پدر پارسا و مقاوم
شهر فریمان در 75 كیلومتری جنوب مشهد قرار دارد. این شهر از گذشته هم رجال و مشاهیری را در دامان خود پرورش داده و هم میزبان خوبی برای علمای مهاجر به این سامان بوده است. آخوند محمدعلی كه مرد پرهیزگار، باسواد و شجاعی بود، در یكی از روزهای ذی حجه 1295 ه. ق از مشهد مقدّس به سوی این شهر مهاجرت كرد و در فریمان اقامت گزید. خان این دیار وقتی متوجه گردید كه عالمی خداترس و مقاوم در برابر زورگویان، به این ناحیه آمده است، به وی پیغام میدهد: «اگر برای روضه خوانی آمده اید، ما به اندازه كافی خودمان آخوند داریم.» گویا از ابهت و شهامت این روحانی ترسیده بود و نمیخواست آخوند محمدعلی در فریمان بماند.
امّا این روحانی با صلابت كه در مسجد قدیمی شهر سكونت اختیار كرده بود، در جوابش گفت: «من به خانه خدا وارد شدهام و مزاحم كسی نمیباشم.» مدتی گذشت و ماه محرم فرا رسید و از نخستین شب ماه محرم روضه خوانی در این مسجد آغاز گردید. اوّل مدّاحان و آخوندهای محلی به منبر رفتند و برای ختم مجلس از ملاّی محلّ كه منبری معروفی بود، خواستند حاضران را به فیض برساند. او كه شیخ مهدی نام داشت، پذیرفت و پس از یك ساعت روضه خوانی از محمدعلی خواست به منبر رود؛ ولی او نپذیرفت.
تا شب سوم این تقاضا تداوم یافت؛ در این حال، خان كه در این مجلس حضور داشت، خطاب به شیخ مهدی گفت كه این همه خواهش لزومی ندارد. شاید صاحب مجلس راضی نباشد!
با این گفتهها، محمدعلی از جای خویش برخاست و با نهایت آرامش، بر فراز منبر رفت و پس از مقدماتی بیان داشت: «آیا این مجلس از آن خان محله است یا صاحب اصلی حضرت ابا عبد اللّه علیه السلام است؟ اگر این علمهای سیاه و اسامی مبارك امام حسین علیه السلام و یارانش كه بر در و دیوار نصب گردیده و این تشكیلات برای احیای مراسم سوگواری خامس آل عباعلیه السلام برپا شده، دیگر خان محل چرا در امور دخالت میكند!» او با این عبارات، خان را سخت مورد نكوهش قرار داد و سپس روضهای پرهیجان برای مردم خواند و از منبر پایین آمد.
مردم فریمان كه دل خوشی از خان محلّ نداشتند، از این برخورد دلیرانه آخوند محمدعلی شادمان گشتند و از او خواستند هر شب به منبر رود و با سخنهای آموزندهاش اهالی را آگاه كند. رفته رفته شرایط به گونهای گردید كه با روشنگریهای وی، خان محلّ تسلیم خواسته مردم گشت و از رفتارهای زورگویانه خود دست برداشت.
چند مدتی كه سپری شد، آخوند محمدعلی خواست به مشهد بازگردد؛ امّا مردم گفتند: «اجازه نمیدهیم؛ زیرا وجود شما برای فریمان بسیار مفید است.» و به دنبال آن قطار شتری به مشهد فرستادند و تمامی لوازم زندگی وی را همراه زن و فرزندانش به فریمان آوردند. بدین گونه، این روحانی برای ایفای مسئولیتی جدید در فریمان ماند و در آنجا موقعیت اجتماعی و فرهنگی خوبی به دست آورد و اهل محل به او اشتیاق ویژهای پیدا كردند. (1)
ولادت و تحصیلات
شیخ محمدحسین فرزند شیخ محمدعلی و پدر شهید مطهری، در سال 1249 ه. ش در مشهد دیده به جهان گشود و در سنین كودكی همراه پدر به فریمان مهاجرت كرد. او مقدّمات علوم حوزوی را نزد پدر و در مكتب خانههای محل آموخت و در اوایل قرن چهاردهم هجری قمری به نجف رفت و از محضر آخوند خراسانی و میرزای شیرازی استفاده كرد. شخصیت دیگری كه او محضرش را دریافت، آیة اللّه حاج میرزا علی آقا شیرازی (1355 - 1287 ه. ق) فرزند برومند میرزای شیرازی معروف میباشد؛ همان مجتهدی كه علاوه بر پدر از حوزه درسی پنجاه مجتهد بهره برد و مراجعی چون آیات عظام: سید عبد الهادی شیرازی، سید هادی میلانی و سید ابو القاسم خویی از شاگردانش هستند. (2)
شیخ محمدحسین تحصیلات علوم دینی را در نجف و سامرّاء به پایان رسانید و در همین ایام از منبرهای شیخ جعفر شوشتری استفاده میكرد. آقا نجفی قوچانی در كتاب «سیاحت شرق» از دوستی یاد میكند كه گویا از او به عنوان رفیق سرخسی نام میبرد و شهید مطهری خاطرنشان مینماید كه این دوست وی، پدر من است. شیخ محمدحسین پس از مدتها سكونت در عراق، عربستان و مصر به زادگاه خویش بازگشت و عمر با بركت خویش را در راه ترویج و نشر معارف اسلامی و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام صرف نمود. (3)
شیخ محمدحسین در سال 1323 ه. ق با دختر ملاّ جعفر روحانی كه سكینه نام داشت، ازدواج كرد و از وی صاحب پنج پسر و دو دختر گردید كه معروفترین آنان و دومین فرزند خانواده، شهید آیة اللّه مطهری میباشد. (4)
صیانت از دیانت
شیخ محمدحسین در دفاع از ارزشهای اسلامی و باورهای مذهبی سخت استقامت میورزید و اجازه نمیداد مغرضان و جاهلان به فرهنگ دینی یورش ببرند. یك بار فردی هتاك با ناسزاگویی خود به مذهب شیعه اثنا عشری اهانتهایی كرده بود كه وقتی این انسان وارسته، چنین اغواهای شیطانی را شنید، سخت برآشفت و بر علیه این علفهای هرز قیام كرد و احساسات پاك خود را در نفرت از این تهاجم فكری و فرهنگی با علایق ذوقی ممزوج نمود و در قالب هزار بیت شعر بروز داد كه نسخه مخطوطی از آن در كتابخانه شهید مطهری موجود میباشد. نمونهای از این سروده ها:
غیرت مرتضی به جوش آمد تیغ بگرفت و در خروش آمد
گفت: بالله اگر به صورت قبر دستی آید، رود ز دستم صبر
بكشم ذو الفقار كافركش بكُشم هر منافق سركش
چون بدین گونه حال او دیدند همچو روبه ز شیر ترسیدند
بگرفتند راه خانه خویش خجل و شرمسار و سر در پیش (5)
این روحانی و واعظ خوشنام از خطی خوش و نیكو برخوردار بود و این توانایی هنری را در جهت حفظ میراث شیعه به كار میبُرد و نمونههایی از خط وی در قلمرو فرهنگ و معارف اسلامی و استنساخ كتابهای ارزشمند به عنوان نسخههایی نفیس باقی مانده است. (6)
در حادثه قیام گوهرشاد كه طی آن رژیم سفّاك پهلوی میخواست به بهانه كشف حجاب هویت زن مسلمان را از بین ببرد و روحانیان مخالف این نیرنگ را دستگیر كند، وی حضوری مؤثر داشت و به همین دلیل، جزء علمایی بود كه دستگیر و بازداشت شدند. او در بازجوییها حقایقی را مطرح كرد و در گفتار خویش صداقت ویژهای نشان داد و در جواب سرهنگ نوایی، رئیس شهربانی مشهد گفته بود: «اهل دروغ نمیباشم. عین ماجرا را نوشتهام؛ اگر چه به ضرر خودم باشد.» (7)
شهید مطهری یادآور میشود: «در آن فضای مسجد گوهرشاد، چون در فریمان هم بلوا و آشوب شد، بعد از آن قضایا جزء كسانی كه گرفتند و بُردند زندان، اَبَوی ما بودند؛ البته بعد از حدود یك ماه، قرار منع تعقیب صادر شد و آزاد شدند. بعد، دو مرتبه یك بار دیگر همان اشخاص را تحت تعقیب قرار دادند. وقتی اَبَوی ما آمدند، گفتند: من رفتم آنجا و آنها گفتند: بردار بنویس! با خود گفتم: «النَّجاةُ فِی الصِّدْقِ.» حقیقت را باید نوشت. هر چه راست و درست بود، نوشتم.
این دفعه دوّم كه یك بازرس ویژه از تهران آورده بودند، این دفعه بازرس به ابوی ما گفته بود: شما خودتان هر چه وقایع رخ داده، بنویسید! او هم هر چه را به نظرش آمد كه مطابق حقیقت است، نگاشت. وقتی بازرس به آن نگریست و مطالبش را خواند، گفت: آقا! از لحن شما و نوشته جنابعالی پیداست كه آدم راستگویی هستید و به دلیل صداقت، من برایت قرار منع تعقیب صادر میكنم. بدین گونه، از حبس و بازجوییهای متوالی رهایی یافت.» (8)
وقتی رضاخان تصمیم گرفت به بهانه تجدّدگرایی، مظاهر سنتی را از بین ببرد و با روحانیت كه سدّ این راه بودند، به مبارزه برخاست، در خراسان علمای شیعه تحت فشار فرسایندهای قرار گرفتند. شیخ محمدحسین را با وجود آنكه روحانی سالخوردهای بود، به زور بُردند و مكلاّیش كردند. او هم در خانه لباس روحانیت بر تن كرد و این وضع را نپذیرفت و برای اینكه تسلیم چنین وضعی نشود، از خانه بیرون نیامد. (9)
استاد مطهری در سلسله مباحث «آشنایی با قرآن» متذكر گردیده است: «یادم هست در سالهای قبل از اینكه ما قم برویم و كودك بودیم، در فریمان یك رئیس شهربانی بود كه هیكل عجیبی داشت. او فاسق، فاجر، مشروب خوار و فوق العاده ظالم بود. حتی ابوی ما را كه یگانه مُلّای روحانی آن منطقه بود، مجبور ساخت كه باید حتماً مُكلاّ شود و ایشان دیگر از خانه بیرون نمیآمد.» (10)
خُلق و خوی شایسته
آیة اللّه مرعشی نجفی كه شیخ محمدحسین مطهری را از نزدیك میشناخت، درباره وی میگفت: «این مرد در تاریخ كم نظیر است. زهد و پرواپیشگی این شیخ بااخلاص زبان زد عام و خاص بود. در تمام عمر یك دروغ بر زبان جاری نساخت.» (11)
این واعظ وارسته از لحاظ امكانات مادی زندگی در تنگنا زندگی میكرد؛ ولی با وجود این دشواریها از پذیرش وجوه شرعی امتناع مینمود. قبل از روی كار آمدن رضاخان كه محضرها و دفاتر ثبت اسناد و املاك وجود نداشت، برای مردم سند تنظیم میكرد و از آنان با رعایت حال افراد مراجعه كننده، حق الزحمهای دریافت میكرد.
یك بار نایب التولیة آستان قدس رضوی به منزل ایشان آمد و دو جلد دفتر بزرگ پیش رویش نهاد و گفت: حاجی شیخ! شما این دفترها را اداره كنید! شیخ محمدحسین میپرسد: اینها چیست؟ او جواب میدهد: دفتر ازدواج و طلاق است. شیخ نمیپذیرد و چون او تأكید میكند كه این وظیفه شرعی شماست. اگر شما قبول نكنید، یك فرد لاقید و محروم از دیانت و تقوا میپذیرد. با این وصف، شیخ محمدحسین میپذیرد؛ امّا به شرط آنكه حدود شرعی و انصاف و عدالت را مراعات كند.
با آنكه محضر داشت و محكمهای شرعی را اداره میكرد، آن قدر نگاهش به پایین بود و حیا داشت كه حتی برای لحظهای دیدگانش به چهره زنی نیفتاد.
یك بار بانویی نزدش آمد. محمدتقی مطهری میگوید: این زن دستش را به سوی پدرم دراز كرد تا وجهی به وی بدهد. شیخ پرسید: این چیست؟ زن گفت: مقداری وجوه شرعی است. در این هنگام، مثل اینكه مار یا عقربی او را نیش زده باشد، به گونهای دستش را كشید كه به سینه من خورد و بعد افزود: چرا این را به من میدهی؟ بانوی مزبور گفت: برای اینكه مصرف كنید. شیخ محمدحسین خاطرنشان ساخت: نه نمیپذیرم. ببر به مشهد یا قم و به فرزندانش هم توصیه كرد كه راضی نمیباشم شما وجوهات شرعی را مصرف كنید. (12)
شیخ محمدحسین در طول عمر بابركت خویش كه حدود یك قرن به درازا كشید، به ترویج دین و ارشاد مردم پرداخت و پاسخگوی مشكلات شرعی مردمان فریمان بود. او دانای پرهیزگار، وارسته و نمونهای نادر در انجام عمل صالح و رفتار شایسته بود و به دلیل همین امتیازات، به قله مكارم و فضائل رسید و در پی سالیان متمادی زهد، پارسایی، قناعت و تهذیب نفس و عبادت، به مقامات معنوی نایل گشت و خداوند به پاس این صداقت، درستی و صفای روحانی، فرزند فرزانه و دانشمندی چون استاد آیة اللّه شهید مطهری را به عنوان عمل صالح به وی عنایت كرد كه عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف نمود و با كجرویها، انحرافات، بدعتها و تحریفات به مبارزه برخاست؛ همان خورشید درخشانی كه با شعاع فروزان خود به انسانهای طالب معرفت و معنویت حیاتی دوباره بخشید و آنان را از ظلمات جهل نجات داد و به فرمایش امام خمینی رحمه الله در طهارت روح، قوت ایمان و بیان كم نظیر بود. (13)
شیخ محمدحسین به قدری در تزكیه درون و تهذیب نفس اهتمام ورزید كه وقتی مأمور ثبت احوال برای تعیین نام خانوادگی، به فریمان رفته بود، با دیدن آن سیمای نورانی و ملكوتی نام «مطهری» را برایش برگزید و به محمدحسین مطهّری معروف و مشهور گردید. (14)
مُربّی مرتضی
محمدتقی مطهری، برادر شهید مطهری میگوید: «پدرم شیخ محمدحسین كتابهای فراوانی داشت و آنها را با سلیقه خودش طبقه بندی كرده بود. برادرم مرتضی به این كتابها اشتیاق ویژهای داشت و به همین دلیل، به كتابخانه پدرم میرفت و آنها را جابجا میكرد و چون برخی سنگین بودند، برروی زمین میافتادند و چون پدر به اهل خانه میگفت: جلو این بچه را بگیرید، مادرم میگفت: به كتاب علاقه دارد؛ او را به مكتب بفرست! و سرانجام چنین كردند.» (15)
شهید مطهری تا سنِّ دوازده یا سیزده سالگی، مقدمات را نزد پدر آموخت و دو سال هم به اتفاق برادرش آقا محمدعلی مطهری در مدرسه ابدال خان مشهد تحصیل كرد و چون در سال 1314 ه. ش منزل مسكونی خانوادگی شان به منظور احداث فلكهای در فریمان تخریب گردید و عوامل رژیم رضاخان اسباب و لوازم آن را بیرون ریختند، آن دو برادر ناگزیر شدند به زادگاه خویش برگردند و نتوانند ادامه تحصیل دهند. (16)
مرتضی در دامان پُرمهر مادری مهربان و تحت تربیت پدری فاضل و اهل فضیلت رشد كرد و نعمت زیستن در خانهای آكنده از راستی، درستی و دانایی اثری خجسته بر این فرزند گذاشت و نقش پدرش در تربیت روحی و معنوی او بسیار مفید و سازنده بود. (17)
استاد شهید در ابتدای كتاب «داستان راستان» مینویسد: «این اثر را به پدر بزرگوارم، آقای حاج شیخ محمدحسین مطهری كه اولین بار ایمان و تقوا و عمل و راستی معظم له مرا به راه راست آشنا ساخت، اهدا میكنم.» (18)
مقام معظم رهبری در 15 اردیبهشت 1378 در دیدار با معلمان و كارگران فرمودند: «مطهری - رضوان اللّه تعالی علیه - در دامان چند مُعلّم خوب پرورش یافته بود كه اوّلش پدر خودش بود. بعضی پدرها معلم اند؛ بهترین معلم اند. آن معلم خوب این مرد بزرگ را پدید آورد. شهید مطهری از پدر خود خیلی بالاتر و بزرگتر بود. من پدر بزرگوار ایشان را هم زیارت كرده بودم. مطهری انسان استثنایی برجستهای در زمان خودش بود كه از مقام پدر خیلی بالاتر بود؛ امّا آن پدر بود كه این مرد بزرگ را توانست به وجود آورد و در دامان خود تربیت كند.» (19)
از مقام معظّم رهبری پرسیدند: چرا مطهری، مُطهّری شد و چه عواملی در تكوین شخصیت این بزرگوار مؤثر بوده است؟
ایشان پاسخ دادند: «اوّلاً محیط خانوادگی آقای مطهری ممتاز بود. پدرشان جزء روحانیانی بود كه از جنبههای معنوی و زهد و تقوا، یك فرد ممتاز بود. خود مرحوم مطهری عمیقاً به پدرشان ارادت میورزید و احترام پدرش را در حدّ زیاد و كم نظیر نگه میداشت. ایشان جلوی پدرش هرگز من ندیده بودم شوخی كند. بارها اتفاق افتاده بود در جلساتی كه ما در مشهد با آقای مطهری داشتیم، پدر ایشان هم حضور داشت. ایشان در مقابل پدرشان به قدری مؤدّب برخورد میكرد! این حاكی از این بود كه عمیقاً برای پدرشان احترام قائل بودند.
خود ایشان هم بارها میگفت: من انس به عبادت و ذكر و اخلاق اسلامی را از پدرم یاد گرفتم. این یكی از عوامل مؤثر در شخصیت ایشان بود. بنابراین، شخصیت ایشان از فریمان و در خدمت پدر مؤمن ربّانی آگاهش آغاز شد و همه این عناصر مختلف؛ محیط خانوادگی پدر، حوزه علمیه قم، استادانی مثل امام خمینی و علامه طباطبایی در تكوین این شخصیت مؤثر بود.» (20)
از استاد شهید مطهری متجاوز از هفتاد نامه خطاب به والدشان در ایام طلبگی و پس از آن، به یادگار مانده كه در تمامی آنها پدرش را با عبارت «روحی فداك» مورد خطاب قرار داده اند. متن یكی از این نامهها كه مربوط به پنجم مهر 1344 میباشد، چنین است:
«روحی فداك! امید و آرزو و درخواستم از درگاه خداوند متعال همواره این بوده و هست كه سایه مبارك آن قبله مكرّم معظّم را بر سر همه ما باقی بدارد و به همه ما توفیق دهد كه مشمول دعوات خیریه شما بوده باشیم و به لطف و عنایات خود، آن دعاها را درباره ما با همه عدم قابلیت، مستجاب فرماید! بِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینَ... خدا را شكر میكنم كه در زندگی محتاج نیستم، روزی كفاف دارم، به سلامتی و بهداشت خودم و فرزندانم میرسم، وظایف دینی خود را به لطف خدا انجام میدهم و... .» (21)
فروزندگی در شبهای تاریك
شیخ محمدحسین مطهری با برنامههای تربیتی و ارشادی، خانواده را به سوی خیر و صلاح فراخواند و بذر ایمان و عبادت را در مزرعه وجود فرزندانش كاشت. عبادت و موازین شرعی برایش یك حقیقت محترمی بود. نماز برایش اصل و اساس بود و روی آوردن به مستحبات و نوافل در متن زندگیاش جریان داشت و همواره از موضع این حالات معنوی در نهایت عطوفت و مودّت با كودكان و همسرش برخورد میكرد و آنان را به شوق و شعف وامی داشت و چنین روابط صمیمانهای، اهل خانه را نسبت به برنامههای عبادی شیخ محمدحسین راغب میساخت؛ زیرا میكوشید موازین دینی و عبادت را نزد خانواده تلخ و خشك نشان ندهد و روی آوردن به این امور با یك لذت روحانی و نشاط درونی توأم باشد. شهید آیة اللّه مطهری متذكر میگردد:
«ما از بچگی این را میدیدیم كه از نظر ایشان (پدرمان) آنچه كه مربوط به دین و مذهب بود، در نهایت احترام بود. نماز محترمترین حقیقتها بود. ما حسّ میكردیم ماه رمضان كه میآید، واقعاً یك امر قابل احترامی میآید. از ماه رجب و شعبان به استقبال این ماه میرفتند؛ یعنی مرتب روزه مستحبی میگرفتند. معلوم بود كه به سوی یك امر بزرگ و خطیر دارند میروند.» (22)
این مرد خدا اهل تهجّد و نماز شب بود و جزء صادقین، صابرین و مستغفرین به اسحار محسوب میگردید و نوافل را با لذت معنوی انجام میداد و به دلیل غرق شدن در این شادمانیهای روحانی از لذایذ دنیایی روی گردان بود و به ظواهر فناپذیر آن اعتنایی نداشت. آن متفكّر مطهر میگوید:
«چه مانعی دارد كه من ذكر خیری از پدر بزرگوارم بكنم. از وقتی كه یادم میآید، میدیدم این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمیگذاشت و نمیگذارد كه وقت خوابش از سه ساعت شب گذشته به تأخیر بیفتد. حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شبهای جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده بیدار میشد و حداقل قرآنی كه تلاوت میكرد، یك جزء بود و با چه فراغت و آرامشی نماز شب میخواند. حالا تقریباً صدسال از عمرش میگذرد و هیچ وقت من نمیبینم كه یك خواب ناآرام داشته باشد و همان لذت معنوی است كه این چنین نگهش داشته است. یك شب نیست كه پدر و مادرش را دعا نكند. یك شب نیست كه تمام خویشاوندان و ذی حقان و بستگان دور و نزدیكش را یاد نكند. اینها دل را زنده میكند.» (23)
حتی شیخ محمدحسین در مسافرت، این سنت پسندیده را ترك نمیكرد. فرزندش محمدتقی مطهری میگوید: «در سال 1346 ه. ش پدرم به تهران آمد و هنگام برگشتن به فریمان من یك كوپه قطار گرفتم و همراه ایشان بودم. در طول مسیر بیشتر بیدار بود و هر یكی دو ساعت یك بار میرفت وضو میگرفت و به عبادت میپرداخت و با وجود آنكه حدود یكصدسال سن داشت، با همان حالت حركت قطار وضو میساخت و عبا را روی سرش میكشید و نماز شب میخواند و شهید مطهری هم این حالت را از پدر به ارث برده بود.» (24)
شیخ محمدحسین قدر ایام و ماههای پربركتی چون رجب، شعبان و رمضان را از عمق وجود درك میكرد و به همین دلیل، چنین ایامی را به روزه داری سپری میكرد و اجازه نمیداد از فضیلتهای آن محروم بماند. دعای رجبیه را با حالی خاص میخواند. شهید مطهری خاطرنشان نموده است:
«ما كه بچه بودیم، در منزل خودمان از هفت و هشت سالگی كاملاً یادم هست اصلاً اینكه ماه رجب دارد میآید، مشخص بود. میگفتند: یك هفته مانده، پنج روز مانده، سه روز مانده، احتمالاً امشب ماه رجب است. برویم برای استهلال. میرفتند ماه را ببینند تا اعمال ماه را به جای آورند. مرحوم ابوی ما دو ماه رجب و شعبان را پیوسته روزه میگرفتند و به ماه مبارك رمضان متصل میكردند.» (25)
اُنس با امام خمینی رحمه الله
در سال 1326 ه. ش كه شهید مطهری در قم درس میخواند، از این شهر به فریمان آمد تا با والدین خود دیداری تازه كند. ایشان نخست برای زیارت بارگاه حضرت امام رضاعلیه السلام به مشهد رفت و برحسب اتفاق امام خمینی هم در مشهد به سر میبُرد كه وی از امام دعوت نمود با تشریف فرمایی خود به فریمان این شهر را معطّر سازد. امام پذیرفت و به اتفاق برخی فضلای مشهد چون: شیخ مصطفی قزوینی، شیخ كاظم دامغانی، میرزا علی اكبر نوغانی و شیخ غلامحسین بادكوبهای به فریمان آمدند و چند شبی در این شهر میهمان شیخ محمدحسین مطهری بودند. مرحوم نوغانی با پدر مطهری مطایبه مینمود و او هم به جا جواب میداد. آن زمان فریمان از امكانات حمل و نقل محروم بود و میهمانان مزبور برای مشاهده سد فریمان چند رأس اسب تهیه كردند. در اتاق شیخ محمدحسین حاضران به امامت شیخ مصطفی قزوینی نماز جماعت را اقامه كردند و برای بازدید از سدّ فریمان مهیا شدند.
امام در این سفر به قدری نسبت به شیخ محمدحسین ارادت پیدا كرد كه شهید مطهری گفته بود: هر وقت حاج آقا روح اللّه مرا میبیند، میگوید: آقا چطور است؟ بعدها امام با این زاهد وارسته مكاتبه هم داشت. (26) محمدعلی مطهری میگوید: یك بار به قم رفته بودم. در منزل امام به خدمت ایشان رسیدم و سؤالهایی را كه پدرمان از ایشان داشت، پرسیدم. امام خیلی نسبت به والدم علاقه نشان دادند. (27)
امام از طریق مكاتبه با شیخ محمدحسین ارتباطاتی داشت و چون یكی از دختران شیخ محمدحسین به رحمت ایزدی پیوست، طی نامهای وفات او را به ایشان تسلیت گفت؛ چنان كه شیخ محمدحسین مطهری در نامهای خطاب به فرزندش مرتضی مطهری نوشت:
«نور چشمان محترم، آقا مرتضی - ادام اللّه توفیقاته و تأییداته - ان شاء اللّه تعالی قرین صحت و عافیت بوده و خواهید بود! نامهای از طرف آیة اللّه حاج آقا روح اللّه - دامت بركات وجوده الشریف - به دستم رسید و به شرف مطالعه آن نایل شدم. مشتمل بر بذل عطوفت و اعطاء تسلیت نسبت به این حقیر بی بضاعت. كمال تشكر را دارم و از خداوند مسئلت مینمایم كه مرا به شرف ملاقات و حضور مباركش نایل فرماید كه آن را برای خود فوزی عظیم میدانم؛ البته از این جانب ابلاغ سلام كامل بنمایید و عذر میخواهم كه موفق نشدم و حالم مقتضی نیست كه عریضهای كه قابل مطالعه ایشان باشد، عرض نمایم... .» (28)
آخرین نماز شب
شیخ محمدحسین در آخرین شب حیات خویش این توفیق را به دست آورد كه نماز شب را به جای آورد و در روز ارتحال، یعنی جمعه هفتم شوال 1391 ق، مطابق 5 آذرماه 1350 ش، بر سر سفره نشسته بود و لقمه سوم را بر دهان نهاده بود كه به سرای باقی شتافت. میگویند: در لحظات آخر به این سوی و آن سوی مینگریست. گویی منتظر كسی بود كه به خانهاش وارد میشود. قبلاً وصیت كرده بود: مرا در جوار مرقد خواجه ابا صلت كه كنار راه زوّار امام رضاعلیه السلام است، دفن كنید تا گرد و غبار زائرین امام رضاعلیه السلام بر قبرم نشیند. بنابراین، به همین وصیت عمل گردید و بدنش را در همان جا به خاك سپردند. (29) شهید مطهری در مسجد مروی تهران برای پدرش مجلس فاتحه ترتیب داد و مرحوم فلسفی هم بر منبر رفت و مردم را به فیض رسانید. در این مجلس ترحیم، گروهی از فضلای حوزه و دانشگاه حضور داشتند. امام در نامهای ارتحال شیخ محمدحسین را به شهید مرتضی مطهری تسلیت گفت و در فرازی از آن نوشت: «از خداوند تعالی عُلوّ درجات ایشان و صبر و اجر جنابعالی و سایر بستگان را خواستار است. به ایشان علاقه خاصی داشتم. اِنَّا اِنْ شاءَ اللَّهُ تَعالی اِلَیهِ لاحِقُون... .» (30)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) مصاحبه اختصاصی با محمدتقی مطهری (برادر شهید مرتضی مطهری) در 15 بهمن 1376 و 19 اسفند 1376؛ ر. ك: پاره خورشید، صص 67 - 69.
2) گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 5، ص 434؛ ریحانة الادب، ج 6، ص 68؛ مصاحبه با آیة اللّه سید رضی شیرازی، مجله حوزه، ش 51 - 50، ص 17.
3) ویژه نامه استاد شهید مرتضی مطهری، ص 14؛ سرگذشتهای ویژه از زندگی شهید مطهری، ج اول، ص 63.
4) سرای اهل صفا، از نگارنده، ص 154.
5) لمعاتی از شیخ شهید، ص 31.
6) فطرت، شهید مطهری، ص 81؛ پاسدار اسلام، سال 20 (1380 ه. ش) ، ش 233 و 234.
7) پاره خورشید، ص 70.
8) فلسفه تاریخ، شهید مطهری، ج 1، ص 128.
9) علل گرایش به مادیگری، شهید مطهری، ص 76؛ جلوههای معلمی استاد، ص 21؛ شهید مطهری مرزبان بیدار، ص 26.
10) آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج 7، ص 151.
11) پاسدار اسلام، سال 20، ش 233 و 234.
12) خاطرات محمدتقی مطهری، فرزند شیخ محمدحسین مطهری؛ ر. ك: پاره خورشید، صص 70 - 71.
13) مطهری مشعلی و دژی، روزنامه اطلاعات، ش 21614، ص 6.
14) سرگذشتهای ویژه، ج 3، ص 159.
15) پاره خورشید، ص 69.
16) همان، ص 51.
17) شهید مطهری مرزبان بیدار، محمد خردمند، ص 173.
18) مقدمه كتاب داستان راستان، ج اوّل.
19) روزنامۀ جمهوری اسلامی، ش 5762، 16/2/1378.
20) مصاحبه با آیة اللّه خامنهای، مجله پیام انقلاب، ش 30، 12/2/1360، ص 32.
21) لمعاتی از شیخ شهید، ص 22.
22) آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج 8، ص 101.
23) حق و باطل، شهید مطهری، صص 170 - 171؛ جلوههای معلمی استاد، ص 27.
24) پاره خورشید، ص 141؛ سرگذشتهای ویژه از زندگی شهید مطهری، ج 3، ص 149.
25) آشنایی با قرآن، ج 8، ص 233.
26) مجله پاسدار اسلام، سال بیستم، خرداد 1380، ش 234، ص 48؛ سیاحت خورشید، از نگارنده، صص 63 - 64.
27) ر. ك: پاره خورشید، ص 52 و 59.
28) لمعاتی از شیخ شهید، ص 21.
29) مجله پاسدار اسلام، سال بیستم، خرداد 1380، ش 234.
30) خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفی، ص 437؛ لمعاتی از شیخ شهید، ص 30.