نواب صفوی آذرخشی در ظلمت

آنانكه ره دوست گزیدند همه                                              در كوی شهادت آرمیدند همه

در معركه دو كون فتح از عشق است                                     هر چند سپاه او شهیدند همه (1)

مجاهد خستگی ناپذیر و عالم متعهد حضرت حجة الاسلام والمسلمین شهید سید مجتبی نواب صفوی از عالمان نادر الوجودی است كه در تاریك‌ترین و پر خفقان‌ترین دوران كشور ایران و غربت جهان تشیع، همچون آذرخشی درخشید، و برای باز گرداندن عزت اسلام و مسلمین به جهاد و مبارزه و جان فشانی در راه حق همت گماشت. آن عالم وارسته برای زدودن آلودگیهای جهل و فساد و بی بند و باری از جامعه اسلامی، به همراه عده‌ای از فرزانگان مخلص حركتی را آغاز نمود كه درس آموزان وی بعد از دهها سال تاثیر اندیشه‌های شهید نواب را به روشنی دیدند.

اساسا از منظر قرآن مجاهدانی كه قبل از فتح و پیروزی زمینه قیام علیه طاغوت را فراهم می‌كنند، با انقلابیون و مجاهدان بعد از فتح مساوی نیستند؛ بلكه آنان مقام والاتری را در نزد خدا و رسولش دارند. خداوند متعال در سوره حدید به ارزش والای این جهادگران قبل از فتح و پیروزی اشاره كرده و می‌فرماید:

«لا یستوی منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل اولئك اعظم درجة من الذین انفقوا من بعد و قاتلوا» (2) ؛ «آنانكه قبل از فتح و پیروزی در راه خدا انفاق و جهاد كردند با دیگر مسلمانان مساوی نیستند؛ بلكه مقام و منزلت آنان بسیار عظیم‌تر از كسانی است كه بعد از فتح انفاق و جهاد نمودند.‌»

شهید نواب صفوی اسوه ایمان و اخلاق و جهاد و شهادت و عرفان و معنویت بود. شجاعت، شهامت، سخاوت، مهر و محبت با خانواده و دوستان و مؤمنین، كرامت و بزرگواری، سلحشوری و حماسه آفرینی، ایثار و فداكاری، غیرت و صلابت دینی، عشق به عبادت و دعا، دلدادگی به اهلبیت علیهم السلام، خدمتگزاری به مردم، تیزبینی و آینده نگری، آگاهی از مسائل سیاسی در حوزه داخل و خارج كشور، قدرت مدیریت و سازماندهی از ویژگیهای بارز این رادمرد میدان علم و عمل و عبادت و جهاد بود. به مناسبت 27 دیماه - كه روز عروج آن روح بلند و ملكوتی به ملا اعلی می‌باشد - بر آن شدیم كه فرازهایی از زندگی این شهید راه حق و عدالت را به نظاره بنشینیم و جان و روحمان را با یاد خاطرات آن عالم وارسته صفا بخشیم.

نواب در یك نگاه

شهید سید مجتبی نواب صفوی در سال 1303 در یكی از محلات تهران چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار وی آقا سید جواد میرلوحی عالم متدین و آگاهی بود كه با ظلم و ستم مبارزه‌ای پی‌گیر داشت و با تهاجم فرهنگی استعمارگران همواره در ستیز و مبارزه بود.

سیدمجتبی بعد از اتمام دوره ابتدائی و مقدماتی در مدرسه حكیم نظامی، علوم جدید و صنعتی را در مدرسه صنعتی آلمانیها آموخت، و در كنار دروس خود در مسجدی در خانی آباد به تحصیل علوم دینی پرداخت. سید در سال 1321 شمسی تحصیلات خود را به پایان برده و در خرداد 1322 در شركت نفت استخدام گردید؛ اما آگاهی دینی و هشیاری اجتماعی وی موجب شد كه او در شركت نفت آبادان بعنوان اعتراض به اهانت یك فرد انگلیسی به برادران دینی خود، شورش كرده و از شركت نفت به طور مخفیانه بیرون آمده و راهی حوزه علمیه نجف اشرف شد.

سید كه علوم مقدماتی حوزه را در تهران سپری كرده بود، در سطوح عالی به حضور اساتیدی همچون علامه امینی، حاج آقا حسین قمی و آقا شیخ محمد تهرانی رسید و علاوه بر دروس متداول حوزه، اصول فلسفه سیاسی اسلام را نیز آموخت.

نواب در دی ماه 1326 با خانم بدر السادات احتشام ازدواج نمود و طی 8 سال زندگی مشترك دارای سه فرزند دختر شد.

وی در حین تحصیل به كجرویهای كسروی پی برده و به مقابله با وی پرداخت. او برای ادامه مبارزات خویش به تشكیل جمعیت فدائیان اسلام همت گماشت و در سال 1329 اندیشه‌های حكومتی خویش را در قالب كتاب «جامعه و حكومت اسلامی‌» منتشر كرد.

نواب در سال 1332 به شهر پیامبران «بیت المقدس‌» سفر كرد و در كنگره اسلامی نطقی حماسی را به زبان عربی ایراد نمود.

شهید نواب صفوی بعد از عمری با بركت و سراسر حماسه و مبارزه در 27 دیماه 1334 شمسی به همراه سه یار وفادارش، خلیل طهماسبی، مظفر ذو القدر و سید محمد واحدی به جرم دفاع از ارزشهای اسلامی، توسط رژیم ستمشاهی محمدرضا پهلوی به شهادت رسید.

شجاعت و شهامت ستودنی

علامه شیخ محمدتقی جعفری - كه مدتی در نجف اشرف با نواب صفوی همراه بوده است - در مورد شجاعت و شهامت بی نظیر شهید نواب صفوی چنین می‌گوید:

«هر دو جوان بودیم و هر دو به نوعی، تهجد و شب زنده داری و زیارت را دوست داشتیم. در حوزه نجف در خدمت مرحوم طالقانی شاگردی می‌كردیم و از علامه شیخ عبدالحسین امینی (صاحب الغدیر) درس ایمان و ولایت می‌آموختیم.

روزی شهید نواب صفوی پیشنهاد كرد كه از نجف تا كربلا برای زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام با هم برویم. موافقت كردم و بعد از ظهر یكی از روزهای پائیزی به راه افتادیم. هوا تقریبا تاریك شده بود كه ما در راه نجف - كربلا قرار گرفتیم و هنوز بیش از چند كیلومتر از شهر دور نشده بودیم كه مردی تنومند و قوی هیكل از اعراب بیابان نشین جلو ما را گرفته و با صدایی خشن به ما فرمان ایست داد.

در زیر نور مهتاب، خنجر آذین شده‌ای را كه مرد عرب بر كمر داشت دیدم و یكه خوردم، اما سید، آرام ایستاد. مرد عرب با خشونت گفت: هر چه دینار دارید از جیبهایتان بیرون آورده و تحویل دهید. من ترسیده بودم و می‌خواستم آنچه دارم تحویل دهم كه یك مرتبه متوجه شدم شهید نواب صفوی با چالاكی، خنجر مرد عرب را از كمرش بیرون كشیده، برق آن را جلوی چشمان آن مرد مهاجم قرار داد، و با قدرت، نوك خنجر را نزدیك گلویش قرار داده و با كمال شهامت به او گفت: «ای مرد! با خدا باش و از خدا بترس و دست از زشتیها بردار!»

من از سرعت عمل و شجاعت بی نظیر سید متحیر شده بودم و مات و مبهوت به هر دوی آنان نگاه می‌كردم. با دیدن این وضعیت مرد عرب با كمال شرمندگی ما را به چادرش جهت استراحت دعوت كرد. نواب صفوی فورا دعوت او را پذیرفت. برای من تعجب آور بود، به سید گفتم: چگونه دعوت كسی را می‌پذیری كه تا چند لحظه قبل می‌خواست اموال ما را غارت كند. سید گفت: اینها عرب هستند و به میهمان ارج می‌نهند و محال است خطری متوجه ما باشد.

آن شب من و نواب به چادر مرد عرب رفتیم و سید آرام خوابید اما من تا صبح نگران و بیدار بودم و تمام شب در این اندیشه بودم كه ممكن است مرد عرب هر دوی ما را نابود كند. سید، نیمه شب برای نماز برخواست و با آوایی ملكوتی با خدای خویش به راز و نیاز پرداخت و فردای آن روز با هم عازم كربلا شدیم....

این خاطره، در طول پنجاه سالی كه از آن بزرگ مرد به خاطر دارم، همیشه نوازشگر روح و روان من بوده است. هنگام شهادتش، اشك بی اختیار بر دیدگانم جاری گشته و با تمام وجود فراق یاری وفادار و مردی الهی را حس می‌كردم.‌» (3)

تاثیر كلام و منطق قوی

نبوغ شهید نواب صفوی تنها در میدان مبارزه و ایجاد حماسه رزمی نبود؛ بلكه او از جهت منطق و بیان و استدلال هم بسیار قوی بود، او با داشتن ایمانی عمیق و اخلاصی كامل و نیتی پاك، چون دهان به سخن گفتن می‌گشود، همه را تحت تاثیر قرار می‌داد و سخنانش چون از دل بر می‌خواست لاجرم بر دلها می‌نشست و تحولی عمیق در فكر و اندیشه‌ها ایجاد می‌كرد.

نواب در سال 1332 در جلسات شش روزه كنگره عظیم اسلامی در بیت المقدس شركت كرد و با سخنرانی شورانگیز خود كه بینش وسیع و حرارت ایمان و كمال اخلاص او را نشان می‌داد، موجی عظیم ایجاد كرد و دفاع از سرزمین مقدس فلسطین را یك آرمان سرنوشت ساز برای مسلمانان جهان قلمداد نمود. از آن پس، طبق دعوت جمعی از مسلمانان بیدار مصر به آن كشور مسافرت كرد و با سخنرانی خود چنان غوغایی ایجاد كرد كه به یكی از چهره‌های معروف آن روز تبدیل شد و تمام خبرگزاری‌ها و روزنامه‌های معروف عظمت روح، شور ایمان و قدرت منطق او را مورد ستایش و تحسین قرار دادند.

یكی از مهم‌ترین نشانه‌های تفكر عمیق و افكار بلند او، تهیه برنامه حكومت اسلامی و نشر آن در قالب جزواتی در سخت‌ترین دوران حكومت پهلوی بود. (4)

حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران در مورد تاثیر سخنان پر شور و استدلالی نواب صفوی می‌گوید:

«باید گفت كه اولین جرقه‌های انگیزش انقلابی اسلامی به وسیله نواب در من بوجود آمد و هیچ شكی ندارم كه اولین جرقه‌ها را نواب در دلها روشن كرد.

سخنرانی نواب یك سخنرانی معمولی نبود. بلند می‌شد و می‌ایستاد و با شعار كوبنده شروع به صحبت می‌كرد. من محو نواب شده بودم. خودم را از لابلای جمعیت به نزدیكش رسانده بودم و جلوی نواب نشسته بودم. تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش می‌دادم و او هم بنا كرد به شاه و دستگاههای انگلیس و اینها بدگوئی كردن. اساس سخنانش این بود كه اسلام باید زنده شود. اسلام باید حكومت كند و این كسانی كه در راس كار هستند دروغ می‌گویند. اینها مسلمان نیستند و من برای اولین بار این حرفها را از نواب صفوی شنیدم و آنچنان این حرفها در من نفوذ كرد و جای گرفت كه احساس می‌كردم دلم می‌خواهد همیشه با نواب باشم.‌» (5)

تلاش برای تقویت باورهای دینی

شهید سید مجتبی نواب صفوی برای اعتلای كلمه حق و نمایاندن حقیقت اسلام و قرآن از هر فرصتی بهره جسته و به قویت باورهای دینی مردم می‌پرداخت. هنگامی كه مرحوم كربلائی كاظم كریمی (6) ساروقی - كه در یك لحظه با اینكه هیچ سواد خواندن و نوشتن نداشت حافظ كل قرآن شده بود - را شناخت و به صورت مكرر او را آزمایش نمود؛ به حقیقت معجزه‌ای كه در مورد كربلائی كاظم رخ داده بود پی برد. او حتی جملاتی از نهج البلاغه را با آیات قرآن تركیب نموده و از او سؤال كرد اما كربلایی كاظم فورا كلمات قرآنی را نشان داده و گفت: اینها از قرآن ولی آنها از قرآن نیست. از او پرسید. چگونه آیات قرآن را از غیر آن تشخیص می‌دهی؟ او پاسخ داد: آیات قرآن همانند نوری در مقابل چشمانم می‌درخشد. شهید نواب صفوی او را با خود به تهران برده و در یك مصاحبه مطبوعاتی با ارباب جرائد معروف، جایگاه رفیع كربلائی كاظم و معجزه قرآن را به اطلاع عموم رساند و در نتیجه این تلاشها بود كه برخی از جوانان و افراد فریب خورده و منحرف، مقام معنوی و عنایات ائمه اطهار علیهم السلام و تصرف ولایتی آن بزرگواران را در وجود كربلائی كاظم احساس كرده، متنبه شده و به حقیقت گرویدند.

شهید نواب صفوی به همراه هیئتی از علماء، مرحوم كربلائی كاظم را به سفر زیارتی مشهد مقدس برد و در مسیر راه در شهرهای سمنان، دامغان، شاهرود، سبزوار و نیشابور نیز او را به مردم استقبال كننده، معرفی كرد و اعجاز الهی را شرح داد. مردم نیز با شور و شوق و هیجان بی نظیری حافظ قرآن را همچون نگینی در برگرفته و سؤالات قرآنی خویش را مطرح نمودند. (7)

شیفته اهل بیت علیهم السلام

چه عالمان كه هم اهل صفا و مرد رهند                         ولی «مقام ولایت‌» به هر كسی ندهند

عواطف پاك انسانی و اظهار عشق و علاقه نسبت به اهل بیت و پیشوایان معصوم علیهم السلام عامل ثبات قدم در راه دین و دینداری است. عشق به اهل بیت علیهم السلام مقدمه عشق به خداوند است و دوست داشتن اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله، مهر ورزیدن به تمام خوبیها، كمالات و ارزشهای والای انسانی است. به همین جهت در زیارت امین الله می‌خوانیم:

«اللهم فاجعل نفسی... محبة لصفوة اولیائك، محبوبة فی ارضك و سمائك؛ (8) خداوندا! دل و جان مرا شیفته اولیای برگزیده ات قرار داده و مرا در زمین و آسمانت محبوب گردان.‌» بر همین اساس شهید نواب صفوی از عاشقان و دلداده گان حقیقی ائمه اطهار علیهم السلام بود. او از هر فرصتی برای ابراز علاقه خویش به خاندان عصمت و طهارت بهره می‌جست.

آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی می‌گوید: «شهید سیدمجتبی نواب صفوی، روحیه‌ای سرشار از عشق و شوق به عبادت داشت و نسبت به خاندان عصمت بسیار متواضع بود و روحیه خدمت به درگاه آن بزرگواران در سیمای وی موج می‌زد و وجودش لبریز از محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام بود. هنگامی كه در زیارت جامعه به این جمله می‌رسید: «معكم، معكم، لا مع غیركم؛ من با شما هستم، من با شما هستم و با دشمن شما نیستم‌» ، تمام وجودش و اعضاء و جوارحش با وی هم نوا بود.‌»

در عرصه عبادت و مناجات

خانم بدر السادات احتشام همسر وفادار شهید نواب صفوی در مورد حالات عبادی و عرفانی نواب اظهار می‌دارد: «زمانی كه آقا به عبادت می‌پرداخت، به ركوع و سجده می‌رفت، زار زار می‌گریست و حالت عرفانی و معنوی عجیبی پیدا می‌كرد كه هر بیننده‌ای را شگفت زده می‌كرد. اغلب آقا روزه بود، ولی ابراز نمی‌كرد، حتی گاهی از من هم پنهان می‌كرد. بیشتر اوقات بدون سحری روزه می‌گرفت. نماز شب ایشان هرگز ترك نشد، صوت قرآنش هر شنونده‌ای را مجذوب خود می‌كرد و زیارت عاشورا را هرگز فراموش نكرد.‌»

شهید نواب صفوی هیچ گاه اذان گفتن علنی و آشكار خود را در اوقات نماز تعطیل نكرد. سیدمهدی طالقانی فرزند آیت الله طالقانی می‌گوید: «هنگامی كه نواب و یارانش در منزل پدرم مخفی شده بودند، صبحها با صدای رسا اذان می‌گفتند. شهید نواب هنگام اذان صبح به ایوان آمده و اذان می‌گفت، تا اینكه پدرم فرمود: آقا! اذان گفتن به شكل علنی فعلا به مصلحت نیست و احتیاطا مدتی اذانتان را تعطیل كنید.‌» (9)

عزت نفس و آزادگی

از مهم‌ترین ویژگیهای مردان الهی عزت نفس و آزادگی است. آنان در هیچ شرائطی حاضر نمی‌شوند به خاطر منافع زودگذر دنیوی و یا ریاستهای موقتی و مطامع مادی شخصیت خود را خوار و ذلیل نموده، و از عزت نفس و مناعت طبع فاصله بگیرند. شهید نواب صفوی از جمله عالمانی است كه حب جاه و جلال و مال و منال دنیا را از وجودش پاك نموده و دوستی خود را برای خدا و اولیای گرامی‌اش خالص گردانیده بود. به همین جهت كسی نتوانست او را با دامهای ظاهری و زرق و برق دنیوی فریب دهد. شهید نواب مصداق حقیقی كلام امیرمؤمنان علی علیه السلام بود كه در توصیف مردان پروا پیشه فرمود: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم؛ (10) خداوند متعال در روح و جان آنان بزرگ و به غیر از او، همه چیز در نزدشان خوار و حقیر می‌باشد.‌»

نواب به عنوان یك عالم دینی و روحانی حقیقی هیچ گاه طبع منیع خودرا به پستی طمع و حرص نیالود و همچون قله‌ای سربلند و سرافراز، بی نیازی خود را نشان داد. او آزاده‌ای بود كه در عین فروتنی، تواضع و خوش خلقی، طبع بلند و عزت نفس خود را حفظ كرد. حافظ می‌گوید:

چو حافظ در قناعت كوش و از دنیای دون بگذر كه یك جو منت دونان به صد من زر نمی‌ارزد

در اینجا نمونه‌ای از مناعت طبع و بلند همتی آن شهید بزرگوار را ملاحظه كرده و عظمت روح وی را به نظاره بنشینیم:

بعد از حادثه 28 مرداد 1333، امام جمعه كه از سوی شاه نزد شهید نواب صفوی آمده بود، صدهزار تومان (11) وجه نقد اهدائی شاه را به نواب تقدیم داشته و می‌گوید: شاه علاوه بر این وجه سه پیشنهاد دیگر هم برای شما دارد:

1. در یكی از كشورهای اسلامی به عنوان سفیر ایران عمل كنید.

2. منزلی برای شما در نظر گرفته شود و شما در آن بیت جلوس داشته باشید و هر ماه ده هزار تومان حق سفره پرداخت شود.

3. با همكاری شما یك حزب بزرگ اسلامی تشكیل شود و مخارج آن را دربار تامین نماید.

نواب صفوی كه غیرت و شهامت و آزادگی را از مولایش امیر مؤمنان علی علیه السلام به ارث برده بود، از این پیشنهادات اهریمنی بر آشفته شد و دام تزویر و ریا را در پشت آن پیشنهاد مشاهده كرد. برای همین با كمال قاطعیت به امام جمعه گفت: خجالت نمی‌كشی مرا به درگاه معاویه دعوت می‌كنی؟

امام جمعه وجه نقد را برداشته و به سرعت بیرون می‌رود. البته قبل از این، تولیت آستان قدس رضوی نیز از طرف شاه به آن شهید پیشنهاد شده بود؛ كه با مخالفت وی مواجه شده و مسكوت مانده بود. (12)

خدمتگزار راستین خلق

خدمت به خلق و دستگیری از نیازمندان و محرومان، از منظر قرآن و اهلبیت علیهم السلام جایگاه ویژه‌ای دارد. این خصلت والای انسانی آنچنان اهمیت دارد كه اولیای الهی توفیق خدمت رسانی به مردم را از بارگاه خداوند متعال طلب می‌كردند. امام سجاد علیه السلام در مناجات خویش می‌فرمود: «و اجر للناس علی یدی الخیر و لا تمحقه بالمن؛ (13)  [بار پروردگارا!] توفیق خوبی كردن به مردم را به من عنایت كن و خدمات نیكم را با منت گزاری ضایع مگردان!»

و امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز ریاست و سروری بر مردم را شایسته كسی می‌داند كه در خدمت رسانی به مردم گوی سبقت را از دیگران برباید. آن حضرت می‌فرماید: «السید من تحمل اثقال اخوانه؛ (14) آقا كسی است كه بار مشكلات برادران دینی خود را به دوش بكشد.‌»

شهید نواب صفوی در این زمینه نیز از عالمان و متدینین پیشرو و پیش قدم بود. حضرت آیت الله خزعلی در خاطرات خود آورده است: «شبی نزد او سی هزار تومان پول برده بودند، تا برای خود یك خانه‌ای تهیه كند؛ زیرا در آن تاریخ با سی هزار تومان می‌شد یك خانه كوچك تهیه كرد. به او گفته بودند كه این مبلغ نه سهم سادات و نه سهم امام و نه از وجوهات دیگر است؛ این هدیه‌ای است از ما به شما برای خرید یك باب منزل شخصی برای خودتان تا از اجاره نشینی رها شوید. شهید نواب پاسخ داده بود كه: اگر پول را به این شرط می‌دهید نمی‌پذیرم، ولی اگر بدون شرط بدهید و مرا آزاد بگذارید خواهم پذیرفت. شخص اهداء كننده پول را بدون شرط تسلیم او نمود. ایشان همان شب پول را به بیوه زنان، یتیمان و محرومین و پا برهنگانی كه قبلا آنان را می‌شناخت توزیع كرد. گره گشائی و رفع نیاز محرومان، از خصوصیات بارز این شهید راه حق بود.‌»

شوق لقاء الله

خانم فاطمه نواب صفوی در مورد آخرین ملاقات با پدر شهیدش چنین می‌گوید: «آخرین باری كه پدرم دستگیر شد، حالتی كاملا متفاوت از دیگر دستگیریهای قبلی وی داشت. رفتار بسیار تند و خشن ماموران شاه در آخرین دستگیری وی كاملا مشهود بود. پدرم قبل از دستگیری توسط یكی از افراد مطمئن نامه‌ای را به حضرت سید الشهداء علیه السلام نوشته و از او می‌خواهد كه آن را به داخل ضریح امام حسین علیه السلام بیندازد. در فرازی از آن نامه كه خطاب به حضرت امام حسین علیه السلام نوشته شده بود آمده است: «مولای من! دیگر سینه‌ام به تنگ آمده و نمی‌توانم تحمل كنم، می‌خواهم نزد شما بیایم....‌»

در آخرین ملاقاتی كه با پدرم داشتیم، مادرم به اتفاق والده پدرم، بنده و همشیره كوچك ترم، 4 نفری به دیدار پدر رفتیم. به زندان كه رسیدیم، بعد از بازرسیهای مختلف به نزدیك اتاق ملاقات رسیدیم، از حدود 10 متری آن اتاق دو صف نیروی نظامی روبروی یكدیگر ایستاده و سر نیزه‌های خود را به طرف ما یعنی 2 زن و 2 كودك گرفته بودند. در آن اتاق كوچك نشستیم و پس از مدتی ایشان را در حالی كه با دستبند به یك مامور بسته بودند، آوردند. سیمای ایشان علی رغم شكنجه‌های زیاد و طاقت فرسا متبسم و بسیار نورانی بود و با چهره‌ای گشاده با ما ملاقات نمود و خوش آمد گفت. مادر بزرگم به پدر گفت:‌ای كاش اول می‌گذاشتید ما می‌مردیم و بعد شما خود را به كشتن می‌دادید. ایشان فرمود: مادر جان! در صدر اسلام زنی علی رغم اینكه 4 پسرش در ركاب پیامبر صلی الله علیه و آله به شهادت رسیده بود، خدمت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله آمد و بدون اینكه از سرنوشت 4 فرزندش سؤال كند، از سلامتی پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال كرد. مادر! دلم می‌خواهد مثل آن مادران صدر اسلام صبور و مقاوم باشید. مانند حضرت زینب علیها السلام صبور باشید و مصائب را با استواری تحمل كنید.‌»

سپس در حضور همان افسری كه دستبندش به دست او بسته شده بود، با صلابت تمام اظهار داشت: اگر من بخواهم با این مردك، محمدرضا سازش كنم جایم اینجا نیست. اما ما به زرق و برق دنیا فریب نمی‌خوریم.

فراموش نمی‌كنم كه در لحظه وداع، یك بسته اسكناس یك تومانی به من دادند و به خواهرم هم مقداری دادند و بعد هم ما را نوازش كرده و بوسیدند. هنگامی كه ایشان را از اتاق بیرون می‌بردند، برگشته و نگاهی دیگر به من و خواهرم انداخت، گویا معلوم بود كه این آخرین نگاههای آن پدر مهربان بود.‌» (15)

مسافر سحر

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند                          وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم كردند                                باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبی                      آن شب قدر كه این تازه براتم دادند

سحرگاهان بیست و هفتمین روز دی ماه 1334، مصادف با شب شهادت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، لحظات عروج قهرمان عالم تشیع بود كه جانش با نغمه وحی و توحیدی دمساز افتاده و افتخار حماسه سازی در راه احیای ارزشهای الهی و اعتلای پرچم حق در اقصا نقاط جهان را به نام خود ثبت كرده بود. نواب، آن منادی اندیشه‌های عاشورائی و شیدای بی قرار تعالی و كرامت انسان، پرچم دین باوری را در عصر سلطه زشت سیرتان ناپاك به دوش كشیده و با استقبال از مرگ سرخ و شهادت در راه خدا، نام خود را زنده ساخته و با ابدیت پیوند زد. همچنانكه خداوند متعال به صراحت تمام جاودانگی او و امثال او را اعلام می‌نماید: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون‌» (16) ؛ «هرگز خیال نكن كسانی كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.‌»

آری! دستان اهریمن صفتانی كه در تاریكی و ظلمت شب، تن نحیف نواب صفوی را به چوبه اعدام می‌بست، هیچ گاه تصور نمی‌كرد كه نواب عمری ابدی و جاودانه خواهد داشت و تا روزی كه سخن از دین و غیرت دینی و صلابت اسلام و مسلمانی هست، نواب زنده و جاوید خواهد ماند. این جلوه صلابت و عزت و كرامت اسلامی در تاریخ تشیع خواهد ماند؛ گرچه منكران و مدعیان را خوش نیاید.

یكی از افسران مامور اجرای اعدام آن شهید سرفراز گفته است: «نواب صفوی با كرامت و بزرگواری خود احترامش را به من تحمیل كرد و من هنوز هم هرگاه صدای آژیر آمبولانسها را می‌شنوم، بدنم می‌لرزد و به یاد شب شهادت نواب می‌افتم كه نواب با عشق و سوز و صلابت خاصی به یارانش می‌گفت: «خلیلم، مظفرم، محمدم عجله كنید، غسل شهادت كنید. جده‌ام حضرت زهرای مرضیه علیها السلام منتظر ماست.‌» (17)

از منظر اهل نظر

1. حضرت آیت الله مكارم شیرازی: شهید نواب صفوی همچون نوری در ظلمت جهل و بی دینی و ظلم رژیم گذشته بود. او با جان خود و دوستانش از اسلام و مكتب اهل بیت علیهم السلام دفاع كرد و وظیفه خودش را در آن برهه از زمان به خوبی انجام داد.

2. حضرت آیت الله سیدمحمود طالقانی: فدائیان اسلام یك اقدام انقلابی كردند و وكلای واقعی مردم را به مجلس فرستادند، اقدام انقلابی دیگری (كشتن رزم آراء) كردند، نفت ملی شد.

3. حضرت آیت الله نوری همدانی: مجاهد شهید نواب صفوی، عالم بزرگواری است كه در غیرت دینی ممتاز و خون سالار شهیدان حضرت سید الشهداء علیه السلام در رگهای او جاری بود، دلش از ایمان و عشق به خداوند سرشار و روحش از اخلاص لبریز بود.

4. حضرت آیت الله سید صدر الدین صدر (پدر امام موسی صدر) خطاب به فدائیان اسلام: من تاكنون هر راهی را كه نواب صفوی رفته تایید كرده‌ام و هم اكنون هم تایید می‌كنم. راه شما درست است، به همین راه ادامه دهید. من شما را سرباز امام عصر علیه السلام می‌دانم.

5. حضرت آیت الله مصباح یزدی: من به ایشان سلام می‌دهم و مراتب اخلاص و ارادت خودم را به ایشان می‌رسانم و از ایشان درخواست می‌نمایم كه از خدا بخواهد كه همه ما را از شهدای راه اسلام قرار دهد. حركتی كه نواب آغاز كرد مربوط به شناختی بود كه از مسائل اسلامی داشت. جمله‌ای از ایشان نقل می‌كنند كه فرموده بود: «من (نواب صفوی) در باب امر به معروف و نهی از منكر اجتهاد دارم.‌» ایشان آنچنان به مسائل مربوط به امر به معروف و نهی از منكر و روح حاكم بر آن ایمان و یقین داشت كه هیچ گاه در انجام این وظیفه تردیدی به خود راه نداد. (18)

 

پی‌نوشــــــــــــــــت‌ها:

 

1) صدر المتالهین شیرازی، رساله سه اصل، ص 137.

2) حدید/10.

3) ابن سینای زمان، ص 86.

4) روزنامه رسالت، بهمن 1379.

5) هفته نامه رائحه ظهور، ش 27.

6) محمد كاظم ساروقی فراهانی در خانواده‌ای بی سواد و فاقد تمام امكانات رفاهی در یكی از روستاهای فراهان دیده به جهان گشود. او نه كتابی خوانده بود و نه مدرسه‌ای رفته و نه حتی حروف فارسی یا عربی را می‌شناخت. این مرد بی سواد محض فقط به شغل كشاورزی اشتغال داشت. اما از آنجا كه در زندگی خویش به وظائف اسلامی و دینی خود كاملا عمل می‌نمود، با عنایتی از سوی خاندان وحی، تمامی قرآن را در چند لحظه حافظ شد. او می‌توانست قرآن را از آغاز تا پایان و بالعكس قرائت كند. كربلائی كاظم بارها در معرض آزمایش علما و مراجع تقلید و دانشمندان بزرگ در ایران و عراق قرار گرفت و معلوم شد كه نه تنها تمامی قرآن را بدون ذره‌ای غلط و یا درنگی می‌تواند از حفظ بخواند، بلكه هر قرآنی را كه به دست او می‌دادند آیه مورد نظر افراد را از حفظ می‌خواند و با یك اشاره آن را می‌یافت و نشان می‌داد و آیات قبل و بعد را می‌خواند و سوره آن را معین می‌نمود و حتی به آیات مشابه آن نیز اشاره می‌كرد. او قرآن را بسیار سریع و بی غلط می‌خواند و معمولا در یك شبانه روز دو بار قرآن را از اول تا آخر می‌خواند.

7) كرامات الصالحین، ص 371.

8) وسائل الشیعه، ج 14، ص 395.

9) صحابه صبح، ص 6.

10) نهج البلاغه، خطبه 193.

11) باید توجه داشت كه آن وجه، در آن سال، مبلغ فوق العاده كلانی بوده است.

12) گلشن ابرار، ج 2، ص 652.

13) صحیفه سجادیه، دعای 20.

14) غرر الحكم، شماره 9621.

15) ویژه نامه صحابه سحر، ص 5 و 6.

16) آل عمران/169.

17) نشریه یا لثارات، ش 163، ص 7.

18) همان.

377 دفعه
(0 رای‌ها)