Super User
آیت الله هستهای الگوی مبلغان
یكی از گویندگان رشید و شجاع دوران معاصر حضرت آیت الله حاج میرزا علی هستهای اصفهانی است كه در سن 50 سالگی به خاطر ذوق و علاقه وافری كه به تبلیغ وگویندگی داشت، با اینكه واجد مقام اجتهاد بود و اجازات كم نظیری از سوی بزرگانی، همانند: آیت الله شیخ فضل الله نوری و آیت الله سید محمد كاظم یزدی، صاحب اثر ارزشمند «العروة الوثقی» ، داشت، به تبلیغ روی آورد و به مدت 45 سال تمام در اصفهان، تهران، قم و برخی شهرهای دیگر به وعظ و خطابه و ارشاد و هدایت جامعه و امر به معروف و نهی از منكر پرداخت كه شمهای كوتاه از شرح حال این عالم نامدار و این خطیب زبردست و زبان گویای دین را ذیلا میآوریم:
آیت الله حاج میرزا علی هستهای در بین سالهای 1250 - 1255ش در یكی از قریههای حومه شهر عالم پرور اصفهان (1) در یك خانواده مشهور به تدین به دنیا آمد.
چون در دوران كودكی آثار هوش و ذكاوت و حافظه قوی و فوق العادهای در او دیده میشد، به تربیت و تعلیم او همت گماشتند.
وی مقدمات و ادبیات عرب و زبان فارسی را به خوبی فراگرفت و در جوانی در فن ادبیات سرآمد طلاب گردید و دروس علوم اسلامی را از اساتید مشهوری، همانند: آیت الله سید محمد باقر درچهای اصفهانی و آیت الله جهانگیر خان قشقایی درنهایت دقت و جدیت در حوزه علمیه اصفهان آموخت و خود نیز به فاصله كوتاهی مدرس سطح در حوزه اصفهان گردید؛ به طوری كه خودش میفرمود: «بعد از چند سال خود را مستغنی از اساتید اصفهان دیدم.» (2)
هجرت علمی
مرحوم هستهای اصفهانی، موقعی كه آوازه و شهرت مرحوم آیت الله شهید شیخ فضل الله نوری در ایران منتشر شده بود، وارد تهران شد و ابتدا به دروس برخی از اساتید مشهور تهران رفت، ولی آنان را قابل استفاده برای خود ندید و دروس آنان را قابل مقایسه با اساتید اصفهان ندانست.
مرحوم آیت الله هستهای درباره آشنایی خود با آیت الله شیخ فضل الله نوری فرموده است:
«روزی وارد جلسه درس شیخ فضل الله نوری شدم و خوب میدانستم كه شیخ از شاگردان برجسته اصولی مرحوم آیت الله حاج میرزا حبیب الله رشتی میباشند.
او در ورود و خروج در بحثها شیوه استادش را به كار میبست و لااقل میدانید كه مرحوم میرزای رشتی از شاگردان برجسته شیخ انصاری بوده و طبیعی است كه چنین استادی، شاگردی همانند: شیخ فضل الله را تربیت نموده، در دامن خویش پرورش دهد. وارد جلسه شدم، شاگردان زیادی پای درس شیخ ازدحام كرده بودند؛ به طوری كه جای نشستن برای من نبود، به زحمت در آخر مجلس نشستم. ایشان بحث «ترتب» اصول را میفرمودند. من در آخر مجلس اشكالی نمودم و شیخ جوابی فرمود. دوباره اشكالی برجواب شیخ نمودم و چند مرتبه این مسئله تكرار شد.
شیخ فرمود: تو میرزا علی اصفهانی نیستی؟ عرض كردم: بلی. فرمودند: بعد از درس نروید. بعد از اتمام درس، خادمش آمد و مرا نزد شیخ برد. وقتی شرفیاب محضرش شدم، فرمودند: چند وقت است به تهران آمده ای؟ عرض كردم: چندروزی بیش نیست. فرمود: كجا منزل كردی؟ عرض شد: در كاروانسرا. آن گاه شیخ خادمش را فرستاد كاروانسرا و اثاث مختصر مرا آورد و شیخ در منزل شخصی خود اطاقی را در اختیارم گذاشت و تا آخر عمر او، رتق و فتق امور داخلی منزل شیخ را به عهده داشتم و از مقربین و مقررین و مستشكلین شیخ بودم و حتی خدمتگزاری را بر انجام ما یحتاج شخصی برای من معین فرمود.» (3)
اقدامات سیاسی
مرحوم آیت الله هستهای اصفهانی چون از زیركی و فطانت و هوشمندی، شیخ را از نزدیك مشاهده كرد، از مریدان و فدائیان واقعی شیخ گردید و به علت داشتن خط خوش، تمام مكاتبات و ملاقاتهای افراد با شیخ را با دقت و نظم خاصی ثبت میكرد. معظم له درباره آخرین اقدامات شیخ فضل الله نوری كه از نزدیك شاهدش بوده است، میگوید: «شیخ فضل الله نوری در امور و قضایای سیاسی ممتاز بود و از فعالان سیاسی و اركان مشروطیت در ایران به شمار میرفت. در اوائل مشروطیت شیخ هم موافق بود، بعد از آنكه فهمید كه دسائسی دركار است، مشروطه را مقید به مشروعه فرمود كه این كار اساسی وی با مخالفت و جنجال و عداوت با شیخ و پیروان او مواجه شد و شیخ را متهم به استبداد و مطالب دیگر نمودند.»
جریانات قبل از شهادت شیخ
آیت الله هستهای از اوضاع سیاسی و امورات داخلی و سرانجام كار با اطلاع بود و نیز از شجاعت كم نظیر شیخ آگاهی كامل داشت. وقتی وثوق الدوله از طریق آقای هستهای به شیخ پیغام میدهد كه اگر مخالفت كنید، شما را خواهند كشت، شیخ كه هراسی از مرگ نداشت، از شهادت استقبال نمود و چون شیخ میدانست كه آخرین لحظات عمرش را سپری میكند، اقداماتی را كه لازم بود، انجام داد. مرحوم آیت الله هستهای در اینباره فرمود:
«شیخ تمام طلاب وابسته به خود را مرخص فرمود و هر یك رابه شهر خودگسیل داشت و از آنان طلب حلالیت كرد و فرمود: بروید! بعد از من شما را گرفتار میكنند، دستگیر میكنند و همه شما را در زیر شكنجهها تلف مینمایند. میرزا علی آقا تو باید بروی اصفهان، پدرت تلگراف كرده است.
همه طلاب رفتند و من با ایشان و یك خادمه كه صیغه محرمیت با من خوانده بود، باقی ماندیم. آن گاه به دستور شیخ تمام نامههای مردم را كه برای شیخ نوشته بودند، داخل صندوقی ریختیم و بردیم آن را داخل آب انباری انداختیم و آن گاه با اصرار شیخ شهید با چشمانی اشكبار با وی وداع و خداحافظی كرده، با لباس مبدل به دلیجان و اصفهان رفتم و در اصفهان وارد منزل پدری شده، در آنجا مخفی شدم. دو روز بعد خبر شهادت شیخ به اصفهان رسید و آن گاه با لباس مبدل به عراق رفتم و در كاروانسرایی در سامرا ماموران انگلیسی مرا دستگیر و بدون محاكمه در بغداد زندانی كردند كه جریان مفصلی دارد.» (4)
دیدار شیخ با معبود
حضرت آیت الله میرزا مهدی هستهای، فرزند آیت الله حاج میرزا علی اصفهانی درباره آخرین لحظات قبل از شهادت شیخ این گونه مینویسد:
«خادمه شیخ كه محرم ما میشد برای حقیر تعریف كرد كه آخرین ساعات شب، حاج میرزا علی رفت. صبح خیلی زود، مهدی فرزند شیخ با چند قزاق آمدند تا شیخ را برای اعدام ببرند؟ وقتی آمد، باصدای بلند گفت: بابا! برخیز برویم برای دار.
شیخ فرمود: اجازه میدهید دو ركعت نماز بخوانم. مهدی گفت: بخوانید. شیخ مرا صدا زد: خانمی! آب بیاور برای وضو. آفتابه و لگن آوردم. دیگر كسی دور و بر شیخ نبود. حتی فرزندان شیخ او را غریب و تنها گذاشتند. مهدی فرزند شیخ از روی غضب به من رو كرد و گفت: میرزا علی را كجا فرستادی؟ شیخ نماز خواندند، روانه شدند برای اعدام.»
این خانم مؤمنه بعد از شهادت شیخ به اصفهان میرود و در آنجا خبر دستگیری میرزا علی آقا هستهای را میشنود. از علما و بزرگان نامههایی به خط عربی برای بزرگان نجف میگیرد و با دخالت آیت الله سید كاظم یزدی، میرزا علی هستهای از زندان آزاد و عازم نجف اشرف گردیده، به مدت 17 سال از درس عالم پرور این سید بزرگوار بهره مند میگردد و مورد احترام ویژه سید واقع میشود؛ به طوری كه سید كاظم یزدی دوبار حاج میرزا علی هستهای را به همراه دو فرزندش برای زیارت خانه خدا فرستاد. (5)
همراه با مؤسس حوزه علمیه قم
حاج میرزا علی اصفهانی در طول ایام اقامت خویش در نجف اشرف، علاوه بر تحصیل از مدرسان عالی مقام حوزه بزرگ و پرجاذبه نجف اشرف گردید و در طول اقامت با بزرگان فراوانی آشنا شد و دروس متداول حوزه را با آیت الله العظمی حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، مباحثه میكرد. از جمله قضایایی كه از آیت الله حائری یزدی نقل مینمایند، این است كه «در شب بیست و سوم ماه مبارك رمضان در حوزه نجف اشرف مشغول مباحثه و مذاكره علمی بودیم و صدای مناجات نیز از حرم بلند بود، به آیت الله حائری رو كرده و گفتم: آیا به مراسم احیاء در حرم تشریف نمیبری؟ فرمودند: حاج میرزا علی آقا بهترین عبادت در شب قدر، مذاكره علم است كه ما مشغولیم.» (6)
این ارتباط تا آخر عمر شریف مرحوم حائری برقرار بود؛ به طوری كه شیخ بارها مرحوم هستهای را به قم دعوت كرد تا در مدرسه حاج میرزا صادق برای طلاب درس اخلاق بگوید. فرزند مرحوم هستهای میگوید: حضرت امام خمینی قدس سره بعد از آنكه از فرانسه تشریف آوردند، روزی به اتفاق چند نفر از دوستان به خدمت ایشان رسیدیم. معظم له تا مرا دیدند، فرمودند: تو آقا مهدی نیستی؟ عرض كردم: چرا. آن گاه ما را مورد ملاطفت خویش قرار داده، فرمودند:
«من در قم در درس اخلاق پدرت، حاج میرزا علی آقا اصفهانی شركت میكردم. مرد شجاعی بود و حاج شیخ هم به احترام ایشان پای درس اخلاق ایشان مینشست و به مواعظ و نصایحشان گوش فرا میداد. (7)
تبلیغ دین
مرحوم آیت الله هستهای بعد از سالیان متمادی تحصیل و تدریس و نایل شدن به مقام والای اجتهاد و اخذ اجازات كم نظیر اجتهاد از سوی بزرگان و اعلام وقت نجف وارد اصفهان شد؛ در حالی كه سن ایشان متجاوز از 50 سال بود و هنوز عیالی اختیار نكرده بود. او در این ایام ازدواج كرد و نیز وارد حوزه اصفهان شد و مشغول تدریس گردید. بعد از مدتی متوجه شد كه بزرگان واساتید برجسته نه تنها منبر نمیروند، بلكه آن را دون شان خود میدانند و افرادی در سلك وعظ و خطابه اشتغال دارند كه یا سواد ندارند و یا كم سواد هستند. از این رو، تدریس در حوزه را رها كرد و به عنوان یك وظیفه اساسی و اصلی وارد تبلیغ شد. این در حالی بود كه هیچ چشمداشت مادی نداشت و فقط برای رضای خدا و آگاهی خلق مبادرت به این كار مینمود.
او میفرمود: «ما كه سالها در سر سفره امام زمان نشستهایم و نمك آن حضرت خوردهایم، اگر همه به تدریس بپردازیم، آن كار هدایت و تبلیغ و ارشاد مردم را چه كسی عهده دار شود و این درست نیست.» او در تهران و اصفهان و قم و در اغلب بلاد منبر میرفته است. حجة الاسلام و المسلمین آقای نظری منفرد از خطبای قم میفرمود:
«مرحوم آیت الله هستهای با اینكه یك مجتهد كامل بود، ولی هنر منبری عجیبی داشت كه كمتر كسی آن را دارا بود. او میتوانست در یك لحظه و آن واحد مستمعان را بخنداند و بگریاند. بیانی رسا و كلامی نافذ و شیرین داشت.» (8)
مرحوم هستهای تا آخرین لحظات عمرشان كه قریب به صد سال داشتند، با شور و شوق زاید الوصفی منبر میرفتند و از این كار لذت میبردند. كسی از ایشان سؤال كرد: شما تا كی باید منبر بروید؟ در جواب فرمودند: تا زمانی كه حمد و سوره میخوانم. وی مورد احترام همه خطباء و گویندگان بود و سخنان وی نیز متنوع و عالمانه و حاوی مطالب عمیق و دقیق همراه با مزاح بود. (9)
حضرت آیت الله محفوظی فرمودند: «در اوایلی كه ما به قم آمدیم، مرحوم هستهای واعظ در صحن مدرسه فیضیه منبر میرفتند. ایشان آن چنان مطالب را به شنونده تفهیم میكردند كه هیچ گاه از یاد و خاطره كسی نمیرود و این هنر است و بعد از این همه سال مطالب منابرش را به یاد دارم.»
این عالم بزرگوار تبلیغ از راه منبر را به عنوان یك وظیفه انجام میداد و لذا در طول بیش از 50 سال تبلیغ و روضه، مطلقا قرار مبلغ با دعوت كنندگان نگذاشتند. (10)
اوصاف و كمالات
برخی از اوصاف و كمالات آن مبلغ بزرگ از قرار زیر است:
1. تهجد و نافله
مرحوم آیت الله هستهای در طول ایام عمر نماز شب را فراموش نكردند و اصولا معتقد بودند، نماز شب نردبان ترقی و تعالی همه مؤمنان است. او دعای ابوحمزه ثمالی را از حفظ در قنوت نماز وتر با چنان حالی میخواندند كه بعد از نماز پیراهنشان را به خاطر خیس بودن عوض میكردند. ولایت عجیبی داشتند و عبادت بدون ولایت را بی ارزش میدانستند.
2. امر به معروف و نهی از منكر
مرحوم هستهای اصفهانی انسانی شجاع و جسور بود و نسبت به اوضاع اجتماعی پیرامون زندگانی خویش بی تفاوت نبود. امر به معروف و نهی از منكر را همانند سایر عبادات لازم و ضروری میدانست. و معتقد بود كه تا زنده ایم باید آن را به جای آوریم. او خود پیشقدم و ساعی در این دو فریضه الهی بود و میفرمود: «امر به معروف و نهی از منكر، مثل نماز بر ما واجب است. برای فاسد نشدن جامعه و حفظ محیط اسلام، خداوند این دو فریضه را قرار داده است و اینكه میگویند: عیسی به دین خود و موسی به دین خود، این غلط است.»
حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی مینویسد:
«امر به معروف و نهی از منكر با دعوا درست نمیشود، بلكه «ادع الی سبیل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة» ؛ «با حكمت و اندرزی نیكو مردم را به راه پروردگارت دعوت كن.» حالا اگر پیش نرفت چه كنیم؟ حضرت آیت الله حاج میرزا علی هستهای كه اهل اصفهان بود با لهجه خود میفرمودند: میگویید پیش نمیره، یك غرو غری، یك لندو لندی، یك نچ و نچی بكنید تا بفهمند كه شما ناراحت هستید و شاید در آنها اثر بكند. البته، امر به معروف و نهی از منكر مراحلی دارد كه باید حدود آن را شناخت. گاهی اوقات اگر نیاز باشد، خودت را بزن تا دیگران بفهمند كه اشتباه كرده اند. اگر در مجلس گناهی شد، بلند شو و برو، اخم كن و ناراحت شو، خلاصه كاری بكن كه بفهمند تو ناراحت شدی.» (11)
در ذیل برخی از نمونههای امر به معروف و نهی از منكر مرحوم هستهای را كه به صورتهای گوناگون انجام شده است، میآوریم:
1. در سالهای 1314 تا 1318 كه بی حجابی زنان و مسئله اتحاد شكل در مجلس شورای آن زمان به فرمان رضا شاه تصویب و اجرا گردید، ایشان را برای منبر به دماوند دعوت كردند. مجلسی مفصل از زن و مرد بود. ایشان دستور میدهند كه بین زنان و مردان پرده و چادر و حاجب قرار دهند تا حدود الهی مراعات شود. پس از اتمام مجلس و بازگشت به تهران، موضوع را به رضاشاه گزارش و ایشان را احضار میكنند و به كاخ مرمر میبرند. رضاخان كه شیخ میرزا علی را میشناخت، گفت: میرزا علی! هنوز به شلنگ و تخته میزنی؟ شنیدم دماوند رفتی و بین زن و مرد دستور چادر و پرده دادی، نمیخواهی عراق بروی؟ آن گاه به رئیس نظمیه دستور میدهد گذرنامه ایشان و خانواده شان را صادر نماید. به محض ورود به عراق، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی به استقبال ایشان آمدند. آن گاه از طریق دریای سرخ به مكه رفتند. در مراجعت، 12 روز در دریا گرفتار طوفان شدند و به لطف الهی نجات یافتند. (12)
2. آیت الله مجتهدی به نقل از آیت الله هستهای مینویسد كه ایشان فرمودند: شخصی با شیطان شرط بست كه ببیند در طول هفته كدام یك بیشتر خراب كاری میكنند. شیطان شخصی را گول زد و به عمل خلاف عفت انداخت و آن شخص نیز از یك قبیله به قبیله دیگر سخن چینی كرد و 60 هزار نفر را به كشتن داد. آخر هفته آن شخص به شیطان گفت: دیدی من برنده شدم. شیطان گفت: اشتباه میكنی، بلكه من برنده شدم؛ زیرا من یك عمل خلاف عفت را به وجود میآورم تا مثل تو پیدا بشود كه یك سخن چینی بكند و 60 هزار نفر را به كشتن بدهد.» (13)
3. مرحوم هستهای همواره در درس اخلاق و غیره مردم را به اعتدال در كارها دعوت میكردند و از افراط و تفریط برحذر میداشتند، خصوصا در درس اخلاق خویش، رعایت اعتدال را برای طلبهها ضروریتر و لازمتر میدانستند و توصیه میفرمودند كه «طلاب باید با دیگران یك فرقهایی داشته باشند. انجام برخی از نوافل و مستحبات به طوری كه به درس لطمه نزند، برای طلبه لازم است. طلبه باید یك رگ مقدسی داشته باشد؛ یعنی علاوه بر درس، اهل نوافل، مستحبات و تعقیبات نماز باشد. قرآن و كتب ادعیه نباید از كنار سجاده شما دور باشد. آقایان محترم! همان طوری كه بادبادك بدون دنباله بالا نمیرود، نمازها بدون تعقیبات بالا نمیروند.» (14)
رحلت
این عالم و مجتهد ربانی با یك عمر خدمت متواضعانه به اسلام و احیای شریعت و تبلیغ و ترویج معارف حقه شیعی، سرانجام در سال 1347 ش در تهران دار فانی را وداع گفت و جنازهاش بعد از تشییع در تهران به اصفهان انتقال یافت. مردم اصفهان پیكر پاك این مبلغ كهن سال را با شكوه هرچه تمامتر تشییع نمودند و در قم نیز ضمن تشییع باشكوه، نماز توسط حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی اقامه گردید و در قبرستان شیخان به خاك سپرده شد.
پینوشـــــــــــــتها:
1) زادگاه اصلی آیت الله میرزا علی اصفهانی قریه هستان است كه در حومه شهر اصفهان واقع شده است، از این رو ایشان به هستهای مشهور گردیده اند.
2) شرح زندگانی این روحانی والامقام در كتب ذیل آمده است:
گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 426؛ آئینه دانشوران، ص 318؛ تذكرة القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 295.
3) مصاحبه نگارنده با فرزند آن مرحوم، آیت الله میرزا مهدی هستهای اصفهانی كه از اساتید حوزه و دانشگاه هستند و دوران كهولت سن (90 سالگی) را میگذرانند.
4) همان.
5) همان.
6) همان.
7) همان.
8) مصاحبه نگارنده با نظری منفرد واعظ قم.
9) مصاحبه با فرزند ایشان (هسته ای) .
10) مصاحبه نگارنده با آیت الله محفوظی.
11) آداب الطلاب، ص 273.
12) مصاحبه با فرزند معظم له.
13) آداب الطلاب، ص 250.
14) همان، ص 187.
آفتاب تبلیغ
شرح حال خطیب مبارز آیت الله میر محمد علی صدرایی اشکوری رحمه الله
طلوع ستاره از افق نجف
آیة اللّه میر محمد علی موسوی، مشهور به «صدرایی اشكوری (1) »، یكی از گویندگان مشهور و طراز اول سیاسی و مذهبی ایران و مدیر و صاحب امتیاز هفته نامه «طلوع اسلام»، در سحرگاه جمعه هفده شوال المكرم 1330 قمری در شهر مذهبی نجف اشرف و در مهد علم و تقوا و فضیلت دیده به جهان گشود.
نسب شریف این روحانی جلیل القدر با چهل و پنج واسطه به امام موسی كاظم علیه السلام میرسد. مادر گرامی ایشان بانوی پرهیزكار، عابد، صالح و حافظ قرآن، دختر مرحوم آیة اللّه سید حسین صدرایی لاهیجانی و والد گران قدر وی، فقیه ربانی، آیة اللّه سید موسی موسوی، مشهور به «آیة اللّه اشكوری» یكی از عالمان نامدار شهرستان لنگرود است.
تحصیلات
آیة اللّه صدرایی واعظ تا 15 سالگی در نجف اشرف ماند و قسمتی از تحصیلات را در آن حوزه مبارك به اتمام رسانید. وی در سال 1345قمری به همراه والد بزرگوارش به ایران مهاجرت كرد و در شهرستان لنگرود رحل اقامت افكند. صدرایی به مدت شش ماه از اساتید این شهر بهره علمی برد و آن گاه با كسب اجازه از محضر پدر گرامیش به قصد فراگیری علم و دانش و كمال راهی حوزه علمیه قم كه در آن زمان تحت زعامت آیة اللّه حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی اداره میشد، گردید.
وی با هوش سرشار و حافظه قوی و پشت كار فوق العادهاش توانست مراحل و مراتب تحصیل را با سرعت پشت سر گذارد و به درس خارج آیة اللّه حائری راه یابد. از اینرو، مورد توجه اساتید و فضلاء قرار گرفت.
شوق دانش اندوزی
صدرایی واعظ نام اساتید و دروس و كتب متداول آن عصر را با قلم خویش بدین گونه نوشته است:«نحو را نزد ادیب نامدار آقا شیخ ابوالقاسم قمی، معانی و بیان و بدیع را نزد آقا شیخ عباس طهرانی، شرح لعمه را نزد آیة اللّه مرعشی نجفی، قوانین را نزد آقا شیخ عباسعلی شاهرودی، رسائل و مكاسب را نزد آیات گلپایگانی و سید محمد تقی خوانساری، كفایتین را نزد آیات سید احمد خوانساری و میرزا محمد همدانی، منطق و منظومه حكمت سبزواری را نزد حكیم فرزانه، آیة اللّه حاج آقا روح اللّه خمینی، اسفار و اشارات را نزد حكیم شیخ ابراهیم اصفهانی، تفسیر و فن خطابه را نزد آیة اللّه میرزا محمد تقی اشراقی، واعظ معروف قم فراگرفتم و آن گاه در درس خارج فقه و اصول از دانش بیكران استوانههای كم نظیر علمی حوزه قم، آیات عظام:
1. شیخ عبدالكریم حائری یزدی؛
2. سید محمد تقی خوانساری؛
3. سید محمد حجت كوهكمرهای؛
4. سید صدرالدین صدر ـ قدس اللّه اسرارهم ـ بهره مند شدم و از خرمن دانش بیكران هر كدام از آن زعمای بزرگ دینی خوشههایی چیدم و موفق شدم از آنان اجازات اجتهاد و روایت دریافت نمایم.»
بر بام دانش
اساتید بزرگوارش هر یك ستارهای درخشان در آسمان علم و تقوا به شمار میروند و طبیعی است كه شاگردی تیز هوش و سخت كوش چونان صدرایی در محضر چنین بزرگانی، قله رفیع دانش را به سهولت فتح نماید.
آیة اللّه سید محمد تقی خوانساری در اجازه اجتهادی ضمن تأیید مقامات عالیه علمی و تقوایی مرحوم صدرایی با الفاظ و القاب و مفاهیم عمیق و ظریف در بخشی از آن چنین مرقوم مینمایند:
«··· شما بحمداللّه به مرتبه اجتهاد نائل گشته و جزو فقها و مجتهدین به شمار آمده اید و بر شما تقلید حرام و تصدی به اموری كه جز فقهاء و مجتهدین در آن تصدی نداشته اند، جایز است.»
دو نفر از آیات عظام سید محمد حجت و سید ابوالقاسم كاشانی نیز حواشی بر این اجازه در تأیید آن دارند.
مرحوم صدرایی اجازه كم نظیری هم از آیة اللّه العظمی اصفهانی دریافت نموده كه در حواشی آن مهر و امضاء شریف سه تن از اساتید نامدار نجف اشرف، آیات عظام: سید محمود شاهرودی، سید جمال گلپایگانی و میرزا آقا اصطهباناتی وجود دارد كه همگی آنها گواه بر قدرت علمی، فقهی، اصولی و كلامی ایشان میباشد (2) .
ایشان با داشتن دو بال تعهد و تخصص كار هدایت مردم و ارشاد و موعظه آنان را به عهده داشت و روحهای مستعد را به آسمانها عروج و پرواز میداد و بدین ترتیب، توانست شهرت خوبی در میان مردم و علماء به دست بیاورد.
رجعت آفتاب
صدرایی واعظ با اینكه در شهر مقدس قم در اماكنی همانند: مدرسه فیضیه، مسجد امام و... كار ارشاد و موعظه را آغاز نمود و به اصطلاح منبر میرفت و همواره تبلیغ اسلام و گسترش معارف دینی از دغدغههای اصلی ایشان بود، اما پس از كودتای 20 شهریور سال 1320 شمسی كه اوضاع مملكت دگرگون شده بود، تبلیغ و ارشاد را بر ادامه تحصیل و تدریس و تحقیق در حوزه ترجیح داد و قم را به قصد گیلان ترك كرد و در شهر رشت كه محل تاخت و تاز گروههای الحادی، همانند توده ایها برای جلب و جذب جوانان مسلمان این آب و خاك شده بود، رحل اقامت افكند و از آنجایی كه اطلاعات جامعی در معارف مختلفه اسلامی و بیان رسا و شیرین و منطق مستدل و جالبی داشت، در اندك زمانی كوتاه در محافل و مجالس تبلیغاتی درخشید و مورد توجه عموم طبقات خصوصاً تحصیل كردهها قرار گرفت و با دو حربه كاری و مؤثر بیان و قلم موجب هدایت جوانان فریب خورده و شكست مكاتب الحادی و پوشالی مادی گردید.
صدرایی در میدان مبارزه
آیة اللّه احسان بخش در این باره مینویسد:
«صدرایی گویندهای بی باك و شجاع و روحانی دلاور بود. او زمانی به گیلان آمد كه در آن روزها حزب توده و كمونیستها در شمال ایران كه به علت همجواری با شوروی و نیز به علت ضعف دولت مركزی فعالیت شدید و گستردهای داشتند؛ خصوصاً رشت مجمع و مركز سران و نخبگان آنان شده بود و بی محابا تاخت و تاز میكردند؛ ولی صدرایی یك تنه به جنگ آنان رفت و موفق شد بر آنان پیروز شود. او در فن مجادله همتایی نداشت. او با قلم و بیان و انتشار «طلوع اسلام» و نوشتن مقالات مستدل توطئههای آنان را خنثی ساخت؛ خصوصاً اقدامات وی در سال 1324 شمسی فراموش ناشدنی است. و باز در روزگاری كه برخی به پیروی از احمد كسروی در رشت قرآن و مفاتیح میسوزاندند و جشن قرآن سوزی داشتند، صدرایی (این افسر فداكار اسلام) به میدان آمد و با كمال شجاعت در مقابل آنان ایستاد و آنان را از این كار منصرف و پشیمان ساخت؛ البته مردم هم برای حمایت از او به میدان آمدند و دور او را گرفتند و در آن عرصه پیروز شدند.» (3)
فعالیتهای فرهنگی و دینی
1. خطابه و سخنوری
صدرایی واعظ قطعاً یكی از گویندگان مشهور و بنام زمان خویش به شمار میآمد. او گر چه در رشت سكونت داشت، اما سخنرانیهای وی محدود به آن سامان نبود؛ بلكه در اغلب شهرها و استانهای ایران برای تبلیغ و ارشاد، دعوت به سخنرانی میشد و بدانجا مسافرت مینمود. و نیز سالیان متمادی سخنرانیهای شیرین و مستدل ایشان از طریق رادیوی تهران پخش میشده است كه هم اكنون مجموعه سخنرانیهای ایشان در رادیوی تهران به صورت چندین كتاب بارها چاپ و منتشر شده است. سخنرانیهای ایشان موجب هدایت دهها نفر از افراد مجوسی، ارمنی و بهایی به دین مبین اسلام شده است. حجة الاسلام و المسلمین شیخ محمد ابراهیم رضایی راد از علمای رشت و داماد معظم له در این باره میفرماید:
«سالی مرحوم صدرایی به بابل برای سخنرانی دعوت شدند. در یك سخنرانی دو نفر از افراد بهایی مستبصر شده، به آغوش اسلام باز گشتند. آن گاه همان دو نفر با دعوت از صدرایی در بابل باعث هدایت دهها نفر دیگر نیز گردیدند و این دعوت هر ساله تداوم داشت و این علاوه بر استدلال و منطق، به اخلاص در گفتار نیز نیازمند است كه ایشان داشت. برخی از بهاییها در صدد توطئه و تهدید برآمدند، ولی هیچ گاه عملی نشد.» (4)
2. نشریه طلوع اسلام
یكی از كارهای ارزشمند فرهنگی صدرایی، انتشار هفته نامه و بعدها روزنامه «طلوع اسلام» بود كه با تلاش و همت والای وی در رشت چاپ و منتشر میشد.
مرحوم صدرایی برای اولین بار در سال 1326 شمسی كانون تبلیغات اسلامی را در رشت تأسیس كرد. این كانون توانست موجبات جذب جوانان تحصیل كرده و گرایش آنان را به معارف و مبانی عمیق دینی فراهم سازد. صدرایی اولین هفته نامه خویش را تحت عنوان «پرچم دار» چاپ و منتشر ساخت كه بعد از مدتی لغو امتیاز گردید.
این نشریه، پرچم دار مبارزات و مجاهدات میهنی در خطّه شمال بود.
آن گاه به تأسیس هفته نامه «طلوع اسلام» اقدام نمود كه بر اثر استقبال فرهنگ دوستان تبدیل به روزنامه «طلوع اسلام» گردید. امتیاز این نشریه كه تا سال 1355 شمسی ادامه داشت، به علت چاپ مقالات تند لغو گردید.
مرحوم صدرایی در رساندن این هفته نامه و روزنامه به دست افراد مؤثر از علماء اعلام و گویندگان و خطبای محترم، فرهنگیان و اساتید متعهد و متدین دانشگاه و سایر اقشار مذهبی سعی وافری داشت و در این زمینه تا حدودی موفق بود.
مرحوم صدرایی از جمله گویندگان و نویسندگانی بود كه دیانت را از سیاست تفكیك ناپذیر میدانست و معتقد بود كه روحانی میبایست در سیاست دخالت كند. به همین مناسبت، با رجال سیاسی مملكت، به ویژه با آیة اللّه كاشانی ارتباط مستقیم داشت و شخصاً چندین بار در انتخابات بندر انزلی، لاهیجان و لنگرود نامزد شد كه هر بار با خیانت دستگاه دولت و دربار طاغوت مواجه میشد.
خیانت دولت در آرای مردم
حضرت آیة اللّه امینیان، امام جمعه آستانه اشرفیه و نماینده مقام معظم رهبری در دانشگاههای گیلان میفرماید:
«اینكه صدرایی در میان مردم محبوبیت ویژهای داشت، شكی نیست و مردم علاقه مند بودند كه ایشان به مجلس بروند و لذا وقتی شنیدند كه ایشان خودش را كاندیدای مجلس كرده، همگان خوشحال شدند. ما طلبهها هم برای حمایت از ایشان شروع به فعالیت و تبلیغ كردیم و مردم هم رأی دادند؛ اما موقع نتیجه و شمارش آراء،تمام آراء به نفع كاندیدای دربار بیرون میآمد و اسم آن شخص خوانده میشد؛ در حالی كه مردم اصلاً نه او را میشناختند و نه او را دیده بودند و نه حتی به او رأی داده بودند؛ به عنوان مثال در محله ما، یعنی «فتیده» و «شلمان» و روستاهای اطراف، فقط بیش از دو هزار نفر به او رأی داده بودند، ولی در موقع شمارش آراء در سطح شهرستان لنگرود اعلام كردند كه صدرایی در مجموع چهارصد رأی بیشتر نیاورده است و این نشان دهنده خیانت عوامل دولت در امانت مردم و دزدی آشكار و علنی در صندوقهای انتخاباتی به نفع كاندیدای دربار به شمار میآید. (5) »
ویژگیهای اخلاقی
صدرایی واعظ به اعتقاد دوستان و آشنایانش، مردی كریم، سخی، فروتن، متواضع، میهمان نواز، حلّال مشكلات مردم، دارای اخلاق نیك، حسن رفاقت و معاشرت و در یك كلمه مردم داری به تمام معنا بود.
آقای تاج لنگرودی واعظ از خطبای تهران میفرماید:«مرحوم صدرایی مردی خوش برخورد و نیكو معاشرت و سخی النفس و گشاده رو بودند. او مدتی مستأجر جدم، مرحوم آیة اللّه شیخ محمود تاج الواعظین گیلانی بود. آنچه كه من میتوانم درباره ایشان بگویم اینكه ایشان بسیار میهمان دار و میهمان دوست بودند. روزی نبود كه ایشان در آن روز میهمان نداشته باشند. مرحوم صدرایی در اقصی نقاط ایران و حتی خارج از ایران دوستان فراوانی داشتند. بسیاری از عالمان بزرگ وقتی به گیلان میآمدند، بر صدرایی وارد میشدند. ایشان از این گونه صفات پسندیده كه از صفات عالیه انسانی و اسلامی است، زیاد داشت.» (6)
آقای رضایی راد از وعاظ رشت و داماد مرحوم صدرایی مینویسد:
«مرحوم صدرایی دارای ویژگیهای اخلاقی خاصی بود كه همانند او را كمتر میتوان یافت؛ گره گشایی، خدمت به مردم، جود و سخاوت و بخشندگی و مهمان نوازی ایشان در میان خواص و عوام شهرت داشت. سفرهاش همیشه برای مهمانان عزیز گسترده بود. به مستمندان و ارباب حاجت بی دریغ و بدون چشم داشت كمك میكرد. هیچ محروم و محتاجی را محروم نكرد. در سلام گفتن پیوسته سبقت میگرفت. برای افرادی كه بر او وارد میشدند، تمام قد بلند میشد و تا دم درب بدرقه میكرد. در دین و مذهب سخت پای بند بود. در برابر مخالفان با صراحت و شجاعت از حریم دین دفاع میكرد. با وجودی كه درآمدش از طریق كشاورزی و منبر درخور توجه بوده است، مع الوصف پس از فوت وی در سال 1356 شمسی مبلغ چهارصد هزار تومان مقروض بوده كه توسط فرزندانش پرداخت گردید.» (7)
عطیه سید الشهداء علیه السلام
آقای فلسفی واعظ شهیر ایران ـ قدس سره ـ میگوید: «سالی مرحوم صدرایی واعظ به علّت عارضه قلبی در بیمارستان آبان تهران بستری بود، من به عیادت ایشان رفته، ضمن گفتگو با ایشان پرسیدم: حالتان چطور است؟ او جواب داد: عطیه آقا سید الشهداء ما را اداره میكند. گفتم: ما همه از آقا امام حسین علیه السلام برخورداریم. او در پاسخ گفت: اما ما یك حساب دیگری داریم. كنجكاو شدم و از ایشان خواستم تا این راز را فاش كند. صدرایی گفت: یك قطعه باغ چای دارم كه هدیه سالار شهیدان، حضرت اباعبداللّه است و در دوران كهولت مرا اداره میكند. بنده پرسیدم: از كجا میگویید عطیه سید الشهدا است؟
او خاطر نشان ساخت: این باغ را برای معامله، قولنامه كرده بودم و دو روز پس از آن به دیدن عارف نامدار آیة اللّه شیخ محمد كوهستانی ـ قدس سره ـ (8) (1308 ـ 1392 ق.) رفتم. وقتی كه مرا دید، فرمود: چرا عطیه ملوكانه را میفروشی! عرض كردم: با شاه كاری ندارم. فرمود: منظورم این نیست، آقا سید شهیدان را میگویم. اینها (شاه) این الفاظ را دزدیده اند. یادت هست جوان بودی، رفتی حرم امام حسین علیه السلام بالا سر آقا، سرت رابه شبكه ضریح نزدیك كردی و گفتی: آقا جان، من از تو یك لطفی میخواهم كه دوران پیری و از كار افتادگی سر سفره شما اداره شوم.
این باغ چای اجابت آن دعا است، چرا قصد فروش آن را داشتی؟ من دست آقا را بوسیدم، از پلهها پایین آمدم و سریع به رشت بازگشتم و قولنامه را پاره كردم و تا الان زندگی من از این باغ اداره میشود.» (9)
ارادت ویژه به امامان معصوم
صدرایی ارادت ویژهای نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله داشت. اشعار فراوانی در مدح و مناقب، فضائل و مراثی آن بزرگواران سروده و تحت عنوان « گلزار احمدی» به چاپ رسیده است. وی در مقدمه آن آورده است:
«در سال 1349 شمسی بر اثر تصادف ماشین ضربهای به مركز بیناییم وارد شد كه منجر به كوری چشم گردید. جهت معالجه به بیمارستان آپادانا [رفتم و] تحت عمل جراحی چشم پزشك قرار گرفتم. پس از عمل به منظور استراحت در باغ چایی خود به استراحت پرداخته تا روزی حدود ساعت 2 بعد از ظهر خوابیده [بودم] ، در عالم رؤیا مردی نورانی بر من وارد شد. پس از سلام و جواب فرمودند: شما چرا در حق حضرت امام حسن عسكری علیه السلام جفا میكنید؟ گفتم: من كه شیعه اثنا عشری هستم و نسبت به آن حضرت و فرزند ارجمند و آباء گرامیش ارادت میورزم. فرمودند: منظورم شخص شما نبود، بلكه منظور وعاظ و نویسندگان است كه در میلاد و مناقب آن حضرت كمتر سخن میگویند. آن گاه فرمودند: امروز روز میلاد آن حضرت است. من یك مصرع شعر به شما میآموزم، شما به همین وزن در مدح آن حضرت بسازید. عرض كردم: چشم! این یك مصرع را به بنده تلقین كردند:
«عید میلاد حسن حجت حادی عشر است»
از خواب بیدار شدم، فوراً یادداشت كرده و چون بذل توجهی شده بود، مدیحهای در همان ساعت ساخته، جهت چاپ در روزنامه (طلوع اسلام) فرستادم و در این دیوان از نظر مبارك میگذرد و از همان روز شروع به ساختن اشعار در توحید و مصائب اهل بیت علیهم السلام و نصایح و غزلیات نمودم كه به صورت دیوان درآمده است و این قضیه را فقط به عنوان یادآوری به حضور وعاظ و شعرا و نویسندگان محترم نوشتهام كه متذكر این نكات بشوند.» (10)
اثر فوری توسل
مرحوم صدرایی بعد از تصادف و عمل جراحی و كوری چشمان توسل فراوانی به ساحت امامان علیهم السلام؛ خصوصاً به ساحت قدسی باب الحوائج موسی بن جعفر علیهماالسلام داشت كه در نتیجه بعد از ده روز شفای عاجل را دریافت نمود. مرحوم صدرایی دو حالت كوری چشمان و بینایی را به صورت دو شعر جداگانه و مناجات با خدای متعال سروده كه فقط به چند بیت آن بسنده میشود:
خداوندا دو چشمم كور كردی مرا از رحمت خود دور كردی
چه كردَستم مرا منفور كردی دو چشم باز من بی نور كردی
نكردم من باین چشمان گناهی كه كورم سازی اندازی به چاهی
تمام عمر خود را كردهام صرف بحلّ و فصل كار خلق بی حرف
شب و روزم پی ترویج دین بود همیشه وقف كار مسلمین بود
به ترویج احادیث و روایات به نشر علم و اخلاص و دلالات
هزاران منحرف را توبه دادم درِ ایمان به دلهاشان گشادم
كومونیست و مجوسی و بودائی یهودی و مسیحی و بهائی
بمنطق مستدل حرفه خویش گرفتندی ره اسلام در پیش
مشرف كردم آنانرا به اسلام بكردم آشناشان من به احكام
زبان و خامه در تبلیغ دین بود شعارم دفع شرّ مشركین بود
بُدم من یك سخنگویی ز اسلام حقایق را به عالم كرده افهام
نبود این مزدمای پروردگارم بفضل و لطف تو امیدوارم
تو را با چشم و عقل و هوش و ادراك پذیرفتم به دل ای صانع پاك
ترحم كن به حال خسته من گشا از نو تو چشم بسته من....
شكر گذاری پس از بینایی هر دو چشم
پس از ده روز چشمم باز گشته فرح با قلب من دمساز گشته
بحمداللّه كه كوری رفته یكسر شدم بینا به لطف ذات اكبر
دوباره چشم من گردید بینا به امر حضرت باری تعالی
ز نو بینم جمال خوبرویان چه خوش خوانم درست آیات قرآن
تو صدرایی به پاس این عنایت به شرع و مسلمین بنمای خدمت
خلایق را به خالق رهنما باش توكل بر خدا كن با خدا باش (11)
تألیفات
صدرایی تألیفات فراوانی دارد كه اكثر آنها به چاپ رسیده است:
1. حقایق اسلام؛ 2. معارف اسلام؛ 3. وقایع عاشورا؛ 4. پرتو حق؛ 5. وظایف ایرانیان در انتخابات؛ 6. مقالات صدرایی؛ 7. رساله در رد عقاید كارل ماركس، لنین و ابطال عقیده سخیف مسلك دیالكتیك و ماتریالیسم؛ 8. رساله در رد عقاید دكتر ارانی؛ 9. با من به خوزستان بیایید، جنایت بیگانگان و فقر مادی و معنوی ایرانیان را ببینید. (چاپ نشده) ؛ 10. دیوان گلزار احمدی و....
رحلت
صدرایی پس از عمری تلاش و خدمت به جامعه اسلامی و تبلیغ و ارشاد و هدایت مردم و تألیف كتابها، مقالات و خدمات فراوان دینی، اجتماعی و فرهنگی در سن 67 سالگی به دنبال بیماری طولانی قلبی، در هفتم آذر ماه 1356 شمسی (1396 قمری) دعوت حق را اجابت گفت و پیكر پاكش با تشییع با شكوهی در كنار مرقد پدر بزرگوارش در قبرستان عمومی لنگرود به خاك سپرده شد و مجالس فراوانی در گیلان، تهران، قم، نجف اشرف و... برایش منعقد گردید. (12) «عاش سعیداً و مات حمیداً»
- پاورقــــــــــــــــــــی
1. شرح حال مرحوم صدرایی اشكوری در منابع ذیل آمده است: گنجینه دانشمندان، ج2، ص 380؛ آثار الحجة یا اولین دائرة المعارف حوزه علمیه قم، محمد شریف رازی، ج2، ص154 ـ 158؛ ستارگان حرم، گروهی از نویسندگان فرهنگ كوثر، دفتر 13، ص149؛ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص366؛ سیمای لنگرود، ص182؛ روزنامه دانش (گیلان) ، مهر 59، ش2.
2. متن این اجازات با دستخط آیات عظام نامبرده، در مقدمه «دیوان گلزار احمدی»، مرحوم صدرایی به چاپ رسیده است.
3. دانشوران گیل و دیلم، ص365.
4. مصاحبه نگارنده با حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمد ابراهیم رضایی راد (واعظ گیلانی) مدیر محترم نشریه «هفته نامه نقش قلم». معظم له علاوه بر مصاحبه، دو مقاله مفصل درباره مرحوم آیة اللّه اشكوری و آیة اللّه صدرایی واعظ تقدیم داشته اند كه در این مقاله از آن مقالات نهایت استفاده را نمودم. از معظم له كه متأسفانه كسالت شدیدی دارند، كمال تشكر را دارم و برایشان از خداوند متعال شفای عاجل مسئلت مینمایم.
5. مصاحبه نگارنده با آیة اللّه امینیان عضو خبرگان رهبری و نماینده ولی فقیه در دانشگاههای گیلان.
6. مصاحبه نگارنده با آیة اللّه تاج لنگرودی از خطباء و علماء تهران.
7. مقاله «صدرایی اشكوری»، رضایی راد.
8. گلشن ابرار، ج3، ص 388، تألیف جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم.
9. همان، ص401.
10. مقدمه دیوان گلزار احمدی، ص6.
11. همان، صص 28 ـ 31.
12. شایان ذكر است كه از بیانات فاضل گرامی، فرهنگی پیشكسوت آقای حاج علی عسكر زاده زیازی كه سالها با مرحوم صدرایی حشر و نشر داشته اند، در لا به لای این مقاله استفاده شده است. از ایشان كمال امتنان را دارم.
آیت الله سید محمد کاظم قزوینی خطیب توانا
نَشْو و نَما و تحصیلات
سیدمحمد ابراهیم قزوینی از فروغهای فروزان و مشهور به زهد و پرهیزگاری در شهر مقدس كربلا بود. وی در تاریخ 12 شوال 1348 ه. ق (1307 ه. ش) صاحب فرزندی گردید كه او را محمد كاظم نامید.
سید محمد تنها ده بهار را پشت سر نهاده بود كه در اثر وفات مادرش سوگوار گردید. گویا مواجه گردیدن با سختیها و بلایا میخواست گوهر گرانبهای این نهال نوپا را آشكار نماید و روح وی را از تعلقات دنیوی برهاند.
دو سال بعد، فراق پدر را متحمل گردید و این دو رویداد موقعیت بسیار سختی را برای این نوجوان دوازده ساله پدید آورد. دشواری وقتی رو به تزاید گذاشت كه به دلیل بدهی زیاد پدرش، منزل مسكونی این خانواده به فروش رفت. (1)
سید محمد پس از آنكه كشتی طوفان زده دل را به سوی ساحل شكیبایی و آرامش هدایت كرد و با یاد و نام سالار شهیدان، حضرت امام حسین علیه السلام و خواندن اشعاری در رثای آن وجود بزرگوار چشمه اشك را در كویر غم جاری ساخت، دروس مرحله مقدمات و سطح حوزه را در كربلا نزد اساتید وقت فرا گرفت. در دوره سطح از فروغ اندیشه آیات گرامی و حجج اسلام، سیدمیرزا هادی خراسانی، سیدمحمد حسین قزوینی، شیخ محمد خطیب، شیخ جعفر رشتی، سیدمحمد صالح قزوینی بهره گرفت. و پس از به پایان رسانیدن این دوره، در درس خارج حضرات آیات سیدمیرزا مهدی شیرازی، شیخ یوسف خراسانی و سیدهادی میلانی شركت نمود. (2)
سخنوری ستوده خصال
آیة اللّه سیدمحمد كاظم قزوینی پس از بهره مند شدن از محضر اساتید خویش، در دانش فقه، حدیث، كلام و تفسیر قرآن، خود به كمالات و مهارتهای علمی دست یافت و موفق گردید در حوزه علمیه كربلا تفسیر قرآن و مباحث فقهی را به شاگردان مشتاق بیاموزد. ایشان در خطابه و سخنوری امتیازی ویژه داشت و در این زمینه، ذوق و استعداد خارق العادهای از خود بروز داد. چون در بیانات با جاذبه و پرحلاوتش از صمیم قلب سخن میگفت، بر دلها اثر میگذاشت و نرمی و تحول و تأثر در قلوب مستمعین پدید میآورد؛ روانها و اندیشهها را صفا میداد و شنوندگان را از خواب غفلت بیدار میكرد.
دانش دینی، تسلط به منابع قرآنی، روایی و كلامی، آگاه بودن بر روح تعالیم مذهب، شناخت مقتضیات زمان و اوضاع روزگار و مصالح جوامع اسلامی و چگونگی موضع گیری در مقابل جریانهای موجود، وعظ و خطابهاش را تقویت كرده بود. راستگویی و نیت صادقانه در تبلیغات دینی وی موج میزد. او میكوشید در تشریح مباحث دینی و معرفی سیره اهل بیت علیهم السلام با استمداد از منابع معتبر و مستند به صورتی صحیح و با پرهیز از نقل قول سُست به سخنوری بپردازد و به مواعظ خود غنا بخشد. آراستن سخن به معانی گوناگون و ایجاد هیجان و حالات عاطفی در شنوندگان از هنرهای این خطیب نكته پرداز بود.
در وعظ و ارشاد دینی غالبا بر قرآن، تعالیم رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سیره و سخن اولیا و ائمه هدی علیهم السلام تكیه میكرد و با كمك گرفتن از تاریخ و حوادث گذشته و نتیجه گیری جالب از رخدادها شنوندگان را نسبت به امور جاری آگاه و در خصوص آیندهای كه در پیش دارند و مسئولیت و تكالیفی كه عهده دار شده اند، ارشاد و هدایت مینمود. محبت ائمه علیهم السلام را در دل شیفتگان و كینه دشمنان قرآن و عترت را در قلبها استوار میساخت.
خطاكارانی كه بر اثر بیانات این خطیب خوش خو، راه توبه پیش گرفتند و به سوی خویشتن اصیل خود بازگشتند فراوان بودند. افرادی نیز كه حقوق دیگران را پایمال نموده بودند، بر اثر اندرزهای آموزنده و هشدار دهنده ایشان به ادای حقوق دیگران اهتمام ورزیدند. كم نبودند اشخاصی كه با گوش فرا دادن به سخنان این سید والا گهر نسبت به مبانی تشیع و باورهای شیعیان نظر خود را اصلاح نموده و از بدگمانیها و تهمتهای ناروا دست برداشته، بذر محبت به خاندان رسول اكرم صلی الله علیه و آله را در اعماق وجودشان شكوفا نمودند و فضلایی چون شیخ مرتضی شاهرودی، سیدعبدالحسین قزوینی، شیخ ضیاء زبیدی، شیخ عبدالحمید مهاجر و شیخ محمد مجاهد فن خطابه را نزد آیة اللّه قزوینی آموختند. (3)
مؤسسهای با بركت
آیة اللّه سیدمحمد كاظم قزوینی در راه نشر تعالیم تشیع به سخنرانی و موعظه اكتفا نكرد و به منظور معرفی مذهب تشیع به مردمان سرزمینهای دیگر، مؤسسهای با عنوان «رابطة النشر الاسلامی» به سال 1380 ه. ق در كربلا بنیان نهاد. تأسیس چنین مركزی در آن شرائط و اختناق رژیم بعثی عراق، حركتی كم نظیر و تلاش نادری بود. برنامه این نهاد نوپا، ارتباط با كشورهای اسلامی، مكاتبه با شخصیتهای سیاسی ـ مذهبی دنیای اسلام و ارسال كتب و نشریات شیعی به صورت رایگان برای افراد و مراكز فرهنگی و تبلیغی بود.
محور اصلی این كوشش، فرستادن كتاب برای برخی كشورهای شمال آفریقا، چون: الجزایر، مراكش و تونس بود؛ زیرا بر اثر بررسیهای علامه قزوینی هزاران سیدعلوی در این نواحی زندگی میكردند كه در اثر تبلیغات مسموم در ادوار تاریخی و سمپاشی دشمنان شیعه و دوری از مراكز تبلیغی شیعیان، ناآگاهانه در خصوص ائمه هدی علیهم السلام اعتقادات سستی داشتند. (4)
در آغاز، محدوده فعالیت این مؤسسه تبلیغی منحصر به چند كشور عربی و آفریقایی بود، ولی از آن پس، برنامه هایش گسترش یافت و دیگر كشورهای آفریقایی، اروپای غربی و اقیانوسیه (استرالیا و زلاندنو) را زیر پوشش برنامههای فرهنگی ـ ارشادی خود قرار داد. ارسال كتابهای مناسب به نقاط مزبور، تأثیر ژرفی بر تفكرات مردمان این نواحی بر جای نهاد و نگرش آنان را در خصوص تشیع، و خاندان عصمت و طهارت اصلاح نمود و صدها نفر را به اصول تشیع معتقد ساخت.
«مؤسسة رابطة النشر الاسلامی» بعدها دو شعبه در بیروت و كویت افتتاح نمود. با به قدرت رسیدن حزب بعث در عراق، این تشكیلات تحت فشار شدید سیاسی قرار گرفت و مقامات اطلاعاتی حكومت وقت دستور دادند مكان مزبور تخلیه گردد. سرانجام چند سال بعد ساختمان جدید و تمامی تجهیزات و امكانات فرهنگی و تبلیغی و كتابهایش از سوی رژیم بعثی مصادره شد و برای گردانندگان آن تنگناهایی نگران كننده به وجود آوردند.
پس از هجرت آیة اللّه قزوینی به كویت، فعالیتهای شعبه مستقر در این ناحیه گسترش فزایندهای یافت و تا چند سالی پس از اقامت ایشان در ایران، برنامههای آن مؤسسه با تحرك شایان توجهی استمرار داشت. طی این مدت حدود یك میلیون جلد كتاب با موضوعات اسلامی و نگرشهای شیعی و مبتنی بر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام برای علاقه مندان و برخی مشاهیر و دانشوران در حدود سی كشور ارسال گردید.
شمار قابل توجهی از اهالی ساكن در برخی كشورهای عربی، شمال آفریقا و حتی اروپا با مطالعه این كتابها در خصوص اهل بیت علیهم السلام علاقه مند گردیدند و دلها از كینههایی كه دشمنان در قلوب آنان كاشته بودند، خالی شد. امواج تشیع گرایی كه هم اكنون كشورهای شمال آفریقا را در برگرفته، بی تأثیر از حركتهای فرهنگی ـ تبلیغی آیة اللّه قزوینی نمیباشد. (5)
دانشنامه جعفری
در حدود سال 1409 ه. ق ایشان تصمیم گرفت مركزی به منظور پژوهشهای گسترده و عمیق پیرامون تاریخ زندگی اهل بیت علیهم السلام بنیان نهد. سرانجام در ربیع الثانی 1410 ه. ق این مركز با عنوان مؤسسه نشر علوم امام صادق علیه السلام در قم تأسیس گردید و خود با همكاری گروهی از اهل فضل به تألیف كتابی در مورد امام صادق علیه السلام روی آورد كه حاصل این تلاش تدوین «موسوعة الامام الصادق» است. ایشان تا واپسین لحظات حیات دنیوی و حتی با وجود كسالت، با حضور در این مؤسسه فعالیتهای تحقیقاتی مربوط به دانشنامه جعفری را پیگیر بود. این اثر به سی جلد بالغ میگردد كه سیره و سخن امام صادق علیه السلام را در جنبههای گوناگون مورد بررسی و ارزیابی تحلیلی قرار داده و مجلداتی از آن به زیور طبع آراست ه شده است. (6)
تلاشهای تبلیغی در مراكش
احساس مسئولیت به همراه بصیرت و آگاهی، آیة اللّه قزوینی را بر آن داشت تا برای رسانیدن پیام پربار و رهایی بخش تشیع به گوش علاقه مندان، بار سفر بربندد و در سرزمین دور دست پایگاهی برای مبارزات اعتقادی تشكیل دهد و كینههای كهنه و غیظهای غلیظ را از دلها نسبت به خاندان پیامبر كاسته، بذرهای عطوفت را در دلها بكارد. در كشور مراكش اگرچه اكثریتی سُنّی مذهب زندگی میكنند، اما گروهی سادات علوی تحت تأثیر تبلیغات منفی به دیده نفرت به مبانی و اصول تشیع نگاه میكردند و به استناد خبری جعلی مبنی بر اینكه كشتی حضرت نوح علیه السلام در روز عاشورا بر ساحل نشست و توبه حضرت آدم علیه السلام در چنین روزی پذیرفته شد، به جای مراسم سوگواری برای حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام در ایام محرم، مجالس جشن و سرور بر پا میكردند و بین حاضران شیرینی توزیع مینمودند و در چنین روز غمباری، شادی را به اوج میرسانیدند!
آیة اللّه قزوینی وقتی از برپایی چنین مراسمی آگاه گردید، به منظور ریشه یابی مسئله و چاره جویی برای آن، راهی مراكش گردید و ضمن دیدار با دانشمندان علوم دینی، سردبیران و صاحبان امتیاز نشریات، متفكران و اهالی شهرهای گوناگون، با مطرح نمودن این ضایعه خواستار ریشه كنی چنین رسوم مذمومی شد و سرانجام پس از چهار ماه تلاشهای علمی، تبلیغات اصولی و تألیف و انتشار كتابی درباره عاشورا، به همت ایشان مجالس جشن و پایكوبی در ایام عاشورا، در مراكش تبدیل به مجلس سوگواری و ماتم سرایی برای به خون خفتگان دشت كربلا گردید و سنت پوسیدهای كه امویان مؤسس آن بودند، به طور كلی در مراكش ریشه كن گردید. (7)
به علاوه چندین كتابخانه با كتابهای شیعی در مراكش تأسیس نمود تا اهالی آن سامان به این منابع دست رسی داشته باشند و خود از لابه لای كتب حقایق را دریابند. همچنین در این سفر بابركت، گروهی به مذهب تشیع روی آوردند. تمامی این فعالیتها با امكانات شخصی آیة اللّه قزوینی صورت گرفت و ایشان اظهار میداشت: اگر بودجه كافی و تجهیزات لازم در اختیارم بود، چنان در مراكش به فعالیت تبلیغی و فرهنگی ادامه میدادم تا فریاد فرحزا و ملكوتی اشهد انّ علیا ولی اللّه در اذان از رادیوی مراكش پخش گردد. (8)
این سفر به قدری مردمان این سرزمین را شیفته بیانات شیوا، اخلاق، فروتنی و اخلاص آیة اللّه قزوینی نمود كه با وجود اكثریت سُنّی، حاضر نمیشدند وی به وطن باز گردد و اصرار داشتند برای همیشه در آنجا اقامت اختیار كند. (9)
به سوی استرالیا
در سال 1396 ه. ق گروهی از شیعیان استرالیا نامه مفصلی خطاب به آیة اللّه قزوینی نوشتند كه در آن آمده بود: وضع شیعه در این سرزمین اسفناك است و تشكیلاتی جز دو انجمن ضعیف در اینجا وجود ندارد. از مسجد و حسینیه خبری نمیباشد. در گذشتگان شیعه یا سوزانیده میشوند (طبق رسم هندیها) و یا بر اساس آداب مسیحیان در گورستان آنان دفن میگردند و اصولا این اقلیت مظلوم در برابر طوفان كفر و الحاد و امواج انحرافی قدرت دفاعی اندكی دارند.
آیة اللّه قزوینی وقتی از این وضع مطلع گردید، متأسف گشت و به سال 1398 ه. ق شخصا به استرالیا رفت و در شهر سیدنی كه مركز استقرار شیعیان بود، مسجد، مدرسه و غسالخانه تأسیس نمود. در این مدرسه، علوم اسلامی بر طبق مبانی تشیع به علاقه مندان آموزش داده میشد.
همچنین وی در شهر كانبرا ـ مركز حكومت استرالیا ـ تشكیلاتی تحت عنوان «الجمعیة الاسلامیة الجعفریة» برای تشكل و انسجام و تقویت هویت شیعیان و تحرك بخشیدن به تلاشهای تبلیغی آنان بنیان نهاد.
آیة اللّه قزوینی برای پیگیری فعالیتهای ارشادی و فرهنگی شیعیان استرالیا و نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام در بین آنان، چهار مرتبه به این كشور مسافرت نمود. (10)
همچنین ایشان از كشورهای مصر، اندونزی، تایلند، ژاپن، پاكستان و هند دیدارهایی به عمل آورد كه هر كدام از این سفرها بركات و آثار مفیدی به دنبال داشته است. (11)
تبلیغ از راه تحقیق
همان گونه كه آیة الله قزوینی از طریق بیان به ایفای مسئولیت ارشادی خویش اهتمام وافری داشت، برای پاسداری از فرهنگ تشیع و مقابله با اندیشههای مسموم و التقاطی، قلم به دست گرفت و با این اسلحه كوشید تهاجم فرهنگی و یورش مخرب اندیشههای آلوده را بی اثر سازد. او در این نوشتهها با پژوهشهای پرمایه، درج نكات علمی و مضامین برهانی و برخاسته از قرآن و عترت متناسب با مقتضیات عصر و زمان شناسی فرهنگی، مطالبی در مباحث گوناگون اسلامی به رشته تحریر در آورد.
او به این اعتقاد بود كه قوانین و احكام اسلام به عبادات منحصر نمیگردد. تعلیمات قرآنی، سیره رسول اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام تمام جوانب زندگی فردی واجتماعی را در برمی گیرد. وی علاوه بر نگارش كتابی در خصوص زندگانی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، شرح حال امامان علیهم السلام، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام، و زینب كبری علیهاالسلام را از ولادت تا رحلت و شهادت تدوین نمود. كتابی در شرح نهج البلاغه، اثری در مورد شرح استدلالی بر شرایع الاسلام، نوشتهای درباره اسلام و تعلیمات تربیتی و وجیزهای در اثبات خلافت حضرت علی علیه السلام تحریر نمود. مفصلترین آثارش موسوعه امام صادق علیه السلام است كه به آن اشاره كردیم.
در عرصه سیاست
آیة اللّه قزوینی اعتقاد داشت رژیم حاكم بر عراق از دیرباز سعی در محو هویت مذهبی شهرهای مقدس عراق داشته و برای رسیدن به این مقصد شوم از نقشههای گوناگونی استفاده كرده است. به همین دلیل، به موازات پژوهشهای كلامی و آگاه ساختن مسلمانان برخی كشورهای جهان، برای ستیز با استبداد و اختناق شدید رژیم ستم شاهی به مبارزات گستردهای دست زد و از طریق سخنرانیهای افشاگرانه این نظام منفور را مورد تهاجم جدی قرار داد. نظر به تأثیر عمیق سخنان وی در اذهان مردم، دستگاه حكومتی عكس العملهای خشنی از خود بروز میداد و یك بار وی را در حال ایراد خطابه، بر فراز منبر دستگیر نمود.
از شعبان سال 1391 ه. ق كه رهبری مذهبی شهر مقدس كربلا به ایشان رسید، رژیم بعثی آن را ناخوشایند تلقی میكرد؛ زیرا از سابقه مبارزاتی آیة اللّه قزوینی اطلاع داشت. مدتی بعد نیروهای امنیتی وی را دستگیر نموده و به زندان الشعبة الخامسه واقع در بغداد منتقل كردند و ایشان را به مدت 114 روز تحت شكنجههای سخت و وحشیانه قرار دادند.
از آنجا كه فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی آن خطیب دانشور و دیگر مشاهیر كربلا مانع بسیار بزرگی بر سر راه نقشههای پلید رژیم بعثی بود، در سال 1393 ه. ق تنی چند از شخصیتهای مذهبی كربلا را دستگیر نمودند، اما آیة اللّه قزوینی خود را از دست رس آن دژخیمان دور ساخت. مدت هیجده ماه مأموران در تلاش بودند تا ایشان را دستگیر نمایند و برای مدت طولانی منزل ایشان در محاصره شدید بود و تمامی رفت و آمدها كاملا كنترل میگردید. به دلیل شرایط سخت و محدودیتهایی كه برای آن عالم وارسته و خانوادهاش ایجاد كرده بودند، در شعبان سال 1394 ه. ق به همراه اهل خانه با توسل به حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به طور شگفت انگیزی عراق را ترك نمود و وارد كویت گردید؛ بدون اینكه مأموران رژیم بعثی بتوانند كوچكترین آسیبی به ایشان و اهل خانهاش وارد سازند. چند سال پس از آن، كارگزاران دستگاه حاكم بر عراق اموال آن سخنور بزرگ را مصادره نمودند و ضمن تصاحب منزل مسكونی و كلیه لوازم آن، تمامی كتب چاپی و نسخههای نفیس خطی كه در كتابخانه آیة اللّه قزوینی نگهداری میشد، را نابود ساختند.
آری، آن عالم زاهد به موجب حق گویی و ایستادگی در برابر خودكامگیها، بارها طعم تلخ زندان، تبعید و شكنجه را كشید و تا مرز شهادت پیش رفت و آخرین بار از سوی رژیم عراق به اعدام محكوم شد و پس از ماهها زندگی مخفیانه، به لطف خداوند از عراق خارج گردید و از آنجا به كویت و سپس به لبنان و ایران آمد و از سال 1394 ه. ق به مدت هفت سال به خدمات تبلیغی خود از راه بیان و بنان ادامه داد. (12)
رحلت
آیة اللّه قزوینی بر اثر شكنجههای شدیدی كه در زندانهای رژیم بعثی متحمل گردید، سلامتی خود را از دست داد و در اواخر سال 1412 ه. ق بیماری ناشناختهای اعضا و جوارحش را تحت فشار قرار داد كه پزشكان ایرانی و اطبای استرالیایی و آلمانی از درمان آن عاجز گردیدند. به رغم تلاش پزشكان و مصرف داروهایی كه برای ایشان در نظر گرفته شده بود، در نهم جمادی الثانی 1415 ه. ق حال آن واعظ وارسته رو به وخامت رفت و در بیمارستان آیة اللّه گلپایگانی قم تحت مراقبتهای ویژه قرار گرفت.
سرانجام پس از 90 ساعت بی هوشی، بعد از ظهر پنج شنبه 13 جمادی الثانی 1415 ه. ق مطابق با 1373 ه. ش این عالم شیفته اهل بیت به سرای باقی شتافت و زندگی برزخی خویش را آغاز نمود. پیكر پاكش پس از مراسم تغسیل، تكفین و تشییعی باشكوه و عبور دادن از صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام و اقامه نماز میت توسط حجة الاسلام والمسلمین حاج سید محمد ابراهیم قزوینی در مقبرهای داخل حسینیه كربلاییها در قم به خاك سپرده شد.
آیة اللّه قزوینی با دختر استاد خویش آیة اللّه میرزا مهدی شیرازی ازدواج كرده بود كه ثمره این پیوند مبارك پنج فرزند فاضل و برومند است كه همگی در حوزه علمیه و مراكز علوم اسلامی و تبلیغی اشتغال داشته و مشغول فیض رسانی به جامعه اسلامی هستند. (13)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج9، ص276؛ تراث كربلا، سلمان هادی الطعمة، ص150.
2. جزوه صفحاتی از زندگی آیة اللّه قزوینی، ص8.
3. همان، ص10 و نیز ر. ك: فاطمه زهرا علیهاالسلام از ولادت تا شهادت، آیة اللّه قزوینی، مقدمه مترجم، (علی كرمی) .
4. اسلام و تعلیمات تربیتی، سیدمحمد كاظم قزوینی، ترجمه ذكراللّه احمد، مقدمه مترجم، ص12.
5. صفحاتی از زندگی آیة اللّه قزوینی، ص13.
6. مقدمه كتاب فاطمه زهرا علیهاالسلام از ولادت تا شهادت، ص26.
7. مقدمه دكتر حسین فریدونی بر كتاب فاطمه زهرا علیهاالسلام از ولادت تا شهادت، ص15.
8. اسلام و تعلیمات تربیتی، مقدمه مترجم، ص11 ـ 10.
9. ستارگان حرم، گروهی از نویسندگان، ج2، ص182.
10. صفحاتی از.... ، ص16 ـ 15؛ گنجینه دانشمندان، همان.
11. ستارگان حرم، همان، ص184.
12. اسلام و تعلیمات تربیتی، ص34؛ مقدمه كتاب عاشورا غمبارترین روز تاریخ.
13. اطلاعیههای بازماندگان آن فقید سعید و نیز گنجینه دانشمندان، ج9، ص277.
سیره علمی و عملی حضرت آیت الله مرعشی نجفی (ره)
دوران تحصیلات
آیة اللّه مرعشی در بیست صفر 1315 ه. ق در شهر نجف اشرف در بیت تقوا و معرفت چشم به جهان گشود و در مهدِ پدری فاضل و فرزانه و نیز دایی خویش، علامه حاج سید حسین خویی، دوران كودكی را سپری نمود. در آغاز به تحصیل علوم جدید و بخشی از طب سنتی روی آورد و سپس به تحصیل علوم متداول حوزوی پرداخت. مقدمات ادبیات عرب را از محضر والد مكرّمش سید شمس الدین محمود مرعشی و عارف معروف شیخ مرتضی طالقانی آموخت. تجوید را از شیخ نورالدین شافعی بكتاشی، علم انساب را از مرحوم پدر و سید محمدرضا صائغ بحرانی و دیگران یاد گرفت. در علم تفسیر شاگرد شیخ محمد حسین شیرازی بود و فقه و اصول را نیز از وی و میرزا محمدعلی مدرسی چهاردهی رشتی، صاحب كتاب شرح القبله، آقا میرزا محمود شیرازی، آقا شیخ محمدحسین تهرانی و نیز مسائل استدلالی این دو رشته از دانش حوزه را از محضر آقا ضیاء الدین عراقی و آیة اللّه شیخ مهدی مازندرانی فرا گرفت و از دروس آیة اللّه سید حسن صدر در فقه، حدیث، رجال و درایه و از حوزه پرفیض شیخ مهدی خالصی در اصول فقه استفاده شایان توجهی نمود و بدین گونه، زیر بنای دانستههای خویش را استوار ساخت. او در علم كلام محضر محمد جواد بلاغی صاحب تفسیر «آلاء الرحمن» و شیخ محمد اسماعیل محلاتی را مغتنم شمرد و ریاضیات را از شیخ یاسین علیشاه هندی و میرزا محمود اهری آموخت. (1)
آیة اللّه مرعشی در حالی كه 27 بهار را پشت سر مینهاد به دلیل استعداد فوق العاده، حافظه كم نظیر، اشتیاق به دانش اندوزی و همت عالی و استفاده از محضر استادانی كه بدان اشاره كردیم به درجه اجتهاد نائل آمد و در زمره عالمان و فقیهان معروف عصر خویش قرار گرفت. (2)
مهاجرت به ایران و اقامت در قم
آیة اللّه مرعشی با كوله باری از دانش و اندیشه و خبرگی در غالب علوم و فنون رایج و دریافت اجازه از مشاهیر شیوخ خویش در 21 محرم الحرام سال 1342 ه. ق از عراق به ایران مهاجرت نمود و پس از دیدار با خویشاوندان و ملاقات با علمای اعلام و فقهای این سرزمین به آستان قدس رضوی عزیمت نمود و ضریح هشتمین فروغ امامت را در آغوش گرفت و پس از زیارت بارگاه آن فروغ ولایت از كتابخانههای مشهد مقدس بازدید نمود. در این فرصت كوتاه نیز بحثهایی با علمای این خطه داشت. سپس راهی تهران گردید و طی مدت چند ماه از محضر فرزانگان و بزرگان علم و فقه در این دیار استفاده نمود و پس از زیارت مرقد منوّر حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری، در دوازدهم شعبان سال 1343 ه. ق به شهر قم هجرت نمود و بنا به تقاضای مؤكّد مؤسس حوزه علمیه قم، حضرت آیة اللّه شیخ عبدالكریم حائری، در آن آشیانه اهل بیت علیهم السلام و شهر عالم پرور اقامت نمود و مدتی در جلسات درس ایشان و دروس حاج شیخ مهدی قمی، میر سید علی یثربی و حاج میرزا علی اكبر حكمی یزدی و دیگران شركت نمود. (3)
دفاع از ارزشها در كسوت مرجعیت
چنان كه ملاحظه گردید سنین جوانی و بهترین ایام زندگی آیة اللّه مرعشی در راه تحصیل علم و تزكیه درون مصرف شده است؛ امّا آن بزرگ مرد اجتهاد و تقوا وقتی به قم آمد، با نهایت فروتنی و پارسایی و با كوششی وصف ناپذیر تمامی این تواناییها را برای صیانت از دیانت و رونق بخشیدن به مراكز دینی به كار گرفت.
ایشان در زمره افرادی بود كه آیة اللّه بروجردی را برای زعامت حوزه، به قم دعوت كرد و در دوران پرتو افشانی آن فقیه بلند مرتبه، همكاری نزدیكی با ایشان داشت و در ضمن به تدریس خارج فقه و اصول و برخی علوم دیگر مبادرت نمود و نخستین رساله عملیه خویش را به طبع سپرد. پس از رحلت آیة اللّه بروجردی در سال 1380 ه. ق، آیة اللّه مرعشی در زمره معدود مجتهدانی بود كه به عنوان مرجع شیعیان برگزیده شد و از آن پس به عنوان یكی از اركان اصلی حوزه و جهان تشیع در آمد و به سهم خویش در اداره حوزه علمیه قم مشاركت نمود.
حوزه درس خارج آن نامدار عرصه فقاهت، از نادر حلقههای درسی بود كه جمع بسیاری از علما، فضلا و طلاب در آن حضور مییافتند. بیان گرم، سخنان نافذ، گفتاری فصیح و ملیح و اجتناب از طرح زوائد و اُمور خسته كننده، درس ایشان را پرجاذبه ساخت. وی در این جلسات صرفا به بیان مطالب علمی و فقهی نپرداخت و در پی آن بود تا با مطرح نمودن مباحث اخلاقی، تربیتی و ادبی، شاگردانش به پرورشهای دینی آراسته شوند و با این دو بال علم و تقوا به پرتوافشانی در جامعه بپردازند و از باورهای دینی حمایت كنند.
وسعت نظر آیة اللّه مرعشی به اندازهای بود كه بسیاری از افراد حوزوی و دانشگاهی از جمله مشاهیری چون آیات گرامی شهید مصطفی خمینی، شهید مطهری، شهید صدوقی، شهید قاضی طباطبایی، سید محمود طالقانی، شهاب الدین اشراقی، مرتضی حائری، دكتر عباس زریاب خویی، دكتر محمد تقی دانش پژوه، دكتر علیرضا فیض، دكتر حسین كریمیان و... در درس ایشان حضور مییافتند. (4)
آیة اللّه مرعشی در كنار امر تدریس، زعامت حوزه و مرجعیت، كارنامه علمی درخشانی از خود به یادگار نهاد. ایشان در طول زندگی با بركت خود موفق گردید بیش از یكصد و پنجاه جلد كتاب و رساله تألیف كند كه برخی از آنها به زیور طبع آراسته گردیده و غالب آنها به صورت مخطوط در كتابخانه ارزشمندشان نگاهداری میشود. این آثار در موضوعاتی چون اصول فقه، فقه، تفسیر و علوم قرآنی، انساب، رجال، تراجم، ادعیه، زیارات،تاریخ، جغرافیا، كلام، منطق و مسائل متفرقه دیگر میباشد. (5)
در عرصههای سیاسی ـ اجتماعی
آیة اللّه مرعشی در بحبوحه حوادث سیاسی جهان اسلام و اندكی پس از مبارزات ضد استعماری آیة اللّه مجدّد میرزای شیرازی (متوفی در سال 1312 ه. ق) و قیام وی علیه استبداد ناصری و نهضت بیدارگرانه سید جمال الدین اسدآبادی (متوفی در سال 1314 ه. ق) در دنیای اسلام دیده به جهان گشود. نُه ساله بود كه نهضت مشروطه خواهی در ایران ـ در سال 1324 ه. ق ـ به پیروزی رسید. در یازده سالگی شاهد به توپ بستن مجلس شورای ملی ایران توسط محمدعلی شاه قاجار بود. او از نزدیك با محافل علمی و فرهنگی نجف مرتبط بود و از تلاشهای سیاسی آخوند خراسانی احساس مباهات مینمود. هیجده سالش بود كه جنگ جهانی اول (در سال 1333 ه. ق ـ 1914 م) آغاز شد و بسیاری از كشورهای اسلامی از جمله عراق و زادگاهش ـ نجف اشرف ـ میدان تاخت و تاز استعمار انگلیس و دیگر دول استكباری قرار گرفت.
او در مجلس درس كسانی چون آیة اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ الشریعه اصفهانی و آیة اللّه خالصی زانو بر زمین سایید كه از پیشتازان مبارزات ضد استعماری بودند و در سنین نوجوانی و جوانی همراه پدر بزرگوار و دیگر استادانش در جهاد علما و ملت عراق علیه متجاوزان در نجف اشرف حضور یافت. وی سه سال بعد از كودتای رضاخان و دو سال بعد از شهادت میرزا كوچك خان جنگلی وارد ایران شد و ورود ایشان به این سرزمین مصادف با كشمكشهای شدید روس و انگلیس در ایران بود و از نزدیك در جریان مبارزات شهید آیة اللّه مدرّس قرار گرفت و با آن فقیه وارسته مأنوس گردید و از ایشان تجارب فراوانی كسب كرد.
در یادداشتهایی كه از آیة اللّه مرعشی باقی مانده است، مشارالیه بارها رضاخان را عامل استعمار، دست نشانده بیگانگان و فردی فاسد كه علیه روحانیت و اسلام كمر بسته است، یاد نموده و در مقابل نقشههای شوم و توطئههای وی به شدت مقاومت كرده است. (6)
آیة اللّه مرعشی طی سخنانی خاطر نشان ساخت: «... [ان شاءاللّه] به بركت مرقد منور این بی بی (حضرت فاطمه معصومه) فرجی عنایت بفرماید، اسلام و قرآن و حامیان آن را تقویت [كند] ... خدایا خودت میدانی كه ما علاقه مند به دیانت و حفظ مملكت هستیم... .» (7)
آیة اللّه مرعشی مدام در جلسات درس و سخنرانیها و بیانات خویش این پیام را به استماع حاضران میرسانید كه رژیم رضاخان میخواهد ریشه مذهب را در ایران بركند. به همین جهت، مهمترین پایگاه و سنگر آن، یعنی حوزه علمیه را زیر شدیدترین فشارها و ضربات قرار داده تا این تشكیلات را از درون تهی سازد. به دلیل همین تنگناها و اختناق شدید، آیة اللّه مرعشی نگران از بین رفتن حوزه نوپای قم گردید و این روند موجب شد حتی شبها لحظهای استراحت نكند و همواره طلاب را تشویق و ترغیب به ادامه تحصیل و پرحرارت نمودن حوزه نماید. ایشان بر این باور بود كه اگر حوزه حفظ گردد و بحثهای علمی و معرفتی آن تداوم یابد، چون سیلی خروشان طومار استبداد و استكبار را در هم میپیچد. از آن سوی، مبارزات خود را هر روز گسترش میداد؛ به نحوی كه با شهید سید مجتبی نواب صفوی و شهید سید عبدالحسین واحدی ارتباط برقرار كرد.
ایشان كه دخالت در سیاست را وظیفه شرعی و تكلیف دینی خود تلقّی میكرد، در غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی از هنگامی كه رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی رحمه الله، پرچم مبارزه را برافراشت، از آن روح قدسی حمایت نمود و در موارد مقتضی با صدور اعلامیههای مشترك یا احیانا مستقل نظر خویش را درباره مسائل كشور بیان كرد و موضع مناسبی اتخاذ نمود.
همراه با اوج گیری نهضت امام خمینی در 15 خرداد 1342 ش، ایشان نقش مؤثری ایفا نمود و چون سفاكان رژیم پهلوی رهبر قیام را دستگیر نمودند، به دفاع از امام پرداخت و با صدور اعلامیههای شدیداللحنی آزادی بی قید و شرط ایشان و سایر محبوسین را خواستار گردید. آن گاه كه امام به تركیه تبعید گردید از راههای گوناگون با مراجع نجف ارتباط برقرار كرد و از آنان خواست در این مورد اقدامی بنمایند و نفرت خویش را از این تصمیم طاغوت ابراز دارند.
در سال 1356 ش كه عوامل دست نشانده دستگاه ستم در روزنامه اطلاعات مقالهای توهین آمیز علیه امام خمینی رحمه الله انتشار دادند، آیة اللّه مرعشی همگام با سایر بزرگان در این باره موضع گیری سختی نمود. با بازگشت امام از پاریس، ایشان همگام با بنیان گذار نظام اسلامی ایران از هیچ گونه تلاشی دریغ نكرد.
فرازهایی از بیانات ایشان كه در رجب سال 1384 ه. ق ایراد گردیده، مؤید این موضع گیریها میباشد:
«در این حوادث علمای اعلام، خطبای عظام و تمام دانشمندان... و اصناف چه رنجها دیدند و چه محنتها كشیدند و چه هتاكیها شنیدند. آنچه در وسعشان بود... در حمایت از قرآن و اسلام [انجام دادند] ... روحانیت اهداف مقدسی دارد كه از جمله آن دو چیز است: حمایت از احكام الهی و حفظ نوامیس اسلامی، و حفظ استقلال و تمامیت این مملكت مد نظرشان بوده است و در این راه چه جانفشانی كرده اند، سینهها را سپر نموده اند. همه علما با این هدف شریك اند.»
سپس خطاب به كارگزاران نظام طاغوتی میگوید: «مبارزه ما با این كانونهای فساد، تبلیغات سوء و مصوّبات نارواست. همین دیروز كسی، مُبلّغی (نشریاتی) از تبلیغات مسیحی را كه در میان جوانهای تهران نشر شده آورده بود. آخر اگر مذهب جعفری رسمیت دارد، پس این تبلیغات سوء برای چیست! فِرَق ضاله از یك طرف، مسیحیها از سوی دیگر، پس روحانی هیچ نگوید و همین طور بنشیند. چقدر انسان صبر كند. تا حرف میزنی مجرمی. اندازه دارد بی انصافی.» (8)
امر به معروف و نهی از منكر
تبلیغ و ارشاد و اصلاح جامعه از وظائف مسلّم علما و فقهای جهان اسلام بوده و میباشد. حضرت آیة اللّه مرعشی نیز در این راستا همیشه پیشتاز بود و رسالت خویش را در این عرصه به درستی و شایستگی انجام داد. وی آنچه را در روایات و احادیث میخواند و در بیانات و مباحث خویش مطرح مینمود، به عرصه عمل درآورد و كوشید با اخلاق عملی به اصلاح جامعه بپردازد و در حد توان مردم را از ورطههای هلاك كننده و باتلاقهای ضلالت برهاند.
یك روز جلو آب انبار سید عرب كه هنوز هم هست یك افسر شهربانی (از عوامل رضاخان) آمده بود تا چادر زنی را از سرش باز كند، آن بانو هم از ترس متواری شد و روی پلههای آب انبار افتاد و نزدیك بود تا انتها سقوط كند، امّا نجات یافت. آیة اللّه مرعشی وقتی این وضع اسفبار را مشاهده نمود، به شدت متغیر گردید و رگ غیرتش به جوش آمد. همان جا نام مبارك امام زمان علیه السلام را بر زبان آورد و از ساحت آن فروغ امامت استمداد طلبید و سیلی محكمی به گوش آن افسر نواخت و فرار كرد. چون به مدرسه آمد و برای دوستانش ماجرا را باز گفت، آنها هشدار دادند كه به زودی از سوی مأموران رضاخان به شدت مجازات میشوی، امّا ایشان باتوكّل به خداوند نگرانی به خویش راه نداد و خاطر نشان ساخت كار شخصی نبود كه بترسم، میخواستم نهی از منكر كنم و از دین و حرمت بانوان دفاع كنم. آن افسر شب بعد، موقع نظارت بر بازار از سوراخ سقف بازار قم سقوط نمود و به هلاكت رسید. (9)
یك بار آیة اللّه مرعشی به محله جوی شور كه آن زمان بیرون شهر بود، رفت تا خطبه عقدی را بخواند. در آن ایام از تاكسی خبری نبود و چون هوا به شدت سرد بود و به دلیل بارش برف درشكه هم نمیتوانست حركت كند، از این جهت، ایشان پیاده رفتند و چون تا پاسی از شب طول كشید، به تنهایی از همان كوچههای باریك به خانه برگشتند. خودشان برای فرزند ارشدشان، دكتر مرعشی نقل نموده اند: ناگهان از دور صدای عربده مستی را شنیدم. او جلو آمد و راه را بر من بست و گفت: سید كجا میروی؟ گفتم: منزل، گفت: كجا بودی؟ گفتم: برای كار خیر رفته بودم. پرسید: چه كاره ای؟ گفتم: آخوندم و روضه میخوانم. گفت: باید برای من روضه بخوانی! در جوابش گفتم: آخر روضه منبر میخواهد، جایی لازم دارد. در این سرما و برف نمیشود. گفت: من دولا میشوم، شما روی پشت من بنشین و روضه بخوان. من هم نشستم و در چند دقیقه روضه كوتاهی از مصائب امام حسین علیه السلام خواندم! در حین خواندن مشاهده نمودم او متأثر شده و گریه میكند و حتی از شدت ناراحتی شانه هایش میلرزد، بعد گفتم: باید بروم، گفت: نه نمیشود، صبر كن من میآیم و تا درب منزل همراهتان هستم كه مبادا آدمی چون من، مزاحم شما شود و بعد آقا را تا رسیدن به منزل همراهی نمود.
دو سه هفته بعد آیة اللّه مرعشی در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام نشسته بود و قبل از نماز داشت دعا میخواند كه كسی آمد و شروع كرد به گریستن و بوسیدن ایشان و افزود: امروز آمدهام شما را به جدّتان قسم بدهم كه از حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام بخواهی خداوند گناهان مرا بیامرزد، من واقعا توبه كردهام، شما هم مرا حلال كنید. آیة اللّه مرعشی میپرسد: شما چه كسی هستید؟ او پاسخ میدهد: من همان فردی هستم كه آن شب شما را اذیت كردم. برخورد شما در آن شب همچون سیره جدت امیرمؤمنان علیه السلام بود و مرا واقعا از خواب غفلت بیدار كرد. چند مدّتی از واقعه مزبور گذشت تا آنكه مشاهده گردید آن مرد در هر سه نوبت صبح و ظهر و شب در نماز جماعت حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام شركت مینمود، روزی هم كه فوت كرد تشییع جنازه باشكوهی از وی به عمل آمد و آیة اللّه مرعشی هم در این مراسم حضور داشت. (10)
جلوههای ارادت به خاندان طهارت
1. آیة اللّه مرعشی از بزرگ فقیهانی است كه خود را در اسلام ذوب نمود و از حریم تشیع و اهداف مقدس ائمه هدی علیهم السلام دفاع نمود. هیچ گاه به مخالفان مذهب اهل بیت عصمت علیهم السلام اجازه نداد به ارزشهای شیعه آسیبی وارد نمایند. در مبانی علمی و روشهای فكری و مباحث حوزوی و تألیفات باارزش خود بر سیره اهل بیت علیهم السلام تأكید فراوان داشت و خاطر نشان میساخت پیش قراولان علم و مشعل داران فضیلت باید خود را برای پذیرش بار امانت ثقلین مهیا كنند. در درسهایش وقتی نام اهل بیت علیهم السلام را بر زبان جاری میساخت، تأثیرش بر قلوب حاضران عمیق بود؛ چرا كه از لسان شیوایش ندای ولایت و از لحن او حماسه اولیا و صالحان به گوش میرسید. (11)
2. عشق سرشارش به حضرت سیدالشهداء علیه السلام چنان در او شوری ایجاد میكرد كه در مجالس و محافلی كه به نام آن حضرت تشكیل میشد، سر از پا نمیشناخت. در سوگ آن خامس آل عبا با صدای بلند میگریست. در ایام محرم و صفر لباس كاملاً سیاه بر تن مینمود و همه ساله دهه عاشورا و سایر ایام ماتم در منزل خویش و در این اواخر در مدارس علمی و حسینیه خود مجالس سوگواری برگزار میكرد و خود از خدمت نمودن به عزاداران دریغ نمیكرد. این علاقه تا بدانجا رسید كه خدمت افتخاری و خادمی روضه مُنوّر حرم امام حسین علیه السلام در كربلا را به خویش اختصاص داد و نیز مناصب سراسر مباهات نقیب الساداتی و تدریس در حرم حسینی و حضرت ابوالفضل علیه السلام را در برههای از زندگی خویش عهده دار گشت. (12)
3. در وصیت نامه خویش نوشته است: «... و سفارش میكنم در كوشش در برگزاری شعائر الهی در حسینیهای كه در قم مقدس بنیان گذاری كردهام... و سفارش میكنم دستمالی را كه اشكهای زیادی در رثای جدم حسین مظلوم و اهل بیت مكرّم او ریخته و صورت خود را با آن پاك میكردم، بر روی سینه در كفنم بگذارند.» (13)
4. ایشان خاطر نشان نموده اند: «از روزی كه خود را شناختم و روی پای خود ایستادم همواره متوسل به خاندان طهارت بودهام و هر گاه لباس نوی تهیه میكردم نخستین بار به حرمهای ائمه اطهار میبردم و با مالیدن به ضریح، آن را متبرّك مینمودم و سپس از آن استفاده میكردم.» (14)
5. فرزند ایشان، دكتر سید محمود مرعشی بارها نقل نموده اند: «هر ساختمانی كه زیر نظر ایشان احداث میگردید، مقداری از تربت سیدالشهداء علیه السلام را در پیهای آن میریخت و میگفت: با این تربت ساختمان را بیمه میكنم!»
6. آن زمان كه حالش مساعد بود، به طور ناشناس در میان جمعیتها و هیئتهای عزادار میرفت و به سینه زنی میپرداخت و میگفت: این عزاداری مرا بیمه مینماید.
7. میفرمود: «در ایام اقامت در قم هرگاه مشكلی داشتم، میرفتم حرم مطهرحضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام و چند ساعت در آنجا دخیل میشدم و معمولاً گره گشایی میشد.» (15)
8. بخش مهمی از آثار آیة اللّه مرعشی با شوق به خاندان نبی اكرم صلی الله علیه و آله تألیف شده و در خصوص زیارات، شرح احوال امامان و امامزادگان و مزارات علویین و پژوهش در نسب سادات تألیف گردیده اند.
9. بیست و پنج بار از نجف به كربلا به قصد زیارت سالار شهیدان رفته اند كه در این سفرها آیات عظام حكیم، شاهرودی و خویی نیز با ایشان همراه بوده اند. (16)
10. آیة اللّه مرعشی در یكی از یادداشتهای خود مینویسد: «هنگامی كه در قم سكونت اختیار نمودم، صبحها در حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام اقامه جماعت نمیشد و من این سنت را رواج دادم تا این مراسم باشكوه در چنین مكانی برپا شود.» ایشان میافزایند: «نماز جماعت را در این حرم آغاز كردم و تا امروز كه شصت سال از آن تاریخ میگذرد، ادامه دارد. و از آن پس روزی سه بار در مسجد بالاسر حرم و صحن شریف نماز میخواندم.»
مكاتبه و اهدای كتاب
از امور تبلیغی و ارشادی آیة اللّه مرعشی نقش برجستهای است كه در ایجاد وحدت بین علمای مذاهب مختلف اسلامی ایفا كرده و در تحقق این امر مهم و حیاتی كوشیده است. نامهها و نوشتههای فراوانی در میان اسناد ایشان موجود است كه نشان میدهد با بسیاری از دانشمندان جهان اسلام و پیروان فرقههای گوناگون مكاتبه داشته اند كه این برنامه در تقویت اخوت اسلامی، تقریب بین مذاهب و ایجاد زمینه تفاهم و مودت و كاهش نفرتها و بدبینیها نقش ارزنده و مؤثری داشته است. برای نمونه، ایشان مكاتبات متعددی با رئیس جمعیت اخوت اسلامی مصر، علامه شیخ طنطاوی جوهری مصری (متوفی 1358 ه. ق) صاحب تفسیر قرآن و از اساتید برجسته جامع الازهر قاهره داشته است. در یكی از این نامهها وی به نمایندگی از جمعیت اخوت اسلامی از اینكه آیة اللّه مرعشی كتاب ریاض السالكین در شرح صحیفه امام زین العابدین علیه السلام را برایشان ارسال نموده، تشكر میكند و میافزاید: این جمعیت خوش وقت خواهند بود اگر لطف بفرمایید و كتابهای دیگری از این نمونه كه در كشور شما موجود است و میتواند به نوعی در ایجاد تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامی نقش مؤثری ایفا كند، به نشانی این جمعیت ارسال كنید. (17)
اصولاً آیة اللّه مرعشی یكی از طرق تبلیغات دینی و ترویج مذهب تشیع را كه تا آخر عمر به آن پای بند بود، اهدای تألیفات و آثار علما و مشاهیر اسلام میدانست. وی میكوشید برای معرفی اسلام راستین و حقایق ناب، كتابهای دانشوران شیعه را در زمینههای گوناگون جمع آوری كند و برای علمای بزرگ در مصر، سوریه، حجاز، عراق، تركیه، هند، پاكستان، افغانستان، یمن، مراكش، تونس، الجزایر، لبنان و... ارسال نماید. نمونههای بسیاری از نامههای تشكرآمیز دانشمندان مسلمان و حتی پیروان دیگر ادیان هم اكنون موجود است كه طی آنها این بزرگان بابت فرستادن كتاب، برای آیة اللّه مرعشی پُست نموده اند.
مسافرتهای با بركت
آیة اللّه مرعشی از همان آغاز جوانی با مسافرتهای علمی و تبلیغی به شهرها یا كشورهای گوناگون رفته و با دانشمندان بزرگی ملاقات نموده و در این دیدارها یا از آنان كسب فیض كرده و یا احیانا برایشان حقایقی از مكتب تشیع را مطرح نموده است:
1. نخستین مسافرت علمی و آموزشی ایشان قبل از رحلت والدشان در نجف اشرف انجام گرفت. وی در 21 سالگی و به سال 1326 ه. ق به همراه یكی از دوستان خود به سامرّا سفر كرد و حدود سه سال در آن شهر به فراگیری دانش پرداخت و اطلاعات و تجربیات ارزشمندی به دست آورد. در این دیار با طلاّب علوم دینی اهل تسنن طرح دوستی ریخت و به نزد آنان رفت و در مباحثه با آنان حقایقی را مطرح كرد و به دفاع از تشیع مبادرت نمود. با شیخ عبدالسلام كردستانی نیز ملاقاتی داشت. در بحث با این عالم سُنّی، او را علاقه مند به مذهب تشیع نمود و به تصریح معظم له در یكی از تقریرات خویش به ابن العلم اهوازی، این شیخ به او اجازه روایتی داد و در سال 1356 ه. ق در قم نزد ایشان آمد و مذهب شیعه را انتخاب كرد. همچنین آیة اللّه مرعشی در سامرا با شیخ نورالدین شافعی معروف به شیخ نوری ملاقاتی پرثمر داشت.
2. در سال 1340 ه. ق به كاظمین و بغداد مسافرت نمود و در این دو شهر با اشخاص مشهوری چون سیدابراهیم رفاعی بغدادی ملاقات كرد و از كتابخانههای جامع مرجان، جامع اعظم ابوحنیفه، آلوسها و چند كتابخانه دیگر بازدید به عمل آورد و با رؤسای برخی پیروان فرقههای اسلامی ملاقات كرد و ضمن آگاهی از طرز فكر و اعتقادات آنان، در بحثهای مفید و آموزندهای كه داشت، از مكتب ائمه هدی دفاع نمود.
3. در همین سال به كربلا رفت و از شیخ عبدالهادی مازندرانی اجازه شفاهی گرفت. در این شهر مقدس ضمن زیارت بارگاه امام حسین علیه السلام و دیگر یاران آن حضرت با حاج میرزا موسی اسكویی تبریزی، میرزا محمد ثقة الاسلام تبریزی و برادرش كه از رؤسای فرقه شیخیه بودند ملاقات و با آنان مباحثه كرد و ضمن آگاهی از عقایدشان، باورهای آنان را نقد نمود.
4. مسافرت به شهرهای دیگر عراق چون حلّه، موصل، العماره، كوت، بصره، كوفه، مُسیب، دجیل، زبیر و... كه طی این سفرها با شخصیتهای علمی و مذهبی ملاقات نمود و با آنان بحثهایی را ترتیب داد.
5. آیة اللّه مرعشی مسافرتی به هندوستان داشت و در شهر بمبئی با علما و مشاهیر این سرزمین و رؤسای مذاهب هندی و بودایی ملاقات كرد و با كوله باری از دانش و تجربه به ایران آمد. ایشان در سال 1345 ه. ق در قم به امر آیة اللّه حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، به استقبال فیلسوف و شاعر هندی رابیندارات تاگور رفت و با وی مباحثاتی انجام داد.
6. در سال 1342 ه. ق كه به قصد زیارت بارگاه حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به ایران عزیمت نمود، در همان سال به كرمانشاه رفت و در این شهر از شیخ هادی، فرزند شیخ عبدالرحیم كرمانشاهی اجازه شفاهی روایتی دریافت كرد. در همین سال به بسیاری از شهرهای غربی و شمال شرقی كشور ایران مسافرت كرد و با علمای این نواحی ملاقات و مباحثههایی داشت.
7. در سال 1344 ه. ق به همدان رفت و با سید عبدالحسین، فرزند سید فاضل لاری دیدار نمود و از وی اجازه روایتی گرفت و نسخه خطی نادری را از وی خریداری نمود.
8. در سال 1345 ه. ق، پس از توقفی كوتاه در اصفهان، به شیراز رفت و در این شهر با شیخ عبدالحسین شیرازی، حاج میرزا عبدالباقی ملاّ باشی شیرازی، شیخ جعفر محلاتی و دیگر علمای آن شهر ملاقات كرد و سپس عازم دیگر شهرهای استان فارس گردید و به بوشهر هم مسافرتی نمود و طی این مسافرتها آگاهیها و اطلاعات ارزشمندی به دست آورد و خود نیز حقایقی را مطرح نمود.
9. در سالهای 1350 تا 1351 ه. ق بار دیگر به اصفهان و شیراز رفت و در اصفهان طی یك هفته در تخت فولاد این شهر سنگ نوشتههای قبرهای امامزادگان، علما، ادبا و سادات را به دقت بررسی و یادداشت نمود و بسیاری از مقابر را كه ناشناس بودند، مورد شناسایی قرار داد. سپس در قبرستانهای دیگر اصفهان به كشفیاتی دست یافت. یادداشتهای كامل سفر ایشان به اصفهان در كتاب «الرحلة الاصفهانیة» آمده است كه به صورت مخطوط میباشد. (18)
شیوهای ابتكاری
آیة اللّه مرعشی نجفی در حالی كه بیست و دو سال داشت، در صدد ارتباط با طلاب سُنّی برآمد تا از این طریق حقایقی را به گوش آنان برساند. شیوه مقدماتی ایشان آن بود كه دو طلبه مبتدی و كم سال را كه به حد تكلیف نرسیده بودند، امّا هوش سرشاری داشتند، برگزید و به آنان تركیبات دشوار صرف و نحو عربی، اشعار با حلاوت و نكات ادبی شیرین تعلیم نمود و آن دو را به مدرسهای كه طلاب اهل تسنّن درس میخواندند فرستاد و دستور داد این دو نوجوان اطلاعات خود را در حضور طلبهها مطرح سازند. آنان این گونه عمل كردند. طلاب به دلیل علاقه به ادبیات گرد آن دو اجتماع نمودند و گفتگو با آنها برایشان جاذبه خاصی پیدا كرد. طلاب مدرسه از آن دو طلبه درباره مُدرّسشان پرسیدند، آنان پاسخ دادند: از محصلین مدرسه شیعه هستیم و نزد سید شهاب الدین درس میخوانیم. پس از آن ارتباط معظم له با آنان برقرار شد و با غلبه بر آنها در مباحثههای علمی، متمایل گردیدند كه ادبیات را در مدرسه شیعی بخوانند. به تدریج رفت و آمد آنان رو به فزونی رفت و حتی برخی از علمای اهل سنت به آن مكان آموزشی میآمدند و به گفتگوهای كلامی میپرداختند. محصول این مناظرهها شیعه شدن برخی از پیروان اهل تسنّن بود. (19)
آذرخشی در كویر اختناق
آیة اللّه مرعشی یك بار برای معالجه به تهران رفت و در منزل سید محمد كاظم عصار (از دوستان زمان اقامت در نجف) چند روزی را اقامت نمود، جمعی از افرادی كه دور رضاشاه را گرفته بودند و برایش قانون مینوشتند در آنجا حضور داشتند و منتظر بودند علی اكبر داور بیاید. سپس كتب قوانین فرانسه، تركیه و دیگر كشورها را گشودند و برای خالی نبودن از عریضه كتاب «شرایع الاسلام» را هم جلوی خودشان نهادند، امّا مقصد ایشان كتب غربی بود. میخواستند دستورات شرعی را با این كتب موازنه نمایند و میكوشیدند در این راستا مدركی به دست آورند و حكمی مطابق احكام اروپاییان درست نمایند. آیة اللّه مرعشی كه ناظر این برنامه بود، عصبانی گردید و با سخنانی تند حاضران را به باد انتقاد و ملامت گرفت. علی اكبر داور نام وی را یادداشت نمود و گفت: باید از این آقا جلوگیری شود. اگر چه برای دستگیری ایشان اقداماتی هم صورت گرفت، ولی موفق نشدند.
مرحوم مرعشی میگفت: «به اسم تعلیمات اجباری انجمنی تشكیل دادهاند و در دبیرستان نوربخش در روز سیزدهم جمادی الاول سال 1366 ه. ق روز شهادت حضرت فاطمه زهرا مجلس جشنی فراهم نموده و پنجاه دختر را به آواز خوانی و رقص واداشته و باده گساری كردهاند.»
آری، عدهای كه در اطراف رضاخان جمع شده بودند، این برنامههای ضد دینی را پیاده كردند و میخواستند با تغییر ماههای قمری، وظائف هر ماه را از خاطر مردم فراموش سازند و تنها در یك روز جمعه اجازه دهند مردم برای زیارت مشاهد و اهل قبور مشرف شوند، آیة اللّه مرعشی ضمن مخالفت با این حركتهای وقیحانه از برخی علما استمداد طلبید و از آنان خواست در برابر چنین طرحهای شومی عكس العمل نشان دهند. (20)
خدمات فرهنگی و اجتماعی
آیة اللّه مرعشی از سنین صباوت به كتاب و مطالعه علاقهای وافر داشت. این اشتیاق در سنین بعد به شوقی شگفت آور تبدیل گردید؛ به نحوی كه ایشان روزها گرسنگی میكشید و از نان و آب خود كم میگذاشت تا بتواند كتابی را به دست آورد. او كه شاهد به غارت رفتن منابع اسلامی و نسخ خطی بود، نتوانست در برابر این یورش فرهنگی خاموش بنشیند و باوجود تنگناهای معیشتی و اقتصادی كوشید تا این اوراق نفیس و گرانبها را فراهم آورد. محصول این اهتمام خستگی ناپذیر و مستمر، كتابخانهای بسیار برجسته و گران قدر میباشد كه به لحاظ نسخههای نفیس خطی و گاه منحصر به فرد توجه شخصیتهای جهان اسلام را به خود جلب كرده است و نیز این مركز هم اكنون با چهارصد مؤسسه، مركز علمی، دانشگاهی و كتابخانههای جهان ارتباط دارد و هر روز میزبان گروه زیادی از طالبان علم و محققان است.
آیة اللّه مرعشی در كنار تلاشهای علمی و آموزشی میكوشید به گرفتاریهای مردم رسیدگی كند و تا حدودی از مشكلات آنان بكاهد. تأسیس بیمارستان و درمانگاه، تهیه مسكن برای طلاب علوم دینی، تهیه وسایل زندگی اقشار محروم، پرداخت دیون و قرضهای برخی افراد نیازمند، كمك به زلزله زدگان، سیل زدگان، پناهندگان جنگ تحمیلی و فعالیتهایی از این قبیل، مؤید ادعای مذكور است. (21)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1. مجله نور علم، دوره چهارم، شماره مسلسل 37، مقاله ناصر باقری بیدهندی، ص51 ـ 50.
2. شهاب شریعت، علی رفیعی، ص175.
3. بر ستیغ نور، ص30 ـ 29.
4. همان، ص35 ـ 34؛ شهاب شریعت، مجله نور علم، شماره 37، ص51.
5. نك:نجوم امت، مقاله باقری بیدهندی، ص66 ـ 65؛ شهاب شریعت ص229 ـ 220 و نیز قبسات، عادل علوی.
6. بر ستیغ نور، ص51 ـ 49.
7. سخنرانی آیة اللّه مرعشی در شنبه 23 رجب 1384 ه. ق در مسجد بالاسر حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام.
8. گنجینه شهاب، زیر نظر دكتر سید محمود مرعشی نجفی، ج اول، ص188 ـ 187.
9. گفتگو با دكتر سید محمود مرعشی، مجله كیهان فرهنگی، شماره 204، مهر 82، ص19؛ گنجینه شهاب، ج اول، ص476؛ شهاب شریعت، ص287 ـ 286.
10. همان، ص9.
11. در محضر استاد، محمد علی حسینی، مقاله هشتم گنجینه شهاب، ج اول.
12. بر ستیغ نور، ص75 ـ 74؛ شهاب شریعت، ص285.
13. فرازهایی از وصیت نامه الهی اخلاقی آیة اللّه مرعشی، ص18 ـ 17.
14. گنجینه شهاب، ج اول، ص243.
15. همان، ص244.
16. المطالب المعالیه من العلم الالهی، ج7، ص277 ـ 275.
17. گنجینه شهاب، ج دوم، ص433.
18. شهاب شریعت، ص254 ـ 250 و نیز مجله نور علم، همان مقاله، ص65.
19. گنجینه شهاب، ج اول، ص202 و 203.
20. امالی دیزجی، اسماعیل بن ابراهیم دیزجی زنجانی (تقریر امالی حضرت آیة اللّه مرعشی كه نسخه خطی آن در كتابخانه آیة اللّه مرعشی به شماره 10139 موجود است.)
21. گنجینه شهاب، ج2، ص422؛ روزنامه جام جم، شماره 841؛ روزنامه اطلاعات، شماره 22997، ص4.
تبلیغ سبز از افق مدینه تا کرانههای خزر
یكی از رهبران سیاسی و مذهبی كه علم و سیاست را با هم در میدان كار درآمیخت، فقیه سیاستمدار و عالم زاهد و مؤسس دین مبین اسلام در بلاد دیلم، «ناصر الحّق اُطْرُوش» (1) است كه موفق شد در اواسط قرن سوم از راه تبلیغ، مردم دیلم را از طریق زرتشتی خارج و به دین مقدس اسلام رهنمون گرداند.
در این مقال، به شرح حال و مبارزات و چگونگی ورود این سید جلیل القدر و رهبر آگاه و فقیه عالی مقام، جدّ مادری سید مرتضی، علم الهدی و سید رضی (گرد آورنده كتاب نهج البلاغه) به دیلم اشاره میشود.
نسب و تولد
ابومحمّد حسن بن ابوالحسن علی بن حسین بن علی بن عمر الاشرف بن علی زین العابدین بن الحسین الشهید كه نسب او با چهار واسطه به حضرت سجاد علیه السلام منتهی میشود، ملقب به ناصر كبیر و ناصر الحق و معروف به اُطْرُوش است كه در سال 225 ه. ق در مدینه منوره در بیت فضیلت و شرافت دیده به جهان گشود. مادرش،ام ولد و اهل خراسان بود. وی طویل القامه و گندمگون و جامع خصال كمالیه و محاسن نفسانیه بود.
آل ابی طالب علیه السلام از زمان خلفای بنی امیه و بنی العباس همیشه در حال مبارزه و درگیری و در نتیجه، رنج و شكنجه و تبعید بودند؛ زیرا آنان خلافت را كه بعد از رحلت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله از مسیر واقعی و حقیقی خود خارج شده بود، حق بنی امیه و بنی العباس نمیدانستند؛ لذا علویان علَم مخالفت با آنان را در اطراف و اكناف مملكت اسلامی برمی افراشتند و خلفای اموی و عباسی همیشه از دست ایشان در زحمت بودند.
مهمترین پناهگاه علویان، ایران بود و هجوم سادات و علویان در زمان ولیعهدی حضرت رضا علیه السلام به ایران بیشتر گردید و بعد از شهادت آن حضرت و تغییر اوضاع سیاسی، علویان مهاجر متواری و در سراسر ایران پراكنده شدند. یكی از مناطق مورد علاقه علویان نواحی شمالی ایران، خصوصا دیلمان بود؛ زیرا هم دیلمیان از همان نخست هواخواه سادات و علویان بودند و هم دیار دیلم به جهت صعب العبور و كوهستانی بودن، نقطه امنی برای علویان به شمار میرفت و لذا عده زیادی از علویان راهی این منطقه شدند و مردم دیلم هم از آنها نگه داری و پذیرایی كردند و تحت حمایت خویش قرار دادند و وسائل زندگی و معیشتی آنان را فراهم ساختند. علویان پناهنده كه با اصول عقاید اسلام علوی آشنایی داشتند، در تماس و معاشرت با مردم دیلم آنها را تحت تأثیر قرار دادند و با تعالیم دین مبین اسلام آشنا ساختند.
معرفی دیلم و دیلمیان
دیلمان یا دیلم امروزه بخش كوچكی است كه در كوهستانهای جنوب شهرستان لاهیجان واقع شده است؛ امّا در زمانهای گذشته گیلان و طبرستان (مازندران) و گرگان و قُومِس (حدود دامغان و سمنان (2) ) و قسمتی از آذربایجان و ری و قزوین (3) را شامل میشده است. البته، دیلمان در سالیان متمادی طول و عرض جغرافیایی متفاوتی داشته است كه در زمان آل بویه یا آل دیالمه وسعت جغرافیایی دیلمان در بیشترین حد خود بوده است.
و امّا درباره دیلمیان، ذكر دو نكته در اینجا مناسب است:
نكته اول: دیلمیها مردمی بسیار دلاور و بی باك بودند و قبل از اینكه اسلام را بپذیرند جزء خطرناكترین دشمنان مسلمانان محسوب میشدند. به همین جهت، مسلمانانی كه نذر میكردند به جهاد بروند تا به دفاع از ثغور اسلامی بپردازند، بیشتر ترجیح میدادند در شهر قزوین اقامت كنند؛ زیرا این شهر سر حدّ معروف دیلم بود. از اینرو، درباره قزوین و اقامت در آن، در اخبار و احادیث به «باب الجنّة» تعبیر شده است. (4)
نكته دوم: تركیب و تلفیق شجاعت ذاتی و سختی معابر نظامی، وجود دیوار بلند سلسله جبال البرز، رطوبت و باتلاقها و بارندگی زیاده از حدّ، آن چنان قدرتی به وجود آورده بود كه هیچ یك از خدایان قدرت را یارای مقاومت و ورود با قهر و غلبه و نیرنگ به این سرزمین نبود.
حال با این دو نكته، پی به عظمت ابتكار و خلاّقیت و نبوغ سیاسی و دینی و فرهنگی مبلّغ بزرگ دین، ناصر الحّق میبریم كه بدان اشاره خواهیم نمود.
ناصر الحق و طبرستان
ناصر كبیر یا ناصر الحق، سومین علوی بود كه در طبرستان حكمرانی داشته است و دومین نفر از علویان به شمار میرود كه وارد خاك دیلمیان شد و به مدت 14 سال به تبلیغ و ارشاد پرداخت و دین مقدس اسلام را در این بلاد رواج داد. دو حاكم قبلی طبرستان عبارت اند از:
1. حسن بن زید (داعی كبیر) : وی مؤسس سلسله داعیان علوی است و با لشكری از دیلمیها توانست برای اولین بار در سال 250 ه. ق به جنگ سامانیان برود و طبرستان و استرآباد (گرگان) را تصرف نماید. وی بعد از 20 سال حكومت در سوم رجب سال 270 ه. ق در آمل درگذشت.
2. محمد بن زید (داعی صغیر) : او برادر حسن بن زید بود و بعد از 16 سال حكومت در سال 287 ه. ق وفات یافت. ناصر الحق یكی از اركان مهم این حكومتها بود. مرد جوانی كه علاوه بر دارا بودن علم فقاهت و ادبیات، سیاست را به خوبی آموخت و یكی از چهرههای برجسته سیاسی و دستگاه علویان بود. (5)
در حكومت داعی صغیر، اسماعیل سامانی به آمل كه مركز حكومتی علویان بود لشكر كشید وآن را متصرف شد. داعی صغیر در این لشكركشی شهید شد و اسماعیل سامانی به مدت 14 سال در آنجا حكومت كرد.
ناصر الحق به كمك امیران گیلانی توانست در سال 301 ه. ق بعد از چهل روز نبرد سنگین، او را شكست دهد و آمل را باز پس گیرد و بعد از آن به مدت 3 سال بر طبرستان حكومت كرد. البته، این حكمرانی غیر از حكمرانی وی است كه به مدت 14 سال همراه با تبلیغ و تبیین اسلام در گیلان داشته است. بنابراین، ناصر الحق سومین حاكم طبرستان و اولین حاكم علوی در گیلان به شمار میآید. (6) و او بعد از داعی كبیر و داعی صغیر سومین حاكم علوی است كه بر طبرستان و به مدت 3 سال (304 ـ 301 ه. ق) حكومت نمود.
ناصر الحقّ و دیلمان و گیلان
مورّخان ورود ناصر الحقّ به گیلان و دیلمان را در سال 287 ه. ق میدانند. یحیی بن عبداللّه علوی (7) كه بعد از واقعه خونین «فخ» (8) متواری بود، با راهنمایی و توصیه فضل بن یحیی برمكی كه پدرش، یحیی بن خالد برمكی، وزیر هارون بود، روانه دیلمان شد و چون میدانست اهالی دیلمان به آل محمّد محبت و علاقه زیادی دارند، از عراق عجم به جانب دیلمان رهسپار و در سال 174 یا 175 ه. ق در این دیار متوطن شد و بیرق اسلام برافراشت و مسجدی را در رودبار گیلان بنا نهاد؛ ولی مدت اقامت وی خیلی طول نكشید. وی در سال 176 ه. ق با نیرنگ و توطئه و امان نامه هارون به بغداد رفت و به شهادت رسید. (9)
ناصر الحق، به عنوان دومین علوی، پس از یك قرن بعد از یحیی به دیار دیلم رفت و چون از قبل مقداری از اوصاف دیلمیان را شنیده بود، با مدیریت و لیاقت خویش به عنوان مبلغی مدیر مدبّر، شجاع، آگاه و زمان شناس توانست دیلمیان را از طریق زرتشتی (10) خارج و با تبلیغ و ترویج احكام نورانی اسلام، مردم این دیار را مسلمان نماید و لذا او را مؤسس دین الهی در دیار دیلم میخوانند.
او به قدری محبوبیت داشت كه وقتی مشغول ترویج دین اسلام گردید، حُكام محلی نسبت به او بدبین شده و كار آنان با ناصر به خشونت گرایید و در صدد مقابله نظامی با او برآمدند. ناصر كبیر با پشتوانه مردمی توانست لشكری گران تدارك ببیند و بر ضد حكام محلی كه مقرّ آنان شهر رودبار گیلان بود، شورش نماید و آنان را شكست دهد.
ناصر در میان همین مردم زیست و از نزدیك شاهد بود كه مردم این دیار اوصاف برجسته خوبی دارند. با اینكه آنان مسلمان نبودند، امّا آداب و رسوم نیكویی داشتند و اگر چه با خود میپنداشتند كه اسلام آداب و رسوم آنان را منسوخ و آیین و قوانین جدیدی بر آنان تحمیل میكند، امّا در عمل میدیدند كه ناصر، اغلب كارهای آنان را تأیید میكند و لذا مردم این دیار با درایت و هوشمندی (نه با زور شمشیر و قهر و غلبه و یا فرار از جزیه و یا سایر ملاحظات همچون بیم از خلفای عرب) جذب فرهنگ غنی اسلام شدند.
شیوهای را كه وی به كار برد، میتواند برای هر مبلّغی كه در مسیر اهداف الهی قدم بر میدارد، الگوی مناسبی باشد.
آداب و رسوم مثبت و منفی دیلمیان
قرآن كریم، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را برای همگان الگویی شایسته معرفی كرده است. همان طوری كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در میان اعراب جاهلی میزیست و پارهای از سنتهای آنان را كه مطابق با عقل و شرع مقدس الهی بود، تأیید و سنتهای غلط را منسوخ میكرد و آنها را به تدریج از بین میبرد، مبلغان دینی ما نیز در روستاها و شهرها باید از این سنت پسندیده پیامبر صلی الله علیه و آله تأسی نمایند. دیلمیان هم مانند سایر مردم ایران دارای آداب و رسومی بودند كه برخی از آنها درست و شایسته و بعضی از آنها نادرست و خلاف واقع بود. ناصر الحق به مدّت 14 سال روی اوصاف خوب مردم به طور دقیق و سنجیده كار كرد و با تلاش و مرارت طاقت فرسای خود صفات ناپسند ایشان را از بین برد.
ناصر الحق، این سرباز فداكار اسلام، به خوبی میدانست كه مردم این دیار دارای صفات عالی انسانی، همچون روحیه بسیجی و سلحشوری و جانبازی و ایثارگری، مخصوصا روحیه فرمانبری و فرمان پذیری از رهبری، طرفداری از مظلومان و دشمنی با ظالمان و ستمگران هستند و لذا با آموزههای دینی خود توانست آنان را بسیج كرده، دولت سبز علوی را در كرانههای دریای خزر بنا نماید و به دادگری و عدالت اسلامی بپردازد.
او در پرتو این حكومت شیعی برخلاف سایر نقاط ایران كه اغلب سنی مذهب بودند، آیین كفر و ضلالت را از بین برد و زمینهای كشاورزی را از حكام محلی باز پس گرفت و بین كشاورزان بی بضاعت تقسیم نمود. او با كمك و یاری همین مردم، بعد از 14 سال توانست برای دفاع از حریم عدالت و گسترش دولت شیعی به طبرستان حمله نماید و با شكست سامانیان، خود بر اریكه قدرت و عدالت تكیه زند و به ترویج مذهب شیعه بپردازد.
فضایل ناصر الحق
ناصر الحق، مردی ذوفنون بود. هم قدرت مالی و بدنی والایی داشت و هم در زهد و عبادت و طاعت الهی بسیار كوشا بود. در عدالت و مردم داری نیز یگانه دوران بود. طبری میگوید: «مردم جهان كسی را همتای اطروش ناصرالحق در دادگری و حسن سیرت و برپا داشتن حق ندیده اند.» (11)
سید مرتضی علم الهدی (نوه دختری ناصر الحق) در شرح مسائل ناصریه ضمن توصیف جدش میگوید: «امّا ابومحمد ناصر كبیر، فضیلت او در علم و زهد و فقاهت اظهر من الشمس است و او كسی است كه دین مقدس اسلام را در بلاد دیلم نشر داد و مردم را از غرقاب ضلالت و جهالت نجات داد و به شاهراه هدایت دلالت نمود.» (12)
تألیفات
ناصر الحق دارای تألیفات فراوانی در فقه، اصول، تفسیر، اصول دین، شعر، حدیث و كلام است. برخی تألیفات او را تا 100 و 300 كتاب دانسته اند كه برخی از آنها ذكر میشود:
1. كتاب بسط در علم كلام؛
2. كتاب كبیر فی الامامة؛
3. كتاب فدك؛
4. كتاب موالید الائمه و انسابهم الی صاحب الامر علیه السلام؛
5. كتاب فصاحت ابی طالب علیه السلام؛
6. كتاب المستر شد (این كتاب را شیخ بهایی ذكر كرده است) ؛
7. كتاب اصول؛
8. مسائل ناصریات؛
9. كتاب الامالی در بیان اخبار و فضائل اهل البیت علیهم السلام؛
و كتب: الطلاق، الطهارة، الصلوة، الصیام، الرهن، القسامه، الایمان و النذور، الحدود، الغصب، و....
باقیات الصالحات
یكی از ثمرات ورود ناصر الحق به دیار دیلمان، كاشتن نهال اسلام و تشیع بود كه بعد از بیست و اندی سال از رحلت ناصر، دنیای اسلام از محصول شیرین این درخت تنومند بهره مند گردید و آن میوه شیرین از گلستان دیلم، خروج جوانان رشید و برومند و شیعه و محبّ اهل بیت علیهم السلام، به نام آل بویه یا دیالمه بود (بویه روستایی است از توابع رود سر و در 30 كیلومتری دیلمان) .
مردم دنیا وامدار فداكاری و خدمات این فرزندان غیور شیعی هستند كه فقط فهرست خدمات این بزرگان كه از سال 325 تا 447 ه. ق در فارس و كرمان و عراق عجم و عراق عرب حكمفرمایی داشتند و فقهایی چون شیخ مفید، سید رضی، سید مرتضی، شیخ طوسی و سلاّر دیلمی و غیره در كنف حمایت آنان به نشر معارف و فرهنگ و فقه علوی پرداختند، در این مختصر نمیگنجد.
در زمان آل بویه برای اولین بار دولت شیعی مستقل تشكیل شد و مراسم مذهبی به رسم شیعه رواج یافت. روز عاشورا به دستور معزالدوله به طور رسمی تعطیل اعلام شد و به اهل بغداد دستور داده شد كه بازار را تعطیل و همگی در ماتم سیدالشهداء شركت نمایند و روز غدیر خم نیز، روز جشن وشادمانی اعلام و مردم مشغول جشن و سرور و آذین بندی معابر و ترویج سایر شعائر شیعی شدند. (13)
وفات
ناصر الحق كه اغلب عمر خویش را به زهد و ورع و پارسایی و ارشاد خلق و تدریس و تعمیر و آبادانی بلاد گذراند، سرانجام در شب جمعه 25 شعبان سال 304 ه. ق در حالی كه عمر شریفش 79 سال بود، دار فانی را وداع گفت و در روز جمعه در شهر آمل در مدرسهای كه خود بنا كرده بود، دفن گردید و بر قبر او گنبد و بارگاهی ساخته شد و مزار ارباب علم و عرفان گردید. (14)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1. ناصر الحق ملقب به اطروش و اصم كه به معنای ناشنوا میباشد بدان جهت بود كه رافع بن هرثمه با تازیانهاش به او زده و یا در یكی از محاربات جراحتی به سرش رسیده كه موجب ناشنوایی و ثقل سامعه وی شده بود و لذا بدین لقب مشتهر گردید. (ریحانه الادب، محمد علی مدرسی، ج6، ص146) .
2. احسن التقاسیم، محمد بن احمد مقدسی، ص353؛ آل بویه، علی اصغر فقیهی، ص38.
3. صورة الارض، ابن حوقل، ص119.
4. شاهنشاهی عضدالدوله، علی اصغر فقیهی، ص4؛ گیلان در گذرگاه زمان، ص212.
5. جهت اطلاع بیشتر به تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تألیف ظهیر الدین مرعشی مراجعه شود.
6. فرمانروایان گیلان، را بینوی فرانسوی، ص114؛ پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان، محمد علی قربانی، ص353.
7. درباره شرح حال این علوی مهاجر، ر. ك: سادات متقدمه گیلان، شیخ محمد مهدوی؛ منتهی الامال، شیخ عباس قمی؛ تاریخ گیلان و دیلمستان، ظهیر الدین مرعشی.
8. محلی در نزدیكی مكّه كه در آنجا بین حسین بن علی بن الحسن با هادی عباسی در سال 169 ه. ق واقعه خونین معروف رخ داد. ر. ك: سادات متقدمه، ص146.
9. سادات متقدمه گیلان، ص147؛ پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان، ص340.
10. مردم دیلمان همانند سایر مردم ایران باستان دارای مذهب زرتشتی بودند و عقیده به معاد جسمانی داشتند.
11. لغت نامه دهخدا، ص2889؛ پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان، ص82.
12. ریحانة الادب، ج6، ص99؛ سادات متقدمه گیلان، ص382.
13. درباره آل بویه و خدمات آنان دو كتاب مستقل به نامهای «آل بویه» و «شاهنشاهی عضدالدوله» تألیف شده است.
14. سادات متقدمه گیلان، ص423.
عملكرد تبلیغی مبلغ در جناح بندیهای سیاسی
با توجّه به جناحبندىهاى سیاسى در جامعه، عملكرد تبلیغى یك مبلّغ باید چگونه باشد تا مورد پذیرش و تأیید مخاطبین خود از هر جناج و گروهى واقع شود؟
مبلّغ گرامى!
گاهى صحبت به مسائل روز و مناقشات سیاسى و جناحها و گروهها كشیده مىشود و مردم از مبلّغ انتظار دارند حرف بزند و روشنگرى كند. گاهى نیز مىپرسند: «پس چه كنیم؟ تكلیف و وظیفه چیست؟»
روحانى بى آن كه وارد جناح بندىهاى سیاسى شود، هرچه «بصیرت سیاسى» بیشترى داشته باشد بهتر مىتواند روشنگر و پاسخگو باشد، تكلیف تابع بینش و بصیرت است. تكلیف بعضى هم دادن بصیرت و بینش و آگاهى است. انسان وقتى جلو و اطراف خود را خوب ببیند، بهتر مىتواند تصمیم بگیرد و عمل كند ولى در فضاى مه گرفته و غبار آلود، كه «دید كافى» نیست، حركت كردن خطرناك است.
از قدیم مىگفتند: «جاى دشنام به تاریكى، در تاریكى شمع روشن بكنید..»
و این؛ یعنى، همان دادن معیار و ملاك و بینایى كه مردم اگر «معیار»ها را بشناسند، خود به قضاوتى درست خواهند رسید.
به جاى دشمن سازى، مىتوان دشمن شناسى كرد. به جاى كوبیدن، مىتوان آگاهى داد و مرزهاى حق و باطل و درست و نادرست را مشخص كرد تا افراد بدانند پاى خود را كجا مىگذارند. حركتها از كجا آغاز شده است و راهها به كجا منتهى مىشود. در نتیجه، چهرهها را با «حق» بشناسند، نه حق را در «چهره»ها!
با این وصف و شیوه، اگر شما هم نباشید، با چراغى كه به دستشان دادهاید، مىتوانند مسیر را ببینند و حوادث را تحلیل كنند و از جریانات، جمعبندى صحیحى داشته باشند.
جلب اعتماد مردم، گام مهمّى است. اگر در جایى اشكالى هم هست، با اعتراف و پذیرفتن آن نشان دهید كه اهل «انصاف» هستید و چشم بر واقعیتها نمىبندید. این، سبب پیدایش «اعتماد» مىشود و حرفها مؤثرتر و دلنشینتر مىگردد.
روحانى اگر حالت پدرانه و دلسوزانه خود را حفظ كند و در منبرها و خطابهها وارد مناقشات جناحى نشود، در «تبلیغ دین» كه رسالت اوست، موفقتر خواهد بود.
البته باید مرز حق و باطل را چنان تبیین و روشن سازد كه مردم از افتادن در دام شبهه و دامن شبهه سازان مصون بمانند.
بد آموزی و تأثیر منفی در شنوندگان
(عبارات كنایی)
بیان بعضى از مسایل اخلاقى یا احكام شرعى و... موجب بدآموزى و تأثیر منفى در بعضى از شنوندگان مىشود.
مثلاً، چنانچه یكى از مفطرات به حرام روزه ـ كه استمناست ـ بیان گردد به احتمال قوى بیان این حكم بعضى از افراد را ـ كه از كم و كیف آن عمل زشت با خبر نبودهاند ـ به سوى آن سوق مىدهد. بیان چنین نكات چگونه باید باشد؟
مبلّغ گرامى!
توجّه حضرت عالى را به دو نكته جلب مىكنیم:
1 ـ امام على علیهالسلام فرموده است: «التدبیر قبل العمل یؤمنك من الندم؛ تدبیر (و برنامهریزى) قبل از شروع كار، تو را از پشیمانى ایمن مىسازد.» (1)
یكى از نكات اساسى و قابل توجّه براى برنامهریزى در خصوص ارائهى یك منبر یا یك جلسهى گفت و گو و تبلیغ، شناسایى نوع مخاطبان است. پس از شناسایى مخاطب مىتوان دربارهى موضوع قابل بحث و نحوهى ارائهى آن اندیشید.
در موضوع مورد سؤال باید دید با توجّه به نوع مخاطب شما، تا چه اندازه طرح این بحث اثر مطلوب مىگذارد. در صورتى كه ارائهى بحث سود بیشترى نسبت به عدم طرح آن داشته باشد، مىتوان بحث را مطرح كرد.
2 ـ پس از تصمیم بر طرح یك بحث، نكته حساس دیگر در برنامهریزى، گزینش قالب مناسب براى ارائهى بحث است. در خصوص موضوع مورد سؤال و امثال آن بهترین قالب براى روشن كردن بحث بدون این كه عوارض منفى داشته باشد، استفاده از قالب كنایه و عبارات غیر صریح است.
مثلاً مىتوان در مسئلهى مورد بحث چنین گفت: اگر كسى در حال روزه خود را ناپاك كند، حكمش چنین و چنان خواهد بود. طبیعى است كه مخاطب اگر مسئله برایش كاملاً روشن نشود پس از ارائهى بحث، از شما سؤال خواهد كرد و آن وقت به صورت خصوصى بهتر مىتوان مسئله را براى او روشن نمود.
- پاورقــــــــــــــــــــی
1 ـ بحارالانوار، ج 71، ص 238.
راهنمای مشاوره برای پرهیز از خودارضائی (1)
مقدمه
«استمنا» یا «خودارضایی»، یكی از راههای انحرافی در ارضای میل جنسی است كه امروزه نسل جوان را به خصوص در وضعیت فعلی جامعه و دشوار بودن امر ازدواج، در معرض آسیبهای جدی قرار میدهد؛ از اینرو، میتوان آن را نوعی انحراف جنسی یا بیماری نامید كه نیاز ضروری به درمان دارد.
اگر چه درمان واقعی این عادت ناپسند، تنها از راه ازدواج ممكن است، امّا ارائه اطلاعاتی در باب حرمت، و پیامدهای این عمل، همچنین روشهای كنترل و درمان آن، میتوانند تاحدودی در ترك یا كاهش ابتلاء به این عمل ناشایست، مؤثر باشد.
مقاله پیش روی شما، گردآوری مطالب كاربردی است كه شما را در ارائه مشاوره به افراد مبتلا و خانواده آنها، یاری مینماید.
تعریف
استمناء، (1) نوعی تحریک میکانیکی در دستگاه تناسلی است؛ به نحوی که فرد عمداً با خود کاری میکند که به تخلیه هیجان منجر شود. (2)
روشهایاستمناء
استمناء با روشهای زیر انجام میشود:
1. استمنای انفرادی از طریق دست كه بیشتر در بین پسرها رایج است.
2. استمنای انفرادی از طریق اسباب كه بیشتر در بین دخترها رایج است.
3. استمنای متقابل كه گاه این روش در بین بچههای پرورشگاهی به صورت مسابقه دیده میشود.
4. استمنای روحیـ روانی یا رؤیایی كه در آن، فرد از طریق تجسم و یا دیدن تصاویر محرک (بدون تحریک مکانیکی اندامِ آمیزشی) خود را به اوج لذت جنسی میرساند.
نشانههای ابتلا به استمناء
ممكن است بعضی از مواردی كه در ذیل میآید به صورت مادرزادی یا در اثر بیماریهای عفونی برای افراد بهوجود آمده باشد كه در آن حالت، نمیتواند از علائم و نشانههای استمناء محسوب گردد، نشانهها عبارتاند از:
حلقه سیاه، زیر چشمان؛
اشکآلودگی و نا آرامی چشم؛
عرق كردن کف دستها؛
بیحالی و بیرمقی؛
خواب آلودگی و اضطراب؛
رنگپریدگی در چهره؛
ضعف و سستی عمومی؛
غمگین بودن و افسردگی؛
سستی در بدن؛
تنبلی و بیحالی؛
تندخویی و زود خشمگین شدن؛
در خود فرو رفتن؛
عدم تعادل عصبی؛
خارش دستگاه تناسلی؛
بینشاطی برای بازی و دویدن؛
خودخواه، متكبر، عبوس و کمرو شدن؛
بدبینی نسبت به اجتماع و تقلیل قدرت سازش با دیگران؛
لرزش دست و ضعف چشم در افراد كم سن و سال و ضعیف؛
ترشح چیزی چرك مانند در دختران، در برخی موارد. (3)
سن ابتلا
استمناء،یک عمل انحرافی و یک عکسالعمل از نوع جانشینساختن رفتاری به جای رفتاری دیگر است. این امر بیشتر در نوجوانان و جوانان مصداق دارد. برخی از صاحبنظران سعی بر این دارند که این امر را به کودکان نیز تسری دهند، و به گونهای وانمود کنند که آنها هم میتوانند گرفتار این عمل شوند. برای این امر نیز شواهد وقراینی میآورند. (4)
بازی با اندام تناسلی خود در کودکان معمولا نفهمیده، بدون اراده و بیحساب و حتی ممکن است بدون شرم در حضور دیگران صورت گیرد. این عمل به غیر از استمنای نوجوانان و جوانان است که اساس آن، ارادی وبا توجه به قبح عمل و زیان احتمالی و مبتنی بر تحریکات روانی است.
تفاوت خودارضایی با ارضای طبیعی
باید گفت که، «خودتحریكی» افزون بر ضررهای متعددی كه دارد، تفاوت عمدهای با ارضای غریزه جنسی از راه طبیعی و ازدواج دارد. هنگامی كه ارضای غریزه جنسی از راه طبیعی و ازدواج صورت میگیرد، فرد از طریق مشاهده، لمس و سایر حواس، مركز تحریكات جنسی را در مغز، بر میانگیزاند و از جهت فیزیولوژی، تأثیراتی از چشم، لمس و... به مراكز مغزی منتقل میشود و سپس انعکاسات جنسی پدید میآید و در نهایت، عمل جنسی به صورت طبیعی انجام میگیرد.
اما در «خودْ تحریكی» قضیه كاملا بر عكس است و این راه دگرگون میشود و تخیل و تصور مَناظر خاص و لمس موضعی، جانشین عوامل و تحریك طبیعی میشود و به این طریق، یك سیستم انعكاسی انحرافی بر مدار جنسی ایجاد میشود.
به تعبیر دیگر در «خودْ تحریكی» با هر بار دفع منی، انسان از دو جهت جسمی و روانی در معرض تخلیه و كاهش نیرو قرار میگیرد كه در جریان روابط زناشویی، این تخلیه و كاهش قوای روحی با توجه و القائات روانی فرد مقابل، جبران میشود.
هنگامی كه عمل «خودْ تحریكی» تكرار شود و «انعكاس انحرافی» در وجود جوان تثبیت شود، سبب میشود كه هنگام لزوم نتواند عمل جنسی را به طور طبیعی انجام دهد؛ زیرا سیستم طبیعی راه ارضای غریزه جنسی در او مختل میشود و به همین دلیل، خود را در كامیابی هنگام ازدواج، ناتوان میبیند. (5)
گونه شناسی مبتلایان
بررسیها نشان میدهد که این ابتلا نزد عدهای با شرایط زیر به مراتب بیشتر از دیگران است: (6)
در آنها که ابتلاءات جسمی معدی، چون کرمک و انگل دارند؛
در سنین بلوغ و نوجوانی که در اینباره بیداری پیدا و تحریکپذیریها بیشتر میشود؛
آنها که اختلاط روانی دارند و مضطرب و پریشاناند و یا بهبیماری روانی خاصی مبتلا هستند؛
کسانی که فوق العاده خجول و شرمنده اند واز شدت خجلت همیشه سرد و منزوی هستند؛
آنها که ارتباط صمیمانه با دیگران را مخل آسایش فرض میکنند و از دیگران فاصله میگیرند؛
کودکان و نوجوانانی که خود را در خانه و یا مدرسه فراموششده و ناخشنود مییابند؛
آنها که فوق العاده رؤیایی، خیالباف و منزویاند؛
آنها که به این امر عادت کردهاند و تحریکی، مختصر آنان را از خود بیخود میکند؛
افراد متأهلی که به ضعف قوای جنسی دچارند و از این طریق خود را آرامش میبخشند؛
متأهلانی که از مقاربت، احساس ارضا نمیکنند.
آسیب شناسی
آیین مقدس اسلام که از جانب خداوند و آفریدگار و صانع بشر است، استمناء را امری حرام و ناپسند ذکر کرده و در برابر آن موضع مخالف گرفته است. (7) استمناء در تعبیرات اسلامی به عنوان نکاح با خود ذکر شده که مورد نهی است. قرآن میگوید:«فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ»؛ (8) «هر کس با غیر از همسرش شهوتش را دفع کند از تجاوزکاران است.»
رسول خداصلیاللهعلیهوآله فرموده است: «نَاكِحُ الْكَفِّ مَلْعُونٌ؛ (9) ازدواج كننده با كف دست، از رحمت خدا به دور است.»
در بعضی از روایات تعبیرات تكان دهندهتری آمده است. امامعلیهالسلام صادق میفرماید:
« ثَلَاثَةٌ لَا یكَلِّمُهُمُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَا ینْظُرُ إِلَیهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ النَّاتِفُ شَیبَهُ وَ النَّاكِحُ نَفْسَهُ وَ الْمَنْكُوحُ فِی دُبُرِه؛ (10) سه گروهاند كه خدا در روز رستاخیز با آنان سخن نمىگوید و به آنان نظر رحمت نمىفرماید و برای ایشان عذابى دردناك است: آن كه ریش خود را بكند، آنكه با خودش ازدواج كند (استمناء كننده) و آن كس كه با او لواط شده باشد.»
در ادامه بحث، آسیبهایی كه از جهات مختلف متوجه عمل ناشایست خودارضایی است را مورد بررسی قرار میدهیم.
الف. جنبه زیستی- فیزیولوژیک (11)
پیامدهای فیزیولوژیكی و بدنی علمی خودارضایی از قرار زیری است:
پدید آمدن کمخونی به ویژه بر اثر تحریک مصنوعی و مداوم آلت تناسلی؛
پدید آمدن و گسترش تورم غدد وذی در انسان؛
تورم کانال نطفه؛
تورم قسمت پایانی و عقب کانال ادرار؛
فرسودگی بسیار مراکز تیره پشت در سایه تداوم این عمل و آمادگی فرد برای ناتوانی جنسی؛
تحلیل رفتن قوای جسمانی و ضعف انرژی جسمانی افراد؛
گرفتگی عضلانی برای رسیدن به حالت اوج لذت جنسی یا ارگاسم: عضلات بدن و دستگاه تناسلی چه در مردان برای تخلیه اسپرم و چه در زنان برای پمپاژ خون به ناحیه تناسلی منقبض میشوند. عضلات در استمنای اعتیاد گونه و زیاده از حد، همیشه در حال انقباض و گرفتگی هستند؛
خستگی و كوفتگی مفرط: ایجاد زمینه برای احساس خستگی در افراد و رخوت بیحاصل پس از ارتکاب، از دیگر مسائل قابل توجه است. این حالت به دلیل صرف انرژی زیاد در اعمال جنسی كه خود ارضایی را نیز شامل میشود، باعث كمبود انرژی و تخلیه ذخایر (گلیكوژن) نوعی قند میشود كه برای تأمین انرژی سلولهای عضلانی لازم است. در نتیجه، خستگی و كوفتگی مفرط روی میدهد؛
شل شدن عضلات تناسلی و از دست دادن قدرت نگهداری منی یا ادرار؛
پژمردگی،زردی رنگ و بیرمق به نظر آمدن؛
پیدایش تغییرات در مراکز ستون فقرات و اعضائی که هنوز کامل نشده اند.
پدید آمدن سردرد، سرگیجه، سوت کشیدن گوشها و...؛
خستگی عصبی و فرسودگی دستگاه اعصاب؛ (12)
ضعف عمومی بدن، به ویژه بینایی؛
عقیم شدن و ناتوانی در تولید مثل؛
پیری زودرس؛
ضعف مفاصل و لرزش دست؛
ایجاد قاعدگی نامنظم برای دختران در سنین بعدی و بلوغ؛
احساس درد برای دختران در سنین بلوغ در حین خونریزی و قاعدگی؛
پدید آمدن ترشحات چرکی از دستگاه تناسلی دختران؛
پیدایش فراوانی خون در آب تناسلی در سایه تحریکات بیش از اندازه و بیاعتنایی به بهداشت جنسی؛
خطر از بین رفتن پرده بکارت برای دختران بر اثر دستکاری زیاد؛
زشتی چهره و از بین رفتن طراوت صورت؛
زرد و لاغر شدن؛
درشت شدن چشمها؛
عجز در فهم مطالب؛
فلج شدن برخی اعضا و یا تمامی اعضا در بعضی وقتها؛ (13)
از دست دادن قوای تناسلی به صورت تدریجی؛ (14)
ب. جنبه روانی - شخصیتی
هیجانات جنسی ناشی از استمناء بلای كوچكی نیست و آثاری ناگوار بر اعصاب میگذارد.
برخی از آسیبهای روانی و شخصیتی استمناء عبارتند از: احساس محرومیت جسمی و روحی در صورت عدم انزال؛
آشفتگیهای خُلقی مانند: افسردگی، غمگینی، بیخوابی، بیاشتهایی، ناتوانی در انجام وظایف روزانه.
پدید آمدن احساس نارضایتی و به دنبال آن بدبینی به دیگران؛
ضعف اراده و گرفتاری در اخذ تصمیمهای لازم تا حدی که فرد را چون غلامی حلقه به گوش و دچار جنگ و جدال میسازد؛
کمحوصلگی، سستی، خمودی، حساسیت فراوان در برابر نور، صدا و امثال آن؛
بیمبالاتی، کمرویی، ترسو و خواهان تنهایی و انزوا بودن در افرادی كه در سنین پایین گرفتار استمناء میشوند؛
زود رنجی و حساسیت و ناراحتی از برخوردی کوچک؛
پدید آمدن عکسالعملهای مالیخویایی و وسواسی؛
كاستی در اعتماد بهنفس بهخاطر دلهره و وحشت فرد در حین ارتکاب از بیم رسوایی؛
درهم كوبیده شدن شخصیت فرد بهخاطر سرزنش و تحقیر خود، به علت ارتکاب گناه؛
فراهم شدن زمینه بیمبالاتی بهخاطر احساس دائمی گناه از عمل؛
اضطراب دختران بهخاطر وحشت آنها نسبت به از دست دادن بکارت خود؛ (15)
ج. جنبه فرهنگی- اجتماعی
هدف واقعی جنسیت و غریزه که ازدواج است به تدریج از افراد مبتلا به استمناء دور میشود و این افراد از مشغول شدن با خود رضایت دارند و این امر، علاوه بر عوارض جسمانی و روانی، سبب پیدایش اختلالهای اجتماعی و فرهنگی میشود. برخی از اختلالها عبارتند از:
استمناء در فرد، یک حس گریز از اجتماع را پدید میآورد که بر اثر افراط و تکرار در او ریشهدارترخواهد شد. در گوشهای خود را منزوی میکند و به افکاری دور و دراز سرگرم میشود و به آینده و جهانی نامعلوم میاندیشد.
توجه به لذات شخصی، سبب سستی روابط اجتماعی میشود و حیات جمعی را دچار مخاطره میسازد. فرد به غیر از میل به انزواجویی، در عرصه اجتماعی نیز با مردم جوششی ندارد و از زندگی در جمع، احساس لذت نمیکند.
احساس بیکفایتی در حیات اجتماعی و بدبینی نسبت به دیگرانی که دارای حیاتی با نشاطاند، از دیگر عوارض استمناء است. احساس حسادت در این بین از مسائل ناگواری است که عواقب بدی برای فرد پدید میآورد.
شخصیت اجتماعی و انسانی چنین افرادی به تدریج متزلزلتر شده، روز به روز بدتر میشود و بدان نظر، زیان آن از این دید نیز انکار ناپذیر است.
انزالهای زودرس، حتی در کنار همسر و در مقاربت، از عوارضی است که روابط صحیح را به خطر میاندازد. مبتلایان به استمناء پس از ازدواج، تنها به فکر خویشاند نه ارضای همسر.
ناسازگاری خانوادگی و سردی در روابط بعد از ازدواج از عوارض دیگری است که منشأ بسیاری از اختلافات زوجین است؛ به ویژه در دختران، ابتلا به این كار، سبب میشود كه تحریكات جنسی در آنها بیاثر باشد و از شوهر دلسرد شوند. این حالت برای کسانی بیشتر است که قبل از ازدواج چنین وضع و حالتی را داشتهاند. (16) و (17)
پینوشـــــــــــــتها:
(1). خود ارضايي، ماسترباسيون masterurbation، انانيسم Onanism.
(2). برگرفته از: خانواده و مسائل جنسي کودکان، دکتر علي قائمي، انتشارات انجمن اوليا و مربيان، چ يازدهم، ص124.
(3). خانواده و مسايل جنسي کودکان، دکتر علي قانمي، ص129
(4). همان، ص124.
(5). ر.ك:پرسشها و پاسخهاي مذهبي، آيت الله مكارم شيرازي و آيت الله جعفر سبحاني، انتشارات نسل جوان، ج3، ص154و روان شناسي رفتار جنسي (نظريه ها و ديدگاهها)، دكتر محمدباقر كجباف، نشر روان، ص184.
(6). خانواده و مسائل جنسي کودکان، دکتر علي قائمي، ص127.
(7). منهاج الصالحين، سيدابوالقاسم موسوي خوئي، مدرسه الامام باقرالعلومعلیهالسلام، ج1، ص112،س 408.
(8). معارج /31.
(9). مستدرك الوسائل، محدث نورى،18 جلدي، مؤسسه آل البيتعلیهمالسلام قم، 1408، ج14، ص356.
(10). وسائلالشيعه، شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، 29 جلد، مؤسسه آل البيتعلیهمالسلام قم، 1409، ج2، ص131.
(11). بسياري افراد گمان ميکنند که « مني» تنها براي «آميزش جنسي» به کار ميرود و فقط براي اين کار لازم است و بس! «مني» در بدن انسان و ساختن و نيرومند کردن بدن و اندامهاي انسان نقش بسيار داد که در مقايسه با نقش «عمل جنسي» آن بسيار بالاتر و با اهميتتر است.
در اينجا اين پرسش به ميان ميآيد که کم بودن «مني» چه ربطي به کارهاي مغزي و رواني دارد؟ در پاسخ آن بايد بگويم که مقداري از «مني»، جذب خون انسان ميشود و در ساختن سلولهاي مغزي و استخواني و ديگر لوازم بدن انسان کمک بسيار خوبي ميکند.
اکنون اگر کسي بر اثر «خود ارضايي» در نوجواني يا جواني مقدار زيادي از «مني» خود را هدر دهد، نتيجه آن، اين است که مغز و اعصاب، به ويژه اعصاب چشمها و شنوايي انسان- از آن مقدار «مني» که در نيرو بخشيدن به مغز و اعصاب لازم است بيبهره و محروم ميشود. و رفته رفته آن نوجوان يا جوان مبتلا به بلا را از نظر قواي مغزي و عصبي ناتوان ميسازد.
در نتيجه چنين فردي از نظر «ضريب هوشي» و کنترل اعصاب و بينايي چشم و محکمي مهرههاي کمر دچار ناتواني و ضعف ميشود و کم کم خود را با آن عمل ناپسند (خود ارضايي) به ورطه زيانهاي جبران ناشدني مياندازد.
از سوي ديگر، مقداري از «مني» صرف رشد خود «بيضهها» ميشود؛ ولي نوجوان يا جواني که عادت به «خود ارضايي» پيدا ميکند با هدر دادن «مني» خود جلوي رشد طبيعي و لازم بيضههاي خود را ميگيرد و با اين کار نکوهيده، باعث ميشود که بيضههايش رشد لازم را نکنند و کوچک بمانند. بيضههايي هم که از اندازه لازم کوچکتر باشند روشن است که نميتوانند به اندازه کافي «مني» بسازند.
در نتيجه آن جوان مبتلا به «خود ارضايي» با بيضههاي کوچک و «مني» ناکافي، هم به مغز و استخوان و اعصاب خود زيان ميرساند و هم اگر ازدواج کند نخواهد توانست از نظر «لذت جنسي» همسر خود را خشنود سازد و در انجام اين عمل- يعني « آميزش جنسي» که از نظر شرعي و اجتماعي و بقاي نسل انساني، کاري لازم و پسنديده است کامياب و روسپيد نخواهد بود. (پايگاه اطلاع راساني تنظيم خانواده)
(12). خانواده و مسايل جنسي کودکان، دکتر علي قانمي، ص138.
(13). علوم روز و قرآن، محسن عباس نژاد، محمدکاظم شريعتي اندراتي ونعمت الله تقوي،بنياد پژوهشهاي قرآني حوزه و دانشگاه،ص112.
(14). همان، ص141.
(15). همان، ص139.
(16). علوم روز و قرآن، ص140 و 141.
(17). براي نمومه به اين سؤال توجه فرماييد که از نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاهها پرسيده شده است: دختري 24 ساله هستم كه حدود 5 سال است به مرض استمناء مبتلايم و صحنهها و تصورات شهواني هر چند كوچك هم باعث تحريك من ميشود و مرا مجبور به خود ارضايي ميكند كه ريشه اش بر ميگردد به دوستان دوران دبيرستان كه با همديگر صحبت ميكرديم كه كنجكاوي من باعث كشف اين حس شد كه تا آن زمان از وجود چنين حسي در وجودم اطلاع نداشتم و خوشم آمد و نميدانستم چيست؟ ولي وجدانم ميگفت كه اين كار درستي نيست. در كتابي خواندم كه اين گناه كبيره است و چارهاش ازدواج است. من توبه كرده بودم و سعي ميكردم اين خاطرات را از ياد ببرم. پس ازدواج كردم؛ اما متاسفانه ازدواج باعث تحريك بيشتر من ميشود و مرا مجبور به خود ارضايي بيشتر ميكند يعني با همسر بودن مرا راضي نميكند. البته به او ميگويم كه ارضا نشدم و او كمك ميكند اما نميتوانم ارضا شوم و حالا نميدانم چه كار كنم و از نظر روحي خيلي عذابم ميدهد. حال بگوييد من چه كنم آيا گناهان من بخشوده ميشود؟ بعضي وقتها تصميم به طلاق ميگيرم و با خود ميگويم اين ازدواج چه سودي دارد و باعث دور شدن من از خدا ميشود شوهرم هم ميگويد كه در تو اشكالي است كه ارضا نميشوي.
عشق دلبر
باز دل ما را هوایی میكند باز میل پرگشایی میكند
گشته مجنون و پر از سودا شده وه چه شوری اندر آن پیدا شده
امشب این دل باز مستی میكند در خیالم پیش دستی میكند
عشق دلبر باز غوغا كرده است كاین چنینم مست و شیدا كرده است
این چه سوادئیست در پنهان من؟ كاو برون میراند از تن جان من؟
خانه دل از چه رو بی صاحب است؟ یا اگر دارد چرا او غائب است؟
گوئیا این خانه چون خالی شده طالب مهمان بس عالی شده
در دلم جز عكس روی یار نیست غیر یاد یار من را كار نیست
دل فكاراست و به یاد روی یار هر كجا باشد به جست و جوی یار
یار آیا آگه از این دردهاست؟ كاو شفای درد بی درمان ماست
درد بی درمان چه باشد؟ فصل یار بهر او درمان چه باشد؟ وصل یار
عاشق آن باشد كه اندر هر زمان هر مكانی آشكارا و نهان
غیر یاد یار او را كار نیست جز رخ دلدارش در پندار نیست
هر كسی از عشق حرفی میزند حرفهای بس شگرفی میزند
میكند تفسیر عین و شین و قاف دور از عشق است و حرف او گزاف
عشق یعنی وصل با ذات الاه وصل با او و جدا از ماسواه
عشق یعنی خانه قلبت تهی تا كه باشد جای آن سرو سهی
عشق یعنی دست از هر كس بشوی غیر مهدی دلبری دیگر مجوی
همنشینش باش در هر روز و شب جز به نام نامیش مگشای لب
دلبرا، نام نكویت میبرم دردهایت را بجانم میخرم
دلبرا دور از توأم من مردهام چون گل بی باغبان پژمردهام
با خبر از حال زارم میشوی؟ مرهم قلب فكارم میشوی؟
من زهجر روی تو دیوانهام با تو مأنوس از همه بیگانهام
درد دارد این دلم، درمان تویی هر چه میخواهم نگارا، آن تویی
امشب ای یارا بگو جایت كجاست؟ در مدینه، یا نجف یا كربلاست؟
امشب آیا همدمی داری، بگو؟ یا كه باز از غصه بیماری، بگو؟
امشب آیا باز تنها ماندهای؟ در میان خیل غمها ماندهای؟
گر چه میدانم تو غایب نیستی حاضری اما مصاحب نیستی
نیستی هم صحبت ما عاصیان چون گنه گردیده حائل بینمان
ای امام دائما اندر حضور ای وجودت نور، نه، مافوق نور
ای جمال ماه تو بدر الدّجی نی غلط گفتم تویی شمس الضّحی
توسن عقل ار چه بالا راندهام باز هم در وصف تو وا ماندهام
در تصور معنی حق چیست هان؟ فوق این هستی و این كون و مكان
درورای این همه پندارها پشت این تصویرها، افكارها
فوق هر چیزی بغیر از ذوالجلال طلعت مهدی است در عین كمال
آنكه عالم در قوام از بود اوست لطف رب العالمین در جود اوست
آنكه باشد نور حق اندر زمین دست رب العالمین در آستین
عالم از فیض وجودش برقرار ملك هستی از وجودش بر مدار
بقیة الله است كی از او جداست؟ سایه حق است و با حق هر كجاست
دیگر اینجا بهر من عقلی نماند بهر این قائل دگر نقلی نماند
نقلهای گفتنی را گفتهام بلكه من بنهفتنیها گفتهام
این سخنها از زبان من نبود این صدا هم از دهان من نبود
من نِیم اینجا فقط او هست، او لال بودم او بُد اندر گفتگو
چون در اینجا مستمع خود عاقل است مقصد و مقصود ما هم حاصل است
كرده امشب عشق او فتح الفتوح برده از من عقل و هوش و جان و روح
من سخن گفتن نمیدانم كنون چونكه هستم غرقه بحر جنون
دست بردم تاعنان گیرم زبان این ندا بر دستم آمد، هان! بمان
تا كی آخر مهدی صاحب زمان ماند اندر پرده غیبت نهان
تا به كی اسرار حق پنهان شود رازها اندر قلم بی جان شود
حالیا «تائب» دگر حرفی مخوان این تو و این هم قلم این هم زبان
نكته دانان زمان چون اندكند باب این سحر البیانت را
گلچین اشعار (4)
مناسبت: سوم جمادی الثانی (شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام)
بلور اشك
الا كه عطر دل انگیز یار داری تو صفای شبنم و لطف بهار داری تو
تو سرفرازترین نخل باغ توحیدی كه از خلوص و یقین برگ و بار داری تو
به آفتاب دل عارفان علی، سوگند كه جلوهای ابدیت شعار داری تو
ستارهها همه پیمانه نوش نور تواند مدام این همه آینه دار داری تو
صفای باغ سحر تا خدا خداست تویی كه دلنوازی صبح بهار داری تو
به گرد شمع ولای تو جای پایی نیست ز بس كه عاشق پروانه وار داری تو
محبت تو نه تنها بود كلید بهشت بهشت از تو بود، اختیار داری تو
تو قبله دل مایی و از قبیله عشق هزار سلسله سربدار داری تو
تو زهره فلكی وز دعای نیمه شبی چراغ صاعقه روزگار داری تو
بلور اشك تو را میبرند دست به دست چه دست و دامن گوهر نثار داری تو
به بردباری زینب قسم در این گلزار عجب بنفشه گلی در كنار داری تو
چمن چمن گل صحرای كربلا از توست امید روشن از این لاله زار داری تو
به برگ برگ شقایق نوشته اند به خون كه عمر كوته و پرافتخار داری تو
زشعله نفس گرم خویش در محراب چراغ روشن شبهای تار داری تو
چرا به رهگذر خاطرم گذر نكنی مگر چه خاطره از رهگذار داری تو
مدینه با تو سرود وصال میخواند دگر به كلبه احزان چه كار داری تو
بقیع با تو شدای نازنین شقایق پوش كه همچو لاله دلی داغدار داری تو
به شوق دیدن آن یوسف بیابان گرد به ره نشستهای و انتظار داری تو
چه حاجت است به گلهای ارغوانی باغ كه گل به سینه خود یادگار داری تو
به بوی عاطفه گل بیا به باغ شفق مگر ارادت كمتر زخار داری تو (1)
فصل فراق
باز هم موسم پرپر شدن گل آمد باز هم فصل فراق گل و بلبل آمد
آسمان دل ما ابری و بارانی شد دیده را موسم اشك و گهر افشانی شد
دل بی سوز و گداز از غم زهرا دل نیست دل اگر نشكند از ماتم او جز گِل نیست
خون و اشك از دل و از دیده ما میجوشد فاطمه صورت خود را زعلی میپوشد
عمر كوتاه توای فاطمه فهرست غم است قبر پنهان تو روشنگر اوج ستم است
رفتی اما زتو منظومه غم برجا ماند با دل خسته و بشكسته علی تنها ماند
اثر دست ستم از رخ نیلی نرود هرگز از یاد علی ضربت سیلی نرود
با علی راز نگفتی تو زبازوی كبود با پدر گوی كه بعد از تو چه بود و چه نبود
شهر اگر شهر تو، پس حمله به آن خانه چرا؟ مرگ جانسوز چرا؟ دفن غریبانه چرا؟
داغ ما آتش و میخ در و سینه است هنوز مدفن گمشده در شهر مدینه است هنوز (2)
مناسبت: 20 جمادی الثانی (میلاد كوثر محمدصلی الله علیه وآله)
خورشید عصمت
باز امشب قدسان سرمست بوی مكهاند شب نشینان فلك در گفتگوی مكهاند
میرسد انسیهای حورا كه حوران بهشت هر طرف دامن كشان مشتاق بوی مكهاند
از گریبان سحر خورشید عصمت میدمد زین جهت ذرّات عالم رو به سوی مكهاند
كهكشانها در طواف كعبه اند امشب زشوق تا سحر منظومهها تسبیحگوی مكهاند
مهبط وحی و نبوت پر شد از عطر بهشت زین سبب گلواژهها در جستجوی مكهاند
با وجود زهره زهرا چه جای حیرت است مریم و حوّا اگر مهمان كوی مكهاند
در شب میلاد كوثر از شعف كرّ و بیان در نماز عشق و مستی رو به سوی مكهاند
یازده كوكب كه از دامان او برخاستند آبروی آفرینش آبروی مكهاند (3)
تفسیر كوثر
امشب رواق منظر هستی منور است امشب زمین و هفت فلك نور گستر است
امشب به رغم كوردلان جاودانه شد نسل پیمبری كه عدو گفت ابتر است
ای دل سرود صف به صف قدوسیان شنو میلاد با سعادت زهرای اطهر است
یا رب چه الفتی است میان سماء و ارض ماه فلك ز ماه زمینی منوّر است
بنگر كنون به سوره كوثر كه ذات حق زهرا عیان نمود كه تفسیر كوثر است
خورشید احمد است و علی ماه و فاطمه بر آسمان وحی فروزنده اختر است
نادیده چشم دهر چنین دختری كه او بهر پدر ز راه محبت چو مادر است
دختی كه از عفاف به دامان روزگار رخشنده زیور است و گرانمایه گوهر است
آن دختری كه آیه تطهیر بهر او در مصحف شریف گواهی زداور است
چون او مقام و مرتبهای نیست در زنان او همسر ولایت و دخت پیمبر است (4)
غنچه طاها
كوثر و یاسین به هم آمیختند طرح گل فاطمه را ریختند
روزی گل پیرهنان میدهد فاطمه چون بوی جنان میدهد
شعله به جای گل و نسرین زده غنچه طاها كه زیاسین زده
عطر بهشت از چمن فاطمه است بوی گل و یاسمن از فاطمه است
ساقی كوثر، گل وی میدهد فاطمه میجوشد و میمی دهد
فاطمه جان رشك جنانم تویی مثل محمد به زبانم تویی...
ای دل عاشق ره صحرا بگیر چنگ بزن دامن زهرا بگیر
علم نبی گر چه كف حیدر است نشئه این باده ولی كوثر است
هر دم از این باغ گل دین دهد مریم از این سوره یاسین دمد
گر چه محمد دُر تنزیه سُفت حضرت زهراست كه تسبیح گفت
حكم ولایت به غلامان اوست دست نبوت چو به دامان اوست
عرش خدا رقعه منشور او نور علی نور علی نور او
نور نداریم چنین قاهره عالمه و طیبه و طاهره
آیه قرآن كه گل دفتر است معرفت فاطمه و كوثر است
آی محمد كه تو را كوثر است دشمن تو شانئك الابتر است
معنی واللیل اذا عسعس است فاطمه داری تو محمد! بس است
دین محمد به همین خاتمه است ذكر علی، فاطمه یا فاطمه است (5)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) محمدجواد غفورزاده (شفق) .
2) جوادمحدثی.
3) محمدجواد غفورزاده (شفق) .
4) وحیده مهدویان.
5) لالههای زهرایی، احمد عزیزی.