اشاره
«شادروان علامه طباطبایی، عمری را در راه خدمت به اسلام و معارف اسلامی و تحقیق و تتبّع در این راه صرف كردند. این چشمه جوشان و فیاض دانش و عرفان و تقوای اسلامی در تعلیم و تربیت شاگردانی كه هر یك در عالم اسلام دانشمندی برجسته اند، توفیقی كم مانند داشته است. فقدان این عارف جلیل القدر و فیلسوف و متفكر بزرگ جهان اسلام، ضایعهای جبران ناپذیر است و بی شك جهان اندیشه باید از این فقدان و مصیبت سوگوار و داغدار باشد.» (1) (حضرت آیة الله خامنهای)
سید محمد حسین طباطبایی رحمه الله معروف به علامه طباطبایی، یكی از مطرحترین مفسران، فیلسوفان و مبلّغان عالم اسلام، و بزرگترین مفسر شیعه در دوران غیبت بوده است. ایشان از جمله مبلّغانی است كه تبلیغ دینی را به معنای واقعی محقق نمود؛ چرا كه اولاً با تربیت شاگردان بسیار كه هر یك دنیایی از علم و عمل اند و ثانیاً با تألیف كتب گرانسنگی همچون: تفسیر ارزشمند المیزان، اصول فلسفه و روش رئالیسم، شیعه در اسلام و... كه هر یك در جایگاه خود راهگشای بسیاری از جویندگان حق و حقیقت بوده اند، راه هدایت و سعادت واقعی را نمایان ساخته است.
تبلیغ و اطلاع رسانی دینی، مقولهای است كه دارای جنبهها و محورهای مختلفی میباشد. یكی از آن جنبهها و شاید برجستهترین آنها، به میراث گذاشتن آثار نوشتاری در عرصه تبلیغ است كه انصافاً مرحوم علامه، وظیفه خویش را در این زمینه به نحو احسن ادا نمود. به راستی كه ایشان به بركت برقراری دروس تفسیر قرآن، در زمان حیات خویش و باقی گذاشتن تفسیر مكتوب برای بعد از رحلتشان، جزء مبلّغان نمونه قرآن كریم بوده و هستند.
نگارنده در این سطور میخواهد با نگاهی گذرا به زندگانی پربركت علامه بزرگوار سید محمد حسین طباطبایی رحمه الله، خدمات تبلیغی این شخصیت برجسته را نسبت به عالم اسلام مرور نماید. امید است كه مبلغان محترم بتوانند با سرلوحه قرار دادن رفتار آن مرحوم و با استفاده از تألیفات گرانبهای ایشان، وظیفه خویش را در عرصه تبلیغ و اطلاع رسانی دینی به نحو مطلوب انجام دهند.
زندگینامه
زندگانی علامه طباطبایی رحمه الله را میتوان به چهار دوره تقسیم كرد:
1. دوره كودكی و نوجوانی كه در تبریز سپری شد؛
2. دوره تحصیل در حوزه علمیه نجف؛
3. دوره بازگشت به تبریز و شروع تبلیغ؛
4. دوره هجرت به قم و تدریس و تألیف و نشر معارف دینی.
1. كودكی و نوجوانی
سید محمد حسین طباطبایی رحمه الله كه از دودمان سادات طباطبایی آذربایجان است، در سال 1281 ش در تبریز متولد شد. در پنج سالگی مادر و در نه سالگی پدر خود را از دست داد. وصی پدر و تنها برادرش، وی را برای تحصیل به مكتب فرستاد. تحصیلات ابتدایی شامل قرآن و كتب ادبیات فارسی را از سال 1290 تا سال 1296 ش فراگرفت و سپس از سال 1297 تا سال 1304 ش به تحصیل علوم دینی پرداخت و به تعبیر خود، «دروس متن در غیر فلسفه و عرفان» را به پایان رساند.
خود ایشان، در باره تحصیلشان چنین نوشته اند: «در اوایل تحصیل كه به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این رو، هر چه میخواندم، نمیفهمیدم و چهار سال به همین نحو گذراندم. پس از آن، یك باره عنایت خدایی دامن گیرم شده، عوضم كرد و در خود یك نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل كمال، حس نمودم؛ به طوری كه از همان روز تا پایان ایام تحصیل كه تقریباً هفده سال طول كشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفكر احساس خستگی و دلسردی نكردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده، تلخ و شیرین حوادث را برابر میپنداشتم. بساط معاشرت غیر اهل علم را به كلی برچیدم. در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت نموده، باقی را به مطالعه میپرداختم. بسیار میشد به ویژه در بهار و تابستان كه شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه میگذرانیدم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه میكردم و اگر اشكالی پیش میآمد، با هر زحمتی بود، حل مینمودم و وقتی كه به درس حضور مییافتم، از آنچه استاد میگفت، قبلا روشن بودم و هرگز اشكال و اشتباه درس را پیش استاد نبردم.» (2)
2. تحصیل در حوزه علمیه نجف
پس از مدتی، سید محمد حسین با خواندن كتابهایی در علوم صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، فقه، اصول، منطق، فلسفه و كلام، دروس مقدماتی و سطح را در این علوم فرا گرفت؛ اما این علوم احساس نیاز شدید او را به فراگیری معارف دین برطرف نساخت. احساس كرد كه برای رشد بیشتر، نیاز به كسب فیض از محضر اساتید فن و بزرگان زمان دارد. از این رو، تصمیم گرفت تا از وطن خویش هجرت نماید و به نجف اشرف برود تا در جوار بارگاه ملكوتی حضرت علی علیه السلام و به مدد تفضلات بی كران آن امام عزیز، طریق معرفت و راه رستگاری را بهتر و بیشتر بپیماید.
با ورود به نجف اشرف، دری از درهای رحمت الهی به روی علامه باز شد و آن آشنایی با معلم اخلاق، مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی رحمه الله بود. ایشان، در مورد ورود به نجف اشرف، نحوه آشنایی با میرزا علی آقای قاضی رحمه الله و شروع درس و بحث خویش میفرمایند:
«هنگامی كه از تبریز به قصد ادامه تحصیل علوم اسلامی به سوی نجف اشرف حركت كردم، از وضع نجف بی اطلاع بودم. نمیدانستم كجا بروم و چه بكنم. در بین راه همواره به فكر بودم كه چه درسی بخوانم، پیش چه استادی تلمذ نمایم و چه راه و روشی را انتخاب كنم كه مرضی خدا باشد.
... در همان روزهای اول، قبل از اینكه در جلسه درس شركت كرده باشم، در منزل نشسته بودم و به آینده خود فكر میكردم. ناگاه در خانه را زدند. باز كردم، دیدم یكی از علمای بزرگ است. سلام كرد و داخل منزل شد. در اتاق نشست و خیر مقدم گفت. چهرهای نورانی و بسیار جذاب داشت. با كمال صفا و صمیمیت به گفتگو نشست و با من انس گرفت. در ضمن صحبت، اشعاری برایم خواند و سخنانی بدین مضمون گفت: كسی كه به قصد تحصیل به نجف میآید، خوب است علاوه بر تحصیل، از فكر تهذیب خود غافل نماند. این را فرمود و حركت كرد. من در آن مجلس، شیفته اخلاق و رفتار اسلامی او شدم. سخنان كوتاه و با نفوذ آن عالم ربانی چنان دردل من اثر كرد كه برنامه آیندهام را شناختم. تا مدتی كه در نجف بودم، محضر آن عالم با تقوا را رها نكردم، در درس اخلاقش شركت میكردم و از محضرش استفاده مینمودم. آن دانشمند بزرگ آقای حاج میرزا علی آقای قاضی رحمه الله بود.» (3)
این چنین بود كه علامه طباطبایی رحمه الله، با توسل به مولای متقیان، حضرت علی علیه السلام، راه سعادت را شناخت و توانست با كسب فیض از محضر نورانی استاد اخلاق و عرفان خویش، نفس خود را مهذب سازد و آن گاه در راه تبلیغ و ارشاد مسلمین گام گذارد. و این درس بزرگی است كه مبلغین ما همواره باید بدان توجه داشته باشند؛ یعنی ابتدا باید نفس خویش را مهذب ساخت و بعد در عرصه تبلیغ دین گام نهاد؛ زیرا نفسی كه مهذب نباشد، هرگز نخواهد توانست دیگران را تهذیب كند؛ چه اینكه «از كوزه همان برون تراود كه در اوست.»
به هر حال، ایشان اندیشمندی بود كه از علم و ادب اساتید خود بهرهها برد. وی در مدت یازده سال اقامت در جوار مرقد مطهر حضرت علی علیه السلام و تحصیل در حوزه علمیه نجف، از فلسفه، فقه، اصول، ریاضیات، رجال و در نهایت از سرچشمه زلال عرفان بزرگان عرصه معرفت جرعهها نوشید.
3. بازگشت به تبریز و آغاز ارشاد و تبلیغ دینی
علامه طباطبایی رحمه الله یازده سال پس از هجرت به نجف اشرف، در سال 1314 ش به علت تغییر در وضع زندگی، ناچار میشود كه به زادگاه خویش یعنی تبریز بازگردد. از این رو، غم بزرگی به دلیل محرومی ت از معارف اساتید گرانمایه بر چهره ایشان نشست؛ اما چندی نگذشت كه وی حكمت این رجعت ناخودآگاه را دریافت و آن هم تدریس معارف اصیل اسلامی به دیگران بود. آری، خداوند سبحان، علامه را از نجف به زادگاه خویش بازگرداند تا معارفی را كه در طی سالیان متمادی در محضر اساتید بزرگوار خویش آموخته بود، به دیگران بیاموزد و بدین سان قدم در راه تبلیغ و ارشاد گذارد و زكات علم خویش را ادا نماید كه: «زَكاةُ العِلمِ نَشرُهُ.» (4)
در این دوره، علّامه برای امرار معاش خود به كار كشاورزی اشتغال داشت؛ اما این اشتغال، وی را از درس و بحث و ارشاد و تبلیغ دینی غافل نمیساخت؛ چرا كه ایشان علاوه بر برپایی كلاس و درس و بحث، تحقیقات و تألیفاتی نیز در این دوران داشت. مهمتر از همه، با غور علامه در بحار الانوار، نهال مبارك «المیزان» در همین دوران كاشته شد.
4. هجرت به قم
مرحوم علامه، بعد از یك دهه اقامت در تبریز، تفأّلی به قرآن كریم میزند و با مشاهده آیه مباركه «هُنالِكَ الوَلاَیةُ ِللهِ الحَقِّ هُوَ خَیرٌ ثَوَاباً وَ خَیرٌ عُقباً» (5) ، تصمیم میگیرد تا به قم عزیمت نماید. بالاخره این تصمیم خود را در سال 1325 ش عملی میكند و بسان چشمهای جوشان در میان روحانیت قم جاری میشود تا تشنه كامان حقیقت را سیراب گرداند.
گرچه آن عالم وارسته علاقهای به شهرت نداشت و با كمال سادگی زندگی میكرد؛ اما دیری نگذشت كه طلاب حق جو و فضیلت طلب را گرد خویش جمع دید. آن گاه بود كه با تعلیم و تربیت آنان، یك نهضت فكری و اخلاقی پویا را پی ریزی كرد و گامی دیگر در عرصه تبلیغ دینی برداشت.
ژرفنگری علامه
علامه طباطبایی رحمه الله از شخصیتهای كم نظیری بود كه با شناخت مقتضیات زمان، توجه به جهان اطراف و بررسی وضعیت حال و آینده، در دهه 20 و 30 نقش حساسی در هدایت جامعه ایفا كرد. ایشان به هنگام نفوذ شبهات گمراه كننده، آحاد ملت به خصوص نسل جوان را آگاه ساخت و به شاهراه هدایت رهنمون ساخت. تألیفات هدایتگر مرحوم علامه در آن زمان، مؤید همین مطلب است. دكتر رضا استادی میگوید:
«مرحوم علامه رحمه الله همیشه در طول زندگی علمی شان دقت داشتند كه به نیازها پاسخ دهند. اینكه مرحوم شهید مطهری رحمه الله فرمود: من هر كار علمی كه انجام دادهام، در پاسخ یك نیاز اجتماعی بوده است؛ میتوانم ادعا كنم كه این روحیه و روش را از استادش علامه طباطبایی رحمه الله اخذ كرده است.» (6)
علامه همچنین، به دلیل آنكه دغدغه دین در سر داشت و میخواست كه همواره به بهترین شكل معرفت دینی را فراگیرد و به دیگران تعلیم دهد، به هر رشتهای از دین كه گام میگذاشت، تمام مأخوذات و محفوظات آن رشته را در نظر میگرفت تا كمبودهای آن را برای مخاطب دریابد و سپس در جهت رفع آن كمبودها تلاش نماید. برای مثال، آن گاه كه قصد تألیف تفسیر المیزان را نمود، دریافت كه اساسیترین كمبودهای زمان، در زمینه قرآن و نیز بحثهای عقلی است. بنابراین، سعی كرد تا تفسیر خویش را بر ستونهای عقل و نقل استوار نماید.
آیة الله مصباح یزدی، مبنای علمی و فرهنگی ایشان را این چنین بیان میكند: «پس از ورود به حوزه علمیه قم، درباره نقشی كه باید به عهده بگیرد، نیك اندیشید و نیازها را با نیروها سنجید و راهی را كه باید بپیماید، برگزید. آن گاه با دوراندیشی و ابتكار ویژه خود، طرحی ترسیم نمود و با تمام توان كوشید و بهترین ارزشها را آفرید و سرانجام پیروز و سرفراز به هدف والا و محبوب حقیقی خود دست یافت.» (7)
خود علامه در این مورد میفرماید: «هنگامی كه به قم آمدم، مطالعهای در برنامه درسی حوزه كردم و آن را با نیازهای جامعه اسلام سنجیدم و كمبودهایی در آن یافتم و وظیفه خود را تلاش برای رفع آنها دانستم. مهمترین كمبودها، در زمینه تفسیر قرآن و بحثهای عقلی بود. از این رو، درس تفسیر و درس فلسفه را شروع كردم و با اینكه در جوّ آن زمان، تفسیر قرآن، علمی كه نیازمند به تحقیق و تدقیق باشد، تلقی نمیشد و پرداختن به آن شایسته كسانی كه قدرت تحقیق در زمینههای فقه و اصول را داشته باشند، به حساب نمیآمد؛ بلكه تدریس تفسیر، نشانه كمی معلومات به حساب میآمد، من اینها را برای خودم عذر مقبولی در برابر خدای متعال ندانستم و آن را ادامه دادم تا به نوشتن تفسیر المیزان انجامید.» (8)
این تشخیص نیاز و تكلیف شناسی سبب گردید تا مرحوم علامه، از همان آغاز، رویكردی جدی به مباحث قرآنی داشته باشد. ایشان، از سال 1325 ش دروس تفسیر خود را در قم آغاز كرد و آنچه را كه در آن جلسات میفرمود، مكتوب میساخت تا اینكه نخستین مجلد المیزان درسال 1334 ش منتشر شد و نگارش كل آن حدود 17 سال به طول انجامید. بی شك، تفسیر قرآن برای علامه طباطبایی رحمه الله نه یك كار علمی، بلكه ایفای وظیفه و ادای تكلیف در عرصه تبلیغ عملی بود و امروزه المیزان یكی از مهمترین منابع مبلغین در عرصه تبلیغ دینی میباشد.
شهید مرتضی مطهری رحمه الله، درباره این كار سترگ میفرماید: «كتاب تفسیر المیزان یكی از بهترین تفاسیری است كه برای قرآن مجید نوشته شده است و حتی من میتوانم ادعا كنم كه بهترین تفسیری است كه در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است... . تفسیر المیزان علامه طباطبایی رحمه الله را مردم ما 60 و یا 100 سال دیگر میفهمند كه چیست.» (9)
علامه حسن زاده آملی تفسیر شریف المیزان راام الكتاب تألیفات استاد خویش، علامه طباطبایی رحمه الله خوانده و فرموده اند: «بهترین معرف آن جناب، سیر و سلوك انسانی و آثار علمی از تدریس و تألیف اوست. افاضل حوزه علمیه قم كه شاغل كرسی تدریس اصول معارف حقه جعفریه اند، از تلامذه اویند و تفسیر عظیم الشأن «المیزان» كه عالَم علم را مایه فخر و مباهات است، یكی از این آثار قلمی وام الكتاب مؤلفات اوست.» (10)
خود علامه درباره سیر كار نگارش این اثر جاودانه میفرماید: «من اول در روایات بحار الانوار تفحص بسیار و تتبع زیادی نمودم تا از این راه كاری كرده و تألیفی در موضوعی خاص داشته باشم. به دنبال آن، در تلفیق آیات و روایات زحمت بسیار كشیدم تا اینكه به فكر افتادم بر آن تفسیری بنویسم؛ ولی چنین پنداشتم كه چون قرآن بحر بی پایان است، لذا بخشی از آیات آن را كه آیات معاد بود، جدا كردم و در هفت موضوع تألیف نمودم تا اینكه به تفسیر قرآن پرداختم و سرانجام در 20 جلد عربی نوشته شد. در این تفسیر، قرآن با قرآن تفسیر میشود، نه با رأی تفسیر كننده و من این روش را از استادمان مرحوم قاضی فرا گرفتم.» (11)
نمونههایی از تبلیغ عملی علامه از زبان شاگردان
علامه بزرگوار سید محمد حسین طباطبایی رحمه الله علاوه بر به یادگار گذاشتن تألیفات ارزشمند و تربیت شاگردان بسیار - كه از مهمترین روشها و شیوههای تبلیغ میباشد - در رفتار و كردار خویش نیز اسوه و الگو برای همگان بود.
یكی از علما از استاد شهید مرتضی مطهری رحمه الله پرسیده بود كه این همه تجلیل شما از علامه طباطبایی و تعبیر «روحی فداه» برای چیست؟ ایشان فرموده بودند: «من فیلسوف و عارف بسیار دیدهام. احترام مخصوص من به استاد نه به خاطر این است كه ایشان یك فیلسوف است؛ بلكه به این جهت است كه عاشق و دلباخته اهل بیت علیهم السلام است. ایشان در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه علیها السلام افطار میكرد. ابتدا پیاده به حرم مطهر مشرف میشد، ضریح مقدس را میبوسید، سپس به خانه میرفت و غذا میخورد. این ویژگی اوست كه مرا به شدت شیفته ایشان نموده است.» (12)
علامه تهرانی نیز در خصوص ارادت قلبی علامه به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام میفرمایند: «آن گاه كه نام یكی از معصومین علیهم السلام برده میشد، اظهار تواضع و ادب در سیمای ایشان مشهود میشد و نسبت به امام زمان - ارواحنا فداه - تجلیل خاصی داشتند و مقام و منزلت آنها و حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله و حضرت صدیقه كبری علیها السلام را فوق تصور میدانستند. یك نحو خضوع و خشوع واقعی و وجدانی نسبت به آنها داشتند و مقام و منزلت آنان را ملكوتی میدانستند و به سیره و تاریخ آنها كاملاً واقف بودند.» (13)
آیة الله جوادی آملی در باره اخلاق نیكوی علامه طباطبایی رحمه الله میفرمایند: «اخلاق ایشان اخلاقی قرآنی بود، گویا اخلاقش قرآن بود. هر آیهای را كه خداوند در قرآن، نصب العین انسان كامل میداند، ما در حد انسانی كه بتواند مُبَین و مفسر قرآن باشد، در این مرد بزرگ مییافتیم. مجلس ایشان، مجلس ادب اسلامی و خُلق الهی بود و ترك اولی در ایشان كمتر اتفاق میافتاد. نام كسی را به بدی نمیبرد، بدی كسی را نمیخواست و سعی میكرد خیر و سعادت همگان را مسئلت كند.» (14)
و آیة الله مصباح یزدی، فروتنی علامه را این گونه بیان میكنند: «در طول سی سال كه افتخار درك محضر ایشان را داشتم، هرگز كلمه «من» را از ایشان نشنیدم. در عوض عبارت «نمیدانم» را بارها در پاسخ سؤالات از ایشان شنیدهام. همان عبارتی كه افراد كم مایه از گفتن آن عار دارند؛ ولی این دریای پر تلاطم علم و حكمت از فرط تواضع و فروتنی آن كلمه را به آسانی میگفت. جالب اینجاست كه به دنبال آن، پاسخ سؤال را به صورت احتمال و با عبارت «به نظرم میرسد» بیان میكرد.» (15)
سخن آخر
آنچه در پایان لازم به ذكر است، آن است كه مرحوم علامه رحمه الله در تفسیر قرآن از الهامات و توجهات غیبی محروم نمانده اند. خود ایشان معتقدند كه یك حقیقت قرآنی وجود دارد كه نمیشود انكار كرد و آن این است كه هرگاه انسان به وادی ولایت الهی گام نهاد و به ساحت قدس و كبریا نزدیك گشت، دری از ملكوت آسمانها و زمین به رویش گشوده میشود كه از آن آیات كبری و انوار جبروت الهی را كه بر دیگران مخفی است، مشاهده میكند. (16)
و از همین جاست كه ایشان سروده است:
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون گشت از سمك تا به سماكش كشش لیلا برد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه ذرهای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سر و پایم كه به سیل افتادم او كه میرفت، مرا هم به دل دریا برد
خم ابروی تو بود و كف مینوی تو بود كه به یك جلوه ز من نام و نشان یكجا برد
همه دلباخته بودیم و هراسان، كه غمت همه را پشت سرانداخت، مرا تنها برد (17)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) مرزبان وحی و خرد (یاد نامه علامه سیدمحمد حسین طباطبایی) ، قم، بوستان كتاب، 1381 ش، ص 2.
2) همان، ص 53.
3) علامه طباطبایی میزان معرفت، احمد لقمانی، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1384، صص 21 - 22.
4) مستدرك الوسائل، محدّث نوری، قم مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، 1408 ق، ج 7، ب 16، ص 46، ح 7616» روایت از امام علی علیه السلام.
5) كهف/ 44: «در آنجا ثابت شد كه ولایت [و قدرت] از آن خداوند بر حق است. اوست كه برترین ثواب و بهترین عاقبت را [برای مطیعان] دارد.»
6) مصاحبه با روزنامه رسالت، 23/8/1369.
7) مرزبان وحی و خرد (یادنامه علامه طباطبایی) ، ص 135.
8) میزان معرفت، علامه طباطبایی، صص 36 - 37.
9) همان، ص 41.
10) همان.
11) همان، ص 42.
12) پیام انقلاب، 19/8/1363، استاد شهید مرتضی مطهری.
13) مهر تابان، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، مشهد، انتشارات طباطبایی، 1376 ش، ص 56.
14) یادها و یادگارها، خاطراتی از عارف و مفسر قرآن علامه طباطبایی رحمه الله، علی تاجدینی، تهران، پیام نور، 1369 ش، ص 61.
15) همان، ص 90.
16) ترجمه تفسیر المیزان، سیدمحمد حسین طباطبایی، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1363 ش، ج 10، ص 108.
17) شعر از مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله. ر. ك: مهر تابان، علامه سیدمحمد حسین حسینی تهرانی، ص 17.