فقیه خراسانی‏ (ره) الگوی تقوا و تبلیغ

یكى از مهم‏ترین مراحل رسیدن به فضایل و كمالات علمى و معنوى، تجربه‏آموزى از سالكان است.

آیت اللّه شیخ غلامرضا فقیه خراسانى یزدى از جمله وارستگانى است كه این مراحل را طى كرد؛ براى همین، مى‏تواند الگوى رهروان راه حقیقت و فضیلت باشد.

میلادى سبز

عالم و فقیه ربانى، واعظ و مبلغ خستگى‏ناپذیر، آیت اللّه حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانى یزدى‏قدس سره در شعبان 1295 قمرى مصادف با 1257 شمسى در محله سرآب مشهد مقدس متولد شد. پدرش به شوق غلامى امام رضا‏علیه‏السلام این فرزند را غلامرضا نامید. این بزرگوار در جوار حرم ملكوتى و فرشته پاسبان ثامن الائمّه‏‏علیه‏السلام متولد شد و هر سال، چندین بار به آن ارض اقدس مشرف مى‏شد و در صحن آزادى (نوسابق) اقامه جماعت مى‏كرد و سپس منبر رفته، به ارشاد زائران و مجاوران حرم رضوى مى‏پرداخت؛ از اینرو به «فقیه خراسانى» لقب یافت و همین عنوان حتى در لوح مزار وى حكّ شده است.

«غلامرضا» دوران كودكى را به كمك پدر به مزرعه‏اى در اطراف شهر مشهد شتافت و در امر كشاورزى بسیار خبره شد. به همین سبب، پدر با تحصیل و رفتن او به مكتب‏خانه مخالفت كرد و وى را روانه كار ساخت. او كودكى تیز هوش و علاقمند به علم بود و بعد از اصرار بسیار و واسطه شدن اقوام، پدر به او اجازه تحصیل داد. غلامرضا با عشقى وافر و همتى والا وارد حوزه علمیه مشهد شد و سپس رهسپار اصفهان شد (1) و بعد به سوى نجف اشرف رفت و نزد اساتید بزرگ و فرزانه به تكمیل معلومات پرداخت و به درجات عالیه علمى دست یافت.

اساتید

اسامى اساتید وى عبارت‏اند از:

الف. مشهد مقدس

1. شیخ محمّد بسطامى شاهرودى؛

2. شیخ محمّدعلى قائنى؛

3. شیخ على‏اكبر نهاوندى؛

4. شیخ الاسلام (از شاگردان حكیم سبزوارى).

ب. اصفهان

آیات بزرگوار:

1. سید محمّدباقر درچه‏اى؛

2. شیخ محمّد كاشى؛

3. میرزا جهانگیرخان قشقایى؛

4. شیخ عبد الكریم گزى؛

5. شیخ محمّدتقى نجفى اصفهانى؛

6. آقا نور اللّه اصفهانى.

ج. نجف اشرف

آیات عظام:

1. ملا محمّدكاظم خراسانى (متوفى 1329 ق) ؛

2. سید محمّدكاظم طباطبایى یزدى (متوفى 1337 ق) ؛

3. آقا شیخ هادى تهرانى (متوفى 1321 ق) ؛

4. شیخ محمّدباقر اصطهباناتى شیرازى (متوفى 1327 ق) ؛

5. میرزا محمّدحسین غروى اصفهانى (متوفى 1355 ق). (2)

بازگشت به زادگاه پدرى

فقیه یزدى در سال 1285 شمسى پس از فتح قله‏هاى علمى و استوار ساختن مبانى فقهى به دلیل علاقه بسیارى كه به استاد خویش، «آیت اللّه اصطهباناتى» داشت، همراه ایشان عازم شیراز شد و پس از یك سال تحصیل نزد وى به دلایلى كه خواهد آمد، به یزد عزیمت كرد. سپس چندى از حوزه درسى آیت اللّه میرسید على مدرسى لب خندقى بهره‏مند شد و خود نیز به تدریس فقه، اصول، كلام و تفسیر اشتغال ورزید و شاگردان برجسته‏اى همانند: آیت اللّه سید محمّد محقق داماد (متوفى 1388 ق) را تربیت كرد. همچنین او آثار قلمى ارزشمندى را از خود به‏جا گذاشت و كارنامه ایشان در طول بیش از 50 سال اقامت در یزد، مشحون از حسنات و خدمات ارزنده به‏ویژه در بُعد تبلیغى است.

ویژگی‌ها و كمالات

الف. تبلیغ و تحمّل مشقّت

بارزترین و مهم‏ترین جنبه زندگى این عبد صالح خدا در سراسر عمر، اهتمام به تبلیغ و ترویج دین بود. وى به رغم ابتلا به بیمارى چشم درد، در سال 1327 ق و بازماندن از برخى فعالیتهاى علمى، اقامه جماعت و سخنورى را ادامه داد. این فقیه وارسته براى اشاعه و نشر فرهنگ اسلامى، تبلیغ دین و ارشاد مردم، به تلاش گسترده‏اى دست زد. به همین منظور با مركبى ساده و گاه با پاى پیاده و تحمل سختیهاى فراوان به شهرهاى مختلف از جمله: شیراز، اقلید، بم، مشهد، رفسنجان، كرمان، تربت حیدریه و روستاهاى دورافتاده سفر مى‏كرد و با بیانى ساده، روان و مبتنى بر عمل، پرهیزگارى و اخلاص، تأثیر بسیارى بر مردم داشت. یكى از یاران صمیمى و همراه ایشان مى‏گوید كه حاج شیخ مى‏گفت: «مى‏خواهم به همه آبادیها بروم.‌»هر شب به یك آبادى مى‏رفت و نماز مى‏خواند و منبر مى‏رفت. یك وقت به من گفت: «آیا جایى در این اطراف مانده است كه نرفته باشیم؟»گفتم: «نه، فقط، قلعه كوچكى نزدیك ابرقوست، با دو سه خانوار.‌»گفت: «یا اللّه همین امشب مى‏خواهیم به آنجا برویم.‌»حركت كردیم و رفتیم و آن بزرگوار، آنجا نماز خواند و منبر رفت. گاه دیروقت به روستایى مى‏رسید و چون مردم با خبر مى‏شدند، مشتاقانه براى شنیدن سخنانش حاضر مى‏شدند و تا پاسى از شب، از محضرش استفاده مى‏كردند. آن مرحوم به دلیل اهمّیتى كه براى اقامه نماز جماعت قائل بود، بیش‌تر كوشش خود را در این سفرها بر آن معطوف مى‏كرد. آیت اللّه خراسانى یزدى، پنجاه سفر به مشهد مقدس مشرف شد و در بین راه، همواره در میان مردم شهرها و روستاهاى واقع در راه یزد تا مشهد به ترویج و تبلیغ اسلام پرداخت. (3) در این مقال به اجمال به برخى موارد تبلیغى وى اشاره خواهیم كرد:

1. حضرت رضا‏علیه‏السلام پانشین نمى‏خواهد

حجت الاسلام و المسلمین سید احمد دعایى یزدى مى‏گوید: «یك سال نزدیك عاشورا (محرم) مرحوم آیت اللّه حاج شیخ غلامرضا به مشهد آمده بودند و مرحوم پدر من هم آن سال مشهد بودند. وى به پدرم فرمودند: «بلیط مى‏گیرم برایت با هم به یزد برگردیم.‌»پدرم فرمود: «حاج آقا من امسال مدتى بیمار بودم، بیمارستان بودم و نتوانستم خوب زیارت كنم. مى‏خواهم ایام عاشورا را مشهد بمانم.‌»حاج شیخ یك مقدار متغیر شدند و عصایشان را زمین زدند و فرمودند: «جانم! امام رضا‏علیه‏السلام پانشین نمى‏خواهد، امام رضا‏علیه‏السلام زوار نمى‏خواهد، امام رضا‏علیه‏السلام نوكر مى‏خواهد. حالا محرم است بیا برو دنبال مسجد و منبرت، دنبال كارهاى عزادارى و تبلیغات.‌»پدرم به توصیه ایشان عمل كرد و به یزد برگشت.» (4)

حتى یك بار كه به مشهد مقدس رفته و متوجه شده بود یكى از روستاهاى دور مشهد، واعظ و مبلّغ ندارد، براى رفتن به آنجا داوطلب شد. یكى از علماى مشهد به او گفته بود: «حاج شیخ! شما تازه از راه رسیده‏اید. بهتر است زیارت بروید.‌»حاج شیخ در پاسخ گفت: «امام رضا‏علیه‏السلام همه‏جا هست. آن حضرت زائر زیاد دارد. نوكر ندارد. من مى‏روم نوكرى امام رضا‏علیه‏السلام كنم.» (5)

2. محبّت در تبلیغ

یكى از ویژگیهاى بسیار برجسته و مهمى كه مى‏تواند رمز موفقیت مبلّغ باشد، محبت و علاقه به مردم است. اگر مبلّغ به همه انسانها از عمق جان علاقمند باشد، رفتار او بر این اساس شكل گرفته، مى‏تواند زمینه جذب و اصلاح انسانها را فراهم سازد.

آیت اللّه قافى در این باره مى‏گوید: «حاج شیخ براى هدایت مردم، بى‏نهایت فعالیت و تلاش مى‏كردند و من، كسى را مثل ایشان، حریص بر هدایت مردم ندیدم. با اینكه در سالهاى آخر عمرشان ضعف و پیرى و كسالت به قدرى بود كه وقتى كسى سؤال مى‏كرد، ایشان مى‏گفتند: بگذارید بنشینم و بعد مسئله‏تان را بپرسید؛ اما وقتى لازم مى‏شد یك ساعت روى پا مى‏ایستادند و صحبت مى‏كردند. [ایشان‏] به نجات مردم عشق داشتند و مى‏خواستند همه وارد بهشت شوند. این از خصوصیات ایشان بود. هنگام موعظه، الهاماتى داشتند و كلام ایشان بسیار مؤثر بود. معظم له علیرغم كسالت سینه و ضعف بنیه، منبر مى‏رفتند. ضعف بنیان وى گاهى چنان بود كه وقتى از منبر پایین مى‏آمدند، دیگر حالى نداشتند و به سلامتى خود كم‌تر از هدایت مردم اهمیت مى‏دادند.» (6)

3. مبلّغ فروتن و سیار

حجت الاسلام سید احمد دعایى مى‏گوید: «حاج شیخ زیاد به مسافرتهاى تبلیغى به روستاها و جاهاى دور و نزدیك مى‏رفتند و هر جا كه براى تبلیغ مى‏رفتند در روستاهاى مسیر توقف مى‏كردند و براى مردم، منبر مى‏رفتند و نماز جماعت مى‏خواندند. كل زندگى ایشان، وقف براى تبلیغ و ترویج دین بود. نقل شده است که وقتى به قُراء و قصبات اطراف یزد مى‏رفتند، خودشان اذان مى‏گفتند و چنین اعلام مى‏كردند: «مردم! شیخ غلامرضا یزدى آمده؛ بیایید نماز.» (7)

حجت الاسلام و المسلمین وافى یزدى در این‏باره مى‏گوید: «مرحوم حاج شیخ در فصل تابستان، مبلغ سیار بود و صدها روستاى محروم و دور افتاده را از وجود خود بهره‏مند مى‏كردند. مردم هر محل و روستایى كه ایشان به آنجا مى‏رفتند خوشحال و شادمان مى‏گردیدند و علاقه به دین و روحانیت در آن زیاد مى‏شد.» (8)

4. نفوذ كلام

آیت اللّه العظمى بهجت (مدّظلّه العالى) مى‏گوید: «از آقاى حاج آقا حسین قمى شنیده بودم كه از منبر دو نفر به خوبى مى‏شود استفاده نمود: یكى منبر آقا سید یحیى (یزدى) و دیگر حاج شیخ غلامرضا یزدى. (9) ما رفتیم پاى منبر ایشان استفاده كنیم كه دیدیم نظر آقاى قمى درست است.‌»و نیز آیت اللّه العظمى صافى (مدّظلّه العالى) مى‏گوید: «منبر ایشان را درك كرده بودم. ایشان، انسان جالب و روحانى وارسته‏اى بود و نفوذ كلام عجیبى داشت.» (10)

آیت اللّه مصباح یزدى مى‏گوید: «ایشان تا سن 80 سالگى هم منبر مى‏رفت. عمده مطالب منبرش، آیات قرآن و نكات تفسیرى بود و گاهى یكى دو تا شعر مى‏خواند. این شعر را مكرر از ایشان شنیدم كه آن را با یك حالى روى منبر مى‏خواند:

گر كسان قدر مى بدانندى‏                                        شب نخفتى ورز نشانندى‏

مرحوم شیخ، این شعر را مى‏خواند، بعد با آن حالش این آیه را تلاوت مى‏كرد: «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ»؛ (11) و (12)

كسى نبود پاى منبر این فقیه والامقام بنشیند و عوض نشود.»

جناب آقاى ابو القاسم وافى درباره آن مرحوم این چنین مى‏گوید: «در سخنرانیهاى خود از معارف قرآن كریم و روایات اهل بیت‏علیهم‏السلام بسیار بهره مى‏گرفتند و نسبت به آیات اعتقادى و اخلاقى عنایت ویژه داشتند. براى ذكر مصائب اهل بیت، به خصوص سید الشهدا‏علیه‏السلام اهمیت خاصى قائل بودند. تضرع و گریه ایشان، گاهى مستمعین را تحت تأثیر قرار مى‏داد و دو نكته مهم در منبرهاى ایشان مشهود بود: یكى مراتب دشمنى نفس امّاره و شیطان با انسان که روى آن همیشه تأكید داشتند و خطر آن را براى مردم بیان مى‏كردند و دیگرى سفارش صلوات بر پیامبر و آل آن حضرت. احساس مى‏شد ایشان مى‏خواهند جامعه را با مبادى فیض و بركت و مشعلهاى خیر و هدایت آشنا سازند. نوع مطالب مطرح شده توسط آن بزرگوار به‏گونه‏اى بود كه هم مجتهدین و علما از آن بهره مى‏بردند و هم مردم كوچه و بازار.» (13)

خلاصه آنكه از ویژگیهاى منابر انسان‏ساز این سرباز فداكار اسلام و شاگرد مكتب امام صادق‏علیه‏السلام این بود كه وى همواره از قرآن و حدیث بهره مى‏گرفت و موعظه و نصیحت را سرلوحه امور دینى خود براى هدایت و ارشاد مردم قرار داده بود. آن مربى نمونه، بر توجه دادن به وظایف، رعایت حدود الهى و آگاه ساختن مردم از عواقب گناه، اهتمام ویژه‏اى داشتند كه نمونه آن را در تاریخ روحانیت با این كیفیت و كمیت، كم‌تر مى‏توان پیدا كرد.

ب. ایثار، خلوص، نوع‏دوستى

در سالهاى اقامت حاج شیخ غلامرضا یزدى در نجف اشرف، بیمارى «وبا» شیوع پیدا كرد و باعث شد صدها نفر جان خود را از دست بدهند كه مؤلف «سیاحت شرق» (14) شرح تفصیلى آن را آورده است. طلاب مدارس نجف هم دچار این مرض كشنده و خطرناك شده بودند؛ از جمله گروهى از طلاب مدرسه «آخوند» كه شیخ هم از ساكنان آنجا بود، گرفتار این مرض سخت و كشنده شده بودند؛ به‏گونه‏اى كه توان شستن لباسهاى آلوده خود را نداشتند. شیخ، شبانگاه تمام آن لباسها را برمى‏داشت و براى شستن، پیاده به كنار شطّ فرات در كوفه مى‏برد. وى لباسها را پس از شستن و خشك كردن، دوباره به دوش مى‏كشید و به نجف مى‏آورد. سپس آنها را یكى‏یكى تا مى‏كرد و نیمه‏هاى شب، بدون اینكه كسى بفهمد كنار در اتاقشان مى‏گذاشت. آن بزرگوار چنان به طلاب خدمت مى‏كرد كه برخى او را «حمّال الطلّاب» مى‏خواندند. (15)

ج. توجه به وضع محرومان

مرحوم حاج شیخ در طول اقامت خود در یزد رسیدگى به اوضاع محرومان و اهل علم را سرلوحه كار خود قرار داده بودند. آقاى سید احمد دعایى در این باره مى‏گوید: «ایشان یك منزل معمولى داشتند كه محل مراجعات مردم بود. یك جوى آب هم در آن روان بود. این منزل را على‌الظاهر، آقاى حاج شیخ سه مرتبه فروختند و وجه آن را به مصرف فقرا و طلاب و امور دینى رساندند و مردم دوباره خریدند و به ایشان باز برگرداندند تا اینكه آخرین بار، مردم آن را به اسم فرزند ایشان نمودند تا حاج شیخ نتوانند آن را بفروشند.

در گره‏گشایى از كار مردم خسته نمى‏شدند. اگر با خبر مى‏شدند كه كسى مریض است؛ به خصوص اهل علم، به عیادتش مى‏رفتند و یا كسى را براى عیادت و احوال پرسى مى‏فرستادند و اگر لازم بود كمك مالى مى‏كردند. در وجوهى كه به ایشان مى‏رسید، خودشان تصرف نمى‏كردند؛ حتى پاكتهایى را كه براى منبر به ایشان مى‏دادند، خیلی وقتها از جلسه خارج مى‏شدند، به دیگران مى‏دادند. فردى كه ایشان پاكت وى را به دیگرى داده بودند، گفته بود: «آقا اوّل باز كنید و ببینید چقدر است، بعد هدیه بدهید»؛ اما ایشان گفته بودند: «خدا مى‏داند تو به من چقدر دادى دیگر كارت نباشد.» (16)

او حتى در زمان جنگ جهانى دوم به اقلیتهاى دینى ساكن یزد كه دچار قحطى شده بودند كمك و مساعدت كردند. به همین سبب، آنان در مرگ وى به شدت متأثر بودند.

گویند كه روزى لباس خوبى براى ایشان هدیه فرستادند؛ ولى آن را براى یكى از آقایان فرستاد و گفت: «من به همین لباس كرباس عادت كرده‏ام» و همچنین یك قالى نو را - كه به ایشان هدیه شده بود - فروخت و وجه آن را بین طلاب تقسیم كرد. او از لحاظ اقتصادى بسیار معتدل بود و ساده مى‏زیست. معمولاً خوراكش ماست یا دوغ، آن هم در حدّ رفع گرسنگى بود؛ با اینكه وجوهات فراوان به او مى‏رسید؛ ولى مخارج شخصى خود و خانواده‏اش از اجرت موعظه و روضه‏خوانى اداره مى‏شد. همچنین آن عالم ربانى، در گره‏گشایى از مشكلات مردم بسیار كوشا بود.

د. عشق به استاد

شیخ در میان اساتید خود به قدرى به آقاى اصطهباناتى علاقه‏مند بود كه وقتى او آهنگ شیراز كرد، وى نتوانست دورى ایشان را در نجف تحمل كند. وى همراه استاد به شیراز رفت و در آنجا به تحصیل ادامه داد؛ امّا پس از یك سال به دلیل تشدید درگیریهاى سیاسى بین طرفداران مشروطه و مخالفان آن در شیراز، وى به یزد عزیمت كرد.

مرحوم اصطهباناتى در شیراز به ریاست دینى رسید و در سال 1327 ق در واقعه مشروطیت به شهادت رسید. هنگامى كه شنید استادش در فتنه مشروطیت شهید شده است، پیاده از یزد به شیراز رفت تا قبر استادش را زیارت كند. (17)

هـ. . احترام به دیگران

شیخ براى مردم و وقت آنان ارزش قائل بود و وقتى به آنان وعده‏اى مى‏داد، هیچ حادثه‏اى مانع اجابت آن نمى‏شد. او دست سادات را مى‏بوسید و مى‏فرمود: «چرا ضریح را مى‏بوسید؟ بالاتر از ضریح، سید است كه پوست و گوشت و خونش از پیامبر است.‌»او درباره سادات فقیر، زیاد سفارش مى‏كرد و آن‏قدر متواضع بود كه مقابل پاى یك طلبه جوان بلند مى‏شد. وقتى وارد یزد شد، به احترام آیت اللّه میر سید على مدرسى لب خندقى - كه ریاست دینى مردم یزد را به عهده داشت - تا هنگام وفات در درس ایشان حاضر شد و از محضرشان استفاده كرد.

و. كمالات با شكوه اخلاقى

حاج شیخ غلامرضا، عالمى برجسته، فقیهى مشهور، عارفى صاحبدل، پرهیزگار، زاهد، صاحب كرامت و یاور مستمندان بود. فروتنى، وارستگى، ایثار، صبر بر مصائب، اخلاص، سختكوشى، احترام به علما و سادات، شب‏زنده‏دارى، اهتمام به نوافل و مستحبّات و دستگیرى از مستمندان، گوشه‏اى از خصوصیات اخلاقى ایشان به شمار مى‏رفت.

آن بزرگوار، همواره به سیر و سلوك مى‏پرداخت و ضمیرى روشن و باطنى باصفا داشت و كرامتهاى فراوانى را به وى نسبت داده‏اند. همچنین بسیارى از بزرگان و آیات عظام، مقام والاى علمى و معنوى او را ستوده‏اند. (18)

ز. امر به معروف و نهى از منكر

روزى یك سید خراسانى به یزد آمده بود كه گویا منحرف و صوفى بود. مرحوم حاج شیخ، با او به شدت مبارزه كرد؛ به‏گونه‏اى كه ناچار شد از یزد برود. این سید، خیلى هتاك بود؛ امّا آن بزرگوار در مقابل بدگوییهایش استقامت كرد. وى به منحرفان اعتراض مى‏كرد. یادم نمى‏رود كه او به یكى از رؤساى گروههاى منحرف كه در لباس روحانیت بود به شدت اعتراض كرد و او را از منبر پایین آورد. او با دراویش خیلى مخالف بود. در مقابل، از انسانهاى وارسته دفاع مى‏كرد.

روزى یكى از وعاظ معروف مشهد به یزد آمده بود و میهمان حاج شیخ بود و گویا علیه بهاییها روى منبر حرف زده بود. شهربانى، قبل از طلوع فجر دَرِ خانه حاج شیخ ماشین آورد كه این آقا را ببرد. حاج شیخ مى‏گوید: «من نمى‏گذارم میهمانم تنها برود» و با او همراه مى‏شوند. وقتى مردم با خبر مى‏شوند، شهر تعطیل مى‏شود تا اینكه از تهران تلگراف مى‏شود كه اینها را برگردانید و حاج شیخ را همراه میهمانشان با كمال عزت و احترام برمى‏گردانند.

یك وقت هم در صحن آزادى حرم رضوى‏‏علیه‏السلام نماز مى‏خواندند و مردمِ بسیارى شركت مى‏كردند. یك روز بین دو نماز گفتند: «اى زوار امام رضا‏علیه‏السلام! شیخ غلامرضا را عادل مى‏دانید كه آمدید پشت سرش نماز مى‏خوانید؟!» مردم گفتند: «بله.‌»سپس وى فرمود: «پس كارى نكنید كه شیخ غلامرضا ظالم بشود؛ اینكه مى‏گویند: «یا اللّه یا اللّه انّ اللّه مع الصابرین.‌»و من هم ركوع را طول مى‏دهم، پیرمردها كمرشان درد مى‏آید و من به اینها ظلم مى‏كنم.‌»این قدر مراقب بود. (19)

ح. توسلات

حاج شیخ، اهل مناجات، نوافل و توسلات فراوان بود. یكى از علما نقل مى‏كند كه هر كس، همسفر آقا شیخ غلامرضا مى‏شد، نماز شب‏خوان مى‏شد؛ یعنى وقتى حال حاج شیخ و نماز شبش را مى‏دید، نماز شب‏خوان مى‏شد. یك‏بار ایشان پیاده از نجف به كربلا آمدند. آن موقع، حرم سید الشهدا‏علیه‏السلام سه در داشت كه یكى را دَرِ حبیب مى‏نامیدند. ایشان، جلوى این در، اذن دخول خواندند؛ ولى گریه نكردند. جلوى هر كدام از درهاى دیگر اذن دخول خواندند؛ اما گریه نكردند. سپس برگشتند و مقابل دَرِ حبیب ایستادند و گفتند: «اى امام حسین‏‏علیه‏السلام!، من شما را مى‏خواستم كه پیاده از نجف تا كربلا آمدم؛ چرا شما من را نمى‏خواهید و به من اذن ورود نمى‏دهید؟»این را گفتند و به گریه افتادند. حالات مخصوصى داشتند. وقتى روى منبر دعا مى‏كردند محاسنشان را به دست مى‏گرفتند و دعا مى‏كردند. (20)

همچنین داستانهاى فراوانى درباره استجابت دعاهاى ایشان نقل شده است؛ از جمله: مى‏گویند كه زمانى در یزد، هفت شبانه روز باران آمد و بسیارى از بناهاى خشت و گلى فرو ریخت. مردم به آب انبارها و ساختمانهاى آجرى پناه بردند. شب هفتم بود كه نیمه‏هاى شب دیدم حاج شیخ، عمّامه‏شان را برداشته‏اند و زیر باران، در وسط حیات ایستاده‏اند و با صداى بلند تضرع مى‏كنند و مى‏گویند: «اى خدا! همه مردم به دنبال كسب و كار و اطاعت و عبادت‏اند. در این شهر فقط غلامرضا گنه‏كار است؛ اگر این باران براى عذاب غلامرضا است تو او را عفو كن.‌»خدا شاهد است كه پس از نیم ساعت، ابرها به حركت درآمدند و باران ایستاد.

ط. قدرت تفسیرى

بنابر گواهى معاصران، ایشان در رشته‏هاى كلام و تفسیر مهارت فوق العاده و ویژه‏اى داشت. او كتاب مفتاح علوم القرآن را دارد كه شرح حال شریفش را هم پشت آن كتاب نگاشته است. وى این كتاب را با حالت ضعف و پیرى و در سن هفتاد سالگى نوشته است. حاج شیخ، زمان اندكى كه در قم بود، در مدرسه فیضیه درس مى‏گفت و سوره حمد را تفسیر مى‏كرد. امام خمینى‏؛ از قدرت كلام و تفسیر وى شگفت‏زده شد و درباره ایشان فرمود: «ایشان عجب تفسیرى ارائه كردند؛ (21) خیلى عمیق و جالب بود. آیا یزد هم، چنین بزرگانى دارد؟!‌»

مبارزات سیاسى

فعالیتهاى سیاسى حاج شیخ از ابتداى جریان مشروطیت از نجف آغاز شد و در ادامه، وى حمایت خود را در جریان شهادت استادش اصطهباناتى و پیاده رفتن وى از یزد تا شیراز بر سر تربت پاكش به اثبات رسانید. بعد از آن، او نیز در چنگال ظلم حكومت رضاخان، گرفتار شد. منع پوشیدن لباس مقدس روحانیت، منع برگزارى مجالس دینى و... از جمله اقدامات رضاخان بود. او با برخوردارى از مقام اجتهاد، براى كسب مجوز پوشیدن لباس به شهربانى نرفت و با وجود همان سختگیریها به اقامه جماعت و سخنرانى پرداخت. نقل شده است كه ایشان، همه روزه عبا و عمامه خود را در دستمالى مى‏بست و در دهلیز مسجد ریك (محل اقامه جماعت وى در یزد) ملبّس مى‏شد و پس از نماز دوباره عبا و عمامه را داخل دستمال مى‏پیچید و مراجعت مى‏كرد. این كار وى، الگوى دیگر روحانیان شد و باعث باز شدن دوباره مساجد شد. حاج شیخ به روحانیانى كه به چنین كارهایى تن نمى‏دادند و در نماز جماعت حاضر نمى‏شدند، مى‏گفت: «حكم خدا را در هر لباسى باشد باید گفت.» (22)

رحلت غم‏انگیز

آن بزرگوار در اواخر خرداد 1338 شمسى در سن 81 سالگى بر بالاى منبر مجلس رسمى به جاى روضه خواندن، مرتب صلوات مى‏فرستاد. اطرافیان كه متوجه وخامت حال ایشان شده بودند، بى‏درنگ ایشان را به سوى خانه روانه كردند. سپس به تشخیص اطرافیان، وى را براى بهبودى به قریه «طزرجان یزد» منتقل كردند كه جاى خوش آب و هوایى است. آن بزرگوار را بعد از 12 روز بسترى شدن در آنجا در ساعت 3 بعد از ظهر جمعه 22 ذى حجّه 1378 قمرى برابر با 11 تیر 1338 شمسى در سن 81 سالگى به عالم بقا مهاجرت كرد و به دیدار محبوب شتافت. خیل عزاداران از یزد و حومه در آنجا گرد آمدند و جنازه شریف آن بزرگوار را با پاى پیاده با گریه و شیون و پشت سرگذاشتن 60 كیلومتر از طزرجان تا یزد روى دست گذاردند. آنان پس از گزاردن نماز به امامت شهید محراب آیت اللّه صدوقى، ایشان را در كنار امام زاده جعفر‏علیه‏السلام به خاك سپردند.

به تأیید بسیارى از یزدیان، دفن آن بزرگوار در جوار امام‏زاده جعفر‏علیه‏السلام باعث تجدید آبادانى آنجا شد و هم اكنون قبور بسیارى از علما نیز در جوار مرقدش قرار دارد. مجالس ختم وى تا 40 روز در یزد تداوم داشت و نیز در عتبات عالیات، یزد، قم، تهران، شیراز، زاهدان، آباده، اقلید، طبس، فردوس، اصفهان و... برگزار شد كه كم‌تر سابقه دارد. (23)

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1) مرحوم شيخ، هنگام عزيمت به اصفهان از راه كوير، ماجرايى جالب دارد كه آيت اللّه شيخ مرتضى حائرى يزدى آن را در كتاب سرّ دلبران، ص 162 آورده است. اين كتاب به كوشش آيت اللّه رضا استادى در سال 1377 به چاپ رسيده است.

(2) شرح فرزانگان ياد شده در «گلشن ابرار» تأليف گروهى از پژوهشگران پژوهشكده علمى - كاربردى باقر العلوم‏‏علیه‏السلام آمده است.

(3) نجوم السّرد بذكر علماء يزد، سيد جواد مدرسى، ص 522 و 523، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى استان يزد، 1384 ش.

(4) نامه جامعه (نشريه جامعه الزهرا ‏علیهاالسلام، حوزه علميه خواهران، قم، مرداد 1387 ش، ش 47، ص 23.

(5) تنديس پارسايى (نانوشته‏هايى از زندگانى و مكارم اخلاقى آيت اللّه حاج شيخ غلامرضا يزدى، به كوشش ميرزا محمّد كاظمينى، قم، انتشارات تشيع، سوم، 1379 ش، ص 105.

(6) همان، ص 34، با تلخيص فراوان.

(7) ر.ك: همان، ص 23.

(8) همان، ص 32.

(9) شرح زندگانى مرحوم شيخ غلامرضا يزدى در منابع ذيل آمده است: تنديس پارسايى ميرزا محمّد كاظمينى، نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، شيخ آقا بزرگ تهرانى، مشهد، نشر مرتضى، 1404 ق، ج 4، ص 1656؛ نجوم السّرد بذكر علماء يزد، سيد جواد مدرسى، ص 512 - 525، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى استان يزد، 1384 ش؛ گنجينه دانشمندان، محمّد شريف رازى، قم، مؤلف، 1370 ش، ج 7، ص 460 و 461؛ گلشن ابرار، تأليف گروهى از پژوهشگران پژوهشكده علمى - كاربردى باقر العلوم‏‏علیه‏السلام، قم، نور السجاد، 1384‌ش، ج‏4، ص 425 - 435؛ طبقات مفسران شيعه، عبد الرحيم عقيقى بخشايشى، قم، نويد اسلام، 1371 ش، ج 5، ص 506؛ مجموعه وزيرى، على محمّد وزيرى، يزد، كتابخانه عمومى وزيرى، 1350 ش، ج 1، ص 242؛ تاريخ سالشمارى يزد، اكبر قلم سياه، تهران، فرهنگ ايران زمين، 1370 ش، ص 292؛ آئينه دانشوران، سيد عليرضا ريحان يزدى، به كوشش ناصر باقرى بيدهندى، قم، كتابخانه آيت اللّه مرعشى، 1372 ش، ص 266؛ چشمه‏اى در كوير، تحليلى تاريخى از زندگانى امام‏زاده جعفر‏علیه‏السلام يزد، محمّد مهدى حرزاده، قم، تشيع، 1379 ش؛ دانشنامه مشاهير و مفاخر يزد - ويژه عالمان دينى، ج 1، بنياد فرهنگى پژوهشى ريحانة الرسول ‏9 با همكارى انديشمندان يزد، قم، زيتون، 1382 ش، ص 522.

(10) اظهار نظر بزرگان دينى درباره وى: ر.ك: تنديس پارسايى، ص 15 - 22.

(11) سجده/16. ترجمه آيه چنين است: «(مؤمنان) شبها پهلو از بستر خواب حركت دهند و با بيم و اميد، خداى خود را بخوانند و از آنچه روزى آنها كرديم(به مسكينان] انفاق كنند.»

(12) نامه جامعه، ص 20 و 21.

(13) نامه جامعه، ص 32.

(14) آيت اللّه سيد حسن نجفى قوچانى از دوستان صميمى مترجم ما، كتب ارزنده‏اى چون: سياحت شرق، سياحت غرب را تأليف كرده است. وى در اين كتاب، صفحات فراوانى را به شرح ماجراى تحصيلى خود و رفيق خود اختصاص داده است. شرح حال وى در گلشن ابرار، ج7، ص 250 آمده است.

(15) ر.ك: تنديس پارسايى، ميرزا محمّد كاظمينى، ص 47، قم، انتشارات تشيّع، سوم، 1379 ش.

(16) نامه جامعه، ص 23.

(17) نجوم السّرد بذكر علماء يزد، ص 513 و 522.

(18) مفاخر يزد، ويژه عالمان دينى، ص 524.

(19) نامه جامعه، ص 24 - 26، با تلخيص فراوان.

(20) نامه جامعه، ص 27.

(21) نجوم السّرد، بذكر علماء يزد، ص 527.

(22) همان، ص 432.

(23) نجوم السّرد بذكر علماء يزد، ص 528 و 529. ناگفته نماند در اين مقاله از «كتاب تنديس پارسايى» تأليف ميرزا محمّد كاظمينى نوه آن مرحوم، بهره‏هاى فراوان برده‏ايم.

619 دفعه
(0 رای‌ها)