آخرین تصاویر مذهبی

آخرین فیلم های مذهبی

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

در آموزشی نوشته شده در پنج شنبه, 23 آذر 1402
مجموعه تصویری احکام شامل آموزش مطهرات، نجاست و نجس شدن چیزهای پاک، تطهیر لباس، پارچه، فرش و دیگر اشیا، آموزش وضو، آموزش نماز، آموزش غسل، تیمم، احکام محتضر، آموزش کفن…
دانلود مجموعه سخنرانی های  تصویری از مرحوم دولابی

دانلود مجموعه سخنرانی های تصویری از مرحوم دولابی

در بزرگان و شخصیت ها نوشته شده در سه شنبه, 21 آذر 1402
دانلود مجموعه سخنرانی ها و نکات اخلاقی از مرحوم دولابی با موضوعات: رزق و روزی انسان، دوست داشتن، قلب مومن، گرفتاری بشر، رحمت الهی و ... شامل 10 فایل تصویری
دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

در انقلاب، دفاع مقدس، مقاومت نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه نماهنگ های جدید ویژه فلسطین و غزه
مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه مداحی های جدید ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه کلیپ های تصویری زیبا ویژه عید غدیر خم با کیفیت بالا

آخرین مطالب سایت

Super User

Super User

دانلود مجموعه ادعیه و زیارات با صدای مداحان مشهور، شامل دعای کمیل، دعای جوشن کبیر، دعای ندبه، دعای عرفه، دعای توسل، زیارت عاشورا، حدیث کسا، زیارت آل یاسین و ...

دوشنبه, 27 آبان 1392 ساعت 17:57

لطیفه بخوانید لطیفه بگویید (1)

خوردن هسته خرما

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام مشغول خوردن خرما بودند و پیامبر صلی الله علیه و آله هر خرمائی كه می‌خورد، هسته‌اش را به طور پنهانی در مقابل حضرت امیر علیه السلام قرار می‌داد.

وقتی خرما تمام شد ـ و هسته‌های زیادی جلوی حضرت علی علیه السلام جمع شد و مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ خرمائی نبود ـ حضرت رسول صلی الله علیه و آله به شوخی فرمودند: «مَن كَثُرَ نَواهُ فَهُوَ أَكُولُ» یعنی: هر كس كه هسته بیشتری جلویش جمع شده، پرخور است.

امیرالمؤمنین علیه السلام عرض كرد: «مَن أَكَلَ نَواهُ فَهُوَ أَكُولُ» یعنی: هركس كه هسته‌ها را خورده، پرخور است. (1)

خلاصی از پادرد

پیامبر صلی الله علیه و آله در جمع اصحاب و انصار نشسته بودند و پای مباركشان خسته شده بود؛ ولی با توجه به حیا و ادب بسیار بالایی كه داشتند، پای مبارك را دراز نمی‌كردند. پس از گذشت لحظاتی، یك پایشان را دراز كردند و از حاضران پرسیدند: «این پای من، به چه چیزی شبیه می‌باشد؟»

هر یك از حضّار، به مقتضای ذوق و سلیقه خود، تشبیهاتی كردند و پیامبر هیچ یك را نپذیرفت. گفتند: «یا رسول اللّه! خودتان بفرمایید كه پای مباركتان شبیه به چیست؟»

حضرت، تبسمی كرده و پای دیگرشان را نیز دراز نموده و فرمودند: «آن پای من، به این پای من شبیه می‌باشد.‌» (2)

«لا» و «لنا»

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه ابوبكر و عمر كه در طرفین حضرت بودند، قدم می‌زدند. عمر گفت: «یا ابالحسن! أنت بیننا كالنّون فی لنا» یعنی: یا علی! تو در بین ما مثل نون «لنا» می‌باشی (و منظورش این بود كه ما دو تا، قدّمان بلندتر از توست.)

حضرت علی علیه السلام در جواب فرمود: «لَوْ لَمْ أَكُنْ بَینَكُما لَكُنْتُما لا» اگر من در بین شما نبودم، شما «لا» می‌شدید و هیچ بودید. (3)

بس تجربه كردیم در این دیر مكافات                           با دُرد كشان هر كه در افتاد بر افتاد

فریاد كه با زیركی آن مرغ سخن‌سنج                            پندار زدش راه و به دام خطر افتاد

كفش خوری

ابو هریره جهت شوخی با پیامبر صلی الله علیه و آله، كفشهای آن حضرت را برداشت و پیش خرما فروش رفت و آنها را گرو گذاشت و كمی خرما گرفت و نزد پیامبر بازگشت و شروع كرد به خوردن خرماها.

پیامبر پرسید: «ابوهریره، چه می‌خوری؟‌» گفت: «كفشهای رسول خدا را.‌»

مخلوق زیباتر از خالق

وقتی كه حضرت ابراهیم علیه السلام را پیش نمرود بردند، دید مردی بسیار زشت رو بر تخت نشسته است و غلامان و كنیزان زیبارویی در خدمت او هستند.

حضرت پرسید: «او كیست؟» گفتند: «او خدای ما، نمرود است.‌»

پرسید: «این افرادی كه در اطراف او صف كشیده اند، چه كسانی هستند؟»

گفتند: «آفریدگان و مخلوقات او هستند.‌»

خلیل اللّه فرمود: «چگونه است كه این خدا، بندگانش را بهتر از خودش خلق كرده است؟‌» فَبُهِتَ الَّذی كَفَرَ. (4)

ذات نایافته از هستی بخش                                        كی تواند كه شود هستی بخش

امامزاده یعقوب

مردی درباره زندگی پیامبران صحبت می‌كرد. در ضمن صحبتهایش گفت: «حضرت امامزاده یعقوب را در مصر، بالای گلدسته، شغال خورد.‌»

یكی از مستمعین گفت: «حضرت آقا! آنكه می‌گویی، امامزاده نبود و پیغمبرزاده بود. یعقوب نبود و یوسف بود. در مصر نبود و در كنعان بود.

بالای گلدسته نبود و ته چاه بود. شغال نبود و گرگ بود؛ و اصلاً خوردنی در كار نبود و قضیه دروغ بود.‌»

آموزش عربی

شخصی پس از چند سال اقامت در عربستان، به شهر و دیار خود بازگشت. اقوام و نزدیكانش به دیدن او آمدند و از او پرسیدند: «در این چند سالی كه در آنجا بودی، عربی را خوب یاد گرفتی؟». گفت: «آری».

پرسیدند: «در عربی به شتر چه می‌گویند؟» گفت: «چرا از آن گنده گنده‌ها سؤال می‌كنید؟ از چیزهای كوچكتر بپرسید‌» گفتند: «به خرگوش چه می‌گویند؟» گفت: «گفتم كوچك، ولی نه اینقدر كوچك. از این وسط مسطها بپرسید‌» پرسیدند: «به بز چه می‌گویند؟» گفت: «خود بز را نمی‌دانم. ولی به بچه‌اش یك چیزی می‌گفتند.‌» (5)

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1. لطائف الطوائف، ص90.

2. مردان علم در میدان عمل، ج3، ص364.

3. لطائف الطوائف، ص 25.

4. ریاض الحكایات، ص126.

5. نقل از لطیفه‌های تلخ و شیرین از مردمان اهل دین، مصطفی درویش.

دوشنبه, 27 آبان 1392 ساعت 17:57

لطیفه بخوانید لطیفه بگویید (2)

قناعت

 * ابوذر غفارى به همراه یكى دیگر از صحابه، مهمان سلمان فارسى بود. سلمان، كمى نان و نمك آورد و گفت: «اگر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از تكلّف نهى نفرموده بود، چیز بهترى حاضر مى‏كردم». ابوذر گفت: «اگر مقدارى سبزى باشد، تكلّف نیست». سلمان به دكّان سبزى فروشى رفت و چون پولى نداشت، آفتابه‏اش را گرو گذاشت و كمى سبزى خرید.

وقتى غذا تمام شد، ابوذر گفت: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى قَنَعَنا بِما رَزَقَنا؛ شكر خداى را كه ما را به آنچه كه روزیمان فرموده، قانع ساخته است». سلمان گفت: «اگر قانع بودید، آفتابه من گرو نمى‏رفت.» (1)

دوست داشتن عایشه

مردى ناصبى از شیعه‏اى پرسید: «آیا تو عایشه را دوست دارى؟» شیعه گفت: «آیا تو راضى مى‏شوى من زن تو را دوست داشته باشم؟» ناصبى گفت: «نه».

شیعه گفت: «پس چرا چیزى را كه شایسته زن خودت نمى‏دانى، شایسته زن رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏دانى؟» (2)

ممانعت از كار خداوند

دو نفر شیعه و سنّى، در مورد معاویه بحث مى‏كردند. شیعه گفت: «معاویه اهل جهنّم است». سنّى گفت: «معاویه از صحابه پیامبر بود؛ پس اهل نجات است و خداوند او را به بهشت مى‏برد.»

شیعه گفت: «اگر خداوند بخواهد معاویه را به بهشت ببرد، ما شیعه‏ها نمى‏گذاریم.» سنّى با تعجّب پرسید: «چگونه از كار خداوند جلوگیرى مى‏كنید؟» شیعه گفت: «همان طور كه خداوند جل جلاله مى‏خواست على علیه‏السلام را خلیفه كند و شما جمع شدید و نگذاشتید». (3)

عزل از نبوّت

شخصى ادعاى پیامبرى كرد. او را نزد خلیفه بردند. خلیفه گفت: «چه مى‏گویى و حرف حسابت چیست؟» گفت: «من پیغمبر خدا هستم و هر سه روز یك‏بار، جبرئیل بر من نازل مى‏شود.» خلیفه گفت: «معجزه‏اى نشان بده.» گفت: «تا جبرئیل نیاید، نمى‏توانم معجزه‏اى نشان بدهم..» خلیفه پرسید: «جبرئیل كى مى‏آید؟» گفت: «تازه رفته است و سه روز دیگر مى‏آید».

خلیفه احساس كرد كه او در اثر ضعف و گرسنگى، دچار مشكل روانى شده و خبط كرده است. دستور داد او را در مطبخ خانه مخصوص خلیفه ببرند و از غذاهاى خوب و مقوّى به او بخورانند.

بعد از سه روز كه او را حاضر كردند، خلیفه گفت: «اى پیغمبر بر حق! حالت چطور است؟» گفت: «حالم خیلى بهتر از سابق است». خلیفه پرسید: «آیا در این چند روز، جبرئیل بر تو نازل شده است؟» گفت: «آرى، قبلاً هر سه روز یك‏بار مى‏آمد و حالا هر روز سه بار مى‏آید».

خلیفه پرسید: «آیا پیغامى هم برایت آورده است؟» گفت: «آرى، جبرئیل نازل شد و گفت: «حقّت سلام مى‏رساند و مى‏فرماید كه خوب جائى پیدا كرده‏اى. مبادا آنجا را ترك كنى و به جاى دیگرى بروى؛ و الاّ تو را از درجه پیغمبرى ساقط خواهم كرد». (4)

نقل حدیث

اشعب بن جابر، بسیار شوخ و لطیفه گو بود. وقتى پیر شد، او را ملامت كردند كه: «تو دیگر پیر شده‏اى و وقت هزل گوئى و شوخى كردن تو گذشته است. حال دیگر نوبت توبه و انابه است. در این آخر عمر، مدتى هم مشغول شنیدن وعظ و حدیث باش.»

گفت: «به وَاللّه من حدیث هم شنیده‏ام.» گفتند: «اگر راست مى‏گویى، حدیثى نقل كن». گفت: «نافع بن بُدَیل از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله برایم نقل كرد كه دو خصلت پسندیده است كه در هر كس باشد، سعادت دنیا و آخرت نصیب او مى‏گردد».

اهل مجلس كه خیلى خوششان آمده بود، شروع به «به‏به» و «چه چه» كردند و به او احسنت و آفرین گفتند؛ سپس از او خواستند كه ادامه حدیث را نقل كند. اشعب گفت: «یكى از خصلتها را نافع فراموش كرده بود و دیگرى را من از یاد برده‏ام.» (5)

ادعاى خدائى

در زمان هارون الرشید، شخصى مدّعى خدائى شد. او را نزد خلیفه بردند. خلیفه براى اینكه او را بترساند گفت: «چند روز قبل، شخصى ادعاى پیغمبرى كرد؛ او را كشتیم». گفت: «بسیار كار خوبى كردید؛ چون من او را نفرستاده بودم.» (6)

رجعت

ابوحنیفه از مؤمن طاق پرسید: «تو قائل به رجعت هستى؟» گفت: «آرى». ابو حنیفه گفت: «پس، پانصد دینار به من قرض بده تا هنگام رجعت، به تو باز گردانم». مؤمن طاق گفت: «تو ضامن بیاور كه در آن زمان، به صورت انسان بر مى‏گردى و به شكل میمون نخواهى بود؛ تا من به تو قرض بدهم». (7)

پیغمبر نه آهنگر

در زمان مأمون، شخصى ادّعاى پیامبرى كرد. او را نزد خلیفه بردند. مأمون از او پرسید: «معجزه تو چیست؟» گفت: «هر چه بخواهى». مأمون قفل بسته‏اى را به او داد و گفت: «این قفل را باز كن».

گفت: «من ادّعاى پیغمبرى كردم، نه ادّعاى آهنگرى.» (8)

امامت و شهادت نسّاج

سلیمان بن مهران اعمش، در زمان حضرت صادق علیه‏السلام از محدّثین شیعه و بسیار لطیف و شوخ طبع بود.

یك روز، داود بن عمر كه شغلش نسّاجى بود از اعمش پرسید: «به نظر تو، نماز خواندن پشت سر نسّاج چگونه است؟» گفت: «بدون وضو اشكال ندارد».

داود پرسید: «شهادت دادن نسّاج چگونه مى‏باشد؟» گفت: «به انضمام شهادت دو مرد عادل، قبول است». (9)

تقیه

ابن جوزى واعظ، بنابر نظر بعضى از بزرگان، شیعه مذهب بوده و از روى تقیه، اظهار تسنّن مى‏كرده است.

از او پرسیدند: «خلیفه بلافصل پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، على علیه‏السلام بود یا ابوبكر؟» گفت: «كسى كه دخترش در خانه او بود.»

 (این جمله دو پهلوست. یكى اینكه: خلیفه بلافصل، على علیه‏السلام است كه دختر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در خانه على علیه‏السلام است.

دوم اینكه: خلیفه بلافصل، ابوبكر است كه دختر ابوبكر در خانه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏باشد) .

و همچنین در مورد تعداد خلفاى بعد از حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از او سؤال كردند. گفت: «چند بار بگویم چهار نفر، چهار نفر، چهار نفر.»

 (در اینجا نیز معلوم نیست كه آیا منظور او، واقعا چهار نفر است كه طبق نظر اهل سنّت مى‏باشد. یا منظورش سه تا چهار تا یعنى دوازده تا است كه طبق نظر مذهب تشیع مى‏باشد) . (10)

صلیب یا الاغ؟!

ابوالحسن على بن میثم، از مردى مسیحى پرسید: «این صلیب را براى چه به گردنت آویخته‏اى؟» گفت: «به جهت اینكه این صلیب، شبیه همان چیزى است كه حضرت عیسى علیه‏السلام را از آن به دار آویختند».

ابوالحسن پرسید: «آیا آن حضرت، دوست داشت كه او را از آن صلیب، به دار آویزند؟» گفت: «نه».

ابوالحسن پرسید: «آیا آن حضرت به الاغى كه سوارش مى‏شد و از آن، جهت رفع حوائج و انجام كارها بهره مى‏برد، علاقه داشت یا نه؟» گفت: «آرى».

ابوالحسن گفت: «پس چرا آن چیزى را كه حضرت عیسى علیه‏السلام دوست داشت، رها كرده‏اى و آن چیزى را كه حضرت از آن بدش مى‏آمد، به گردنت آویخته‏اى؟ اگر قرار باشد به جهت یاد و نام آن حضرت، چیزى را به گردنت بیاویزى، آن الاغ است، نه صلیب!». (11)

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

*. آنچه در این مجموعه آمده، از كتاب «لطیفه‏هاى تلخ و شیرین از مردمان اهل دین»، نوشته مصطفى درویش اقتباس گردیده و گاه تغییر اندكى در لطیفه‏ها ایجاد شده است.

1. لطائف الطوائف، ص311.

2. خزائن نراقى، ص247.

3. بازار دانش، ص50.

4. ریاض الحكایات، ص123.

5. لطائف الطوائف، ص262.

6. ریاض الحكایات، ص122.

7. الكلام یجرّ الكلام، ج2، ص157.

8. ریاض الحكایات، ص123.

9. مردان علم در میدان عمل، ج1، ص447.

10. همان، ص437.

11. همان، ص468.

دوشنبه, 27 آبان 1392 ساعت 17:56

لطیفه بخوانید لطیفه بگویید (3)

توصیف خلیفه

در منزل والى بصره، بین بهلول و عمر بن عطاء عدوى مناظره‏اى صورت گرفت. پس از بحثهاى زیادى كه انجام شد، عمر عدوى از بهلول پرسید: «امام تو كیست؟».

بهلول گفت: «سَبَّحَ فى كفِّهِ الحِصى و كَلَّمَهُ الذِّئْبُ اذا عَوى و رُدَّتِ الشّمْسُ لَهُ بَینَ المَلأ و أَوْجَبَ الرَّسُولُ عَلَى الخَلْقِ لَهُ الوِلاء، فذلك امامى و امام البریات‌» یعنى امام من كسى است كه سنگریزه در كف دستش تسبیح گفت و گرگ با او صحبت كرد و خورشید به خاطر او برگشت و حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ولایت او را بر تمام خلق، واجب كرد. او امام من و امام همه جهانیان است.

عدوى گفت: «واى بر تو! آیا هارون الرشید را به عنوان امام و خلیفه، قبول ندارى؟»

بهلول گفت: «واى بر تو اى ملعون! یعنى تو مى‏گویى هارون الرشید، فاقد این اوصاف است؟ پس تو دشمن خلیفه هستى و به دروغ، او را خلیفه مى‏دانى».

و با این ترفند، او را رسوا نمود و والى، عدوى را از مجلس بیرون كرد. (1)

پیامبر خوش ذوق

مردى را كه ادعاى نبوّت مى‏كرد، نزد هارون الرّشید بردند. هارون پرسید: «معجزه‏ات چیست؟» گفت: «هر چه بخواهى». هارون گفت: «این چند نوجوان بى‏ریش را كه در مجلس حضور دارند، ریش‏دار كن». گفت: «حیف است كه این صورتهاى زیبا و نیك را زشت كنم. اگر بخواهى، تو را بى‏ریش مى‏كنم‌» (2)

خطبه در چاه

روزى، متوكّل به همنشینان خود گفت: «از مطاعنى كه به عثمان، نسبت داده مى‏شود این است كه وقتى ابوبكر خلیفه شد و از منبر بالا رفت، یك پله پایین‏تر از جایگاه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نشست؛ و وقتى عمر خلیفه شد، یك پله پایین‏تر از جایگاه ابوبكر نشست. ولى هنگامى كه عثمان به خلافت رسید، احترام پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و خلفا را رعایت نكرد و در بالاترین نقطه منبر جلوس نمود».

یكى از حضّار گفت: «پس عثمان، حق زیادى بر گردن شما دارد. زیرا اگر او سنّت شیخین را نمى‏شكست و هر یك از خلفاى بعد او، یك پله پایین‏تر مى‏آمدند، حالا مى‏بایست شما در درون چاه، براى ما خطبه مى‏خواندید». (3)

پیامبر زن

در زمان خلافت الواثق باللّه، زنى را به جرم ادعاى نبوّت، دستگیر كردند و به نزد خلیفه بردند. خلیفه پرسید: «آیا تو قبول دارى كه محمّد بن عبدالله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پیامبر و فرستاده خداست؟» گفت: «بله». خلیفه گفت: «مگر ایشان نفرموده‏اند كه لا نَبِىَّ بَعْدى».

زن گفت: «آرى، ولى ایشان نگفتند: لا نَبِیةَ بَعْدى». (4)

فرعونِ پیامبر

به مردى گفتند: «نام پیامبرانى را كه در قرآن آمده، بگو». گفت: «موسى، عیسى، یحیى،... فرعون». گفتند: «فرعون كه پیامبر نبود». گفت: «او ادعاى خدائى داشت؛ شما او را به اندازه یك پیغمبر هم قبول ندارید؟!‌»

لاى نبىّ

مردى ادّعاى پیامبرى كرد. گفتند: «دلیل نبوت تو چیست؟‌»

گفت: سخن محمد بن عبدالله كه گفته است «لا نَبِىَّ بَعْدى» و من «لا» هستم.

سیاست علم الهدى

مرحوم سید مرتضى رحمه‏الله كه در زمان خود، مرجعیت شیعه را به عهده داشت، عازم زیارت خانه خدا شد. علما و مجتهدین عراق، خواستند در این سفر، همراه سید باشند. سید نیز به این شرط همراهى آنها را پذیرفت كه همه آنها لباس روحانیت را كنار بگذارند و در این سفر، با لباس عادى و به عنوان خدمه، آشپز، اسطبل دار و... با او همراه شوند.

همه پذیرفتند و راهى شدند و در میان آنها، فقط خود سید مرتضى معمّم بود.

وقتى وارد مكّه شدند، علماى مخالف شیعه، از سید مرتضى خواستند تا مجلس مناظره‏اى با هم تشكیل بدهند و در مورد مذهب حقّه و دیگر مسائل علمى، بحث و تبادل نظر كنند. سید نیز از این پیشنهاد، استقبال كرد.

در روز مناظره، سؤال بسیار مشكل و پیچیده‏اى از سید پرسیدند. سید پوزخندى زد و گفت: «جواب این سؤال، بسیار واضح و روشن است؛ به طورى كه اسطبل دار من هم مى‏تواند به آن جواب دهد‌» سپس اسطبل دار را احضار كرد و از او خواست كه جواب مسئله را بازگو نماید. او نیز به نحو احسن، جواب مسئله را گفت و رفت. سؤال دیگرى پرسیدند. این بار، سید جواب مسئله را به آشپز ارجاع داد و او نیز، به طور كافى و وافى، سؤال مطرح شده را پاسخ گفت. و همین طور، هر سؤالى كه طرح مى‏شد، سید به یكى از خدمه‏اش ارجاع مى‏داد.

وقتى مخالفان، این منظره را دیدند، با خود گفتند: «وقتى اسطبل دار و آشپز سید مرتضى اینقدر با سواد و ملاّ باشند، پس خود سید چگونه است؟»

و این قضیه، موجب اعزاز و احترام شیعه، در نزد مخالفان گردید.

على علیه‏السلام و حوضش

آقائى بالاى منبر گفت: «روز قیامت، على علیه‏السلام در كنار حوض كوثر مى‏ایستد و به شیعیان، آب مى‏دهد. البته كسانى مى‏توانند از آن آب بخورند كه نماز بخوانند، روزه بگیرند، خمس و زكات بدهند، زنا نكنند، شراب نخورند، دزدى نكنند، دروغ نگویند، تهمت نزنند، غیبت نكنند و..‌»

یكى از مستمعین بلند شد و گفت: «اگر واقعا اینطور باشد كه شما مى‏گویید، پس على علیه‏السلام مى‏ماند و حوضش‌»

از سگ كمتر

مرد مسلمانى، وارد شهر یهودى نشین شد. مردى یهودى او را دید و گفت: «این روزها چقدر مسلمان بدینجا مى‏آید! هم اكنون در این شهر، مسلمان از سگ بیشتر است».

مرد مسلمان با خونسردى گفت: «ولى در شهر ما، یهودى از سگ كمتر است».

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1. مردان علم در میدان عمل، ج1، ص492.

2. ریاض الحكایات، ص124.

3. زهر الربیع، ص332.

4. ریاض الحكایات، ص124.

دوشنبه, 27 آبان 1392 ساعت 17:56

لطیفه بخوانید لطیفه بگویید (4)

خربزه سه روزه

مردی ادعای پیغمبری کرد. او را نزد پادشاه بردند. پادشاه از او پرسید: «معجزه ات چیست؟» گفت: «هر چه بخواهید.‌» شاه گفت: «خربزه‌ای برای ما حاضر کن.‌» گفت: «سه روز به من مهلت بدهید.‌» شاه گفت: «همین حالا حاضر کن وگرنه تو را می‌کشم!».

گفت: «ای پادشاه! انصافت کجا رفته؟ خداوند عالم با آن قدرتی که دارد، خربزه را در مدت سه ماه می‌آفریند. حال من که پیغمبر او هستم، به من سه روز مهلت نمی‌دهید؟!». [1]

بی دینها

مردم مسلمانی در ماه رمضان، گوشتی بریان کرده بود و مشغول خوردن بود. مردی یهودی از راه رسید و با او مشغول خوردن شد. مسلمان گفت: «مگر گوشتی که توسط ما مسلمانها ذبح شده، بر شما حرام نیست؟» یهودی گفت: «آری». مسلمان گفت: «پس چرا از این گوشت می‌خوری؟» یهودی گفت: «چون من در مراتب بی دینی در بین یهودیها، مثل تو هستم در میان مسلمانها که در ماه رمضان روزه ات را می‌خوری». [2]

زنده شدن مردگان

ناصر خسرو در خصوص اینکه ممکن نیست اجزاء مردگان در روز قیامت به حالت اول برگردد گفته:

مرده‌ای را به دشت، گرگ بخورد                                          زو بخورند کرکس و زاغان

این چنین کس به حشر زنده شود؟                                        تیز [3] بر ریش مردم نادان

خواجه نصیر الدین طوسی نیز در جواب او، چنین فرموده است:

کردگارش به حشر زنده کند                                                         گرچه اعضای او شود جُوجُو

ز اولین بار نیست مشکل‌تر                                                 تیز بر ریش ناصرِ خسرو [4]

مرحوم سگ

مردی در بغداد، سگی داشت که از خانه و گوسفندان او محافظت می‌کرد. پس از ایامی، سگ مُرد و صاحبش به خاطر شدت محبّتی که به آن سگ داشت، در قبرستان مسلمانها دفنش کرد.

خبر در شهر پیچید و به گوش قاضی رسید. قاضی، مرد را احضار کرد و بعد از سرزنش بسیار، به جرم هتک قبور مؤمنین، حکم به سوزاندن آن مرد نمود.

وقتی خواستند صاحب سگ را ببرند، گفت: «با جناب قاضی، حرفی خصوصی دارم». گفت: «بگو!.‌» مرد، نزدیک‌تر رفت و زیر گوش قاضی گفت: «وقتی مرض سگ شدید شد، وصیت کرد که در ازای چند سال خدمتی که به من کرده، چند تا از گوسفندهایم را خدمت حضرتعالی بیاورم تا شما برای او دعا کنید.‌»

قاضی تا این حرف را شنید، گفت: «خداوند به تو جزای خیر عنایت کند و سگت را در بهشت جای دهد؛ آن مرحوم، دیگر چه وصیتی کرد؟» [5]

دل زدگی از اسلام

روزی قطب الدین علامه شیرازی، به محله یهودی نشین رفت و احبار و اعیان آنها را جمع کرد و گفت: «از مسلمانی دلم زده شده و دیگر از اسلام خسته شده‌ام. اگر چهل روز به من خدمت کنید و غذاهای دلخواه مرا تهیه کنید، به دین شما در می‌آیم و آئین شما را تقویت می‌کنم.‌»

یهودی‌ها با هم مشورتی کردند و دیدند اگر قطب الدین ـ که از دانشمندان معروف اسلامی است ـ یهودی شود، دینشان تقویت می‌شود؛ به همین جهت پذیرفتند و تا آنجا که در توانشان بود به قطب الدین خدمت کردند.

بعد از چهل روز، قطب الدین گفت: «همان طور که خداوند بر میهمانی موسی علیه‌السلام ده روز اضافه کرد، شما هم ده روز دیگر بر این ضیافت بیفزایید.‌»

وقتی که پنجاه روز به اتمام رسید، احبار یهود نزد قطب الدین رفتند و به او گفتند: «در کار خیر، تأخیر جائز نیست. وقت آن رسیده که به وعده خود وفا کنید.‌»

قطب الدین گفت: «ای جهود! شما چقدر ابله هستید. من پنجاه سال است که طعام و شراب مسلمانان را می‌خورم و لباس آنها را می‌پوشم ولی هنوز مسلمان نشده‌ام. حال شما می‌خواهید با پنجاه روز، یهودی شوم». [6]

سوادآموزی

پادشاهی از اطرافیانش پرسید: «آیا می‌توان به حیوانات هم، سواد خواندن آموخت؟» گفتند: «خیر». ملّای مکتبی که در مجلس حاضر بود، گفت: «من می‌توانم». سپس از شاه مهلت خواست و به منزل رفت.

در منزل، کتاب بزرگی را برداشت و در میان ورقهای آن، کاه ریخت و هر روز آن کتاب را در مقابل الاغش قرار می‌داد و آن را ورق می‌زد و الاغ، آن کاهها را می‌خورد. بعد از چند روز، خود الاغ یاد گرفت کتاب را با زبانش ورق بزند و کاهها را بخورد؛ و در مدّت یک ماه، الاغ زبان بسته، در این کار ماهر شد.

ملّای مکتب، به شاه خبر داد و مجلسی تشکیل دادند و الاغ را حاضر نمودند و کتابی را در مقابلش قرار دادند. الاغ بیچاره، اولین ورق را کنار زد و کمی مکث کرد و دید از کاه خبری نیست. دوباره ورق زد و کمی مکث کرد و باز هم چیزی نیافت و به این ترتیب، تمام کتاب را ورق زد و چون چیزی عایدش نشد، شروع به عرعر کرد.

پادشاه و دیگر حاضران در مجلس، به ملّای مکتبی آفرین گفتند و او را تحسین کردند. سپس پادشاه از او پرسید: «چرا الاغ اینقدر عرعر می‌کند؟»

ملّا فوراً جواب داد: «دعا به جان اعلی حضرت همایونی می‌کند که سبب باسوادیش شده است».

خدای خر نشناس

مردی، خری داشت که بسیار پیر و لاغر بود و علوفه زیادی می‌خورد و کاری هم نمی‌کرد. درعوض، گاوی داشت که بسیار فربه و شیر ده بود. یک شب با خداوند مناجات کرد و گفت: «الهی! این خر را بکش که من از خرج زیاد او به تنگ آمده‌ام.‌» صبح که شد، دید گاوش مرده و الاغش زنده مانده است. خیلی دلش سوخت و رو به آسمان کرد و گفت:«خدایا! تو بعد از این همه سال خدائی کردن، بین خر و گاو فرق نمی‌گذاری؟ من مرگ خر را خواستم، تو گاو مرا می‌کشی؟»

شخصی در آنجا حاضر بود. گفت: «خدا را شکر کن که دعایت مستجاب نشد. زیرا اگر خداوند می‌خواست خری را بکشد، باید ابتدا خودِ تو را می‌کشت. چرا که اگر خر نبودی، خودت آن حیوان زبان بسته را رها می‌کردی و دیگر مرگش را از خدا طلب نمی‌کردی». [7]

استدلالی بسیار قوی!

شیخ بهائی) در مصر با یکی از علمای بزرگ اهل سنت ارتباط دوستانه داشت و به او اظهار می‌کرد که از اهل سنت است. یک روز آن عالم سنّی به شیخ بهائی گفت: «شیعیانی که در ایران با شما هستند، در مورد ابوبکر و عمر چه نظری دارند؟»

شیخ فرمود: آنها دو حدیث برای من بیان کردند که از جواب آن عاجز ماندم. آنها می‌گویند مسلم در صحیح خود روایت می‌کند که پیامبر6 فرموده: «هر کس فاطمهظ& را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس که مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده است؛ و هر کس که خدا را اذیت کند کافر است». همچنین در صحیح مسلم، پنج ورق آن طرف‌تر روایت شده «فاطمه & از دنیا رفت در حالی که نسبت به ابوبکر و عمر، غضبناک بود.‌» و من نتوانستم جواب این شبهه را بدهم.

عالم سنّی گفت: «بگذار من امشب آن کتاب را مطالعه کنم. فردا جواب خواهم داد.‌» فردا صبح، عالم نزد شیخ آمد و گفت: «من همیشه به تو می‌گفتم که این شیعه‌ها در نقل حدیث دروغ می‌گویند. دیشب صحیح مسلم را نگاه کردم؛ ولی دیدم بین این دو حدیث، بیش از پنج ورق فاصله است». [8]

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

[1]. ریاض الحکایات، ص 122.

[2]. زهر الربیع، ص 28.

[3]. باد معده.

[4]. مردان علم در میدان عمل، ج 3، ص 425.

[5]. زهر الربیع، ص 47.

[6]. لطائف الطوائف، ص 179.

[7]. ریاض الحکایات، ص 170.

[8]. قصص العلماء، ص 236.

دوشنبه, 27 آبان 1392 ساعت 17:50

لطیفه بخوانید لطیفه بگویید (5)

رسم خدایی و بندگی

مرد فقیری، غلامهای عمید خراسانی را دید كه لباسهای بسیار زیبا و پیراهنهای دیبا بر تن دارند. رو به آسمان كرد و گفت: «خدایا! بنده پروری را از عمید خراسانی یاد بگیر كه غلامهایش را با لباس زربافت و زیبا می‌‌آراید.»

از قضا پس از اندك زمانی، بین عمید و یكی از امیرانش، جنگی در گرفت و عمید شكست خورد و فرار كرد. امیر، غلامهای عمید را دستگیر كرد و هر چه به آنها وعده و وعید داد و هرچه آنها را شكنجه كرد تا جای گنجینه عمید را به او بگویند نگفتند.

وقتی آن مرد فقیر، وفا و همت والای آنها را دید، خودش انصاف داد و گفت: «بندگی را هم باید از بندگان عمید خراسانی یاد گرفت.» (1)

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مكن                         كه خواجه خود روش بنده پروری داند

ازدواج مجدد

مرد جوانی، خدمت یكی از علما رسید و عرض كرد: «زن بسیار مهربان و زیبا‌رویی دارم و هر دو به هم علاقه‌مند هستیم. ولی متأسفانه از جهت جسمی بسیار ضعیف و لاغر است و قدرت انجام كارهای خانه را ندارد. توان مالی‌اش را هم ندارم كه مستخدمی بگیرم. به همین جهت، خواستم زن دیگری بگیرم تا كارهای خانه را انجام بدهد. حال، چنین زنی را پیدا كرده‌ام و خود او راضی به ازدواج با من است؛ ولی پدر و مادرش اجازه نمی‌دهند و می‌گویند: «تا زن اولت را طلاق ندهی، دختر به تو نمی‌دهیم.»

از شما تقاضا دارم كه راه چاره‌ای به من بیاموزید تا من هم بتوانم با این زن ازدواج كنم و هم، مجبور به طلاق زن اولم نشوم.

عالم، فكری كرد و گفت: «به زنت بگو به قبرستان برود و خودت به خانه آن دختر برو و بگو: «غیر از زنم كه در قبرستان است، هر زنی كه دارم، طلاق دادم.» پدر و مادر دختر، گمان می‌‌كنند آن زن تو كه در قبرستان است، مرده است؛ و دخترشان را به تو می‌‌دهند.»

جوان هم همین كار را كرد و به مرادش رسید. (2)

فرق حرّ و خر

مرحوم شیخ حر عاملی رحمه الله صاحب وسائل الشیعه از لبنان به ایران آمد و وارد اصفهان شد، علامه مجلسی رحمه الله از شاه سلیمان صفوی خواست كه از شیخ دیدن كند. شاه سلیمان نیز در نهایت احترام، به دیدن شیخ رفت؛ و پس از چند روز، شیخ حر به همراه علامه مجلسی و چند تن از علمای دیگر، به بازدید شاه رفتند.

در آن زمان، رسم بر این بود كه وقتی علما به دیدار شاه می‌‌رفتند، سلطان جهت احترام آنها، بر فرش مخصوص شاهی نمی‌‌نشست و اگر به علما تعارف می‌‌كردند كه بر روی فرش مخصوص بنشینند، آنها هم به احترام سلطان، روی آن نمی‌‌نشستند.

اما از آنجایی كه شیخ حر به رسومات دربار ایران آشنا نبود، پس از ورود به دربار، بر روی فرش مخصوص شاهی نشست. سلطان صفوی از این كار، دلگیر شد و به شیخ حر گفت: «بین حر با خر چقدر فاصله است؟» شیخ فوراً جواب داد: «یك مسند.»

(یعنی خر، دارای مسند شاهی است و حر، این مسند را ندارد).

به حریت رسیدن مشكلی نیست                                  اگر یك نقطه گیری از خریت

چپ كوری

مرحوم ملا محسن فیض كاشانی رحمه الله چشم چپش نقص داشت.

یكی از علمای اهل سنت نامه‌‌ای به مرحوم فیض ارسال كرد و در آن نوشت:

روبـه صفتا اگـر تـو روبـاه نـه‌ای                                          چشم چپ تو، راست بگو، كور چراست؟

مرحوم فیض در جواب نوشت:

در مذهب رندان جهان عین عطاست                                         چپ كوری و راست بینی، این شیوه ماست

روبـه صفتـا اگــر تـو روبـاه نـه‌ای                                       بغض علی و آل علی در تو چراست؟ (3)

بدتر از تكفیر

حكیم، شیخ حسین ابن ابراهیم تنكابنی كه از شاگردان مرحوم ملاصدرای شیرازی بود؛ چون شنیده بود كه ملا فاضل قزوینی، حكماء و فلاسفه را تكفیر می‌‌كند، به همین جهت به شهر قزوین نمی‌‌رفت و می‌‌گفت: «من حكیم هستم و می‌‌ترسم ملافاضل از رفتن من به قزوین، ناراحت شود.»

ملافاضل به حكیم تنكابنی نوشت: « شما نترسید. من از شما ناراحت نمی‌‌شوم؛ من كسانی را تكفیر می‌‌كنم و از آنها ناراحت می‌‌شوم كه فلسفه را خوانده و فهمیده اند وبه آراء آنها اعتقاد پیدا كرده اند؛ اما تو این گونه نیستی.» حكیم تنكابنی كه این را دید، گفت: « فاضل قزوینی اگر تكفیرم می‌‌كرد، بهتر از این بود كه نسبت جهل و نفهمی به من بدهد.»

البته، بعدها بین این دو بزرگوار ملاقاتی صورت گرفت و رشته محبت و صداقت در بینشان مستحكم شد. (4)

ادای شهادت

در حالات مرحوم حاجی كلباسی آمده است كه اگر شاهدی جهت اداء شهادت خدمت ایشان می‌‌رسید، مرحوم حاجی سؤالات زیادی می‌‌كرد تا به تدین او پی ببرد.

یك روز شخصی جهت ادای شهادت، خدمت ایشان رسید. حاجی شغلش را پرسید. گفت: «غسال هستم.» حاجی سؤالاتی در مورد غسل و كفن و دفن ار او پرسید. غسال، پس از اینكه به پرسشهای مرحوم كلباسی جواب داد، گفت: «در ضمن، ما در موقع دفن كردن میت، زیر گوشش چیزی می‌‌گوییم، بعد، ذفنش می‌‌كنیم.»

حاجی پرسید: «چه می‌‌گویید؟» گفت: «می‌‌گوییم خوشا به حالت كه مردی و برای ادای شهادت، خدمت حاجی كلباسی نرسیدی.» (5)

فرار از درس

علامه حلی رحمه الله در دوران طفولیت، نزد دائی‌‌اش مرحوم محقق حلی رحمه الله درس می‌‌خواند.

نقل است كه گاهی شیطنت كودكانه علامه گل می‌‌كرد و از پای درس فرار می‌‌كرد. محقق نیز به دنبال او راه می-افتاد تا او را بگیرد؛ ولی همین كه به علامه نزدیك می‌‌شد، علامه آیه سجده را می‌‌خواند و محقق به سجده می-افتاد، علامه نیز كه كودك بود و بر خودش سجده واجب نبود، فرصت را غنیمت می‌‌شمرد و پا به فرار می-گذاشت. (6)

مهر خداوند

در گذشته، علما و سلاطین، مهرهایی را كه برای خود می‌‌ساختند، همراه القاب و عناوین و سجعیاتی بود. مثلاً كسی كه اسمش عباس بود، می‌‌نوشت: «بنده شاه ولایت، عباس» یا «سگ درگاه رضا، عباس» و....

یك روز، شخص دروغگویی كه همه او را به این صفت می‌‌شناختند، در میان جمعی ادعا كرد كه: «چند سال پیش، از خداوند نامه‌ای به من رسید.» پرسیدند: « از كجا دانستی كه آن نامه از طرف خدا بود؟» گفت: «از مهری كه در پای نامه بود.» پرسیدند: « نوشته مهر چه بود؟» گفت: « بنده آل محمد، خدا.»

 

پی‌نوشــــــــــــت‌ها:

 

1. الكلام یجر الكلام، ج 1، ص 181.

2. قصص العلماء، ص 292.

3. همان، ص371.

4. مردان علم در میدان عمل، ج1، ص454.

5. قصص العلماء، ص118.

6. همان، ص358.

دوشنبه, 27 آبان 1392 ساعت 17:50

آشنایی با منابع دست اول شیعه (10)

حلیۀ المتقین

 

کتاب شریف «حلیۀ المتقین» از جمله منابع معتبری است که علاوه بر عموم مردم، همواره مورد توجه و مراجعۀ محققین و مبلغین قرار گرفته است. این منبع معتبر شیعه که به زبان فارسی نگاشته شده، و در نوع خود جامع و کامل است، برای تمام اقشار جامعه مفید می‌باشد. گرچه همه، آن را می‌شناسند و در هر شهر و روستایی یافت می‌شود؛ امّا توجه به عمق مطالب آن نیاز به باز شناخت دوباره دارد. علامه مجلسی در این اثر، معارف ناب اهل‌بیت‌علیهم‌السلام و بسیاری از آداب واحکام شرعی را با زبان ساده؛ امّا مستند و تحقیقی بیان کرده و در دسترس همگان قرار داده است. بر مبلغین گرامی‌ لازم است که آن را همیشه در دسترس داشته و مکرر مراجعه کنند و احادیث آن را همانند نامش، اولاً بر خود و ثانیاً به مردم شناسانده و در جامعۀ اسلامی ‌همگانی کنند.

در اهمیت این منبع همین بس که علامۀ بحر العلوم‌رحمه الله فرموده است: «ای کاش ثواب تمام تالیفات من در دیوان علامه مجلسی نوشته شود و در عوض ثواب یکی از کتابهای فارسی او (همانند همین کتاب حلیة المتقین) که ترجمۀ متون اخبار اهل‌بیت‌علیهم‌السلام است و در دست همه قرار دارد، در نامة عمل من قرار گیرد.» (1)

مطالب کتاب

ابواب و موضوعات متنوع این کتاب در ارائۀ آداب و روشهای زندگی فردی و اجتماعی، نشان می‌دهد که دین مبین اسلام چقدر جامع و دقیق زندگی انسان را مدیریت می‌کند که از کوچک‌ترین و کم اهمیت‌ترین مسائل زندگی تا بزرگ‌ترین و مهم‌ترین آن دستور و برنامه دارد.

این کتاب به زیباترین شکلی، آداب ارتباط انسانها را در سه محور می‌آموزد:

1. ارتباط با خود؛

2. ارتباط با خداوند؛

3. ارتباط با دیگران.

ازدواج، تربیت فرزند، آداب مجلس و اماکن عمومی، حقوقهای: خویشاوندان، زیر‌دستان، همسایگان، بی سرپرستان و یتیمان، دوستان، بیماران، نیازمندان، مظلومان، از کار افتادگان، مردگان، حقوق متقابل والدین و فرزندان و زن و شوهر، و... و برخی از آداب و روشهای اجتماعی، بخشهایی از این کتاب را تشکیل می‌دهد. و همچنین در زمینة آداب فردی موضوعاتی از قبیل: آداب پوشش، آراستگی و آرایش، خوراک و خوردنیها، نظافت و زیبایی ظاهری، خوابیدن و استراحت، معالجه، تفریح و ورزش، معماری و آرایش منزل، رفتار با سایر مردم، حیوانات، مسافرت و... نکته‌ها و رهنمودهای شایان توجهی را از سیره و سخن اهل‌بیت علیهم‌السلام به ما می‌آموزد.

تلخیص و ترجمه

علامه، کتاب «حلیة المتقین» را به زبان فارسی، تألیف و در تاریخ 26 ذی الحجة 1081 ق آن را به اتمام رسانده است. و بعد از آن به زبانهای مختلف ازجمله: عربی، هندی و اردو نیز ترجمه شده است که به نمونه‌هایی از این ترجمه‌ها با اسم مترجم اشاره می‌کنیم:

ترجمۀ حلیة المتقین به زبان اردو، توسط سید مقبول احمد دهلوى، به‌نام «تهذیب الاسلام»؛

تحقیق و تعریب توسط شیخ خلیل رزق عاملی؛

تحقیق وتعریب توسط علی عبدالحسین شبستری؛

گزیدۀ حلیۀ المتقین به نام «مختصر الابواب فی السنن و آلاداب» توسط شیخ عباس قمی‌رحمه الله.

«آداب الشریعة» کتابی فارسی است که چکیده حلیة المتقین علامه مجلسی می‌باشد و آن را ملّا محمد باقر فشاركی اصفهانی تنظیم کرده است. (2)

البته امروزه نسخه‌های متعددی از کتاب حلیة المتقین (علاوه بر ترجمه‌های متعدد و گزیده‌ها)، توسط ناشرین مختلف با سبکهای گوناگون چاپ و منتشر می‌شود و در ردیف پر فروش‌ترین آثار می‌باشد. معمولاً کتاب «مناظرات و مکالمات حسینیه» با علمای اهل سنت، در آخر این کتاب چاپ می‌شود که خود یک دوره امام شناسی و دفاع مستند از باورهای شیعه می‌باشد که در نوع خود بی نظیر است.

یکی از جدید‌ترین نسخه‌های آن همراه با زندگی مفصل علامه مجلسی و شرح لغات مشکل و توضیحات و تعلیقات و سایر اضافات توسط انتشارات فرهنگ اهل‌بیت علیهم‌السلام در آستانۀ انتشار می‌باشد.

هدف از تألیف

مؤلف عالیقدر در مقدمۀ کتاب، هدف از تألیف را چنین بیان می‌کند: «اما بعد، چنین گوید تراب اقدام مؤمنین و خادم طلبۀ علوم ائمه طاهرین، محمّد باقر بن محمّد تقی (حَشَرَهُ اللّه مَعَ مَوالیه الْمطهَرینَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهم اَجْمَعین) كه چون عمده امتیاز بنى نوع انسان از سایر انواع حیوان، تخلق به اخلاق حسنه وتَزَین به آداب مستحسنه است و به مقتضاى حدیث شریف نبوى‌صلی‌الله‌علیه‌وآله كه: «بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الْاخْلاق»؛ (3) تمامى آداب پسندیده و جمیع اخلاق حمیده در شرع انور و دین آن حضرت ظاهر و مُبَین گردیده و چون مختصرى از مكارم اخلاق در كتاب «عین الحیوة» بیان شده بود، جمعى ازسالكان مسالك سعادت و ناهجان مناهج متابعت اهل‌بیت رسالت‌علیهم‌السلام، از این ذرّه حقیر التماس نمودند كه رساله‌ای در بیان محاسن آداب، كه از طریقة مستقیمة ائمه طاهرین‌علیه‌السلام به اسانید معتبره به این قلیل البضاعة رسیده باشد، بر وجه اختصار تحریر نماید و به جهت عمومِ نفع، نسبت به اهل این دیار، مضامین اخبار را درلباس لغت فارسى قریب الفهم به جلوه درآورد. لهذا با ضیق مجال و كثرت اشتغال رعایت حقوق اخوت ایمانى را لازم دانسته و از مقتضاى حدیث «الدّالُّ عَلَى الْخَیرِكَفاعِلِهِ» (4) امیدوار گردیده اجابت ملتمس ایشان نموده و بر چهارده باب و خاتمه مرتب گردانید.»

ترتیب کتاب

مؤلف گرانقدر ترتیب کتاب را این گونه آورده است:

باب اول: در آداب لباس پوشیدن.

باب دوم: در آداب حلى و زیور پوشیدن و سرمه كشیدن و در آینه نظر كردن و خضاب كردن.

باب سوم: در آداب خوردن و آشامیدن.

باب چهارم: در فضیلت تزویج و آداب مجامعت و معاشرت زنان وكیفیت تربیت فرزندان و معاشرت ایشان.

باب پنجم: در آداب مسواك كردن و ناخن و شارب گرفتن و سر تراشیدن و شانه كردن و امثال اینها.

باب ششم: در آداب بوى خوش استعمال كردن و گل خوش بوییدن و روغن مالیدن.

باب هفتم: در آداب حمام رفتن و دارو كشیدن و امثال آن.

باب هشتم: در آداب خواب رفتن و بیدار شدن و بیت الخلا رفتن.

باب نهم: در آداب حجامت و تنقیه و ذكر بعضى از ادعیه و احراز وخواص بعضى از ادویه و معالجه بعضى از امراض.

باب دهم: در آداب معاشرت مؤمنان و حقوق و اصناف ایشان.

باب یازدهم: در آداب مجالس و سلام و عطسه و مصافحه و معانقه و امثال اینها.

باب دوازدهم: در آداب داخل شدن به خانه و بیرون رفتن از آن.

باب سیزدهم: در آداب سوار شدن و راه رفتن و بازار رفتن و تجارت و زراعت نمودن و چهارپایان نگاه داشتن.

باب چهاردهم: در آداب سفر كردن.

خاتمه: در بیان بعضى از فواید متفرقه.

و هر یك از ابواب را بر دوازده فصل مشتمل ساخت و به كتاب «حلیةالمتقین» مسمی گردانید.

جایگاه حلیۀ المتقین

ارزش احادیث

گر چه علامه، سند احادیث این کتاب را به خاطر سهولت عموم مخاطبانش به طور صریح ذکر نکرده است؛ امّا خود ایشان با ارزیابی دقیق از آنها، ارزش علمی ‌و جایگاه سندی‌شان را بیان نموده است. او در قالب عباراتی آسان مانند: سند صحیح، سند حسن و سند معتبر، بسیاری از احادیث را رتبه بندی کرده است که برای اهل تحقیق در جای خود ارزش دارد.

بهره‌گیری دانشمندان

این اثر ارزشمند از زمان تألیف مورد توجه محافل علمی‌و مذهبی قرار گرفته است و عموم مردم از آن به عنوان راهنمای زندگی بهره گرفته‌اند که در میان فقها و محدثین نیز جایگاه ویژه‌ای یافته است. آنان در آثار خود از مطالب این کتاب بهره گرفته و به این اثر استناد جسته‌اند. از جمله «ملا احمد نراقی» در کتاب «رسائل و مسائل»، سید عبدالحسین لاری در «مجموع الرسائل»، محدث قمی ‌در«غایة القصوی»، سید محسن حکیم در «مستمسک عروة الوثقی»و میرزا محمد تقی آملی در «مصباح الهدى» از این منبع بهره برده‌اند.

مؤلف کتاب

علامه محمد باقر مجلسى‌رحمه الله در سال 1037ق مطابق با حروف ابجد جملۀ «جامع كتاب بحار الانوار» در شهر اصفهان و در خانواده‌ای که مهد علم و دانش و تقوا بود به دنیا آمد. (5)

پدرش ملا محمد تقى مجلسى‌رحمه الله از علمای بزرگ جهان اسلام و از نظریه پردازان علوم اسلامى و از پیشگامان راستین عرفان و تقوا در روزگار خود به شمار مى‌رفت و داراى تألیفات ارزنده‌ای است.

مادرش نیز دختر «صدر الدین محمد عاشورى»، از پرورش یافتگان خاندان علم و فضیلت بود. (6)

در راه کمال

او درس و بحث را در چهار سالگى نزد پدر آغاز كرد. نبوغ سرشارش موجب شد که در چهارده سالگى از فیلسوف بزرگ جهان اسلام جناب ملاصدرا اجازه روایت بگیرد. ملا محمد باقر در محضر استادانى چون: علامه حسن على شوشترى، امیر محمد مؤمن استر آبادى، میرزاى جزایرى، ملا محسن استر‌آبادى، ملا محسن فیض كاشانى و ملا صالح مازندرانى، زانوى ادب زد و از خرمن علم و معرفت هر یك خوشه‌ها چید و برای رسیدن به کمالات علمی ‌و معنوی، در محضر بزرگان علم و ادب و تقوی تلاشهای بی‌وقفه‌ای انجام داده و از افكار و عقاید و اندیشه‌هاى علمی‌آنان بهره‌مند گردید. طولی نکشید که او در اثر این تلاشهای خستگی ناپذیر بر دانشهاى صرف و نحو، معانى و بیان، لغت و ریاضى، تاریخ و فلسفه، حدیث و رجال، درایه و اصول، فقه و كلام احاطۀ كامل پیدا كرد. (7)

موقعیت علمى

علامه مجلسى در علوم مختلف اسلامى آنچنان شهرتى دارد كه محتاج هیچ بیان و توضیحى نیست. نام او چون آفتابى بر آسمان فقاهت و اجتهاد مى‏درخشد. وی از جمله دانشمندانی است که در علوم مختلف اسلامى مانند: تفسیر، حدیث، فقه، اصول، تاریخ، رجال و درایه سرآمد عصر بود. نگاهى اجمالى به مجموعۀ عظیم «بحار الأنوار» این نكته را به خوبى آشكار مى‏سازد. این علوم در كنار علوم عقلى همچون: فلسفه، منطق، ریاضیات، ادبیات، لغت، جغرافیا، طب، نجوم و علوم غریبه از او شخصیتى ممتاز و بى‏نظیر ساخته است. نظرى گذرا به «كتاب السماء و العالم» در «بحار الأنوار» این جامعیت را به خوبى نمایان مى‏سازد.

برخى، علامه مجلسى را در طول تاریخ اسلامى از حیث جامعیت در علوم و فنون گوناگون بى‏نظیر دانسته‏اند. علامه، ریزبینى و نكته‌سنجیهاى بسیار مهم، علمی‌ و فنی پیرامون روایات مشكل دارد. بیانهاى علامه در ذیل آیات و روایات در کتاب ارزشمند «بحار الانوار»، بسیار دقیق و زیبا است و كم‌تر مى‏توان در آنها خطا و اشتباهى یافت. علامه مجلسى، علاوه بر علومى چون روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، در فقه نیز تبحرى بالا داشته است.

بیش از یك هزار نفر از طلاب و دانش پژوهان مشتاق و مستعد، از محضر پر فیض علامه مجلسى استفاده نموده و از محضر وی اجازه‌هایى نیز دریافت کرده‌اند. (8)

برخی از شاگردان علامه عبارتند از:

حاج محمد اردبیلى؛ مؤلف كتاب مشهور «جامع الرّوات»

سید على خان مدنى؛ مؤلف «ریاض السالكین» (شرح صحیفه سجادیه‌علیه‌السلام ).

سید نعمت اللَّه جزائرى؛ كه چند سال، روز و شب در محضر علّامه مجلسى حضور داشته است.

علامه مجلسى در طول عمر با برکت خویش که حدود73 سال (1037 تا 1110 ق) طول کشید، بیش از یكصد كتاب به زبان فارسى و عربى به رشتۀ تحریر در آورد.

او دانشمندی زمان شناس بود و نسبت به نیاز فرهنگى مردم زمان خود، دست به تألیف كتابهاى گوناگون می‌زد. گاهی احساس می‌كرد مردم به علم نجوم نیازمندند، كتاب «اختیارات» را می‌نوشت. هنگامی‌که ارتباط مردم و خداوند متعال را کم رنگ می‌دید، کتاب توحیدی و اخلاقی «عین الحیاة» را به جامعه عرضه می‌کرد. به ندرت می‌توان خانه‌ای از شیعیان را یافت که در آن کتابی (فارسی یا عربی) از علامه مجلسی نباشد. او با تألیفات فارسی خود نشان داد که در قید مقامات علمی ‌نیست؛ بلکه برای هدایت مردم باید به زبان آنان سخن گفت. علامه از دانشمندان عامل و عارفی است که خود را به زیباترین سجایای اخلاقی آراسته و به عنوان رهبری الهی مورد توجه جامعة خود قرار گرفته بود.

مبلغ متنفذ

علامه مجلسى‌رحمه الله در میان مردم از نفوذ بى‏سابقه‏اى برخوردار بود. او با علم سرشار و نفوذ معنوى و بیان سحرانگیز خود مردم را از میخانه و قهوه‏خانه‏ها به مساجد كشاند و در عهد او مساجد از رونق خاصى برخوردار بودند. خصوصاً در ماه مبارك رمضان و شبهاى قدر جمعیت بى‏سابقه‏اى به مساجد روى مى‏آوردند. سید نعمت الله جزایری می‌گوید: «هنگامى كه در مسجد جامع اصفهان مردم را موعظه مى‌كرد، هیچ كس فصیح‌تر و خوش كلام‌تر از او ندیدم. حدیثى كه شب مطالعه مى‌كردم، چون صبح از او مى‌شنیدم، چنان بیان مى‌كرد كه گویى هرگز آن را نشنیده‌ام.» (9)

علامه در سلاطین صفوى نیز نفوذ بالایى داشت. او كه سیاستمدارى مقتدر بود، با تدبیر خویش در زمان سلاطین بى‏كفایت صفوى، كشور را از حمله و تجاوز دشمنان حفظ نمود. دقیقا پس از وفات علامه مجلسى بود كه كشور دچار هرج و مرج شد و افغانها به ایران حمله كردند و حكومت صفویه را سرنگون نمودند. او با استفاده از اقتدار اجتماعى و سیاسى خویش بسیارى از نسخه‏هاى كمیاب كتب قدما را استنساخ كرد و میراث عظیمى از تشیع را از نابودى نجات داد.

موعظه به حکمرانان

علامه‌رحمه الله در راستای عمل به این آیه شریفه که می‌فرماید: «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ لَكُمْ بَینَ یدَی عَذابٍ شَدیدٍ»؛ (10) «ای پیامبر بگو: شما را تنها به یك چیز اندرز مى‏دهم، و آن اینكه: دو نفر دو نفر یا یك نفر یك نفر براى خدا قیام كنید؛ سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما [محمّد] هیچ گونه جنونى ندارد. او فقط بیم‏دهندۀ شما در برابر عذاب شدید [الهى] است!» خود را موظف می‌دانست که در راه خدا قیام کند و دستورات دین الهی را حتی به پادشاهان تبلیغ نماید.

شاه عباس دوم در مجلس تاجگذارى بود كه علامه از او خواست شراب‌خوارى و فروش آن و برخى اعمال منكر دیگر ممنوع شود. او نیز به توصیه‏هاى علامه عمل كرد؛ اما رفته رفته، چون دیگر شاهان آلودۀ شراب و... شد.

از منظر اهل نظر

سید محسن امین:

«ملا محمد باقر اصفهانی معروف به مجلسی ثانی، فرزند ملا محمد تقی (مجلسی أول)، از عالمان موفقی است که در عالم اسلام کسی به درجه توفیقات ایشان نائل نگشته است. خدمات علامه به مذهب تشیع به حدی است که عالم متعصب اهل سنت «عبد‌العزیز دهلوی» صاحب «التحفة الاثنی عشریة فی الرد على الامامیة» گفته است: اگر شیعیان را مجلسی مذهب بنامند جا دارد؛ زیرا این مرد در رونق این مذهب نقش به سزایی داشته است.» (11)

شیخ حر عاملی:

«آقا محمد باقر مجلسی عالم فاضل، محقق ماهر، علامه مدقق، اندیشمند فقیه، متكلم برجسته، محدث مورد اعتماد، در بر دارنده محاسن و فضائل، استاد جلیل القدر وعظیم الشأن، دارای تألیفات بسیار و سودمند است. كتاب «بحار الأنوار فی أخبار الأئمۀ الأطهار»، کتاب «جلاء العیون»، كتاب «حیاة القلوب»، كتاب «عین الحیاۀ»، كتاب «مشكاۀ الأنوار» و كتاب «حلیۀ المتقین»، از آثار اوست.» (12)

امام خمینی‌رحمه الله:

امام، همکاری علامه مجلسی را با سلاطین عصر، برای كنترل زمامداران دانسته است و می‌فرماید: «مرحوم مجلسى كه در دستگاه صفویه بود، صفویه را آخوند كرد؛ نه خودش را صفویه كرد! آنها را كشاند توى مدرسه و توى علم و توى دانش و اینها، تا آن اندازه‏اى كه البته توانستند.» (13)

رحلت

علامه مجلسى پس از عمری خدمت به دین مبین اسلام و ارائه خدمات بی نظیر برای امت اسلام، در شب 27 رمضان سال 1110 ق در شهر اصفهان دیده از جهان فرو بست و در همان جا مدفون گردید و جهان از فیض وجود این عالم گرانمایه محروم شد.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، ص 413.

(2). الذریعةإلى‏تصانیف‏الشیعة، شیخ آقا بزرگ طهرانی، نشر دار الاضواء، بیروت، ج‏7، ص 83؛ همان، ج‏1، ص 21.

(3). بحار الأنوار، علامه محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفا، ج‏67، ص 372.

(4). الإحتجاج على أهل اللجاج، احمد ابن علی طبرسی، نشر مرتضی، مشهد مقدس، ج‏2، ص460.

(5). أعیان‏الشیعة، سید محسن امین، نشر دار‌التعارف، ج‏9، ص 182؛ ریحانۀ الادب، محمد على مدرس تبریزى، ج 5، ص 196.

(6). الذریعۀ، آقا بزرگ تهرانى، ج 1، ص 151.

(7). گلشن ابرار، جمعی از نویسندگان، نشر معروف، ج1، ص250.

(8). أعیان ‏الشیعة، ج‏9، ص 183.

(9). همان.

(10). سبا /46.

(11). أعیان ‏الشیعة، ج‏9، ص 183.

(12). أمل‏ الآمل، شیخ حر عاملی، مكتبۀ الأندلس، بغداد، ج‏2، ص 248.

(13). صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی؛، نشر مؤسسه تنظیم آثار امام، تهران،‌1379، ج‏8، ص437.

دوشنبه, 27 آبان 1392 ساعت 17:50

آشنایی با منابع دست اول شیعه (2)

«كامل الزیارات»

 

از منابع مورد نیاز مبلغان گرامى، كتاب گرانسنگ «كامل الزیارات» است. این كتاب، تألیف محدث و عالم جلیل القدر جهان تشیع، شیخ ابوالقاسم، جعفر بن محمد بن قولویه قمى معروف به «ابن قولویه» است. (1)

موضوع كتاب «كامل الزیارات» مجموعه احادیث و روایات اهل بیت‏علیهم‏السلام درباره شیوه زیارت حضرت رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله و دیگر امامان و امامزادگان‏علیهم‏السلام و ثواب و فضیلت آن مى‏باشد. كامل الزیارات بارها چاپ شده، از جمله در سال 1356 ق، با مقدمه علامه امینى منتشر گردیده است.

امتیازات‏

ابن قولویه در آغاز كتاب، تمام راویان آن را توثیق كرده است. این نكته به دانشمندان شیعه كمك مى‏كند تا به آن دسته از راویانى كه در كتابهاى رجالى، نامى ندارند و فقط در اسناد كامل الزیارات قرار گرفته‏اند راحت‏تر اعتماد كنند. (2)

كتاب كامل الزیارات شامل 843 حدیث مى‏باشد كه در 108 باب تنظیم شده است.

این كتاب یكى از ارزشمندترین مجموعه‏هاى حدیثى در زمینه زیارت و از منابع غنى عاشورا پژوهى مى‏باشد كه مهم‏ترین روایات این بخش را در خود جاى داده است.

مؤلف این كتاب، انگیزه نگارش آن را این گونه بیان مى‏فرماید: «انگیزه من در نگارش این كتاب، تقرب به درگاه الهى و پیامبر و على و فاطمه و ائمه صلوت اللَّه علیهم اجمعین بوده و تلاش كرده‏ام با نشر معارف اهل بیت‏علیهم‏السلام و نقل ثواب زیارت آن بزرگواران، به جمیع اهل ایمان هدیه‏اى تقدیم كرده باشم.‌» (3)

این یادگار ماندگار شیعه بیش از هزار سال است كه مورد توجه محدثین و فقهاى عظیم الشأن عالم اسلام بوده و امروزه همچنان در صدر كتابهاى درجه یك شیعه قرار دارد. بحارالانوار، مفاتیح الجنان و اكثر كتابهاى دعا و زیارت و منابع عاشورایى از جمله آثارى هستند كه از این كتاب بهره برده‏اند.

موضوعات‏

1. ثواب زیارت حضرت رسول‏صلى‏الله‏علیه‏وآله؛

2. آداب و ثواب زیارت امیرالمؤمنین على‏علیه‏السلام؛

3. آداب و ثواب زیارت امام حسن‏علیه‏السلام؛

4. ثواب گریه و اقامه عزا بر امام حسین‏علیه‏السلام و چگونگى نماز و زیارت در حرم آن حضرت كه بخش اعظم كتاب را در برگرفته است؛

4. شیوه زیارت حرم امام موسى كاظم و امام جوادعلیهماالسلام؛

5. شیوه زیارت سایر ائمه‏علیهم‏السلام؛

6. زیارت مؤمنین؛

7. زیارت امامزادگان.

مؤلف‏

جعفر بن قولویه قمى نویسنده كامل الزیارات، از برجسته‏ترین چهره‏هاى راویان شیعه و فقیهان امامیه، در قرن چهارم هجرى است كه در شهر مقدس قم به دنیا آمد و از اساتید بزرگى همچون احمد بن ادریس اشعرى قمى، پدرش محمد بن قولویه، محمد بن یعقوب كلینى، محمد بن حسن صفار و على بن بابویه (پدر شیخ صدوق) بهره برده است.

شیخ مفید از ممتازترین شاگردان ابن قولویه است كه از او ستایش فراوان كرده است. یكى از عبارات شیخ مفید این گونه است: «خداوند شیخ مورد اعتماد ما، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه را تأیید فرماید. (4)

او در سفر به كشور مصر، از محضر درس علماى آنجا مانند: ابوالفضل محمد بن احمد بن ابراهیم جعفى صابونى مصرى نیز بهره برد.

ابوالعباس نجاشى، شخصیت نگار بزرگ شیعه درباره او مى‏گوید: «در هر زیبایى و عظمتى كه مردم با آن توصیف مى‏شوند جعفر بن محمد بن قولویه برترى دارد.‌» (5)

ابن حجر عسقلانى از علماى نام‏آور اهل سنت، مى‏گوید: «جعفر بن محمد بن قولویه، از بزرگان شیعه و از دانشمندان سرشناس و مشهور است.‌» (6)

ابن قولویه به عنوان یكى از محدثان سرشناس و مورد اطمینان بزرگان امامیه، در سلسله سند 507 روایت قرار گرفته است (7) و با محافظت از این گنجینه علمى، افزون بر زنده نگه داشتن یاد و نام ائمه‏علیهم‏السلام، خدمات شایانى نیز به جهان تشیع و تثبیت باورهاى آن كرده است. این پاسدار فداكار فرهنگ اهل بیت‏علیهم‏السلام در سال 367 ه. ق وفات یافت و در حرم كاظمین‏علیهماالسلام مدفون گردید.

 

پی‌نوشـــــــــــت‌ها:

 

1) موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانى، مؤسسه امام صادق‏علیه‏السلام، قم، علیهماالسلام‏قدس سره‏رحمهم الله‏قدس سره ق، ج‏رحمهم الله، ص‏رحمهم الله‏رضى الله عنه‏قدس سره.

2) مقدمه كامل الزیارات، ابن قولویه قمى، نشر اسلامى، قم، علیه‏السلام‏قدس سره‏رحمهم الله‏قدس سره ق، ص‏علیه‏السلام‏علیهاالسلام.

3) همان.

4) تنقیح المقال، نشر آل البیت‏علیهم‏السلام، قم، صلى‏الله‏علیه‏وآله وسلم‏رضى الله عنه‏رحمهم الله‏قدس سره‏ق، ج‏قدس سرهم‏قدس سره، ص رحمهم الله‏علیهاالسلام‏علیهاالسلام.

5) رجال نجاشى، ابوالعباس احمد نجاشى، نشر اسلامى، قم، علیهماالسلام‏قدس سره‏رحمهم الله‏قدس سره ق، ص علیهاالسلام‏رضى الله عنه‏قدس سره.

6) لسان المیزان، ابن حجر عسقلانى، مؤسسه اعلمى، بیروت، 0صلى‏الله‏علیه‏وآله‏علیهاالسلام‏قدس سره ق، ج‏رضى الله عنه، ص‏قدس سرهم‏رضى الله عنه‏قدس سره.

7) معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم خوئى، چاپ پنجم، علیهاالسلام‏قدس سره‏رحمهم الله‏قدس سره ه. ق، ج‏قدس سرهم، ص‏صلى‏الله‏علیه‏وآله وسلم‏علیه‏السلام‏رحمه الله موسوعة طبقات الفقهاء، ج‏رحمهم الله، ص‏رحمهم الله‏رضى الله عنه‏قدس سره.

دوشنبه, 27 آبان 1392 ساعت 17:49

كتاب‏شناسى تبلیغ و سخنوری

سرآهنگ سخن

خوشا كتاب و خوشا سِیر در جهان كتاب‏                       خوشا تفرُّج در باغ و بوستان كتاب‏

چه خوش بود كه دل و دین و عقل و دانش و هوش‏         به روز و شب بنشیند گِرد خوانِ كتاب‏

حدیث هر چه شنیدیم، بود بى‏بنیاد                               به جز حدیث كتاب و به جز بیان كتاب‏

كتابشناسى، همان‏گونه كه از مفهوم آن برمى‏آید، به شناساندن كتاب و آشناسازى خوانندگان با آن مى‏پردازد و در نتیجه، انواع گوناگون را با خود همراه مى‏سازد؛ براى مثال، كتابشناسى توصیفى، كتابشناسى تحلیلى، كتابشناسى انتقادى و كتابشناسى موضوعى را در درون خویش جاى مى‏دهد. آنچه در پى مى‏آید، یك كتابشناسى موضوعى است كه كتابهایى در زمینه «تبلیغ و سخنورى» را معرفى مى‏كند و به صورت كتابشناسى گزینشى و كتابشناسى الفبایى به تصویر مى‏كشاند. آن‏گاه «102 كتاب فارسى» را به ترتیب عنوان، نام پدیدآورندگان (نویسنده و مترجم)، محل نشر، نام ناشر و تاریخ نشر پیشكش مى‏كند و امیدوارانه مى‏گوید كه مقبولتان مى‏افتد و در نظرتان مى‏آید.

این قلمزن، شایسته و یا حتى بایسته مى‏داند كه پنج نكته را به یاد آورد:

یك - هنگام مطالعه این كتابشناسى و گاه و بى‏گاه، نیم نگاهى نیز به این حدیث شریف داشته باشیم: «اُنْظُر اِلى‏ ما قالْ وَلا تَنْظُرْ اِلى‏ مَنْ قال؛ (1) به آن چه گفته است بنگر و به آنكه گفته است، ننگر.‌»

دو - معرفى كتابهاى در پى آمده، لزوماً به معناى تأیید همه پدیدآورندگان و همه مندرجات آنها نیست.

سه - از معرفى كتابهاى غیر فارسى - كه ترجمه نشده‏اند - پرهیخته‏ایم.

چهار - كتابهایى را كه مثلاً به تبلیغات تجارى و تبلیغ كالا و مانند آن پرداخته‏اند، نیاورده‏ایم و بیش‏تر به كاربردى بودن كتابهایى توجه داشته‏ایم كه در تبلیغ دین و سخنرانى دینى مؤثرترند.

پنج - همان‏گونه كه گفته شد، این كتابشناسى به صورت گزینشى است و قطعاً كتابهاى دیگرى نیز وجود دارد كه باید در فرصتى دیگر درباره آنها گفت و شنفت:

تا قیامت مى‏توان از عشق گفت‏                                  تو مگو مضمون نابى نیست، هست‏

اكنون «102 كتاب فارسى در زمینه تبلیغ و سخنورى» را به ترتیب الفبایىِ عنوان، به قلم مى‏آوریم:

1. آداب سخنرانى، سهیلا حاتمى، تهران، انتشارات آواى مهرسا، 1382.

2. آداب گفتگو و سخنورى (عوامل اثربخشى كلام)، على نورمحمدى، تهران، مؤسسه فرهنگى، انتشارات فروزان، 1378.

3. آسیب‏شناسى دعوت اسلامى، فتحى یكن، ترجمه داوود ناروئى، تهران، نشر احسان، 1378.

4. آماده شدن براى سخنرانى در 30 دقیقه، پاتریك فورسایت، گروه مترجمان انتشارات نگاه فردا، تهران، انتشارات نگاه فردا، 1381.

5. آموزش سخنرانى از زبان یك سخنران و تسلط بر مذاكرات روزمره، آرمان داورى، تهران، انتشارات توانگران، 1380.

6. آموزش فن سخن گفتن، رجبعلى مظلومى، تهران، دفتر هماهنگى انجمنهاى اسلامى مسجد و مدرسه بنیاد بعثت، 1373.

7. آموزش گفتار (براى مسلط بودن، جالب بودن، توانا بودن، جذب و متقاعد كردن مخاطب)، پل كلمان ژاگو، ترجمه نیلوفر خوانسارى، تهران، انتشارات ققنوس، 1377.

8. آنچه یك مبلّغ باید بداند، مهدى واعظ موسوى، مشهد، انتشارات راز توكل، 1381.

9. آیین سخنرانى، دِیل كارنگى، ترجمه سمیرا شاهمرادى، تهران، انتشارات نهال جوان، 1381.

10. آیین سخنورى، محمدعلى فروغى، تهران، انتشارات زوار، 1378.

11. آیین سخنورى و نگرشى بر تاریخ آن، على‏اكبر ضیائى، تهران، انتشارات امیركبیر، 1373.

12. آیین نیكو سخن گفتن، محمّد جبروتى، تهران، انتشارات طلایه، 1381.

13. اخلاق تبلیغى، نصرت اللّه جمالى، قم، انتشارات مهدیه، 1379.

14. ارمغان تلبیغ: كتاب همراه مبلّغین، (قابل استفاده همگانى)، احمد دهقان، قم، انتشارات نهاوندى، 1377.

15. اصول و مبانى تبلیغ، اسماعیل كریم‏زاده، مشهد، مؤسسه فرهنگى، هنرى و انتشاراتى ضریحِ آفتاب، 1373.

16. افسون سخن، (روش‏شناسى برخورد در روابط انسانى)، على اقلیدى‏نژاد، قم، انتشارات جمال، 1381.

17. افسون سخن (هنر سخنورى و اعجاز كلام)، سید مصطفى موسوى حرمى، بدون محل نشر، انتشارات سرزمین سبز، 1380.

18. الگوى علمى و عملى تبلیغات در مراكز آموزشى، حسن بنایى، تهران، انتشارات مهربرنا، 1382.

19. امپریالیسم تبلیغى بین‏المللى، محمدعلى العوینى، ترجمه محمّد سپهرى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1369.

20. انسان سخنور؛ انسان موفق، رادولف اف وردربر، ترجمه مریم روزدار، رشت، انتشارات كتیبه گیل، 1381.

21. انقلاب فرهنگى و تبلیغى، عبد الكریم بى‏آزار شیرازى، تهران، انتشارات زكات علم، 1377.

22. اهمیت و ضرورت تبلیغات، احمد رزاقى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1370.

23. بانوان در عرصه دعوت و تبلیغ، توفیق یوسف الواعى، ترجمه نرگس پروازى ایزدى، تهران، انتشارات احسان، 1381.

24. برگهایى از خاطرات حجت الاسلام و المسلمین قرائتى، گردآورى محمّد موحدى‏نژاد، قم، نشر روح، 1380.

25. پژوهشى در تبلیغ، محمدتقى رهبر، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1371.

26. تبلیغ، جعفر بچارى، قم، انتشارات نور النور، 1381.

27. تبلیغ (اصول، مبانى و قالبها)، رضا على كرمى، قم، انتشارات قم، 1381.

28. تبلیغات از دیدگاه امام خمینى‏قدس سره، رسول سعادتمند، قم، انتشارات تسنیم، 1379.

29. تبلیغات (هنر و رسانه‏ها) از دیدگاه امام خمینى‏قدس سره، استخراج معاونت پژوهشى مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى‏قدس سره، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى‏قدس سره، 1378.

30. تبلیغات دینى (ابزارها و شیوه‏ها)، احمد رزاقى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1377.

31. تبلیغات: یك واژه در دو حوزه فرهنگى، محمدهادى همایون، تهران، دفتر حقوق و علوم اجتماعى، بى‏تا.

32. تبلیغ اسلامى و دانش ارتباطات اجتماعى، محسن خندان، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1374.

33. تبلیغ در قرآن و حدیث، محمّد محمدى رى‏شهرى با همكارى سید حمید حسینى، ترجمه على نصیرى، قم، انتشارات دار الحدیث، 1380.

34. تبلیغ و جوانان، على جعفرى، قم، انتشارات فلاح، 1382.

35. تبلیغ و مبلّغ در آثار شهید مطهرى، عبد الرحیم موگهى (شمیم)، قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1381.

36. تجارب مبلّغان هنرمند، مهدى چراغى، قم، انتشارات قدس، 1374.

37. تجارب و نكات تبلیغى، مهدى چراغى، قم، دفتر نشر برگزیده، 1373.

38. تجربه ارتباطات در روابط انسانى، لایل سوسمان و سام دیپ، ترجمه حبیب اللّه دعایى، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسى، 1376.

39. تجربیات من در منبر یا تجربیات سخنورى، محمّد حسینى شیرازى، ترجمه على كاظمى، اصفهان، انتشارات خوشنواز، 1379.

40. جامعه‏شناسى تبلیغات، على‏اكبر ترابى، تبریز، انتشارات فروزش، 1381.

41. جایگاه تبلیغات درجهان امروز، احمد رزاقى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1377.

42. چكیده مقالات همایش نقش آموزش در تبلیغ دین، معاونت آموزش دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1379.

43. چگونه در همایشهاى علمى سخنرانى كنیم؟، جورج‌ام. هال، ترجمه محمود محمودى و پانته‏آ پدرام، تهران، انتشارات جامعه‏نگر: سالمى، 1382.

44. چگونه زیبا سخن بگوییم؟، محمدرضا تقدمى، تهران، انتشارات كتاب درمانى، 1379.

45. چگونه سخنرانى جذاب ارائه كنیم؟، كارن كالیش، ترجمه مسعود كسائى، تهران، انتشارات همشهرى، 1380.

46. چگونه سخنرانى كنیم؟ (تكنیكهاى جذب شنونده)، زهره خسروانى، تهران، انتشارات نداى هشتاد، 1381.

47. چگونه مطالب خود را به‏طور موفقیت‏آمیز بیان كنیم؟، یان ریچاردز، ترجمه كیوان سپانلو، تهران، انتشارات فارابى، 1374.

48. خاطرات از زبان حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتى، تدوین سید جواد بهشتى، تهران، مركز فرهنگى درسهایى از قرآن، 1380.

49. خاطراتى خواندنى از مبلّغان دینى، حسین دهنوى، قم، انتشارات یمین، 1377.

50. خاطرات و تجارت تبلیغى، حسین دهنوى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1372.

51. خلاصه مقالات تبلیغ و تبلیغات (مندرج در مطبوعات جمهورى اسلامى ایران، سال 1359 - 1367)، بخش اسناد و اطلاع‏رسانى معاونت پژوهشى سازمان تبلیغات اسلامى (با همكارى احمدرضا حیدرى)، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1371.

52. درباره سخن و سخنورى (پیشینه، انواع و شیوه‏هاى سخنورى و گفتگو)، محمدباقر شریعتى سبزوارى، قم، بوستان كتاب قم، (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم)، 1381.

53. راحت حرفتان را بزنید، مارى فرانس مولر، ترجمه نسرین گلدار، تهران، مؤسسه فرهنگى منادى تربیت، 1381.

54. راهنماى تبلیغ (نكات مهم و كاربردى در تبلیغ، سخنرانى و مداحى)، امیر ملك‏محمودى الیگودرزى، قم، مؤسسه فرهنگى - انتشاراتى مشهور، 1380.

55. راهنماى مربیان و معلمان (دوره راهنمایى)، نگارش عباس عبیرى و تحقیق محمّد رضایى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1376.

56. راه و رسم تبلیغ، كانون نویسندگان فضلاى قمى حوزه علمیه قم، قم، دفتر نشر برگزیده، 1378.

57. رسالت منبر در گامى فراتر، فرج اللّه خاكبیز فداغى، قم، مؤسسه فرهنگى همسایه، 1376.

58. رشد و توسعه تبلیغات، محمدجواد علمى، مشهد، مؤسسه انتشارات امامت، 1371.

59. روابط عمومى و تبلیغات همراه با مباحث جدید كاربردى، كاظم متولى، تهران، انتشارات بهجت، 1380.

60. روش تبلیغ، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1403 ق.

61. روش تبلیغ، سید مهدى واعظ موسوى، بى‏جا، انتشارات میقات، 1374.

62. روش تبلیغ در اسلام، على گلستانى، قم، انتشارات انصاریان، 1380.

63. روش تبلیغ و مدیریت در مناطق اهل تسنن، مهدى چراغى، قم، دفتر نشر برگزیده، 1376.

64. روش دعوت اسلامى، مصطفى مشهور، ترجمه واحدبخش لشكرزرهى، تهران، انتشارات احسان، 1372.

65. روش‏شناسى دعوت در قرآن كریم، محمّد حسین فضل اللّه، ترجمه سهراب مروتى و عبد الجبار زرگوشى‏نسب، ایلام، انتشارات گویش، 1381.

66. روشهاى تبلیغ و سخنرانى، احمد صادقى اردستانى، قم، بوستان كتاب قم (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم)، 1380.

67. سخنران خوبى باشید (فنون آزمایش شده براى اصلاح مهارتهاى برقرارى ارتباط و ارائه سخنرانى)، ریچارد دنى، ترجمه حبیب آقارمضان سنگ‏تراش و نازنین نجفیان، تهران، انتشارات فراروان، 1379.

68. سخنرانى توانا شویم، رجبعلى مظلومى، تهران، انتشارات كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان، 1364.

69. سخنورى و شخصیت در آداب سخن، سید محمدعلى مقدسى، قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1377.

70. سخنورى و فن بیان، [كتابهاى درسى مراكز تربیت معلم‏]، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1377.

71. سخن و سخنورى، محمّدتقى فلسفى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378.

72. سرشك خون (روش مرثیه‏خوانى و مراثى امام حسین و یارانش‏علیهم‏السلام)، عبد الرحیم موگهى (شمیم)، قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1375.

73. سیره تبلیغى پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله (در آمدى بر سیاست تبلیغى اسلام در عصر ارتباطات)، اصغر افتخارى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1377.

74. شرایط موفقیت در تبلیغ، محمدرضا ناجى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1370.

75. شیوه ارائه مقالات در همایشهاى داخلى و بین‏المللى، مهرداد حسین‏پور و اكبر بهداد، اصفهان، معاونت پژوهشى دانشگاه علوم پزشكى و خدمات بهداشتى درمانى اصفهان، 1382.

76. شیوه‏هاى جذب جوانان در تبلیغ، احمد لقمانى، قم، انتشارات بهشت بینش، 1381.

77. طنین عشق (آموزش و آداب مرثیه‏خوانى و ذكر مصیبت)، مرتضى وافى، قم، انتشارات شفق، 1382.

78. فرازى از سیره تبلیغى امام على‏علیه‏السلام، نصرت اللّه جمالى، قم، انتشارات مهدیه، 1380.

79. فرهنگ تبلیغات، محمدرضا محمدى‏فر، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1377.

80. فن خطابه، على نظرى منفرد، قم، مركز نشر هاجر (وابسته به مركز مدیریت حوزه‏هاى علمیه خواهران)، 1383.

81. فنون سخنرانى، تیم هیندل، ترجمه شفیع الهى، تهران، نشر سارگل، 1381.

82. فوائد المشاهد و نتائج المقاصد (مجموعه‏اى از مجالس وعظ)، شیخ جعفر شوشترى، به كوشش محمّد بن على اشرف طالقانى، [تهران‏]، انتشارات نیك معارف، 1375.

83. قرآن و تبلیغ، محسن قرائتى، تهران، مركز فرهنگى درسهایى از قرآن، 1378.

84. كسب نتایج بهتر و سریع‏تر در جلسات، دِیل كارنگى، ترجمه مجتبى احمدوند، تهران، انتشارات سینه سرخ، 1381.

85. كیفیت و كمیت مطالعه، نوشتن و سخنرانى، على‏اصغر فرهپور، همدان، مؤلف (ناشر)، 1378.

86. گامهایى در راه تبلیغ، محمّد حسین فضل اللّه، ترجمه احمد بهشتى، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1367.

87. گفتار هراسى (چگونه بر ترس از سخنرانى غلبه كنیم؟)، مانى شربرگ، ترجمه مهدى الوانى و حسین هاشمى، تهران، نشر نى، 1373.

88. لؤلؤ و مرجان (در شرط پله اوّل و دوم منبر روضه خوانان)، میرزا حسین نورى، تحقیق و ویرایش: حسین استادولى، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلامیة، 1375.

89. مبانى اقناع و تبلیغ، على حسینى پاكدهى، تهران، مركز برنامه‏ریزى و آموزش نیروى انسانى (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى)، 1381.

90. مبانى تبلیغ، محمدحسن زورق، تهران، انتشارات سروش، 1368.

91. مجموعه مقالات تبلیغات و جنگ روانى، جمعى از نویسندگان، ترجمه حسین حسینى، تهران، پژوهشكده علوم دفاعى دانشگاه امام حسین‏علیه‏السلام، 1377.

92. مهارتهاى سخنرانى تخصصى، سینكلر گودلد، ترجمه پرویز استیرى، تهران، انتشارات چاپار، 1381.

93. مهارتهاى سخنرانى و ارائه مطالب در 21 گام، المون یودر، ترجمه مهدى مهدوى عرب و نغمه خادم‏باشى، تهران، انتشارات انستیتو ایزایران، 1380.

94. مهارتهاى مؤثر در فن بیان، استیو مندل، ترجمه على كریمى و شهربانو حقیقت، شیراز، انتشارات امیدواران، 1378.

95. نكاتى چند درباره روان‏شناسى تبلیغ، ابو القاسم فرشیدور، تهران، بى‏نا، 1372.

96. نكاتى درباره سخنرانى، محمّد خجسته‏نیا، تهران، اداره كل انتشارات وتبلیغات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1379.

97. نوشتن و سخن گفتن (مهارتهاى زبانى)، ترجمه و تألیف سیما وزیرنیا، تهران، انتشارات مدرسه، 1379.

98. هنر سخنرانى (مهارتهاى عملى فن بیان در قالب نظریه‏هاى كلاسیك و معاصر)، استفن اى. لوكاس، ترجمه ساده حمزه و باباطاهر علیزاده، تهران، انتشارات رشد، 1381.

99. هنر سخن گفتن، ژرژ سیون، ترجمه اسماعیل اسعدى، تهران، انتشارات اقبال، 1379.

100. مبانى ارتباط، تبلیغ و اقناع، على اصغركیا و رحمان سعیدى، تهران، مؤسسه انتشاراتى مهد ناصر، ایران، 1383.

101. شیوه‏هاى تعلیم و تبلیغ، على‏اكبر بابازاده، قم، انتشارات دانش و ادب، 1382.

102. درآمدى بر آسیب‏شناسى تبلیغات دینى، عبد اللّه آكوچكیان، تهران، چاپ نهضت، 1378.

 

پی‌نوشـــــــــــت‌ها:

 

1) فرج المهموم، سید رضى الدین (از نوادگان ابن طاووس)، دار الذخائر، قم، ص‏220.

دوشنبه, 27 آبان 1392 ساعت 17:48

آشنایی با منابع دست اول شیعه (3)

(بشارة المصطفى لشیعة المرتضى)

 

كتاب بشارة المصطفى از منابع مورد اعتماد علماى شیعه است كه توسط عماد الدین قاسم طبرى آملى، به نحو شایسته‏اى تدوین شده است. در این اثر، مؤلّف تمام روایات كتاب را با اَسناد آنها به طور كامل ثبت كرده و هیچ سندى را حذف نكرده است.

موضوع آن، اثبات امامت ائمه اطهارعلیهم‏السلام، منزلت و درجات شیعه و كرامات اولیاء الهى و پیروان ائمه اطهارعلیهم‏السلام مى‏باشد. این كتاب یكى از مهم‏ترین منابع اسلامى است و همچنانكه از نامش پیداست، در اثبات حقانیت مذهب شیعه از كلام پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله مى‏باشد. (1)

بشارة المصطفى در سال 1383 ه. ق در مطبعة الحیدریة در نجف اشرف به چاپ رسیده است. (2) و در سال 1420 ق توسط نشر اسلامى در قم چاپ شده است. این منبع غنى معارف اهلبیت‏علیهم‏السلام از زمان تألیف تاكنون (حدود 9 قرن) مورد توجه دانشمندان و متكلمان امامیه قرار داشته و از این گنجینه معنوى استفاده كرده‏اند. قطب راوندى، سید ابن طاووس، شیخ حر عاملى و بسیارى از مشاهیر علما، از این كتاب بهره برده‏اند. امروزه نیز هیچ محقق شیعى، در دفاع از اعتقادات شیعه و دفع شبهات از آن، بى‏نیاز نیست.

متأسفانه در اثر سهل انگارى و تهاجمات فرهنگى و نظامى مخالفان به كیان تشیع در طول تاریخ - كه موجب شده بسیارى از آثار ارزشمند شیعه از میان برود - بخشهایى از این كتاب نیز از بین رفته است.

مؤلف‏

ابو جعفر، محمد بن ابى القاسم طبرى، معروف به عماد الدین طبرى (3) از علماى بزرگ و فقهاى امامیه و محدثى متعبد در عرصه علوم اسلامى است. او در قرن پنجم و ششم هجرى مى‏زیسته و از خاندان علم و اجتهاد و از ستارگان درخشان حوزه علمیه نجف اشرف مى‏باشد.

از تاریخ دقیق ولادت و وفات او اطلاعى نداریم؛ اما طبق نوشتارى در الذریعه، وى تا سال 553 هجرى زنده بوده است. (4)

پدر او ابوالقاسم، محمد بن على از فقهاى بزرگوار شیعه بوده و جد او نیز از بزرگان شیعه به شمار مى‏رفته و عماد الدین در دامان چنین پدرانى تربیت یافته است. (5)

اساتید و شاگردان‏

عماد الدین طبرى از محضر بزرگانى همچون: ابو على طوسى فرزند شیخ الطائفه شیخ طوسى، ابو عبداللَّه محمد بن شهریار (خازن مرقد امیرالمؤمنین و راوى كتاب شریف صحیفه سجادیه) و شیخ ابو البقاء ابراهیم بن حسین بصیرى بهره برده است.

او همچنین دانشمندان و نخبگان زیادى تربیت و به جهان اسلام تقدیم نموده كه عالم بزرگوار، سعید بن هبة اللَّه راوندى، معروف به قطب الدین راوندى، شمس الدین یحیى بن حسن، ابن بطریق حلى، ابوالفضل، شاذان بن جبرئیل قمى و عالم بزرگوار، محمد بن جعفر مشهدى مؤلف كتاب معروف مزار، از آن جمله‏اند.

از دیگر آثار وى مى‏توان به كتاب "الزهد و التقوى"، "شرح مسائل الذریعة" و "الفرج فى الأوقات و المخرج بالبینات" اشاره كرد. (6)

از منظر اهل نظر

علامه بزرگوار، شیخ آقا بزرگ طهرانى، كتاب شناس زبده جهان تشیع مى‏نویسد: شیخ عماد الدین بن رستم طبرى آملى از راویان فعالى است كه به طور گسترده از اساتیدش احادیث پیامبرصلى‏الله‏علیه‏وآله و ائمه‏علیهم‏السلام را روایت كرده است. (7)

شیخ حر عاملى نیز درباره عظمت عماد الدین طبرى این چنین اظهار نظر كرده است: استاد و پیشواى شیعیان، عماد الدین أبو جعفر محمد على طبرى آملى، از فقیهان مورد اعتمادى است كه از شاگردانِ شیخ أبى على بن شیخ أبى جعفر طوسى است. و به نقل از منتجب الدین ادامه مى‏دهد كه این شخصیت فرزانه از محدثین جلیل القدر و مورد اطمینان است. او كتاب بشارة المصطفى لشیعة المرتضى را در 17 بخش به رشته تحریر در آورده است. (8)

 

پی‌نوشـــــــــت‌ها:

 

1) بشارة المصطفى، نشر اسلامى، قم، 1420 ق، ص‏8.

2) فهرس التراث، محمدحسین جلالى، نشر دلیل ما، 1380 ش، ج‏1، ص‏569.

3) علاوه بر محمد بن ابى‏القاسم طبرى كسان دیگرى نیز از دانشمندان به "طبرى" معروف هستند. محمد بن جریر طبرى نویسنده تاریخ و تفسیر معروف طبرى از علماى قرن چهارم از جمله آنهاست.

4) الذریعة الى تصانیف الشیعة، شیخ آقا بزرگ تهرانى، دار الاضواء، بیروت، 1403 ق، ج‏3، ص‏117.

5) أعیان الشیعة، سید محسن امین عاملى، دار التعارف، بیروت، ج‏10، ص‏18.

6) موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانى، مؤسسه امام صادق‏علیه‏السلام، ق، 1418 ق، ج‏6، ص‏292.

7) الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج‏3، ص‏117.

8) أمل الآمل، شیخ حر عاملى، مكتبة الاندلس، بغداد، ج‏2، ص‏235.