روش سخنرانی دینی (4)

درس چهارم

حوزه‌‌‌های تأثیرگذاری سخنرانی دینی

 

گروه علمی مهارتهای خطابی

پژوهش و تدوین: حسین ملانوری

اهداف این درس

1. آشنایی بیش‌‌‌تر با آثار سخنرانی دینی؛

2. اطلاع از تأثیرگذاری سخنرانی در سه حوزه اندیشه، احساس و رفتار و شناخت تأثیر متقابل اندیشه، احساس، هیجان، گرایش و رفتار.

حوزههای تأثیرگذاری

ما همیشه و در هر جا با نگرشهایمان زندگی می‌‌‌كنیم. واژه «نگرش» (1) معادلهای فارسی متعددی مثل «طرز تلقی»، «وجهه نظر»، «بازخورد»، «وضع روانی»، «ایستار» و... دارد. «نگرش كه به ساخت روحی و آمادگی روانی فرد اطلاق می‌‌‌شود،‌‌‌ از تركیب باورها،‌‌‌ گرایشها و احساسات مساعد و نامساعد برای نشان دادن واكنش فرد به كار می‌‌‌رود و به طور كلی یك نیروی اكتسابی موجود است. كسی كه نسبت به شخصی، شیئی یا موقعیتی نگرش خاصی پیدا كرده است، بیش از همه به امر مورد نظر توجه نشان می‌‌‌دهد.» (2)

محققان برای نگرش، ابعاد شناختی، عاطفی و رفتاری در نظر می‌‌‌گیرند. بنابراین افكار و عقاید، احساسات و عواطف، و تمایلات رفتاری سه مؤلفه نگرش هستند. به عنوان مثال در موضوعی مثل «مار» مؤلفه شناختی «مار» دلالت بر عقایدی درباره این موضوع عینی و حقیقی دارد؛ مانند اینكه مارها نرم و لطیف هستند. و مؤلفه عاطفی مبین احساسات فرد است؛ مانند اینكه با دیدن «مار» دچار احساس ترس و وحشت می‌‌‌شویم. مؤلفه رفتاری نیز بر تمایلات رفتاری تأكید دارد؛ مثل لمس كردن مار یا ردّ درخواست لمس مار زنده. (3)

مثال دیگر را درباره یكی از اصلی‌‌‌ترین نگرشها در فرهنگ دینی،‌‌‌ یعنی «نگرش ایمانی» می‌‌‌توان مطرح كرد. ایمان دارای سه بعد «عقیده وشناخت»، «علقه قلبی و عاطفی» و «رفتار ظاهری» است. (4) «ایمان هرمی است كه قاعده‌‌‌اش را عقیده قلبی تشكیل می‌‌‌دهد و اضلاعش را اعمالی كه بر آن قاعده استوار شده‌‌‌اند. عقیده قلبی در اینجا مجموع عاطفه و عقل است و لذا انسان به واسطه عقل و عاطفه‌‌‌اش،‌‌‌ یعنی؛ (جمع جبری) همه وجودش به سوی یك رفتار سوق پیدا می‌‌‌كند.» (5)

برای ایجاد یا تغییر «نگرش» در افراد باید به سه بُعد آن توجه نمود. و ما برای رسیدن به اهداف سخنرانی دینی كه در درس گذشته توضیح داده شد، با غمض‌‌‌عین از بعضی تداخلها، حوزه‌‌‌های تأثیرگذاری سخنرانی دینی را با توجه به این سه مؤلفه بیان می‌‌‌كنیم.

الف. حوزه اندیشه

یكى از رایج‏ترین تأثیرات سخنرانى؛ اثرگذاری در اندیشه، تفكر، آگاهى و فهم مخاطبان است كه از ایجاد یا افزایش آگاهیهاى آنان تا ایجاد بصیرت و نگاه ژرف، تأثیرات متفاوتى را شامل مى‏شود.

مهم‏ترین ابزار سخنرانى كه كلمه و كلام است، نیز بیشتر با تأثیرگذارى در آگاهى و اندیشه تناسب دارد و از دریچه تأثیرگذارى در اندیشه بر احساسات و علایق و رفتارهاى مخاطب مى‏توان اثر گذاشت؛ هر چند براى اثرگذارى بر احساس و رفتار، راههاى دیگرى نیز وجود دارد.

به كار انداختن اندیشه مخاطبان، یكى از اهداف تبلیغى پیامبران الهى بوده است؛ چنان‌‌‌كه امام على‏علیه‏السلام می‌‌‌فرماید: «... یحتَجُّوا عَلَیهِمِ بِالتَّبلیغِ وَ یثیروُا لَهُم دفائِنَ العُقُولِ...؛ (6) [خداوند بزرگ، پیامبران را فرستاد تا با مردم‏] از راه تبلیغ با برهان سخن بگویند و گنجینه‏هاى پنهان خِرَدها را براى آنان آشكار كنند و به كار اندازند... .»

در سخنرانى دینى باید از دو جهت بر افکار مخاطبان اثر گذاشت:

الف) اثبات اندیشه‏هاى صحیح؛

ب) ‌‌‌ابطال اندیشه‏هاى غلط.

الف. اثبات اندیشه‏هاى صحیح‏

همراه با اثبات اندیشه‏هاى صحیح، همه یا برخى از موارد ذیل محقق می‌‌‌شود؛ یعنی در واقع برایند اثبات اندیشه‌‌‌های صحیح، همه یا برخی از موارد زیر است:

1. اطلاعات و آگاهى پیدا كردن؛

2. تغییر در نگرش و ذهنیت مخاطب؛

3. افزایش قدرت تفكّر و تعقّل؛

4. بوجود آمدن زمینه برای ایجاد باور.

براى تأثیر‌‌‌گذارى در هر یك از موارد فوق، لازم است مواد، محتوا و چینشهاى مناسبى در سخنرانى به كار گرفته شود كه در جاى خود از آن بحث خواهیم كرد.

ب. ابطال اندیشه‏هاى غلط

گاهى سخنران فقط به اثبات اندیشه‌‌‌های صحیح مى‏پردازد و توجهى به ابطال افکار غلط ندارد؛ در حالى كه زمانی تأثیرگذارى مطلوب در اندیشه، كامل مى‏شود كه اندیشه غلط از ذهن مخاطب خارج، و او از باطل بودن آن آگاه شود.

ابطال اندیشه‏هاى نادرست در مخاطبان، نتایج مطلوبى را در پى خواهد داشت كه برخى از آنها عبارت‌‌‌اند از:

1. فهم كاذب‌‌‌بودن آگاهیهاى غلط؛

2. تغییر نگرش و ذهنیتهاى غلط؛

3. باز شدن مسیر پذیرفتن حق؛

4. توان مقابله با مجادله‏ها و مغالطه‏ها.

نكته‏ها

توجه به چند نكته در اینجا ضرورى است:

1. اثبات اندیشه و ابطال اندیشه نباید به گونه‏اى صورت گیرد كه از تأثیر عاطفى و احساسى سخنرانى بكاهد و مجموعه سخن به صورت خشك و كاملاً علمى درآید؛ البته در عین حال نباید در حیطه مباحث عقلى از احساسات مخاطب سوء استفاده كرد.

2. پرهیز از جانبداریهاى غیرعقلانی، بى‌‌‌مورد و زننده، از اصول اساسى در اثبات و ابطال اندیشه‏ها است.

3. در ابطال افکار غلط، باید سخن مخالفان كاملا روشن شود و آن‌‌‌گاه با برهان یا استدلالی كه مورد پذیرش مخاطب باشد، ابطال شود؛ همان‌‌‌گونه كه علماى بزرگ ‌‌‌همچون: شهید مطهرى، شیخ انصاری و... در كتابهاى خود این‌‌‌چنین عمل كرده‌‌‌اند.

4. هنگام ابطال اندیشه‏هاى نادرست كاملا توجه شود كه شبهه‌‌‌آفرینى نشود و اذهان مخاطبان معمولی را درگیر شبهه غیر فراگیر نسازد؛ از اینرو لازم است از طرح شبهاتی كه دارای فراوانی گسترده در جامعه نیست، خودداری گردد.

5. در صورت نداشتن تسلط كامل بر جوانب یك شبهه، از طرح‌‌‌ آن پرهیز شود.

ب. حوزه احساس، هیجان و گرایش

همه ما شورى و شیرینى غذا را حس مى‏كنیم، درد ناشى از صدمه‌‌‌دیدن یكى از اعضاى بدنمان را درک مى‏كنیم، احساس ناخوش‌‌‌آیندى از رفتارهاى بد و احساس خوش‌‌‌آیندى از رفتارهاى خوب دیگران داریم، عشق و محبت و یا نفرت و كینه را حس مى‏كنیم؛ به عبارت دیگر همه ما احساس داریم و آن را مى‏فهمیم.

احساس در لغت به معنای دریافتن، درك كردن، دانستن، آگاه شدن، دیدن، و درك چیزی با یكی از حواس آمده است. (7)

در یك نگاه كلی به دو نوع تعریف از احساس بر می‌‌‌خوریم. در نوع اول،‌‌‌ «انتقال اثر محرّك (8) از گیرنده حسّی (9) به سیستم اعصاب مركزی، كه به صورت عینی قابل پی‌‌‌گیری است، احساس نامیده می‌‌‌شود.» (10)

از نظر روان‌‌‌شناسی، احساس هنگامی پدید می‌‌‌آید كه دستگاه حسّی، محرّك معینی را دریافت كند؛ یعنی محرّك در میدان عمل عضو حسی قرار گیرد. اما اگر به شیئی احساس شده معنا و مفهومی داده شود، در آن حال می‌‌‌گویند ادراك حاصل شده است.

البته باید توجه نمود كه گرچه دستگاههای حسی همه افراد سالم تقریباً همه محركها را یكسان دریافت می‌‌‌كنند، امّا ادراك آنها غالبا متفاوت است. مثلاً با مشاهده یك تابلو نقاشی ممكن است یكی آن را زیبا و هیجان‌‌‌انگیز بداند، در صورتی كه دیگری آن را زشت و بی‌‌‌روح بنامد و نفر سوم بسیار ساده و عادی (نه زشت و نه زیبا) بشناسد. پس می‌‌‌توان گفت كه چشم «دریافت می‌‌‌كند»؛ اما ذهن «ادراك می‌‌‌كند.» (11)

در نوع دوم از تعریف، «احساس،‌‌‌ برداشتی است كه از برانگیختگی هیجانی به فرد دست می‌‌‌دهد.» وقتی هیجانی برانگیخته شود، احساسهای مختلفی مانند شادی،‌‌‌ غم، ترس و خشم در شخص پدید می‌‌‌آید. احساس به طور كلی جنبه ذهنی دارد، چنانكه در حالت ترس گروهی احساس می‌‌‌كنند كه «دلشان فرو می‌‌‌ریزد» و در حالت شادی «روحشان پرواز می‌‌‌كند.» (12) در مجموعه مباحث آینده هر گاه سخن از احساس به میان آید، بیش‌‌‌تر این تعریف مورد توجه است.

هیجان را نیز به صورتهای مختلف معنا و تعریف كرده‌‌‌اند، مانند: حالت آشفتگی، به هم خوردن تعادل، و دادن پاسخ شدید و ناموزون به محرّك. جنبۀ مؤثر حالت هیجانی، احساسی است كه به فرد دست می‌‌‌دهد. واژه هیجان را زمانی به كار می‌‌‌بریم كه بخواهیم به توصیف احساسهایی مانند عشق یا مهر و محبّت، كینه و نفرت،‌‌‌ غم و شادی، ترس وامید، رحم و شگفتی و نظیر آنها كه وضع و رفتار خاصی بوجود می‌‌‌آورند بپردازیم. (13)

در واقع «واژه هیجان گویای احساساتی است كه هر یك از ما می‌‌‌تواند با درون‌‌‌نگری در وجود خود شناسایی كند یا با برون‌‌‌نگری به دیگران نسبت دهد.» (14)

از سوى دیگر، گرایش در لغت به معنای میل، تمایل، ‌‌‌خواهش، قصد، اراده، آهنگ آمده است و گراییدن به معناى متمایل شدن، قصد كردن و آهنگ كردن (15) می‌‌‌باشد.

گرایش و میل از دیدگاه فلسفی نوعی كشش به سوی نقطه كمال هر موجود است. با این توضیح كه هر موجودی در عالم، در تغییر و حركت است و در هر موجودی نوعی جاذبه قرار داده شده كه او را به سوی كمال خود رهنمون می‌‌‌شود.

میل در یك نگاه كلی دو گونه است:

1. میل طبیعی: این میل و گرایش در آن دسته از موجودات طبیعی قرار دارد كه مبدأ مباشر حركت آنها عمدتا ناآگاهانه است، مانند میلی كه در نباتات وجود دارد.

2. میل شعوری: كششی است در حیوان و انسان كه با آگاهی و شعور همراه است و در وقوع فعل براساس آن، اراده و اختیار دخالت دارد. (16) در این مباحث مراد ما از گرایش و میل، میل شعوری است.

در حقیقت منظور از گرایشها در اینجا كششها و تمایلات قلبى انسان است كه مى‏تواند از عمیق‏ترین انواع علایق مخاطب و ماندگارترین آنها تا سطحى‏ترین و گذراترین آنها را در برگیرد.

با تحریك احساسات معنوى مخاطبان، مى‏توان به ایجاد و تقویت گرایشهاى دینى آنان پرداخت؛ برای مثال وقتى مخاطب، هنگام شنیدن سخن، رفتارهایى را از سخنران مشاهده می‌‌‌کند که نمایشگر ایمان و اعتقاد جازم او به خدا و عالم غیب است، تأثیرات مثبت فراوانى را در روح خود مى‏تواند احساس كند و این احساس در تقویت ایمان و علایق معنوى وی مؤثر است.

انواع گرایشهای انسان

گرایشهاى انسان را به دو گونه مى‏توان تقسیم كرد:

1. گرایشهای حیوانی: این نوع گرایشها میان حیوانات و انسان مشترك است و به عبارت دیگر تمایلات حیوانی از ویژگی و روح حیوانی موجود در انسان و حیوانات برخاسته است. نمونه‌‌‌های عمده این گرایشها عبارت است از:

الف. غریزه (17) حبّ ذات و صیانت از نفس،‌‌‌ كه تمایلاتی نظیر تمایل به تغذیه و دفاع، به آن بر می‌‌‌گردد و بقای فرد را سبب می‌‌‌شود.

ب. غریزه جنسی كه منشأ بقاء نوع بشر است.

ویژگی تمایلات و گرایشهای حیوانی این است كه به بدن یا عضوی از آن مربوط می‌‌‌شود و به طور عمده پایگاه فیزیولوژیكی دارند.

2. گرایشهای انسانی: در انسان گونه دیگری از تمایلات، برتر از گرایشهای غریزی و حیوانی مشاهده می‌‌‌شود كه در حیوانات دیگر وجود ندارد، یا حداقل نشانه‌‌‌هایی از آنها را در حیوانات نمی‌‌‌یابیم. این گرایشها بر خلاف گونه اول غالباً به بدن یا عضوی از آن وابسته نیست و به دلیل اختصاص آنها به انسان، آنها را گرایشهای انسانی می‌‌‌نامند كه از روح و انسانیت انسان نشأت یافته‌‌‌اند. در شمارش این گرایشها نه حصر عقلی ممكن است و نه حصر استقرایی. برخی از مهم‌‌‌ترین گرایشهای انسانی عبارتند از:

- حقیقت‌‌‌جویی یا گرایش به شناخت حقایق؛

- فضیلت‌‌‌خواهی یا گرایش به ارزشهای اخلاقی؛

- زیبایی‌‌‌خواهی (زیبایی دوستی)؛

- میل به خدا و پرستش؛

- جامعه‌‌‌گرایی؛

- تمایل به جاودانگی؛

- قدرت‌‌‌جویی. (18)

دین با یک نگاه جامع به هر دو نوع گرایش فوق نظر دارد و حد و مرز آنها را مشخص می‌‌‌کند. به‌‌‌طور عمده در گرایشهای نوع اول هم تشویق می‌‌‌کند و هم تعدیل؛ یعنی هم فرمان می‌‌‌دهد که انسان به این تمایلات خود توجه کند و هم آن را به حدود خاص محدود می‌‌‌کند. دستور به خوردن و آشامیدن و در عین حال، پرهیز از اسراف (19) از جمله این دستورها است.

در گرایشهای نوع دوم نیز حد و مرز هر گرایش را روشن می‌‌‌كند. مثلا در گرایش انسان به قدرت، در مكتب تربیتی اسلام این گرایش هدایت می‌‌‌شود و تأكید بیش‌‌‌تری بر قدرتهای معنوی صورت می‌‌‌گیرد.

ویژگیهای گرایشها

گرایشهای موجود در انسان دارای ویژگیهایی است كه مهم‌‌‌ترین آنها عبارتند از:

1. محرّك بودن: مهم‌‌‌ترین تأثیر گرایش در انسان این است كه وی را به حركت و تلاش برای رسیدن به هدف و تأمین خواسته‌‌‌هایش وادار می‌‌‌كند.

2. شدت و ضعف: هر یك از تمایلات انسان دارای درجات شدید و ضعیف است و تقویت و شكوفایی هر یك از آنها تا حد زیادی به اختیار و اراده انسان بستگی دارد و مقداری از آن نیز طبیعی است. اگر میل شدت فوق العاده یابد، به عشق تبدیل می‌‌‌شود. شدت و ضعف هر یك از گرایشها بر گرایشهای دیگر تأثیر می‌‌‌گذارد و گاهی شدت یك میل كه به عشق مبد‌‌‌ل شده، نقش محوری و عمده در شخصیت انسان پیدا می‌‌‌كند.

3. كشش به بی‌‌‌نهایت: هر یك از تمایلات به سوی بی‌‌‌نهایت است و انسان از هر كمالی كه به آن گرایش دارد، غیر‌‌‌متناهی آن را می‌‌‌طلبد.

4. زایش: گرایشهای اصلی تولید كننده گرایشهای فرعی‌‌‌اند. تمایل انسان در اصل به امور كلی مثل كمال، علم و فضیلت و... است؛ اما به دلیل اینكه غالبا این امور به طور مستقیم قابل دسترسی نبوده و رسیدن به آنها به مقدمات ویژه‌‌‌ای وابسته است، طبعاً انسان به آن مقدمات نیز گرایش می‌‌‌یابد. برای مثال دستیابی به علم، بی‌‌‌مطالعه و تفكر ممكن نیست؛ به همین دلیل، میل به علم و دانش به مقدمات آن سرایت كرده و انسان میل به مطالعه نیز پیدا می‌‌‌كند.

5. تركیب و تعاضد: آمیختگی و كمك رسانی به یكدیگر نیز از ویژگیهای تمایلات است. گاهی «فعل واحد» مقتضای دو میل مختلف است. مثل اینكه میل به شناخت حقیقت و حقیقت‌‌‌جویی و میل به شهرت و كسب درآمد اقتصادی، فردی را به مطالعه و تحقیق وادار كند.

6. تزاحم و تعارض: همان‌‌‌گونه كه گاهی تمایلات مؤید و معاون یكدیگرند، در بسیاری از اوقات میان آنها ناسازگاری وجود دارد و انسان باید یكی از دو گرایش متضاد را انتخاب و دیگری را فدا كند. (20)

انواع تأثیر در گرایشها

در سخنرانى دینى، تأثیرات زیادی بر گرایشهاى مخاطب گذاشته مى‏شود که برخی از آنها عبارت‌‌‌اند از:

الف. ایجاد: نخستین تأثیر در حوزه گرایشها، ایجاد گرایش در مخاطب است؛ مثلاً برای ایجاد گرایش به خشوع در مؤمنان از این آیه می‌‌‌توان استفاده کرد: «أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ»؛ (21) «آیا وقت آن نرسیده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا خاشع شود؟»

ب. تقویت: دومین نوع تأثیر در گرایشها، تأثیرگذاری برای تقویت گرایشهاى موجود در مخاطب است.

برای مثال قرآن كریم براى سوق دادن مخاطبان به سوی قرض الحسنه، منفعت‌‌‌طلبی آنها را تحریك كرده و مى‏فرماید:

«مَن ذَالّذى یقرِضُ اللَّهَ قَرضاً حَسَناً فَیضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً كَثیرَةً»؛ (22) «كیست كه به خدا قرض‌‌‌الحسنه‏اى دهد تا آن را براى او چندین برابر كند؟»

و یا برای حركت دادن آنان به سوی جهاد، همین گرایش را تقویت كرده و مى‏فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ اَدُلُّكُم عَلى‏ تِجارَةٍ تُنجیكُم مِنْ عَذابٍ اَلیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فى‏ سِبیلِ اللَّهِ بِاَمْوالِكُمْ وَ اَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَیرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ (23) «اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! آیا شما را به تجارتى راهنمایى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهایى بخشد؟! به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد كنید. این براى شما بهتر است؛ اگر بدانید.»

طبیعی است که انسان به سبب منفعت طلبی و ضرر‌‌‌گریزی حرکت کند و اقدام مناسب آن را انجام دهد.

ج. تجلّى: در مرحله تجلّى، براى ایجاد رفتارهاى خاص هر گرایش در مخاطب، زمینه‌‌‌سازى مى‏شود تا رفتارها بروز و ظهور كند و احساس در رفتار تجلى یابد؛ یعنى كارى مى‏كنیم كه مخاطب، احساس خود را بروز دهد؛ مثل اینكه مى‏گوییم گریه كن یا كارى مى‏كنیم كه گریه كند؛ چنان‌‌‌که آشکار است، ایجاد و تقویت گرایشها، در تجلی و ظهور آنها تأثیری انکارناپذیر دارد و در مرحله خاصی از تقویت، تجلی صورت می‌‌‌گیرد.

ج. حوزه رفتار

براى تأثیرگذارى در رفتار مخاطبان، افزون بر اقناع اندیشه و تأثیر در احساسات و گرایشهاى آنان، باید تا حد امکان برنامه عملى نیز ارائه کرد؛ گرچه گاهى بدون ارائه یک راه عملی نیز رفتارهای مخاطب تغییر می‌‌‌یابد و غرض حاصل می‌‌‌شود. دو گونه برنامه عملى در سخنرانى دینى مى‏توان ارائه کرد:

1. برنامه عملى براى ترك عادتها و رفتارهای بد؛ مثلاً وقتى مخاطب در اوج احساس محبت به امام حسین‏علیه‏السلام قرار می‌‌‌گیرد و براى آن حضرت اشك مى‏ریزد، به او مى‏گوییم: «با این چشمى كه براى امام حسین‏علیه‏السلام اشك ریخته‏اى، دیگر به نامحرم نگاه نكن.»

2. برنامه عملى براى اقدام به كارهاى خوب و كسب فضایل؛ مثلاً پس از اقناع اندیشه مخاطبان درباره نماز و تحریك حس در این باره، به آنان مى‏گوییم: «بیایید از این به بعد نمازمان را اول وقت بخوانیم، یا بیایید از این به بعد همیشه نوافل را بخوانیم و... .»

تأثیر متقابل اندیشه، احساس و رفتار

سه مؤلفه نگرش با یكدیگر تعامل دارند. هیچ رفتاری نیست كه هر قدر هم عقلانی باشد، واجد عوامل عاطفی به عنوان محرك نباشد و نیز بالعكس نمی‌‌‌توان شاهد حالت عاطفی بود، مگر اینكه ادراك یا فهم در آن مداخله دارد. (24)

مثلا آگاهى از رأفت و رحمت الهى و اندیشه در نعمتهاى او، احساس شوق‌‌‌انگیزى در انسان ایجاد مى‏كند. آگاهى از اخلاق اهل بیت عصمت و طهارت‏‏علیهم‏السلام سبب احساس شیفتگی به ایشان می‌‌‌شود. آگاهى از ظلمهای بنى‏امیه به امامان معصوم‏علیهم‏السلام، احساس نفرت از آنان ایجاد مى‏كند.

اندیشه و بینش ما دربارة اهل‌‌‌بیت‏‏علیهم‏السلام بر گرایش و رفتار ما در برابر ایشان اثر دارد و همین طور گرایش ما به آن بزرگواران بر بینش و رفتار، و رفتار ما بر بینش و گرایشمان به آنان تأثیر مى‏گذارد.

به مثالهای زیر درباره تأثیر متقابل اندیشه، احساس و هیجان و گرایش، و رفتار بر یكدیگر توجه كنید:

1. قرآن كریم، اندیشه «تنگدستى به دلیل داشتن اولاد» را سبب رفتار خاص، یعنى كشتن اولاد مى‏داند و مى‏فرماید: «وَ لا تَقتُلُوا اَولادَكُم خَشیةَ اِملاقٍ نَحنُ نَرزُقُهُم وَ اِیاكُم اِنَّ قَتلَهُم كانَ خِطأً كبیراً»؛ (25) «و فرزندانتان را از ترس فقر نكشید. ما آنها و شما را روزى مى‏دهیم. مسلماً كشتن آنها گناه بزرگى است.»

آیه فوق، نشان‌‌‌دهنده تأثیر بینش و تفكر بر رفتار انسان است؛ البته بیانگر تأثیر احساس (ترس) بر رفتار او نیز هست.

2. قرآن كریم مى‏فرماید: «اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ اِذا مَسَّهُ الخَیرُ مَنوعاً»؛ (26) «به یقین، انسان، حریص و كم‌‌‌طاقت آفریده شده است و هنگامى كه بدى به او برسد، بى‌‌‌تابى مى‏كند و هنگامى كه خوبى به او برسد، مانع دیگران مى‏شود [و بخل مى‏ورزد].»

در این آیه گرایش به دنیا و حرص، عامل رفتار خاصى معرفى شده است.

3. رسول خدا‏صلی‏الله‏علیه‏وآله می‌‌‌فرماید: «حُبُّكَ لِلشَّیى‏ءِ یعْمى‏ وَ یصِمُّ؛ (27) دوستى و محبت به هر چیزى [تو را] كور و كر مى‏كند.»

امام على‏علیه‏السلام نیز می‌‌‌فرمود: «مَن عَشِقَ شَیئاً اَعشى بَصَرَهُ وَ اَمرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ ینظُرُ بِعَینٍ غَیرِ صَحیحَةٍ وَ یسمَعُ بِاُذُنٍ غَیرِ سَمیعَةٍ؛ (28) هر كس به چیزى عشق ورزد، چشم او را مى‏پوشاند و قلبش را بیمار مى‏کند. پس او با چشمى غیر‌‌‌‌‌‌صحیح مى‏نگرد و با گوشى غیر شنوا مى‏شنود.»

این، نشان‌‌‌دهنده تأثیر عمیق گرایشهاى انسان بر احساس ظاهری و در نتیجه ادراك و بینش و اندیشه اوست؛ زیرا حقیقتاً به سبب گرایش، كانالهاى ورودى معرفت تغییر مى‏كند.

و چه زیبا مولوى در مثنوى، این تأثیرگذاری را ترسیم كرده است:

خـاصیـت بنهـاده در كف حشیش                              كو زمانى وارهانـد از خـودیش‏

خواب را یزدان بدان سان مى‏كند                                كز دو عالـم فكـر را بر مى‏كنـد

جـرعـه مـى را خـدا آن مى‏دهـد                              تا بدو مست از دو عالم مى‏رهد

كـرد مجنـون را از عشق پـوستى‏                               كـو نبشناسـد عــدو از دوستى‏

صد هزاران این چنین مى‏دارد او                                 تا كه بر ادراك تـو بگمـارد او (29)

چند نكته

1. سیر طبیعى تأثیر‌‌‌گذارى در سخنرانى بدین صورت است كه اول بر اندیشه، سپس بر احساس و آن‌‌‌گاه بر رفتار مخاطب اثر گذاشته شود؛ امّا همیشه به این صورت نیست و گاهی تأثیرگذارى را از هر یک از این سه طریق مى‏توان شروع كرد.

2. گاهى سخنران بدون اقناع اندیشه به تحریك احساس مى‏پردازد. این امر در برخى موارد مى‏تواند خطر‌‌‌ساز باشد. قرآن كریم در بیان راهبردهاى تبلیغى پیامبر اكرم‏صلی‏الله‏علیه‏وآله، اول حكمت (برهان) را مطرَح و سپس موعظه حسنه (تحریك احساس) را بیان مى‏كند. (30)

پرسش‌‌‌نامه

1. نگرش را تعریف كرده، با یك مثال مؤلفه‌‌‌های آن را بیان كنید.

2. چه چیزهایی در اثبات اندیشه‌‌‌های صحیح محقق می‌‌‌شود؟

3. ابطال اندیشه‌‌‌های غلط چه نتایج مطلوبی دارد؟

4. در اثبات و ابطال اندیشه‌‌‌ها به چه نکته‌‌‌هایی باید توجه داشت؟

5. احساس را تعریف كنید.

6. منظور از هیجان چیست و چه نسبتی با احساس دارد؟

7. منظور از گرایش چیست؟

8. انواع گرایشهای انسان را نام برده،‌‌‌ تفاوت آنها را بنویسید.

9. اسلام در مواجهه با گرایشهای انسان چگونه برخورد می‌‌‌کند؟

10. مهم‌‌‌ترین ویژگیهای گرایشهای انسان را بیان كنید.

11. انواع تأثیر بر گرایشها را توضیح دهید.

12. دو گونه برنامه عملی را در سخنرانی توضیح دهید.

13. تأثیر متقابل اندیشه،‌‌‌ احساس و رفتار بر یکدیگر را در قالب مثالهایی توضیح دهید.

تلاش بیشتر

با مطالعه کتابهای مناسب، تفاوت احساس، ادراك، هیجان و انگیزش را بررسی کنید.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). Attitude

(2). زمينه روان‌شناسي، دكتر محمد پارسا، انتشارات بعثت، چاپ شانزدهم، تهران، 1379، ‌ص 126.

(3). روان‌شناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، جمعي از مؤلفان، پژوهشكده حوزه و دانشگاه و سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها، چاپ اول، تهران، 1382،‌ ص136.

(4). همان، ص 140.

(5). الحياۀ، محمدرضا حكيمي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1409، ج1،‌ ص206.

(6). نهج البلاغه، خ اول، ص‏43.

(7). لغت نامه دهخدا، علي‌اكبر دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول از دوره جديد، 1372، ‌ج1، ص926؛‌ فرهنگ فارسي، محمدمعين، انتشارات اميركبير،‌ چاپ هشتم، تهران،‌1371، ج1،‌ص158.

(8). «محرّك (Stimutus) را آن نوع تغيير فيزيكي، شيميايي و مكانيكي مي‌دانند كه بر عضو حسي تأثير كند. در اينجا عامل «تغيير» كيفيت مهمي به شمار مي‌آيد و در جلب توجه فرد كارساز است. يعني در زندگي همواره تغييرات گوناگون مي‌باشند كه توجه ما را به خود جلب مي‌كنند.» (زمينه روان‌شناسي، محمد پارسا، انتشارات بعثت، چاپ شانزدهم، تهران، 1379، ص 103 و 104.)

(9). «عضو حسي (Sense Organ) كه گاهي آن را گيرنده حسي (Recoptor) هم مي‌‌نامند بخش ويژه‌اي از بدن است كه فقط براي دريافت محرك يا نوع معيني از متغيرها در محيط فيزيكي به كار مي‌رود. چنانكه چشم فقط مي‌تواند امواج نوري را دريافت كند؛ ولي نسبت به محركهاي صوتي يا محركهاي ديگر هيچ گونه حساسيتي نشان نمي‌دهد. كسي كه حس شنوايي خود را از دست داده است، هر گونه سر وصدايي كه در اطراف او ايجاد كنند را نمي‌شنود.» (همان، ص 103.)

(10). روان‌شناسي احساس و ادراك، محمود ايرواني - محمدكريم خداپناهي، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)،‌ چاپ دهم، تهران، 1385، ص21.

(11). زمينه روان‌شناسي، محمد پارسا، ص 126 و 127.

(12). همان، ص 97.

(13). همان، ص 94.

(14). انگيزش و هيجان، آلكس موكيلي و روبرت دانتزر، مترجمان: حمزه گنجي - علي پيكاني، نشر ساوالان، چاپ اول، تهران، 1384، ص 135.

(15). فرهنگ فارسى، محمدمعين، ج‏3، ص‏3225.

(16). فلسفه تعليم و تربيت، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، سمت، چاپ سوم، تهران، 1378، ج1، ص435.

(17). غريزه داراي دو اصطلاح است:

الف) اصطلاح عام: به معناي تمام گرايشها، چه حيواني و چه انساني؛ بنابراين فطرت را نيز شامل مي‌شود.

ب) اصطلاح خاص: كه فقط به معناي گرايشهاي حيواني است و در مقابل فطرت و گرايشهاي انساني قرار مي‌گيرد.

همچنين واژه «فطري» داري سه اصطلاح است:

الف) اصطلاح عام كه هر گونه گرايش اصيل و ذاتي حيواني و انساني را شامل مي‌شود.

ب) اصطلاح خاص كه شامل گرايشهاي انساني مطلق است.

ج) اصطلاح اخص كه منحصراً به معناي گرايش به خداوند و دين است. (فلسفه تعليم و تربيت، همان، ج1، ص436).

(18). فلسفه تعليم و تربيت، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، ج1، ص436 - 437.

(19). «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا»؛ «بخورید و بیاشامید؛ ولی اسراف نکنید.» اعراف/31.

(20). فلسفه تعليم و تربيت، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، ج1، ص 446 - 448.

(21). حديد/16.

(22). بقره/ 245.

(23). صف/10 و 11.

(24). روان‌شناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، جمعي از مؤلفان، ص138.

(25). اسراء / 31.

(26). معارج / 19 - 21.

(27). من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 4، ص380.

(28). نهج البلاغه، خ 109، ص 160.

(29). مثنوى معنوى، دفتر چهارم.

(30). «اُدعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِاللَّتى هِىَ اَحسَن»؛ «(اى پيامبر!] مردم را با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت فراخوان و با نيكوترين شيوه با آنان مجادله كن.» نحل/125.

474 دفعه
(0 رای‌ها)