یكى از مهمترین مراحل رسیدن به فضایل و كمالات علمى و معنوى، تجربهآموزى از سالكان است.
آیت اللّه شیخ غلامرضا فقیه خراسانى یزدى از جمله وارستگانى است كه این مراحل را طى كرد؛ براى همین، مىتواند الگوى رهروان راه حقیقت و فضیلت باشد.
میلادى سبز
عالم و فقیه ربانى، واعظ و مبلغ خستگىناپذیر، آیت اللّه حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانى یزدىقدس سره در شعبان 1295 قمرى مصادف با 1257 شمسى در محله سرآب مشهد مقدس متولد شد. پدرش به شوق غلامى امام رضاعلیهالسلام این فرزند را غلامرضا نامید. این بزرگوار در جوار حرم ملكوتى و فرشته پاسبان ثامن الائمّهعلیهالسلام متولد شد و هر سال، چندین بار به آن ارض اقدس مشرف مىشد و در صحن آزادى (نوسابق) اقامه جماعت مىكرد و سپس منبر رفته، به ارشاد زائران و مجاوران حرم رضوى مىپرداخت؛ از اینرو به «فقیه خراسانى» لقب یافت و همین عنوان حتى در لوح مزار وى حكّ شده است.
«غلامرضا» دوران كودكى را به كمك پدر به مزرعهاى در اطراف شهر مشهد شتافت و در امر كشاورزى بسیار خبره شد. به همین سبب، پدر با تحصیل و رفتن او به مكتبخانه مخالفت كرد و وى را روانه كار ساخت. او كودكى تیز هوش و علاقمند به علم بود و بعد از اصرار بسیار و واسطه شدن اقوام، پدر به او اجازه تحصیل داد. غلامرضا با عشقى وافر و همتى والا وارد حوزه علمیه مشهد شد و سپس رهسپار اصفهان شد (1) و بعد به سوى نجف اشرف رفت و نزد اساتید بزرگ و فرزانه به تكمیل معلومات پرداخت و به درجات عالیه علمى دست یافت.
اساتید
اسامى اساتید وى عبارتاند از:
الف. مشهد مقدس
1. شیخ محمّد بسطامى شاهرودى؛
2. شیخ محمّدعلى قائنى؛
3. شیخ علىاكبر نهاوندى؛
4. شیخ الاسلام (از شاگردان حكیم سبزوارى).
ب. اصفهان
آیات بزرگوار:
1. سید محمّدباقر درچهاى؛
2. شیخ محمّد كاشى؛
3. میرزا جهانگیرخان قشقایى؛
4. شیخ عبد الكریم گزى؛
5. شیخ محمّدتقى نجفى اصفهانى؛
6. آقا نور اللّه اصفهانى.
ج. نجف اشرف
آیات عظام:
1. ملا محمّدكاظم خراسانى (متوفى 1329 ق) ؛
2. سید محمّدكاظم طباطبایى یزدى (متوفى 1337 ق) ؛
3. آقا شیخ هادى تهرانى (متوفى 1321 ق) ؛
4. شیخ محمّدباقر اصطهباناتى شیرازى (متوفى 1327 ق) ؛
5. میرزا محمّدحسین غروى اصفهانى (متوفى 1355 ق). (2)
بازگشت به زادگاه پدرى
فقیه یزدى در سال 1285 شمسى پس از فتح قلههاى علمى و استوار ساختن مبانى فقهى به دلیل علاقه بسیارى كه به استاد خویش، «آیت اللّه اصطهباناتى» داشت، همراه ایشان عازم شیراز شد و پس از یك سال تحصیل نزد وى به دلایلى كه خواهد آمد، به یزد عزیمت كرد. سپس چندى از حوزه درسى آیت اللّه میرسید على مدرسى لب خندقى بهرهمند شد و خود نیز به تدریس فقه، اصول، كلام و تفسیر اشتغال ورزید و شاگردان برجستهاى همانند: آیت اللّه سید محمّد محقق داماد (متوفى 1388 ق) را تربیت كرد. همچنین او آثار قلمى ارزشمندى را از خود بهجا گذاشت و كارنامه ایشان در طول بیش از 50 سال اقامت در یزد، مشحون از حسنات و خدمات ارزنده بهویژه در بُعد تبلیغى است.
ویژگیها و كمالات
الف. تبلیغ و تحمّل مشقّت
بارزترین و مهمترین جنبه زندگى این عبد صالح خدا در سراسر عمر، اهتمام به تبلیغ و ترویج دین بود. وى به رغم ابتلا به بیمارى چشم درد، در سال 1327 ق و بازماندن از برخى فعالیتهاى علمى، اقامه جماعت و سخنورى را ادامه داد. این فقیه وارسته براى اشاعه و نشر فرهنگ اسلامى، تبلیغ دین و ارشاد مردم، به تلاش گستردهاى دست زد. به همین منظور با مركبى ساده و گاه با پاى پیاده و تحمل سختیهاى فراوان به شهرهاى مختلف از جمله: شیراز، اقلید، بم، مشهد، رفسنجان، كرمان، تربت حیدریه و روستاهاى دورافتاده سفر مىكرد و با بیانى ساده، روان و مبتنى بر عمل، پرهیزگارى و اخلاص، تأثیر بسیارى بر مردم داشت. یكى از یاران صمیمى و همراه ایشان مىگوید كه حاج شیخ مىگفت: «مىخواهم به همه آبادیها بروم.»هر شب به یك آبادى مىرفت و نماز مىخواند و منبر مىرفت. یك وقت به من گفت: «آیا جایى در این اطراف مانده است كه نرفته باشیم؟»گفتم: «نه، فقط، قلعه كوچكى نزدیك ابرقوست، با دو سه خانوار.»گفت: «یا اللّه همین امشب مىخواهیم به آنجا برویم.»حركت كردیم و رفتیم و آن بزرگوار، آنجا نماز خواند و منبر رفت. گاه دیروقت به روستایى مىرسید و چون مردم با خبر مىشدند، مشتاقانه براى شنیدن سخنانش حاضر مىشدند و تا پاسى از شب، از محضرش استفاده مىكردند. آن مرحوم به دلیل اهمّیتى كه براى اقامه نماز جماعت قائل بود، بیشتر كوشش خود را در این سفرها بر آن معطوف مىكرد. آیت اللّه خراسانى یزدى، پنجاه سفر به مشهد مقدس مشرف شد و در بین راه، همواره در میان مردم شهرها و روستاهاى واقع در راه یزد تا مشهد به ترویج و تبلیغ اسلام پرداخت. (3) در این مقال به اجمال به برخى موارد تبلیغى وى اشاره خواهیم كرد:
1. حضرت رضاعلیهالسلام پانشین نمىخواهد
حجت الاسلام و المسلمین سید احمد دعایى یزدى مىگوید: «یك سال نزدیك عاشورا (محرم) مرحوم آیت اللّه حاج شیخ غلامرضا به مشهد آمده بودند و مرحوم پدر من هم آن سال مشهد بودند. وى به پدرم فرمودند: «بلیط مىگیرم برایت با هم به یزد برگردیم.»پدرم فرمود: «حاج آقا من امسال مدتى بیمار بودم، بیمارستان بودم و نتوانستم خوب زیارت كنم. مىخواهم ایام عاشورا را مشهد بمانم.»حاج شیخ یك مقدار متغیر شدند و عصایشان را زمین زدند و فرمودند: «جانم! امام رضاعلیهالسلام پانشین نمىخواهد، امام رضاعلیهالسلام زوار نمىخواهد، امام رضاعلیهالسلام نوكر مىخواهد. حالا محرم است بیا برو دنبال مسجد و منبرت، دنبال كارهاى عزادارى و تبلیغات.»پدرم به توصیه ایشان عمل كرد و به یزد برگشت.» (4)
حتى یك بار كه به مشهد مقدس رفته و متوجه شده بود یكى از روستاهاى دور مشهد، واعظ و مبلّغ ندارد، براى رفتن به آنجا داوطلب شد. یكى از علماى مشهد به او گفته بود: «حاج شیخ! شما تازه از راه رسیدهاید. بهتر است زیارت بروید.»حاج شیخ در پاسخ گفت: «امام رضاعلیهالسلام همهجا هست. آن حضرت زائر زیاد دارد. نوكر ندارد. من مىروم نوكرى امام رضاعلیهالسلام كنم.» (5)
2. محبّت در تبلیغ
یكى از ویژگیهاى بسیار برجسته و مهمى كه مىتواند رمز موفقیت مبلّغ باشد، محبت و علاقه به مردم است. اگر مبلّغ به همه انسانها از عمق جان علاقمند باشد، رفتار او بر این اساس شكل گرفته، مىتواند زمینه جذب و اصلاح انسانها را فراهم سازد.
آیت اللّه قافى در این باره مىگوید: «حاج شیخ براى هدایت مردم، بىنهایت فعالیت و تلاش مىكردند و من، كسى را مثل ایشان، حریص بر هدایت مردم ندیدم. با اینكه در سالهاى آخر عمرشان ضعف و پیرى و كسالت به قدرى بود كه وقتى كسى سؤال مىكرد، ایشان مىگفتند: بگذارید بنشینم و بعد مسئلهتان را بپرسید؛ اما وقتى لازم مىشد یك ساعت روى پا مىایستادند و صحبت مىكردند. [ایشان] به نجات مردم عشق داشتند و مىخواستند همه وارد بهشت شوند. این از خصوصیات ایشان بود. هنگام موعظه، الهاماتى داشتند و كلام ایشان بسیار مؤثر بود. معظم له علیرغم كسالت سینه و ضعف بنیه، منبر مىرفتند. ضعف بنیان وى گاهى چنان بود كه وقتى از منبر پایین مىآمدند، دیگر حالى نداشتند و به سلامتى خود كمتر از هدایت مردم اهمیت مىدادند.» (6)
3. مبلّغ فروتن و سیار
حجت الاسلام سید احمد دعایى مىگوید: «حاج شیخ زیاد به مسافرتهاى تبلیغى به روستاها و جاهاى دور و نزدیك مىرفتند و هر جا كه براى تبلیغ مىرفتند در روستاهاى مسیر توقف مىكردند و براى مردم، منبر مىرفتند و نماز جماعت مىخواندند. كل زندگى ایشان، وقف براى تبلیغ و ترویج دین بود. نقل شده است که وقتى به قُراء و قصبات اطراف یزد مىرفتند، خودشان اذان مىگفتند و چنین اعلام مىكردند: «مردم! شیخ غلامرضا یزدى آمده؛ بیایید نماز.» (7)
حجت الاسلام و المسلمین وافى یزدى در اینباره مىگوید: «مرحوم حاج شیخ در فصل تابستان، مبلغ سیار بود و صدها روستاى محروم و دور افتاده را از وجود خود بهرهمند مىكردند. مردم هر محل و روستایى كه ایشان به آنجا مىرفتند خوشحال و شادمان مىگردیدند و علاقه به دین و روحانیت در آن زیاد مىشد.» (8)
4. نفوذ كلام
آیت اللّه العظمى بهجت (مدّظلّه العالى) مىگوید: «از آقاى حاج آقا حسین قمى شنیده بودم كه از منبر دو نفر به خوبى مىشود استفاده نمود: یكى منبر آقا سید یحیى (یزدى) و دیگر حاج شیخ غلامرضا یزدى. (9) ما رفتیم پاى منبر ایشان استفاده كنیم كه دیدیم نظر آقاى قمى درست است.»و نیز آیت اللّه العظمى صافى (مدّظلّه العالى) مىگوید: «منبر ایشان را درك كرده بودم. ایشان، انسان جالب و روحانى وارستهاى بود و نفوذ كلام عجیبى داشت.» (10)
آیت اللّه مصباح یزدى مىگوید: «ایشان تا سن 80 سالگى هم منبر مىرفت. عمده مطالب منبرش، آیات قرآن و نكات تفسیرى بود و گاهى یكى دو تا شعر مىخواند. این شعر را مكرر از ایشان شنیدم كه آن را با یك حالى روى منبر مىخواند:
گر كسان قدر مى بدانندى شب نخفتى ورز نشانندى
مرحوم شیخ، این شعر را مىخواند، بعد با آن حالش این آیه را تلاوت مىكرد: «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ»؛ (11) و (12)
كسى نبود پاى منبر این فقیه والامقام بنشیند و عوض نشود.»
جناب آقاى ابو القاسم وافى درباره آن مرحوم این چنین مىگوید: «در سخنرانیهاى خود از معارف قرآن كریم و روایات اهل بیتعلیهمالسلام بسیار بهره مىگرفتند و نسبت به آیات اعتقادى و اخلاقى عنایت ویژه داشتند. براى ذكر مصائب اهل بیت، به خصوص سید الشهداعلیهالسلام اهمیت خاصى قائل بودند. تضرع و گریه ایشان، گاهى مستمعین را تحت تأثیر قرار مىداد و دو نكته مهم در منبرهاى ایشان مشهود بود: یكى مراتب دشمنى نفس امّاره و شیطان با انسان که روى آن همیشه تأكید داشتند و خطر آن را براى مردم بیان مىكردند و دیگرى سفارش صلوات بر پیامبر و آل آن حضرت. احساس مىشد ایشان مىخواهند جامعه را با مبادى فیض و بركت و مشعلهاى خیر و هدایت آشنا سازند. نوع مطالب مطرح شده توسط آن بزرگوار بهگونهاى بود كه هم مجتهدین و علما از آن بهره مىبردند و هم مردم كوچه و بازار.» (13)
خلاصه آنكه از ویژگیهاى منابر انسانساز این سرباز فداكار اسلام و شاگرد مكتب امام صادقعلیهالسلام این بود كه وى همواره از قرآن و حدیث بهره مىگرفت و موعظه و نصیحت را سرلوحه امور دینى خود براى هدایت و ارشاد مردم قرار داده بود. آن مربى نمونه، بر توجه دادن به وظایف، رعایت حدود الهى و آگاه ساختن مردم از عواقب گناه، اهتمام ویژهاى داشتند كه نمونه آن را در تاریخ روحانیت با این كیفیت و كمیت، كمتر مىتوان پیدا كرد.
ب. ایثار، خلوص، نوعدوستى
در سالهاى اقامت حاج شیخ غلامرضا یزدى در نجف اشرف، بیمارى «وبا» شیوع پیدا كرد و باعث شد صدها نفر جان خود را از دست بدهند كه مؤلف «سیاحت شرق» (14) شرح تفصیلى آن را آورده است. طلاب مدارس نجف هم دچار این مرض كشنده و خطرناك شده بودند؛ از جمله گروهى از طلاب مدرسه «آخوند» كه شیخ هم از ساكنان آنجا بود، گرفتار این مرض سخت و كشنده شده بودند؛ بهگونهاى كه توان شستن لباسهاى آلوده خود را نداشتند. شیخ، شبانگاه تمام آن لباسها را برمىداشت و براى شستن، پیاده به كنار شطّ فرات در كوفه مىبرد. وى لباسها را پس از شستن و خشك كردن، دوباره به دوش مىكشید و به نجف مىآورد. سپس آنها را یكىیكى تا مىكرد و نیمههاى شب، بدون اینكه كسى بفهمد كنار در اتاقشان مىگذاشت. آن بزرگوار چنان به طلاب خدمت مىكرد كه برخى او را «حمّال الطلّاب» مىخواندند. (15)
ج. توجه به وضع محرومان
مرحوم حاج شیخ در طول اقامت خود در یزد رسیدگى به اوضاع محرومان و اهل علم را سرلوحه كار خود قرار داده بودند. آقاى سید احمد دعایى در این باره مىگوید: «ایشان یك منزل معمولى داشتند كه محل مراجعات مردم بود. یك جوى آب هم در آن روان بود. این منزل را علىالظاهر، آقاى حاج شیخ سه مرتبه فروختند و وجه آن را به مصرف فقرا و طلاب و امور دینى رساندند و مردم دوباره خریدند و به ایشان باز برگرداندند تا اینكه آخرین بار، مردم آن را به اسم فرزند ایشان نمودند تا حاج شیخ نتوانند آن را بفروشند.
در گرهگشایى از كار مردم خسته نمىشدند. اگر با خبر مىشدند كه كسى مریض است؛ به خصوص اهل علم، به عیادتش مىرفتند و یا كسى را براى عیادت و احوال پرسى مىفرستادند و اگر لازم بود كمك مالى مىكردند. در وجوهى كه به ایشان مىرسید، خودشان تصرف نمىكردند؛ حتى پاكتهایى را كه براى منبر به ایشان مىدادند، خیلی وقتها از جلسه خارج مىشدند، به دیگران مىدادند. فردى كه ایشان پاكت وى را به دیگرى داده بودند، گفته بود: «آقا اوّل باز كنید و ببینید چقدر است، بعد هدیه بدهید»؛ اما ایشان گفته بودند: «خدا مىداند تو به من چقدر دادى دیگر كارت نباشد.» (16)
او حتى در زمان جنگ جهانى دوم به اقلیتهاى دینى ساكن یزد كه دچار قحطى شده بودند كمك و مساعدت كردند. به همین سبب، آنان در مرگ وى به شدت متأثر بودند.
گویند كه روزى لباس خوبى براى ایشان هدیه فرستادند؛ ولى آن را براى یكى از آقایان فرستاد و گفت: «من به همین لباس كرباس عادت كردهام» و همچنین یك قالى نو را - كه به ایشان هدیه شده بود - فروخت و وجه آن را بین طلاب تقسیم كرد. او از لحاظ اقتصادى بسیار معتدل بود و ساده مىزیست. معمولاً خوراكش ماست یا دوغ، آن هم در حدّ رفع گرسنگى بود؛ با اینكه وجوهات فراوان به او مىرسید؛ ولى مخارج شخصى خود و خانوادهاش از اجرت موعظه و روضهخوانى اداره مىشد. همچنین آن عالم ربانى، در گرهگشایى از مشكلات مردم بسیار كوشا بود.
د. عشق به استاد
شیخ در میان اساتید خود به قدرى به آقاى اصطهباناتى علاقهمند بود كه وقتى او آهنگ شیراز كرد، وى نتوانست دورى ایشان را در نجف تحمل كند. وى همراه استاد به شیراز رفت و در آنجا به تحصیل ادامه داد؛ امّا پس از یك سال به دلیل تشدید درگیریهاى سیاسى بین طرفداران مشروطه و مخالفان آن در شیراز، وى به یزد عزیمت كرد.
مرحوم اصطهباناتى در شیراز به ریاست دینى رسید و در سال 1327 ق در واقعه مشروطیت به شهادت رسید. هنگامى كه شنید استادش در فتنه مشروطیت شهید شده است، پیاده از یزد به شیراز رفت تا قبر استادش را زیارت كند. (17)
هـ. . احترام به دیگران
شیخ براى مردم و وقت آنان ارزش قائل بود و وقتى به آنان وعدهاى مىداد، هیچ حادثهاى مانع اجابت آن نمىشد. او دست سادات را مىبوسید و مىفرمود: «چرا ضریح را مىبوسید؟ بالاتر از ضریح، سید است كه پوست و گوشت و خونش از پیامبر است.»او درباره سادات فقیر، زیاد سفارش مىكرد و آنقدر متواضع بود كه مقابل پاى یك طلبه جوان بلند مىشد. وقتى وارد یزد شد، به احترام آیت اللّه میر سید على مدرسى لب خندقى - كه ریاست دینى مردم یزد را به عهده داشت - تا هنگام وفات در درس ایشان حاضر شد و از محضرشان استفاده كرد.
و. كمالات با شكوه اخلاقى
حاج شیخ غلامرضا، عالمى برجسته، فقیهى مشهور، عارفى صاحبدل، پرهیزگار، زاهد، صاحب كرامت و یاور مستمندان بود. فروتنى، وارستگى، ایثار، صبر بر مصائب، اخلاص، سختكوشى، احترام به علما و سادات، شبزندهدارى، اهتمام به نوافل و مستحبّات و دستگیرى از مستمندان، گوشهاى از خصوصیات اخلاقى ایشان به شمار مىرفت.
آن بزرگوار، همواره به سیر و سلوك مىپرداخت و ضمیرى روشن و باطنى باصفا داشت و كرامتهاى فراوانى را به وى نسبت دادهاند. همچنین بسیارى از بزرگان و آیات عظام، مقام والاى علمى و معنوى او را ستودهاند. (18)
ز. امر به معروف و نهى از منكر
روزى یك سید خراسانى به یزد آمده بود كه گویا منحرف و صوفى بود. مرحوم حاج شیخ، با او به شدت مبارزه كرد؛ بهگونهاى كه ناچار شد از یزد برود. این سید، خیلى هتاك بود؛ امّا آن بزرگوار در مقابل بدگوییهایش استقامت كرد. وى به منحرفان اعتراض مىكرد. یادم نمىرود كه او به یكى از رؤساى گروههاى منحرف كه در لباس روحانیت بود به شدت اعتراض كرد و او را از منبر پایین آورد. او با دراویش خیلى مخالف بود. در مقابل، از انسانهاى وارسته دفاع مىكرد.
روزى یكى از وعاظ معروف مشهد به یزد آمده بود و میهمان حاج شیخ بود و گویا علیه بهاییها روى منبر حرف زده بود. شهربانى، قبل از طلوع فجر دَرِ خانه حاج شیخ ماشین آورد كه این آقا را ببرد. حاج شیخ مىگوید: «من نمىگذارم میهمانم تنها برود» و با او همراه مىشوند. وقتى مردم با خبر مىشوند، شهر تعطیل مىشود تا اینكه از تهران تلگراف مىشود كه اینها را برگردانید و حاج شیخ را همراه میهمانشان با كمال عزت و احترام برمىگردانند.
یك وقت هم در صحن آزادى حرم رضوىعلیهالسلام نماز مىخواندند و مردمِ بسیارى شركت مىكردند. یك روز بین دو نماز گفتند: «اى زوار امام رضاعلیهالسلام! شیخ غلامرضا را عادل مىدانید كه آمدید پشت سرش نماز مىخوانید؟!» مردم گفتند: «بله.»سپس وى فرمود: «پس كارى نكنید كه شیخ غلامرضا ظالم بشود؛ اینكه مىگویند: «یا اللّه یا اللّه انّ اللّه مع الصابرین.»و من هم ركوع را طول مىدهم، پیرمردها كمرشان درد مىآید و من به اینها ظلم مىكنم.»این قدر مراقب بود. (19)
ح. توسلات
حاج شیخ، اهل مناجات، نوافل و توسلات فراوان بود. یكى از علما نقل مىكند كه هر كس، همسفر آقا شیخ غلامرضا مىشد، نماز شبخوان مىشد؛ یعنى وقتى حال حاج شیخ و نماز شبش را مىدید، نماز شبخوان مىشد. یكبار ایشان پیاده از نجف به كربلا آمدند. آن موقع، حرم سید الشهداعلیهالسلام سه در داشت كه یكى را دَرِ حبیب مىنامیدند. ایشان، جلوى این در، اذن دخول خواندند؛ ولى گریه نكردند. جلوى هر كدام از درهاى دیگر اذن دخول خواندند؛ اما گریه نكردند. سپس برگشتند و مقابل دَرِ حبیب ایستادند و گفتند: «اى امام حسینعلیهالسلام!، من شما را مىخواستم كه پیاده از نجف تا كربلا آمدم؛ چرا شما من را نمىخواهید و به من اذن ورود نمىدهید؟»این را گفتند و به گریه افتادند. حالات مخصوصى داشتند. وقتى روى منبر دعا مىكردند محاسنشان را به دست مىگرفتند و دعا مىكردند. (20)
همچنین داستانهاى فراوانى درباره استجابت دعاهاى ایشان نقل شده است؛ از جمله: مىگویند كه زمانى در یزد، هفت شبانه روز باران آمد و بسیارى از بناهاى خشت و گلى فرو ریخت. مردم به آب انبارها و ساختمانهاى آجرى پناه بردند. شب هفتم بود كه نیمههاى شب دیدم حاج شیخ، عمّامهشان را برداشتهاند و زیر باران، در وسط حیات ایستادهاند و با صداى بلند تضرع مىكنند و مىگویند: «اى خدا! همه مردم به دنبال كسب و كار و اطاعت و عبادتاند. در این شهر فقط غلامرضا گنهكار است؛ اگر این باران براى عذاب غلامرضا است تو او را عفو كن.»خدا شاهد است كه پس از نیم ساعت، ابرها به حركت درآمدند و باران ایستاد.
ط. قدرت تفسیرى
بنابر گواهى معاصران، ایشان در رشتههاى كلام و تفسیر مهارت فوق العاده و ویژهاى داشت. او كتاب مفتاح علوم القرآن را دارد كه شرح حال شریفش را هم پشت آن كتاب نگاشته است. وى این كتاب را با حالت ضعف و پیرى و در سن هفتاد سالگى نوشته است. حاج شیخ، زمان اندكى كه در قم بود، در مدرسه فیضیه درس مىگفت و سوره حمد را تفسیر مىكرد. امام خمینى؛ از قدرت كلام و تفسیر وى شگفتزده شد و درباره ایشان فرمود: «ایشان عجب تفسیرى ارائه كردند؛ (21) خیلى عمیق و جالب بود. آیا یزد هم، چنین بزرگانى دارد؟!»
مبارزات سیاسى
فعالیتهاى سیاسى حاج شیخ از ابتداى جریان مشروطیت از نجف آغاز شد و در ادامه، وى حمایت خود را در جریان شهادت استادش اصطهباناتى و پیاده رفتن وى از یزد تا شیراز بر سر تربت پاكش به اثبات رسانید. بعد از آن، او نیز در چنگال ظلم حكومت رضاخان، گرفتار شد. منع پوشیدن لباس مقدس روحانیت، منع برگزارى مجالس دینى و... از جمله اقدامات رضاخان بود. او با برخوردارى از مقام اجتهاد، براى كسب مجوز پوشیدن لباس به شهربانى نرفت و با وجود همان سختگیریها به اقامه جماعت و سخنرانى پرداخت. نقل شده است كه ایشان، همه روزه عبا و عمامه خود را در دستمالى مىبست و در دهلیز مسجد ریك (محل اقامه جماعت وى در یزد) ملبّس مىشد و پس از نماز دوباره عبا و عمامه را داخل دستمال مىپیچید و مراجعت مىكرد. این كار وى، الگوى دیگر روحانیان شد و باعث باز شدن دوباره مساجد شد. حاج شیخ به روحانیانى كه به چنین كارهایى تن نمىدادند و در نماز جماعت حاضر نمىشدند، مىگفت: «حكم خدا را در هر لباسى باشد باید گفت.» (22)
رحلت غمانگیز
آن بزرگوار در اواخر خرداد 1338 شمسى در سن 81 سالگى بر بالاى منبر مجلس رسمى به جاى روضه خواندن، مرتب صلوات مىفرستاد. اطرافیان كه متوجه وخامت حال ایشان شده بودند، بىدرنگ ایشان را به سوى خانه روانه كردند. سپس به تشخیص اطرافیان، وى را براى بهبودى به قریه «طزرجان یزد» منتقل كردند كه جاى خوش آب و هوایى است. آن بزرگوار را بعد از 12 روز بسترى شدن در آنجا در ساعت 3 بعد از ظهر جمعه 22 ذى حجّه 1378 قمرى برابر با 11 تیر 1338 شمسى در سن 81 سالگى به عالم بقا مهاجرت كرد و به دیدار محبوب شتافت. خیل عزاداران از یزد و حومه در آنجا گرد آمدند و جنازه شریف آن بزرگوار را با پاى پیاده با گریه و شیون و پشت سرگذاشتن 60 كیلومتر از طزرجان تا یزد روى دست گذاردند. آنان پس از گزاردن نماز به امامت شهید محراب آیت اللّه صدوقى، ایشان را در كنار امام زاده جعفرعلیهالسلام به خاك سپردند.
به تأیید بسیارى از یزدیان، دفن آن بزرگوار در جوار امامزاده جعفرعلیهالسلام باعث تجدید آبادانى آنجا شد و هم اكنون قبور بسیارى از علما نیز در جوار مرقدش قرار دارد. مجالس ختم وى تا 40 روز در یزد تداوم داشت و نیز در عتبات عالیات، یزد، قم، تهران، شیراز، زاهدان، آباده، اقلید، طبس، فردوس، اصفهان و... برگزار شد كه كمتر سابقه دارد. (23)
پینوشـــــــــــــتها:
(1) مرحوم شيخ، هنگام عزيمت به اصفهان از راه كوير، ماجرايى جالب دارد كه آيت اللّه شيخ مرتضى حائرى يزدى آن را در كتاب سرّ دلبران، ص 162 آورده است. اين كتاب به كوشش آيت اللّه رضا استادى در سال 1377 به چاپ رسيده است.
(2) شرح فرزانگان ياد شده در «گلشن ابرار» تأليف گروهى از پژوهشگران پژوهشكده علمى - كاربردى باقر العلومعلیهالسلام آمده است.
(3) نجوم السّرد بذكر علماء يزد، سيد جواد مدرسى، ص 522 و 523، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى استان يزد، 1384 ش.
(4) نامه جامعه (نشريه جامعه الزهرا علیهاالسلام، حوزه علميه خواهران، قم، مرداد 1387 ش، ش 47، ص 23.
(5) تنديس پارسايى (نانوشتههايى از زندگانى و مكارم اخلاقى آيت اللّه حاج شيخ غلامرضا يزدى، به كوشش ميرزا محمّد كاظمينى، قم، انتشارات تشيع، سوم، 1379 ش، ص 105.
(6) همان، ص 34، با تلخيص فراوان.
(7) ر.ك: همان، ص 23.
(8) همان، ص 32.
(9) شرح زندگانى مرحوم شيخ غلامرضا يزدى در منابع ذيل آمده است: تنديس پارسايى ميرزا محمّد كاظمينى، نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، شيخ آقا بزرگ تهرانى، مشهد، نشر مرتضى، 1404 ق، ج 4، ص 1656؛ نجوم السّرد بذكر علماء يزد، سيد جواد مدرسى، ص 512 - 525، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى استان يزد، 1384 ش؛ گنجينه دانشمندان، محمّد شريف رازى، قم، مؤلف، 1370 ش، ج 7، ص 460 و 461؛ گلشن ابرار، تأليف گروهى از پژوهشگران پژوهشكده علمى - كاربردى باقر العلومعلیهالسلام، قم، نور السجاد، 1384ش، ج4، ص 425 - 435؛ طبقات مفسران شيعه، عبد الرحيم عقيقى بخشايشى، قم، نويد اسلام، 1371 ش، ج 5، ص 506؛ مجموعه وزيرى، على محمّد وزيرى، يزد، كتابخانه عمومى وزيرى، 1350 ش، ج 1، ص 242؛ تاريخ سالشمارى يزد، اكبر قلم سياه، تهران، فرهنگ ايران زمين، 1370 ش، ص 292؛ آئينه دانشوران، سيد عليرضا ريحان يزدى، به كوشش ناصر باقرى بيدهندى، قم، كتابخانه آيت اللّه مرعشى، 1372 ش، ص 266؛ چشمهاى در كوير، تحليلى تاريخى از زندگانى امامزاده جعفرعلیهالسلام يزد، محمّد مهدى حرزاده، قم، تشيع، 1379 ش؛ دانشنامه مشاهير و مفاخر يزد - ويژه عالمان دينى، ج 1، بنياد فرهنگى پژوهشى ريحانة الرسول 9 با همكارى انديشمندان يزد، قم، زيتون، 1382 ش، ص 522.
(10) اظهار نظر بزرگان دينى درباره وى: ر.ك: تنديس پارسايى، ص 15 - 22.
(11) سجده/16. ترجمه آيه چنين است: «(مؤمنان) شبها پهلو از بستر خواب حركت دهند و با بيم و اميد، خداى خود را بخوانند و از آنچه روزى آنها كرديم(به مسكينان] انفاق كنند.»
(12) نامه جامعه، ص 20 و 21.
(13) نامه جامعه، ص 32.
(14) آيت اللّه سيد حسن نجفى قوچانى از دوستان صميمى مترجم ما، كتب ارزندهاى چون: سياحت شرق، سياحت غرب را تأليف كرده است. وى در اين كتاب، صفحات فراوانى را به شرح ماجراى تحصيلى خود و رفيق خود اختصاص داده است. شرح حال وى در گلشن ابرار، ج7، ص 250 آمده است.
(15) ر.ك: تنديس پارسايى، ميرزا محمّد كاظمينى، ص 47، قم، انتشارات تشيّع، سوم، 1379 ش.
(16) نامه جامعه، ص 23.
(17) نجوم السّرد بذكر علماء يزد، ص 513 و 522.
(18) مفاخر يزد، ويژه عالمان دينى، ص 524.
(19) نامه جامعه، ص 24 - 26، با تلخيص فراوان.
(20) نامه جامعه، ص 27.
(21) نجوم السّرد، بذكر علماء يزد، ص 527.
(22) همان، ص 432.
(23) نجوم السّرد بذكر علماء يزد، ص 528 و 529. ناگفته نماند در اين مقاله از «كتاب تنديس پارسايى» تأليف ميرزا محمّد كاظمينى نوه آن مرحوم، بهرههاى فراوان بردهايم.