Super User
مجموعه کامل ادعیه و زیارات از مداحان مختلف
دانلود مجموعه ادعیه و زیارات با صدای مداحان مشهور، شامل دعای کمیل، دعای جوشن کبیر، دعای ندبه، دعای عرفه، دعای توسل، زیارت عاشورا، حدیث کسا، زیارت آل یاسین و ...
لطیفه بخوانید لطیفه بگویید (1)
خوردن هسته خرما
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام مشغول خوردن خرما بودند و پیامبر صلی الله علیه و آله هر خرمائی كه میخورد، هستهاش را به طور پنهانی در مقابل حضرت امیر علیه السلام قرار میداد.
وقتی خرما تمام شد ـ و هستههای زیادی جلوی حضرت علی علیه السلام جمع شد و مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ خرمائی نبود ـ حضرت رسول صلی الله علیه و آله به شوخی فرمودند: «مَن كَثُرَ نَواهُ فَهُوَ أَكُولُ» یعنی: هر كس كه هسته بیشتری جلویش جمع شده، پرخور است.
امیرالمؤمنین علیه السلام عرض كرد: «مَن أَكَلَ نَواهُ فَهُوَ أَكُولُ» یعنی: هركس كه هستهها را خورده، پرخور است. (1)
خلاصی از پادرد
پیامبر صلی الله علیه و آله در جمع اصحاب و انصار نشسته بودند و پای مباركشان خسته شده بود؛ ولی با توجه به حیا و ادب بسیار بالایی كه داشتند، پای مبارك را دراز نمیكردند. پس از گذشت لحظاتی، یك پایشان را دراز كردند و از حاضران پرسیدند: «این پای من، به چه چیزی شبیه میباشد؟»
هر یك از حضّار، به مقتضای ذوق و سلیقه خود، تشبیهاتی كردند و پیامبر هیچ یك را نپذیرفت. گفتند: «یا رسول اللّه! خودتان بفرمایید كه پای مباركتان شبیه به چیست؟»
حضرت، تبسمی كرده و پای دیگرشان را نیز دراز نموده و فرمودند: «آن پای من، به این پای من شبیه میباشد.» (2)
«لا» و «لنا»
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه ابوبكر و عمر كه در طرفین حضرت بودند، قدم میزدند. عمر گفت: «یا ابالحسن! أنت بیننا كالنّون فی لنا» یعنی: یا علی! تو در بین ما مثل نون «لنا» میباشی (و منظورش این بود كه ما دو تا، قدّمان بلندتر از توست.)
حضرت علی علیه السلام در جواب فرمود: «لَوْ لَمْ أَكُنْ بَینَكُما لَكُنْتُما لا» اگر من در بین شما نبودم، شما «لا» میشدید و هیچ بودید. (3)
بس تجربه كردیم در این دیر مكافات با دُرد كشان هر كه در افتاد بر افتاد
فریاد كه با زیركی آن مرغ سخنسنج پندار زدش راه و به دام خطر افتاد
كفش خوری
ابو هریره جهت شوخی با پیامبر صلی الله علیه و آله، كفشهای آن حضرت را برداشت و پیش خرما فروش رفت و آنها را گرو گذاشت و كمی خرما گرفت و نزد پیامبر بازگشت و شروع كرد به خوردن خرماها.
پیامبر پرسید: «ابوهریره، چه میخوری؟» گفت: «كفشهای رسول خدا را.»
مخلوق زیباتر از خالق
وقتی كه حضرت ابراهیم علیه السلام را پیش نمرود بردند، دید مردی بسیار زشت رو بر تخت نشسته است و غلامان و كنیزان زیبارویی در خدمت او هستند.
حضرت پرسید: «او كیست؟» گفتند: «او خدای ما، نمرود است.»
پرسید: «این افرادی كه در اطراف او صف كشیده اند، چه كسانی هستند؟»
گفتند: «آفریدگان و مخلوقات او هستند.»
خلیل اللّه فرمود: «چگونه است كه این خدا، بندگانش را بهتر از خودش خلق كرده است؟» فَبُهِتَ الَّذی كَفَرَ. (4)
ذات نایافته از هستی بخش كی تواند كه شود هستی بخش
امامزاده یعقوب
مردی درباره زندگی پیامبران صحبت میكرد. در ضمن صحبتهایش گفت: «حضرت امامزاده یعقوب را در مصر، بالای گلدسته، شغال خورد.»
یكی از مستمعین گفت: «حضرت آقا! آنكه میگویی، امامزاده نبود و پیغمبرزاده بود. یعقوب نبود و یوسف بود. در مصر نبود و در كنعان بود.
بالای گلدسته نبود و ته چاه بود. شغال نبود و گرگ بود؛ و اصلاً خوردنی در كار نبود و قضیه دروغ بود.»
آموزش عربی
شخصی پس از چند سال اقامت در عربستان، به شهر و دیار خود بازگشت. اقوام و نزدیكانش به دیدن او آمدند و از او پرسیدند: «در این چند سالی كه در آنجا بودی، عربی را خوب یاد گرفتی؟». گفت: «آری».
پرسیدند: «در عربی به شتر چه میگویند؟» گفت: «چرا از آن گنده گندهها سؤال میكنید؟ از چیزهای كوچكتر بپرسید» گفتند: «به خرگوش چه میگویند؟» گفت: «گفتم كوچك، ولی نه اینقدر كوچك. از این وسط مسطها بپرسید» پرسیدند: «به بز چه میگویند؟» گفت: «خود بز را نمیدانم. ولی به بچهاش یك چیزی میگفتند.» (5)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1. لطائف الطوائف، ص90.
2. مردان علم در میدان عمل، ج3، ص364.
3. لطائف الطوائف، ص 25.
4. ریاض الحكایات، ص126.
5. نقل از لطیفههای تلخ و شیرین از مردمان اهل دین، مصطفی درویش.
لطیفه بخوانید لطیفه بگویید (2)
قناعت
* ابوذر غفارى به همراه یكى دیگر از صحابه، مهمان سلمان فارسى بود. سلمان، كمى نان و نمك آورد و گفت: «اگر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از تكلّف نهى نفرموده بود، چیز بهترى حاضر مىكردم». ابوذر گفت: «اگر مقدارى سبزى باشد، تكلّف نیست». سلمان به دكّان سبزى فروشى رفت و چون پولى نداشت، آفتابهاش را گرو گذاشت و كمى سبزى خرید.
وقتى غذا تمام شد، ابوذر گفت: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى قَنَعَنا بِما رَزَقَنا؛ شكر خداى را كه ما را به آنچه كه روزیمان فرموده، قانع ساخته است». سلمان گفت: «اگر قانع بودید، آفتابه من گرو نمىرفت.» (1)
دوست داشتن عایشه
مردى ناصبى از شیعهاى پرسید: «آیا تو عایشه را دوست دارى؟» شیعه گفت: «آیا تو راضى مىشوى من زن تو را دوست داشته باشم؟» ناصبى گفت: «نه».
شیعه گفت: «پس چرا چیزى را كه شایسته زن خودت نمىدانى، شایسته زن رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مىدانى؟» (2)
ممانعت از كار خداوند
دو نفر شیعه و سنّى، در مورد معاویه بحث مىكردند. شیعه گفت: «معاویه اهل جهنّم است». سنّى گفت: «معاویه از صحابه پیامبر بود؛ پس اهل نجات است و خداوند او را به بهشت مىبرد.»
شیعه گفت: «اگر خداوند بخواهد معاویه را به بهشت ببرد، ما شیعهها نمىگذاریم.» سنّى با تعجّب پرسید: «چگونه از كار خداوند جلوگیرى مىكنید؟» شیعه گفت: «همان طور كه خداوند جل جلاله مىخواست على علیهالسلام را خلیفه كند و شما جمع شدید و نگذاشتید». (3)
عزل از نبوّت
شخصى ادعاى پیامبرى كرد. او را نزد خلیفه بردند. خلیفه گفت: «چه مىگویى و حرف حسابت چیست؟» گفت: «من پیغمبر خدا هستم و هر سه روز یكبار، جبرئیل بر من نازل مىشود.» خلیفه گفت: «معجزهاى نشان بده.» گفت: «تا جبرئیل نیاید، نمىتوانم معجزهاى نشان بدهم..» خلیفه پرسید: «جبرئیل كى مىآید؟» گفت: «تازه رفته است و سه روز دیگر مىآید».
خلیفه احساس كرد كه او در اثر ضعف و گرسنگى، دچار مشكل روانى شده و خبط كرده است. دستور داد او را در مطبخ خانه مخصوص خلیفه ببرند و از غذاهاى خوب و مقوّى به او بخورانند.
بعد از سه روز كه او را حاضر كردند، خلیفه گفت: «اى پیغمبر بر حق! حالت چطور است؟» گفت: «حالم خیلى بهتر از سابق است». خلیفه پرسید: «آیا در این چند روز، جبرئیل بر تو نازل شده است؟» گفت: «آرى، قبلاً هر سه روز یكبار مىآمد و حالا هر روز سه بار مىآید».
خلیفه پرسید: «آیا پیغامى هم برایت آورده است؟» گفت: «آرى، جبرئیل نازل شد و گفت: «حقّت سلام مىرساند و مىفرماید كه خوب جائى پیدا كردهاى. مبادا آنجا را ترك كنى و به جاى دیگرى بروى؛ و الاّ تو را از درجه پیغمبرى ساقط خواهم كرد». (4)
نقل حدیث
اشعب بن جابر، بسیار شوخ و لطیفه گو بود. وقتى پیر شد، او را ملامت كردند كه: «تو دیگر پیر شدهاى و وقت هزل گوئى و شوخى كردن تو گذشته است. حال دیگر نوبت توبه و انابه است. در این آخر عمر، مدتى هم مشغول شنیدن وعظ و حدیث باش.»
گفت: «به وَاللّه من حدیث هم شنیدهام.» گفتند: «اگر راست مىگویى، حدیثى نقل كن». گفت: «نافع بن بُدَیل از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله برایم نقل كرد كه دو خصلت پسندیده است كه در هر كس باشد، سعادت دنیا و آخرت نصیب او مىگردد».
اهل مجلس كه خیلى خوششان آمده بود، شروع به «بهبه» و «چه چه» كردند و به او احسنت و آفرین گفتند؛ سپس از او خواستند كه ادامه حدیث را نقل كند. اشعب گفت: «یكى از خصلتها را نافع فراموش كرده بود و دیگرى را من از یاد بردهام.» (5)
ادعاى خدائى
در زمان هارون الرشید، شخصى مدّعى خدائى شد. او را نزد خلیفه بردند. خلیفه براى اینكه او را بترساند گفت: «چند روز قبل، شخصى ادعاى پیغمبرى كرد؛ او را كشتیم». گفت: «بسیار كار خوبى كردید؛ چون من او را نفرستاده بودم.» (6)
رجعت
ابوحنیفه از مؤمن طاق پرسید: «تو قائل به رجعت هستى؟» گفت: «آرى». ابو حنیفه گفت: «پس، پانصد دینار به من قرض بده تا هنگام رجعت، به تو باز گردانم». مؤمن طاق گفت: «تو ضامن بیاور كه در آن زمان، به صورت انسان بر مىگردى و به شكل میمون نخواهى بود؛ تا من به تو قرض بدهم». (7)
پیغمبر نه آهنگر
در زمان مأمون، شخصى ادّعاى پیامبرى كرد. او را نزد خلیفه بردند. مأمون از او پرسید: «معجزه تو چیست؟» گفت: «هر چه بخواهى». مأمون قفل بستهاى را به او داد و گفت: «این قفل را باز كن».
گفت: «من ادّعاى پیغمبرى كردم، نه ادّعاى آهنگرى.» (8)
امامت و شهادت نسّاج
سلیمان بن مهران اعمش، در زمان حضرت صادق علیهالسلام از محدّثین شیعه و بسیار لطیف و شوخ طبع بود.
یك روز، داود بن عمر كه شغلش نسّاجى بود از اعمش پرسید: «به نظر تو، نماز خواندن پشت سر نسّاج چگونه است؟» گفت: «بدون وضو اشكال ندارد».
داود پرسید: «شهادت دادن نسّاج چگونه مىباشد؟» گفت: «به انضمام شهادت دو مرد عادل، قبول است». (9)
تقیه
ابن جوزى واعظ، بنابر نظر بعضى از بزرگان، شیعه مذهب بوده و از روى تقیه، اظهار تسنّن مىكرده است.
از او پرسیدند: «خلیفه بلافصل پیامبر صلىاللهعلیهوآله، على علیهالسلام بود یا ابوبكر؟» گفت: «كسى كه دخترش در خانه او بود.»
(این جمله دو پهلوست. یكى اینكه: خلیفه بلافصل، على علیهالسلام است كه دختر پیامبر صلىاللهعلیهوآله در خانه على علیهالسلام است.
دوم اینكه: خلیفه بلافصل، ابوبكر است كه دختر ابوبكر در خانه پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىباشد) .
و همچنین در مورد تعداد خلفاى بعد از حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله از او سؤال كردند. گفت: «چند بار بگویم چهار نفر، چهار نفر، چهار نفر.»
(در اینجا نیز معلوم نیست كه آیا منظور او، واقعا چهار نفر است كه طبق نظر اهل سنّت مىباشد. یا منظورش سه تا چهار تا یعنى دوازده تا است كه طبق نظر مذهب تشیع مىباشد) . (10)
صلیب یا الاغ؟!
ابوالحسن على بن میثم، از مردى مسیحى پرسید: «این صلیب را براى چه به گردنت آویختهاى؟» گفت: «به جهت اینكه این صلیب، شبیه همان چیزى است كه حضرت عیسى علیهالسلام را از آن به دار آویختند».
ابوالحسن پرسید: «آیا آن حضرت، دوست داشت كه او را از آن صلیب، به دار آویزند؟» گفت: «نه».
ابوالحسن پرسید: «آیا آن حضرت به الاغى كه سوارش مىشد و از آن، جهت رفع حوائج و انجام كارها بهره مىبرد، علاقه داشت یا نه؟» گفت: «آرى».
ابوالحسن گفت: «پس چرا آن چیزى را كه حضرت عیسى علیهالسلام دوست داشت، رها كردهاى و آن چیزى را كه حضرت از آن بدش مىآمد، به گردنت آویختهاى؟ اگر قرار باشد به جهت یاد و نام آن حضرت، چیزى را به گردنت بیاویزى، آن الاغ است، نه صلیب!». (11)
- پاورقــــــــــــــــــــی
*. آنچه در این مجموعه آمده، از كتاب «لطیفههاى تلخ و شیرین از مردمان اهل دین»، نوشته مصطفى درویش اقتباس گردیده و گاه تغییر اندكى در لطیفهها ایجاد شده است.
1. لطائف الطوائف، ص311.
2. خزائن نراقى، ص247.
3. بازار دانش، ص50.
4. ریاض الحكایات، ص123.
5. لطائف الطوائف، ص262.
6. ریاض الحكایات، ص122.
7. الكلام یجرّ الكلام، ج2، ص157.
8. ریاض الحكایات، ص123.
9. مردان علم در میدان عمل، ج1، ص447.
10. همان، ص437.
11. همان، ص468.
لطیفه بخوانید لطیفه بگویید (3)
توصیف خلیفه
در منزل والى بصره، بین بهلول و عمر بن عطاء عدوى مناظرهاى صورت گرفت. پس از بحثهاى زیادى كه انجام شد، عمر عدوى از بهلول پرسید: «امام تو كیست؟».
بهلول گفت: «سَبَّحَ فى كفِّهِ الحِصى و كَلَّمَهُ الذِّئْبُ اذا عَوى و رُدَّتِ الشّمْسُ لَهُ بَینَ المَلأ و أَوْجَبَ الرَّسُولُ عَلَى الخَلْقِ لَهُ الوِلاء، فذلك امامى و امام البریات» یعنى امام من كسى است كه سنگریزه در كف دستش تسبیح گفت و گرگ با او صحبت كرد و خورشید به خاطر او برگشت و حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله ولایت او را بر تمام خلق، واجب كرد. او امام من و امام همه جهانیان است.
عدوى گفت: «واى بر تو! آیا هارون الرشید را به عنوان امام و خلیفه، قبول ندارى؟»
بهلول گفت: «واى بر تو اى ملعون! یعنى تو مىگویى هارون الرشید، فاقد این اوصاف است؟ پس تو دشمن خلیفه هستى و به دروغ، او را خلیفه مىدانى».
و با این ترفند، او را رسوا نمود و والى، عدوى را از مجلس بیرون كرد. (1)
پیامبر خوش ذوق
مردى را كه ادعاى نبوّت مىكرد، نزد هارون الرّشید بردند. هارون پرسید: «معجزهات چیست؟» گفت: «هر چه بخواهى». هارون گفت: «این چند نوجوان بىریش را كه در مجلس حضور دارند، ریشدار كن». گفت: «حیف است كه این صورتهاى زیبا و نیك را زشت كنم. اگر بخواهى، تو را بىریش مىكنم» (2)
خطبه در چاه
روزى، متوكّل به همنشینان خود گفت: «از مطاعنى كه به عثمان، نسبت داده مىشود این است كه وقتى ابوبكر خلیفه شد و از منبر بالا رفت، یك پله پایینتر از جایگاه پیامبر صلىاللهعلیهوآله نشست؛ و وقتى عمر خلیفه شد، یك پله پایینتر از جایگاه ابوبكر نشست. ولى هنگامى كه عثمان به خلافت رسید، احترام پیامبر صلىاللهعلیهوآله و خلفا را رعایت نكرد و در بالاترین نقطه منبر جلوس نمود».
یكى از حضّار گفت: «پس عثمان، حق زیادى بر گردن شما دارد. زیرا اگر او سنّت شیخین را نمىشكست و هر یك از خلفاى بعد او، یك پله پایینتر مىآمدند، حالا مىبایست شما در درون چاه، براى ما خطبه مىخواندید». (3)
پیامبر زن
در زمان خلافت الواثق باللّه، زنى را به جرم ادعاى نبوّت، دستگیر كردند و به نزد خلیفه بردند. خلیفه پرسید: «آیا تو قبول دارى كه محمّد بن عبدالله صلىاللهعلیهوآله پیامبر و فرستاده خداست؟» گفت: «بله». خلیفه گفت: «مگر ایشان نفرمودهاند كه لا نَبِىَّ بَعْدى».
زن گفت: «آرى، ولى ایشان نگفتند: لا نَبِیةَ بَعْدى». (4)
فرعونِ پیامبر
به مردى گفتند: «نام پیامبرانى را كه در قرآن آمده، بگو». گفت: «موسى، عیسى، یحیى،... فرعون». گفتند: «فرعون كه پیامبر نبود». گفت: «او ادعاى خدائى داشت؛ شما او را به اندازه یك پیغمبر هم قبول ندارید؟!»
لاى نبىّ
مردى ادّعاى پیامبرى كرد. گفتند: «دلیل نبوت تو چیست؟»
گفت: سخن محمد بن عبدالله كه گفته است «لا نَبِىَّ بَعْدى» و من «لا» هستم.
سیاست علم الهدى
مرحوم سید مرتضى رحمهالله كه در زمان خود، مرجعیت شیعه را به عهده داشت، عازم زیارت خانه خدا شد. علما و مجتهدین عراق، خواستند در این سفر، همراه سید باشند. سید نیز به این شرط همراهى آنها را پذیرفت كه همه آنها لباس روحانیت را كنار بگذارند و در این سفر، با لباس عادى و به عنوان خدمه، آشپز، اسطبل دار و... با او همراه شوند.
همه پذیرفتند و راهى شدند و در میان آنها، فقط خود سید مرتضى معمّم بود.
وقتى وارد مكّه شدند، علماى مخالف شیعه، از سید مرتضى خواستند تا مجلس مناظرهاى با هم تشكیل بدهند و در مورد مذهب حقّه و دیگر مسائل علمى، بحث و تبادل نظر كنند. سید نیز از این پیشنهاد، استقبال كرد.
در روز مناظره، سؤال بسیار مشكل و پیچیدهاى از سید پرسیدند. سید پوزخندى زد و گفت: «جواب این سؤال، بسیار واضح و روشن است؛ به طورى كه اسطبل دار من هم مىتواند به آن جواب دهد» سپس اسطبل دار را احضار كرد و از او خواست كه جواب مسئله را بازگو نماید. او نیز به نحو احسن، جواب مسئله را گفت و رفت. سؤال دیگرى پرسیدند. این بار، سید جواب مسئله را به آشپز ارجاع داد و او نیز، به طور كافى و وافى، سؤال مطرح شده را پاسخ گفت. و همین طور، هر سؤالى كه طرح مىشد، سید به یكى از خدمهاش ارجاع مىداد.
وقتى مخالفان، این منظره را دیدند، با خود گفتند: «وقتى اسطبل دار و آشپز سید مرتضى اینقدر با سواد و ملاّ باشند، پس خود سید چگونه است؟»
و این قضیه، موجب اعزاز و احترام شیعه، در نزد مخالفان گردید.
على علیهالسلام و حوضش
آقائى بالاى منبر گفت: «روز قیامت، على علیهالسلام در كنار حوض كوثر مىایستد و به شیعیان، آب مىدهد. البته كسانى مىتوانند از آن آب بخورند كه نماز بخوانند، روزه بگیرند، خمس و زكات بدهند، زنا نكنند، شراب نخورند، دزدى نكنند، دروغ نگویند، تهمت نزنند، غیبت نكنند و..»
یكى از مستمعین بلند شد و گفت: «اگر واقعا اینطور باشد كه شما مىگویید، پس على علیهالسلام مىماند و حوضش»
از سگ كمتر
مرد مسلمانى، وارد شهر یهودى نشین شد. مردى یهودى او را دید و گفت: «این روزها چقدر مسلمان بدینجا مىآید! هم اكنون در این شهر، مسلمان از سگ بیشتر است».
مرد مسلمان با خونسردى گفت: «ولى در شهر ما، یهودى از سگ كمتر است».
- پاورقــــــــــــــــــــی
1. مردان علم در میدان عمل، ج1، ص492.
2. ریاض الحكایات، ص124.
3. زهر الربیع، ص332.
4. ریاض الحكایات، ص124.
لطیفه بخوانید لطیفه بگویید (4)
خربزه سه روزه
مردی ادعای پیغمبری کرد. او را نزد پادشاه بردند. پادشاه از او پرسید: «معجزه ات چیست؟» گفت: «هر چه بخواهید.» شاه گفت: «خربزهای برای ما حاضر کن.» گفت: «سه روز به من مهلت بدهید.» شاه گفت: «همین حالا حاضر کن وگرنه تو را میکشم!».
گفت: «ای پادشاه! انصافت کجا رفته؟ خداوند عالم با آن قدرتی که دارد، خربزه را در مدت سه ماه میآفریند. حال من که پیغمبر او هستم، به من سه روز مهلت نمیدهید؟!». [1]
بی دینها
مردم مسلمانی در ماه رمضان، گوشتی بریان کرده بود و مشغول خوردن بود. مردی یهودی از راه رسید و با او مشغول خوردن شد. مسلمان گفت: «مگر گوشتی که توسط ما مسلمانها ذبح شده، بر شما حرام نیست؟» یهودی گفت: «آری». مسلمان گفت: «پس چرا از این گوشت میخوری؟» یهودی گفت: «چون من در مراتب بی دینی در بین یهودیها، مثل تو هستم در میان مسلمانها که در ماه رمضان روزه ات را میخوری». [2]
زنده شدن مردگان
ناصر خسرو در خصوص اینکه ممکن نیست اجزاء مردگان در روز قیامت به حالت اول برگردد گفته:
مردهای را به دشت، گرگ بخورد زو بخورند کرکس و زاغان
این چنین کس به حشر زنده شود؟ تیز [3] بر ریش مردم نادان
خواجه نصیر الدین طوسی نیز در جواب او، چنین فرموده است:
کردگارش به حشر زنده کند گرچه اعضای او شود جُوجُو
ز اولین بار نیست مشکلتر تیز بر ریش ناصرِ خسرو [4]
مرحوم سگ
مردی در بغداد، سگی داشت که از خانه و گوسفندان او محافظت میکرد. پس از ایامی، سگ مُرد و صاحبش به خاطر شدت محبّتی که به آن سگ داشت، در قبرستان مسلمانها دفنش کرد.
خبر در شهر پیچید و به گوش قاضی رسید. قاضی، مرد را احضار کرد و بعد از سرزنش بسیار، به جرم هتک قبور مؤمنین، حکم به سوزاندن آن مرد نمود.
وقتی خواستند صاحب سگ را ببرند، گفت: «با جناب قاضی، حرفی خصوصی دارم». گفت: «بگو!.» مرد، نزدیکتر رفت و زیر گوش قاضی گفت: «وقتی مرض سگ شدید شد، وصیت کرد که در ازای چند سال خدمتی که به من کرده، چند تا از گوسفندهایم را خدمت حضرتعالی بیاورم تا شما برای او دعا کنید.»
قاضی تا این حرف را شنید، گفت: «خداوند به تو جزای خیر عنایت کند و سگت را در بهشت جای دهد؛ آن مرحوم، دیگر چه وصیتی کرد؟» [5]
دل زدگی از اسلام
روزی قطب الدین علامه شیرازی، به محله یهودی نشین رفت و احبار و اعیان آنها را جمع کرد و گفت: «از مسلمانی دلم زده شده و دیگر از اسلام خسته شدهام. اگر چهل روز به من خدمت کنید و غذاهای دلخواه مرا تهیه کنید، به دین شما در میآیم و آئین شما را تقویت میکنم.»
یهودیها با هم مشورتی کردند و دیدند اگر قطب الدین ـ که از دانشمندان معروف اسلامی است ـ یهودی شود، دینشان تقویت میشود؛ به همین جهت پذیرفتند و تا آنجا که در توانشان بود به قطب الدین خدمت کردند.
بعد از چهل روز، قطب الدین گفت: «همان طور که خداوند بر میهمانی موسی علیهالسلام ده روز اضافه کرد، شما هم ده روز دیگر بر این ضیافت بیفزایید.»
وقتی که پنجاه روز به اتمام رسید، احبار یهود نزد قطب الدین رفتند و به او گفتند: «در کار خیر، تأخیر جائز نیست. وقت آن رسیده که به وعده خود وفا کنید.»
قطب الدین گفت: «ای جهود! شما چقدر ابله هستید. من پنجاه سال است که طعام و شراب مسلمانان را میخورم و لباس آنها را میپوشم ولی هنوز مسلمان نشدهام. حال شما میخواهید با پنجاه روز، یهودی شوم». [6]
سوادآموزی
پادشاهی از اطرافیانش پرسید: «آیا میتوان به حیوانات هم، سواد خواندن آموخت؟» گفتند: «خیر». ملّای مکتبی که در مجلس حاضر بود، گفت: «من میتوانم». سپس از شاه مهلت خواست و به منزل رفت.
در منزل، کتاب بزرگی را برداشت و در میان ورقهای آن، کاه ریخت و هر روز آن کتاب را در مقابل الاغش قرار میداد و آن را ورق میزد و الاغ، آن کاهها را میخورد. بعد از چند روز، خود الاغ یاد گرفت کتاب را با زبانش ورق بزند و کاهها را بخورد؛ و در مدّت یک ماه، الاغ زبان بسته، در این کار ماهر شد.
ملّای مکتب، به شاه خبر داد و مجلسی تشکیل دادند و الاغ را حاضر نمودند و کتابی را در مقابلش قرار دادند. الاغ بیچاره، اولین ورق را کنار زد و کمی مکث کرد و دید از کاه خبری نیست. دوباره ورق زد و کمی مکث کرد و باز هم چیزی نیافت و به این ترتیب، تمام کتاب را ورق زد و چون چیزی عایدش نشد، شروع به عرعر کرد.
پادشاه و دیگر حاضران در مجلس، به ملّای مکتبی آفرین گفتند و او را تحسین کردند. سپس پادشاه از او پرسید: «چرا الاغ اینقدر عرعر میکند؟»
ملّا فوراً جواب داد: «دعا به جان اعلی حضرت همایونی میکند که سبب باسوادیش شده است».
خدای خر نشناس
مردی، خری داشت که بسیار پیر و لاغر بود و علوفه زیادی میخورد و کاری هم نمیکرد. درعوض، گاوی داشت که بسیار فربه و شیر ده بود. یک شب با خداوند مناجات کرد و گفت: «الهی! این خر را بکش که من از خرج زیاد او به تنگ آمدهام.» صبح که شد، دید گاوش مرده و الاغش زنده مانده است. خیلی دلش سوخت و رو به آسمان کرد و گفت:«خدایا! تو بعد از این همه سال خدائی کردن، بین خر و گاو فرق نمیگذاری؟ من مرگ خر را خواستم، تو گاو مرا میکشی؟»
شخصی در آنجا حاضر بود. گفت: «خدا را شکر کن که دعایت مستجاب نشد. زیرا اگر خداوند میخواست خری را بکشد، باید ابتدا خودِ تو را میکشت. چرا که اگر خر نبودی، خودت آن حیوان زبان بسته را رها میکردی و دیگر مرگش را از خدا طلب نمیکردی». [7]
استدلالی بسیار قوی!
شیخ بهائی) در مصر با یکی از علمای بزرگ اهل سنت ارتباط دوستانه داشت و به او اظهار میکرد که از اهل سنت است. یک روز آن عالم سنّی به شیخ بهائی گفت: «شیعیانی که در ایران با شما هستند، در مورد ابوبکر و عمر چه نظری دارند؟»
شیخ فرمود: آنها دو حدیث برای من بیان کردند که از جواب آن عاجز ماندم. آنها میگویند مسلم در صحیح خود روایت میکند که پیامبر6 فرموده: «هر کس فاطمهظ& را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس که مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده است؛ و هر کس که خدا را اذیت کند کافر است». همچنین در صحیح مسلم، پنج ورق آن طرفتر روایت شده «فاطمه & از دنیا رفت در حالی که نسبت به ابوبکر و عمر، غضبناک بود.» و من نتوانستم جواب این شبهه را بدهم.
عالم سنّی گفت: «بگذار من امشب آن کتاب را مطالعه کنم. فردا جواب خواهم داد.» فردا صبح، عالم نزد شیخ آمد و گفت: «من همیشه به تو میگفتم که این شیعهها در نقل حدیث دروغ میگویند. دیشب صحیح مسلم را نگاه کردم؛ ولی دیدم بین این دو حدیث، بیش از پنج ورق فاصله است». [8]
- پاورقــــــــــــــــــــی
[1]. ریاض الحکایات، ص 122.
[2]. زهر الربیع، ص 28.
[3]. باد معده.
[4]. مردان علم در میدان عمل، ج 3، ص 425.
[5]. زهر الربیع، ص 47.
[6]. لطائف الطوائف، ص 179.
[7]. ریاض الحکایات، ص 170.
[8]. قصص العلماء، ص 236.
لطیفه بخوانید لطیفه بگویید (5)
رسم خدایی و بندگی
مرد فقیری، غلامهای عمید خراسانی را دید كه لباسهای بسیار زیبا و پیراهنهای دیبا بر تن دارند. رو به آسمان كرد و گفت: «خدایا! بنده پروری را از عمید خراسانی یاد بگیر كه غلامهایش را با لباس زربافت و زیبا میآراید.»
از قضا پس از اندك زمانی، بین عمید و یكی از امیرانش، جنگی در گرفت و عمید شكست خورد و فرار كرد. امیر، غلامهای عمید را دستگیر كرد و هر چه به آنها وعده و وعید داد و هرچه آنها را شكنجه كرد تا جای گنجینه عمید را به او بگویند نگفتند.
وقتی آن مرد فقیر، وفا و همت والای آنها را دید، خودش انصاف داد و گفت: «بندگی را هم باید از بندگان عمید خراسانی یاد گرفت.» (1)
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مكن كه خواجه خود روش بنده پروری داند
ازدواج مجدد
مرد جوانی، خدمت یكی از علما رسید و عرض كرد: «زن بسیار مهربان و زیبارویی دارم و هر دو به هم علاقهمند هستیم. ولی متأسفانه از جهت جسمی بسیار ضعیف و لاغر است و قدرت انجام كارهای خانه را ندارد. توان مالیاش را هم ندارم كه مستخدمی بگیرم. به همین جهت، خواستم زن دیگری بگیرم تا كارهای خانه را انجام بدهد. حال، چنین زنی را پیدا كردهام و خود او راضی به ازدواج با من است؛ ولی پدر و مادرش اجازه نمیدهند و میگویند: «تا زن اولت را طلاق ندهی، دختر به تو نمیدهیم.»
از شما تقاضا دارم كه راه چارهای به من بیاموزید تا من هم بتوانم با این زن ازدواج كنم و هم، مجبور به طلاق زن اولم نشوم.
عالم، فكری كرد و گفت: «به زنت بگو به قبرستان برود و خودت به خانه آن دختر برو و بگو: «غیر از زنم كه در قبرستان است، هر زنی كه دارم، طلاق دادم.» پدر و مادر دختر، گمان میكنند آن زن تو كه در قبرستان است، مرده است؛ و دخترشان را به تو میدهند.»
جوان هم همین كار را كرد و به مرادش رسید. (2)
فرق حرّ و خر
مرحوم شیخ حر عاملی رحمه الله صاحب وسائل الشیعه از لبنان به ایران آمد و وارد اصفهان شد، علامه مجلسی رحمه الله از شاه سلیمان صفوی خواست كه از شیخ دیدن كند. شاه سلیمان نیز در نهایت احترام، به دیدن شیخ رفت؛ و پس از چند روز، شیخ حر به همراه علامه مجلسی و چند تن از علمای دیگر، به بازدید شاه رفتند.
در آن زمان، رسم بر این بود كه وقتی علما به دیدار شاه میرفتند، سلطان جهت احترام آنها، بر فرش مخصوص شاهی نمینشست و اگر به علما تعارف میكردند كه بر روی فرش مخصوص بنشینند، آنها هم به احترام سلطان، روی آن نمینشستند.
اما از آنجایی كه شیخ حر به رسومات دربار ایران آشنا نبود، پس از ورود به دربار، بر روی فرش مخصوص شاهی نشست. سلطان صفوی از این كار، دلگیر شد و به شیخ حر گفت: «بین حر با خر چقدر فاصله است؟» شیخ فوراً جواب داد: «یك مسند.»
(یعنی خر، دارای مسند شاهی است و حر، این مسند را ندارد).
به حریت رسیدن مشكلی نیست اگر یك نقطه گیری از خریت
چپ كوری
مرحوم ملا محسن فیض كاشانی رحمه الله چشم چپش نقص داشت.
یكی از علمای اهل سنت نامهای به مرحوم فیض ارسال كرد و در آن نوشت:
روبـه صفتا اگـر تـو روبـاه نـهای چشم چپ تو، راست بگو، كور چراست؟
مرحوم فیض در جواب نوشت:
در مذهب رندان جهان عین عطاست چپ كوری و راست بینی، این شیوه ماست
روبـه صفتـا اگــر تـو روبـاه نـهای بغض علی و آل علی در تو چراست؟ (3)
بدتر از تكفیر
حكیم، شیخ حسین ابن ابراهیم تنكابنی كه از شاگردان مرحوم ملاصدرای شیرازی بود؛ چون شنیده بود كه ملا فاضل قزوینی، حكماء و فلاسفه را تكفیر میكند، به همین جهت به شهر قزوین نمیرفت و میگفت: «من حكیم هستم و میترسم ملافاضل از رفتن من به قزوین، ناراحت شود.»
ملافاضل به حكیم تنكابنی نوشت: « شما نترسید. من از شما ناراحت نمیشوم؛ من كسانی را تكفیر میكنم و از آنها ناراحت میشوم كه فلسفه را خوانده و فهمیده اند وبه آراء آنها اعتقاد پیدا كرده اند؛ اما تو این گونه نیستی.» حكیم تنكابنی كه این را دید، گفت: « فاضل قزوینی اگر تكفیرم میكرد، بهتر از این بود كه نسبت جهل و نفهمی به من بدهد.»
البته، بعدها بین این دو بزرگوار ملاقاتی صورت گرفت و رشته محبت و صداقت در بینشان مستحكم شد. (4)
ادای شهادت
در حالات مرحوم حاجی كلباسی آمده است كه اگر شاهدی جهت اداء شهادت خدمت ایشان میرسید، مرحوم حاجی سؤالات زیادی میكرد تا به تدین او پی ببرد.
یك روز شخصی جهت ادای شهادت، خدمت ایشان رسید. حاجی شغلش را پرسید. گفت: «غسال هستم.» حاجی سؤالاتی در مورد غسل و كفن و دفن ار او پرسید. غسال، پس از اینكه به پرسشهای مرحوم كلباسی جواب داد، گفت: «در ضمن، ما در موقع دفن كردن میت، زیر گوشش چیزی میگوییم، بعد، ذفنش میكنیم.»
حاجی پرسید: «چه میگویید؟» گفت: «میگوییم خوشا به حالت كه مردی و برای ادای شهادت، خدمت حاجی كلباسی نرسیدی.» (5)
فرار از درس
علامه حلی رحمه الله در دوران طفولیت، نزد دائیاش مرحوم محقق حلی رحمه الله درس میخواند.
نقل است كه گاهی شیطنت كودكانه علامه گل میكرد و از پای درس فرار میكرد. محقق نیز به دنبال او راه می-افتاد تا او را بگیرد؛ ولی همین كه به علامه نزدیك میشد، علامه آیه سجده را میخواند و محقق به سجده می-افتاد، علامه نیز كه كودك بود و بر خودش سجده واجب نبود، فرصت را غنیمت میشمرد و پا به فرار می-گذاشت. (6)
مهر خداوند
در گذشته، علما و سلاطین، مهرهایی را كه برای خود میساختند، همراه القاب و عناوین و سجعیاتی بود. مثلاً كسی كه اسمش عباس بود، مینوشت: «بنده شاه ولایت، عباس» یا «سگ درگاه رضا، عباس» و....
یك روز، شخص دروغگویی كه همه او را به این صفت میشناختند، در میان جمعی ادعا كرد كه: «چند سال پیش، از خداوند نامهای به من رسید.» پرسیدند: « از كجا دانستی كه آن نامه از طرف خدا بود؟» گفت: «از مهری كه در پای نامه بود.» پرسیدند: « نوشته مهر چه بود؟» گفت: « بنده آل محمد، خدا.»
پینوشــــــــــــتها:
1. الكلام یجر الكلام، ج 1، ص 181.
2. قصص العلماء، ص 292.
3. همان، ص371.
4. مردان علم در میدان عمل، ج1، ص454.
5. قصص العلماء، ص118.
6. همان، ص358.
آشنایی با منابع دست اول شیعه (10)
حلیۀ المتقین
کتاب شریف «حلیۀ المتقین» از جمله منابع معتبری است که علاوه بر عموم مردم، همواره مورد توجه و مراجعۀ محققین و مبلغین قرار گرفته است. این منبع معتبر شیعه که به زبان فارسی نگاشته شده، و در نوع خود جامع و کامل است، برای تمام اقشار جامعه مفید میباشد. گرچه همه، آن را میشناسند و در هر شهر و روستایی یافت میشود؛ امّا توجه به عمق مطالب آن نیاز به باز شناخت دوباره دارد. علامه مجلسی در این اثر، معارف ناب اهلبیتعلیهمالسلام و بسیاری از آداب واحکام شرعی را با زبان ساده؛ امّا مستند و تحقیقی بیان کرده و در دسترس همگان قرار داده است. بر مبلغین گرامی لازم است که آن را همیشه در دسترس داشته و مکرر مراجعه کنند و احادیث آن را همانند نامش، اولاً بر خود و ثانیاً به مردم شناسانده و در جامعۀ اسلامی همگانی کنند.
در اهمیت این منبع همین بس که علامۀ بحر العلومرحمه الله فرموده است: «ای کاش ثواب تمام تالیفات من در دیوان علامه مجلسی نوشته شود و در عوض ثواب یکی از کتابهای فارسی او (همانند همین کتاب حلیة المتقین) که ترجمۀ متون اخبار اهلبیتعلیهمالسلام است و در دست همه قرار دارد، در نامة عمل من قرار گیرد.» (1)
مطالب کتاب
ابواب و موضوعات متنوع این کتاب در ارائۀ آداب و روشهای زندگی فردی و اجتماعی، نشان میدهد که دین مبین اسلام چقدر جامع و دقیق زندگی انسان را مدیریت میکند که از کوچکترین و کم اهمیتترین مسائل زندگی تا بزرگترین و مهمترین آن دستور و برنامه دارد.
این کتاب به زیباترین شکلی، آداب ارتباط انسانها را در سه محور میآموزد:
1. ارتباط با خود؛
2. ارتباط با خداوند؛
3. ارتباط با دیگران.
ازدواج، تربیت فرزند، آداب مجلس و اماکن عمومی، حقوقهای: خویشاوندان، زیردستان، همسایگان، بی سرپرستان و یتیمان، دوستان، بیماران، نیازمندان، مظلومان، از کار افتادگان، مردگان، حقوق متقابل والدین و فرزندان و زن و شوهر، و... و برخی از آداب و روشهای اجتماعی، بخشهایی از این کتاب را تشکیل میدهد. و همچنین در زمینة آداب فردی موضوعاتی از قبیل: آداب پوشش، آراستگی و آرایش، خوراک و خوردنیها، نظافت و زیبایی ظاهری، خوابیدن و استراحت، معالجه، تفریح و ورزش، معماری و آرایش منزل، رفتار با سایر مردم، حیوانات، مسافرت و... نکتهها و رهنمودهای شایان توجهی را از سیره و سخن اهلبیت علیهمالسلام به ما میآموزد.
تلخیص و ترجمه
علامه، کتاب «حلیة المتقین» را به زبان فارسی، تألیف و در تاریخ 26 ذی الحجة 1081 ق آن را به اتمام رسانده است. و بعد از آن به زبانهای مختلف ازجمله: عربی، هندی و اردو نیز ترجمه شده است که به نمونههایی از این ترجمهها با اسم مترجم اشاره میکنیم:
ترجمۀ حلیة المتقین به زبان اردو، توسط سید مقبول احمد دهلوى، بهنام «تهذیب الاسلام»؛
تحقیق و تعریب توسط شیخ خلیل رزق عاملی؛
تحقیق وتعریب توسط علی عبدالحسین شبستری؛
گزیدۀ حلیۀ المتقین به نام «مختصر الابواب فی السنن و آلاداب» توسط شیخ عباس قمیرحمه الله.
«آداب الشریعة» کتابی فارسی است که چکیده حلیة المتقین علامه مجلسی میباشد و آن را ملّا محمد باقر فشاركی اصفهانی تنظیم کرده است. (2)
البته امروزه نسخههای متعددی از کتاب حلیة المتقین (علاوه بر ترجمههای متعدد و گزیدهها)، توسط ناشرین مختلف با سبکهای گوناگون چاپ و منتشر میشود و در ردیف پر فروشترین آثار میباشد. معمولاً کتاب «مناظرات و مکالمات حسینیه» با علمای اهل سنت، در آخر این کتاب چاپ میشود که خود یک دوره امام شناسی و دفاع مستند از باورهای شیعه میباشد که در نوع خود بی نظیر است.
یکی از جدیدترین نسخههای آن همراه با زندگی مفصل علامه مجلسی و شرح لغات مشکل و توضیحات و تعلیقات و سایر اضافات توسط انتشارات فرهنگ اهلبیت علیهمالسلام در آستانۀ انتشار میباشد.
هدف از تألیف
مؤلف عالیقدر در مقدمۀ کتاب، هدف از تألیف را چنین بیان میکند: «اما بعد، چنین گوید تراب اقدام مؤمنین و خادم طلبۀ علوم ائمه طاهرین، محمّد باقر بن محمّد تقی (حَشَرَهُ اللّه مَعَ مَوالیه الْمطهَرینَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهم اَجْمَعین) كه چون عمده امتیاز بنى نوع انسان از سایر انواع حیوان، تخلق به اخلاق حسنه وتَزَین به آداب مستحسنه است و به مقتضاى حدیث شریف نبوىصلیاللهعلیهوآله كه: «بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الْاخْلاق»؛ (3) تمامى آداب پسندیده و جمیع اخلاق حمیده در شرع انور و دین آن حضرت ظاهر و مُبَین گردیده و چون مختصرى از مكارم اخلاق در كتاب «عین الحیوة» بیان شده بود، جمعى ازسالكان مسالك سعادت و ناهجان مناهج متابعت اهلبیت رسالتعلیهمالسلام، از این ذرّه حقیر التماس نمودند كه رسالهای در بیان محاسن آداب، كه از طریقة مستقیمة ائمه طاهرینعلیهالسلام به اسانید معتبره به این قلیل البضاعة رسیده باشد، بر وجه اختصار تحریر نماید و به جهت عمومِ نفع، نسبت به اهل این دیار، مضامین اخبار را درلباس لغت فارسى قریب الفهم به جلوه درآورد. لهذا با ضیق مجال و كثرت اشتغال رعایت حقوق اخوت ایمانى را لازم دانسته و از مقتضاى حدیث «الدّالُّ عَلَى الْخَیرِكَفاعِلِهِ» (4) امیدوار گردیده اجابت ملتمس ایشان نموده و بر چهارده باب و خاتمه مرتب گردانید.»
ترتیب کتاب
مؤلف گرانقدر ترتیب کتاب را این گونه آورده است:
باب اول: در آداب لباس پوشیدن.
باب دوم: در آداب حلى و زیور پوشیدن و سرمه كشیدن و در آینه نظر كردن و خضاب كردن.
باب سوم: در آداب خوردن و آشامیدن.
باب چهارم: در فضیلت تزویج و آداب مجامعت و معاشرت زنان وكیفیت تربیت فرزندان و معاشرت ایشان.
باب پنجم: در آداب مسواك كردن و ناخن و شارب گرفتن و سر تراشیدن و شانه كردن و امثال اینها.
باب ششم: در آداب بوى خوش استعمال كردن و گل خوش بوییدن و روغن مالیدن.
باب هفتم: در آداب حمام رفتن و دارو كشیدن و امثال آن.
باب هشتم: در آداب خواب رفتن و بیدار شدن و بیت الخلا رفتن.
باب نهم: در آداب حجامت و تنقیه و ذكر بعضى از ادعیه و احراز وخواص بعضى از ادویه و معالجه بعضى از امراض.
باب دهم: در آداب معاشرت مؤمنان و حقوق و اصناف ایشان.
باب یازدهم: در آداب مجالس و سلام و عطسه و مصافحه و معانقه و امثال اینها.
باب دوازدهم: در آداب داخل شدن به خانه و بیرون رفتن از آن.
باب سیزدهم: در آداب سوار شدن و راه رفتن و بازار رفتن و تجارت و زراعت نمودن و چهارپایان نگاه داشتن.
باب چهاردهم: در آداب سفر كردن.
خاتمه: در بیان بعضى از فواید متفرقه.
و هر یك از ابواب را بر دوازده فصل مشتمل ساخت و به كتاب «حلیةالمتقین» مسمی گردانید.
جایگاه حلیۀ المتقین
ارزش احادیث
گر چه علامه، سند احادیث این کتاب را به خاطر سهولت عموم مخاطبانش به طور صریح ذکر نکرده است؛ امّا خود ایشان با ارزیابی دقیق از آنها، ارزش علمی و جایگاه سندیشان را بیان نموده است. او در قالب عباراتی آسان مانند: سند صحیح، سند حسن و سند معتبر، بسیاری از احادیث را رتبه بندی کرده است که برای اهل تحقیق در جای خود ارزش دارد.
بهرهگیری دانشمندان
این اثر ارزشمند از زمان تألیف مورد توجه محافل علمیو مذهبی قرار گرفته است و عموم مردم از آن به عنوان راهنمای زندگی بهره گرفتهاند که در میان فقها و محدثین نیز جایگاه ویژهای یافته است. آنان در آثار خود از مطالب این کتاب بهره گرفته و به این اثر استناد جستهاند. از جمله «ملا احمد نراقی» در کتاب «رسائل و مسائل»، سید عبدالحسین لاری در «مجموع الرسائل»، محدث قمی در«غایة القصوی»، سید محسن حکیم در «مستمسک عروة الوثقی»و میرزا محمد تقی آملی در «مصباح الهدى» از این منبع بهره بردهاند.
مؤلف کتاب
علامه محمد باقر مجلسىرحمه الله در سال 1037ق مطابق با حروف ابجد جملۀ «جامع كتاب بحار الانوار» در شهر اصفهان و در خانوادهای که مهد علم و دانش و تقوا بود به دنیا آمد. (5)
پدرش ملا محمد تقى مجلسىرحمه الله از علمای بزرگ جهان اسلام و از نظریه پردازان علوم اسلامى و از پیشگامان راستین عرفان و تقوا در روزگار خود به شمار مىرفت و داراى تألیفات ارزندهای است.
مادرش نیز دختر «صدر الدین محمد عاشورى»، از پرورش یافتگان خاندان علم و فضیلت بود. (6)
در راه کمال
او درس و بحث را در چهار سالگى نزد پدر آغاز كرد. نبوغ سرشارش موجب شد که در چهارده سالگى از فیلسوف بزرگ جهان اسلام جناب ملاصدرا اجازه روایت بگیرد. ملا محمد باقر در محضر استادانى چون: علامه حسن على شوشترى، امیر محمد مؤمن استر آبادى، میرزاى جزایرى، ملا محسن استرآبادى، ملا محسن فیض كاشانى و ملا صالح مازندرانى، زانوى ادب زد و از خرمن علم و معرفت هر یك خوشهها چید و برای رسیدن به کمالات علمی و معنوی، در محضر بزرگان علم و ادب و تقوی تلاشهای بیوقفهای انجام داده و از افكار و عقاید و اندیشههاى علمیآنان بهرهمند گردید. طولی نکشید که او در اثر این تلاشهای خستگی ناپذیر بر دانشهاى صرف و نحو، معانى و بیان، لغت و ریاضى، تاریخ و فلسفه، حدیث و رجال، درایه و اصول، فقه و كلام احاطۀ كامل پیدا كرد. (7)
موقعیت علمى
علامه مجلسى در علوم مختلف اسلامى آنچنان شهرتى دارد كه محتاج هیچ بیان و توضیحى نیست. نام او چون آفتابى بر آسمان فقاهت و اجتهاد مىدرخشد. وی از جمله دانشمندانی است که در علوم مختلف اسلامى مانند: تفسیر، حدیث، فقه، اصول، تاریخ، رجال و درایه سرآمد عصر بود. نگاهى اجمالى به مجموعۀ عظیم «بحار الأنوار» این نكته را به خوبى آشكار مىسازد. این علوم در كنار علوم عقلى همچون: فلسفه، منطق، ریاضیات، ادبیات، لغت، جغرافیا، طب، نجوم و علوم غریبه از او شخصیتى ممتاز و بىنظیر ساخته است. نظرى گذرا به «كتاب السماء و العالم» در «بحار الأنوار» این جامعیت را به خوبى نمایان مىسازد.
برخى، علامه مجلسى را در طول تاریخ اسلامى از حیث جامعیت در علوم و فنون گوناگون بىنظیر دانستهاند. علامه، ریزبینى و نكتهسنجیهاى بسیار مهم، علمی و فنی پیرامون روایات مشكل دارد. بیانهاى علامه در ذیل آیات و روایات در کتاب ارزشمند «بحار الانوار»، بسیار دقیق و زیبا است و كمتر مىتوان در آنها خطا و اشتباهى یافت. علامه مجلسى، علاوه بر علومى چون روایات اهلبیت علیهمالسلام، در فقه نیز تبحرى بالا داشته است.
بیش از یك هزار نفر از طلاب و دانش پژوهان مشتاق و مستعد، از محضر پر فیض علامه مجلسى استفاده نموده و از محضر وی اجازههایى نیز دریافت کردهاند. (8)
برخی از شاگردان علامه عبارتند از:
حاج محمد اردبیلى؛ مؤلف كتاب مشهور «جامع الرّوات»
سید على خان مدنى؛ مؤلف «ریاض السالكین» (شرح صحیفه سجادیهعلیهالسلام ).
سید نعمت اللَّه جزائرى؛ كه چند سال، روز و شب در محضر علّامه مجلسى حضور داشته است.
علامه مجلسى در طول عمر با برکت خویش که حدود73 سال (1037 تا 1110 ق) طول کشید، بیش از یكصد كتاب به زبان فارسى و عربى به رشتۀ تحریر در آورد.
او دانشمندی زمان شناس بود و نسبت به نیاز فرهنگى مردم زمان خود، دست به تألیف كتابهاى گوناگون میزد. گاهی احساس میكرد مردم به علم نجوم نیازمندند، كتاب «اختیارات» را مینوشت. هنگامیکه ارتباط مردم و خداوند متعال را کم رنگ میدید، کتاب توحیدی و اخلاقی «عین الحیاة» را به جامعه عرضه میکرد. به ندرت میتوان خانهای از شیعیان را یافت که در آن کتابی (فارسی یا عربی) از علامه مجلسی نباشد. او با تألیفات فارسی خود نشان داد که در قید مقامات علمی نیست؛ بلکه برای هدایت مردم باید به زبان آنان سخن گفت. علامه از دانشمندان عامل و عارفی است که خود را به زیباترین سجایای اخلاقی آراسته و به عنوان رهبری الهی مورد توجه جامعة خود قرار گرفته بود.
مبلغ متنفذ
علامه مجلسىرحمه الله در میان مردم از نفوذ بىسابقهاى برخوردار بود. او با علم سرشار و نفوذ معنوى و بیان سحرانگیز خود مردم را از میخانه و قهوهخانهها به مساجد كشاند و در عهد او مساجد از رونق خاصى برخوردار بودند. خصوصاً در ماه مبارك رمضان و شبهاى قدر جمعیت بىسابقهاى به مساجد روى مىآوردند. سید نعمت الله جزایری میگوید: «هنگامى كه در مسجد جامع اصفهان مردم را موعظه مىكرد، هیچ كس فصیحتر و خوش كلامتر از او ندیدم. حدیثى كه شب مطالعه مىكردم، چون صبح از او مىشنیدم، چنان بیان مىكرد كه گویى هرگز آن را نشنیدهام.» (9)
علامه در سلاطین صفوى نیز نفوذ بالایى داشت. او كه سیاستمدارى مقتدر بود، با تدبیر خویش در زمان سلاطین بىكفایت صفوى، كشور را از حمله و تجاوز دشمنان حفظ نمود. دقیقا پس از وفات علامه مجلسى بود كه كشور دچار هرج و مرج شد و افغانها به ایران حمله كردند و حكومت صفویه را سرنگون نمودند. او با استفاده از اقتدار اجتماعى و سیاسى خویش بسیارى از نسخههاى كمیاب كتب قدما را استنساخ كرد و میراث عظیمى از تشیع را از نابودى نجات داد.
موعظه به حکمرانان
علامهرحمه الله در راستای عمل به این آیه شریفه که میفرماید: «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ لَكُمْ بَینَ یدَی عَذابٍ شَدیدٍ»؛ (10) «ای پیامبر بگو: شما را تنها به یك چیز اندرز مىدهم، و آن اینكه: دو نفر دو نفر یا یك نفر یك نفر براى خدا قیام كنید؛ سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما [محمّد] هیچ گونه جنونى ندارد. او فقط بیمدهندۀ شما در برابر عذاب شدید [الهى] است!» خود را موظف میدانست که در راه خدا قیام کند و دستورات دین الهی را حتی به پادشاهان تبلیغ نماید.
شاه عباس دوم در مجلس تاجگذارى بود كه علامه از او خواست شرابخوارى و فروش آن و برخى اعمال منكر دیگر ممنوع شود. او نیز به توصیههاى علامه عمل كرد؛ اما رفته رفته، چون دیگر شاهان آلودۀ شراب و... شد.
از منظر اهل نظر
سید محسن امین:
«ملا محمد باقر اصفهانی معروف به مجلسی ثانی، فرزند ملا محمد تقی (مجلسی أول)، از عالمان موفقی است که در عالم اسلام کسی به درجه توفیقات ایشان نائل نگشته است. خدمات علامه به مذهب تشیع به حدی است که عالم متعصب اهل سنت «عبدالعزیز دهلوی» صاحب «التحفة الاثنی عشریة فی الرد على الامامیة» گفته است: اگر شیعیان را مجلسی مذهب بنامند جا دارد؛ زیرا این مرد در رونق این مذهب نقش به سزایی داشته است.» (11)
شیخ حر عاملی:
«آقا محمد باقر مجلسی عالم فاضل، محقق ماهر، علامه مدقق، اندیشمند فقیه، متكلم برجسته، محدث مورد اعتماد، در بر دارنده محاسن و فضائل، استاد جلیل القدر وعظیم الشأن، دارای تألیفات بسیار و سودمند است. كتاب «بحار الأنوار فی أخبار الأئمۀ الأطهار»، کتاب «جلاء العیون»، كتاب «حیاة القلوب»، كتاب «عین الحیاۀ»، كتاب «مشكاۀ الأنوار» و كتاب «حلیۀ المتقین»، از آثار اوست.» (12)
امام خمینیرحمه الله:
امام، همکاری علامه مجلسی را با سلاطین عصر، برای كنترل زمامداران دانسته است و میفرماید: «مرحوم مجلسى كه در دستگاه صفویه بود، صفویه را آخوند كرد؛ نه خودش را صفویه كرد! آنها را كشاند توى مدرسه و توى علم و توى دانش و اینها، تا آن اندازهاى كه البته توانستند.» (13)
رحلت
علامه مجلسى پس از عمری خدمت به دین مبین اسلام و ارائه خدمات بی نظیر برای امت اسلام، در شب 27 رمضان سال 1110 ق در شهر اصفهان دیده از جهان فرو بست و در همان جا مدفون گردید و جهان از فیض وجود این عالم گرانمایه محروم شد.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، ص 413.
(2). الذریعةإلىتصانیفالشیعة، شیخ آقا بزرگ طهرانی، نشر دار الاضواء، بیروت، ج7، ص 83؛ همان، ج1، ص 21.
(3). بحار الأنوار، علامه محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفا، ج67، ص 372.
(4). الإحتجاج على أهل اللجاج، احمد ابن علی طبرسی، نشر مرتضی، مشهد مقدس، ج2، ص460.
(5). أعیانالشیعة، سید محسن امین، نشر دارالتعارف، ج9، ص 182؛ ریحانۀ الادب، محمد على مدرس تبریزى، ج 5، ص 196.
(6). الذریعۀ، آقا بزرگ تهرانى، ج 1، ص 151.
(7). گلشن ابرار، جمعی از نویسندگان، نشر معروف، ج1، ص250.
(8). أعیان الشیعة، ج9، ص 183.
(9). همان.
(10). سبا /46.
(11). أعیان الشیعة، ج9، ص 183.
(12). أمل الآمل، شیخ حر عاملی، مكتبۀ الأندلس، بغداد، ج2، ص 248.
(13). صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی؛، نشر مؤسسه تنظیم آثار امام، تهران،1379، ج8، ص437.
آشنایی با منابع دست اول شیعه (2)
«كامل الزیارات»
از منابع مورد نیاز مبلغان گرامى، كتاب گرانسنگ «كامل الزیارات» است. این كتاب، تألیف محدث و عالم جلیل القدر جهان تشیع، شیخ ابوالقاسم، جعفر بن محمد بن قولویه قمى معروف به «ابن قولویه» است. (1)
موضوع كتاب «كامل الزیارات» مجموعه احادیث و روایات اهل بیتعلیهمالسلام درباره شیوه زیارت حضرت رسول خداصلىاللهعلیهوآله و دیگر امامان و امامزادگانعلیهمالسلام و ثواب و فضیلت آن مىباشد. كامل الزیارات بارها چاپ شده، از جمله در سال 1356 ق، با مقدمه علامه امینى منتشر گردیده است.
امتیازات
ابن قولویه در آغاز كتاب، تمام راویان آن را توثیق كرده است. این نكته به دانشمندان شیعه كمك مىكند تا به آن دسته از راویانى كه در كتابهاى رجالى، نامى ندارند و فقط در اسناد كامل الزیارات قرار گرفتهاند راحتتر اعتماد كنند. (2)
كتاب كامل الزیارات شامل 843 حدیث مىباشد كه در 108 باب تنظیم شده است.
این كتاب یكى از ارزشمندترین مجموعههاى حدیثى در زمینه زیارت و از منابع غنى عاشورا پژوهى مىباشد كه مهمترین روایات این بخش را در خود جاى داده است.
مؤلف این كتاب، انگیزه نگارش آن را این گونه بیان مىفرماید: «انگیزه من در نگارش این كتاب، تقرب به درگاه الهى و پیامبر و على و فاطمه و ائمه صلوت اللَّه علیهم اجمعین بوده و تلاش كردهام با نشر معارف اهل بیتعلیهمالسلام و نقل ثواب زیارت آن بزرگواران، به جمیع اهل ایمان هدیهاى تقدیم كرده باشم.» (3)
این یادگار ماندگار شیعه بیش از هزار سال است كه مورد توجه محدثین و فقهاى عظیم الشأن عالم اسلام بوده و امروزه همچنان در صدر كتابهاى درجه یك شیعه قرار دارد. بحارالانوار، مفاتیح الجنان و اكثر كتابهاى دعا و زیارت و منابع عاشورایى از جمله آثارى هستند كه از این كتاب بهره بردهاند.
موضوعات
1. ثواب زیارت حضرت رسولصلىاللهعلیهوآله؛
2. آداب و ثواب زیارت امیرالمؤمنین علىعلیهالسلام؛
3. آداب و ثواب زیارت امام حسنعلیهالسلام؛
4. ثواب گریه و اقامه عزا بر امام حسینعلیهالسلام و چگونگى نماز و زیارت در حرم آن حضرت كه بخش اعظم كتاب را در برگرفته است؛
4. شیوه زیارت حرم امام موسى كاظم و امام جوادعلیهماالسلام؛
5. شیوه زیارت سایر ائمهعلیهمالسلام؛
6. زیارت مؤمنین؛
7. زیارت امامزادگان.
مؤلف
جعفر بن قولویه قمى نویسنده كامل الزیارات، از برجستهترین چهرههاى راویان شیعه و فقیهان امامیه، در قرن چهارم هجرى است كه در شهر مقدس قم به دنیا آمد و از اساتید بزرگى همچون احمد بن ادریس اشعرى قمى، پدرش محمد بن قولویه، محمد بن یعقوب كلینى، محمد بن حسن صفار و على بن بابویه (پدر شیخ صدوق) بهره برده است.
شیخ مفید از ممتازترین شاگردان ابن قولویه است كه از او ستایش فراوان كرده است. یكى از عبارات شیخ مفید این گونه است: «خداوند شیخ مورد اعتماد ما، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه را تأیید فرماید. (4)
او در سفر به كشور مصر، از محضر درس علماى آنجا مانند: ابوالفضل محمد بن احمد بن ابراهیم جعفى صابونى مصرى نیز بهره برد.
ابوالعباس نجاشى، شخصیت نگار بزرگ شیعه درباره او مىگوید: «در هر زیبایى و عظمتى كه مردم با آن توصیف مىشوند جعفر بن محمد بن قولویه برترى دارد.» (5)
ابن حجر عسقلانى از علماى نامآور اهل سنت، مىگوید: «جعفر بن محمد بن قولویه، از بزرگان شیعه و از دانشمندان سرشناس و مشهور است.» (6)
ابن قولویه به عنوان یكى از محدثان سرشناس و مورد اطمینان بزرگان امامیه، در سلسله سند 507 روایت قرار گرفته است (7) و با محافظت از این گنجینه علمى، افزون بر زنده نگه داشتن یاد و نام ائمهعلیهمالسلام، خدمات شایانى نیز به جهان تشیع و تثبیت باورهاى آن كرده است. این پاسدار فداكار فرهنگ اهل بیتعلیهمالسلام در سال 367 ه. ق وفات یافت و در حرم كاظمینعلیهماالسلام مدفون گردید.
پینوشـــــــــــتها:
1) موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانى، مؤسسه امام صادقعلیهالسلام، قم، علیهماالسلامقدس سرهرحمهم اللهقدس سره ق، جرحمهم الله، صرحمهم اللهرضى الله عنهقدس سره.
2) مقدمه كامل الزیارات، ابن قولویه قمى، نشر اسلامى، قم، علیهالسلامقدس سرهرحمهم اللهقدس سره ق، صعلیهالسلامعلیهاالسلام.
3) همان.
4) تنقیح المقال، نشر آل البیتعلیهمالسلام، قم، صلىاللهعلیهوآله وسلمرضى الله عنهرحمهم اللهقدس سرهق، جقدس سرهمقدس سره، ص رحمهم اللهعلیهاالسلامعلیهاالسلام.
5) رجال نجاشى، ابوالعباس احمد نجاشى، نشر اسلامى، قم، علیهماالسلامقدس سرهرحمهم اللهقدس سره ق، ص علیهاالسلامرضى الله عنهقدس سره.
6) لسان المیزان، ابن حجر عسقلانى، مؤسسه اعلمى، بیروت، 0صلىاللهعلیهوآلهعلیهاالسلامقدس سره ق، جرضى الله عنه، صقدس سرهمرضى الله عنهقدس سره.
7) معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم خوئى، چاپ پنجم، علیهاالسلامقدس سرهرحمهم اللهقدس سره ه. ق، جقدس سرهم، صصلىاللهعلیهوآله وسلمعلیهالسلامرحمه الله موسوعة طبقات الفقهاء، جرحمهم الله، صرحمهم اللهرضى الله عنهقدس سره.
كتابشناسى تبلیغ و سخنوری
سرآهنگ سخن
خوشا كتاب و خوشا سِیر در جهان كتاب خوشا تفرُّج در باغ و بوستان كتاب
چه خوش بود كه دل و دین و عقل و دانش و هوش به روز و شب بنشیند گِرد خوانِ كتاب
حدیث هر چه شنیدیم، بود بىبنیاد به جز حدیث كتاب و به جز بیان كتاب
كتابشناسى، همانگونه كه از مفهوم آن برمىآید، به شناساندن كتاب و آشناسازى خوانندگان با آن مىپردازد و در نتیجه، انواع گوناگون را با خود همراه مىسازد؛ براى مثال، كتابشناسى توصیفى، كتابشناسى تحلیلى، كتابشناسى انتقادى و كتابشناسى موضوعى را در درون خویش جاى مىدهد. آنچه در پى مىآید، یك كتابشناسى موضوعى است كه كتابهایى در زمینه «تبلیغ و سخنورى» را معرفى مىكند و به صورت كتابشناسى گزینشى و كتابشناسى الفبایى به تصویر مىكشاند. آنگاه «102 كتاب فارسى» را به ترتیب عنوان، نام پدیدآورندگان (نویسنده و مترجم)، محل نشر، نام ناشر و تاریخ نشر پیشكش مىكند و امیدوارانه مىگوید كه مقبولتان مىافتد و در نظرتان مىآید.
این قلمزن، شایسته و یا حتى بایسته مىداند كه پنج نكته را به یاد آورد:
یك - هنگام مطالعه این كتابشناسى و گاه و بىگاه، نیم نگاهى نیز به این حدیث شریف داشته باشیم: «اُنْظُر اِلى ما قالْ وَلا تَنْظُرْ اِلى مَنْ قال؛ (1) به آن چه گفته است بنگر و به آنكه گفته است، ننگر.»
دو - معرفى كتابهاى در پى آمده، لزوماً به معناى تأیید همه پدیدآورندگان و همه مندرجات آنها نیست.
سه - از معرفى كتابهاى غیر فارسى - كه ترجمه نشدهاند - پرهیختهایم.
چهار - كتابهایى را كه مثلاً به تبلیغات تجارى و تبلیغ كالا و مانند آن پرداختهاند، نیاوردهایم و بیشتر به كاربردى بودن كتابهایى توجه داشتهایم كه در تبلیغ دین و سخنرانى دینى مؤثرترند.
پنج - همانگونه كه گفته شد، این كتابشناسى به صورت گزینشى است و قطعاً كتابهاى دیگرى نیز وجود دارد كه باید در فرصتى دیگر درباره آنها گفت و شنفت:
تا قیامت مىتوان از عشق گفت تو مگو مضمون نابى نیست، هست
اكنون «102 كتاب فارسى در زمینه تبلیغ و سخنورى» را به ترتیب الفبایىِ عنوان، به قلم مىآوریم:
1. آداب سخنرانى، سهیلا حاتمى، تهران، انتشارات آواى مهرسا، 1382.
2. آداب گفتگو و سخنورى (عوامل اثربخشى كلام)، على نورمحمدى، تهران، مؤسسه فرهنگى، انتشارات فروزان، 1378.
3. آسیبشناسى دعوت اسلامى، فتحى یكن، ترجمه داوود ناروئى، تهران، نشر احسان، 1378.
4. آماده شدن براى سخنرانى در 30 دقیقه، پاتریك فورسایت، گروه مترجمان انتشارات نگاه فردا، تهران، انتشارات نگاه فردا، 1381.
5. آموزش سخنرانى از زبان یك سخنران و تسلط بر مذاكرات روزمره، آرمان داورى، تهران، انتشارات توانگران، 1380.
6. آموزش فن سخن گفتن، رجبعلى مظلومى، تهران، دفتر هماهنگى انجمنهاى اسلامى مسجد و مدرسه بنیاد بعثت، 1373.
7. آموزش گفتار (براى مسلط بودن، جالب بودن، توانا بودن، جذب و متقاعد كردن مخاطب)، پل كلمان ژاگو، ترجمه نیلوفر خوانسارى، تهران، انتشارات ققنوس، 1377.
8. آنچه یك مبلّغ باید بداند، مهدى واعظ موسوى، مشهد، انتشارات راز توكل، 1381.
9. آیین سخنرانى، دِیل كارنگى، ترجمه سمیرا شاهمرادى، تهران، انتشارات نهال جوان، 1381.
10. آیین سخنورى، محمدعلى فروغى، تهران، انتشارات زوار، 1378.
11. آیین سخنورى و نگرشى بر تاریخ آن، علىاكبر ضیائى، تهران، انتشارات امیركبیر، 1373.
12. آیین نیكو سخن گفتن، محمّد جبروتى، تهران، انتشارات طلایه، 1381.
13. اخلاق تبلیغى، نصرت اللّه جمالى، قم، انتشارات مهدیه، 1379.
14. ارمغان تلبیغ: كتاب همراه مبلّغین، (قابل استفاده همگانى)، احمد دهقان، قم، انتشارات نهاوندى، 1377.
15. اصول و مبانى تبلیغ، اسماعیل كریمزاده، مشهد، مؤسسه فرهنگى، هنرى و انتشاراتى ضریحِ آفتاب، 1373.
16. افسون سخن، (روششناسى برخورد در روابط انسانى)، على اقلیدىنژاد، قم، انتشارات جمال، 1381.
17. افسون سخن (هنر سخنورى و اعجاز كلام)، سید مصطفى موسوى حرمى، بدون محل نشر، انتشارات سرزمین سبز، 1380.
18. الگوى علمى و عملى تبلیغات در مراكز آموزشى، حسن بنایى، تهران، انتشارات مهربرنا، 1382.
19. امپریالیسم تبلیغى بینالمللى، محمدعلى العوینى، ترجمه محمّد سپهرى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1369.
20. انسان سخنور؛ انسان موفق، رادولف اف وردربر، ترجمه مریم روزدار، رشت، انتشارات كتیبه گیل، 1381.
21. انقلاب فرهنگى و تبلیغى، عبد الكریم بىآزار شیرازى، تهران، انتشارات زكات علم، 1377.
22. اهمیت و ضرورت تبلیغات، احمد رزاقى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1370.
23. بانوان در عرصه دعوت و تبلیغ، توفیق یوسف الواعى، ترجمه نرگس پروازى ایزدى، تهران، انتشارات احسان، 1381.
24. برگهایى از خاطرات حجت الاسلام و المسلمین قرائتى، گردآورى محمّد موحدىنژاد، قم، نشر روح، 1380.
25. پژوهشى در تبلیغ، محمدتقى رهبر، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1371.
26. تبلیغ، جعفر بچارى، قم، انتشارات نور النور، 1381.
27. تبلیغ (اصول، مبانى و قالبها)، رضا على كرمى، قم، انتشارات قم، 1381.
28. تبلیغات از دیدگاه امام خمینىقدس سره، رسول سعادتمند، قم، انتشارات تسنیم، 1379.
29. تبلیغات (هنر و رسانهها) از دیدگاه امام خمینىقدس سره، استخراج معاونت پژوهشى مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینىقدس سره، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینىقدس سره، 1378.
30. تبلیغات دینى (ابزارها و شیوهها)، احمد رزاقى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1377.
31. تبلیغات: یك واژه در دو حوزه فرهنگى، محمدهادى همایون، تهران، دفتر حقوق و علوم اجتماعى، بىتا.
32. تبلیغ اسلامى و دانش ارتباطات اجتماعى، محسن خندان، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1374.
33. تبلیغ در قرآن و حدیث، محمّد محمدى رىشهرى با همكارى سید حمید حسینى، ترجمه على نصیرى، قم، انتشارات دار الحدیث، 1380.
34. تبلیغ و جوانان، على جعفرى، قم، انتشارات فلاح، 1382.
35. تبلیغ و مبلّغ در آثار شهید مطهرى، عبد الرحیم موگهى (شمیم)، قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1381.
36. تجارب مبلّغان هنرمند، مهدى چراغى، قم، انتشارات قدس، 1374.
37. تجارب و نكات تبلیغى، مهدى چراغى، قم، دفتر نشر برگزیده، 1373.
38. تجربه ارتباطات در روابط انسانى، لایل سوسمان و سام دیپ، ترجمه حبیب اللّه دعایى، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسى، 1376.
39. تجربیات من در منبر یا تجربیات سخنورى، محمّد حسینى شیرازى، ترجمه على كاظمى، اصفهان، انتشارات خوشنواز، 1379.
40. جامعهشناسى تبلیغات، علىاكبر ترابى، تبریز، انتشارات فروزش، 1381.
41. جایگاه تبلیغات درجهان امروز، احمد رزاقى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1377.
42. چكیده مقالات همایش نقش آموزش در تبلیغ دین، معاونت آموزش دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1379.
43. چگونه در همایشهاى علمى سخنرانى كنیم؟، جورجام. هال، ترجمه محمود محمودى و پانتهآ پدرام، تهران، انتشارات جامعهنگر: سالمى، 1382.
44. چگونه زیبا سخن بگوییم؟، محمدرضا تقدمى، تهران، انتشارات كتاب درمانى، 1379.
45. چگونه سخنرانى جذاب ارائه كنیم؟، كارن كالیش، ترجمه مسعود كسائى، تهران، انتشارات همشهرى، 1380.
46. چگونه سخنرانى كنیم؟ (تكنیكهاى جذب شنونده)، زهره خسروانى، تهران، انتشارات نداى هشتاد، 1381.
47. چگونه مطالب خود را بهطور موفقیتآمیز بیان كنیم؟، یان ریچاردز، ترجمه كیوان سپانلو، تهران، انتشارات فارابى، 1374.
48. خاطرات از زبان حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتى، تدوین سید جواد بهشتى، تهران، مركز فرهنگى درسهایى از قرآن، 1380.
49. خاطراتى خواندنى از مبلّغان دینى، حسین دهنوى، قم، انتشارات یمین، 1377.
50. خاطرات و تجارت تبلیغى، حسین دهنوى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1372.
51. خلاصه مقالات تبلیغ و تبلیغات (مندرج در مطبوعات جمهورى اسلامى ایران، سال 1359 - 1367)، بخش اسناد و اطلاعرسانى معاونت پژوهشى سازمان تبلیغات اسلامى (با همكارى احمدرضا حیدرى)، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1371.
52. درباره سخن و سخنورى (پیشینه، انواع و شیوههاى سخنورى و گفتگو)، محمدباقر شریعتى سبزوارى، قم، بوستان كتاب قم، (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم)، 1381.
53. راحت حرفتان را بزنید، مارى فرانس مولر، ترجمه نسرین گلدار، تهران، مؤسسه فرهنگى منادى تربیت، 1381.
54. راهنماى تبلیغ (نكات مهم و كاربردى در تبلیغ، سخنرانى و مداحى)، امیر ملكمحمودى الیگودرزى، قم، مؤسسه فرهنگى - انتشاراتى مشهور، 1380.
55. راهنماى مربیان و معلمان (دوره راهنمایى)، نگارش عباس عبیرى و تحقیق محمّد رضایى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1376.
56. راه و رسم تبلیغ، كانون نویسندگان فضلاى قمى حوزه علمیه قم، قم، دفتر نشر برگزیده، 1378.
57. رسالت منبر در گامى فراتر، فرج اللّه خاكبیز فداغى، قم، مؤسسه فرهنگى همسایه، 1376.
58. رشد و توسعه تبلیغات، محمدجواد علمى، مشهد، مؤسسه انتشارات امامت، 1371.
59. روابط عمومى و تبلیغات همراه با مباحث جدید كاربردى، كاظم متولى، تهران، انتشارات بهجت، 1380.
60. روش تبلیغ، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1403 ق.
61. روش تبلیغ، سید مهدى واعظ موسوى، بىجا، انتشارات میقات، 1374.
62. روش تبلیغ در اسلام، على گلستانى، قم، انتشارات انصاریان، 1380.
63. روش تبلیغ و مدیریت در مناطق اهل تسنن، مهدى چراغى، قم، دفتر نشر برگزیده، 1376.
64. روش دعوت اسلامى، مصطفى مشهور، ترجمه واحدبخش لشكرزرهى، تهران، انتشارات احسان، 1372.
65. روششناسى دعوت در قرآن كریم، محمّد حسین فضل اللّه، ترجمه سهراب مروتى و عبد الجبار زرگوشىنسب، ایلام، انتشارات گویش، 1381.
66. روشهاى تبلیغ و سخنرانى، احمد صادقى اردستانى، قم، بوستان كتاب قم (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم)، 1380.
67. سخنران خوبى باشید (فنون آزمایش شده براى اصلاح مهارتهاى برقرارى ارتباط و ارائه سخنرانى)، ریچارد دنى، ترجمه حبیب آقارمضان سنگتراش و نازنین نجفیان، تهران، انتشارات فراروان، 1379.
68. سخنرانى توانا شویم، رجبعلى مظلومى، تهران، انتشارات كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان، 1364.
69. سخنورى و شخصیت در آداب سخن، سید محمدعلى مقدسى، قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1377.
70. سخنورى و فن بیان، [كتابهاى درسى مراكز تربیت معلم]، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1377.
71. سخن و سخنورى، محمّدتقى فلسفى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378.
72. سرشك خون (روش مرثیهخوانى و مراثى امام حسین و یارانشعلیهمالسلام)، عبد الرحیم موگهى (شمیم)، قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1375.
73. سیره تبلیغى پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله (در آمدى بر سیاست تبلیغى اسلام در عصر ارتباطات)، اصغر افتخارى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1377.
74. شرایط موفقیت در تبلیغ، محمدرضا ناجى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1370.
75. شیوه ارائه مقالات در همایشهاى داخلى و بینالمللى، مهرداد حسینپور و اكبر بهداد، اصفهان، معاونت پژوهشى دانشگاه علوم پزشكى و خدمات بهداشتى درمانى اصفهان، 1382.
76. شیوههاى جذب جوانان در تبلیغ، احمد لقمانى، قم، انتشارات بهشت بینش، 1381.
77. طنین عشق (آموزش و آداب مرثیهخوانى و ذكر مصیبت)، مرتضى وافى، قم، انتشارات شفق، 1382.
78. فرازى از سیره تبلیغى امام علىعلیهالسلام، نصرت اللّه جمالى، قم، انتشارات مهدیه، 1380.
79. فرهنگ تبلیغات، محمدرضا محمدىفر، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1377.
80. فن خطابه، على نظرى منفرد، قم، مركز نشر هاجر (وابسته به مركز مدیریت حوزههاى علمیه خواهران)، 1383.
81. فنون سخنرانى، تیم هیندل، ترجمه شفیع الهى، تهران، نشر سارگل، 1381.
82. فوائد المشاهد و نتائج المقاصد (مجموعهاى از مجالس وعظ)، شیخ جعفر شوشترى، به كوشش محمّد بن على اشرف طالقانى، [تهران]، انتشارات نیك معارف، 1375.
83. قرآن و تبلیغ، محسن قرائتى، تهران، مركز فرهنگى درسهایى از قرآن، 1378.
84. كسب نتایج بهتر و سریعتر در جلسات، دِیل كارنگى، ترجمه مجتبى احمدوند، تهران، انتشارات سینه سرخ، 1381.
85. كیفیت و كمیت مطالعه، نوشتن و سخنرانى، علىاصغر فرهپور، همدان، مؤلف (ناشر)، 1378.
86. گامهایى در راه تبلیغ، محمّد حسین فضل اللّه، ترجمه احمد بهشتى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1367.
87. گفتار هراسى (چگونه بر ترس از سخنرانى غلبه كنیم؟)، مانى شربرگ، ترجمه مهدى الوانى و حسین هاشمى، تهران، نشر نى، 1373.
88. لؤلؤ و مرجان (در شرط پله اوّل و دوم منبر روضه خوانان)، میرزا حسین نورى، تحقیق و ویرایش: حسین استادولى، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلامیة، 1375.
89. مبانى اقناع و تبلیغ، على حسینى پاكدهى، تهران، مركز برنامهریزى و آموزش نیروى انسانى (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى)، 1381.
90. مبانى تبلیغ، محمدحسن زورق، تهران، انتشارات سروش، 1368.
91. مجموعه مقالات تبلیغات و جنگ روانى، جمعى از نویسندگان، ترجمه حسین حسینى، تهران، پژوهشكده علوم دفاعى دانشگاه امام حسینعلیهالسلام، 1377.
92. مهارتهاى سخنرانى تخصصى، سینكلر گودلد، ترجمه پرویز استیرى، تهران، انتشارات چاپار، 1381.
93. مهارتهاى سخنرانى و ارائه مطالب در 21 گام، المون یودر، ترجمه مهدى مهدوى عرب و نغمه خادمباشى، تهران، انتشارات انستیتو ایزایران، 1380.
94. مهارتهاى مؤثر در فن بیان، استیو مندل، ترجمه على كریمى و شهربانو حقیقت، شیراز، انتشارات امیدواران، 1378.
95. نكاتى چند درباره روانشناسى تبلیغ، ابو القاسم فرشیدور، تهران، بىنا، 1372.
96. نكاتى درباره سخنرانى، محمّد خجستهنیا، تهران، اداره كل انتشارات وتبلیغات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1379.
97. نوشتن و سخن گفتن (مهارتهاى زبانى)، ترجمه و تألیف سیما وزیرنیا، تهران، انتشارات مدرسه، 1379.
98. هنر سخنرانى (مهارتهاى عملى فن بیان در قالب نظریههاى كلاسیك و معاصر)، استفن اى. لوكاس، ترجمه ساده حمزه و باباطاهر علیزاده، تهران، انتشارات رشد، 1381.
99. هنر سخن گفتن، ژرژ سیون، ترجمه اسماعیل اسعدى، تهران، انتشارات اقبال، 1379.
100. مبانى ارتباط، تبلیغ و اقناع، على اصغركیا و رحمان سعیدى، تهران، مؤسسه انتشاراتى مهد ناصر، ایران، 1383.
101. شیوههاى تعلیم و تبلیغ، علىاكبر بابازاده، قم، انتشارات دانش و ادب، 1382.
102. درآمدى بر آسیبشناسى تبلیغات دینى، عبد اللّه آكوچكیان، تهران، چاپ نهضت، 1378.
پینوشـــــــــــتها:
1) فرج المهموم، سید رضى الدین (از نوادگان ابن طاووس)، دار الذخائر، قم، ص220.
آشنایی با منابع دست اول شیعه (3)
(بشارة المصطفى لشیعة المرتضى)
كتاب بشارة المصطفى از منابع مورد اعتماد علماى شیعه است كه توسط عماد الدین قاسم طبرى آملى، به نحو شایستهاى تدوین شده است. در این اثر، مؤلّف تمام روایات كتاب را با اَسناد آنها به طور كامل ثبت كرده و هیچ سندى را حذف نكرده است.
موضوع آن، اثبات امامت ائمه اطهارعلیهمالسلام، منزلت و درجات شیعه و كرامات اولیاء الهى و پیروان ائمه اطهارعلیهمالسلام مىباشد. این كتاب یكى از مهمترین منابع اسلامى است و همچنانكه از نامش پیداست، در اثبات حقانیت مذهب شیعه از كلام پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله مىباشد. (1)
بشارة المصطفى در سال 1383 ه. ق در مطبعة الحیدریة در نجف اشرف به چاپ رسیده است. (2) و در سال 1420 ق توسط نشر اسلامى در قم چاپ شده است. این منبع غنى معارف اهلبیتعلیهمالسلام از زمان تألیف تاكنون (حدود 9 قرن) مورد توجه دانشمندان و متكلمان امامیه قرار داشته و از این گنجینه معنوى استفاده كردهاند. قطب راوندى، سید ابن طاووس، شیخ حر عاملى و بسیارى از مشاهیر علما، از این كتاب بهره بردهاند. امروزه نیز هیچ محقق شیعى، در دفاع از اعتقادات شیعه و دفع شبهات از آن، بىنیاز نیست.
متأسفانه در اثر سهل انگارى و تهاجمات فرهنگى و نظامى مخالفان به كیان تشیع در طول تاریخ - كه موجب شده بسیارى از آثار ارزشمند شیعه از میان برود - بخشهایى از این كتاب نیز از بین رفته است.
مؤلف
ابو جعفر، محمد بن ابى القاسم طبرى، معروف به عماد الدین طبرى (3) از علماى بزرگ و فقهاى امامیه و محدثى متعبد در عرصه علوم اسلامى است. او در قرن پنجم و ششم هجرى مىزیسته و از خاندان علم و اجتهاد و از ستارگان درخشان حوزه علمیه نجف اشرف مىباشد.
از تاریخ دقیق ولادت و وفات او اطلاعى نداریم؛ اما طبق نوشتارى در الذریعه، وى تا سال 553 هجرى زنده بوده است. (4)
پدر او ابوالقاسم، محمد بن على از فقهاى بزرگوار شیعه بوده و جد او نیز از بزرگان شیعه به شمار مىرفته و عماد الدین در دامان چنین پدرانى تربیت یافته است. (5)
اساتید و شاگردان
عماد الدین طبرى از محضر بزرگانى همچون: ابو على طوسى فرزند شیخ الطائفه شیخ طوسى، ابو عبداللَّه محمد بن شهریار (خازن مرقد امیرالمؤمنین و راوى كتاب شریف صحیفه سجادیه) و شیخ ابو البقاء ابراهیم بن حسین بصیرى بهره برده است.
او همچنین دانشمندان و نخبگان زیادى تربیت و به جهان اسلام تقدیم نموده كه عالم بزرگوار، سعید بن هبة اللَّه راوندى، معروف به قطب الدین راوندى، شمس الدین یحیى بن حسن، ابن بطریق حلى، ابوالفضل، شاذان بن جبرئیل قمى و عالم بزرگوار، محمد بن جعفر مشهدى مؤلف كتاب معروف مزار، از آن جملهاند.
از دیگر آثار وى مىتوان به كتاب "الزهد و التقوى"، "شرح مسائل الذریعة" و "الفرج فى الأوقات و المخرج بالبینات" اشاره كرد. (6)
از منظر اهل نظر
علامه بزرگوار، شیخ آقا بزرگ طهرانى، كتاب شناس زبده جهان تشیع مىنویسد: شیخ عماد الدین بن رستم طبرى آملى از راویان فعالى است كه به طور گسترده از اساتیدش احادیث پیامبرصلىاللهعلیهوآله و ائمهعلیهمالسلام را روایت كرده است. (7)
شیخ حر عاملى نیز درباره عظمت عماد الدین طبرى این چنین اظهار نظر كرده است: استاد و پیشواى شیعیان، عماد الدین أبو جعفر محمد على طبرى آملى، از فقیهان مورد اعتمادى است كه از شاگردانِ شیخ أبى على بن شیخ أبى جعفر طوسى است. و به نقل از منتجب الدین ادامه مىدهد كه این شخصیت فرزانه از محدثین جلیل القدر و مورد اطمینان است. او كتاب بشارة المصطفى لشیعة المرتضى را در 17 بخش به رشته تحریر در آورده است. (8)
پینوشـــــــــتها:
1) بشارة المصطفى، نشر اسلامى، قم، 1420 ق، ص8.
2) فهرس التراث، محمدحسین جلالى، نشر دلیل ما، 1380 ش، ج1، ص569.
3) علاوه بر محمد بن ابىالقاسم طبرى كسان دیگرى نیز از دانشمندان به "طبرى" معروف هستند. محمد بن جریر طبرى نویسنده تاریخ و تفسیر معروف طبرى از علماى قرن چهارم از جمله آنهاست.
4) الذریعة الى تصانیف الشیعة، شیخ آقا بزرگ تهرانى، دار الاضواء، بیروت، 1403 ق، ج3، ص117.
5) أعیان الشیعة، سید محسن امین عاملى، دار التعارف، بیروت، ج10، ص18.
6) موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانى، مؤسسه امام صادقعلیهالسلام، ق، 1418 ق، ج6، ص292.
7) الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج3، ص117.
8) أمل الآمل، شیخ حر عاملى، مكتبة الاندلس، بغداد، ج2، ص235.