لطیفه بخوانید لطیفه بگویید (1)

خوردن هسته خرما

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام مشغول خوردن خرما بودند و پیامبر صلی الله علیه و آله هر خرمائی كه می‌خورد، هسته‌اش را به طور پنهانی در مقابل حضرت امیر علیه السلام قرار می‌داد.

وقتی خرما تمام شد ـ و هسته‌های زیادی جلوی حضرت علی علیه السلام جمع شد و مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ خرمائی نبود ـ حضرت رسول صلی الله علیه و آله به شوخی فرمودند: «مَن كَثُرَ نَواهُ فَهُوَ أَكُولُ» یعنی: هر كس كه هسته بیشتری جلویش جمع شده، پرخور است.

امیرالمؤمنین علیه السلام عرض كرد: «مَن أَكَلَ نَواهُ فَهُوَ أَكُولُ» یعنی: هركس كه هسته‌ها را خورده، پرخور است. (1)

خلاصی از پادرد

پیامبر صلی الله علیه و آله در جمع اصحاب و انصار نشسته بودند و پای مباركشان خسته شده بود؛ ولی با توجه به حیا و ادب بسیار بالایی كه داشتند، پای مبارك را دراز نمی‌كردند. پس از گذشت لحظاتی، یك پایشان را دراز كردند و از حاضران پرسیدند: «این پای من، به چه چیزی شبیه می‌باشد؟»

هر یك از حضّار، به مقتضای ذوق و سلیقه خود، تشبیهاتی كردند و پیامبر هیچ یك را نپذیرفت. گفتند: «یا رسول اللّه! خودتان بفرمایید كه پای مباركتان شبیه به چیست؟»

حضرت، تبسمی كرده و پای دیگرشان را نیز دراز نموده و فرمودند: «آن پای من، به این پای من شبیه می‌باشد.‌» (2)

«لا» و «لنا»

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه ابوبكر و عمر كه در طرفین حضرت بودند، قدم می‌زدند. عمر گفت: «یا ابالحسن! أنت بیننا كالنّون فی لنا» یعنی: یا علی! تو در بین ما مثل نون «لنا» می‌باشی (و منظورش این بود كه ما دو تا، قدّمان بلندتر از توست.)

حضرت علی علیه السلام در جواب فرمود: «لَوْ لَمْ أَكُنْ بَینَكُما لَكُنْتُما لا» اگر من در بین شما نبودم، شما «لا» می‌شدید و هیچ بودید. (3)

بس تجربه كردیم در این دیر مكافات                           با دُرد كشان هر كه در افتاد بر افتاد

فریاد كه با زیركی آن مرغ سخن‌سنج                            پندار زدش راه و به دام خطر افتاد

كفش خوری

ابو هریره جهت شوخی با پیامبر صلی الله علیه و آله، كفشهای آن حضرت را برداشت و پیش خرما فروش رفت و آنها را گرو گذاشت و كمی خرما گرفت و نزد پیامبر بازگشت و شروع كرد به خوردن خرماها.

پیامبر پرسید: «ابوهریره، چه می‌خوری؟‌» گفت: «كفشهای رسول خدا را.‌»

مخلوق زیباتر از خالق

وقتی كه حضرت ابراهیم علیه السلام را پیش نمرود بردند، دید مردی بسیار زشت رو بر تخت نشسته است و غلامان و كنیزان زیبارویی در خدمت او هستند.

حضرت پرسید: «او كیست؟» گفتند: «او خدای ما، نمرود است.‌»

پرسید: «این افرادی كه در اطراف او صف كشیده اند، چه كسانی هستند؟»

گفتند: «آفریدگان و مخلوقات او هستند.‌»

خلیل اللّه فرمود: «چگونه است كه این خدا، بندگانش را بهتر از خودش خلق كرده است؟‌» فَبُهِتَ الَّذی كَفَرَ. (4)

ذات نایافته از هستی بخش                                        كی تواند كه شود هستی بخش

امامزاده یعقوب

مردی درباره زندگی پیامبران صحبت می‌كرد. در ضمن صحبتهایش گفت: «حضرت امامزاده یعقوب را در مصر، بالای گلدسته، شغال خورد.‌»

یكی از مستمعین گفت: «حضرت آقا! آنكه می‌گویی، امامزاده نبود و پیغمبرزاده بود. یعقوب نبود و یوسف بود. در مصر نبود و در كنعان بود.

بالای گلدسته نبود و ته چاه بود. شغال نبود و گرگ بود؛ و اصلاً خوردنی در كار نبود و قضیه دروغ بود.‌»

آموزش عربی

شخصی پس از چند سال اقامت در عربستان، به شهر و دیار خود بازگشت. اقوام و نزدیكانش به دیدن او آمدند و از او پرسیدند: «در این چند سالی كه در آنجا بودی، عربی را خوب یاد گرفتی؟». گفت: «آری».

پرسیدند: «در عربی به شتر چه می‌گویند؟» گفت: «چرا از آن گنده گنده‌ها سؤال می‌كنید؟ از چیزهای كوچكتر بپرسید‌» گفتند: «به خرگوش چه می‌گویند؟» گفت: «گفتم كوچك، ولی نه اینقدر كوچك. از این وسط مسطها بپرسید‌» پرسیدند: «به بز چه می‌گویند؟» گفت: «خود بز را نمی‌دانم. ولی به بچه‌اش یك چیزی می‌گفتند.‌» (5)

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1. لطائف الطوائف، ص90.

2. مردان علم در میدان عمل، ج3، ص364.

3. لطائف الطوائف، ص 25.

4. ریاض الحكایات، ص126.

5. نقل از لطیفه‌های تلخ و شیرین از مردمان اهل دین، مصطفی درویش.

750 دفعه
(6 رای‌ها)