Super User
قرائتی از قرائتی
زهرا بِن عباس (1)
یكی از مبلغان فرهیختهای كه طی سالیان دراز از بازگو كردن معارف قرآن و اسلام به زبان ساده و گویا دریغ نورزیده و چهره آشنای پیر و جوان، كودك و نوجوان، شهری و روستایی، زن و مرد، و دانشجو و روحانی است، حجة الاسلام والمسلمین قرائتی است كه حدود بیست و پنج سال است اكثر مردم ایران از سیمای جمهوری اسلامی با چهره ایشان آشنا هستند. كسی كه زندگی خویش را وقف خدمت به اسلام و قرآن و امت اسلام كرده و در راه تبلیغ دین به صورت عاشقانه و دلسوزانه و خستگی ناپذیر مشغول به فعالیت است.
حجة الاسلام والمسلمین محسن قرائتی، فرزند حاج علی نقی قرائتی به سال 1324 ه. ش در كاشان به دنیا آمد. چون جد ایشان در زمان ظلم رضا خانی و پس از وی نیز مرحوم پدرشان جلسات قرآنی را در خانهها، مساجد و تكایا دائر میكردند، به استاد قرآن و قرائت معروف شدند و نام خانوادگی ایشان نیز به قرائتی معروف گشت. استاد قرائتی در 14 سالگی با اصرار و تشویق پدرشان وارد حوزه علمیه شدند و یك سال در كاشان زیر نظر استاد آیة الله صبوری به فراگیری درس پرداختند و هر شب به طور مرتب در جلسه تفسیر قرآن مرحوم آیة الله حاج شیخ علی آقا نجفی شركت كردند و همین امر باعث شد كه با قرآن و تفسیر آن مأنوس شوند. از آن به بعد، ایشان مجموعاً شانزده سال در حوزههای كاشان، قم، مشهد و نجف اشرف بودند تا درسهای سطح حوزه را تمام كردند.
در این مدت، استاد قرائتی همواره در این فكر بودند كه قرآن و اسلام برای همه اصناف و طبقات مردم است و كودكان و نوجوانان نیز از همین مردم اند. همان طور كه ما پزشك اطفال داریم، باید روحانی اطفال نیز داشته باشیم. از این رو به قصد خدمت به نسل جوان و آینده ساز تصمیم میگیرند اسلام و معارف قرآنی را به زبان ساده و روان به آنها منتقل سازند. بدین جهت، ضمن دعوت نوجوانان، برنامه تبلیغی خود را با حضور هفت نفر در كاشان آغاز میكنند و به علت علاقه و استقبال نوجوانان، كلاسها را ادامه میدهند و با الهام از اینكه قرآن حدود 268 قصه و داستان دارد و پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله با همین داستانها، سلمانها و ابوذرها را تربیت فرمودند، به ارائه مطالب تازه و زنده میپردازد و با كلاسهای قوی و جذاب و ذكر تشبیه و تمثیل و بروز خلاقیتهایی كه به مرور در ایشان پدیدار میشود، به جذابیت جلسات و كلاسها افزوده و استقبال چشمگیری از ایشان میشود.
پس از چند سال و به دنبال جلسات ایشان در كاشان، كار مشابهی را برای جوانان و نوجوانان قم شروع میكنند. در جلسات قم، فرزند آیة الله مشكینی - دامت بركاته - شركت میكنند و گاه گاهی یادداشتهای خود را به رؤیت پدر گرامی شان میرسانند.
یك روز آیة الله مشكینی به كلاس درس استاد قرائتی میآیند و از نزدیك با روش ایشان آشنا میشوند و از آن تعریف و تمجید میكنند و به ایشان میفرمایند: آقای قرائتی آیا حاضر هستی با من یك معامله كنی و ثواب جلساتی كه شما برای نسل جوان دارید، برای من باشد و ثواب درسهایی كه من در حوزه میدهم، برای شما باشد؟ گفتنی است كه آن روزها آیة الله مشكینی برای صدها طلبه درس مكاسب و تفسیر را تدریس میفرمودند و آقای قرائتی فقط برای بیست نفر جوان جلسه اصول عقائد تدریس میكردند.
پس از این آشنایی، آیة الله مشكینی گاهی در جلسات درس خود از كار و نحوه كلاس و روش جدید كلاسداری آقای قرائتی تمجید و تعریف میكنند و بعد از این، گروه گروه از طلاب حوزه جهت آشنا شدن با روش كلاسداری ایشان به وی مراجعه میكنند. این گونه تشویقها و استقبالها و برخوردها موجب میشود كه ایشان به كار و راهی كه انتخاب كرده بودند، عشق و علاقه بیشتری پیدا كنند و تصمیم به دسته بندی و منظم كردن مطالب و یادداشتهای خود میگیرند و در همین زمانها ایشان نیز از تأكید و كمك بعضی از علماء بزرگ، مانند شهید بهشتی، شهید مطهری و آیة الله خامنهای، برخوردار میشوند.
در هنگامی كه امام خمینی رحمه الله فریاد الهی - سیاسی خود را بر ضد طاغوت زمان بلند میكنند، ایشان به دیدار برخی از علماء زندانی و تبعیدی میروند و با اطلاع رسانی و تشویق مردم، در مسائل انقلابی تأثیرگذار میشوند. بدین جهت، در همان زمان، عوامل ساواك برای دستگیری وی چندین بار به منزل پدری شان در كاشان و یا منزل خودشان در قم حمله ور میگردند، ولی موفق به دستگیری ایشان نمیشوند. از این رو، استاد قرائتی چند ماهی زندگی مخفیانه را آغاز میكنند تا اینكه انقلاب اسلامی ایران با امدادهای الهی و رهبری امام خمینی رحمه الله و پشتیبانی ملت غیور، مؤمن و شجاع ایران به پیروزی میرسد و دوران جدیدی از فعالیتهای فرهنگی و با احساس مسئولیت بیشتری برای ایشان آغاز میشود و به این ترتیب، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و به فاصله كوتاهی، از سوی آیة الله شهید مطهری رحمه الله - با پیشنهاد به حضرت امام خمینی رحمه الله و موافقت ایشان - برای اجراء برنامه به تلویزیون معرفی میگردند و تا كنون حدود 25 سال است كه این برنامه نمونه و موفق تلویزیونی اجراء میشود و حدود بیش از 2000 ساعت نوار آن موجود است.
امام خمینی رحمه الله به واسطه همین برنامه تلویزیونی، توجه خاصی به ایشان پیدا میكنند؛ به طوری كه چون قرار میشود برنامه «درسهایی از قرآن» توسط مدیریت وقت تلویزیون تعطیل گردد، امام خمینی رحمه الله به وسیله یكی از اعضاء دفتر خود به رئیس صدا و سیما اعلام میفرمایند كه این برنامه مفید است و نباید تعطیل شود.
قابل ذكر است كه آقای قرائتی برای اجراء برنامههای تلویزیونی حق الزحمهای دریافت نمیكنند و حضرت امام چند بار مبلغ قابل توجهی برای ایشان میفرستند، ولی وی به خدمت امام شرفیاب میشوند و به ایشان عرض میكنند كه من فعلاً نیازی ندارم و امام میفرمایند كه این پول از بیت المال نیست و نزد شما باشد. آنگاه حضرت امام، استاد قرائتی را به نمایندگی خویش در سازمان نهضت سوادآموزی منصوب میفرمایند و بحمد الله از آن زمان تاكنون و با تلاش مستمر و عاشقانه و دلسوزانه، در این امر مهم نیز موفق بوده اند و این نهاد جزء نهادهای سالم و كم توقع قلمداد شده و به دریافت چهار مدال افتخار از سازمان بین المللی یونسكو نائل گردیده است.
فعالیتهای دیگر ایشان به صورت فهرست وار عبارت است از: 1. شركت در تدوین تفسیر نمونه؛ 2. تأسیس ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منكر؛ 3. تأسیس ستاد اقامه نماز؛ 4. تأسیس ستاد زكات؛ 5. تأسیس ستاد تفسیر؛ 6. تأسیس ستاد ترویج فرهنگ قرآنی؛ 7. تأسیس بنیاد فرهنگی امام زمان علیه السلام؛ 8. تأسیس مركز فرهنگی درسهایی از قرآن كه كار این مركز، جمع آوری و تكمیل آثار صوتی و تصویری و یادداشتها و تكمیل كتابها و جزوات منتشر شده و ارائه آن به مراكز فرهنگی و مشتاقان كسب اطلاعات از معارف و مسائل قرآنی است. لیست كتابها، جزوات و نوارها و فعالیتهای این مركز به قرار زیر است:
1. تفسیر نور كه هفت جلد آن منتشر و در سال 1376 به عنوان كتاب سال انتخاب شده است؛ 2. كتاب امر به معروف و نهی از منكر؛ 3. كتاب گناه شناسی؛ 4. كتاب قرآن و تبلیغ؛ 5. كتاب حج؛ 6. كتاب عمره؛ 7. كتاب اصول عقائد (توحید، نبوت، امامت، معاد و عدل) ؛ 8. تنظیم و ثبت بیش از 10 بروشور تبلیغی با عناوین گوناگون در مناسبتهای مختلف؛ 9. تهیه و تكثیر نرم افزار بلاغ (حاوی 1200 سخنرانی تلویزیونی درسهایی از قرآن از سال 1358 تا پایان 1377 به همراه دفترچه موضوعات) ؛ 10. تهیه و تكثیر یك دوره ویدیویی اصول عقائد؛ 11. تهیه و تنظیم خلاصه تفسیر نور و ترجمه آن به بیش از 20 زبان؛ 12. طرح و آماده سازی بسیاری از داستانهای قرآنی و بعضی از سورههای جزء آخر كه در برنامههای درسهایی از قرآن مطرح شده است؛ 13. تلخیص تفسیر نور در دو جلد؛ 14. تهیه نوار صوتی - آموزشی معارف حج ابراهیمی؛ 15. تهیه دو نوار معارفی از غدیر به همراه بروشور غدیر؛ 16. جمع آوری و تنظیم نمونهای از كتابها، جزوات و سخنرانیهایی كه به زبانهای مختلف در مؤسسات فرهنگی داخل و خارج كشور تهیه و پخش شده است.
نگاهی به توصیههای استاد
بعضی از توصیهها و سفارشهای استاد قرائتی بعد از حدود 30 سال تجربه تبلیغی، كلاسداری و سخنرانی و سفر به بیش از 30 كشور دنیا و اغلب شهرهای ایران برای طلاب علوم دینی این گونه است:
1. خوب درس خواندن و اینكه خود را به دریای بی كران قرآن، سنت و فقه و اصول برسانند و بدانند كه نباید در همه چیز مثل علماء قدیم باشند؛ زیرا به جهت نیازها و سؤالات امروزِ نسل نو، باید مطلب جدیدی را فرا گیرند و از خیر بعضی بحثهای غیر مفید كه برای امروز كارایی ندارد، بگذرند؛
2. از ابتدای شروع درسهای حوزه، انس با قرآن و استفاده هر چه بیشتر از آیات را در امر تبلیغ در متن فعالیتها و امور روزمره خود قرار دهند؛
3. روان و آسان برای مردم سخن بگویند. البته روان گویی غیر از سست گویی است؛ همان گونه كه پیامبران و ائمه علیهم السلام با استدلال محكم و قوی، ولی به زبان قوم با مردم سخن میگفتند؛
4. در سخنرانی، با مردم آرام صحبت كنند و داد نزنند؛ زیرا با آرامش و نرمی و ذكر مثال و حتی خنده، مطالب راحتتر فهمیده و مقبول واقع میشود؛
5. لازم نیست چند شب و یا یك دهه در باره یك مطلب بحث كنند؛ زیرا مستمعین مختلف اند و نیازهای گوناگونی دارند. بنابراین، بهتر است در یك جلسه، از مطالب گوناگون و متنوع و مورد نیاز صحبت كنند؛
6. برای سخنرانی و كلاسداری حتماً مطالب از قبل تنظیم شده باشد و گاهی از روخوانی بعضی از متنها به هنگام سخنرانی خجالت نكشند و ترس نداشته باشند كه بگویند فلانی بی سواد یا كم سواد است؛
7. سعی كنند مختصر و مفید صحبت كنند. به خصوص اگر نمیتوانند جلسه را شاداب نگه دارند، بیش از 20 دقیقه سخنرانی نكنند؛
8. باید با عمل خود به مردم آموزش دهند؛
9. قیافه و لباس و برخورد آنان كاملاً معمولی و عادی باشد تا جلب توجه نكرده، باعث حواس پرتی نشوند؛
10. وقت و زمان كلاس و سخنرانی مناسب باشد. به عنوان مثال در پادگان، سربازی كه صبح تا ظهر تمرین نظامی داشته و ظهر هم غذای ساده و یا غیر مطلوب خورده است و عصر بخواهند او را نصیحت كنند، بدیهی است كه زمینه پذیرش وجود ندارد و نتیجه معكوس خواهد داد؛
11. فقط به سخنرانیهای عمومی تكیه نكنند و بدانند كه برخوردهای مناسب خصوصی با بعضی افراد، دارای آثار و بركات ویژه و فوق العادهای است كه باید از آن غفلت نكنند؛
12. سعی كنند مطالب را به صورت تخصصی و مناسب با هر قشر و صنفی دسته بندی كرده، ارائه دهند؛ مثلاً برای دانشجویان پزشكی آیات و روایات مربوط به بهداشت، برای دانشجویان حقوق آیات و روایات حقوقی، و برای دانشجویان نظامی آیات و روایات جنگ و جهاد را بازگو كنند.
روش تدریس
در پایان باید از همه مهمتر به روش تدریس و تبلیغی استاد قرائتی - حفظه الله - اشاره كنیم كه بر چند ركن استوار است؛ از جمله:
1. استفاده به جا و مناسب از آیات قرآن؛
2. استفاده به جا و مناسب از روایات و احادیث معصومان علیهم السلام؛
3. ذكر خاطرات و داستانهای آموزنده و تاریخی؛
4. بیان مثالها و تمثیلات جالب و جاذب؛
5. بازگو كردن لطیفهها و طنزهای پسندیده؛
6. استفاده كاربردی از عرفیات و مسائل مورد ابتلاء مردم؛
7. ذكر تجارب شخصی و تجارب دیگران؛
8. بیان مسائل علمی.
یك خاطره و یك تمثیل از استاد
استاد در یكی از خاطرات خود میگوید: «در خدمت علامه طباطبایی بودم. از ایشان پرسیدم كه قرآن میفرماید: «اِنَّمَا یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»؛ (2) «از بین بندگان خدا تنها آنها كه عالم و دانایند خداترسند.» در حالی كه من در اول تحصیل و طلبگیام كه عبادت میكردم، حال بهتری داشتم. هر چه علمم بیشتر شد، حال و توجهم كمتر شده است. دلیلش چیست؟ ایشان فرمودند: دلیلش این است كه اینها كه خواندهای، علم حقیقی نبوده است؛ چون امیر المؤمنین علیه السلام میفرمایند: «ثَمَرَةُ الْعِلْمِ اَلْعِبَادَةُ؛ (3) ثمره علم، عبادت و بندگی خداست.» پس علم واقعی آن است كه هر چه بیشتر میشود، خشوع و تواضع و ادب انسان نیز بیشتر میشود، حال اگر دیدیم دانش آموز و دانشجو هر چه علمش بیشتر میشود، ادب و تواضعش نسبت به استاد و پدر و مادر و دیگران كمتر میگردد، معلوم میشود علمی كه خوانده، حقیقی و خداپسند نبوده است.»
یكی از تمثیلات زیبای ایشان در جواب این سؤال است كه چگونه خداوند كه صاحب فضل و رحمت است، بندگانش را به قهر و كیفر میگیرد؟ ایشان پاسخ میدهند: «اقیانوسی كه آب فراوانی دارد، اگر شما بطری در بستهای را در آن بیندازید، قطرهای از آب این اقیانوس در این بطری وارد نمیشود. در اینجا سؤال این است كه آیا اشكال از اقیانوس است یا از بطری؟ انسانهایی هستند كه تمام راههای هدایت را به روی خود بسته اند و این انسانها از خود جمادی ساخته اند كه به گفته قرآن كریم، سنگ و سختتر از سنگ اند: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِی كَالْحِجَارَةِ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَةً» (4) بنابراین، محروم شدن این گروه از فضل الهی به جهت بستن درهای هدایت به روی خودشان است و نه به جهت كم بودن فضل و رحمت الهی.» (5)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) از پزشكان استان قم.
2) فاطر / 28.
3) غرر الحكم، ص 64، ح 798.
4) بقره / 74: «سپس دلهای شما بعد از این واقعه سخت شد، همچون سنگ یاسخت تر.»
5) برای تدوین این مقاله از منابع زیر استفاده شده است:
1. برگهایی از خاطرات حجة الاسلام و المسلمین قرائتی؛ محمد موحدی نژاد؛ دفتر اول، چاپ اول، قم، نشر روح، 1380.
2. تمثیلات حجة الاسلام قرائتی؛ مركز فرهنگی درسهایی از قرآن؛ چاپ ششم، تهران، انتشارات مركز فرهنگی درسهایی از قرآن؛ 1383.
3. خاطرات از زبان حجة الاسلام محسن قرائتی؛ تدوین سید جواد بهشتی؛ دو جلد، چاپ اول، تهران، مركز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1380.
خطیب توانا آیت الله شیخ جعفر شوشتری (ره)
تولد و تحصیلات
مرحوم شیخ جعفر شوشتری در سال 1230 ه. ق در شهر شوشتر چشم به جهان گشود.
صاحب «ریحانة الادب» در توصیف مقام علمی و تحصیلات ایشان مینویسد:
«[ایشان] از محققین، علماء دینیه و اعاظم فقهاء و مجتهدین امامیه میباشد كه فقیه اصولی، معقولی، منقولی عابد و زاهد بود. تمام اوقات او در امور دینیه و ارشاد عباد و موعظه و هدایت مصروف میگشت.
ایشان از تلامذ صاحب فصول و صاحب ضوابط و صاحب جواهر و شیخ مرتضی انصاری و شریف العلماء مازندرانی و بعضی از اكابر دیگر بوده است.» (1)
مرحوم شریف رازی در شرح مراحل تحصیلات ایشان نوشته است:
«پس از دوران صباء و خواندن مقدمات و ادبیات به نجف مهاجرت كرده و در اوائل با علامه شیخ محمد حسن آل یاسین شاگرد سید عبد الله شبّر بوده و شرح مختصر عضدی را نزد شیخ اسماعیل كاظمی خوانده، در سال 1246 ه. ق به شوشتر برگشتند.
و پس از آن به كربلا برگشته و از صاحب فصول و شریف العلماء مازندرانی استفاده كرده و بعد به نجف رفتند و از محضر صاحب جواهر استفاده كردند و در سال 1255 ه. ق به شوشتر مراجعت [كردند] و در زمان ریاست و مرجعیت شیخ انصاری به نجف بازگشتند تا بتوانند از محضر ایشان بهره مند شوند.» (2)
اخلاص و عملكرد شایسته
یكی از ویژگیهای ارزشمند ایشان گوهر گران بهای اخلاص و عملكرد شایسته و بایسته بود. رفتارش در زندگی با گفتارش هماهنگ بود و به راستی بر این باور بود كه:
«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ اِمَاماً فَلْیبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیرِهِ...؛ (3) هر كس خویشتن را پیشوای مردم قرار دهد، باید پیش از آموزش دیگران، خود را بسازد.»
او به هنگام تلاوت قرآن و تفسیر آیات و تحلیل روایات و وعظ و ارشاد مردم، از دل سخن میگفت و سخنش لاجرم بر دلها مینشست، همه را دگرگون میساخت و میگریاند و شور و شعور بسیار پدید میآورد.
آیة الله العظمی اراكی، از مرحوم آیة الله العظمی حائری، مؤسس حوزه علمیه قم نقل كرده است كه روزی پای منبر مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری بودم كه در اوج سخن به ناگاه خطاب به انبوه مردم گفت:
«هانای مردم! میخواهم شما را بیازمایم كه آیا اهل ایمان هستید یا نه؟ چرا كه خدا در قرآن میفرماید:
«اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ اِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ اِیمَاناً وَ عَلَی رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ»؛ (4)
«ایمان آوردگان تنها كسانی هستند كه چون نام خدا برده شود، خوف بر دلهایشان چیره میگردد و هنگامی كه آیات او بر آنان تلاوت شود، ایمانشان افزون میگردد و بر پروردگار خویش توكل میكنند.»
اینك، آیاتی از قرآن را برای شما تلاوت میكنم تا با دیدن اثر گذاری قرآن یا عدم اثرپذیری شما معلوم گردد كه به راستی اهل ایمان هستید یا نه؟»
آیة الله حائری میافزایند: با سخن مرحوم شوشتری، من سخت بر خود لرزیدم و به فكر فرو رفتم كه اگر آیاتی تلاوت كرد و در من اثر و انعكاسی نداشت، چه خاكی بر سرم كنم؟ در این حال، خویشتن را جمع و جور كردم و آماده نشستم تا آیات را آن گونه كه شایسته گوش جان سپردن به قرآن است، بشنوم.
آن گاه او به تلاوت قرآن پرداخت و آیاتی چند با شور وصف ناپذیری تلاوت كرد و خدای را سپاس كه آن آیات در من اثر عمیق نهاد.
همچنین حضرت آیة الله العظمی آقای شیرازی نقل كرده اند كه:
در جریان سفر مرحوم شوشتری به ایران، هنگامی كه ایشان وارد تهران گردید، انبوه مردم از جمله سفیر كشور روسیه به ملاقات ایشان رفتند.
مردم تقاضای موعظه كردند و مرحوم شوشتری بنا به اصرار مردم، سرش را بلند كرد و فرمود: مردم! آگاه باشید كه خدا در همه جا حاضر است و به نهفته سینهها داناست؛ «اِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ.» (5)
این فراز تكان دهنده و كوتاه، اثری عمیق در مردم نهاد؛ به گونهای كه اشكها روان شد و قلبها تپید و مردم دگرگون شدند.»
سفیر روسیه در نامهای به امپراطوری روس در این مورد نوشت:
«تا هنگامی كه این قشر روحانیون راستین مذهبی، در میان مردم باشند و مردم از آنان پیروی كنند، سیاست ما كاری از پیش نمیبرد؛ چرا كه وقتی یك جمله شوشتری در یك مجلس عظیم، این گونه دگرگونی ایجاد میكند، روشن است كه دستورات و فتواهای آنان چه خواهد كرد.» (6)
رؤیایی عجیب
مرحوم آیة الله شیخ عبد النّبی عراقی میفرمود:
«زمانی كه مرحوم شوشتری در مدرسه سپهسالار سابق منبر میرفت، انبوه مردم از همه قشرها از جمله علماء و گویندگان در مجلس او شركت میكردند.
یكی از علماء عصر كه نژاد از شاهان قاجار داشت، جلسه درس و بحث علمی برای دانشجویان مذهبی داشت. یكی از همان روزها از شوشتری سخن به میان آمد و یكی از حضّار اظهار داشت: شما نیز خوب است همانند دیگر بزرگان به منظور تعظیم شعائر دین در مجلس شیخ، شركت كنید.
شاهزاده دانشمند كه هنوز به مقام علمی و قداست و پروای شیخ آگاهی نیافته بود، پاسخ داد: دوست عزیز! او نیز سخنوری همچون دیگر سخنوران و منبریهاست. فكر نمیكنم لزومی داشته باشد كه ما درس و بحث خود را تعطیل كرده، پای منبر او برویم.
شب هنگام شاهزاده دانشمند، در عالم رؤیا دید رستاخیز با همه هول و هراسش بر پا گشته و پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله به پیروان راستین خاندان وحی و رسالت، جواز و برات بهشت اعطا میكند و او نیز گام به پیش نهاد و سلام كرد و گفت:ای پیامبر خدا! به من هم عنایتی بفرمایید؛ چرا كه افتخار خدمت به قرآن و دین و مذهب را دارم.
پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله او را مورد محبت قرار میدهد، اما میفرماید: «برای تو هنگامی برات صادر میشود كه جناب شیخ جعفر شوشتری از تو راضی شود. در غیر این صورت، دریافت نخواهی كرد.»
شاهزاده دانشمند، ناگهان از خواب بیدار میگردد و در مییابد كه شیخ مردی وارسته و دارای كمال و جمال معنوی است.
بر این اساس، دیدگاه او در مورد شخصیت شیخ دگرگون شد و روز بعد پس از گردآمدن شاگردان گفت: اینك، همه با هم به محضر شیخ و پای منبر او برویم.
شاگردان شگفت زده به همراه استاد خویش به محفل شیخ آمدند و پای سخنان روح بخش او كه از آیات و روایات برمی خاست، نشستند. پس از پایان بحث و پراكنده شدن مردم، شاهزاده دانشمند نزد شیخ رفت و با او روبوسی كرد و پس از آن به شیخ ارادت بیشتری پیدا كرد؛ چرا كه به هنگام روبوسی، شیخ سر به گوش شاهزاده نهاد و فرمود:
بیان پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله را درست دریافتی؛ اگر من از شما راضی و خشنود نگردم، برات بهشت به شما نخواهد رسید.» (7)
عشق به امام حسین علیه السلام
ویژگی دیگر او شیفتگی وصف ناپذیرش به سالار شایستگان حضرت حسین علیه السلام بود. به همین جهت با آن مقام علمی، فقهی و كهولت سن تا آخرین مراحل زندگی پربركت خویش منبر میرفت و با شوری وصف ناپذیر نام و یاد كربلا و عاشورا و شهادت جانسوز حسین علیه السلام و راه و رسم افتخار آفرین و ستم سوز او را ب رای دوستداران و رهروانش ترسیم میكرد.
مردم را به ارزشهایی كه كربلا، دانشگاه آن بود و حسین علیه السلام آموزگار بزرگش، فرا میخواند و نسبت به ضد ارزشها هشدار میداد.
خودش به هنگام یادآوری رخداد جانسوز كربلا میسوخت و سوز دلش به صورت قطرات اشك، از دیدگانش فرو میبارید. (8)
ویژگیهای اخلاقی ممتاز او به همراه ذكر مصیبتهای جانسوز و هدف دار از امام حسین علیه السلام باعث شده بود تا مورد عنایت امیر كاروان قافله عشق باشد و همچنین مورد توجه پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه وآله واقع شود.
آن عالم ربانی خود نقل كرده است:
«زمانی كه از تحصیلات علمی خویش در حوزه نجف فارغ شدم و به وطن خود شوشتر باز گشتم، با تمام وجود دریافتم كه باید در هر چه بیشتر و بهتر آشنا ساختن مردم با معارف قرآن و اسلام بكوشم. به همین جهت، در گام نخست تصمیم گرفتم كه روزهای جمعه را منبر بروم و پس از آن با فرا رسیدن ماه رمضان، به خاطر انجام این مسئولیت به منبر خویش ادامه دادم.
امّا شیوه كار این گونه بود كه تفسیر صافی را به دست میگرفتم و از روی آن مردم را وعظ و ارشاد میكردم و در آخرین بخش منبر هم به بیان مشهور و معروف كه هر غذایی نیاز به نمك دارد و نمك مجلس وعظ و ارشاد نیز روضه و یادآوری و بازگویی مصائب جانسوز عاشورا و حسین علیه السلام است، به ناچار از كتاب «روضة الشهداء» مقداری مرثیه میخواندم.
ماه محرم را نیز كه در پیش بود، به همین صورت گذراندم؛ اما به هیچ عنوان توانایی جدایی از كتاب و منبر رفتن بدون كتاب را نداشتم و مردم نیز بدین صورت بهره كافی نمیبردند؛ اما به هر حال، حدود یك سال بدین صورت گذشت.
سال بعد با فرا رسیدن محرم با خود زمزمه كردم كه تا چه زمانی باید كتاب در دست گیرم و از روی كتاب، مجلس و منبر را اداره كنم! و تا كی نتوانم از حفظ منبر بروم! باید چارهای بیندیشم و خویشتن را از این وضعیت ناگوار نجات بخشم؛ اما هر چه در این مورد اندیشیدم، راه به جایی نبردم و بر اثر فكر زیاد، خستگی سراسر وجودم را فرا گرفت و از شدت نگرانی به خواب خوشی فرو رفتم.
در عالم رؤیا دیدم كه در سرزمین كربلا هستم، آن هم درست به هنگامی كه كاروان حسین علیه السلام در آنجا فرود آمده است.
به همه جا نگریستم، چشمم به خیمهای بر افراشته افتاد. دریافتم كه سپاه دشمن در صفهائی فشرده بر گرد خیمه حسین علیه السلام گرد آمده اند، گام به پیش نهادم.
دیدم خود حسین علیه السلام در درون آن خیمه نشسته است، وارد شدم. سلام گرمی نثار آن سیمای نور افشان كردم كه حضرت مرا در نزدیكی خویش جای داد و به حبیب بن مظاهر فرمود:
«حبیب! شیخ جعفر، میهمان ماست، باید از میهمان پذیرایی كرد. درست است كه آب در خیمه نیست، امّا آرد و روغن موجود است، به پاخیز و برای میهمان غذایی آماده ساز!» حبیب بن مظاهر به دستور حسین علیه السلام برخاست و پس از لحظاتی چند به خیمه وارد شد و غذایی پیش روی من نهاد. فراموش نمیكنم كه قاشقی هم در ظرف غذا بود.
چند قاشقی از آن غذای بهشتی صفت، خورده بودم كه از خواب بیدار شدم و دریافتم كه از بركت زیارت آن حضرت و عنایت او، نكات و لطائف و كنایات و ظرافتهایی از آثار خاندان وحی و رسالت بر من الهام شده است كه تا آن ساعت، بر كسی الهام نگشته و فهم كسی بر آنها از من پیشی نگرفته بود.» (9)
الخصائص الحسینیة
كتاب پرارج و گرانسنگ «الخصائص الحسینیة» اثر فقیه گرانقدر و خطیب توانا، شیخ جعفر شوشتری، میباشد كه به حق عاشق دلسوخته قافله سالار عشق و شیفته پیشوای راستین شهیدان و دلباخته سرور آزادگان، حضرت حسین بن علی علیهما السلام بود كه به هنگام بیان مصائب آن حضرت، هم خود آتش میگرفت و هم شعلههای آتش را در قلب هر شنونده شعله ور میساخت. وی در این اثر شریف به شایستگی توانسته است به بیان ویژگیهای مختلف آن ذات مقدس در دوازده عنوان بپردازد. در نتیجه، بهترین و ماندگارترین راهنمای مهاجران عرصه تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی میباشد. عناوین مذكور برای آشنایی بیشتر به شرح زیر ذكر میگردد:
1. نور وجود حسین علیه السلام از آغاز تا فرجام آفرینش؛
2. ارزشهای اخلاقی و عبادی حسین علیه السلام؛
3. ارزشهای اخلاقی و عبادی در تجلّیگاه عاشورا؛
4. جلوههایی از الطاف خاص خدا؛
5. جلوههایی از الطاف خاص خدا به امام حسین علیه السلام؛
6. خشوع دل و محبت قلبی به یاد امام حسین علیه السلام؛
7. پرشكوهترین وسیله نجات؛
8. ویژگی امام حسین علیه السلام در رابطه با قرآن؛
9. ویژگیهای امام حسین علیه السلام در رابطه با كعبه؛
10. امام حسین علیه السلام و فرشتگان؛
11. امام حسین علیه السلام و پیام آوران خدا؛
12. برترین پیام آوران خدا و امام حسین علیه السلام.
از این اثر ارزشمند ترجمههای فراوانی ارائه گردیده است كه هم اكنون دو ترجمه با عناوین «ویژگیهای امام حسین علیه السلام» ترجمه علیرضا كرمی اصفهانی و دیگری «اشك روان بر امیر كاروان» ترجمه میرزا محمّد حسین مرعشی شهرستانی در بازار موجود است كه میتواند مورد استفاده واقع شود.
رحلت
مرحوم آیة الله شوشتری، پس از عمری تلاش برای انجام رسالت دینی و ارشاد مردم در شهرهای مختلف ایران در شور و شوق زیارت امیرمؤمنان علی علیه السلام راهی عراق بود كه متأسفانه در منطقه غرب كشور و مرز كنونی ایران و عراق در قریه كرند از توابع كرمانشاه بیمار شد و پس از چند روز، در تاریخ 28 صفر سال 1303 ه. ق روح بلند آوازه و ملكوتیش به جوار رحمت حق پركشید و پیكر مطهرش به وسیله ارادتمندان به آستان سرور و سالارش، نخستین امام نور، حمل شد و در حجره اوّلی ساباطی كه پهلوی تكیه بكتاشیه، از طرف راست واردین صحن مقدس است، به خاك سپرده شد. (10)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) ریحانة الادب، محمد علی مدرس تبریزی، انتشارات خیام، چ چهارم، 1374، ج 3 و 4، ص 259.
2) گنجینه دانشمندان، حاج شیخ محمد شریف رازی، پیروز قم، زمستان 1353 ش، ج 5، صص 403 - 404.
3) نهج البلاغة، حكمت 73.
4) انفال/2.
5) هود/5.
6) یك صد داستان خواندنی، ص 52، به نقل از ویژگیهای امام حسین علیه السلام.
7) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ترجمه الخصائص الحسینیة، علیرضا كرمی، نشر حاذق، چ اول، 1374، ص 39 و 40، به نقل از الوقایع و الحوادث ملبوبی.
8) همان، ص 36.
9) همان، ص 36 و 37، به نقل از آیات بینات فی حقیقة بعض المنامات.
10) ریحانة الادب، ج 3 و 4، ص 260 و 261.
شیخ غلامرضا واعظ طبسی (ره)
طلوع ستاره خاور
ایران اسلامی سرزمین با بركتی است كه از دیر باز دانشمندانی را در دامن خویش پرورش داده است كه نه تنها در این آب و خاك منشأ اثر بوده، بلكه مایة افتخار و سرافرازی مردم ایران در جهان بودهاند. شهرستان كویری طبس به عنوان جزئی از این كشور پهناور نیز سهمی در این افتخارات دارد؛ به گونهای كه بر اهل فرهنگ و تحقیق پوشیده نیست كه این ناحیه از كشور اسلامی ستارگان درخشانی را به آسمان علم و فرهنگ و فقاهت هدیه كرده است.
یکی از این ستارگان، شیخ غلامرضا طبسی، واعظ پرهیزگار، پارسا، علاقهمند و عاشق نشر معارف دینی، و مورد علاقه مردم و دوستداران اهل بیت علیهم السلام بود كه در سال 1313 ق. ستاره وجودش در آسمان كویری طبس طلوع كرد.
تحصیلات و اساتید
همت بلند و روح تشنه حقیقت، وی را به فراگیری دانش و كمال میخواند و به همین جهت، قدم به وادی علم و دانش گذاشته و در زادگاه خود به طی دوره مقدماتی و فراگیری ادبیات پرداخته و به زودی به درجهای از مقامات علم و كمال دست یافت. از اساتید وی در زادگاهش نشانی در دست نیست.
در سال 1341 ق درست یك سال بعد از ورود آیة الله شیخ عبدالكریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، از زادگاهش طبس به سوی شهر مقدس قم هجرت كرد تا در جوار حضرت معصومه علیها السلام به تحصیل كمال بپردازد. هجرت او از طبس به قم زمانی بود كه حدود 28 سال از عمر شریفش میگذشت.
خطیب نامدار و شهیر، حاج شیخ غلامرضا واعظ طبسی، دوره سطح را در حوزة علمیه قم در نزد فرزانگان نامدار علمی به خوبی فرا گرفت كه عبارتاند از:
1. حضرت آیة الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی قدس سره (م 1411 ق)؛
2. عارف و سالك ربانی آیة الله آخوند ملاعلی همدانی قدس سره (م 1365 ق)؛
3. خطیب نامدار و جلیل القدر آیة الله میرزا محمد همدانی قدس سره (م 1365 ق).
واعظ طبسی علاوه بر تحصیلات حوزوی، به تزكیه و تهذیب نفس برای رسیدن به كمالات معنوی همت گماشت و روز به روز پلههای ترقی و كمال را یكی پس از دیگری پیمود؛ به گونهای كه مورد عنایت و كرامت ویژه بانوی دو عالم، حضرت فاطمه معصومه علیها السلام واقع گردید و به همین خاطر، آوازه شهرتش در جهان اسلامی پیچید و همگان را شیفتة بیان سحرآمیز خود كرد.
«مرحوم طبسی به خاطر طلاقت لسان و ملاحت بیان، نادره زمان در فن خطابه و سخنوری به شمار میرفت.» (1)
كرامت ویژه حضرت معصومه علیها السلام
گفتهاند كه شیخ غلامرضا طبسی در سفر تبلیغی به یزد راه را گم كرد و در آستانه مرگ قرار گرفت، اما با توسل به حضرت معصومه علیها السلام به طور معجزه آسایی نجات یافت و در پی آن از بیانی شیوا و رسا برخوردار شد.
حضرت آیة الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی قدس سره در این باره داستان عجیبی را نقل فرموده است:
«مرحوم شیخ غلامرضا طبسی... در كمال عسرت و بیبضاعتی در قم زندگی میكردند؛ به گونهای كه اگر از حال ایشان غفلت میشد، شب را گرسنه به روز میآورد. او هیچ صوت و صدایی نداشت و حتی جرئت نمیكرد برای پیرزنهای قم منبر رفته، روضهای بخواند.
گاهی از روی ناچاری به بعضی از دهات اطراف قم رفته و برای پیرزنهای از همه محروم روضه میخواند و چند قرانی تحصیل كرده، به قم معاودت میكرد.
تا سالی نزدیك محرم [كه مرسوم طلاب حوزه علمیه است] به قصد تبلیغ به اراك میرود، ولی در آنجا كسی از او دعوت نمیكند. یكی از عالمان اراك دلش به حال او سوخته، مقداری پول به او میدهد و او را برای تبلیغ به دیار اصفهان راهنمایی میكند.
مرحوم طبسی راهی اصفهان شد، ولی باز هم كسی از او دعوت نكرد. وی به ناچار رهسپار یزد میشود. هنوز چند فرسخی از اصفهان نگذشته بود كه در نزدیك محلی به نام «نو گنبد» راه را گم كرده، به بیراهه میرود. در آن كویر بیآب و علف بخاطر پیاده روی زیاد در زیر آفتاب سوزان، و تشنگی طاقتفرسا، از راه رفتن بازمانده، به روی زمین میافتد و تسلیم مرگ میشود.
در همان حال، متوجه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام شده و با چشمی گریان و دلی بریان به آن حضرت توسل كرده، این گونه خطاب میكند:
ای دختر موسی بن جعفر و ای كریمه اهل بیت! خوب میدانی كه چندین سال است كه با كمال عسرت و فقر و بیچارگی در جوار تو زندگی میكنم و هیچگله و شكایتی نكردهام و حال میگویم: آخر این چه رسم میهمانداری و همسایهنوازی است كه تو داری!
و قریب به این كلمات مطالبی را بر زبان جاری ساخته و گریه شدیدی به حال خود كرده، ناگاه صدایی را میشنود كه به او خطاب میكند: برخیز و آب بخور! وقتی از جا بلند میشود، با كمال تعجب مشاهده میكند كه نهر آبی در آن كویر جاری است. وی به آن نهر آب نزدیك میشود و مقداری از آن آب خوشگوار مینوشد و دست و صورت خویش را میشوید و رمقی پیدا كرده، به راه خویش ادامه میدهد.
در آن بیابان زمزمه كردن با خود را شروع میكند. ناگهان متوجه میشود كه صدایش تغییر كرده و گویا اصلاً عوض شده است. وقتی صدا را به آواز خواندن بلند میكند، میبیند كه این صدای اول و حنجره و آواز او نیست. متوجه میشود كه مورد عنایت مخصوص بیبی دنیا و آخرت حضرت معصومه علیها السلام واقع شده است.
وقتی به یزد رسید و در آنجا منبر رفت، همگان را تحت تأثیر منابرش قرار داد و آوازة منابر پرشور و مهیج و سحرآمیز او، به گوش مردم سایر نقاط ایران رسید. » (2)
چلچراغ بیداری
زبان گویای اسلام، حاج شیخ محمد تقی فلسفی، واعظ شهیر، در باره طلاقت لسان و ملاحت بیان شیخ غلامرضا طبسی میگوید:
«در سنین جوانی من، مرحوم طبسی به تهران آمد و طرز منبرش كه تكیهبه صوت بود، خیلی مورد علاقة مردم واقع شد. افراد زیادی اجتماع میكردند. در مجلسی كه او منبر میرفت، معمولاً منبریهای دیگر مورد توجه نبودند، ولی در بعضی از مجالس از من دعوت میكردند كه قبل از آقای طبسی منبر بروم. من نیز اجابت میكردم و در آن مجالس شركت میكردم و مردم هم به سخنانم گوش میدادند.» (3)
كمك به سیلزدگان قم
«شیخ غلامرضا طبسی با بیان گرم و گیرای خود در دوران حاج شیخ عبدالكریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، نقش اثر گذاری در هدایت مردم داشت و از توان برانگیزندگی بالایی برخوردار بود. او به آسانی میتوانست با بیان رسا، زیبایی پیام دین را بنمایاند و شیرینی آن را به كامها بچشاند و در قلبها با سحر بیان، دگرگونی بیافریند.
از باب نمونه، در ماجرای سیل قم (4) ایشان در همدان بوده و منبر میرفته است. وقتی از ماجرا آگاه میشود، از فراز منبر از مردم همدان میخواهد كه به كمك اهل قم بشتابند و با كمكهای خود، این مصیبت بزرگ را بر سیلزدگان قم آسان سازند. چنان در منبر شور میانگیزد كه زنان طلاها و زیورهای خود را در مجلس از دست و گردن خود بیرون میآورند و به سیل زدگان قم، هدیه میكنند.» (5)
ترك منبر هرگز
خطیب شهیر علاوه بر ارشاد مردم در داخل ایران، به كشورهای اسلامی از قبیل: عراق، عربستان، سوریه، و اردن (شامات) مسافرت و در این كشورها خطابههای پرشوری را ایراد میكرد. در این حال، ایشان به یك شخصیت اسلامی مبدل گشته بود كه مردم مسلمان دیگر كشورها از خطابهها و منابرشان استفاده میكردند.
به هر كشوری كه وارد میشد، به شدت مورد احترام عموم مردم از عرب و عجم قرار میگرفت و آنچه باعث میشد ایشان هر چه بیشتر در قلوب مردم جا گیرد، علاوه بر جذابیت و ملاحت كلام، تهجدهای شبانه ایشان بود كه حتی در حال سفر نیز ترك نمیشد.
یكی از وعاظ محترم تهران میگوید: «در چند ماهی كه ملازم ایشان بودم، سفراً و حضراً تهجد و نماز شبش ترك نشد و در تمام آن سفر در عربستان و عراق عرب و شامات مورد احترام و تكریم عموم مردم بود.
از اخلاص این مرد همین قدر بس كه چون مبتلا به كسالت ریه و سینه شده بود و احتمال مرض سل را داده بودیم، در سوریه او را به نزد طبیب معروفی برویم. پس از معاینه دقیق، چون نسخه گرفته، از نزد طبیب بیرون آمدیم، من به بهانه گرفتن دستور برگشتم تا از طبیب بپرسم كه ایشان چه كسالتی دارد؟ آیا خطری متوجه او میشود یا خیر؟ طبیب گفت: این رفیق شما به مرض سل و ذات الریه مبتلاست. اگر منبر نرود و مراعات كند، ممكن است چند سالی دیگر عمر كند والا اگر منبر برود، بیش از یك سال عمر نخواهد كرد.
وقتی نزد او آمدم، دیدم مرحوم طبسی به من نگاه كرد و گفت: طبیب چنین و چنان گفت، ولی به خدا قسم! من منبر را ترك نخواهم كرد، اگر چه به قیمت عمر من تمام شود.
چگونه منبر را ترك گویم و حال آنكه در تهران در مسجد سلطانی منبر بودم و در اطراف فلسفه و خواص نماز صحبت میكردم، شنیدم چند جوان متجدد كه هیچ وقت سرشان در تمام عمر به سجده و خاك نرسیده بود، با هم میگفتند: نماز به این خوبی و با خاصیتی را چرا ما نخوانده و نخوانیم! در همین جا توبه میكنیم و شروع به نماز خواندن و نیز تدارك میكنیم. فلانی! چگونه منابری را كه این همه فوائد بر آن مترتب باشد، من ترك گویم! نه، منبر را میخواهم ولو به یك سال هم نرسم.» (6)
عنایت امام حسین علیه السلام
شهید محراب حضرت آیة الله سید عبد الحسین دستغیب قدس سره در كتاب داستانهای شگفتخود، داستان عجیبی از شیخ غلامرضا طبسی نقل فرموده است كه در ذیل به آن اشاره میكنیم:
«زاهد عابد و واعظ متعظ مرحوم حاج شیخ غلامرضا طبسی كه تقریباً 35 سال قبل [از تاریخ تدوین كتاب] به شیراز تشریف آورده [بودند] و چند ماهی در مدرسة آقا بابا خان توقف داشتند و بنده هم به فیض ملاقاتشان رسیدم، فرمود: با چند نفر از دوستان با قافله به عتبات عالیات مشرف شدیم. هنگام مراجعت به ایران، شب آخر كه در سحر آن باید حركت میكردیم، متذكر شدم كه در این سفر مشاهده مشرفه و مواضع متبركه را زیارت كردم، جز مسجد «براثا» (7) و حیف است از درك فیض آن مكان مقدس محروم باشیم. به رفقا گفتم: بیایید به مسجد براثا برویم! گفتند: مجال نیست و خلاصه نیامدند.
خودم تنها از كاظمین بیرون آمدم تا به مسجد رسیدم. دیدم در بسته است و معلوم شد در را از داخل بسته و رفتهاند و كسی هم نیست. حیران شدم كه چه كنم! این همه راه به امیدی آمدم. به دیوار مسجد نگریستم، دیدم میتوانم از دیوار بالا بروم. بالاخره هر طوری بود از دیوار بالا رفته، داخل مسجد شدم و با فراغت مشغول نماز و دعا شدم، به خیال اینكه درِ مسجد را از داخل بستهاند و باز كردنش آسان است. در داخل مسجد هم كسی نبود. پس از فراغت، آمدم در را باز كنم، دیدم قفل محكمی بر در زدهاند و به وسیله نردبان یا چیز دیگر رفتهاند.
حیران شدم كه چه كنم! دیوار داخل مسجد هم طوری بود كه هیچ نمیشد از آن بالا رفت. با خود گفتم: عمری است دم از حسین علیه السلام میزنم و امیدوارم كه به بركت آن حضرت درِ بهشت به رویم باز شود؛ با اینكه درب بهشت یقیناً مهمتر است و باز شدن این در هم به بركت حضرت ابی عبدالله علیه السلام سهل است. پس با یقین تا دست به قفل گذاشتم و گفتم: یا حسین! و آن را كشیدم، فوراً باز گردید. در را باز كردم و از مسجد بیرون آمدم و شكر خدا را به جا آوردم و به قافله هم رسیدم.» (8)
تأثیرگذاری بر یهود و نصاری
مورخ شهیر آیة الله شیخ محمد شریف رازی قدس سره در باره مسافرتهای مرحوم طبسی به شهرهای مختلف، همانند: تهران، اصفهان، شیراز، همدان، یزد و... و استقبال كمنظیر مردم از سخنرانیهای معظم له خصوصاً در همدان این گونه مینویسد:
«شیخ غلامرضا طبسی از مفاخر خطباء و معاریف گویندگان قرن 14 هجری است كه از حوزه علمیه قم برخاسته و صیت و صوتش جهان شیعه و اسلام را فرا گرفته و در فصاحت كلام و ملاحت سخن و بلاغت خطابه صهبان عرب را نسخ نموده و در عصر خود شور و انقلابی ایجاد كرده كه در هر محفلی و بزمی و هر كوی و میدانی و هر مجلسی و عزاخانهای سخن از او در میان آمده، به هر شهری قدم گذاشت، بلوایی از مشتاقین و ولولهای در مریدین خویش انداخت.
مسافرت وی به همدان از طریق عتبات عالیات و منابرش در آن شهرستان پس از 20 سال هنوز در خاطرههاست. اثبات خاتمیت نبی اكرم صلی الله علیه و آله او در روز مبعث در همدان و دعوتش از یهود و نصارا و شركت آنها با مسلمانان همدان حایز موفقیت بوده كه ااز بعض ثقات كه حاضر بودند، شنیدم كه در آن، جای نشستن مانند غالب مجالس تهرانش، خرید و فروش شده و به قدری در آن روز مردم مسلمان و یهود و نصارا گریستند كه وصف نتوان كرد. آری، تمام این موقعیت از پایه فصاحت و بلاغت و ملاحت سخن و ابتكارات منبری در اثر توجه و نظر حضرت معصومه علیها السلام بوده؛ همان نظری كه
به ذره گر نظر لطف آن جناب كند به آسمان رود و كار آفتاب كند.» (9)
مقابله با رضاخان
بازگشت خطیب نامدار مرحوم طبسی از كشورهای اسلامی به ایران همزمان بود با روی كار آمدن دولت رضا خان با توطئه استعمار پیر انگلیس. رضا خان حاكم مطلق العنان ایران گردیده بود و به عنوان مجری سیاستهای استعمار پیر، دین زدایی و مخالفت با مظاهر دین و مذهب را در رأس برنامههایش قرار داده و مخالفت با مجالس سوگواری امام حسین علیه السلام، كشف حجاب و تغییر لباس و هر آنچه كه مربوط به دین میشد، از برنامههای او بود.
در این زمان است كه مسئولیت عالمی آگاه و متعهد و سخنرانی دلسوز و بیباك چون آقا شیخ غلامرضا طبسی ایجاب میكند كه با این هجمههای به دین مقابله كند.
خطیب شهیر باید آن عطیهای كه خداوند به او عنایت كرده، یعنی فصاحت و شیوایی كلام و بیان را به عنوان یك اسلحه مؤثر در راه تبلیغ دین، به كار گیرد و با دین ستیزی رضا خان مقابله كند. اگرچه دشمن بیرحم است و برای رسیدن به اهداف شوم خویش دست به هر جنایتی میزند، اما مرحوم طبسی واعظ، سكوت نمیكند و با سخنرانیهای پرشور خود در مشهد مقدس افكار را روشن و دلها را بیدار میكند. سپس از مشهد به قصد تهران حركت میكند. گویا رضا خان میدانست كه اگر پای شیخ غلامرضا طبسی به مركز ایران، یعنی تهران برسد، شور و انقلابی را ایجاد خواهد كرد كه اگر نتواند برنامههای او را از بین ببرد، لااقل افشاء كرده یا به تأخیر خواهد انداخت و باید به مانند دیگر مخالفان سركوب یا نابود گردد.
بدین ترتیب، مرحوم طبسی را در سبزوار مسموم و شهید میكنند كه بعداً در میان علماء و دانشمندان این جمله معروف شد كه شیخ غلامرضای طبسی را چیز خور كردند.» (10)
مدفن
پیكر این واعظ وارسته از سبزوار به مشهد منتقل گردید و با عزت و احترام در روز پنجم شعبان 1355 ق در مقبرة پیر پالان دوز در جوار بارگاه ثامن الائمه علیه السلام به خاك سپرده شد.
گفتنی است كه آیة الله شیخ عباس واعظ طبسی، تولیت محترم آستان قدس رضوی و نماینده ولی فقیه در استان خراسان رضوی، خلف صالح و فرزند برومند آن خطیب یگانه میباشند. (11)
پینوشــــــــــــــــــتها:
1. نشریه حرم، شماره 79، به نقل از آیة الله مرعشی نجفی قدس سره.
2. آثار الحجة، محمد شریف رازی، ج 2، ص 136 (با دخل و تصرف اندك).
3. خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفی، ص 61.
4. تفصیل داستان سیل مخرب در قم در سال 1353 ق در كتاب «آینة دانشوران» سید علیرضا ریحان یزدی، ص 36 آمده است.
5. آینة دانشوران، ص 37؛ مجله حوزه، ش 126، ص 151.
6. آثار الحجة، ج 2، ص 138. در ضمن طبق فرموده مؤلف آثار الحجة از طلوع و درخشش مرحوم طبسی بعد از كرامت تا رحلت ایشان، فقط هشت سال طول کشیده است.
7. مسجد براثا از مساجد معروف عراق است كه بین بغداد و كاظمین واقع شده است. درباره فضیلت این مسجد معروف به كتاب مفاتیح الجنان، ص 805، ذیل زیارت كاظمین مراجعه كنید.
8. داستانهای شگفت، شهید مجاهد آیة الله سید عبد الحسین دستغیب شیرازی، ص 31.
9. آثارالحجة، ج 2، ص 136.
10. نشریه حرم، ش 79، ویژه میقات الرضا علیه¬السلام، صص 10 ـ 13.
11. شرح حال و ویژگیهای شیخ غلامرضا طبسی، در منابع ذیل آمده است:
دانشنامه مشاهیر یزد، بنیاد ریحانه، ج 3، ص 1425؛ تقویم تاریخ خراسان، ص 72؛ تاریخ علماء خراسان، ص 314؛ آینة دانشوران، ص 41؛ آثار الحجة، ج 1، ص 44 و ج 2، صص 136ـ 138؛ گنجینة دانشمندان، ج 2، ص 383 و 384؛ نشریه حرم، ش 79، صص 10 ـ 13؛ گلشن ابرار، ج 2، ص 698؛ مجله حوزه، ش 126، ص 150؛ گفتار وعاظ، ج 2، ص 268؛ داستانهای شگفت، ص 31.
حدیث اخلاص حاج شیخ حسن صالحی واعظ
آیةالله حاج شیخ حسن صالحی واعظ از ذاكرین و خطباء با فضل و متّقی و با اخلاق حوزه علمیه قم بود كه در سال 1321 قمری در شهرستان لاهیجان و در میان خانوادهای متدین و معتقد به اسلام و روحانیت دیده به جهان گشود.
شیخ حسن صالحی، بعد از اتمام مقدمات علوم اسلامی در شهرهای لاهیجان و رشت، وارد حوزه علمیه قم گردید و به تكمیل معارف و علوم دینی پرداخت و از در محضر اساتید نامدار و فرزانه حوزه علمیه قم به كسب مقامات علمی و معنوی نائل گردید.
این خطیب ارجمند از محضر اساتیدی چون آیات عظام:
حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی، حاج سید محمّد حجت كوه كمرهای، حاج سید محمّدتقی خوانساری، حاج سید صدرالدین صدر، حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی، و آیةالله حاج میرزا محمّدفیض قمی بهره برد.
آیةالله صالحی در كنار تحصیل و فراگیری دانش آل محمد صلّی الله علیه و آله به تدریس سطوح پرداخته و شاگردان ارزشمندی را در دامن پر مهر خویش تربیت كرده و نیز در كنار تدریس و تحصیل، به خودسازی و تزكیه و تهذیب نفس اشتغال داشته، از این طریق به مقامات والای معنوی نائل گردید.
حالات و خصوصیات
1. واعظی با اخلاص
حضرت آیةالله حاج شیخ جعفر شمس لنگرودی - دامت بركاته - از شاگردان مرحوم آیةالله حائری، مؤسس حوزه علمیه قم كه هم اكنون در سن 95 سالگی از موجهترین و مسنترین عالمان ساكن در گیلان است و بیش از 70 سال از عمر با بركت خویش را در وعظ و خطابه و ارشاد مردم سپری كرده است، درباره مرحوم حاج شیخ حسن صالحی میفرماید: «آقا شیخ حسن و برادرش آقا شیخ محمد علی صالحی، هر دو از شاگردان آیات عظام به ویژه آیةالله آقای حائری كبیر و نیز از بزرگان وعظ و منبر در گیلان به شمار میروند.
به خوبی در یاد دارم زمانی كه حوزههای علمیه شیعه به ویژه حوزه قم دچار گرفتاریهای كینه توزانه ایادی استعمار، یعنی رضاخان قلدر گردیده بود، طلاب و بزرگان قم از این حوادث، سخت در ناراحتی به سر میبردند... .
یكی از برنامههای اساسی كه در سرلوحه كار آیةالله حائری بود، اهمیت و توجّه به روضه خوانی بود و از آنجایی كه اجرای این برنامه در حرم مطهر یا مدرسه فیضیه امكان پذیر نبود، لذا برنامه روضه خوانی در شبها در مكان دور افتادهای از مركز شهر و در مدرسه حاج ملا صادق منعقد میگردید و بزرگان و طلاب در آن شركت میجستند. افرادی كه در آنجا سخنرانی میكردند، همگی به امر حضرت آیةالله حائری بود كه یكی از آنان مرحوم حاج شیخ حسن صالحی بود كه خود حاج شیخ هم در حالی كه عبایش را به سر میكشید، در جلسه حضور مییافت... او مردی با اخلاص بود و اخلاص در گفتارش به خوبی برای همگان مشهود و قابل لمس بود.» [1]
2. تشرف به حضور امام زمان علیه السلام
از حضرت آیةالله حاج شیخ علی پناه اشتهاردی - دامت بركاته - عالم و مدرّس متقی و با اخلاص حوزه علمیه قم، نقل شده است كه فرمود:
«مرحوم حاج شیخ حسن صالحی لاهیجانی به حق از فرزندان شایسته و صالح حوزه بودند. او مردی مهذب، با اخلاص و در امور معنوی دارای حال خوشی بود. ما به همراه عدهای از فظلاء «معالم» و برخی از كتب ادبی حوزه را از محضر این عالم وارسته تلمذ كرده ایم.
درك محضر این عالم ربانی از افتخارات عمر ما به شمار میرود. او در ولایت دارای تولای كامل بود و نسبت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام عشق و ارادت ویژهای داشت و از كسانی بود كه در عین كم سن و سال بودن، از متشرفین به محضر حضرت بقیةالله الاعظم - روحی و ارواح العالمین له الفداء - بوده است. با اینكه او این موضوع را كتمان میكرد، ولی ما یقین به تشرف وی به محضر امام زمان علیه السلام داریم.» [2]
3. تبلور اخلاص
حضرت آیةالله حاج شیخ محمد علی فیض گیلانی از علمای محترم حوزه علیمه قم، به نگارنده فرمودند:
«مرحوم حاج شیخ حسن صالحی لاهیجانی از مردان متقی، خود ساخته، مهذب و اهل باطن بوده است. از لحاظ علمی، وی از شاگردان آیةالله حائری، مؤسس حوزه علمیه قم بودند و از لحاظ معنوی وی در آن زمان در میان علماء و بزرگان شهرت داشت. من این مرد بزرگوار را از نزدیك دیده بودم. بیانات گرم و مؤثری داشت و با پدرم كه مردی درس خوانده و فاضل و روحانی بود كه البته لباس روحانیت به تن نداشت، در ارتباط بود و اصولاً منزل پدری ما در روستای »دُم چال» در رود بَنه لاهیجان، پاتوق عالمان و واعظان منطقه به شمار میرفت و به یاد دارم كه مرحوم حاج شیخ حسن صالحی كه برای سخنرانی به روستاها میرفت، سوار بر اسبی میشد. او همواره مشغول اذكار و اورادی بود و اصلاً توجه به اطراف و پیرامون خود نداشت... .
در یك كلام، میتوان گفت كه مرحوم حاج شیخ حسن از روحانیان موجه و خوشنام و متقی لاهیجان بود كه البته بر اثر بیماریهای ممتد، عمری كوتاه داشت؛ ولی در همین مدت كوتاه، خدمات خوبی انجام داده است. [3]
4. نماز باران
حضرت آیةالله حاج شیخ زین العابدین قربانی، نماینده ولی فقیه در استان گیلان و امام جمعه محترم رشت، درباره مرحوم صالحی و جریان خواندن نماز باران توسط معظم له این گونه فرمودند:
«شیخ حسن صالحی از واعظان گرانمایه لاهیجان بود كه در نزد فقهاء و علماء بزرگ این سامان دارای مقام و منزلت خاصی بود. موقعیت علمی و معنوی ایشان علاوه بر تقوا و فضیلت گویندگی و خطابه در نزد عالمان برجسته آن سامان، همین بس كه نقل میكنند: سالی گیلان دچار خشكسالی گردید و بر اثر این خشكسالی مزارع شالیكاری و سایر محصولات كشاورزی در آستانه نابودی قرار گرفت.
به این ترتیب، مردم متدین منطقه برای رفع خشكسالی به علماء رجوع كرده، از آنان تقاضای دعا و خواندن نماز باران كردند و آنان نیز در میان علماء مرحوم حاج شیخ حسن صالحی را برای تحقق این مهم انتخاب كردند. نماز باران به امامت وی در لاهیجان اقامه گردید و به بركت انفاس قدسی آن بزرگوار، باران خوبی در منطقه بارید و همگان خصوصاً كشاورزان را خوشحال ساخت.»
آیت بصیرت
مرحوم صالحی دارای قدرت و قوت روحی خاصی بود؛ به گونهای كه از آینده برخی از افراد خبردار بود و دیگران را نیز باخبر میساخت. فرزند گرامی آن مرحوم، حجة الاسلام حاج شیخ محمد مهدی صالحی، در این باره میگویند:
«من در طفولیت، پدرم را از دست دادم و آن بزرگوار هم سن و سالی نداشت و در سن چهل و چند سالگی از دنیا رفت، ولی برخی از دوستان صمیمی پدرم كه همگی از علماء بزرگ حوزه قم بودند، برای من تعریف كردند كه پدرم بر اثر عبادات و ریاضات شرعیه فراوان، دارای صفای باطنی و چشم حقیقت بین بود و برخی چیزها را میگفت؛ مثلاً درباره حضرت امام خمینی رحمه الله از پدرم نقل شده است كه ایشان روزی در مدرسه فیضیه در جمع دوستان نشسته بودند كه حضرت امام كه در آن زمان یك طلبه و یا یك مدرس نه چندان معروف بود، وارد مدرسه فیضیه گردیده بود كه پدرم با دیدن ایشان، به دوستان خود گفته بود:
این سید بزرگوار (اشاره به امام) اوضاع ممكلت را به هم خواهد زد و آینده این كشور به دست ایشان رقم خواهد خورد! و این پیشگویی نشانه قدرت روحی و معنوی معظم له بوده است كه معمولاً چنین كاری از مردان حقیقی و از اولیاء الهی ساخته است.»
كرامتی از حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
مورخ شهیر آیةالله حاج شیخ محمد شریف رازی درباره مرحوم صالحی لاهیجانی نوشته اند:
«این نگارنده كه با آن مرحوم تماس نزدیك داشتم و معاشرت بسیاری نموده بودم، حقاً او را بامسما، یعنی به حقیقت صالح یافتم؛ به خصوص حال توسل و مقام حب ولایتش نسبت به خاندان وحی و رسالت بسیار بود. منبر گرم و بیانات مؤثری داشت و از او استفادههای معنوی زیادی كردم. وی از فضلاء و ذاكرین با فضل و دانش و تهذیب اخلاق حوزه علمیه قم و دارای تولای كامل و حال خوش و معنویت بود.
كرامتی از مولای ما حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام برای ایشان شده كه مجمل آن این است كه زخمی در گوش ایشان پیدا شده بود كه چرك میكرد و رایحه بدی داشت. مدتها معالجه میسور و ممكن خود را كرده، فایدهای ندید. عاقیت از قم به طهران رفت و به دكتر لقمان، متخصص در مرض گوش مراجعه كرد كه دكتر پس از معاینه دقیق، تشخیص سالك داده و نسخه مفصلی از آمپول و غیره نوشته، ایشان را تأكید به گرفتن آن دواها كرد. آن مرحوم گفت: از منزل دكتر بیرون آمدم، با خود گفتم: من كه از معالجه خسته شدم، چرا به دكتر معنوی مراجعه نكنم به طبیب حقیقی، حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام متوسل نشوم. پس از آنجا به شهر ری آمدم و با دل شكسته به حرم مشرف شدم و عرض حاجت كردم و نزدیك ضریح شریف رفته و قدری گَرد ضریح برداشته، بر آن زخم مالیدم و از حرم بیرون آمدم تا به صحن داخل شدم. دیدم از زخم و درد و چرك گوشم اثری نیست و به كلی خشك و خوب شده است.
مؤلف گوید: از كرامت آن بزرگوار بعید نیست؛ زیرا كه سید الكریم است.» [4]
رحلت
مرحوم حاج شیخ حسن صالحی لاهیجانی پس از عمری كوتاه، ولی مشحون از خدمات تبلیغی، در سن 46 سالگی در سال 1367 قمری] برابر با 1326 شمسی [به واسطه مبتلا شدن به كسالت سرطان بدرود زندگی گفت و ندای حق را اجابت كرد و پیكر پاكش در قبرستان ابو حسین قم به خاك سپرده شد. عاش سعیداً و مات سعیداً. [5]
- پاورقــــــــــــــــــــی
[1]. مصاحبه نگارنده با آیةالله حاج شیخ جعفر شمس لنگرودی (دامت بركاته).
[2]. به نقل از حجةالاسلام حاج شیخ محمد مهدی صالحی، فرزند آن مرحوم.
[3]. مصاحبه نگارنده با حضرت آیةالله حاج شیخ محمد علی فیض گیلانی، از علماء و مدرسین حوزه قم.
[4]. آثار الحجة، محمد شریف رازی، ج 1، ص 234.
[5]. شرح حال آیةالله صالحی لاهیجی در منابع زیر آمده است:
آثار الحجة، ج 1، ص 233؛ گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 182؛ آینه دانشوران، ص 334.
سلطان الواعظین شیرازی الگوی تبلیغ
یكی از علمای اسلام، سلطان الواعظین شیرازی رحمه الله است كه به خاطر ویژگیهای منحصر به فردش توانسته است آثار و بركات ارزشمندی را در حیات و ممات خود به یادگار بگذارد. نام سلطان الواعظین، خصالی همچون شجاعت، هنر مناظره و خطابه، حافظه قوی و اطلاعات فراوان را تداعی میكند. با تورق در مراحل مختلف زندگی وی میتوان درسهای ارزشمندی به دست آورد. از این رو، سعی میشود تا اطلاعات و آموزههایی از حیات علمی و اخلاقی و تبلیغی این سلطان سریر وعظ و خطابه به محضر خوانندگان ارائه گردد.
ولادت
سید محمد بن سید علی اكبر سلطان الواعظین شیرازی رحمه الله در ماه ذیقعده سنه هزار و سیصد و چهارده هجری قمری متولد شد. حسب و نسب ایشان به حضرت ابراهیم بن موسی بن جعفرعلیهم السلام منتهی میشود. (1)
مرحوم سلطان الواعظین شیرازی به خاطر نشو و نما در یك خانواده بزرگ و با عظمت، چه از نظر حسب و نسب و چه از نظر علم و تقوا، توانست مراتب علمی و اخلاقی را با سرعت طی كند.
تحصیلات و تبلیغات
متأسفانه در مورد شخصیت كم نظیری چون مرحوم سلطان الواعظین شیرازی، اطلاعات بسیار كمی در تواریخ و تراجم ثبت شده است كه باعث گمنامی و مظلومیت این بزرگ پرچمدار دفاع از حریم تشیع علوی میباشد. و اگر نبود مطالب بسیار كم و پراكنده ایشان در كتاب سترگ و شریف و ماندنی «شبهای پیشاور» امروز در نوشتن این مقاله كوتاه نیز عاجز بودیم و نمیتوانستیم این اطلاعات ناچیز را به علاقه مندان و اهل علم ارائه كنیم.
ایشان پس از دوران تحصیلات در حوزههای علمیه تهران، قم و كربلا و بهرهمندی از محضر نورانی اساتید معروف و مشهوری همانند آیة الله آقا سید ابو الحسن اصفهانی و مرحوم آیة الله حائری یزدی و رشد علمی و عملی، به نویسندگی و تبلیغ پرداخت.
وی به خاطر توجه به مسلمانان جوامع اسلامی، برای وعظ، خطابه و تبلیغ دین مبین اسلام به كشورهای عراق، سوریه، فلسطین، اردن هاشمی، مصر و هندوستان مسافرت كرد و با دانشمندان ادیان مختلف مناظراتی داشت. (2)
آثار
این عالم الهی مباحث ارائه شده در مجلسهای مختلف سخنرانی و مناظره را به صورت كتاب گرانبهای «شبهای پیشاور»، «صد مقاله سلطانی» و «گروه رستگاران» منتشر كرده است كه به جهت اعتبار نویسنده و مطالب عالیه كتاب مورد استقبال فراوان واقع شده و چاپهای فراوانی از آنها منتشر شده است. (3)
رحلت
آن مرحوم پس از دوران كسالت در 20 شعبان المعظم 1391 ق، مصادف با 19 مهر ماه 1350 ش به ملكوت اعلی پیوست. (4)
مسافرتهای تبلیغی
شاید تصور شود كه با تولد رسانههای فرا گیر جمعی، مثل: مطبوعات و تلویزیون و رادیو، دیگر نیاز به مسافرتهای تبلیغی و به اصطلاح امروز حوزه، هجرت نیست؛ ولی بررسی روانشناسانه ارتباطات دو به دو گوینده و مخاطب و ارتباط زنده با یك معلّم و مبلّغ نشان میدهد كه هنوز بهترین راه ترویج یك فرهنگ و تأثیرپذیری یك رفتار در ارتباط نزدیك و زندهای است كه به واسطه مسافرتهای تبلیغی به وجود میآید.
و به واسطه سابقه تاریخی یك جامعه دینی مثل ایران در رشد آموزههای دینی و فرهنگی و حتی توسعه اقتصادی توسط همین منبرهای ساده و بی پیرایه مساجد و تكایا، میتوان گفت كه با همه ارزش گذاریهایی كه میتوان برای نقش رسانههای فراگیر قائل شد، هنوز مسافرتهای تبلیغی و هجرت بهترین و مؤثرترین روش تنویر افكار عمومی به حساب میآید. و به واقع میتوان این برنامه تبلیغی را در سیره مرحوم سلطان الواعظین رحمه الله دید. ایشان سفرهای خود را به كشورهای اسلامی و از جمله هند و پاكستان به واسطه همین بینش طرح ریزی كرد كه ثمرات ارزشمندی را به همراه داشته است.
استقبال از برنامههای سلطان الواعظین رحمه الله
یكی از مسائلی كه در حاشیه سفرهای تبلیغی مرحوم سلطان الواعظین رحمه الله وجود دارد، نحوه برخورد بزرگانی بود كه در مسافرت به كشورهای مختلف مانند هند با وی ارتباط داشتند. مثلاً یكی از مناظرات مرحوم سلطان الواعظین با علمای هندو و براهمه در شهر دهلی اتفاق افتاد كه گاندی رهبر فقید مردم هند نیز به احترام سلطان الواعظین در این جلسه حضور داشت. (5)
و یا شخصیتی معروف مانند سردار محمد سرور خان كه از بزرگان قزلباش در شهر سیاكلوت و رئیس اداره عدلیه و مورد احترام اهالی بود با جمعیت بسیاری از طبقات مختلف، استقبال شایان توجهی از مرحوم سلطان الواعظین كرد. (6)
وقتی یكی از علمای بزرگ شهر لاهور میشنود كه مرحوم سلطان الواعظین وارد پنجاب شده است، آن قدر نامه میدهد و دعوت میكند تا ایشان به لاهور برود كه ایشان نیز به خاطر اصرار وی میپذیرد و وارد لاهور میشود؛ حال آنكه به شدت عزم حركت به سوی ایران را داشت. (7)
صبر و بردباری
شاید بتوان گفت كه بزرگترین رمز موفقیت مرحوم سلطان الواعظین در سیره تبلیغیاش، علاوه بر اطلاعات وسیع و فن بیان و... صبر و بردباری وی بوده است. بارها پیش آمده است كه طرفهای مناظره وی با بیان تندی به نقد وی پرداخته اند. هر چند كه این نقدها پوچ بوده است، ولی نماینده تفكراتی است كه امروزه به طور گسترده در بین عوام همان ملتها (چه هندی و چه غیر آنها) مطرح است. حتی به مسئله سیادت وی و نیز مسائل دیگری پرداختند كه برای ما شیعیان بسیار دردناك میباشد؛ ولی ایشان با صبر و متانت و حوصله قابل توجهی به جواب و تنویر افكارشان پرداخت. شاید به خاطر همین متانت در برخورد علمی وی بوده كه همیشه در مناظرات موفق بوده است. (8)
و شاید علت این امر این بوده است كه خود ایشان در ابتدای كتاب شبهای پیشاور میگوید: «گر چه آنها خیلی گرفته و ملول بودند، ولی چون داعی (9) نظر خصوصی و تعصّب و عناد جاهلانه نداشتم، به وظیفه اخلاقی خود عمل میكردم.» (10)
پس موفقیت در مناظرات و محاورات علمی و فرهنگی نیازمند آن است كه از تعصّب و عناد جاهلانه دور باشد و با صبر و بردباری و كسب اطلاعات، انجام وظیفه شود.
شناخت مخاطب
یكی از مسائلی كه امروزه گریبان گیر خیلی از منابر و تریبونها شده است، عدم توجه به مخاطب و رعایت سطح علمی آنان میباشد. شاید بتوان شناخت مخاطب را مهمترین مؤلفه در امر تبلیغ به حساب آورد؛ امری كه هر مبلغی با آن دست به گریبان است و در صورت رعایت این مسئله میتواند به نتایج خوبی برسد.
كسانی كه شبها در مناظرات مرحوم سلطان الواعظین شیرازی رحمه الله شركت میجستند، در مورد رمز موفقیت جلسات فوق به وی میگفتند: «به قدری شما مطلب را روشن و عوام فهم بیان میكنید و به زبان مخاطب صحبت میكنید كه تمامِ بی سوادان [و عوام] ما را جذب كرده اید.» (11)
ثمرات تبلیغی و مناظرات
شاید خود مرحوم سلطان الواعظین شیرازی هم بر این باور نبوده است كه بتواند پس از چند جلسه مناظره، شیرینی تشرف بعضی از مستمعین صاحب مقام و منزلت اجتماعی را به مذهب تشیع بچشد. اما صبر و متانت و اطلاعات جامع و روش مناظره وی، باعث شد تا چند تن از بزرگان هندوستان مانند: 1. عبد القیوم نوّاب؛ 2. سید احمد علیشاه؛ 3. عندم امامین (از تجار محترم) ؛ 4. عندم حیدرخان (از اعیان سرحدی) ؛ 5. عبد الاحد خان (از تجار محترم پنجاب) ؛ 6. عبد الصمد خان (از رجال و ملاكین معروف) در ابتدای جلسه نهم مناظرات، تشرف خویش را به تشیع علوی به مرحوم سلطان الواعظین اعلام كنند؛ البته آن مرحوم از آنها خواست به خاطر اینكه جلسات به سرانجام خوبی برسد، اظهار تشیع نكنند. (12) در نتیجه، آنها در انتهای جلسه دهم مناظره، شب تولد امام حسین علیه السلام تشرف خود را علناً اعلام كردند. (13)
منادی وحدت اسلامی
مرحوم سلطان الواعظین رحمه الله خاطرهای را در مورد برخورد بعضی از علمای متعصب اهل سنت بیان میكند و نشان میدهد كه چگونه توانسته است با بیان بلیغ خود حریمهای كاذب ایجاد شده در بین دو فرقه بزرگ تسنن و تشیع را پاره كند و محبت و دوستی را ترویج دهد. نقل این خاطره میتواند برای مبلغینی كه در میان اهل سنت هستند و یا با محیطهایی كه برادران اهل سنت زندگی میكنند، ارتباط دارند، آموزهای ارزشمند باشد.
ایشان نقل میكنند: «در 19 جمادی الثانی سال 1371 هجری كه از زیارت مسجد الاقصی (بیت المقدس) مراجعت میكردم و عازم دمشق بودم، اول شب جهت اداء فریضه به مسجد جامع عمان در شرق اردن (كه مسجدی بسیار زیبا میباشد) وارد [شدم] . جامعه مسلمین اهل تسنن نماز مغرب را خاتمه داده، بعضی خارج و بعضی هم به اداء نوافل مشغول بودند. داعی هم به گوشه مسجد رفته، به اداء فریضه مغرب و عشا مشغول بودم.
پس از فراغت فریضه و نوافل، متوجه شدم كه بعضی از آنها به داعی سخت غضبناك اند؛ مخصوصاً عالمی در بالای سكوی مركز قرائت قرآن با چند نفری اشتغال به قرائت داشتند و شدیداً ناظر به حال داعی بودند. پس از خاتمه تعقیبات از مسجد خارج و به گاراژ رفته، منتظر حركت اتومبیل بودم. پس از صرف غذا صدای مؤذن مسجد كه اعلام نماز عشا را میداد، داعی را متوجه ساخت كه اگر حركت كردیم، ممكن است در راه اتومبیل توقف نكند و توقفی برای اداء نوافل شب فراهم نیاید، خوب است الحال كه فراغتی هست، برویم به مسجد تا اداء نوافل نموده، با خیال آسوده حاضر حركت باشیم. پس از تجدید وضو به مسجد رفته از درب بزرگ عمومی وارد نشدم، از درب گوشه غربی آخر شبستان بزرگ (كه مربع مستطیل است) وارد شده، در كنار یكی از ستونهای بزرگ كه جای خلوتی بود، به اداء نوافل مشغول شدم.
دیدم آن عالمی كه ساعتی قبل به قرائت مشغول و به داعی بد نظر بود، جمعیت را بعد از فراغ از نماز جمع كرده و در وسط آنها ایستاده، در اطراف شرك و مشرك صحبت میكند تا بعد از مقدماتی رشته سخن را كشانید به جایی كه با كمال حدّت و شدت گفت: «شما مسلمانان مسئولید. روز قیامت باید جواب دهید؛ برای آنكه خدا فرموده مشركین نجس هستند، آنها را به مسجد راه ندهید! ساعتی قبل یك مشرك بت پرست نجس به مسجد آمد و در حضور همه شما سجده به بت نمود. شما او را ترد نكردید. من مشغول قرائت بودم، شما مرده بودید! چرا نباید ازاله نجاست شرك از مسجد بنمایید و رافضی مشرك بت پرست را دفع كرده یا به قتل برسانید؟ چه آنكه مشرك در مسجد مسلمانان اگر بت پرستی كرد، قتلش واجب است.» چنان با حرارت خطابه و تحریك احساسات مردم بی خبر را نمود كه اگر من حاضر در آن محل بودم، قطعاً كشته میشدم.
بعد از اتمام خطابه، نصف جمعیت آمدند كه از درب آخر شبستان بیرون بروند. داعی در نماز وتر بودم، نشستم تا جلب نظر آنها نشود؛ ولی دفعتاً چشمشان به داعی افتاد، چنان در حال حمله اطرافم را گرفتند و با مشت و تك پا آزارم میدادند كه حساب نداشت. پیوسته خطاب میكردند: قُمْ یا مُشْرك! اُخْرُجْ یا مُشْرِك! از حیات به كلّی مأیوس بودم تا موقع تشهد كه گفتم: «اشهد اَنْ لا اله الا الله وحده لا شریك له و اشهد انَّ محمداً عبده و رسوله» اختلاف میان آنها افتاد. به هم میگفتند: «چگونه مشركی است كه شهادت به وحدانیت خدا و رسالت خاتم انبیا میدهد؟» دستهای میگفتند: «ما نمیدانیم، قاضی میگفت رافضی و مشرك است و البته قاضی غلط نمیگفت.» آنها در اختلاف و گفتگو بودند كه داعی سلام نماز داده، جانی گرفته با قوت قلبی جهت دفاع آماده و با نطق و خطابه مفصلی (به لسان عربی) كه اینك مجال بیانش نیست، آنها را مجاب و مغلوب و دوست خود نموده و آن قاضی را مرد مرموز معرفی كرد كه میخواهد از جهت تفرقه و جدایی مسلمانان وسیله قهر و غلبه بیگانگان ستمكار را بر مسلمین آماده و مهیا كند.
خلاصه از داعی عذر خواهی كرده، حتی تقاضای پذیرایی از داعی را جداً نمودند كه به عذر آنكه عازم حركت به دمشق هستم، تودیع و حركت كردم.» (14)
معرفی دو اثر از آثار سلطان الواعظین
1. شبهای پیشاور
از ره آوردهای ارزشمند مرحوم سلطان الواعظین شیرازی رحمه الله كتاب «شبهای پیشاور» است كه حاصل مناظرات ایشان با چند تن از علمای اهل سنت در پیشاور پاكستان بوده و ابتدا توسط ارباب جراید و مجلّات هند و سپس با تصرفاتی توسط مؤلّف به چاپ رسیده است. این اثر شریف شامل این مباحث است:
- فضایل اهل بیت علیهم السلام در كتب اهل سنت؛
- حسب و نسب مؤلف؛
- سؤال و جواب هارون و موسی بن جعفرعلیهما السلام؛
- در باب ذریه رسول الله صلی الله علیه وآله؛
- در مورد سفر سادات هاشمی به ریاست شاه چراغ و چگونگی شهادت آنها؛
- جواب اشكال تراشیهای مخالفین مذهب شیعه؛
- بررسی عقاید زیدیه، كیسانیه، قدّاحیه، غلات، امامیه؛
- اخبار خرافی؛
- بحث و بررسی شرك و نسبت آن به شیعه؛
- آداب زیارت؛
- بحث در اطراف امامت؛
- بحث در اطراف نبوت؛
- حدیث منزلت؛
- تهمتهای مخالفین به شیعیان؛
- بررسی اخبار ابو هریرة؛
- سیصد آیه در شأن حضرت علی علیه السلام؛
- مباحثات علمی و مناظرات دینی؛
- بررسی خلافت ابوبكر، عمر و عثمان؛
- وقایع مختلف در مورد فضیلت حضرت علی علیه السلام؛
- اشكال حدیث «حبّ علی حسنة»؛
- بررسی قیام امام حسین علیه السلام؛
- بررسی غدیر و سقیفة؛
- بررسی رفتار حضرت فاطمه علیها السلام.
بحثهای مختلف فراوان دیگری كه در این اثر شریف موجود است، برای هر طلبه طالبی كه میخواهد در مورد پذیرش مذهب تشیع، عالمانه تحقیق كند و دیگران را از این سفره گسترده الهی بهره مند سازد، به كار میآید.
دو نكته از كتاب شبهای پیشاور
به عنوان نمونه و به جهت معرفی بهتر كتاب ارزشمند شبهای پیشاور، دو مورد از پرسشها و یا بهتر بگوئیم ادعاهای اهل سنت نسبت به شیعیان از این كتاب نقل كرده و پاسخ مؤلف را نقل میكنیم.
1. آیا قیام امام حسین علیه السلام برای ریاست ظاهری بود؟
در پاسخ پرسش فوق در این كتاب آمده است:
«آیه تطهیر دلیل بر عصمت پنج تن آل عباست از ارجاس و پلیدیها و بدیهی است از اهم پلیدیها حب جاه و مقام و توجه به دنیای دنی است كه آیات و اخبار بسیاری در مذمت این دنیا یعنی علاقه به ریاست این دنیا روی هوای نفس مانند امرا و سلاطین و طلاب آنها، از رسول اكرم صلی الله علیه وآله و ائمه طاهرین علیهم السلام رسیده تا آنجا كه پیغمبرصلی الله علیه وآله میفرماید: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ كُلِّ خَطیئَةٍ.»
پس قطعاً ابا عبد الله الحسین علیه السلام حبّ جاه و ریاست دنیا را طالب نبوده و برای چنین ریاست فانیه جانبازی نكرده و اهل بیت خود را به اسارت نداده و اگر كسی با علم به این معنی، آن حضرت را دنیا طلب بخواند، حتماً منكر قرآن مجید گردیده است.»
سپس نویسنده محترم به بیان دلائل ملموس تری میپردازد. به این شرح كه:
«اولاً قیام حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام علیه یزید پلید اگر جنبه جاه طلبی و ریاست داشت، نبی مكرم صلی الله علیه وآله امر به یاری آن حضرت نمیكرد؛ چنان كه اخبار بسیاری از طرق اهل سنت در این باب رسیده كه به یكی از آنها اكتفا میكنیم:
شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 60 «ینابیع المودة» از تاریخ بخاری و بغوی و ابن المساكین و... غیر هم نقل میكند از أنس بن حارث بن بعیة كه گفت: شنیدم از رسول اكرم صلی الله علیه وآله كه فرمود: «إِنَّ ابْنِی هَذَا یعْنِی الْحُسَینَ یقْتَلُ بِأَرْضٍ یقَالُ لَهَا كَرْبَلَا فَمَنْ شَهِدَ ذَلِكَ مِنْكُمْ فَلْینْصُرْهُ فَخَرَجَ اَنَسُ بْنُ الْحَارِثی اِلَی كَرْبَلَا فَقُتِلَ بِهَا مَعَ الْحُسَینِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ وَ مِمَّنْ مَعَهُ؛ به درستی كه این پسر من حسین كشته میشود در زمین كربلا. پس هر كس از شما آن روز حاضر باشد، باید او را یاری كند. [آن گاه نوشته است:] انس بن حارث به سوی كربلا رفت [و به دستور پیغمبر عمل كرد] و با ابا عبد الله الحسین كه خداوند از او و همراهانش راضی باشد، كشته شد.»
پس معلوم میشود قیام آن حضرت در كربلا قیام به حق بوده، نه حب ریاست مشئوم.
از اینها گذشته، اگر معترضین فكر كنند، از خود عمل و حركت آن حضرت تا شهادت و اسیری اهل بیت طهارت، حق و حقیقت ظاهر و هویدا میباشد؛ زیرا اگر فردی در مملكتی حب ریاست داشته باشد و بخواهد بر دولت خروج كند، هرگز، با عیال و اطفال حركت نمیكند؛ اطفال صغیر و زن حامله و بچه شیرخوار با خود نمیبرد، بلكه تنها و منفرد و با یك عده زبده سواران كاری حركت میكند. پس از آنكه بر دشمن غالب [شد] و محور كار به دستش آمد و روزگار بر وفق مرادش شد، آن گاه عیالاتش را میطلبد.
حركت دسته جمعی حضرت ابا عبد اللّه علیه السلام با عیالات و اطفال صغیر خود، دلیل كامل است كه آن حضرت به قصد ریاست و خلافت ظاهر و غلبه بر خصم نیامده و اگر چنین قصدی داشت، قطعاً به سمت یمن میرفت كه همه از دوستان خود و پدر بزرگوارش و ثابت قدم در ارادت بودند. آنجا را مركز كار قرار داده، آن گاه با تجهیزات كامل حملات خود را شروع میكرد.
ولی خود آن حضرت میدانست كه وسیله غلبه ظاهری فراهم نمیشود؛ لذا حركت آن حضرت با هشتاد و چهار زن و بچه برای یك نتیجه نهایی اساسی بود؛ چون كه امام میدید شجره طیبه لا اله الّا اللّه را كه جدّ بزرگوارش خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله با خون جگرها غرس و آبیاری او را با خونهای شهداء بدر و احد و حنین كرد و به دست باغبانی مانند علی بن ابی طالب علیه السلام سپرد كه از او نگه داری كند؛ ولی به واسطه خارج كردن باغبان عالم دانا با ظلم و تعدّی و تهدید به شمشیر و قتل و آتش و كوتاه كردن دست او از آبیاری شجره طیبه، اساس و بنیان باغ توحید و نبوت رو به نابودی میرفت، لذا قطعاً آبیاری شجره طیبه و درخت شریعت بایستی با خونابههای قومی قوی شود؛ لذا دست بهترین جوانان و اصحاب و اطفال صغیر خود را گرفت. برای قربانی (آبیاری شجره طیبه لا اله الّا اللّه) به سمت كربلا حركت كرد.» (15)
2. آیا نذرهایی كه شیعیان میكنند، شرك است؟
در پاسخ به این پرسش، در كتاب شبهای پیشاور آمده است:
«در تمام رسائل عملیه فتاوای جمیع فقهای شیعه است كه چون نذر بابی از ابواب عبادات است، در التزام به عملی برای خدا حتماً در موقع نذر بایستی دو شرط منظور گردد كه اگر یكی از آن دو نباشد، نذر منعقد نمیشود؛ اول نیت مقارن با عمل؛ دوم صیغه به هر لسانی باشد.
همین كه مسلمان فهمید كه نذرش صورت حقیقت پیدا نمیكند، مگر به وجود این دو شرط، سعی میكند اول معنای این دو شرط و چگونگی آنها را بفهمد و بعد نذر كند.
وقتی در مقام سؤال از فقیهی یا مطالعه رسالهای بر آمد، میفهمد كه اولاً باید نیت در تمام عبادات، مخصوصاً در نذر للّه و فی اللّه و طلباً لمرضات الله باشد. پس نیت برای غیر خدا به كلی از بین میرود. شرط دوم كه تتمیم شرط اول و تثبیت كننده آن میباشد، آن است كه نذر كننده حتماً باید در موقع نذر صیغه بخواند و در صیغه تا نام خدا نباشد، صیغه جاری نمیشود.
مثلاً میخواهد نذر روزه بكند، باید بگوید: «لِلَّهِ عَلَی أَنْ أَصُوم.» یا میخواهد ترك شرب كند، باید بگوید: «لِلَّهِ عَلَی اَنْ اَتْرُكَ شُرْبَ الْخَمْرِ.» و به همین طریق است تمام نذورات.
و چنانچه اجرای صیغه عربی برای فارسی زبان یا هندی زبان یا غیر آنها میسور نباشد، میتواند به زبان خود اهل هر قوم و ملت اجرای صیغه بكند؛ به شرط آنكه معنای آن مرادف با صیغه مزبوره باشد. و اگر در نیت غیر خدا باشد یا دیگری را از زنده یا مرده با نام خدا داخل كند، خواه نام پیغمبر یا امام یا امام زاده باشد، قطعاً آن نذر باطل است و اگر عمداً از روی علم این عمل را بكند مشرك است؛ چه آنكه صریحاً در آیه مذكوره فرماید: «وَ لا یشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً.» (16)
البته بر اهل علم لازم است كه بی خبران را بفهمانند كه نذر باید حتماً به نام خدا و برای خدا باشد؛ چنان كه وعاظ و مبلغین پیوسته انجام وظیفه میكنند.
فقهای شیعه عموماً بیان دارند كه نذر برای هر زنده یا مرده و لو پیغمبر وامام باشد، باطل است و اگر عالماً بنماید، مشرك است. نذر را باید برای خدا بنمایند؛ ولی در مصرفش مختارند به هر جا قرار بدهند. مثلاً نذر میكنند گوسفندی برای خدا به فلان سید ذریه رسول اللّه صلی الله علیه وآله یا عالم یا یتیم یا فقیری بدهند، عیب ندارد.
ولی اگر نذر كند برای پیغمبر یا امام یا امام زاده یا عالم یا یتیم و بینوا، حتماً باطل است و اگر از روی علم و تعمد باشد، قطعاً شرك است.» (17)
«ما شیعیان، آل محمدصلی الله علیه وآله را مستقل در حل و عقد امور نمیدانیم، بلكه آنها را عباد صالحین و واسطه فیض از مبدأ فیاض میدانیم و توسل ما به آن خاندان جلیل بر حسب دستور رسول اكرم صلی الله علیه وآله میباشد كه در بسیاری از اخبار امر فرموده كه برای نجات از مهالك، متوسل به عترت و اهل بیت من شوید! حضرت فاطمه علیها السلام در ابتدای خطبه فدكیه میفرماید: «وَ اَحْمَدُ اللَّهَ الَّذِی لِفَطَمَتِهِ وَ نُورِهِ یبْتَغِی مَنْ فِی السَّمَواتِ وَ الْاَرْضِ اِلَیهِ الْوَسیلَةَ وَ نَحْنُ وَسِیلَتُهُ فِی خَلْقِهِ؛ (18)
حمد میكنم خدای را كه از پرتو نور عظمتش اهل آسمانها و زمین وسیلهای به سوی او جستجو میكنند. و ماییم وسیله او در میان خلق.»
مرحوم سلطان الواعظین به بسیاری از مسائل مبتلی به مبلغین و مردم در مورد مسائل دینی توجه داشته و به حل شبهات وارده پرداخته است. بنابراین، علاقه مندان میتوانند با مطالعه این اثر شریف به اطلاعات خود بیفزایند و عالمانه با مسائل دینی برخورد كنند.
2. صد مقاله سلطانی
كتاب ارزشمند دیگری كه از مرحوم سلطان الواعظین شیرازی رحمه الله به یادگار مانده است و شایسته است مورد توجه و مداقه قرار گیرد، اثر شریف و گرامی «صد مقاله سلطانی» است.
این اثر همان طور كه از نامش پیداست، به صورت مقالات، توسط مؤلف محترم در روزنامه دینی «پرچم اسلام» به مدیریت دكتر سید عبد الكریم فقیهی شیرازی، منتشر میشد و بعدها حسب الامر مراجع بزرگ دینی و تقاضای دوستان علم و ادب و دین برای اثبات حق و درك عموم، به صورت كتاب با عنوان «صد مقاله سلطانی» به چاپ رسید. عنوان فرعی آن «راهنمای یهود و نصاری و مسلمین در معرفت به تورات و انجیل و قرآن مجید» میباشد. (19)
و گزاف نیست اگر گفته شود كه این اثر، از اولین آثار تطبیقی میباشد كه منتشر شده است. بعضی از مقالات آن برای آشنایی بیشتر خوانندگان به شرح زیر معرفی میشود:
قوانین و احكام انبیا راهنمای بشر است؛ امتیاز بشر به عقل است؛ روش انتخاب دین؛ تولد حضرت موسی علیه السلام و موضوعاتی پیرامون آن حضرت؛ مقدمهای در توحید و صفات ثبوتیه و سلبیه خداوند؛ مقدمه در وجوب عصمت انبیا و نقد تحریفاتی در مورد فرزند حضرت داودعلیه السلام و حضرت عمران علیه السلام و...؛ امتیاز بشر نسبت به حیوانات؛ ویژگیهای دعوت انبیا؛ در مورد حضرت موسی علیه السلام و موضوعات همگن؛ در مورد اسناد انجیل؛ اختلاف اقوال و احوال راویان اناجیل؛ اختلاف اناجیل و عقیده تثلیث؛ بعثت رسول اكرم صلی الله علیه وآله و معجزات آن حضرت؛ معراج و قرآن و....
و همچنین موضوعات بكر و اندیشمندانه دیگری كه میتواند اطلاعات گرانبهایی به همه خوانندگان ارائه كند.
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) اختران تابناك یا كشف الكواكب، حاج شیخ ذبیح الله محلاتی، تصحیح محمد جواد نجفی، كتابفروشی اسلامیة، 1349 ش، ص 491.
2) همان (با تلخیص) .
3) همان.
4) ر. ك: تقویم قدسی، 1383، به كوشش و اشراف علی اكبر الهی خراسانی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
5) همان، ص 93.
6) همان.
7) همان.
8) در صورتی كه یك دور كتاب شبهای پیشاور را تورق كنید، به این سیره حسنه مرحوم سلطان الواعظین رحمه الله به كرات برخورد خواهید كرد.
9) منظور خود مؤلف، سلطان الواعظین شیرازی است.
10) شبهای پیشاور، ص 97.
11) همان، ص 270.
12) همان، ص 715.
13) همان، ص 965.
14) همان، صص 224 - 225، پاورقی.
15) همان، صص 535 - 538.
16) كهف / 110.
17) شبهای پیشاور، صص 211 - 213.
18) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 79، به نقل از: شبهای پیشاور، ص 219.
19) ر. ك: صد مقاله سلطانی، سلطان الواعظین شیرازی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی، چ دوم، بی تا.
مصلح بیدار (علامه سید عبد الحسین شرف الدین عاملى)
اشاره
نوشتارى كه پیش روى شما است، شرح اجمالى زندگانى پر تب و تابِ علمى و مبارزاتى عالم و متفكّر جهان اسلام و مصلح عظیم تشیع در قرن چهاردهم هجرى، حضرت آیت اللّه علّامه «سید عبد الحسین شرف الدین موسوى عاملى»رحمه الله است. در این سطور سعى شده است بخشى از آرمانهاى مقدّس و ابعاد گسترده شخصیت علمى، اعتقادى، اخلاقى، سیاسى و اجتماعى آن بزرگ مرد ارائه گردد.
نسب و ولادت
سید عبد الحسین، فرزند سید یوسف شرف الدین موسوى عاملى است. مادرش بانوى بزرگوار، زهرا صدر دختر مرحوم آیت اللّه سید هادى صدر، فرزند سید محمّدعلى و خواهر مرجع تقلید نامى، سید حسن صدر بوده است. نسب پاك و درخشان او با 31 واسطه به ابراهیم المرتضى بن موسى بن جعفرعلیهمالسلام مىپیوندد. (1)
علّامه شرف الدین در سال 1290 ه. ق در شهر مذهبى كاظمین متولّد شد. (2) وى در دامان پرمهر مادرى پاكدامن و مهربان و تحت نظارت پدرى عالم و روحانى، پرورش یافت. یك ساله بود كه پدرش سید یوسف تصمیم گرفت براى گذراندن مراحل عالى تحصیل، به نجف اشرف مهاجرت كند؛ بنابراین، تنها فرزندش عبد الحسین را برداشته، با اهل و عیالش همراه كاروانى راهى كوى یار و كعبه آمال دلهاى حقطلب، نجف اشرف شدند.
در آن شهر ولایت، عبد الحسین، رشد و نمو كرد. (3) در شش سالگى به مكتبخانه رفت و در هفت سالگى مىتوانست قرآن را با صوتى دلنشین و لحنى زیبا قرائت كند و این امر موجب امیدوارى پدر و مادرش نسبت به آینده او شد. (4)
تحصیلات
سید عبد الحسین پس از بازگشت با پدرش از نجف به جبل عامل، دوران تحصیلات مقدماتى و ابتدایى را در آنجا آغاز نمود و در محضر والد دانشمند خود، تعلیم علوم مقدماتى را به پایان برد و سطوح را نزد شیخ باقر حیدر، سید محمّد صادق اصفهانى و شیخ على بن شیخ باقر بن صاحب الجواهر آموخت. (5)
هفده ساله بود كه با دختر عموى خود ازدواج كرد و براى تكمیل تحصیلات خویش به عراق روانه گردید و پس از طى تحصیلات سطوح عالیه، در حوزه درسى فقها و مراجع عظام و عالیقدر در شهرهاى مختلف به طلب علم نشست، كه از جمله ایشان مىتوان به شیخ حسن كربلایى (متوفى 1322 ه. ق)، شیخ محمّد طه نجف (متوفى 1322 ه. ق)، آخوند ملا محمّد كاظم خراسانى (متوفى 1329 ه. ق) سید محمدكاظم یزدى (متوفى 1337 ه. ق) سید اسماعیل صدر (متوفى 1338 ه. ق) شیخ فتح اللّه شریعت اصفهانى (متوفى 1339 ه. ق) و سید حسن صدر (متوفى 1354 ه. ق) اشاره نمود. (6)
32 ساله بود كه به مقام عالى اجتهاد نایل آمد و با دریافت چندین اجازه اجتهاد، مجدداً روانه جبل عامل گشت و با استقبال پرشور علما و بزرگان آن سامان مواجه شد. وى به اتّفاق پدر و برادر دانشمندش، حوزه علمیهاى در آنجا تشكیل داد؛ ولى مدتى نگذشت كه پدر و اندكى بعد برادر خود را از دست داد.
زمان زیادى نگذشت كه مردم جبل عامل رهبر واقعى و راهنماى حقیقى خویش را شناختند و با معظم له در اقدامات اصلاحىاش اعلام همكارى نمودند. (7)
ویژگیهاى اخلاقى
زندگى او براساس قرآن كریم، روایات اخلاقى و سیره عملى ائمه طاهرینعلیهمالسلام و علماى صالح سلف طرحریزى شده بود. در این مقال، اشارهاى اجمالى به ویژگیهاى اخلاقى و صفات حمیده و پسندیده معظم له خواهیم داشت:
اخلاص
اخلاص علّامه شرف الدین زبانزد خاص و عام بود، تا آنجا كه نواده ایشان، استاد سید حسین شرف الدین در اینباره مىنویسد:
«مدرسهاى بود در صور كه مخالفان سیاسى پدر بزرگ آن را اداره مىكردند. هنگامى كه بچه بودم، یك روز عصر به نزدیك آن مدرسه رفتم و چند سنگ پرتاب كردم كه موجب شد زیانهایى اندك به مدرسه وارد آید و این بدان علّت بود كه من تحت تأثیر درگیریهاى سیاسى قرار گرفته بودم كه میان پدر بزرگ و مخالفانش در رابطه با مدرسه پیش آمده بود. همان شب پس از نماز عشا به خانه ما آمد. من با خوشحالى پیش دویدم. او مرا از آن كار شدیداً باز خواست كرد و گفت: مشكلات سیاسى من در ارتباط با دین است. من با مخالفان سیاسى خود براى خدا درگیر مىشوم؛ اما آنان براى منافع شخصى خود مشكلآفرینى مىكنند. من مدرسه جعفریه را تأسیس كردم تا فرزندان خود و مردم را از مدارس تبشیرى مسیحى نجات دهم، بهویژه فرزندان بینوایان و ناتوانان را. و به همین دلیل مدرسه را مجّانى قرار دادم. مخالفان من نیزهمین كار را كردهاند؛ اگر چه براى رقابت من، یعنى آنان نیز مدرسهاى درست كردهاند براى طبقات پایین شیعه. حالا اگر من بتوانم آنان را به راه صواب بكشانم و برنامه مدرسه جعفریه را در آنجا هم پیاده كنم، چه بهتر! و اگر این كار را نتوانم، چون آنان مىخواهند با من رقابت كنند، ناچارند راه مرا در پیش گیرند و مدرسه خود را مانند جعفریه اداره كنند و دراین صورت كارى كه مورد رضاى الهى است، انجام گرفته. چه به دست من انجام یابد یا به دست مخالفان من.» (8)
مهمان دوستى
هرگاه میهمانى بر او وارد مىشد، خصوصاً اگر از دانشمندان بود، بسیار به آنان احترام مىگذاشت و گاهى كه آب لوله كشى در قسمت بیرونى منزل [محل سكونت مهمانان] قطع مىشد، او شخصاً آفتابه را آب مىكرد و در دسترس مهمان قرار مىداد. (9)
طبع بلند
در مورد بلندطبعى علامه شرف الدین، از فرزند وى، حجة الاسلام حاج سید عبد اللّه شرف الدین داستانى نقل شده كه در كتاب ادیب مشهور محمّد على الحومانى به نام «من یسمع» آمده است:
«ملك فیصل توسّط رییس دربارش احسان البكر الجابرى مبلغ 5 هزار لیره مصرى براى سید شرف الدین فرستاد؛ اما ایشان ضمن رد آن فرمود: من براى پول جهاد نكردم. فیصل هم گفته بود: من تا به حال آدمى به این بلندطبعى ندیدهام.» (10)
اهتمام به امور طلّاب
در ابتداى ورود علامه به لبنان كه مصادف با جنگ جهانى اوّل بود، حكومت عثمانى بخشنامهاى صادر كرد كه هر كس توانایى حمل اسلحه دارد، باید وارد نظام شود و از این حكم، فقط آن دسته از علماى دینى معاف بودند كه نامشان در دفاتر دولتى ثبت بود و این استثنا فقط شامل علماى سنّى و مسیحى مىشد؛ زیرا علما و طلّاب شیعى دفترى نداشتند و كسى هم نبود كه نام آنان را در جایى به ثبت رسانیده باشد. معظم له در این باره اقدام كرد و كوشید تا اینكه ازطرف باب عالى عثمانى در استانبول فرمانى براى معاف بودن علما و طلّاب شیعه صادر شد. (11)
از دیگر خصوصیات اخلاقى آن مجاهد نستوه و فقیه ژرفنگر كه اسوه اخلاق آن زمان بود، مىتوان به موارد ذیل اشاره كرد:
1. احترام به تمام طبقات اجتماعى و سلوك مناسب با آنان؛
2. دستگیرى از افراد بىبضاعت و كوشش براى رفع دردها و مشكلاتشان؛
3. عفو و چشمپوشى از كسانى كه به وى بدى مىكردند؛
4. تشویق نوجوانان به تحصیل و خودسازى و كوشش براى متدین بار آوردن آنان؛
5. در بزرگداشت اهل علم، اهل قلم و شاعران، زبانزد خاص و عام بود؛
6. به ایرانیان سخت علاقمند بود؛ چون آنان را پشتیبان واقعى تشیع مىدانست؛
7. تواضع فوق العادهاى داشت و خود را همیشه اقلّ خَدَمَةِ الدین الاسلامى و سدنة المذهب الامامى معرّفى مىكرد؛ (12) و از نشانههاى فروتنىاش این بود كه به حرفهاى عوام الناس نیز دقیقاً گوش مىداد و احساس خستگى نمىكرد؛
8. در امر به معروف و نهى از منكر جدیت داشت و با متخلّفان و اهانتكنندگان به مقدّسات عملاً و به سختى برخورد مىكرد؛
9. حقگو و حق طلب بود؛
10. دور اندیش و تیزهوش بود و مردم را به كار خیر ترغیب مىكرد؛
11. هرگز به هم بحثهاى خود فخر نمىفروخت.
علّامه در زبان دیگران
عظمت روحى و اخلاقى و موقعیت علمى این فقیه سربلند، آگاه، متفكر پرتلاش زمان و مجاهد همیشه در پیكار به حدّى بود كه دوست و دشمن را یاراى انكار آن نبوده و نیست. در این مقال، ما به سخنان بزرگان و سرودههاى شعرى برخى شاعران در وصف او مىپردازیم:
آیت اللّه العظمى بروجردىرحمه الله، ایشان را فخر عالم اسلام دانسته، فرمودهاند: «قدرت بیان و نثر شیواى مرحوم سید شرف الدین و متانت وقوه استدلال او كم نظیر بود.» (13)
آیت اللّه العظمى امام خمینىرحمه الله بعد از شنیدن خبر ارتحال او، ضمن تعطیل كردن درس فرموده بودند: «هشام بن حكم زمان ما از دنیا رفت.» (14)
مرحوم آیت اللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى، علّامه شرفالدین را داراى شرایط مرجعیت مطلق شیعه مىدانست و خطاب به او گفت: «حوزه علمیه نجف محتاج شما است. به آنجا بیایید و امورى را كه به من مربوط است [امور مرجعیت كلّ جهان تشیع] متصدى شوید.» (15)
مرحوم آیت اللّه العظمى سید محسن حكیم، ایشان را منبع رحمت و احسان معرّفى مىنمود و مىفرمود: «سید شرف الدین منبع رحمت و احسان بود و همگان از رحمت و احسان او بهرهمند مىشدند.» (16)
علامه امینىرحمه الله مىفرمود: «شرف الدین یكى از قلّههاى رفیع تشیع است و یكى از درفشهاى افراشته اسلام. او در این روزگار نماینده عظمت سادات و بنى هاشم است. شیعه را مىسزد كه به شرف الدین افتخار كند و به دانش سرشار و شرف تابان و پارسایى عمیق و منطق فصیح و تبلیغات سودمند او.» (17)
همچنین ایشان، آن دانشمند آگاه را مصلح كبیر لقب داد و فرمود: «مصلح كبیر، آیت اللّه سید عبد الحسین شرف الدین عاملى... شخصیتى كه مورد توجّه و ستایش امّت اسلامى است، پیوسته جهت اصلاح امّت و تبلیغ اسلام، راهگشاى مسلمانان بوده و فداكارى شایسته نموده است. خدا او را جزاى خیر دهد.» (18)
محدّث قمىرحمه الله مىنویسد: «سید جلیل، عامل فاضل، محدّث كامل، آقا سید عبد الحسین بن شریف یوسف بن جواد بن اسماعیل بن محمّد شرف الدین كه صاحب مصنّفات فائقه و مؤلفات نافعه جلیله است... و من در بیروت به خدمت این سید شریف رسیدم. ادام البارى بركات وجوده الشریف و اعانة نصرة الدین الحنیف.» (19)
مرحوم حضرت آیت اللّه سید ابو القاسم خویى درباره علامه شرف الدین - كه دو بار او را ملاقات كرده بود (20) - چنین مىفرمود: «در اخلاق نیكوى او، عظمتى بىنظیر دیدم. حضور ذهنى شگفتانگیز در مسائل علمى داشت... . هیچ كس از جهاد او در راه عزّت و عظمت اسلام بىخبر نیست. شرف الدین به بهترین روش از شریعت اسلام دفاع كرد و مذهب جعفرى را یارى نمود و امّت اسلامى را به اصلاح و سازندگى فراخواند. خدایش جزاى خیر دهد.» (21)
سفرهاى زیارتى
علامه شرف الدین در حوالى سال 1328 ه. ق به مدینه منوّره سفر كرد و مرقد مطهّر پیامبرصلىاللهعلیهوآله و ائمه بقیععلیهمالسلام را زیارت نمود. در سال 1340 ه. ق از طریق دریا به زیارت حج بیت اللّه نائل آمد و اقامه نماز جماعت مسلمانان در مسجد الحرام را عهده دار شد و در سال 1355 ه. ق مشاهد مشرّفه عراق را زیارت كرد. سپس به منظور زیارت حضرت رضاعلیهالسلام رهسپار ایران شد. 25 روز در ایران بود و در قم بر آیت اللّه سید صدر الدین صدر خاله زاده خود وارد گردید و 4 روز در این شهر ماند و در مشهد 5 روز در منزل آیت اللّه قمى اقامت گزید. معظّم له در مسیر حركت خود در همه شهرها مورد استقبال قرار گرفت و مذاكرات علمى میان ایشان و سایر دانشمندان موجب اذعان آنان به مراتب علمى سید شرف الدین گردید. (22)
نمونهاى از كلمات قصار علّامه شرف الدین
آن عالم ربّانى، مواعظ و پندهاى بسیارى را در قالب سخنرانیهاى گوناگون براى مردم به یادگار گذاشت كه به دو نمونه از آنها اشاره مىكنیم:
1. ایشان درباره جدایى شیعه و سنى فرموده است: «فَرَّقَتْهُما السِّیاسَةُ فَلْتَجمَعْهُما السِّیاسَة؛ یعنى شیعه و سنّى را از روز نخست، سیاست و مطامع سیاسى از هم دور كرد، و اكنون باید سیاست و مصالح سیاسى اسلام و مسلمین آنها را كنار هم گرد آورد.» (23)
2. «لا ینْتَشِرُ الْهُدى الَّا مِنْ حَیثُ اِنْتَشَرَ الضَّلال؛ (24) یعنى از همان جا كه گمراهى انتشار یافته است، باید هدایت انتشار یابد.»
مبارزات
سید شرف الدین، هم با مستكبران محلّى و مخالفان اسلام در منطقه مبارزه كرد و هم با استعمار مقابله نمود. مبارزات او با استعمار فرانسه و در راه استقلال لبنان مشهور است. ترور نافرجام سید به وسیله ابن حلّاج به دستور فرانسه نیز در همین راستا بود.
مشكلات سختى كه استعمار فرانسه همواره در راه سید شرف الدین ایجاد مىكرد، او را واداشت به دمشق مهاجرت نماید؛ ولى سپاه فرانسه در راه كمین كرده بودند كه از این سفر سید ممانعت به عمل آورند و چون در این راه توفیق پیدا نكردند، خانه او را در شُحُور به آتش كشیدند و منزل دیگرش را در صور پس از غارت، مصادره كردند و كتابخانه او را به آتش كشیدند كه تألیفات خطّى بسیارى از او در این حریق سوخت. (25)
سید شرف الدین با تحمّل همه مشكلات خود را به دمشق رساند و در آنجا مبارزان و دانشمندان دور او جمع شدند و وى با خطابههاى آتشین خود آنان را به وظایف خطیرشان آگاه ساخته، لزوم برخورد جدّى با استعمارگران فرانسه را پیشنهاد كرد و به دنبال اقدامات آنان، فرانسه سران نهضت را به فلسطین تبعید نمود. (26)
سید شرف الدین پس از چند ماه به مصر سفر كرد و شخصیت چند بعدى او باعث شد كه بلافاصله بزرگان مصر او را دریافته و به دیدارش بشتابند.
در اواخر سال 1338 ه. ق به یك آبادى در فلسطین به نام عَلْما كه در نزدیكى جبل عامل قرار داشت، مهاجرت نمود و خانهاش محل رفت و آمد مردم شد. دولت فرانسه پس از یك سلسله مذاكرات و وساطتِ علامه سید محمّد صدر، موافقت كرد كه سید شرف الدین و دیگر تبعیدیها، به جبل عامل بازگردند. پس از بازگشت تمام تبعیدیها، وى به جبل عامل بازگشت و مردم با مراسمى پرشور و بىسابقه از او استقبال نمودند. (27)
معظم له در مقابل جنبشهاى آزادى خواهى كه در جهان غرب و اسلام اتفاق مىافتاد، موضع مثبتى اتخاذ مىكرد و در این راستا جنبش مصر و ملّى كردن كانال سوئز و جنبش ملى شدن صنعت نفت ایران را تأیید و با رهبران جنبشهاى آزادى خواه تماس داشت و از آنان حمایت مىنمود.
یكى دیگر از مبارزات سید شرف الدین، مبارزه با فئودالیسم حاكم بر لبنان در آن روزگار بود. وى در برابر زمینداران مقاومت و آنان را محكوم مىنمود. در ادامه برخى از مبارزات این عالم الهى را به صورت مبسوطتر بیان مىكنیم.
الف. مبارزه با فئودالیسم
علامه شرف الدین، یكى از مرزبانان حماسه آفرین میدان عدالت و سنگر مبارزه با ظلم بود. گویى روح عدالت پرور و ظلم ستیز جدّش، امام علىعلیهالسلام در او تجلّى یافته بود. وقتى از نجف اشرف به جبل عامل بازگشت و زعامت دینى خود را آغاز كرد، با اوّلین نمودهاى ریشهدار ظلم در جبل عامل، یعنى نظام بهرهكشى «فئودالیسم» به مبارزه برخاست. در برابر مالكان زالو صفت و زمینداران استثمارگر كه خون دهقانان مسلمان و محروم را به شیشه مىكردند و در مقابل مزد ناچیزى، كارهاى طاقت فرسایى از آنان مىكشیدند و روز به روز بر بدبختى و فقر آن بیچارگان دامن مىزدند و خود در بهترین شهرها و روستاها، با برخوردارى از امكانات رفاهى فراوان، به عیش و نوش پرداخته و با خوشگذرانى روزگار مىگذراندند، مردانه قد علم كرد و سالها با این نظام درگیر شد. (28)
علامه شیخ مرتضى آل یاسین نجفى كه از عالمان آگاه شیعه در این عصر به شمار مىرود، درباره درگیرى شرف الدین با فئودالها مىنویسد: «شرف الدین، در جبل عامل، زندگى جدیدى را آغاز كرد. درباره امور دینى و شعائر اسلامى سختگیرى مىكرد؛ اما در اخلاق و رفتار، ملایم بود. در دفاع از حق، قدرت نشان مىداد؛ اما در برابر مردم ضعیف و ناتوان، با رفق و مدارا رفتار مىنمود. در آن روزگار در لبنان زمیندارى ناهنجارى وجود داشت. تودههاى مردم، در برابر مالكان، اختیارى از خود نداشتند و براى زندگى، معنایى جز بردگى نمىدانستند.
مالكان و توانگران نمىگذاشتند كه آنان مفهوم والاترى از زندگى درك كنند. زندگى تودههاى مردم محروم، زیر پاى جبّاران و طاغوتیان پایمال شده بود. چون شرف الدین در آنجا استقرار یافت، نتوانست آن نظام خردكننده و آن استبداد استثمارگر را قبول كند و در برابر بر باد رفتن حقوق محرومین ساكت بماند... .
شرف الدین، آن نظام نحس را محكوم كرد و با آنان وارد سختترین مبارزات شد. قدرتمندان و بهرهكشان جبّار در برابر او ایستادند و همه امكانات خویش را براى شكستن او به كار گرفتند و در این راه از هیچ كوششى دریغ نكردند؛ اما سرانجام مرد حق پیروز شد و كوششهاى آنان همه تباه گشت.» (29)
ب. همراهى با جنبشهاى آزادىخواه
حضرت آیة اللّه علامه شرف الدین، جنبشهایى را كه در جهان اسلام و عرب به وقوع مىپیوست، پیگیرى مىنمود و موضعى مناسب در مقابل هر كدام اتخاذ مىكرد. رهبران این جنبشها را نیز به خوبى مىشناخت و با روشنفكران و مطّلعان درباره مسائل سیاسى در این جنبشها و نهضتها به بحث و گفتگو مىپرداخت. از جمله این جنبشها، ملّى شدن كانال سوئز در مصر و ملّى شدن صنعت نفت در ایران بود.
شرف الدین هر دو جنبش را به دلیل آنكه به نفع مسلمانان و به ضرر استعمارگران بود، تأیید كرد و به طرفدارى از آنها برخاست. جنبش عربى مصر و ملّى شدن كانال سوئز كه در سال 1956 م. اتفاق افتاد و از حركتهاى امیدآفرین در جهان اسلام بود، مورد قبول و دفاع همه آزادىخواهان و بیدار دلان با وجدان، از جمله علامه شرف الدین بود. ملّى شدن صنعت نفت در ایران نیز كه در سال 1329 ه. ش اتفاق افتاد، به دلیل اطلاع شرف الدین از ماهیت آن و اهداف و رهبران آن، از جمله آیت اللّه سید ابو القاسم كاشانى و آرمانهاى او، مورد تأیید و پشتیبانى وى قرار گرفت. (30)
خدمات علمى و تألیفات
با وجود اشتغالات بسیار اجتماعى و سیاسى كه بیشتر وقت شرف الدین را اشغال كرده بود، ایشان از نوشتن كتب ارزنده و روشنگر غفلت نمىكرد. او كتب زیر را از خود به یادگار گذاشت كه همه حاوى بهترین و كاملترین مطالب در زمینههاى مختلف دینى و علمى است:
المراجعات؛ الفصول المهمة فى تألیف الأمّة؛ الكلمة الغرّاء فى تفضیل الزهراعلیهاالسلام؛ فلسفة المیثاق و الولایة؛ اجوبة موسى جارا؛ مسائل فقهیة؛ ابو هریرة (در زمینه معرفى صحیح بازرگان حدیث، ابو هریره و نشان دادن مقدار اعتبار احادیثى كه از او نوشته شده است، مىباشد.)؛ المجالس المفاخرة؛ كتاب كلمة حول الرؤیة؛ النص والاجتهاد؛ ثبت الاثبات فى سلسلة الرواة؛ الى المجمع العلمى العربى؛ بغیة الراغبین؛ مؤلفوا الشیعة فى صدر الاسلام؛ زینب الكبرى.
عروج به سوى معبود
صبح روز شنبه 8 جمادى الثانى سال 1377 ه. ق، آن شعله فروزان و آن چشم همیشه بیدار، پس از 87 سال درخشش خیره كننده، خاموش گشت و قلبى كه مظهر شجاعت، كرامت، حكمت و عطوفت بود و همیشه براى عدالت مىتپید، در سینه خاك آرام گرفت.
جسد مطهّر او در بیروت تشییع رسمى شد و پس از آن به بغداد حمل گردید و در بغداد و كاظمین (محل ولادتش) تشییع شد. سپس در كربلاى معلّى با اشك و آه و سوز و ناله شیعیان داغدار تشییع و قبل از غروب آفتاب، جنازه به نجف اشرف رسید. در آنجا نیز تشییع بىسابقهاى صورت گرفت و در حجره مجاور آرامگاه آیت اللّه سید محمدكاظم یزدى در سمت جنوبى صحن مطهّر علوى به خاك سپرده شد.
پینوشــــــــــــتها:
1) اعیان الشیعه، ج 1، ص 197 - 199؛ حیاة الامام شرف الدین، شیخ احمد قبیسى، بیروت، چاپ اوّل، ص 31؛ بغیة الراغبین فى آل شرف الدین، علّامه شرف الدین، نسخه خطّى، ص 20.
2) الامام السید عبدالحسین شرف الدین قائد فكر و علم و نضال، شیخ عبد الحمید الحرّ، بیروت، 1972 م، ص 13؛ المراجعات، علّامه شرف الدین، مقدمه شیخ مرتضى آل یاسین، چاپهاى مختلف، مقدمه، ص 5.
3) شرف الدین عاملى، چاووش وحدت، مصطفى قلىزاده، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، قم، چاپ اوّل، بهار 1372 ه. ش، ص 28 - 30.
4) نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد، چاپ دوم، ج 3، ص 1081.
5) الامام السید عبدالحسین شرف الدین قائد فكر و علم و نضال، ص 76 - 77؛ حیاة الامام شرف الدین، ص 30 - 31.
6) مجلّه نور علم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سال 1367 ه. ش، شماره 32، ص 120 - 122.
7) الامام السید عبد الحسین شرف الدین، ص 78 - 82؛ شرف الدین عاملى، چاووش وحدت، ص 41 - 47.
8) شرف الدین، علّامه محمّد رضا حكیمى، انتشارات دلیل ما، قم، بىتا، ص 212؛ مجله نور علم، شماره 32، ص 129.
9) شرف الدین، ص 222.
10) مجلّه نور علم، شماره 32، ص 131.
11) شرف الدین، ص 222.
12) از جمله، در پایان تعلیقاتش بر كتاب المراجعات، خود را كمترین خدمتگزاران اسلامى و خدمتكاران مذهب تشیع معرّفى مىكند.
13) مجلّه پیام انقلاب، شماره 84.
14) مجلّه نور علم، شماره 32، ص 124.
15) النص و الاجتهاد، علامه شرف الدین، با مقدمههاى مختلف، انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد، چاپهاى مختلف، ص 36.
16) حیاة الامام شرف الدین، ص 128.
17) شهداء الفضیلة، ص 1661.
18) الغدیر، ج 7، ص 4، مقدمه.
19) منتهى الآمال، باب نهم، در ضمن ذكر اولاد امام هفتم.
20) یك بار در بازگشت از سفر حج در لبنان و یك بار در سفر شرف الدین به نجف.
21) حیاة الامام شرف الدین، ص 128.
22) المراجعات، ص 18 - 19؛ حیاة الامام شرف الدین، ص 106 - 109؛ الامام السید عبد الحسین شرف الدین، ص 57 - 59؛ مجله نور علم، شماره 32، ص 124.
23) النص والاجتهاد، مقدمه، ص 14؛ شرف الدین، ص 175.
24) النص والاجتهاد، (مقدمه)، به قلم سید محمّد باقر صدر، چاپ سوم، ص 32.
25) همان؛ شرف الدین، ص 191 - 192.
26) حیاة الامام شرف الدین، ص 111 - 112.
27) همان، ص 114.
28) شرف الدین عاملى چاووش وحدت، ص 101 - 103.
29) المراجعات، مقدمه شیخ مرتضى آل یاسین، ص 6 - 7؛ ترجمه این قسمت از مقدمه آل یاسین در كتاب «شرف الدین»، ص 193 - 195.
30) شرف الدین، ص 230 - 233.
آیت الله العظمی حجت کوه کمری رحمه الله فقیه مخلص
فقیه اهلبیتعلیهمالسلام آیت الله العظمی حاج سید محمّد حسینی كوه كمری معروف به «آیت الله حجّت» فرزند آیت الله سید علی كوه كمری در 28 شعبان المعظم 1310 ق در تبریز دیده به جهان گشود و در دامن پدری فرزانه و مادری عفیفه پرورش یافت.
در راه تحصیل
ایشان مقدمات علوم ادبی و بخشی از فقه و كتاب ریاض المسائل را از محضر پدرش آموخت و ریاضیات، علوم عقلی، طبّ، فیزیك و شیمی را از اساتید وقت اسفتاده نمود و در همین ایام به تدریس كتابهای مقدماتی حوزه و شرح لمعه پرداخت.
در سال 1330 ق برای تكمیل تحصیلات معارف الهی رهسپار حوزة كُهن نجف اشرف گردید و اصول و فقه آل محمّد را از محضر آیات بزرگی چون سید محمّد كاظم یزدی، ملّا فتح الله شیخ الشریعة اصفهانی، آقا ضیاء الدین عراقی، میرزا محمّد حسین نائینی و شیخ علی قوچانی كسب فیض كرد و علم رجال و حدیث را در محضر سید ابوتراب خونساری و ریاضیات و فلكیات را در خدمت شیخ حیدر قلی سردار كابلی به خوبی آموخت و در سایة تلاش و جدیت در اندك مدتی به درجة عالیة اجتهاد دست یافت.
در سال 1335 ق به جهت معالجه بیماری سینه به تبریز آمد و به معالجه پرداخت.
وی پنج سال در تبریز به كارهای علمی پرداخت و به احتمال قوی دروس پدرش ـ مباحث وقت، قبله، لباس و مكان مُصلّی، اذان، اقامه و افعال صلاۀ ـ را در این سالها به نگارش درآورد.
هجرت دوباره به نجف
آیت الله حجّت پس از وفات دو استاد بزرگوارش آیت الله ملّا فتح الله شیخ الشریعة اصفهانی و آیت الله سید محمّد كاظم یزدی بار دیگر در سال 1340 ق به عراق بازگشت و به صورت جدّی و مستمرّ به تحصیل پرداخت و علوم ریاضی را در خدمت شیخ اسد الله زنجانی و سردار كابلی به صورت كامل فرا گرفت و خود در مسجد شیخ انصاری و در کنار مقبرة میرزای شیرازی به تدریس فقه و اصول میپرداخت. دكتر زریاب خویی در مورد هوای نجف اشرف و تحصیل استادش آیت الله حجّت در آن آب و هوا میگوید:
هوای شهر نجف، هوای خشن بیابان عربستان را با گرما و رطوبت غیر قابل تحمّل سواحل خلیج فارس جمع كرده است... طلّاب كه غالباً گرفتار فقر و سوء تغذیه هم بودند، در برابر این فشارهای طبیعی و اجتماعی غالباً خُرد میشدند و بعضیها زودتر به شهر خود باز میگشتند. آقای حجّت سالهای دراز در شرایط سخت نجف به تحصیل ادامه داد و چون هوشی و حافظهای بسیار قوی داشت، توانست از دروس علمای درجة اوّل آن مركز علمی حداكثر استفاده را ببرد. (1)
با تشدید بیماری سینه و اقامت 9 ساله در نجف اشرف به ناچار در سال 1349 ق به قم بازگشت و احتراماً در بحث حاج شیخ عبد الكریم حاضر گردید.
اساتید
آیت الله حجّت از پانزده تن از مراجع بزرگ و علمای اعلام به دریافت اجازة اجتهاد و نقل حدیث مفتخر گردیده و به تعدادی از شاگردان خود از جمله آیت الله شیخ صادق فراحی خویی اجازة اجتهاد داد. اسامی مشایخ وی به ترتیب حروف الفباء و با حذف القاب چنین است:
1. آقا ضیاء الدین عراقی، 2. سید ابو الحسن اصفهانی، 3. سید ابو تراب خونساری، 4. سید حسن صدر كاظمی، 5. سید علی كوه كمری (پدرش)، 6. شیخ احمد كاشف الغطاء، 7. شیخ اسد الله زنجانی،
8. شیخ عبد الكریم حائری یزدی،
9. شیخ عبد الله مامقانی، 10. شیخ علی كاشف الغطاء، 11. شیخ محمّد باقر بیرجندی، 12، شیخ محمّد حسین كاشف الغطاء، 13. ملّا فتح الله شیخ الشریعة اصفهانی، 14. میرزا محمّد تهرانی، 15. میرزا محمّد حسین نائینی.
جانشین مؤسس حوزة قم
مؤسس حوزة علمیة قم در حال حیات خویش آیت الله حجّت و آیت الله خوانساری را به عنوان وصی و مسئول رسیدگی به كارهای طلّاب انتخاب نمود و سپس به پیشنهاد آقای حجّت عمدة التجار آقای حاج محمّد حسین یزدی نیز به آن دو نفر ملحق گردید تا مأمور وصول پول و وجوه مالی باشد.
یك روز آیت الله حائری به آیت الله حجّت و آیت الله صدر گفتند:
من دیگر ضعیف و خسته شدهام یكی از آقایان به جای من نماز بخواند و بلافاصله فرمودند: آقای حجّت عوض من در جای نمازم اقامة جماعت كند، پس ایشان امتثال نموده و تا اواخر كه حالشان مقتضی بود تابستانها در صحن كوچك محل نماز آیت الله حائری و زمستانها در مسجد بالاسر در كنار قبر ایشان نماز جماعت میخواندند. (2)
آیت الله حجّت پس از وفات آیت الله حائری از مقام و موقعیت بالاتری نسبت به دیگران برخوردار بود این مسأله از قول شیخ محمّد شریف رازی به خوبی درك میشود. او میگوید: این موضوع مسلم و مورد اتفاق است كه (آیت الله حائری) نسبت به حضرت آیت الله حجّت ـ رضوان الله علیه ـ بیاراده نبود و اگر ملاحظة بعضی از امور نبود حتماً ایشان را نصب میكرد به زمامداری بعد از خود و این مطلب از پارهای از قرائن ظاهر است، یكی از واگذاری مجلس درس و بحث خود و دیگر تخصیص محل نماز خود به آن فقید معظم و دیگر تسلیم دفتر شهریة طلّاب و بعض قرائن دیگر.
امّا ارجاع احتیاطات خود به ایشان و یا دیگران از حضرات حجج اسلام قم از موثقی نشنیدم جز اینكه صاحب ریحانة الادب در كتاب خود گوید: مرحوم آیت الله حائری در زمان حیاتش احتیاطات خود را به حضرت آیت الله حجّت ارجاع فرمودند، و الله اعلم. (3)
پاسداری از حوزة علمیه
چون بعد از وفات مؤسس حوزه و خفقان رضاخانی فعالیتهای حوزه قم به سردی گراییده و اوضاع حوزه روز به روز نگران كنندهتر میشد، به گونهای كه انتظارمیرفت همة حوزویان را تبعید و حوزه را متلاشی كنند. در چنین شرایطی آیت الله حجّت همراه با آیت الله صدر و آیت الله خوانساری در صدد حفظ حوزة علمیه برآمدند و هر كدام قسمتی از ادارة حوزه را بر عهده گرفتند. مرحوم حجّت نان طلّاب را چنانكه در زمان مرحوم حاج شیخ متداول بود متكفل گردید و به هر طلبه مجرد در ماه هفت من و نیم و به هر طلبه معیل به شمارة عائلهاش سری پنج من نان بدهد و تا هیجده سال پس از وفات مرحوم حائری میپرداخت، علاوه هشت سال پولی تقسیم میكردند. (4)
همچنین نقل شده پس از رحلت آیت الله حائری و تعطیلی دروس حوزه، روزی آیت الله حجّت گفتند:
فرض میكنیم مرحوم حاج شیخ كسالت دارند و به ما دستور دادهاند كه درسها را شروع كنیم، لذا ما درس را شروع میكنیم. (5)
تدریس
آیت الله حجّت یكی از استوانههای علمی در حوزة علمیة قم بود و از آنجایی كه روش درسی ایشان، منظم، مطالب دستهبندی شده و قابل ضبط و تحریر بود، گروهی از شاگردان فاضل وی تقریرات دروس او را به رشتة تحریر درآوردهاند.
علم و دانش
تبحر ایشان در فقه و اصول خلاصه نمیشد بلكه ید طولایی در حدیث و رجال داشت و به متن و سندِ احادیث احاطه كاملی داشت و نكات دقیق را از تعابیر و كلماتِ اهل بیت استخراج مینمود.
آیت الله سید ابو الحسن مولانا در خصوص تبحر و مهارت خاص ایشان در خصوص علم رجال و حدیث گوید: مرحوم استاد بزرگوارم علّامة طباطبایی از مرحوم آیت الله حجّت در علم رجال استفاده نموده بودند و رجال ایشان بسیار قوی بود. مرحوم آیت الله العظمی ممقانی وقتی كه مشغول تألیف كتاب «تنقیح المقال» بودند، شنیدهام كه جزوات كتاب را از نجف به قم میفرستادند تا حضرت آقای حجّت نظریات خودش را در مورد كتاب بیان نمایند.
باز آیت الله مولانا میگوید: آقای طباطبایی میفرمودند: كه من تا به حال كسی را سراغ ندارم كه بتواند روایات را با روایات همانند ایشان معنی كند و آنها را به دو طایفه و بیشتر تقسیم نموده و بعضیها را شاهد و قرینة بعضی دیگر قرار داده و نتیجة مطلوب را در فقه از این راه به دست آورد. (6)
احادیث مقلوبه
آیت الله سید ابو الحسن مولانا دربارة هوشمندی و قدرت درك و فهم استادش آیت الله حجّت میگوید:
به یاد دارم كه در اوایل ورود حضرت آیت الله العظمی بروجردی به قم كه از نوابغ علمی و فقهی و از نوادر روزگار بودند و در علم رجال هم نظیر نداشتند. روزی ایشان به منزل حضرت آیت الله حجّت تشرف آوردند و برای آن مرحوم چایی آوردند.
آقای حجّت فرمودند:
برای چایی آقا نارنج هم بیاورید و بعد از تعارفات رسمی آقای حجّت از آقای بروجردی سؤال كردند كه آقا آن نوشته را خدمتتان آوردند؟
آقای بروجردی فرمود: بلی.
ایشان گفتند: چه مرقوم فرمودید؟
آقای بروجردی اظهار داشتند: گفتم نوشتند كه فلانی از طبقة فلان است و او نمیتواند از فلانی كه از طبقة فلان است روایت كند و اجمالاً توضیحی در این باره فرمودند.
مرحوم آقای حجّت فرمود:
ولی من گفتم اوّل ببرید این را اصلاح كنید وقتی كه اصلاح كردید بیاورید جواب را بنویسم.
مراد از آن نوشته چند روایت بود كه دربارة آن سؤال كرده بودند، ولی عمداً سندها را غلط و درهم و برهم نوشته بودند كه میخواستند آقایان را امتحان كنند كه آیا متوجّه این موضوع میشوند یا نه، و این نوع احادیث را در اصطلاح علم درایه «احادیث مقلوبه» میگویند.
آقای حجّت رو كردند به حضرت آیت الله بروجردی و فرمودند:
اینها واقعاً ما را چه اندازه بیپایه حساب میكنند، و این جمله را دوبار تكرار كردند. (7)
آثار و تألیفات
به غیر از تقریراتی كه شاگردان وی با استفاده از محافل علمی او به رشته تحریر درآوردهاند خود ایشان دارای آثار سودمندی است كه متأسفانه به علت وفات زودرس، بیشتر آنها به صورت نیمه تمام مانده و به جز یكی دو كتاب همة آثار ایشان خطی بوده و چاپ نشدهاند. تعداد آثار ایشان به 48 عنوان بالغ میشود.
تأسیس مدرسة حجتیه
تأسیس مدرسة آیت الله حجّت معروبه به «مدرسة حجّتیة» در بهترین نقطة قم از آثار معظم له است. این مدرسه از بدو تأسیس تحت نظر ایشان اداره میشد و مدریت داخلی آن را آیت الله حاج شیخ اسحاق آستارایی برعهده داشت. مدرسة حجّتیه محل تحصیل و سكونت شمار زیادی از طلاب و فضلای حوزة علمیة قم بود كه هماكنون بسیاری از آنها از شخصیتهای نظام، بزرگان جامعه و یا از شهیدان انقلاب اسلامی هستند. امّا مدیریت آن پس از رحلت آیت الله حجّت با فرزندان آن مرحوم بود و هماكنون نیز مدیریت آنجا را شورای مدیریت حوزة علمیة قم عهدهدار شده و امروز یكی از مراكز تربیت طلاب خارجی و بخشی از جامعۀ المصطفی العالمیه در قم میباشد. (8)
خصوصیات اخلاقی
به اعتراف همة كسانی كه آیت الله حجّت را از دور و نزدیك میشناختند وی فقیهی عامل و مجتهدی باتقوا و دارای فضائل متعدد بود در این زمینه گوی سبقت را از دیگران ربوده بود. در زیر به پارهای از سجایای اخلاقی ایشان كه از زبان نزدیكان و شاگردان وی نقل شده میپردازیم:
1. پرهیز از ریاست
پس از انتشار خبر رحلت آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی، علماء و طلاب حوزه علمیة قم، برای عرض تسلیت به منازل علماء میروند و سر سلامتی میدهند. یكی از كسانی كه به منزل آیت الله حجّت میرود مرحوم حاج شیخ محمّد شریف رازی است، او میگوید: به منزل آیت الله آقای حجّت ـ اعلی الله مقامه ـ آمدم ایشان را دیدم با رنگ پریده و حالی بس خطیر روی زانوی خود افتاده و گویا احساس چیزی نمیكند (از عظمت و ناگواری این ضایعه) پس از مدتی سر برداشته و فقط فرمودند:
از تهران خبر بگیرید ان شاء الله صحت نداشته باشد.
وی اضافه میكند: فقط و فقط، تنها و تنها شخصی كه جلوی تمام تظاهرات را برای خود گرفت و با كمال سادگی و بیآلایشی از خانه به مدرسه آمد مرحوم آیت الله الربانی آقای حجّت بود كه والله او را دیدم تنها بدون یك نفر از اصحاب و اطرافیان خود جز سید رضا نوكرش كه عبای زمستانی ایشان را داشت، وارد مدرسه شد و همة ناظرین را متعجب نمود.
حكایت كرد برای ما آقای آقا شیخ محمّد آقای احمدی بروجردی كه از طلّاب فاضل حوزه است؛ در آن روز من برای تماشای این تظاهرات به منزل آیت الله حجّت رفتم، دیدم حیات بیرونی پر از فضلای اصحاب اراكی و آذربایجانی ایشان است و همه منتظرند كه ایشان از اندرون بیرون آمده و با تشریفات و تظاهرات او را به مجلس فاتحه آورند، ایستادم ببینم چه میشود قریب نه و نیم كه بیرون آمده و نظری به جمعیت كرده فرمودند:
آقایان چه فرمایشی دارند.
گفتند: هیچ عرضی نداریم، منتظریم در خدمت شما فاتحه برویم، فرمودند:
شما بروید من خود میآیم.
بعضی گفتند: در خدمت شما میرویم، فرمودند:
خیر شما بروید من خود خواهم آمد.
چند نفر رفته و غالب فضلاء ایستادند. باز فرمود:
شما هم بروید. و بعد به دیوار تكیه كرد فرمودند: اگر نروید من نخواهم آمد و قسم خوردند كه راضی نیستم بایستید و یا دنبال من بیائید.
همه كه رفتند خود با نوكرش بیرون آمده، به مدرسه آمد. (9)
2. تواضع و فروتنی
آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزی نیز در این باره میگوید:
مرحوم آیت الله حجّت خیلی باتقوا و فضیلت بود. ایشان تا آخر كار از ملكة تواضع برخوردار بود و مرجعیت در او هیچ تغییر حالتی نداده بود. خود ایشان فرموده بود:
وقتی كه مرحوم آقای حاج شیخ عبد الكریم حائری از دنیا رفت حال من فرقی نكرد هنگامی كه مرحوم سید ابو الحسن اصفهانی نیز از دنیا رفت باز تغییری در حال من نشد. (10)
آیت الله تجلیل میگوید: پس از رحلت مرحوم آیت الله العظمی سید ابو الحسن اصفهانی بنای برخی بر این بود كه از آیت الله بروجردی تجلیل زیادتر شود. در این حال آیت الله حجّت به تنهایی در مجالس فواتح شركت میفرمود. من با مشاهدةاین وضع، خواستم برای تجلیل همراه ایشان باشم، به همین دلیل دنبال ایشان راه افتادم تا ایشان متوجّه من شد رو به من كرده و فرمود: كاری داری؟
گفتم: نه، ولی میخواهم همراه شما باشم.
فرمود: نه و عذر مرا خواست و باز تنها به فاتحه رفتند. (11)
3. سادهزیستی
عدهای از تجّار تبریز كه در تهران بودند در آن زمان كه به ندرت خود رو یافت میشد با چند ماشین به قم آمده و از آیت الله حجّت خواستند كه ایشان و اصحابشان را به زیارت مشهد مقدّس ببرند.
پس از مدّتی كه به قم باز میگشتند در حوالی قم آیت الله حجّت دستور توقّف میدهند و پیاده میشوند و میگویند: من با ماشین داخل شهر نمیآیم.
برخی از اطرافیان میگویند: همة مردم میدانند كه شما اتومبیل ندارید. ایشان میفرماید:
درست است كه همه میدانند ولی وقتی مردم طلبهها را در این ماشین ببینند غصّه میخورند و من نمیخواهم كه با آنها فرقی داشته باشم و آنها را ناراحت كنم.
سپس میفرمایند تا همان مركبی كه برای رفتن به درس و نماز از آن استفاده میكردند، یعنی الاغ را بیاورند. (12)
4. اثاثیة امانتی
آیت الله سید ابو الحسن مولانا میگوید: زمانی در منزل آیت الله میرزا اسحاق آستارایی بودیم، در زده شد و خود ایشان رفتند و در را باز كردند. معلوم شد كه از منزل حضرت آیت الله حجّت آمدهاند كه مقداری پتو یا ظرف و غیر آن را به امانت ببرند. زیرا برای آن بزرگوار میهمان آمده بود و احتیاج به بعضی از لوازم بود.
آقای آستارایی فرمودند كه: آقا به خانوادهاش گفته كه هرگاه میهمانی آمد هر چه اثاث لازم است از منزل آقای آستارایی بیاورید و بعد از رفع احتیاج آنها را مسترد نمایید، زیرا شما در نگهداری اثاث خانه كوتاهی میكنید و طبعاً مال را ضایع مینمایید. (13)
5. حفاظت از بیت المال
در تابستان 1325 ش برای زیارت و پابوسی حضرت علی بن موسی الرضاعلیهالسلام به مشهد رضوی مشرف شدند. در این سفر آیت الله سید حسین قاضی طباطبایی، آیت الله حاج میرزا حسن تیلی و آیت الله حاج شیخ اسحاق آستارایی او را همراهی میكردند وارد منزل بازرگان خوشنام مرحوم آقای حاج اتفاق شدند و تا آخر سفر در منزل آنها سكونت نمودند. ایشان پس از ورود به مشهد به مدت سه روز جلوس نمود و شخصیتهایی چون آیت الله سید یونس اردبیلی، آیت الله میرزا مهدی اصفهانی، آیت الله میرزا احمد كفایی، آیت الله میرزا علی اكبر نوقانی و... به دیدن ایشان میآمدند در این دیدارها مسائل علمی نیز مطرح میشد.
آیت الله ملكوتی دربارة این سفر و برخوردهای اخلاقی ایشان با اطرافیانش میگوید: پس از سه روز كه مراسم جلوس تمام شد آقای حجّت تصمیم گرفت به بازدید آقایان برود، به همین سبب آقایانی كه از قم آمده بودند در منزل حاج آقا «اتفاق» جمع شدند تا در معیت آقا به بازدید بروند. در عرف حوزه، این كار یك نوع تكریم از آقای حجّت تلقی میشد و آقایان به خیال خودشان میخواستند، این بازدیدها به اصطلاح مناسب شأن و مرجعیت آقا باشد، امّا وقتی آقای حجّت از اندرونی آمد و آقایان را دید، فوری متوجّه موضوع شد و فرمود:
آقایان اگر اجازه بدهند بنده فقط با آقا رضا به بازدید علما میروم.
آقا رضا خدمتكار آقا بود. وقتی فضلای قمی این جمله را شنیدند، انگار آب سرد بر سرشان ریختند، گفتند: آقا هر چه خودتان صلاح میدانید. حتّی بعضی اصرار هم كردند، ولی آقا نپذیرفت و با همان آقا رضا رفت.
یادم هست وقت بازگشت من در منزل حاج آقا بودم، آقا نماز مغرب و عشا را در همان جا خواند و ما هم اقتدا كردیم. پس از نماز، اندكی درد سینه گرفته بود. به من فرمود متكایی بیاورم، آوردم و ایشان روی آن متكا صورت به زمین افتاد تا تسكین پیدا كند. در همین حال آشیخ اسحاق آستارایی، یكی از علاقمندان و اطرافیان آقا آمد و بالای سر آقا نشست و گفت: آقا چرا اجازه ندادید ما در این بازدیدها همراه شما باشیم؟ من شنیدهام بعضی از شاگردان میرزای شیرازی به او گفته بودند كه شما در فقه اعلم هستید و ما هم در عرف اعلم هستیم، حالا ما به شما چنین جسارتی نمیكنم، ولی اگر اجازه میدادید این به نفع اسلام و مرجعیت شیعه بود، چون در مشهد فرقههای مختلفی هستند، شیعه، سنّی، وهابی، بهایی، كمونیست و... چه اشكالی داشت ما همراه شما بودیم و شما را با سلام و صلوات میبردیم؛ این در نجف هم مرسوم است و نوعی تجلیل از اسلام و تشیع میشد و سران این فرقهها و گروهها هم متوجّه میشدند كه در اسلام و تشیع شخصیتهای بزرگ علمی مثل حضرت عالی وجود دارد. آقای حجّت در همان حالتی كه بیمار و خوابیده بود، فرمود:
آقا شیخ اسحاق! حرفهای شما صحیح است، ولی هیچ كدام در مورد من صدق نمیكند. من همة اینها را میدانم سالیان متمادی در نجف بودهام و از اوضاع آنجا هم اطلاع دارم، امّا بنده نمیتوانم با پول امام زمانعلیهالسلام و بیت المال برای خود وجهه و موقعیت كسب كنم. فردا مرا در میان یك وجب زمین خواهند گذاشت اگر من وجوه شرعیه را در این موارد صرف كنم در قبر و قیامت چگونه میتوانم جوابگو باشم؟
شیخ اسحاق سكوت كرد و دیگر چیزی نگفت. این منظره همیشه در ذهن من باقی است و مانند پردة سینما از جلوی چشمانم عبور میكند. (14)
6. رسیدگی به حسابهای شهریه
یكی از مُقسّمین شهریة آیت الله حجّت شیخ علی مرندی بود. وی دربارة دقت آیت الله حجّت در رسیدگی به حساب و كتابهای شهریه میگوید: وقتی شهریه را پرداخت میكردیم دفتر را خدمت آیت الله حجّت میآوردیم، ایشان میفرمودند:
تا من حساب و كتابهایم را نكنم خوابم نمیبرد، چون اینها برای امام زمانعلیهالسلام است، امانت است و باید درست تحویل بدهم.
یك بار وقتی دفتر را دیدند فرمودند كه:
20 تومان كم است، باید پیدا كنید، این پول برای من نیست برای امام زمان است.
من دلخور شدم و قهر كرده و از نزد ایشان به منزل رفتم. پس از چند روز برخی از اصحاب آیت الله حجّت آمدند و مرا توبیخ كردند كه چرا ناراحت شدهای؟
گفتم: آقا دیگر به من اعتماد ندارد.
آنها گفتند: صحبتِ اعتماد نیست، ایشان خیلی دقیق است. خلاصه مرا به خدمت ایشان بردند.
ایشان فرمودند:
اینها درس است كه من به شما میدهم باید خیلی هم ممنون باشید، اینها برای امام زمانعلیهالسلام است.
من هم بعداً فكر كردم و آن 20 تومان یادم آمد و خدمت ایشان گفتم. (15)
7. توكل و قناعت
داستان زیر از دو تن از شاگردان وی ـ آیت الله احمدی میانجی و آیت الله حاج شیخ محمّد علّامی هشترودی ـ نقل شده كه كمال مناعت طبع مرحوم آیت الله حجّت را میرساند:
وقتی آیت الله حجّترحمهالله تاز از نجف اشرف آمده و در قم اقامت گزیده بود، حضرت آیت الله العظمی حائری به ایشان پیام فرستاده بود كه هر وقت به پول نیاز داشتی ما در خدمت هستیم و تقدیم میكنیم.
آیت الله حجّت گفته بود:
من از لطف و كرامت ایشان كمال تشكر را دارم ولی اگر من به پول نیاز داشتم از خود «كریم متعال» میگیرم نه از «شیخ عبد الكریم»! (16)
8. اهمیت به تربیت فرزندان
ایشان در منزل، بسیار مهربان و خیلی عادی بودند و در تربیت بچهها حساسیت و دقت مینمودند، امّا زندگی آرام و بی سر و صدایی داشتند. غالب علماء میگفتند كه دختر نباید خط یاد بگیرد و فقط باید قرآن بیاموزد امّا پدر ما میگفتند:
بچهها باید علم و سواد و حساب یاد بگیرند.
چون آن زمان وضع پوشش در مدارس بد بود به مادرم گفته بودند كه از خانمهایی كه با سواد و كمالند كسی را سراغ بگیرد كه به ما سواد و حساب بیاموزد. خانم كرمانی كه زنی متدینه بودند و در خانه، درس میدادند معرفی شدند و ما برای یادگیری به منزل ایشان میرفتیم. امّا پدر رسیدگی میكردند و دائماً از درسها و... میپرسیدند كه چه یاد گرفتهایم.
ایشان خیلی اهمیت میدادند كه دختر كارهای خانه و آشپزی را یاد بگیرد، خانمی به نام «رباب خانم» آشپزی خانه را به عهده داشت. آقا به مادرم فرموده بودند كه هر روز یكی از دخترها را كنار دستِ رباب سلطان بفرست تا آشپزی یاد بگیرد. گاهی میگفتند: امشب پلو را كدامتان پختید؟ بعد امتحان میكردن و میگفتند:
خوب است یا مثلاً باید بروی و بیشتر یاد بگیری چون برنج نباید به هم بچسبد. (17)
9. جواب مسئله را فعلاً نمیدانم
آیت الله مرقاتی خویی میگوید: مرحوم آقای حجّت علاوه بر استادی از لحاظ تقلیدی نیز مرجع ما بود و اكثریت خوئیها از ایشان تقلید میكردند و لذا استفتائی از ایشان در خاطرم مانده است؛ كه راجع به نذر و یا قسم به ترك صرف دخانیات بود كه آیا بعد از بار اوّل حنث (شكستن قسم) در موارد بعدی كفاره تكرار میشود یا نه؟ آقا بعد از شنیدن مسئله صراحتاً فرمودند:
جواب مسئله را فعلاً نمیدانم، باید مراجعه كنم.
روز بعد مطالبة جواب كردم. هنوز جواب آماده نبود؛ بالاخره روز سوّم جواب لازم را دادند. (18)
10. كشف و كرامات
آیت الله سید محسن خرازی به نقل از آیت الله سید موسی شبیری زنجانی میگوید: پدرم (آیت الله سید احمد شبیری زنجانی) از جهاتی از آیت الله حجّت ناراحت بود، حتّی در نماز شب خویش كه به ایشان دعا میكرد ادامه نداد و گفت: تا شاهدی اقامه نشود دعا نمیكنم. شخصی مرحوم آقای حجّت را در خواب دید به او فرموده بود:
این پیر مرد هم ما را فراموش كرده است.
كسی كه خواب دیده بود مُردد بود كه این پیر مرد مقصود آقای بروجردی است یا آقای حاج سید احمد زنجانی است. وقتی این خواب در محضر ایشان گفته میشود، ایشان میفرماید: منظور من هستم و از آن پس به دعای در حق ایشان ادامه میدهد. (19)
آیت الله ملكوتی به نقل از خود آیت الله حجّت میگوید:
من مدتی به دنبال مدرك حدیث معروف «اَلنَّاسُ مُسَلِّطُونَ عَلَی اَمْوَالِهِمْ» میگشتم. ولی هر چه سعی و كوشش كردم نتوانستم مدرك آن را پیدا كنم و بالاخره خسته شدم و خوابیدم. در عالم خواب خدمت امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ رسیدم. آن حضرت به من فرمودند: روایت در كتاب بحار الانوار جلد اوّل است و صفحة آن را نیز فرمودند. من از خواب بیدار شدم سراغ بحار رفتم دیدم كاملاً درست است. قال النبیصلیاللهعلیهوآله: «اِنَّ النَّاسَ مُسَلَّطُونَ عَلَی اَمْوَالِهِمْ». (20)
11. تجلیل از بزرگان
از خصوصیات بارز آیت الله حجّت تجلیل از علمای گذشته و احترام به علمای معاصر خود بهویژه آیت الله حاج آقا حسین بروجردی است. این صفت به قدری در زمان خود و پس از آن معروف بود كه چند نفر از علمای معاصر این ویژگی مرحوم آقای حجّت را با عبارات گوناگون نقل كردهاند. (21) آیت الله حاج میرزا علی احمدی میانجی از آقای ذاكری ـ از علمای شیراز ـ در این خصوص چنین نقل میكند: من شاهد بودم كه آقای حجّت سوار الاغ بود. آقای بروجردی هم آن طرف میرفته است. به محض دیدن آقای بروجردی، آقا از الاغ پیاده شد، كنار دیوار مثل یك طلبه ایستاد، تا اینكه آقای بروجردی آمد و با ایشان احوالپرسی كرد و ردّ شد. ایشان در برابر آقای بروجردی بسیار مؤدب بودند. شاهد اینگونه امور بودم. آقای حجّت در مقابل امر و فرمان آقای بروجردی تسلیم میشد و میگفت:
هر چه آقای بروجردی بفرمایند، انجام میدهم. (22)
12. فقیه عادل
یكی از صفات معروف آیت الله حجّت عدم استفاده از سهم امام و سختگیری نسبت به مصرف سهم امام بود و در این زمینه خیلی محتاط بود و هیچ كس حتی فرزندانش هم حریف ایشان نمیشدند. آیت الله سید ابو الحسن مولانا به نقل از آیت الله سید صادق آل محمّد امام جمعة سابق اهر نقل میكند: زمانی یكی از همشهریهایم برایم مثلاً صد تومان از بابت وجوهات شرعیه داده بود و بعد خدمت حضرت آقای حجّت برای رسیدگی به حساب وجوهاتش رسیده بود كه آقا صد تومان به فلانی دادهام، ایشان فرموده بود كه:
برای من قبول نیست.
آن شخص موضوع را برایم گفت من خیلی عصبانی شدم. مدتی گذشت یك وقت منزل آقای حجّت رفته بودم، دیدم كه كسی خدمت آقا رسیده و میگوید: آقا به عتبات مشرف شده بودم و مخصوصاً دعاگو بودم و وجوه شرعیه مثلاً صد تومان هم به آقازادة شما آقا سید محسن در نجف دادم ـ آن موقع هم جناب مرحوم آقا سید محسن در نجف مشغول درس خواندن بود ـ آقا حجّت فرمود:
برای من قبول نیست.
من دیدم كه ایشان دربارة فرزند خودش هم مثل من رفتار میكنند، رفتم خدمت ایشان موضوع مربوطِ به خود را عرض كرده و خواهش كردم كه مرا حلال كنند.
فرمود كه:
برای من فحش هم گفتهای یا فقط عصبانی شدهای؟
عرض كردم: نه چیز بدی را فحش و دشنام نگفتم، امّا عصبانی شدهام.
فرمود: حلال كردم. (23)
13. عفو و گذشت
آیت الله شهید شیخ مرتضی مطهری میگوید:
در ایام طلبگی با عدهای از افراد در جلسهای نشسته بودیم، در آن مجلس مرحوم آیت الله العظمی آقای حجّت مورد غیبت قرار گرفت و با اینكه آن مرحوم حقّ استادی به گردن من داشت و سالها خدمت ایشان درس خوانده بودم، حتّی در یك مسابقة عمومی از آن مرحوم جایزه گرفته بودم، معهذا در شرایطی قرار گرفتم كه من هم در آن برنامه حضور داشتم.
یك وقت احساس كردم كه این درست نیست من چرا باید در آن شرایط قرار بگیرم؟ لذا پی فرصت مناسبی بودم تا ایشان را ببینم و از وی رضایت بطلبم تا اینكه در یك تابستانی، مرحوم آیت الله حجّت به حضرت عبد العظیم تشریف آوردند، یك روز بعد از ظهر درِ خانة ایشان رفتم و در زدم. در را باز كردند، گفتم: بگویید فلانی است، ایشان در اندرون بودند و اجازة ورود دادند.
یادم هست وقتی كه داخل شدم ایشان را در حالی دیدم كه كلاهی بر سر داشتند و بر بالشتی تكیه كرده بودند و مریض به نظر میرسیدند، گفتم: آقا من آمدهام یك مطلبی را به شما بگویم.
فرمود: چه مطلبی؟
گفتم: من از شما كمی غیبت كردهام امّا غیبت زیادی نیز از دیگران شنیدهام و از این كار سخت پشیمانم و خود را ملامت میكنم كه چرا در جلسهای كه از شما غیبت میكردند حاضر شدم و چرا احیاناً غیبت شما به دهان من نیز بیاید. من چون تصمیم دارم كه از این پس غیبت شما را نكنم و از كسی نیز استماع نكنم، آمدهام كه به خود شما بگویم كه مرا ببخشید و از من بگذرید.
این مرد با بزرگواری كه داشتند فرمودند:
غیبت كردن امثال ما دو جور است، یك وقت به شكلی است كه اهانت به اسلام است و یك وقت هم هست كه مربوط به شخص خود ما میشود.
من كه مقصود ایشان را فهمیده بودم، گفتم: نه بنده چیزی كه به اسلام توهین و جسارت شود نگفتهام، بلكه هر چه بود مربوط به شخص خودتان است.
فرمود: من گذشتم، انسان اگر میخواهد توبه كند باید حقوق مردم را بپردازد، اگر خمس و زكات و نماز و روزه و حجّ و... بدهكار است بپردازد و به جای آورد كه در عرف به اینها حق الله میگویند و امّا اگر رشوهای به زور از كسی گرفته یا از فردی مالی را غصب كرده و یا در حق شخصی ظلم و تجاوز نموده آنها را به صاحبانش برگردانده و اگر غیبت و تهمتی را مرتكب شده، آن شخص را راضی نموده و در صورتی كه ممكن نیست و یا این افراد از دنیا رفتهاند، لااقلّ استغفار باید كرد و برای آنها كه حقّی از ایشان زایل شده و یا در مورد غیبت و تهمت قرار گرفتهاند از خداوند طلب مغفرت نمود كه خداوند انشاء الله آنها را راضی میكند. (24)
از منظر اهل نظر
الف. سخنی از رجبعلی خیاط
ایشان پس از ورود به قم بر كتاب وسیلة النجاة عموی پدریش آیت الله سید حسین تُرك كوه كمری حاشیه نوشتند و سپس رسالههای ایشان اعم از حاشیه بر وسیلة النجاة، حاشیه بر عروة الوثقی و حاشیه بر وسیلة مرحوم اصفهانی در دسترس مردم قرار گرفت و مردم متدین اعم از تُرك، كُرد، فارس، عرب، هند و افغان از ایشان تقلید نمودند.
آیت الله حجّت افزون بر مقام علمی از معنویت خاصّی برخوردار بود و اهل معنی و سیر و سلوك از او تقلید میكردند. یكی از كسانی كه از او تقلید میكرد جناب شیخ رجبعلی خیاط بود. وی در ارتباط با انتخاب این شخصیت علمی برای تقلید خود میفرمود: به قم رفتم، مراجع تقلید را دیدم، از همه بیهواتر آقای حجّت بود.
و در نقلی دیگر فرموده بود: دیدم سینهاش از حبّ و ریاست خالی است. (25)
ب. از منظر آقا میرزا محمود دوزدوزانی
آیت الله حاج شیخ مرتضی بنی فضل میگوید: یادم هست مرحوم آیت الله آسید حسین قاضی از اساتید مبرّز حوزه و از اصحاب خاصّ مرحوم آیت الله حجّت بود، بنده را به خدمت معظمله برد. وقتی به محضر آیت الله حجّت رسیدیم آقای قاضی بنده را به ایشان معرّفی كرد و عرض نمود: آقا فلانی اخوی زادة آقای آمیرزا محمود دوزدوزانی است. آقای حجّت وقتی این جمله را شنید در جواب فرمود: پس بگو كه برادرزادة خودم است، آن وقت خیلی به بنده لطف و محبّت و عنایت كرد.
البته رابطه و آشنایی مرحوم آقای حجّت با مرحوم عمویم به دوران تحصیل آن دو در نجف اشرف بازمیگردد. این دو در آنجا با هم ارتباط مستمر داشتند و خیلی با هم رفیق و صمیمی بودند. از پدرم شنیدم كه عمویم با این كه خودش صاحب رساله بود و در تبریز و حومه مقلد زیادی هم داشت، ولی از جهتی كه به مقام تقوا و ورع آقای حجّت اعتقاد و اطمینان داشت. گاهی میگفت: اگر عامی بودم از آقای حجّت تقلید میكردم. (26)
ارتحال
آیت الله حجّت یك هفته قبل از وفاتش در حضور همة خانواده و علمایی چون آیت الله سید احمد شبیری زنجانی و آیت الله سید علی اصغر صادقی خویی دستور به شكستن مُهر مینمایند كه با تعجب حاضرین روبهرو میشود. شریف رازی در این باره میگوید:
ایشان فرمود: مُهر اسم را بشكنید!
آقایان گفتند: برای چه؟
فرمودند: برای اینكه كسی بعد از من از این مُهر سوء استفاده نكند.
عرض كردند: حالا چرا؟
فرمودند: از این كسالت خوب نخواهم شد و اصرار فرمودند و حاضرین تفأل به نیك نگرفته و انكار كردند، تا ایشان قرآن خواسته و تفأل به قرآن زدند و استخاره برای این كار كردند و همه منتظر بودند كه آیة بد آید و وعدة بهبودی حال ایشان را دهد. دیدند تا آقا قرآن را گشود و به اوّل صفحه نگاه فرمود تبسم كرد و با وجد و نشاط و انبساط فراوان گفت: «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقّ» و قرآن را به دست حاضرین داد، دیدند اوّل سطر آیة كریمة «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقّ» بود.
پس ایشان را قانع نمودند كه اجازه بفرمایید كه مهر در ظرفی لاك و مهر گرفته شود و به نحو امانت نزد آقای زنجانی بماند. اجازه فرمودند و قیچی خواستند تا بند آن را از گردن ببرند. حاضرین متأثّر از این عمل ولی خود با روح باز بند را بریده و مكرّر میفرمود: «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقّ، لَهُ دَعْوَةُ الْحَقّ».
و نیز وكیل خود در تهران عمدةالتجار آقای حاج غلامحسین اتّفاق را خواسته در حضور آقای زنجانی و بعض دیگر موجودی خود از وجوهات را حواله نمود كه به طلّاب تبریز و به نجف و مبلغ دو هزار تومان را برای طبع كتاب الغدیر آیت الله امینی بدهند و فرمود: این ماه اگر زنده باشم كمك بیشتری به طلّاب و محصّلین خواهم نمود. و مُقسم نان طلّاب جناب ثقة الاسلام و عماد الاعلام آقای آسید عبد الوهّاب یزدی را كه حدود شانزده سال مُقسم شهریه و نان ایشان بود، طلبید و دستور تقسیم نان را داد و پس از آن فرمودند: الحمد لله كه نزد تو روسفیدم! و مكرّر میفرمود: خدایا! اوزوم آغدی. (27)
سرانجام همان طوری كه خود آیت الله العظمی حجّت كوه كمری فرموده بود، در ظهر روز دوشنبه 29 دی ماه 1331 ش برابر با 3 جمادی الاولی 1372 ق دعوت حق را لبیك گفت و پیكر پاكش پس از تشییع بسیار باشكوه و اقامة نماز میت به امامت آیت الله بروجردی در مدرسهای كه خود بنا نهاده بود، به خاك سپرده شد.
فرزندان
آیت الله حجّت چهار پسر و سه دختر داشت. اسامی فرزندان ذكور و دامادهایش چنین است:
آیت الله سید محسن حجّت كوه كمری،
آیت الله سید حسن حجّت كوه كمری،
سید عبد الحسین حجّت (مقیم تهران)،
سید علی اكبر حجّت،
دامادهایش عبارتاند از:
آیت الله شیخ مرتضی حائری یزدی فرزند معظم آیت الله حاج شیخ عبد الكریم حائری یزدی،
آیت الله شیخ عباس مصباحزاده (مقیم آمریكا)،
آیت الله شیخ عبد الله شهیدی قزوینی. (28)
پینوشـــــــــــــتها:
(1). مجلة تحقیقات اسلامی، یادنامة دكتر عباس زریاب، سال دهم، ش 1 و 2، ص 46.
(2). آثار الحجة، ج 1، ص 89.
(3). آثار الحجة، ج 1، ص 89.
(4). آثار الحجة، ج 1، ص 90.
(5). مجله حوزه، فروردین و اردیبهشت 1368، مصاحبه با آیت الله مشكوة.
(6). فرازهایی از زندگانی حضرت آیت الله حاج سید ابو الحسن مولانا، ص 34.
(7). فرازهایی از زندگانی حضرت آیت الله حاج سید ابو الحسن مولانا، ص 36 ـ 37.
(8). در شرح حال معظم له ر. ك: ریحانة الادب، ج 2، ص 23 ـ 25؛ علماء معاصرین، ص 214 ـ 216؛ آینه دانشوران، ص 81 و 169؛ آثار الحجة، ج 1، ص 93 ـ 113 و 161 ـ 201؛ گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 305 ـ 306 و 309 ـ 320؛ نقباء البشر، ج 4، ص 1419؛ اختران تابناك، ج 1، ص 76؛ رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص 186؛ اثر آفرینان، ج 5، ص 61 ـ 62؛ المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 426 ـ 428؛ الاجازة الكبیرة، ص 135؛ مستدركات اعیان الشیعه، ج 1، ص 155؛ نامداران تاریخ، ج2، ص 256 ـ 259؛ تربت پاكان قم، ج 3، ص1513 ـ 1521 و مختصری از تاریخ شبستر، ص 74 ـ 76.
(9). آثار الحجة، ج 1، ص 133 و 135.
(10). روزنههایی از عالم غیب، ص 296.
(11). روزنههایی از عالم غیب، ص 297.
(12). صاحبان فقه و حكمت، ص 163.
(13). فرازهایی از زندگانی حضرت آیت الله حاج سید ابو الحسن مولانا، ص 34.
(14). خاطرات آیت الله مسلم ملكوتی، ص 96 ـ 97.
(15). صاحبان فقه و حكمت، ص 166.
(16). زندگینامه، آیت ا لله علّامی هشتردوی، ص43 ـ 44، اسوه پارسایان، ص 121.
(17). صاحبان فقه و حكمت، ص 168.
(18). زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم آیت الله حاج سید جعفر مرقاتی خویی، ص 59.
(19). روزنههایی از عالم غیب، ص 412.
(20). روزنههایی از عالم غیب، ص 14؛ ر. ك: بحارالانوار، ج 2، ص 272، ح 7.
یادآوری میشود كه جلد اوّل مطابق چاپ قدیم بوده و روایت به حسب چاپ جدید در بحارالانوار، ج 2، ص 272، ح 7، از باب 33 از كتاب العلم نقل شده است. و نیز روایت مذكور در كتاب عوالی اللئالی، ج 2، ص 138، ح 383. همانطور كه صاحب بحارالانوار از ایشان نقل كرده، ذكر شده است.
(21). خاطرات آیت الله سید حسین موسوی كرمانی، ص 94؛ كرامات و حكایات پند آموز، ص 211.
(22). خاطرات فقیه اخلاقی آیت الله احمدی میانجی، ص 125.
(23). فرازهایی از زندگانی حضرت آیت الله حاج سید ابو الحسن مولانا، ص 35 و 36.
(24). گفتارهای معنوی، مقاله هجرت و جهاد، ص255.
(25). كیمیا محبّت، ص 51.
(26). خاطرات آیت الله شیخ مرتضی بنی فضل، ص 34.
(27). آثار الحجّه، ج 1، ص 166.
(28). گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 180؛ تربت پاكان قم، ج 2، ص 988 ـ 989.
میرزای شیرازی (ره) خورشیدی درمنظومه فقاهت و فضیلت
طلوع تابناك
«سید محمدحسن شیرازی» معروف به «میرزای شیرازی» در پانزدهم جمادی الاولی 1230 ق، دو ساعت از طلوع آفتاب گذشته، در شهر شیراز دیده به جهان گشود (1) با ولادتش موجی از نشاط و شادمانی به خانة میرزا محمود (پدرش) پرتو افكند؛ اما این سرور، پایداری نداشت و روزهای شیرین كودكی محمدحسن با مرگ والدش تلخ گردید. از این پس، میرزا محمدحسن تحت تربیت دایی خود، سید حسین موسوی، موسوم به «مجد الاشراف»، قرار گرفت. وی كه خود دانشوری نامور بود، بیش از همه به تعلیم و تربیت این طفل اهمیت میداد و به همین دلیل او را از چهار سالگی به مكتب فرستاد. محمدحسن در ابتدا مشغول فراگیری روخوانی قرآن كریم گردید و پس از آن آثار ادبی معروفی چون «بوستان» و «گلستان» سعدی را آموخت، او به دلیل فراست، ذكاوت و استعداد سرشارش زودتر از زمان متداول این متون را یاد گرفت. (2)
دانش اندوزی در اصفهان
به پاس خدمات پدرش (میرزا محمود)، حاكم شیراز به وی پیشنهاد مسئولیت مهمی را در امور دولتی و دیوانی این دیار كرد. از سوی دیگر، استادش، شیخ محمدتقی، وی را به ترك وطن و هجرت به اصفهان تشویق نمود. میرزای شیرازی دانش اندوزی را بر امور اداری و حكومتی ترجیح داد و در سال 1248 ق شیراز را به قصد اقامت در اصفهان ترك كرد. در آن روزگار حوزة علمیه این شهر از پررونقترین حوزههای جهان تشیع به شمار میآمد و حتّی با حوزۀ نجف برابری مینمود.
هجرت به سوی عتبات عراق
میرزای شیرازی تا بیست و نه سالگی در اصفهان اقامت داشت؛ ولی در سال 1259 ق این دیار را به قصد سكونت در عتبات عراق ترك كرد. ایشان به محض ورود به كربلا غبار خستگی را با زیارت بارگاه مقدّس امام حسینعلیهالسلام و دیگر حماسهآفرینان نینوا از تن و روان خویش برطرف ساخت، و بعد از استراحتی كوتاهی و بررسیهای اجمالی دربارة محافل علمی و آموزشی این شهر، به محضر «شیخ محسن آل كاشف الغطاء» صاحب «انوار الفقاهه» و «سید ابراهیم قزوینی» صاحب «ضوابط» رفت و از پرتوهای پرفروغ این دانشوران آراسته به پارسایی و پرهیزكاری بهرههای كافی بُرد.
سپس عازم نجف اشرف گردید و بعد از زیارت مضجع شریف مولای متّقیان حضرت علیعلیهالسلام استمداد از روح بزرگ آن امام همام، تصمیم گرفت از درس «شیخ محمد حسن نجفی» (متوفی 1266 ق) صاحب كتاب گرانسنگ «جواهر الكلام» استفاده كند. صاحب جواهر در همان هفتههای نخستین به استعداد شگفت میرزا پی برد و به اجتهادش تصریح كرد و طی نامهای به حاكم شیراز وی را چنین معرفی نمود: «میرزا محمد حسن شیرازی از افرادی است كه امورش برای ما اهمیت دارد و از شاگردان با فضیلت ما است، او از كسانی است كه خداوند توان اجتهاد به آنان عطا كرده و ایشان به لطف پروردگار به عنوان پرچم هدایت بندگان، امین در شهرها و مروج مذهب تشیع برگزیده است.» این از كرامتهای صاحب جواهر بوده است كه آیندة درخشان این شاگردش را سالها قبل از زعامت او پیشبینی كرده بود. (3)
بعد از ارتحال این فقیه محقق، میرزای شیرازی قصد بازگشت به ایران را نمود؛ اما ملاقات او با شیخ انصاری كه در حرم حضرت علیعلیهالسلام برگزار شد، وی را از مراجعت و اقامت در ایران منصرف کرد.
بر مسند مرجعیت
در سال 1281 ق شیخ مرتضی انصاری دار فانی را وداع گفت و به سرای باقی شتافت. پس از آن جمعی از شاگردان فاضل شیخ اعظم و نیز عدهای از اقشار مردم به میرزای شیرازی مراجعه كردند و مُصرّانه از وی خواستند بر كرسی تدریس و مسند مرجعیت قرار گیرد كه او نپذیرفت و خاطرنشان ساخت: آنچه كه مردم از فتواها و نظرات شرعی بدانها نیاز دارند و گرهگشای امور فردی و اجتماعی آنان است، نزد من نمیباشد، در جمع شما فقیه عصر آقای «حسن نجمآبادی» و امثال ایشان دیده میشود. مرحوم نجمآبادی كه از قلّههای فقاهت و معرفت به شمار میآمد گفت: «به خدا سوگند! كه پذیرفتن مرجعیت بر من روا نمیباشد، زعامت جامعه اسلامی محتاج شخصی است كه علاوه بر رسیدن بر فراز این قلّههای اجتهاد، به مصالح زمان آشنا باشد و در عرصههای سیاسی و اجتماعی بتواند بین منابع اصیل قرآنی و روایی و رویدادهای عصر خویش پیوندی منطقی و گرهگشا و اثرگذار بوجود آورد.» سپس به میرزای شیرازی رو كرد و گفت: «شخصی را با این ویژیگیها جز شما در این جمع نمیبینم و فراهم كردن فتاوا برای وجودی چون شما، بسیار كوچك است.»
این بیان رسای آن بزرگوار كه از عمق وجود فقیهی سترگ برمیخاست مورد تأیید تمامی حاضران قرار گرفت. گویا میرزای شیرازی باز هم از این ماجرا اكراه داشت، تا اینكه یكی از علما، گفت: «جناب میرزا! آیا شما قایل به فقاهت این عده كه اكنون در خدمت شما هستند میباشید؟» میرزای شیرازی بزرگ پاسخ مثبت داد، گوینده ادامه داد: «فقهای حاضر حكم میكنند كه شما باید مرجعیت را بپذیرید.» سرانجام میرزا ناگزیر این مسئولیت سترگ و حیاتی را پذیرفت و در حالی كه قطرههای اشك بر گونههای نورانی و محاسنش جاری بود سوگند یاد كرد كه هیچگاه تصوّر نمیكردم مرجع تقلید شیعیان گردم. بدین سان تمام فقها و مجتهدان نجف مرجعیت ایشان را اعلام كردند و سررشته امور را به دست ایشان سپردند. (4)
به سوی سامرّا
میرزای شیرازی در قحطی عظیم سال 1288 ق كفالت اهل علم و اقشاری از مردم را به بهترین وجه عهدهدار گردید، عموم مردم در هر مسئله كوچك و بزرگی به او مراجعه میكردند و انتظار انجام هر كاری را از ایشان داشتند؛ این روند، رفته رفته بر فعالیتهای علمی، آموزشی و ترویجی ایشان اثر سوء گذاشت، به علاوه، او با فراست ویژهای دریافت كه برخی اشراف واعیان نجف كه فرزندگی او را برنمیتابند، در دامن زدن به این وضع، دستی ناپیدا دارند؛ لذا صلاح بر آن دید كه نجف را با تمامی خوبیهایی كه داشت، ترك كند.
در سال 1291 ق میرزای بزرگ به قصد زیارت اول رجب به كربلای معلّی رفت، پس از مدتی خانوادهاش را فراخواند و همراه آنان به قصد زیارت نیمه شعبان به جانب سامرا حركت كرد و در اواخر این ماه وارد آن شهر گردید. مردم به یك باره متوجه شدند كه شعبان سال 1292 ق هم فرا رسید و میرزا هنوز باز نگشته است؛ برخی از بزرگان نجف همچون آخوند «ملا فتحعلی سلطانآبادی»، «ثقه الاسلام حاج میرزا حسین نوری» صاحب «مستدرك الوسایل» و «شیخ فضل الله نوری» به سامرا آمدند و ضمن جویا شدن از احوال استاد، با او در این زمینه وارد مذاكره شدند، استاد گفت: قصد ندارم به نجف برگردم تا مشهد الرضاعلیهالسلام را زیارت كنم.
شاگردان ابراز داشتند اگر قصد دارید در سامرا بمانید، ما هم میمانیم؛ وگرنه پس بفرمایید تا همراه یكدیگر به نجف باز گردیدم، سرانجام مقدر گردید در حرم مطهر امام علی النقیعلیهالسلام و امام حسن عسكریعلیهالسلام استخاره كنند، با این نیت كه آیا به طور كامل در سامرا بمانند یا به نجف برگردند؟ جواب استخاره، ماندن در سامرا بود. بعد از آن میرزا تصمیم قطعی بر اقامت گرفت و لوازم و كتابهایش را از نجف خواست، شاگردان همراه میرزا نیز اقامت اختیار كردند و دیگر شاگردان نیز از سایر نقاط بار سفر به سامرا بستند، به طوری كه سامرا خانۀ علم و مركز نشر اسلام و كانون مراجعات اقشار گوناگون در امور دنیوی و دینی و اجتماعی گردید، خداوند متعال هم با نصرت خویش و ارتقا دادن مقام میرزا، نام او را در جهان اسلام پرآوازهتر ساخت.» (5)
خدمات میرزا در سامرا
برخی اقدامات میرزا در سامرا عبارت بودند از:
1. فعالیتهای عمرانی و آباداتی سامرا؛ 2. احداث دو مدرسه علمیه؛ 3. احداث پل بر روی رودخانه دجله؛ 4. بازسازی حرم امام دهم و یازدهم؛ 5. ایجاد اتحاد و انسجام بین شیعه و سنی؛ 6. رسیدگی به عموم مردم خصوصاً محرومان اهل تسنّن. (6)
شاگردان شایسته و دانشور
میرزا در ایران و عراق و به خصوص سامرّا شاگردانی شایسته، دانشور و صاحبنظر تربیت كرد و شخصیتهای نامداری از پرتو اندیشهها و انفاس قدسی او بهره گرفتند. افرادی كه در مكتب علمی، اخلاقی و تربیتی میرزا پرورش یافتند، در قیام به وظایف دینی و اجتماعی و ارشاد اقشار گوناگون و دفاع از فرهنگ اسلامی و ارزشهای الهی اهتمام زیادی از خود نشان دادند. برخی بر مسند مرجعیت و زعامت حوزههای علمیه قرار گرفتند، عدهای در صحنههای سیاسی و اجتماعی و در مبارزه با استبداد و استعمار حضوری فعّال و اثرگذار داشتند و رهبری برخی قیامها و خیزشهای معاصر خود را بر دوش گرفتند، بعضی در زمینههای علمی و پژوهشهای پرمایه آثاری گرانسنگ از خود به یادگار نهادند و هماكنون نیز مرجع و منبعی مهم و معتبر برای محققان میباشند و افرادی از شاگردان این شخصیت به تزكیه و سلوك عرفانی اقبال نشان دادند و در طی طریق معرفت و معنویت برای پویندگان این مسیر، اسوهای شایسته گشتند.
كاروان فضل و فضیلت
از محضر پرفیض میرزا، علمای بزرگ و مشاهیر برجستهای برخاستهاند كه در ذیل فهرستوار به برخی از آنها، اشاره میگردد:
1. آخوند خراسانی؛ كه میرزای شیرازی شاگردان را تشویق میكرد از محضر او معارف فقهی و اصولی را بیاموزند. (7)
2. شهید شیخ فضل الله نوری؛ كه به شدت مورد وثوق میرزا بود و در جنبش تنباكو نام وی به عنوان یكی از مجتهدان تهران میدرخشد. (8)
3. میرزا محمدتقی شیرازی؛ ضمن اینكه از فاضلترین شاگردان میرزا بود، خود نیز به تدریس پرداخت و با رحلت میرزای اول با عنوان میرزای دوم به مقام مرجعیت رسید. (9)
4. سید عبد الحسین لاری؛ كه میرزای مجدّد به وی عنایت ویژهای داشت و بر اجتهاد و فقاهتش تصریح نمود. (10)
5. سید محمد كاظم یزدی؛ ایشان صاحب كتاب گرانسنگ «عروة الوثقی» است كه مباحثی عمیق در ابواب فقهی دارد، و همواره مورد توجه مجتهدان و مراجع تقلید بوده است.
6. میرزای نایینی؛ وی مدت نه سال از محضر میرزای مجدّد بهره برد و در كمترین زمان شهرت علمی فوقالعادهای بدست آورد و با ارتحال «شیخ الشریعۀ اصفهانی» به مقام مرجعیت رسید. (11)
7. شهید آیت الله سید حسن مدرّس؛ معروف به «مدرّس» كه اقتدار میرزای شیرازی در قیام تنباكو او را به عتبات عراق رساند تا از پرتو اندیشههای رهبر این حركت آفتخارآفرین بهره ببرد.
8. سید محمد طباطبایی زوارهای فشاركی؛ از مرجع تقلید.
9. حاج شیخ عبد الكریم حائری؛ مؤسس حوزه علمیه قم و مرجع تقلید.
10. سید ابراهیم دامغانی اصفهانی؛ كه تمام تقریرات درس میرزا را با قلمی شیوا یادداشت كرد.
11. حاج سید ابوا لحسن طالقانی؛ پدر آیت الله سید محمود طالقانی.
12. سید ابو القاسم كاشانی؛ فرزند سید مهدی، از شخصیتهای مبارز در تاریخ معاصر.
13. حاج میرزا ابو الفضل تهرانی؛ از دانشمندان تهران و جدّ مادری امام خمینیرحمهالله.
14. سید اسماعیل صدر؛ كه به مقام مرجعیت در عراق رسید.
15. آقا میرزا محمدباقر اصطهباناتی؛ كه جامع علوم عقلی و نقلی بود و در سال 1326 ق به شهادت رسید.
16. حاج میرزا حسین نوری؛ صاحب كتاب نفیس «مستدرك الوسائل».
17. حاج آقا رضا همدانی؛ عارف و مجتهد معاصر.
18. حاج شیخ عبد النبی نوری؛ از مشاهیر مجتهدین تهران كه در مبارزه شهید مدرس علیه رضاخان با وی همگام بود.
19. سید زین العابدین تهرانی؛ فرزند سید ابو القاسم طباطبایی زوارهای، از خواص اصحاب میرزای شیرازی.
20. آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی؛ عارف مشهور.
21. سید مرتضی كشمیری؛ كه در نهایت زهد، پارسایی و وارستگی زیست و جامع علوم عقلی و نقلی بود.
22. مولا محمد شربیانی؛ معروف به فاضل كه در آذربایجان مرجع تقلید شیعیان بود.
23. سید محمد عصار تهرانی؛ از فضلا، حكما و ادیبان معاصر كه در دانشكدة الهیات تهران تدریس میكرد.
24. میرزا محمدحسین آشتیانی؛ فقیه مبارز و مرجع عالیقدر تهران كه در قیام تنباكو نقش آفرین بود.
میراث علمی
میرزای شیرازی به دلیل نظارت بر امور طلاب و مدارس دینی، ساماندهی حوزههای علمیه جهان تشیع و صیانت از ارزشهای شیعه در برابر تهاجم فرهنگی و سیاسی بیگانگان و اهتمام برای افزایش اقتدار و انسجام جوامع اسلامی، كمتر به امور تألیف و نگارش پرداخته؛ با این وجود، آثاری از ایشان به صورت تألیفهای مستقل و تقریرات بر جای مانده است كه عبارتند از:
1. رساله طهارت تا مبحث وضو؛ 2. كتاب الصلوۀ؛ 3. رسالهای در رضاع؛ 4. المكاسب تا پایان معاملات؛ 5. حواشی بر نجاة العباد (رساله عملیه صاحب جواهر)؛ 6. تعلیقه بر كتاب معاملات وحید بهبهانی، به زبان فارسی كه به طبع رسیده است؛ 7. تعلیقات بر شرح لمعه؛ 8. رسالهای در اجتماع امر و نهی؛ 9. دوره كامل تقریرات درس اصول شیخ مرتضی انصاری؛ 10. تعلیقات بر فرائد الاصول شیخ انصاری؛ 11. رسالهای در مشتق كه چاپ شده است؛ 12. مجموعهای از فتاوای میرزای شیرازی؛ 13. سؤال و پاسخ، شامل 236 پرسش از میرزای شیرازی كه همراه با پاسخ ایشان است و شیخ فضل الله نوری آن را تنظیم و چاپ كرده است.
در عرصۀ تبلیغ
میرزای شیرازی هنگام تدریس و تربیت طلّاب، شاگردانی را كه استعداد سخنوری، وعظ و خطابه داشتند، شناسایی میكرد و آنان را به نواحی دور و نزدیك اعم از شهرها، روستاها و مناطق عشایری اعزام مینمود.
آن فقیه والا مقام در شرایطی به این موضوع اهتمام میورزید كه برای گروهی از اهل فضل، رساندن پیام اسلام به مردم از طریق منبر و محراب كاری سطحی تلقّی میگردید. مؤسس حوزه سامرا بر خلاف این فضای حاكم بر برخی حوزهها، به خطیبان و واعظان اجازة فعّالیت داد و بهطور جدّی از تلاشهای آنان تجلیل به عمل آورد و حتی با وجود گرفتاریهای درسی و پرداختن به امور مرجعیت، پای منبرشان مینشست تا مبلّغان تشویق گردند، یكی از شاگردان فاضلش با وجود تواناییهای فكری و عملی بر فراز منبر رفت و مقتل امام حسینعلیهالسلام را خواند وقتی بر میرزا وارد شد، آن بزرگوار از وی تكریم به عمل آورد و مبلغ قابل ملاحظهای به ایشان تقدیم كرد. (12)
میرزای شیرازی برای تقویت فعالیتهای تبلیغی در منطقه كشمیر و تبّت، مدرسهای را در نظر گرفت كه مدرّسان آن ضمن آموزش فقه و اصول به طلبهها، به تعلیم زبان فارسی و عربی و مسائل تبلیغی و اجتماعی میپرداختند. «شیخ حسن كشمیری» در سامرا بر گروهی از اهالی این مناطق ریاست داشت، دانش آموختگان این مدرسه، سرگرم فراگیری مسائل ارشادی بودند و از میرزا مقداری دریافت میكردند و بعد از آموزشهای لازم به مناطق گوناگون این قلمرو اعزام میگردیدند. (13)
«میرزا حسین كرمانی» از شاگردان شیخ انصاری و میرزای شیرازی، با وجود آنكه از مجتهدان به نام بود، با تأكید میرزای مجدّد به شیراز رفته و در آن سرزمین ضمن رسیدگی به امور شرعی، حقوقی و اجتماعی مردم، به موعظه و خطابه میپرداخت. (14)
«آقا شیخ اسماعیل سمنانی» بعد از اینكه در محضر میرزای شیرازی به كمالاتی دست یافت، با توصیه استادش راهی سمنان گردید. او نیز با وجود جامعیت علمی از فعالیتهای ارشادی و ترویجی غافل نبود. (15)
«شیخ علی یزدی» عالمی زاهد و فقیهی پارسا بود كه علم و عمل را به خوبی در هم آمیخت. او بعد از فراگیری علوم متداول از محضر میرزا در مشهد مقدس ساكن گردید و به هدایت مردم و نشر احكام و فعالیتهای تبلیغی مشغول شد. (16)
در عرصه سیاست
در عصری كه میرزای شیرازی میزیست، جهان اسلام وضع أسفباری داشت و میدان تاخت و تاز استعمارگران بود، ضمن آنكه فرمانروایان مستبد بر مردم ستم میكردند، در چنین اوضاع و احوال آشفتهای میرزای شیرازی با بصیرتی ژرف كه توأم با دیانت و معنویت بود، در برابر حوادث دنیای اسلام به موضعگیری پرداخت، اندیشة سیاسی این مرجع عالیقدر، حوزههای علمیة ایران و عراق را بیدار ساخت و نجف را به بزرگترین پایگاه ضد استبدادی تبدیل كرد. مدرسة میرزا حوزه تعهد و مسئولیت بود. میرزا بر این باور بود كه تفرقه، بیبرنامهگی و فاصله گرفتن مسلمانان از یكدیگر، ابهت آنان را رو به زوال میبرد. او در زندگی عملی و علمی خویش ثابت كرد كه میتوان در گسترش فرهنگ اهلبیتعلیهمالسلام كوشید و به این خاندان ارادت ورزید و در عین حال مسلمانان را به اتحاد و انسجام فراخواند و با مذاهب اسلامی در نهایت تفاهم و مودّت زیست. (17)
فردی از اهالی سامرّا با فرزند میرزا درگیری پیدا كرد و او را به شدت زخمی نمود كه، به گونهای كه جراحات شدید موجب فوت این فرزند ارشد میرزا كه «سید محمد» نام داشت گردید. اگر چه مرگ فرزند برای میرزا رنجآور بود؛ اما در این واقعه سكوت كرد. عدهای خدمت ایشان رسیدند و از میرزا خواستند دستور در این باره صادر كند، آن فقیه بیدار از ورای این دل سوزی ظاهری آنان، پی به فتنهای ساختگی و برنامهای شوم بُرد و با قاطعیت آنان را از نزد خود راند و گفت: «شما به هیچ عنوان حق دخالت در امور ما را ندارید، این حادثه بین دو برادر مسلمان روی داده است.» خبر این موضعگیری میرزا در برابر كارگزاران انگلیسی، به گوش فرمانروای دولت عثمانی رسید، خلیفه عثمانی از درایت میرزا شادمان گردید و به والی بغداد دستور داد شخصاً به حضور ایشان برسد و از وی تشكر كند و از بابت این ضایعه ابراز تأسف نموده، عذرخواهی كند. (18)
در همین ایام سنگهایی هم مخالفان به سوی خانه میرزا پرتاب كرده بودند. فرستاده دولت انگلیس به میرزا گفته بود: اجازه دهید اینها را مجازات كنیم، میرزا در جوابشان گفت: این حركت (سنگباران كردن خانهام) برای من گواراتر از ملاقات با سفیر شما است. (19)
ویژگیهای شخصیتی و اخلاق میرزای شیرازی
شهید آیت الله مطهری یادآور گردیده است: «میرزای بزرگ در علم، تقوا، خلوص و صفا و صمیمیت ممتاز بود. (20) فراست میرزا پرتوی از نور ایمان بود كه او با تزكیه و تهذیب نفس، اُنس با عبادت و سحرخیزی و مناجاتهای شبانه به دست آورده بود. توانایی فكری و علمی همراه با پارسایی و صفای معنوی به میرزا ابهتی ویژه عطا كرده بود. از این جهت، با وجود بشاش بودن و خوشمحضری و نهایت تكریم در برخوردها، افراد و حتی شاگردان و نزدیكانش هنگام ملاقات با وی، تحت تأثیر اقتدارش قرار میگرفتند؛ حتی فرزندش نقل كرده بود: هیبتی را كه از حضور نزد والدم احساس میكنم، مثل حالتی است كه از دیدن شیری در بیشهها به انسان دست میدهد.» (21)
سعه صدرش بهگونهای بود كه حتی احترام افرادی را كه سزاوار برخوردهای شایسته نبودند، رعایت میكرد. خطاكار را جز به احسان پاداش نمیداد و با نیكوترین زبان همراه با تبسّم با او به گفتگو مینشست. با وجود مراجعات فراوان با گروههای گوناگون، با نهایت ادب و فروتنی رفتار میكرد، با دقّت به سخنانشان گوش میداد و برای رفع گرفتاریهای آنان اقدام میكرد. (22) اگر میخواست به افراد كمك كند، بهگونهای رفتار میكرد كه طرف دچار حقارت روحی نگردد و گاه به طور ناشناس به امداد محرومان میشتافت، چه بسا خود را در كنار فرد بیبضاعتی قرار میداد و او را به سخن میگرفت و در این حال مبالغی را در جیب او قرار میداد، آن شخص بعد از جدایی احساس میكرد چیزی در جیبش سنگینی میكند، وكلا و نمایندگانش در شهرها و مناطق گوناگون نیز موظّف بودند با حفظ منزلت افراد، فقرا و درماندگان را شناسایی كنند و مورد حمایت قرار دهند، گستردگی این امدادگریها در حدّی بود كه روستاییان نواحی دور افتاده، صحرا نشینان و عشایر از توجه میرزا دور نبودند و سالی دوبار آذوقه و لباس و ملزوماتی برای آنان تدارك دیده و به ایشان تحویل داده میشد. (23)
در حالی كه زندگی هزاران نفر را با امكاناتی كه در اختیارش بود تأمین میكرد، در زمانی كه از دورترین نقاط جهان اسلام اموال فراوانی در اختیارش قرار میگرفت، در زندگی شخصی در نهایت زهد، قناعت و سادهزیستی میزیست و از اسراف پرهیز میكرد. (24) از هر گونه تعین و تشخّص به شدت میگریخت. علم و وارستگی را با یكدیگر درآمیخته و این خصلت در گفتار، ادب، رفتار و متانت او هویدا بود. سخن، سكوت، قیام و قعودش برای رضای خدا، احیای دین و حمایت از دیدگان خدا انجام میگرفت. (25)
كرامتها و مشاهدات ملكوتی
برای نفوس مُنزّه از كدورتهای دنیوی و اشتغالات نفسانی كه آیینة وجودشان از غبارها و آلودگیها پاك گردیده است، صورتهایی از كشف و شهود و امور قدسی پدید میآید. میرزای شیرازی كه جان را با اخلاص و بندگی راستین خداوند پیداست و به نور حق آراست، از ارمغانهای غیبی و كرامتهایی برخوردار گردید كه به نمونههایی اشاره میگردد:
1. به گفته آیت الله سید اسماعیل صدر (مرجع تقلید شیعیان): مردی ظاهر الصلاح با دست نوشتههایی كه برخی علما توسط آنها، وی را تأیید كرده بودند به سامرا آمد تا با میرزا ملاقاتی داشته باشد و مورد حمایت ایشان قرار گیرد، بر حسب اتفاق زمانی كه میرزا در یكی از رواقهای حرم مطهر نشسته بود، به محضرش رسید و دست آن مرجع بزرگوار را بوسید، میرزا با نگاهی خاص بر وی نگریست، گواهی علما در موردش مورد تذكّر واقع شد؛ امّا گویا اینها سودی نداشت و به وی جواب ردّ داد، مرحوم صدر میگوید: وقتی بررسی كردم كه چرا میرزا به وی اقبال نشان نداد، متوجه شدم این فرد از پیروان و مروّجان فرقه ضالّۀ بابیه است و فهمیدم به مصداق حدیث مشهور «اَلمُؤمِنُ ینظُرُ بِنُورِ اللهِ» میرزا با قدرت نور الهی به دیگران مینگرد. (26)
2. علامه سید حسن صدر، شاگرد میرزا و صاحب كتاب «تأسیس الشیعۀ لعلوم الاسلامی» میگوید: شیخ ناصر نجفی از وكلای میرزا در نجف درگذشت، چندی بعد فرزندش به سامرا آمد و در كاروان سرایی منزل گرفت، یك روز گفت: هزینه مسافرت و معاش كم آوردهام، از میرزا تقاضای كمك دارم. شبی كه زایران جبل عامل آن كاروان سرا قصد حركت داشتند، میرزا اموال قابل توجهی به من داد تا میان آنان تقسیم كنم، در ضمن مبلغی جداگانه داده و فرمود: این پول را به فرزند شیخ ناصر بدهید. وقتی پول را به او رساندم، او گفت: استاد چه درست تشخیص داده است و همین میزان برایم كافی است؛ زیرا وقتی محاسبه میكنم، میبینم مخارج من در كاظمین نزد شخصی به امانت است، كرایه رفت و برگشت مركب را هم داده و توشه راه را نیز خریدهام و صرفاً پول عبور را نداشتم كه همین مقدار كفایت میكند. (27)
3. «شیخ راضی» فرزند «علی طریحی» میگفت: استادم مرحوم «طه نجف» دچار عفونتی در پا گردید كه او را در رنج و سختی قرار داد، در ایام كسالت سینهاش تنگ گردید و گویا وجود خود را مصداق «خَسِرَ الدُّنیا وَ الَآخِرَةِ» تلقّی میكرد، پس به زیارت عسكریینعلیهماالسلام در سامرّا رفت و آن دو امام همام را مورد خطاب قرار داد:ای ستم ناپذیران! این سكوت شما دربارة بندهای كه از شدت حزن در آستانه مرگ است چه میباشد؟ آن شب خوابید و هنوز به خواب عمیقی فرو نرفته بود كه هاتفی گفت: «وَ نُرِیدُ اَنْ نَّمُنَّ...» تصور كرد میخواسته به وسیلة آن آیۀ شریفه او را آرام سازند. سپیده سر زده بود كه میرزای شیرازی به خانه ایشان آمد و با یكدیگر به گفتگو نشستند، او لحظاتی بر چهرهاش نگریست و آیة شریفه «وَنُرِیدُ اَنْ نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْاَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّة وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِین»؛ (28) را تلاوت نمود، به یاد ندای آن هاتف افتاد و قرائت آیه فوق بشارتی بود بر مقام علمی و معنوی كه این عالم بر آنها دست یافته بود. و از آن پس دیگر به بركت این كریمه و ملاقات با میرزای شیرازی دچار مشقت نگردید و از آن اندوه و نگرانی رهایی یافت. (29)
4. «شیخ عبد النبی نوری» میگوید: برای طبع و نشر كتاب «وسایل الشیعۀ» مبالغی را هزینه كردم و از این بابت مبلغ یكصد تومان مقروض گردیدم كه موفق به ادای آن نشدم، طلبكار هم مدام میآمد و مبلغ مذكور را مطالبه میكرد، این رفت و آمدها مرا منقلب كرد و در سرداب مقدس سامرا توسّلی هم پیدا كردم.
تابستان بود و هوا گرم كه خوابیدم و در عالم رؤیا مشاهده كردم رسول اكرمصلیاللهعلیهوآله بر روی تشكی قرار دارند و در مقابلشان كمدی است. ایشان میگوید: رفتم دست حضرت را بوسیدم، آن وجود مبارك به كمد اشاره كرد و فرمود: در آن را بگشا و یكصد و بیست تومان بردار، یكصد تومان برای قرضها و بیست تومان برای مخارج دیگر. صبح كه از خواب برخاستم، دیدم صدای در میآید، آن را گشودم، خادم میرزا بود كه گفت: ایشان شما را فراخوانده است، وقتی در سرداب خانهاش به محضر میرزا رفتم، دیدم همان وضع كه در خواب اتفاق افتاده بود، اینجا قابل مشاهده است؛ چرا كه میرزا بر روی تشكی نشسته بود و به من فرمود: از آن كمد یكصد و بیست تومان بردار، یكصد تومان برای بدهی مورد نظر و بیست تومان برای مخارج زندگی، گویی میرزا از آن رؤیا باخبر بود كه حتی اجازه نداد آن را برایش بازگو كنم. (30)
پایان غمانگیز
سرانجام در 24 شعبان 1312 ق میرزای شیرازی به سرای باقی شتافت و پیكرش با تشییع باشكوهی در جوار بارگاه امیرالمؤمنینعلیهالسلام در نجف دفن گردید.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). اعیان الشیعه، سید محسن امین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1403 ق، ج 5، ص304.
(2). میرزای شیرازی، مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1403 ه. ق، ص 30.
(3). ریحانۀ الادب، مدرس تبریزی، نشر خیام، تهران، 1374 ش، ج 6، ص 66.
(4). میرزای شیرازی، شیخ آقا بزرگ تهران، ص39 ـ 38؛ گلشن ابرار، جمعی از نویسندگان، ج اول، نشر معروف، قم، چاپ دوم، 1382 ش، ص388 ـ 377.
(5). تكمله امل الآمل، سید حسن صدر، با تحقیق سید احمد حسینی، مكتبة آیت الله المرعشی، قم، 1406 ق، ص 161 ـ 160.
(6). برگرفته از: مكارم الآثار، ج دوم، ص 886؛ زندگینامه استاد الفقها، شیخ انصاری، ضیاء الدین سبط الشیخ، كنگره شیخ انصاری، قم، 1373، ص211 ـ 210؛ میرزای شیرازی، ص225 ـ 224.
(7). فقهای نامدار شیعه، ص 395؛ شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، نشر زواره، تهران، ج4، ص 1.
(8). خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صدساله، حسن اعظام قدسی، حیدری، تهران، 1342 ش، ج 1، ص 42، مجموعهای از رسایل، اعلامیهها و... شیخ فضل الله نوری، به كوشش محمد تركمان، رسا، تهران، 1362، ج 1، ص19.
(9). گلشن ابرار، گروهی از نویسندگان، ج 1، ص452.
(10). همان مأخذ، ج 2، ص 535؛ ولایت فقیه زیربنای فكری مشروطه، سید محمدتقی آیت اللهی، انتشارات امیر كبیر، تهران، 1362 ش، ص119 و 121.
(11). تنبیه الامۀ و تنزیه الملۀ، مقدمه، ص 18؛ نهضتهای اسلامی در یكصد سال اخیر، مرتضی مطهری، ص 46.
(12). معارف الرجال، حذر الدین، كتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1406 ق، ج 1، ص 362.
(13). میرزای شیرازی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ص130.
(14). همان، ص 113 ـ 112.
(15). نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، مرکز پژوهش کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، 1388 ش، ج 2، ص 631.
(16). میرزای شیرازی، آقا بزرگ تهرانی، ص 54.
(17). معارف الرجال، ج 2، ص 335؛ حماسه فتوا، ویژه نامه جمهوری اسلامی به مناسبت یکصدمین سالگرد رحلت میرزای شیرازی، تهران، 1370 ش، ص 74؛ مردان علم در میدان عمل، سیدنعمت الله حسینی، انتشارات عصر انقلاب، قم، ص1377 ش، ج 5، ص430.
(18). فقهای نامدار شیعه، مهدی بامداد ص 377؛ مجله حوزه، ش55، ص 77.
(19). مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، ج 5، ص 423؛ نماز، آیت الله حائری شیرازی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، بیتا، ص108.
(20). تفسیر سوره ملك، شهید مطهری، مجله نور علم، سال اول، ش سوم، فروردین 1363، ص23.
(21). میرزای شیرازی، ص 53.
(22). فقهای نامدار شیعه، ص 358.
(23). اعیان الشیعه، ج 5، ص 305، حوزه، ش 50 و 51، ص 145.
(24). حماسه فتوا، ص 32 و 73.
(25). اعیان الشیعه، ج 5، ص 307، مجله حوزه، ش 51 ـ 50، ص 308.
(26). میرزای شیرازی، ص 64 ـ 63.
(27). همان.
(28). «ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم.» قصص / 5.
(29). همان، ص 73 ـ 71؛ مردان علم در میدان عمل، ج 3، ص 397 ـ 395.
(30). حماسه فتوا، ص 34؛ گلشن ابرار، ج 7، ص227.
سیدمرتضی علم الهدی رحمه الله زندگی و آثار
روز هفتم ربیعالثانی مصادف است با درگذشت سید مرتضی علم الهدی، آن بزرگمرد تاریخ جهان تشیع، و به همین مناسبت نگاهی خواهیم داشت به زندگی ایشان و آثار بهجای مانده از دوران حیاتش.
مقدمه
یك قرن از غیبت خورشید پر فروغ آسمان امامت و ولایت ـ حضرت مهدیعلیهالسلام ـ میگذشت، كه ستارهای از افق بغداد درخشیدن گرفت و نور امیدی بر دل عاشقان و منتظران تاباند.
او چهرهای امیدآفرین و هدفبخش و سازنده برای جهان تشیع گردید؛ به گونهای كه آثار علمی و زندگی اجتماعی و شخصیت معنویاش برای همه انسانها آموزنده و الهامبخش شد.
شخصیت بارز و روح بلند او، روح تلاش و دانش را در كالبد انسانها میدمد و ابعاد گوناگون وی، اعماقی از وجود شگفتانگیز اشرف مخلوقات، «انسان» را مینمایاند و قلههای تعالی را فرا روی انسان قرار میدهد.
در این مقال، با سیمای نورانی بزرگمردی از علمای شیعه آشنا میشویم كه نه تنها افتخار شیعه است، بلكه جهان اسلام به او مفتخر و شخصیت معنوی و آثار علمی و زندگی اجتماعی او برای همه نسلها و عصرها، آموزنده و الهامبخش است.
ولادت
دانشمند بزرگ و نابغه قرن چهارم و پنجم، «سید مرتضیرحمهالله» در ماه رجب سال 355 هجری، در شهر بغداد دیده به جهان گشود. نامش علی فرزند «ابو احمد حسین» فرزند موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم مجاب فرزند امام موسی كاظمعلیهالسلام است كه نسب او با پنج واسطه به امام هفتمعلیهالسلام میرسد.
القاب او، «علم الهدی»، «ذوالمجدین»، «ابوالقاسم»، «شریف مرتضی»، «سید مرتضی» و... میباشد.
پدر او، «ابو احمد حسین» از مفاخر دودمان پیامبرصلیاللهعلیهوآله و شخصیت سرشناس عصر، و عنصری شریف و نجیب و مردی با تدبیر و لایق و مورد احترام عام و خاص بود كه منصب نقابت و رسیدگی به كار و زندگی سادات دودمان ابوطالب و مسئولیت نظارت بر دیوان مظالم و سرپرستی زائران خانه خدا را كه از منصبهای مهم آن روزگار بود به عهده داشت. (1)
ابن ابی الحدید مینویسد: «ابو احمد» در میان خلفا و سلاطین آل بویه (2) و امرای حمدانی سوریه، مقامی والا داشت. او مردی با مهابت و بزرگمنش بود. دست به هیچ كار مشكلی نزد جز اینكه آن را به انجام رسانید و با همت عالی و حسن تدبیر به پایان برد. (3)
مادرش نیز بانویی علوینژاد و همنام دخت گرامی پیامبرصلیاللهعلیهوآله یعنی فاطمه بود كه نسبش با چهار واسطه به امام زین العابدین علی بن الحسینعلیهالسلام میرسد. (4)
مرحوم شیخ مفیدرحمهالله كتاب «احكام النساء» خود را به درخواست او به رشته تحریر درآورد و در مقدمه كتابش به این مطلب اشاره دارد. (5)
آغازتحصیل
به یقین برخی از رؤیاها در صداقت و راستی، بیشباهت به الهام و رهنمودهای غیبی نیستند؛ یكی از این رؤیاها، خوابی است كه مرحوم شیخ مفیدرحمهالله در آستانه تحصیل سید مرتضیرحمهالله دید.
گروهی از مورخان و دانشمندان از جمله ابن ابی الحدید معتزلی نقل میكند كه شبی شیخ مفیدرحمهالله در عالم خواب میبیند حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام دست دو فرزندش امام حسنعلیهالسلام و امام حسینعلیهالسلام را گرفته و به نزد او آورد و پس از سلام به وی فرمود: «یا شیخ! علّمهما الفقه؛ ای شیخ! به این دو علم فقه و احكام دین بیاموز!»
شیخ بعد از بیدار شدن، از آن رویا متحیر و در شگفت ماند، تا اینكه ساعات درس فرارسید و او به طرف مسجد «براثا» واقع در محله شیعهنشین بغداد «كَرخ» حركت كرد و تدریس خود را آغاز نمود. پس از پایان درس، زنی با وقاری خاص، در حالی كه دست دو پسرش را گرفته بود و اطرافش را زنانی احاطه كرده بودند، وارد مسجد شد و سلام كرد. وقتی شیخ مفیدرحمهالله او را شناخت، به احترام او از جا برخاست. پس از احترامات معمول، فاطمه، مادر كودكان، استاد را مخاطب قرار داد و گفت: «یا شَیخُ! عَلِّمهُمَا الفِقهَ.»
با رویداد این قضیه، مرجع بزرگ عالم تشیع، از خواب شب گذشته خود و این تعبیر صادق، در شگفت ماند و گریست؛ پس خواب خود را برای آن بانوی مخدره و كودكانش و حاضران نقل كرد و با كمال اشتیاق تعلیم و تربیت آنان را بر عهده گرفت و در ارتقاء آنان به درجات علمی و عملی همت بسیار گماشت و درهای علوم و معارف اسلامی را به روی آنان گشود، تا آنكه هر دو برادر، سید رضیرحمهالله و سید مرتضیرحمهالله، از نوابغ روز و عالمان دهر شدند. (6)
استادان
سید مرتضیرحمهالله تا آن زمان كه خود بر فراز كرسی استادی تكیه زد، در نزد شماری از پاكان عصر خویش برای فراگیری علوم آسمانی، به ادب زانو زد و بهرهها برد. تاریخ، نام بزرگانی را در شمار استادان این انسان والا مقام بر شمرده كه در ذیل از بعضی از آن خداترسان پارسا، به اختصار یاد میكنیم:
1. شیخ مفید (متوفای 413 ق)؛ او در شكلگیری شخصیت علمی و معنوی سید مرتضیرحمهالله نقشی اساسی داشت. شیخ مفید از علمای بزرگ مذهب امامیه است كه علاوه بر عهدهداری مسئولیتهای اجتماعی و تربیت شاگردان ممتاز، درآن زمان حدود دویست جلد كتاب برای آیندگان و دانشپژوهان تألیف كرد. شخصیت ایشان به قول نجاشی، رجالی مشهور از جایگاهی برخوردار است كه فضل و برتری او در فقه، كلام، روایت، علم و وثاقت مشهورتر از آن است كه توصیف و تعریف شود. (7)
2. ابو محمد هارون بن موسی تلعكبری (متوفای 380 ق)؛ او دانشمند و فقیهی برجسته و كمنظیر بود و از جمله راویان مشهور است كه از مرحوم كلینیرحمهالله روایت نقل كرده است. (8)
3. شیخ صدوق (متوفای سال 381 ق)؛ بزرگی شخصیت صدوق آنچنان است كه دانشمندان معروف اسلامی ـ اعم از شیعه و سنی ـ هر جا به نام وی رسیدهاند، زبان به مدح او گشوده و او را به بزرگی یاد كرده و با لقبهای بلند و عبارتهای پر معنا از او نام بردهاند. مرحوم شیخ طوسیرحمهالله میگوید: «وی دانشمندی بزرگ، پاسدار احادیث، آگاه به رجال و نقّاد اخبار بود كه در میان قمیها كسی در پاسداری از علم حدیث و دانش زیاد همانند او دیده نشده و حدود 300 كتاب تالیف كرده است.» (9)
4. حسین بن علی بن بابویه، برادر شیخ صدوق؛ او فقیهی بزرگوار و محدثی شناخته شده است كه از پدر و برادرش حدیث نقل كرده. مرحوم شیخ اسد ا... شوشتری میگوید: «او و برادرش (شیخ صدوق) با دعای امام حسن عسکریعلیهالسلام و ولی عصرعلیهالسلام به دنیا آمدهاند.» (10)
در ردیف استادان علم الهدی نام بزرگان دیگری هم به چشم میخورد كه ما به موجب اختصار، فقط به ذكر نام آنان بسنده میكنیم:
1. احمد بن علی بن سعید كوفی؛ 2. محمد بن عمران كاتب مرزبانی؛ 3. ابو یحیی ابن نباته؛ 4. ابوالحسن علی بن محمد بن كاتب؛ 5. ابوالقاسم عبدالهن بن عثمان بن یحیی؛ 6. احمد بن سهل دیباجی. (11)
آثارماندگار
پس از رحلت مرجع و رهبر بزرگ شیعیان، شیخ مفیدرحمهالله در سال 413 ق، هدایت كشتی طوفان زده شیعه به عهده سید مرتضیرحمهالله گذارده شد. سید در بسیاری از علوم مانند: كلام، فقه، اصول، ادب و شعر، نحو و لغت و تفسیر و... تبحّر خاص و مثال زدنی داشت. در یك نگاه، آثار به جای مانده از علم الهدی را میتوان در سه مبحث 1. شاگردان، 2. حوزه درس او، و 3. تألیفات پیگیری كرد كه هر یك از این مباحث دارای ویژگیهای خاص خود است كه در ذیل به اختصار بدانها میپردازیم:
الف. شاگردان
هر كدام از شاگردان سید در عصر خود، از عالمان و اندیشمندان برجسته و فقیهان مشهور بودهاند كه به واسطه جهد و كوشش خود، بسیاری از مجهولات علمی را رمزگشایی نمودهاند. از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. شیخ طوسیرحمهالله؛ وی پنج سال پس از ورود به بغداد (كه آن زمان مركز علوم اسلامی و حوزه دینی تشیع به شمار میرفت.) و استفاده از محضر اساتیدی مانند شیخ مفیدرحمهالله، با اینكه خود در این زمان از صاحبنظران علم فقه و حدیث بود، با كمال تواضع در مجلس درس سید مرتضی حاضر شد و بیست و سه سال از محضر او علم و ادب آموخت. (12)
2. ابویعلی سلّار دیلمی؛ او از فقهای بزرگ شیعه و از ژرفاندیشان عصر خود بود كه از منطقه دیلم (شمال ایران) به بغداد هجرت كرد و از محضر اساتید بزرگی همچون سید مرتضیرحمهالله بهرهمند گردید، و به واسطه پشتكار و استعداد زاید الوصفش توانست فوق العاده مورد توجه استادش قرار گیرد و جانشین او در منصب قضا در شهرهای حلب گردد. (13)
3. ابوالصلاح حلبی؛ او نیز از عالمان و فقیهان مشهور است. ابن شهر آشوب میگوید: «ابوالصلاح از شاگردان سید مرتضیرحمهالله است و كتابی دارد به نام «بدایه» در فقه و شرحی دارد بر كتاب «ذخیره» سید مرتضیرحمهالله.» (14)
4. قاضی ابن برّاج طرابعلی؛ او از فقیهان و دانشمندان و شاگرد مشهور سید مرتضیرحمهالله است.
نام شمار دیگری از شاگردان سید كه در كتب معتبر بدانها اشاره شده است عبارتست از:
شریف ابویعلی محمد بن حسن بن حمزۀ بن جعفررحمهالله، ابو الصمصام مروزی، سید نجیب الدین موسوی، سید تقی رازی، ابوالفتح كراجكی، شیخ ابوالحسن سلیمان صهرشی، جعفر بن محمد دوریستی، ثابت بن عبد ا... نباتی، شیخ احمد خزاعی، شیخ مفید ثانی، ابن قدامه. (15)
ب. حوزهدرسی
حوزه درس علم الهدیرحمهالله ویژگیهای خاص داشت كه به سختی میتوان نمونه آن را در درس دیگر عالمان یافت. از ویژگیهای درس او این بود كه همه افراد با هر عقیده و بینشی میتوانستند در محضر او حضور یابند و از علوم او بهرهمند گردند.
نقل شده، زمانی مردی یهودی كه از قحطی و تنگدستی رنج میبرد به محضرش رسید و از او تقاضای آموزش علم نجوم كرد. سید با گشادهرویی از این امر استقبال نموده و آموزش او را آغاز كرد و دستور داد مانند دیگر طلاب برای او نیز مبلغی جهت امرار معاش قرار دهند. پس از گذشت مدتی نه چندان طولانی، مرد یهودی كه مصاحبت علم الهدی را درك كرده و تحت تأثیر عظمت روحی و برخوردهای عزتمدار او قرار گرفته بود، مسلمان شد. (16)
خصوصیت دیگر درس او این بود كه بزرگان بسیاری در آن شركت میكردند؛ حتی گاهی استاد عالی قدرش، مرحوم شیخ مفیدرحمهالله در درس او حضور مییافت.
ج. دارالعلمویاریدانشمندان
یكی از آثار جاویدان مرحوم سید مرتضیرحمهالله كه سبب بركات بیشماری برای طالبان علوم دینی محسوب میشد، «دارالعلم و كتابخانه» او بود. در آن سالها در شهر بغداد كتابخانهای وجود نداشت؛ از اینرو سیدرحمهالله بر آن شد تا بخشی از خانه خود را به اهل علم اختصاص داده و در آنجا كتابخانهای دایر نماید تا دانشپژوهان با استفاده از آن كتابخانه به تحقیق و مطالعه بپردازند.
«ابن طیّ» میگوید: «اولین كسی كه خانهاش را دارالعلم نمود و برای مباحثه و مطالعه و مناظره قرار داد، سید مرتضیرحمهالله بود.» (17)
«ابوالقاسم تنوخّی» قاضی مدائن و از شاگردان سید میگوید: «كتابخانه علم الهدی، دارای هشتاد هزار جلد كتاب بود كه او آنها را خوانده یا تألیف كرده و یا مطالب آنها را به خاطر داشت.» (18)
عمل ارزشمند دیگری كه سیدرحمهالله در این زمینه انجام داده است، این بود كه مقداری از املاك متعلق به خود را برای تأمین كاغذ دانشمندان و فقها وقف نمود. (19) او با این كار خود، بسیاری از مشكلات فرا روی آن روز آنها را مرتفع كرد.
د. تألیفات
خداوند متعال به مرحوم علم الهدی، ذوق و استعدادی سرشار داده بود و او نیز از این نعمت بزرگ الهی به خوبی بهرهبرداری كرد.
كتب و تألیفات مرحوم سیدرحمهالله در انواع علوم و فنون ادبی و دینی و عقلی، نقلی و فروع و اصول است كه بعضی از آنها مانند «الشافی» چند مجلد است و برخی نیز مختصر.
مرحوم علامه امینیرحمهالله در الغدیر، نام 86 اثر او را بیان كرده است (20)، كه به اختصار به چند اثر مهم اشاره میكنیم:
1. الشّافی؛ این كتاب كه به گفته شاگردش، شیخ طوسیرحمهالله مانندش تصنیف نشده، در ردّ و نقد بخش «امامت» كتاب «المغنی» قاضی القضات عبد الجبار بن احمد معتزلی، دانشمند بلند آوازه عامه است. سید مرتضیرحمهالله با توجه به اهمیت كتاب «المغنی» و انعكاسی كه استدلالهای آن در بحث امامت در اندیشهها بر جا گذاشته بود، «الشافی» را تألیف كرد. ایشان در این كتاب، نه تنها استدلالهای قاضی القضات را ماهرانه و محققانه پاسخ گفته، بلكه تمام زحمات معتزله را در این راه بلا اثر ساخته است. این كتاب توسط شاگرد نابغهاش، شیخ طوسیرحمهالله خلاصه شده و به نام «تلخیص الشافی» معروف است.
در اهمیت كتاب الشافی، همین بس كه امام خمینیرحمهالله میفرماید: «كتاب «الشافی» سید مرتضیرحمهالله از بهترین كتابها و مشهورترین مصنفات در این باب است كه در دسترس همه است... هر چه متاخرین درباره امامت نوشتهاند، كمتر از آن است كه «الشافی» سید مرتضیرحمهالله تحقیق كرده است.» (21)
2. كتاب الذریعه؛ این كتاب در علم اصول فقه نگاشته شده است و سید در این كتاب، یك دوره علم اصول فقه متداول آن زمان را كه اساس و پایه استنباط احكام شرعی و فقه استدلالی شیعه بوده است گرد آورده و شاید قدیمیترین كتاب جامع اصولی شیعه در این علم باشد كه هنوز ارزش و طراوت خود را پس از گذشت هزار سال حفظ كرده است.
3. دیوان شعر سیدرحمهالله؛ مرحوم شیخ طوسیرحمهالله دیوان علم الهدی را مشتمل بر بیش از بیست هزار بیت شعر دانسته و او را سرآمد شاعران عصر خود معرفی نموده است. (22) و این در حالی است كه قرن چهارم و پنجم، عصر طلایی شعر و شكوفایی ادبیات عرب بوده است. (23)
4. كتاب امالی؛ امالی سیدرحمهالله همان كتاب مشهور «غرر الفوائد و درر القلائد» است. این كتاب كه وصف آن در گفتار علمای عامه، خاصه، ابن خلكان آمده، گنجینهای از علوم و فنون شعر، لغت، ادب، تفسیر، تاریخ، حدیث، تراجم و غیره است و به تنهایی خود بهترین گواه بر احاطه و تسلّط و مهارت سید مرتضیرحمهالله در فنون یاد شده، میباشد.
5. المقنع؛ این كتاب در باب غیبت و مسائل آن تالیف شده است.
پرداختن به مصنفات و تألیفات مرحوم علم الهدی، خود مقالی مفصل میطلبد كه علاقهمندان میتوانند به كتب مربوطه مراجعه نمایند. نكته مهمی كه در تألیفات وی وجود دارد این است كه ایشان در هر زمینهای وارد تحقیق شدهاند، سنگ تمام را گذاشته و آنچه در آن موضوع قابل بحث و تحقیق بوده، بیان كردهاند.
با مراجعه به تألیفات مرحوم علم الهدی در مییابیم كه تعداد زیادی از كتابهای او دربارۀ مسائل آن روز جامعه و بعضی از آنها در پاسخ به سؤالات افراد در شهرهای مختلف آن ایام بوده است؛ همانند كتاب مسائل ناصریه، مسائل طرابلسیه، مسائل موصلیه، و... و نشان از این دارد كه آن بزرگوار با همه اشتغالات علمی، اجرایی و تربیت شاگردان، با مردم جامعه خود نیز ارتباط تنگاتنگی داشته و عالمی در خدمت دین و مردم بوده است و به معضلات و مشكلات فكری و اعتقادی جامعه اهمیت میداده و به آنها رسیدگی مینموده است.
سیدمرتضیرحمهاللهومسئولیتهایاجتماعی
علم الهدی علاوه بر فعالیتهای علمی و فرهنگی، بعد از رحلت برادر بزرگوارش، سید رضیرحمهالله در سال 406 ق، مسئولیت نقابت و امارت حج و نظارت بر دیوان مظالم را به عهده گرفت.
از زمان خلفای جور اموی تا زمان معتضد عباسی، فرزندان علیعلیهالسلام همیشه تحت تعقیب و مراقبت خلفا و ماموران آنان بودند. هنگامی كه معتضد عباسی در سال 279 ق، حكومت و خلافت را در دست گرفت، موضوع احترام به علویان و تعیین سرپرست برای آنان مطرح گردید، و در هر شهری یكی از بزرگان شیعه و سادات یا علمای علوی، نقابت (سرپرستی) سادات آن شهر یا منطقه را عهدهدار شد.
این افراد علاوه بر نظارت بر نسب و دفاع از حقوق و حفظ شرافت سادات علوی، موظف بودند در میان آنان قضاوت كنند و سرپرستی اموال و دارایی یتیمان را بر عهده گیرند. كسی كه این مسئولیتها را به عهده میگرفت، بایستی دانشمند و مجتهد بوده، قضاوت او معتبر و نافذ باشد. (24)
در آن عصر، امارت حج هم مسئولیت بزرگی بود كه معمولاً شخص خلیفه آن را بر عهده داشت؛ ولی گاهی خلیفه این مسئولیت را به شخصی كه شایستگی داشت واگذار میكرد و او را به عنوان امیر الحاج قرار میداد.
نظارت بر دیوان (که در آن بر اعمال حکّام و امراء نظارت میشد) نیز یکی از مسئولیتهای خطیر اجتماعی بود.
این سه مسئولیت مهم در سال 406 قمری، بعد از وفات مرحوم سید رضیرحمهالله به برادرش سید مرتضیرحمهالله واگذار شد و تا آخر عمر آنها را به عهده داشت و به خوبی از انجام امور مربوط به آنها برآمد.
شایسته ذکر است که انگیزه سید مرتضیرحمهالله و برادرش سید رضیرحمهالله از پذیرش این مسئولیتها، خدمت به دین و مردم بود؛ از اینرو است که میبینیم او به پیروی از جد بزرگوارش، به وضع بیچارگان و محرومان جامعه خود آنچنان خدمت کرد که مرحوم حلبی مینویسد: «او پیوسته مراقب حال مستمندان و مواظب بسیاری از خانوادههای نیازمند بود و برای افراد بیبضاعت ماهانه مبلغی مقرر میداشت که خود آنان از منبع آن خبر نداشتند و پس از رحلت سید که ماهانۀ آنها قطع گردید، متوجه شدند.» (25)
سیدمرتضیرحمهاللهازمنظرعالمانشیعهوسنی
الف. عالمانشیعه
مرحوم شیخ طوسیرحمهالله (متوفای 406 هجری) میگوید: «او (سید مرتضی) در علوم بسیار، یگانه روزگار بود. کلیه دانشمندان درباره والایی فضل و دانش او، اتفاق نظر دارند، در دانشهایی همچون علم کلام، فقه و اصول، ادب و نحو، شعر و معانی، لغت و غیره بر همه کس مقدم بود.» (26)
«نجاشی» عالم رجالی شیعه (متوفای 450 هجری) که همعصر سیدرحمهالله بوده و با او در محضر شیخ مفیدرحمهالله تحصیل کرده است، مینویسد: «او علومی را فرا گرفت که هیچکس در زمان او به پایه او نرسید.» (27)
«ابوالحسن عمری» که از اعاظم علمای امامیه و همعصر سیدرحمهالله است، میگوید: «شریف اجل مرتضی، علم الهدی، نقیب النقباء و فقیه صاحب نظر... . من او را دیدهام، [او] دارای فصاحت زبان [بوده]، و آثار هوش از جبینش ساطع بود.» (28)
«ابن شهر آشوب» (متوفای سال 588 هجری) از سیدرحمهالله بدینگونه یاد میکند. «او در همه دانشها بر دیگران پیشی داشت.» (29)
«علامه حلی» (متوفای سال 726 هجری) او را چنین وصف میکند: «سید مرتضیرحمهالله در علوم بسیاری یگانه بود. دانشمندان ما بر وفور فضل و دانش او اتفاق نظر دارند. در دانشهایی مانند کلام، فقه و ادب و امثال اینها بر همگان مقدم بود.» (30)
هر گاه در مجلس خواجه نصیر الدین طوسیرحمهالله از سید مرتضیرحمهالله نام برده میشد، خواجه با آن مقام عالی علمی و تبحّری که در علوم عقلی و نقلی داشت، میگفت: «صلوات الله علیه» پس از آن روی میکرد به حاضرین مجلس و میفرمود: «چگونه میشود به نام سید مرتضیرحمهالله رسید و صلوات بر او نفرستاد.» (31)
«علامه بحر العلوم» (متوفای سال 1212 هجری) كه دریایی از دانش بود، درباره علم الهدی، سید مرتضیرحمهالله میگوید: «او سرور علمای اسلام و پس از ائمه اطهار از همه کس برتر است. او دانشهایی گرد آورد که نصیب هیچکس نشد و از فضائلی برخوردار گردید که او را از همه کس ممتاز گردانید. دانشمندان مخالف و موافق درباره فزونی فضلش اتفاق نظر دارند و بر تقدمش بر تمامی دانشمندان پیشین و پسین، معترف میباشند.» (32)
ب. عالماناهلسنتوعامه
با اینکه علمای اهل سنت، در طول تاریخ سعی داشتهاند کمتر از مفاخر شیعه نام ببرند و آنها را مورد ستایش قرار دهند، مع الوصف سید مرتضیرحمهالله را بیش از دیگران یاد کردهاند. و پیرامون او سخن گفتهاند، که به اختصار به چند نمونه اشاره میکنیم.
«عبد الملک ثعالبی» (متوفای سال 429 هجری) که همعصر سیدرحمهالله بوده است، ضمن تجلیل از او میگوید: «امروز در بغداد، ریاست عالی علمی و دینی در مجد و شرافت، علم و ادب، فضل و کرم، به مرتضی منتهی شده.» (33)
«ابو العلای معّری» دانشمند نابغه سنی (متوفای سال 499 هجری) هنگامی که از وی راجع به سید مرتضی سؤال شد، که «او را چگونه یافتی؟» در پاسخ به دو بیت شعر قناعت کرد که این دو بیت به تنهایی گویای عظمت شخصیت کمنظیر علم الهدی است:
یا سائلی عنه لما جئت تسئله الا و هو الرجل العاری من العار
لو جئته لرأیت الناس فی رجل والدهر فی الساعه و الارض فی دار
«ای کسیکه آمدهای تا راجع به سید مرتضی از من سؤال کنی! بدان که او از هرگونه نقص و عیبی پیراسته است. اگر او را ببینی، خواهی دید که وجود همه مردم، در مردی جمع شده و روزگار در یک ساعت متمرکز گردیده و جهان در یک خانه قرار گرفته است.» (34)
«ابن حجر عسقلانی» (متوفای سال 852 هجری) مینویسد: «او نخستین کسی است که خانهاش را «دار العلم» قرار داد. هنوز کمتر از بیست سال داشت که به مقام عالی رسید. او به ریاست دنیا از راه علم با عمل نائل گشت. او بر تلاوت قرآن مجید و نماز شب و افاده و نشر علومی که اندوخته بود، مواظبت داشت.» (35)
بسیاری از دانشمندان عامه، امثال: یاقوت حموی، سیوطی، ابن اثیر، یافعی، ابن جوزی، ابن خلکان و دیگران، هر کدام به اجمال و یا تفصیل از سید مرتضیرحمهالله نام برده و به مقام علمی و معنوی او اشاراتی داشتهاند.
لقبعلمالهدی
در مورد اعطاء لقب علم الهدی به مرحوم سیدرحمهالله نکتهای شنیدنی وجود دارد. در این باب مورخین نگاشتهاند که ابوسعید محمد بن حسین، وزیرالقادر بالله، در سال 420 هجری بیمار شد. شبی در عالم خواب دید که امیرالمؤمنین علیعلیهالسلام به او میفرماید: «به علم الهدی بگو تا برای تو دعا کند تا از بیماری بهبود یابی.» وزیر گفت: «یا امیرالمؤمنین! علم الهدی کیست؟» فرمود: «علی بن الحسین موسوی است.» چون از خواب برخاست، نامهای به سیدرحمهالله نوشت که برای او دعا کند و در آن نام او را علم الهدی خواند. سید مرتضیرحمهالله با دیدن نامه بر آشفت و از وزیر خواست که او را با این لقب بزرگ نخواند، وزیر گفت: «به خدا قسم! امیرالمؤمنین علیعلیهالسلام امر فرمود که شما را به این لقب بخوانم.» بعد از آنکه وزیر از دعای سیدرحمهالله شفا یافت، جریان خواب خود و امتناع سید مرتضیرحمهالله را از قبول این لقب، برای خلیفه بیان کرد. خلیفه پیام فرستاد که شایسته است لقبی را که از سوی جدّ شما داده شده است، بپذیری و اباء نکنی. سپس حکم شد که منشیان در نامههای رسمی و عموم مردم، او را با این لقب بخوانند و بدینگونه ملقب به «علم الهدی» گردید. (36)
وصیتسیّد
سیدرحمهالله در وصیت خود میفرماید: «تمام نمازهای واجب مرا که در طول عمرم خواندهام، به نیابت از من دوباره بخوانید.» دوستان پرسیدند: «چرا؟ شما فردی وارسته بودید و اهمیت فوق العادهای به نماز میدادید، شما عاشق نماز بودید و همیشه قبل از فرا رسیدن وقت نماز وضو گرفته، آماده میشدید تا وقت نماز فرا رسد، حال چگونه این چنین وصیت میکنید؟»
علم الهدیرحمهالله در پاسخ فرمود: «آری، من علاقهمند به نماز، بلکه عاشق نماز و راز و نیاز با خالق خود بودم و از راز و نیاز هم لذت فراوان میبردم؛ از اینرو همیشه قبل از فرا رسیدن وقت نماز، لحظهشماری میکردم تا وقت نماز برسد و این تکلیف الهی را انجام دهم و به دلیل همین علاقه شدید و لذت از نماز، وصیت میکنم که تمام نمازهای مرا دوباره بخوانید؛ زیرا تصور من این است که شاید نمازهای من خالص برای خدا انجام نشده باشد، بلکه درصدی از آن برای لذت معنوی خودم باشد و این شایسته درگاه الهی نیست.» (37)
آری، اشتغالات علمی، اجتماعی و سیاسی سید مرتضیرحمهالله، نه تنها جلوی جلوههای عبادی و معنوی او را سدّ نکرد، بلکه او در این میدان هم، گوی سبقت را از دیگران ربود و الگو قرار گرفت.
وداعباعلمالهدیرحمهالله
مرحوم سید مرتضیرحمهالله سرانجام پس از سالها تلاش بیوقفه و عمری پرثمر و پربار و انجام کارهای بزرگ و ارزنده، در حدود هشتاد سالگی در شهر بغداد به جوار حق شتافت، و با مرگ او یکی از چهرههای نورانی آسمان تشیع افول کرد، امّا نام او در تاریخ پرآوازه و ماندگار خواهد ماند.
در کتاب رجال بحر العلوم آمده است: «به من خبر رسید که بعضی از فرمانروایان روم، قبر مرحوم سید مرتضیرحمهالله را نبش کردند و دیدند که بدن او بعد از پانصد سال و اندی، تازه است و تغییری در او حاصل نشده و آثار حنا هنوز در دستها و موهای صورت مبارکش وجود داشته است.» (38)
پینوشـــــــــــــتها:
(1). مفاخر اسلام، علی دوانی، انتشارات امیر كبیر، سال 1363 ش، ج 3، ص 268.
(2). حاكمان آلبویه كه شیعه بودند از نیمه دوم قرن چهارم تا آخر قرن پنجم، حدود 113 سال بر قسمت وسیعی از جهان اسلام حكومت كردند.
(3). مقدمه شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، انتشارات داراحیاء الكتب العربیه، 1378 ه ج 1، ص 41.
(4). مفاخر اسلام، ج 3، ص 264.
(5). همان، ص267.
(6). شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص4.
(7). الغدیر فی الكتاب والسنۀ و الادب، علامه شیخ عبدالحسین امینی، بیروت، دارالكتاب العربی، چاپ پنجم، 1403 ق، جلد 4، ص 275.
(8). مفاخر اسلام، ج 4، ص 276.
(9). الفهرست، شیخ طوسی، انتشارات فقاهت، سال 1429 ق، ص 157.
(10). شرح لمعه، شهید ثانی، چاپ بیروت، الطبعه الثانیه، 1389ه. ج 9، ص 265.
(11). الغدیر، ج 4، ص 271.
(12). هزاره شیخ طوسی، علی دوانی، انتشارات امیركبیر، 1386 ش، ص 13.
(13). روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، سید محمد باقر خوانساری، انتشارات دارالسلامیه، بیروت، 1411 ق، ج 2، ص 219.
(14). مفاخر اسلام، ج 3، ص 271.
(15). الغدیر، ج 4، ص 270.
(16). اعیان الشیعه، سیدمحسن امین عاملی، چاپ بیروت، انتشارات دار التعارف للمطبوعات، 1403 ﮬ، ج 8، ص 214.
(17). الغدیر، ج 4، ص 268.
(18). مفاخر اسلام، ج 3، ص 285.
(19). روضات الجنات، ج 4، ص 269.
(20). الغدیر، ج 4، ص 265.
(21). كشف الاسرار، امام خمینیرحمهالله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینیرحمهالله، 1387 ش، ص 169.
(22). مفاخر اسلام، ج 3، ص 284.
(23). لازم به ذكر است كه دیوان سیدرحمهالله در سه جلد، توسط رشید الصفار، و تحقیق و بررسی دكتر مصطفی جواد، و مقدمه شیخ محمد رضا شبیبی در مصر به سال 1376 هجری چاپ و منتشر شده است.
(24). برگرفته از كتاب الغدیر، ج 4، ص 205 به بعد.
(25). سیمای فرزانگان، رضا مختاری، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1374ش، ج 3، ص 366.
(26). فهرست شیخ طوسی، ص 99.
(27). رجال نجاشی، نشر اسلامی، 1407 ق، ص192.
(28). مفاخر اسلام، ج 3، ص 271.
(29). همان، ص 272.
(30). همان.
(31). الغدیر، ج 4، ص 268.
(32). رجال، علامه بحر العلوم، انتشارات مکتب الصادقعلیهالسلام، تهران، ج 2، ص 87؛ مفاخر اسلام ج3، ص 275.
(33). مفاخر اسلام، ج 3، ص 274.
(34). الغدیر، ج 4، ص 273.
(35). لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، بیروت، نشر مؤسسه اعلمی، 1390 ق، ج 4، ص 223.
(36). الغدیر، ج 4، ص 257.
(37). سید مرتضی پرچمدار علم و سیاست، محمود شریفی، انتشارات امیر كبیر، 1384 ق، ص 46.
(38). گلشن ابرار، جمعی از پژوهشگران، نشر معروف، قم، 1379 ش، ص68.
سیره عملی آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (ره)
مقدمه
مقاله حاضر درباره شرح حال و سیره عملی حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی است. ایشان یکی از مراجع بزرگ شیعه بودند که خلق و خوی نبوی داشتند و در مراتب بلند علمی و عملی، گوی سبقت را از دیگران ربودند و در عرصه سیاست و اجتماع نیز حضوری پر رنگ داشتند؛ ولی با این حال، بسیار گمنام و ناشناخته باقی ماندهاند.
از آنجا که شیوه زندگی علماء و بزرگان دینی؛ از جمله ایشان بسیار به زندگی ائمه اطهارعلیهمالسلامشبیه است، میتوان آن را الگویی برای زندگانی خود قرار داد.
مروری کوتاه بر زندگی آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، فرزند محمد و نواده سید عبدالحمید در سال 1284 ق در مدیسه از روستاهای لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد. خاندان وی در اصل از سادات موسوی ساکن شهر بهبهان بودند که به مدیسه مهاجرت کردند.
پدر بزرگش سید عبدالحمید از عالمان وارسته نجف و از شاگردان شیخ موسی پسر شیخ جعفر کاشف الغطاء و همچنین آیت الله شیخ محمد حسن نجفی، معروف به صاحب جواهر بود. او پس از مراجعت از نجف، در اصفهان و لنجان ساکن شد و تا پایان عمر در آنجا به تدریس و انجام امور شرعی اشتغال داشت.
سید محمد پدر سید ابوالحسن نیز در همان ایامی که سید عبدالحمید برای فراگیری علوم دینی به عراق مهاجرت کرده بود، در کربلا متولد شد. ایشان از زمرۀ عالمان شمرده نمیشد؛ اما مردی خداترس و روشن ضمیر بود که پس از وفات در شهرستان خوانسار به خاک سپرده شد. (1)
سید ابوالحسن دروس ابتدایی طلبگی را در زادگاه خود، روستای مدیسه لنجان، نزد یکی از روحانیان آن دیار آغاز کرد و پس از گذراندن دورۀ ابتدایی تصمیم گرفت به حوزۀ علمیۀ اصفهان مهاجرت کند؛ زیرا آن حوزه، در آن عصر یكی از حوزههای مهم شیعی به شمار میرفت. وی هنگامی که با پدرش سید محمد به مشورت پرداخت با ممانعت پدر مواجه شد؛ زیرا پدر از رنجهای دوران طلبگی بر فرزند خویش بیمناک بود و از اینرو با او موافقت نکرد. این ممانعت، رفته رفته اشتیاق تحصیل را در سید ابوالحسن شدت بخشید و وی را بر هدف خود استوارتر ساخت تا اینکه سرانجام پدر را بر این سفر آسمانی با خویش همراه ساخت. (2)
سید ابوالحسن چهارده ساله بود که به اصفهان رفت و در مدرسه «صدر» حجرهای گرفت و به درس و بحث مشغول شد. او در اصفهان از محضر استادانی، همچون: ملا محمد کاشی، (3) آیت الله کلباسی، آیت الله چهار سوقی، آیت الله درچهای، آیت الله جهانگیر خان قشقایی و... بهرههای فراوان برد و در همین ایام، خود نیز به تدریس ادبیات عرب، فقه و اصول میپرداخت. (4)
ایشان هنوز به سن 24 سالگی قدم ننهاده بود که برای بالا بردن معلومات خویش در سطح عالی و بهرهگیری از دانش شخصیتهای علمی حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال 1307 ق رهسپار عراق شد. (5) وی در آنجا از محضر بزرگانی، چون: آیات عظام، میرزا محمد حسن شیرازی (میرزای بزرگ)، میرزا حبیب الله رشتی، فاضل شربیانی، شیخ محمد حسن مامقانی، سید محمد کاظم یزدی، آخوند خراسانی، میرزا محمد تقی شیرازی و آیت الله شریعت اصفهانی بسیار استفاده برد. (6)
وی مدت سه سال در کربلا و سامرا به سر برد. او در سامرا در درس آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی شرکت میکرد. پس از آن در سال 1310 ق به نجف اشرف رفت و تا پایان عمر در آن دیار ماندگار شد. در این سالها از محضر اساتید بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شیعه شد.
پس از درگذشت آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی (1328 ق) و آیت الله شریعت اصفهانی (1339 ق) سه نفر از علمای بزرگ نجف به عنوان مرجع تقلید مطرح شدند که عبارتاند از: آیت الله نایینی، آیت الله کاشف الغطاء و آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی؛ ولی با درگذشت آیت الله کاشف الغطاء در سال 1344 ق و همچنین آیت الله نایینی در سال 1355 ق، مقام مرجعیت و زعامت دینی شیعیان، در وجود آیت الله اصفهانی متمرکز و منحصر شد و تا ده سال بعد که زندگی را وداع کرد در این مقام باقی بود. (7)
مشهورترین اثر آیت الله اصفهانی، کتاب جامعی در فقه به نام «وسیلۀالنجاۀ» است که شامل اکثر مسائل فقهی مورد نیاز برای مسلمانان در آن عصر بود. بسیاری از فقها و مراجع بزرگ، بر این کتاب حاشیه زده و شرح نوشتهاند. برخی کتب فقهی که بنا بر ترتیب کتاب «وسیلۀالنجاۀ» نگارش یافتهاند، عبارتاند از: «تحریر الوسیله» اثر امام خمینیرحمهالله و نیز حواشی آیات عظام: بجنوردی، حمامی، شاهرودی، میلانی، خویی، گلپایگانی و... .
تألیفات دیگر آیت الله اصفهانی عبارتاند از:
1. انیس المقلدین؛
2. حاشیه بر تبصره علامه؛
3. حاشیه بر عروۀ الوثقی؛
4. حاشیه بر نجاۀ العباد؛
5. ذخیرۀ العباد؛
6. شرح کفایۀ الاصول؛
7. منتخب الرسائل؛
8. مناسک حج؛
9. ذخیرۀ الصالحین؛
10. وسیلۀ النجاۀ الصغری. (8)
بسیاری از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عالی قدر در مكتب علمی آیت الله اصفهانی حاضر میشدند که برخی از آنان عبارتاند از حضرات آیات:
سید محمود شاهرودی (9) علامه طباطبایی، (10) محمد تقی آملی، سردار کابلی، سید علی یثربی کاشانی، میرزا آقا اصطهباناتی، شیخ هاشم آملی، محمد رضا طبسی، سید ابوالحسن شمس آبادی، سید عبدالله شیرازی، شیخ علی علیاری تبریزی، میرزا مهدی آشتیانی.
سیره عملی، زهد و معنویت
آیت الله اصفهانی در علوم شرعی و معارف اسلامی تبحر خاصی داشت و در این میدان، گوی سبقت را از دیگران ربود و محقق، مدقق و فقیهی اصولی، رجالی و... به شمار میرفت. افزون بر آن، وی به صفات و ملکات اخلاقی نبوی آراسته بود؛ (11) فروتنی، بزرگواری، خویشتنداری، ایثار، سادهزیستی، کرامت طبع، سخاوت، توکل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار: از جمله فضایل اخلاقی این آیت بزرگ الهی بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند. اکنون به اختصار سیره عملی ایشان را مرور میکنیم.
پشتکار در امر تحصیل
سید ابوالحسن هنگامی که فقط چهارده بهار از زندگیاش را پشت سر گذاشته بود به سبب شوق و علاقه زیاد به ادامه تحصیل برای خواندن درس طلبگی به اصفهان رفت و در مدرسه صدر، حجرهای گرفت. شرایط و وضعیت او بسیار ناهنجار و سخت بود. حجرهاش خالی از هر گونه وسایل ابتدایی برای زیستن بود؛ نه فرش، گلیم و زیراندازی، و نه چراغی برای روشن کردن حجره. شبی از شبهای زمستان وقتی پدرش برای دیدن فرزند خود به حجرهاش رفت و وضعیتش را مشاهده کرد، بسیار آزرده خاطر و ناراحت شد. در این حال رو به سوی قبله ایستاد و با امام زمانعجلاللهتعالیفرجهالشریف به نجوا پرداخت و با چشمانی اشکبار و لحنی ملتمسانه از مولای خود، عنایتی کارساز را تقاضا کرد. (12)
وجود چنین مشکلاتی هرگز باعث نشد سید ابوالحسن از تلاش و پشتکار در امر تحصیل دست بردارد.
پس از ازدواج نیز فشار مالی و شرایط سخت معاش به حدی بود که او مجبور شد، مدت پانزده شبانه روز با خانواده خویش در یک خرابه زندگی کند؛ ولی همچنان در امر تحصیل كوشا بود.
یکی از علما در اینباره میگوید که در خدمت آقا سید ابوالحسن اصفهانی بودم. وقتی از کوچهای که در آن خرابهای وجود داشت، گذر کردیم، فرمود: «من با خانوادهام پانزده روز در این خرابه ساکن بودیم؛ چون صاحبخانه ما به من گفته بود که دیگر راضی نیست در خانهاش باشیم. به ناچار، آنجا را تخلیه کردیم و به این خرابه منتقل شدیم تا اینکه بالاخره موفق شدم خانهای دیگر اجاره کنم.» (13)
سادهزیستی
او پس از رسیدن به مقام مرجعیت تقلید، با اینکه هر روز از اطراف و اکناف عالم، پول و وجوه شرعی بسیاری دریافت میکرد، همچنان به زندگی سادۀ پیشین خود، ادامه داد و به زخارف دنیوی به دیده حقارت نگریست و با اینکه خود سخت محتاج بود؛ اما هرگز از آن وجوه شرعی استفاده شخصی نکرد. (14)
آن بزرگوار تا اواخر عمر در منزل استیجاری زندگی کرد و منزل شخصی نداشت و حتی خادمی نداشت تا کارهایش را انجام دهد. شیوه زندگی این مرجع بزرگ به زندگی ائمه بسیار شبیه بود. در روایت داریم هر کس قناعت پیشه کند به عزت میرسد؛ (15) از اینرو ایشان به چنین مقامی رسید.
گذشت
در سال 1349 ق شخصی که به سببی از آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی کینهای شدید در دل داشت، جنایت هولناکی مرتکب شد و به فرزند عالم و فاضل وی در صف نماز جماعت با خنجر حمله کرد و او را به طرز فجیعی کشت. آیت الله اصفهانی پس از دستگیری قاتل، شخصی را به نمایندگی از طرف خود به دادگستری فرستاد تا اسباب آزادیاش را فراهم کند. آیت الله اصفهانی اینگونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتی همگان شد. (16)
بخشش و سخاوت
او زندگی سخت و زاهدانهای داشت؛ ولی با این حال، کمتر روزی اتفاق میافتاد که نیازمندی مراجعه کند و با دست خالی بازگردد. بسیار اتفاق میافتاد که با اینکه خودش سخت محتاج بود، از بخشش به دیگران دریغ نمیکرد و آنان را بر خود ترجیح میداد.
نوشتهاند: «هنگامی که رهبر انقلابِ عراق، آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی از تنگدستی سید ابوالحسن اصفهانی مطلع شد، 500 لیره طلا برای او فرستاد تا با آن مبلغ، برای خود منزلی بخرد؛ ولی آیت الله اصفهانی آن 500 لیره را با وجود تنگدستی خود به تعدادی از نانوایان شهر داد تا با آن مبلغ، نان مصرفی طلاب علوم دینی و تهیدستان تهیه شود.» (17)
آن بزرگوار به سبب زندگی و شرایط سخت طلاب، بسیار در رفع نیازهای معیشتی آنان كوشا بود. سخاوت ایشان تنها شامل طلاب نمیشد و در خانهاش به روی همه نیازمندان باز بود و با روی گشاده با مردم دیدار میكرد و به رفع نیازهای مالی آنان میپرداخت.
دقت در مصرف بیت المال
این مرجع بزرگ در مصرف بیت المال و وجوه شرعی، بسیار محتاط بود و با دقت عمل میکرد و با وجود اینکه خود نیاز بسیار شدیدی به آن پولها داشت؛ اما ذرهای از آن را برای مصارف شخصی به کار نبرد؛ به گونهای که میگویند: «با وجود وجوه زیادی که به ایشان میرسید، تعهدات مالیشان بسیار سنگین بود و پس از مرگشان نیم میلیون بدهی داشتند.» (18)
دربارۀ دقت نظر ایشان در بیت المال، «شیخ عبدالنبی عراقی»، از همدرس و بحثهای ایشان، نقل میکند که در عصر زعامت سید ابوالحسن، در مضیقه شدیدی قرار میگیرد و با توجه به سابقۀ بین آنها، به ایشان میرساند که در تنگنای شدید قرار گرفته است و نیاز مبرم به مقداری پول دارد. او هم، مقداری پولِ خرد به او میدهد. آن شخص، به دلیل تاریکی شب و گمان اینکه لیره عراقی است با خوشحالی رهسپار خانه میشود؛ اما در روشنایی متوجه میشود، چند فلس پول کم ارزش است و بسیار ناراحت میشود و نامه بلند بالایی به عنوان شکایت و گله برایشان مینویسد به این مضمون که زندگی خوب، رفاه و آسایش، ریاست و مقام برای تو، و فقر، تنگدستی، گرفتاری، درماندگی و سختی برای من؛ اما چرا این چند فلس (پول کم ارزش) را به من دادی... .
پس از اینکه نامه به دست ایشان میرسد، آیت الله اصفهانی وی را طلب میکند و به او میفرماید: «تمام دارایی من در آن شب، همانی بود که به تو دادم». سپس اضافه میکند: «فلانی! تو دربارۀ من چگونه میاندیشی؟ در همین زمان که مرجعیت بر عهده من است بارها شده است که خود و همسرم برای حمام پول نداشتهایم و غسل واجب خود را نسیه میگذاشتیم. وقتی تو گفتی من پول ندارم، بی پولیهای خودم به خاطرم رسید و با خود گفتم شاید تو هم مثل من برای غسل واجبت پول نداری؛ از اینرو هر چه داشتم به تو دادم و... .»
پس اگر آیت الله اصفهانی میخواست میتوانست زندگی مرفهی داشته باشد؛ ولی آن بزرگوار با دقت در مصرف بیت المال و تحمل مشقت بی پولی، آبرو و سربلندی دنیا و آخرت خود را تأمین کرد. (19)
جهاد با نفس
هم حجرهای ایشان نقل میکند: «در زمانی که با هم بودیم و غذای مشترک داشتیم، من به خوراک و غذا اهمیت میدادم و تقریباً آدم پرخوری بودم. همان اول شب، سهم خود را میخوردم و سهم سید را کنار میگذاشتم. پس از اینکه سیر میشدم، خواب بر من غلبه میکرد و میخوابیدم. در نیمههای شب که پهلو به پهلو میشدم میدیدم که سید غرق در مطالعه است و اصلاً دست به سوی غذا دراز نکرده است و گاهی این جریان تا صبح ادامه داشت که وقتی برای نماز صبح بلند میشدم غذا همچنان به حال خود باقی مانده بود. اکنون سید به آن درجه و مقام رسیده است؛ اما من چیزی نشدهام.»
این قضیه، جملۀ اول این حدیث را به ذهن میرساند که خداوند فرمود: «من علم را در گرسنگی و جهاد با نفس قرار دادم؛ اما مردم آن را در سیری و راحتی میطلبند»؛ یعنی سید، هم باید گرسنگی را تحمل کند و هم باید با خواب مبارزه کند تا تاریخ را با نام خود مفتخر سازد. (20)
خویشتنداری
در شرح حال سید ابوالحسن آمده است که ایشان، روزی از حرم حضرت سید الشهداءعلیهالسلامو از درب تل زینبیه خارج شد. مردی که نسبت به ایشان بغضی داشت با خود گفت: «باید بروم و هر چه از دهانم میآید، نثار این سید کنم.» و از آنجا تا خانۀ آقا بد و بیراه گفت و فحش داد؛ ولی سید هیچ نگفت و وقتی به در خانه رسید به دشنام دهنده فرمود: «کمیاینجا صبر کن با شما کار دارم.» سپس داخل منزل شد و با مقدار زیادی پول بازگشت. پولها را به او داد و فرمود: «هر وقت گرفتار شدی به ما مراجعه کن؛ زیرا اگر به دیگران مراجعه کنی، ممکن است حاجتت روا نشود.» سپس اضافه کرد: «من تحمل هر گونه فحش و دشنامی را دارم؛ ولی طاقت جسارت به عرض و ناموس را ندارم.» او بدین گونه باعث شرمندگی دشنام دهنده شد و وی به شدت از کردۀ خود پشیمان و نادم شد. (21)
دورنگر و ژرف اندیش
آیت الله اصفهانی دارای ذوقی سلیم، فهمی نیکو و نظری صائب در استنباط و درک احکام و مسائل شرعی بود و همین خصوصیت، او را در مجالس علمی، زبانزد اهل دانش کرده بود. همچنین ژرف نگری سید و تأمل و تعمق بسیارش در مسائل علمی ستودنی بود.
جولان فکری و پژوهش بسیار او در جوانب هر مسئله باعث میشد که در یک موضوع، نظریات گوناگونی در طول زمان، ارائه کند و در مسائل پیچیده فقهی به گره گشایی بپردازد. با این همه تا مدتهای طولانی، حلقه درس او را شاگردانی اندک تشکیل میدادند. پس از اینکه میرزا محمد تقی شیرازی، مرجع تقلید شیعیان، مردم را در مسائل احتیاطی خویش به وی ارجاع داد، آوازهاش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده شد. تا جایی که پس از درگذشت آیت الله سید محمد کاظم یزدی (1337 ق) حوزه درسش، پررونقترین مجمع علمی در میان مجامع علمی آن روزگار شد؛ حتی گفتهاند آیت الله بروجردی، از مراجع برجستۀ آن زمان، در پاسخ به چند تن از مقلدان خود که رساله عملیه ایشان را خواستار بودند، اظهار داشتند: «رساله دادن برای من آسان است؛ ولی شق عصای مسلمین است، فعلاً علم اسلام در دست آیت الله اصفهانی است. ایشان مرجع علی الاطلاق است. صلاح این است که آقایان از ایشان تقلید کنند.»
همچنین مرحوم آقا ضیاء عراقی با اینکه شاگرد مرحوم آخوند و هم دوره و هم درس آیت الله اصفهانی بود، راضی نشد رسالهاش را در نجف چاپ کنند. (22)
آیت الله امین جبل عاملی دربارۀ آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی میگوید: «در سال 1352 ق در سفر به عراق، او را ارزیابی کردم. دیدم مردی است دارای فکری بزرگ که میدان اندیشهاش وسیع است، در علم و فقه بسیار وسعت نظر دارد، دورنگر است و ژرف اندیش، دارای رأیی صائب و تدبیری نیکو و بسیار موقعیت شناس است. بر همۀ مردم، شفیق و مهربان و دارای نفس سخاوتمند و سیاستی بزرگ است و همین ویژگیها باعث شده است که ریاست و زعامت عامه شیعیان را به دست گیرد؛ چون شایستگی چنین منصب و مقامی را دارد.» (23)
شهامت در فتوا
آیت الله اصفهانی در بیان احکام الهی و آنچه به نظرش صحیح میرسید، بسیار با شهامت بود و از کسی باکی نداشت، گر چه در ظاهر به زیان وی تمام میشد. او مصداق بارز آیۀ شریفۀ «یجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ...» (24) بود، در راه خدا مجاهده میکرد و از سرزنش ملامتگران هراسی به خود راه نمیداد؛ از جمله فتواهای آیت الله اصفهانی که جنجال زیادی برپا کرد، نظریه وی دربارۀ پارهای از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وی بر این باور بود که قمه زنی و زنجیر زنی و کوبیدن طبلها و برخی امور دیگر که در ایام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است. (25) این فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا میزد؛ چون با عقاید بسیاری از روحانیان و علمای آن زمان نجف هماهنگی نداشت، باعث اختلافات و سر و صدای شدید شد و برخی از وعاظ در سخنرانیهای خود از آیت الله اصفهانی به سختی انتقاد و به وی اهانت کردند؛ (26) ولی آن مرجع عالی قدر، هرگز حاضر نشد از فتوا و عقیدهاش دست بردارد و خوشایند دیگران سخن بگوید و فتوا صادر کند.
فراست و هوشیاری
او با تیزبینی، هوشیاری و فراستی که داشت، بسیاری از نقشهها و دسیسههای دشمنان را نقش بر آب میکرد و عزت اسلام و مسلمانان را فراهم میکرد. وی با اقتدار و بدون هیچ ترس و واهمهای در مقابل استعمارگران وحشی و مزدوران داخلی شان ایستادگی میکرد و با فتاوای خود، مردم را به ایستادگی در مقابل آنان ترغیب میساخت و در این راه مقدس نیز مرارتها و سختیهای بسیاری را به جان خرید.
در طی همان سالها، رضا شاه کوشید با ارسال هدایایی به جلب نظر آیت الله اصفهانی بپردازد و این در حالی بود که رضا شاه، مانع رسیدن وجوه شرعی از ایران به نجف شده بود تا آیت الله اصفهانی در مضیقه شدید مالی قرار بگیرد.
آیت الله غروی علیاری از شاگردان مرحوم اصفهانی با نقل خاطرهای نحوه برخورد ایشان با هدایای رضا شاه را بیان کرده است. به گفته وی، هنگامی که در محضر آیت الله اصفهانی بودند، خدمتکار آقا وارد شد و گفت: «چند نفر از بغداد آمدهاند خدمت شما برسند.»
معلوم شد سفیر ایران است و چند تن همراهش هستند که از ایران آمدهاند. آیت الله اصفهانی بدون اینکه اتاق را خلوت کند به آنان اجازه ورود داد. آن چند نفر وارد شدند. معلوم شد، همراه سفیر، فرستاده رضاخان است. وی، هدایایی از طرف رضاخان آورده بود که عبارت بودند از: عینک، عصای مزین به طلا و مقداری پول، که پس از ابلاغ سلام رضاخان، تقدیم سید کرد و گفت: «ما مانع نیستیم که وکلای شما از ایران برایتان پول بفرستند، ولی بهتر است آنان را بشناسیم.»
سید فرمود: «لازم نیست شما آنان را بشناسید. نیازی هم به عصا و عینک و پول ندارم. بردارید و ببرید.» هر چه فرستاده رضاخان اصرار کرد، آقا نپذیرفت. وقتی آنان رفتند، آقا فرمود: «میخواستند وکلای مرا شناسایی کنند تا به آزار و اذیت آنان بپردازند.» پس از اندک زمانی، مرد عربی وارد شد، دست آقا را بوسید و مقدار زیادی پول تقدیم آقا کرد و رفت. سید فرمود: «آقای علیاری! اگر من پول آن خبیث را گرفته بودم اکنون خداوند چنین پول پاک و طاهری نصیبم نمیکرد.»
ایشان با کارشان هم دسیسه آنها را خنثی کرد و هم با بی توجهی خود به ستمگران، مایه عزت و سربلندی شد. (27)
پس از جنگ جهانی دوم، آنگاه که مردم در تنگنای شدید اقتصادی به سر میبردند، جنگ افروزان جنایتکار و همانان که با قتل عامهای وحشیانه، گروهی را به گورستان و گروهی را به استضعاف کشانده بودند بر آن شدند که از موقعیت سوء استفاده کنند و مذهب پر افتخار شیعه را تحت حمایت خویش قرار دهند و لکه ننگی را بر دامن شیعه بزنند؛ ولی هوشیاری و فراست عقلیِ سید ابوالحسن اصفهانی، این طرح خائنانه و حیلهگرانۀ آنان را نیز مانند سایر حیلههایشان نقش بر آب ساخت و آن، وقتی بود که سفیر انگلیس از ایشان تقاضای ملاقات کرد؛ اما وی نپذیرفت و پس از اصرار زیاد فرمود: «من بنای ملاقات خصوصی با وی (سفیر انگلیس) را ندارم. اگر ایشان کاری دارد میتواند در ساعت ملاقات عمومی بیاید و کارش را بگوید.» سفیر انگلیس پذیرفت و در ساعت عمومی خدمت آقا رسید و در حضور حاضران در مجلس گفت: «دولت انگلستان نذر کرده است، مقداری پول در اختیار شما بگذارد که به هر مصرفی که میدانید برسانید.» سید ابوالحسن با خونسردی و آرامش کامل فرمود: «مانعی ندارد.» سفیر دست برد و یک چک به مبلغ دو میلیون تومان رایج آن روز را تقدیم آقا کرد. ایشان هم آن را دریافت کرد و زیر تشکی قرار داد که روی آن نشسته بود.
طلبههای حاضر در مجلس که از ضمیر مرجع تقلید خود آگاه نبودند از مشاهدۀ این امر ناراحت شدند که چرا آقا پول را از سفیر انگلستان گرفت. هنگامی که لحظاتی با سخنانی دربارۀ اوضاع و احوال جهان گذشت، در این موقع آیت الله اصفهانی به سفیر گفت: «این جنگ برای شما خیلی ضایعات داشته و عدهای را دچار فقر و فلاکت کرده است و از قرار معلوم، خیلی تحت فشار اقتصادی واقع شدهاند. من به نمایندگی از طرف شیعیان جهان، مبلغ ناچیزی در اختیار شما میگذارم تا به آن بیچارهها کمک کنید.» آنگاه دست مبارک را در جیب بغل برد و یک چک دو میلیون تومانی درآورد و همراه همان چکی که سفیر آورده بود و جمعاً چهار میلیون تومان میشد به سفیر انگلستان داد.
سفیر، چکها را گرفت و در حالی که بهت و حیرت بر او چیره شده بود از محضر مبارک سید، خداحافظی کرد. وی پس از خروج از منزل به همراهان خود گفته بود: «ما آمدیم سید و شیعیان را بخریم؛ ولی این سید با زیرکی و فراست عقلی و دانشی که داشت، همه انگلستان را خرید و ما را برای یک عمر زر خرید کرد.» (28)
همچنین دکتر سید حبیب الله شریعت از مرحوم حاج شیخ عزیز الله محقق نجفی، باجناق آسید ابوالحسن اصفهانی، نقل میکند که من، خدمت آن مرجع بزرگ بودم. شخصی در خانه را زد. خدمت آقا آمدم و گفتم که یک نفر است با چنین مشخصاتی؛ آقا چند دقیقهای تأمل فرمود و سرانجام اجازه ورود داد. سپس او را به داخل خانه و خدمت آقا راهنمایی کردم. وی پس از تعارفات اولیه، خود را معرفی کرد که «مستر فلان» هستم. سپس چمدانش را باز کرد که پر از دینارهای بسته بندی شدۀ عراقی بود؛ آن گاه خطاب به آقا گفت: «من این دینارها را برای شما آوردهام که برای مدارس علمیه مصرف کنید.» آقا فرمود: «در چه امری از امور مدارس.» او گفت: «در امر ساختمان و بنایی؛ چون حجرههای طلاب، کاه گلی است. شما با این پول، آنها را سفیدکاری کنید و... .» آقا فرمود: «فعلاً آقایان طلاب به همین وضع راضیاند و درسشان را میخوانند و به سفید کاری نیازی نیست. اگر حجرهها سفید شد انتظار فرش بهتر، تختخواب و رختخواب بهتر و... دارند.» او گفت: «به مصرف کار دیگری برسانید.» آقا فرمود: «نه لازم نیست.» هر راهی که پیشنهاد میکرد، آقا یک بهانهای میآورد و نمیپذیرفت. وقتی دید طرحهایش مورد قبول آقا واقع نشد و نقشهای که علیه آن مرجع بزرگوار کشیده بود، نقش بر آب شد، با عصبانیت و ناراحتی شدید از منزل ایشان خارج شد.
چند روز بعد (حدود یک ماه) دولت عراق اعلام کرد که از این تاریخ، اقامت طلبههای خارجی باطل است و کسانی که میخواهند اقامت جدید بگیرند باید از آقای هندی (یکی از علمای هندی) توصیه و تأییدیه بیاورند.
طلاب که تا آن روز، آقای هندی را نمیشناختند به نماز جماعت وی روی آوردند و ضمن گرفتن تأییدیه، شهرهای هم گرفتند؛ بعداً معلوم شد انگلیسیها که نتوانسته بودند سید اصفهانی را فریب دهند به سراغ آقای هندی رفته و یک مرجع دولتی با شهریه خوب علم کرده بودند و در نتیجه، برخی افراد شکم پرور و دنیاطلب که تا دیروز برای نماز جماعت آسید ابوالحسن اصفهانی سر و دست میشکستند برای چند ریال شهریه مرید آقای هندی شده و به جماعت او هجوم برده بودند. (29)
ارتباط با حضرت ولی عصرعجلاللهتعالیفرجهالشریف
آن شخصیت والامقام بر اثر جد و جهد و تلاش شبانهروزی و با علم و تقوا به مرتبهای رسید که شایستگی پیدا کرد مورد وثوق و تأیید ولی عصر، حضرت حجت ابن الحسنعجلاللهتعالیفرجهالشریف قرار بگیرد. این اسوۀ تقوا، صبر و استقامت در مسیر علم، عمل و عبادت چنان پیشرفتی کرد که بیواسطه به فیض ملاقات اولیای خدا به ویژه حضرت صاحب الامرعجلاللهتعالیفرجهالشریف مشرف میشد.
عالم عامل، زاهد فرزانه آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی (اراکی) چنین نقل کرده است که من با آقا سید ابوالحسن اصفهانی هم درس و هم بحث بودم. زمانی که در عراق بودیم، برای حاجتی چله گرفته بودم و آن این بود که چهل شب جمعه، پیاده به مسجد سهله بروم و... .
چهلمین شب جمعه، عازم مسجد سهله شدم. پس از اینکه از نجف خارج شدم و به جایی رسیدم که هیچ خانه و آبادانی نبود، ناگهان دیدم یک خیابان بسیار وسیع و زیبا که دو طرفش را درختهای سبز، خرم، منظم و مرتب احاطه کرده بود در مقابلم باز شد.
من وارد خیابان شدم و قدم میزدم که از دور دیدم، سیدی پای یکی از درختان نشسته است. وقتی مرا دید بلند شد و رفت. من دنبال او رفتم؛ ولی قبل از اینکه ملاقات حاصل شود، وی به خانۀ مجللی رسید. در باز شد و آن سید داخل خانه شد و در را بست. وقتی به در خانه رسیدم به بهانۀ پرسیدن مسئله، درب خانه را زدم. اجازه ورود داده شد و به آن خانه بسیار وسیع و مجلل وارد شدم که دارای اتاقها و سالنهای متعدد بود. شخصی که درب را به روی من باز کرده بود، مرا به آخرین اتاق راهنمایی کرد.
وقتی وارد اتاق شدم، دیدم همان سید که بیرون منزل بود و او را تعقیب میکردم بر کرسی نشسته است. مسائل خود را مطرح کردم و پس از گرفتن پاسخ از وی خداحافظی کردم و از اتاق بیرون آمدم؛ ولی از آنجا که منزل، بسیار زیبا، مجلل و عطرآگین بود، دلم نمیخواست بیرون بیایم و از اینرو پا به پا معطل میکردم و دنبال بهانهای میگشتم که بیشتر بمانم.
از اینرو قبل از خروج از منزل به آن خادم گفتم: «من یک مسئلۀ دیگر دارم. اجازه دهید مجدداً از آقا بپرسم.» خادم گفت: «ملاقات مجدد امکان ندارد؛ چون آقا تشریف بردند و تو دیگر به ایشان دسترسی پیدا نخواهی کرد؛ ولی چون خیلی اصرار میورزی میتوانی مسئلۀ خود را از نایبش بپرسی.»
گفتم: «مانعی ندارد از نایبش میپرسم.» اذن دخول داده شد. وقتی وارد اتاق شدم، دیدم سید ابوالحسن اصفهانی روی همان کرسی نشسته است. سؤال خود را مطرح کردم و جوابش را گرفتم و از منزل خارج شدم. به مجرد اینکه درب خانه بسته شد، خود را وسط بیابان دیدم؛ نه خیابانی، نه درختی، نه آبادانی، نه خانهای و نه... .
پس از این مکاشفه متوجه شدم که آقای اول، امام زمانعجلاللهتعالیفرجهالشریف بود و نیز متوجه شدم که سید ابوالحسن به مقام مرجعیت و زعامت نایل میشود.
فردای آن شب نزد سید رفتم و گفتم: «فلانی تو به مقام والایی خواهی رسید؛ ولی مواظب باش مرا فراموش نکنی. پس از اینکه سید به مرجعیت رسید مرتب مرا یاری میکرد.» (30)
وفات
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی تا واپسین سال حیات خویش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خویش به ضعف مزاج و بیماریهای گوناگون مبتلا شد. ایشان در آن سالها در فصل تابستان برای در امان ماندن از گرمای زیاد نجف به کاظمین و سامرا میرفت. در آنجا گرچه وی در ظاهر استراحت میکرد؛ ولی در عمل این چنین نبود.
او به تنهایی در آنجا به نامههای زیاد مسلمانان و دوستدارانش برای کسب نظرهای فقهی و رهنمودهای علمی پاسخ میداد و با تنی خسته و کوفته سر بر بالین میگذارد. چند صباحی پیش از اینکه دار فانی را وداع گوید، وضعیت مزاجیاش رو به وخامت گذاشت. به او پیشنهاد کردند که محلی دیگر را برگزیند که هوایی مناسب داشته باشد. آن بزرگوار، ایران را انتخاب کرد؛ اما خیلی زود از این سفر منصرف شد و سفر به بعلبک لبنان را برگزید. پس از مدت کوتاهی که ایشان در بعلبک بود، بسیاری از بزرگان و دانشمندان جبل عامل، بعلبک، بیروت، دمشق و دیگر نقاط لبنان و سوریه با وی دیدار کردند. پس از اینکه وضعیت مزاجی وی تا اندازهای بهبود یافت، روزی بر اثر سانحهای به زمین خورد و پس از بازگشت به کاظمین در شب نهم ذیحجه 1365 ق در 81 سالگی دار فانی را وداع گفت.
پیکر شریف آن مرجع بزرگ پس از حمل از کاظمین به نجف و تشییعی کمسابقه در صحن مطهر امیرمؤمنانعلیهالسلامکنار قبر فرزند شهیدش، سید محمد حسن و آرامگاه آیت الله خراسانی به خاک سپرده شد.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). دایرۀ المعارف تشیع، احمد صدر حاج سید جوادی، نشر شهید سعید محبی، تهران، 1357، ج2، ص 225.
(2). گلشن ابرار، جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، قم، انتشارات معروف، 1385، ج 2، ص 585.
(3). مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، سید محمد حسین منظور الاجداد، تهران، انتشارات شیرازه، 1379، ص 97.
(4). گلشن ابرار، ص 586 به نقل از: اعیان الشیعه، سید محسن امین، تهران، انتشارات طور، 1375، ترجمه انتشارات طور، ج 2، ص 95.
(5). دایرۀ المعارف تشیع، ج2، ص 225.
(6). علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م، جرفادقانی، قم، انتشارات معروف، 1385، ص381.
(7). گلشن ابرار، ج 2، ص 587.
(8). همان، به نقل از: مجله نور علم، دوره سوم، شماره چهارم، ص 110.
(9). یتیمان سرافراز، گذری بر زندگی چهل تن از عالمان دین، محمد مهدی فجری، قم، انتشارات مهر امیرالمؤمنین، 1385، ص 95.
(10). همان، ص149.
(11). ریحانۀ الادب، محمد علی مدرس تبریزی، انتشارات خیام، 1374، ج1، ص 142.
(12). گلشن ابرار، ص 586، به نقل از: مجله نور علم، دوره سوم، شماره چهارم، ص 97.
(13). دین ما علمای ما، محمدمهدی تاج لنگرودی، انتشارات ممتاز، 1374، ص 71.
(14). گلشن ابرار، ص 588، به نقل از: وفیات العلما، جلالی شاهرودی، ص 240.
(15). امام علیعلیهالسلام: «اِقْنَعْ تَعِزّ». میزان الحکمه، محمدی ری شهری، قم، انتشارات دار الحدیث، 1381، ج 8، ح 12873.
(16). علمای بزرگ از کلینی تا خمینی، ص 380.
(17). گلشن ابرار، ص 588 به نقل از: هکذا عرفتهم، ج 2، ص 114 و 115.
(18). مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، سیدمحمدحسین منظور الاجداد، 1379، ص106، به نقل از: حوزه، شمارههای 63 - 64، ص 43.
(19). ره یافتگان، م. ع. عطایی اصفهانی، ص 271، با تغییر کلی در عبارت.
(20). ره یافتگان، ص 226.
(21). دین ما علمای ما، ص 197، با تغییر کلی در عبارت.
(22). مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص105، پاورقی.
(23). گلشن ابرار، ص 589، به نقل از: گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 1، ص 220.
(24). مائده/ 54.
(25). ایشان به صراحت فتوا دادند که«اِنَّ اسْتِعْمَالَ السُّیُوفِ وَ السَّلَاسِلِ وَ طُبُول وَ الْاَبْوَاقِ وَ مَا یَجْرِی الْیَوْمِ اَمْثَاله فِی مَوَاکِبِ الْعَزَاءِ بِیَوْمِ عَاشُورَا اِنَّمَا هُوَ مُحَرَّمٌ وَ هُوَ غَیْرُ شَرْعِیٍ؛ به کار بردن شمشیرها (قمه زنی) و زنجیرها و طبلها و بوقها و کارهایی مانند این امور که امروزه در دستههای عزاداری و در روز عاشورا معمول است همه حرام و غیر شرعی است»: قمه زنی، سنت یا بدعت، مهدی مسائلی، اصفهان، انتشارات گلبن، 1386، ص 86.
(26). قمه زنی، سنت یا بدعت، مهدی مسائلی، ص87.
(27). مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، سیدمحمدحسین منظور الاجداد، ص 104.
(28). ره یافتگان، آنان چگونه فرزانه شدند؟، م،ع،ره عطایی اصفهانی، قم، مؤسسه انتشاراتی انصاری، 1381، ص 275.
(29). همان، ص 265.
(30). ره یافتگان، آنان چگونه فرزانه شدند؟، م،ع،ره عطایی اصفهانی، ص 270، کرامات و حکایات عاشقان خدا، جبرائیل حاجیزاده، تهران، نشر مؤلف، 1383، ج 2، ص79.