Super User
علامه امینی (ره)
در یکی از روزهای 1320 هجری قمری در منزل مرحوم شیخ احمد امینیرحمهالله فرزندی قدم به دار هستی نهاد که باعث شادی اطرافیان شد. اسم این فرزندِ عزیز را عبدالحسین نهادند. وی در دامن خانوادهای زاهد و پاکیزه رشد و تعالی یافت. (1)
تحصیل
شیخ عبدالحسین، مقدمات علوم دینی را در محضر پدر بزرگوارش، شیخ احمد امینی (2) شروع کرد که از علمای تبریز بود و در تقوا، زهد و علم قدمی راسخ داشت. پس از آن برای تکمیل دروس خود وارد مدرسه طالبیه شد و مقدمات و سطوح فقه و اصول را در آن مدرسۀ طی کرد که از جملۀ اساتید ایشان عبارتاند از:
1. آیت الله سید محمد موسوی مشهور به مولانا؛
2. آیت الله سید مرتضی خسروشاهی؛
3. آیت الله شیخ حسن توتونچی؛
4. میرزا علی اصغر ملکی.
سفر به نجف
او پس از طی سطوح مقدماتی و عالیه در تبریز، برای استفاده از محضر نورانی اساتید حوزۀ علمیۀ مقدسه نجف اشرف، راهی آن دیار شد که اسامی اساتید این دورۀ ایشان به شرح ذیل است:
1. آیت الله سید محمد باقر حسینی فیروز آبادی؛
2. آیت الله سید ابوتراب خوانساری؛
3. آیت الله میرزا علی ایروانی؛
4. آیت الله میرزا ابوالحسن مشکینی؛ (3)
5. آیت الله سید میرزا علی شیرازی؛
6. آیت الله شیخ عبدالکریم یزدی؛
7. آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی؛
8. آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی مشهور به کمپانی؛
9. آیت الله شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء.
علّامه امینی در این دوران، برای مدتی به تبریز بازگشت و پس از ازدواج و تألیف بعضی از آثارش همچون: «تفسیر فاتحۀ الکتاب» دوباره برای اقامت به نجف اشرف رفت. (4)
تألیفات و تحقیقات
علّامه امینیرحمهالله در زمینۀ علوم اسلامی بسیار کوشیده و آثار ارزشمندی را به یادگار گذاشته است که اکثر آنها در نوع خود بی بدیل و چون الغدیر، گوهری گرانبهایند. این آثار عبارت اند از:
1. تفسیر سورۀ فاتحۀ الکتاب؛
2. کتاب شهداء الفضیله؛
3. تحقیق کامل الزیارات تألیف فقیه الطائفه أبی القاسم جعفر بن قولویه (متوفی 367 ق)؛
4. آداب الزائر لمن یمم الحائر؛ رسالهای موجز در اعمال و مستحبات زیارت سید الشهداء؛
5. سیرتنا و سنتنا، کتابی در مورد اقامۀ ماتم و عزا بر سید الشهداء؛
6. تعلیقه بر کتاب رسائل شیخ انصاری؛
7. تعلیقه بر کتاب مکاسب شیخ انصاری (مخطوط)؛
8. المقاصد العلیّه فی المطالب السنیه (مخطوط)؛
9. ریاض الانس (خطی)؛
10. رجال آذربایجان (شرح حال دویست و سی و چهار عالم و ادیب و شاعر)؛
11. ثمرات الاسفار (در دو جلد، شامل خاطرات سفر به هند و سوریه)؛
12. العترۀ الطاهرۀ فی الکتاب العزیز؛
13. الغدیر (در 20 جلد که تاکنون فقط 11 جلد از آن به چاپ رسیده است). (5)
علّامه امینی از نظر دیگران
برای آنکه بیشتر با ویژگیهای علّامه امینی آشنا شویم بهتر است تا آرای علمای بزرگ اسلامی را دربارۀ او ذکر کنیم:
1. حضرت آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانیرحمهالله
«کتاب ارجمند شهیدان راه فضیلت را با امعان نظر نگریستم و دیدم با حسن ظنی که به مؤلف امینش - علّامه امینی - دارم، مطابقت دارد. این پرچمدار دانش و ادب و قهرمان جنبش فکری اسلامی، همانگونه است که زیبندۀ دانش و فضیلت و رأی و بصیرت است.» (6)
2. آیت الله العظمی خوییرحمهالله
آیت الله موسوی اردبیلی در دیدار اعضای ستاد کنگرۀ علّامه امینی نقل کردهاند: «به یاد دارم که روزی خدمت مرحوم آیت الله العظمی خویی حرکت میکردیم. مطلبی از ایشان پرسیده بودم. وقتی جوابم را گرفتم، میخواستم خداحافظی کنم که فرمودند: «علّامه امینی از ایران برگشتهاند نمیخواهید، به دیدن ایشان برویم؟» عرض کردم: «امروز روز درس است، اگر اجازه بفرمایید، ما روز دیگری میرویم و امروز به درسهایمان میرسیم.» فرمود: «مطمئن باشید، ثواب زیارت ایشان از ثواب همۀ این درسها بیشتر است.» (7)
3. آیت الله العظمی فاضل لنکرانی
«علّامه امینی با صرف دقت و تحمل مشقتها و مسافرتهای متعدد، توانست یکی از بزرگترین خدمات ارزنده را به عالم تشیع بنماید و تا حدّ قابل اعتنایی از مظلومیت مکتب تشیع که امام آن نیز اول مظلوم عالم بود، بکاهد. حقیقتاً کتاب الغدیر مخصوصاً با قلم رسا و مطابق روزش، توانسته جمیع شبهات را در رابطۀ با مسئله امامت و وصایت بلافصل امیرالمؤمنینعلیهالسلامپاسخی متناسب که مقبول عقل سلیم و منطقی خالی از تعصب است بدهد.» (8)
4. آیت الله صافی گلپایگانی
«در عصر حاضر و قرن چهاردهم، مرحوم آیت الله مجاهد علّامه امینی یکی از مفاخر بزرگ و نوابغ علم و ادب و خادمین موفق اسلام بود. تلاش مداوم و کوشش بی وقفۀ آن عالم جلیل، در معرفی حقایق اصل و اصیل اسلام و معارف حق این دین حنیف و مکتب پربار و یگانۀ اَعدال قرآن کریم، اهلبیتعلیهمالسلام، کم نظیر بود.» (9)
5. آیت الله شیخ آقا بزرگ تهرانی
«از خصوصیات علّامه، محبت و ارادت کامل به آل محمدصلیاللهعلیهوآله میباشد که زبانزد همه است و میتوان گفت: الغدیر اثری از آثار آن محبتها میباشد و به خاطر همین علاقه به اهلبیتعلیهمالسلاماست که ایشان، علاقه خاصی به شنیدن مصائب امام حسینعلیهالسلامو اصحابش دارند و بر مصائب امام حسینعلیهالسلامبا صدای بلند گریه میکند و خطبا و حاضرین مشاهده میکنند که در حین ذکر مصیبت، حال ایشان متغیر میشود و از گریۀ ایشان همه متأثر میشوند و به گریۀ ایشان، گریه میکنند. به حقیقت میتوان گفت: مجلسی که ایشان در آن مجلس حاضر است و ذکر مصیبت آل محمدصلیاللهعلیهوآله میشود، گویا یکی از آل محمدصلیاللهعلیهوآله در آن مجلس حاضر میباشد، و این حالت در ایشان به اوج خود میرسد، زمانی که خطیب، مصیبت حضرت صدیقۀ کبری فاطمه زهرا علیهاالسلام را بیان میکند، در این زمان صورت ایشان سرخ میشود و گریه میکند، همانند کسی که به ناموس او اهانت شده باشد... بعد از اینکه به محتوی و عظمت علمی کتاب الغدیر پی بردم، دست به دعا برداشته و از خدا طلب نمودم که بقیۀ عمر مرا به علّامه امینی ببخشد، تا ایشان صورت واقع الغدیر بدهد، و این تقریظ را به علّامه امینی نوشتم: من از وصف این کتاب قیّم قاصر هستم، و شأن «الغدیر» بالاتر از این است که بشود آن را توصیف نمود. تنها عملی که از دست بنده میآید، این است که از خدا میخواهم، عمر مؤلف را طول دهد و عاقبت ایشان را ختم به خیر نموده و با خلوص نیّت از خدای میخواهم که بقیۀ عمر مرا به عمر شریف مؤلف اضافه کند.» (10)
6. شیخ عباس قمی
«علّامه بزرگوار و مجاهد عالی قدر مرحوم حاج شیخ عبدالحسین فرزند احمد امینی تبریزی از اعاظم علما و اکابر دانشمندان معاصر بوده است. مرحوم علّامه امینی حقاً از نوادر علماء معاصر بوده است که در راه خدمت به دین و ولایت تحمل شدائدی نمود و مسافرتهایی را به کشورهای هند و پاکستان و سوریه و حلب و غیره کرده و مطالعات بسیاری در کتب و کتابخانهها کرده و دائرۀ المعارفی بنام الغدیر در موضوع ولایت حضرت امیر المؤمنین علی بن ابیطالبعلیهالسلامو مثالب غاصبین حقش از کتب اهل سنت نوشته که در فن خود بی نظیر و موجب استبصار بسیاری از اهل سنت که تقلید کورکورانۀ ستمکاران به اهل بیتعلیهالسلامرا مینمودند گردیده است.» (11)
سیرۀ اخلاقی
توسل و عبادت
در صورتی که بدانیم، علّامه امینیرحمهالله به عشق همجواری حرم امیرم مؤمنانعلیهالسلاماز شهر تبریز به سوی نجف اشرف هجرت کرده اند، شاید بتوانیم به عشق ایشان به آن امام همامعلیهالسلامپی ببریم.
علّامه، شخصیتی الهی و ملکوتی داشت. بزرگمردی بود که نشستن و برخاستن و نوشتن وی برای خدا بود؛ به درستی باید او را مجسمه تقوا به حساب آورد. علّامه بسیار برای قرائت قرآن حریص بود و نزدیک صبح برای نماز شب بلند میشد و بعد از فریضۀ صبح، شروع به قرائت قرآن میکرد؛ به گونهای که در هر روز یک جزء از قرآن را قرائت میکرد. آیت الله سید مرتضی نجومی مینویسد: «در عمرم کسی را مثل علّامه امینی که با حضور قلب نماز بخواند، ندیدم.» (12)
علّامه امینی، با آن مشغلهای که داشت، وقتی ماه رمضان میرسید بیشتر کارهایش را تعطیل میکرد و مشغول عبادت میشد. وی در ماه مبارک رمضان، پانزده مرتبه ختم قرآن میکرد، و ثواب چهارده مرتبهاش را هدیه به چهارده معصوم و ثواب یک مرتبهاش را به روح پدر و مادرش هدیه میکرد.
وی هنگام زیارت حرم علوی، با خضوع و خشوع فراوان وارد حرم میشد و در داخل حرم نیز فقط توجهش به سوی حضرتعلیهالسلامبود. او رو به روی ضریح مینشست و در حالی که قطرات اشک از چشمان مبارکش جاری بود، شروع به زیارت میکرد.
حجت الاسلام آخوندی مینویسد: «همانا خصایص علّامه امینی، تضرع و معنویتش را در کمتر عالمی دیدم. در ایام عاشورا و فاطمیّه، حال علّامه متغیّر شده و با صدای بلند گریه میکرد.» (13)
شجاعت
یکی از مسائلی که برای مبلغ، میتواند آموزهای ارزشمند را به همراه داشته باشد، وجود پر رنگ صفت شجاعت است؛ زیرا بسیاری از کارهای تبلیغی در نبود شجاعت، ظهور و بروز نمییابد. مرحوم علّامه در این مورد حظّی وافر داشت. خود آن دانشمند در این باره، خاطرهای را نقل میکرد که به شرح ذیل است:
«وقتی مشرف به حج بیت الله شدم، در شب ترویّه از مکه به طرف عرفات حرکت کردم، و شب را در صحرای منی ماندم و بعد از نماز صبح روز عرفه به سوی عرفات حركت كردم. وقتی به صحرای عرفات رسیدم، دیدم که صحرا پر از جمعیت است و از کثرت جمعیت، جایی برای سکونت و نصب خیمه نیست؛ اما در گوشۀ بیابان، جایی خلوت است، و معلوم است که این مکان، مخصوص ملوک و اشراف عربستان است. به آن شخصی که اثاث مرا حمل میکرد، گفتم: «وسایل را به آن مکان ببرد.» وقتی به آن مکان رسیدیم به مکاری گفتم که وسایل مرا همین مکان زمین بگذارد و اجرت او را پرداخت کردم و او رفت. سپس من شروع کردم به نصب خیمه. یکی از مأموران با صدای بلند صیحه میزد و مرا از نصب خیمه در آن مکان منع مینمود. من نیز بدون توجه به کار خود ادامه دادم. وقتی دید که من به او توجهی نمیکنم، به طرف من آمد و دست مرا گرفت تا مانع از نصب خیمه شود. گفتم: «چه میخواهی؟ و چرا مانع از نصب خیمه میشوی؟» گفت: «ممنوع است.» گفتم: «چرا؟» گفت: «مگر نمیبینی اینجا خیمههای امیر نصب شده است.» وقتی این را شنیدم؛ با صدای بلند فریاد زدم - تا هر که داخل خیمه است بشنود - (با حالت تعجب) «گفتی امیر؟!!»
به امیرت بگو: «از سرزمین ما بیرون برود. این سرزمین بندگان است و برای امراء و رؤسا در اینجا مکانی نمیباشد.» مأمور نظامی ترسید و آنچه در دستش بود، افتاد و رفت تا کلام مرا به امیرش برساند. (14) بدین طریق علّامه، بدون مزاحمت به برنامههای عبادی و معنوی حجش میپردازد.»
همت و اراده
از صفات بارز ایشان، ارادۀ پولادین بود؛ ارادهای که هر مشکلی را رفع میکرد؛ از اینرو در وصفش آمده است:
همتّی دُونَها السُها و الثُریا قد عکت جَهدَها فما تتدانی
فأنا متعبٌ مُعنّیً الی ان تتفافی الایّامُ او اتفافی
ترجمه: ستارۀ سها و خوشۀ پروین، فروتر از پایگاه بلند همت من جای دارند؛ همتی چنان که تا اوجها پر گرفته است و به هیچ روی، دستیافتن به آن ممکن نیست. آری، من، خویش را به زحمت و رنج انداختم و رنجها را به جان خریدم تا آن دم که روزهای روزگار، یا روزهای عمر من تمام شود.
بر اثر این همت بود که ایشان کاری کردند که در حد کار یک ملت بود. مرحوم آیت الله سید عبدالهادی شیرازیرحمهالله در نامهاش مینویسد: «اگر ما از نزدیک، وضع علّامه را مشاهده نکرده بودیم که او به تنهایی به تألیف چنین کتابی (الغدیر) قیام کرده، تصور میکردیم که کتاب الغدیر، تألیف یک جمعیتِ علمی است که هر کدام به نوشتن قسمتی از آن پرداخته است.» (15)
امانتداری
از صفات دیگری که باعث شد کتاب شریف الغدیر جایگاه حقیقیاش را در میان مسلمانان به دست آورد، امانتداری ایشان بود؛ زیرا در نقل مطالب از عامه و خاصه هیچ گونه تصرفی روا نمیداشت. صاحب الغدیر، توجه زیادی به این مسئله داشت؛ زیرا در کتبی که پایۀ آنها بر نقل استوار است، تنها جوهرۀ اصلی و مایه وثوق، امانت است و علّامه در سراسر کتابش، به این صفت، ملتزم بوده است، و هرگز مطلب تحریف شدهای را از ایشان نمیتوان یافت. از این جهت، استاد علاءالدین از علمای الأزهر، همواره آرزوی دیدن نویسندۀ الغدیر را داشت و در روزنامههای پر تیراژ قاهره به معرفی و دفاع از کتابالغدیر پرداخت. (16) علما و مراجع نجف نیز، ترویج الغدیر را وظیفۀ خود دانستند. امانتداری وی در حدّی بود که اگر در مطلبی، نوشته بود: «علی کرَّم الله وجهه» همان را نقل میکرد. (17) و همین صفت در علّامه بود که باعث درخشش الغدیر شد.
گریز از مدح و ثنا
استاد حسان مینویسد: «در ایامی که مرحوم علّامه در ماه محرم، در مشهد مقدس سخنرانی داشتند، روزی بعد از تمام شدن منبر، پسر بچۀ کوچکی، بلند شد و قصیدهای در مورد شب یازدهم محرم خواند، مردم گریه کرده و خود علّامه با صدای بلند ضجه میزدند. وقتی قصیده تمام میشود، حضرت علّامه میخواهند، شاعر نوجوان را ملاقات کنند. در نتیجه بنده (همان شاعر نوجوان) به ملاقات ایشان رفتم که از آن زمان تا وفاتشان ملازم بودم. در نوبت دیگر، که به همراه دوستان به استقبال علّامه رفته بودیم، اشعاری را در مدح ایشان قرائت کردم و انتظار تشویق و تشکر را داشتم؛ اما علّامه، نظر تندی به من کرد و فرمود: «حسان، اگر به جای مدح من امام زمان (عج) را مدح میکردی به اجر معنوی بزرگی دست مییافتی.» گفتم: «من شما را مدح کردم، به خاطر خدمتی که شما به اهلبیتعلیهمالسلامنمودهای و به خاطر اخلاصی که در این راه دارید. پس مدح شما، مدح اهلبیتعلیهمالسلاماست».» (18)
خطابه و منبر
مرحوم علّامه امینی با دو سلاح نیرومند زبان و قلم، وارد جهاد مقدس تبلیغ شد و به نشر حقایق مذهب تشیع پرداخت و در سفرهای خود، در مجالس پر جمعیت که در هر شهر برای شنیدن سخنان او بر پا میشد، از روی منبر با بیان گیرا و منطق قوی، حقایق تشیع را به گوش مسلمانان میرسانید. تأثیر صدای گرم او تا مدتها در گوش شنوندگان میماند و همه او را منادی یکپارچگی اسلام و مدافع حرمت تشیع و مذهب اهلبیتعلیهمالسلاممیشناختند. (19)
آیت الله موسوی اردبیلی در توصیف منبرهای علّامه میگوید: «ایشان منبر خوبی داشتند. خوب صحبت میکردند. ده روز در مشهد در مدرسۀ نواب منبر رفت. در آن ده روز، مدرسه و دور آن، مملو از جمعیت میشد؛ آن قدر که در منبر ایشان مردم جمع میشدند، پای منبر مرحوم فلسفی جمع نمیشدند. ایشان زبان گیرا و روانی داشتند و بکّاء هم بودند.» (20)
استاد محمدرضا حکیمی یکی از کسانی است که مجالس وعظ و خطابۀ علّامه امینی را درک کرده است، و مجالس مشهد ایشان را اینگونه توصیف میکند:
«از مواهب صاحب الغدیر، نیروی نطق شگفت و مهیج وی بود. او صاحب سیمایی بود با مهابت و هیبتی شکوهبار و صدایی در خور دلیران و معلوماتی بیکران و حافظهای نیرومند و ایمانی عمیق و توجهی درست و نیتی پاک و بدین گونه چون به سخنرانی دهان میگشود، شگفتی زا نمود. اگر دهها هزار نفر را گرد آورد و تحت تأثیر گیرد و ساعتها گوش به سخن خویش بدارد. در این سخنرانیها و محافل، چه بسیار انبوه جمعیت که گرد میآمدند، متجاوز از چند هزار که از جملۀ این مجالس، مجالس اصفهان، مشهد، همدان، کرمانشاه، تهران، حیدرآباد دکن، کانپور و برخی از شهرهای سوریه و عراق بود.
درست به یاد دارم که در تابستان سال 1338 ش که علّامه امینی در مشهد بود، گروهی از وی درخواست کردند تا منبر برود. البته چنین نبود که او اهل منبر به معنای متعارف باشد، و هر جای بدان بپردازد؛ مگر آن گاه که عالمان و خواص برای استفادۀ عموم از او درخواست سخنرانی میکردند. باری تقاضای مردم مشهد قبول افتاد و مجلسی بس عظیم و شکوه زای، در مدرسۀ نواب برپا گشت، مجلسی تاریخی، همۀ صحن بزرگ مدرسۀ نواب فرش شده بود، نخست به هنگام اذان مغرب، این جای وسیع از صفوف نمازگزاران پر میشد؛ زیرا به درخواست افاضل علّامه آن چند شب را اقامۀ نماز مغرب و عشاء مینمود - و چه بسیار کسان که میآمدند برای پیوستن به این صفها و جای نبود؛ چون منبر آغاز میگشت، سیل جمعیت - به معنای راستین این تعبیر - به سوی این مجلس سرازیر میشد، شبهای آخر، پس از پر شدن مدرسه و برخی غرفههای طبقات بالا عدهای از مردم بر بام مرتفع مدرسه بالا میرفتند. در راهرو مدرسه نیز همین سان جمعیت موج میزد و بر سر هم میریخت تا داخل خیابان، و دو طرف خیابان و پشت در دکانها که بسته بود و در سطح پیاده رو و مقداری از سواره رو و کنارههای جوی خیابان، تا کوچه ملک، و از طرف رو به قبله تا مسجد حاج ملا هاشم و درون مسجد، و این همه با بلندگوهای متعدد میتوانستند، صدای صاحب الغدیر را بشنوند، و خدا داند که شمارۀ آن جمع و آن مردمان در آن شبها چه اندازه بود، از نظر کیفیت نیز بدان گونه، کم مانند بود. خواص مردم، فقها، عالمان، استادان دانشگاه، فاضلان، دانشجویان و جوانان شرکت داشتند و حتی کسانی در صفوف آن جماعت و پای آن منبر دیده شدند که کمتر به کسی اقتدا میکردند، یا پای منبری میرفتند.
حضرت شیخ مجتبی قزوینی نیز با ضعف مزاج و دوری راه در این مجالس شرکت میكرد. یکی از شبها که حضور داشت، وقتی مجلس را با آن اوصاف دید، گفت: «چنین مجلسی در قرنی اتفاق میافتد.» (21)
فعالیتهایفرهنگی
علّامه امینی علاوه بر تحقیق و خطابه، فعالیتهای فرهنگی فراوان دیگری نیز داشته است که به مقتضای این مقال به نقل تعدادی از آنها بسنده میشود:
1. وحدت اسلامی
از اهداف مهمش این بود که ملل اسلامی را در یک صف، متحد و متشکل جمع کند. ایشان به این مسئله در اول جلد هشتم الغدیر اشاره میکند؛ (22) چه آنکه راز تفوّق و عزت مسلمانان در پرهیز از تفرّق است و بنیان سعادتشان در تمسک به حبل الله خلاصه میشود.
محمد عبدالغنی مصری مینویسد: «از خدا میخواهم که برکتِ آب حیاتبخش و گوارایِ الغدیر موجب صلح و صفا بین برادران شیعه و اهل سنت شود تا با وحدت و یگانگی بتوانند یک امت متحد و یک بنای استوار و زوال ناپذیر و یک زندگی توأم با آزادی و شرف تشکیل دهند.» (23)
2. تشکیل خانه نویسندگان و کتابخانۀ امیرالمؤمنینعلیهالسلام
تجربۀ علّامه، ایشان را بر آن داشت که برای پیشرفت تحقیقات علمی، مرکزی را به نام «خانۀ نویسندگان» تأسیس کند. در نتیجه تصمیم داشت تا در کنار کتابخانۀ امیرالمؤمنینعلیهالسلامدر نجف - که خود ایشان مؤسس آن بود - محلی زیبا، بهداشتی و مدرن ساخته شود که به همۀ وسایل مجهز شده و اتاقهای متعددی داشته باشد که هر یکی در اختیار محققان و نویسندگان قرار گیرد و تمام نیازهای شخصی محقق تأمین شود. همچنین در هر اتاق یک قفسه از کتابهای اولیه و مراجعِ ضروری رشتۀ کار محقق گذارده شود و هر اتاق دارای یک خادم باشد و در هر اتاق یک دوره فهرست کتابخانه گذارده شود تا محقق، هر کتابی را خواست از کتابخانه بگیرد و اگر به کتابی نیاز پیدا کرد که در کتابخانه نبود از جای دیگری تأمین شود و در اختیار ایشان قرار گیرد. (24)
3. رسیدگی به نشریات جهان اسلام
ایشان سعی میکرد تا با بررسی نشریات مختلف که در جهان اسلام منتشر میشوند و با شبهه شناسی، از تحریفات مذهب شیعه و اسلام جلوگیری کند.
4. تبیین مسئله ولایت در حوزههای علمیه
آرزوی علّامه این بود که روزی بحث ولایت و امامت، یکی از دروس اصلی حوزههای علمیه باشد.
5. شناخت عنصر زمان
علّامه بر این باور بود که «کسی که زمان خود را بشناسد، دستخوش مسائل شبهه ناک نشده و حق و باطل بر او پوشیده نمیشود؛ از اینرو، طلاب را به سیر و سیاحت در کشورهای اسلامی و جهان تشویق میکرد، و این، همان کاری است که استعمارگران و کشیشان از طریق سیاحّان و خاورشناسان در نظر داشتند. (25)
عروج ملکوتی
28 ربیع الثانی بود که حال علّامه دگرگون و به شدت وخیم شد؛ اما همچنان هشیار بود و بر مشاعر و حواس خود تسلط داشت. در همین حال فرمود که لبهایش را با آب مخلوط به تربت حسینعلیهالسلاممرطوب سازم؛ آن گاه خواست که برایش دعای مشهور به «عدیله» را قرائت کنم و خود نیز با من شمرده شمرده میخواند.
پس از اتمام این دعا، اشاره فرمود که برایش بعضی از دعاهای رسیده از امام علی بن الحسین، زین العابدینعلیهالسلامرا تلاوت کنم. من دعای مشهور به مناجات المتوسلین و دعای مشهور به مناجات المعتصمین را خواندم و ایشان هم با من با صدایی حزین و آهسته میخواند؛ در حالی که اشکهایش میریخت تا نزدیک ظهر. هنگامیکه به اذان ظهر نزدیک شد، خود هر دعایی که میخواست قرائت میکرد و آخرین عبارات و جملههایی که بر زبان جاری ساخت، این بود: «اَللَّهُمَّ هَذِهِ سَکَرَاتُ الْمَوْتِ قَدْ حَلَّتْ فَاقْبِلْ اِلَیَّ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ وَ اَعِنِّی عَلَی نَفْسِی بِمَا تُعِینُ بِهِ الصَّالِحِینَ عَلَی اَنْفُسِهِمْ...؛ بارخدایا! این لحظه سکرات مرگ است که فرا رسیده است؛ پس با وجه بزرگوارت به من رو کن و مرا بر نفسم کمک فرما، آن گونه که صالحان را بر نفسشان کمک میکنی.»
هنوز این دعا را به پایان نبرده بود که داعی پروردگارش را لبیک گفت و روح شریفش به سوی خدایش پر کشید.
بدرود گفتم موجود شریفی را که دوست میداشتم حیات خود را از دست بدهم، لیکن با او وداع نکنم. (26)
و این گونه استاد حافظان و محدثان، محقق تاریخ و سیره و ابر مرد میدان تحقیق و تألیف، زندگی شریفش را به پایان برد. (27) علامه پس از عمری تلاش و دفاع از حریم تشیع در تاریخ 28 ربیع الآخر 1390 هجری قمری مطابق با 12 تیرماه 1349 شمسی دار فانی را وداع گفت؛ اما الغدیر وی چراغ دلهای با صفا شد و مشعل هدایت امت اسلامی.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). جرعه نوش غدیر، مهدی لطفی، بیجا، نسیم حیات، چاپ اول، 1379 ش، ص 24.
(2). امینی منسوب به جدش مولی نجفعلی مشهور به «امین الشرع یا امین الشریعه» است که از ادیبان برجسته و مردی زاهد و پرهیزگار و پاک نفس بود و شیفتۀ گردآوری اخبار ائمه اطهارعلیهمالسلام، که در این راه، مجموعههایی نیز گردآوری کرده است. تولدش به سال 1258 ق و وفاتش به سال 1340 ق بوده است. (ترجمه شهدای فضیلت، علامه امینی، ترجمه جلال الدین فارسی، انتشارات روزبه، چاپ سوم، 1362 ش، ص هفتم مقدمه).
(3). جرعه نوش غدیر، علامه امینی رحمه الله، ص 28.
(4). همان، ص 20.
(5). جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، چاپ اول، نشر معروف، 1379 ش، ج 2، ص 731.
(6). مقدمۀ شهدای فضیلت، علامه امینی، ترجمه جلال الدین فارسی، انتشارات روزبه، چاپ دوم، 1362 ش، ص 11.
(7). یادنامۀ علامه امینی، دبیرخانه دومین اجلاس حوزه و تبلیغ، چاپ اول، 1379 ش، ج 1، ص70.
(8). همان، ص 56.
(9). همان، ص 53.
(10).ربع قرن مع العلامۀ، حسین شاکری، نجف، بینا، بیتا، ص 273.
(11). مشاهیر دانشمندان اسلام، شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب، ترجمه شیخ محمد رازی، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، 1351 ش، ج 4، ص 369 - 370.
(12). ربع قرن مع العلامه، ص 281.
(13). همان.
(14). علامه امینی، جرعه نوش غدیر، ص 36 و 37.
(15). الغدیر، ج 1، مقدمه، ص 5.
(16). جرعه نوش غدیر، ص 38.
(17). ربع قرن مع العلامه، ص 270.
(18). همان، ص 285.
(19). دائرۀ المعارف تشیع، زیر نظر جمعی از نویسندگان، نشر شهید سعید محبی، چاپ سوم، 1375 ش، ج 2، ص 536.
(20). یادنامه علامه امینی، ج 1، ص 70.
(21). محمدرضا حکیمی، حماسه غدیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ 16، 1376 ش، ص 341 - 343.
(22). الغدیر، علامه امینی، ترجمه اکبر ثبوت، بنیاد بعثت، چاپ چهارم، 1369 ش، ج 16، ص ک (مقدمه).
(23). همان، ترجمه محمد تقی واحدی، کتابخانه بزرگ اسلامی، چاپ پنجم، 1368 ش، ج 1، ص12.
(24). محمدرضا حکیمی، حماسه غدیر، ص 226.
(25). همان، ص 227.
(26). از کلمات علامه سید محمد صادق بحر العلوم نجفی در مجلس ترحیم علامه امینی رحمه الله.
(27). زندگینامه ابر مرد میدان پژوهش علامه امینی، حجۀ الاسلام والمسلمین حاج شیخ رضا امینی، ترجمه غلامحسین اعرابی، (به نقل از یادنامه علامه امینی، ج 1، ص 45 - 46).
جنبههایی از سیره مبارزاتی و اخلاقی شهید قاضی طباطبایی
تولد و تحصیلات مقدماتی
میرزا باقر قاضی طباطبایی (1366 ـ 1285ق) كه در منطقة آذربایجان مجتهدی وارسته و شخصیتی برجسته به شمار میآمد؛ (1) در یك شنبه ششم جمادی الاولی 1331 ق دارای فرزندی گردید كه نام محمدعلی را برایش برگزید.
محمدعلی هم زمان با پرورشهای عاطفی و اخلاقی، شش بهار را پشت سر نهاد، او برخی مقدمات دانشهای حوزوی را نزد والد دانشورش آموخت. آنگاه میرزا محمدحسین و حاج میرزا اسدالله قاضی كه مربّیان فاضل و دلسوزی بودند، تربیت این نهال نوپا را پی گرفتند. این دو كه عموهای سید محمد علی بودند، در شكلگیری شخصیت علمی و فكری او نقش مؤثری را ایفا كردند. (2)
سید، نوجوان پانزد ساله بود كه عازم مسجد اوّلِ بازار شیشهگرخانه گردید تا در آنجا علوم دینی را فرا گیرد. آنگاه به مدرسة طالبیة تبریز رفت تا از پرتوهای ارزشمند استادان این مكان آموزشی و مذهبی بهره ببرد. او كه با كنجكاوی و هوشیاری خاصی نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی حساس بود، راه و رسم ستیز با جهالت و مبارزه با جفاكاران را ضمن تحصیلات آموخت. (3)
اولین تجربة تلخ مبارزه را در ایام مذكور درك كرد؛ زیرا هنگام خیزش اهالی تبریز علیه ستمهای رژیم پهلوی در سال 1348 تا 1307 ش، علمای این دیار از خانه و كاشانة خویش آواره گردیدند و به نقاط دوردست فرستاده شدند، آقا میرزا باقر همراه پسر جوانش، سید محمدعلی، ناگزیر به اقامت اجباری و تبعید در تهران گردیدند. این كوچ اجباری و ناخواسته حدود دو ماه طول كشید، سپس آن دو به مشهد مقدس انتقال یافتند. بعد از یك سال كه به زادگاه خود بازگشتند، متوجه شدند كه عوامل رژیم رضاخان خانة مسكونی آنان را تخریب و جزء خیابان قرار دادهاند. (4)
ادامة دانشاندوزی
سید محمدعلی مدت ده سال در تبریز، همچنان مشغول درس و بحث بود. در سال 1359 ق به قم رفت و «شرح منظومه» سبزواری و «اسفار» ملاصدرا و نیز خارج فقه واصول را از محضر امام خمینیرحمهالله آموخت. و در ضمن استفادههای علمی و فكری از استادش، ارتباط عاطفی و پیوند صمیمانهای با امام برقرار كرد. او در یكی از آثارش كه «اللوامع» نام دارد، ضمن اینكه امام را در زمرة افرادی برمیشمارد كه از آنها اجازة روایت دارد، میافزاید: این شخصیت از مجاهدان بزرگ راه خدا میباشد. (5)
او در سالهای سیاه اختناق، نام امام و مرادش را با الفاظی چون «مرجع اكبر و اشهر» در جهان اسلام فریاد زد و در فرصتهای مقتضی به بیان دیدگاههای ایشان پرداخت. شهید قاضی در قم محضر مراجعی چون: سید صدر الدین صدر، حجت كوهكمرهای و گلپایگانیرحمهالله را در علوم نقلی درك نمود. (6)
شهید قاضی در 1369 ق راهی عراق گردید و در شهر نجف اقامت گزید و در حوزة درسی این دیار، محضر مراجع و اساتیدی چون آیات عظام: سید محسن حكیم، سید عبدالهادی شیرازی، كاشف الغطاء، شیخ عبدالحسین رشتی، حاج میرزا باقر زنجانی و میرزا حسن بجنوردی را غنیمت شمرد و این برنامه سه سال به طول انجامید. در میان این بزرگان، برای مرحوم شیخ محمدحسین كاشف الغطاء احترام ویژهای قائل گردید، و با آن اقیانوس فقه و معرفت انس و الفت برقرار كرد و در احیای آثار او تلاشهای ارزشمندی از خود بروز داد.
مرحوم كاشف الغطاء در یكی از نامههایش خطاب به شهید قاضی نوشته است:
«ای سید والا مقام و دانشمند محترم و بزرگوار! از اكنون چنین مینگرم كه مردم آذربایجان به طور عموم، اهالی تبریز خصوصا، از هدایتگریهای شما استفاده میكنند و چه زود است كه اثرات خدمات و تلاشهای ارزندة شما، در یاری حق و نابودی باطل محسوس و قابل لمس میباشد. در یاری حق چه كسی از شما بهتر است؟ پدر روحانی شما محمدحسین.» (7)
شهید قاضی در نجف و قم موفق گردید از بیست مجتهد بزرگ و پرآوازه، اجازه روایت و اجتهاد دریافت كند و با كولهباری از دانش و تقوا به تبریز بازگشت و در حالی كه چهل و دو بهار را میگذرانید، امام جماعتی مسجد مقبرة تبریز را پذیرفت.
عرصههای مبارزاتی
آن فقیه مجاهد به موازات فعالیتهای تبلیغی، آموزشی، فرهنگی و تحقیقاتی، در مسائل سیاسی و اجتماعی كوشا و تأثیرگذار بود. در قیام سال 1342 ش كه مردم تبریز نیز حضوری حماسهآفرین داشتند، رهبری مبارزات، راهپیماییها، افشاگریها، باز و بسته بودن بازارها و خیابانها تا حدود پانزده روز و اجتماعات بزرگی كه ترتیب داده میشد، به عهدة شهید قاضی بود.
شدت روشنگریها و مبارزات وی در نهضت امام خمینیرحمهالله به حدی رسید كه بین سالهای 1342 و 1343ش سه بار دستگیر شد و تحت مراقبت شدید ساواك قرار گرفت. (8)
در سالهایی كه بُردن نام امام در سخنرانیها و دیگر محافل ممنوع بود، آن شهید آشكارا در بیانات خویش، نام رهبر كبیر انقلاب را بر زبان جاری میساخت. از همان سال 42 از مردم خواست كه از امام خمینی به عنوان مرجع تقلید خویش پیروی كنند و در همین ایام بحث ولایت فقیه را مطرح ساخت.
نقش این شهید در هدایت مبارزات مردم و روحانیان آذربایجان و خصوصاً تبریز به درجهای رسید كه او را «خمینی دوم» یا «خمینی آذربایجان» نامیدند. مردم مسلمان این خطه به دلیل شناختی كه از مقام علمی، تقوا، و آگاهی وی داشتند، توصیههایش را اجرا میكردند. تظاهرات ضد رژیم بدون هماهنگی و برنامهریزی او انجام نمیشد. (9)
سازمان امنیت، هر لحظه و هر شب اقدامات شهید قاضی را زیر نظر داشت و از سخنرانیها، موضعگیری و سایر فعالیتهایش گزارشهای دقیقی تهیه میكرد. پروندة چهار جلدی ساواك كه دربارة وی تنظیم گردیده است، مدرك مستندی برای چنین ادعایی میباشد.
در عید سعید فطر كه با آذر 1347 ش مقارن بود، شهید قاضی در خطبههای نماز خاطرنشان ساخت كه تمام مشكلات مسلمانان را آمریكاییها و صهیونیستها پدید آوردهاند. از شاه و مزدورانش انتقاد كرد و حمایت آشكار خویش را از خیزش مردم مسلمان به رهبری امام خمینیرحمهالله اعلام نمود. به دلیل این سخنرانی افشاگرانه، ساواك وی را برای مدت شش ماه به شهر بافت، از توابع استان كرمان تبعید كرد.
با رحلت آیت الله سید محسن حكیم كه شهید قاضی نمایندگی ایشان را در آذربایجان عهدهدار بود و نفوذ مردمی وی را تقویت میكرد، نبودن امام در ایران و نیز رحلت آیت الله میلانی، شرایط برای آن فقیه مبارز بسیار سختتر شد و برخی روحانی نمایان محلی در جهت تضعیف جبهة حامیان امام خمینی كوشیدند و آن سید مجاهد را در تنگناهای شدیدی قرار دادند. (10)
با نزدیك شدن اربعین شهدای قم، مراجع بزرگ و علمای شهرهای گوناگون جنایات دستگاه ستم را برشمردند و مردم را برای برگزاری هر چه باشكوهتر مراسم یاد بود قیام نوزده دی 56 قم فرا خواندند.
شهید قاضی در آذربایجان با هم فكری فقهایی چون آیت الله سیدحسن انگجی، ضمن اعلامیهای، مردم سلحشور این سرزمین را به شركت در مراسم اربعین شهدای قیام قم دعوت كرد و به دنبال آن در سهشنبه 29 بهمن 56 مردم غیرتمند آذری به سوی مسجد جامع میرزا یوسف حركت كردند تا در این مراسم باشكوه حضور یابند.
عوامل ساواك و شهربانی با آرایش كامل نظامی جلوی مردم صف كشیدند و به متفرق نمودن آنان اقدام كردند كه با مقاومت و شجاعت اقشار گوناگون مواجه شدند و مردم تبریز با تقدیم چندین شهید در این اربعین، حماسهای جاویدان را رقم زدند.
قاضی طباطبایی هیچ گاه مردم را در مبارزه رها نكرد، در یكی از سالها، وقتی تعداد قابل توجهی از كارگران كارخانههای ماشینسازی و تراكتورسازی تبریز برای مقابله با استبداد دست از كار كشیدند، مقدار قابل توجهی پول تهیه كرد و به حساب این افراد واریز نمود. در اقدامی دیگر، از مردم خواست كه در شبانه روز، از یك وعده غذای خود صرف نظر كنند و مبلغ آن را به حساب كارگران اعتصاب كرده واریز كنند. (11)
غیرت دینی و صلابت معنوی
غیرت مذهبی شهید قاضی چنان قوی بود كه در پاسخ دادن در برابر اتهامات، شبههها و امور خلاف ارزشهای دینی و مقدسات اسلامی، كمترین تردید به خود راه نمیداد. وقتی فرهنگ تشیع مورد تهاجم قرار میگرفت، به شدت برمیآشفت و چون آتشفشانی خشمش فوران میكرد؛ اما این عصبانیت موجب نمیگردید كه پاسخ مخالفان و دشمنان را سطحی و دور از برهان و مدرك بدهد؛ بلكه پاسخهایش قاطع، به جا، سنجیده و مستند بود. (12)
در راه احیای میراث معنوی اسلام و ترویج مذهب اثنیعشری با شجاعت، با صلابت و استوار بود. وقتی حق را تشخیص میداد و اراده مینمود كه در این راستا بكوشد و به مبارزه، دفاع و مقاومت برخیزد، هیچ توفانی قادر نبود در غرضش تزلزلی پدید آورد. در این مسیر او تحت فشار عوامل رژیم استبدادی، برخی درباریها، مرتجعین و اندیشههای منجمد و حركات رشكآلود بود و افرادی در جهت ترور شخصیت و حذف او میكوشیدند.
حتی در مجالس و محافلی كه علما تشكیل میدادند، تصمیم گرفتند جلو پایش برنخیزند و به وی احترام نگذارند و به او جای ندهند؛ اما این اقدامات در روحیة سلحشوری، مقاومت و ایستادگی او اثرنگذاشت. البته قاطبۀ علما و روحانیان منطقه برای دانش، فضیلتها و شجاعت شهید قاضی احترام قائل بودند.
در سال 1343 ش ساواكیها خواستند بر حسب ظاهر یك نوع توافقی با روحانیت بوجود آورند، برای عملی ساختن این مقصد آمیخته به نیرنگ، جلسهای در محل اتاق بازرگانی تبریز تشكیل گردید و برخی مشاهیر روحانی شهر نیز دعوت شدند. استاندار وقت، رئیس ساواك، فرماندهان نظامی و انتظامی هم در آن جلسه حضور داشتند، سرتیپ حسن مهرداد، رئیس ساواك آذربایجان، در صدد گردید مطالب موهنی علیه امام خمینیرحمهالله مطرح كند، سكوت آمیخته به خوف بر آن جلسه حاكم بود. و اختناق شدید پس از قیام 15 خرداد 1342 بر آن جلسه سایه افكنده بود و اگر كسی كوچكترین مخالفتی میكرد، مجازاتش تبعید، حبس و شكنجه بود؛ امّا شهید قاضی این اهانت آشكار را برنتافت و با شجاعت و صلابت از جای خویش برخاست و صندلی را برداشت تا بر سر رئیس ساواك بكوبد كه مأمورین مانع این كار شدند. (13)
اگرچه فروتنی شهید قاضی در برابر اقشار گوناگون نمونه بود؛ ولی برای مقامات رژیم ستمگر پهلوی هیچ ارزشی قایل نبود و اگر بالاترین مدیر استان در جلسه میخواست در كنارش بنشیند، نسبت به او بیاعتنایی نموده و برایش جایی باز نمیكرد.
یك بار در مسجدی برای یكی از درباریانِ فوت شده مجلس ترحیمی برگزار كرده بودند و برای اجرای این مراسم راههای منتهی به این مكان را بستند، وقتی شهید قاضی میخواست از آنجا عبور كند، افسری از شهربانی جلو آمد و گفت: آقا! نمیتوانید از اینجا بروید. آن مجاهد شهید خطاب به وی گفت:از جلوی من دور شو! با آن مأمور چنان رفتاری كرد كه ترسید و كنار رفت. (14)
هنگام حكومت نظامی سال 1357 ش تعدادی تانك از پادگانهای قزوین به تبریز آورده بودند تا بدین وسیله برخی منازل و اماكن را هدف گلوله قرار دهند و بین مردم رعب و هراس بوجود آورند تا از خوف جان و از دست دادن خانه و كاشانه در تظاهرات شركت نكنند. حجتالاسلام و المسلمین میرزا نجف آقا زاده میگوید: شهید قاضی به بنده فرمودند كه با فرماندار نظامی تماس بگیرم. من هم اطاعت كردم و با وی ارتباط برقرار كردم. آیت الله قاضی گوشی را از من گرفتند و خطاب به وی فرمودند: آیا شما به خاطر یك قلدر میخواهید كشور را به آتش بكشید و افزود: شما شانس داشته باشید كه من تا صبح زنده نمانم، اگر صبح فرا برسد، كفن میپوشم و در جلوی مردم به خیابان میآیم. شما با تانكهایتان و ما هم با كفنهایمان. ببینم كار به كجا میكشد.
فرماندار نظامی از تهدید تلفنی و اقتدار شهید قاضی احساس هراس نمود و به آقا قول داد كه هم اكنون به پادگان میروم و جلوی حركت تانكها را میگیرم و چنین هم شد. (15)
جویبار عاطفه
آیت الله قاضی ادارة خانوادهای هفت نفره را عهدهدار بود، او نسبت به اهل خانهاش از هرگونه اظهار محبتی دریغ نداشت، وجودش برای فرزندانش توأم با آرامش و امنیت روانی بود. هرگز با همسر و اولادش به درشتی و خشونت رفتار نكرد. اگرچه فشارهای سیاسی ـ اجتماعی و ناملایمات فراوانی را تحمل میكرد؛ ولی عوارض این گرفتاریها و آشفتگیها را به منزل نمیبرد و با سیمایی آرام، شاد و با نشاط به خانه گام مینهاد، گویی كه هیچ اتفاقی برایش روی نداده است.
برخورد فروتنانه و محترمانهاش با اهل خانه كه با نوعی خردمندی و رفتاری حكیمانه توأم بود، آنان را برای رعایت فضایل اخلاقی و كرامتهای انسانی راغب میساخت. او هیچگاه در برابر كردار و رفتارهای فرزندانش واكنشهای عجولانه نشان نداد و مشی توأم با بردباری را در این عرصه پیش گرفت.
تنها موضوعی كه بیشتر مورد توجه و تأكید این پدر پارسا و مربی مهذّب اخلاق بود و در صورت لزوم ـ با رعایت افراد خانه ـ تذكر میداد، انجام وظایف شرعی و حفظ شئونات و شعائر اسلامی از سوی افراد بود؛ البته ستارة اخلاص، ایمان و معنویت این مرد بزرگ چنان بر خانهاش در حال پرتو افشانی بود كه دیگر نیازی دیده نمیشد كه اهل خانه برای اقامه نماز و انجام دیگر واجبات الهی سفارش شوند.
هر چند وقت یك بار شهید قاضی نور دیدههای خود را فرا میخواند و ضمن پند و اندرز، راه و رسم زندگی را از دیدگاه قرآن و سنت نبوی و مرام علوی به آنان آموزش میداد. در هر محفل و مجلسی فرزندان را به احترام و تكریم مادرشان سفارش میكرد و بارها تأكید مینمود كه مادرتان در حق شما زحمتهای طاقت فرسایی تحمل كرده است و كمتر بانویی دیده میشود كه اینگونه با سختیها و دشواریها كنار بیاید، قدرش را بدانید و نسبت به او رئوف و فروتن باشید!
هنگامی كه دور از خانه در تبعید بهسر میبُرد، طی نامههایی كه برای فرزندان خود مینگاشت، آنان را به رعایت احترام مادر و احسان به او فرا میخواند. (16)
پیر پارسا
شهید قاضی به نماز اوّل وقت تأكید ویژهای داشت و در هر شرایطی نمازهایش را اوّل وقت اقامه مینمود. نماز شب، تهجّد و شب زندهداری را به هیچ بهانهای ترك نمیكرد و قبل از طلوع فجر بستر استراحت را ترك میكرد و خود را برای اقامه نوافل مهیا میساخت. فرزندش در این باره مینویسد:
«مرحوم آقا قبل از اذان صبح و سحرگاهان صلوةاللیل را میخواند؛ حتی یادم هست دعاهای ویژهای را كه اهلش میخوانند، میخواند و از درگاه الهی برای اهل ایمان مغفرت و رحمت طلب میكرد. همیشه مرحوم والد تأكید میكرد بر نمازهای خود مراقبت كنید و توصیه مینمود كثیر الصلوة باشید، هیچ چیز به اندازة نماز آدمی را به خدا نزدیك نمیكند. (17)
شرارههای شوق
شهید قاضی به پیوستگی نَسبی با خاندان عترت اكتفا نمیكرد و از طریق تزكیة درون و آراستن دل و ذهن به معنویت، خانة وجود را برای تابش انوار اهل بیتعلیهمالسلام مهیا ساخت. این روند یك نوع معرفت قلبی را برایش به ارمغان آورد كه در جهتگیری سیاسی و اجتماعی او بسیار مؤثر بود. در واقع حبّ امام تبلور تصمیمگیریهای او در میدان فكر، رفتار و موضعگیریها بود.
هر كس و هر صنف كه موضوع یا مسئلهای را بر خلاف مذهب اهلبیتعلیهمالسلام در نوشتهها و سخنرانیها مطرح میكرد، مرحوم قاضی را به شدت به خروش، جنبش و جوشش وادار میكرد و با شدت تمام و صلابتی ویژه، در مقابل آن جریان موضعگیری میكرد و از طریق بیانات مستدل، نوشتههای معتبر و مستند روایی و تاریخی، حقانیت اهلبیتعلیهمالسلام را به اثبات میرسانید. از كتب و آثارش این دفاع خالصانه كه توأم با شور و شوق است، دیده میشود. (18)
اگر كسی به شخص وی اسائة ادبی میكرد، به راحتی او را عفو مینمود؛ ولی در برابر بیاحترامی به ساحت مقدس خاندان عترتعلیهمالسلام هیچگونه اغماضی نداشت. او طبع لطیف و ذوق شعری را نیز در مدح و منقبت اهلبیتعلیهمالسلام بهكار گرفت و با كولهباری گران سنگ از فقه، اصول، حدیث، رجال، حكمت و عرفان، محو در ائمة اطهارعلیهمالسلام بود.
مدام احادیثی مستند را زینتبخش كلام جذّاب و شیوای خود قرار میداد؛ حتی در گفتارهای عادی میكوشید با نقل روایتهایی، اظهارات خود را نورانی و استوار نماید.
هرگاه بر فراز منبر قرار میگرفت، امكان نداشت خاتمة كلامش را با ذكر مصائب خاندان عصمتعلیهمالسلام زینت ندهد. تألیف كتاب ارزشمندی چون «تحقیق» دربارة اوّل اربعین حضرت سید الشهداءعلیهالسلام، گواه آن است كه او حتی تواناییهای تحقیقاتی را در این راستا بهكار میگرفت.
آنگاه كه با سرشك و اشك از مظلومت شهید سخن میگفت، در واقع روح مبارزه را در جانهای شیفته میدمید. محراب و منبرِ مسجد شعبان تبریز هنوز انعكاس صدای او را به یاد میآورد كه با فریاد فرحزای «یا بن الزهراعلیهاالسلام» و پیوستگی با حماسة عاشورا نفرت خویش را از ستمگران عصر آشكار میساخت. طنین كلام دلنشین زیارت وارث آن مرحوم هنوز گوشهای رهروانش را مینوازد و اشتیاق آن شهید عزیز هنوز حرارتبخش مجالس سوگواری اهلبیتعلیهمالسلام میباشد. (19)
قبل از آنكه شهید قاضی به حوزة نجف اشرف برود، در فراگیری مباحث كلامی ذوق وافری داشت؛ از آن جمله، در موضوع علم امام و پیامبرصلیاللهعلیهوآله، به مطالعاتی روی آورد و چون مسیر عادی و متداول، وی را قانع نكرد، به دامن اهل بیتعلیهمالسلام دست توسل زد و از آل اطهارعلیهمالسلام در این باره استمداد طلبید. سالی در ایام تحصیل توفیق زیارت آستان قدس رضوی نصیب وی گردید و مدتی را در جوار این بارگاه انور گذرانید و به درس جمعی از اساتید میرفت تا از هر خرمنی خوشهای برچیند، خودش ماجرا را چنین نقل میكند:
«چند روزی به حضرت رضاعلیهالسلام توسّل نمودم و در حرم مطهر پشت سر مبارك مینشستم و منظورم این بود كه میخواستم در موضوع علم امام توجهی از آن حضرت بشود و در اینباره باورم مستحكم گردد، و از قرآن مجید برایم حقیقت مزبور كشف گردد.
چند روزی بر این منوال گذشت و به توسّل خود ادامه دادم، تا آنكه روزی در همان مكان مقدس در تفكر بودم، گویا به قلبم الهام گردید در موضوع مسئله علم پیامبر و امامعلیهالسلام آیة شریفة تطهیر كفایت میكند و به موجب مفاد آن، جهل به وجود مبارك آن حضرات راه نمییابد.» (20)
ویژگیهای فردی
آن عالم عامل آنچنان از معنویت معارف قرآنی و روایی تأثیر پذیرفته بود كه تمام حالات، رفتار، ارتباطها و برخوردهایش ریشه در موازین شرعی و دینی داشت. در لباس پوشیدن، كفش به پا كردن، غذا خوردن، طرز نگهداری وسایل و امكاناتی كه در اختیارش بود و حتی طرز مطالعه و چگونگی حفاظت از كتاب و كتابخانه، نوشتن، یادداشت برداری و خلاصه نویسی، نظم، نظافت و برنامهریزی را مراعات میكرد و اصولاً این ویژگیها به عنوان خصال اصلی وی در میان خانواده و خویشاوندانش یك ضربالمثل بود.
به هنگام آماده شدن برای شركت در مجالس عمومی و محافل خصوصی و نیز موقع تدریس و تبلیغ، شخصاً لباس خویش را مرتب میكرد. تا آخر مجالس چهارزانو مینشست، مراقب بود كه مبادا عبا از دوشش بیفتد. چنانچه برخی دوستانش نقل كردهاند، ما متوجه نمیشدیم كه شلوار آقا چه رنگی دارد. برایش كهنه و نو بودن جامه اهمیت نداشت؛ اما به تمیزی و پاكیزگی لباس توجهی خاص نشان میداد. نه تنها در میان دوستان، آشنایان و مراجعین، مسایل اخلاقی را كاملاً رعایت میكرد؛ بلكه در میان اهل خانه قبایی ساده بر تن مینمود و عرقچینی بر سر مینهاد و هرگز سر برهنه نمینشست.
آن فاضل گرانمایه تا بدان حدّ مقید به انجام مستحبات بود كه حتّی در خوردن و آشامیدن، از سفارشهای بهداشتی و طبّی اسلام غفلت نمیكرد و افراد خانواده و اطرافیان را به رعایت این نكات و امور مستحبی سفارش مینمود؛ تا زمانی كه گرسنه نمیگردید، لب به غذا نمیزد و قبل از آنكه سیر گردد، از خوردن دست میكشید. با این حال غذا را با شتاب نمیخورد و درنگ در این كار را لازم میدید. قبل از برخاستن از سر سفره خداوند را سپاس میگفت. در صورت امكان صبحها قبل از صرف صبحانه یك عدد سیب میخورد و فوایدش را برای افراد برمیشمرد.
وقتی كسی در حال سخن گفتن بود، میان سخنانش حرف نمیزد و با دقت به اظهاراتش گوش میداد؛ اگرچه آن گوینده كودك بود. اگر كسی سؤالی یا موردی از ایشان نمیپرسید، او نیز خاموش بود.
به دانستن و كشف حقیقت اشتیاق ویژهای داشت و شیفتة كاوش در منابع گوناگون بود و در هر شرایطی در پی یافتن حقایق ناب، ساعتها به مطالعه مشغول میگردید و در این راستا خسته نمیشد، خودش بر این باور بود كه گشت و گذار در بوستانهای معرفت و اندیشه، نه تنها ملال انگیز نمیباشد؛ بلكه به بُعد حقیقت جویی آدمی طراوت میبخشد و اذهان را شكوفا میسازد.
احترام به بزرگ و كوچك از دیگر خصال وی بود؛ حتی یك نفر كه تازه مشغول خواندن «امثله» و «صرفمیر» بود، با یك شخصیت بلند آوازة علمی، از دیدگاه او، در این باره تفاوت نمیكرد.
و اگر شخصی به محضرش میرسید، آقا فوراً با تمام قد و قامت از جایش بلند میشد و با نوعی نشاط و تكریم، او را احترام میكرد. در این باره بین دوست و دشمن تفاوتی قائل نمیگردید.
اگر افرادی با ایشان در مرامهای سیاسی و مسائل اجتماعی اختلاف سلیقه داشتند و یا پشت سرش یاوهگویی كرده بودند یا در جایی كم احترامی نموده بودند، وقتی به منزل آقا میآمدند و یا در محفلی كه وی حضور داشت وارد میشدند، شهید قاضی تمام آن نارواییها را فراموش میكرد و نادیده میگرفت و از جای خود برمیخاست و تازه وارد را احترام مینمود و دربارة زندگی و اوضاع اقتصادی و رفاهی وی احوالپرسی میكرد. (21)
خلق و خوی اجتماعی
توجه به افراد جامعه، رعایت حال محرومین و رنج دیدگان از سوی آیت الله قاضی، در باورهای اساسی ریشه داشت. یكی اینكه به بركت ذكر، دعا، تهجّد و نیایشهای عارفانه، انواع تعلقات فناپذیر را از خود دور ساخته بود و این ویژگی برایش نوعی آزادگی معنوی و تعالی روحی به ارمغان آورده بود.
دوّم اینكه به بركت سلوكِ معرفتی و تضعیف تمایلات نفسانی، فضایلی در وجودش به شكوفایی رسید كه بر اساس آنها، از دایرة خویشتن قدم فراتر نهاد و بذرهای محبّت، فداكاری، عفو، بذل و بخشش، تعاون و همكاری، همدردی، دل سوزی و غمگساری در جامعه افشانیده بود.
سوم آنكه آیت الله قاضی بر اساس نگرشی كه از منابع اصیل شیعه بدست آورده بود، برای انسانهای پیرامون خود نوعی كرامت و منزلت قائل بود و عقیده داشت كه ما موظف هستیم برای حفظ شئونات ذاتی افراد تلاش كنیم.
چهارم آنكه شهید قاضی به دلیل شكوفا ساختن كمالات در قلب و ذهنش، بین سرنوشت و سعادت خود با بهروزی و آرامش دیگران پیوندی عمیق احساس مینمود. روح احساس مسئولیت چنان در وجودش قوت گرفته بود كه نمیتوانست فارغ از دردها و رنجهای دیگران برای خود زندگی بدون دغدغهای تدارك ببیند.
وظیفة سنگین حمایت از مظلومان و محرومان، مبارزه با ستمگران، یاغیان و اشرار، امر به معروف و نهی از منكر، اهتمام به امور مسلمین، سود رسانی به جامعه و تلاش برای ایجاد انسجام و اتحاد در جامعة اسلامی، از جلوهها و ثمرات روح مسئولیتپذیری آن شهید والا مقام بوده است.
آن متفكر وارسته به سادهپوشی و سادهزیستی التزام عملی داشت و بر خلاف تواناییهای مادی، در سطح بسیاری از مردم عادی و حتی محرومان میزیست. از اشرافیت، تجملگرایی و رفاهزدگی گریزان بود و از نزدیك با مشكلات و آلام مردم مأنوس بود. افراد كم بضاعت و مستضعف به راحتی میتوانستند با او ارتباط برقرار كنند. درِ خانهاش به روی همه باز بود. همه بدون مانع به محضرش میرسیدند و به درد دلها و شرح گرفتاریها میپرداخنتند و او هم در حدّ توان گرهگشایی مینمود. او موفق گردید بیش از دویست خانوادة بینوا و كم بضاعت را صاحب خانه نماید. ضمن اینكه خود اینگونه دربارة محرومان اهتمام میورزید، اطرافیان را به یاری مستمندان تشویق میكرد و اصولاً او از بنیانگذاران اصلی هیأت حمایت از مستمندان تبریز به شمار میرفت. (22)
شهید قاضی حقشناس و قدردان افراد بود و نیكیها را هر چند اندك بود، بزرگ جلوه میداد و فراموش نمیكرد. با سخاوت تمام درصدد بود رفتار خوب اشخاص را مورد تقدیر و تشكر قرار دهد. مرحوم غنیزاده، مدیر روزنامة «افتخار ملی» تبریز نقل كرده است: آیت الله قاضی خدمتی را كه وی در حقش انجام داده بود، حتی بعد از گذشت پانزده سال، از یاد نبرده بود. (23)
آن مرد میدان تقوا، به وفاداری در دوستی و پایبندی به قول و قرار و حاضر شدن در موعد مقرّر بسیار اهمیت میداد. با هر كس رفت و آمد داشت تا آخر در رفاقت خود پابرجای میماند. هیچگاه حق نان و نمك را از یاد نمیبرد و حقدوستی را ضایع نمیكرد. به كسی اجازه نمیداد دستش را ببوسد و اگر فردی به این قصد دستش را میگرفت، به شدت خود را عقب میكشید. اگر در فرصتی بر مخالف خویش غلبه مییافت، اصل رأفت اسلامی را در نظر میگرفت. (24)
سرهنگ سلیمی كه از ساواكیهای تبریز بود، در تهران دستگیر شد. او از بازداشتگاه خود، نامهای برای شهید قاضی نوشت و از وی تقاضای عفو نمود و درخواست كرد در تبریز به پروندهاش رسیدگی شود. شهید قاضی، نامه و شرحی را كه دربارة آزار و اذیت سلیمی، نسبت به خود گزارش نموده بود، به دادسرای انقلاب اسلامی تبریز ارسال داشت و خاطرنشان ساخت كه اینجانب شخصاً نسبت به خودم (با وجود این آزارها) در مقام انتقامجویی از نامبرده نمیباشم. موقعیت اینجانب اجّل از آن است كه با امثال ایشان از باب انتقام گرفتن وارد شوم؛ بلكه جزای آن اذیتها را به منتقم حقیقی واگذار میكنم و شخصاً از حق مشروع خود میگذرم و عفو و اغماض را پیشة خود میسازم. (25)
میهمان قدسیان
سرانجام انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینیرحمهالله به پیروزی رسید و پس از این تحول سترگ، تلاشهای شهید قاضی نه تنها كم نگردید؛ بلكه مضاعف گشت.
با طلوع صبح صادق انقلاب، از نخستین اقداماتی كه صورت گرفت، برپا كردن نماز جمعه بود. امام خمینیرحمهالله در مرداد سال 58 ش. طی حكمی آیت الله قاضی را به عنوان نمایندة تامالاختیار خویش و امام جمعة تبریز منصوب نمود. اولین نماز جمعهای كه ایشان در تبریز اقامه نمود، روز جمعه 23 رمضان المبارك سال 1399 مصادف با 27 مرداد 1358 (روز جهانی قدس) بود. مهمترین تلاش ایشان در این دوران، ایجاد امنیت و ثبات، تحرك بخشیدن به سازندگیها، رفع كدورتها و كاستیها و نظارت بر حفاظت از امكانات عمومی بود.
شهید قاضی در راهاندازی و فعال كردن كمیتههای انقلاب اسلامی تلاش چشمگیری انجام داد. احداث و بازسازی مساجد و مراكز فرهنگی و تبلیغی از دیگر تلاشهای وی میباشد. ساخت مساجد «طوباییه»، «ارزیل» در روستای ارزیل، «امام حسینعلیهالسلام» در آخر كوچه باغ تبریز، «آیت الله حكیم» در خیابان كمربندی، تجدید بنای مسجد شعبان، واقع در اول خیابان تبریز و نیز احداث حسینیة امام حسینعلیهالسلام از مهمترین اقدامات او در این زمینه بهشمار میرود.
مدتها بود كه شهید قاضی به قتل تهدید گردیده بود و او به اطرافیانش گفته بود، «اینها تصور میكنند من از مرگ هراس دارم؛ والله كه آرزویم رسیدن به فیض شهادت است و كاش بنده هم، مثل آیت الله شهید مطهری به این مقام برسم.»
روز دهم آبان سال 1358، مقارن با عید سعید قربان، شهید قاضی در پیشاپیش صفهای به هم پیوستة امت مسلمان و سلحشور تبریز نماز عید قربان را خوانده و در خطبههایش از خصومتها و بدخواهیهای ضد انقلاب و خط نفاق پرده برداشت. غروب همان روز، بعد از اقامة نماز مغرب و عشا در مسجد شعبان، هنگامی كه با همراهان عازم خانه بود، دستی پلید از آستین آلوده به خیانت و نفاق بیرون آمد و آن فاضل گرانمایه و دانشمند را به شهادت رسانید. و برگ سیاه دیگری بر پروندة گروهك فرقان افزود. پیكر غرق در خونش روز بعد، بعد از تشییعی باشكوه در «مسجد مقبره» به خاك سپرده شد. امام خمینیرحمهالله بدین مناسبت پیامی صادر فرمود و ضایعة شهادت آیت الله قاضی را به عموم علمای اعلام و مردم غیور و مجاهد آذربایجان و خصوصاً بازماندگان این شهید سعید تسلیت گفت. (26)
پینوشـــــــــــــتها:
(1). اعيان الشيعه، سيد محسن امين، بيروت، (لبنان)، دارالتعارف للمطبوعات، 1402 ق، ج3، ص553؛ ريحانة الادب، ميرزا محمدعلي مُدرّس تبريزي، تهران، خيام، چ چهارم، 1374، ج4، ص45.
(2). مختصري از تاريخ زندگي علامه شهيد قاضي طباطبايي، محمد عاصفي، تبريز، انتشارات شفق، طبع اول، 1400ق، 1358ش، ص9.
(3). كاروان علم و عرفان، غلامرضا گليزواره، قم، حضور، چ اول، 1380ش، ج2، ص248.
(4). مجله پيام انقلاب، 8/8/1361، ش70، ص55 ـ54.
(5). بررسي و تحليلي از نهضت امام خمينيرحمهالله، سيدحميد روحاني (زيارتي)، قم، انتشارات اسلامي، چ اول، 1362، ج 1، ص43.
(6). مجلسنشين قدس، علي اصغر شعردوست، قم، نشر دانش اسلامي، چ اول، 1361 ش، ص24 ـ23.
(7). الفردوس الاعلي، محمد حسين كاشف الغطاء، با تعليقات شهيدقاضي طباطبايي، تبريز چ دوم، 1332 ش، پاورقي، ص64.
(8). مجلس نشين قدس، ص85 و 94.
(9). مصاحبه با آيت الله بنيفضل، پيام انقلاب، هفتم آبان 1362، ش 96، ص40.
(10). يادواره شهيد قاضي، (ويژهنامه جمهوري اسلامي)، 11/8/1362، ص3-2.
(11). شهيد قاضي طباطبايي، رضا رسولي، تهران، سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزش وزارت آموزش و پرورش، چ اول، 1383، ص23 ـ21.
(12). زندگي و مبارزات شهيد قاضي طباطبايي، رحيم نيكبخت و صمد اسماعيلزاده، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چ اول، 1380، ص143 و 148.
(13). مصاحبه با حجت الاسلام نجف آقازاده، ضميمة كتاب تنهايي و پايداري، ص80 ـ79.
(14). مجله پيام انقلاب، ش96، 7/8/1362، ص40.
(15). تنهايي و پايداري، ص80 و 81.
(16). قاضي طباطبايي قلّه شجاعت و ايثار، (ديدار با ابرار، ج 40)، محمد ابراهيمنژاد، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، چ اول، 1373، ص108 ـ107.
(17). زندگينامة آيت الله قاضي طباطبايي در مصاحبه با سيدمحمدتقي قاضي، ويژهنامه بزرگداشت سالگرد شهادت اولين شهيد محراب حضرت آيت الله قاضي طباطبايي، تبريز، آبان 1380، ص 13 - 9 ؛ گفت و شنود با حجةالاسلام سيد محمد تقي قاضي (فرزند شهيد) مندرج در كتاب تنهايي و پايداري، حسين نجفي، تبريز، اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي آذربايجان شرقي، چ اول، بهار 1379، ص93 ـ92.
(18). گفت و شنود با حجةالاسلام سيد محمد تقي قاضي؛ كتاب تنهايي و پايداري، ص93.
(19). مجلسنشين قدس، ص103 ـ102.
(20). اين ماجرا را شهيد قاضي طي نامهاي براي شهيد دستغيب نوشتند كه در جلد دوم پرونده وي كه توسط ساواك تنظيم گرديده، آمده است.
(21). زندگينامة آيت الله قاضي طباطبايي در مصاحبه با سيد محمد تقي قاضي، ص10- 9؛ قاضي طباطبايي قله شجاعت و ايثار، ص111ـ 110؛ تنهايي و پايداري، ص93 ـ92.
(22). زندگي و مبارزات شهيد آيت الله قاضي طباطبايي، ص147 ـ 145.
(23). روزنامه افتخار ملّي، ش300، 19/8/1370، ص1و4.
(24). زندگي و مبارزات آيت الله قاضي طباطبايي، ص147.
(25). روزنامه رسالت، ش1394، ص4.
(26). صحيفه امامرحمهالله، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چ سوم، 1378، ج 10، ص420.
دانلود مجموعه سینه زنی و عزاداری از آهنگران
دانلود گلچین نوحه و سینه زنی های آهنگران در موضوعات مختلف شامل نواهای: آب از کف مده، ویرانه ی تاریک من، شهیدم وا شهیدم، داغ ها دارم به دل، خاک تو مرا مهر نماز است، اصغرم چه بی تابی و ... - 42 فایل صوتی
دانلود گلچین مداحی محرم از مهدی سلحشور
دانلود گلچین مداحی محرم از مهدی سلحشور، شامل نواهای: بیا و نگاهی به بالم کن، پیراهن عزا بر تنم، شده کار من آه و زاری، هر دم در آستان عشقت، ای حقیقت صبح و صلاة و ...
دانلود گلچین مداحی محرم از سعید حدادیان
دانلود گلچین روضه خوانی و مناجات از حاج رضا نبوی
دانلود گلچین روضه خوانی ، مناجات و عزاداری محرم از حاج رضا نبوی، شامل نواهای: لالای ای شهید کوچک من، نوای نینوا را دوست دارم، افسوس که چون لاله و ... - 56 فایل صوتی
دانلود گلچین مداحی آذری از مداحان مختلف
دانلود گلچین مداحی آذری از مداحان مختلف از جمله: سلیم موذن زاده، محمد عاملی، جواد رسولی، غلامرضا عینی فرد، غلامرضا زنجانی، شهروز اردبیلی، اسفندیاری، کلامی، کریم خانی، منصوری و... به همراه شعر زینب زینب ...
دانلود گلچین مداحی محرم از محمود کریمی
دانلود گلچین سینه زنی محرم از حمید علیمی
دانلود روضه خوانی و مناجات محرم از مهدی سماواتی
دانلود گلچین مداحی و مناجات محرم از حاج مهدی سماواتی
شامل نواهای: به شره کوفه گشتم بی کس و بی یار، من آن فرشته ام که به دنیا نشستم، ظلمی که بر تو رفت ز بیداد اهل کین، کربلایی که قتلگاهی داشت، آتش عشق تو در سینه سوران من است، ای فروغ دل مصباح هدی یا عباس (ع) و ...