Super User
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله خدایا به ما توفیق خدمت در راه اهل بیت (علیهم السلام) را عنایت کن.
نگاهی به زندگی ابن شهر آشوب رحمه الله
عالم فرزانه و دانشمند پرآوازة ایرانی، «ابو عبدالله محمد بن علی بن شهر آشوب سروی مازندرانی» معروف به رشیدالدین، یكی از بزرگان علم و عمل قرن ششم هجری میباشد. عالمی كه علاوه بر لبریز كردن جان خویش از نور علم و تقوا، برای طالبان حقیقت و معرفت، همچون مشعل هدایتی گردید كه هنوز، نور افشانی مینماید.
وی در 488 و به قولی 489 هجری قمری در بغداد و بنابر قولی در ساری، در خانوادهای عالمپرور متولد شد. (1)
جدّ و پدر بزرگوارش از عالمان جلیل القدر بودند؛ مثلاً جدش، مرحوم شیخ شهرآشوب از شاگردان برجسته و ممتاز شیخ طوسیرحمهالله به شمار میرفت. و والد ماجدش، شیخ علی نیز از مكتب پدر بهرهمند گشته و از فقها و محدثینی بود كه در ضبط و نقل اخبار و آثار اهل بیت عصمت و طهارتعلیهمالسلام تلاش بسیار نمود. (2) ولی شهرت ابن شهرآشوب از پدر و جدش مضاعف شد و شهرة آفاق گردید.
وی در این خانوادة نورانی و دینی رشد نمود و توانست در سن 8 سالگی حافظ كل قرآن گردد و به لقب حافظ مفتخر شود. (3) بواسطة همین ویژگی، رشد و تعالی یافته، عطش وی برای تحصیل بیشتر شد. وی به شهرهای زیادی همچون مازندران، مشهد، نیشابور، سبزوار و حتی ممالك عراق، سوریه و... سفر نمود تا بتواند از معارف اهل بیتعلیهمالسلام بهرهمند شود. این تلاش پیگیر ابن شهرآشوب، باعث شد تا وی در علوم و فنون گوناگونی از قبیل: تفسیر، حدیث، فقه، اصول، قرائت، ادبیات عرب، شعر و غیره، به حد كمال رسد و مجتهدی مسلّم و عالمی ذوفنون گشته و در شهر بغداد كه از شهرهای بزرگ اسلامی آن عصر بود و فرقههای مختلف اسلامی در آن شهر زندگی میكردند، مقیم گردد. (4)
اساتید
ابن شهر آشوب از اساتید بزرگواری بهره برد كه نامشان در جهان اسلام، همچون ستارگان درخشندهای، متجلی است؛ عالمانی چون: شیخ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی صاحب مجمع البیان، ابومنصور طبرسی صاحب احتجاج، ابوالفتوح رازی صاحب تفسیر رازی، قطب الدین راوندی و واعظ نیشابوری را میتوان نام برد. (5)
كتاب «كشاف وفایق» و «ربیع الابرار» را نزد خود زمخشری كه مؤلف آنهاست خوانده و در روایت از آنها اجازه داشته است و گاهی به یك واسطه و گاهی به دو واسطه از «شیخ طوسی» روایت نموده است. (6) همچنین از «ابوالفتح ناصح الدین عبدالواحد آمدی. (م510ق)» صاحب «غرر الحكم و درر الكلم» نیز روایت نموده است. (7)
شاگردان
از میان بزرگوارانی كه از محضر نورانی ابن شهر آشوب استفاده نمودهاند، میتوان به بزرگانی چون: سید محمد بن زهره حلبی، سیدكمالالدین حیدر حسینی، شیخ یحیی بن محمد سوراوی، شیخ جمال الدین علی بن شعره حلّی جامعانی، شیخ تاج الدین حسین بن علی دربی و... اشاره نمود. (8)
ابن شهر آشوب از منظر دیگران
برای شناخت بهتر ابن شهرآشوبرحمهالله، سخنانی از بزرگان جهان اسلام ذكر میشود:
1. محدث نامی «شیخ حرّ عاملی» در مورد ابن شهرآشوب مینویسد: «رشید الدین محمد بن علی بن شهرآشوب سروی مازندرانی، عالم، فاضل، ثقه، محدث و محقق، عارف به رجال و اخبار، ادیب، شاعر و جامع همة نیكوییها بود.» (9)
2. علامه «میرزا حسین نوری» متوفی 1320 ق در خاتمه «مستدرك» در توصیف ابن شهرآشوب مینویسد: «فخر شیعه و تاج شریعت، افضل الاوائل و دریای متلاطم ژرف بیپایان، زنده كنندة آثار مناقب و فضائل (اهل بیت عصمت و طهارت) رشد الملة و الدین، شمس الاسلام و المسلمین، ابو عبدالله محمد بن علی بن شهرآشوب بن ابی نصر بن ابیالجیش سَروی مازندرانی، فقیه، محدث، مفسر، محقق، ادیب عالیقدر و جامع متون فضائل، صاحب كتاب «مناقب» كه از نفایس كتب امامیه است... .» (10)
عالمان و فضلای اهل سنت نیز در مورد ابن شهرآشوب و جلالت و بزرگواریاش سخنسرایی نمودهاند كه به ذكر یك مورد بسنده میكنیم:
3. «سلاح الدین صَفَدی» متوفی سال 764 مینویسد: «محمد بن شهرآشوب، ابوجعفر سَروی مازندرانی، رشید الدین شیعی» از رؤسای شیعه است، در زمانی كه هشت سال داشت، بیشتر قرآن را از بر كرد. او در اصول شیعه به حد نهایی رسید، و از شهرها و كشورها برای اخذ علم به سویش میشتافتند. وی در علوم قرآن و مشكلات حدیث و لغت و نحو و وعظ در منبر، در زمان «المقتصیء خلیفه عباسی [بر همه] تقدم داشت.» (11)
سفرهای ابن شهر آشوب
دربارة سفرهای علمی وی، نوشتهاند كه ایشان به دنبال درگیری با حكمران مازندران، آن دیار را ترك كرده و رهسپار بغداد شد. (12)
پس از مدتی اقامت در بغداد و در دوران خلافت مستضیء (566 ـ574ق) به سبب سعی او در گسترش عقاید و افكار حنبلی و اقتدار علمای حنبلی، بغداد دیگر مكان مناسبی برای ادامة فعالیت ابن شهرآشوب نبود؛ از اینرو، در اوایل خلافت مستضیء به حلّه رفت و در 567. ق در آنجا به تدریس پرداخت. (13) و ظاهراً در همین سفر، ابن ادریس و ابن بطریق از وی حدیث شنیدند. (14)
ظاهراً سفر وی به موصل به هنگام وزارت «جلال الدین ابوالحسن علی بن محمد» در 571. ق صورت گرفته و احتمالاً با عزل او از وزارت در سال 573. ق، ابن شهرآشوب موصل را به مقصد حلب كه در آن زمان «حمدانیان» پناهگاه شیعیان شده بودند، ترك كرده است. (15)
تبلیغ، خطابه و منبر
از خصایص دیگر ابن شهرآشوب، این بوده است كه با وجود كثرت تألیفات و آثار، و جلالت شأن ـ كه متأسفانه، امروزه باعث دوری از وعظ و خطابه میشود ـ وعظ و خطابه را نیز وسیلة تبلیغ معارف اهل بیتعلیهمالسلام قرار داده و مجالس وعظ وی بسیار مورد توجه بوده است.
در ایام حكومت «مقتضیء عباسی» در شهر بغداد به منبر میرفت كه در یكی از موارد، مواعظ او مورد شگفت و تحسین خلیفه واقع گردید و خلعتی به ایشان بخشید. (16) همچنین منصب تدریس در شهر بغداد را به وی اعطا كرد. (17)
البته این سیرة ابن شهرآشوب، در زمان اقامتاش در حلب - كه تا پایان عمر شریفش ادامه داشت - نیز استمرار یافت و در آن شهر نیز به وعظ و تدریس مشغول بود. و مردم از محضر او استفادهها میكردند. (18)
از جملة ویژگیهای ابن شهرآشوب، بر اساس تذكرهها، ملیحالمحاوره بودن آن جناب بوده است (19) كه این ویژگی به خودی خود، باعث تقویت ارتباط یك مبلّغ با مردم میشود.
در محضر مفاخر دانشمندان شیعه و سنی
ابن شهرآشوب در آموختن علم، خود را محدود به علمای یك فرقه و مذهب ننمود. با اینكه در تراجم، ایشان را پس از شیخ طوسی، به شیخ الطایفه معروف نمودهاند و او را محیی و مروج فرهنگ شیعی و فرهنگ اهل بیتعلیهمالسلام دانستهاند؛ اما در آموختن، خود را محدود به علمای شیعه ننمود؛ بلكه اِبایی نداشت از اینكه در محضر علمای عامه (اهل سنت) نیز زانوی ادب بزند و تلمّذ نماید. تقریباً نیمی از اساتید وی از علمای طراز اول عامه بودند؛ افرادی چون: زمخشری صاحب كشاف و... .
همچنین خود را محدود به یك یا دو استاد ننمود؛ بلكه تلاش نمود تا از اكثر علمای بزرگ عصر خود (یعنی نیمه اول قرن ششم) استفاده نماید؛ و از آنها در روایت آثارشان اجازه دریافت كند؛ تا آنجا كه بعضی از تذكرهها تعداد اساتید وی را به 27 تن میرسانند. (20) این تلاش پیگیر ابن شهرآشوب بود كه وی را دانشمند و سخنوری بزرگ كه مورد قبول عامه و خاصه بود، ساخت.
آثار ابن شهر آشوب
ابن شهرآشوب علاوه بر تبلیغ اسلام و معارف اهل بیتعلیهمالسلام، آثار ارزشمندی نیز به یادگار گذاشت كه هر كدام همچون ستارهای در عالم اسلام میدرخشند. اسامی كتابهای او به شرح زیر است:
1. مناقب آل ابی طالب؛
2. الاربعین فی مناقب سیدة النساء، فاطمة الزهراء؛
3. متشابه القرآن؛
4. الاسباب و النزول علی مذهب آل الرسولصلیاللهعلیهوآله؛
5. معالم العلماء؛
6. انساب آل ابیطالبعلیهالسلام؛
7 و 8. مناقب النواصب و مائدة الفائدة؛
9. المحزون المكنون فی عیون الفنون؛
10. اعلام الطرائق فی الحدود و الحقائق و الاوصاف؛
11. المثال فی الامثال و الاسباب؛
12. الحاوی؛
13. الانصاف؛
14. المنهاج و... . (21)
از میان آثار او، سه كتاب؛ یعنی «مناقب» و «معالم العلماء» و «متشابه القرآن» دارای معروفیت بیشتری میباشند كه بهطور مختصر به معرفی آنها میپردازیم:
1. مناقب آل ابیطالبعلیهالسلام:
كتاب «مناقب آل ابیطالب» معروفترین اثر گرانبهای ابن شهرآشوب است كه تاكنون مكرر چاپ و منتشر شده و بهترین چاپ آن در سه جلد با تصحیح جمعی از فضلای نجف اشرف در آن شهر مقدس میباشد، كه البته امروز در همان سه جلد، توسط انتشارات مختلف به چاپ رسیده است.
این كتاب كه نموداری از تحقیقات و مهارت ابن شهرآشوب در تاریخ و حدیث است، مشتمل بر تاریخ حیات چهارده معصوم و فضائل و مناقب آن ذوات مقدسعلیهمالسلام و آنچه بستگی به شخصیت آنان دارد، میباشد.
ابن شهرآشوب در مقدمة مناقب به تفصیل و با عباراتی نغز و دلكش، علت تألیف این كتاب را شرح میدهد و از كتب شیعه و سنی و گفتار علمای فریقین و شعرای مشهور عرب برای اثبات مدعای خود شاهد میآورد كه از هر جهت جالب، پرارزش و حاكی از وسعتنظر، همت عالی و شهامت آن بزرگ مرد علم و دین است.
به گفتة محدث نوری: «كتاب مناقب كه در زمان ما و زمانهای پیشتر تا عصر علامة مجلسی در دسترس بوده و میباشد، اصل آن نیست؛ بلكه مختصر آن است كه «ابن جُبَیر» یادگیری آن را برگزیده است. كتاب كنونی مناقب تا زندگانی حضرت امام حسن عسكریعلیهالسلام را شرح داده است و شرح حال امام زمانعلیهالسلام را در آن نمیبینم. دانشمندان پیش از ما مانند علامه مجلسی و شیخ حر عاملی نیز چیزی از آن راجع به امام زمانعلیهالسلام نقل نكردهاند.»
شاید به نظر رسد كه ابن شهرآشوب موفق به نگارش این قسمت نشده است؛ ولی از این كه در «معالم العلماء» ضمن شرح حال شیخ مفید مینویسد: «امام زمان او را ملقب به مفید كرده است و ما علت آن را در مناقب آل ابیطالب نقل كردهایم.» میرساند كه او شرح حال امام زمان را نوشته است؛ ولی این قسمت از اصل كتاب ساقط شده است. (22)
2. معالم العلماء
كتاب كوچك؛ ولی گرانقدر «معالم العلماء» یكی دیگر از تألیفات ابن شهـرآشوب است كه به سال 1380 هـ. ق در نجف اشرف با قطع رقعی در 160 صفحه با مقدمة آقای «سید محمد صادق بحر العلوم» از دانشمندان نجف به طبع رسیده است. در ایـران نیز این اثر در سال 1353 هـ. ش در تهران و مطبعه فردین با تصحیح استاد عباس اقبال به چاپ رسیده است.
ابن شهرآشوب در این كتاب كم حجم جمعاً 1021 تن از دانشمندان شیعه را نام برده و شرح حال آنها و آثارشان را به اجمال و گاهی به تفصیل معرفی كرده است. او این كتاب را مانند «فهرست» همعصرش، شیخ منتجب الدین رازی در گذشتة بعد از 600 هـ به عنوان تتمة «فهرست» شیخ طوسیرحمهالله نوشته است؛ ولی معلوم نیست كه طرفین یا یكی از آنها از تألیف دیگری كه مشابه هم میباشد، خبر داشتهاند. خود ابن شهرآشوب در مقدمة معالمالعلماء مینویسد:
«این كتاب ـ «معالم العلماء»ـ دربارة فهرست كتب شیعه و اسامی مصنفین قدیم و جدید آنهاست؛ هر چند شیخ بزرگوار ابوجعفر طوسی ـ رضی الله عنه ـ فهرستی نوشته است كه در آن عصر نظیر نداشته؛ ولی این مختصر دارای مطالب اضافی و فوائدی است كه در آن نیست؛ بنابراین كتاب ما تتمة فهرست شیخ طوسی است. من در این كتاب نزدیك ششصد كتاب را زاید بر كتب موجود در فهرست شیخ آوردهام، و اشاره به كتبی كه از فهرست وی حذف شده است، نمودهام؛ هر چند كتابها بیش از اینها بوده است... بعد از ذكر اسامی مصنفین، اسامی شعرای مشهور اهل بیتعلیهمالسلام را به قدر وسع و طاقتی كه داشتهام، آوردهام.» (23)
3. متشابه القرآن و مختلفه
این كتاب كه در تفسیر قرآن میباشد و آیات متشابه قرآن مجید را مورد بحث قرار داده است، در سال 1369 هـ در تهران در دو جلد چاپ و منتشر شده است. علامه فقید «سید هبة الدین شهرستانی» گفتاری پیرامون این كتاب دارد، و از جمله نوشته است: «این كتاب گرانقدر دارای سبك و اسلوب زیبا و در اعصار و شهرها و ممالك، مورد توجه خاص دانشمندان بوده است. و چه بسا كه نخستین كتاب در موضوع خود باشد.
مصنفِ علامه و ذوفنون آن، آیات متشابه قرآن را نخست از ابواب توحید، سپس عدل و تنزیه خداوند، و پس از آن ابواب امامت تا معاد را مورد بحث و بررسی قرار داده و از آن پس ابواب فقه و تشریع احكام اسلامی را به ترتیب كتب فقهی مطرح ساخته، و در آخر از فنون ادبی و عربی قرآن سخن گفته است.
فصاحت و شیوایی لفظ، بلاغت و رسایی معنی آن با ایجاز و اختصاری كه ابن شهرآشوب در آن رعایت كرده است، اقتضای آن را دارد كه این كتاب نفیس جزء برنامة درسی قرار گیرد.» (24)
عروج ملكوتی
ابن شهر آشوبرحمهالله سالهای پایانی عمر خویش را در شهر حلب به سر برد و در آنجا به تبلیغ معارف اهلبیتعلیهالسلام پرداخت و پس از یك عمر تلاش خالصانة فرهنگی، تبلیغی، در شب جمعه 22 شعبان المعظم 588 هجری قمری، روح بلندش به عالم باقی پیوست و در بیرون «حلب» در بالای كوه معروف به «جبل جوشن»، (25) مدفون گشت. (26)
محدث بزرگوار، شیخ عباس قمیرحمهالله در كتاب «الكنی و الالقاب» خود ابیاتی را از «ابن ابی الطی» در وصف ابن شهرآشوب به شرح زیر نقل كرده است:
«هو البحر لا بل دون ما علمه البحر هو البدر لا بل دون طلعته البدر
هو الغم لا بل دونه النجم رتبه هو الدرّ لا بل بدون منطقه الدر
هو العالم المشهور فی الدهر و الذی بین ارباب النهی افتخر الدهر»
البته به خطا وفات او را در «مشهد گنج افروز» از قُرای بابلِ (مازندران) دانستهاند، و اظهار داشتهاند كه آرامگاه او در آنجا زیارتگاه مردم است. (27) كه این انتساب صحیح نبوده، لازم است تا در مورد عالِم مدفون در آن مكان شریف تحقیق به عمل آید.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). ريحانة الادب في تراجم المعروفين بالكنية و اللّقب،استاد محمد علي مدرس، ج8، ص58، كتابفروشي خيام، 1374 ش.
(2). همان، ص59.
(3). همان.
(4). دائرة المعارف تشيع، ج1، ص337، زير نظر احمد صدر حاج سيد جوادي و ...، تهران، بنياد اسلامي طاهر، چ اول، 1366.
(5). فوائد الرضويه، شيخ عباس قمي، به كوشش عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، قم، دفتر نشر نويد اسلام، چ دوم، 1387، ص712.
(6). ريحانة الادب، ج8، ص59.
(7). دائرة المعارف تشيع، ج1، ص337.
(8). فوائد الرضويه، ص712 و 713.
(9). امل الآمل، شيخ حرّعاملي، تهران، دار الكتب اسلامي، 1362 ش، چ2، ص285.
(10). مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نوري، قم، مؤسسه آل البيتعلیهمالسلام لإحياء التراث، چ اول، 1415 ق، ج5، ص310.
(11). تأسيس الشيعة، سيد حسن صدر، تهران، مؤسسة الاعلمي، 1369 ش، ص272.
(12). دائرۀ المعارف، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 1370، تهران، چ اول، ج40، ص90، س2.
(13). كتاب سليم ـ سليم بن قيس هلالي، مؤسسسه اعلمي، بيروت، بيتا، ص63.
(14). الذريعه، آقا بزرگ تهراني، دارالاضواء، بيروت، 1403ق، چ2، ج20، ص 175 و خصائص الوحي المبين، ابن بطريق، به كوشش محمودي، تهران، 1406 ق، ص24.
(15). دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج4، ص91، س1.
(16). ريحانة الادب، محمدعلي مدرس، ج8، ص59.
(17). دائرة المعارف تشيع، ج1، ص337.
(18). مقدمه استاد عباس اقبال بر معالم العلماء، تهران، سنه 1353ق، مطبعه فردين، ص10.
(19). ريحانة الادب، محمدعلي مدرس، ج8، ص59.
(20). مفاخر اسلام، علي دواني، تهران، انتشارات اميركبير، چ اول، 1363، ج3، ص499.
(21). فوائد الرضويه، شيخ عباس قمي، ص711.
(22). مفاخر اسلام، ج3، ص502.
(23). معالم العلماء، ابن شهر آشوب، تصحيح عباس اقبال، مطبعة فردين، تهران، 1353 ق، چ اوّل، ص1.
(24). ر.ك: مفاخر اسلام، ص 55ـ 502 (در معرفي اين 3 اثر از اين كتاب شريف با تصرفات و اضافاتي استفاده شده است).
(25). فوائد الرضويه، ص713.
(26). ريحانة الادب، ج8، ص65.
(27). دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج4، ص91، س1.
شیخ مرتضی انصاری اسوه فضیلت
تولد
مرتضی، بزرگترین فرزندِ شیخ محمد امین بود كه در روز عید غدیر سال 1214 هـ. ق در شمال غربی بقعة سبز قبای شهر دزفول، در خاندان با فضل و ادب به دنیا آمد. (1) شب قبل از تولدش، مادرش در خواب میبیند كه حضرت صادقعلیهالسلام، قرآنی مُذَهَّب به وی میدهد، كه خوابش را به «فرزند جلیل القدر» تعبیر مینمایند. مسلماً این رؤیایی صادقه بود كه باعث شد مادرش وی را هیچگاه بدون وضو شیر ندهد. (2)
پدرش كه از عالمان راستین و مبلغان دین مبین اسلام بود، در سال 1248 هـ. ق در اثر بیماری طاعون در خارج از شهر دزفول درگذشت و مادرش نیز كه دختر شیخ یعقوب و از زنان پرهیزگار روزگار خود بود در سال 1279 هـ. ق در نجف اشرف از دنیا رفت و شیخ را با غم و اندوهی فراوان، تنها گذاشت. (3)
نسب شیخ
در انتساب شیخ و خاندانش به جابربنعبدالله انصاری، صحابی معروف پیامبرصلیاللهعلیهوآله هیچگونه شك و تردیدی نیست؛ زیرا گذشته از شجره نامههایی كه در دسترس بعضی از افراد این خاندان میباشد، شیخ اسدالله انصاری معروف به امین الواعظین تهرانی نیز در كتابش به نام «حدائق الادب» به نقل از كتاب «مشیخةالجابریة»، پدران شیخ انصاری را تا جابربن عبدالله انصاری نوشته است. (4)
تحصیلات
از همان کودکی، آثار بزرگی،نبوغ و هوش سرشارش، هویدا بود.
شیخ پس از فراگیری قرآن، گذراندن دوران مكتب و دروس سطح در نزد عمویش شیخ حسن انصاری، در سال 1232 هـ. ق در سن هجده سالگی به همراه پدربزرگوارش به طرف عتبات عالیات حركت نمود. ایشان بنا به سفارش شیخ حسین انصاری در كربلا با سید محمد مجاهد، فرزند سید علی (صاحب ریاض) آشنا شد و به مدت چهار سال در محضر ایشان و شریف العلمای مازندرانی شاگردی كرد و به درس و بحث پرداخت و در هنگام هجوم داود پاشا به كربلا، به همراه علما به كاظمین مهاجرت نموده و پس از چند روزی به دزفول بازگشت. (5)
شیخ در حدود یك سال و یا بیشتر در دزفول ماند و برای بار دوم به كربلا بازگشت و یك سال و اندی از محضر شریف العلماء استفاده كرد و پس از آن به نجف رفته؛ در درس شیخ موسی كاشف الغطاء حاضر شد و بعد به دزفول بازگشت. (6)
شیخ در سال 1240 هـ. ق به قصد زیارت حرم امام رضاعلیهالسلام از دزفول خارج شد. وقتی وی به همراه برادرش شیخ منصور به بروجرد رسید، بنا به درخواست شیخ اسدالله مشهور به حجت الاسلام بروجردی به مدت یك ماه در آنجا ماند و پس از آن به اصفهان رفته، در درس حاج سید محمد باقر شفتی رشتی معروف به حجت الاسلام رشتی كه ریاست دینی اصفهان را بر عهده داشتند، شركت كرد. از این شركت در كلاس خاطرههایی نیز وجود دارد كه به شرح زیر است: سید در هنگام درس اشكالی را بر شاگردان القاء كرد. شیخ مرتضی كه در پایین مجلس نشسته بود، پاسخ اشكال را به یكی از شاگردان گفت و از درس خارج شد. هنگامی كه شاگرد پاسخ اشكال را داد، سید گفت: «این جواب را یا حضرت حجت بن الحسنعلیهالسلام به تو تلقین كرده است یا شیخ مرتضی نجفی. هنگامی كه آن شاگرد ماجرا را گفت: سید به جستجوی شیخ پرداخت. وقتی كه مكان اقامت ایشان را یافت، عزم دیدار نمود كه شیخ گفت: «به زحمت ایشان راضی نیستم» و به همراهی برادرش به سوی خانه سید روانه شد كه در میانة راه با سید دیدار كرد و سید ایشان را به منزل برد. شیخ نیز كه اصرارهای فراوان سید را در ماندن و اقامت در اصفهان دید، به بهانة دیدار مادر از اصفهان به سوی دزفول حركت كرد. (7)
از دیگر سفرهای ایشان سفر به كاشان بود كه بواسطة عظمت و بزرگی ملا احمد نراقیرحمهالله، چهار سال در درسهای وی شركت كرد و پس از آن، وقتی خواست به سوی مشهد حركت كند، ملا اجازة [اجتهاد] مبسوطی برای وی صادر نمود و در آن، شیخ را به بهترین عبارتها ستود.
شیخ و برادرش پس از كاشان، چند ماهی را در مشهد مقدس، ماندند و پس از آن به سوی تهران حركت نمودند، مدتی را در مدرسه «مادر شاه» ساكن شدند. (8) شیخ و برادرش پس از 6 سال مسافرت دوباره به دزفول بازگشتند و با استقبال اهالی شهر روبرو شدند. (9)
شیخ پس از 4 سالی كه در دزفول ساكن بود، دوباره به سوی نجف اشرف حركت كرد؛ در حالی كه دو تن از مردان بزرگ علمی شیعه در آن روزگار؛ یعنی شیخ علی، فرزند شیخ جعفر كاشف الغطا و شیخ محمد حسن (صاحب جواهر) در رأس حوزه بودند.
اساتید وی به شرح زیر هستند:
1. شیخ حسین انصاری دزفولی؛
2. شریف العلماء؛ ملا محمد یا محمد شریف مازندرانی؛
3 و 4ـ شیخ موسی و شیخ علی كاشف الغطاء؛
5. سید محمد مجاهد، فرزند سید علی صاحب ریاض؛
6. حاج ملا احمد نراقی.
شاگردان شیخ
شاید بتوان گفت بیشتر مجتهدان و عالمان معروف شیعه در میانة قرن سیزدهم تا اوایل قرن چهاردهم، شخصیتهایی هستند كه از مكتب علمی شیخ انصاری برخاستهاند. به قولی در جلسه درس شیخ نزدیك به پانصد نفر حاضر میشدند و البته میرزا محمد همدانی، شاگرد شیخ، شمار شاگردان ایشان را تا سه هزار نفر یا بیشتر گزارش میكند. (10)
شاگردان درجه اول و ممتاز شیخ چهار نفرند كه عبارتند از:
1. میرزای شیرازی (میرزا محمد حسن شیرازی)؛
2. میرزای رشتی (حاج میرزا حبیب الله رشتی)؛
3. آقا حسن نجم آبادی تهرانی؛
4. آقا سید حسین كوه كمرهای.
برخی دیگر از شاگردان شیخ عبارتند از:
1. حاج شیخ جعفر شوشتری؛
2. سید جمال الدین اسدآبادی؛
3. آخوند محمد كاظم خراسانی. (11)
آثار علمی
علیرغم اینكه چشم شیخ ضعیف بود و همچنین به مسئولیتهای مرجعیت و ریاست علمی حوزه و تدریس اهتمام داشت، بیش از سی جلد كتاب، از آن بزرگوار به یادگار مانده است كه عبارتند از:
رسالههایی در ارث، تقیه، تیمم، خمس، زكات، صلاة، تقلید، رضاع، خلل، حاشیه بر استصحاب قوانین، مناسك حج، حاشیه بر نجاة العباد شیخ محمد حسن نجفی، حاشیه بر حاشیة بغیةالطالب، كتاب طهارت، كتاب رجال، رسالهای در قطع، ظن، اصالة البرائة، استصحاب، تعادل و تراجیح، (كه در این پنج رساله) به نام فرائد الاصول یا رسائل به چاپ رسیدند)، رسالهای در قاعده «لا ضرر و لا ضرار»، «قضاء عن المیت»، مسئله مشتق، مواسعه و مضایقه، «التسامح فی ادلة السنن»، رساله در قاعده «مَنْ مَلِكَ شَیئاً مَلِكَ الْاِقْرَارُ بِهِ»، مكاسب یا متاجر (كتاب درسی حوزه)، اصول فقه، رسالهای در رد كسانی كه اخبار را قطعیة الصدور میدانند، قرعه، حواشی متفرقه بر عوائد نراقی، رسالهای در ردّ حرام بودن متعه. (12)
مقام علمی شیخ
دربارة مقام علمی شیخ انصاری گفتهاند: سید حسین كوهكمرهای كه از عالمان روزگار شیخ بوده و مجلس درس نیز داشته است، روزی پیش از آمدن شاگردان، در محل درس حاضر شد و در گوشة مسجد، شیخ ژولیدهای را با چند نفر شاگرد در حال تدریس دید. سید حسین به درس او گوش داد و احساس كرد كه وی بسیار محققانه بحث میكند. روز دیگر، زودتر آمد و به درس شیخ گوش داد. وقتی تدریس او را دید، اعتقادش بیشتر شد و احساس كرد كه از خودش فاضلتر است و اگر شاگردانش به جای درس او، در درس این شیخ حاضر شوند، بهره بیشتری خواهند برد، از اینرو، روز دیگر به شاگردانش گفت: این شیخ كه در آن گوشه با چند نفر شاگرد نشسته است، برای تدریس از من شایستهتر است و خود من نیز از او بهره میبرم، همه با هم به درس او میرویم.» از آن روز سید حسین و شاگردانش در مجلس درس شیخ حاضر شدند. (13)
شیخ از نگاه دیگران
1. علامه نوری: خداوند بر جابر بن عبدالله انصاری تفضّل نمود و از صُلب او، مردی برون آورد كه ملت و دین را به علم و زهد و عبادت و كیاست یاری كرد و علمای گذشته به رتبه او نرسیدند و رجال علم بعد از او هم به آن رتبه و مقام نخواهند رسید. (14)
2. علامه كاشف الغطاء -استاد شیخ -: «به خدا سوگند! او مجتهد علی الاطلاق است» و در شأن وی به شیخ جعفر شوشتری میگوید: «هر چیزی در هنگام شنیدن بیش از دیدن جلوه میكند، به جز شیخ مرتضی كه دیدنش از شنیدن وصف او عظیمتر و والاتر است.» (15)
3. آیت الله العظمی آقا موسی زنجانی: «شیخ در حوزههای علمیه به عنوان فقیهی زاهد و عالمی وارسته و اصولی نوآور شناخته شده است تا آنجا كه در میان متأخران، لقب شیخ مطلق و مؤسس و خاتم الفقهاء و المجتهدین ویژه اوست و در شأن او گفتهاند: «هو تالِی العصمةِ علماً و عَمَلاً؛ او از نظر علم و عمل بعد از معصوم قرار دارد.» (16)
4. میرزا حبیب الله رشتی: «شیخ سه چیز ممتاز داشت: علم، سیاست، زهد. سیاست را به حاج میرزا محمد حسن شیرازی و علم را به من داد و زهد را با خود به قبر برد.» (17)
5. ملا احمد نراقی: «بهرهای كه من از این جوان بردم، بیش از بهرهای بود كه او از من برد. در سفرهای گوناگون بیش از پنجاه مجتهد مسلّم دیدم كه هیچ یك مانند شیخ مرتضی نبودند.» (18)
ویژگیهای نیكو
1. زهد ورزی
الف. زهد و عبادت شیخ آنچنان شایع و معروف بوده است كه عامه نیز در شأن وی سخنها گفتهاند؛ مثلاً سلطان عثمانی چون از والی عراق ـ كه از اهل سنت بود ـ احوال شیخ را پرسید: وی در پاسخ گفت: «والهو هو الفاروق الاعظم» به خدا سوگند! او فاروق اعظم است. (19)
ب. بالیوز، نمایندة سیاسی انگلستان در بغداد كه دو سال در پی شرفیابی به خدمت شیخ بود و موفق نشده بود، سرانجام در بیابان، وقتی كه شیخ برای زیارت حضرت سلمان میرفت، او را دید. او در توصیف شیخ مینویسد: «به خدا سوگند! وی یا عیسی بن مریم یا نایب خاص او است.» (20)
ج. همچنین در زهد شیخ نقل شده است كه روزی همسر شیخ انصاری از او خواست تا چادرشبی برای پوشانیدن رختخوابهای منزل خریداری كند. شیخ به دلیل تقوا و پارساییاش، بدین كار تن در نداد. همسر شیخ كه از نمایان بودن رختخوابها در گوشه اتاق ناراحت بود، پس از ناامید شدن از جلب موافقت شیخ، در خرید گوشت صرفهجویی كرد. وی به جای سه سیر گوشت، تا مدتی دو سیر و نیم میخرید و با مبلغ باقیمانده كه پس انداز میشد، توانست یك چادر شب بخرد.
وقتی شیخ، آن چادر را دید، چگونگی خرید آن را دانست، با ناراحتی گفت: «افسوس كه تا به حال، مقداری از وجوه بیتالمال بیجهت مصرف شده است. من گمان میكردم سه سیر گوشت، حداقلی است كه ما میتوانیم با آن زندگی كنیم و اكنون به نادرستی این پندار پی بردم. آنگاه دستور داد تا آن چادر شب را پس دهند و از آن روز به بعد، به جای سه سیر گوشت، دو سیر و نیم بخرند. (21)
2. عبادت
عبادتهای، شیخ از سن بلوغ تا آخر عمر، گذشته از واجبات، نافلهها، دعاها و تعقیبات در هر روز به قرار زیر بوده است:
الف. قرائت یك جزء كلام الله؛
ب. نماز حضرت جعفر طیار؛
ج. زیارت جامعه و عاشورا؛ (22)
3. احتیاط در مصرف وجوه شرعی
با وجود آن همه وجوه شرعی كه شیعیان برای شیخ میفرستادند، وی مانند یك فقیر زندگی را میگذراند. حتی اموالی را كه به عنوان هدیه به وی میدادند، میان طلاب و نیازمندان تقسیم میكرد. (23)
4. عزت نفس
شیخ منصور انصاریـ برادر شیخ ـ در زمان مرجعیت عامه وی، به قصد زیارت راهی مشهد مقدس شد. هنگام حركت، شیخ انصاری به او گفت: «در این سفر، خواه ناخواه میان تو و شاه و امیران دولت ایران ملاقاتی روی خواهد داد، عزت نفست را از دست مده و از آنها پولی قبول مكن و بدین وسیله خود را بندة آنان نساز! وگرنه اگر چیزی از ایشان پذیرفتی، دیگر پیش من نیا و در بازگشت از مشهد، در دزفول بمان» (24)
5. پرهیز از ریاست
آیت الله العظمی موسی زنجانی میفرماید: «با وجود اینكه بسیاری از خواص، شیخ را بر صاحب جواهر مقدم میدانستهاند؛ ولی هر چه سراغ شیخ میروند كه رساله بنویسد، او میگوید: صاحب جواهر هست و به خود اجازه نمیدهد كه در مقابل وی، موجودیتی برای خود قایل شود و رساله بدهد. این مطلب هم بر عقل و هم بر تقوای فوقالعاده ایشان دلالت دارد.» (25)
6. مبارزه با نفس
عالم بزرگوار آقا میرزا محمد تقی اردوبادی از مظفر الدین شاه قاجار و او نیز از عالمی نقل میكند: «وقتی در نجف اشرف، محضر شیخ انصاری حاضر میشدم، شبی در عالم رؤیا، شیطان را دیدم كه چند ریسمان در دست داشت، پرسیدم: اینها را برای چه به دست گرفتهای؟ گفت: اینها را به مردم میبندم و به سمت خود میكشم. در روز گذشته یكی از اینها را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و از اتاقش تا بیرون كوچه كشیدم؛ ولی در میان كوچه از قید رها شد و برگشت. وقتی بیدار شدم، خواب خود را نزد شیخ عرض كردم، شیخ فرمود: شیطان راست گفته است. او دیروز میخواست به لطایف الحیل مرا گول زند؛ زیرا چیزی در خانه لازم شده بود و من پولی نداشتم، با خود گفتم: یك قِران از سهم امام را كه نزد من بیمصرف مانده است، به عنوان قرض برمیدارم و سپس ادا میكنم، وقتی آن پول را برداشتم و به كوچه آمدم، پشیمان شدم و آن را به جای اوّلش برگرداندم.» (26)
7. ترس از روز جزا
روزی مادر شیخ با اعتراض به او گفت: «با این همه وجوهی كه شیعیان نزد شما میآورند، چرا برادرت منصور را كمتر رعایت میكنی و به او مخارج كافی نمیدهی؟» شیخ در این هنگام، بیدرنگ كلید اتاقی كه وجوه شرعی را در آن گذاشته بود، به او داد و گفت: «هر قدر صلاح میدانی به فرزندت بده؛ ولی در قیامت هم خودت جوابگو باش.»
آن زن صالحه چون خود را در مقابل كاری بزرگ دید، از این كار خودداری ورزید و گفت: «هیچ گاه برای رفاه چند روزه فرزندم، خود را در قیامت گرفتار نخواهم كرد.» (27)
8. احترام به سادات
داستانهای فراوانی از علاقة شیخ به خاندان پیامبرصلیاللهعلیهوآله و اهل بیتعلیهمالسلام نقل شده است كه ما به نقل دو مورد از آنها اكتفا میكنیم:
الف. شیخ چند روزی دیرتر از وقت همیشگی برای تدریس حاضر شد. وقتی سبب را پرسیدند، فرمود: «یكی از سادات به تحصیل علوم دینی مایل گشته؛ ولی كسی حاضر نشده است كه برای او مقدمات بگوید، به همین دلیل، من خودم درس او را به عهده گرفتهام.» (28)
ب. سیدعلی دزفولی از یكی از خویشاوندانش نقل كرده است: «در نجف اشرف به سبب فقری كه داشتم، خدمت شیخ رسیدم و او را از حالم آگاه ساختم. شیخ فرمود: در حال حاضر از وجوه شرعی چیزی نزد من نیست؛ ولی نزد فلانی برو و بگو دو سال نمازِ استیجاری به تو بدهد، پول آنها را برای خود بردار. نمازها را من میخوانم.» (29)
9. فروتنی
با توجه به بزرگی ایشان در دانش و تقوا، بارها پیش میآمد كه وقتی مسئلهای از وی میپرسیدند، اگر نمیدانست، چند بار «نمیدانم» را تكرار میكرد تا شاگردانش نیز از وی یاد بگیرند كه اگر چیزی را نمیدانند، از گفتن «نمیدانم» اكراه نداشته باشند. (30)
10. احترام به پدر و مادر
الف. شیخ عادت داشت كه در بازگشت از جلسة تدریس، نخست نزد مادرش میرفت و برای به دست آوردن دل او، با وی سخن میگفت. هم چنین از حكایتهای مردم پیشین و زندگی آنان میپرسید و مزاح میكرد تا مادر را بخنداند، سپس به اتاق عبادت و مطالعه میرفت. (31)
ب. مادر شیخ از زنان عابد بود، به گونهای كه نافلههای شب را تا هنگام مرگ ترك نكرد و شیخ، سحرها نخست مقدمات نماز شب مادر را فراهم مینمود، حتی آب وضویش را در صورت نیاز، گرم میكرد، سپس خود به نماز میایستاد. (32)
11. احترام به دیگران
وقتی یكی از درباریان سرشناس به خدمت شیخ رسید و زندگی زاهدانة ایشان را مشاهده نمود، با تجلیل از شیخ، از حاج ملا علی كنی انتقاد كرد كه: «او ثروتمند است و با شما خیلی فرق دارد.» شیخ انصاری خیلی ناراحت شد و فرمود: «باید از این حرفها استغفار كنی. میان من و او خیلی فاصله است. من سرو كارم با طلبههاست و اگر بخواهم در رفاه زندگی كنم، طلبهها به درس خواندن رغبتی نشان نمیدهند، باید سطح زندگی من با وضع آنها هماهنگ باشد؛ ولی حاج ملا علی كنی سروكارش با شما سلاطین و اشراف است. او باید آنگونه باشد و من باید اینگونه زندگی كنم.» (33)
12. شوخ طبعی
شیخ مردی باوقار بود و همیشه هیبت ایشان همه را تحت تأثیر قرار میداد، در عین حال لطایفی نیز از ایشان نقل شده است كه دو مورد از آنها نقل میشود:
الف. حاج شیخ مهدی نجفی ـكه از بزرگان عالمان اصفهان بود، و در مسجد امام، نماز جماعت داشت ـ میگوید: «شخصی كتابی نوشته و آن را خدمت شیخ آورده بود و میگفت: در نوشتن این كتاب زحمتها كشیده و رنجها بردهام و آن را به ضریحهای مقدس متبرك كردهام. حال آوردهام تا شما تقریظی بر آن بنویسید» شیخ پس از قدری سكوت، فرمود: «زیبنده بود آن را با آب فرات هم متبرك مینمودی.» (34)
ب. روزی در طراده (نوعی زورق) بودیم كه جناب استاد و برادرش (شیخ منصور) و جمعی از شاگردان استاد و ملا محمد خلیفه (شخصی ساده، پرخور و تنبل) نیز حضور داشتند. اول ظهر، آقا شیخ منصور به شیخ عرض كرد: وقت ناهار رسیده است. شیخ فرمود: زود است. دیگری گفت: آقا وقت است. باز ایشان فرمود: زود است. بنده نیز گفتم: آقا وقت است. باز فرمود: زود است. در این هنگام ملا محمد خلیفه عرض كرد: آقا وقت خوردن است. آن جناب فرمود: حالا اجماع محقق شد. ملا محمد در علم خوردن نظیر سید مرتضی است؛ در عالمان فقه كه هرگاه با فرقهای هم رأی شد، اجماع با آن فرقه محقق میشود.» (35)
13. توجه به اهل علم و محصلین شهرستانی
شیخ اعظم انصاریرحمهالله برای آنكه به اهل علم و محصلین شهرستانها توجه بیشتری كند و آنها را به حضورشان در شهرستانها تشویق نماید، اجازة نقل سهم امامعلیهالسلام را تجویز نمیكرد و مخصوصاً سفارش مینمود تا آن را در همان شهر به مصرف محصلین علوم دینیه برسانند. (36)
14. مجلس روضهخوانی
یكی از عادتهای زیبای شیخ كه نشان از محبت ایشان به اهل بیتعلیهمالسلام میباشد، مجلس روضهای بود كه هر شب جمعه در منزل خود برگزار میگرد و در آخر مجلس به چند نفر عاجز و فقیر اطعام میداد. (37)
15. آگاهی از باطن دیگران
در این باب دو مورد را ذکر میکنیم:
الف. شیخ محمد حسین كاظمی میگوید: «در نخستین روزهای ریاست عامة شیخ، پس از نماز عشا داخل حرم مطهر میشدم و پشت به در حرم و رو به ضریح مطهر، به دیوار تكیه میكردم و زیارت میخواندم. شبی شیخ مرا در حرم دید. آهسته كیسة پولی در دستم نهاد و فرمود: نصف مبلغ برای خودت باشد و بقیه را میان شاگردانت تقسیم كن. وقتی به خانه بازگشتم و پول را شمردم، دیدم همه آن با قرضی كه بر ذمّهام بود، برابر است. با خود گفتم تمام آن را به طلبكار خود میدهم و كمكم نصف آن را به شاگردان میرسانم. این فكر را به كسی اظهار نكردم. شب دیگر كه به حرم مطهر مشرف شدم، شیخ از نزدیك من گذشت و آهسته در گوشم فرمود: شما سهم شاگردان را از این پول بدهید، من باز به خود شما پول میدهم. از این پیشامد، دانستم كه شیخ از ضمیر من آگاه شده است. از خیال خود برگشتم و مقام شیخ را بهتر شناختم.» (38)
ب. مردی خدمت شیخ آمد و از وی چیزی خواست. شیخ فرمود: «نخست آن مقدار پولی را كه در فلان جا پنهان و ذخیره كردهای، مصرف كن، سپس هنگام نیازمندی و نداشتن نزد من بیا!» به این ترتیب، آن مرد از گفته خود پشیمان شد. (39)
مرجعیت
صاحب جواهر در روزهای پایانی زندگیاش، دستور داد تا مجلسی تشكیل شود و همة عالمان تراز اول نجف در آن شركت كنند. (40)
مجلس در محضر صاحب جواهر تشكیل شد؛ ولی شیخ در میان حاضران نبود، صاحب جواهر گفت: «شیخ مرتضی را نیز حاضر كنید!» پس از جستجو، او را در گوشهای از حرم یا صحن شریف دیدند كه رو به قبله ایستاده و برای شفای صاحب جواهر دعا میكند. سپس شیخ را به آن مجلس راهنمایی كردند.
صاحب جواهر، شیخ را بر بالین خود نشاند. دستش را گرفت و بر روی قلب خود گذاشت و گفت: «الآن طَابَ لِی الْمَوْتُ» اكنون مرگ بر من گوارا است.» سپس به عالمان مجلس فرمود: «هذا مَرْجِعُكُمْ مِنْ بَعدی، ایشان پس از من مرجع شما خواهد بود.» بعد به شیخ فرمود: «تو هم از احتیاط كردن ـ در مقام فتوا ـ كم كن؛ زیرا دین مقدس اسلام سهل و آسان است.»
ناگفته نماند این كار صاحب جواهر، برای معرفی بیشتر شیخ بود؛ وگرنه، در مرجع شدن كسی، تعیین مرجع قبلی شرط نیست.
شیخ با سعید العلمای مازندرانی در كربلا همدرس بود و او را در آن وقت از نظر علمی بر خود ترجیح میداد. بدین سبب، پس از درگذشت صاحب جواهر، از فتوا دادن خودداری كرد و در نامهای به سعید العلما نوشت: «هنگامی كه شما در كربلا بودید و با هم از محضر شریفالعلما بهره میبردیم، فهم تو ـ از درس استاد ـ از من بیشتر بود، حال سزاوار است به نجف بیایید و این امر مهم (مرجعیت) را به عهده گیرید.» سعیدالعلما در پاسخ نوشت: «آری، ولی شما در این مدت در آنجا مشغول تدریس و مباحثة علمی بودهاید و من در اینجا گرفتار امور مردم هستم و شما در این امر از من سزاوارترید.» (41)
پس از رسیدن نامه سعیدالعلما، شیخ به حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیعلیهالسلام مشرف شد و از آن حضرت خواست كه او را در این امر بزرگ یاری كند و از لغزش و خطا نگاه دارد. یكی از خادمان حرم مطهر امیرمؤمنان علیعلیهالسلام میگوید: «مثل همیشه، ساعتی پیش از طلوع فجر برای روشن كردن چراغهای حرم مطهر به انجا رفتم... ناگهان از طرف پایین پای حضرت امیرعلیهالسلام صدای گریهای بلند و جانكاه و نالهای سوزناك به گوشم رسید. بسیار شگفت زده شدم كه این صدای كیست؟ آهسته پیش آمدم تا از جریان آگاه شوم، ناگهان دیدم شیخ انصاری صورتش را بر ضریح مقدس گذاشته است و میگرید و به زبان دزفولی با سوز و گداز به امامعلیهالسلام میگوید: آقای من! مولای من! یا ابالحسن! یا امیرالمؤمنین! این مسئولیتی كه اكنون بر دوشم آمده است، بس مهم و خطیر است. مرا از لغزش و اشتباه و عمل نكردن به وظیفه نگاهدار و در طوفانهای حوادث روزگار همواره راهنمایم باش، وگرنه از زیر بار مسئولیت فرار خواهم كرد و آن را نخواهم پذیرفت.» (42)
وفات شیخ
شیخ اعظم انصاریرحمهالله در شب 18 جمادی الثانیه سال 1281 هـ. ق در نجف اشرف درگذشت. (43) این شخصیت بزرگ اسلامی كه تمامی عمر شریفش را در پاسداشت علوم و آثار اهل بیتعلیهمالسلام و تعلیم و تربیت شاگردان بیشماری صرف كرد، پس از 67 سال زندگی پربار، دیده از جهان فرو بست و دنیای اسلام را داغدار نمود. (44)
فاضل عراقی مینویسد: «نزدیك زمان درگذشت شیخ، در خواب دیدم كه از تپة بزرگی در سمت قبله صحن مطهر میگذرم و چون برای احترام قبه مطهر به سوی آن توجه كردم، دیگر آن را ندیدم، بسیار شگفتزده شدم. سپس دیدم سید جلیلی نزد من ایستاده است. او سبب شگفتی مرا پرسید، وقتی علت آن را گفتم، پاسخ داد كه به زمین فرو شده است. گفتم: پس چه خواهد شد؟ گفت: اشكالی ندارد، آن را بدون عیب از زمین بیرون میآورند. چون برخاستم، دانستم كه شیخ به زودی وفات خواهد كرد. و ریاست شرعی هم به كسی همتا و مانند خود شیخ در كمالات علمیه و عملیه منتقل خواهد شد. پس از مدتی شیخ درگذشت و جناب میرزای شیرازی مرجع شیعه گردید.» (45)
شیخ راضی علیبیك (از شاگردان صاحب جواهر و از عالمان نجف)، ملا محمد طالقانی، مولا علی محمد طالقانی و مولا علی محمد خویی، پیکر شیخ را در كنار رودخانة نجف غسل دادند و حاج سید علی شوشتری كه وصی شیخ نیز بود، بر جنازهاش نماز گزارد. پیكر شیخ انصاری در صحن مطهر امام علیعلیهالسلام و در جوار آرامگاه شیخ حسین نجفی (از شاگردان علامه بحرالعلوم كه در زهد و تقوا و عبادت مانند شیخ بود) به خاك سپرده شد. (46)
مردم از همه جا برای تشییع جنازة شیخ به غسالخانه روی آوردند. به گونهای كه از آنجا تا نجف جمعیت انبوهی گرد آمده بود. (47)
پینوشـــــــــــــتها:
(1). فقهاي نامدار، عقيقي بخشايشي، صدر، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، چ2، 1372، ص323.
(2). زندگي و شخصيت شيخ انصاري، حاج مرتضي انصاري، قم، دبيرخانه كنگره بزرگداشت دويستمين سالگرد شيخ اعظم انصاري، چ1، 1373، ص77.
(3). همان، صص78 ـ80.
(4). زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص80.
(5). نامداران راحل، كريم جوانشير، سالار، 1375، چ1، ص103.
(6). فقهای نامدار، ص 324.
(7). درياي فقاهت، سيد عبدالرضا موسوي، مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، چ اول، 1382، ص17 ـ 16.
(8). فقهاي نامدار، ص326.
(9). زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص92.
(10). درياي فقاهت، ص23.
(11). دریای فقاهت، ص24.
(12). ريحانةالادب، مدرسی تبريزي، محمد علي، چاپ حيدري، انتشارات خيام، چ4، 1374، ج1، ص193.
(13). گلشن ابرار، ص339، «برگرفته از عدل الهي، شهيد مرتضي مطهري.»
(14). زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص98.
(15). انديشههاي سياسي شيخ انصاري، مهاجر، محسن، قم، دبيرخانه كنگره دومین سالگرد ميلاد شيخ انصاري، چ اول، 1373، ص5.
(16). ابعاد شخصيت شيخ انصاري، سيد موسي شبيري زنجاني، قم، چ اول، 1373، ص15.
(17). زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص262.
(18). همان، ص91.
(19). زندگي و شخصيت، شيخ انصاري، ص109.
(20). همان، ص109.
(21). سيماي فرزانگان، رضا مختاري، قم، بوستان كتاب، چ 8، 1374، ص430.
(22). قصص العلماء، تنكابني، ميرزا محمد، قم، حضور، چ اول، 1380، ص113.
(23). زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص110، فقهاي نامدار، ص327.
(24). سيماي فرزانگان، ص399.
(25). ابعاد شخصيت شيخ انصاري، شبيري زنجاني، سيد موسي، قم، چ اول، 1373، صص16 ـ .
(26). زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص114.
(27). سيماي فرزانگان، ص427.
(28). همان، 291.
(29). سيماي فرزانگان، ص361؛ فقهاي نامدار، ص329 (به روايت ديگر).
(30). درياي فقاهت، ص47.
(31). سيماي فرزانگان، ص428.
(32). زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص80.
(33). ابعاد شخصيت شيخ انصاري، ص16.
(34). زندگاني و شخصيت انصاري، ص107.
(35). همان، ص107.
(36). زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص103.
(37). همان، ص106.
(38). زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، شيخ محمود عراقي ميثمي، دار السلام، تهران، اسلاميه، 1374، ص551.
(39). همان، ص126.
(40). همان، ص95.
(41). سيماي فرزانگان، ص136 ـ137 و درياي فقاهت، صص59 ـ 58.
(42). همان، ص137.
(43). فقهاي نامدار، ص337.
(44). درياي فقاهت، ص70 (از اين اثر در اين مقاله بسيار بهره بردهام.)
(45). زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص169.
(46). همان، ص17 ـ معارف الرجال، حرز الدين، محمد، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، 1405 هـ .ق، ص404.
(47). معارف الرجال، ص404.
فقیه خراسانی (ره) الگوی تقوا و تبلیغ
یكى از مهمترین مراحل رسیدن به فضایل و كمالات علمى و معنوى، تجربهآموزى از سالكان است.
آیت اللّه شیخ غلامرضا فقیه خراسانى یزدى از جمله وارستگانى است كه این مراحل را طى كرد؛ براى همین، مىتواند الگوى رهروان راه حقیقت و فضیلت باشد.
میلادى سبز
عالم و فقیه ربانى، واعظ و مبلغ خستگىناپذیر، آیت اللّه حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانى یزدىقدس سره در شعبان 1295 قمرى مصادف با 1257 شمسى در محله سرآب مشهد مقدس متولد شد. پدرش به شوق غلامى امام رضاعلیهالسلام این فرزند را غلامرضا نامید. این بزرگوار در جوار حرم ملكوتى و فرشته پاسبان ثامن الائمّهعلیهالسلام متولد شد و هر سال، چندین بار به آن ارض اقدس مشرف مىشد و در صحن آزادى (نوسابق) اقامه جماعت مىكرد و سپس منبر رفته، به ارشاد زائران و مجاوران حرم رضوى مىپرداخت؛ از اینرو به «فقیه خراسانى» لقب یافت و همین عنوان حتى در لوح مزار وى حكّ شده است.
«غلامرضا» دوران كودكى را به كمك پدر به مزرعهاى در اطراف شهر مشهد شتافت و در امر كشاورزى بسیار خبره شد. به همین سبب، پدر با تحصیل و رفتن او به مكتبخانه مخالفت كرد و وى را روانه كار ساخت. او كودكى تیز هوش و علاقمند به علم بود و بعد از اصرار بسیار و واسطه شدن اقوام، پدر به او اجازه تحصیل داد. غلامرضا با عشقى وافر و همتى والا وارد حوزه علمیه مشهد شد و سپس رهسپار اصفهان شد (1) و بعد به سوى نجف اشرف رفت و نزد اساتید بزرگ و فرزانه به تكمیل معلومات پرداخت و به درجات عالیه علمى دست یافت.
اساتید
اسامى اساتید وى عبارتاند از:
الف. مشهد مقدس
1. شیخ محمّد بسطامى شاهرودى؛
2. شیخ محمّدعلى قائنى؛
3. شیخ علىاكبر نهاوندى؛
4. شیخ الاسلام (از شاگردان حكیم سبزوارى).
ب. اصفهان
آیات بزرگوار:
1. سید محمّدباقر درچهاى؛
2. شیخ محمّد كاشى؛
3. میرزا جهانگیرخان قشقایى؛
4. شیخ عبد الكریم گزى؛
5. شیخ محمّدتقى نجفى اصفهانى؛
6. آقا نور اللّه اصفهانى.
ج. نجف اشرف
آیات عظام:
1. ملا محمّدكاظم خراسانى (متوفى 1329 ق) ؛
2. سید محمّدكاظم طباطبایى یزدى (متوفى 1337 ق) ؛
3. آقا شیخ هادى تهرانى (متوفى 1321 ق) ؛
4. شیخ محمّدباقر اصطهباناتى شیرازى (متوفى 1327 ق) ؛
5. میرزا محمّدحسین غروى اصفهانى (متوفى 1355 ق). (2)
بازگشت به زادگاه پدرى
فقیه یزدى در سال 1285 شمسى پس از فتح قلههاى علمى و استوار ساختن مبانى فقهى به دلیل علاقه بسیارى كه به استاد خویش، «آیت اللّه اصطهباناتى» داشت، همراه ایشان عازم شیراز شد و پس از یك سال تحصیل نزد وى به دلایلى كه خواهد آمد، به یزد عزیمت كرد. سپس چندى از حوزه درسى آیت اللّه میرسید على مدرسى لب خندقى بهرهمند شد و خود نیز به تدریس فقه، اصول، كلام و تفسیر اشتغال ورزید و شاگردان برجستهاى همانند: آیت اللّه سید محمّد محقق داماد (متوفى 1388 ق) را تربیت كرد. همچنین او آثار قلمى ارزشمندى را از خود بهجا گذاشت و كارنامه ایشان در طول بیش از 50 سال اقامت در یزد، مشحون از حسنات و خدمات ارزنده بهویژه در بُعد تبلیغى است.
ویژگیها و كمالات
الف. تبلیغ و تحمّل مشقّت
بارزترین و مهمترین جنبه زندگى این عبد صالح خدا در سراسر عمر، اهتمام به تبلیغ و ترویج دین بود. وى به رغم ابتلا به بیمارى چشم درد، در سال 1327 ق و بازماندن از برخى فعالیتهاى علمى، اقامه جماعت و سخنورى را ادامه داد. این فقیه وارسته براى اشاعه و نشر فرهنگ اسلامى، تبلیغ دین و ارشاد مردم، به تلاش گستردهاى دست زد. به همین منظور با مركبى ساده و گاه با پاى پیاده و تحمل سختیهاى فراوان به شهرهاى مختلف از جمله: شیراز، اقلید، بم، مشهد، رفسنجان، كرمان، تربت حیدریه و روستاهاى دورافتاده سفر مىكرد و با بیانى ساده، روان و مبتنى بر عمل، پرهیزگارى و اخلاص، تأثیر بسیارى بر مردم داشت. یكى از یاران صمیمى و همراه ایشان مىگوید كه حاج شیخ مىگفت: «مىخواهم به همه آبادیها بروم.»هر شب به یك آبادى مىرفت و نماز مىخواند و منبر مىرفت. یك وقت به من گفت: «آیا جایى در این اطراف مانده است كه نرفته باشیم؟»گفتم: «نه، فقط، قلعه كوچكى نزدیك ابرقوست، با دو سه خانوار.»گفت: «یا اللّه همین امشب مىخواهیم به آنجا برویم.»حركت كردیم و رفتیم و آن بزرگوار، آنجا نماز خواند و منبر رفت. گاه دیروقت به روستایى مىرسید و چون مردم با خبر مىشدند، مشتاقانه براى شنیدن سخنانش حاضر مىشدند و تا پاسى از شب، از محضرش استفاده مىكردند. آن مرحوم به دلیل اهمّیتى كه براى اقامه نماز جماعت قائل بود، بیشتر كوشش خود را در این سفرها بر آن معطوف مىكرد. آیت اللّه خراسانى یزدى، پنجاه سفر به مشهد مقدس مشرف شد و در بین راه، همواره در میان مردم شهرها و روستاهاى واقع در راه یزد تا مشهد به ترویج و تبلیغ اسلام پرداخت. (3) در این مقال به اجمال به برخى موارد تبلیغى وى اشاره خواهیم كرد:
1. حضرت رضاعلیهالسلام پانشین نمىخواهد
حجت الاسلام و المسلمین سید احمد دعایى یزدى مىگوید: «یك سال نزدیك عاشورا (محرم) مرحوم آیت اللّه حاج شیخ غلامرضا به مشهد آمده بودند و مرحوم پدر من هم آن سال مشهد بودند. وى به پدرم فرمودند: «بلیط مىگیرم برایت با هم به یزد برگردیم.»پدرم فرمود: «حاج آقا من امسال مدتى بیمار بودم، بیمارستان بودم و نتوانستم خوب زیارت كنم. مىخواهم ایام عاشورا را مشهد بمانم.»حاج شیخ یك مقدار متغیر شدند و عصایشان را زمین زدند و فرمودند: «جانم! امام رضاعلیهالسلام پانشین نمىخواهد، امام رضاعلیهالسلام زوار نمىخواهد، امام رضاعلیهالسلام نوكر مىخواهد. حالا محرم است بیا برو دنبال مسجد و منبرت، دنبال كارهاى عزادارى و تبلیغات.»پدرم به توصیه ایشان عمل كرد و به یزد برگشت.» (4)
حتى یك بار كه به مشهد مقدس رفته و متوجه شده بود یكى از روستاهاى دور مشهد، واعظ و مبلّغ ندارد، براى رفتن به آنجا داوطلب شد. یكى از علماى مشهد به او گفته بود: «حاج شیخ! شما تازه از راه رسیدهاید. بهتر است زیارت بروید.»حاج شیخ در پاسخ گفت: «امام رضاعلیهالسلام همهجا هست. آن حضرت زائر زیاد دارد. نوكر ندارد. من مىروم نوكرى امام رضاعلیهالسلام كنم.» (5)
2. محبّت در تبلیغ
یكى از ویژگیهاى بسیار برجسته و مهمى كه مىتواند رمز موفقیت مبلّغ باشد، محبت و علاقه به مردم است. اگر مبلّغ به همه انسانها از عمق جان علاقمند باشد، رفتار او بر این اساس شكل گرفته، مىتواند زمینه جذب و اصلاح انسانها را فراهم سازد.
آیت اللّه قافى در این باره مىگوید: «حاج شیخ براى هدایت مردم، بىنهایت فعالیت و تلاش مىكردند و من، كسى را مثل ایشان، حریص بر هدایت مردم ندیدم. با اینكه در سالهاى آخر عمرشان ضعف و پیرى و كسالت به قدرى بود كه وقتى كسى سؤال مىكرد، ایشان مىگفتند: بگذارید بنشینم و بعد مسئلهتان را بپرسید؛ اما وقتى لازم مىشد یك ساعت روى پا مىایستادند و صحبت مىكردند. [ایشان] به نجات مردم عشق داشتند و مىخواستند همه وارد بهشت شوند. این از خصوصیات ایشان بود. هنگام موعظه، الهاماتى داشتند و كلام ایشان بسیار مؤثر بود. معظم له علیرغم كسالت سینه و ضعف بنیه، منبر مىرفتند. ضعف بنیان وى گاهى چنان بود كه وقتى از منبر پایین مىآمدند، دیگر حالى نداشتند و به سلامتى خود كمتر از هدایت مردم اهمیت مىدادند.» (6)
3. مبلّغ فروتن و سیار
حجت الاسلام سید احمد دعایى مىگوید: «حاج شیخ زیاد به مسافرتهاى تبلیغى به روستاها و جاهاى دور و نزدیك مىرفتند و هر جا كه براى تبلیغ مىرفتند در روستاهاى مسیر توقف مىكردند و براى مردم، منبر مىرفتند و نماز جماعت مىخواندند. كل زندگى ایشان، وقف براى تبلیغ و ترویج دین بود. نقل شده است که وقتى به قُراء و قصبات اطراف یزد مىرفتند، خودشان اذان مىگفتند و چنین اعلام مىكردند: «مردم! شیخ غلامرضا یزدى آمده؛ بیایید نماز.» (7)
حجت الاسلام و المسلمین وافى یزدى در اینباره مىگوید: «مرحوم حاج شیخ در فصل تابستان، مبلغ سیار بود و صدها روستاى محروم و دور افتاده را از وجود خود بهرهمند مىكردند. مردم هر محل و روستایى كه ایشان به آنجا مىرفتند خوشحال و شادمان مىگردیدند و علاقه به دین و روحانیت در آن زیاد مىشد.» (8)
4. نفوذ كلام
آیت اللّه العظمى بهجت (مدّظلّه العالى) مىگوید: «از آقاى حاج آقا حسین قمى شنیده بودم كه از منبر دو نفر به خوبى مىشود استفاده نمود: یكى منبر آقا سید یحیى (یزدى) و دیگر حاج شیخ غلامرضا یزدى. (9) ما رفتیم پاى منبر ایشان استفاده كنیم كه دیدیم نظر آقاى قمى درست است.»و نیز آیت اللّه العظمى صافى (مدّظلّه العالى) مىگوید: «منبر ایشان را درك كرده بودم. ایشان، انسان جالب و روحانى وارستهاى بود و نفوذ كلام عجیبى داشت.» (10)
آیت اللّه مصباح یزدى مىگوید: «ایشان تا سن 80 سالگى هم منبر مىرفت. عمده مطالب منبرش، آیات قرآن و نكات تفسیرى بود و گاهى یكى دو تا شعر مىخواند. این شعر را مكرر از ایشان شنیدم كه آن را با یك حالى روى منبر مىخواند:
گر كسان قدر مى بدانندى شب نخفتى ورز نشانندى
مرحوم شیخ، این شعر را مىخواند، بعد با آن حالش این آیه را تلاوت مىكرد: «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ»؛ (11) و (12)
كسى نبود پاى منبر این فقیه والامقام بنشیند و عوض نشود.»
جناب آقاى ابو القاسم وافى درباره آن مرحوم این چنین مىگوید: «در سخنرانیهاى خود از معارف قرآن كریم و روایات اهل بیتعلیهمالسلام بسیار بهره مىگرفتند و نسبت به آیات اعتقادى و اخلاقى عنایت ویژه داشتند. براى ذكر مصائب اهل بیت، به خصوص سید الشهداعلیهالسلام اهمیت خاصى قائل بودند. تضرع و گریه ایشان، گاهى مستمعین را تحت تأثیر قرار مىداد و دو نكته مهم در منبرهاى ایشان مشهود بود: یكى مراتب دشمنى نفس امّاره و شیطان با انسان که روى آن همیشه تأكید داشتند و خطر آن را براى مردم بیان مىكردند و دیگرى سفارش صلوات بر پیامبر و آل آن حضرت. احساس مىشد ایشان مىخواهند جامعه را با مبادى فیض و بركت و مشعلهاى خیر و هدایت آشنا سازند. نوع مطالب مطرح شده توسط آن بزرگوار بهگونهاى بود كه هم مجتهدین و علما از آن بهره مىبردند و هم مردم كوچه و بازار.» (13)
خلاصه آنكه از ویژگیهاى منابر انسانساز این سرباز فداكار اسلام و شاگرد مكتب امام صادقعلیهالسلام این بود كه وى همواره از قرآن و حدیث بهره مىگرفت و موعظه و نصیحت را سرلوحه امور دینى خود براى هدایت و ارشاد مردم قرار داده بود. آن مربى نمونه، بر توجه دادن به وظایف، رعایت حدود الهى و آگاه ساختن مردم از عواقب گناه، اهتمام ویژهاى داشتند كه نمونه آن را در تاریخ روحانیت با این كیفیت و كمیت، كمتر مىتوان پیدا كرد.
ب. ایثار، خلوص، نوعدوستى
در سالهاى اقامت حاج شیخ غلامرضا یزدى در نجف اشرف، بیمارى «وبا» شیوع پیدا كرد و باعث شد صدها نفر جان خود را از دست بدهند كه مؤلف «سیاحت شرق» (14) شرح تفصیلى آن را آورده است. طلاب مدارس نجف هم دچار این مرض كشنده و خطرناك شده بودند؛ از جمله گروهى از طلاب مدرسه «آخوند» كه شیخ هم از ساكنان آنجا بود، گرفتار این مرض سخت و كشنده شده بودند؛ بهگونهاى كه توان شستن لباسهاى آلوده خود را نداشتند. شیخ، شبانگاه تمام آن لباسها را برمىداشت و براى شستن، پیاده به كنار شطّ فرات در كوفه مىبرد. وى لباسها را پس از شستن و خشك كردن، دوباره به دوش مىكشید و به نجف مىآورد. سپس آنها را یكىیكى تا مىكرد و نیمههاى شب، بدون اینكه كسى بفهمد كنار در اتاقشان مىگذاشت. آن بزرگوار چنان به طلاب خدمت مىكرد كه برخى او را «حمّال الطلّاب» مىخواندند. (15)
ج. توجه به وضع محرومان
مرحوم حاج شیخ در طول اقامت خود در یزد رسیدگى به اوضاع محرومان و اهل علم را سرلوحه كار خود قرار داده بودند. آقاى سید احمد دعایى در این باره مىگوید: «ایشان یك منزل معمولى داشتند كه محل مراجعات مردم بود. یك جوى آب هم در آن روان بود. این منزل را علىالظاهر، آقاى حاج شیخ سه مرتبه فروختند و وجه آن را به مصرف فقرا و طلاب و امور دینى رساندند و مردم دوباره خریدند و به ایشان باز برگرداندند تا اینكه آخرین بار، مردم آن را به اسم فرزند ایشان نمودند تا حاج شیخ نتوانند آن را بفروشند.
در گرهگشایى از كار مردم خسته نمىشدند. اگر با خبر مىشدند كه كسى مریض است؛ به خصوص اهل علم، به عیادتش مىرفتند و یا كسى را براى عیادت و احوال پرسى مىفرستادند و اگر لازم بود كمك مالى مىكردند. در وجوهى كه به ایشان مىرسید، خودشان تصرف نمىكردند؛ حتى پاكتهایى را كه براى منبر به ایشان مىدادند، خیلی وقتها از جلسه خارج مىشدند، به دیگران مىدادند. فردى كه ایشان پاكت وى را به دیگرى داده بودند، گفته بود: «آقا اوّل باز كنید و ببینید چقدر است، بعد هدیه بدهید»؛ اما ایشان گفته بودند: «خدا مىداند تو به من چقدر دادى دیگر كارت نباشد.» (16)
او حتى در زمان جنگ جهانى دوم به اقلیتهاى دینى ساكن یزد كه دچار قحطى شده بودند كمك و مساعدت كردند. به همین سبب، آنان در مرگ وى به شدت متأثر بودند.
گویند كه روزى لباس خوبى براى ایشان هدیه فرستادند؛ ولى آن را براى یكى از آقایان فرستاد و گفت: «من به همین لباس كرباس عادت كردهام» و همچنین یك قالى نو را - كه به ایشان هدیه شده بود - فروخت و وجه آن را بین طلاب تقسیم كرد. او از لحاظ اقتصادى بسیار معتدل بود و ساده مىزیست. معمولاً خوراكش ماست یا دوغ، آن هم در حدّ رفع گرسنگى بود؛ با اینكه وجوهات فراوان به او مىرسید؛ ولى مخارج شخصى خود و خانوادهاش از اجرت موعظه و روضهخوانى اداره مىشد. همچنین آن عالم ربانى، در گرهگشایى از مشكلات مردم بسیار كوشا بود.
د. عشق به استاد
شیخ در میان اساتید خود به قدرى به آقاى اصطهباناتى علاقهمند بود كه وقتى او آهنگ شیراز كرد، وى نتوانست دورى ایشان را در نجف تحمل كند. وى همراه استاد به شیراز رفت و در آنجا به تحصیل ادامه داد؛ امّا پس از یك سال به دلیل تشدید درگیریهاى سیاسى بین طرفداران مشروطه و مخالفان آن در شیراز، وى به یزد عزیمت كرد.
مرحوم اصطهباناتى در شیراز به ریاست دینى رسید و در سال 1327 ق در واقعه مشروطیت به شهادت رسید. هنگامى كه شنید استادش در فتنه مشروطیت شهید شده است، پیاده از یزد به شیراز رفت تا قبر استادش را زیارت كند. (17)
هـ. . احترام به دیگران
شیخ براى مردم و وقت آنان ارزش قائل بود و وقتى به آنان وعدهاى مىداد، هیچ حادثهاى مانع اجابت آن نمىشد. او دست سادات را مىبوسید و مىفرمود: «چرا ضریح را مىبوسید؟ بالاتر از ضریح، سید است كه پوست و گوشت و خونش از پیامبر است.»او درباره سادات فقیر، زیاد سفارش مىكرد و آنقدر متواضع بود كه مقابل پاى یك طلبه جوان بلند مىشد. وقتى وارد یزد شد، به احترام آیت اللّه میر سید على مدرسى لب خندقى - كه ریاست دینى مردم یزد را به عهده داشت - تا هنگام وفات در درس ایشان حاضر شد و از محضرشان استفاده كرد.
و. كمالات با شكوه اخلاقى
حاج شیخ غلامرضا، عالمى برجسته، فقیهى مشهور، عارفى صاحبدل، پرهیزگار، زاهد، صاحب كرامت و یاور مستمندان بود. فروتنى، وارستگى، ایثار، صبر بر مصائب، اخلاص، سختكوشى، احترام به علما و سادات، شبزندهدارى، اهتمام به نوافل و مستحبّات و دستگیرى از مستمندان، گوشهاى از خصوصیات اخلاقى ایشان به شمار مىرفت.
آن بزرگوار، همواره به سیر و سلوك مىپرداخت و ضمیرى روشن و باطنى باصفا داشت و كرامتهاى فراوانى را به وى نسبت دادهاند. همچنین بسیارى از بزرگان و آیات عظام، مقام والاى علمى و معنوى او را ستودهاند. (18)
ز. امر به معروف و نهى از منكر
روزى یك سید خراسانى به یزد آمده بود كه گویا منحرف و صوفى بود. مرحوم حاج شیخ، با او به شدت مبارزه كرد؛ بهگونهاى كه ناچار شد از یزد برود. این سید، خیلى هتاك بود؛ امّا آن بزرگوار در مقابل بدگوییهایش استقامت كرد. وى به منحرفان اعتراض مىكرد. یادم نمىرود كه او به یكى از رؤساى گروههاى منحرف كه در لباس روحانیت بود به شدت اعتراض كرد و او را از منبر پایین آورد. او با دراویش خیلى مخالف بود. در مقابل، از انسانهاى وارسته دفاع مىكرد.
روزى یكى از وعاظ معروف مشهد به یزد آمده بود و میهمان حاج شیخ بود و گویا علیه بهاییها روى منبر حرف زده بود. شهربانى، قبل از طلوع فجر دَرِ خانه حاج شیخ ماشین آورد كه این آقا را ببرد. حاج شیخ مىگوید: «من نمىگذارم میهمانم تنها برود» و با او همراه مىشوند. وقتى مردم با خبر مىشوند، شهر تعطیل مىشود تا اینكه از تهران تلگراف مىشود كه اینها را برگردانید و حاج شیخ را همراه میهمانشان با كمال عزت و احترام برمىگردانند.
یك وقت هم در صحن آزادى حرم رضوىعلیهالسلام نماز مىخواندند و مردمِ بسیارى شركت مىكردند. یك روز بین دو نماز گفتند: «اى زوار امام رضاعلیهالسلام! شیخ غلامرضا را عادل مىدانید كه آمدید پشت سرش نماز مىخوانید؟!» مردم گفتند: «بله.»سپس وى فرمود: «پس كارى نكنید كه شیخ غلامرضا ظالم بشود؛ اینكه مىگویند: «یا اللّه یا اللّه انّ اللّه مع الصابرین.»و من هم ركوع را طول مىدهم، پیرمردها كمرشان درد مىآید و من به اینها ظلم مىكنم.»این قدر مراقب بود. (19)
ح. توسلات
حاج شیخ، اهل مناجات، نوافل و توسلات فراوان بود. یكى از علما نقل مىكند كه هر كس، همسفر آقا شیخ غلامرضا مىشد، نماز شبخوان مىشد؛ یعنى وقتى حال حاج شیخ و نماز شبش را مىدید، نماز شبخوان مىشد. یكبار ایشان پیاده از نجف به كربلا آمدند. آن موقع، حرم سید الشهداعلیهالسلام سه در داشت كه یكى را دَرِ حبیب مىنامیدند. ایشان، جلوى این در، اذن دخول خواندند؛ ولى گریه نكردند. جلوى هر كدام از درهاى دیگر اذن دخول خواندند؛ اما گریه نكردند. سپس برگشتند و مقابل دَرِ حبیب ایستادند و گفتند: «اى امام حسینعلیهالسلام!، من شما را مىخواستم كه پیاده از نجف تا كربلا آمدم؛ چرا شما من را نمىخواهید و به من اذن ورود نمىدهید؟»این را گفتند و به گریه افتادند. حالات مخصوصى داشتند. وقتى روى منبر دعا مىكردند محاسنشان را به دست مىگرفتند و دعا مىكردند. (20)
همچنین داستانهاى فراوانى درباره استجابت دعاهاى ایشان نقل شده است؛ از جمله: مىگویند كه زمانى در یزد، هفت شبانه روز باران آمد و بسیارى از بناهاى خشت و گلى فرو ریخت. مردم به آب انبارها و ساختمانهاى آجرى پناه بردند. شب هفتم بود كه نیمههاى شب دیدم حاج شیخ، عمّامهشان را برداشتهاند و زیر باران، در وسط حیات ایستادهاند و با صداى بلند تضرع مىكنند و مىگویند: «اى خدا! همه مردم به دنبال كسب و كار و اطاعت و عبادتاند. در این شهر فقط غلامرضا گنهكار است؛ اگر این باران براى عذاب غلامرضا است تو او را عفو كن.»خدا شاهد است كه پس از نیم ساعت، ابرها به حركت درآمدند و باران ایستاد.
ط. قدرت تفسیرى
بنابر گواهى معاصران، ایشان در رشتههاى كلام و تفسیر مهارت فوق العاده و ویژهاى داشت. او كتاب مفتاح علوم القرآن را دارد كه شرح حال شریفش را هم پشت آن كتاب نگاشته است. وى این كتاب را با حالت ضعف و پیرى و در سن هفتاد سالگى نوشته است. حاج شیخ، زمان اندكى كه در قم بود، در مدرسه فیضیه درس مىگفت و سوره حمد را تفسیر مىكرد. امام خمینى؛ از قدرت كلام و تفسیر وى شگفتزده شد و درباره ایشان فرمود: «ایشان عجب تفسیرى ارائه كردند؛ (21) خیلى عمیق و جالب بود. آیا یزد هم، چنین بزرگانى دارد؟!»
مبارزات سیاسى
فعالیتهاى سیاسى حاج شیخ از ابتداى جریان مشروطیت از نجف آغاز شد و در ادامه، وى حمایت خود را در جریان شهادت استادش اصطهباناتى و پیاده رفتن وى از یزد تا شیراز بر سر تربت پاكش به اثبات رسانید. بعد از آن، او نیز در چنگال ظلم حكومت رضاخان، گرفتار شد. منع پوشیدن لباس مقدس روحانیت، منع برگزارى مجالس دینى و... از جمله اقدامات رضاخان بود. او با برخوردارى از مقام اجتهاد، براى كسب مجوز پوشیدن لباس به شهربانى نرفت و با وجود همان سختگیریها به اقامه جماعت و سخنرانى پرداخت. نقل شده است كه ایشان، همه روزه عبا و عمامه خود را در دستمالى مىبست و در دهلیز مسجد ریك (محل اقامه جماعت وى در یزد) ملبّس مىشد و پس از نماز دوباره عبا و عمامه را داخل دستمال مىپیچید و مراجعت مىكرد. این كار وى، الگوى دیگر روحانیان شد و باعث باز شدن دوباره مساجد شد. حاج شیخ به روحانیانى كه به چنین كارهایى تن نمىدادند و در نماز جماعت حاضر نمىشدند، مىگفت: «حكم خدا را در هر لباسى باشد باید گفت.» (22)
رحلت غمانگیز
آن بزرگوار در اواخر خرداد 1338 شمسى در سن 81 سالگى بر بالاى منبر مجلس رسمى به جاى روضه خواندن، مرتب صلوات مىفرستاد. اطرافیان كه متوجه وخامت حال ایشان شده بودند، بىدرنگ ایشان را به سوى خانه روانه كردند. سپس به تشخیص اطرافیان، وى را براى بهبودى به قریه «طزرجان یزد» منتقل كردند كه جاى خوش آب و هوایى است. آن بزرگوار را بعد از 12 روز بسترى شدن در آنجا در ساعت 3 بعد از ظهر جمعه 22 ذى حجّه 1378 قمرى برابر با 11 تیر 1338 شمسى در سن 81 سالگى به عالم بقا مهاجرت كرد و به دیدار محبوب شتافت. خیل عزاداران از یزد و حومه در آنجا گرد آمدند و جنازه شریف آن بزرگوار را با پاى پیاده با گریه و شیون و پشت سرگذاشتن 60 كیلومتر از طزرجان تا یزد روى دست گذاردند. آنان پس از گزاردن نماز به امامت شهید محراب آیت اللّه صدوقى، ایشان را در كنار امام زاده جعفرعلیهالسلام به خاك سپردند.
به تأیید بسیارى از یزدیان، دفن آن بزرگوار در جوار امامزاده جعفرعلیهالسلام باعث تجدید آبادانى آنجا شد و هم اكنون قبور بسیارى از علما نیز در جوار مرقدش قرار دارد. مجالس ختم وى تا 40 روز در یزد تداوم داشت و نیز در عتبات عالیات، یزد، قم، تهران، شیراز، زاهدان، آباده، اقلید، طبس، فردوس، اصفهان و... برگزار شد كه كمتر سابقه دارد. (23)
پینوشـــــــــــــتها:
(1) مرحوم شيخ، هنگام عزيمت به اصفهان از راه كوير، ماجرايى جالب دارد كه آيت اللّه شيخ مرتضى حائرى يزدى آن را در كتاب سرّ دلبران، ص 162 آورده است. اين كتاب به كوشش آيت اللّه رضا استادى در سال 1377 به چاپ رسيده است.
(2) شرح فرزانگان ياد شده در «گلشن ابرار» تأليف گروهى از پژوهشگران پژوهشكده علمى - كاربردى باقر العلومعلیهالسلام آمده است.
(3) نجوم السّرد بذكر علماء يزد، سيد جواد مدرسى، ص 522 و 523، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى استان يزد، 1384 ش.
(4) نامه جامعه (نشريه جامعه الزهرا علیهاالسلام، حوزه علميه خواهران، قم، مرداد 1387 ش، ش 47، ص 23.
(5) تنديس پارسايى (نانوشتههايى از زندگانى و مكارم اخلاقى آيت اللّه حاج شيخ غلامرضا يزدى، به كوشش ميرزا محمّد كاظمينى، قم، انتشارات تشيع، سوم، 1379 ش، ص 105.
(6) همان، ص 34، با تلخيص فراوان.
(7) ر.ك: همان، ص 23.
(8) همان، ص 32.
(9) شرح زندگانى مرحوم شيخ غلامرضا يزدى در منابع ذيل آمده است: تنديس پارسايى ميرزا محمّد كاظمينى، نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، شيخ آقا بزرگ تهرانى، مشهد، نشر مرتضى، 1404 ق، ج 4، ص 1656؛ نجوم السّرد بذكر علماء يزد، سيد جواد مدرسى، ص 512 - 525، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى استان يزد، 1384 ش؛ گنجينه دانشمندان، محمّد شريف رازى، قم، مؤلف، 1370 ش، ج 7، ص 460 و 461؛ گلشن ابرار، تأليف گروهى از پژوهشگران پژوهشكده علمى - كاربردى باقر العلومعلیهالسلام، قم، نور السجاد، 1384ش، ج4، ص 425 - 435؛ طبقات مفسران شيعه، عبد الرحيم عقيقى بخشايشى، قم، نويد اسلام، 1371 ش، ج 5، ص 506؛ مجموعه وزيرى، على محمّد وزيرى، يزد، كتابخانه عمومى وزيرى، 1350 ش، ج 1، ص 242؛ تاريخ سالشمارى يزد، اكبر قلم سياه، تهران، فرهنگ ايران زمين، 1370 ش، ص 292؛ آئينه دانشوران، سيد عليرضا ريحان يزدى، به كوشش ناصر باقرى بيدهندى، قم، كتابخانه آيت اللّه مرعشى، 1372 ش، ص 266؛ چشمهاى در كوير، تحليلى تاريخى از زندگانى امامزاده جعفرعلیهالسلام يزد، محمّد مهدى حرزاده، قم، تشيع، 1379 ش؛ دانشنامه مشاهير و مفاخر يزد - ويژه عالمان دينى، ج 1، بنياد فرهنگى پژوهشى ريحانة الرسول 9 با همكارى انديشمندان يزد، قم، زيتون، 1382 ش، ص 522.
(10) اظهار نظر بزرگان دينى درباره وى: ر.ك: تنديس پارسايى، ص 15 - 22.
(11) سجده/16. ترجمه آيه چنين است: «(مؤمنان) شبها پهلو از بستر خواب حركت دهند و با بيم و اميد، خداى خود را بخوانند و از آنچه روزى آنها كرديم(به مسكينان] انفاق كنند.»
(12) نامه جامعه، ص 20 و 21.
(13) نامه جامعه، ص 32.
(14) آيت اللّه سيد حسن نجفى قوچانى از دوستان صميمى مترجم ما، كتب ارزندهاى چون: سياحت شرق، سياحت غرب را تأليف كرده است. وى در اين كتاب، صفحات فراوانى را به شرح ماجراى تحصيلى خود و رفيق خود اختصاص داده است. شرح حال وى در گلشن ابرار، ج7، ص 250 آمده است.
(15) ر.ك: تنديس پارسايى، ميرزا محمّد كاظمينى، ص 47، قم، انتشارات تشيّع، سوم، 1379 ش.
(16) نامه جامعه، ص 23.
(17) نجوم السّرد بذكر علماء يزد، ص 513 و 522.
(18) مفاخر يزد، ويژه عالمان دينى، ص 524.
(19) نامه جامعه، ص 24 - 26، با تلخيص فراوان.
(20) نامه جامعه، ص 27.
(21) نجوم السّرد، بذكر علماء يزد، ص 527.
(22) همان، ص 432.
(23) نجوم السّرد بذكر علماء يزد، ص 528 و 529. ناگفته نماند در اين مقاله از «كتاب تنديس پارسايى» تأليف ميرزا محمّد كاظمينى نوه آن مرحوم، بهرههاى فراوان بردهايم.
مرورى بر زندگانى علامه طباطبایی (ره)
اشاره
«شادروان علامه طباطبایی، عمری را در راه خدمت به اسلام و معارف اسلامی و تحقیق و تتبّع در این راه صرف كردند. این چشمه جوشان و فیاض دانش و عرفان و تقوای اسلامی در تعلیم و تربیت شاگردانی كه هر یك در عالم اسلام دانشمندی برجسته اند، توفیقی كم مانند داشته است. فقدان این عارف جلیل القدر و فیلسوف و متفكر بزرگ جهان اسلام، ضایعهای جبران ناپذیر است و بی شك جهان اندیشه باید از این فقدان و مصیبت سوگوار و داغدار باشد.» (1) (حضرت آیة الله خامنهای)
سید محمد حسین طباطبایی رحمه الله معروف به علامه طباطبایی، یكی از مطرحترین مفسران، فیلسوفان و مبلّغان عالم اسلام، و بزرگترین مفسر شیعه در دوران غیبت بوده است. ایشان از جمله مبلّغانی است كه تبلیغ دینی را به معنای واقعی محقق نمود؛ چرا كه اولاً با تربیت شاگردان بسیار كه هر یك دنیایی از علم و عمل اند و ثانیاً با تألیف كتب گرانسنگی همچون: تفسیر ارزشمند المیزان، اصول فلسفه و روش رئالیسم، شیعه در اسلام و... كه هر یك در جایگاه خود راهگشای بسیاری از جویندگان حق و حقیقت بوده اند، راه هدایت و سعادت واقعی را نمایان ساخته است.
تبلیغ و اطلاع رسانی دینی، مقولهای است كه دارای جنبهها و محورهای مختلفی میباشد. یكی از آن جنبهها و شاید برجستهترین آنها، به میراث گذاشتن آثار نوشتاری در عرصه تبلیغ است كه انصافاً مرحوم علامه، وظیفه خویش را در این زمینه به نحو احسن ادا نمود. به راستی كه ایشان به بركت برقراری دروس تفسیر قرآن، در زمان حیات خویش و باقی گذاشتن تفسیر مكتوب برای بعد از رحلتشان، جزء مبلّغان نمونه قرآن كریم بوده و هستند.
نگارنده در این سطور میخواهد با نگاهی گذرا به زندگانی پربركت علامه بزرگوار سید محمد حسین طباطبایی رحمه الله، خدمات تبلیغی این شخصیت برجسته را نسبت به عالم اسلام مرور نماید. امید است كه مبلغان محترم بتوانند با سرلوحه قرار دادن رفتار آن مرحوم و با استفاده از تألیفات گرانبهای ایشان، وظیفه خویش را در عرصه تبلیغ و اطلاع رسانی دینی به نحو مطلوب انجام دهند.
زندگینامه
زندگانی علامه طباطبایی رحمه الله را میتوان به چهار دوره تقسیم كرد:
1. دوره كودكی و نوجوانی كه در تبریز سپری شد؛
2. دوره تحصیل در حوزه علمیه نجف؛
3. دوره بازگشت به تبریز و شروع تبلیغ؛
4. دوره هجرت به قم و تدریس و تألیف و نشر معارف دینی.
1. كودكی و نوجوانی
سید محمد حسین طباطبایی رحمه الله كه از دودمان سادات طباطبایی آذربایجان است، در سال 1281 ش در تبریز متولد شد. در پنج سالگی مادر و در نه سالگی پدر خود را از دست داد. وصی پدر و تنها برادرش، وی را برای تحصیل به مكتب فرستاد. تحصیلات ابتدایی شامل قرآن و كتب ادبیات فارسی را از سال 1290 تا سال 1296 ش فراگرفت و سپس از سال 1297 تا سال 1304 ش به تحصیل علوم دینی پرداخت و به تعبیر خود، «دروس متن در غیر فلسفه و عرفان» را به پایان رساند.
خود ایشان، در باره تحصیلشان چنین نوشته اند: «در اوایل تحصیل كه به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این رو، هر چه میخواندم، نمیفهمیدم و چهار سال به همین نحو گذراندم. پس از آن، یك باره عنایت خدایی دامن گیرم شده، عوضم كرد و در خود یك نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل كمال، حس نمودم؛ به طوری كه از همان روز تا پایان ایام تحصیل كه تقریباً هفده سال طول كشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفكر احساس خستگی و دلسردی نكردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده، تلخ و شیرین حوادث را برابر میپنداشتم. بساط معاشرت غیر اهل علم را به كلی برچیدم. در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت نموده، باقی را به مطالعه میپرداختم. بسیار میشد به ویژه در بهار و تابستان كه شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه میگذرانیدم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه میكردم و اگر اشكالی پیش میآمد، با هر زحمتی بود، حل مینمودم و وقتی كه به درس حضور مییافتم، از آنچه استاد میگفت، قبلا روشن بودم و هرگز اشكال و اشتباه درس را پیش استاد نبردم.» (2)
2. تحصیل در حوزه علمیه نجف
پس از مدتی، سید محمد حسین با خواندن كتابهایی در علوم صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، فقه، اصول، منطق، فلسفه و كلام، دروس مقدماتی و سطح را در این علوم فرا گرفت؛ اما این علوم احساس نیاز شدید او را به فراگیری معارف دین برطرف نساخت. احساس كرد كه برای رشد بیشتر، نیاز به كسب فیض از محضر اساتید فن و بزرگان زمان دارد. از این رو، تصمیم گرفت تا از وطن خویش هجرت نماید و به نجف اشرف برود تا در جوار بارگاه ملكوتی حضرت علی علیه السلام و به مدد تفضلات بی كران آن امام عزیز، طریق معرفت و راه رستگاری را بهتر و بیشتر بپیماید.
با ورود به نجف اشرف، دری از درهای رحمت الهی به روی علامه باز شد و آن آشنایی با معلم اخلاق، مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی رحمه الله بود. ایشان، در مورد ورود به نجف اشرف، نحوه آشنایی با میرزا علی آقای قاضی رحمه الله و شروع درس و بحث خویش میفرمایند:
«هنگامی كه از تبریز به قصد ادامه تحصیل علوم اسلامی به سوی نجف اشرف حركت كردم، از وضع نجف بی اطلاع بودم. نمیدانستم كجا بروم و چه بكنم. در بین راه همواره به فكر بودم كه چه درسی بخوانم، پیش چه استادی تلمذ نمایم و چه راه و روشی را انتخاب كنم كه مرضی خدا باشد.
... در همان روزهای اول، قبل از اینكه در جلسه درس شركت كرده باشم، در منزل نشسته بودم و به آینده خود فكر میكردم. ناگاه در خانه را زدند. باز كردم، دیدم یكی از علمای بزرگ است. سلام كرد و داخل منزل شد. در اتاق نشست و خیر مقدم گفت. چهرهای نورانی و بسیار جذاب داشت. با كمال صفا و صمیمیت به گفتگو نشست و با من انس گرفت. در ضمن صحبت، اشعاری برایم خواند و سخنانی بدین مضمون گفت: كسی كه به قصد تحصیل به نجف میآید، خوب است علاوه بر تحصیل، از فكر تهذیب خود غافل نماند. این را فرمود و حركت كرد. من در آن مجلس، شیفته اخلاق و رفتار اسلامی او شدم. سخنان كوتاه و با نفوذ آن عالم ربانی چنان دردل من اثر كرد كه برنامه آیندهام را شناختم. تا مدتی كه در نجف بودم، محضر آن عالم با تقوا را رها نكردم، در درس اخلاقش شركت میكردم و از محضرش استفاده مینمودم. آن دانشمند بزرگ آقای حاج میرزا علی آقای قاضی رحمه الله بود.» (3)
این چنین بود كه علامه طباطبایی رحمه الله، با توسل به مولای متقیان، حضرت علی علیه السلام، راه سعادت را شناخت و توانست با كسب فیض از محضر نورانی استاد اخلاق و عرفان خویش، نفس خود را مهذب سازد و آن گاه در راه تبلیغ و ارشاد مسلمین گام گذارد. و این درس بزرگی است كه مبلغین ما همواره باید بدان توجه داشته باشند؛ یعنی ابتدا باید نفس خویش را مهذب ساخت و بعد در عرصه تبلیغ دین گام نهاد؛ زیرا نفسی كه مهذب نباشد، هرگز نخواهد توانست دیگران را تهذیب كند؛ چه اینكه «از كوزه همان برون تراود كه در اوست.»
به هر حال، ایشان اندیشمندی بود كه از علم و ادب اساتید خود بهرهها برد. وی در مدت یازده سال اقامت در جوار مرقد مطهر حضرت علی علیه السلام و تحصیل در حوزه علمیه نجف، از فلسفه، فقه، اصول، ریاضیات، رجال و در نهایت از سرچشمه زلال عرفان بزرگان عرصه معرفت جرعهها نوشید.
3. بازگشت به تبریز و آغاز ارشاد و تبلیغ دینی
علامه طباطبایی رحمه الله یازده سال پس از هجرت به نجف اشرف، در سال 1314 ش به علت تغییر در وضع زندگی، ناچار میشود كه به زادگاه خویش یعنی تبریز بازگردد. از این رو، غم بزرگی به دلیل محرومی ت از معارف اساتید گرانمایه بر چهره ایشان نشست؛ اما چندی نگذشت كه وی حكمت این رجعت ناخودآگاه را دریافت و آن هم تدریس معارف اصیل اسلامی به دیگران بود. آری، خداوند سبحان، علامه را از نجف به زادگاه خویش بازگرداند تا معارفی را كه در طی سالیان متمادی در محضر اساتید بزرگوار خویش آموخته بود، به دیگران بیاموزد و بدین سان قدم در راه تبلیغ و ارشاد گذارد و زكات علم خویش را ادا نماید كه: «زَكاةُ العِلمِ نَشرُهُ.» (4)
در این دوره، علّامه برای امرار معاش خود به كار كشاورزی اشتغال داشت؛ اما این اشتغال، وی را از درس و بحث و ارشاد و تبلیغ دینی غافل نمیساخت؛ چرا كه ایشان علاوه بر برپایی كلاس و درس و بحث، تحقیقات و تألیفاتی نیز در این دوران داشت. مهمتر از همه، با غور علامه در بحار الانوار، نهال مبارك «المیزان» در همین دوران كاشته شد.
4. هجرت به قم
مرحوم علامه، بعد از یك دهه اقامت در تبریز، تفأّلی به قرآن كریم میزند و با مشاهده آیه مباركه «هُنالِكَ الوَلاَیةُ ِللهِ الحَقِّ هُوَ خَیرٌ ثَوَاباً وَ خَیرٌ عُقباً» (5) ، تصمیم میگیرد تا به قم عزیمت نماید. بالاخره این تصمیم خود را در سال 1325 ش عملی میكند و بسان چشمهای جوشان در میان روحانیت قم جاری میشود تا تشنه كامان حقیقت را سیراب گرداند.
گرچه آن عالم وارسته علاقهای به شهرت نداشت و با كمال سادگی زندگی میكرد؛ اما دیری نگذشت كه طلاب حق جو و فضیلت طلب را گرد خویش جمع دید. آن گاه بود كه با تعلیم و تربیت آنان، یك نهضت فكری و اخلاقی پویا را پی ریزی كرد و گامی دیگر در عرصه تبلیغ دینی برداشت.
ژرفنگری علامه
علامه طباطبایی رحمه الله از شخصیتهای كم نظیری بود كه با شناخت مقتضیات زمان، توجه به جهان اطراف و بررسی وضعیت حال و آینده، در دهه 20 و 30 نقش حساسی در هدایت جامعه ایفا كرد. ایشان به هنگام نفوذ شبهات گمراه كننده، آحاد ملت به خصوص نسل جوان را آگاه ساخت و به شاهراه هدایت رهنمون ساخت. تألیفات هدایتگر مرحوم علامه در آن زمان، مؤید همین مطلب است. دكتر رضا استادی میگوید:
«مرحوم علامه رحمه الله همیشه در طول زندگی علمی شان دقت داشتند كه به نیازها پاسخ دهند. اینكه مرحوم شهید مطهری رحمه الله فرمود: من هر كار علمی كه انجام دادهام، در پاسخ یك نیاز اجتماعی بوده است؛ میتوانم ادعا كنم كه این روحیه و روش را از استادش علامه طباطبایی رحمه الله اخذ كرده است.» (6)
علامه همچنین، به دلیل آنكه دغدغه دین در سر داشت و میخواست كه همواره به بهترین شكل معرفت دینی را فراگیرد و به دیگران تعلیم دهد، به هر رشتهای از دین كه گام میگذاشت، تمام مأخوذات و محفوظات آن رشته را در نظر میگرفت تا كمبودهای آن را برای مخاطب دریابد و سپس در جهت رفع آن كمبودها تلاش نماید. برای مثال، آن گاه كه قصد تألیف تفسیر المیزان را نمود، دریافت كه اساسیترین كمبودهای زمان، در زمینه قرآن و نیز بحثهای عقلی است. بنابراین، سعی كرد تا تفسیر خویش را بر ستونهای عقل و نقل استوار نماید.
آیة الله مصباح یزدی، مبنای علمی و فرهنگی ایشان را این چنین بیان میكند: «پس از ورود به حوزه علمیه قم، درباره نقشی كه باید به عهده بگیرد، نیك اندیشید و نیازها را با نیروها سنجید و راهی را كه باید بپیماید، برگزید. آن گاه با دوراندیشی و ابتكار ویژه خود، طرحی ترسیم نمود و با تمام توان كوشید و بهترین ارزشها را آفرید و سرانجام پیروز و سرفراز به هدف والا و محبوب حقیقی خود دست یافت.» (7)
خود علامه در این مورد میفرماید: «هنگامی كه به قم آمدم، مطالعهای در برنامه درسی حوزه كردم و آن را با نیازهای جامعه اسلام سنجیدم و كمبودهایی در آن یافتم و وظیفه خود را تلاش برای رفع آنها دانستم. مهمترین كمبودها، در زمینه تفسیر قرآن و بحثهای عقلی بود. از این رو، درس تفسیر و درس فلسفه را شروع كردم و با اینكه در جوّ آن زمان، تفسیر قرآن، علمی كه نیازمند به تحقیق و تدقیق باشد، تلقی نمیشد و پرداختن به آن شایسته كسانی كه قدرت تحقیق در زمینههای فقه و اصول را داشته باشند، به حساب نمیآمد؛ بلكه تدریس تفسیر، نشانه كمی معلومات به حساب میآمد، من اینها را برای خودم عذر مقبولی در برابر خدای متعال ندانستم و آن را ادامه دادم تا به نوشتن تفسیر المیزان انجامید.» (8)
این تشخیص نیاز و تكلیف شناسی سبب گردید تا مرحوم علامه، از همان آغاز، رویكردی جدی به مباحث قرآنی داشته باشد. ایشان، از سال 1325 ش دروس تفسیر خود را در قم آغاز كرد و آنچه را كه در آن جلسات میفرمود، مكتوب میساخت تا اینكه نخستین مجلد المیزان درسال 1334 ش منتشر شد و نگارش كل آن حدود 17 سال به طول انجامید. بی شك، تفسیر قرآن برای علامه طباطبایی رحمه الله نه یك كار علمی، بلكه ایفای وظیفه و ادای تكلیف در عرصه تبلیغ عملی بود و امروزه المیزان یكی از مهمترین منابع مبلغین در عرصه تبلیغ دینی میباشد.
شهید مرتضی مطهری رحمه الله، درباره این كار سترگ میفرماید: «كتاب تفسیر المیزان یكی از بهترین تفاسیری است كه برای قرآن مجید نوشته شده است و حتی من میتوانم ادعا كنم كه بهترین تفسیری است كه در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است... . تفسیر المیزان علامه طباطبایی رحمه الله را مردم ما 60 و یا 100 سال دیگر میفهمند كه چیست.» (9)
علامه حسن زاده آملی تفسیر شریف المیزان راام الكتاب تألیفات استاد خویش، علامه طباطبایی رحمه الله خوانده و فرموده اند: «بهترین معرف آن جناب، سیر و سلوك انسانی و آثار علمی از تدریس و تألیف اوست. افاضل حوزه علمیه قم كه شاغل كرسی تدریس اصول معارف حقه جعفریه اند، از تلامذه اویند و تفسیر عظیم الشأن «المیزان» كه عالَم علم را مایه فخر و مباهات است، یكی از این آثار قلمی وام الكتاب مؤلفات اوست.» (10)
خود علامه درباره سیر كار نگارش این اثر جاودانه میفرماید: «من اول در روایات بحار الانوار تفحص بسیار و تتبع زیادی نمودم تا از این راه كاری كرده و تألیفی در موضوعی خاص داشته باشم. به دنبال آن، در تلفیق آیات و روایات زحمت بسیار كشیدم تا اینكه به فكر افتادم بر آن تفسیری بنویسم؛ ولی چنین پنداشتم كه چون قرآن بحر بی پایان است، لذا بخشی از آیات آن را كه آیات معاد بود، جدا كردم و در هفت موضوع تألیف نمودم تا اینكه به تفسیر قرآن پرداختم و سرانجام در 20 جلد عربی نوشته شد. در این تفسیر، قرآن با قرآن تفسیر میشود، نه با رأی تفسیر كننده و من این روش را از استادمان مرحوم قاضی فرا گرفتم.» (11)
نمونههایی از تبلیغ عملی علامه از زبان شاگردان
علامه بزرگوار سید محمد حسین طباطبایی رحمه الله علاوه بر به یادگار گذاشتن تألیفات ارزشمند و تربیت شاگردان بسیار - كه از مهمترین روشها و شیوههای تبلیغ میباشد - در رفتار و كردار خویش نیز اسوه و الگو برای همگان بود.
یكی از علما از استاد شهید مرتضی مطهری رحمه الله پرسیده بود كه این همه تجلیل شما از علامه طباطبایی و تعبیر «روحی فداه» برای چیست؟ ایشان فرموده بودند: «من فیلسوف و عارف بسیار دیدهام. احترام مخصوص من به استاد نه به خاطر این است كه ایشان یك فیلسوف است؛ بلكه به این جهت است كه عاشق و دلباخته اهل بیت علیهم السلام است. ایشان در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه علیها السلام افطار میكرد. ابتدا پیاده به حرم مطهر مشرف میشد، ضریح مقدس را میبوسید، سپس به خانه میرفت و غذا میخورد. این ویژگی اوست كه مرا به شدت شیفته ایشان نموده است.» (12)
علامه تهرانی نیز در خصوص ارادت قلبی علامه به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام میفرمایند: «آن گاه كه نام یكی از معصومین علیهم السلام برده میشد، اظهار تواضع و ادب در سیمای ایشان مشهود میشد و نسبت به امام زمان - ارواحنا فداه - تجلیل خاصی داشتند و مقام و منزلت آنها و حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله و حضرت صدیقه كبری علیها السلام را فوق تصور میدانستند. یك نحو خضوع و خشوع واقعی و وجدانی نسبت به آنها داشتند و مقام و منزلت آنان را ملكوتی میدانستند و به سیره و تاریخ آنها كاملاً واقف بودند.» (13)
آیة الله جوادی آملی در باره اخلاق نیكوی علامه طباطبایی رحمه الله میفرمایند: «اخلاق ایشان اخلاقی قرآنی بود، گویا اخلاقش قرآن بود. هر آیهای را كه خداوند در قرآن، نصب العین انسان كامل میداند، ما در حد انسانی كه بتواند مُبَین و مفسر قرآن باشد، در این مرد بزرگ مییافتیم. مجلس ایشان، مجلس ادب اسلامی و خُلق الهی بود و ترك اولی در ایشان كمتر اتفاق میافتاد. نام كسی را به بدی نمیبرد، بدی كسی را نمیخواست و سعی میكرد خیر و سعادت همگان را مسئلت كند.» (14)
و آیة الله مصباح یزدی، فروتنی علامه را این گونه بیان میكنند: «در طول سی سال كه افتخار درك محضر ایشان را داشتم، هرگز كلمه «من» را از ایشان نشنیدم. در عوض عبارت «نمیدانم» را بارها در پاسخ سؤالات از ایشان شنیدهام. همان عبارتی كه افراد كم مایه از گفتن آن عار دارند؛ ولی این دریای پر تلاطم علم و حكمت از فرط تواضع و فروتنی آن كلمه را به آسانی میگفت. جالب اینجاست كه به دنبال آن، پاسخ سؤال را به صورت احتمال و با عبارت «به نظرم میرسد» بیان میكرد.» (15)
سخن آخر
آنچه در پایان لازم به ذكر است، آن است كه مرحوم علامه رحمه الله در تفسیر قرآن از الهامات و توجهات غیبی محروم نمانده اند. خود ایشان معتقدند كه یك حقیقت قرآنی وجود دارد كه نمیشود انكار كرد و آن این است كه هرگاه انسان به وادی ولایت الهی گام نهاد و به ساحت قدس و كبریا نزدیك گشت، دری از ملكوت آسمانها و زمین به رویش گشوده میشود كه از آن آیات كبری و انوار جبروت الهی را كه بر دیگران مخفی است، مشاهده میكند. (16)
و از همین جاست كه ایشان سروده است:
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون گشت از سمك تا به سماكش كشش لیلا برد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه ذرهای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سر و پایم كه به سیل افتادم او كه میرفت، مرا هم به دل دریا برد
خم ابروی تو بود و كف مینوی تو بود كه به یك جلوه ز من نام و نشان یكجا برد
همه دلباخته بودیم و هراسان، كه غمت همه را پشت سرانداخت، مرا تنها برد (17)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) مرزبان وحی و خرد (یاد نامه علامه سیدمحمد حسین طباطبایی) ، قم، بوستان كتاب، 1381 ش، ص 2.
2) همان، ص 53.
3) علامه طباطبایی میزان معرفت، احمد لقمانی، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1384، صص 21 - 22.
4) مستدرك الوسائل، محدّث نوری، قم مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، 1408 ق، ج 7، ب 16، ص 46، ح 7616» روایت از امام علی علیه السلام.
5) كهف/ 44: «در آنجا ثابت شد كه ولایت [و قدرت] از آن خداوند بر حق است. اوست كه برترین ثواب و بهترین عاقبت را [برای مطیعان] دارد.»
6) مصاحبه با روزنامه رسالت، 23/8/1369.
7) مرزبان وحی و خرد (یادنامه علامه طباطبایی) ، ص 135.
8) میزان معرفت، علامه طباطبایی، صص 36 - 37.
9) همان، ص 41.
10) همان.
11) همان، ص 42.
12) پیام انقلاب، 19/8/1363، استاد شهید مرتضی مطهری.
13) مهر تابان، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، مشهد، انتشارات طباطبایی، 1376 ش، ص 56.
14) یادها و یادگارها، خاطراتی از عارف و مفسر قرآن علامه طباطبایی رحمه الله، علی تاجدینی، تهران، پیام نور، 1369 ش، ص 61.
15) همان، ص 90.
16) ترجمه تفسیر المیزان، سیدمحمد حسین طباطبایی، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1363 ش، ج 10، ص 108.
17) شعر از مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله. ر. ك: مهر تابان، علامه سیدمحمد حسین حسینی تهرانی، ص 17.
شهید دستغیب اسوه تبلیغ و مجاهدت
تولد
در عاشوراى سال 1332 ه. ق در شیراز كودكى به دنیا آمد كه چون آن ایام، روزهاى پرسوز شهادت سالار شهیدان، امام حسینعلیهالسلام بود، نامش را «عبد الحسین» نهادند. (1) خاندان وى از سادات حسنى و حسینى به شمار مىرفتند كه از چهار قرن پیش در شیراز به «دستغیب» معروف شده بودند. سیادت، نشان افتخار این خانواده بود و حلقههاى نورانى، پیوند او را با 32 واسطه، به حضرت «زید شهید» فرزند امام سجادعلیهالسلام مىرساند. (2)
تحصیل و اساتید
شهید محراب آیة اللّه دستغیبرحمه الله درس را از مكتبخانه شروع كرد و با فراگیرى قرآن و نصاب الصبیان و خواندن چند كتاب منظوم و منثور فارسى، دوره مكتب را پشت سر گذاشت.
سپس تحصیل در علوم اسلامى را آغاز نمود و دروس اولیه و مقدماتى حوزه را نزد پدرش خواند و از محبتهاى استادانه پدرش بهرهمند شد. در سال 1342 ه. ق در حالى كه یازده ساله بود، پدر را از دست داد و این چنین در نوجوانى روح لطیفش سخت آزرده گشت. (3)
وى پس از این واقعه، تحصیلات را در مدرسه خان شیراز ادامه داد و از روحانیت و نورانیت مدرسه نیز بهره برد. مدتها دراین مدرسه به تحصیل پرداخت و نزد اساتیدى همچون شیخ اسماعیل، ملا احمد دارابى و آیة اللّه ملا علىاكبر ارسنجانى دوره مقدمات و سطح را به پایان رساند.
پایان یافتن دروس سطح حوزه او همزمان با غائله كشف حجاب رضاخانى بود و شهید دستغیب در سن جوانى (حدود 25 سالگى) به مبارزه با این تهاجم بزرگ پرداخت؛ اما مأموران او را زیر فشار قرار دادند و او نیز در سال 1314 ه. ش مجبور به حركت به سوى نجف شد. (4)
در نجف اشرف تحصیلات خود را ادامه داد و با تلاش پىگیر در طول هفت سال به مقام شامخ اجتهاد نایل آمد.
از اساتید علمى آن روحانى مبرّز و مبلّغ نمونه در حوزه نجف مىتوان به آیات عظام: سید ابو الحسن اصفهانى، آقا ضیاء عراقى، آقا سید باقر اصطهباناتى و شیخ محمد كاظم شیرازى اشاره نمود. (5)
روح جستجوگر آن شهید فرزانه، وى را بر آن داشت كه در پى یافتن صاحبدلى باشد كه او را به وادى ایمن رسانده، در معرفت خویش و خداى خود به كمال برساند. بدین جهت، در همان ایام، این توفیق و موهبت نصیب وى گشت و به محضر پرفیض استاد اخلاق حوزه نجف، عارف بالله و سالك الى اللّه، حضرت آیة اللّه سید میرزا على قاضى طباطبایىرحمه الله راه یافت و در مكتب عرفانى او رشد كرد.
پس از گذشت چند سال مرحوم قاضى به سراى باقى شتافت و او به محضر آیة اللّه شیخ محمدجواد انصارى همدانىرحمه الله راه یافت و مدتها تحت نظر وى راههاى ظریف و لطیف معرفت نفس را طى كرد. (6)
اقدامات و مجاهدتها
آیت خدایى و عارف سالك شیرازى در سال 1321 ه. ش به توصیه استادانش به ایران بازگشت. وى كه با گرفتن اجازه اجتهاد از استادانش به شیراز مراجعت نمود، از ابتدا در مسجد طالبیون به اقامه نماز جماعت و ایراد منبر پرداخت. (7)
پس از چندین سال تلاش پى گیر آیة اللّه دستغیبرحمه الله و مردم خوب شیراز كار تكمیل بناى مسجد جامع عتیق پایان یافت. سپس ایشان كار فرهنگى وسیعى را در آنجا آغاز كرد و با فعالیتها و منابر غنى خویش و با پشتوانه عظیم اخلاقىاش بسیارى از انسانها را بدان محیط جذب نمود.
از دیگر خدمات ایشان به مردم شیراز و به میهن عزیز اسلامى مىتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. بازسازى مسجد جامع شیراز؛
2. نوسازى مدرسه علمیه حكیم؛
3. تأسیس حوزه علمیه آیة اللّه دستغیب؛
4. ساخت مسجد الرضاعلیهالسلام، مسجد شهید خلیل دسغیب، مسجد المهدىعلیهالسلام، مسجد روح اللّه، مسجد فرج آل رسولعلیهالسلام و مسجد امام حسینعلیهالسلام در شیراز؛
5. كمك در ساخت و تكمیل مجتمع خاتم الاوصیاءعلیهالسلام و مجتمع مرد اوّل و ایجاد شهرك شهید دستغیب. (8)
6. همراهى و همگامى ایشان با حضرت امام خمینىرحمه الله به عنوان یك سرباز راستین و مطیع آن رهبر فرزانه در قیام علیه طاغوت و در حركتهاى انقلابى از سال 1341 ه. ش و نقش مؤثّر ایشان در دعوت مردم شیراز به مقابله و قیام علیه طاغوتیان.
این مبارزات و اقدامات شجاعانه تا پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز ادامه داشت تا اینكه در سال 1358 ه. ش حضرت امامرحمه الله ایشان را به امامت جمعه شیراز منصوب كردند كه تا آخرین لحظات حیات در سنگر مقدس نماز جمعه به دفاع از ارزشهاى نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران پرداخت. (9)
ویژگیها و نمودهاى تبلیغى
شهید محراب آیة اللّه دستغیبرحمه الله علاوه بر اقدامات فرهنگى و مبارزاتى و بسیارى از كارهاى خیر و حسنه در شیراز، از مشرب تبلیغى والایى برخوردار بود و با منبرهاى غنى از معارف الهى و ارزشهاى اخلاقى بدین مهم نیز مبادرت ورزید. از ویژگیها و نمودهاى تبلیغىاش مىتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. استعانت دائمى از خداوند و واگذارى امور خود به حق تعالى در همه سخنرانیها، طرحها و اقدامات تبلیغى.
2. ذكر مطالب مفید دینى و دستورات الهى به مردم، تا آنجا كه بسیارى از سورههاى قرآن را براى آنان تفسیر كرد و بدین وسیله زمینه تربیت بسیارى را فراهم نمود. (10)
3. همیشه به برنامهریزیهاى تبلیغى مختصر و مفید و به دور از پیچیدگى تأكید داشت و در سخنرانیهاى خویش نیز به جهت رعایت حال مردم، خلاصه و پُرمحتوا سخن مىگفت.
4. در سیر تبلیغى خویش همیشه اهتمام جدى به مجالس اخلاق و برپایى آن داشت. پس از تأكید امام امّترحمه الله به وحدت دانشجو و روحانى، آن شهید بزرگوار كه سخت به منویات امام اهتمام داشت، از جوانان دانشجو درخواست نمود تا در جلسه اخلاق كه پنجشنبههاى هر هفته در مدرسه علمیه حسنیه قوام تشكیل مىشد و خود با سخنرانیهاى نورانى و اخلاقىاش آن را اداره مىنمود، شركت نمایند. (11)
5. همیشه معتقد بود كه تبلیغ سازنده وكارساز، آن تبلیغى است كه مبلّغ با خودشناسى و خداشناسى مسیر را آغاز و ابتدا از خویشتن شروع كند تا بتواند در اعضاى اجتماع مؤثر بوده و تبلیغ وى سودمند و نتیجه بخش باشد. (12)
6. همیشه با مردم با دوستى، محبّت و مدارا برخورد مىنمود و در سخنرانیهاى خویش نیز بر این نكته تأكید داشت و مىفرمود: «با رأفت، مهربانى و دوستى، مىتوان هدایتگر مردم به سوى خدا و دین الهى بود.» همیشه نیز به آیه «لَقَدْ جَآءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ»؛ (13) اشاره مىنمود و پیامبر اعظمصلىاللهعلیهوآله را اسوه حقیقى تبلیغ و مجاهدت در راه خدا مىدانست. (14)
7. برخوردهاى آن شهید فرزانه در مسیر تبلیغى، چه برخوردهاى اجتماعى و چه برخوردهاى خانوادگى و تربیتى مخلصانه و حسن خلقش، همه از خودسازیهاى پیوسته در طول عمر با بركتش حكایت دارد. همچنین روح بزرگ و سعه صدر كه از اركان مهم تبلیغ و ابزار مهمّ یك مبلّغ نمونه به شمار مىآید، در وجود شهید محراب آیة اللّه دستغیبرحمه الله متجلّى و نمایان بود. (15) او در این مسیر همیشه صبور و مقاوم بود.
8. خود را به ساده زیستن عادت داده و همیشه معتقد بود كه مبلّغ و دعوتكننده مردم به سوى حق باید از هوا و هوس و زرق و برق دنیا دور باشدو وصل به یاد حق، با سلاح دعاو مناجات باشد. شایستگیهاى روحى و كرامات معنوى آن شهید سرافراز محراب خود گواه مدّعا و موفّقیت وى در عرصه تبلیغ و سخنرانیهاى تبلیغى بود. فرزند ایشان در این خصوص چنین مىگوید: «ایشان معتقد بود كه ما باید از همه مردم سطح زندگىمان پایینتر باشد تا مردم به روحانیت شیعه بدبین نشوند.» (16)
9. ایشان مردم دار، نسبت به امور مردم كوشا و در حلّ مشكلات آنها جدّى بود.
در اوصاف و احوالات معنوى و كرامات آن شهید در این خصوص چنین آمده است:
یكى از طلاب حوزه علمیه شیراز مىگوید: «من در حوزه شیراز درس مىخواندم و اندیشه ازدواج در سر داشتم؛ اما از نظر اقتصادى دچار مشكل بودم و آیة اللّه دستغیبرحمه الله نیز مرا خوب نمىشناخت تا از ایشان استمداد كنم. با خود اندیشیدم كه نامهاى بىنام و نشان خدمت آقا نوشته، درد دل خود را با ایشان در میان بگذارم. این كار را كردم؛ ولى دلهرهاى داشتم.
چند روز بعد آقا به مدرسه آمدند و از طلاب احوالپرسى و دلجویى كردند. هنگام رفتن رو به من كردند و گفتند: «آقاى... حاجتت برآورده است. بعداً به منزل بیایید!» دهانم از تعجّب باز ماند. اگر چه در دل غرق سرور شده بودم؛ ولى نمىدانستم كه او چطور فهمیده و از كجا خبر داشته كه نامه را من نوشتم.
بعداً به منزل آقا رفتم و ایشان مقدارى پول مرحمت فرمودند. با آن پول ازدواج كردم و دیدم مقدار پولى كه آقا دادهاند، درست به اندازه مخارج ازدواج است؛ نه كمتر و نه زیادتر.» (17)
10. ایشان معتقد بودند كه نور ایمان و یقین به معاد را جز با معنویت كامل نمىتوان در افراد ایجاد كرد؛ زیرا به قدرى مزاحمات و اشتغالات مادى زیاد است كه تبلیغات معمولى اثرى در حد دفاع و جلوگیرى از آلودگى بیشتر نمىتواند داشته باشد و لذا همیشه مقید به كاربرد و استفاده از آیات قرآن و احادیث اهل بیتعلیهمالسلام در سخنرانیهاى خویش بودند و مىفرمودند: اگر از نورانیت قرآن كریم كه ثقل اكبر و معجزه باقى پیامبر اسلامصلىاللهعلیهوآله است، استفاده گردد، خود همین آیات، در دلهاى صاف و تشنه هدایت، اثر كافى مىگذارد و سخنان و ابزارهاى تبلیغ مؤثّر خواهد بود. (18)
11. همیشه در سخنرانیهاى خویش بر روان و سادهگویى مطالب و قابل فهم بودن براى عموم مستمعین تكیه داشت و این شیوه را از روشهاى موفقیتآمیز در هدایت و ارشاد و از شرایط مطلوب و مهمّ تبلیغ و سخنرانى ایدهآل مىدانست و همیشه آن را كمالى براى مبلّغ قلمداد مىكرد و آسانگویى را از شیوههاى تربیتى قرآن به شمار مىآورد. (19)
12. در سخنرانیها و آثار وزین خویش، همیشه در تبیین مطالب از تمثیل و تشبیه استفاده مىنمود و به وعّاظ و روحانیون نیز توجّه به این شیوه را توصیه مىكرد و مىفرمود: «مبلّغ نمونه كسى است كه این روش سخن گفتن را الگوى خود قرار دهد.» (20)
13. از شیوههاى ارزشمند تبلیغى ایشان قصهگویى و تكیه بر داستان در سخنرانیها و منابر بود. داستانها و قصههاى تربیتى ایشان اكثراً حقیقى و در مسیر رشد و كمال مخاطب و مایه عبرت آنها مىباشد. ایشان همیشه از داستان در مسیر هدایت و رشد معنوى مستمعین استفاده مىكرد و از اینكه داستانها را ابزار سرگرمى و تخدیر سخن خویش براى مردم قرار دهد، پرهیز مىنمود. (21)
14. روحیه پرسشگرى و بشارت و انذار نیز در سخنرانیهاى این مبلّغ نمونه و شهید سرافراز محراب، هویداست. (22) این امر موجب بهرهگیرى مخاطب از حقایق و عبرتهاى تاریخى مىگردد و ذهن آنان را تحلیلگر و پویا مىنماید. همچنین باعث مىشود كه مطالب مستدل و به دور از خستگى، تكرارگویى و اتلاف وقت، بیان گردد و مطالب، مجهول و ناگفته نماند.
15. معرّفى الگوها و تحریك عواطف فطرى در مسیر تبلیغ و سخنرانى نیز از شیوههاى كارساز و مطلوب است كه آن شهید بزرگوار بر آن تكیه داشتند و این شیوه را در سیر تبلیغ و هدایت مردم بسیار ایدهآل مىدانستند. كتب سید الشهداءعلیهالسلام، قیامت و قرآن، قلب قرآن، و اخلاق اسلامى ایشان به خوبى نمایانگر این ویژگى در سیر تبلیغى و سخنرانیهاى پرمحتواى ایشان است.
مسلخ عشق
در سال 1360 ه. ش منافقین طرح ترور آیة اللّه دستغیبرحمه الله را تهیه كرده، مدتها براى جمعآورى اطلاعات تلاش كردند. تشكیلات منافقین زمان ترور را روز جمعه 13 آبان 1360 ه. ش تصویب كرد؛ اما این برنامه ناكام ماند. آنها در پى فرصتى دیگر برآمده، نقشه یك ترور انتحارى را كشیدند.
حالات و واردات روحى شهید محراب آیة اللّه دستغیبرحمه الله به او خبر از یك واقعه مهم مىداد. گاهى به ایشان گفته مىشد: آقا! بیشتر مواظب خودتان باشید! مىگفت: «شهادت افتخار است. مگر شما حسودىتان مىشود كه من به این مقام برسم و افتخارى نصیبم شود!»
ایشان معمولاً شبها در ساعت معینى از خواب برمىخاستند؛ ولى شب جمعه پس از ساعتى استراحت، ناگهان از خواب بیدار مىشوند، سرشان را در دستانشان مىگیرند و مرتب «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ» مىگویند. همسرش مىگوید: آقا! آب مىخواهید؟ ناراحتى دارید؟ جوابى نمىشنود. اصرار مىكند و آقا مىگوید: «دیگر جز به اشاره سخن نمىگویم!»
مشهدى حیدر خادم مىگوید: «صبحها كه مىرفتم، ایشان همیشه پشت میز نشسته بود؛ ولى آن روز جمعه در اتاق قدم مىزد و «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ» مىگفت.»
همه این حالات حكایت از این داشت كه گویا بار سنگین معرفتى در جانش ریختهاند و او در تحمّل آن از زلال یاد حق استمداد مىكند. و همسرش مىگوید: آنگاه كه خواست براى نماز جمعه خارج شود، دو اشاره كرد كه من بعدها فهمیدم یعنى چه. و آن دو اشاره، یكى به خود و دیگرى به سوى آسمان بود؛ یعنى كه روز پرواز من به آسمان فرا رسیده است.
آقا روز جمعه بیستم آذرماه به طرف نماز جمعه حركت كرد. ناگهان در بین راه خانمى از در خانهاى به طرف آقا آمد. چون معمولاً افراد در راه به آقا نامه مىدادند و آقا سخت پروا داشت كه پاسداران مانع شوند. آن خانم خیلى سریع خود را به آقا رساند و در ساعت 25/11 دقیقه بود كه در یك لحظه زمین و زمان و كوچه پس كوچههاى اطراف خانه آقا مملوّ از آتش شد. انفجارى مهیب رخ داد و پس از لحظهاى آقا غرق در خون شد و آیت نیك كردار حق، دستغیب، صدپاره به سوى دوست عروج كرد. (23)
پینوشـــــــــــــتها:
1) ر. ك: گلشن ابرار، جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم، قم، نشر معروف، دوم، 1382 ش، ج 2، ص 874.
2) این سلسله را شهید دستغیب در پایان كتاب «قلب سلیم» آورده است.
3) گلشن ابرار، ج 2، ص 875.
4) مجله پیام انقلاب، ش 99، صص 16 و 54، مصاحبه با آیة اللّه دستغیب.
5) روزنامه جمهورى اسلامى، 20/9/1369، ص 2، مصاحبه با سید هاشم دستغیب.
6) مجله اعتصام، ش 8، ص 66، مصاحبه با سید هاشم دستغیب.
7) گلشن ابرار، ج 2، صص 877 - 879.
8) همان، ص 878.
9) ر. ك: یادداشتهاى جناب آقاى سودبخش از یاران دیرین شهید دستغیب، صص 6 - 5 وصص 20 - 11؛ صحیفه نور، بیانات حضرت امام خمینىرحمه الله، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینىرحمه الله، ج 8، ص 222.
10) مصاحبه با سید هاشم دستغیب، فرزند شهید آیة اللّه دستغیب در یادواره شهید دستغیب.
11) ر. ك: اخلاق اسلامى، شهید محراب آیة اللّه سید عبد الحسین دستغیب، قم، انتشارات اسلامى، دهم، 1378 ش، صص 13 - 12.
12) اخلاق اسلامى، ص 13.
13) توبه/128: «به یقین، رسولى از خود شما به سویتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر [هدایت] شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است.»
14) ر. ك: اخلاق اسلامى، صص 10 - 8.
15) گلشن ابرار، ج 2، ص 878.
16) مجله زن روز، ش 895، مصاحبه با خانم مائدهسادات دستغیب.
17) ر. ك: منشور یادواره شهید دستغیب، سید هاشم دستغیب، صص 23 - 22.
18) ر. ك: قیامت و قرآن، سید عبد الحسین دستغیب، تهران، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، پنجم، پاییز 1374، صص 5 - 4.
19) توجّه به آثار علمى به جامانده از ایشان و منابر حاكى از سخنان ساده و روان و در عین حال محكم و مستدل، خود گواه این مدعاست.
20) به عنوان نمونه مىتوانید به كتاب داستانهاى شگفت ایشان مراجعه نمایید كه بسیارى از مطالب در قالب تمثیل و تشبیه یا داستانهاى شیوا تبیین و نتیجهگیرى شده است.
21) ر. ك: داستانهاى شگفت، آیة اللّه دستغیب.
22) كتب: «82 پرسش» و «سید الشهداءعلیهالسلام»، شهید محراب آیة اللّه دستغیب گواه این مدعاست.
23) گلشن ابرار، ج2، صص 883 - 884.
شیخ عباسعلی اسلامی مبلغ نواندیش
تولد و تحصیلات
شرح زندگی، خدمات و آثار جاویدان مبلّغ بزرگ، انقلابی و تأثیرگذار دوران معاصر، حاج شیخ عباسعلی قرائتی سبزواری مشهور به اسلامی واعظرحمه الله به تنهایی میتواند الگو و سرمشق ارزندهای برای همه شیفتگان خدمت به دین و میهن اسلامی به ویژه مبلّغان جوان دینی كشور باشد.
این خطیب نستوه و مبارز، در سال 1275 ش مطابق با 1323 ق در شهر سبزوار، یكی از شهرهای استان خراسان رضوی به دنیا آمد. قرآن و دروس ابتدایی و مقداری از مقدمات علوم دینی را در شهر سبزوار آموخت و آن گاه برای تكمیل علوم و معارف اسلامی وارد حوزه مشهد مقدّس گردید. زندگی او تا سی سالگی در سبزوار و مشهد گذشت و از اساتید علوم دینی این دو شهر بهره فراوانی برد.
در سال 1305 ش به همراه عدّهای از مردم خراسان، راهی عراق گردید و سالیان متمادی در شهرهای كربلا، نجف و سامراء ساكن شد و از محضر عالمان بزرگی همچون آیة اللَّه العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و حاج آقای بزرگ تهرانی صاحب الذریعة، بهرههای علمی فراوانی برد. (1)
اسلامی واعظ در هنگام تحصیلات در نجف اشرف بر اثر كثرت مطالعه واشتغالات متنوع علمی مبتلا به عارضه درد چشم گردید و اطبا او را از مطالعه و نگاه كردن به صفحات كتاب برحذر داشتند. ایشان برای بهبود، مدتی را در كربلا ماند و آن گاه به سوریه رفت و چند ماهی را در دمشق گذرانید و از نزدیك با وضعیت مسلمانان آن دیار آشنا شد. بعد از بهبودی نسبی، به نجف بازگشت و رابطه گرم خود را با علما و روحانیون این شهر تجدید نمود. محیط فرهنگی و دینی شهر نجف تأثیر عمیقی بر زندگی و بینش دینی وی گذاشت و مسیر زندگی او را مشخص كرد.
مراجعت به ایران
اسلامی واعظ پس از سالیان متمادی اقامت و تحصیل در عراق و تكمیل مدارج عالیه علمی و اخذ اجازات از اساتید فرزانه با كوله باری از اندوختههای علمی در سال 1310 ش در حالی وارد ایران شد كه اختناق و محدودیتهای فراوانی از لحاظ دینی توسط رضاخان بر ملت ایران حكمفرما بود و وی به پیروی از اربابان خود فشارهای مضاعفی بر حوزههای علمیه و روحانیون فراهم ساخته بود.
اسلامی واعظ بعد از مراجعت به ایران مدتی را در شهرهای سبزوار، مشهد و بیرجند سپری كرد و مشغول تبلیغ و ارشاد و هدایت مردم گردید تا اینكه در سال 1313 ش عازم هندوستان شد و به مدت هفت سال در آن دیار مشغول تبلیغ و نشر احكام و معارف علوی گردید.
مسافرت به هندوستان
مسافرت اسلامی واعظ به هند از آنجا آغاز شد كه وی در نجف اشرف با یكی از روحانیون سرشناس شهر «لكنهو» ی هند به نام «نجم العلماء» كه مؤسس مدرسهای به نام «مدرسة الواعظین» بود، آشنا گردید. نجم العلماء در آن زمان از علما و مراجع بزرگ نجف درخواست كرده بود تا عدّهای از روحانیان فاضل را جهت تقویت شعایر اسلامی شیعیان و پربار كردن توان علمی و دینی دانش آموزان «مدرسة الواعظین» به هندوستان اعزام دارند.
مرحوم اسلامی ابتدا به فكر افتاد تا راهی سرزمین هندوستان شود؛ اما برخی از دوستان او را از این تصمیم منصرف كردند. وی بعد از مراجعت به ایران، همواره تصور سفر به هندوستان و دیدار از مدرسة الواعظین را همچون یك رؤیا در ذهنش داشت تا اینكه در سال 1313 ش با كمك و همكاری شوكت الملك عَلَم، حاكم بیرجند موفق به اخذ گذرنامه شد و با هدف تبلیغ احكام دین راهی سرزمین عجائب هند گردید و وارد شهر «لكنهو» شد ومورد استقبال «نجم العلماء» مؤسس مدرسة الواعظین قرار گرفت.
از آنجایی كه ایشان دارای معلومات فراوان علمی و دینی بود و نیز از نعمت قدرت بیان و شیرینی كلام و سخنوری بهره مند بود، در محافل و مجالس علمی و فرهنگی و در میان شیعیان شهرهای مختلف خوش درخشید و به شهرت بسزایی دست یافت. او علاوه بر سخنرانیها، در نزد نجم العلماء به تحصیل پرداخت و از شیوههای جدید و ابتكاری آموزشی مدرسه بهرههای فراوان برد و آشنایی كامل پیدا كرد. (2)
الگوگیری از مدرسة الواعظین
ورود مرحوم اسلامی به هند در زمانی اتفاق افتاد كه این دیار تحت تسلط و سیطره انگلیس بود. در آن روزگار انگلیسیها تلاش داشتند برای پیشبرد اهداف استعماری خود لااقل بخشی از مردم هندوستان را با این اهداف هماهنگ كنند. به همین منظور، مدارس جدیدی برای آموزش دروس مورد نظرشان ساختند و كوشش گستردهای را صورت دادند تا با سنتهایی كه به زعم آنان مانع پیشرفت هندوستان بود، مبارزه شود.
بخشی از هندوها با انگلیسیها از در آشتی و مسالمت وارد شدند و فرزندان خود را برای فراگیری علوم و فنون جدید در مدارس انگلیسیها ثبت نام كردند.
تحولات فوق برخی از چهرههای شاخص شیعه هند را به فكر انداخت تا هم برای عقب نماندن از هندوها و هم آلوده نشدن به همكاری با اجانب بیگانه، مستقلاً مدارسی ایجاد كنند. هدف آنان از این كار، هم دست یافتن به علوم و فنون جدید و هم حفظ و نگه داری میراث و سنت دینی تشیع بود. تأسیس مدرسهای تحت عنوان «مدرسة الواعظین» در راستای تحولات فوق به دست توانای نجم العلماء، عالم برجسته شیعه هند بود كه دروس فقه، اصول و زبان انگلیسی و عربی، مقاله نویسی و... در آن تدریس میشد و دارای كتابخانه بزرگی بود كه دانش آموزان از آن استفاده میكردند.
آموزش علوم و فنون جدید همراه با آموزش علوم اسلامی، خلّاقیت و نوآوری علمی، شیوههای ابتكاری در آموزش و تربیت و اخلاق آموزشی و... در آن مدرسه، اسلامی واعظ را سخت تحت تأثیر قرار داد؛ به طوری كه بعد از مراجعت به ایران «جامعه تعلیمات اسلامی» را براساس آن طرح موفق، پایه گذاری نمود و بسیار خوش درخشید. (3)
مهاجرت به تهران
وی بعد از هفت سال اقامت در هند در سال 1319 ش به ایران آمد و كارهای خود را در مشهد شروع كرد؛ ولی به دنبال لو رفتن اقدامات تبلیغی وی و شدت عمل مأموران رضاخان به ناچار در همان سال به تهران مهاجرت كرد. به بركت قدوم مبارك و سخنرانیهای پربار ایشان، مدارس تعلیمات دینی در تهران و شهرستانها احداث گردید.
اسلامی واعظ در روزگاری كه در هندوستان به سر میبرد، از اوضاع غریب روزگار خود مطلع شد و به این نتیجه رسید كه تنها راه رسیدن به پیشرفت، دست یافتن به علوم جدید، همراه با حفظ میراث و سنت گذشته است؛ لذا بعد از استقرار در تهران و به دنبال سقوط حكومت رضاخان در شهریور 20، فعالیتهای گستردهای را در بخشهای فرهنگی، سیاسی، تبلیغی و اجتماعی انجام داد و با مسافرت به شهرهای ایران به تأسیس مدارس و حوزههای علمیه و سایر اماكن عام المنفعة پرداخت كه به اختصار به توضیح برخی از اقدامات وی میپردازیم:
فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی
1. تأسیس مدارس تعلیمات اسلامی در تهران و شهرستانها؛
2. تأسیس بیش از 80 مسجد و حسینیه؛
3. تأسیس مدارس دینی (حوزه) در شهرستانهای مختلف؛
4. تأسیس چندین باب دار الایتام؛
5. تأسیس دهها كتابخانه بزرگ در شهرهای مختلف؛
6. انتشار مجله ماهانه تحت عنوان «مجله جامعه تعلیمات اسلامی»؛
7. تشكیل «جمعیت پیروان قرآن»؛
8. تألیف دهها كتاب و مقاله سودمند. (4)
چگونگی تأسیس مدارس اسلامی
وی بانی و پایه گذار بزرگترین مدارس زنجیرهای به سبك جدید و نوین در عصر طاغوت بود. او موفق شد در طول حیات خود بیش از 183 باب مدرسه در تهران و شهرستانها تأسیس و پایه گذاری نماید. این مدارس كه شامل مقاطع ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و به دو صورت دخترانه و پسرانه بود، توانست هزاران نفر از فرزندان این مرز و بوم را در خود تربیت نماید و امروز بسیاری از مدیران و فرهیختگان متدین جامعه از تربیت یافتگان مكتب مرحوم اسلامی هستند.
ایشان در سال 1322 ش موفق گردید امتیاز اولین مدرسه ملّی (غیر دولتی) را كسب نماید؛ امّا قبل از تأسیس مدرسه، اولین تشكّل مذهبی تحت عنوان جمعیت پیروان قرآن را ایجاد كرد كه خود عهده دار تدریس اصول عقاید به شیوه نوین در آن تشكّل بود. اغلب مدرّسان و معلمان مدارس خود را كه بسیاری از آنان از برجستگان فرهنگی و نویسندگان مذهبی بودند، از درون همین تشكّل مذهبی جذب واز وجود آنان برای رشد و تكامل فرزندان مردم در مدارس بهره برداری نمود.
تأسیس این مدرسه و به دنبال آن مدارس دیگر كه همراه با جذب افراد مؤمن و كارآمد و با شیوه آموزشی متفاوت با دولت طاغوت بود، با استقبال گسترده عموم مردم متدین و مسلمان روبه رو شد. مرحوم اسلامی به هر شهری كه مسافرت میكرد و در منابر از شیوه كار مدارس سخن میگفت، بلافاصله عدّهای از متدینین شهر كه عمدتاً بازاری و تجّار محترم بودند، اقدام به تأسیس مدرسه تحت مدیریت وی مینمودند. هجوم افراد برای ثبت نام فرزندان خود در این مدارس و نگرانیهای دولت وقت به ویژه وزارت فرهنگ در گزارشهای ساواك (5) به كرّات منعكس شده است.
مدارس و شیوه آموزش اسلامی و دینی ایشان با حمایتهای گسترده علما و مراجع (6) همراه بود.
حضرات آیات عظام: بروجردی، سید محمدتقی خوانساری، سید صدر الدین صدر، سید محمد حجت، فیض قمی، امام خمینی، حكیم، گلپایگانی، سید احمد خوانساری، سید ابو القاسم كاشانی، میلانی، مرعشی نجفی، بهبهانی و... نیز با حمایتهای همه جانبه، از وجود چنین مدارسی اظهار خرسندی كردند و به دنبال حمایت مراجع، بسیاری از بازاریان متدین در كار حمایت مالی این مدارس نقش مؤثری ایفا نمودند و نیز بسیاری از چهرههای فرهیخته كه عمدتاً از شاگردان حضرت امام راحل رحمه الله بودند،به تأسی از مدارس اسلامی در شهرهای مختلف اقدام به تأسیس مدارس جدید نمودند، همانند: شهید بهشتی در قم، آیة اللّه احسان بخش در رشت، علامه كرباسچی در تهران.
مدارس جامعه تعلیمات اسلامی در سال 1328 ش صاحب اساسنامه و مرامنامه شد (7) و بدین وسیله همه راههای نفوذ طاغوت مسدود گردید. عوامل منفور رژیم پهلوی به ویژه ساواك با همه توان و علی رغم اخلال گریها، كارشكنیها، فشارها و محدویتهای گوناگون هیچ گاه موفق به تعطیلی این مدارس نشدند و حتی نتوانستند خللی در اجرای برنامههای علمی و آموزشی آن وارد سازند. (8)
كیفیت آموزش و دروس
مرحوم اسلامی علاوه بر آموزش كتب رسمی، جهت ارتقای توان دینی و علمی مدارس خود، اقدام به تدوین و تألیف كتب دینی نمود كه انجام این مهم به عهده برخی از شخصیتهای برجسته حوزه و دانشگاه بود؛ چنان كه به پیشنهاد مرحوم اسلامی، كتاب «تعلیمات دینی» برای دانش آموزان سالهای پنجم و ششم ابتدایی را علامه بزرگوار طباطبایی (9) صاحب تفسیر المیزان تألیف و تدوین كرد و یا كتاب «تربیت و تعلیم دینی» را شهید باهنر (10) تدوین نمود و نیز كتاب «اخلاق اسلامی» توسط یكی از اساتید متدین دانشگاه به نام حسینعلی گلشن كه شامل مفاهیم اخلاقی به روش ساده و ادبی بود، تدوین گردید. همچنین اغلب تألیفات و كتب مورد نیاز این مدارس شامل احكام، اصول عقاید و تفسیر قرآن به شیوه جالبی به قلم مرحوم سید محمدرضا رجایی صورت پذیرفت. نوشتههای وی همواره مورد استقبال عموم بود و در خارج از مدارس طرفداران زیادی داشت؛ (11) به گونهای كه از سوی مسلمانان امریكا نیز تقاضاهایی برای ارسال نوشتههای وی به جامعه تعلیمات واصل میگردید.
سایر اقدامات فرهنگی
از سایر اقدامات این مدارس، اقامه نماز جماعت، اجرای دعا و نیایش به جای سرود صبحگاهی در مدرسه، اهدای جوایز بسیار ارزشمند، اردوهای ورزشی، تفریحی، كوهپیمایی، مسافرتهای تفریحی و زیارتی و علمی دانش آموزان، اجرای برنامههای آموزشی دینی و علمی، و فوق برنامههای فنی و آزمایشگاهی مدارس بود كه موفقیت فراوانی را به دنبال داشت؛ به حدّی كه اغلب دانش آموزان این مدارس - طبق گزارشات ساواك - با رتبههای ممتاز در آزمونهای دانشگاهها پذیرفته میشدند و نیز از جمله اقدامات این مدارس، انتشار مجلهای تحت عنوان «جامعه تعلیمات» به صورت ماهیانه بود كه در موضوعات دینی همانند: اصول عقاید، فروع دین، اخلاق اسلامی، تعلیم و تربیت، تاریخ انبیا، مباحث اجتماعی، بهداشت، تاریخ اسلام، علوم جدید و نیز گزارش عملكرد مدارس به صورت روشن و شفاف منتشر میشد. (12)
فعالیتهای تبلیغی - سیاسی
اسلامی واعظ یكی از بزرگترین خطبای نامدار بود كه برای ارشاد و هدایت مردم به اغلب شهرهای ایران و حتی در خارج از ایران به كشورهای مختلف مسافرت نمود. او مبلّغی موفق بود و در سنگر تبلیغ و خطابه یكی از مدافعان واقعی اسلام به شمار میآمد و با همه توان از حریم اسلام دفاع میكرد و با شجاعتی وصف ناپذیر از شاه و رجال مملكتی انتقاد مینمود كه به همین خاطر دوازده بار به زندان افتاد و هر بار با وساطت مراجع تقلید و بزرگان و نیز فشارهای افكار عمومی از زندان آزاد گردید.
او از جمله وعّاظ انقلابی و طرفدار امام بود كه بارها به جرم حق گویی و طرفداری از نهضت اسلامی امام زندان و یا ممنوع المنبر و ممنوع الخروج شد. جالب آنكه از این 12 مورد زندانِ ایشان، چهار مورد آن فقط به خاطر حملات شدید وی به شخص شاه در شهرهای تهران، بندر انزلی، مشهد مقدّس و شهرری بوده است. (13)
منابر اسلامی واعظ كه آمیخته با سیاست بود و افشاگری علیه مفاسد رژیم را در سرلوحه امور تبلیغی خود قرار داده بود، همواره در میان مردم، مشتاقان فراوانی داشت و به حق، او مصداق روشن «اَلْعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهْجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِسُ» (14) به شمار میآید. او با همه قدرت و توان تبلیغی خود در حمایت از امام راحل رحمه الله از ابتدای نهضت اسلامی تا پیروزی انقلاب اسلامی وارد میدان گردید و از جمله وعاظ تأثیرگذاری بود كه در جریان حادثه 15 خرداد دستگیر و زندانی شد.
نام و امضای ایشان در پای بسیاری از اعلامیهها و بیانیههای علما و مدرسین و خطبا دیده میشود و علی رغم كهولت سن در راهپیماییها و تظاهرات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی رحمه الله شركت میكرد. (15) و حتی در زمان جنگ تحمیلی در جبههها حضور مییافت و رزمندگان اسلام را تشویق به ادامه مقاومت علیه دشمن میكرد. همچنین با بسیاری از شخصیتهای انقلابی در ارتباط بود. اغلب جلسات وعاظ تهران در منزل وی برگزار میگردید و در این جلسات برای پیشبرد اهداف نهضت امام راحل رحمه الله تصمیماتی اتخاذ میشد و نیز آن مرحوم با هیئتهای مذهبی تهران روابط دائمی داشت و از جمله آنها هیئت مذهبی قائمیه بود كه همواره در جلسات آنان یاد و نام حضرت امام زنده نگه داشته میشد.
خلاصه آنكه چهره انقلابی و دشمن ستیز اسلامی و سوابق زندانهای طولانی او به سالهای بسیار دور برمی گردد. درگیری او در حادثه كشف حجاب با رژیم منحط پهلوی او را تا پای اعدام به پیش برد. روابط بسیار نزدیك وی با فدائیان اسلام و همكاری نزدیك او با مرحوم آیة اللّه كاشانی و مسافرتهای او به نمایندگی از طرف ایشان در شهرهای مختلف كشور و سخنرانیهای (16) پرشور او همه و همه نشانگر چهره انقلابی و مبارزاتی آن مجاهد آگاه میباشد. از همه مهم تر، همكاری با اخلاص آن دانشمند فرزانه در كنار امام راحل رحمه الله در دوران نهضت مقدّس اسلامی و در آن روزهای حساس و خطرناك، گویای این واقعیت است كه او در هر فرصت و زمانی به فكر یاری اسلام و مسلمین بوده است و شاهد گویای این واقعیت، سخنرانی پرشور امام امت رحمه الله است كه در تاریخ 1/12/1341 بعد از ذكر جنایات رژیم پهلوی فرمود: «اگر آقای اسلامی را نگذاشتند در تهران منبر برود، دیدند كه ایشان در بندر پهلوی منبر رفتند و حقیقت را در آنجا بیان داشتند. اگر در بندر پهلوی از ادامه سخنان ایشان جلوگیری كردند، شك نداشته باشند كه ایشان سخنان خود را در جای دیگر دنبال خواهند كرد و هر جا كه فرصت پیدا كند، مطالب را به گوش مردم خواهد رساند.» (17)
حضرت امام در سخنرانی مشهور خود علیه كاپیتولاسیون نیز چنین فرمود:
«میخواهند نفوذ ایرانی قطع بشود. باید برای آشپزهای آمریكایی، برای مكانیك آمریكایی، برای اداری آمریكایی، اداری، فنی، مأمورین، كارمندان فنی، برای خانوادههایشان مصونیت باشد؛ لیكن آقای قاضی در حبس باشند. آقای اسلامی (حاج شیخ عباسعلی) را با دستبند ببرند این ور و آن ور. این خدمتگذاران اسلام باید در بندر عباس حبس باشند. وعاظ اسلام باید در حبس باشند.» (18)
برخی از فعالیتهای اجتماعی
مرحوم اسلامی دارای نبوغ و استعداد فكری فوق العاده و در فعالیتهای اجتماعی دارای ابتكار خاصی بود. برخی از طرحهای مطرح شده از سوی اسلامی واعظ عبارت اند از:
الف. طرح تأسیس تربیت مبلّغ با استمداد از آرای مراجع دینی.
وضع نابسامان تبلیغات دینی در زمان اسلامی واعظ به اوج خود رسیده بود و بدون هیچ برنامه و ضابطهای هر كس از هر كجا و با هر كیفیت و سلیقهای بی محابا دست به آن امر خطیر و حساس میزد و چه بسا مفاسدی به بار میآورد كه به مراتب بیشتر از مصالح آن بود؛ لذا وی برای سامان بخشیدن به اوضاع تبلیغی روحانیون، «طرح تأسیس تربیت مبلّغ» زیر نظر خطبای موفق و با تجربه كشور را با مراجع بزرگوار مطرح نمود كه با استقبال و تأیید آنان روبه رو شد. (19)
ب. تأسیس مركز چاپ و انتشارات برای چاپ كتابهای سودمند.
ج. انجمن روابط فرهنگی با تمام كتابخانههای جهان و دانشمندان و مستشرقان جهان.
د. طرح تشكیل هیئت بررسی مطبوعات و نشریات كشور.
ه. طرح تشكیل درمانگاههای مجهز برای رفاه حال مردم محروم و بی بضاعت به طور رایگان.
و. طرح بنای سالنهای مدرن برای جشنهای مذهبی و سخنرانیهای دینی.
ز. تعلیم راه و رسم مناظره به جوانان تحت سرپرستی استادان لایق برای مناظره با ارباب ادیان به صورت منطقی و مستدل و تشكیل كانونی برای بانوان مسلمان جهت تعلیم معارف دینی.
ح. طرح عمران و آبادانی مناطق و روستاها تحت عنوان «هیئت خیریه» به منظور احداث مساجد، حسینیهها، حمامها، بیمارستانها، حفر چاههای عمیق، تعمیر و مرمت جادههای اصلی و فرعی، تأسیس صندوق برای كمك به مستمندان، اقدام به دعوت روحانی وتهیه وسایل زندگی آبرومند برای روحانیون در روستاهای فاقد روحانی، تأسیس شركت تعاونی، تشویق جوانان لایق برای تحصیل علوم دینی و... (20) كه بخشی از آنها در زمان حیات پرخیر و بركتش تحقق یافت و برخی نیز همانند طرح «تربیت مبلّغ» و «طرح هجرت» كه از آرزوهای دیرینه ایشان بود، در زمان انقلاب شكوهمند اسلامی به تحقق پیوست.
اوصاف و كمالات
مرحوم اسلامی واعظ دارای توفیقات فراوانی بوده است كه بی سبب نصیب كسی نمیشود و به یقین نشأت گرفته از الطاف بی پایان الهی و ثمره عمل با اخلاص وی بوده است.
او مردی شجاع، قاطع، اهل مناجات و سحرخیزی، شب زنده داری و تهجد، راز و نیاز و دعاها و زیارتها و گریههای پرسوز بود و عشق وافری نسبت به صدیقه كبری علیها السلام و حضرت سید الشهداءعلیه السلام داشت. (21)
از شجاعت در سخنوری او همین بس كه در مجلس تجلیل و ختم شهید حاج طیب رضایی شركت و سخنرانی تندی را ایراد كرد و دهها مسافرت به حمایت از آیة اللّه كاشانی به اغلب شهرها نمود و بی اعتنا به ممنوع المنبر بودن از سوی ساواك در شهرهای مختلف به سخنرانی پرداخت و در رسوایی دستگاه سلطنت نقش مؤثری داشت و با صراحت به حمایت از فدائیان اسلام و نهضت امام خمینی رحمه الله پرداخت.
او با صراحت در منبر از ترور كِنِدی رئیس جمهوری امریكا كه طراح اصلاحات ارضی در ایران بود، اظهار شادمانی نمود و به سیاستهای دولت امریكا حمله ور میشد. او حتی در كهولت سن هیچ گاه منبر و ارشاد را رها نكرد و بدان عشق میورزید.
رحلت
اسلامی واعظ بعد از عمری تلاش و خدمت به اسلام و مكتب حیات بخش علوی، ارشاد و هدایت مردم و خدمات علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، در سن 99 سالگی در 20 فروردین 1364 ش مطابق با 25 رجب، سالروز شهادت امام هفتم علیه السلام در تهران دار فانی را وداع گفت و با تشییع باشكوهی در یكی از حجرات صحن بزرگ حرم حضرت معصومه علیها السلام به خاك سپرده شد. (22) عاشَ سَعِیداً وَماتَ سَعِیداً.
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) ستارگان حرم، ج 7، صص 30 - 32؛ طلایه دار فرهنگ اسلامی در عصر اختناق، تألیف مرحوم اسلامی واعظ، تهران، انتشارات كتابخانه بزرگ اسلامی، اوّل، 1374 ش، صص 8، 12، 13، 125، 126 و 150.
2) جامعه تبلیغات اسلامی، حمید كرمی پور، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1380 ش، صص 22 - 23.
3) همان، همچنین جهت اطلاع بیشتر با تحولات هند در این زمان و رقابت مسلمانان به خصوص شیعیان با هندوها برای دست یابی به علوم و فنون، ر. ك: كتاب «كشف هند» تألیف جواهر لعل نهرو، ترجمه محمود تفضلی.
4) تفصیل خدمات وی در مجله «یاد»، ش 18، بهار 1369 ش و روزنامه رسالت، ش 1300 و 1304 همان سال آمده است.
5) گزارشات و اسناد محرمانه ساواك درباره فعالیتهای اسلامی واعظ و مدارس ایشان در كتاب «تعلیمات اسلامی»، بخش آخر، صص 113 - 280 به تفصیل آمده است.
6) جامعه تعلیمات، ص 77.
7) تعلیمات اسلامی، ص 75.
8) همان، ص 86.
9) همان، ص 90.
10) همان، ص 85.
11) همان، ص 92.
12) جهت آشنایی بیشتر با عملكرد مدارس اسلامی، ر. ك: نشریه یاد، شماره 180، بهار 1369 ش.
13) شرح وقایع زندگی و مبارزات مرحوم اسلامی در: تعلیمات اسلامی، صص 103 - 106 آمده است.
14) الكافی، شیخ كلینی، ج 1، ص 26، ح 29، روایت امام صادق علیه السلام «كسی كه به [امور] زمان خود واقف باشد، شبهات بر او هجوم نمیآورد.»
15) ر. ك: نهضت روحانیون ایران، ج 3 و 4، ص 59، 61، 73، 113 و 354؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 258.
16) عنوان یكی از سخنرانیهای مرحوم اسلامی «طرح نو» است كه در «گفتار وعاظ»، محمدمهدی تاج لنگرودی واعظ، ج 1، صص 37 - 46 آمده است.
17) صحیفه نور، ج 1، ص 36؛ تعلیمات اسلامی، ص 52.
18) همان مدارك.
19) ستارگان حرم، ج 7، ص 39.
20) به گفتار وی تحت عنوان «طرح نو»، گفتار وعاظ، ج 1، و كتاب «طلایه دار فرهنگ اسلامی در عصر اختناق» تألیف آن مرحوم كه بعد از رحلت ایشان به چاپ رسیده است، مراجعه فرمایید.
21) ستارگان حرم، ج 7، ص 42؛ مجله یاد، ش 18؛ روزنامه رسالت، ش 1304.
22) شرح حال و زندگی مرحوم اسلامی واعظ در منابع ذیل آمده است:
طلایه دار فرهنگ اسلامی در عصر اختناق (شامل خاطرات آن مرحوم) ؛ ستارگان حرم، ج 7، گروهی از نویسندگان ماهنامه كوثر؛ جامعه تعلیمات اسلامی، حمید كرمی پور؛ آئینه دانشوران، ریحان یزدی، ص 68؛ تربت پاكان قم، ج 2، ص 859، دانشوران قم، چاپ كنگره حضرت معصومه علیها السلام، ص 287؛ سراج المعانی (شرح احوالات اصفهانی) ، ص 106؛ گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 335.
ضمناً از كتب خاطرات آقایان: مؤمنی حائری، شجونی، انصاریان و... در این مقاله بهره گرفتیم.
واعظ وارسته میرزا حسن نورى همدانی (ره)
تولد
از جمله بزرگ مردان وارستهاى كه عمرى را در راه خدمت به دین خدا سپرى كرد و داراى فضل و كمال بود؛ ولى به دلیل ناشناخته بودنش گمنام ماند، روحانى و خطیب والامقام حجة الاسلام و المسلمین میرزا حسن نورى همدانى است كه در این مقاله با زندگانى این ستاره پنهان آشنا مىشویم.
«پدر بزرگوارش عالم جلیل القدر میرزا ابراهیم نورى، از عالمان وارسته همدان و عالمى متّقى و سازشناپذیر بود كه در عصر حكومت رضاخان قلدر به جهت حفظ لباس مقدس روحانى به ناچار از همدان به یكى از روستاهاى اطراف شهر به نام «پاینده» كه در 12 فرسخى آن قرار داشت، مهاجرت كرد و در آنجا سكونت گزید و به كار ارشاد و موعظه مردم پرداخت. از ویژگیهاى این روحانى پارسا این بود كه هیچگاه حاضر نشد سنگر دفاع از دین و روحانیت را ترك نماید و چون از مصرف وجوهات شرعیه اجتناب مىورزید، براى امرار معاش خود دكانى را دائر نموده، از این راه زندگى خویش را تأمین مىكرد. و از همان درآمد نیز زندگى نیازمندان و محرومان را اداره مىنمود.» (1)
در این قریه بود كه در یكى از روزهاى سال 1302 ه. ش چشمانش به قدوم مبارك مولودى روشن گردید و نامش را حسن گذاشت كه بعدها در میان فضلا به میرزا حسن نورى همدانى شهرت یافت. وى دوران كودكى خود را در این روستا سپرى كرد و دروس ابتدایى و مقدارى از علوم اسلامى را از محضر والد دانشمند و فرزانه خویش به خوبى فرا گرفت و آنگاه به همدان مهاجرت كرد.
حوزه علمیه همدان
میرزا حسن مقدمات و مقدارى از دروس سطح متوسطه و علوم دینى را از محضر فرزانگان حوزه علمیه همدان، بهویژه عالم ربانى آیة اللّه ملاعلى معصومى همدانى فرا گرفت و زانوى شاگردى بر زمین زد. ویژگیهاى اخلاقى و علمى آخوند همدانى كه از دوستان و همحجره والد بزرگوارش (2) بود، سخت مورد توجه میرزا حسن قرار گرفت و ایشان را الگوى مناسبى براى زندگى علمى و معنوى خویش قرار داد.
تحصیل در حوزه علمیه قم
میرزا حسن نورى همدانى در سال 1322 ه. ش به اتفاق برادر كوچكترش حضرت آیة اللّه میرزا حسین نورى همدانى وارد حوزه علمیه قم گردید و در مدرسه حجتیه سكنى گزید و با جدّیت و پشتكار سطوح عالیه را از محضر فرزانگان نامدار حوزه قم، همانند: آیات سلطانى طباطبایى، میرزا محمّد مجاهدى تبریزى و دیگران به اتمام رساند و توانست مبانى علمى خود را استوار سازد. آن مرحوم از اوضاع نابسامان اقتصادى خود در بدو ورود به حوزه علمیه قم اینگونه یاد كرده است: «هنگامى كه ما به قم آمدیم، در نهایت تهى دستى بودیم. مدتى روى پشت بام مدرسه حجتیه و دیگر جاها مىخوابیدیم و قوتمان نانهایى بود كه از دِه آورده بودیم. هنگامى كه سفره نان را براى بار چندم باز كردیم، با مشتى نانهاى كپك زده مواجه شدیم و تا مدتى كپكهاى روى نانها را مىساییدیم و پاك مىكردیم تا قابل خوردن شوند.» (3)
اساتید فرزانه
بدون تردید، بالندگى و رشد شخصیت علمى و عملى این دانشمند فرهیخته و فروزندگى او در زمینههاى مختلف علوم و معارف اسلامى تا حدّ زیادى مرهون وجود اساتید و حضور در محضر درس آنان بوده است. میرزا حسن نورى همدانى (4) بعد از اتمام سطوح عالیه، پاى به درس خارج فقه و اصول بزرگان و فرزانگان نامدار حوزه علمیه قم گذارده، از خرمن دانش آنان خوشه چینى نمود.
اسامى اساتید فرزانه و نامدارى كه وى در نزد آنان زانوى شاگردى بر زمین زده عبارتاند از:
1. حضرت آیة اللّه العظمى بروجردى (متوفى 1380 ه. ق)؛
2. حضرت آیة اللّه العظمى سید محمّد حجت (متوفى 1373 ه. ق)؛
3. حضرت آیة اللّه العظمى امام خمینى (متوفى 1368 ه. ش)؛
4. حضرت آیة اللّه العظمى مرعشى نجفى (متوفى 1369 ه. ش)؛
5. حضرت آیة اللّه العظمى محقق داماد (متوفى 1388 ه. ق)؛
6. علامه سید محمّد حسین طباطبایى (متوفى 1402 ه. ق). (5)
خدمات مرحوم نورى همدانى
الف. تبلیغ از طریق منبر
مهمترین ویژگى مرحوم میرزا حسن نورى همدانى، خدمت در قلمرو تبلیغ است. او مبلغى وارسته و با اخلاص بود كه با سبك و سیاقى ویژه به ارشاد و هدایت مردم و نشر مبانى دین اسلام و كیان ارزشمند تشیع مىپرداخت. ویژگیهاى این خطیب والامقام (6) در امر تبلیغ عبارت است از:
1. بیان شیوا و روان؛
2. تسلط كامل بر فن خطابه؛
3. تحقیقات دقیق و اطلاعات وسیع و تسلط و آمادگى بر متون روایى و تاریخى: از جمله مجموعه آثار علمى و تاریخى كه از وى به یادگار مانده در حدود 20 جلد است كه حاوى سخنرانیهاى ایشان است، با تعیین موضوعات و عناوین متنوع كه نشاندهنده عزم راسخ، همّت، پشتكار و جدّیت معظم له در امر تبلیغ مىباشد. این تحقیقات جامع باعث مىشد تا وى با آمادگى و پختگى كامل منابرش را اداره نماید. وى از پراكندهگویى و سخنان ملالآور و كسل كننده به شدّت پرهیز داشت ونیز عامل مهم «نظم» را در این راستا سرلوحه كار خود قرار داده بود؛
4. آگاهى كامل نسبت به واژههاى عاطفى و داراى بار روانى كه شنوندگان را سخت تحت تأثیر سخنان خویش قرار مىداد و آنان را مجذوب كلام شیواى خود مىساخت. آن سخنور توانا، دقیق و زیبا سخن مىگفت. در بسیارى از شهرهاى داخل (7) و حتى خارج، مردم از سخنان گرم و نافذ این روحانى وارسته بهرهمند گردیدند.
ب. سفیر اسلام در غرب
مرحوم حجة الاسلام و المسلمین میرزا حسن نورى همدانى كه از فضلاى برجسته و از محققان وارسته و ارزشمند حوزه علمیه قم به شمار مىآمد و از آگاهى، بینش و معلومات وسیع و گستردهاى برخوردار بود، بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، براساس فرمان حضرت امام خمینىرحمه الله در سال 1359 ه. ش براى تبلیغ و ارشاد و هدایت نیروهاى مسلمان ساكن انگلستان به آن دیار اعزام شد و به راهنمایى و هدایت مسلمانان، بهویژه نیروهاى تحصیل كرده پرداخت. اودر حالى وارد اروپا گردید كه هجمه سنگین تبلیغاتى، سیاسى و فرهنگى علیه ایران اسلامى توسط رسانههاى اجنبى جریان داشت و بدین وسیله انقلاب اسلامى، امام خمینى و اسلام عزیز مورد تهاجم سنگین دشمنان واقعى بود. آنها به وسیله رسانههاى خبرى سعى در مخدوش كردن چهره واقعى اسلام و انقلاب اسلامى در انظار جهانیان داشتند. مرحوم نورى همدانى بعد از ورود به لندن و ابلاغ پیام حكیمانه امام خمینى، شجاعانه وارد صحنه كارزار شد و به تبلیغ، هدایت، سازماندهى سیاسى، فكرى و فرهنگى مسلمانان پرداخت و با برنامهریزى دقیق، جوانان آن دیار را با اندیشههاى ناب اسلامى آشنا ساخت.
از جمله فعالیتهاى فراموش ناشدنى آن مرحوم، اقامه نماز جماعت در مقابل سفارت آمریكا در لندن بود كه در وسط خیابان و با اجتماع با شكوه مسلمانان و طرفداران انقلاب اسلامى در برابر چشمان حیرتزده دولت و ملت انگلیس برپا شد و اوج قدرت و عظمت و اقتدار و شكوه مسلمانان را به نمایش گذاشت. (8)
متن فرمان حضرت امام خمینىرحمه الله كه در 15 محرم سال 1400 ه. ق براى اعزام میزا حسن نورى به انگلستان صادر شده، بدین شرح است:
«بسمه تعالى؛ برادران محترم و ایرانیان مقیم انگلستان ایدهم اللّه تعالى! پیرو نامههاى متعددى كه با امضاهاى بسیار در مورد اعزام جناب حجة الاسلام والمسلمین آقاى میرزا حسن نورى - دامت افاضاته - به آن كشور، ارسال نموده بودید، پس از مذاكره با جناب ایشان قرار شد اِن شاء اللّه تعالى جهت ارشاد و تبلیغ و رسیدگى به امور مذهبى بدانجا بیایند. امید است با توجه به حساسیت وضع فعلى و توطئههاى دشمنان اسلام و انقلاب اسلامى، ملت شریف و مبارز ایران با هوشیارى و اتحاد بیشتر از وجود ایشان كمال بهره را برده و از راهنماییهایشان استفاده نمایید. از خداى تعالى موفقیت عموم آقایان را خواستارم.» (9)
ج. تأسیس انجمنهاى اسلامى قم
فعالیتها و تبلیغات گسترده ایادى استعمار در ایران و مبارزه عالمان دین با آنان تاریخ دیرینهاى دارد. خصوصاً در زمان مرجعیت آیة اللّه العظمى بروجردى، بهائیت تبلیغات گستردهاى را با پشتوانه مالى، سیاسى و فرهنگى اسرائیل به منظور مبارزه با اسلام، و جذب جوانان برومند و مسلمان این مرز و بوم به آن مرام و مسلك ضد دینى آغاز كردند.
استاد نورى همدانى به منظور مبارزه و مقابله با تبلیغات و اهداف شوم دشمنان قسم خورده، اقدام به تأسیس یك تشكل مذهبى نمود. این تشكل مذهبى به منظور آشنایى جوانان مسلمان با مفاهیم و آموزههاى اسلامى و نحوه مقابله و مبارزه آنان در مقابل افكار و عقاید واهى و گمراه كننده در سال 1337 ه. ش تحت عنوان «انجمن اسلامى» در قم تأسیس شد. فعالیت دینى، فرهنگى و علمى این تشكل مذهبى با استقبال گسترده و كمنظیر جوانان روبرو گردید و كار خود را در دو بخش برادران و خواهران آغاز نمود. این جلسات كه به صورت هفتگى و منظم در دو كانون جداگانه و مجزّا تحت عنوان «مكتب ولىّ عصرعلیهالسلام» و «كانون مهدیه» دایر مىشد، به مدت 18 سال ادامه داشت. موضوعات اسلامى توسط استاد تدریس مىشد و این كانون توانست با آموزش اندیشههاى ناب اسلامى، بسیارى از جوانان را از خطر انحرافات گوناگون نجات داده، موجبات ترقى و كمال آنان را فراهم سازد. بیان موضوعات جذّاب دینى، جدّیت، پشتكار، اخلاق و اخلاص استاد و تبلیغات جوانان مشتاق به دین، باعث جذب گسترده جوانان شیفته اخلاق اسلامى به این كانون مذهبى، و در نتیجه موجب وحشت شدید ساواك گردید و آنان در صدد تعطیلى آن برآمدند؛ از اینرو مرحوم نورى همدانى را دستگیر و روانه زندان ساواك كردند وبا توسّل به انواع تهدیدها و شكنجهها، موجبات تعطیلى كانون مذهبى را پس از 18 سال فعالیت مستمر و گسترده در سال 1355 ه. ش فراهم آوردند.
بسیارى از تربیت یافتگان مكتب دینى - فرهنگى مرحوم نورى همدانى در پیروزى انقلاب اسلامى نقش بسزایى داشتند و بعد از پیروزى انقلاب اسلامى بسیارى از شاگردان آن مرحوم در رأس تشكیلات فرهنگى و سیاسى كشور قرار گرفتند. (10)
د. یاور فقاهت
مرحوم میرزا حسن نورى، سالیان متمادى در بیت شریف آیة اللّه بروجردى مشغول خدمت در امر ساماندهى كارهاى علمى آن مرجع فقید بود و از اصحاب و یاران ویژه و مورد علاقه آن بزرگوار به شمار مىآمد. معظم له درباره چگونگى ورودشان به بیت آیة اللّه بروجردى چنین مىگوید: «آشنایى من با آیة اللّه بروجردى از آنجا آغاز شد كه روزى استفتایى نوشتم و براى پاسخ خدمت ایشان دادم. ایشان از خط و انشاى من خوششان آمده بود؛ از اینرو، سفارش كرده بودند كه نویسنده این استفتاء را بگویید بیاید، من كارش دارم. خدمت ایشان رسیدم، مرا مورد لطف قرار دادند و فرمودند: من مقدارى نوشته دارم، از شما مىخواهم كه اینها را بازنویسى و تنظیم نمایى. من قبول كردم. از آن پس در خدمت آیة اللّه بروجردى بودم و بسیارى از نوشتههاى علمى و حتى نامههاى مهم سیاسى را من مىنوشتم. سالها در خدمت آن بزرگوار بودم و كار عهده من پاكنویس كردن و نگارش مطالب و تحقیقات آن مرحوم بود.» (11)
هنرمندى خوشنویس
مرحوم نورى همدانى، هنرمندى خوشنویس بود و خط بسیار زیبایى داشت و مطالب را با خط زیبا و قشنگ و هنرمندانه مىنوشت. همه آثار قلمى و علمى كه از آن بزرگوار به یادگار مانده است، خود ایشان با خط بسیار زیبا نوشتهاند كه هر بینندهاى را مجذوب هنرنمایى خود مىنماید. او مىگوید: «در یكى از روزها كه پاكنویس و تنظیم مطالب را خدمت آیة اللّه بروجردى ارائه كردم، وقتى نوشتهها را دیدند، بسیار خوشحال شدند و بنده را دعا كردند و افزودند: شما هم در ثواب این نوشتهها شریك هستید. سپس براى تشویق بنده و قدردانى از زحمات، دستور دادند قباى مخصوص خودشان را به من بدهند. فرداى آن روز قبا را پوشیدم، هنگامى كه وارد اطاق شدم، آیة اللّه بروجردى قبا را بر تن من دیدند و لبخند زدند.» (12)
ویژگیهاى اخلاقى
مرحوم حاج شیخ حسن نورى همدانى داراى خصوصیات و كمالات فراوانى بود كه به اجمال به برخى از آنها اشاره مىشود:
نظم در زندگى فردى و اجتماعى، با وقار سخن گفتن، ایثار در رفاقت، پشتكار و جدّیت در كار، سادهزیستى، اهل مطالعه و تحقیق و پرهیز از سخنان نابجا بودن، از ویژگیهاى بارز اخلاقى ایشان به شمار مىرود. وى عاشق اهل بیتعلیهمالسلام بود و هر زمان كه اسم مبارك اهل بیتعلیهمالسلام را مىشنید و یا خودش از آنها یاد مىكرد، آثار غم و اندوه از چهرهاش هویدا مىشد. در تواضع و فروتنى و اخلاص با مردم كم نظیر بود. آقاى سید محمّد سجادى دامغانى مىگوید: در یكى از جلسات فن خطابه، وى به یكى از طلابى كه جزء شاگردانش بود، گفت: «اگر از كتابهایى كه براى شما معرفى كردم استفاده مىكردید، صحبت شما سودمندتر بود. ناگهان آن طلبه برآشفت و به شدت ناراحت شد. حضرت استاد از جاى بلند شد و بسیار متواضعانه صورت آن طلبه را بوسید و فرمود: منظور بدى نداشتم.» (13)
تا ملكوت
سرانجام این روحانى مخلص، خدمتگزار و خستگىناپذیر در راه انجام تبلیغ دین، جان به جان آفرین تسلیم نمود. وى در سن 69 سالگى در تاریخ 29 شعبان 1411 ه. ق مطابق با 25 اسفند سال 1369 ه. ش در منطقهاى بین یزد و كرمان به هنگام سفر تبلیغى كه به سیرجان عازم بود، در اثر تصادف، دارفانى را وداع گفت و روحش به ملكوت اعلى پرواز نمود و در روز اوّل ماه مبارك رمضان، جنازهاش بعد از تشییع، در حجره سوم صحن بزرگ حرم مطهر حضرت معصومهعلیهاالسلام به خاك سپرده شد.
پینوشــــــــــتها:
1) ستارگان فقاهت، محمدتقى ادهمنژاد، انتشارات ائمهعلیهمالسلام، قم، 1385 ه. ش، ص 138.
2) گلشن ابرار، تهیه و تدوین: جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم، نور السجاد، قم، 1384 ه. ش، ج 6، ص 442.
3) ستارگان حرم، گروهى از نویسندگان ماهنامه كوثر، انتشارات زائر، قم، 1378 ه. ش، ج 5، ص60.
4) شرح حال میرزا حسن نورى همدانى در منابع ذیل آمده است: گنجینه دانشمندان، محمّد شریف رازى، كتابفروشى اسلامیه، تهران، 1353 ه. ش، ج 2، ص 294؛ تربت پاكان قم، عبدالحسین جواهركلام، انتشارات انصاریان، قم، 1382 ه. ش، ج 1، ص 571؛ ستارگان حرم، ج 5، ص 55 - 77؛ دانشوران قم، محمدتقى ادهمنژاد و علیرضا هزار، انتشارات زائر، قم، 1384 ه. ش، ص 309؛ مجله حوزه، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، شماره 43 و 44، فروردین و اردیبهشت و خرداد و تیر 1370 ه. ش؛ نهضت روحانیون ایران، على دوانى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1377 ه. ش، ج 6، ص 159 - 384.
5) شرح حال فرزانگان یاد شده توسط گروهى از پژوهشگران حوزه علمیه قم در دو مجموعه «گلشن ابرار» و «ستارگان حرم» به تفصیل تدوین یافته است.
6) گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 294.
7) مطالب مربوط به سفر تبلیغى مرحوم نورى همدانى در سال 1327 ه. ش در نهاوند را مىتوانید در كتاب «نهضت روحانیون ایران»، ج6، ص 384، مطالعه كنید.
8) ستارگان حرم، ج 5، ص 64.
9) همان، ص 65.
10) همان، ص 64، 72 و 73، به نقل از مجموعه آثار میرزا حسن نورىرحمه الله.
11) مجله حوزه، شماره 43 و 44، ویژهنامه سىامین سالگرد آیة اللّه العظمى بروجردى، ص240.
12) همان، ص 243، با تلخیص.
13) ستارگان حرم، ج 5، ص 71.
آیت الله مشكینی (ره) اسوه فضیلت
تولد و دوران كودكى
فقیه ربّانى و پارسا حضرت آیة اللّه حاج میرزاعلى مشكینىرحمه الله از جمله شخصیتهاى نادرى بود كه در سراسر عمر بابركت و مراحل گوناگون زندگى نورانى خویش منشأ بركات فراوان براى حوزه علمیه و مردم مؤمن و اسوه اخلاقى و عملى براى شاگردان و ارادتمندان خود بود. (1) این چهره محبوب و روحانى در یكى از روزهاى سال 1300 شمسى در روستاى «آلنّى» از توابع مشكینشهر و در میان خانوادهاى متدین و روحانى، به عرصه حیات، پاى نهاد. پدر بزرگوارش اهل علم و در كسوت روحانیت بود و به رتق و فتق امور مردم مىپرداخت. مرحوم آیت اللّه مشكینى از دوران كودكى خود چنین مىگوید:
«مرحوم پدرم، پس از گذشت تقریباً 25 سال از عمرش كه هیچ درس نخوانده بود، شوق پیدا كرد كه برود و درس قدیمه (دینى) بخواند. پدرمان ما را به اردبیل برد و مدتى در آنجا درس خواند و بعد میل پیدا كرد كه به زنجان برود. در آن زمان، حوزه علمیه زنجان، تقریباً بهتر از جاهاى دیگر بود. پس از مدتى پدرمان تصمیم گرفت كه به نجف برود. آن وقت ما خیلى كوچك بودیم كه او ما را در ده (زادگاه) گذاشت و رفت. زندگى ما خیلى پایین و سطحى مىگذشت. یادم هست كه چراغ ما از نوعى بود كه پدرم خودش از گل ساخته بود كه در آن روغن كرچك مىریختند.
پس از چهار سال كه پدرمان در نجف بودند نامه نوشتند و ما را دایىمان به اتفاق خانواده به نجف بردند. ما هم چهار سال در نجف بودیم. آن وقت هم بچه بودیم و تازه به مكتب مىرفتیم. آنجا نزدیك به دو سال «امثله» و «صرف میر» شروع كردیم كه اوّلین قدم براى درسهاى عربى است. وقتى مادرمان در نجف فوت كرد، پدرمان ما را برداشت و دوباره به ده (زادگاه) آورد. باز مدتى در ده زندگى كردیم كه پدرم مرحوم شد. مرحوم پدرم به درس قرآن و تفسیر و احكام دین، خیلى علاقه داشت. او از شاگردان مرحوم اصفهانى و نائینى بود؛ ولى چون دیر شروع كرده بود، آن مقدار كه خودش مىخواست، موفق نشده بود. بدین جهت به من وصیت كرد و گفت كه روز قیامت پیش من روسیاه بیایى اگر این درس را تعقیب نكنى و بعد گفت كه باید حداقل دو جلد شرح لمعه را تمام كنى. دو جلد شرح لمعه، از كتابهاى فقه اسلامى و بسیار پرارزش است. اگر كسى یك دوره این دو جلد كتاب را بخواند، با مسائل اسلامى زیادى آشنا مىشود.» (2)
تحصیل در اردبیل
هنگامى كه آیت اللّه مشكینى همراه پدر در نجف اشرف مقیم بود، به مكتبخانه رفت و سپس همراه پدر به وطن بازگشت و مقدارى از مقدمات علوم دینى را نزد او فرا گرفت. با رحلت پدر، و به سفارش او، براى تحصیل علوم دینى به شهرستان اردبیل سفر كرد و مقدارى از صرف و نحو را در آنجا فراگرفت. سپس همراه عالم بزرگوارى كه از مجروحان حادثه خونین مسجد گوهرشاد مشهد در زمان رضاخان بود به شهر قم آمد و در آن شهر مذهبى و مقدس به تحصیل علوم دینى پرداخت.
مرحوم آیت اللّه مشكینى درباره اوضاع سخت و ناگوار دوران ورودشان به حوزه علمیه اردبیل چنین مىفرماید: «پس از فوت پدر، ما یتیم بودیم و هیچى هم نداشتیم. در آن وقت كه شاید اوایل بلوغمان بود. شانزده ساله بودیم. یكى دو سال گذشت؛ ولى ما قدرت پیدا نكردیم كه برویم و درس بخوانیم. كسى هم نبود كه به ما پول بدهد. به هر حال، پس از مدتى به فكر افتادیم كه خوب، پدرمان به ما وصیت كرده و باید آن را انجام دهیم. این بود كه پیاده از ده به اردبیل آمدیمكه نزدیك به ده فرسخ (60 كیلومتر) مسافت آن مىشد. بار اوّل كه آمدیم جایى را پیدا نكردیم. دوباره به ده برگشیم، باز دوباره دفعه دوم همین حركت را شروع كردیم. حالا یادم نیست كه با الاغ آمدیم یا پیاده. با وجود همه سختیها و نبود امكانات، چیزى كه ما را امیدوار كرده بود، توكّل به خدا و ایمان به راهى بود كه در آن پاى نهاده بودیم. هر چند در این غربت و تنهایى سایه پدر و مادر نبود؛ لكن همواره خدا بود و باور این حضور، ما را از یأس و ناامیدى نجات مىداد.» (3)
خوابى معجزهآسا
مرحوم آیت اللّه مشكینى بعد از دو سال اقامت در اردبیل تصمیم مىگیرد كه براى ادامه تحصیل علوم دینى به حوزه علمیه قم مهاجرت نماید؛ ولى به علت مشكلات مادّى زمینه این كار فراهم نشده بود. او در اینباره چنین مىگوید: «در اردبیل با یكى از دوستان ملاقات كردیم و او به ما گفت كه در اردبیل درس درستى نیست. بیایید با هم به قم برویم و آنجا درس بخوانیم. این حرف در مغز من خیلى اثر كرد و تصمیم گرفتم با او به قم بیایم. دوست دیگرى هم پیدا شد و سه نفر شدیم. من گفتم كه حالا باید چه بكنیم، خرج راه هم نداریم. همان وقت، خوابى دیدم كه بعداً مثل معجزه تحقق پیدا كرد. خواب دیدم در خانهاى هستم و باید از عدهاى پذیرایى كنم. بعد دیدم كه ظرف بزرگى پر از كره آوردند و به همراه شش تومان پول به من دادند. بعد از خواب بیدار شدم. خوابى بیش نبود. چند وقتى نیز از این ماجرا گذشت. در یكى از روزها تصمیم گرفتم به دهات اطراف، به دیدار دوستانى كه با پدرم رفت و آمد داشتند، رفته و دیدارى با آنها انجام بدهم. شاید هم بدین جهت بود كه قصد خداحافظى داشتم. این سفر انجام گرفت. هنگام بازگشت چون دوستان پدرم فهمیده بودند كه سفر قم در پیش دارم به اصرار پولى در اختیار من قرار دادند كه دقیقاً پنج تومان بود. من به شهر آمدم و دیگر نظرم قطعى شده بود و دوستانم اعلام آمادگى كردند. هنگام رفتن به محل سوار شدن، از نزدیكیهاى محل اقامت آیت اللّه بادكوبهاى كه امام جماعت و عالم بزرگ این شهر بود مىگذشتم. موافق ادب دیدم كه به او نیز سلام كنم و سفر خود را به عرض ایشان برسانم. پس از خارج شدن از منزل ایشان، دوستم یك تومان به دست من گذاشت و گفت كه آقا براى هر نفر ما یك تومان پول داده است. من در همین لحظه بود كه بهدرستى خواب و لطف و رحمت الهى نیز پى بردم. وقتى به قم آمدیم نصف بیشتر پول، خرج راهمان شده بود. بعضى از دوستان در اینجا به ما مىگفتند: «آخه بابا شما با دو تومان پول آمدهاید قم!!» آن وقت، رفت و آمد مشكل بود و به زودى نمىشد تماس گرفت، اساتید ما فهمیدند كه ما پولمان كم است و ناراحتیم. به ما گفتند شما فكر كنید پول زیادى به اینجا آوردهاید، یك سال ماندهاید و بعد پولتان تمام شده است. آن وقت چهكار مىكردید؟ حالا امروز، همان كار را بكنید! ما هم به خدا توكل كردیم.
تقریباً چهار سال بهطور جدى در قم درس خواندیم و سپس به زادگاهمان رفتیم و سرى به اقوام و دوستان زدیم. در این مدت، یك تومان هم از ده براى ما پول نیامد. همینطور اعتقاد و توكل به خدا داشتیم و خدا به ما روزى مىداد؛ حالا یك روز خوب بود و یك روز بد، به هرحال ما با آن ساختیم.» (4)
حوزه مباركه قم و اوضاع آن زمان
حضرت آیت اللّه مشكینى، زمانى وارد حوزه علمیه قم شد كه سایه شوم حكومت ضد دینى رضاخان بر همه جاى ایران بیداد مىكرد و روحانیت شیعه، زیر فشار سهمگین اختناق آن قلدر بیسواد به سر مىبرد و ترس و دلهره شدیدى بر طلاب علوم دینى و حوزههاى علمیه حاكم شده بود. طلاب مدارس براى در امان ماندن از بدرفتاریهاى مأموران سنگدل رضاخان، روزها قبل از طلوع آفتاب از شهر بیرون مىرفتند و بساط درس و بحث را در میان باغات اطراف شهر دایر مىساختند و هنگامى كه تاریكى شب همه جا را فرا مىگرفت به شهر مراجعت مىكردند و این كار تا زمان سقوط رضاخان از حكومت تداوم داشت.
حضرت آیت اللّه مشكینى بعد از ورود به قم در مدرسه فیضیه سكونت گزید و چندین سال از حیات منحوس رضاخان را درك كرد. (5) و نیز همانند همه طلاب و فضلاى حوزه علمیه قم، زیر فشار و اختناق و... بود.
آن بزرگوار، بعد از ورود به حوزه علمیه قم و تحمل مشكلات و سختیهاى زیاد، با جدیت و تلاش فراوان مشغول تحصیل علوم اسلامى شد و توانست در بسیارى از رشته هاىعلوم اسلامى متبحر و متخصص شود. بعد از اتمام سطوح عالیه، در درس خارج فقه و اصول اساتیدى فرزانه شركت كرد و از خرمن دانش بیكران آنان خوشه چید. اسامى آنان عبارتاند از: آیات عظام
1. سید محمدتقى خوانسارى (متوفاى 1371 قمرى)؛
2. سید محمّد حجت كوهكمرى (متوفاى 1372 قمرى)؛
3. سید صدر الدین صدر (متوفاى 1373 قمرى)؛
4. سید حسین طباطبایى بروجردى (متوفاى 1380 قمرى)؛
5. امام خمینى (متوفى 1368 شمسى)؛
6. سید محمّد محقق داماد (متوفاى 1388 قمرى)؛
7. سید محمّد حسین طباطبایى مؤلف تفسیر المیزان (متوفاى 1402 قمرى). (6)
در ضمن آیت اللّه مشكینى، نزدیك هفت ماه به حوزه علمیه نجف اشرف رفت و از محضر فقهاى آن حوزه كهنسال، بهویژه حضرت امام خمینىرحمه الله بهرهمند شد؛ امّا به علّت شدت گرما و ضعف مزاج، مجبور شد به ایران بازگردد.
تدریس و شاگردان
آن استاد اخلاق، در همان اوان تحصیل، به تدریس سطوح مختلف علوم اسلامى پرداخت و كرسى تدریس او، یكى از شلوغترین و پرجمعیتترین جلسات درسى حوزه مباركه قم به شمار مىرفت (7) و شخصیتهاى فراوانى از مكتب علمى این استاد فرزانه بهره جستند كه به اسامى تنى چند از شاگردان آن مرحوم در ذیل اشاره مىشود. آیات و حجج اسلام، آقایان:
شهید ربانى املشى، شهید فضل اللّه محلاتى، شهید غلامحسین حقانى، محمّد محمدى گیلانى، محمّد امامى كاشانى، یوسف صانعى، محمدرضا مهدوى كنى، اكبر هاشمى رفسنجانى، عباس محفوظى، مرتضى بنى فضل، محمّد مؤمن، احمد جنّتى، زین العابدین قربانى، هادى باریكبین، محسن حرمپناهى، صادق احسان بخش، على دوانى، محمدعلى گرامى، سید حسن طاهرى خرمآبادى، دكتر ضیایى، سید محسن خرازى، على حجتى كرمانى، محى الدین فاضل هرندى، عمید زنجانى و مصطفى زمانى.
در ضمن، حضرت آیت اللّه مشكینى، یكى از چهرههاى محبوب اخلاقى در حوزه علمیه قم بودند. درس اخلاق وى، همواره یكى از مهمترین و شلوغترین درسهاى اخلاق در حوزه قم بود. سخنان وى كه مشحون از نصایح و مواعظ برگرفته از آیات قرآن و روایات اهل بیتعلیهمالسلام و سیره علمى بزرگان دین بود، چون از دل برمىخاست، بر دل مىنشست. این برنامه، مشتاقان فراوانى را جذب بیان شیوا و گرم این انسان خودساخته نموده بود. (8)
مبارزات سیاسى
حضرت آیت اللّه مشكینى از چهرههاى انقلابى و شجاع دوران معاصر است كه از همان سالهاى آغاز شكلگیرى انقلاب اسلامى ایران در سال 1341 شمسى در كنار امام خمینىرحمه الله بود و با همه توان از حریم اسلام و فقاهت و مرجعیت امام راحلرحمه الله جانانه دفاع كرد و از پیشگامان نهضت مقدس اسلامى به شمار مىرفت كه ضمن ارشاد و هدایت مردم، به روشنگرى درباره ماهیت و اهداف پلید رژیم پرداخت و در این راه، شكنجهها، تهدیدها، مرارتها و تبعیدها را با آغوش باز متحمل شد.
وى از جمله روحانیان آگاه و بیدارى بود كه در جریان دستگیرى و زندانى شدن حضرت امام، به میدان آمد و از نخستین امضاكنندگان اعلامیههاى اعتراضى به دولت طاغوتى براى محكوم ساختن عمل شاه بود.
وقتى وى از قصد رژیم، مبنى بر محاكمه و مجازات اعدام امام خمینىرحمه الله آگاه شد، سایر مراجع و بزرگان شیعه را از این موضوع آگاه ساخت و موفق شد با تأیید مرجعیت امام خمینىرحمه الله از سوى مراجع تقلید و بزرگان، مانع محاكمه امام توسط رژیم شود. او پس از تبعید امام خمینى، در منزل خود اقدام به تشكیل برخى جلسات كرد و از علماى بزرگى، چون: شهید ربانى املشى (9) و سایر اساتید دعوت به عمل آورد تا براى بازگرداندن امام از تبعید، چارهجویى كنند. این جلسات به دلیل دخالت ساواك و دستگیرى برخى از علما به مقصد نرسید؛ ولى بازتاب آن، این شد كه حوزههاى علمیه و مسلمانان غیور و آزاده جهان را متوجه ایران و امام خمینى كرد. (10)
اقامت اجبارى
آیت اللّه مشكینى به دنبال تشكیل جلسات مخفى و شركت و تبادل نظر درباره دستورهاى امام راحلرحمه الله بارها به ساواك و شهربانى احضار و زندانى شد؛ اما به این علت كه معظم له به دستورهاى رژیم پایبند نبود و فعالیت مستمر داشت، تحت تعقیب قرار گرفت و چهار ماه در تهران متوارى شد و سرانجام مخفیانه به عراق رفت و پس از هفت ماه توقف و بهرهمندى از دروس اساتید فرزانه آن دیار سرانجام به ایران بازگشت كه در نخستین روز ورود به قم از سوى ساواك احضار و از وى خواسته شد كه تا 48 ساعت، قم را ترك كند. از اینرو، معظم له به مشهد مقدس مهاجرت كرد و 15 ماه در آنجا ماند و مشغول تدریس شد. وى، مبارزات خود را نیز در آنجا پى گرفت و دوباره به قم مراجعت كرد.
معظم له در اینباره مىگوید: «این جانب چندین بار در زندان ساواك قم و شهربانى، زندانى شدم و در پى جلسات مخفى كه مرتباً در قم و به منظور تبادل نظر در زمینه به اجرا گذاردن منویات و یا دستورات امام امت انجام مىشد، تحت تعقیب قرار گرفته، قریب چهار ماه به تهران متوارى شدم و با اسم مستعار با دوستان تماس داشتم؛ ولى اغلب دوستان همرزمم دستگیر و به زندان قصر و اوین رهسپار شدند. در ایام متوارى بودن، چندین بار مرحوم آیت اللّه طالقانى - كه ایشان نیز زندانى بود - پیام فرستاد كه خود را نشان بده تا دستگیرت كنند؛ چه آنكه زندان، بهتر از آن است و اغلب دوستان و جوانان مسئول و متعهد را در زندان، حداقل از نزدیك زیارت مىكنى؛ ولى من به سبب علاقه شدیدى كه به مطالعه و تألیف داشتم و مىترسیدم كه در زندان، وسایل كارم فراهم نشود، چنین نكردم و بدین منظور در ایام فرار و تبعید، به تألیف چندین كتاب موفق شدم.
پس از چهار ماه، ایران را جاى اقامت ندیدم و روزى در ایستگاه قطار حاضر شدم و به قصد خرمشهر و سپس عراق، سوار قطار شدم. یكى از برادران روحانى كه از وضع من مطلع بود و مىدانست چندین ماه است كه از بچههایم اطلاع ندارم و به سفر خارج عازم هستم، متأثر و اشكش جارى شد؛ ولى من، چندان متأثر نبودم، چه آنكه از دنیاى بىمهر و پرعناد، جز این را سراغ و توقع نداشتم.» (11)
تبعید و تبلیغ
حضور پرشور و حماسى آیت اللّه مشكینى براى رژیم طاغوتى در حوزه قم، قابل تحمل نبود و بدین سبب، طى حكمى از سوى ساواك، مدت 3 سال به ماهان كرمان تبعید شد. این روحانى شجاع، نحوه دستگیرى، تبعید و مبارزات خود را در تبعیدگاه، اینگونه تشریح كرده است: «تصادفاً در زمان صدور حكم تبعید، من به لحاظ تعطیلى تابستان، چند صباحى به زادگاه اصلىام، مشكینشهر سفر كرده و در خانه گلینى در روستاى خود به دیدار ارحام نائل بودم؛ اما جوانكى وارد اتاق شد و گفت كه چند جملهاى در بیرون اتاق به شما عرض دارم. از اتاق بیرون آمدن همان و خود را در محاصره عدهاى ساواكى دیدن، همان. من را در لندرورى سوار كرده و با شتاب تمام به اردبیل آوردند. در اتاق ساواك، دو نفر سرباز نظامى با دستبند دور مرا گرفتند. رئیس ساواك اجازه دستبند نداد؛ ولى من را به دست آن دو سپرد كه به ساواك قم تحویل دهند و قبض رسید بیاورند. بلافاصله در اوایل روز، سوار ماشین كرده، نزدیك نیمه شب در شهر قم پیاده كرده و تحویل ساواك دادند. از آنجا به شهربانى فرستاده شدم و پس از سؤالاتى، برگه رسمى تبعیدى یعنى نامه عملم را به دست چپم داده به طرف ماهان كرمان روانه نمودند. در مدت دو روز و یك شب پس از پیمودن 300 فرسنگ راه، تحویل آخرین مشترى یعنى پاسگاهِ بخش ماهان دادند.
یك سال در آنجا تحت مراقبت بودم. در آن محیط، زمینه را مقتضى دیده و بناى اقامه نماز جمعه را نهادم. رفته رفته اجتماع زیاد شد و ساواك كرمان گزارش را به مركز رسانید. روزى، نزدیك غروب بود كه به پاسگاه احضار شدم و همانجا سوار ماشینم كرده به سوى كرمان و از آنجا به سوى شهرستان گلپایگان روانه نمودند و بچهها در ماهان ماندند. ناگفته نماند كه در ماهان مشمول الطاف و محبت عده زیادى از روحانیان محترم كرمان و اطراف آن قرار گرفتم و حال هم از آنها تشكر دارم.» (12)
آیت اللّه مشكینى در گلپایگان نیز تحت مراقبت شدید قرار داشت. مأموران، نماز جماعت وى را تعطیل كردند. وى نیز به ناچار براى دبیران و معلمان، كلاس تفسیر قرآن گذاشت. این استاد بزرگوار، در آنجا از احسان و نیكیهاى مرحوم آیت اللّه محمدى گلپایگانى بهرهمند شد. این بار نیز هنوز یك سال از اقامت وى در گلپایگان نگذشته بود كه از سوى ساواك به شهرستان كاشمر تبعید شد و سختیها و مرارتهاى فراوانى را متحمل گردید.
معظم له درباره دوران سخت تبعید خود در كاشمر چنین یاد كرده است: «پس از یك سال، دوباره و به صورت ناگهانى مرا به شهر كاشمر منتقل كردند و یك سال هم در آنجا تحت مراقبت شدیدتر از پیش قرار گرفتم. این بار در هر مسجدى كه چند روز شروع به نماز مىكردم به سراغم آمده، نمازم را تعطیل مىنمودند و حتى در گوشه مدرسهاى كه توقف داشتم اجازه نماز جماعت ندادند و گاهى در مدارس آنجا، در تاریكى نماز جماعت مىخواندیم. چندین بار رئیس شهربانى مرا تهدید كرد كه عاقبت كارت وخیم خواهد بود. ما هم حرفش را از گوشى به گوش دیگر تحویل داده، مشغول كار بودیم و اگر چنانچه مورد عنایت برخى علماى آنجا قرار نگرفتم، مشمول محبت و الطاف خالصانه طلاب محترم و مردم شریف آن سامان شدم و بالاخره پس از تمام شدن مدت تبعید، رسماً در میدان مبارزه افتادیم.» (13)
مشكینى در اسناد ساواك
مجموعه اسناد انقلاب اسلامى (14) نشان مىدهد آیت اللّه مشكینى در اغلب عرصههاى سرنوشتساز و خطرناك حضور محورى، حماسى و هدایت كننده داشته است. در قریب پنجاه مورد از بیانیهها و اعلامیههایى كه در دوران دشوار ستمشاهى از سوى حوزه علمیه قم و جامعه مدرسین به مناسبتهاى گوناگون صادر شده است، امضاى حضرت آیت اللّه مشكینى، زینتبخش همه آنها بوده است كه شاید مهمترین آن اعلامیهها، امضاى ایشان، همراه یازده نفر دیگر در مسئله اعلام مرجعیت حضرت امام خمینىرحمه الله بعد از رحلت آیت اللّه حكیم است و نیز امضاى شجاعانه دیگر معظم له در اعلامیه بسیار مهم «خلع شاه از سلطنت» است.
بنا به اظهارات یكى از اعضاى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، حضرت آیت اللّه مشكینى یكى از طراحان و پیگیرى كنندگان مسئله بود. (15) در اهمیت این اعلامیه كه از مهمترین اعلامیههاى جامعه مدرسین است همین قدر بس كه از یك سو شاه هنوز در ایران بود و در مسند قدرت قرار داشت (16) و از سوى دیگر، آن روزها مشخص نبود كه چه خواهد شد و مسلم نبود كه انقلاب به پیروزى مىرسد و پیداست كه اگر انقلاب به پیروزى نمىرسید، با افرادى كه به صراحت، خلع شاه از سلطنت را امضا كردند، چه معاملهاى مىشد. (17) البته تنظیم این اعلامیه و امضاى بزرگانى همانند آیت اللّه مشكینى در تحریك مردم به مبارزه و عصبانیت از رژیم، تأثیر به سزایى داشت و حضرت امام هم خرسندى خود را از این كار شجاعانه، ابراز كردند. (18)
با توجه به فعالیتهاى گسترده مبارزاتى و جایگاه حوزوى بالاى آیت اللّه مشكینى، ساواك ایشان را همراه هیجده نفر دیگر از آقایان، به عنوان «وعاظ ناراحت شهرستان قم» معرفى و از آنان به عنوان «روحانیان افراطى طرفدار آیت اللّه خمینى» نام برد و منبر رفتن آنها را به صلاح ندانست و نیز علاوه بر ممنوع المنبر بودن، ممنوع الخروج از كشور هم بودند. (19)
یكى از فعالیتهاى آیت اللّه مشكینى، ارتباطهایى است كه با شهید سید على اندرزگو داشته است. قبول درخواست شهید اندرزگو براى برگزارى درس اخلاق در یكى از مدارس علمیه تهران در سال 1348 شمسى و كمك مالى به ایشان در موارد لازم، هماهنگى با ایشان و ارائه كمكهاى مورد نیاز او در تبعیدگاه كاشمر، از جمله فعالیتهاى آیت اللّه مشكینى است كه در این زمینه در اسناد ساواك به ثبت رسیده است. (20)
حضور فعال در عرصه انقلاب
آیت اللّه مشكینى از جمله شخصیتهاى نادرى بود كه اعتقاد داشت نهضت خونین ایران، تنها به رهبرى امام خمینى به پیروزى خواهد رسید و از اینرو در مقابل هر جریانى كه در صدد تضعیف رهبرى، مرجعیت امام و نهضت مقدس او بود، مىایستاد.
او با تفكر انحرافى عدّهاى در روزهاى بحرانى و اوج انقلاب اسلامى مبنى بر اینكه «شاه بماند و سلطنت كند، نه حكومت» به مخالفت برخاست و با قدرت تمام در مقابل این شعار انحرافى، ایستاد و بر سرنگونى رژیم سلطنتى وخلع سلطنت از شخص شاه در میان مردم تأكید كرد.
فقیه اخلاقى آیت اللّه احمدى میانجى در اینباره مىگوید: «... [یكى از آقایان] به من كه در میانه بودم سفارش كرده بودند تا آقاى مشكینى را كه در زنجان بودند، نسبت به این مسئله قانع كنم و ایشان هم امام را قانع كنند كه عبارت شاه باید برود را حذف كنند. ما نیز با ماشین، نزد آقاى مشكینى رفتیم. آقاى مشكینى گفتند: «... [فلانى كه این مطلب را گفته]، حسن نظر دارند؛ امّا مگر با وجود شاه مىتوان انتخابات را آزاد كرد.» (21)
آیت اللّه مشكینى یكى از روحانیان متحصن در دانشگاه تهران به شمار مىروند كه با همكارى جمعى از روحانیان انقلابى براى ورود حضرت امام، لحظهشمارى مىكردند.
آن جناب، بعد از انقلاب نیز در مقابل توطئهگران براندازى نظام جمهورى اسلامى ایستاد و براى ثبات نظام، از هیچ تلاش و كوششى دریغ نورزید؛ آنگاه كه دولت موقت به بهانههاى مختلف، سعى در نابودى انقلاب اسلامى داشت، در همان ایام آیت اللّه مشكینى در خطبههاى نماز جمعه به آنان هشدار داد و گفت: «دولت موقت و ایادى آن باید به جهت پشتكردن به ملت محاكمه شوند.» (22)
آیت اللّه مشكینى در بلواى حزب خلق مسلمان نیز در منطقه آذربایجان حضور یافت. حضور و رهبرى ایشان در كنار سایر رهبران دلسوز آن دیار، سبب شد آن حركت ضد انقلابى در آذربایجان خاموش شود. همچنین پس از شهادت آیت اللّه مدنى، چند ماهى نیز امامت جمعه شهرستان تبریز را عهدهدار شد و در این مدت، در ساماندهى و انسجام نیروهاى انقلابى كوشید و آنگاه به دستور امام، براى انجام كارهاى ضرورىتر به قم رهسپار شد و فعالیتهاى پرثمرى را در راه حفظ كیان انقلاب اسلامى انجام داد.
مسئولیتها
مسئولیتهایى كه حضرت آیت اللّه مشكینى از اوایل پیروزى انقلاب داشته است عبارتاند از:
1. عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از بدو تشكیل - كه سالیان متمادى دبیرى این تشكیل سیاسى را به عهده داشته است -؛
2. امام جمعه موقت تبریز؛
3. حاكم شرع دادگاههاى خوزستان و ساماندهى اوضاع و ادارات آن استان؛
4. رئیس شوراى بازنگرى قانون اساسى نظام اسلامى با حكم امام؛
5. نماینده مردم آذربایجان در مجلس خبرگان در تدوین قانون اساسى؛
6. نماینده خبرگان رهبرى از تهران؛
7. رئیس مجلس خبرگان در سه دوره متوالى؛
8. امام جمعه محبوب قم با حكم امام و رهبرى؛ (23)
9. مسئول گزینش و اعزام قضات با حكم امام.
خدمات
الف. آثار و تألیفات
حضرت آیت اللّه مشكینى داراى تألیفات و آثار سودمندى در عرصههاى مختلف علوم اسلامى است، كه عبارتاند از: 1. اصطلاح الاصول؛ 2. الفقه المأثور؛ 3. مصطلحات الفقه؛ 4. المبسوط؛ 5. المواعظ العددیه؛ 6. ازدواج در اسلام؛ 7. واجبات و محرمات؛ 8. رساله واجب و حرام؛ 9. دروس فى الاخلاق؛ 10. المصباح المنیر؛ 11. تقلید چیست؟ 12. تحریر المعالم؛ 13. رساله خمس؛ 14. قصار الجمل؛ 15. نهج البلاغه موضوعى؛ 16. تلخیص المكاسب؛ 17. تفسیر روان براى نسل جوان؛ 18. تكامل انسان از نظر قرآن؛ 19. زمین و آنچه در آن است؛ 20. ترجمه قرآن كریم به زبان فارسى؛ 21. الرسایل الجدیده؛ 22. المنافع العامه؛ 23. حاشیه بر عروة الوثقى.
در ضمن، هزاران نوار سخنرانى اخلاقى، سیاسى از آن فقیه بزرگوار به یادگار مانده است كه در صورت پیاده شدن و تدوین، یك مجموعه ارزشمند و نفیس علمى، اخلاقى و سیاسى خواهد شد.
ب. خدمات فرهنگى و اجتماعى
1. تأسیس مدرسه دینى الهادىعلیهالسلام؛ 2. تأسیس داروخانه خیریه الهادىعلیهالسلام؛ 3. تأسیس بیمارستان الهادىعلیهالسلام؛ 4. تأسیس چاپخانه الهادىعلیهالسلام؛ 5. تأسیس مصلاى بزرگ قدس.
در ضمن، وى در تأسیس جامعة الزهراء قم و دانشگاه امام صادقعلیهالسلام تهران نقش مؤثرى داشتند. (24)
ج. خدمات حوزوى
آیت اللّه مشكینى یكى از طلایهداران تغییر در متون درسى حوزوى به شمار مىرود. برخى تألیفات آن بزرگوار همانند: «تلخیص الاصول»، «الرسایل الجدیده» و... نیز فصلبندى كتب فقهى به چند قسمت عبادات و معاملات، سیاسیات، اجتماعیات و... فصل نوینى را در حوزههاى علمیه ایجاد كرده است. كتب ابتكارى، كاربردى و ژرف ایشان، در صورتى كه از سوى برخى بزرگان حوزه مورد عنایت قرار بگیرد، تحول شگرفى در حوزهها پدید خواهد آمد.
آیت اللّه مشكینى از دیدگاه بزرگان
1. رهبر فرزانه انقلاب (مد ظلّه العالی)
رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت اللّه العظمى خامنه اى (مدظلّه) در طى یك پیام تسلیت مىفرماید: «... جایگاه رفیع او در نظام جمهورى اسلامى و ریاست مجلس خبرگان رهبرى از آغاز تشكیل این مجلس كه نشانه حرمت و مكانت او در چشم نخبگان و علماى بزرگ و اساتید مبرّز روحانى كشور است و هرگز نمىتوان در تواضع و فروتنى او یا در زندگى زاهدانه و دامن پاك او كمترین خدشهاى وارد آورد. او جامع علم و عمل، جهاد و زهد و تشخیص و سلوك صائب و مستقیم و بدون انحراف بود.»
2. حضرت آیت اللّه العظمى مكارم شیرازى (مد ظلّه العالی)
«آیت اللّه مشكینى، عالمى وارسته و مجاهدى مبارز، سالها یك نهاد حوزوى، یعنى جامعه مدرسین و یكى از مهمترین اركان نظام جمهورى اسلامى، یعنى مجلس خبرگان را آبرومندانه اداره كرد و هرگز ازمسیر اصلى انقلاب، گامى فراتر ننهاد.
درسهاى اخلاق و خطبههاى اجتماعى و سیاسى او در نماز جمعه، بسیار آموزنده و بیدارگر بود.»
3. حضرت آیت اللّه العظمى صافى گلپایگانى (مد ظلّه العالی)
«حضرت آیت اللّه مشكینى از اساطین حوزه، اساتید با سابقه و صاحب مواضع شریفه و مساعى جمیله در امر به معروف و نهى از منكر و تهذیب اخلاق بودند.»
4. آیت اللّه هاشمى رفسنجانى، رئیس مجلس خبرگان رهبرى
«حضرت آیت اللّه مشكینى، شخصیتى جامع، ستودنى و كمنظیر بود. ما طلبهها نیم قرن بود كه از انفاس قدسى ایشان بهرهمند بودیم. در شروع و پایان جلسات خبرگان رهبرى ما را به یاد خدا مىانداخت و از جمله شخصیتهایى بود كه در انقلاب بدون هیاهو انجام وظیفه مىكرد.» (25)
حضور در جبهههاى نور
آیت اللّه مشكینى از جمله چهرههاى ارزشمند و پرفایدهاى بود كه در طول هشت سال دفاع مقدس بارها به جبههها و در میان رزمندگان اسلام رفت و با ایراد خطابههاى اخلاقى به تقویت روحیه رزمندگان و تشویق و ترغیب آنان در دفاع از حریم اسلام و مملكت اسلامى مىپرداخت.
او علاوه بر حضور در جبهههاى حق علیه باطل، به استانهاى مختلف مسافرت و در جمع گرم و پرشور مردم با ایراد سخنان آتشین و مؤثر، آنان را به استقامت، بردبارى و دفاع از كیان اسلام و جمهورى اسلامى دعوت مىكرد. آن جناب، در بعضى از مراسم اعزام نیروهاى شهرها و استانهاى كشور حضور مىیافت و با وجود گرم خود مایه تقویت روحیه رزمندگان مىشد. همچنین در كمكهاى مادى و معنوى به جبهههاى حق علیه باطل، از شخصیتهاى تأثیرگذار بود و نیز در تشییع پیكرهاى پاك شهدا حضور مىیافت و خود را در غم و اندوه خانوادههاى داغدار سهیم مىساخت.
غروب غمانگیز
حضرت آیت اللّه مشكینى پس از 86 سال مجاهدت و مبارزه در راه اسلام و احیاى آثار ارزشمند اهل بیتعلیهمالسلام، سرانجام بعد از سپرى كردن یك دوره كوتاه مدت بیمارى در بیمارستان بقیت اللّهعلیهالسلام تهران، در روز هشتم مرداد ماه سال 1386 شمسى، دار فانى را وداع گفت و روح پاكش به ملكوت اعلا پركشید. به دنبال رحلت آن بزرگوار، موجى از غم و اندوه سراسر كشور اسلامى ایران را فرا گرفت و پیامهاى مهمى از سوى مقام معظم رهبرى (مدظلّه العالى)، مراجع عالیقدر تقلید، سران قواى سهگانه و سایر ارگانها و سازمانها صادر شد. پیكر پاكش در روز چهارشنبه 10 مرداد در دانشگاه تهران، تشییع و آنگاه به قم منتقل شده، سپس، پنجشنبه 11 مرداد ماه از مسجد امام حسن عسكرىعلیهالسلام با شكوه خاصى، تشییع و پس از نماز حضرت آیت اللّه العظمى مكارم شیرازى در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومهعلیهاالسلام به خاك سپرده شد. عاش سعیداً و مات حمیداً. (26)
پینوشـــــــــتها:
1) برگرفته از پیام تسلیت مقام معظم رهبرى (مدظلّه العالى) به مناسبت رحلت حضرت آیت اللّه مشكینىرحمه الله، افق حوزه، 17 مرداد 1386.
2) پاسدار اسلام، مهدى مشایخى، بىجا، بىنا، ص 86، و گلشن ابرار، جمعى از محققان مركز علمى كاربردى پژوهشكده باقر العلوم، ج 5.
3) همان، ص 88.
4) همان، ص 88 و 89.
5) برگرفته از زندگینامه خود نوشت حضرت آیت اللّه مشكینى، افق حوزه، 17 مرداد 1386.
6) شرح حال اساتید فرزانه حضرت آیت اللّه مشكینى در «مجموعه گلشن ابرار» جمعى از مؤلفان پژوهشكده علمى، كاربردى باقر العلومعلیهالسلام به تفصیل آمده است.
7) آثار الحجه، محمّد شریف رازى، مؤسسه دار الكتاب، قم، 1332، ج 2، ص 171.
8) مخصوصاً تجلیل ایشان در آستانه محرم و رمضان هر سال از مبلّغان اعزامى كه مایه دلگرمى و قوّت قلب مبلّغان و طلاب جوان بود، هیچگاه از یادها محو نخواهد شد.
9) گلشن ابرار، جمعى از مؤلفان پژوهشكده علمى - كاربردى، چاپ اوّل، نور السجاد قم، زمستان 1384، ج 5، ص 578.
10) اسناد انقلاب اسلامى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1374، ج 3، ص 238.
11) زندگى خودنوشت حضرت آیت اللّه مشكینى، افق حوزه، 17 مرداد 1386.
12) همان و خبرگان ملت، دفتر اوّل، تهیه و تنظیم و ناشر: دبیرخانه مجلس خبرگان رهبرى، قم، زمستان 1379، ص 354 و 355.
13) همان، گلشن ابرار، ج 5، ص 579.
14) اسناد انقلاب اسلامى، ج 3، ص 106، 110، 130، 163، 164، 168، 170، 172، 173، 188، 222، 229، 239، 251، 268، 272، 292، 299، 305، 322، 331، 405، 420، 427، 434، 444، 449، 452، 462، 473، 476، 478، 479، 481، 491، 498، 505، 507، 520، 522 و....
15) خاطرات آیت اللّه طاهرى خرمآبادى، ج 2، ص 252 و 253 و خاطرات آیت اللّه محمّد یزدى، ص 265.
16) خاطرات آیت اللّه طاهرى خرمآبادى، ج 2، ص 252.
17) پیام انقلاب، ش 90، مصاحبه با آیت اللّه فاضل موحدى لنكرانى، قسمت اوّل، ص 31.
18) خاطرات آیت اللّه محمّد یزدى، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج اوّل، ص 566، فعالیتها (1357 - 1341) چاپ مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1385، ص 266.
19) جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تاكنون، ج 1، ص 400.
20) جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تاكنون، ج 1، ص 400، به نقل از: حماسه شهید اندرزگو، ص 75.
21) خاطرات آیت اللّه احمدى میانجى، عبد الرحیم اباذرى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 78، ص 275.
22) گلشن ابرار، ج 5، ص 580.
23) بنابه گفته حضرت آیت اللّه امینى در خطبههاى نماز جمعه (19/5/1386) 300 خطبه نماز جمعه از مرحوم آیت اللّه مشكینى به یادگار مانده است كه در صورت تدوین، براى عموم فضلا، طلاب و علاقمندان قابل استفاده خواهد بود.
24) خاطرات آیت اللّه مهدوى كنى، تدوین دكتر غلامرضا خواجه سروى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1385، ص 395 - 399.
25) تمامى سخنان بزرگان فوق از مجله افق حوزه، 17 مرداد 1386، استخراج شده است.
26) شرح حال آیت اللّه مشكینى و فعالیتهاى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى وى در منابع ذیل آمده است:
- مجموعه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تاكنون، 8 جلدى، زیر نظر سید محسن صالح، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1385.
- گلشن ابرار، ج 5، تهیه و تدوین جمعى از مؤلفان پژوهشكده علمى - كاربردى باقر العلومعلیهالسلام، نور السجاد، قم، 84.
- خبرگان ملت، شرح حال نمایندگان مجلس خبرگان رهبرى، دفتر اوّل، تهیه و تنظیم و ناشر: دبیرخانه مجلس خبرگان رهبرى، قم، 1379.
- نهضت روحانیون ایران، على دوانى [10 جلدى]، ج 3 و 4، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1377.
- اسناد انقلاب اسلامى [5 جلدى]، ج 3، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1374.
- هفته نامه افق حوزه، [هفتهنامه خبرى حوزههاى علمیه]، سال 6، ش 158، 17 مرداد 1386.
- آثار الحجه یا اوّلین دائرة المعارف حوزه علمیه قم، محمّد شریف رازى، [3 جلدى]، دار الكتاب، قم، 1332.
- نهضت امام خمینى [2 جلد]، سید حمید روحانى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1376.
مرجع مبارز آیة الله العظمى فاضل لنكرانی (ره)
تولّد
والد ارجمند آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانىرحمه الله (1) از عالمان بافضیلت و از شاگردان برجسته مؤسس حوزه علمیه قم، آیة اللّه العظمى حائرى یزدى، و از اصحاب و یاران مورد وثوق مرجع والامقام آیةاللّه العظمى بروجردى به شمار مىآمدند. ایشان اصالتاً اهل اركوان لنكران - كه از شهرهاى قدیمى آذربایجان است - بودند كه بعد از سركار آمدن كمونیستها در روسیه، به ایران مهاجرت كردند و بعد از چند سال توقف و تحصیل در اردبیل، زنجان، مشهد و تهران همزمان با تأسیس حوزه علمیه توسط حاج شیخ عبد الكریم حائرى به قم آمدند و در این شهر ماندگار شدند و از محضر فرزانگان علمى همانند: آیات عظام حائرى یزدى، بروجردى، خوانسارى، حجت و... كسب علم و معرفت نمودند و خود نیز از مدرسان و عالمان نامدار گردیدند. ایشان با بیت آیة اللّه سید عباس مبرقعى قمى - از عالمان جلیل القدر و از سادات ریشهدار و اصیل قم - وصلت نمودند. در سال 1310 شمسى مطابق با سال 1350 قمرى بیت با فضیلت این عالم فاضل با قدوم مبارك مولودى منوّر گردید كه بعدها به نام حضرت آیة اللّه العظمى حاج شیخ محمّد فاضل لنكرانىرحمه الله شهرت جهانى یافت.
شوق دانش اندوزى
آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانى با استعداد و نبوغ فوق العاده خود، تحصیلات كلاسیك را تا مقطع ششم ابتدایى با موفقیت تمام به پایان رسانید و با عشق و علاقه زاید الوصفى براى كسب علوم دینى وارد حوزه مباركه قم گردید. و دروس مقدمات و سطوح حوزه علمیه را به مدت 6 سال با موفقیت به پایان رساند، آنگاه بعد از اتمام دوره سطح و در سن 19 سالگى به درس مجتهد پرور مرجع والامقام شیعه آیة اللّه العظمى بروجردى وارد شد و به سبب كمى سن و فهم زیاد و جدّیت در تحصیل، مورد توجه اساتید و فضلاى حوزه قرار گرفت.
این محصل حوزه علاوه بر تحصیل و فراگیرى دروس اساتید فرزانه، مطالب عمیق خارج فقه و اصول استدلالى را به عربى مىنوشت كه نشاندهنده نبوغ و استعداد درخشان وى بود.
اساتید نامدار
آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانى از دانش بیكران اساتید و مراجع بزرگ تقلید وقت حوزه علمیه قم بهرهمند گردیدند كه اسامى اساتید فرزانه ایشان عبارتاند از:
1. پدر بزرگوارش، مرحوم آیة اللّه حاج شیخ فاضل لنكرانى (متوفى 1392 ق)؛
2. مرحوم آیة اللّه حاج شیخ محمّد صدوقى یزدى (متوفى 1360 ش)؛
3. مرحوم آیة اللّه سید محمدباقر سلطانى طباطبایى (متوفى 1416 ق)؛
4. مرحوم آیة اللّه شیخ عبدالجواد سدهى اصفهانى (متوفى 1407 ق)؛
5. مرحوم آیة اللّه شیخ مرتضى حائرى یزدى (متوفى 1406 ق)؛
6. مرحوم آیة اللّه سید محمّد محقق داماد (متوفى 1388 ق)؛
7. مرحوم آیة اللّه العظمى سید شهاب الدین مرعشى نجفى (متوفى 1411 ق)؛
8. آیة اللّه العظمى امام خمینىرحمه الله (متوفى 1409 ق)؛
9. آیة اللّه العظمى بروجردىرحمه الله (متوفى 1380 ق)؛
10. علامه سید محمدحسین طباطبایىرحمه الله (متوفى 1402 قمرى). (2)
آشنایى با امام خمینىقدس سره
آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانىرحمه الله از شاگردان مبرّز و نامدار مكتب علمى و سیاسى حضرت امام راحل بودند. ایشان، جامعیت علمى و عملى استاد بزرگوارش و نحوه آشنایى با معظم له را چنین بیان مىدارد:
«امام بزرگوار، در مقام علمى یك فرد جامع به تمام معنا بود. فقیه كامل، اصولى متبحّر، فیلسوف بىنظیر، عارف به تمام معنى الكلمه، متخصص در علم اخلاق و تربیتهاى عملى و اخلاقى و همینطور جهات دیگر.
ما از دو طریق با حضرت امام ارتباط و آشنایى داشتیم: نخست از همان دوران كودكى؛ چون بنده با شهید بزرگوار حضرت آیة اللّه حاج آقا مصطفى همدرس بودم و پدرم با حضرت امامقدس سره رفاقت بسیار صمیمى داشتند و به علت همین رفاقت و ارتباطى كه پدرم با حضرت ایشان داشتند، معظم له مكرّر به منزل ما تشریف مىآوردند و متقابلاً پدرم به منزل ایشان مىرفتند. من از دوران طفولیت تشخیص داده بودم كه حضرت امام با سایر دوستان پدرم تفاوت خاصى دارند؛ چون كه در ایشان جاذبه مخصوصى وجود داشت كه ما را جذب مىكرد و با دیده احترام فوق العاده به ایشان مىنگریستم. ثانیاً، كم كم دوران دبستان را پشت سر گذاشتم [و] با شادروان حاج آقا مصطفى وارد حوزه شدیم. به واسطه درس و بحثى كه با یكدیگر داشتیم، ارتباط ما با امام خیلى نزدیك بود. ارتباط ما با امام خمینى مثل ارتباط اعضاى یك خانواده بود و یك نوع عواطف خاصّى نسبت به من حكمفرما بود و متقابلاً من نسبت به ایشان. حتى یادم هست در مورد جریانى كه من خدمت امام رسیدم، امام بزرگوار به من فرمود: فلانى! من تو را به منزله مصطفى مىدانم. رفتارى كه با مصطفى داشتم، با تو دارم و تعبیر ایشان این بود كه من تو را از كوچكى بزرگ كردهام و همینطور هم بود.» (3)
در مكتب علمى امامرحمه الله
آیة اللّه العظمى فاضل به مدت 9 سال در درس پرفایده خارج فقه و اصول حضرت امام راحل شركت جسته و تقریرات آن را به رشته تحریر در آورده است. معظم له درباره چگونگى حضور در درس امام راحلرحمه الله چنین بیان مىدارد: «از آنجایى كه حضرت آیة اللّه بروجردى در هفت و هشت سال پایانى عمرشان تنها به گفتن یك درس در روز اكتفا مىكرد و یك درس هم در روز براى طلبه كافى نبود، از اینرو شنیدم حضرت امامرحمه الله تدریس اصول را آغاز كرده [است.] بدون هیچ سابقهاى از درس ایشان، از طرز بیان و كیفیت القاى مطالب ایشان، در درس معظم له شركت كردم و پس از چند روز احساس كردم كه گم شدهاى را كه مدتها به دنبال آن بودم، پیدا كردهام. امام با بیان جالب و فكر صائب خود، بدون هیچگونه اعوجاج و هیچگونه انحرافى از ا صل مطلب، آن هم با تسلّط كافى كه در فنون مختلف مخصوصاً در فلسفه، عرفان و مسائل دیگر داشت و با توجه به وجود ارتباط كامل میان بعضى از مسائل اصول و فلسفه، مطلب را طورى القا مىفرمود كه چون آفتاب براى انسان روشن مىشد. بنده حدود نه سال افتخار حضور در درسهاى خارج فقه و اصول حضرت امام را داشتم. در آن دوران هر روز دو نوبت در درس ایشان شركت كردم و شبها آنها را به صورت تقریر نوشته و ضبط مىكردم.» (4)
امتداد وجودى امام خمینىرحمه الله
اینكه امام خمینىرحمه الله توانست محبوب دلهاى تودههاى مختلف مردم شود و جهان را تحت تأثیر قرار دهد و به اسلام حیات تازهاى ببخشد و ملت ایران را از استبداد و استعمار برهاند و ملت آزادى خواه جهان را با راه و رسم مبارزه آشنا كند، آرامش را از سران قدرتهاى شیطانى جهان دور سازد و جهان را سقف بشكافد و طرحى نو دراندازد، به این دلیل بود كه از پنج ویژگى (علم، معنویت، جهانشناسى، مردمى بودن و جهاد) برخوردار بود. پرورش مرجع با همین ویژگیهاى پنج گانه نیز از كارهاى بزرگ امام خمینىرحمه الله در كنار سایر كارهاى بزرگ و جاویدان ایشان بود كه نمونه بارز چنین مرجعى، مرحوم آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانىرحمه الله است. (5)
حضور و نقش آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانىرحمه الله در همراهى و همفكرى با امام خمینىرحمه الله از دهه 40 در حوزه علمیه قم تا پایان حیات آن بزرگمرد و نیز بعد از رحلت امام در صحنههاى گوناگون جدّى و پررنگ بوده است كه در ادامه فقط به شمّهاى كوتاه و فهرستوار از این همراهى و همفكرى در ا متداد خط فكرى، علمى و فقهى امام راحلرحمه الله اشاره مىكنیم:
1. دفاع از حریم علمى امام
در ابتداى نهضت اسلامى، مخالفان امام براى ناچیز جلوه دادن شخصیت علمى ایشان، به هر وسیلهاى چنگ مىزدند. آیة اللّه العظمى فاضل براى دفاع از حریم مقدس علمى و معنوى امام، به مقابله با تبلیغات زهرآگین مخالفان پرداخت و در حالى كه در تبعید در شهر یزد به سر مىبرد، به شرح كتاب ارزشمند «تحریر الوسیله» اقدام نمود كه چهار جلد آن در همان زمان تبعید به اتمام رسید و بعد از تبعید نیز با قدرت و قوّت و علاقه زاید الوصفى این كار را تداوم بخشید كه به نام «تفصیل الشریعه» تاكنون 25 جلد آن به چاپ رسیده و پنج جلد آن نیز آماده طبع گردیده است. شرح تحریر الوسیله توسط معظم له، در حقیقت پاسخ كوبنده و محكمى به یاوهسرایان در راستاى دفاع از شخصیت علمى پیر و مراد خود به شمار مىرود.
آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانى در طول دوران چهل ساله تدریس، همواره از نظرات و آراى فقهى و اصولى استادش امام راحل بهرهمند بوده و نیز آن را در جلسات تدریس مطرح مىنموده است.
آیة اللّه نور مفیدى، امام جمعه گرگان و نماینده ولى فقیه در استان گلستان، در اینباره مىگوید: «اساساً آیة اللّه فاضل معتقدند حضرت امام از نظر علمى در حوزهها مظلوم واقع شدهاند و چهره مبارزاتى امام، جنبه علمى ایشان را تحت الشعاع قرار داده است و ایشان شاید براى مطرح كردن مبانى امام، تحریر الوسیله را شرح كردند و حضرت امام هم به این شرح عنایت داشتند؛ چون زمانى كه حضرت امام از تبعید بازگشتند و به قم آمدند، از آیة اللّه فاضل براى جلسه استفتائات دعوت كردند. ایشان به امام عرض كردند: اگر به آنجا بیایم، از كار اصلىام كه شرح تحریر الوسیله است بازمىمانم. امام فرمودند: شما همان كار را انجام دهید. معلوم مىشود امام این شرح را دیدهاند و روى آن عنایت داشتهاند.» (6)
2. همگام با امام
از زمانى كه حضرت امام خمینىرحمه الله مبارزات سیاسى خود را علیه حكومت طاغوتى پهلوى آغاز كردند، حضرت آیة اللّه فاضل لنكرانى به عنوان یكى از مدرّسین برجسته حوزه و یكى از یاران و همراهان امام، قدم به قدم در صف مجاهدان و حامیان انقلاب اسلامى فعالیت داشتند. اعتماد عمیق و ارادت خالصانه ایشان به امام سبب شد تا از همان آغاز تحصیل، هیچ شك و تردیدى در حقانیت بینش و مطالب وى نداشته باشد و به همین دلیل، از فعّالترین عالمان مبارز به شمار مىروند. وى از پایهگذاران و اعضاى فعّال جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به شمار مىآمدند كه اعلامیههاى بسیارى را صادر و یا امضا نمودند (7) و نیز به جرم حمایت از نهضت امام، به زندان و تبعید به بندر لنگه محكوم گردیدند و بعد از چهار ماه اقامت، به یزد منتقل شدند و به مدت دو سال و نیم در آنجا به سر بردند. (8)
امضاى معظم له در طول نهضت اسلامى در زیر بیش از پنجاه اعلامیه و بیانیه گوناگون كه از سوى علما و مدرسین صادر شد، مشاهده مىشود. معظم له با نقل خاطرهاى درباره كثرت اعلامیههایى كه از سوى وى صادر و یا امضا مىشد، فرمودهاند: «اعلامیههاى بسیارى داده مىشد كه در اكثر آنها امضاى من وجود داشت؛ به طورى كه وقتى سازمان امنیت ما را بازداشت كرد، یكى از مهمترین سؤالات ایشان این بود كه شما در متجاوز از پنجاه اعلامیه امضا دارید. من در جواب گفتم: همه این امضاها از خود من است. یك وقت فكر نكنید كه از امضاى من در پاى این اعلامیهها تقلید شده است. این جواب، مأمور امنیتى را بسیار تكان داده بود؛ زیرا او فكر مىكرد كه من به دست و پا افتاده، اظهار بىاطلاعى از این امضاها و ساختگى بودن آنها را خواهم كرد؛ لذا گفت: مسئله بدتر شد. حالا چرا امضا كردید؟ گفتم خوب، حالا شما مىخواهید براساس منطق با من حرف بزنید یا بر مبناى زور مىخواهید نظرتان را تحمیل كنید؟ كمى فكر كرد و گفت: ما براساس منطق مىخواهیم با شما حرف بزنیم. گفتم: در صورتى كه حاضر باشید حرف منطقى را بپذیرید، مسئله ما چنین است: آقایى به نام آیة اللّه خمینى پیدا شده كه مطالبى را بیان كرده است. اكنون درباره ایشان و مطالبش دو نظر وجود دارد: یكى نظر شما است كه او را تحریك شده و از عوامل سیاست خارجى و بازیچه دست اروپا و آمریكا و... مىدانید و نظر دوم نظر ما است. ما با توجّه به اینكه طلبه هستیم و درس خواندهایم و حدّاقل به عقیده خودمان چیزى مىفهمیم و چنین نیست كه هر كس هر ادعایى كرد، فوراً زیر بارش برویم، این مرد را شخصیتى الهى شناخته و تحرك او را جز احساس مسئولیت شرعى چیزى نمىدانیم. به عقیده ما به اندازه سرسوزنى سیاست در كار او دخالت ندارد. هر چه مىگوید و مىنویسد و حتى مبارزه او همه براى خدا و اقدام به انجام مسئولیتهاى دینى خود مىباشد. ما طلاب اصولاً تابع دلیل هستیم. اگر شما مدرك قانعكننده براى اثبات نظر خود توانستید ارائه بدهید، من همینجا عقیده شما را مىپذیرم.» (9)
3. خلع شاه از سلطنت
با مراجعه به كتابهاى اسناد انقلاباسلامى، اعلامیههاى زیادى را از علما و بزرگان مىیابیم كه امضاى آیة اللّه فاضل نیز در بین آنها وجود دارد. مهمترین آنها بیانیه شدید اللحن جمعى از مدرسین حوزه علمیه قم قبل از انقلاب اسلامى درباره خلع محمّدرضا پهلوى از سلطنت است كه فقط به تأیید 12 نفر از مدرسین حوزه علمیه قم رسیده است و نام و امضاى آیة اللّه فاضل نیز در ذیل آن اعلامیه به چشم مىخورد. موضوع اعلامیه مذكور، بسیار حساس، خطرناك و بهگونهاى بود كه تنها انقلابیون واقعى و یاوران شجاع امام خمینى، جسارت امضاى آن را داشتند؛ چه اینكه بسیارى از اعلامیهها، از دیدگاه رژیم پهلوى جرمى نابخشودنى و مستوجب قتل بود. شاید ترس از همین عواقب خطرناك موجب گردید تا امضاى افراد معدودى از علما و مدرسین در ذیل اعلامیه خلع شاه از سلطنت و حكومت قرار گیرد. (10)
4. مرجعیت امام
سردمداران رژیم پهلوى، براى جلوگیرى از رشد فزاینده انقلاب اسلامى، همواره مىكوشیدند تا مسئله مرجعیت امام خمینىقدس سره را خدشهدار جلوه دهند و از آن طریق، در اذهان عمومى نسبت به صلاحیت علمى، سیاسى و مذهبى معظم له خللى وارد كنند؛ از اینرو، جمعى از مدرسین حوزه علمیه قم (11)، از جمله آیة اللّه فاضل در خنثى كردن این توطئه حكومت و تثبیت مرجعیت امام خمینىرحمه الله فعّالیت مىكردند.
با رحلت آیة اللّه حكیم، بار دیگر موضوع مرجعیت مطرح شد. اغلب بزرگان حوزه، بعد از رحلت آیة اللّه حكیم گردهمایى تشكیل دادند تا درباره مرجعیت تصمیم بگیرند. حضرت آیة اللّه فاضل در اینباره فرمودهاند: «در آن روزها در نتیجه كشتارها، تبعیدها و سرانجام خفقان كشندهاى كه در مملكت حكمفرما بود، براى مدّتى سر و صدا كاستى یافت و رژیم از این وضع، چنین برداشت كرده بود كه مسئله آیة اللّه خمینى دیگر تمام شده؛ امّا زمانى كه آیة اللّه حكیم درگذشت، دوستان ما درباره مسئله مرجعیت پس از ایشان، جلسهاى تشكیل دادند. با اینكه شرایط نسبت به آیة اللّه خمینى و طرفدارانش خیلى سخت و ناجور بود، تصمیم گرفتند بهطور علنى مرجعیت بلامنازع آیة اللّه خمینى را طى اعلامیهاى به اطلاع مردم برسانند. اعلامیه آماده شد و دوازده نفر (12) آنرا امضا كردند كه از آن جمله خودم بودم... كه به نظر من همین مسئله، خود كوبندهترین مسئله، براى رژیم بود.» (13)
تدریس شكوهمند
آیة اللّه العظمى فاضل از همان اوان تحصیل، به تدریس سطوح مختلف علوم دینى پرداخت كه تدریس سطوح عالیه و نیز خارج فقه و اصول ایشان، یكى از پرجمعیتترین جلسات درسى حوزه علمیه قم به شمار مىآمد. فرزند برومند آن مرجع فقید در اینباره مىگوید: «ایشان از همان اوایل طلبگى مقید بودند كه در كنار تحصیل، تدریس هم داشته باشند. ایشان مىفرمودند: در درس ارث شرح لمعه كه حدود یكصد نفر شركت مىكردند، یك روز دقت كردم و مشاهده كردم كه تمامى شاگردانم سنّشان از من بیشتر است. حدود پنج دوره مكاسب را درس گفتند و شش دوره هم كفایة الاصول را تدریس كردند و الآن بیش از سى سال است كه به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارند كه در مجموع بیش از پنجاه و پنج سال است كه به امر تدریس در سطوح مختلف اشتغال مىورزند.» (14) و امروز جاى بسى مباهات است كه اغلب دانشآموختگان مكتب علمى معظم له در مشاغل مختلف مشغول خدمت به نظام اسلامى هستند.
فعالیتهاى علمى
آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانى نگارش، تحقیق، پژوهش و تألیف كتب ارزنده علمى و اسلامى را نیز از همان سالهاى جوانى آغاز كردند كه تا پایان حیات بابركتشان تداوم داشت. اسامى برخى از آثار علمى معظم له بدین شرح است: 1. نهایة التقریر (3 جلد)؛ 2. تفصیل الشریعه (30 جلد)؛ 3. حاشیه بر عروة الوثقى؛ 4. حاشیه بر كتاب الطهارة «مصباح الفقیه» محقق همدانى؛ 5. شرح الاجتهاد والتقلید؛ 6. كتاب الصوم؛ 7. كتاب القضا؛ 8. الاحكام الواضحة؛ 9. المسائل المستحدثه؛ 10. القواعد الفقهیه؛ 11. احكام الحج؛ 12. معتمد الاصول (2 جلد)؛ 13. تبیان الاصول (4 جلد)؛ 14. تفسیر حمد؛ 15. آیین كشوردارى از دیدگاه امام علىعلیهالسلام؛ 16. عصمت انبیا؛ 17. رساله توضیح المسائل؛ 18. مناسك حج؛ 19. اهل البیت یا چهرههاى درخشان در آیه تطهیر؛ 20. ائمه اطهارعلیهمالسلام، پاسداران وحى. كه این دو اثر اخیر را با همكارى آیة اللّه شهاب الدین اشراقى، داماد امام راحل نوشتهاند.
تأسیس مراكز فقهى
آیة اللّه فاضل لنكرانى در جهت ترویج و اعتلاى مكتب تشیع و گسترش حوزه فقه و فقاهت و تربیت فقیهان متعهد و آگاه به مقتضیات زمان و پاسخ مسائل جدید و شبهات روز، به تأسیس مركز بزرگ آموزشى، پژوهشى، فقهى ائمه اطهارعلیهمالسلام در قم اقدام نمودند كه در سال 1376 شمسى افتتاح شد و هم اكنون یكى از فعالترین مراكز پژوهشى فقهى حوزه علمیه قم مىباشد و شعباتى هم در مشهد، كابل، سوریه و مالزى دارد. جذب و آموزش و ساماندهى مبلغین، پاسخگویى به شبهات علیه اسلام و تشیع توسط مبلّغان اعزامى این مركز، اعزام مبلّغان به مناطق محروم و آسیبپذیر به مناسبتهاى مختلف بهطور مستمر، ایجاد ارتباط نزدیك با علماى مناطق حساس كشور به منظور تحكیم وحدت میان شیعه و سنّى، تشكیل كانونهاى بحث و مناظره با علما و دانشمندان سایر مذاهب و ادیان، تجهیز كتابخانههاى مناطق محروم و اهداى كتب مورد نیاز، بخشى از فعالیتهاى این مركز فقهى مىباشد. (15)
غربت قرآن
دورى از قرآن كریم، رنجى بود كه در سالهاى قبل از انقلاب اسلامى ناخودآگاه بر حوزههاى علمیه تحمیل شده بود؛ ولى براى اهل حوزه چندان محسوس و ملموس نبود. این حلقه مفقوده را فقط معدودى از علما احساس مىكردند و از میان همانها نیز كمتر كسى از این رنج سخن مىگفت و یا براى برطرف كردن آن، گامى برمىداشت. آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانى هر دو ویژگى را داشتند. اولاً، از بىتوجّهى به علوم قرآنى در حوزههاى علمیه به شدّت گلایهمند بودند و ثانیاً، خود براى رفع این كمبود اقدام كردند. معظم له، به دنبال تقاضاى عدّهاى از شاگردان خود در سال 1348 ش، درس تفسیر قرآن را شروع كردند كه مورد استقبال فضلاى حوزه علمیه قم قرار گرفت. به تدریج تدریس تفسیر و علوم قرآنى رواج یافت و بعد از پیروزى انقلاب اسلامى با پیدایش مدارس برنامهدار و تخصصى شدن، علوم قرآن و تفسیر قرآن كریم از غربت خارج گردیده و جایگاه خاصى پیدا كرده است. (16)
دفاع از نظریه ولایت فقیه
آیة اللّه فاضل لنكرانى همواره از مدافعان سرسخت ولایت فقیه بودند و در این راه، علاوه بر مباحث نظرى، گاهى هم از استادانشان نقل قول مىكردند و از جمله درباره آیة اللّه بروجردى كه بحث ولایت فقیه را بهطور مستقل نقل نكرده بود، معتقد بودند كه وى همانند امام، نظرش بر ولایت مطلقه فقیه بود و به عنوان مؤید این سخن فرمودهاند: «شاهدم این است كه ایشان به هنگام تأسیس مسجد اعظم، ناچار شدند حیاطى را كه وضوخانه آستانه و در كنار آن بقعههایى بود و در این بقعهها قبر وجود داشت، خراب كنند و جزء صحن مسجد اعظم قرار دهند. ایشان وضوخانه و بقعه را خراب كردند و جزء مسجد اعظم قرار دادند. كسى به ایشان اعتراض مىكند كه حیاط مربوط به آستانه است و بقعهها مربوط به دیگران. شما به چه مجوّزى آنها را تصرّف كردید؟ ایشان لبخندى مىزنند و مىفرمایند: معلوم مىشود این آقا هنوز ولایت فقیه برایش جا نیفتاده است. (17)
دفاع شجاعانه از فتواى امام
حكم تاریخى حضرت امامرحمه الله درباره ارتداد سلمان رشدى، نویسنده كتاب آیات شیطانى، و واجب القتل بودن وى، از حمایتهاى عموم فقهاى شیعه برخوردار بود. بعد از رحلت امام، دنیاى كفر به كمك ایادى داخلى در صدد لغو فتواى تاریخى امام راحلرحمه الله برآمده؛ در نتیجه اظهار نظرات و موضعگیریهاى مختلفى پیرامون این موضوع در محافل و رسانهها صورت مىپذیرفت. آیة اللّه فاضل لنكرانى در مقابل این تهاجمات سنگین دنیاى كفر ایستاد و شجاعانه حكم تاریخى امام راحل را اینگونه تنفیذ فرمودند: «به دنبال انتشار برخى از اخبار، مطلع شدم كه دنیاى كفر خصوصاً دولت انگلیس، توهّم لغو فتواى الهى - تاریخى امام راحلرحمه الله نسبت به قتل سلمان رشدى مرتد را نموده است. لازم دیدم در این رابطه اعلام نمایم كه این فتوا، بر عموم قابل نقض و یا تغییر نیست و اكنون نیز بر همه مسلمانان جهان اجراى آن واجب است و چنانچه دولت محترم جمهورى اسلامى تصمیم بر مباشرت در اقدام براجراى این فتوى را نداشته باشد، لیكن باید در ردیف اوّلین حامیان این فتوى باشد و بدانند حوزههاى علمیه و ملت انقلابى ایران كه صددرصد در رابطه با نظام و امام قلبشان مىتپد، هرگز اجازه نخواهند داد این فتوا دستخوش سیاستهاى خارجى روزمرّه گردد و نیز بدانند كتاب سلمان رشدى در واقع كتاب دولت انگلیس است.» (18)
انتشار این اعلامیه، شیطنتهاى داخلى را خنثى ساخته، دولت انگلیس را مجبور به عقبنشینى از مواضع خود نمود.
ویژگیهاى اخلاقى
1. سادهزیستى
زندگى آن مرحوم یك زندگى معمولى و مطابق با سطح زندگى عموم مردم عادى بود. ایشان همواره سعى كردند كه یك زندگى ساده و در سطح طلبهها داشته باشند. فرزند برومند آن مرجع فقید مىگوید: «زندگى ایشان در سطح بسیار بسیار سادهاى بود؛ بهگونهاى كه حتى منزل شخصى نداشت و منزل سادهاى كه در آن زندگى مىكرد، خانهاى بود كه جدّ مادرى ما براى مادرمان تهیه كرد. به یاد دارم كه در همین دوران مرجعیت، یك آقایى آمد و خواهش كرد كه با پول حلال خودش كه سهم امام هم نبود، یك خانه مناسبى براى آقا تهیه كند تا با این حال مریض در آن كمى راحت باشد؛ اما ایشان فرمودند: شما مگر نمىخواهید با این كار مرا خوشحال كنید؟ شما اجازه بده من این پول را براى شهریه طلبهها مصرف كنم و همین منزل كافى است. و همین كار را هم كرد و آن پول را مصرف شهریه طلبهها نمود. (19)
2. دلسوزى براى مردم
مدیر مسئول روزنامه جمهورى اسلامى مىگوید: «روز چهارشنبه، 19 اردیبهشت 86، براى عیادت حضرت آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانى به بیمارستان دى رفتم. لحظاتى با ایشان خلوت كردم و ضمن احوالپرسى، به اظهار نگرانى ایشان از وضع معیشت مردم گوش فرادادم. روزهاى آخر زندگى را سپرى مىكردند و بنیه درستى نداشتند؛ اما با تمام وجود از مشكلات مردم مىگفتند و این جمله را كه دو سه بار تكرار كردند، هنوز در ذهن دارم كه: فشار گرانیها بر مردم بسیار زیاد است و من به قدرى نگران زندگى مردم هستم كه خوابم نمىبرد.» (20)
3. تجلیل از ایام فاطمیه
آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانى، به خاطر عشق و ارادت زاید الوصفشان به خاندان عصمت و طهارتعلیهمالسلام، به عنوان یك مرجع ولایى به شمار مىآمدند و بیش از 50 سال در ایام و مناسبتهاى مختلف در منزل مراسم روضهخوانى دایر مىنمودند. ایشان در جهت تجلیل شایسته و ادا شدن حق عظیم بانوى بزرگ اسلام، حضرت زهراعلیهاالسلام، مردم را به برپایى مجالس و اقامه عزا در ایام فاطمیه تشویق و ترغیب و دعوت مىكردند و تمایل داشتند كه مردم در روز شهادت آن بزرگوار، همانند عاشوراى حسینى با تجمّعات گسترده و تشكیل محافل عزا، عشق و علاقه خود را به خاندان عصمت و طهارت ابراز دارند كه در همین راستا، پیامهاى ارزشمندى را هر ساله صادر مىفرمودند. اقدامات عملى آن بزرگوار و سایر مراجع عالیقدر، موجبات رونق و گسترش عزاداریها را در ایام فاطمیه فراهم آورده است.
استعداد بالا، همت بلند، اهتمام به امور طلاب و فضلا، زهد و سادهزیستى، اخلاق نیكو در خانواده، تهجّد، پرهیز از غیبت، رعایت زىّ طلبگى، سخاوت، حضور جدّى در صحنههاى مختلف انقلاب اسلامى، حمایت از رهبرى، حمایت از مبارزان فلسطین، اخلاص در عمل و مرجع تظلمات مردم بودن، از ویژگیهاى بارز این مرجع وارسته و انقلابى به شمار مىرود. (21)
برپایى نماز جماعت
معظم له از دیرباز به عنوان یك شخصیت والاى دینى در بین ارادتمندان به خاندان عصمت و طهارتعلیهمالسلام شهرت داشت. سالیان متمادى امامت جماعت مهمترین پایگاه وعّاظ و مدّاحان شهر مقدس قم، یعنى «تكیه آقا سید حسن» را به عهده داشت و بعد از رحلت آیة اللّه مرعشى نجفى، به خواست طلّاب و فضلا و مردم قم و دعوت تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومهعلیهاالسلام امامت جماعت آن روضه منوّر را پذیرفته، هزاران نفر از مردم متدین قم و علما و طلاب به ایشان اقتدا مىكردند.
مسئولیتها
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، بر حسب ضرورت و نیاز، حضرت آیة اللّه فاضل لنكرانى به منظور كمك و تداوم بخشیدن به نظام مقدس اسلامى، عهدهدار مسئولیتهایى گردیدند كه عبارتاند از:
1. عضویت در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از بدو تشكیل تا پایان حیاتشان؛
2. ریاست دادگاه انقلاب اسلامى قم به امر حضرت امامرحمه الله؛
3. نمایندگى دوره اوّل مجلس خبرگان رهبرى از استان مركزى؛
4. دبیر و عضو محترم شوراى عالى حوزه علمیه قم، جهت ساماندهى وضعیت حوزه مباركه قم از طرف حضرت امامرحمه الله.
غروب آفتاب
حضرت آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانى پس از عمرى تلاش و مجاهدت علمى و خدمات فرهنگى، دینى، اجتماعى و سیاسى و تربیت شاگردان فراوان، تألیف آثار سودمند علمى و فقهى و تأسیس مدارس و مراكز دینى و علمى و دفاع از حریم اسلام و تشیع، سرانجام در اوّل جمادى الثانیه 1428 ه. ق دار فانى را وداع گفت و جهان اسلام را در غم فراق خویش داغدار ساخت. پیكر پاكش در روز سوم جمادى الثانیه، مصادف با روز شهادت حضرت زهراعلیهاالسلام با شركت انبوه جمعیت، با شكوه هر چه تمامتر در قم تشییع و با اقامه نماز توسط حضرت آیة اللّه حاج شیخ حسین وحید خراسانى بر پیكر پاك آن مرجع وارسته، در جوار حرم كریمه اهل بیتعلیهمالسلام و در كنار قبور سایر مراجع عظام به خاك سپرده شد. (22)
روحش شاد و راهش پررهرو باد!
پینوشـــــــــــتها:
1) ر. ك: ستارگان حرم، ش 12، ص 266 - 279، گروهى از نویسندگان ماهنامه كوثر، انتشارات زائر قم، 82.
2) ستارگان فقاهت، محمدتقى ادهمنژاد، انتشارات ائمهعلیهمالسلام، قم، 1385، ص 108 - 112.
3) جزوه زندگانىنامه حضرت آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانى، جمعى از شاگردان معظم له و اقتباس از سایت اینترنتى مرحوم آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانى، با تلخیص و دخل و تصرف اندك.
4) خبرگان ملت، دفتر دوم، ص 359.
5) ر. ك: روزنامه جمهورى اسلامى، ویژهنامه اربعین ارتحال آیة اللّه العظمى لنكرانى، 3 مرداد 86، ص 3.
6) اقتباس از سایت آیة اللّه فاضل لنكرانىرحمه الله.
7) ر. ك: اسناد انقلاب اسلامى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1377. (دوره پنج جلدى)، ج 3، ص 247، 251، 268، 272، 322 و 420.
8) جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تاكنون، تدوین سید محسن صالح، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1385، ج 3، ص 308.
9) خبرگان دولت، دفتر دوم، ص 541؛ گلشن ابرار، ج 6، ص 572.
10) ر. ك: ستارگان فقاهت، ص 102؛ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، از آغاز تاكنون، ج 1، ص 562.
11) جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تاكنون، ج 1، ص 260.
12) اسامى و متن دوازده نفر از طرّاحان مرجعیت امام راحل در كتاب «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تاكنون»، ج 1، ص 260 تا 264 آمده است.
13) خبرگان ملت، دفتر دوم، ص 542.
14) اقتباس از سایت آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانىرحمه الله.
15) جهت آشنایى با این مركز فقهى ر. ك: روزنامه جمهورى اسلامى، ویژهنامه اربعین آیة اللّه فاضل لنكرانىرحمه الله، ص 12؛ و نیز ر. ك: سایت اینترنتى معظم له.
16) ر. ك: روزنامه جمهورى اسلامى، ویژه اربعین آیة اللّه فاضل لنكرانىرحمه الله، 3 مرداد 1386، ص 3.
17) مجله حوزه، شماره 44 و 43، ویژه سىامین سالگرد آیة اللّه العظمى بروجردى، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1371، ص 156.
18) روزنامه جمهورى اسلامى، ویژهنامه اربعین آیة اللّه فاضل لنكرانىرحمه الله، ص 3.
19) همان، ص 6.
20) همان، ص 4.
21) ر. ك: همان و نیز ر. ك: جزوه زندگانى حضرت آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانى، تدوین جمعى از شاگردان.
22) شرح حال مرجع وارسته، آیة اللّه العظمى فاضل لنكرانى در منابع ذیل آمده است: ستارگان فقاهت، محمدتقى ادهمنژاد، ص 107 - 119؛ گلشن ابرار، ج 6، ص 556 - 582؛ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تاكنون، ج 3، ص303 - 310؛ خبرگان ملت، دفتر دوم، ص533 - 544؛ مجله نور علم، دوره 3، شماره 8؛ مجله كوثر، ش 3 (نشریه آستانه مقدسه حضرت معصومهعلیهاالسلام)؛ مجله حوزه؛ ویژهنامه سىامین سالگرد ارتحال آیة اللّه العظمى بروجردى، ش 43 و 44؛ روزنامه جمهورى اسلامى، ویژهنامه اربعین ارتحال آیة اللّه فاضل لنكرانى.