روش سخنرانی دینی (15)

درس بیست و چهارم و بیست و پنجم

تأثیرگذاری بر اندیشه، احساس و گرایش (3)

گروه علمی مهارتهای خطابی

پژوهش و تدوین: حسین ملانوری

درس بیست و چهارم

اهداف این درس

1. آشنایی با روش تکریم و تحسین جهت ایجاد انگیزه؛

2. تبیین روشهای استمرار و تقویت انگیزه در ادامه سخنرانی.

اشاره

در دروس گذشته، پنج مورد از روشهای ایجاد انگیزه در ابتدای سخنرانی مطرح شد و شرایط و نمونه‏های آنها بیان گردید. در این درس، پس از توضیح و تبیین روش تکریم و تحسین - که یکی دیگر از روشهای ایجاد انگیزه است - روشهای استمرار و تقویت انگیزه را بررسی خواهیم کرد.

6. روش تكریم و تحسین‏

روش تکریم و تحسین به دو صورت متصور است:

الف. تکریم مخاطب

انسان به صورت طبیعى دوست دارد كه در میان مردم مقبول باشد و او را مثبت ببینند و وقتى كه از او تعریف مى‏شود، حساس گردیده، توجه مى‏كند كه در باره او چه مى‏گویند. بیان ویژگیهایى كه خداوند به مخاطب داده است، اعم از ویژگیهاى مثبت اكتسابى و غیراكتسابى، مانند: علم، جوانى، موقعیت اجتماعى، توانمندى، توانگرى، سلامتى، خانواده مناسب، و... مى‏تواند مصداق تكریم و تحسین او باشد.

در روش تکریم و تحسین مخاطب، سخنران مخاطبان خود را با حفظ حدود و ثغور دینى مورد احترام و تكریم قرار مى‏دهد؛ به این صورت كه ابتدا از آنان تعریف كرده و سپس بحثى را مطرح مى‏نماید.

این روش براى مخاطبانى كه احساسى‏ترند، مؤثرتر است. عرصه استفاده از این روش خیلى گسترده نیست و هرگز به گستردگى روش سؤالى، ابهامى و بیان ضرورت مطلب نمى‏توان از آن استفاده كرد؛ بلکه بیش‏تر در ارتباطات گفتارى، مثل: سخنرانى، اجراهاى تلویزیونى و همایشها به كار مى‏آید.

ب. تکریم سخنران

گاهی دلیل بی‏انگیزه بودن شنوندگان نسبت به شنیدن سخنان سخنران این است که او را آنچنان که شایسته است، نمی‏شناسند یا نسبت به او به هر دلیلی نگرش منفی دارند. در این گونه موارد، سخنران باید با تعریف از خود با شرایطی که بیان خواهد شد، این ذهنیت منفی را از بین ببرد تا مخاطب انگیزه شنیدن پیدا کند. بیان سوابق علمی، پژوهشی و تبلیغی گوینده و حتی بیان اصل و نسب و جایگاه خانوادگی او در ابتدای سخنرانی و در ضمن معرفی خود، می‏تواند این نقش را ایفا کند.

البته تعریف از خود در بسیاری از موارد نه مقدور است و نه مقبول. در این گونه موارد اگر افراد دیگری مثل مسئولین جلسه‌صلی‌الله‌علیه‌وآله مخصوصا در مدارس و کاروانهای حج‌صلی‌الله‌علیه‌وآله به تعریف از سخنران بپردازند، می‏تواند در ایجاد انگیزه استماع مؤثر باشد.

شرایط و نکته‏ها

هنگام استفاده از روش تكریم و تحسین، باید شرایط و نکته‏های زیر را مورد توجه قرار داد:

1. تعریف از مخاطب یا از خود، حمل بر عوام‏فریبى، چاپلوسى، تملّق و خودستایی نشود؛ زیرا در این صورت انگیزه شنیدن اگر وجود هم داشته باشد، از بین خواهد رفت.

2. از غلوّ و اغراق پرهیز شود؛ چه اینکه در این صورت گاهی شائبه خروج از صداقت وجود دارد.

گاهى سخنران نه از گوینده و نه از شنونده؛ بلكه از شخص دیگرى تعریف و تمجید مى‏كند كه به نوعى به تکریم مخاطب برمى‏گردد؛ مثل اینكه از یك عالم دینى، یك شهید و یا یك متوفّى در مجلس ترحیم تعریف مى‏نماید. در چنین مواردى رعایت اعتدال و عقلانیت، صداقت و پرهیز از بزرگ‏نمایى، مورد تأكید بیش‏ترى است. مواظب باشیم كه اغراق‏گویى در این‏گونه مجالس گاهى طبیعى‏تر انجام مى‏شود.

3. گاهى برخى از مخاطبان قابل تعریف نیستند؛ یعنى ویژگیهاى مثبت چندانى ندارند تا بشود از آنها تعریف كرد؛ ولى در عین حال با روش تعریف از مخاطب می‏خواهیم توجّهشان را جلب کنیم و آنان را جذب نماییم. در چنین مواردى مى‏توانیم از افراد، اشیاء و امور مربوط به آنان تعریف کنیم. گرچه مخاطب ما در پیدایش ویژگیهای مثبت این اشیاء و امور و افراد نقشی نداشته است؛ اما چون آنها را مربوط به خود می‏داند، احساس کرامت و بزرگی می‏کند و توجه او جلب می‏شود.

مثلاً اگر مخاطبان ما جوانان مسلمانى هستند كه با تبلیغات سوء دشمنان، قدرى منحرف شده‏اند، در ابتداى سخنرانى مى‏گوییم: «شما بحمدالله جوان و مسلمان هستید.» و بعد شروع مى‏كنیم به تعریف از دوران جوانی و ویژگیهای مثبت این دوران، مثل: قدرت بازو، پرسشگری، زیبایی و... که در واقع تعریف از این مخاطبان نیست؛ بلکه تعریف از خدا است که آنها را چنین خلق کرده است و سپس از جوانان مسلمان تعریف می‏کنیم که: «جوانان مسلمان و حزب اللهی بودند كه بار انقلاب را به دوش كشیدند، همینها بودند كه امام را یارى كردند، اگر جوانان مسلمان و حزب اللهی نبودند وضعیت جبهه‏هاى جنگ به گونه دیگرى بود و... .»

ما در واقع به آنها گفته‏ایم که شما جوان هستید و جوانان مسلمان و حزب اللهی چه کرده‏اند. گرچه این مخاطب در شرایط فعلی چنین عملکردی نداشته است، اما چون این تعریفها را تعریف از قشر جوان می‏داند در خود احساس غرور و کرامت می‏کند و همین احساس در او انگیزه استماع ایجاد می‏کند.

نمونه‏ها

در قرآن كریم، روایات معصومین‏‌علیهم‌السلام و سیره تبلیغى بزرگان دین، نمونه‏هاى فراوانى از تكریم و تحسین مخاطب و یا گوینده وجود دارد.

مثلاً خداى متعال در قرآن كریم مى‏فرماید: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ * الَّذِى أَنقَضَ ظَهْرَكَ * وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ * فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرًا * فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ * وَ إِلَى‏ رَبِّكَ فَارْغَب»؛ (1) «آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم، و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟ همان بارى كه سخت بر پشت تو سنگینى مى‏كرد. و آوازه تو را بلند ساختیم. به یقین با [هر] سختى آسانى است. [آرى‏] مسلّماً با [هر] سختى آسانى است. پس هنگامى كه از كار مهمى فارغ مى‏شوى به مهم دیگرى بپرداز و به سوى پروردگارت توجه كن.»

چنانکه ملاحظه مى‏شود، در این سوره ابتدا خداوند نعمتهایى را كه به مخاطب خود، یعنى فرستاده گرامى‏اش ارزانى داشته برمى‏شمرد كه در واقع نشان‏دهنده لیاقت و شایستگى او است و موجب تکریم او می‏گردد و سپس توصیه‏ها و دستورات خود را بیان مى‏كند.

نمونه قرآنى دیگر، سوره كوثر است: «إِنَّآ أَعْطَینَكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِ‏ّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ»؛ (2) «ما به تو كوثر (خیر و بركت فراوان) عطا كردیم؛ پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن. [و بدان‏] دشمن تو قطعاً بریده نسل و بى‏عقب است.»

در این سوره نیز اوّل نعمت را بیان مى‏كند و آنگاه از مخاطب مى‏خواهد فرمان الهى را جارى سازد؛ در حالى كه از اوّل مى‏توانست بفرماید نماز بخوان و...؛ ولى اوّل از مخاطب تعریف كرد.

در روایات معصومین‌علیهم‌السلام نیز به نمونه‏هاى جالبى از تكریم و تحسین مخاطب یا گوینده برمى‏خوریم؛ مثلاً امام حسین‌علیه‌السلام در شب عاشورا ابتدا از اصحاب خود تعریف مى‏كند كه به یقین همان تعریفها در ایجاد انگیزه آنان‌صلی‌الله‌علیه‌وآله هم براى استماع سخنان بعدى او و هم براى جانبازى در راه خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در روز عاشورا مؤثر بود.

براى روش تعریف از خود سخنران در ابتداى سخنرانى، مى‏توان به تماشاى یكى از شاهكارهاى سخنورى در طول تاریخ بشر، یعنى خطبه امام سجاد‌علیه‌السلام در مسجد شام نشست. سرآغاز سخن آن حضرت چنین بود: «اى مردم! به ما شش چیز داده شده و به هفت چیز فضیلت یافته‏ایم. به ما علم و حلم و سخاوت و فصاحت و شجاعت و محبت در دلهاى مؤمنین داده شد، و فضیلت یافته‏ایم به اینكه پیامبر برگزیده از ما است، صدّیق از ما است، طیار (جعفر بن ابیطالب) از ماست، شیر خدا و شیر پیامبرش (امام على‏‌علیه‌السلام) از ماست، دو نوه [پیامبر] این امت (امام حسن و حسین علیهما السلام) از ما است و مهدى‌علیه‌السلام از ما است؛ همانكه دجّال را مى‏كشد. اى مردم! هر كس مرا مى‏شناسد كه مى‏شناسد، و هر كس مرا نمى‏شناسد، او را از حسب و نسب خود باخبر مى‏كنم. من فرزند مكه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند كسى هستم كه ركن (حجر الاسود) را با اطراف عبا حمل كرد، من فرزند كسى هستم كه بر براق در هوا حمل شد، من فرزند كسى هستم كه نزدیك شد و سپس به غایت نزدیكى رسید، پس به اندازه پرتاب دو كمان یا نزدیك‏تر بود، من فرزند محمد مصطفى‌صلی‌الله‌علیه‌وآله هستم... .» (3)

استمرار و تقویت انگیزه‏

یكى از عوامل عدم استمرار انگیزه، ناتوانى سخنران است و البته عوامل خارجى دیگرى نیز ممکن است در آن نقش داشته باشند؛ مثل: خراب شدن ابزار صوتى، قطع برق و... و به طور كلى مى‏توان گفت كه اگر هر یك از عوامل اساسى ایجاد انگیزه، یعنى موضوع، زمان، مكان، سخنران، روش اجرا و... نامناسب باشند، خود به خود، انگیزه استمرار نخواهد یافت.

پس از ایجاد انگیزه در ابتداى سخنرانى، باید آن را تقویت كرده، استمرار بخشید. بدون استمرار و تقویت انگیزه، بهره‏بردارى از مطالب امكان‏پذیر نخواهد بود؛ زیرا مخاطبان پس از انگیزه اوّلیه برای شنیدن سخن، عمدتاً دو باره انگیزه استماع را از دست می‏دهند.

هر یك از روشهاى ایجاد انگیزه در ابتداى سخن، مى‏تواند براى تقویت و استمرار آن در ادامه سخنرانى نیز مفید باشد و لازم است در ادامه سخن هم از همان روشها استفاده شود. راههاى دیگرى نیز مى‏توانند چنین نقشى داشته باشند كه برخى از آنها را به اختصار در ذیل مى‏آوریم.

1. تغییر خطاب‏

گاهى در اوج القاى مطلب به مخاطب و توجه او، یك مرتبه خطاب را تغییر داده و مى‏گوییم: اى امام زمان... اى خدا... و امثال این تعابیر. تغییر خطاب، توجه مخاطب را جلب مى‏كند و انگیزه او را استمرار مى‏بخشد.

2. به تأخیر انداختن بیان نتیجه‏

به تأخیر انداختن بیان نتیجه، از مهم‏ترین عوامل استمرار انگیزه است. اگر سخنرانى قوى شروع شود، تا به نتیجه نرسد، مخاطب نمى‏خواهد آن را رها كند و اگر در ابتدا یا اواسط سخنرانى، نتیجه بحث براى او اعلام شود، حالت انتظار وى از بین رفته، انگیزه‏اش كاهش مى‏یابد و یا از بین مى‏رود. (4)

3. قسم خوردن‏

گاهى سخنران براى بیان اهمیت و یا اثبات مدعاى خود چندین قسم مى‏خورد. این قسمها ضمن اینكه دلالت بر اهمیت مطلب دارد، انگیزه مخاطبان را نیز تقویت مى‏نماید. البته قسم خوردن به ذات اقدس الهی مطلوب نیست؛ چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم می‏فرماید: «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَینَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ»؛ (5) «خدا را وسیله سوگندهای خویش قرار مدهید تا از نیکوکاری و تقوا و اصلاح در میان مردم باز ایستید، که خدا شنوا و دانا است.»

4. بدیهه گویى‏

بدیهه به معنای بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن است، و بدیهی، به معنای روشن، آشکار، واضح، مرتجل، آنچه که نزد عقل در بادی نظر مورد قبول باشد و تصور یا تصدیقی که حصول آنها متوقف بر کسب و استدلال نباشد، آمده است. (6)

در بدیئه یا بدیهه‏گویى، مطلبی فی البداهه به ذهن سخنران آمده و بیان می‏کند؛ مثلاً سخنران مى‏گوید: «الان چیزى به ذهنم رسید و جایش هست كه بگویم.» بیان چنین مطالبى مخاطب را جذب كرده و انگیزه او را جهت استماع سخن تقویت مى‏كند.

5. تغییر لحن‏

تغییر لحن (7) سخنران نیز مى‏تواند موجب جاذبه و تقویت انگیزه استماع شود، مثل تغییر لحن از حالت عاطفى به حالت خشمگینانه و... .

6. زیباگویى‏

استفاده از نكته‏هاى ادبى، الفاظ و واژه‏هاى زیبا، شعر و... نیز مى‏تواند موجب تقویت و استمرار انگیزه شود. در باره زیبایی و راههای زیباسازی سخن، در درس بعد بحث خواهیم کرد.

پرسشنامه

1. روش تکریم و تحسین به چه صورتهای متصوّر است؟

2. چگونه با تکریم مخاطب می‏توان در او انگیزه استماع ایجاد کرد؟

3. منظور از تکریم سخنران چیست؟ توضیح دهید.

4. هنگام استفاده از روش تکریم و تحسین، چه شرایط و نکته‏هایی را باید مورد توجه قرار داد؟

5. برای هر یک از دو صورت تکریم و تحسین یک مثال بیاورید.

6. با چه روشهایی می‏توان به استمرار و تقویت انگیزه مخاطب کمک کرد؟ هر یک از آنها را توضیح دهید.

تمرین کنید

1. در یک سخنرانی تمرینی، هر یک از دو صورت روش تکریم و تحسین را پیاده کرده و از دوستان خود بخواهید آن را نقد و بررسی کنند.

2. با یک مباحثه دوستانه روشهای دیگری برای ایجاد و تقویت انگیزه در سخنرانی بیابید.

3. از طریق گوش دادن به سخنرانی سخنوران نخبه، سعی کنید روشهای ایجاد و تقویت انگیزه در سخنرانی آنها را استخراج کنید.

 

درس بیست و پنجم

اهداف این درس

هدف از این درس، فراگیری موارد زیر است:

1. حقیقت زیبایی، ارتباط آن با هیجان و تأثیر آن در سخنرانی دینی؛

2. اقسام زیبایی؛

3. بعضی از راههای زیباسازی سخن.

اشاره

در درسهای گذشته بیان کردیم که برای تأثیرگذاری بر امیال و احساسهای انسان می‏توان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم عمل کرد. یکی از کششهای درونی انسان، میل به زیبایی است. در این درس در باره زیبایی و راههای ارضاء آن سخن خواهیم گفت.

ب. زیباگرایى

انسانها به صورت فطرى، هم طالب زیبایى هستند و هم زیبایى را درك مى‏كنند؛ ولى به راحتى نمى‏توانند آن را تعریف كنند. زیبایى مانند بسیارى از حالات روانى انسان، از جمله: محبّت و ترس قابل درك می‏باشد؛ ولى توصیف و تعریف دقیق آن دشوار است. «مفهوم زیبایی آرمانی (8) در فلسفه هنر امروز مطرح نمی‏شود و کسی از میان فیلسوفان دوران ما پرسش «زیبایی چیست؟» را مطرح نمی‏کند. این سؤالی است که دیگر فقط به تاریخ زیبایی‏شناسی مربوط می‏شود. امروز نمی‏توان تعریفی نهایی و قطعی از زیبایی ارائه کرد. ما دیگر نه امکان دادن پاسخی یکّه به این پرسش ساده سقراط را داریم و نه حتی به گونه‏ای ناآگاهانه در پی چنین پاسخگویی‏ای بر می‏آییم؛ اما تا زمان کانت و حتی تا نیمه‏های سده نوزدهم، هنوز تصوری از امکانِ یافتن پاسخی قطعی در سر فیلسوفان وجود داشت. برای درک این نکته که چرا این پرسش امروز بی‏پاسخ است، شاید بد نباشد که به پاسخهای اصلی فیلسوفان گذشته به سؤال «زیبایی چیست؟» دقت کنیم.» (9) و این بحث را به کتابهایی که چنین مطالبی را بیان می‏کنند واگذاریم. (10)

البته گرچه در باره حقیقت زیبایی در «زیبا‏شناسی» آرای گوناگونی وجود دارد؛ ولی بعید نیست که زشتی و زیبایی طبیعی، منشأ واقعی داشته و به اصطلاح از امور انتزاعی و معقولات ثانیه فلسفی (11) باشد؛ نه اینکه در خارج به صورت معقول اوّل عینیت داشته و فرد معیّنی برای آنها وجود داشته باشد و یا از امور صرفا قرار دادی باشد که هیچ پایگاه حقیقی و خارجی نداشته؛ بلکه منشأ انتزاع واقعی دارند. (12)

یکی از نکات قابل توجه در اینجا ارتباط هیجان با درک زیبایی است. هرچند گاهی هیجانها سبب می‏شوند که مفهوم واقعی محیط خود را درک نکنیم؛ اما موارد و اموری هستند که تا هیجانی در ما به وجود نیاورند، از ادراک آنها ناتوان خواهیم بود. یکی از این امور، زیبایی است؛ به عنوان مثال: اگر تصویری در ما خوشی و شادی پدید نیاورد، نمی‏توانیم به زیبایی آن پی‏ببریم. درک زیبایی یک چیز بستگی به هیجان مطلوبی دارد که در افراد به وجود می‏آورد. (13)

تمایل به زیبایی و احساس هنری انسان سبب پیدایش شاخه‏های گوناگون هنر در فرهنگ بشر است و اسلام نیز آن را پذیرفته است و حتی بخشی از اعجاز قرآن کریم بر اساس هنر و زیبایی پایه‏ریزی شده است. (14)

در یك تقسیم اوّلیه، زیبایى به دو قسم مادى و معنوى تقسیم مى‏شود. مناظر طبیعى مثل گلزار، آبشار، جنگل و... از جمله زیباییهاى مادى، و جملات زیبا و عاطفى و اشعار زیبا و... در ردیف زیباییهاى معنوى محسوب مى‏شوند. هر یك از این دو نوع زیبایى مى‏تواند حس زیباگرایى انسان را ارضا نماید.

سخنرانى اگر هنرمندانه ارائه شود، مى‏تواند سرشار از زیبایى باشد؛ حتى آنجا كه مى‏خواهد زشتیها را به تصویر بكشد. و اینجا است كه تفاوت زیبایى در طبیعت و زیبایى در هنر روشن مى‏شود. «در طبیعت زیبایى و زشتى هست؛ مثلاً اسب زیبا است و كرگدن نازیبا، طاووس زیبا است، اما پاهاى او زشت است. در هنر، برخلاف طبیعت، نه تنها انعكاس زیبایى زیبا است، بلكه حتى انعكاس زشتى هم مى‏تواند زیبا باشد؛ مثلاً نقاشىِ هنرمندانه از یك چهره زشت، زیبا است.» (15) و (16)

براى ارضاى حسّ زیباگرایى مخاطب، هم باید سخن زیبا باشد، هم گوینده، و هم فضاى جلسه؛ اما از آنجا كه فعلاً در باره روش سخن گفتن بحث مى‏كنیم، فقط راههاى زیباسازى سخن را در ذیل مى‏آوریم و این بیت از شعر سنایى را تقدیم مى‏كنیم كه:

نطـق زیبــا ز خامــوشى بهتــر                               ورنـه در جـانْ فـرامـوشـى بهتــر

راههاى زیباسازى سخن‏

1. استفاده از شعر

شعر از جمله زیباییهاى معنوى است كه مى‏تواند حس زیباگرایى انسان را ارضا نماید. قرآن كریم شاعران را به دو دسته تقسیم نموده و یك گروه از آنان را مورد تأیید قرار داده است: «وَ الشُّعَرَآءُ یتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ * أَلَمْ‌تر أَنَّهُمْ فِى كُلِ‏ّ وَادٍ یهِیمُونَ * وَ أَنَّهُمْ یقُولُونَ مَا لَا یفْعَلُونَ * إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّلِحَتِ وَ ذَكَرُواْ اللَّهَ كَثِیرًا وَانتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنقَلَبٍ ینقَلِبُونَ»؛ (17) «شاعران كسانى هستند كه گمراهان از آنان پیروى مى‏كنند. آیا نمى‏بینى آنها در هر وادى سرگردانند؟ و سخنانى مى‏گویند كه [به آنها] عمل نمى‏كنند؟ مگر كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته انجام مى‏دهند و خدا را بسیار یاد مى‏كنند و به هنگامى كه مورد ستم واقع مى‏شوند، به دفاع از خویشتن [و مؤمنان‏] برمى‏خیزند. [و از شعر در این راه كمك مى‏گیرند.] آنها كه ستم كردند، به زودى مى‏دانند كه بازگشتشان به كجا است!»

عبدالرحمان بن كعب بن مالك از پدرش نقل مى‏كند كه او مى‏گفت: به پیامبر خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله عرض كردم: خداوند آیات مذمّت‏بارى در باره شعر فرو فرستاده است. پیامبر خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «اِنَّ الْمُؤْمِنَ یجاهِدُ بِنَفْسِهِ وَ لِسانِهِ وَالَّذى‏ نَفْسى‏ بِیدِهِ لَكَاَنَّ ما یرْمُونَ بِهِ نَضْحُ النَّبْلِ؛ (18) مؤمن با جان و زبانش جهاد مى‏كند. سوگند به آنكه جانم به دست او است! بى‏گمان شعرى كه بر ضدّ دشمن گفته مى‏شود، تیرى تیز بر جان او است.»

همچنین رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «اِنَّ مِنَ الْبَیانِ لَسِحْراً وَ اِنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِكَماً؛ (19) برخى از گفتارها سِحر و برخى از اشعار، حكمت‏اند.»

این آیات و روایات، صف شعر و شاعران متعهد را از غیرمتعهد جدا ساخته، متعهدان را تلویحاً مورد ستایش قرار داده است.

در فرهنگ اهل بیت‌علیهم‌السلام استفاده از شعر با تأیید شعرایى مانند دعبل، فرزدق، كمیت اسدى و... توصیه شده است. جالب اینجا است كه هر زمانى حوزه از شعر فاصله گرفته، هم ادبیات فارسى و مخصوصاً شعر، از متون قرآنى و روایى خالى گشته و هم حوزه از زبان قوى و تأثیرگذار شعر محروم مانده است.

در اینجا یادآورى چند نكته لازم و ضرورى است:

1. امام على‌علیه‌السلام فرمودند: «اَلْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَلَوْ مِنْ اَهْلِ النِّفَاقِ؛ (20) حكمت گمشده مؤمن است؛ پس حكمت را بگیر، گرچه از اهل نفاق باشد.» از اینرو، در صورت حكیمانه بودن شعر، از آن استفاده مى‏كنیم؛ گرچه سراینده آن را قبول نداشته باشیم.

2. وجود برخى نكات ناصحیح در متون شعرى قدیم و جدید، مانع استفاده از مطالب صحیح و درست آن متون نیست. ما مى‏توانیم شعرهاى صحیح آن متنها را استخراج كرده و در تبلیغ استفاده کنیم. قرآن كریم مى‏فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ»؛ (21) «پس بندگان مرا بشارت ده. همان كسانى كه سخنان را مى‏شوند و از نیكوترین آنها پیروى مى‏كنند. آنان كسانى هستند كه خدا هدایتشان كرده، و آنها خردمندان‏اند.»

فواید استفاده از شعر

برخى از فواید وآثار استفاده از شعر در سخنرانى عبارت‏اند از:

1. ارضای حس زیباگرایى مخاطب؛

2. تقویت ماندگارى پیام؛

3. فراهم كردن زمینه استراحت ذهنى براى سخنران؛

4. نشان دادن تسلط سخنران بر مطلب و جلسه؛

5. اعجاب مخاطب، در صورت زیاد بودن محفوظات شعرى گوینده.

شرایط

در استفاده از شعر باید شرایط زیر را در نظر داشت:

1. استفاده از شعر، موجب بزرگ كردن بعضى از شاعران به عنوان الگوهاى صد در صد نشود، چه اینكه شعرا نیز به مانند بقیه مردم باید با معصومان‌علیهم‌السلام قیاس شوند و با میزان اهل‏بیت‌علیهم‌السلام، صحّت و سقم رفتار و گفتارشان تأیید گردد.

2. حتّى الامكان از شعر پس از اقناع اندیشه استفاده شود. البته لازم نیست كه اقناع اندیشه در همان جلسه انجام شود، بلكه ممكن است مثلاً در باره اهل‏بیت‏‌علیهم‌السلام در جلسات دیگرى اقناع صورت گرفته و در این سخنرانى، برای تحریک احساسات، شعرى كه متناسب با آن است، قرائت گردد. مهم این است كه احساس، مبتنى و بر پایه اندیشه باشد.

3. حتّى المقدور از شعرهایى كه برگردان آیات و روایات است و یا به استناد آنها بیان شده است استفاده شود. استفاده از این نوع اشعار مى‏تواند مبلّغ را در توضیح و تبیین معارف اسلامى یارى نماید. مثل این شعر از بابا طاهر عریان:

مو از قالوا بلى (22) تشویش دیـرم                             گنه از برگ و بارون بیش دیرم‏

اگـر لا تقنطـوا (23) دستم نـگیـره                                       مو از یا ویلتـا (24) انـدیش دیـرم‏

و مثل این شعر حافظ:

از نامه سیاه نترسم كه روز حشر                                 با فیض لطف او صد از این نامه طى كند

كه از آیه 53 سوره زمر استفاده كرده است: «قُلْ یعِبَادِىَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلَى‏ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا»؛ «بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف كرده‏اید! از رحمت خدا ناامید نشوید، خداوند همه گناهان را مى‏بخشد.»

یا مثلاً براى توضیح این حدیث امام على‌علیه‌السلام كه مى‏فرماید: «وَلبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْیا لِنَفْسِكَ ثَمَناً وَمِمَّا لَكَ عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً؛ (25) و چه بد تجارتى است كه دنیا را قیمت خود و بهشتى كه خداوند آن را براى تو قرار داده بدانى.» مى‏توان از این شعر استفاده كرد:

همایى چون تو عالیقدر، حرص استخوان تا كى                         دریغ این سایه دولت كه بر نااهل افكندى

یا براى توضیح این حدیث امام على‌علیه‌السلام كه مى‏فرماید: «اَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ؛ (26) سرآغاز دین معرفت خدا است.» مى‏توان از این شعر فیض كاشانى استفاده كرد:

عرفان طلب نخست و پس آنگاه بندگى                         بى‏معرفت عبادت عابد تمام نیست‏

و یا براى توضیح سخن حضرت امیر‌علیه‌السلام كه فرمود: «فى‏ تَقَلُّبِ الْاَحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ؛ (27) گوهرهاى افراد در دگرگونى احوال (دگرگونى روزگار و حوادث) شناخته مى‏شود.» مى‏توان از این شعر حافظ استفاده كرد:

خوش بود گر محك تجربه آید به میان                          تا سیه روى شود هر كه در او غش باشد

4. شعرها، سلیس و روان و در عین حال با محتوا و داراى پیام باشند، نه سنگین و بى‏محتوا؛ مثلا برخى از اشعار حافظ به دلیل سنگین بودن محتوا براى سخنرانى مناسب نیست؛ البته اگر شعرى با اندكى توضیح معنا شود و ظاهر عبارات آن براى مردم قابل فهم باشد، استفاده از آن مناسب است.

5. از اشعارى كه داراى الفاظ سَبُک و ركیك هستند پرهیز شود.

6. شعرهاى مورد استفاده در سخنرانى، عارى از تحریف باشد. چند نمونه از عبارات كه در شعرها به كار رفته و غلط هستند عبارت‏اند از:

- عبادت به‏جز خدمت خلق نیست

درحالى كه واقعاً غیر از خدمت به خلق، عبادات دیگرى نیز وجود دارد. بله، خدمت به مردم مخصوصاً مؤمنین، یكى از مهم‏ترین عبادات است.

- بنى آدم اعضاى یكدیگرند                                      كه در آفرینش ز یك گوهرند

چو عضوى به درد آورد روزگار                                 دگر عضوها را نماند قرار

نه به لحاظ واقعیت تاریخی تاکنون همه بنی آدم چنین بوده‏اند که اگر عضوی از جامعه انسانی دارای مشکل شد، حتما بقیه هم ناراحت باشند و نه ادیان الهی چنین خواسته‏اند که با ناراحتی هر انسانی به هر دلیلی، همه مؤمنین ناراحت شوند. گرچه این‏گونه اشعار به نوعی قابل توجیه هستند، اما استفاده از آن برای اثبات اینکه باید به خاطر ناراحتی همه مردم دنیا، حتی دشمنان خدا، ما هم ناراحت باشیم و قرار و آرامش نداشته باشیم، قطعاً غلط است. حقیقت این است که مؤمنین نسبت به یکدیگر این‏گونه‏اند؛ نه همه بنى آدم. پیامبر اکرم فرمود: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِینِ فِی تَوَادِّهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ كَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى بَعْضُهُ تَدَاعَى سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّى؛ (28) مثل مؤمنان در دوستی و ترحم نسبت به یکدیگر مثل بدن است که هرگاه عضوی از آن ناراحتی داشته باشد، سایر اعضای بدن نیز با بی‏خوابی و تب با او همراهی می‏کنند.»

از طرفى، مؤمنین نیز انسان دوستى مطلق را قبول ندارند؛ بلكه محوریت با ایمان است. آیا اگر واقعاً دشمنان دین دچار مشكل شوند، قرار از مؤمنین خواهد رفت؟

- هر سخن كز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند

كه واقعاً چنین نیست؛ بلكه علاوه بر فاعلیت فاعل، قابلیت قابل نیز شرط است و این‏گونه نیست كه اگر سخن از دل برخواست، حتماً و به ناچار بر دل نشیند. بله، شرط بر دل نشستن، از دل برخواستن است.

7. شعر از حفظ خوانده شود، مگر اینكه خواننده شعر خود شاعر باشد. در هر صورت، نحوه خواندن شعر نباید به‏گونه‏اى باشد كه نسبت به اصل سخنرانى وصله ناهمرنگ شود و مخاطب احساس كند كه هیچ نیازى به آن شعر نبوده؛ بلكه باید احساس كند كه با این شعر حظّ و بهره معنوى برده است.

در پایان این بحث، یك بار دیگر بر استفاده از اشعار زیبا براى زیباسازى سخن تأكید مى‏كنیم و این پرسش را مطرح مى‏كنیم كه اگر به‏جاى این جمله كه «حیف شد امام راحل از میان ما رفت و او را خوب درك نكردیم و از وى خوب بهره نبردیم»، شعر زیر از حافظ را بخوانیم، زیباتر نخواهد بود؟

شربتـى از لب لعلش نچشیدیم و برفت                         روى مه پیكر او سیر ندیدیم و برفت

گویى از صحبت ما نیك به تنگ آمده بـود                     بار بربست و به گَردَش نرسیدیم و برفت

2. استفاده از قطعات ادبى‏

یكى از راههاى زیباسازى سخن، استفاده از قطعات ادبى (نثر زیبا، كلمات موزون و آهنگین و...) است. بهره بردن از قطعات ادبى، علاوه بر ارضای حس زیباگرایى مخاطب، موجب بالا رفتن قدرت ماندگارى پیام سخنرانى شده و براى مخاطبان امروزى مخصوصاً جوانان، تناسب بیش‏ترى دارد.

شاید به ذهن برسد كه درگیر شدن با الفاظ و بازى با آنها، سخنران را از محتوا دور مى‏سازد؛ ولى سخن در این است كه بازى با الفاظ، با انتقال مفاهیم دینى از طریق قطعات ادبى متفاوت است.

قرآن كریم كه در اوج فصاحت و بلاغت و نهایت علمیت و معرفت است، از كلمات موزون و جملات قافیه‏دار و آهنگین بهره گرفته، با آهنگ زیبا و دل‏نوازش، قلوب جهانیان را تسخیر نموده است. بنگرید سوره واقعه را: «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ * لَیسَ لَوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ * خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ * إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا * وَ بُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا * فَكَانَتْ هَبَآءً مُّنْبَثًّا..» (29) و بنگرید سوره مریم را: «وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا * لَّقَدْ جِئْتُمْ شَیا إِدًّا * تَكَادُ السَّمَوَاتُ یتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا * أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا * وَ مَا ینْبَغِى لِلرَّحْمَنِ أَن یتَّخِذَ وَلَدًا * إِن كُلُّ مَن فِى السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّآ ءَاتِى الرَّحْمَنِ عَبْدًا...» (30)

و سر تا سر قرآن كریم مملوّ از كلمات موزون و ترکیبهای قافیه‏دار و آهنگین است.

در سخنان اهل‏بیت‌علیهم‌السلام نیز این‏گونه ادبیات به‏وفور یافت می‏شود؛ مثلاً امام على‌علیه‌السلام فرمودند: «اِنَّا لَاُمَراءُ الْكَلامِ وَفِینا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَعَلَینا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ؛ (31) همانا ما امیران [سپاه‏] سخنیم، ریشه درخت سخن در میان ما جا گرفته و شاخه‏هاى آن بر سر ما آویخته است.»

و یا در جاى دیگرى چنین موزون و مسجّع سخن گفته‏اند: «یعْلَمُ عَجِیجَ الْوُحُوشِ فِى الْفَلَواتِ وَمَعاصِىَ الْعِبادِ فِى الْخَلَواتِ وَاخْتِلافَ النِّینانِ فِى الْبِحارِ الْغامِراتِ وَتَلاطُمَ الْماءِ بِالرّیاحِ الْعاصِفاتِ؛ (32) [خداوند] از بانگ جانوران بیابانها و گناه پنهانى بندگان و آمد و رفت ماهیان در دریاهاى پرآب و بر هم خوردن آب با طوفانهاى شدید، با خبر است.»

هنگام استفاده از قطعات ادبى در سخنرانى، باید دقت کرد که درست‏گویى فداى زیباگویى و قافیه‏سازى نشود و صحت و سلامت قطعات ادبى به دقت بررسى شود؛ روان‏گویى مورد توجه جدّی قرا گیرد؛ استفاده از قطعات ادبى به گونه‏اى نباشد كه احساس بازى با الفاظ به مخاطب دست دهد؛ جهت استفاده از قطعات ادبى، زمینه‏سازى مناسب صورت گیرد تا تصوّر تافته جدا بافته بودن ایجاد نگردد و حتى الامكان از قطعات ادبى براى مخاطبان كم‏سواد و بى‏سواد استفاده نشود، مگر اینكه قطعات مورد نظر به‏گونه‏اى باشد كه مخاطبان بتوانند آن را درك كنند.

نمونه‏هایى از قطعات ادبى فارسى‏

در ذیل، قطعاتى از متون ادب فارسى جهت آشنایى بیش‏تر تقدیم مى‏گردد.

1. «وقتى «عفونت گناه» دل را در معرض نابودى قرار مى‏دهد،

وقتى «جان» در قفس تن، دچار تنگى نفس مى‏شود،

وقتى «قلب» گرفتار فشار وسوسه‏هاى ابلیس مى‏گردد،

وقتى سلسله اعصاب «خداترسى» و «یاد معاد» از كار مى‏افتد و حس و حیات خود را از دست مى‏دهد و نیش زهرآگین حسد و جراحت كبر و غرور را احساس نمى‏كند،

وقتى «پاى اراده» سست مى‏شود،

وقتى «دست نیكى» فلج و بى‏حس مى‏گردد،

وقتى «چهره روح» در اثر تكرار گناهان، زشت مى‏شود،

اینجا است كه باید به «مداواى روح» پرداخت و غدّه‏هاى رذایل را جراحى كرد و «تب شهوات» را پایین آورد و «فشار غضب» را كنترل كرد.

كدام شفاخانه است كه «جان بیمار» را درمان مى‏كند؟

كدام «دارو» است كه تشنّج روح و افسردگى روان را برطرف ساخته، شور و نشاط و امید مى‏بخشد؟

كدام طبیب است كه «نبض دل» ما را مى‏گیرد و «ضربان هواى نفس» و «تب خودخواهى» را مى‏سنجد و نسخه مناسب براى درمان آن مى‏نویسد؟...

شربتى كه سینه را از خلطهاى مسموم «كینه» و «ریا» و «نفاق» صاف كند، كدام است؟

معجونى كه جراحتهاى روح را مداوا كند، كجا مى‏فروشند؟

آه... كه چه بیمارستانى است جامعه دور از خدا!

و چه تیمارستانى است دنیاى دنیا زدگان و آخرت‏گریزان!... .» (33)

2. «آیا تا به حال، سَرِ روحتان درد گرفته و پاى روحتان شكسته است؟

آیا آسیبهاى روحى و صدمات آن، خرج روى دستتان گذاشته است؟

وقتى از سقف روح، قطرات «نومیدى» چكّه مى‏كند،

وقتى دیوار روح، از فرط كهنگى و فرسودگى تَرَك مى‏خورد،

وقتى به داخل خانه جان، «رطوبت تیرگى» نشت مى‏كند،

كدام «معمار» را خبر مى‏كنید؟

اصلاً دل و جانتان را چند وقت یك‏بار، به دست تعمیر و مرمّت كارى مى‏سپارید؟

در فهرست مخارج روزانه و ماهانه، در كنار پولى كه خرج شكم، لباس، ظروف، آرایش، پذیرایى، كادو، بهداشت، تحصیل و... مى‏كنید، مخارج «سلامت روح» و «صحّت فكر»تان چقدر است؟... .» (34)

3. «حسین‌علیه‌السلام مرگ را «پل عبور» به آخرت مى‏دانست و «بقا» را در «فنا» مى‏جست و «پیروزى» را در «شكست»! «زندگى» را در «مرگ» مى‏دید و «ماندن» را در «رفتن» و «حضور» را در «غیبت» مى‏شناخت و «شهادت» را حضور جاودانه در تاریخ مى‏دانست و مرگ را براى فرزندان آدم، همچون گلوبندى زیبا بر سینه دخترى جوان، شایسته مى‏دید.

حسین‌علیه‌السلام شناگر دریاى خون بود و رهپوى وادى عشق. و در قربانگاه خود، در آخرین لحظات نیز، سرود توحید و رضا خواند.

حسین‌علیه‌السلام، كربلایى نیست، جهانى است.

حسین‌علیه‌السلام، هم «راه» است و هم «راهنما». هم كاروان است و هم قافله‏سالار.

حسین‌علیه‌السلام كشتى نجات و مشعل هدایت است... .» (35)

پرسشنامه

1. زیبایی چیست؟ آیا زیبایی قابل تعریف دقیق است؟

2. هیجان چه ارتباطی با درک زیبایی دارد؟

3. اقسام زیبایی را بیان کنید.

4. زیبایی در طبیعت با زیبایی در هنر چه تفاوتی دارد؟

5. آیا شعر و شاعری از نظر اسلام پسندیده است؟

6. فواید استفاده از شعر را بنویسید.

7. در استفاده از شعر چه شرایط و نکته‏هایی را باید مورد توجه قرار داد؟

8. هنگام استفاده از قطعات ادبی در سخنرانی به چه نکاتی باید توجه شود؟

پژوهش و تمرین

1. ده نمونه از اشعار زیبا و قطعات ادبی مناسب را انتخاب کرده و برای سخنرانیهای خود فیش‏برداری کنید.

2. در کلاس درس یا جمع دوستانتان، برخی از اشعار زیبا و قطعات ادبی را با حس و حال مناسب بخوانید و با تشویقها و نقدهای مناسب، سعی کنید به یکدیگر کمک کنید.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). شرح/1 - 8.

(2). كوثر/1 - 3.

(3). منهاج الدّموع، على قرنى گلپایگانى، دار العلم، چاپ چهارم، قم، 1372 هـ. ش، ص 396: «اَیهَا النَّاسُ اُعْطِینَا سِتّاً وَفُضِّلْنَا بِسَبْعٍ اَعْطِینَا الْعِلْمَ وَالْحِلْمَ وَالسَّماحَةَ وَالْفَصَاحَةَ وَالشُّجَاعَةَ وَالْمَحَبَّةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَفُضِّلْنَا بِاَنَّ مِنَّا النَّبِىُّ الْمُخْتَارُ وَمِنَّا الصِّدِّیقُ وَمِنَّا الطَّیارُ وَمِنَّا اَسَدُ اللَّهِ وَاَسَدُ رَسُولِهِ وَمِنَّا سِبْطا هَذِهِ الْاُمَّةِ وَمِنَّا الْمَهْدِىُّ الَّذِى یقْتُلُ الدَّجَّالَ. اَیهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِى فَقَدْ عَرَفَنِى وَمَنْ لَمْ یعْرِفْنِى اَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِى وَنَسَبِى اَنَا بْنُ مَكَّةَ وَمِنَى اَنَا بْنُ زَمْزَمَ وَصَفَا اَنَا بْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِاَطْرَافِ الرِّدَاءِ اَنَا بْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِى الْهَوَا اَنَا بْنُ مَنْ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَینَ اَوْ اَدْنَى اَنَا بْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى... .»

(4). یكى دیگر از فواید تأخیر انداختن نتیجه این است كه مخاطب از توجه به اشكالات سخنران غافل شده و در آن دقّت نخواهد كرد، و البته این امر مطلوبى است؛ زیرا هدف این است كه مخاطب دنبال مطلب و اثر سخنرانى باشد، نه توجه به امور جزئى و اشكالات سخنران.

(5). بقره/224.

(6). فرهنگ فارسی، محمدمعین، 6 جلدی، امیرکبیر، چاپ هشتم، تهران، 1371 هـ. ش، ج1، ص288.

(7). لحن در لغت به معنای آواز، آواز خوش و موزون، آهنگ، کشیدن آواز در سرود، نوا و غیره آمده است. (لغت نامه، علی‏اکبر دهخدا، دانشگاه تهران، چاپ اوّل از دوره جدید، تهران، 1373، هـ. ش، ج12، ص17331) در اینجا مراد از لحن حالت سخن سخنران است.

(8). آنچنان که فیلسوفان گذشته مطرح می‏کردند.

(9). حقیقت و زیبایی (درسهای فلسفه هنر)، بابک احمدی، نشر مرکز، تهران، چاپ دهم، 1384، ص54.

(10). برای اطلاع از نظریه‏های فلاسفه باستان و کلاسیک در باره حقیقت زیبایی به همان کتاب از صفحه 53 تا 540 و برای دیدن تعاریف زیبایی در این دو دوره به کتاب «حکمت، هنر و زیبایی»، حسن بلخاری قهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اوّل، تهران، 1384، صص 28 - 48 مراجعه کنید.

(11). در فلسفه اسلامی مفاهیم به معقول اول، معقول ثانی فلسفی و معقول ثانی منطقی تقسیم می‏شوند. معقول اوّل، مفهومی است که مصداق و ما به ازای معیّنی در خارج دارد؛ مانند مفهوم انسان. معقول ثانی منطقی، مفهومی است که در ظرف ذهن وجود دارد و در خارج مصداق ندارد؛ مانند مفهوم جنس و نوع. معقول ثانی فلسفی مفهومی است که بر خارج صدق می‏کند؛ ولی فرد ما به ازا در خارج ندارد؛ مانند امکان و ضرورت. (فلسفه تعلیم و تربیت، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، سمت، تهران، چاپ سوم، 1378، ج1، ص439 به نقل از آموزش فلسفه، ج1، صص176-177.)

(12). فلسفه تعلیم و تربیت، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ج1، ص439.

(13). زمینه روان‏شناسی (روان‏شناسی عمومی)، محمد پارسا، انتشارات بعثت، تهران، چاپ شانزدهم، 1379 هـ. ش، ص 100.

(14). فلسفه تعلیم و تربیت، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ج 1، ص 439.

(15). بدیع از دیدگاه زیبایى‏شناسى، تقى وحیدیان كامیار، سمت، چاپ اوّل، تهران، 1383 هـ. ش، صص5 و 6.

(16). البته در تبلیغات دینى حق به تصویر كشیدن هر زشتى وجود ندارد.

(17). شعراء/ 224 - 227.

(18). المصنّف، عبدالرزّاق بن همّام الصنعانى، تحقیق: حبیب الرحمن اعظمی، منشورات المجلس العلمی، بیروت، ج ‏11، ص ‏263، ح‏20500.

(19). الامالى، صدوق، مؤسسه البعثۀ، چاپ اوّل، قم، 1407 هـ. ش، ص 717، ح ‏987.

(20). بحار الانوار، علامه مجلسی، مؤسسۀ الوفاء، بیروت، 1404 هـ. ق، ج 2، ص 99، باب 14، من یجوز اخذ العلم منه.

(21). زمر/ 17 و 18.

(22). اشاره به: انعام/ 30، اعراف/ 172 و زمر/ 71.

(23). اشاره به: زمر/ 53.

(24). اشاره به: انبیاء/ 14 و 46 و 97، یس/ 52، صافات/ 20 و قلم/ 31.

(25). نهج البلاغه، صبحی صالح، انتشارات دار الهجرۀ، قم، خطبه 32، ص ‏74.

(26). همان، خطبه 1، ص ‏39.

(27). همان، حكمت 217، ص ‏507.

(28). بحارالأنوار، ج 58، ص 150.

(29). واقعه/1 - 6.

(30). مریم/88 - 93.

(31). نهج البلاغه، خطبه 233، ص ‏354.

(32). همان، خطبه 198، ص ‏312.

(33). چشم دل، جواد محدثى، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، قم، 1381، صص 33 - 35.

(34). همان، ص 19.

(35). قطعات، جواد محدّثى، انتشارا دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اوّل، قم، 1377، ص 21.

396 دفعه
(0 رای‌ها)