعده مى‏دادند كه پدر تو به فلان سفر رفته است و بازمى‏آید؛ تا اینكه ایشان را به خانه یزید آوردند. دختركى چهارساله بود. شبى از خواب بیدار شد و گفت: «پدر من حسین كجاست؟ این ساعت، او را در خواب دیدم كه سخت پریشان بود.» زنان و كودكان جمله در گریه افتادند و صداى زارى از ایشان برخاست. یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤال كرد. خبر بردند كه ماجرا چنین است. آن لعین در حال [و بى‏درنگ] گفت: «بروند سر پدر [ش‏] را بیاورند و در كنار او نهند.» سپس آن سر مقدّس را بیاوردند و در كنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید: «این چیست؟» گفتند: «سر پدر توست. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز، جان به حق تسلیم كرد.» (19)

2. مرحوم شیخ عباس قمى نیز عین نقل طبرى را در منتهى الآمال (20) آورده و بیان كرده است كه رقیه دختر امام حسین‏‌علیه‌السلام در كنار سر بریده بابا جان داد.

به قربان سرت بابا بگردد دختر بابا كدامین دست كین آخر بریده حنجرت بابا

تو را اى لاله زهرا، كه از شاخه جدا كرده‏ مرا چون بلبل شیدا به داغت مبتلا كرده‏

الهى بشكند دستى كه رگهاى تو ببریده‏ نداده گوئیا آبت كه لبهاى تو خشكیده‏

3. در چند كتاب دیگر كه به اسامى آنها اشاره مى‏شود، به صورت مفصل مطرح شده است كه حسین، دختر خردسالى به نام رقیه داشت كه چهار سال از عمر مباركش مى‏گذشت. شبى از خواب بیدار شد، در حالى كه سخت پریشان به نظر مى‏رسید و جویاى پدر شد و پرسید: «پدرم كجاست كه من هم‏اكنون او را [در خواب‏] دیدم. سرانجام، سر بریده پدر را براى او آوردند. او با دیدن سر بریده، ناله و گریه سر داد؛ آن‏گاه لب كوچك خود را بر لبهاى پدر نهاد و گریه شدیدى كرد و از هوش رفت! هر چه تلاش كردند، به هوش نیامد، و این عزیز حسین‏‌علیه‌السلام در شام به شهادت رسید. (21)

4. محمّد حسن قزوینى به نقل از بعضى آثار اصحاب نقل كرده است كه نام یكى از دختران امام حسین‏‌علیه‌السلام فاطمه صغرى بوده است (22) كه همان رقیه باشد.

5. علّامه حائرى مى‏نویسد كه بعضى مانند محمّد بن طلحه شافعى و دیگران از علماى اهل تسنّن و شیعه مى‏نویسند: «امام حسین‏‌علیه‌السلام داراى ده فرزند، [یعنى‏] شش پسر و چهار دختر بوده است.» سپس مى‏نویسد: «دختران او عبارت‏اند از: سكینه، فاطمه صغرى، فاطمه كبرى و رقیه علیهنّ السّلام.» و در ادامه مى‏گوید: «رقیه پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات كرد.» (23)

6. مرحوم آیت اللّه حاج میرزا حبیب اللّه كاشانى از فقهاى گرانقدر اسلام، یكى از دختران امام حسین‏‌علیه‌السلام را رقیه دانسته و در منتخب التواریخ نیز چنین آمده است: آن دخترى كه در خرابه شام از دنیا رحلت فرمود و شاید اسم شریفش رقیه بود، از صبایاى (24) حضرت ابا عبد اللّه‏‌علیه‌السلام بوده است؛ چون مزارى موجود در خرابه شام، منسوب به این مخدّره و معروف است به مزار رقیه. (25)

7. عبد الوهّاب بن احمد شافعى مصرى، مشهور به شعرانى (متوفاى سال 937 ق) در كتاب المنن، باب دهم مى‏نویسد: «نزدیك مسجد جامع دمشق، بقعه و مرقدى وجود دارد كه به مرقد حضرت رقیه دختر امام حسین‏‌علیه‌السلام معروف است. بر روى سنگى واقع در درگاه این مرقد چنین نوشته است: «هَذا الْبَیتُ بُقْعَةٌ شُرِّفَتْ بِآلِ النَّبِی‏‌صلی‌الله‌علیه‌وآله وَبِنْتِ الْحُسَینِ الشَهِیدِ رُقَیةِ؛ این خانه، مكانى است كه به ورود آل پیامبر و دختر امام حسین‏‌علیه‌السلام [حضرت] رقیه شرافت یافته است.» (26)

8. ریاحین الشریعه نیز تحت عنوان «بانوان دشت كربلا» رقیه را یكى از دختران امام حسین‏‌علیه‌السلام دانسته است. (27)

همچنین در اخبار الطوال دینورى، صفحه 262، ابصار العین فی انصار الحسین، صفحه 368، كشف الغمّه، جلد 2، صفحه 216، علائم، جلد امام حسین، صفحه 331، مصباح الحرمین، عبد الجبار بن زین العابدین اشكوئى و... نام رقیه به عنوان دختر امام حسین آمده است.

از مجموع آنچه گفتیم به خوبى براى انسان اطمینان حاصل مى‏شود كه امام حسین‌علیه‌السلام دخترى به نام رقیه داشته است كه با وضع دلخراش در خرابه شام جان داده است.

مادر رقیه كیست؟

از پرسشهاى دیگرى كه فراوان درباره این نازدانه، مطرح مى‏شود، این است كه مادر حضرت، كدام یك از همسران امام حسین‏‌علیه‌السلام بوده است؟ متأسفانه تاریخ نویسان در این زمینه نیز اختلاف دارند كه به آنها اشاره مى‏شود:

1. شاه زنان؛ علّامه حائرى مى‏گوید: «رقیه پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات كرد. مادرش «شاه زنان» دختر یزدجرد بود.» (28) در نتیجه، وى خواهر تنى حضرت امام سجاد‌علیه‌السلام بوده است.

2.اماسحاق؛ جمعى گفته‏اند مادر او «امّ اسحاق» بوده كه قبلاً همسر امام حسن‏‌علیه‌السلام بود و آن حضرت به برادرش امام حسین‏‌علیه‌السلام وصیت كرد كه با او ازدواج كند، و فضایل بسیارى براى او برشمرد و این دختر از او به دنیا آمده است. (29)

3.‌امجعفرقضاعیه؛ نقل دیگر این است كه مادر وى، «امّ جعفر قضاعیه» بوده است؛ ولى در این باره، هیچ مستند تاریخى در بین نیست. (30)

و شیخ مفید، «امّ اسحاق بنت طلحه» را مادر فاطمه بنت الحسین معرّفی كرده است.» (31)

وفات جانسوز

ز اشك دیده به خاك خرابه بنوشتم‏ به طفل خانه به دوش خانه لازم نیست‏

نشانه آبله و سنگ و كعب و نى كافیست‏ دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست‏

به سنگ قبر من بى‏گناه بنویسید سیر سلسله را تازیانه لازم نیست‏

عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم‏ بزن مرا كه یتیم را بهانه لازم نیست‏

سن مبارك حضرت رقیه در لحظه وفات شهادت‏گونه‏اش، سه یا چهار سال بوده است و برخى نیز آن را پنج سال و هفت سال گفته‏اند.

علّامه بیرجندى در «وقایع الشهور» و «ریاض القدس» وفاتش را در روز پنجم صفر سال 61 ق دانسته‏اند. (32)

آنچه خیلى دلخراش و جانسوز است، نحوه وفات و جان دادن رقیه است كه در این جا به كیفیت وفات آن نازدانه با توجّه به منابع موجود اشاره مى‏شود:

1. آنچه در كامل بهائى آمده است كه پیش‏تر به آن اشاره شد. (33)

2. آنچه در برخى كتابها همچون: نفس المهموم، دمعة الساكبه و... آمده، به این شرح است:

حسین‏‌علیه‌السلام دختر خردسالى داشت كه سن مباركش 3 یا 4 سال بود. شبى از خواب پرید، در حالى كه سخت پریشان به نظر مى‏رسید، جویاى پدر شد و پرسید: «پدرم كجاست كه من هم‏اكنون او را در خواب دیدم؟» بانوان وقتى این سخن را از او شنیدند گریستند و كودكان دیگر نیز ناله و زارى سردادند.

چون صداى شیون آنان بلند شد، یزید از خواب برخاست و پرسید: «این گریه و زارى از كجاست؟» پس از جستجو وى را از جریان با خبر كردند.

آن ملعون گفت: «سر پدرش را نزد او ببرید!»

آن سر مقدس را در زیر سرپوشى قرار دادند و در مقابل او نهادند. كودك پرسید: «این چیست؟» گفتند: «سر پدرت حسین است.» دختر امام حسین‏‌علیه‌السلام سرپوش را برداشت، و چون چشمش به سر مبارك پدر افتاد، ناله‏اى از دل كشید و بى‏تاب شد و گفت: «یا اَبَتاه! مَنْ ذَا الَّذِى خَضَبَكَ بِدِمائِكَ؟ یا اَبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذِى قَطَعَ وَرِیدَكَ؟ یا اَبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذِى اَیتَمَنِى عَلى‏ صِغَرِ سِنِّى؟ یا اَبَتاهُ! مَنْ لِلْیتِیمَةِ حَتّى‏ تَكْبُرَ...؟ یا اَبَتاهُ؛ لَیتَنِى تَوَسَّدْتُ التُّرابَ وَلا اَرى‏ شَیبَكَ مُخْضِباً بِالدِّماءِ؛ اى پدر! چه كسى تو را به خونت رنگین كرد؟! چه كسى رگهاى تو را برید؟! اى پدر! چه كسى مرا در خردسالی یتیم كرد؟!‌ای پدر! چه كسى یتیم تو را بزرگ خواهد كرد؟!‌ای پدر اى كاش من در خاك آرمیده بودم و محاسن به خون خضاب شده تو را نمى‏دیدم.» آن‏گاه لبهاى كوچك خود را بر لبهاى پدر نهاد و گریه شدیدى كرد و از هوش رفت. هر چه تلاش كردند به هوش نیامد و این عزیز حسین‏‌علیه‌السلام در شام به شهادت رسید. (34)

محدث قمى اضافه مى‏كند: «بعضى این خبر را به وجه ابسط نقل كرده‏اند و مضمونش را یكى از اعاظم‏رحمه الله به نظم آورده است و من در این مقام به همان اشعار اكتفا مى‏كنم.» (35)

یكى نو غنچه‏اى از باغ زهرا بجست از خواب نوشین بلبل آسا

به افغان از مژه خوناب مى‏ریخت‏ نه خونابه كه خون ناب مى‏ریخت‏

بگفت: اى عمّه بابایم كجا رفت؟ بُد این دم در برم، دیگر چرا رفت؟

بناگه گشت غایب از بر من‏ ببین سوز دل و چشم‌تر من‏

حجازى بانوان دل شكسته‏ به گرداگرد آن كودك نشسته‏

ز آه و ناله و از بانك افغان‏ یزید از خواب برپا شد هراسان‏

بگفتا كاین فغان و ناله از كیست‏ خروش و گریه و فریاد از چیست؟

یكى كودك ز شاه سر بریده‏ در این ساعت پدر در خواب دیده‏

كنون خواهد پدر از عمّه خویش‏ وزین خواهش جگرها را كند ریش‏

سر بابش برید این دم به سویش‏ چو بیند سر، برآید آرزویش‏

به پیش روى كودك سر نهادند زنو بر دل، غم دیگر نهادند

بگفتش دختر سلطان والا كه آن كس را كه خواهی، هست اینجا

چو این بشنید خود برداشت سرپوش‏ چون جان بگرفت آن را در آغوش‏

بگفت: اى سرور و سالار اسلام‏ ز قتلت مر مرا روز است چون شام‏

پدر، بعد از تو محنتها كشیدم‏ بیابانها و صحراها دویدم‏

مرا بعد از تو اى شاه یگانه‏ پرستارى نبُد جز تازیانه‏

ز كعب نیزه و از ضرب سیلى‏ تنم چون آسمان، گشته است نیلى‏

بیان كرده بگفت اى شاه محشر تو برگو كى بریدت سر ز پیكر

مرا در خردسالى دربدر كرد اسیر و دستگیر و بى‏پدر كرد

همى گفت و سر شاهش در آغوش‏ به ناگه گشت از گفتار خاموش‏

خدیو بانوان دریافت آن حال‏ كه پر زد زآشیان آن بى‏پر و بال‏

از این غم شد به آل اللّه اطهار دوباره كربلا از نو نمودار (36)

3. نقل طاهر دمشقی، كه این نقل، نكات جانسوزی دارد و بدین سبب به مطلب، افزوده شد. طاهر بن عبدالله دمشقی گوید كه من ندیم یزید بودم و شبها برای او صحبت می‌كردم [تا خوابش ببرد].

شبی به من گفت: «امشب، وحشت [شدیدی] بر من غالب آمده و قلبم در تپش افتاده و دلم از غصّه و غم پر شده است و حال نشستن و صحبت ندارم.» طاهر می‌گوید: «سر او را به دامن گرفتم تا خوابش برد و سر نورانی سیدالشهداء در طشت طلا مقابل ما قرار داشت. ساعتی گذشت كه صدای گریۀ اسرا از خرابۀ شام بلند شد. به طرف طشت نگاه كردم دیدم كه از چشمهاى امام حسین‏‌علیه‌السلام اشك جارى شده است. تعجب كردم! پس دیدم آن سر نورانى به قدر چهار ذراع گویا بلند شد و لبهاى مباركش به حركت آمد و به آواز اندوهناك و ضعیفى از آن دهان معجزبیان بلند شد و گفت: «اللَّهُمَّ هؤُلاءِ اَوْلادُنا وَاَكْبادُنا وَهؤُلاءِ اَصْحابُنا؛ خداوندا! اینان اولاد و جگرگوشه‏هاى ما و اینها اصحاب ما هستند.»

طاهرى گوید كه از مشاهده این حال، وحشت و دهشت بر من غلبه كرد. شروع به گریه كردم و بالاى قصر رفتم. دیدم تمامى اهل‌بیت اطهارعلیهم‌السلام طفل صغیرى را در میان گرفته‏اند و آن دختر، خاك بر سر مى‏ریزد و با ناله و فغان مى‏گوید: «یا عَمَّتِى وَیا اُخْتَ اَبِى اَینَ اَبِى اَینَ اَبِى؛ اى عمّه! و اى خواهر پدر [بزرگوار] من! پدر من كجاست؟! پدر من كجاست؟!» از آنها پرسیدم: «چه چیز باعث این همه ناله و گریه شده است؟» گفتند: «طفل صغیر سید الشهداء پدرش را در خواب دیده و بیدار شده است و از ما پدر خود را مى‏خواهد. هر چه به وى تسلّى مى‏دهیم آرام نمى‏گیرد.»

طاهر می‌گوید نزد یزید برگشتم و دیدم از خواب بیدار شده است و از وحشت، مانند برگ بید مى‏لرزد. آن‏گاه، سر بریده به یزید رو كرد و گفت: «اى پسر معاویه! من در حق تو چه كردم كه با این ظلم و ستم، اهل‌بیتم را در خرابه جا داده‏اى؟»

«ثُمَّ تَوَجَّهَ الرَأْسُ الشَّرِیفُ اِلَى اللَّهِ الْخَبِیرِ اللَّطِیفِ وَقَالَ: اَللَّهُمَّ [اِنْتَقِمْ] مِنْهُ بِما عامَلَ بِى وَظَلَمَنِى وَاَهْلِى «وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُون»؛ (37) آن‏گاه، آن سر مبارك و شریف به سوى خداوند خبیر و لطیف توجّه و عرض كرد: خداوندا! از یزید به كیفر رفتارش با من و ظلمش به من و اهل‌بیتم انتقام بگیر؛ و به زودی ستمگران خواهند دانست به چه جایگاهی منتقل می‌شوند.»

وقتى یزید این جملات را شنید بدنش به لرزه در آمد و نزدیك بود كه بندهایش از هم بگسلد. سپس از سبب گریه اهل‌بیت‏‌علیهم‌السلام پرسید، و دستور داد كه سر بریده را به خرابه، نزد آن صغیره ببرند.

اهل‌بیت‏‌علیهم‌السلام وقتى متوجّه آوردن سر بریده شدند همه به استقبال آن سر شتافتند و با تحویل گرفتن سر، پروانه‏وار، گرد آن سر، عزادارى برپا كردند. نگاه [رقیه‏] صغیره به سر مبارك افتاد. پرسید: «ما هذا الرَّأْسُ؟؛ این سر كیست؟» گفتند: «این سر پدرت [حسین‏] است.» سپس آن مظلومه سر مبارك را از طشت برداشت و در بر گرفت و شروع به گریه كرد و گفت: «پدرجان! كاش من فداى تو مى‏شدم. كاش قبل از امروز كور و نابینا بودم! كاش مى‏مردم و در زیر خاك مى‏بودم و نمى‏دیدم محاسن مبارك تو به خون خضاب شده است! سپس آن مظلومه، دهان خود را بر دهان پدر نهاد و آن‏قدر گریست كه بیهوش شد. وقتى اهل‌بیت‏‌علیهم‌السلام او را حركت دادند، دیدند كه روح مقدسش از دنیا مفارقت كرده است.

این مظلومه، همان رقیه است كه مزارى در خرابه شام به او منسوب است. (38)

شب غریبان به شام ویران سحر ندارد چرا نمیرد كسى كه دیگر پدر ندارد

به صورت من به بازوى من بود نشانه‏ ز ضرب سیلى ز كعب نیزه و تازیانه‏

غوغا در خرابه شام

در تاریخ آمده است كه حضرت زینب (و یا‌ام كلثوم) اجازه خواست تا براى حسین‏‌علیه‌السلام سوگوارى كنند. یزید هم موافقت كرد و دستور داد كه اهل‌بیت‏‌علیهم‌السلام را به دار الحجارۀ ببرند تا در آنجا به سوگوارى بپردازند. اهل‌بیت‏ علیهم‌السلام در آن مكان، هفت روز عزادارى كردند و هر روز، گروه زیادى از زنان شام، گرد آنان جمع مى‏شدند و عزادارى داشتند. این سوگوارى به قدرى شدید بود كه اطرافیان یزید از جمله مروان پیشنهاد دادند كه اهل‌بیت‏علیهم‌السلام را به مدینه برگردانند وگرنه حكومت یزید به خطر خواهد افتاد. (39) این ماجرا، بنابر قاعده، قبل از رحلت رقیه بوده است؛ چون ورود اهل‌بیت‌علیهم‌السلام به شام، اوّل صفر سال 61 ق و رحلت این شاهزاده خانم، پنجم و یا بعد از آن بوده است.

به هر حال، مرگ رقیه در خرابه شام غوغا برپا كرد و به قدرى زنان، به‏ویژه عمّه‏ها گریه كردند كه قابل انعكاس و تصور نیست؛ به‏ویژه در آن زمانى كه فردى را آوردند تا بدن نازنین نازدانه حسین را غسل دهد. برخى نقل كرده‏اند كه زن غسّاله، دست از غسل كشید و پرسید: «سرپرست این اسیران كیست؟» حضرت زینب‏‏‏ علیها‌السلام فرمود: «چه مى‏خواهی؟» غساله گفت: «بیمارى این دخترك چه بوده است كه بدنش كبود شده است؟»

حضرت زینب‏‏‏ علیها‌السلام در پاسخ فرمود: «اى زن! او بیمار نبود، این كبودیها آثار تازیانه و ضربه‏هاى دشمنان است.» (40)

بیا غساله در ویران بشو این پیكر بى‏جان ولى آهسته آهسته‏

رقیه مرغ خوش الحان‏ فداى گل نموده جان‏

به گردش عمّه‏ها نالان‏ ولى آهسته آهسته‏

نگه كن زردى رویش‏ سیه گردیده بازویش‏

بشو غساله گیسویش‏ ولى آهسته آهسته‏

كرامتى از رقیه

مرقد شریف این نازدانه در خرابه شام، خاطرات تلخ و شیرین فراوانى از خود در سینه تاریخ ثبت كرده است. جا دارد انسان در مقابل ضریح این نازدانه عرض كند:

اینجا محیط سوز و اشك و آه و ناله است‏ اینجا زیارتگاه زهراى سه ساله است‏

اینجا دمشقیها گلى پژمرده دارند در زیر گل مهمان سیلى خورده دارند

اینجا دل شب كودكى هجران كشیده‏ گلبوسه بگرفته زرگهاى بریده‏

اینجا بهشت دسته گلهاى مدینه است‏ اینجا عبادتگاه كلثوم و سكینه است‏

اینجا زچشم خود گلاب افشانده زینب‏ اینجا نماز شب نشسته خوانده زینب‏

اینجا به خاكش هر وجب دردى نهفته‏ اینجا سه ساله دخترى بى‏شام خفته‏

اینجا نخفته چشم بیدار رقیه‏ اینجا حسین آمد به دیدار رقیه‏

اینجا قضا بر دختر هجران ورق زد اینجا رقیه پرده یكسو از طبق زد

اینجا همای فاطمه آواز كرده‏ اینجا كبوتر از قفس پرواز كرده‏

اینجا شرر از دامن افلاك مى‏ریخت‏ زینب بر اندام رقیه خاك مى‏ریخت‏

از جمله قضایاى خرابه شام، داستان ذیل است كه خود كرامتى براى این نازدانه حسین است:

حاج میرزا هاشم خراسانى مى‏نویسد: عالم بزرگوار، شیخ محمّد على شامى، از جمله علما و محصلان نجف بود. او به حقیر فرمود: «جدّ مادرى بدون واسطه من، جناب آقا سید ابراهیم دمشقى كه نسبش منتهى مى‏شود به سید مرتضى علم الهدى و سن شریفش بیش از 90 سال بوده، بسیار شریف و محترم بودند.

وى، سه دختر داشت و اولاد ذكور نداشت. شبى دختر بزرگ ایشان، جناب رقیه بنت الحسین‏‌علیه‌السلام را در خواب مى‏بیند كه مى‏فرماید: «به پدرت بگو به والى بگوید میان قبر و لحد من آب افتاده و بدن من در اذیت است. بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر كند.»

دختر، جریان را به پدر مى‏گوید، و سید از ترس اهل تسنن، به خواب ترتیب اثر نمى‏دهد. شب دوم، دختر وسطى سید باز همین خواب را مى‏بیند و به پدر مى‏گوید؛ ولى او همچنان ترتیب اثرى نمى‏دهد. شب سوّم، دختر كوچك‏تر سید همین خواب را مى‏بیند و به پدر مى‏گوید؛ باز ترتیب اثر نمى‏دهد.

شب چهارم، خود سید، آن مخدّره را در خواب مى‏بیند كه به طریق عتاب مى‏فرماید: «چرا والى را خبردار نكردى؟!»

صبح، سید نزد والى شام مى‏رود و خوابش را براى او بیان مى‏كند. وى دستور مى‏دهد علما و صلحاى شام، از سنّى و شیعه غسل كنند و لباسهاى لطیف در بر كنند. آن‏گاه به دست هر كس كه قفل درب حرم مقدس باز شد، همان كس برود، نبش قبر كند و جسد مطهر را بیرون آورد تا قبر تعمیر شود.

بزرگان و صلحاى شیعه و سنّى با غسل و لباس نظیف حاضر مى‏شوند، قفل به دست هیچ یك باز نمى‏شود؛ جز با دست مرحوم سید ابراهیم. هنگامى كه كنار قبر مى‏روند، تك تك افراد حاضر بر قبر كلنگ مى‏زنند؛ ولى اثر نمى‏كند تا اینكه سید مزبور، كلنگ مى‏زند و قبر شكافته مى‏شود؛ آن‏گاه حرم را خلوت مى‏كنند و لحد را مى‏شكافند و مى‏بینند كه كفن آن مخدّره سالم است؛ ولى آب زیادى میان لحد جمع شده است. سید، بدن شریف مخدّره را از میان لحد بیرون مى‌آورد و بر زانوى خود قرار مى‏دهد. و سه روز به همین حالت بالاى زانوى خود نگه مى‏دارد. او مرتب گریه مى‏كند تا آنكه لحد آن مخدّره تعمیر مى‏شود. اوقات نماز، سید بدن مخدرّه را بر بالاى چیز نظیفى قرار مى‏دهد و نماز مى‏گذارد. از كرامت بدن این مخدّره در این سه روز این بود كه سید نه محتاج غذا و آب مى‏شود و نه محتاج تجدید وضو.

سید بعد از دفن آن مخدّره، دعا مى‏كند تا خداوند پسرى به او عنایت كند. در نتیجه خداوند پسرى به او عنایت مى‏كند كه نامش را مصطفى مى‏گذارند.

در پایان، والى تفصیل ماجرا را به سلطان «عبد الحمید عثمانى» نوشت، و او هم تولیت زینبیه و مرقد شریف رقیه‌ام كلثوم و سكینه را به سید واگذار كرد. اكنون هم آقاى حاج سید عبّاس پسر آقا سید مصطفى پسر سید ابراهیم كه ماجرایش ذكر شد، متصدّى تولیت این اماكن شریفه است.

حاج میرزا هاشم خراسانى سپس مى‏گوید: «گویا این قضیه در حدود 1280 ق اتفاق افتاده است.» (41)

مرحوم آیت اللّه سید هادى خراسانى نیز ماجرایى را نقل مى‏كند كه مؤید قضیه فوق است. وى مى‏نویسد: «روى پشت بام خوابیده بودیم كه ناگهان مار، دست یكى از خویشان ما را گزید. وى مدّتى مداوا كرد؛ ولى سود نبخشید. سرانجام فردى به نام سید عبد الامیر نزد ما آمد و گفت: «مار، كجاى دست او را گزیده است؟» چون محل را به او نشان داد، بى‏درنگ دستى به آن موضع كشید و درد به كلى از بین رفت. سپس گفت: «من نه دعایى دارم و نه دوایى. فقط كرامتى است كه از اجداد ما به ما رسیده است. هر سمّى كه از زنبور یا عقرب یا مار باشد، اگر آب دهان یا انگشت به آن بگذاریم خوب مى‏شود. علّتش نیز این است كه جدّ ما، در شام، موقعى كه آب به قبر شریف حضرت رقیه افتاد، جسد حضرت رقیه‏‏‏ علیها‌السلام را سه روز روى دست گرفت تا قبر شریف را تعمیر كردند، و از آنجا این اثر در خود، اولاد و نسلهاى بعد از او باقى مانده است.» (42)

مرغ دلم خرابه شام آرزو كند تا با سه ساله دختر كى گفتگو كند

آن دخترى كه قبله ارباب حاجت است‏ حاجت رواست هر كه بدین قبله رو كند

تاریكى خرابه به چشمان اشكبار با رأس باب شكوه ز جور عدو كند

خونین چو دید رأس پدر را رقیه خواست‏ با اشك خویش خون ز رخش شستشو كند

خوابید در خرابه كه تا كاخ ظلم را با ناله یتیمى خود زیر و رو كند (43)

از آنچه گفتیم به خوبى به دست مى‏آید كه شواهد روایى روز عاشورا و بعد از آن، و منابع تاریخى قرن هفتم به بعد و شیاع و تسالم بین شیعیان به خوبى اثبات مى‏كند كه رقیه یكى از دختران امام حسین‏‌علیه‌السلام بوده است كه در خرابه شام جان سپرده است.

البته به این مسئله نیز اذعان داریم كه هر چه بر زبانها نسبت به ایشان جارى مى‏شود، به‏ویژه بر زبان برخى مداحان بى‏اطلاع، قابل اثبات و تأیید نیست.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، قم، مؤسسه انتشارات علّامه، ج 4، ص 77؛ الارشاد، سلسله مؤلّفات شیخ مفید، بیروت، دار المفید، 1414 ق، ج 2، ص 135، اعلام الورى، طبرسى، قم، مؤسسة آل البیت‏‌علیه‌السلام، اوّل، 1417 ق، ج 1، ص 478؛ نسب قریش، مصعب الزبیرى، قاهره، دار المعارف، سوم، ص 59؛ انساب الاشراف، بلاذرى، بیروت، دار الفكر، اوّل، 1401 ق، ج 3، ص 1288؛ تذكرة الخواص، سبط بن جوزى، مؤسسة اهل البیت‏‌علیه‌السلام، ص 249.

(2). كشف الغمّة فی معرفة الائمّة، اربلى، تبریز، سوق مسجد الجامع، تحقیق رسولى، ج 2، ص38.

(3). ر. ك: تذكرة الشهداء، حبیب اللّه كاشانى، ص193، به نقل از: ستاره درخشان شام، ص195.

(4). ستاره درخشان شام، على ربّانى خلخالى، قم، انتشارات مكتب الحسین، اوّل، ص 17.

(5). ر. ك: ستاره درخشان شام، همان، ص 15، فوائد الرضویه، شیخ عباس قمى، دار الكتب الاسلامیة، ص 111.

(6). اللهوف، سید بن طاووس، تحقیق شیخ فارس تبریزیان (حسّون)، قم، انتشارات اسوه، 1414 ق، ص 140 و 141 و ستاره درخشان شام، ص 16.

(7). مقتل الحسین و مصرع اهل‌بیته وأصحابه فی كربلاء، المشتهر بمقتل ابى مخنف، قم، منشورات

الرضى، 1362 ش، ص 131 و ر. ك: ینابیع المودّة، قندوزى، ص 346 و احقاق الحق، ج 11، ص 633.

(8). موسوعة كلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقر العلوم، قم، دار المعروف، اوّل، 1415 ق، ص511 و ینابیع المودة، ج 2، ص 416.

(9). وقایع عاشورا، سید محمّد تقى مقدّم، ص 455 و حضرت رقیه، شیخ على فلسفى، ص 550؛ به نقل از: ستاره درخشان شام، ص 200.

(10). بحار الانوار، محمّد باقر مجلسى، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج 45، ص 115.

(11). سیف از اصحاب بزرگوار امام صادق‏‌علیه‌السلام و امام كاظم‏‌علیه‌السلام و از راویان برجسته و مشهور شیعه بوده است كه رجال شناسان بزرگى چون شیخ طوسى در فهرست، نجاشى در رجال، علّامه حلّى در خلاصة الاقوال، ابن داوود در رجال و علّامه مجلسى در وجیزه به وثاقت وى تصریح كرده‏اند.

ابن ندیم در فهرست خویش، وى را از آن دسته از مشایخ شیعه مى‏شمارد كه فقه را از ائمه‏‌علیه‌السلام روایت كرده‏اند. شیخ طوسى در رجال خویش، وى را صاحب كتابى مى‏داند كه در آن از امام صادق‌علیه‌السلام روایت نقل كرده است. مرحوم سید بحر‌العلوم در الفوائد الرجالیه لیستى از راویان شهیر شیعه، همچون: محمّد بن أبی عمیر و یونس بن عبد الرحمان را آورده است كه از وى روایت نقل كرده‏اند. همچنین وى، طبق نقل امام باقر‌علیه‌السلام از جمله راویان زیارت معروف عاشورا است.

(ر. ك سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، شیخ على ابو الحسنى (منذر)، ص 140 و 141، به نقل از: ستاره درخشان شام، ص 20.)

(12). المنتخب فی جمع المراثى والخطب المشتهر بالفخرى، شیخ فخر الدین طریحى، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1412 ق / 1992م، ج 2، ص436؛ سیاهپوشى در سوگ ائمّه نور، همان، ص 320؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین، تحقیق سید حسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403 ق، ج 7، ص 326؛ ستاره درخشان شام، همان، ص 21 و ادب الطف، سید جواد شبّر، بیروت، مؤسسة البلاغ، ج 1، ص 196.

(13). الوقایع والحوادث، محمّد باقر ملبوبى، قم، انتشارات دین و دانش، ج 3، ص 192؛ سوگنامه آل محمد‌صلی‌الله‌علیه‌وآله، محمدى اشتهاردى، قم، انتشارات ناصر، 1375 ش، ص 340، نامبرده از انوار الشهاده نقل كرده است؛ سرگذشت جانسوز حضرت رقیه، ص 22.

(14). همان، ص 518 و 519.

(15). سرگذشت جانسوز رقیه، ص 29؛ ثمرات الحیاة، ج 2، ص 38؛ به نقل از: ستاره درخشان شام، ص 202.

(16). حضرت رقیه، على فلسفى، ص 7، به نقل از: ستاره درخشان شام، ص 203.

(17). ر. ك: ستاره درخشان شام، ص 204 و سرگذشت جانسوز رقیه، ص 27.

(18). مرحوم شیخ عباس قمى درباره كتاب كامل بهائى مى‏نویسد: «كتاب كامل بهائى نوشته عماد الدین طبرى، شیخ عالم ماهر خبیر متدرّب نحریر متكلّم جلیل محدّث نبیل و فاضل فهّامه، كتابى پرفایده است كه در سنه 675 ق تمام شده و قریب به 12 سال همّت شیخ مصروف بر جمع‏آورى آن بوده است؛ اگر چه در اثناى آن چند كتاب دیگر تألیف كرده است. سپس مى‏افزاید از وضع آن كتاب معلوم مى‏شود كه نُسخِ اصول و كتب قدماى اصحاب نزد او موجود بوده است؛ از جمله كتاب «الهاویه فی مثالب معاویه» تألیف قاسم بن محمّد بن احمد مأمونى از علماى اهل سنّت. ر. ك: ستاره درخشان شام، همان، ص 15 و فوائد الرضویة، ص 111.

(19). كامل بهائى، عماد الدین طبرى، قم، مكتبة المصطفوى، ج 2، ص 179.

(20). منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، چاپ اسلامیة، ج 1، ص 316؛ همان، چاپ مؤسسة انتشارات هجرت، ج 1، ص 807.

(21). نفس المهموم، شیخ عباس قمى، قم، انتشارات بصیرتى، و چاپ انتشارات مكتبة الحیدریة، اوّل، 1379 ش، ص 415 و 416؛ معالى السبطین، حائرى، بیروت، مؤسسة النعمان، 1412 ق، ج 2، ص 170؛ الدمعة الساكبة، محمّد باقر بهبهانى، بیروت، مؤسسة الاعلمى، ج 5، ص 141.

(22). ریاض الاحزان، محمّد حسن قزوینى، ص 144، به نقل از: قصّه كربلا، ص 518.

(23). معالى السبطین، همان، ج 2، ص 214؛ سرگذشت جانسوز حضرت رقیه، ص 9، به نقل از ستاره درخشان شام، همان، ص 197.

(24). دختران.

(25). تذكرة الشهداء، ملا حبیب اللّه كاشانى، منتخب التواریخ، ص 299، به نقل از: ستاره درخشان شام، همان، ص 195 و 196.

(26). سرگذشت جانسوز حضرت رقیه، ص 53 و ستاره درخشان شام، همان، ص 13 - 14.

(27). ریاحین الشریعه، محلّاتى، كتابفروشى اسلامیه، ج 3، ص 309.

(28). معالى السبطین، همان، ج 2، ص 214؛ سرگذشت جانسوز حضرت رقیه، ص 9، به نقل از: ستاره درخشان شام، ص 197.

(29). زندگانى چهارده معصوم، عمادزاده، ج 1، ص 633؛ كشف الغمّه، اربلى، همان، ج 2، ص 216؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ص 368؛ اخبار الطوال، دینورى، قم، منشورات الرضى، ص 262.

(30). السیده رقیه، عامر الحلو، ص 42، به نقل از: ستاره درخشان شام.

(31). ترجمه ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 137.

(32). ر. ك: ستاره درخشان شام، ص 199.

(33). كامل بهائى، ج 2، ص 179.

(34). نفس المهموم، ص 456؛ معالى السبطین، ص170 والدمعة الساكبه، ص 141.

(35). منتهى الآمال، همان (چاپ اسلامیه)، ج 1، ص317.

(36). منتهى الآمال، همان، ج 1، ص 317، با تلخیص.

(37). شعراء/227.

(38). منتخب التواریخ، میرزا هاشم خراسانى، انتشارات علمیه اسلامیه، باب پنجم، ص 299 و ستاره درخشان شام، ص 211.

(39). قمقام زخار، فرهاد میرزا، تهران، انتشارات اسلامیه، ص 579 و قصّه كربلا، ص 520.

(40). الوقایع والحوادث، ج 5، ص 81؛ ستاره درخشان شام، همان، ص 220؛ زینب، فروغ تابان كوثر، ص 366.

(41). منتخب التواریخ، میرزا هاشم خراسانى، انتشارات علمیه اسلامیه، ص 388، باب ششم و ستاره درخشان شام، ص 11 و 12، با تلخیص و تغییر عبارات.

(42). كرامات و معجزات، سید هادى خراسانى، ص 9، به نقل از: ستاره درخشان شام، ص 13.

(43). همان، ص 279.

 لینک دانلود مجموعه کاملی از سخنرانی های مرحوم استاد مصباح یزدی در موضوعات مختلف از جمله: اهمیت و فلسفه ذکر، مفهوم قلب و نفس و روح، توصیف دنیا و مکر و فریب آن، مفهوم و معنای اخلاق و ... 129 فایل صوتی

دانلود مجموعه مناجات های زیبا با خداوند با صدای مداحان: ارضی، حدادیان، کریمی، خلج، میرداماد، سلحشور، طاهری، طاهری و دیگر مداحان، شامل نواهای: خدایا اگر بنده ای بدکارم ...، غرق گنه نا امید مشو...، پنجره ای باز کن ای مهربان و ...- 122 فایل صوتی

دانلود مجموعه کامل ادعیه و زیارات از استاد فرهمند، شامل: دعای عهد، دعای سمات، دعای توسل، زیارت آل یاسین، زیارت جامعه کبیره، زیارت امین الله، مناجات حضرت علی (ع) در مسجد کوفه و ...

دانلود گلچین روضه خوانی و مناجات محرم از حسن خلج شامل نواهای: صدای گریه تو پیر کرده عالم را، شام غربت سر اومد، دیدی افتادی از پا، مشک امید و عباس، نمی دانم چرا هر وقت شعر از یاس می خوانم ... 95 فایل صوتی

دانلود مجموعه مداحی دشتی از مداحان: کریمی، حدادیان، خلج، بنی فاطمه، طاهری، نبوی، میرداماد و ...