Super User
سید رضى ستاره تابناك آسمان تبلیغ
ابو الحسن محمد بن حسین موسوى معروف به سید رضى و ملقّب به «طاهر ذو المناقب»، در سال 359 ه. ق چشم به جهان گشود. او در فضایل اخلاقى، علم و ادب، عزّت نفس، شهامت، علوّ همت، فنون شعر، علوم قرآنى و مدیریت اجتماعى سرآمد عصر بود و از این كمالات و مهارتها، در راه تبلیغ و نشر معارف اهل بیتعلیهمالسلام بهره مىبرد.
این چهره درخشان عالم تشیع، چنان دلها را به خود جذب كرده بود كه مخالف و موافق، كوچك و بزرگ، شریف و وضیع به او ارادتى خاص ورزیده، شیفته كمالات معنوى و مقامات عالى وى شده بودند. تبحّر در علوم اسلامى، توكل، اخلاص، توسل به اهل بیتعلیهمالسلام، نفوذ كلام، سیماى جذّاب، فصاحت و بلاغت و معاشرت ستودنى وى با اقشار مختلف جامعه، او را به یكى از پرچمداران عرصه تبلیغ در ده قرن گذشته در عالم تشیع تبدیل نموده است. بهویژه آنكه او با تألیف نهج البلاغه و عرضه آن به جهان علم و ادب و دین، بزرگترین خدمت را به دنیاى اسلام نمود؛ یادگار گرانسنگى كه بخشى از مظلومیت امیر مؤمنان علىعلیهالسلام را نمایان ساخت و زیباترین هدیه علمى و معنوى را به مبلغان اسلامى و انسانهاى حقیقتخواه عرضه داشت.
دودمان با فضیلت
شریف رضى، در خاندانى پا به عرصه هستى نهاد كه فضاى آن آكنده از علم و فضیلت و معنویت بود. پدر وى ابو احمد حسین نام داشت كه نسبش با چهار واسطه به امام موسى كاظمعلیهالسلام مىرسد. او مردى با عظمت و سیدى جلیل القدر و مورد احترام دولتمردان عباسى و سلاطین آل بویه و آل حمران بود. و گاهى از طرف آنان به تنظیم امور كشور، عقد صلح و دیگر كارهاى مهم دولتى دعوت مىشد. (1) مادر سید رضى، فاطمه بنت الحسین بود كه نسبش با شش واسطه به امام على بن ابى طالبعلیهالسلام مىرسد. مادر با كمال و دانشدوست رضى، از شیخ مفید تقاضا نمود كه كتاب «احكام النساء» را در مورد زنان مسلمان تألیف كند و شیخ تقاضاى وى را پذیرفته، این كتاب را با اسلوب زیبایى به بانوان مسلمان عرضه نمود. (2) سید رضى در آغوش چنین خاندانى رشد و نمو یافته، استعدادهاى نهفتهاش به كمال رسید.
تحصیل علم
ذوق سرشار سید رضى به تحصیل علم و معرفت، وى را در راه تحصیل كمالات به مراحل عالیهاى از توفیق رساند، بهطورى كه از همان دوران كودكى دست غیب او را یارى مىنمود.
ابن ابى الحدید مىنویسد: شیخ ابو عبد اللّه معروف به شیخ مفید، عالم و دانشمند بزرگ شیعى، شبى فاطمه زهراعلیهاالسلام را در خواب دید كه آن بانوى جلیل القدر، دست دو كودك خردسال خود، حسن و حسینعلیهماالسلام را گرفته و در مسجد كرخ بغداد به نزد او آورد و فرمود: «اى شیخ! به اینها دانش فقه بیاموز.» او با تعجب فراوان از خواب بیدار شد و به فكر فرو رفت و تا صبح همچنان در اندیشه بود. فرداى آن شب، وقتى در مسجد نشسته بود، بانوى با شخصیتى (فاطمه بنت الحسین، مادر سید رضى و سید مرتضى) وارد مسجد شد و در حالى كه دست دو كودك خردسالش را گرفته بود، به نزد شیخ آمد و اظهار داشت: «اى شیخ! این دو كودك را آوردهام تا علم فقه به آنان بیاموزى.» شیخ مفید با دیدن این صحنه، خواب شب گذشتهاش را به یاد آورد و بىاختیار اشك از چشمانش سرازیر شد. و در همان حال قصّه شب گذشتهاش را براى آنان تعریف كرد.
او تعلیم و تربیت این دو كودك را به عهده گرفت و در تربیت آنان چنان همت گماشت كه در اندك زمانى به مقامات بزرگى از علم و كمال رسیدند و خداوند متعال سرچشمههاى حكمت و دانش را بر سینه هایشان جارى نمود. (3)
سید رضى نیز كه پاسدار مقام ارجمند مادر خویش بود و همواره از زحمات طاقتفرساى او تجلیل به عمل مىآورد، به پاسداشت این لطف مادر خویش، در شعرى او را چنین مىستاید:
لَوْ كانَ مِثْلُكِ كُلُّام بَرَّةً غَنِى الْبَنُونُ بِها عَنِ الآباءِ
«اگر همه مادرها مانند تو نیكوكار و پاكسرشت بودند، هیچ فرزندى نیازى به پدر نداشت.»
مقام علمى و دانش سرشار
سید رضى در اثر زحمات طاقتفرسا و پشتكار عالى خویش، در محضر اساتید فن و دانشمندان شیعه و سنى و حتى غیر مسلمان به بهرهگیرى پرداخته، توشهها اندوخت و در مدتى كوتاه از سرچشمههاى دانش و ذخایر علمى آنان پیمانهها پر كرد و جرعهها نوشید. شریف رضى در اثر هوش وافر و حافظه قوى، علم نحو را قبل از ده سالگى از سیرافى نحوى فرا گرفت. این برجستهترین اندیشمند اسلامى در قرن چهارم و پنجم، در كسب معارف و علوم رایج به چنان رتبهاى دست یافت كه نه تنها دانشمندان مسلمان شیعه و سنى به او عشق مىورزیدند و مقام علمى وى را ارج مىنهادند، بلكه دانشمندان غیر مسلمان نیز در برابر عظمت وى زانوى ادب به زمین مىزدند.
ابو اسحاق صابى (4)، نویسنده و ادیب معروف و سرپرست دیوان القادر باللّه، با سید رضى دوست و رفیق بود. او شیفته مقام علمى و دانش سرشار شریف رضى گشت تا آنجایى كه به احترام وى، ماه رمضان را روزه مىگرفت و قرآن را حفظ كرده بود. سید رضى هم متقابلاً او را به عنوان دانشمندى برجسته احترام مىنمود. هنگامى كه ابو اسحاق درگذشت، سید رضى در رثاى او اشعار مفصلى سرود. هنگامى كه برخى از افراد كوتهبین و تنگنظر بر این كار او ایراد گرفتند، وى گفت: «من این اشعار را به خاطر علم و فضل او سرودهام و در حقیقت من ارزش علم را ستودهام.» (5)
برخى از اساتید معروف وى عبارتند از:
1. ابو اسحاق ابراهیم بن احمد بن محمد طبرى، فقیه مالكى، چنانكه ابن جوزى در المنتظم به آن اشاره مىكند؛
2. قاضى عبد الجبار ابو الحسن بن احمد شافعى معتزلى، از دانشمندان نامدار كلامى و اصولى اهل سنّت؛
3. ابو سعید حسن بن عبد اللّه معروف به سیرافى نحوى؛
4. ابو على حسن بن احمد فارسى نحوى (درگذشته در سال 377 ه. ق)؛
5. ابو عبد اللّه محمد بن عمران مرزبانى (درگذشته در سال 384 ه. ق)؛
6. ابو محمد هارون بن موسى تلعكبرى (متوفى 385 ه. ق)؛
7. ابو الفتح عثمان بن جنى موصلى؛
8. ابو یحیى عبد الرحیم بن محمد معروف به ابن نباته؛
9. ابو عبد اللّه ابن معلم محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید، از نوابغ روزگار و بزرگترین فقیه و متكلم جهان تشیع، كه بیشترین تأثیر را در رشد علمى و معنوى سید رضى داشته است؛
10. ابو الحسن على بن عیسى ربعى، نحوى بغدادى (درگذشته در سال 420 ه. ق).
سید رضى در نزد این استاد گرانمایه، درس تفسیر، عروض، قوافى، نحو، قرائت و... خوانده است. (6) این فرزانه وارسته، از نظر مقام علمى به حدّى رسید كه او را از نوابغ روزگار شمردهاند.
شریف رضى بیش از ده سال نداشت كه پدر بزرگوارش در سال 369 ه. ق به خاطر عزّت نفس و حقجویى توسط حكومت وقت دستگیر شده، به زندان افتاد. این اتفاق او را بسیار متأثر كرد؛ بهطورى كه ابیاتى را در ستایش پدر سرود.
ینالُ الْفَتى مِنْ دَهْرِهِ قَدْرَ نَفْسِهِ وَتَأتى عَلى قَدْرِ الرِّجالِ الْمَكایدِ
ندىً لَكَ یا مُجْدى الْمَعالِى وَبَأسُها فِعالُ جَبانٍ شَجَعَتْهُ الْحَقایدِ (7)
«هر جوانمرد از روزگار به اندازه ارزش وجودىاش گرفتارى مىبیند. آرى، به اندازه ارزش مردان بزرگ ب ر آنها سختى و دشوارى مىرسد.
پدر! اى بلند مرتبه و اى دارنده عظمت و مهابت! فدایت شوم! این گرفتارى تو كار شخص ترسویى است كه حسد و كینه او را تحریك كرده باشد.»
هنگامى كه ابو طاهر ناصر الدوله درگذشت، سید رضى در رثاى او نیز قصیدهاى سرود كه معانى بسیار بلند و الفاظ زیبا و جملات لطیفِ آن، مورد توجه دانشمندان عصر از جمله استادش ابن جنّى قرار گرفت. استاد آنچنان شیفته اشعار سید رضى گردید كه در شرح معانى عمیق و توضیح و تفسیر زیباییها و نكات جالب آن كتابى نوشت. ابو منصور عبد الملك ثعالبى از دانشمندان برجسته اهل سنت - كه كتاب خود را در 25 سالگى شریف رضى نگاشته است - مقام علمى وى را بىنهایت ستوده و بعضى از اشعارش را زینتبخش كتاب خود قرار داده است. او در مورد مقام علمى وى مىگوید: «با آنكه در میان آل ابو طالب شعراى مبتكر و برجسته فراوان بودند، ولى سید رضى از همه آنها شاعرتر است و اگر بگویم او بزرگترین شاعر قریش است، اغراق نكردهام.» (8)
شاگردان و راویان
سید رضى، تمام اندوختهها و ذخایر علمى خود را در عصر خویش به دانش دوستان و تشنگان علم و معرفت عرضه نمود. عده كثیرى از دانشوران شیعه و سنى از كوثر زلال علم و حكمت این استاد گرانمایه سیراب گشتهاند كه نام برخى از مشاهیر آنان عبارت است از:
1. ابو جعفر محمد بن طوسى معروف به شیخ الطائفه (متوفى به سال 460 ه. ق)؛
2. شیخ ابو عبد اللّه محمد بن على حلوانى؛
3. قاضى ابو المعالى احمد بن على بن قدامه؛
4. ابو بكر احمد بن حسین بن احمد نیشابورى خزاعى؛
5. ابو منصور محمد بن ابى نصر بن عبد العزیز عكبرى؛
6. قاضى سید ابو الحسن على بن بندار بن محمد هاشمى.
آثار سید رضى
سید رضى با اینكه بیش از 47 سال زندگى نكرد، اما در طول عمر با بركت خود آثار ارزشمندى پدید آورد. او تمام اندوختهها و ذخایر علمى خویش را در قالب كتابهایى وزین و در موضوعات مختلف عرضه نمود كه ما در این بخش به قسمتى از تألیفات وى مىپردازیم:
میراث جاویدان در عرصه تبلیغ
نهج البلاغه، مشهورترین یادگار سید رضى است و با اینكه بیش از هزار سال از تألیف این میراث جاویدان مىگذرد، نه تنها گذشت زمان آن را به ورطه فراموشى نسپرده، بلكه روز به روز به جذابیت، شفّافیت و رونق این هدیه آسمانى و اثر گرانسنگ افزوده شده است. این كتاب در طول قرنها همچون آفتابى درخشیده و نظر دانشمندان، محققان و ادب دوستان را به خود جلب كرده است. نهج البلاغهاى كه سید رضى با زحمات طاقتفرساى خویش آن را پدید آورد، شایسته تقدیر و تجلیلِ فرهنگ دوستان و دانش پروران است؛ چون این كتاب از منبع بىپایان علم و فضیلت ریشه گرفته و جلوهاى از دریاى عظمت مولاى متقیان امام علىعلیهالسلام است.
آرى، این كتاب منتسب به شخصیتى است كه آفتاب وجودش غروب ندارد؛ چنانكه سید رضى در مقدمه آن، این نكته را متذكر شده است. او در این مورد مىگوید: «... به تألیف این كتاب پرداختم و به یقین مىدانستم كه تألیف آن بهره عظیمى در بردارد و به زودى همه جا را تحت سیطره خود قرار خواهد داد و اجر آن ذخیره آخرت خواهد بود و بدین وسیله خواستم شمّهاى از عظمت شخصیت امیر مؤمنان علىعلیهالسلام را روشن سازم، تا علاوه بر آن همه فضایل بىحد و مناقب بىشمارى كه دارد، عظمت قدرش را در این فضیلت (بلاغت و فصاحت) نیز آشكار نمایم تا بر همگان روشن شود كه آن حضرت، یگانه فردى است كه از میان همه پیشینیان به آخرین مرحله فصاحت و منتهاى بلاغت رسیده است و گفتار او اقیانوسى است بىكرانه كه سخن هیچ بلیغى به پاى آن نخواهد رسید.» (9)
نهج البلاغه به زبانهاى زنده دنیا همچون: فارسى، تركى، انگلیسى، فرانسوى، آلمانى، ایتالیایى، اسپانیایى، اسپرانتو بوسنیایى، سندى و... ترجمه گردیده و صدها شرح، ترجمه و كتاب درباره آن نوشته شده است. در هر صورت، ما بیش از این در مورد این كتاب شریف سید رضى سخن نمىگوییم و رشته كلام را به دست دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان مىسپاریم:
1. استاد امین نخله، یكى از صاحب نظران مسیحیت، در جواب شخصى كه از او درخواست كرده بود كه صد كلمه از نهج البلاغه را براى او انتخاب كند، مىگوید: «به خدا قسم نمىتوانم. چگونه از میان صدها كلمه گهربار، تعداد صد كلمه آن را انتخاب كنم؟ من از انتخاب یك كلمه آن هم عاجز هستم؛ زیرا این كار درست به این مىماند كه دانه یاقوتى را از كنار دانههاى دیگر بردارم.» (10)
2. بولس سلامه، استاد دانشگاه، شاعر و نویسنده معروف مسیحى در لبنان، درباره نهج البلاغه مىگوید: «نهج البلاغه اثر جاودانهاى است كه انسان را به شناخت اندیشه بزرگ على بن ابى طالبعلیهالسلام وادار مىسازد و هیچ كتابى جز قرآن بر آن برترى ندارد.» (11)
3. جرج جرهاى، نویسنده و ادیب معروف مسیحى، نهج البلاغه را بیانى رساتر از هر بیان مىداند، كه تا انسان هست و اندیشه انسانى وجود دارد، با ذوق هنرى و ادبى انسان پیوند ناگسستنى خواهد داشت. (12)
4. حسین نائل مرصفى (13) استاد فن بلاغت و علم بیان در دانشكده دار العلوم مصر، در مقدمه شرحى كه بر نهج البلاغه نوشته است با بهترین روش و با بیانى كوتاه و گویا، كتاب سید رضى را ستایش كرده و مىنویسد:».. با این سه امتیاز، یعنى زیبایى تمدن جدید و جمال سادگى قدیم و شادى آفرینى قرآن كریم، خلفاى راشدین از دیگران ممتاز مىشوند. با این همه، آن كس كه در این میدان گوى سبقت را ربوده، علىرضى الله عنه است. گمان نمىكنم براى اثبات این موضوع به دلیلى بیشتر و بهتر از نهج البلاغه نیازمند باشیم. آن كتابى كه خداوند آن را دلیلى روشن قرار داد تا ثابت كند كه علىرضى الله عنه بهترین شاهد زنده نورانیت و پرتوبخش قرآن كریم و جلوه بارز حكمت و دانش و هدایت و اعجاز و فصاحت آن كتاب آسمانى است. آیات و نشانههاى حكمت ارزنده و قوانین صحیح سیاست و پندهاى روشن و دلنشین و برهانهاى رسا و استوارى كه علىرضى الله عنه در این كتاب آورده، خود بهترین گواه فضیلتهاى فوق تصوّر و بهترین آثار یك پیشواى به حق است كه هیچیك از حكماى بزرگ و فلاسفه عالى مقام و نوابغ دهر نظیر آن را نیاوردهاند. علىعلیهالسلام در این كتاب به دریاى پهناور علم و سیاست و دین فرو رفته و در تمام این مسائل ید طولانى داشته و نابغه مبرز بوده است... . باید توجه داشته باشى كه در توان هیچ نویسنده زبردست و هیچ گوینده توانا و هیچ شاعر باذوقى نیست كه در ستایش و توصیف نهج البلاغه حق مطلب را ادا كند.» (14)
گفتنى است با اینكه در تألیف كتاب پرارج نهج البلاغه توسط سید رضى جاى هیچگونه تردید و ابهام نیست، متأسّفانه بعضى از شخصیتنگاران اهل سنّت، همچون خیر الدین زركلى از ذكر این اثر بىنظیر در ردیف تألیفات وى امتناع نمودهاند.
تألیفات دیگر
علاوه بر نهج البلاغه، شریف رضى كتابهاى دیگرى نیز در موضوعات تاریخ اسلام، شعر، فقه، علوم قرآنى، مكاتبات و حدیث دارد كه به برخى از آنها اشاره مىكنیم:
1. حقائق التأویل فى متشابه التنزیل، در متشابهات قرآن؛
2. مجازات الآثار النبویة؛
3. تلخیص البیان عن مجازات القرآن؛
4. الرسائل؛
5. تعلیقات خلاف الفقهاء؛
6. تفسیر القرآن؛
7. دیوان اشعار؛
8. خصائص الائمّة؛
9. معانى القرآن؛
10. رسائل و منشآت در سه جلد؛
11. اخبار قضاة بغداد؛
12. حاشیه بر ایضاح ابو على فارسى و آثار دیگر. (15)
هنر شعر و ادب در خدمت تبلیغ دین
با توجه به مقامات بلند و كمالات عالى شریف رضى، سخن گفتن از شعر و شاعرى وى چندان ضرورى به نظر نمىرسد و معرفى او در ردیف سایر شعرا، افتخارى براى وى محسوب نمىشود. او كه قبل از ده سالگى بهترین اشعار را سروده و شگفتى همگان را برانگیخته است، شعر را افتخارى براى خود نمىداند؛ اما از این شیوه جذّاب در موارد لازم و براى تبلیغ دین و معارف الهى بهره مىگیرد. او خود بر این باور است كه:
وَمَا الشِّعرُ فَخْرِى وَلكِنَّما اَطُولُ بِهِ هِمَّة الْفاخِرِ
وَاِنِّى وَاِنْ كُنْتُ مِنْ اَهْلِهِ لَتُنْكَرُ فِى حِرْفَةِ الشَّاعِرِ (16)
«شعر براى من افتخارى نیست؛ ولى هر گاه دیگران به مفاخره برخیزند، من با اشعار ناب خود مقابله مىكنم.
گرچه من در عرصه شعر، استعداد و شایستگى دارم، اما از حرفه شاعرى بیزارم.»
با این حال، سید رضى هنر شعر را در رسیدن به مقاصد عالیه خود به كار مىگیرد. بهترین نمونه آن، قصیده غدیریه اوست كه به سبك زیبایى، داستان غدیر را به تصویر كشیده، مخاطب را تا عمق واقعه غدیر با خودش همراه مىسازد. قصیده او با این مطلع آغاز مىشود:
نُطْقُ اللِسانِ عَنِ الضَمِیر وَالبِشر عِنْوانُ الْبَشِیر (17)
«زبان ترجمان دل است و مژده شادى از قیافه پیك پیداست.»
او در مرثیه جدّش سید الشهدا، سبط پیامبر، امام حسینعلیهالسلام احساسات را برانگیخته، اشكها را روان مىسازد و با این بیت شروع مىكند:
هذِى الْمَنازِلِ بِالْغَمِیمِ فَنادِها وَاسْكِبْ سَخىَّ الْعَینِ بَعْدَ جَمادِها (18)
«اینك سرزمین غمیم است، نالهها را بلند كن و سیلاب اشك را بعد از خشك شدن روان ساز!»
از منظر دانشمندان اهل سنّت
در این بخش، شخصیت ممتاز شریف رضى را از زبان تاریخنگاران اهل سنّت مرور مىنماییم:
1. ابو الفرج عبد الرحمن بن جوزى (درگذشته در 597 ه. ق) در كتاب «المنتظم» خویش مىنویسد: «رضى در بغداد نقیب (سرپرست) خاندان ابى طالب بود... . دانشمندى فرزانه و شاعرى سخنران بود. او شخصیتى پارسا، متدین و معتقد بود و همّت والا داشت. [در بزرگوارى او همین بس كه] روزى از زنى، چند مجموعه یادداشت به پنج درهم خرید. درضمن مطالعه متوجه شد كه یك جزوه آن به خط ابو على «ابن مقله» است. به دلّال گفت: تا زن را حاضر سازد و خطاب به زن گفت: در میان نسخهها یك جزوه با خط ابن مقله یافتم. اگر مایلى جزوه را بگیر و اگر وجه بیشترى مىخواهى اینك پنج درهم دیگر به تو تقدیم كنم. آن زن پنج درهم اضافى را گرفت و براى وى دعا كرد. شریف رضى مردى بخشنده و با سخاوت بود.» (19)
2. ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه مىنویسد: «رضى در مدتى اندك، پس از دوران سى سالگى قرآن را حفظ كرده، بخش مهمى از فقه و فرایض را فرا گرفت. دانشمندى ادیب و شاعرى ماهر بود. با نظمى روان و فصیح و الفاظى پرمعنى و بلیغ، در پرداختن قافیه توانا و در ساخت انواع شعر مقتدر بود. او اگر در وادى تغزّل گام زند، احساس لطیف و خیال دلپذیرش شگفتیها آفریند. اگر در میدان ثنا و ستایش تازد، با نظمى سهل و روان به صید معانى پردازد و هیچ شاعرى به گرد او نرسد و اگر در سوگ و ماتم به سوز دامن زند، بر همه ماتمسرایان سبقت گیرد. و با همه اینها، دبیرى سخندان و صاحب گفتار است. مردى پارسا، با روحى لطیف و همتى والاست. او سخت به احكام دین پایبند بود و به اعتقادات خود شدیداً باور داشت. از هیچ كس صله و جایزه نپذیرفت.» (20)
3. ابو منصور عبد الملك ثعالبى (متوفى به سال 429 ه. ق) از دیگر برجستگان اهل سنّت است كه در كتاب «یتیمة الدهر فى محاسن اهل العصر» كه در 25 سالگى سید رضى آن را به رشته تحریر درآورد، او را چنین مىستاید: «اینك شریف رضى نابغه دوران و نجیبترین بزرگان عراق است. علاوه بر تبار والا و افتخاراتى كه چون خورشید عالمآرا با فرهنگى نمایان و فضلى تابان، شخصیت خویش را آراسته و از تمام خوبیها سهمى به سزا دارد. از این گذشته، او سرآمد شاعرانى است كه از خاندان ابى طالب برخاستهاند، چه گذشتگان و چه معاصران. با آنكه در صف آنان، شعراى برجسته و ماهرى، مانند: «جمانى»، «ابن طباطبا» و «ابن ناصر» جلوهگر بودند؛ بلكه اگر بگویم شریف رضى «اشعر قریش» است، گزافه نگفتهام و گواه آن، با مراجعه به اشعار وى، به وضوح روشن خواهد شد.
اشعار او پرمغز و استوار، خالى از عیب و ایراد مىباشد و در عین روان و سلیس بودن، متقن و مبرهن مىباشد، با معانى نغز و بلند. پدرش ابو احمد، ریاست نقبایى را عهدهدار بود و به مظالم، یعنى اختلافات مالى رسیدگى مىنمود و كاروان حج را رهبرى مىكرد و تمامى این مناصب و مشاغل در زمان ابو احمد، یعنى به سال 388 ه. ق به فرزندش شریف رضى انتقال یافت.» (21)
افول ستاره تبلیغ
شریف رضى، صبح روز یكشنبه ششم محرم سال 406 ه. ق بعد از عمرى تلاش و مجاهدت در راه احیاى حق و دفاع از اهل بیتعلیهمالسلام و اعتلاى كلمه توحید و به جاى نهادن آثارى زرّین، در 47 سالگى چشم از جهان فرو بست. دنیاى اسلام در عزاى او داغدار شد و دانش دوستان در فراقش اشك حسرت و ماتم ریختند. فوت او آنچنان در دلهاى مردم بغداد تأثیر گذاشت كه كوچك و بزرگ، زن و مرد، فقیه و قاضى، سنّى و شیعه، با قلبهایى مالامال از اندوه به در خانهاش ریختند و در غم از دست دادن این شخصیت ارزنده جهان اسلام، اشك فراق ریختند.
سید مرتضى، برادر بزرگ او، بهقدرى متأثّر و متأسّف گردید كه تاب دیدن جنازهاش را نیاورد و از شدّت درد و ناراحتى به حرم مقدس كاظمینعلیهماالسلام رفت. مردم داغدار، وزرا، اعیان و اشراف، جنازه سید رضى را تشیع كردند. ابو غالب فخر الملك، وزیر اعظم وقت، بر جنازه او نماز خواند. پیكر بىجان این دانشمند نامدار را در كنار خانهاش، در محلّه كرخ بغداد به عنوان امانت دفن نمودند. سپس وزیر نامبرده به كاظمین رفت و سید مرتضى را دلدارى داد و با احترام به خانه بازگردانید.
مهیار دیلمى، سلیمان بن فهد و جمعى دیگر از شعراى معاصر، مرثیههاى جانسوزى در رحلت او سرودند كه بعضى از آنها در دیوان سید رضى چاپ شده است. یكى از آن سرودهها به سید مرتضى تعلق دارد. او در فراق برادرش اشعارى گفت كه نهایت تأثر قلبى وى را مىرساند. بیت زیر یكى از آنها است:
یا لَلرِّجالِ لِفَجْعَةٍ جَذَمَتْ یدِى وَوَدَدْتُ لَوْ ذَهَبَتْ عَلَىَّ بِرَأْسِى
«اى بزرگ مردان! فغان از مصیبتى كه دست مرا قطع كرد و اى كاش سر از پیكرم جدا مىنمود!»
گفتنى است كه جنازه این دو برادر، مدّتى بعد از دفن به كربلاى معلّى منتقل گشت و در سمت بالاى سر حضرت سید الشهدا به خاك سپرده شد. (22)
پینوشـــــــــــــتها:
1) شرح نهج البلاغه، عبد الحمید ابن ابى الحدید، معتزلى، كتابخانه آیة اللّه مرعشى، قم، 1404 ق، ج 1، ص 31.
2) همان.
3) ر. ك: همان، ص 41.
4) صابى كسى را مىگویند كه از پیروان صائبین باشد و آنان یكى از فرقههاى مذهبى و در ردیف یهودى و مسیحى هستند. البته صائبین به گروه دیگرى هم اطلاق مىشود كه آنان مشرك و بت پرست بودهاند.
5) پیرامون نهج البلاغه، سید عباس احدى، قم، نشر علم و دین، 1360، ص 27.
6) ر. ك: الغدیر، علامه عبد الحسین امینى، دار الكتب العربى، ج 4، ص 183 به بعد.
7) پیرامون نهج البلاغه، ص 17.
8) نتیجة الدهر، عبد الملك ثعالبى، دار الكتب العلمیه، لبنان، 1403 ه. ق، ج 3، ص 155.
9) مقدمه نهج البلاغه.
10) پیرامون نهج البلاغه، ص 57.
11) نشریه پرتو، خرداد 79.
12) همان.
13) حسین مرصفى (درگذشته در سال 1307 ه. ق) از دانشمندان، ادبا و مدرسین الازهر مصر بود. او در 8 موضوع مهم اجتماعى مردم، وطن، حكومت، عدالت، ظلم، سیاست، آزادى و تربیت بررسیهایى انجام داده و در كتاب الكم الثمان منتشر كرده است. (الاعلام، ج 2، ص 232.)
14) پیرامون نهج البلاغهص 61.
15) الغدیر، ج 4، ص 198؛ ریحانة الادب، محمد على مدرس تبریزى، تبریز، نشر شفق، ج 3، ص 124.
16) الغدیر، ج 4، ص 201.
17) الغدیر، ج 4، ص 180.
18) همان، ص 215.
19) المنتظم، ابو الفرج عبد الرحمن جوزى، دار الكتب العلمیه، ج 15، ص 115.
20) شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 33.
21) یتیمة الدهر فى محاسن اهل العصر، ج 3، ص 155.
22) الغدیر، ج 4، ص 186، به بعد؛ ریحانة الادب، ج 3، ص 127.
علامه دوانى اُسوه پژوهش و تبلیغ
علامه فقید حاج شیخ على دوانىرحمه الله عالمى نامدار و آگاه، پژوهشگرى پرتلاش و واعظى موفق و تأثیرگذار در دوران معاصر (1) بود كه همه عمر گرانقدر خویش را صرف تحقیق، تألیف، احیاى نام و آثار بزرگان، ثبت وقایع تاریخى به ویژه تاریخ انقلاب اسلامى، و تبلیغ و نشر حقایق و معارف اسلامى نموده، و در این راه، آثار و بركات علمى و معنوى فراوانى از خویش به یادگار گذاشت. در این مقال مرورى هر چند گذرا بر زندگانى و آثار سبز او خواهیم داشت.
تولد و كودكى
علامه دوانى در تاریخ 5 مهر سال 1308 شمسى مصادف با 23 ربیع الثانى 1348 قمرى در روستاى «دوان» از توابع شهرستان كازرون استان فارس دیده به جهان هستى گشود. دوان زادگاه حكیم نامدار و بلند آوازه ایران جلال الدین دوانى است كه شرح حال وى به دست توانمند همین فرزانه به نگارش در آمده است. استاد على دوانى دوران كودكى را در زادگاهش سپرى نمود و آن گاه در سن 7 سالگى از موطن خود به آبادان نزد ارحام و خویشان كه در آنجا ساكن بودند رفته و دروس ابتدایى و مقدماتى را در آبادان فرا گرفت و آن گاه در سن 15 سالگى وارد حوزه علمیه نجف اشرف شد.
تحصیل در نجف اشرف
استاد على دوانى در سال 1323 شمسى در اوج زعامت دینى حضرت آیت الله العظمى حاج سید ابوالحسن اصفهانى (متوفاى 1365 قمرى) وارد حوزه علمیه نجف اشرف شد و مورد توجه و عنایت مخصوص آن بزرگوار قرار گرفته و در مدرسه «شرابیانى» سكنى گزیده و مشغول تحصیل علوم دینى در آن حوزه كهنسال گردید و مقدمات و مقدارى از سطح را نزد جمعى از فرزانگان نامدار و برجسته آن دیار به خوبى فرا گرفت.
اساتید وى عبارتند از حجج اسلام و آیات بزرگوار:
1. شیخ محمد على افغانى؛
2. شیخ على آقا نجفى كاشانى؛
3. شیخ محمدرضا طبسى؛
4. میرزا عبدالحسین خراسانى؛
5. میرزا احمد اردبیلى؛
6. میرزاكاظم تبریزى؛
7. میرزا على فلسفى تنكابنى؛
8. شهید محراب سیداسدالله مدنىرحمه الله (2) .
استاد دوانى به مدت چهار سال در نجف اشرف ماند و از فضاى معنوى و اساتید و فرزانگان برجسته علمى آن دیار كسب فیض نمود؛ هر چند از اوضاع نابسامان آن روز حوزه نجف ناخشنود بود.
وى در این باره مىنویسد: «فراموش نمىكنم وقتى در سن 15 سالگى با یك دنیا شور و شوق به حوزه مقدس علمى نجف اشرف رفتم و مشغول تحصیل شدم، مشاهده وضع حوزه و عدم نظم و انضباط و نبودن امتحان كه موجب مىشد عمر 90 درصد طلاب جوان بیهوده تلف شود، چنان افسرده و خسته و ناراحتم مىكرد كه هنوز خاطره تلخ آن آزارم مىدهد. [البته] در همان موقع دانشمندان و نوابغى امثال آیات شیخ محمدحسین كاشف الغطا، شیخ محمدرضا مظفر، شیخ عبدالحسین امینى و... وجود داشتند و مرجعى بزرگ همچون آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى داشتیم و دهها نفر دیگر از علماى متفكر و متحرك؛ ولى ركود و بىنظمى عمومى روحانیت همه چیز و كار بزرگ اینان را تحت الشعاع قرار داده بود و چه رنج دردآورى!» (3)
مهاجرت به ایران
علامه دوانى در سال 1328 شمسى به خاطر كسالت به كشور بازگشت و در همان سال در جریان سفر تبلیغى به نهاوند با دختر مرحوم آیت الله آقا احمد آل نهاوندى از احفاد علامه ملامحمدباقر وحید بهبهانى وصلت نمود و آن گاه وارد حوزه علمیه قم گردید و سطوح متوسطه و عالى و نیز دروس حكمت و تفسیر را نزد اساتید فرزانه حوزه قم به خوبى فرا گرفت. اساتید نامدار وى در حوزه علمیه قم عبارتند از آیات بزرگوار:
1. میرزا على مشكینى؛
2. حاج شیخ محمدفاضل لنكرانى؛
3. شهید بزرگوار حاج شیخ محمد صدوقى یزدى؛
4. حاج شیخ محمد لاكانى گیلانى؛
5. حاج شیخ عبدالجواد اصفهانى؛
6. حاج شیخ مرتضى حائرى یزدى؛
7. سیدشهاب الدین مرعشى نجفى؛
8. سیدمحمدباقر طباطبایى سلطانى؛
9. حاج سیدرضا صدر؛
10. حاج شیخ محمد فكور یزدى؛
11. حاج شیخ محمد زاهدى قمى؛
12. علامه سید محمدحسین طباطبایى (4) صاحب تفسیر المیزان قدّس اللّه اسرارهم.
اساتید درس خارج
علامه دوانى بعد از اتمام دروس سطح و استوار نمودن مبانى علمى خود، وارد جلسات درس خارج فقه و اصول جمعى از آیات عظام قم گردیده و از خرمن بیكران علم و معنویت آنان خوشه چینى نمود، كه عبارتند از:
1. حضرت آیت الله حاج سیدحسین طباطبائى بروجردى؛
2. حضرت آیت الله العظمى امام خمینى؛
3. حضرت آیت الله العظمى حاج سیدمحمد محقق داماد؛
4. حضرت آیت الله العظمى حاج سیدمحمدرضا گلپایگانى.
در عرصه منبر و خطابه
علامه دوانى یكى از نام آوران عرصه تبلیغ و منبر به شمار مىآید و نام وى در ردیف خطبا و وعاظ شهیر و نامدار ایران اسلامى به ثبت رسیده است. (5) معظم له بعد از ورود به ایران و همگام با تحصیل و پژوهش، در اغلب شهرستانهاى ایران و برخى از كشورهاى حاشیه خلیج فارس فعالیت تبلیغى داشت و سخنان و منابر وى همواره مورد استقبال گرم مردم به ویژه جوانان مسلمان قرار گرفته بود. از ویژگیهاى منابر استاد دوانى عبارت است از: شیرینى و حلاوت، ساده و روان بودن، عدم استفاده از جملات و كلمات غامض، تكیه بر حدیث و تاریخ اسلامى و....
همین شیوه، تأثیرات فراوانى بر نسل جوان داشت و مىتوان گفت كه او توانست نسل متدین و آگاهى را تربیت نماید. هنوز مردم آبادان و خرمشهر سخنان مرحوم دوانى را در ایام ملى شدن صنعت نفت كه در جهت بیدارى آنان سهم به سزایى داشت، از یاد نبردهاند. و نیز منابر افشاگرانه وى در شهرهاى مختلف به ویژه در قم، ورامین، تهران، اصفهان و... علیه مفاسد رژیم پهلوى در خاطرهها باقى مانده است. انتقادات كوبنده و مؤثر وى در منابر علیه رژیم ستم شاهى باعث گردید تا وى توسط ساواك ممنوع المنبر و به دنبال آن ممنوع الخروج گردد، و بارها به شهربانى و ساواك احضار و زندانى شود. (6)
استاد دوانى سخنرانیهاى فراوانى در كشورهاى غربى داشته است و نیز سخنرانى وى در همایشها، كنگرهها و بزرگداشتهاى داخلى و بین المللى به مناسبتهاى مختلف، همگى به ثبت رسیده است. منابر و روضه خوانى این شاگرد مخلص مكتب امام صادقعلیهالسلام تا آخرین لحظات عمر شریفش ادامه داشت.
فعالیتهاى فرهنگى
استاد دوانى قلم روانى داشت. او با همكارى جمعى از فضلاى آن زمان؛ همانند آیات عظام مكارم شیرازى، موسوى اردبیلى، جعفر سبحانى، نورى همدانى و... ، مجله «درسهایى از مكتب اسلام» را در سال 1337 شمسى در حوزه علمیه قم تأسیس كردند كه مطالب دینى و علمى مجله در خور فهم نسل جوان به طرز جالبى انتشار و مورد استقبال گسترده عموم طبقات ایران قرار گرفت. (7) استاد دوانى از مؤسسین آن مجله و نیز عضو هیئت تحریریه آن به شمار مىآمد و نیز مقالات سودمند وى تح ت عنوان «مفاخر اسلام» و «داستانهاى ما» چاپ و منتشر مىگردید. استاد دوانى علاوه بر مجله مكتب اسلام، مقالات علمى و دینى خود را در روزنامههاى «نداى حق» و «وظیفه» به چاپ رسانده است. و نیز از جمله كارهاى فرهنگى ایشان تدریس «رجال و تراجم» در مؤسسه «دارالتبلیغ اسلامى قم» به مدت شش سال است كه وى از مدرسین و نیز از اعضاى اصلى این مؤسسه به شمار مىرفت. از دیگر كارهاى فرهنگى معظم له مىتوان به «تأسیس انجمن قائم» با همكارى دو تن از فضلاى حوزه اشاره كرد، كه آشنایى نسل جوان و متدین با عقاید و معارف مهدوى در سرلوحه این انجمن قرار داشت.
مهارت و تخصص وى در رشته رجال و تراجم باعث گردید تا در خلق آثارى ارزشمند پیرامون حیات طیبه عالمان بزرگ شیعه و معرفى آنان به نسل جوان، به توفیقات فراوانى نایل گردد. قدرت قلم و پژوهش جامع این محقق در سنین جوانى در تدوین شرح حال علامه وحید بهبهانى متوفاى 1205 قمرى موجب مسرت و اعجاب آیت الله بروجردى گردید. آن بزرگوار نویسنده خلاّق و كوشاى این اثر نفیس را مورد تفقد و تشویق خویش قرار داد و همین تشویق، باعث ترقى و تكامل وى در خلق آثار گرانبهاى دیگرى در رجال و تراجم شد.
ابتكار در پژوهش
علامه دوانى درباره چگونگى تحقیق و تدوین شرح حال رجال بزرگوار شیعه چنین مىنویسد: «نویسنده این كتاب از دیر زمان متوجه این معنى بوده است كه یكى از علل جدایى نسل كنونى مسلمین و بالاخص جامعه ایرانى از علماى دینى و روحانیون، عدم اطلاع از ارزش وجودى آنها در اجتماع و موقعیت واقعى این سلسله مىباشد. چه مردان بزرگ و علماى عالى قدرى داشتهایم كه زحمتها كشیده و به مردم و اجتماع خدمتها نموده و در شرایط سخت دامن همت به كمر زده و كشتى طوفان زده مسلمین را از غرقابهاى وحشتناك نابودى به ساحل نجات رهبرى نمودهاند؛ ولى چون این حقایق به قلم نیامده و به زبان روز نگارش نیافته است، جز عده معدودى كسى از آن اطلاع ندارد. به همین جهت از ده سال پیش (سال 1341 شمسى) كه رسماً شروع به نویسندگى كردم، نخستین موضوعى كه جلب توجهم را نمود، بحث و تحقیق در احوال علماى شیعه و نگارش شرح حال و بیوگرافى آنان بود؛ به طورى كه تاكنون [كه] سى و سومین بهار عمر را پشت سر مىگذارم، نزدیك به ده جلد كتاب حاوى شرح حال علماى شیعه به طرزى نوین و سبكى قابل فهم عموم تألیف نمودهام، و حتى چهار سال پیش كه مجله علمى و دینى مكتب اسلام در حوزه علمیه قم توسط نویسنده و دیگر همكاران انتشار یافت، از میان همه موضوعات، من «شرح حال علماى شیعه» را پذیرفتم و قلم خود را در این راه به كار انداختم.» (8)
كتاب نهضت دوماهه روحانیون ایران
روحانیت شیعه و نهضتهاى الهى آنان در طول ادوار تاریخ همواره مورد تهاجم سهمگین و همه جانبه استعمارگران و ایادى خود فروخته آنها بوده است. جنایت كاران تاریخ براى درهم شكستن اعتبار و قداست روحانیت و مخدوش ساختن اهداف الهى آن، و نیز به جهت جلب منافع مادى سردمداران استعمارگر خود، از تخریب و ترور چهرهها و تحریف تاریخ و قضایاى واقعى آن، از هیچ تلاشى فروگذار نكرده و به منظور دست یابى به اهداف پلید خود، دست به هر جنایتى زدهاند. مرحوم دوانى با درك شرایط و موقعیت حساس زمانى نهضت مقدس اسلامى، و به جهت محفوظ ماندن وقایع انقلاب از گزند بدخواهان، براى اولین بار بعد از ختم غائله انجمنهاى ایالتى و ولایتى در تاریخ 15 دى ماه 1341 شمسى اقدام به تألیف كتاب «نهضت دو ماهه روحانیون ایران» نمود. این اثر كه در نوع خود بدیع، ابتكارى و جالب بود، بعد از انتشار مورد استقبال گسترده مردم متدین و مسلمان بالاخص علماء و مراجع عالى قدر قرار گرفت. به محض چاپ و انتشار این كتاب، نویسنده و عدهاى از دارندگان آن دستگیر و روانه زندان شدند. استاد دوانى در این باره مىنویسد: «بعد از انتشار كتاب، روزى یكى از دوستان به نویسنده گفت: براى كارى نزد وزیر دادگسترى رفته بودم. وزیر مشاور هم نزد او بود. وزیر دادگسترى پرسید: از قم چه خبر؟ وزیر مشاور گفت: خبر تازه اینكه تمام ماجرایى كه ما سعى در سانسور و عدم انتشار آن داشتیم، طلبهاى به نام على دوانى آن را به صورت كتاب درآورده و در همه جا منتشر شده و به نام «نهضت دو ماهه روحانیون ایران» است.» (9)
البته نهضت دو ماهه بعدها با اضافات فراوانى در ده مجلّد به نام نهضت روحانیون ایران تغییر نام یافت و منتشر گردید، كه اغلب وقایع مربوط به روحانیت ایران (بین سالهاى 1341 تا 1357) در آن به ثبت رسیده است. هر چند در این كتاب كاستیها و ضعفهایى نیز وجود دارد، ولى مأخذ و مرجع قابل اعتمادى براى پژوهشگران و علاقمندان به وقایع انقلاب اسلامى مىباشد.
مهاجرت به تهران
استاد على دوانى در سال 1348 شمسى رهسپار تهران گردید و تا پایان عمر در این شهر اقامت داشت و مشغول تحقیق، تألیف و تبلیغ بود. او عالمى كامل و فاضلى عامل و شاعرى توانمند و محققى فرزانه بود. اشعار خوبى در رثاء ائمهعلیهمالسلام، اخلاق و موضوعات اجتماعى دارد كه برخى از آنها در كتب متعدد به چاپ رسیده است. یكى از اشعار آن بزرگوار را كه درباره امام زمانعلیهالسلام سروده است در ذیل مىآوریم:
روز روشن دیدم و روى توام آمد به یاد ظلمت شب دیدم و موى توام آمد به یاد
قامت سروى لب جویى بدیدم دلفریب واندر آندم قدّ دلجوى توام آمد به یاد
نوبهاران بوى گلها مست و مدهوشم نمود من چه گویم بوى خوشبوى توام آمد به یاد
لشكر گل صف به صف دیدم به صحرا صف زنان خود به خود آن فرّ نیروى توام آمد به یاد
قرص مه دیدم شبى گردیده پنهان در سحاب ناگهان رخسار گیسوى توام آمد به یاد
عكس روى یوسفى دیدم به لوحى بیدرنگ دیده و مژگان و ابروى توام آمد به یاد
خرمن خورشید تابان در جهان دیدم ولى جلوهاى از روى نیكوى توام آمد به یاد
بزم یاران بود و بر منبر سخنها گفتمى راستى لعل سخنگوى توام آمد به یاد
هر كسى از دیگرى پوید دوانى را و من هر زمان دل داده كوى توام آمد به یاد (10)
آثار علمى
این پژوهشگر اسلامى در عرصههاى مختلف علمى داراى تألیفات سودمند است كه اغلب آنها بارها به چاپ رسیده است. وى علاوه بر تألیفات، داراى مقالات فراوانى در مجلات و روزنامههاى گوناگون مىباشد.
فهرست تألیفات و آثار علمى وى را در ذیل مىآوریم:
1. اجتهاد در مقابل نص؛
2. اصول اعتقادى و فروع عملى اسلام؛
3. امام خمینىرحمه الله در آئینه خاطرهها؛
4. امیرالمؤمنین در شعر فقها، حكما و عرفاى نامى؛
5. تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت؛
6. تاریخ فتوحات مسلمانان در اروپا؛
7. امام زمانعلیهالسلام در گفتار دیگران؛
8. داستانهاى ما (3 جلد) ؛
9. خاطرات من از استاد شهید مطهرىرحمه الله؛
10. خاندان آیت الله بروجردى؛
11. زندگانى زعیم بزرگ عالم تشیع، آیت الله بروجردى؛
12. راز نماز در نهج البلاغه؛
13. خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفى؛
14. سیماى جوانان در قرآن و تاریخ؛
15. شوق مهدىعلیهالسلام؛
16. شعاع وحى بر فراز كوه حرا؛
17. شعراء، علماء و مردان نامى بوسنى و هرزگوین؛
18. علىعلیهالسلام چهره درخشان اسلام؛
19. صحنههاى تكان دهنده در تاریخ اسلام؛
20. فروغ هدایت؛
21. مباحثى در معارف اسلامى؛
22. مفاخر اسلام (12 جلد) ؛
23. نهضت روحانیون ایران (10 جلد) ؛
24. مرآت الاحوال؛
25. مهدى موعودعلیهالسلام؛
26. هنر نویسندگى؛
27. نقد عمر (خاطرات و زندگانى خودش) ؛
28. داستانهاى اسلامى (2 جلد) ؛
29. سیره ائمه معصومینعلیهمالسلام؛
30. فروغ ایمان؛
31. زن در قرآن؛
32. بانوى بانوان جهان؛
33. جهانگردى و جهانگردان نامى؛
34. سفراى امام زمانعلیهالسلام؛
35. هزاره شیخ طوسى (2 جلد) ؛
36. غدیر خم، حدیث ولایت؛
37. شرح حال و آثار و افكار آیت الله بهبهانى؛
38. شرح زندگانى جلال الدین دوانى؛
39. مشاهیر فقها و مراجع تقلید شیعه؛
40. نهضت دوماهه روحانیون ایران.
همچنین دهها كتاب با تصحیح و تحقیق و مقدمه وى به چاپ رسیده است. آخرین اثر انتشاریافته وى «بانوى بانوان جهان» است كه به تاریخ حضرت زهراعلیهاالسلام اختصاص دارد.
رحلت
سرانجام علامه دوانى، استاد برجسته تاریخ اسلام در سن 77 سالگى در شب سه شنبه 19 دى ماه 1385 شمسى در تهران دارفانى را وداع گفت و پیكر پاكش در تهران و قم تشییع و بعد از اقامه نماز توسط حضرت آیت الله سبحانى، در یكى از حجرات شرقى صحن عتیق حرم مطهر حضرت معصومهعلیهاالسلام به خاك سپرده شد. (11)
پینوشــــــــتها:
1) ر. ك: نقش وعظ و خطابه در تاریخ معاصر ایران، مجله یاد، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى ایران، 1384 ش، ش78، ص 231.
2) شرح حال فرزانگان یاد شده، در «گنجینه دانشمندان»، تألیف محمدشریف رازى چاپ امید، ق، 1370 ش و «گلشن ابرار»، تهیه و تدوین جمعى از پژوهشگران پژوهشكده علمى كاربردى باقر العلوم، قم، زمستان 1385 ش آمده است.
3) نهضت روحانیون ایران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1377ش، ج9 و 10، ص348، با اندكى دخل و تصرف.
4) شرح حال اغلب فرزانگان یاد شده، در مجموعه «گلشن ابرار» و «ستارگان حرم» تألیف گروهى از محققان حوزه علمیه قم آمده است.
5) گفتار وعاظ، محمدمهدى تاج لنگرودى واعظ، چاپ زهره، تهران، 1348 ش، ج1، ص164-174.
6) بنگرید به عنوان نمونه: نهضت روحانیون ایران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1377 ش، ج 5 و 6، ص 265 - 273.
7) براى اطلاع بیشتر از مجله مكتب اسلام ر. ك: گنجینه دانشمندان، ج2، ص321-320.
8) نهضت روحانیون ایران، ج 3 و 4، ص 32.
9) همان، ص35.
10) آثار الحجة، محمد شریف رازى، مؤسسه دار الكتاب قم، 1332 ش، ج2، ص 200.
11) شرح حال استاد على دوانى درمنابع ذیل آمده است:
گنجینه دانشمندان، ج2، ص361؛ نقد عمر (خاطرات و زندگانى كه در 2 جلد به قلم خودش تألیف یافته است و در این مقاله از آن بهرهها بردیم) ؛ آئینه پژوهش، ش 103، ص 103-101؛ روزنامه كیهان، 20/10/1385؛ روزشمار انقلاب اسلامى، تهران، حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، 1378، ج3، ص305، مجله یاد، شماره 78، زمستان 1384، ص 231.
قامت غیرت مرورى بر زندگانى آیت اللَه حاج شیخ جواد فومنى حائرى واعظ
مرحوم آیة اللّه حاج شیخ جواد فومنى حائرى مشهور به «فومنى واعظ» همانند بسیارى از شخصیتهاى مسئولیتشناس و آگاه شیعه، چهرهاى ناآشنا براى نسل جوان، مبلغان گرامى و حتى برخى از محققان و پژوهشگران دوران معاصر است. عالمى دردآشنا و از تبار عالمان فرهیخته و غیرتمند كه فعالیتهاى گسترده او در عرصه فرهنگ و تبلیغ، مانند: احداث مدارس كلاسیك اسلامى و تأسیس اولین مدرسه دخترانه اسلامى در تهران، افشاگریهاى پرشور علیه رژیم منحوس پهلوى و روشنگریهاى شجاعانه مردم از سوى او، جدّاً قابل تحسین و تقدیر است. او نه تنها در تهذیب نفس و سیر و سلوكِ شخصى عالمى وارسته بود، بلكه در خصوص تحولات اجتماعى، فرهنگى و سیاسى كشور نیز حساسیت ویژهاى داشته، به هدایت و روشنگرى مردم مىپرداخت. متأسفانه شخصیت این واعظ انقلابى (1) مورد غفلت قرار گرفته و چهره و خدماتش گمنام باقى مانده است و اینك برآنیم كه شمّهاى هرچند كوتاه از خدمات تبلیغى و فرهنگى آن واعظ مجتهد را معرفى نماییم:
تولد
این عالم آگاه و غیرتمند در روز چهارشنبه 27 جمادى الثانیه 1330 ه. ق در محله «باب النجف» شهر مذهبى كربلا و در خانوادهاى روحانى و معنوى پاى به عرصه گیتى نهاد. اجداد پدرى و مادرى او به عشق حضرت ابا عبد اللّه الحسینعلیهالسلام همگى از فومن (شهرى در 12 كیلومترى غرب رشت) به كربلاى معلى كوچ كردند و لقب حائرى را انتخاب نمودند. پدرش مرحوم آیة اللّه حاج شیخ جعفر فومنى حائرى (متوفى 1357 ه. ق) صاحب مقامات معنوى و از مجتهدین برجسته كربلا بهشمار مىرفت و علاوه بر تدریس و پرورش و تربیت طلاب، در رواق مقدس حضرت سید الشهداعلیهالسلام به اقامه جماعت مىپرداخت.
یكى از تربیتیافتگان مكتب علمى و معنوى آن مرحوم، فقیه معاصر حضرت آیة اللّه العظمى بهجت - دامت بركاته - مىباشند. ایشان درباره استادشان مىفرمایند: «مرحوم حاج شیخ جعفررحمه الله از جمله معدود افرادى بودند كه گاهى بعضى از حقایق نهانى و اسرار باطنى از ایشان ظهور پیدا مىكرد و معلوم بود چیزهایى مىدانستند كه در آن زمان بسیارى از مدّعیان از آن بىخبر بودند. به خاطر دارم آخرین بار كه ایشان را ملاقات كردم، در كمال صحّت و سلامت و بدون هیچ عارضهاى خبر فوتشان را به من دادند و یك هفته بعد، از ا ین نشئه دنیا رخت بربستند. بالاتر از هر چیز دیگر كه باید به عنوان یك اصل مهم در زندگى آن عالم ربانى از آن یاد كرد، خصوصیات اخلاقى ایشان است. در این زمینه بدون اینكه ریاضاتى را متحمل شده باشد، در مرتبهاى قرار داشت كه ما با سالها ریاضت نمىتوانستیم برسیم. در توصیف اخلاقیات ایشان مىتوان گفت [كه] پس از یك عمر زندگانى با آن آوازه، در تمام كربلا دو نفر مخالف نداشت.» (2)
تحصیلات
این خطیب آگاه، قرائت قرآن، خواندن و نوشتن را در مكتبخانه شیخ علىاكبر نائینى آموخت و وارد حوزه علمیه كربلا گردید و دروس مقدمات و سطح را نزد فرزانگانى همچون آیات عظام: والد بزرگوارش، سید زین العابدین كاشانى، شیخ غلامحسین مرندى، شیخ جعفر رشتى، حاج آقا حسین طباطبایى قمى به پایان رسانید و آنگاه براى تكمیل علوم و معارف اسلامى رهسپار نجف اشرف گردید و سطوح عالى و خارج فقه و اصول را نزد آیات عظام: شیخ عبد الحسین رشتى، میرزا محمدحسین نائینى، سید ابو الحسن اصفهانى و آقا ضیاء عراقى فرا گرفت كه همگى از استوانههاى مهم علمى نجف اشرف به شمار مىرفتند. ایشان با تلمّذ در محضر این اساتید بزرگوار، مبانى علمى خود را استوار ساخت و موفق به اخذ اجازات اجتهاد از آنان گردید. وى در سن 25 سالگى به درجه رفیع اجتهاد نایل آمد. (3)
مهاجرت به تهران
فومنى واعظ در سال 1357 ق (1317 ش) در سن 27 سالگى به ایران مهاجرت نمود و در تهران در منزل یكى از اقوام خود رحل اقامت افكند. معظم له با كولهبارى از اندوختههاى علمى در حالى وارد ایران شد كه اختناق شدیدى از لحاظ دینى توسط رضاخان بر ملت ایران حكمفرما بود و مردم و علما حق تشكیل جلسات مذهبى، سخنرانى و... را نداشتند. فومنى واعظ در همان منزل اقدام به اقامه نماز جماعت و نشر احكام و معارف اسلامى نمود و از طریق سخنرانى، به تربیت افراد باایمان و سلحشور همّت گماشت. رفتار و كردار وى به سرعت مورد توجه مؤمنین قرار گرفت و مشتاقان فراوانى براى بهرهگیرى از بیانات ابتكارى وى از اقصى نقاط تهران به همان منزل واقع در خیابان خراسان سرازیر شدند. اشتیاق و هجوم جمعیت مسلمان موجب گردید كه كلنگ اولین مسجد توسط معظم له در اواخر سال 1320 شمسى به زمین زده شود و با سرعت ساختمان آن تكمیل گردد. فعالیتهاى انقلابى، دینى، فرهنگى، اجتماعى، سیاسى آن عالم بزرگوار از همین پایگاه مقدس كه بعدها در میان عموم مردم به مسجد «شیخ جواد فومنى» شهرت یافت، آغاز گردید. مهمترین پایگاه طرفداران انقلاب در زمان طاغوت در جنوب و شرق تهران، مسجد آیة اللّه فومنى بوده است. (4)
خدمات اجتماعى، فرهنگى و تبلیغى
آیة اللّه فومنى واعظ، با مشاهده نابسامانیهاى فرهنگى و دینى ناشى از سیاستهاى استعمارى رژیم طاغوت و در آشفتهبازار فعالیتهاى گسترده احزاب و گروههاى الحادى وابسته به شرق و غرب، مردانه و به صورت علمى وارد میدان كارزار و مبارزه و مقابله با آنان گردید و ضمن توجه دادن مردم به وظایف دینى، اجتماعى و فرهنگى، متعهدانه به تشكیل بنیادهاى اجتماعى و فرهنگى اسلامى همت گماشت كه به برخى از خدمات وى اشاره مىكنیم:
1. ایجاد تشكّل مذهبى اتحادیه دینى
این تشكّل مذهبى به دنبال سخنرانیهاى پرشور و انقلابى آیة اللّه فومنى ایجاد گردید و اعضاى آن را گروهى از مردم متعهد، متدین، كارآمد و مشتاق به خدمت تشكیل مىدادند. تعداد اعضاى آن را در برخى از گزارشات ساواك تا 2000 نفر هم ذكر كردهاند كه تحت نظارت واشراف آیة اللّه فومنى، كارهاى اجتماعى، فرهنگى و دینى فراوانى را صورت داده است. برخى از مهمترین آن كارها عبارتاند از: كمكهاى مادى و معنوى در احداث مساجد و مدارس اسلامى تحت پوشش آیة اللّه فومنى، دعوت از سخنرانان انقلابى و حمایت و حفاظت از آنان در مقابل مأموران رژیم منحوس پهلوى، برگزارى مجالس مهم مذهبى به مناسبتهاى مختلف، اجراى برنامههاى امر به معروف و نهى از منكر.
حمایت بىدریغ این تشكّل از فرامین آیة اللّه فومنى، بیم و هراس فراوانى را براى رژیم پهلوى ایجاد كرده بود. اقدامات این تشكّل مردمى در مواقع ضرورى بسیار مفید و كارگشا بود. مثلاً در سال 1338 ساواك به دنبال سخنرانى آیة اللّه فومنى علیه شخص شاه، وى را دستگیر و زندانى نمود. (5) اعتراضات، تظاهرات و اقدامات این تشكّل مذهبى (6) باعث گردید تا آیة اللّه بروجردى و سایر بزرگان دخالت نمایند و بدین وسیله رژیم را مجبور به آزادى وى كنند. (7)
ماجراى بلندگو
شاید بتوان آیة اللّه فومنى را از پیشگامان استفاده از میكروفون و بلندگو در مساجد به شمار آورد؛ زیرا در آن عصر برخى از افراد، استفاده از این دستگاه را ناروا مىشمردند. به دستور او، بلندگویى را در جلوى مسجد و در وسط خیابان نصب كرده بودند تا تمام جمعیت بتوانند از صحبتهاى سخنرانان استفاده نمایند. پس از مدتى، سخنرانیهاى آیة اللّه فومنى كه همواره در جهت افشاگرى و روشنگرى بود، ساواك را بر آن داشت تا با بهانههاى مختلف سعى در جمعآورى این بلندگو داشته باشد؛ ولى هیچگاه موفق به جمعآورى آن و حتى قطع سیم آن نگردیدند؛ زیرا جمعیت اتحادیه دینى - كه شهید اسماعیل حاجرضایى نیز یكى از اعضاى اصلى آن بود - با تشكیل گروههاى مختلف، در محل حضورى جدى و فعال داشتند و این حضور در صحنه، باعث عدم دخالت و موفقیت ساواك گردید. دهها گزارش از مجموع گزارشات ساواك اختصاص به ماجراى بلندگو، انعكاس سخنان آیة اللّه فومنى و عدم موفقیت در جمعآورى آن دارد. (8)
2. احداث مسجد نو
این مسجد در سال 1320 ه. ش به دست با كفایت آیة اللّه فومنى احداث گردید و چون جدیدترین مسجد جنوب و شرق تهران به شمار مىآمد، به مسجد نو شهرت یافت. همچنین به سبب آنكه بعدها مسجد دیگرى در انتهاى خیابان لرزاده توسط معظم له تأسیس گردید، به این مساجد «مسجد نو شماره 1» و «مسجد نو شماره 2» مىگفتند كه البته بعدها به مسجد آیة اللّه فومنى شهرت یافتند. مسجدنو شماره (1) در زمان حیات معظم له، یكى از مهمترین و باشكوهترین پایگاههاى مردم انقلابى و محافل مذهبى تهران به شمار مىرفت. شاید كمتر شخصیت انقلابى را بتوان یافت كه در این مسجد به ایراد سخنرانى نپرداخته باشد. همچنین، سخنرانیهاى انقلابى و پرشور 3 ساعته آیة اللّه فومنى حائرى واعظ هنوز بعد از گذشت بیش از 40 سال از رحلت آن روحانى آگاه و مبارز در یادها و خاطرهها باقى مانده است. (9)
3. تأسیس مدارس اسلامى
مرحوم فومنى واعظ، با كمك و مساعدت اعضاى اتّحادیه دینى، مدارس اسلامى ویژه پسران را در تهران احداث نمود. او معتقد بود كه باید با تأسیس مدارس و حتى دانشگاهها، از راه فرهنگ و آموزش دینى، فرزندان این مرز و بوم را از بدآموزیهاى رژیم نجات داد و بهطور مستقل در آموزش و پرورش آنان دخالت نمود. او هیچگاه براى تأسیس این مدارس از وزارت فرهنگ مجوز دریافت نكرد. البته در همان ایام نیز مدارس جدیدى توسط مرحوم اسلامى واعظ در تهران و چند شهرستان دیگر تأسیس گردید.
4. تأسیس اولین مدرسه اسلامى دخترانه
در روزگارى كه دختران مسلمان به علت مفاسد اجتماعى واخلاقى حاكم بر ایران از تحصیل محروم بودند، مرحوم فومنى واعظ اولین مدرسه اسلامى دخترانه را در تهران در سال 1326 ه. ش تأسیس نمود و علیرغم كارشكنیهاى شدید حكومت پهلوى و تبلیغات منفى برخى عناصر متعصّب و تحجّرگرا، این اقدام انقلابى و شجاعانه وى مورد استقبال گسترده مردم متدین، بهویژه علماى بزرگوار قرار گرفت. مسئولیت این مدرسه بر عهده همسر گرامى آیة اللّه فومنى واعظ قرار داشت و ایشان توانست در طول حیات پربار خویش هزاران دختر و مادر مسلمان و بافضیلت را در مدرسه خویش تربیت نماید. (10) حجة الاسلام حاج شیخ مصطفى فومنى حائرى در اینباره مىگوید: «اولین مدرسه دخترانه با رعایت اصول دینى در ایران توسط مرحوم والد بزرگوارمان در تهران تأسیس گردید. این اقدام شجاعانه وى علیرغم همه مخالفتهاى پیدا و پنهان عوامل رژیم، مورد استقبال عموم مردم قرار گرفت و مردم متدینى كه دخترانشان به خاطر جوّ نامطلوب آن روزگار از تحصیل محروم شده بودند، براى فراگیرى علم، دختران خود را روانه این مدرسه كردند.
ایشان شرایطى را براى جذب و گزینش دانشآموزان دختر وضع نموده بود كه عبارتاند از: 1. دارا بودن حجاب كامل، یعنى چادر همراه با پوشیه كه لازم بود تمامى مدیران و دانشآموزان حجاب كامل داشته باشند؛ 2. تدریس كتب معمول و متداول كشور؛ 3. تدریس دروس ویژه، همانند: آموزش و تفسیر قرآن و مفاتیح، شرعیات و اخلاقیات.
تنظیم گواهىنامه تحصیلات و پایاننامه به عهده والدمان بود. استقبال گسترده مردم باعث گردید كه در همان سالهاى اولیه، تعداد دانشآموزان به 300 نفر برسد. اغلب علماى تهران دختران خود را روانه این مدرسه كردند. جالب آنكه وقتى مدرسه تعطیل مىشد، سیل عظیم دانشآموزان دختر با حجاب كامل در سراسر خیابان خراسان جلوههاى زیبایى را به نمایش مىگذاشت كه موجبات خرسندى متدینان را فراهم ساخته بود؛ به همین جهت، در زمان طاغوت خیابان خراسان را خیابان حجاب هم مىخواندند.» (11)
انگیزه تأسیس مدرسه دخترانه
آیة اللّه فومنى انگیزه خود را در تأسیس چنین مدرسهاى اینگونه بیان مىدارد: «در حدود ده سال است در تهران مشغول انجام وظیفه هستم و چنین تشخیص دادهام كه اساس همه مفاسد، فرهنگ است و هر جنایت و خرابكارى كه در كار هست تماماً از آنجاست و شكى نیست كه پست فرهنگ یك موقعیت مهمى است كه مىتوان بدان وسیله یك مملكت را به بدبختى انداخت و نیز ممكن است از این راه یك جامعه را به سعادت و نورانیت سوق داد. با توجه به وضع فرهنگ در ممالك اسلامى، من همیشه دچار اضطراب عجیبى بودم و وقتم به ناراحتى مىگذشت. چگونه انسان راحت باشد و مشاهده كند كه یك چنین شاهرگ و سنگر حیاتى مسلمانان در اختیار تام دشمن باشد و جامعه به قدرى سطحىنگر و اغفال شده است كه به یك دعاى سحر كه از رادیو پخش مىكنند، دلش آرام بگیرد و در صدد رفع بدبختیهاى خود نباشد؛.. لذا اقدام به تأسیس اتّحادیه دینى نمودم و شروع به تهیه و سازماندهى مسجد و بالاخره پیشنمازى و منبر و سخنرانیها و نشریهها كردم و همه اینها را مقدمه رسیدن به این هدف عالى مىدانستم و در مرتبه اوّل در صدد تأسیس دبستان براى دوشیزگان برآمدم.» (12)
5. تأسیس اولین كودكستان تربیت دینى
آیة اللّه فومنى واعظ در سال 1327 ه. ش مطلع شد كه كودكستانى در تهران تأسیس یافته كه همه مربیان آن را افراد نصرانى و یهودى تشكیل مىدهند. ایشان از اینكه آموزش و سرپرستى كودكان مسلمان به عهده افراد اجنبى قرار گرفته بود، سخت ناراحت شدند و لذا براى مقابله با این پدیده زشت فرهنگى، اقدام به تأسیس اولین كودكستان تربیت دینى كرده و حتى یك دستگاه اتومبیل هم جهت ایاب و ذهاب اطفال فراهم نمودند. (13)
مرحوم فومنى انسانى شجاع، دلاور و سلحشور بود و در راه اسلام و دفاع از حریم دین از هیچ شخص و مقامى هراس نداشت. او روحانیان شجاع و انقلابى را تحسین مىكرد و نیز همواره از آن دسته از روحانیانى كه كمتحرّك یا بىتفاوت بودند، رنج مىبرد و از آنان انتقاد مىكرد.
6. تأسیس شركت تعاونى
در سال 1329 ه. ش طرح تأسیس شركت تعاونى جهت تأمین مخارج سنگین مؤسسات فرهنگى تحت پوشش آیة اللّه فومنى مطرح گردید كه با توافق اعضاى اتّحادیه دینى و تنظیم اساسنامه، فعالیت خود را شروع كرد. یكى از ابتكارات نوین این طرح این بود كه اعضاى اتّحادیه دینى و سایر علاقمندان، روزى ده شاهى (نیم ریال) از كل درآمد روزانه خود را به صندوقى كه به همین منظور در منزل یا مغازه آنان نصب شده بود، مىانداختند و سر هر ماه، مأمور منتخب، جهت جمعآورى كمكها، در صندوقها را باز نموده، موجودى را برمىداشت و در مقابل، قبض رسید به آنان تحویل مىداد و مجدداً در صندوق را مىبست. اعانات جمعآورى شده، صرف گسترش فعالیتهاى مذهبى، فرهنگى و اجتماعى تحت نظارت آن مرحوم مىگردید. (14) شیوه كارآمد و موفقى كه الگویى مناسب براى مبلغان جوان بود.
فعالیتهاى سیاسى
آیة اللّه فومنى از چهرههاى مشهور انقلابى دوران معاصر است كه با همه توان از حریم مكتب حیاتبخش اسلام دفاع مىكرد. او از تمام جزئیات امور مملكت آگاهى داشت و با اینكه اغلب فعالیت ایشان جنبه فرهنگى داشت، ولى براساس روایت شریف «اَلْعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهْجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِسُ؛ (15) كسى كه نسبت زمان خودش آگاه و عالم باشد، شبهات بر او هجوم نمىآورد [و اثر نمىگذارد]» از جریانات سیاسى غافل نبودند. این امر باعث جذّابیت منابر ایشان شده بود. منابر ایشان آمیخته با موضوعات اجتماعى، فرهنگى و سیاسى و با چاشنى انتقادى همراه بود و مشتاقان بىشمارى داشت. او بدون اینكه وارد جریانات سیاسى بشود، از برخى جریانات اسلامى همانند فدائیان اسلام (16) و آیة اللّه كاشانى حمایت مىكرد و ضمن ارشاد و هدایت مردم، به روشنگرى درباره ماهیت و اهداف احزاب و افراد مىپرداخت و براساس تكالیف شرعى و رسالت دینى، اقدام مىكرد.
مرحوم فومنى انسانى شجاع، دلاور و سلحشور بود و در راه اسلام و دفاع از حریم دین از هیچ شخص و مقامى هراس نداشت. او روحانیان شجاع و انقلابى را تحسین مىكرد و نیز همواره از آن دسته از روحانیانى كه كمتحرّك یا بىتفاوت بودند، رنج مىبرد و از آنان انتقاد مىكرد. ایشان از ارادتمندان و علاقمندان حضرت امام خمینىرحمه الله بود و او را انسانى شجاع و مدافع واقعى دین قلمداد مىكرد. وى در جریان شروع نهضت اسلامى در سال 41 از جمله وعّاظ و روحانیون آگاه و بیدارى بود كه با همه توان براى دفاع از دین و امام به میدان آمد و 2 بار در سال 1342 ه. ش دستگیر و زندانى شد. سخنرانى تند و شدید اللحن او در جمع راهپیمایان تهران به مناسبت فاجعه خونین فیضیه كه منجر به دستگیرى وى گردید، هیچگاه از یادها و اذهان مردم مسلمان و غیور محو نخواهد شد. همچنین، امضاى آن روحانى خستگىناپذیر در پاى اعلامیهها و بیانیهها دیده مىشود. (17)
كمالات و ویژگیهاى ممتاز
آیة اللّه فومنى حائرى داراى كمالات و فراوانى بود كه به چند نمونه از آن اشاره مىشود:
1. شجاعت و صراحت در گفتار
مواضع انقلابى و بیانات آتشین مرحوم فومنى در مسجد، آنچنان مورد توجه و استقبال مردم قرار گرفته بود كه دستگاههاى امنیتى و اطلاعاتى رژیم مجبور شدند جهت اطلاع از مواضع و دیدگاههاى ایشان و حضور در مسجدنو، اقدام به قرار دادن منابع نفوذى و جمعآورى اخبار و گزارشات آن بنمایند. هر چه مظاهر فساد و فحشا و بىدینى در جامعه گسترش پیدا مىكرد، لحن سخنان مرحوم فومنى صریحتر و بىپردهتر مىشد. بر این اساس، به دفعات، توسط مأموران انتظامى و امنیتى رژیم، تحت فشار و مورد آزار و اذیت قرار مىگرفت. (18) ساواك بارها ایشان را احضار كرد تا تذكرات و تهدیدهایش را به آن مرحوم اعلام نماید؛ امّا آیة اللّه فومنى با صلابت و قاطعیتى كه داشت، هرگز پاسخ مثبت به احضاریهها نمىداد و با عزّت نفس و قدرت به مأموران ساواك مىگفت: «من نمىآیم و هر كس با من كار دارد یا به مسجد بیاید و یا با شماره تلفن 20420 با من تماس بگیرید.» (19)
او در مجموع از اواسط دهه 30 تا پایان عمر شریفش، چهار بار توسط ساواك دستگیر و زندانى گردید. در پى هر دستگیرى، موجى از اعتراضات اقشار مختلف مردم و علما به وجود مىآمد و رژیم مجبور به آزادى ایشان مىشد. دوبار نیز با دخالت آیة اللّه بروجردى از زندان رهایى یافت. حمله شدید وى به شخص محمدرضا پهلوى، حمله شدید به رضاخان، انتقاد شدید از عملكرد هیئت دولت و وزیران رژیم پهلوى، حمایت صریح از امام، حمله شدید به امریكا و انگلیس به لحاظ دخالت در امور ایران و... باعث گردید كه وى بارها مورد آزار و اذیت و شكنجه و توهین قرار گرفته، در نهایت ممنوع المنبر و ممنوع الخروج شود. (20)
حجة الاسلام حاج شیخ مرتضى فومنى در اینباره مىگوید: «حضرت آیة اللّه پسندیده مىفرمود: پدرت آیة اللّه آقا شیخ جواد در ابعاد مختلف مرد خیلى ممتازى بود. روزى در منزل یكى از مراجع كه امام هم در آنجا حضور داشت، منبر رفته بود و بیداد كرده بود كه موجب مسرت و خوشحالى امام شده بود. ایشان را دستگیر كرده بودند كه با دخالت آیات عظام بروجردى و بهبهانى آزاد شد و موقع آزادى از قزل قلعه یكسره ایشان را به قم مىبرند. حتى در وسط راه اجازه خواندن نماز را به ایشان نمىدهند. وقتى با آیة اللّه بروجردى ملاقات كرد و شمّهاى از جنایات رژیم را به عرض ایشان رساند، آن مرحوم سخت تحت تأثیر سخنان ایشان قرار گرفت و اشك از چشمان وى جارى شد و فرمود: ره چنان رو كه رهروان رفتند.» (21)
2. امر به معروف و نهى از منكر
بىتفاوتى، سهلانگارى و ترس در اعمال و كردار مرحوم فومنى راه نداشت. او براساس آیه كریمه «أَشِدَّآءُ عَلَى الْكُفَّارِ»، (22) با دشمنان خدا و مظاهر ظلم عمل مىكرد. حاج شیخ مصطفى فومنى در اینباره مىگوید: «زمانى در خیابان خراسان، فردى در قهوهخانهاش براى جذب جوانان و نوجوانان اقدام به گذاردن تلویزیون كرد. چندینبار معظم له دوستانه به او پیغام داد؛ ولى او توجه نكرد. عوامل رژیم نیز در تحریك و مقاومت قهوهچى براى مقابله با فعالیتهاى آیة اللّه والد نقش داشتند. روزى معظم له با سخنرانى خود خواستار برچیدن این كانون فساد گردید. به دنبال آن حركت، سیل جمعیت به رهبرى شهید والامقام حاج اسماعیل حاجرضایى، تمام مظاهر فساد و از جمله آن قهوهخانه را در این خیابان جمع كردند. كلانترى دخالت كرد و هفت نفر از جمله شهید رضایى را دستگیر نمود؛ ولى بر اثر اعتراضات مرحوم والد و مردم این منطقه، رژیم مجبور شد آنان را آزاد كند.
نكته بعدى اینكه مرحوم والد شاید تنها روحانىاى بود كه در جلسات محاكمه شهید اسماعیل حاج طیب شركت مىكرد و نیز علیرغم ممنوعیت رژیم، وى به همراه جمعى از ارادتمندانش در تشییع جنازه آن شهید شركت كرد و بر جنازهاش نماز خواند و هنگام دفن همواره آرزو مىكرد كه قبرش در كنار قبر آن شهید بزرگوار باشد كه به آرزویش رسید.» (23)
او با صراحت از برنامههاى رادیو و تلویزیون انتقاد مىكرد و معتقد بود كه این نهاد مهم باید در اختیار حوزههاى علمیه باشد. انتقاد شدید وى درباره فعالیتهاى بهائیت، بخشى از اسناد ساواك را تشكیل مىدهد. سیاستهاى مداخله جویانه آمریكا در استقلال ایران، بهویژه اداره ارتش، مظاهر فساد و فحشا و بىبندوبارى، اختلاط زن و مرد در محافل عمومى، وضع ناهنجار سینماها و جراید، اردوهاى دانشآموزان در روز عاشورا و صدها مقوله فرهنگى، اجتماعى و سیاسى وجود دارد كه مرحوم فومنى به آنها پرداخته است.
حاج شیخ مرتضى فومنى مىگوید: «ساواك براى آرام ساختن ایشان كارهاى مختلفى انجام داد. یكى از شیوههاى آنان تطمیع ایشان بود. از جمله، روزى آمدند و یك چك با مبلغ گزاف و یا چك سفید تقدیم ایشان كردند؛ امّا وى آن را قبول نكرد و فرمود ما نیازى نداریم.»
3. كمالات معنوى
آیة اللّه فومنى، مقید به خواندن زیارت عاشورا با صد سلام و صد لعن بود و زیارت جامعه كبیره، نماز شب، نماز جعفر طیار و انجام برخى از نوافل از كارهاى یومیه ایشان به شمار مىرفت. او مقید بود كه نماز را حتماً به صورت جماعت در مسجد بخواند واین كار را حتّى در اوقات مریضى ترك نكرد. در جواب برخى كه مىگفتند: هوا سرد است، حالتان مناسب نیست! مىفرمود: «ما كه بایستى نمازمان را بخوانیم؛ پس چه بهتر كه آنرا در مسجد بخوانیم.»
در سیر و سلوك و عبادات پیشتاز بود. هر سال 15 روز در مكانى خلوت مشغول اذكار و اورادى بود كه غیر از همسر ایشان كسى از حالش خبردار نمىشد و مردم فكر مىكردند كه ایشان در مسافرت به سر مىبرد. انجام سجدههاى طولانى و نیز زیارت مشاهد مشرفه و برگزارى مجالس روضه در منزل، از سایر خصوصیات ایشان به شمار مىآمد. كمك و توجه به فقرا و محرومان را هیچگاه فراموش نمىكرد و در حوایج خود به وجود مقدس چهارده معصومعلیهمالسلام توسل مىجست. حاج شیخ مصطفى فومنى مىگوید: «یك سال ایشان در حرم مطهر حضرت امام رضاعلیهالسلام یك ختم «یا على» گرفت و حاجتش این بود كه «كِنِدى» رئیس جمهور وقت آمریكا كه منشأ همه بدبختیهاى ایران بود، نابود شود. از خدا خواسته بود كه وى گرفتار تیر غیب شود. اتفاقاً به محض اتمام ختم به وى خبر دادند كه او در یك حادثه ترور كشته شده است و عجیب اینكه تاكنون مشخص نشده كه ضارب كِنِدى چه كسى بوده است! وى به محض شنیدن این خبر خوشحال شد و سجده شكر بهجاى آورد.» (24)
او مىگوید: «یكى از علماى معاصر از مرحوم شهید اندرزگو نقل كرده است كه فتواى قتل حسنعلى منصور را مرحوم فومنى صادر كرده بود. وقتى كه شهید اندرزگو او را ترور كرد، با لباس مبدّل براى عیادت از والدمان به بیمارستان رفته بود. مرحوم والد با اینكه خیلى كسالت داشت، به محض شنیدن خبر ترور منصور خوشحال شده، از جاى برمىخیزد و بعد با خیال آسوده از دار دنیا مىرود. تشییع جنازه وى كه مصادف با مرگ منصور بود، باعث گردید كه همه مردم انقلابى كه از مرگ آن عنصر پلید خوشحال بودند، بهطور گسترده در مراسم تشییع جنازه معظم له شركت نمایند و شاید باشكوهترین تشییع جنازه تا آن زمان، تشییع جنازه ایشان بود كه مردم به پاس تجلیل از این عالم جلیل القدر به عمل آوردند.»
استاد عمید زنجانى مىنویسد: «مرحوم فومنى از انقلابیون بود و حتى تشییع جنازه ایشان یكى از حوادث انقلاب است كه روى آن باید تأمّل بشود؛ زیرا كه نیروهاى انقلابى در این تشییع جنازه سنگ تمام گذاشتند. در دو تشییع جنازه، مردم واقعاً به بهانه تشییع، یك تظاهرات انقلابى راه انداختند؛ یكى تشییع جنازه مرحوم فومنى و دیگرى تشییع جنازه مرحوم كاشانى بود.» (25)
رحلت ناگهانى
آیة اللّه حاج شیخ جواد فومنى حائرى در سن 54 سالگى پس از عمرى مجاهدت در راه اسلام و مكتب حیاتبخش امام صادقعلیهالسلام بر اثر یك بیمارى كه احتمالاً منشأ اصلى آن عوامل رژیم منحوس پهلوى بودند، دار فانى را وداع گفت و به معبود خویش پیوست. رحلت ناگهانى ایشان، ضایعه سنگینى براى ملّت انقلابى ایران به شمار مىرفت و علیرغم بارش سنگین برف، خیل عظیم امّت متدین و عالِمدوست تهران در روز 23 رمضان المبارك 1384 ه. ق مطابق با بهمن ماه 1343 ه. ش جنازه آن مرحوم را از مسجد معظم له واقع در خیابان خراسان تا حرم حضرت عبد العظیم حسنىعلیهالسلام با پاى پیاده تشییع كردند. پیكر مطهّر ایشان، در مقبره اعلایى صحن مطهر - كه هم اكنون رواق داخل حرم به شمار مىرود - در كنار قبر دوست دیرینهاش شهید حاج اسماعیل رضایى به خاك سپرده شد. «عاش سعیداً و مات سعیداً.» (26)
پینوشـــــــــــــتها:
1) خاطرات حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین انصاریان، تدوین: آقایان محمدرضا دهقانى اشكذرى، دكتر حمید كرمى، رحیم نیكبخت، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تابستان 1382، ص 57.
2) آیة اللّه حاج شیخ جواد فومنى حائرى به روایت اسناد ساواك، مركز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، تهران، دىماه، 1377، ص 15.
3) این قسمت با مصاحبه نگارنده با حضرات حجج الاسلام والمسلمین حاج شیخ مرتضى و حاج شیخ مصطفى فومنى حائرى (فرزندان آن مرحوم) تكمیل گردید.
4) مصاحبه نگارنده با حاج شیخ مصطفى فومنى حائرى.
5) آیة اللّه فومنى حائرى به روایت اسناد ساواك، ص 163 و 239.
6) همان، ص 159، 166، 176.
7) همان، ص 164.
8) براى نمونه بنگرید به كتاب «ستم ستیزان نستوه»، آیة اللّه حاج شیخ جواد فومنى حائرى، مركز بررسى اسناد تاریخى، وزارت اطلاعات، چاپ اول، 1377، ص 2، 14، 52، 67، 75 و 235.
9) مصاحبه نگارنده با حاج شیخ مصطفى فومنى حائرى و خاطرات حجة الاسلام جعفر شجونى، تدوین علیرضا اسماعیلى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، پاییز 1381 شمسى، ص 66.
10) ستمستیزان نستوه، ص 19.
11) مصاحبه نگارنده با معظم له.
12) ستمستیزان نستوه، ص 20.
13) همان.
14) همان، ص 21.
15) الكافى، ثقة الاسلام كلینى، ج 1، ص 26.
16) خاطرات حجة الاسلام شجونى، علیرضا اسماعیلى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، پاییز 1381، ص 66.
17) شرح مبارزات وى در نهضت اسلامى در كتاب ستمستیزان نستوه، ص 303 - 360 به تفصیل آمده است.
18) ستمستیزان نستوه، ص 85.
19) همان، ص 137 و 149.
20) همان، ص 85، 211 و 291.
21) مصاحبه نگارنده با معظم له.
22) فتح/48.
23) مصاحبه نگارنده با معظم له.
24) مصاحبه نگارنده با معظم له.
25) خاطرات حجة الاسلام عباسعلى عمید زنجانى، تدوین دكتر حمید كرمى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1383 شمسى، ص166.
26) در این مقاله، از بیانات ارزشمند فرزندان مكرم آن مرحوم بهویژه حضرات حجج الاسلام والمسلمین حاج شیخ مرتضى و حاج شیخ مصطفى فومنى حائرى دامت بركاتهما بهره فراوانى برده شد كه بدین وسیله از آنان تقدیر مىنمایم. ضمناً در این مقاله، نگارنده از خاطرات آقایان عمید زنجانى، حسین انصاریان و جعفر شجونى نیز استفاده نموده است.
امیر المومنین علیهالسلام و علامه امینی (ره)
دكتر محمدهادی امینی فرزند علامه امینی نقل میكند: نزد آیةا... سیدمحمد تقی كه از نوادههای مرحوم بحرالعلوم بود رفتم، گفت: بعد از وفات پدرت پیوسته در این فكر بودم كه علامه امینی عمرش را فدای علی علیه السلام نمود، علی علیه السلام در عالم معنی (برزخ) با او چه رفتاری مینماید.
در عالم رؤیا دیدم قیامت بر پا شده و بیابان مملو از جمعیت است ولی مردم متوجه یك ساختمانی هستند؛ پرسیدم آنجا چه خبر است؟ گفتند: آنجا حوض كوثر است. حضرت علی علیه السلام كنار حوض ایستاده و لیوانهای بلوری را پر میكند و به افرادی كه خود میشناسند میدهند.
در این اثنا همهمهای برخاست، پرسیدم چه خبر است؟ گفتند امینی آمد. با خود گفتم بایستم و رفتار علی علیه السلام با علامه امینی را با چشم ببینم كه چگونه خواهد بود. ده دوازده قدم مانده بود كه علامه امینی به حوض برسد، دیدم حضرت علی علیه السلام لیوانها را به جای خود گذاشتند و دو مشت خود را از آب كوثر پر كردند و بر روی امینی پاشیدند و فرمودند: «خدای روی ترا سفید كند كه روی مرا سفید كردی.» (1)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) نقل از ویژه نامه رسالت، 12/4/67، ص 6.
ستارهای پر فروغ از آسمان جیرفت
در آسمان فضیلت و تقوی، ستارگان فروزانی طلوع میكنند كه گمشدگان راه ضلالت را به شاهراه فطرت، هدایت مینمایند؛ شخصیتهای بزرگی كه وارث علوم انبیای عظام ـ علیهم السلام ـ هستند. اینان بهترین و درخشندهترین ستاره گان تابنده آسمان هدایت در زمان غیبت اند كه منظومه عقاید و افكار دینداران را در مسائل مذهب و مكتب حیات بخش و انسان ساز جعفری رهبری میكنند.
شاید به همین جهت است كه پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ، بیش از هر پیام آوری، پیروان مؤمن خویش را به تحصیل علم و دانش صحیح و هدفمند امر نموده است و قرآن در میان سایر كتب بیش از همه، علم و علما را ستوده است. قرآن کریم در آنجایی كه میفرماید: [هَلْ یسْتَوِی الَّذینَ یعْلَمُونَ وَالَّذینَ لایعْلَمُونَ] [1] ، بین دانشمندان و غیر ایشان امتیازی آشكار دیده است و بلكه به مفاد آیه شریفه [اَلَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَمواتٍ وَ مِنَ الْاَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْاَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا...] [2] ، علم و معرفت و آگاهی را علت خلقت جهان عُلْوی و سفلی قرار داده است.
بی شك وجود مبلغ با اخلاص، واعظ متقی و دلسوز، روحانی والامقام، سلالة السادات حضرت حجة الاسلام والمسلمین آقای حاج سید ابوالقاسم موسوی جیرفتی طاب ثراه، از آن گوهرهای دینی بود. اینك شرح حال كوتاهی از این مبلغ با اخلاص و فاضل را به پاس ارج نهادن به خدمات دینی و خالصانهاش ذیلا میآوریم:
تولد و زادگاه سید
حاج سید ابوالقاسم موسوی، در سال 1316 شمسی در یكی از روستاهای كوهستانی شهرستان جیرفت به نام «ساردوئیه» و در خاندان روحانی و متقی دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش سید نعمت اللّه، از روحانیان مخلص و از روضه خوانان و روضه دانهای متقی و پر آوازه منطقه جیرفت به شمار میرود. پدر و نیاكان این سید بزرگوار، همگی از شخصیتهای روحانی و فداكار بوده اند. جدّ اعلای این بزرگوار به نام آقا سید باقر، از سادات متقی و اهل كرامت بوده كه هم اكنون مزارش در همان روستای خوش آب و هوا و كوهستانی «ساردوئیه» زیارتگاه اهالی محترم شهرستان جیرفت و برخی از شهرهای همجوار مانند بافت و رابر و نیز مورد احترام مردم آن سامان میباشد. در زمانهای سابق، مردم در هنگام هجوم امراض عمومی و واگیرداری مانند وبا و طاعون به سادات موسوی ـ كه سادات اصیل و ریشهدار این دیار به شمار میروند ـ پناهنده میشدند و در حقیقت این سادات جلیل القدر و متقی مأمن و پناهگاه مادی و معنوی اهالی این سامان به شمار میرفتند.
زمان مهاجرت این سادات جلیل القدر به این منطقه مشخص نیست؛ ولی آنچه كه معلوم و مشخص است اینست كه آنها در چند قرن متمادی در این منطقه زندگی كرده و اغلب آنان سمت روضه خوانی و ارشاد و هدایت مردم را عهده دار بوده اند.
نسب شریف سید ابوالقاسم موسوی با 22 واسطه به امام همام موسی ابن جعفر ـ علیهما السلام ـ میرسد و امروز خاندان بزرگی را با نامهای موسوی، حسینی، طیبی و.... در شهرستان جیرفت تشكیل میدهند كه برخی از اشخاص برجسته معنوی آن سامان از همین شجره طیبه هستند و مشغول خدمات دینی میباشند.
تحصیل
سید ابوالقاسم در اوج حكومت ظالمانه رضاخان متولد و در سن كودكی قرائت قرآن و خواندن و نوشتن را از محضر پدر بزرگوارش آموخت. وی در سن شانزده سالگی به حوزه علمیه جیرفت آمد و علوم دینی را در این شهر به خوبی فرا گرفت.
مهمترین اساتید سید ابوالقاسم موسوی بعد از پدر بزرگوارش ـ كه در واقع اولین استاد و مربّی تعلیم و تربیت وی بوده است و قرآن و علوم مقدماتی را در نزد وی آموخته است ـ دو عالم و روحانی برجسته و والا مقام شهرستان جیرفت بودند:
یكی از ایشان حضرت آیة اللّه مصحفی طاب ثراه بود كه این روحانی جلیل القدر با دایر كردن حوزه علمیه كوچكی در جیرفت، موفق به تربیت و پرورش مشتاقان علوم الهی گردید. آیةاللّه مصحفی عالمی متعهد، با اخلاص، روشنفكر و در میان مردم آن سامان دارای محبوبیت فراوانی بود. وی با استقبال و پذیرایی از چهرههای روحانی و شخصیتهای تبعیدی در زمان حكومت ستمشاهی، یاد و خاطره نیكی از خویش باقی گذارده است؛ به گونهای كه مقام معظم رهبری در سفر اخیرشان در شهر جیرفت از این عالم بزرگوار به شایستگی یاد كرده و از خدمات وی تجلیل فرمودند. سید ابوالقاسم موسوی اغلب دروس حوزوی را در شهرستان جیرفت و در نزد آن عالم ربانی و بزرگوار فرا گرفته است.
استاد مهم دیگر ایشان مرحوم آقا سید محمّد رابری ـ كه از عالمان متعهد آن دیار بوده است ـ میباشد.
سیمای اخلاق
مرحوم سید ابوالقاسم موسوی بیش از پنجاه سال تمام، به صورت شبانه روزی، مشغول فعالیت و خدمت دینی و اجتماعی و تبلیغی در شهرستان جیرفت بود. وی دارای سجایای اخلاقی فراوانی بوده و از ویژگیهای خاصی برخوردار بود كه به برخی موارد اشاره میشود:
1. محبوبیت
این سید جلیل القدر، در میان مردم شهرستان جیرفت، دارای مقام و منزلت ویژهای بوده است. دوستداران و ارادتمندان وی كه همواره از محضر گرم و شیرین او بهرهها برده اند، خاطرات فراوانی از آن بزرگوار به یاد دارند. محبت و محبوبیت ایشان نزد مردم شهرستان جیرفت ـ در زمان حیات این مرد بزرگوار ـ به قدری زیاد بود كه برخی از آنان برای مرتفع شدن گرفتاریها، اعتقاد فوق العادهای به ایشان داشته و نذورات و هدایای فراوانی به وی اهدا میكردند.
سید ابوالقاسم، گفتاری شیرین و استوار و لحن مخصوصی در روضه خوانی همراه با چشمانی اشكبار داشت. سخنان وی، مشتاقان فراوانی داشت و حتی اهالی روستاهای دور افتاده مقید بودند كه حتی المقدور، از انفاس قدسی معظم له بهره گیری کنند. مردم جیرفت بسیاری از مشکلات خود را به ایشان اظهار داشته و معظم له هم، با سعه صدر و متانت، گره از كارهای مردم باز میكردند و حتی بعد از رحلت آن مرحوم، مردم برای حل گرفتاریهای خود، برای ایشان نذر كرده و حاجات خویش را از وی میگیرند.
2. عشق و ارادت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام
مهمترین سرمایه معنوی این روحانی والامقام، عشق و ارادت وی به خاندان عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ است. خالصانه و خاضعانه به آن خاندان بزرگوار خدمت میكرد و با گفتار و عمل خویش، مردم را به عملی ساختن فرامین، دستورات و نواهی آنان سوق میداد. این پیر غلام خاندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ، در تمام عمر شریف و با بركت خویش، عاشقانه منبر میرفت و مستمعان را با بیانات جذاب و شیرین خویش بهره مند میساخت.
آقای غلامرضا روشان، داماد معظم له نوشته است:
«سید ابوالقاسم موسوی، بدون اغراق از بهترین روضه خوانان و واعظان شهرستان جیرفت بود. بیشترین منابر این شهر و روستاهای این منطقه به ایشان تعلق داشت، و عجیب اینكه وی در این كار، بسیار حساس عمل میكرد و در وقت تعیین شده خود را به مجلس میرساند. نظم و انضباط عجیبی در كارهای ایشان خصوصاً در جلسات روضه خوانی حكمفرما بود.
مردم هنگام روضه خوانی ایشان، سراپا گوش بودند و بسیاری از بیماریهای صعب العلاج مردم این دیار، در موقع توسّل و روضهخوانی ایشان منجر به شفا و بهبودی میگردید. خود او هم موقع گرفتاریها، متوسل به خاندان عصمت و طهارت میگردید؛ خصوصاً شفای فرزند گرامی خود حجة الاسلام سیدمحسن موسوی را با توسل عجیب خویش به حضرت ابوالفضل ـ علیه السلام ـ، در یك جلسه گرفت. ایشان در اوایل انقلاب اسلامی، با وجود ناامنی منطقه، مقید بود كه حتماً در جلسات مذهبی شركت كرده و حتی به روستاهای دور و نزدیك ـ كه بسیار خطرناك هم بود ـ میرفت و هیچ ترس و وحشتی به خود راه نمیداد و معتقد بود كه ما نباید صحنه را برای حضور دیگران خالی كنیم.»
دختر ایشان، سیده بتول موسوی مینویس د:
«پدرم برای برگزاری مراسم عزاداری سالار شهیدان، گاهی اوقات در هوای گرم جیرفت، چندین كیلومتر راه را پیاده میرفت. او محبوب دلهای تمامی مردم این منطقه بود، از روحیات بالایی برخوردار بود، در مردمداری مهارت ویژهای داشت و تأثیر بسیار عجیبی در مردم و اعتقادات آنها و جلب توجهشان به سیره انبیاء و ائمه ـ علیهم السلام ـ گذاشته بود.»
3. عشق به روحانیت
وی به خاطر عشق به روحانیت موفق گردید فرزندان خود را در مسیر روحانیت و خدمتگزار مردم این منطقه قرار دهد. دو نفر از فرزندان ذكور ایشان ادامه دهنده راه پدر بزرگوارشان هستند.
4. اوصاف اخلاقی
دختر گرامی ایشان به برخی خصوصیات اخلاقی و اجتماعی پدر بدین صورت اشاره كرده است:
«شجاع و دلیر بود، هیچ گونه تبعیض بین افراد خانواده قرار نمیداد، مهربان و با عطوفت بود، درب منزلش برای همیشه برای مراجعین باز بود و با روی گشاده و سعه صدر با مردم سخن میگفت و سخنان آنان را میشنید، همیشه معطر و خوشبو بود. خوش گفتار و خوش محضر و خوش ذوق بود و ظاهری آراسته و لباس تمیز و چهرهای نورانی داشت. در این اواخر عمر بسیار با نهج البلاغه، و منتهی الآمال مأنوس بود. به مردم احترام میگذاشت و گرفتاریهای آنان را به اندازه توان و قدرت خویش برطرف میساخت. با رفتار و گفتارش مردم را علاقه مند به خدا و دین خدا میكرد. از صفاتی مثل دروغ، غیبت و سایر رذایل اخلاقی به شدت اجتناب داشت؛ به طوری که من هیچ گاه یاد ندارم که پدرم، حتی به عنوان شوخی و مزاح، سخن دروغی گفته باشد. از غیبت كردن و شنیدن غیبت متنفر بود و اجازه نمیداد كه دیگران در حضور ایشان غیبت كنند و احیاناً اگر كسی غیبت میكرد با ناراحتی مجلس را ترك میكرد. كودكان را بسیار دوست داشت و با آنان بازی میكرد و به آنها هدیه میداد.»
رحلت
این روحانی والامقام در مهرماه سال 1378 شمسی دعوت حق را اجابت كرد و مرغ روحش به عالم بقا پرواز نمود. قبر مطهرش در بهشت زهرای شهرستان جیرفت، زیارتگاه دوستان و عاشقان خاندان عصمت و طهارت است و مردم این دیار كرامات زیادی را به وی نسبت میدهند. عاشَ سَعیداً و ماتَ سَعیداً. [3]
- پاورقــــــــــــــــــــی
[1]. زمر/ 9.
[2]. طلاق/ 12.
[3]. متأسفانه شرح حال و زندگانی این روحانی خدوم و تأثیرگذار، همانند بسیاری از مبلغان فداكار و با اخلاص، در هیچ كتاب رجال و تراجم ثبت و ضبط نگردیده است. شایسته است فضلای خوش ذوق، این ستارگان پرفروغ، ولی گمنام را شناسایی و زندگانی آنان را در كتابی جمعآوری و تدوین نموده تا ضمن ارجگذاری به نام و خدمات این نیكان، آثار و خدمات آنان جاودانه بماند و همه مردم خصوصاً نسل جوان را با پیشینه تاریخی ـ فرهنگی غنی كه ریشه در اعماق فطرت ملت ما دارد آشنا سازد.
در پایان لازم میدانم از فرزندان این روحانی والامقام و خصوصاً از برادر ارجمند، جناب آقای غلامرضا روشان و همسر گرانقدرش خانم سیده بتول موسوی جیرفتی به جهت ارسال شرح حال این روحانی گرانقدر تقدیر و تشكر نمایم.
مبلغ وارسته آیت الله برهان(ره)
تولد و تحصیلات
یكى از چهرههاى بسیار موفق در تبلیغ دین خدا، عالم ربانى و خودساخته، آیت اللّه حاج شیخ علىاكبر برهانرحمه الله است. وى در سال 1324 قمرى در تهران و در میان خانوادهاى متدین، پاى به عرصه حیات گذاشت.
آن بزرگوار، مقدمات و مقدارى از سطح اولیه علوم الهى را در تهران و نزد استادان مبرّزى چون: آقاى سید محمّد قیصر، آقاى شیخ على رشتى و سید محمّد استرآبادى فرا گرفت و سپس براى ادامه تحصیل، رهسپار نجف اشرف شد و به مدت 3 سال نیز در این شهر اقامت گزید و مقدارى از كتب متداول درسى آن عصر را نزد آیت اللّه شیخ مرتضى طالقانى و آقا میرزا محمّد عراقى تلمذ كرد. آنگاه به ایران مراجعت و به مدت یك سال نیز در تهران اقامت داشت و به تحصیل و كسب دانش پرداخت.
وى براى درك و بهرهمندى از فضاى علمى حوزه تازه تأسیس علمیه قم، وارد این شهرستان مذهبى شد و توانست سطوح عالیه فقه و اصول را نزد عالم جلیل القدر، مرحوم آیت اللّه حاج شیخ محمدعلى حائرى قمى به اتمام برساند. آنگاه براى عمق بخشیدن به معلومات خود و نیل به اهداف والاى علمى و معنوى وارد جلسات درسى خارج فقه و اصول اعاظم بزرگ حوزه مباركه قم شد.
اساتید فرزانه وى عبارتاند از، حضرات آیات عظام:
1. حاج شیخ عبد الكریم حائرى یزدىرحمه الله؛
2. حاج سید محمّدتقى خوانسارىرحمه الله؛
3. حاج سید محمّد حجت كوهكمرهاىرحمه الله؛
4. حاج شیخ مهدى مازندرانىرحمه الله. (1)
مهاجرتى دوباره به نجف اشرف
او براى بهرهگیرى بیشتر از فضاى علمى و معنوى حوزه كهنسال نجف اشرف، بار دیگر عازم عتبات عالیات شد. در نجف اشرف، رحل اقامت افكند و از محضر فرزانگان و عالمان آن سامان بهره برد كه عبارتاند از آیات عظام:
1. سید ابو الحسن اصفهانى؛
2. میرزا محمّدحسین نائینى؛
3. شیخ محمّدكاظم شیرازى؛
4. سید محمود شاهرودى؛
5. سید على آقاى قاضى. (2)
میزرا علىاكبر برهان، بعد از استوار كردن مبانى علمى و اخذ اجازات عالیه اجتهاد و نیل به مقامات والاى علمى و سیر و سلوك عرفانى، همانند بسیارى از عالمان به تدریس سطوح پرداخت و جمعى از افاضل برجسته را در مكتب علمى خویش پرورانید.
مراجعت به تهران
زمانى كه آن مرد بزرگ در نجف اشرف مشغول تحصیل و تدریس و تكمیل معلومات و معارف علوم الهى بود، اوج بیدادگریهاى ظالمانه و ضددینى حكومت رضاخان در ایران به شمار مىرفت. مدارس دینى، تخریب یا متروك شده بود و به بهانه متحد الشكل شدن لباسها، لباس مقدس روحانیت را پاره كرده، چادرهاى زنان مسلمان را از سر آنان برمىداشتند و با اعمالِ كارهاى ضددینى، روحانیت را منزوى و چهرههاى شاخص آنان را تبعید و یا توسط ایادى رضاخان به طرز مشكوكى به شهادت مىرساندند كه مرحوم آیت اللّه سید حسن مدرسرحمه الله یكى از شاخصترین آنها بود.
پس از سقوط رضاخان در شهریور 1320 شمسى عالم مجاهد آیت اللّه برهانرحمه الله از جمله كسانى بود كه بدون تأخیر، وارد عرصههاى اجتماعى - دینى شد. آن بزرگوار، بىدرنگ به تهران آمد و با این نیت كه احداث و تأسیس مدارس دینى و تربیت طلاب متعهد و بازسازى اوضاع دینى و مذهبى در آن زمان حسّاس براى ایران كارى بسیار ضرورى است، در این شهر رحل اقامت افكند و براى احیاى علوم اسلامى بسیار كوشید.
او مدارس علمیهاى را تأسیس كرد و نیز مدارس پسرانه و دخترانهاى براى آموزش و پرورش نوباوگان اسلامى احداث كرده، شاگردان با فضیلتى را در دامن پر مهر و محبت خویش پروراند. آن عالم وارسته، براى كمك به نیازمندان و محرومان، صندوق قرض الحسنهاى را راهاندازى كرد و با مواعظ و نصایح مؤثرش، باعث هدایت گمراهان و منحرفان شد.
مهمترین فعالیتهاى دینى، اجتماعى و فرهنگى آیت اللّه برهان عبارتاند از:
1. مسجد و مدرسه علمیه لرزاده، واقع در خیابان لرزاده، نزدیك میدان خراسان كه از مهمترین پایگاههاى مذهبى مهم در تهران به شمار مىروند. بعد از رحلت آیت اللّه برهان در سال 1340 شمسى، آیت اللّه حاج شیخ على فلسفى تنكابنى و استاد عمید زنجانى از ائمّه جماعت این مسجد با عظمت بودهاند.
2. مدرسه علمیه برهانیه، جنب حرم مطهّر حضرت عبد العظیم الحسنىعلیهالسلام كه داراى سبكى جدید است و 34 حجره دارد. این بنا، در دو طبقه با همه امكانات رفاهى آن زمان به دست با كفایت معظم له احداث شد.
3. دبستان و دبیرستان دخترانه و پسرانه برهان كه براى پرورش و آموزش پسران و دختران مسلمان پدید آمد.
4. تربیت و پرورش شاگردان نامدار و با فضیلت كه برخى از آنها عبارتاند از:
مرحوم حاج شیخ احمد مجتهدى تهرانى، حاج آقا مجتبى تهرانى، حاج شیخ محمّدرضا مهدوى كنى، حاج سید محمّدحسین مرتضوى لنگرودى، حاج سید محمّدحسن مرتضوى لنگرودى، حاج شیخ على پهلوانى معروف به سعادتپرور، حاج شیخ حسین انصاریان.
آیت اللّه مهدوى كنى درباره روش تربیتى استادش مىگوید: «واقعاً نَفَس ایشان و روش تربیتشان در افرادى كه با ایشان ارتباط داشتند، خیلى مؤثر بود. غالباً طلبههاى ایشان كه به قم مىرفتند، انگشتنما بودند؛ یعنى نشان مىدادند كه اینها طلبههاى آقاى برهان هستند؛ زیرا هم اخلاقشان، هم درسشان خوب بود و رفتارشان با طلبههاى دیگر فرق داشت. این آثارى بود كه ایشان گذاشت. واقعاً هم تعداد زیادى از طلاب را تربیت كرد كه بعضى از آنها الآن در قید حیات هستند.» (3)
5. تأسیس صندوق قرض الحسنه در مسجد لرزاده: حاج شیخ حسین انصاریان واعظ شهیر تهران در اینباره مىگوید: «مرحوم آیت اللّه برهان با تمام وجود در اختیار مردم بود. وى از مؤسسان اولیه صندوقهاى قرض الحسنه محسوب مىشود كه به شكل كنونى در آمده است. مرحوم برهان و اطرافیان او صندوق قرض الحسنه مسجد لرزاده را تأسیس كردند كه از اوّلین صندوقهاى قرض الحسنه ایران بود. علاوه بر خدمات ارزنده ایشان از طریق مسجد، مدرسه دخترانه و پسرانه و حوزههاى علمیه، هر كس هم براى حل هر مشكلى به ایشان مراجعه مىكرد، لفظ «نه» از این مرد بزرگوار نمىشنید.» (4)
6. آثار قلمى و تألیفات: مرحوم آیت اللّه برهان علاوه بر خدمات اجتماعى، خدمات علمى و آثار قلمى چندى از خویش به یادگار گذارده است كه عبارتاند از: 1. رسالهاى در عدالت؛ 2. تعلیقهاى بر مكاسب؛ 3. تفسیر سوره یوسف موسوم به «احسن المجالس»؛ 4. بشائر النبویه؛ 5. رسالهاى در حدیث ایام؛ 6. ربیع الابرار؛ 7. پریشاننامه.
اوصاف و كمالات
اوصاف و ویژگیهاى اخلاقى، علمى و دینى این عالم ربانى و مهذّب و خودساخته را از زبان شاگردان آن مرحوم در ذیل مىآوریم:
1. اخلاق محمّدى و هدایت عملى
آقاى حاج شیخ حسین انصاریان مىگوید: «در اوان طفولیت من، در خیابان خراسان، مسجدى قرار داشت كه مسجد لرزاده نامیده مىشد و به دست عالمى ربانى به نام آیت اللّه حاج شیخ علىاكبر برهان بنا شده بود. وى در نجف درس خوانده و در سیر و سلوك عرفانى، تحت تأثیر عالم بزرگ ربانى، سید على قاضى بود. حاج آقا برهان، عارفى شیعى و متمسك به قرآن كریم و روایات ائمّه اطهارعلیهمالسلام بود. مسجد به بركت وجود این مرد خدا غرق در معنویت و منبع فیاضى براى اهالى محله بود و همه، مجذوب خلق و خوى نیكوى امام جماعت آن شده بودند.
آیت اللّه برهان هر روز، ساعتى قبل از نماز به مسجد مىآمد و به نظافت و آراستن مسجد مىپرداخت. هنگامى كه مردم براى نماز مىآمدند، مسجد را مانند دسته گل،تر و تازه و آراسته مىدیدند. نماز جماعت، همواره با شكوه برگزار مىشد و روحانیت و نورانیت آن، تمام نمازگزاران را در بر مىگرفت. آن مرحوم هر شب پس از نماز با بیان گیراى خود، حدود نیم ساعت موعظه مىكرد و مردم را به فیض مىرساند. آنقدر سخنان ایشان جذاب بود كه افراد غیر متدین را نیز به شدت تحت تأثیر قرار مىداد. بدین ترتیب محله ما محلهاى پاك و معنوى شده بود. در این محله به احترام ایشان، از انجام بسیارى از اعمال مستهجن كه در محلههاى دیگر انجام مىگرفت، اجتناب مىشد.
از سال 1340 شمسى تا به حال كه او از دنیا رفته است، كمتر كسى را مثل او یافتهام؛ نه اینكه نباشد، حتماً هست؛ امّا من نمونه ایشان را كمتر دیدهام. او خوش اخلاق، پرجاذبه و در راه امر به معروف و نهى از منكر بسیار جدى و كوشا بود. حتى شرورترین افراد محلههاى پایین شهر تهران را نیز با گفتارى خوش و ملایم به راه راست هدایت كرد. با ارشاد ایشان، خیلیها از كارهاى زشت دست كشیده، اهل طاعت و عبادت و نیكوكارى شدند. آنها در نماز جماعت حضور یافته، حتى بعضیها نماز شب هم مىخواندند. افراد آن چنانى كه مثلاً سراپاى بدن خود را خالكوبى كرده بودند، از نَفَس گرم و كرامت مرحوم آقاى برهان، اهل خیر و منشأ كارهاى نیك شده و به انسانهایى بزرگوار مبدل گشته بودند.» (5)
2. علوّ همّت
آیت اللّه مهدوى كنى درباره رمز موفقیت و پشتكار و همّت والاى استادش مىگوید: «بعد از سقوط حكومت پهلوى در شهریور 1320، به تدریج، مدرسههاى دینى در تهران راه افتاد كه یكى از آنها، مدرسه لرزاده بود كه مرحوم برهان، نخستین استاد ما، آن را تأسیس كرد. تقریباً نزدیك میدان خراسان و اطرافش بیابان و زمینهاى كشاورزى اهالى دولاب و به یك معنا خارج از منطقه اصلى تهران بود كه ایشان آن مسجد را ساختند و در صحن این مسجد كوچك، ده تا حجره كوچك درست كرده بودند.
در مورد مرحوم آقاى برهان باید بگویم ایشان، عالمى عارف، مربى و اهل معنا بودند و از نظر تربیتى روش خیلى خوب و مؤثرى داشتند. ایشان با اینكه از علماى درجه یك تهران نبودند و از نظر علمى نسبت به علماى بزرگى كه در آن زمان در تهران بودند شاخص نبود، با این حال با دست خالى در آن گوشه تهران، آن مسجد و مدرسه را ساختند.
ایده ایشان این بود كه طلبه تربیت كند و لذا با همان مدرسه كوچك، هفتاد، هشتاد تا طلبه داشتند كه از تهران و شهرهاى مختلف گرد آمده بودند. ایشان، در تربیت طلبه، دو چیز را خیلى مهم مىدانستند: یكى درس خواندن به همان شكل سابق و دیگرى هم تقید به مسائل معنوى، عبادت و نوافل.
ایشان در این مورد، یعنى نوافل، خیلى مقید بودند. از همان اوّل طلبگى، شرایطى را براى طلبهها ذكر مىكردند؛ از جمله اینكه طلبهاى كه اینجا مىآید باید نوافلش ترك نشود. از خصوصیاتى كه ایشان داشتند، توسل به اهل بیت بود كه آن را از لوازم زندگى معنوى طلاب مىدانستند و اصرار داشتند كه هفتهاى یك شب، روضهخوانى و بعد هم با سایر نمازگزاران مسجد، سینهزنى داشته باشیم. خود ایشان هم كه چراغ خاموش مىشد در مجلس عزادارى شركت مىكردند.
علاوه بر اینها، ایشان به مسئله موعظه تقید داشتند و هر شب پس از نماز، مردم را موعظه مىكردند. به یاد دارم كه مىگفتند انسان به موعظه نیاز دارد؛ یا باید موعظه بكند یا موعظه بشود. هر دو در آدم مؤثر است. مىگفتند كه انسان، مثل آن فیل سركش مىماند كه باید همیشه چكش بالاى سرش باشد تا غفلت نكند.» (6)
3. توسل به اهل بیتعلیهمالسلام
آن مرحوم، عشق و اخلاص فوق العادهاى به اهل بیت عصمتعلیهمالسلام داشتند و در تمام موالید و اعیاد و وفیات ائمّهعلیهمالسلام مجلس جشن و سوگوارى با شكوهى تشكیل مىدادند و خود در مدح آنان اشعارى مىسرودند.
مرحوم آیت اللّه مجتهدى در اینباره مىگوید: «علت موفقیت من، همین مجالس توسل در كنار درسهاى طلبگى است. وقتى هم نزد استادمان حاج شیخ على اكبر برهان در تهران در مسجد لرزاده بودیم، ایشان هفتهاى یك شب سینه زنى برقرار مىكردند و مىفرمودند: «من هر چه دارم از همان روضهها و سینهزنیها كه براى اهل بیت گرفتهام، مىباشد.» (7)
آن عالم متخلق، عشق و علاقه وافرى به حضرت مهدىعلیهالسلام داشت. آن بزرگوار پس از زیارت حرمین عسكریینعلیهمالسلام و سرداب مقدس ولىّ عصر (عج)، موقع بیرون آمدن از سرداب مقدس و هنگام وداع در پاى پلههاى سرداب سامرّا، بداهةً این اشعار را سرودهاند:
هواى روى تو كرده مرا نى ز كویت كى روم دست تهى كى
تو آن شاهى كه شاهاناند گدایت عطایت مىرسد بر من پیاپى
ولى یك غم مرا آزرده كرده كه عقلم مىزند هر دم مرا هى
از آن ترسم كه اى شاه زمانه كه گردد مدفن من عاقبت (رى)
غم دیگر از این غم هم فزونست نهبینم روى تو عمرم شود طى
مدد فرما كه تا من آنچه دارم به غیر یار سازم جمله را قى
كه تا با این و آن من همنشینم محالست دیدن من صورت وى
بلى مشكل بود این كار لیكن شود آسان چه بر حسنش برم پى
زبان بربند عاصى، چشم بگشا كه یارت در مقابل جام پر مى
ببیند هر كه گلزار رخش را شكایت كى كند از موسم دى
همین یك لحظه آن سرور نظر كرد زبانم گشته شكّربار چون نى
از آن دم حال من حال دگر شد همه عالم به نزدم گشته چون فى (8)
آیت اللّه مهدوى كنى در این باره مىگوید:
«ایشان طلبههاى مدرسه را بهطوردستهجمعى به عتبات مقدسه برد. در این سفر كه دو ماه طول كشید. برنامه ویژهاى براى ما گذاشت. ده شب در مسجد كوفه بیتوته و اعتكاف كردیم. در نجف، برنامهاش این بود كه هر روز ما را به دیدار یكى از علما و مراجع مىبرد. این سفر براى ما از نظر معنوى سفر بسیار خوبى بود. از آنجایى كه گرایش زیادى به طلبه شدن در بین مردم وجود نداشت، ایشان سعى مىكرد همان تعداد كم را نگه دارد.» (9)
4. عرفیات طلبگى
آیت اللّه مجتهدى تهرانىرحمه الله در باره مراعات عُرفیات طلاب مىگوید: «عرفیات، غیر از اخلاقیات است. ممكن است شخص استاد اخلاق باشد، ولى از عرفیات هیچ نفهمد. باید استادى پیدا كرد كه عرفیات را براى انسان بگوید. عرفیات یك سرى مسائلى است كه شاید خلاف شرع نباشد، ولى خلاف عرف جامعه است و عوام الناس از انجام آنها، توسط ما روحانیون خوششان نمىآید. ما هم براى اینكه مردم به دین و روحانیت علاقمند شوند و طرد نشوند باید اینها را مراعات كنیم.
روحانى نباید با كسى كه به دین و دستورات آن اهمیت نمىدهد معاشرت كند یا چنین افرادى در منزل او رفت و آمد كنند؛ مگر اینكه قصد راهنمایى او را داشته باشد. استاد ما حاج شیخ على اكبر برهان مىفرمودند: «روزى به خانه رفتم و متوجه شدم كه عدهاى میهمان از طرف آشنایان و فامیلهاى همسرم تشریف دارند و بعضى از آنها بدون رعایت اینكه ما روحانى و آخوند هستیم و مردم از ما بیش از دیگران توقع دارند، با ظاهرى كه با عرفیاتِ طلبگى ما مناسب نبود حضور داشتند، لذا به اهل بیت گفتم كه براى آنها توضیح دهید كه متوجه بشوند و آنها هم الحمد للّه متذكر شدند و بعد از این جریان، هر وقت به منزل ما مىآیند آنها هم رعایت عرفیات را مىكنند.» (10) و یا روزى كه طلبه بودیم با معظم له به دیدار یك حاجى كه تازه از مكه آمده بود، رفتیم. ایشان به ما فرمودند: «حق دست زدن به هیچ چیز را ندارید. كارى نكنید كه بگویند: آخوند جزء مُطَهِّرات است و همه چیز را پاك مىكند و مىخورد. بنشینید و به هیچ چیز دست نزنید. بگذارید به زور به شما یك چیزى تعارف كنند.» (11)
5. مراقبت از طلاب علوم دینى
آیت اللّه مهدوى كنى مىگوید: «پدرم دوست داشت كه خطّم خوب شود. نزد معلمى به نام زرین قلم در خیابان ناصر خسرو، كلاس خط مىرفتم. آقاى برهان متوجه شدند كه من روزها از مدرسه بیرون مىروم و از من پرسیدند: «شما چرا بیرون مىروید؟» گفتم: «مىروم خط بنویسم.» گفت: «نه، نه! بیرون نروید؟» زیرا نگران بودند مبادا محیط، ما را آلوده كند. ایشان خیلى مواظب بودند كه طلاب جوان، معاشرتهایشان محدود باشد.» (12)
وى مىگوید:
«آن مرحوم هفتاد، هشتاد طلبه داشت. مواظب بودند كه ما به عنوان طلبه، پاى منبرشان نشستهایم یا نه؟ اگر یك شب نبودیم ما را مؤاخذه مىكرد كه دیشب چرا نیامدید؟» (13)
آن عالم وارسته، همواره به طلاب علوم دینى در باره خصوصیاتى چند، همانند نیت خالص، برنامههاى سحرگاهى، نیروى جاذبه، حافظه قوى، صبر و تحمل در برابر شداید و سختیهاى گوناگون، تواضع، حلم و بردبارى، توسل و برخوردارى از استاد اخلاق و... توصیه مىكردند كه فقط به برخى از آنها به صورت اختصار از زبان شاگرد بزرگوارش آیت اللّه مجتهدىرحمه الله اشاره مىكنیم:
الف. طلبه باید علاوه بر درس خواندن، اهل نوافل و مستحبات و تعقیبات نماز باشد. انسان باید عبادات مستحبى را در طول سال، حداقل یك بار هم شده «نوبر» كند و بچشد؛ مثل میوهاى كه انسان هر سال «نوبر» مىكند. (14)
ب. طلبه باید برنامه سحرگاهى داشته باشد. یك كارگر صبح تا ظهر كار مىكند. ظهر چند دقیقه سرش را مىگذارد زمین، خستگى او رفع مىشود. دوباره تا شب كار مىكند؛ ولى ما ساعتها مىخوابیم؛ ولى باز حال بلند شدن نداریم. علتش این است كه گناه، ما را خسته كرده است و نمىتوانیم براى نماز شب بلند شویم. (15)
ج. ثواب زیاد است؛ ولى ثوابدان ما سوراخ است؛ یعنى فلان عمل را خوب به جاى مىآوریم و در عوض به ما ثواب هم مىدهند؛ ولى عملِ حرام دیگرى را انجام مىدهیم؛ مثلاً غیبت مىكنیم و ثوابها هم مىریزد و از بین مىرود. (16)
مرحوم آیت اللّه مجتهدىرحمه الله مىگوید: «بعضى از افراد، نزد استاد ما حضرت آیت اللّه حاج شیخ على اكبر برهان مىآمدند و از مطلبى یا جریانى تعریف مىكردند؛ به مجرد اینكه استاد مىفهمیدند كه قصد غیبت دارند، دست روى زانوى آنها گذاشته و صلوات مىفرستادند و بدین ترتیب طرف را ساكت مىكردند. (17)
شهر فضیلتها
مرحوم آیت اللّه برهان با تمام وجود در اختیار مردم بود و به قدر توان خود، مشكلات مردم را حل مىكرد. حجت الاسلام انصاریان مىگوید: «ایشان یك حیاط 50 مترى با اتاقى 30 مترى بَرِ خیابان لرزاده و كنار خانهاش ساخته بود كه در آن به روى همه باز بود. تابستانها افرادى از طلاب و كسبه نجف به مسجد لرزاده مىآمدند و در آن خانه اقامت مىكردند. مرحوم برهان، صبحانه و ناهار و شام آنها را مىداد و هیچگاه نمىپرسید كه چند روز مىخواهند بمانند.
در مسجد، سه نوبت، نماز جماعت برپا بود. از هر صنف، بزّاز، بقّال، بنّا، دكتر، مهندس و... براى نماز مىآمدند. ایشان به همه سپرده بود كه هر كارى دارید به یكدیگر مراجعه كنید؛ حتى براى ازدواج نیز تأكید داشتند كه آنها از بین خود عروس و داماد پیدا كنند.
عدهاى از پزشكانِ مرید حاج آقا پیشنهاد كرده بودند كه اگر بیمار فقیرى هست نزد ما بفرستید تا به رایگان او را درمان كنیم و در تهیه دارو به او كمك كرده و در صورت لزوم بسترىاش نماییم. در ادارهها نیز حاج آقا مریدان زیادى داشت. هر كس كارش به بنبست مىرسید، نامهاى از ایشان مىگرفت و مشكل خود را حل مىكرد.
اگر كتاب تازهاى چاپ مىشد، به مؤلف آن مىگفت كه كتابهایت را به مسجد بیاور تا سفارش كنیم مردم بخرند. یكى از كسانى كه كتابهایش را براى فروش به آنجا آورده بود، مرحوم فیض الاسلام بود كه كتاب نهج البلاغهاش را كه در شش جلد بود به آنجا آورد و جلدى پنج تومان فروخت. پدر من هم یك دوره از آن خرید. مسجد لرزاده تقریباً شهر كوچكى بود كه افراد مختلف از هر صنفى در آن حضور مىیافتند.» (18)
مدرسه كلاسیك برهان
حكومت پهلوى عمده اهداف ضدّ دینى خود را از طریق اداره آموزش و پرورش اعمال مىكرد و با برپایى مجالس و محافل طاغوتى در صدد اسلامزدایى از نوباوگان مسلمان بود. در جنوب تهران، سه چهره روحانى در صدد مقابله با اهداف پلید و شیطانى رژیم برآمدند و با تأسیس مدارس كلاسیك و تربیت و پرورش فرزندان مسلمان، خدمات بزرگى را به اسلام و جامعه اسلامى ارائه كردند.
این سه چهره معروف عبارتاند از:
1. آیت اللّه حاج شیخ عباسعلى اسلامى؛ او 160 دبستان و دبیرستان در نقاط مختلف كشور بهویژه در تهران، تحت عنوان «جامعه تعلیمات اسلامى» تأسیس كرد. (19)
2. عالم مجاهد آیت اللّه حاج شیخ جواد فومنى.
3. حضرت آیت اللّه حاج شیخ على اكبر برهان.
حجت الاسلام انصاریان مىگوید: «جوّ مدرسه مرحوم برهان و روحیه معلّمان آن مدرسه، بهگونهاى دیگر بود؛ یعنى پرورش فرهنگ اسلامى در روح و جان بچهها و دور نگه داشتن از فرهنگ غرب، محور اصلى كار بود و مخالفت و مقابله با تبلیغات و جلوههاى طاغوتى حكومت شاهنشاهى نیز روى دیگر سكه بود.
معلمها به روشهایى كه ما بتوانیم درك كنیم در سخنان خود، یا با نقل داستان، این مقاصد را اعمال مىكردند. در آن زمان، جشنهاى طاغوتى برگزار مىشد كه دانشآموزان باید در آن شركت مىكردند؛ امّا مسئولان مدرسه ما تلاش فراوان مىكردند و بچههاى مدرسه را به آن جشنها نمىبردند. مرحوم برهان نیز دافعه عجیبى نسبت به فرهنگ غرب و حكومت شاهنشاهى داشت.
مىتوان گفت تربیتیافتگان مدارس مرحوم برهان، از سرمایههاى انقلاب هستند. در حقیقت، آن مرد بزرگ بدون اینكه بداند در آینده، انقلاب اسلامى صورت مىگیرد و به پیروزى مىرسد، نیروى اسلامى تربیت كرده بود. شش ساله بودم كه دست در دست پدربزرگ، براى ثبتنام به مدرسه مرحوم برهان رفتم. به مدرسه كه رسیدیم آیت اللّه برهان نیز حضور داشت. رفتار و استقبال ایشان بهگونهاى بود كه من بعد از ثبتنام با آرامش و آسودگى در مدرسه ماندم.
مدرسه، زیر نظر آن مرحوم اداره مىشد و همه معلمها را نیز خود ایشان انتخاب مىنمود. در اوّلین جلسهاى كه آیت اللّه برهان در كلاس حضور یافت، سوره حمد را به ما یاد داد و آنقدر حوصله به خرج داد تا آن را كاملاً حفظ كردیم. در آن مدرسه، پرورش، بیش از آموزش اهمیت داشت و بچهها تحت نظر معلمان نیك و دلسوز به خوبى پرورش یافتند. بحمد اللّه تا به حال هر كدام از شاگردان آن مدرسه را كه مىبینم آنان را متدین و معنوى مىیابم. نماز خواندن آقاى برهان بهگونهاى بود كه براى همه جاذبه داشت. ایشان صداى بسیار گیرایى داشتند و به قدرى متواضع بودند كه یك ساعت پیش از نماز، دستشوییهاى مسجد را پاك مىكردند. همه افراد بىدین و بىقید نیز مجذوب ایشان شده بودند.» (20)
رحلت غمانگیز
سرانجام آن عالم وارسته براى انجام فریضه حج رهسپار بیت اللّه الحرام شد و در مكه، تمامى اعمال و مناسك حج را به خوبى به پایان رساند و در همان سرزمین مقدس از دار دنیا رحلت فرمود. ابتدا فكر مىكنند شاید سكته كرده باشند؛ چون آن روزها در مكه، امكاناتى نبود، به همین دلیل او را به جده مىرسانند؛ امّا دكترها مىگویند كه وفات یافته است.
پیكر پاكش در نیمه ذى الحجه 1378 قمرى حدود سال 1339 شمسى پس از انجام نماز توسط حضرت آیت اللّه حاج شیخ حسین لنكرانىرحمه الله، در كنار قبر حوا به خاك سپرده شد. مرحوم حاج شیخ محمّد شریف رازى كه سالیان متمادى در امور تربیت طلاب با او همكارى داشت و جزوه «برهان ما» را در فقدانش به طبع رسانده است، مىنویسد: «در مرگ آیت اللّه برهان، مردم خیابان خراسان و لرزاده و دیگر نقاط تهران، چنان گریستند كه كمتر دیده شد. قصاید بسیارى در فقدانش سروده شد.
«عاش سعیداً و مات حمیداً.» (21)
پینوشـــــــــــــتها:
1) شرح حال بزرگان و اساتید مرحوم آیت اللّه برهان در مجموعه «گلشن ابرار» تألیف جمعى از پژوهشگران پژوهشكده علمى، كاربردى باقر العلومعلیهالسلام به تفصیل آمده است
2) همان.
3) خاطرات آیت اللّه مهدوى كنى، تدوین دكتر غلامرضا خواجهسروى، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1385 ش، ص 61.
4) خاطرات حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین انصاریان، تدوین آقایان: دهقانى اشكذرى، كرمىپور، نیكبخت، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1382 ش، ص 39.
5) خاطرات حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین انصاریان، ص 38 و 39 با تلخیص.
6) خاطرات آیت اللّه مهدوى كنى، ص 60.
7) آداب الطلاب (زندگىنامه و بیانات حاج آقا مجتهدى تهرانى)، شاكر برخوردار فرید، تهران، چاپخانه قلمگستر، 1379 ش، ص 136.
8) گنجینه دانشمندان، محمّد شریف رازى، تهران، چاپ اسلامیه، 1353 ش، ج 3، ص 397.
9) خاطرات آیت اللّه مهدوى كنى، ص 64.
10) آداب الطلاب، ص 135.
11) همان، ص 137.
12) خاطرات آیت اللّه مهدوى كنى، ص 61.
13) همان، ص 60.
14) همان، ص 187.
15) همان، ص 113.
16) همان، ص 399.
17) همان، ص 248.
18) خاطرات حجت الاسلام انصاریان، ص 40.
19) براى اطلاع و آگاهى بیشتر ر. ك: جامعه تعلیمات اسلامى (آیت اللّه حاج شیخ عباسعلى اسلامى و نقش ایشان در انقلاب اسلامى) تدوین حمید كرمىپور، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1380.
20) خاطرات حجت الاسلام انصاریان، ص 23، 24 و 32، با تلخیص.
21) برهان ما، محمدشریف رازى.
جلوههایی از هجرتهای علما (6)
سید شرف الدین عاملی منادی وحدت
سید عبدالحسین در سال 1290 «قمری» در خانوادهای روحانی در كاظمین چشم به جهان گشود. پدر او كه از علماء پرهیزكار روزگارش بود از وطن اصلی خود «جبل عامل» به عراق مهاجرت كرده بود و سالها در حوزه علمیه نجف و كاظمین علوم و معارف دینی را نزد فقهای بزرگ آن دو حوزه فرا گرفته، به مراحل كمال علمی و اعتقادی دست یافته بود.
عبدالحسین كه در سن كودكی همراه خانوادهاش به نجف هجرت كرده بود، در شش سالگی به مكتب خانه رفت، او در فراگیری قرائت قرآن استعداد بسیار زیادی از خود نشان داد.
در سال 1298 ه. ق در حالی كه هشت ساله بود به همراه والدین خود از عراق به وطن اجدادی خویش - جبل عامل - برگشت و آن جا در محضر پدر به فراگیری ادبیات پرداخت و پس از آن به دروس حوزوی مشغول شد.
دوازده سال از ورودش به جبل عامل نگذشته بود كه دلش همچنان در تب و تاب و اشتیاق به حوزه علمیه و عتبات عالیات بی قرار بود.
او با سفارش پدر به همراه مادر و همسرش آهنگ سفر كرد. پس از ورود به كاظمین چندی نگذشته بود كه به توصیه پدر بزرگ و آشنایانش به شوق دیدار میرزای شیرازی همراه خانوادهاش به سامرا رفت و حدود یك سال در آن جا ماند.
در این مدت از محضر اساتید معروف آن جا بهرههای فراوانی برد، تا اینكه پس از گذشت یك سال مرجع تقلید شیعیان جهان آیت الله میرزای شیرازی بنا به عللی سامرا را به قصد نجف ترك كرد و پس از ایشان شاگردان و علماء و مدرسان حوزه علمیه سامرا به سوی نجف مهاجرت كردند.
در این فرصت شرف الدین نیز همراه خانوادهاش به سوی نجف حركت كرده پس از دوازده سال تحصیل و تحقیق و مناظرات علمی و اعتقادی با جدیت تمام توانست به مراتب بالای علمی و معنوی دست یافته، به مقام فقاهت و اجتهاد نائل گردد و از فقهای طراز اول نجف اجازات و تاییدات بسیاری دریافت نماید و در سی و دو سالگی مجتهدی كامل و مورد قبول همه گردد.
ایشان پس از دوازده سال دوری از وطن دوباره بار سفر بست و با مولای خود وداع كرده به اتفاق مادر، همسر، فرزندان و بردار كوچكش رهسپار جبل عامل شد و سه سال در كنار پدرش در روستای «شحور» اقامت گزید. شحور در نزدیكی «صور» واقع شده است. صور در آن زمان مجمع شیعیان بسیاری محسوب میشد اما فاقد هر گونه مركز علمی، فرهنگی و دینی بود و تنها یك مسجد كوچك داشت.
در این دوران عدهای از مردان مؤمن و آگاه و دلسوز شهر صور كه شرف الدین را شناخته بودند جهت دعوت ایشان به شحور رفتند. او كه خود از وضع رقت بار شیعیان در صور اطلاع داشت، با موافقت پدر جهت انجام وظیفه به آن دیار هجرت كرد.
پس از ورود به صور اولین اقدام او تاسیس حسینیهای بزرگ بود كه بعدا به شكل مركزی برای برگزاری برنامههای گوناگون دینی و اجتماعی درآمد.
ایجاد وحدت بین صفوف مسلمین
شرف الدین عاملی نیم قرن تمام با همه توان علمی و معنویاش، با قلم و بیان و عمل صادقانه در ایجاد اتحاد بین مسلمین كوشید و از هیچ سعی و تلاشی دریغ نورزید كه بهترین حركت ایشان در این زمینه تالیف كتاب «الفصول المهمه فی تالیف الامة» بود كه عملا تاثیر زیادی در رفع اختلافات مذهبی بین مسلمین بر جای گذاشت.
ماههای آخر سال 1329 «قمری» شرف الدین برای رسیدن به اهداف خود تصمیم گرفت سفری به مصر داشته باشد. او دریافته بود كه بهترین نقطه حركتش دانشگاه الازهر، بزرگترین مركز علمی و دینی مسلمانان اهل سنت است. لذا علاقمند بود هرچه زودتر از آن مركز دیدن نماید و عالمان، مفتیان، محققان و روشنفكران آن جا به ویژه مفتی بزرگ و استاد معروف «شیخ سلیم بشری مالكی» را ملاقات كند. ایشان در ملاقاتهایی كه با آنان داشت مباحث زیادی را با آنها به ویژه شیخ سلیم مطرح نمود، و بعد هم با ایشان مكاتباتی انجام داد كه حاصل آن كتاب «المراجعات» شد.
شرف الدین در مصر ضمن مكاتبه با شیخ سلیم بشری، با دیگر عالمان و دانشوران اهل سنت نیز ملاقاتها و مباحثات علمی، دینی و فلسفی زیادی داشت. در این ملاقاتها رتبه علمی و برتری او بر همگان آشكار گشت به طوری كه بزرگان آنان مثل شیخ محمد نجیب، شیخ محمد عبده و شیخ عبدالكریم الكتانی، با نوشتن تاییدات علمی، مقام علمی و فكری ایشان را گرامی داشته از آن تجلیل كردند.
او در اواسط سال 1330 ه. ق از مصر حركت كرده عازم لبنان شد و در آن جا خدمات ارزندهای به جامعه مسلمین ارائه داد كه به برخی از آنها اشاره میشود.
مبارزه با نظام بهره كشی
شرف الدین در جبل عامل زندگی جدیدی را آغاز كرد و درباره امور دینی و شعائر اسلامی دقت نظر زیادی داشت. اما در اخلاق و رفتار ملایم بود و در دفاع از حق قدرت نشان میداد. او وقتی در آن جا مستقر شد، نتوانست نظام ظالمانه زمینداران استثمارگر را قبول كند و به تنهایی در برابر همه آنها ایستاد و آن نظام نحس را محكوم نمود و پس از مبارزات شدیدی سرانجام به پیروزی رسید.
حضور در عرصههای سیاسی
شرف الدین با توجه به مشكلاتی كه سالهای زیادی دامن گیر كشورهای اسلامی بود برای اولین بار وارد میدان مبارزات سیاسی و درگیریهای اجتماعی شد و همگام با گروههای استقلال طلب لبنان حركت كرد. او در قضیه استقلال طلبی چندین بار با سردمداران حكومت عثمانی برای كسب آزادی و استقلال كشورش به مذاكره نشست.
حضور در سنگر جهاد
او برای شكل دادن به قیام همگانی و هماهنگ كردن حركتهای ضد استعماری در سرتاسر كشور، علما و رهبران جبل عامل را برای تشكیل یك كنگره عمومی در شهر «وادی الحجیر» فرا خوانده و طی سخنانی بر ضرورت جهاد و قیام همگانی علیه استعمارگران تاكید نموده، فتوای جهاد داد. شركت كنندگان نیز از فتوای شرف الدین پشتیبانی كردند. او در پایان كنگره، قرآن كریم را در دست گرفته قسم یاد كرد كه همچنان كه از جان و مال و ناموس خود و مسلمانان دفاع میكند از جان و مال و ناموس مسیحیان لبنان نیز محافظت كند.
كنگره تمام شد و شركت كنندگان به شهر و دیار خود برگشتند. فتوای شرعی شرف الدین با سرعت منتشر شده، راه مبارزه بر ضد اشغالگران بیش از پیش در لبنان باز شد. البته دشمن هم ساكت ننشست و افراد مسلحی را به خانه شرف الدین فرستاد تا خانهاش را اشغال كرده ایشان را دستگیر كنند، كه با هوشیاری و تدبیر او توطئه آنان عقیم ماند. زیرا ایشان قبلا آن جا را ترك كرده بود. دشمنان از روی كینه خانه و كتابخانه ایشان را در آتش سوزاندند و باعث تاسف و غم و اندوه شرف الدین گردیدند. چون كتابخانه ایشان دارای كتابهایی بس نفیس و ارزشمند بود و علاوه بر كتب موجود، تعداد زیادی از نسخههای خطی و چاپ نشده ایشان كه قریب به بیست مجلد بود همه در كام آتش سوخت.
پس از این واقعه سید به سوریه مهاجرت كرد و در آن جا علاوه بر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی به وضعیت تبعیدیان مسلمان لبنانی و غیرلبنانی رسیدگی مینمود. تا اینكه فرانسویان توسعه طلب دامنه تعدیات خویش را گسترانده، خاك سوریه را نیز اشغال كردند. ایشان نیز خانوادهاش را برداشته از آن جا به فلسطین مهاجرت كرد و در شهر «حیفا» ساكن شد. چون شرایط آن جا هم مناسب نبود پس از مدتی آن جا را به قصد مصر ترك نمود.
خبر ورود ایشان به مصر در همه جای آن كشور پخش شد. علماء، نویسندگان و روشنفكرا ن از اطراف و اكناف مملكت رو به قاهره گذاشتند تا از محضر ایشان استفاده كنند و او همواره مسلمانان را به اتحاد سفارش میكرد.
وی پس از مدتی به وطن مراجعت نمود و بیش از یك سال را در نهایت رنج و مشقت سپری كرده، در سال 1340 ه. ق عزم سفر به بیت الله الحرام را نمود. به خاطر مقام رفیع این عالم شیعی و خدمات ارزنده ایشان، از معظم له خواسته شد تا نماز جماعت مسجدالحرام را اقامه كند و شاید این اولین بار بود كه یك عالم شیعی اثنی عشری در این مقام قرار میگرفت. و به خاطر احترامی كه در بین مردم داشت از او دعوت كردند كه از ارتش عربستان سان ببیند و سپس به وطن خود بازگشت.
او كه از حركت باز نمیایستاد در اولین فرصت برای اصلاح دستگاههای آموزش و پرورش لبنان اقدام به تاسیس مدرسه جعفریه نمود كه در آن همزمان با تعلیم و تدریس علوم متداول، معارف و اخلاق اسلامی نیز به دانش آموزان درس داده میشد و در كنار آن محل مناسبی برای اجتماعات گوناگون و كنفرانسهای علمی و اجتماعی و برنامههای تفریحی سالم تدارك دید و نام آن محل را باشگاه امام صادق علیه السلام نهاد.
علاوه بر آن مسجدی در نزدیكی مدرسه جعفریه و باشگاه امام صادق علیه السلام تاسیس كرد تا دانش آموزان و كسانی كه به باشگاه میآیند بتوانند فرایض دینی خود را در مسجد انجام دهند.
سه چهار سال از تاسیس مدرسه پسرانه جعفریه در صور نگذشته بود و رفته رفته كار آن درخشانتر میشد، كه ایشان به فكر تاسیس مدرسهای دخترانه افتاد و بعد از تكمیل آن كه به نام «مدرسة الزهراء علیها السلام» نامیده شد از دختران مسلمان نام نویسی به عمل آورد و شروع به فعالیت نمود.
اقدام دیگر ایشان كه در سالهای آخر عمر توفیق انجام آن را پیدا نمود تاسیس «الكلیة الجعفریه» بود كه دانشجویان مسلمان را زیر پوشش فكری خود قرار داد.
سرانجام در صبح روز دوشنبه هشتم جمادی الثانی سال 1377 آن شعله فروزان و چشمه همیشه جوشان پس از 87 سال درخشش خاموش گشت و پیكر شریفش با حضور انبوه جمعیت در میان اشك و آه مردم مسلمان لبنان از بیمارستان به سوی فرودگاه تشییع شد، و با هواپیما به اتفاق بعضی از فرزندانش و گروهی از رجال برجسته، به بغداد منتقل شده و از بغداد تا كاظمین بر دوش شیعیان تشییع گردید و در نهایت، در جوار مرقد ملكوتی امیرالمؤمنین علیه السلام در كنار استادش سید كاظم یزدی رحمه الله به خاك سپرده شد. *
- پاورقــــــــــــــــــــی
* - برای تدوین مجموعه «جلوههایی از هجرتهای علماء» از منابع زیر استفاده شده است:
قرآن كریم؛ المراجعات، شرف الدین عاملی؛ روضات الجنان، میرزا محمدباقر موسوی خوانساری؛ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین؛ مجله نامه فرهنگ، شماره 9؛ علامه امینی مصلح نستوه، سیدعلی رضا سیدكباری؛ شرف الدین عاملی چاووش وحدت، مصطفی قلی زاده؛ نواب صفوی سفیر سحر، سیدعلی رضا سیدكباری؛ سید عبدالحسین لاری پیشوای تنگستان، سیدعلی رضا سید كباری؛ محقق ثانی مقتدای شیعه، محمد جوان پیچان؛ شیخ طوسی خورشید ابرار، علی رضا شهروی؛ شیخ عبدالكریم حائری نگهبان بیدار، سعید عباس زاده.
سفیر اسلام در آلمان (حضرت آیت الله آقای دكتر محمد محققی لاهیجانی قدس سره)
اولین سفیر و مبلغ شیعی در قرن اخیر كه حسب امر حضرت آیت الله العظمی بروجردی قدس سره به دیار غرب عزیمت نمود؛ حضرت آیت الله آقای دكتر محمد محققی لاهیجانی قدس سره بود. این مرد اندیشمند و بزرگوار، توانست در مدت 10 سال اقامت در هامبورگ آلمان، به خوبی اندیشههای بلند و آرمانهای اصولی و ارزشمند اسلام ناب و معارف مكتب پویای علوی را با قدرت استدلال و به سبك نوین ترویج و تبلیغ نماید.
وی در سال 1289 (ه. ش) در یك خانواده مذهبی، در شهر عالم پرور لاهیجان دیده به جان گشود.
مرحوم محققی دروس ابتدایی و متوسطه را در رشت و تهران به پایان رساند و در مسیر كسب تحصیلات عالی و علوم جدید؛ زبان فرانسه، روسی و عربی را نیز فرا گرفت. از آنجا كه معلم عربی ایشان در رشت، روحانی پاك و مقدسی بود، لذا مرحوم محققی، شیفته معرفت، اخلاق و عرفان او شد و به طرف كسب علوم و معارف دینی روی آورد. آن مرحوم در حدود سن 20 سالگی به تهران مهاجرت نمود و در مدرسه مروی مشغول به تحصیل مقدمات علوم دینی گردید و پس از مدتی از آنجا به مشهد عزیمت و در مدرسه جعفری به عنوان مدرس ریاضیات پذیرفته شده و در حین تدریس، به تحصیل علوم حوزوی پرداخت.
دكتر محققی در سال 1313 (ه. ش) به قم مهاجرت و در مدرسه رضویه حجره گرفت و مشغول تكمیل علوم حوزوی گردید. همزمان در مدرسه دارالشفاء نیز علوم ریاضی را به طلاب درس میداد كه بسیاری از فضلاء در مدرسه دارالشفاء؛ امثال آیت الله شهید مطهری رحمه الله در كلاس درس ریاضیات ایشان، حاضر میشدند (1).
صاحب كتاب «آئینه دانشوران» درباره مدرسین حوزه علمیه قم مینویسد: «تدریس علم هیات، فیزیك و دیگر شعبات علوم طبیعی، به عهده آقا شیخ محمد محققی لاهیجانی میباشد.» (2)
وی بعد از كسب علوم و دروس متوسطه، به درس خارج بزرگان راه یافت و بیشترین استفاده را از درس خارج فقه و اصول آیت الله شیخ عبدالكریم حائری رحمه الله برد.
مرحوم دكتر محققی، پس از رحلت آیت الله حائری مدتی در همدان و یزد توقف فرمود. آن گاه به حوزه علمیه قم مراجعت كرد و به تدریس فلسفه و علوم طبیعی پرداخت. جمعیت انبوهی از مردم - روحانی و غیر روحانی - در مجلس درس ایشان حاضر میشدند و از وجود پربركت ایشان استفاده میكردند. طرز تدریس فلسفه جدید آقای محققی، نظر آیت الله بروجردی را به خود جلب كرد و مورد توجه خاص آن جناب قرار گرفت. وی در همان زمان در دانشكده معقول و منقول دانشگاه تهران نیز تدریس مینمود.
حضرات آیات آقایان: آیت الله حائری، سید محمد تقی خوانساری، میرزا محمد همدانی، استاد ادیب طهرانی و مرحوم آیت الله مرعشی، استاد دوره سطح وی بودند (3).
حضرت آیت الله العظمی آقا موسی شبیری زنجانی «دامت بركاته» میفرماید:
«آقای محققی یك درسی هم داشت كه در آن اطلاعات جدیدی كه غالب طلاب به آن احتیاج داشتند - به صورت تلفیقی با دروس حوزه - مطرح میكردند. بنده هم در درس ایشان میرفتم. در آن درس نیز اتفاقا آقا سید عبدالجواد جبل عاملی كه استاد شرح لمعه ما بود، شركت میكردند. (4) »
آیت الله سید حسین بدلا «دامت بركاته» میفرماید:
«مرحوم محققی، شخصیتی بود كه علاوه بر معلومات، اطلاعات غیرحوزوی ایشان نیز قوی بود و با مسایل فرهنگی روز آشنایی داشت. یادم هست همین آقای محققی، وقتی كه با هم در مدرسه رضویه بودیم، به این مسائل توجه داشت. با زحمت بسیار، بدون استخدام میرفتیم مدارس جدید ملی و میخواستیم برای دانش آموزان برنامه داشته باشیم. (5) »
تبلیغ در دیار غرب
در سال 1334 (ه. ش) ، عدهای از تجار ایرانی مقیم آلمان، محضر حضرت آیت الله العظمی بروجردی رسیده و از ایشان درخواست مبلغ برای آلمان كردند و تاكید داشتند كه این فرد علاوه بر مسلط بودن بر علوم و معارف دینی، باید با زبان خارجی نیز آشنا باشد.
حضرت آیت الله العظمی فاضل لنكرانی - دامت بركاته - در این باره میفرماید:
«به نظر من، آیت الله بروجردی، با اینكه آخوند قدیمی بود و در محیط كوچكی مانند بروجرد، بیشتر عمر علمی خود را گذرانده بود؛ واقعا آدم روشنفكری بود! آثار روشنفكری ایشان زیاد است، از جمله اعزام مبلغ به خارج. میدانید كه تا آن زمان، اعزام مبلغ به خارج از كشور، هیچ مرسوم نبود. ایشان به این امر اهتمام ورزیدند و به اروپا، آمریكا و... مبلغانی فرستادند. تاسیس مركز مهمی؛ مانند مسجد هامبورگ، در همین رابطه است. وجود چنین فكری در آن زمان، دلیل بر روشنفكری و آینده نگری ایشان است. ایشان دقت داشتند افرادی بفرستند كه از هر جهت واجد شرایط باشند. به لحاظ همین دقت در افراد، تا مدتی آیت الله بروجردی، كسی را كه واجد شرایط باشد، نیافته بودند، در این رابطه، با مرحوم پدرم مشورت میكنند. پدرم میگوید: این موضوع نیاز به تفكر دارد.
مرحوم پدرم این قضیه را با من در میان گذاشتند. بنده به پدرم عرض كردم: به نظر من، آقای محققی شایستگی این كار را دارد. ایشان استاد دانشگاه بود و مرد بسیار روشن و آشنا به علوم روز و متدین.
علاوه بسیار خوش قیافه و خوش بیان بود. در تهران سكونت داشت وگاه به قم میآمد و برای طلبهها درس هیئت میگفت. از قبل با هم ارتباطی داشتیم، به تهران رفتم و مسئله را با آقای محققی در میان گذاشتم. خلاصه ایشان را راضی كردم برای رفتن به آلمان.
مرحوم پدرم نتیجه را به آقای بروجردی گفتند. ایشان هم خوشحال شدند و فرمودند: من باید آقای محققی را ببینم. آقای محققی خدمت ایشان آمدند و پس از توصیههای ایشان، روانه هامبورگ شدند و بسیار هم موفق بودند. مسجد هامبورگ به دستور آیت الله بروجردی و به دست ایشان تاسیس شد و هم اكنون از مراكز مهم اسلامی است.» (6)
احداث مسجد در هامبورگ
دكتر محققی پس از اعزام به آلمان، در سال 1334 (ه. ش) ، بعد از چهار سال (1338 ه. ش) ، بنای مسجد هامبورگ كه تمام هزینه زمین و ساختمان آن از طرف حضرت آیت الله العظمی بروجردی تامین و به اتمام رسید - را شروع نمودند. این مسجد، در زمینی به مساحت 3800 متر مربع، در مركز هامبورگ و در كنار دریاچه آلستر - یكی از زیباترین نقاط هامبورگ - و با فضایی كه حدود 2000 نفر میتوانند در آن نماز جماعت به پا دارند، ساخته شد و امروزه مورد استفاده تمام مسلمین است. كتابخانه و انتشاراتی نیز به زبانهای خارجی متعلق به این مسجد وجود دارد (7).
در مراسم زدن كلنگ احداث این مسجد كه در روز شنبه 23 بهمن ماه سال 1338 (ه. ش) مصادف با نیمه شعبان سال 1379 (ه. ق) بود، بیش از چهار هزار نفر مسلمان مقیم هامبورگ از جمله 500 نفر ایرانی شركت داشتند.
در این مراسم مرحوم محققی، سخنانی درباره تاریخچه و لزوم ایجاد بنای مسجد بیان داشتند و از توجهاتی كه آیت الله بروجردی مبذول داشته بودند، تشكر نمودند. سپس متن تاریخچه به زبان فارسی و آلمانی در جعبه فلزی در زیر اولین سنگ بنا قرار داده شد. همچنین آیهای را كه حضرت ابراهیم علیه السلام هنگام بنای خانه كعبه خوانده بود به همراه تاریخ بنای مسجد مسلمین در هامبورگ، بر لوحه سنگ حك نمودند (8).
این مسجد كه به مسجد جعفری هامبورگ مشهور است از آثار باقیات الصالحات آن مرحوم به شمار میآید.
مروج اندیشههای ناب محمدی صلی الله علیه و آله
مرحوم دكتر محققی به مدت 10 سال در اروپا برای اسلام تبلیغ كرد و توانست انسانهای زیادی را به شاهراه هدایت راهنمایی نماید و اندیشههای اسلامی و معارف علوی را با زبان استدلالی و منطقی قوی برای مردم آن دیار تبیین نماید. وی در خلال یكی از مسافرتهای خویش به خدمت آیت الله بروجردی رسید و ضمن گ زارشی از برنامههای خویش، از بدحجابی برخی از خانمها در مسجد اظهار نگرانی كردند.
آیت الله بدلا در این باره میفرماید:
«یادم هست: آقای محققی در یك سفری كه به ایران آمده بود، در خدمت آیت الله بروجردی اظهار نگرانی كردند كه ما در آنجا مشكلی داریم و آن اینكه آقایان، نوعا، همراه با خانمهایشان به مسجد میآیند و متاسفانه خانمها وضع حجاب شان مناسب نیست. اگر سختگیری كنیم كار پیش نمیرود. چه باید بكنیم؟ مرحوم آیت الله بروجردی فرمودند: نه، سختگیری نكنید! به حداقل حجاب اسلامی اكتفا كنید، اینان، بعدا كه بیشتر آمدند و آشنا شدند، درست میشوند. ابتدا سخت نگیرید!
آقای محققی از این وسعت نظر آقای بروجردی، بسیار خوشش آمد.» (9)
تبلیغ و ترویج دین تا آخرین لحظه عمر
آیت الله دكتر محققی قبل از اعزام به آلمان، مدتی در همدان اقامت داشتند و در آنجا به تبلیغ دین و كسب فیض از محضر عارف نامدار این دیار، مرحوم آیت الله انصاری همدانی میپرداختند. آن گاه با دختر آیت الله سید محمد مدرس سعیدی یزدی ازدواج و مدتی را در یزد رحل اقامت افكند و در آن دیار مشغول فعالیت دینی بود.
آئینه دانشوران، در این باره مینویسد: «آقای شیخ محمد محققی از مفاخر مبلغین جهان شیعه است و جامع علوم جدید و دانشهای دینی است. به علاوه به اندازهای در خدمت نوع كوشا و ساعی است كه به هر شهر و دیار كه چندی توقف نمود، دیری نمیگذرد كه همه اهالی از جان و دل او را سپاسگزار و از خدمات خدا پرستانه معزی الیه سخن میگویند. جناب ایشان به مناسبت اینكه دختر مرحوم حجة الاسلام آقا سید محمد مدرس سعیدی كه از روحانیون یزد بودند، همسر داشتند؛ چندی در آن دیار رحل اقامت افكندند و در مدت كوتاهی محبوب بودنشان در آن دیار به پایهای رسید كه اهالی متفقا به وسیله اعلامیههای زیادی آمادگی خود را برای فرستادن ایشان به مجلس شورای ملی اعلام داشتند، ولی معزی الیه این مسئولیت را نپذیرفته و نسبت به دیگری توصیه فرمودند (10).»
ایشان در سال 1344 ه. ش از آلمان مراجعت كردند و سنگر تبلیغ در آلمان را به افراد دلسوز و وارستهای چون آیت الله شهید بهشتی سپردند. شهید بهشتی فعالیتهای مرحوم محققی را ادامه میداد و چون چراغی فروزان روشنگر راه رهجویان حقیقت بود.
مرحوم محققی پس از بازگشت از آلمان، در حوزه قم مشغول تدریس شدند و ماه رمضان بر اساس دعوت مردم لاهیجان بدان شهر میرفتند و به امامت جماعت و منبر پرداخته و رسالت روحانیت خویش را به خوبی ایفا مینمودند. (11)
وی در سال 1349 (ه. ش) در حدود 58 سالگی، دار فانی را وداع گفت و در قبرستان ابوحسین قم به خاك سپرده شد. «عاش سعیدا ومات سعیدا»
پینوشـــــــــــــتها:
1) پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان و بزرگان آن، محمد علی قربانی، ص 850.
2) آئینه دانشوران، سید علیرضا ریحان یزدی، ص 29.
3) گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 2، ص 257؛ آثار الحجة محمد شریف رازی، ج 2، ص 267.
4) مجموعه «ستارگان حرم» ، ج 3، ص 12.
5) مجله حوزه، شماره 44 - 43، ص 104.
6) همان، ص 151.
7) آئینه دانشوران، ص 80، به نقل از روزنامه اطلاعات، شماره 10138، تاریخ 16 شعبان 1379 ه. ق.
8) همان، ص 82.
9) مجله حوزه 44 - 43، ص 105.
10) آئینه دانشوران، ص 223.
11) پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان، ص 853.
دانشور درد آشنا
(آیت الله حاج محمد واصف گیلانی)
هدف از نگارش این سطور؛ صرفا شرح حال نویسی و احوال نگاری نیست؛ بلكه غایت هدف، الگوپذیری از زندگانی چهرهای خدمتگذار و مبلغان با اخلاص - كه همه عمرشان را صرف مجاهدت خالصانه در راه دین اسلام و مكتب پویای جعفری نموده اند و همچنان قدر و منزلت آنان ناشناخته باقی مانده - میباشد. بی شك آگاه ساختن جامعه و تودههای مردم، از مقام والای این گمنامان تاریخ فواید بسیاری دربر خواهد داشت. یكی از این گمنامان جهان تشیع؛ علامه بزرگوار، حجة الحق، حاج شیخ «محمد واصف» است؛ انسانی شكوهمند و وجودی پرمهر كه با دانش گسترده، قریب به نیم قرن زینت بخش مجالس علم و تحقیق بود.
تولد و تحصیلات
آن فقید سعید، به سال 1305 (ه. ش) در یكی از دهات شهرستان آستانه اشرفیه و در خانوادهای متدین و كشاورز متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در لاهیجان به انجام رساند. پدرش یكی از خرده مالكان منطقه بود و در عین داشتن ثروت، از نعمت ایمان و عشق به اهلبیت نیز برخوردار و ملجاء و پناهگاه محرومان منطقه بود. در منزل این مرد بزرگ - در اغلب ایام سال - مجالس روضه خوانی منعقد و بهترین وعاظ منطقه در آنجا رفت و آمد داشتند. مرحوم واصف با تشویق پدر و روحانیون منطقه، بعد از اتمام تحصیلات متوسطه، وارد حوزه علمیه قم گردید.
در ابتدای ورود به حوزه علمیه قم با مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی رحمه الله آشنا شد و در كنار ایشان مقدمات را نزد مرحوم آیت الله شیخ علیرضا ممجد و آیت الله حاج شیخ جعفر سبحانی از مدرسین به نام حوزه علمیه قم به تلمذ و مباحثه پرداختند.
حضرت آیت الله حاج شیخ محمد واصف، بعد از طی كردن سطوح متوسطه، خارج فقه و اصول را در محضر آیات بزرگواری؛ همچون:
1. حضرت آیت الله بروجردی رحمه الله
2. حضرت امام خمینی رحمه الله
3. حضرت آیت الله سید مرتضی لنگرودی رحمه الله
4. حضرت آیت الله محقق داماد رحمه الله
5. حضرت آیت الله گلپایگانی رحمه الله
6. حضرت آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله
7. حضرت آیت الله میرزا هاشم آملی رحمه الله
8. حضرت آیت الله بهجت (دامت بركاته)
9. علامه سید محمد حسین طباطبائی رحمه الله
تلمذ و سپری نمود.
وی از برخی از اعلام یاد شده، مجوز اجتهاد كم نظیری دریافت نموده است (1).
آیت الله واصف از منظر بزرگان
درباره اوصاف و كمالات این دانشمند فرزانه، از سوی بزرگان و شخصیتهای دینی اظهار نظرهای مختلفی شده است كه برخی از آنها را ذیلا میآوریم:
* حضرت آیت الله العظمی حاج میرزا هاشم آملی قدس سره بارها در مجامع عمومی و خصوصی به طلاب و فضلا میفرمودند:
«آقای واصف؛ مغزی متفكر است و خوب است از افكار بلند ایشان، طلاب، محصلین و فضلا استفاده نمایند.» (2)
* حضرت آیت الله حاج شیخ جعفر سبحانی (دامت بركاته) در مورد ایشان میفرماید:
«درباره مرحوم حجة الحق جناب آقای واصف، همین قدر بس كه من ایشان را از پنجاه سال پیش در حالی كه یك طلبه نوجوانی بود، در حوزه علمیه قم شناختم. ایشان و فرزند مرحوم حضرت امام رحمه الله جناب حاج آقا مصطفی رحمه الله با هم رفیق و دوست بودند و به خاطر دوستی كه با ایشان داشت - و مرحوم حاج آقا مصطفی پیش من درس میخواند - سبب شد كه ایشان هم پای درس منطق شمسیه ما بیاید. پس از درس هم رابطه دوستی ما برقرار بود. من در مدت دوستیام با ایشان چیزی كه لمس كردم یك جهان استعداد بود، خصوصا استعداد ادبی و ذوق شعری! هر موضوعی را كه برای ایشان معین میكردیم یك قصیده كامل و تمام میسرود و بعدها دوره كامل كفایة الاصول را به نظم درآورد. او آدم بسیار صدیق و پاكی بود و به اهلبیت علیهم السلام علاقه مند بود.
آن مرحوم صاحب سرمایه معنوی و علمی بود كه بروز آن چنانی نداشت، گرچه تنوع آثارش، گواه روشنی است. یكی از ویژگیهای آن مرحوم این بود كه در زندگی، خودكفا بود و از دست رنج خود ارتزاق میكرد. علمای زاهد و وارسته كسانی بودند كه در عین عالم بودن، تلاش میكردند از سهم امام مصرف نكنند. از نظر بار بر روحانیت اسلام زحمت و مؤنه نداشت و در عین حال بیشترین كمك را هم میكرد. حقا عاش سعیدا و مات سعیدا (3).»
آقای صادقی (واعظ قم) از قول آیت الله سبحانی گفتند: «آقای واصف؛ شیخ بهائی عصر ما بود، ولی قدرش ناشناخته ماند. (4) »
* حضرت آیت الله حاج سید محمد مهدی مرتضوی لنگرودی، از علماء قم (سلمه الله) درباره آن مرحوم میفرماید:
«... معظم له در علوم و معارف دینیه مانند علم صرف، نحو، منطق، معانی و بیان، بدیع، عروض، حساب، هندسه، جغرافیا، اصول و فقه ورود كامل داشت و در اغلب؛ بلكه تمام این علوم، تالیف و یا تصنیف داشت و میتوان گفت كه این مرد علم و دانش، از نوابغ عصر خویش به شمار میرفت.... (5) »
* مرحوم آیت الله واصف با همه اشتغالات علمی و تراكم كارهای عام المنفعه از حال و روزگار طلاب و همنوعان خود غافل نبود، در این باره حضرت آیت الله حاج شیخ زین العابدین قربانی، نماینده ولی فقیه در استان گیلان و امام جمعه رشت كه مدتی در محضر معظم له تلمذ مینمود، میفرمایند:
«در ایام تحصیل در حوزه علمیه قم، به قدری از لحاظ مالی در مضیقه بودم كه ناچار تصمیم گرفتم از حوزه بیرون روم و در كارخانهای اشتغال به كار داشته باشم. استادم حضرت آیت الله واصف، ضمن اطلاع از این وضعیت من، از محل صوم و صلاة كمكم نمود و من توانستم با حمایت ایشان به تحصیلاتم ادامه دهم. (6) »
* آیت الله شیخ محمد شریف رازی رحمه الله - مورخ معاصر - درباره ایشان مینویسد:
«علامه واصف گیلانی از دانشمندان وارسته و فضلاء برجسته، عالمی فاضل و نویسندهای كامل و دارای مقام علم و تقوا و ملكات فاضله و اخلاق حسنه است. (7) »
آثار و خدمات اجتماعی
1. تاسیس بیمارستان حضرت ولی عصر: ایشان در زمان آیت الله بروجردی با همكاری و همیاری مردم منطقه، موفق شد بیمارستان صاحب الزمان را در یكی از روستاهای محروم آستانه اشرفیه، با همه امكانات لازم، احداث نماید. حتی برخی از مراجع بزرگوار قم در این امر خیر، او را تشویق و مساعدت نمودند. اما قبل از آغاز فعالیت، این بیمارستان به دستور شاه خائن مصادره و به طور كلی تخریب شد و در همان مكان بیمارستانی به نام «بیمارستان شاه» تاسیس گردید! علت این اقدام شاه؛ كاهش قدرت و محبوبیت روحانیت نزد مردم بود.
2. فعالیت در آلمان: آیت الله واصف گیلانی در سال 1350 (ه. ش) به عنوان نماینده حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی به كشور آلمان اعزام شد و در شهرهای فرانكفورت و اشتوتكارت، پاسخ گویی به نیازهای علمی، معنوی و دینی مسلمانان و خصوصا ایرانیان آنجا را به عهده گرفت. او با همكاری برخی از تجار مسلمان ایرانی و غیرایرانی برای وحدت و انسجام مسلمانان و نیز ارتقای سطح دینی و معنوی آنان، گامهای مؤثری برداشت.
برای ساختن مسجدی در فرانكفورت اقدامات جدی صورت گرفت، ولی متاسفانه با ایجاد موانعی از سوی شهرداری آنجا، ساخت مسجد متوقف شد.
وی به علت برخورداری از قدرت جاذبه اجتماعی، محبوبیت زیادی كسب كرد به طوری كه جلسات علمی، حتی مجالس روضه در منازل مسلمانان و شیعیان مقیم آلمان، از رونق خاصی برخوردار بود. معظم له در مدت اقامت خود در آلمان كه بیش از دو سال طول كشید موفق به انتشار بیش از 100 جزوه علمی و دینی در ابعاد مختلف گردید.
3. ساختن مسجد: آن فقید سعید، در ماه رمضان یكسال، برای تبلیغ به روستایی محروم در اطراف اصفهان میرود و در آنجا متوجه فقر فرهنگی و مادی مردم منطقه میشود؛ لذا با همت عالی و اراده پولادین، اقدام به ساختن مسجدی زیبا و بزرگ در آنجا میكند. تا یك سال در آن منطقه محروم اقامت میگزیند و به تعلیم احكام و مسایل اسلامی برای مردم آن سامان میپردازد. وی در این راه، زحمات زیادی متحمل میگردد.
4. تاسیس چاپخانه اسلام: ایشان با تاسیس این چاپخانه در سال 1337 (ه. ش) موفق شد بسیاری از آثار اسلامی و كتب ارزشمند بزرگان دین و كتابهایی را كه خود تالیف كرده بود، چاپ و منتشر كند. خدمات فرهنگی گسترده وی، در این ایام شروع و تا پایان عمر ادامه یافت. معظم له با فطانت و زیركی خاصی، اعلامیههای سیاسی دوران خفقان رژیم را چاپ و به همین خاطر بارها دستگیر و چاپخانه نیز تعطیل گردید.
5. تالیفات سودمند: آیت الله واصف گیلانی به دلیل برخورداری از معلومات گسترده، روحیه تحقیق و تتبع، ذوق سرشار، قلم شیوا و توانمند، در طول عمر گرانقدرش دویست جلد اثر نفیس و ارزشمند از خود به یادگار گذاشت. مجموعه آثار ایشان به چهارگونه تقسیم میشود:
1. تالیفات و تصنیفات؛
2. دیوانهای مختلف شعر در موضوعات متنوع؛ شامل چندین دیوان اشعار بی نقطه، چندین دیوان اشعار بی الف، اشعار لب نچسب (هنگام خواندن لبها به هم نمیرسد) ، مدایح، مراثی،...؛
3. ارجوزها و رسالات گوناگون؛
4. ترجمه آثار بزرگان و تقریرات درسی.
حافظه قوی و ذوق هنری وی، باعث گردید تا در سن 21 سالگی، منطق را به نظم درآورد و به نام «كفایة المیزان» خدمت آیت الله بروجردی تقدیم نموده و مورد تشویق و تحسین فراوان وی قرار گیرد. اشعار او در پنج زبان فارسی، عربی، تركی، گیلكی و كردی نگاشته شده است.
با كمال تاسف باید یادآوری كرد كه بسیاری از دیوانها و تالیفات، خصوصا اشعار بی نقطه و بی الف وی، در اثر آتش سوزی منزل مرحوم آیت الله مهدوی در لاهیجان - در سال 1367 شمسی - از بین رفت.
برخی از ویژگیهای اخلاقی معظم له
الف. اخلاص در تبلیغ
وی با این معلومات گسترده و اشتغالات علمی، هیچ گاه تبلیغ و منبر را فراموش نكرد و اكثر اوقات عمرش را در همان روستای كوچك كه زادگاه وی و پدران و اجدادش بود به وعظ و ارشاد مردم مشغول بود. ایشان در پاسخ به كسانی كه به وی گفته بودند: «در شان شما نیست منبر بروید» فرموده بودند: «من كه كسی نیستم، بسیاری از فقهاء و بزرگان شیعه به منبر رفتن شان مباهات میكردند.» و نیز در پاسخ به كسانی كه میگفتند: «لااقل در شهر منبر بروید» میفرمودند: «ادای تكلیف شهر و روستا نمیشناسد.»
آن فقید سعید، در حالی به تبلیغ اهمیت میداد كه از وضع مالی و معیشتی مناسبی برخوردار بود و نیازهای مادی، او را به این مسیر سوق نداده بود. او به تبلیغ به عنوان امر عبادی مینگریست و از این رو، تا آخر عمر بابركتش، آن را رها نكرد.
ب. دفاع از مرزهای عقیدتی
در سالیانی كه كتاب «شهید جاوید» چاپ و برخی از مطالب موهن آن، اعتراض گروهی از علماء را برانگیخته بود؛ آیت الله واصف به دور از هیاهو، دست به قلم برد و سه جلد كتاب درباره زندگانی حضرت سید الشهداء علیه السلام نگاشت. به ویژه یك جلد آن، تحت عنوان «فی هامش علم الامام» كه به علم امام اختصاص یافته بود، مورد استقبال گسترده حوزویان و دانشجویان قرار گرفت و تحسین و تشویق آنان را برانگیخت.
با توجه به اوج فعالیتهای كمونیستی حزب توده - سالهای 1328 و 29 ه. ش - كه با تبلیغات گسترده خود، در شمال ایران، موجب شده بود تا مردم و خصوصا جوانان بسیاری جذب این حزب شوند؛ آیت الله واصف كه خود را مرزبان و حافظ مرزهای فكری و عقیدتی میدانست، سكوت در برابر عقاید الحادآمیز حزب توده را روا ندانست و به مقابله با آنان پرداخت. او علاوه بر آگاهی بخشیدن به مردم در منابر، برای قشر جوان و تحصیل كرده كتابی تحت عنوان «احراق لانههای فساد» تالیف كرد كه این كتاب نیز با استقبال كم نظیری مواجه شد؛ زیرا در این كتاب با شواهد و استدلالهای عقلی و منطقی، اندیشههای حزب توده به خوبی نقد و ابطال و اهداف پلید و استعماری پدیدآورندگان آن با قلمی شیوا و محكم تبیین شده بود.
همچنین ایشان مجوز نشریهای به نام «راه نجات» را در دهه بیست شمسی اخذ كرد، ولی به علت مخالفت عوامل دولتی؛ عدم حمایت و استقبال حوزه و حوزویان، هزینه زیاد و امكانات مالی اندك، این نشریه بعد از دو شماره تعطیل گردید.
او در چاپخانه «نشر اسلام» در بحبوحه قیام حضرت امام راحل رحمه الله با وجود مراقبت و نظارت شدید دستگاه امنیتی ساواك، به چاپ و نشر اعلامیههای حضرت امام و سایر بزرگان اقدام میورزید. شدت سختگیری عوامل حكومتی به حدی بود كه ایشان خدمت حضرت امام میرسد و اظهار میدارد: «ما برای چاپ اعلامیه خیلی در فشار هستیم، وظیفه من چیست؟» حضرت امام پاسخ میدهند كه: «من راضی نیستم كه شما آقایان خودتان را به خاطر من به زحمت بیندازید.» این جمله امام، عزم او را استوار میسازد كه تا آخر مبارزات ملت مسلمان به چاپ و توزیع اعلامیهها ادامه دهد.
ج. عشق ورزی به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام
آیت الله واصف، عشق و علاقه توصیف ناپذیری نسبت به خاندان عصمت و طهارت داشت. دكتر جعفر واصف در این باره میفرماید: «در سفر آلمان یك شب بنده به همراه ایشان به مناسبت شب قدر به مسجد هامبورگ (مسجد آیت الله بروجردی) رفتیم، جمعیت فراوانی در آنجا حضور داشتند. سخنران كه یكی از شخصیتهای نظام بود مشغول سخنرانی شد و خیلی خوب سخنرانی كرد. پس از جلسه دیدم آیت الله والد با ناراحتی فرمود: من به این سخنران گفتم خوب سخنرانی كردید، ولی سخنی از مظلومیت علی علیه السلام به میان نیاوردید! چرا باید علی علیه السلام در شبی كه متعلق به اوست مظلوم واقع شود؟»
حساسیت آیت الله واصف به این نكته نشانه ارادت و علاقه عمیق وی به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است (8).
د. عشق به امام خمینی رحمه الله
وی به امام راحل عشق میورزید و همواره صلابت، استواری، غیرت، دین مداری، تقوا، هوشمندی، زیركی و مبارزه بی امان و مقدس او را میستود. او درباره امام اشعار زیادی سروده است كه اگر این سرودهها جمع آوری گردد، دیوان بزرگ و قطوری تدوین میشود.
نمونهای از اشعار بی نقطه وی درباره امام رحمه الله چنین است:
هركس كه در دل مهر روح الله دارد مهر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را همراه دارد
آسوده گردد هر كه دارد مهر احمد مهر علی و مهر آل الله دارد
هر كس كه دارد مهر روح الله در دل مهر علی و مهر آل الله دارد
او عالم و او اعلم و هم او معلم او علم سر الله را در راه دارد (9)
تالیفات
1. پول حلال چیست؟ 2. درایة الحدیث 3. زبدة الاصول 4. البوة الصغیرة فی الشیمی (منظومهای است عربی در علم شیمی) 5. دروس العقاید 6. بیت الاحزان عاشقان 7. اسرار دختركشی عرب در جاهلیت 8. علم و عالم از نظر اسلام 9. خورشید ولایت 10. انقلاب مقدس حسین علیه السلام 11. زكات در اسلام 12. شواهد الولایة 13. عدالت و گناه 14. اسرار الشهادة 15. هنر مذهب در خدمت خلق 16. فاطمه زهرا علیها السلام از نظر روایات اهل سنت 17. فاطمه زهرا علیها السلام از نظر قرآن 18. منظومة فی تحقیق الارادة 19. رساله الحب و ما ادراك ما الحب 20. فی توصیف العلم الحضوری 21. رموز علم انساب 22. الاربعون برهانا علی ابطال التسلسل 23. اثر دعا و زیارت 24. شیعه در انتظار عدالت جهانی 25. طناب الغیبه 26. ترس و احكام تقیه 27. رسالة الانسان و اللحیة 28. تجدد و عوام فریبی 29. تاریخ كشفیات و اختراعات 30. اندیشههای نوابغ 31. شمع الجمع فی نعت الائمه الاطهار 32. حقایق گفتنی 33. درر الاعلال (بی نقطه) 34. الفلك المستبدع 35. شجره طوبی 36. الفیه (منازل سلوك الی الله) 37. یادی از گذشته 38. منافق مطلق 39. رسالة فی علم الاجتماع 40. از دل تا كربلا و از كربلا تا دل 41. حدیقة الرموز 42. سیمای اخلاق اسلامی 43. احكام حقوق و اراضی 44. عدالت گستر معجزه میكند 45. در راه حق چه كار كرده ایم؟ 46. الفلتات 47. بشر و آزادی 48. موثق الرجال 49. عفت در خانواده 50. اثبات معاد و... .
وی برخی از كتب خود؛ همانند ارث، حج، رضاع، صرف، نحو، موثقات الرجال و... را به صورت شجری تدوین كرده است (10).
آیت الله واصف، پس از عمری تلاش و مجاهدت خستگی ناپذیر در راه خدمت به اسلام و به جا گذاردن آثار حسنه و تحمل مشقات و رنجهای فراوان، در سحرگاه روز چهارشنبه 2 آبان 1375 (ه. ش) دار فانی را وداع و در روز پنجشنبه پیكر پاكش از مسجد امام حسن عسكری علیه السلام در قم تا حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام تشییع و حضرت آیت الله بهجت (دامت بركاته) بر او نماز گذارد، سپس در قبرستان ابوحسین قم بخاك سپرده شد.
«عاش سعیدا و مات حمیدا»
پینوشــــــــــــــتها:
1) مصاحبه نگارنده با فرزند آن مرحوم دكتر جعفر واصف.
2) از وادی خاموشان، صص 3 و 4، نویسنده: جعفر سعیدی.
3) همان.
4) به نقل از دكتر واصف.
5) از وادی خاموشان، صص 3 و 6.
6) همان.
7) گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، صص 300 - 299.
8) مصاحبه نگارنده با دكتر واصف و حاج شیخ باقر واصف.
9) دیوان واصف، ج 4، ص 108.
10) نگارنده بیش از 210 اثر از این مؤلف را فهرست و تنظیم و گردآوری نموده است.
خاطراتی از مبارزات شهید صدوقی (ره)
شهید صدوقی رحمه الله، در یك نگاه
آیت الله صدوقی رحمه الله، در هشتم صفر 1327 (ه. ق) در شهر یزد متولد شد. پدرش میرزا ابوطالب، فرزند محمدرضا و او فرزند آخوند ملا مهدی بود. آیت الله صدوقی در سن هفت سالگی، پدر و در نه سالگی، مادرش را از دست داد و از آن پس حت سرپرستی پسرعمویش، میرزا محمد كرمانشاهی قرار گرفت (1). به اعتقاد همگان این خاندان پاسداران شریعت بودند و ملامحمد مهدی كه در عصر فتحعلی شاه میزیست، به دلیل ظلم ستیزیاش، مورد غضب شاه قرار گرفت و از كرمانشاه به یزد تبعید شد. آیت الله صدوقی، دروس ابتدایی را در مكتب خانه، به پایان رساند و در 13 سالگی وارد مدرسه عبدالرحیم خان شد. پس از اتمام جامع المقدمات و قوانین راهی مدرسه چهارباغ اصفهان شد و یك سال بعد به یزد بازگشت (2). وی در 22 سالگی (1349) به قم هجرت كرد و به دلیل فضایل اخلاقی و امانتداری به سرعت مورد توجه بسیاری قرار گرفت. در قم از محضر آیات عظام؛ عبدالكریم یزدی، سید صدرالدین صدر، محمد تقی خوانساری، محمد حجت كوهكمرهای بهره برد. معظم له امر تحصیل و تدریس را در اولویت قرار داد و لذا به یكی از اساتید برجسته حوزه علمیه قم مبدل گردید. از جمله بزرگانی كه از محضر او خوشه چینی كردند میتوان از آیات عظام و بزرگانی چون فاضل لنكرانی، شهید قدوسی، شهید مطهری، محمد تقی جعفری، احمد جنتی و سیدهاشم رسولی محلاتی یاد كرد (3).
شهید صدوقی رحمه الله مبارزه را از دوران رضاخان آغاز كرد؛ عصری كه شاه عزم خود را برای نابودی حوزه علمیه قم جزم كرده بود. با ورود امام خمینی رحمه الله به صحنه، مبارزات شهید صدوقی هم شدت بیشتری یافت. او از فدائیان اسلام، مسلمانان لبنان و امام موسی صدر حمایت میكرد.
در بهمن ماه سال 1330 همزمان با رحلت آقا شیخ غلامرضا فقیه خراسانی، با درخواست مردم و توصیه امام رحمه الله، به یزد رفت (4) و دامنه مبارزاتش را گسترش داد. این امر باعث شد تا مردم یزد و شهرهای مجاور به صحنه مبارزه علیه حكومت پهلوی كشانده شوند و در وقایع پانزده خرداد و مبارزه با مظاهر فساد و تمدن منحط غربی، كشف حجاب، تبدیل تاریخ شمسی به شاهنشاهی، جشنهای هنر و... حضوری موثر داشته باشند. شهید صدوقی هر از چند گاهی به تبعیدیان سر میزد و از آنها دلجویی مینمود.
پس از پیروزی انقلاب، به فرمان حضرت امام، معظم له به امامت جمعه یزد منصوب گردید. ایشان به اقدامات فرهنگی و عمرانی فراوانی دست زد كه میتوان به تعمیر 18 مسجد، تاسیس و تعمیر 19 مدرسه علوم دینی، تاسیس سازمانهای خیریه و بنیاد صدوق قم به مساحت 220 هزار متر مربع و... اشاره نمود.
وی به دلیل تاثیرگذاری فراوان در جریان انقلاب، به شدت مورد خشم دشمنان انقلاب قرار داشت و چند بار نیز مورد سوء قصد قرار گرفت. سرانجام در رمضان سال 1360 (ه. ش) بعد از نماز پرشكوه جمعه، مورد حمله منافقی سیاه دل قرار گرفت و در سن 75 سالگی شربت وصال محبوب را سركشید.
امام در پیام تسلیتی چنین فرمودند: «اینجانب دوستی عزیز كه بیش از سی سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیك درك میكردم، از دست دادم و اسلام خدمتگذاری متعهد و ایران فقیهی فداكار و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد. (5) »
مقام معظم رهبری درباره ایشان فرمودند: «او تسلیم و مطیع امام بود؛ فكرش و عقیدهاش و عملش در جهت و در خط فكر عقیده و عمل امام بود و هیچگونه رای و فكری را بر رای و فكر امام ترجیح نمیداد. به همین دلیل بود كه از اول انقلاب تا آخر، مواضع ایشان یك مواضع صد در صد صحیح و درست بود. (6) »
اینك كه در آستان سالگشت شهادت این فقیه مبارز قرار گرفته ایم، با گوشههایی كوتاه از زندگی و مبارزات او در راه دفاع از ارزشهای دینی آشنا میشویم.
رویكرد به جوانان
آیت الله صدوقی كه در سن 45 سالگی به یزد بازگشت، نسبت به جوانان رویكردی مثبت داشت به گونهای كه در اندك زمانی پس از ورود، مسجد حظیره برخوردار از یك نماز جماعت با صفهای مملو از جوانان شد. گاهی جوانان در ایام امتحانات برای درس خواندن به مسجد میآمدند؛ البته به مقتضای شور جوانی، سر و صدا میكردند و این بر برخی نمازگزاران گران میآمد؛ لذا نامهای به آیت الله صدوقی نوشتند كه «مسجد خانه خداست نه جای بی ادبی، فكری به حال این جوانها بكنید كه به مسجد نیایند.» آیت الله صدوقی رحمه الله به شدت از این طرز تفكر ناراحت شد و گفت: «بگذارید جوانها با مسجد انس بگیرند و آشنا شوند. مسجد كه فقط برای كهنسالان و بازنشستگان نیست. اینها امید كشورند. روزی میآید كه اینها چرخ عظیم اجتماع را به حركت در میآورند.»
طولی نكشید كه الفت او با جوانان بیشتر شد و سه شنبه شبها جلساتی با حضور 50 الی 60 جوان پیرامون مسایل دینی و اجتماعی شكل گرفت. (7) طبق گزارشهای ساواك - معمولا - مبارزین اطراف وی از جوانان بودند.
مخالفت با بهائیان
ایران عصر پهلوی؛ جولانگاه بهائیان بود و آنان در پی تسلط بر منابع مالی و تولیدی كشور میكوشیدند؛ در مقابل، علمای دین در تلاش بودند تا مردم را از مصرف محصولات آنان منع كنند و منابع كشور به خدمت بهائیان درنیاید. حضرت آیت الله شهید صدوقی در یزد برای مبارزه با این كار از شیوه تكثیر اعلامیه مراجع و اطلاع رسانی به مردم در مورد تحریم كالاهای بهائیان استفاده میكرد.
ساواك فعالیت شهید صدوقی برای اطلاع رسانی در این باره را چنین گزارش میكند: «شیخ محمد صدوقی، فرزند ابوطالب، پیشنماز مسجد حظیره شهرستان یزد، اعلامیههایی مبنی بر تحریم فراوردههای شركتهای زمزم و ایران گاز در اختیار دارد و به وسیله چند نفر، بین اهالی توزیع مینماید... .» (8)
مقابله با رباخواری
رباخواری از جمله گناهان اقتصادی بزرگی است كه چرخهای اقتصاد و تولید را متوقف و نظام اقتصادی را فلج میكند، ولی این مقوله، در حكومت پهلوی به شدت رواج داشت؛ لذا در مقابله با این پدیده زشت و حرام، حضرت آیت الله صدوقی به ویج سنت حسنه قرض الحسنه همت گمارد و با تاسیس صندوق قرض الحسنه، افراد زیادی را از دام این پدیده شوم رهایی بخشید (9).
مرزبان دینداری
یكی از مومنین یزد كه با زنی تازه مسلمان ازدواج كرده بود، وفات یافت. همسر و فرزندش بی سرپرست ماندند. همكیشان پیشین آن زن به ملامت وی پرداختند و پیشنهاد كردند در صورت بازگشت به دین قبلی، به او كمك كنند. شهید آیت الله صدوقی رحمه الله به محض اطلاع، تمام وجوه شرعی را كه به دستش رسیده بود، برای آن خانواده فرستاد و آنان نیز ضمن حفظ دین اسلام، تا مدتها بدون دغدغه روزگار گذراندند (10).
دفاع فرهنگی
بی شك اقدامات فرهنگی مانند چاپ كتبی كه به دفاع از تشیع در مقابل تهاجمات میپردازند از جمله عرصههای دفاع از ارزشهاست. آیت الله صدوقی با این دید به چاپ كتاب «تشیید المطاعی و كشف الضغائن» همت گمارد. این كتاب توسط علامه سید محمد لكنهوی (1260 ق) و در پاسخ به كتاب «تحفه اثناعشریه» نوشته شده بود. در پایان مقدمه این كتاب چنین آمده است: «چون كتاب تحفه اثناعشریه مجددا به چاپ رسیده و پخش شده است؛ لازم بود جوابش هم چاپ شود. سماحة حجة الاسلام والمسلمین آیت الله صدوقی «ادام الله ظلاله الوارفة» امر فرمودند و مخارج چاپ این كتاب را بذل فرموده، احسان عظیمی به جامعه تشیع فرمودند. (11) »
در برابر طاغوت
بعد از آن كه در 25 شهریور 1320، رضاخان با سپردن امور به دست ولیعهد خود استعفا داد، سوار اتومبیل شد و به سوی اصفهان رفت. اتومبیل در عباس آباد دلیجان خراب شد، شاه دیروز و پدر شاه امروز خواست در فرصتی كه ایجاد شده در باغهای اطراف گردش كند؛ لذا روانه باغی شد، اما دقایقی بعد معلوم شد باغ توسط آیت الله صدوقی اجاره شده است و معظم له نیز آن روز در باغ بود. وقتی به او خبر میدهند رضاخان میخواهد به باغ شما وارد شود - به دلیل تنفر از شاه - میگوید: «به او بگویید باغ خانوادگی است و نمیتوان وارد شد.» ، اما رضاخان بی اعتنایی میكند و وارد باغ میشود. حضرت آیت الله صدوقی با لباس روحانیت در باغ به راه افتاد و با ابراز ترشرویی و ناخشنودی، نارضایتی خود را بروز داد و شاه را به خشم آورد. شاه نیز مجبور به خروج از باغ شد. محمد رضا شاه كه از این برخورد با پدرش به شدت خشمگین بود، تصمیم گرفت در سفر به یزد، آیت الله صدوقی را ادب كند، اما اقتدار و نفوذ شهید صدوقی نزد مردم مانع از این عمل گردید (12).
حمایت از فدائیان اسلام
آیت الله صدوقی از فدائیان اسلام به شدت حمایت میكرد، به گونهای كه خانهاش در شهر قم پناهگاه آنان بود. در سال 1330 (ه. ش) وقتی سید عبدالحسین واحدی (مرد شماره دو فدائیان اسلام) تحت تعقیب قرار گرفت، آیت الله صدوقی او را در خانهاش پنهان كرد. ماموران شاه دو مرتبه به منزل او ریختند، ولی بعد از ناكامی از پیدا كردن واحدی، با عذرخواهی از آنجا خارج شدند (13).
اعلام بیزاری با صدور بیانیه
وقتی فاجعه حمله به مدرسه فیضیه در دوم فروردین ماه سال 1342 به وقوع پیوست، شهید صدوقی اعلامیهای تحریر كرد و آن را به امضا دیگر علما نیز رساند. طی این اعلامیه از اقدامات رژیم، چنین اعلام نفرت شده بود:
«... ضرب و شتم و نهب و قتل عدهای از محصلین علوم دینیه در مدرسه فیضیه، قضیهای نیست كه زود از خاطر مسلمین محو و نابود شود و جراحات قلوب به مرور التیام پذیرد. اینك در ضمن عرض همدردی، خاطر آقایان محترم را مستحضر میداریم كه مادامیكه روح در بدن و نیم جانی در تن است، طبق تصمیمات علمای اعلام و راهنماییهای آیات الله العظام از هیچگونه اقدامی به منظور حفظ احكام و شعائر اسلام فروگذار نخواهیم كرد. (14) »
اعتراض به جشنهای 2500 ساله و...
آن گاه كه موضوع اعلام تاریخ شاهنشاهی به جای شمسی مطرح شد و دولت در پی ترویج آن برآمد، علمای دین از جمله آیت الله صدوقی به مخالفت پرداختند. آیت الله صدوقی با فریادی رسا میگفت: «ای مردم! این حكومتهای فعلی دستور از خارجی میگیرند. همه چیزتان را از شما گرفته و میگیرند؛ دینتان را... اخلاقتان را و حتی تاریخ اسلامی را با تاریخ زردشتی جایگزین كرده اند. (15) »
وی در برابر تمام مظاهر ترویج طاغوت مقاومت میكرد و گزارشهای ساواك، گویای این واقعیت است: «برابر سوابق موجود، شیخ محمد صدوقی... در 22/8/41 با شركت نسوان در انجمنهای شهرستان و استان مخالفت و مردم را از دادن رای به بانوان منع نموده است... به آقای محمد علی صدوقی تذكر دهند چنانچه در آینده نسبت به جشنهای شاهنشاهی اظهار نظر منفی كند، از منطقه طرد خواهد شد... نامبرده از شركت در مراسم نیایش 15 بهمن سال 1351 و 21 فروردین سال جاری نیز خودداری و یك روز قبل از مراسم مزبور به منظور عدم شركت در نیایش به بهانههای مختلف منطقه را ترك نموده كه عمل وی توسط مردم تعبیر به تفسیرهای مختلفی گردیده است. خواهشمند است دستور فرمایید با توجه به مراتب فوق و این كه امكان دارد ادامه رفتار شخص مزبور باعث تجری سایر روحانیون افراطی گردد؛ به هر نحو كه صلاح باشد با نامبرده رفتار نماید. (16) »
شیوههای اطلاع رسانی
آیت الله صدوقی از طرف رژیم به عنوان عنصر خطرناك شناخته شده بود، ولی معظم له با كمال شجاعت، برنامههای مبارزاتی خود را به شیوههای مؤثر ادامه میداد و مردم را به انحاء مختلف در جریان خیانتهای خاندان پهلوی قرار میداد. رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنهای «مدظله العالی» ضمن نقل خاطرهای از آن دوره، میفرماید: «بنده از تبعید برمی گشتم، از طریق یزد آمدم، رفتم مسجد ایشان، دیدم مثل اینكه اینجا جزء محیط اختناق كشور ایران نیست. توی مسجد اعلامیههایی زده بودند. خیلی آزاد همه میآمدند و میخواندند. این اعلامیهها، دارای مضامین فوق العاده تحریك آمیز بود، مثل اینكه مقایسهای شده بود میان بهای تانكها، هواپیماها، وسایل نظامی كه سردمداران رژیم پهلوی از پول ملت میخریدند و بر علیه ملت استفاده میكردند، با بهای ساختن مدارس و بیمارستانها... كه به سود ملت بود... (17) »
شهادت برای دین
بعد از به خاك و خون كشیدن مردم در قیام 19 دی قم و 29 بهمن 56 تبریز؛ آیت الله صدوقی به رغم جو خفقان و تدابیر شدید امنیتی، ضمن پیامی، نوروز 57 را عزای عمومی اعلام كرد: «سال نو با سفرههای آغشته به خون بیگناهان قم، تبریز و سایر شهرستانها كه برای دفاع از حریم مقدس قرآن و روحانیت قربانی شده اند؛ لذا مناسب است از برگزاری مراسم نوروز خودداری فرموده و به سوگ و ماتم شهیدان بنشینند. (18) »
پس از این اعلامیه، وی مجلس شهدای تبریز را در دهم فروردین 57، در مسجد روضه محمدیه یزد برگزار كرد كه طی آن، سركردگان دژخیمان شاه، مردم را به خاك و خون كشیدند. آیت الله صدوقی در عكس العمل به این موضوع، با شجاعت تمام به سخنرانی پرداخت و گفت: «از شهربانی تلفن زده و به من گفتند: «این صحبتها را نكنید»، مرا تهدید كرده اند كه چهها میكنیم! بفرمایید! اما چهار راه بیشتر ندارید؛ یا مرا تبعید میكنید كه هرجا بروم همینم! یا در خانهام محاصرهام میكنید یا به زندانم میبرید یا مرا میكشید و اگر مرا بكشید بدانید كه هر قطره خون من؛ صدوقیها خواهد شد. (19) »
وی این صلابت را همواره در مقابل دستگاه حاكم به كار میبرد. یك بار میگفت: «از طرف ساواك یك كسی پیش من آمد و گفت كه مامور مراقبت شما هستم، شما چه نقشهای دارید؟! و ما هم علنا نقشه خود را گفتیم و كارهایی را كه انجام داده بودیم و اطلاعیهها و تلگرافات را همه نشان دادیم و گفتیم در این راه تا آخر هستیم. هر اقدامی كه قرار است از طرف ساواك نسبت به ما بشود، زودتر انجام بدهید. (20) »
مبارزه با تهاجم فرهنگی طاغوتیان
رژیم شاه میكوشید با ایجاد مراكز مختلط، مانند دانشسرای هنر و... روح غیرت و شرف مردم مسلمان را نابود كند. از این رو شهید صدوقی خود را موظف به ابراز عكس العمل میدید. طبق گزارش ساواك، او بیان داشت: «به تازگی دانشسرای هنر در یزد ثبت نام میكند. هنرشان این است كه دخترها و پسرها را به بی عفتی بكشانند» و توصیه كرد «جوانها ثبت نام نكنند. (21) »
از سوی دیگر وی به تشكیل گروه فرهنگی علوی همت گمارد كه چندین مدرسه دخترانه و پسرانه را با نظارت هیات امنا اداره میكرد و به عنوان الگویی عملی، بخش بزرگی از جوانان را به خود جذب كرد. این مدارس همواره از حیث علمی در رتبههای ممتاز قرار داشتند (22).
مبارزه منفی
شهید صدوقی به تمامی راههای مبارزه آشنا بود؛ از این روی گاه به جای مبارزه رو در رو به مبارزه منفی روی میآورد. نمونهای از آن را میتوان در موضوع سالگرد 15 خرداد مشاهده كرد. وی از مردم خواست از هر نوع تظاهرات شدید بر علیه دولت پرهیز كنند. «15 خرداد روزی كه عفریت استعمار، پرده از چهره كثیف خود بالا زد و... به طوری كه گزارش داده اند جمع كثیری از جوانان غیور و مبارز و مدافع از حریم قرآن و تشیع كه مورد تجاوز قرار گرفته اند، بنا دارند هیئتی با شكوه و جلوهای مخصوص با ترتیب دادن پرچمها و عكسها، مسافت زیادی را با شعارهای كوبنده مذهبی راه پیمایی نمایند و از هرگونه پیشامدی نهراسند.
و از آنجا كه بیم آن میرود كه این عمل موجب خرداد دیگری؛ بلكه شدیدتر از آن شود و توپها و مسلسلها و تانكها را برای آماج گرفتن آنها آماده و مهیا نموده اند و كوچك و بزرگ را به نام خرابكار، ماركسیست به رگبار مسلسل و زیر تانكها خواهند گرفت و بر احدی رحم نخواهند نمود و خونهایی را خواهند ریخت و مجوز شرعی نخواهند داشت، بهتر بلكه مقتضی است كه از این رویه منصرف و همگان از اداری و بازاری و روحانی و مردمان عادی، آنان كه به دین و آیین علاقه دارند و فرامین مراجع بزرگ را لازم الاتباع میدانند، همان رویه عقلایی را كه مبارزه منفی و موافق نظر بزرگان از مراجع است اتخاذ و پیروی نموده، روز دوشنبه 15 خرداد سال 57 در خانه نشسته احدی بیرون نیاید....»
مخالفت با سازش
حكومت طاغوتی كه تمام توان خود را در نابودی خوشههای خشم ملت مسلمان به كارگرفته و ناكام مانده بود، در ماههای آخر سال 57، با یك طرفند سیاسی از بازاریان - كه ستون اقتصادی خیمه انقلاب بودند - خواست تا با انتخاب نمایندهای، با دولت به مذاكره بنشینند.
شهید صدوقی با تیزبینی ویژهای، متوجه این طرفند شد و چنین اعلام كرد: «دولت سرنیزه اتحاد ملی... اینك به این تجربه تلخ دست یافته كه دیگر قدرت سرنیزه به هیچ وجه، نمیتواند صفوف متراكم و همبستگی پولادین این ملت را درهم بشكند.... مجددا به پیروی از سلف خود دست مزورانه خویش را از آستین خیانت به درآورده و به سوی اصناف و بازاریان كه قدرت مبارزه مثبت و منفی آنها ستون فقرات رژیم را در هم شكسته است، استمداد میجوید؛ استمدادی خائنانه و عاجزانه و آن این كه كلیه اصناف و بازاریان بدون دخالت هیچ یك از مامورین دولتی، نمایندگانی از بین خود انتخاب نموده تا با رئیس دولت به مذاكره بنشینند... خیالی واهی و پندار پوچی كه از مغزهای آدم كش تراوش كرده... این جانب... اخطار میكنم كه اگر چنانچه معدودی ساده لوح هنوز در بین آنها حاضر به اجرای نقشه شوم دولت ضد اسلامی و ضد ملی ایران گردد، با رساترین استدلال آنها را از خطر پشت پرده آگاه ساخته و به آنها تفهیم كنند كه این حیله شیطانی دولت وسیلهای است كه میخواهد بوسیله آن بین صفوف محكم اصناف تفرقه انداخته و از این تفرقه نتیجه گیری نماید. (23) »
مبارزه با جنگ روانی
طاغوتیان كه تاب مقاومت در برابر مبارزات مخلصانه مردم ایران را نداشتند، به جنگ روانی و تخریبی روی آوردند. از جمله در مجلس سنا، تظاهر كنندگان و ناراضیان را لامذهب و كمونیست نامیدند و كوشیدند با ترویج این ادعاها مردم را از مسیری كه در پیش گرفته بودند، منحرف كنند. آیت الله صدوقی در این باره هم ساكت ننشست و طرفند تبلیغی آنان را خنثی كرد. ساواك در این باره چنین گزارش داد: «روز 21/2/37 [25] اظهار داشته... مجلس سنا ما را لامذهب خطاب كردند؛ راست میگویند؛ ما لامذهب هستیم و آنها مذهب دارند. كسی كه در طول عمرش حتی یك ركعت نماز نخوانده و یك روز روزه نگرفته؛ مذهب دارد؟! (24) »
پینوشــــــــــــــتها:
1) پاسداران اسلام، ص 12.
2) گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 443.
3) مجله نور علم، ش 7، ص 74 - 78، ش 6، ص 98.
4) مجموعه اطلاعیههای شهید صدوقی، ص 30؛ آثارالحجة، ص 392.
5) صحیفه نور، ج 16، صص 20 و 219.
6) روزنامه اطلاعات، 13/4/1361، ص 2.
7) شهید صدوقی، صداقت محراب، صص 93 - 94.
8) شهید صدوقی، عملكرد... ص 109 و 110.
9) فاجعه دهم رمضان، ص 148.
10) شهید صدوقی، صداقت محراب، ص 102.
11) تشیید المطاعی، و.. ص «ر» مقدمه.
12) زندگینامه شهید آیت الله صدوقی، سید محمد موسوی، صص 10 - 11.
13) همان، ص 12؛ اسناد شهید آیت الله حاج شیخ محمد صدوقی، ص ت. به نقل از فرزند وی.
14) همان.
15) مجله شاهد، ش 21، صص 6 - 13.
16) شهید صدوقی، عملكرد... ، ص 107.
17) فاجعه دهم رمضان، صص 43 - 44.
18) مجموعه اطلاعیههای شهید محراب آیت الله صدوقی، ص 33.
19) كیهان فرهنگی، ش 4، تیر64، صص 32 - 35.
20) اطلاعیهها... ، ص 30.
21) مجله شاهد، ش 21، صص 6 - 13.
22) فاجعه دهم رمضان، ص 147.
23) شهید صدوقی، عملكرد... ، ص 255.
24) همان، ص 203 و 204.