آخرین تصاویر مذهبی

آخرین فیلم های مذهبی

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

در آموزشی نوشته شده در پنج شنبه, 23 آذر 1402
مجموعه تصویری احکام شامل آموزش مطهرات، نجاست و نجس شدن چیزهای پاک، تطهیر لباس، پارچه، فرش و دیگر اشیا، آموزش وضو، آموزش نماز، آموزش غسل، تیمم، احکام محتضر، آموزش کفن…
دانلود مجموعه سخنرانی های  تصویری از مرحوم دولابی

دانلود مجموعه سخنرانی های تصویری از مرحوم دولابی

در بزرگان و شخصیت ها نوشته شده در سه شنبه, 21 آذر 1402
دانلود مجموعه سخنرانی ها و نکات اخلاقی از مرحوم دولابی با موضوعات: رزق و روزی انسان، دوست داشتن، قلب مومن، گرفتاری بشر، رحمت الهی و ... شامل 10 فایل تصویری
دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

در انقلاب، دفاع مقدس، مقاومت نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه نماهنگ های جدید ویژه فلسطین و غزه
مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه مداحی های جدید ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه کلیپ های تصویری زیبا ویژه عید غدیر خم با کیفیت بالا

آخرین مطالب سایت

Super User

Super User

پنج شنبه, 23 آذر 1402 ساعت 22:04

مقام علمی امام باقر (ع)

شناخت كوتاهی از زندگی امام باقرعلیه السلام

حضرت محمد باقرعلیه السلام در سال 57 هجری در «مدینه» چشم به جهان گشود. نامش محمد و كنیه‌اش ابوجعفر است و بسیاری از القاب وی اشاره به مقام علمی و معنوی ایشان دارد. این القاب عبارت اند از:

1. باقر، یعنی شكافنده علوم. در علت نامگذاری به آن می‌خوانیم: «لُقِّبَ بِهِ لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ وَعَرَفَ اَصْلَهُ وَاسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ وَ تَوَسَّعَ فیهِ وَ التَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ؛ (1) [حضرت باقرعلیه السلام] به لقب باقر یاد شده است؛ چون علم را شكافت و پایه علم را شناخت و فرع آن را استنباط كرد و در آن توسعه داد و تَبَقّر [به معنای] توسعه دادن است.»

درباره معنای باقر احتمال دیگری نیز ذكر شده و آن اینكه «لُقِّبَ بِهِ لِكَثْرَةِ سُجُودِهِ فَقَدْ بَقَّرَ جَبْهَتَهُ‌ای فَتَحَها وَوَسَعَها؛ (2) به او باقر گفته شده، برای زیادی سجده هایش و باز شدن و توسعه پیشانی اش.»

2. الشبیه، چون شبیه جدّش رسول خداصلی الله علیه وآله بود. (3)

3. الامین؛ 4. هادی؛ 5. صابر؛ 6. شاهد. (4) معنای هر یك از القاب مذكوره روشن است.

پدر آن حضرت، علی بن الحسین علیهما السلام و مادر گرامی‌اش، «ام عبداللَّه، دختر امام حسن مجتبی علیه السلام می‌باشد و از این جهت او اولین فردی است كه هم از نظر پدر و هم از طرف مادر، فاطمی و علوی بوده است؛ لذا درباره آن حضرت گفته اند: «عَلَوِی مِنْ عَلَوِیینِ وَ فاطِمِی مِنْ فاطِمِیینِ وَ هاشِمِی مِنْ هاشِمِیینِ.»

خلفای معاصر حضرت عبارت اند از: 1. ولید بن عبدالملك (86 - 96) ؛ 2. سلیمان بن عبدالملك (96 - 99) ؛ 3. عمربن عبدالعزیر (99 - 101) ؛ 4. یزید بن عبدالملك (101 - 105) ؛ 5. هشام بن عبدالملك (105 - 125) .

مقام علمی حضرت از دیدگاه دیگران

مقام علمی حضرت باقرعلیه السلام آن قدر عظیم و بلند مرتبه است كه خیلی از مخالفان او نیز به این امر اعتراف و اقرار دارند و دانشمندان فراوانی نیز به این امر اعتراف كرده اند كه به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

1. ابن حجر هیثمی می‌گوید: «محمد باقرعلیه السلام به اندازه‌ای گنجهای پنهان معارف و دانشها را آشكار ساخته، حقایق و حكمتها و لطایف دانشها را بیان كرده كه جز بر عناصر بی بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جا است كه وی را شكافنده و جامع علوم و برافرازنده پرچم دانش خوانده اند.» (5)

2. ابرش كلبی به هشام با اشاره به امام باقرعلیه السلام گفت: «اِنَّ هَذا اَعْلَمُ اَهْلِ الْاَرْضِ بِما فِی السَّماءِ وَالْاَرْضِ فَهَذا وَلَدُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؛ به راستی این مرد (محمد باقرعلیه السلام) داناترین مرد روی زمین است نسبت به آنچه در آسمانها و زمین می‌باشد. این فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله است.» (6)

3. عبداللَّه بن عطاء مكی می‌گوید: «من هرگز دانشمندان [اسلامی] را نزد هیچ كس به اندازه مجلس محمد بن علی علیهما السلام، [از نظر علمی] حقیر و كوچك ندیدم. من «حكم بن عتیبه» را كه در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم كه در خدمت امام باقرعلیه السلام مانند كودكی در برابر استادش [زانوی ادب بر زمین زده، شیفته او گردیده] بود.» (7)

و خود حكم بن عتیبه درباره قول خداوند كه می‌فرماید: «اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ» (8) می‌گوید: «وَاللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِّی مِنْهُمْ؛ (9) به خدا سوگند! محمد بن علی (امام باقرعلیه السلام) جزء آنهاست.»

4. هشام بن عبدالملك با آنكه از دشمنان سرسخت حضرت بود، خطاب به آن حضرت گفت: «لا تَزالُ الْعَرَبُ وَ الْعَجَمُ یسُودُها قُرَیشٌ مادامَ فیهِمْ مِثْلُكَ؛ (10) تا زمانی كه مثل تو [در علم و مقام] وجود داشته باشد، قریش بر عرب و عجم آقایی می‌كند.»

5. قتادة بن دعامه بصری، یكی از علمای عامه، خطاب به آن حضرت چنین گفت: «من در محضر فقها و در محضر ابن عباس زیاد نشسته‌ام؛ ولی هیچ جا قلبم مضطرب نشد، جز زمانی كه در محضر شما نشستم.» (11)

6. شمس الدین محمد بن طولون می‌گوید: ابو جعفر محمد بن زین العابدین... ، ملقب به باقرعلیه السلام... عالم و آقا و بزرگوار بود. او را باقر نامیده اند، چون در علم توسعه ایجاد كرد.» (12)

7. محمد بن طلحه شافعی می‌گوید: «او باقر العلم و شكافنده علوم است و جامع و نشر دهنده و بلند كننده پرچم آن است.» (13)

8. ابن ابی الحدید می‌گوید: «كانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی... سَیدُ فُقَهاءِ الْحِجازِ وَ مِنْ اِبْنِهِ جَعْفَرٍ تَعَلَّمَ النَّاسُ الْفِقْهَ؛ (14) محمد بن علی علیهما السلام آقای فقهای حجاز بود، و از او و فرزندش، مردم علم فقه را آموختند.»

9. احمد بن یوسف دمشقی می‌گوید: «منبع فضائل و افتخارات، امام محمد بن علی باقرعلیه السلام است. او را باقر نامیده اند، چون علم را می‌شكافد و گفته شده این لقب از كلام رسول خداصلی الله علیه وآله گرفته شده كه جابر بن عبداللَّه انصاری می‌گوید: پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: در آینده، فرزندی از فرزندان حسنم را می‌بینی كه همنام من است و علم را می‌شكافد، شكافتنی. هر گاه او را دیدی، سلام مرا به او برسان!» (15)

10. ابن خلكان می‌گوید: ابو جعفر محمد بن علی... یكی از امامان دوازده گانه است و «كانَ الْباقِرُ عالِماً سَیداً كَبیراً؛ (16) امام باقرعلیه السلام دانشمند و سرور و بزرگوار بوده است.»

شكافنده علوم

لقب باقر و شكافنده علوم توسط پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله به حضرت باقرعلیه السلام داده شده است. این مطلب در روایات بسیاری از طریق شیعه و سنی نقل شده است؛ در منابع شیعه در كتابهایی مانند: بحار الانوار، رجال كشی، كشف الغمة، امالی صدوق، امالی شیخ طوسی، اختصاص مفید، عیون الاخبار. و در منابع اهل سنت در كتابهای: مرآة الزمان فی تواریخ الاعیان (ج 5، ص 78) ، تاریخ ابن عساكر، غایة الاختصار (ص 64) ، تذكرة الخواص ابن جوزی (ص 337) .

جابر بن عبداللَّه انصاری می‌گوید: روزی پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله به من فرمود: «بعد از من شخصی از خاندان مرا خواهی دید كه همنام من و شبیه من است «وَیبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً؛ علم را می‌شكافد، شكافتنی [و او درهای دانش را به روی مردم خواهد گشود] .»

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله زمانی این پیشگویی را كرد كه هنوز حضرت باقرعلیه السلام چشم به جهان نگشوده بود. سالها گذشت تا دوران امامت حضرت سجادعلیه السلام فرا رسید. روزی جابر از كوچه‌های مدینه می‌گذشت، چشمش به حضرت باقرعلیه السلام افتاد. دید درست قیافه و شمایل پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله را دارد. پرسید: اسم تو چیست؟ گفت: محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام. آن گاه جابر بر پیشانی او بوسه زد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد! پدرت، رسول خداصلی الله علیه وآله به تو سلام رسانده است. حضرت باقرعلیه السلام فرمود: «وَعَلی رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ؛ و سلام بر رسول خداصلی الله علیه وآله باد!»

از این تاریخ به بعد، جابر هر روز، دو نوبت به دیدار او می‌شتافت و مرتب به او می‌گفت: یا باقر! یا باقر! برخی نادانان می‌گفتند: جابر هزیان می‌گوید؛ ولی او می‌گفت: به خدا قسم!هزیان نمی‌گویم. این چیزی است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله به من خبر داده است. (17)

در نتیجه، می‌توان گفت بین مورخین از مسلّمات است كه لقب باقر و شكافنده علوم توسط پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله به آن حضرت داده شده است. (18)

پایه‌گذاری نهضت علمی

از مهم‌ترین امتیازات امام باقرعلیه السلام كه زمان، زمینه آن را فراهم كرد، این است كه حضرت بنیانگذار انقلاب فرهنگی و نهضت علمی شیعه و بلكه اسلام شمرده می‌شود. هر چند معارف اسلامی و تشیع به دست فرزندش امام صادق علیه السلام انتشار و توسعه یافت و به اوج خود رسید؛ ولی پایه گذاری و تأسیس آن با دست با كفایت امام باقرعلیه السلام بود.

در دوران امام باقر علیه السلام دولت بنی امیه رو به زوال بود و مردم نیز به شدت از آنها تنفر پیدا كرده بودند و وجود فردی همچون عمر بن عبدالعزیز (كه خدمت بزرگی به علم و تشیع نمود و ضربه كاری را به پیكر بنی امیه وارد كرد) و اختلاف شدیدی كه در مملكت اسلامی به وجود آمده بود و در هر گوشه و كناری انقلابی به وقوع پیوسته بود و خلفا به سرعت تغییر می‌كردند - به گونه‌ای كه در نوزده سال امامت حضرت باقرعلیه السلام پنج خلیفه روی كار آمدند: ولید بن عبد الملك، سلیمان بن عبد الملك، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبد الملك، هشام بن عبدالملك - عواملی بود كه زمینه و فرصت مناسبی برای نهضت علمی آن حضرت فراهم ساخت.

همچنان كه می‌دانیم تا زمان عمر بن عبدالعزیز نقل حدیث ممنوع بود و این سنّت سیئه توسط خلفای قبلی بنیانگذاری شده بود كه بر اساس آن، گنجینه‌های علمی به یاد مانده از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله سوزانده شد و یا زیر خاك از بین رفت و یا در سینه‌های راویان باقی ماند و نقل آنها به عنوان آرزویی به گور برده شد و ضرر و زیانهای جبران ناپذیری بر پیكر احادیث اسلامی وارد آمد و از آن زمان بود كه كم كم بازار جعل و تحریف احادیث نیز گرم شد.

این وضع تا اواخر قرن اول هجری ادامه یافت؛ یعنی تا زمان به خلافت رسیدن عمربن عبدالعزیز (99 - 101) . وی با یك اقدام خردمندانه این بدعت شوم را برداشت و مردم را به نقل و تدوین حدیث تشویق كرد و طی بخشنامه‌ای چنین نوشت: «اُنْظُرُوا حَدیثَ رَسُولِ اللَّهِ فَاكْتُبُوهُ فَاِنّی خِفْتُ دُرُوسَ الْعِلْمِ وَذِهابَ اَهْلِهِ؛ (19) احادیث رسول خداصلی الله علیه وآله را مورد توجه قرار داده [و جمع آوری كرده] ، بنویسید؛ زیرا بیم آن دارم كه دانشمندان و اهل حدیث از دنیا بروند و علم مندرس [و چراغ آن خاموش] گردد.»

امام باقرعلیه السلام از این فرصت پیش آمده، به احسن وجه بهره و استفاده برده، شاگردان فراوان تربیت كرد و علوم بی شماری را به آنها تعلیم داد كه در بخشهای بعدی به آنها اشاره می‌شود. در اینجا به یك مسئله تاریخی اشاره می‌كنیم:

بنیانگذاران علوم اسلامی

با ممنوعیت نقل و تدوین حدیث توسط خلفا و ادامه آن تا زمان عمربن عبدالعزیز، این بحث مطرح می‌شود كه اولین كسی كه كتاب حدیثی و فقهی نوشت، چه كسی بود؟

در این بخش، اهل سنت (با اینكه خلفای آنان نقل و تدوین حدیث را ممنوع كرده بودند) تلاش دارند كه خود را جلودار حدیث و فقه جلوه دهند. جلال الدین سیوطی كه اصرار دارد پایه گذاران علوم اسلامی را جمعی از اهل تسنن معرفی كند، می‌گوید: «نخستین كسی كه در فقه كتاب نوشت، ابوحنیفه بود.» (20)

و برخی از خودیها نیز نوشته اند كه: «نخستین كسی كه به امر عمر بن عبدالعزیز احادیث را جمع كرد، محمد بن مسلم بن شهاب زهری بود.» (21)

فعلاً به این نكته كاری نداریم كه امثال زهری روایات تحریف شده را جمع آوری نموده و از روایاتی كه به نحوی به نفع اهل بیت علیهم السلام و شیعه بوده، خود داری كرده است؛ اما این نكته را می‌خواهیم روشن كنیم كه پایه گذار تمام علوم، امامان شیعه و شیعیان بوده اند؛ هر چند دستگاه استبداد حاكم مانع از انتشار و مطرح شدن آن گشته است. شواهد فراوانی نیز بر این ادعا وجود دارد:

الف. اعترافات ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید با صراحت می‌گوید كه تمام علوم ریشه‌اش به امیرمؤمنان علیه السلام بر می‌گردد؛ برای اینكه در علم كلام، بزرگ معتزله واصل بن عطاء است كه شاگرد ابی هاشم عبدالله بن محمد حنفیه بوده و ابوهاشم شاگرد پدرش، و پدرش (محمد حنفیه) شاگر پدرش علی علیه السلام بوده است. اما اشعریها، در علم كلام منتسب به ابی الحسن علی بن [اسماعیل بن] ابی بشرالاشعری هستند و او شاگرد ابوعلی جبائی است و ابوعلی خود یكی از بزرگان معتزله است. پس اشعریها سرانجام به معتزله می‌رسند و چنان كه گفته شد، معتزله نیز معلم معلمشان علی بن ابی طالب علیهما السلام است. (22)

امامیه و زیدیه نیز در كلام هر چه دارند، از علی علیه السلام دارند. اما در علم فقه، تمام فقهای عالم اسلام (مذاهب اربعه) عیال و جیره خوار علی علیه السلام هستند؛ چرا كه شاگردان ابوحنیفه همچون ابی یوسف و محمد، فقه را از او گرفته اند و شافعی نیز شاگرد محمد بن حسن بوده و فقهش به ابوحنیفه بر می‌گردد و اما احمد حنبل كه شاگرد شافعی است، او هم به ابوحنیفه بر می‌گردد و ابوحنیفه شاگرد جعفر بن محمدعلیهما السلام است و جعفر (امام صادق علیه السلام) از پدرش محمد (امام باقرعلیه السلام) علوم را فرا گرفته و سرانجام امر به علی علیه السلام ختم می‌شود. اما مالك شاگرد ربیعة الرأی و او شاگرد عَكرَمه، شاگرد عبدالله بن عباس و او نیز شاگرد علی علیه السلام بوده و می‌توان از طریق شافعی او را شاگرد علی علیه السلام تلقی كرد.

و اما فقه شیعه كه برگشت به علی علیه السلام دارد، روشن است و علوم صحابه از عمر و عبد الله بن عباس... همه به علی علیه السلام بر می‌گردد.

علم تفسیر نیز مستقیماً از او و یا شاگردش عبدالله بن عباس گرفته شده است.

و علوم طریقت [و عرفان] نیز به او ختم می‌شود؛ چرا كه ارباب این فن در تمام بلاد اسلامی خود را به او منتسب می‌دانند و به این مسئله، شبلی، جنید بغدادی، سری مقطی، ابو یزید بسطامی، ابو محفوظ معروف كرخی، و... اعتراف كرده اند. (23)

علم نحو و ادبیات را همه می‌دانند كه از ابداعات حضرت امیرعلیه السلام است. ابی الاسود دُوئلی از آن حضرت، اصولش را آموخت (24) و ما اضافه كنیم كه خلیل بن احمد، پایه گذار علم «عروض»، معاذ بن مسلم بن ابی سارة كوفی، پایه گذار علم «صرف» و ابو عبداللَّه محمد بن عمران كاتب خراسانی (مرزبانی) یكی از پیشتازان علم بلاغت، از شیعیان و سرانجام از شاگردان علی علیه السلام هستند. (25)

ب. تدوین علوم

در بخش تدوین حدیث و علوم نیز شیعیان پیش قدم اند؛ چرا كه اولین كسی كه احادیث رسول خداصلی الله علیه وآله را جمع آوری كرد، امیرمؤمنان علی علیه السلام بود. پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله احادیثی را املا كرد و علی علیه السلام آنها را نوشت و به صورت یك كتاب تدوین شده در آورد كه تمام حلال و حرام و احكام و سنن در آن جمع شده بود و از آن به نام «صحیفة الجامعة» یاد می‌شود (26) و كتاب دیگری به نام «صحیفة و كتاب الفرائض» دارد كه بخاری از آن حدیث نقل كرده و صدوق و شیخ طوسی و كلینی آن را در كتابهای خویش آورده اند. (27)

و همین طور ابورافع كتابی دارد به نام «السنن و الاحكام و القضایا» و سلمان فارسی كتابی دارد به نام «حدیث الجاثلیق رومی» و ابوذر كتابی دارد به نام «خطبه» (28) و همین طور عبداللَّه بن عباس كتابی در ثبت قضاوتهای امیرمؤمنان علیه السلام و كتابی در تفسیر دارد. (29)

و ابو رافع قبطی كتابی به نام «السنن و الاحكام و القضایا» و واضح بن نباتة نویسنده عهد نامه مالك اشتر و وصیت علی علیه السلام به محمد پسرش می‌باشد. ربیعة بن سمیع كتابی در زكات حیوانات و عبیداللَّه بن ابی رافع مدنی، كتابی در «قضایای امیرالمؤمنین علیه السلام» دارد و همین طور میثم تمار و زید بن وهب و سلیم بن قیس كتابهایی داشته اند (30) و در زمان امام سجادعلیه السلام نیز كتاب «صحیفه سجادیه» و رساله حقوق و كتابهایی توسط جابر بن یزید، زیاد بن منذر و... تدوین شده است. (31)

آیا با این وضع، می‌توان ابوحنیفه را كه در سال 100 هجری متولد شده (یعنی شش سال بعد از شهادت امام سجادعلیه السلام) و 43 سال بعد از ولادت امام باقرعلیه السلام (در سال 150) از دنیا رفته است، بنیانگذار فقه دانست، با اینكه تمامی كتبی را كه نام بردیم، قبل از به دنیا آمدن ابوحنیفه تدوین شده است؟

جهاد علمی امام باقرعلیه السلام

برگردیم به بحث اصلی خویش كه حضرت باقرعلیه السلام از فرصت پیش آمده بیشترین بهره را برد و جهاد علمی خویش را آغاز كرد. جهاد علمی حضرت در سه بخش قابل تبیین است:

الف. تشویق به فراگیری علوم

پایه و اساس هر عمل و فعالیت و كاری، اندیشه سازی و سالم سازی فكر است. اگر بخواهد در جامعه، علم رواج پیدا كند، در گام اول باید درباره اهمیت فراگیری دانش، ارزش و عظمت علما، مراد از فراگیری علم، و آفات آن و... اندیشه سازی شود.

حضرت باقرعلیه السلام این گام اول را به خوبی با بیان احادیث برداشته و سخنان گهر بار و نورانی فراوانی در این زمینه بیان كرده است.

در مورد تشویق به فراگیری علم فرمود: «اَلْكَمالُ كُلُّ الْكَمالِ التَّفَقُّهُ فِی الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَی النَّائِبَةِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَةِ؛ (32) كمال تمام كمال [در سه چیز] : فهمیدن دین، بردباری بر سختیها و اندازه گیری معیشت است.»

آن حضرت درباره روش فراگیری علوم از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله نقل فرمود: «اَلْعِلْمُ خَزائِنُ وَ مِفْتاحُهَا السُّؤالُ فَاسْئَلُوا یرْحَمُكُمُ اللَّهُ فَاِنَّهُ یؤْجَرُ فیهِ اَرْبَعَةٌ السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَالْمُجیبُ لَهُمْ؛ (33) علم گنجینه‌هایی است و كلید آن پرسش است. پس سؤال كنید! خدا شما را مورد رحمتش قرار دهد؛ زیرا پرسش باعث می‌شود چهار كس اجر برد: پرسشگر، معلم، شنونده و كسی كه جواب می‌دهد.»

و در مورد جایگاه با ارزش علما و دانشمندان فرمود: «عالِمٌ ینْتَفَعُ بِعِلْمِهِ اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ؛ (34) عالمی كه از علمش بهره برده شود، برتر از هزار عابد است.»

و فرمود: «وَاللَّهِ لَمَوْتُ عالِمٍ اَحَبُّ اِلی اِبْلیسَ مِنْ مَوْتِ سَبْعینَ عابِداً؛ (35) به خدا سوگند! مرگ یك عالم در نزد شیطان، محبوب‌تر از مرگ هفتاد عابد است.»

و درباره شرایط فراگیری علم و اخلاص و دنیاگریزی عالم فرمود: «اِنَّ الْفَقیهَ حَقَّ الْفَقیهِ الزَّاهِدُ فِی الدُّنْیا الرَّاغِبُ فِی الْآخِرَةِ الْمُتَمَسِّكُ بِسُنَّةِ النَّبِی؛ (36) فقیه حقیقی، فقیهی است كه زاهد [و گریزان از] دنیا باشد و مشتاق آخرت، و پیرو سنت نبی صلی الله علیه وآله.»

و نیز فرمود: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیباهِی بِهِ الْعُلْماءَ اَوْ یمارِی بِهِ السُّفَهاءَ اَوْ یصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ اِلَیهِ فَلْیتَبَوَّءْ مَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ، اِنَّ الرِّئاسَةَ لا تَصْلُحُ اِلاَّ لاَِهْلِها؛ (37) كسی كه علم را برای مباهات و بالیدن نزد علما یا مجادله نزد سفها و یا [راهیابی در دل مردم و] جلب توجه مردم به سوی او، فراگیرد، پس نشیمنگاه خود را آتش قرار دهد. به راستی ریاست جز برای اهلش شایسته نیست.»

و درباره احتیاط و توقف در شبهات فرمود: «اَلْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَیرٌ مِنَ الْاِقْتِحامِ فِی الْهَلَكَةِ وَ تَرْكُكَ حَدیثاً لَمْ تُرْوِهِ خَیرٌ مِنْ رِوایتِكَ حَدِیثاً لَمْ تُحْصَهُ؛ (38) توقف در نزد شبهه بهتر از فرو رفتن در هلاكت است. رها كردن حدیثی كه روایت آن برایت ثابت نیست [و از همه جهت روشن نیست] ، بهتر است از آنكه حدیثی را كه بر آن احاطه نداری، روایت كنی.»

و فرمود: «ما عَلِمْتُمْ فَقُولُوا، وَمالَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا: اللَّهُ اَعْلَمُ اِنَّ الرَّجُلَ لَینْتَزِعُ الآْیةَ الْقُرْآنَ یخِرُّ فیها اَبْعَدَ ما بَینَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ؛ (39) آنچه می‌دانید، بگویید و درباره آنچه نمی‌دانید، بگویید: خدا اعلم است. به راستی مرد آیه‌ای از قرآن را بیرون می‌كشد [و به دلخواه معنی می‌كند و بر اثر آن] ، به فاصله دورتر از میان آسمان و زمین [سرنگون می‌گردد و یا] از معنای حقیقی دور می‌افتد.»

اینها هر كدام شاه كلیدی است برای راهنمایی علما كه چگونه در نقل روایات و علوم دقت داشته باشند.

آن حضرت درباره لزوم احتیاط كامل فرمود: «حَقُّ اللَّهِ عَلَی الْعِبادِ اَنْ یقُولُوا ما یعْلَمُونَ وَیقِفُوا عِنْدَ ما لا یعْلَمُونَ؛ (40) حق خدا بر بندگان [عالم] آن است كه هر چه می‌دانند، بگویند و در آنچه نمی‌دانند، دست نگه دارند.»

ب. نشر علوم

از نكاتی كه حضرت باقرعلیه السلام در مرحله اندیشه سازی بدان توجه داشته، توجه به نشر علوم و توسعه آن است. فقط فراگیری علوم كافی نیست؛ باید در راه نشر آن نیز سعی كرد. در این زمینه، حضرت سخنان نغز و دلكشی دارد كه فقط به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

1.»مَنْ عَلَّمَ بابَ هُدی فَلَهُ اَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَلا ینْقُصُ اُولئِكَ مِنْ اُجُورِهِمْ شَیئاً؛ (41) كسی كه باب هدایتی را تعلیم دهد، مانند اجر كسی را دارد كه به آن عمل كرده است و از پاداش عمل كنندگان كاسته نمی‌شود.»

2. در جای دیگر فرمود: «تَذاكُرُ الْعِلْمِ دِراسَةٌ وَالدِّراسَةُ صَلاةٌ حَسَنَةٌ؛ (42) مذاكره علمی، درس [و تعلیم] است و درس، نمازی است نیكو (پذیرفته شده) .»

3. و فرمود: «زَكاةُ الْعِلْمِ اَنْ تُعَلِّمَهُ عِبادَ اللَّهِ؛ (43) زكات علم آن است كه آن را به بندگان خدا تعلیم دهی.»

4. و فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اَحْیا الْعِلْمَ... اَنْ یذاكِرَ بِهِ اَهْلَ الدِّینِ وَ اَهْلَ الْوَرَعِ؛ (44) خدا رحمت كند بنده‌ای را كه علم را زنده كند... و زنده كردن علم به این است كه با اهل دین و افراد با ورع مذاكره كنی.»

به راستی هر یك از نكات پیش گفته، درهای زیادی را بر روی انسان در فراگیری علم و ارائه آن باز می‌كند. حال اساسی‌ترین پرسش رخ می‌نماید و آن اینكه حالا كه متوجه شدیم علم پاداش فراوان و عالم منزلت والایی دارد، علم را از چه كسانی باید بگیریم؟ و برای فراگیری علوم اسلامی درِ خانه چه كسانی برویم؟ و زانوی ادب در خدمت چه كسانی بزنیم؟ در این بخش نیز امام باقرعلیه السلام اندیشه سازی و راهنماییهایی دارد.

اولاً، علوم قرآن را تماماً مختص به اهل بیت علیهم السلام می‌داند و می‌فرماید: «لَیسَ عِنْدَ اَحَدٍ مِنَ النَّاسِ حَقٌّ وَلا صَوابٌ وَلا اَحَدٌ مِنَ النَّاسِ یقْضی بِقَضاءِ حَقٍّ اِلاَّ ما خَرَجَ مِنَّا اَهْلَ الْبَیتِ؛ (45) در نزد هیچ كسی از مردم حق وجود ندارد، و [سخن] صواب و راست پیدا نمی‌شود و هیچ كسی از مردم به حق قضاوت نمی‌كند، مگر از ما اهل بیت باشد.»

و در جای دیگر فرمود: «ما یسْتَطیعُ اَحَدٌ اَنْ یدَّعِی اَنَّ عِنْدَهُ جَمیعُ الْقُرْآنِ كُلِّهِ ظاهِرِهِ وَ باطِنِهِ غَیرُ الْاَوْصِیاءِ؛ (46) هیچ كس توان ندارد ادعا كند كه جمیع [علوم] قرآن، ظاهر و باطنش در نزد اوست، جز اوصیاء [پیامبر و امامان معصوم علیه السلام] .»

و آن گاه صریحاً فرمود كه اصل قرآن در نزد اهل بیت علیهم السلام است: «اِنَّ الْعِلْمَ الَّذی نَزَلَ مَعَ آدَمَ علیه السلام لَمْ یرْفَعْ، وَالْعِلْمُ یتَوارَثُ وَ كانَ عَلِی علیه السلام عالِمَ هذِهِ الْاُمَّةِ وَ اِنَّهُ لَمْ یهْلَكْ مِنَّا عالِمٌ قَطُّ اِلّا خَلَفَهُ مِنْ اَهْلِهِ مِنْ مِثْلِ عِلْمِهِ اَوْ ما شاءَ اللَّهُ؛ (47) به راستی علمی كه با آدم علیه السلام نازل شد، برنگشته [و از بین نرفته] ، بلكه به ارث گذاشته می‌شود و [آن علوم به علی علیه السلام رسیده اند و] علی علیه السلام عالم این امّت است و به راستی عالمی از ما از دنیا نمی‌رود، مگر اینكه كسی جانشین او می‌شود كه مثل علم او را دارد و یا آنچه كه خداوند بخواهد.»

متأسفانه در جامعه اسلامی این اندیشه صحیح جا نیفتاد و الاّ مردم درِ خانه علی علیه السلام را رها نمی‌كردند تا جای دیگر روند و امام صادق علیه السلام را ترك نمی‌گفتند تا به دنبال امثال ابوحنیفه بروند.

امام باقرعلیه السلام در كنار این اندیشه سازی، مذاهب منحرفی همچون: غلات و مرجئه و... را به شدت مورد انتقاد قرار داد و آنان را به مردم معرفی كرد كه جای تفصیل (48) آن فرصت دیگری می‌طلبد.

ج. تدوین كتب

حضرت در كنار فرهنگ سازی به تدوین كتب پرداخته اند كه مواردی ذیلاً ذكر می‌شود:

1. تفسیر القرآن، چنان كه محمد بن اسحاق بن ندیم در «الفهرست» به آن تصریح نموده، می‌گوید: «تفسیر القرآن، كتاب محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام است كه ابی الجارود زیاد بن منذر رئیس جارودیة از آن حضرت نقل كرده است» و سید حسن صدر می‌گوید: «جمعی از ثقات شیعه همچون ابو بصیر، یحیی بن القاسم الاسدی نیز نقل نموده اند و علی بن ابراهیم بن هاشم قمی در تفسیر خود آن را از طریق ابی بصیر نقل كرده است.» (49)

2. نسخة احادیث؛ 3. صحیفة احادیث؛ 4. الرسالة الی سعد الاسكاف؛ 5. كتابی كه زراره روایت كرده؛ و كتابی دیگر كه عبدالمؤمن بن القاسم آن را نقل كرده است. (50)

د. تربیت شاگردان

از مهم‌ترین انواع جهاد علمی حضرت باقرعلیه السلام، تأسیس دانشگاه علوم اسلامی و تربیت شاگردان فراوان در عرصه‌های مختلف است. تعداد شاگردان آن حضرت را 465 نفر شمرده اند. (51) هنگام صدور دستور عمر بن عبدالعزیز مبنی بر جمع آوری و تدوین حدیث، هر كدام از یاران و شاگردان برجسته حضرت باقرعلیه السلام، هزاران حدیث را حفظ داشتند و با فرصت پیش آمده، به تدوین و جمع آوری احادیث نیز پرداختند كه به چند نمونه اشاره می‌شود:

1.«محمد بن مسلم» از شاگردان برجسته حضرت باقرعلیه السلام در فقه و حدیث است. او اهل كوفه بود و طی چهار سال اقامت در شهر مدینه پیوسته به محضر امام باقرعلیه السلام و بعد از او خدمت فرزندش حضرت صادق علیه السلام شرفیاب می‌شد و از محضر آن دو امام همام بهره می‌برد و خود گفته است: «هر موضوعی كه به نظرم می‌رسید، از امام باقرعلیه السلام می‌پرسیدم و جواب می‌شنیدم؛ به طوری كه سی هزار حدیث از امام پنجم و شانزده هزار حدیث از امام ششم فرا گرفتم.» (52)

علاوه بر حفظ حدیث، محمد بن مسلم كتابی دارد به نام «اربعمأة مسئلة» (چهار صد مسئله) كه مجموع پاسخهایی كه درباره چهار صد پرسش از امامین همامین علیهما السلام گرفته است، در آن گرد آورده است. (53)

2.«جابر بن یزید جعفی.» او نیز اهل كوفه بود كه برای استفاده از محضر حضرت باقرعلیه السلام به مدینه هجرت كرد و بهره‌های فراوان برد و اندوخته‌های خود را در قالب كتابهای ذیل به جامعه اسلامی و بشری عرضه كرد:

1. كتاب تفسیر؛ 2. كتاب نوادر؛ 3. كتاب جَمَلْ؛ 4. كتاب صفین؛ 5. كتاب نهروان؛ 6. كتاب مَقْتل امیرالمؤمنین علیه السلام؛ 7. كتاب مقتل الحسین علیه السلام. (54)

3. برد الاسكاف كه شاگرد حضرت سجاد و باقر و صادق علیهم السلام بوده است و كتابی دارد.

4. ثابت بن ابی صفیة، معروف به ابوحمزه ثمالی اَزَدی، متوفای 950 كه كتابی در تفسیر و امثال آن دارد.

5. بسام بن عبداللَّه صیرفی كه دارای كتاب است.

6. حجر بن زائده حضرمی كه از محضر امام باقر و صادق علیهما السلام بهره برده و دارای كتاب است.

7. عبدالمؤمن بن قاسم بن قیس انصاری متوفای 147 كه كتابی دارد.

8. ابان بن تَغلب بن رباح، معروف به ابوسعید البكری الجریری، متوفای 141 ق كه كتابی دارد به نام فضائل.

9. زرارة بن اعین. (55)

و از دیگر شاگردان آن حضرت كه دارای كتاب بوده اند: سلام بن ابی عمرة الخراسانی، مسعدة بن صدقة، مسمع بن عبدالملك، نضر بن مزاحم المنقری، عمرو بن ابی المقدام، ظریف بن ناصح، محمد بن الحسن بن ابی سارة، معاذ بن مسلم الهراء الانصاری، وهب بن عبد ربه، كرد بن مسمع، ابی بصیر، ابی عبیده، سلیمان بن داود منقری، هیثم بن مسروق، عمرو بن خالد، حجاج بن دینار، اسحاق قمی و.... (56)

و چنان كه اشاره شد، مجموع شاگردان آن حضرت 465 نفر بوده اند كه نام بردن از همه آنها از حوصله یك مقاله خارج است.

ه. مناظرات حضرت باقرعلیه السلام

نوع دیگر از جهاد علمی امامان ما، از جمله باقر العلوم علیه السلام مناظراتی است كه با افراد مختلف از مذاهب گوناگون داشته اند و مجموع این مناظرات را مرحوم طبرسی در احتجاج گرد آورده است. به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌شود:

ابوبصیر نقل كرده كه حضرت باقرعلیه السلام به همراه فرزندش امام صادق علیه السلام هنگام خارج شدن از قصر هشام در مقابل قصر با جمعیتی انبوه روبه رو می‌شوند. وقتی از وضع آنها می‌پرسد، می‌گویند: اینها كشیشان و راهبان مسیحی هستند كه در مجمع بزرگ سالیانه خود منتظر آمدن اسقف اعظم هستند تا مشكلات علمی آنان را حل كند.

حضرت باقرعلیه السلام می‌فرماید: همراه فرزندم به صورت ناشناس در آن مجمع شركت كردم. طولی نكشید اسقف اعظم وارد شد، در حالی كه خیلی سال خورده و پیر شده بود. با شكوه و احترام در صدر مجلس نشست. نگاهی به جمعیت انداخت و سیمای باقر العلوم علیه السلام او را جذب كرد. گفت: از ما مسیحیان هستی یا از امت مرحومه [و از مسلمانان] هستی؟ فرمود: (57) از امت مرحومه [و از مسلمانان] هستم. گفت: از دانشمندان آنانی یا افراد نادان؟

فرمود: از افراد نادان آنها نیستم. (58) گفت: اول من سؤال كنم یا شما؟ فرمود: اگر مایلید، شما سؤال كنید.

گفت: شما به چه دلیلی ادعا می‌كنید كه اهل بهشت غذا می‌خورند و می‌آشامند، ولی مدفوعی ندارند؟ آیا دلیل و برهانی و نمونه‌ای برای آن دارید؟ فرمود: بلی، نمونه آن جنین در رحم مادر است كه غذا می‌خورد و می‌نوشد، ولی مدفوعی ندارد. گفت: [عجب] شما گفتی از دانشمندان نیستی!

فرمود: گفتم از نادانها نیستم [و نگفتم از دانشمندان نیستم] . گفت: خبر بده مرا از لحظه‌ای كه نه از شب است و نه از روز. حضرت فرمود: ساعتی از طلوع شمس (59) كه نه از شب است و نه از روز و در آن لحظه، بیماران شفا می‌گیرند. كشیش با عصبانیت گفت: مگر نگفتنی از دانشمندان نیستم!

فرمود: من فقط گفتم از جهال آنان نیستم. گفت: به خدا! پرسش می‌كنم كه در جواب آن در بمانی.

فرمود: هر چه داری، بپرس! گفت: خبر بده از دو مردی كه با هم متولد شدند و با هم از دنیا رفتند. یكی پنجاه سال و دیگری 150 سال داشت. فرمود: عزیز و عزیر (یا عزیر و غرره) ....

گفت: به چه دلیل عقیده دارید كه نعمتهای بهشتی بر اثر مصرف كم نمی‌شود؟ نمونه‌ای برای آن دارید؟

فرمود: بلی، نمونه روشن آن آتش است كه اگر صد چراغ را با آن روشن كنیم، آتش اول به حال خود باقی است....

بعد از همه سؤالات، با عصبانیت و ناراحتی فریاد كشید: «مردم! دانشمند والامقامی را آورده اید تا مرا رسوا سازید! به خدا سوگند! تا دوازده ماه مرا در میان خود نمی‌بینید و این را گفت و از مجلس بیرون رفت. (60)

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

 

1) عیون الاخبار و فنون الآثار، ص 213؛ عمدة الطالب، ص 183.

2) مرآة الزمان فی التواریخ الاعیان، ج 5، ص 78.

3) اعلام الهدایة، المجمع العالمی لاهل البیت، چاپ اول، 1422 ق، ج 7، ص 41.

4) ر. ك: جنات الخلود، و ناسخ التواریخ، بخش زندگانی امام باقرعلیه السلام؛ اعلام الهدایة، ج 7، ص 41.

5) الصواعق المحرقة، قاهرة، مكتبة القاهرة، دوم، ص 201.

6) بحارالانوار، ج 46، ص 355، ح 9؛ المناقب، ج 2، ص 286؛ اعلام الهدایة، ج 7، ص 21.

7) تذكرة الخواص، سبط ابن الجوزی، نجف، 1383 ه. ق، ص 337؛ كشف الغمّة، اربلی، تبریز، 1381 ه. ق، ص 329؛ اعلام الهدایة، ج 7، ص 21.

8) حجر/ 75.

9) كشف الغمة، ص 212؛ اعلام الهدایة، ج 7، ص 21.

10) بحار الانوار، ج 11، ص 88؛ اعلام الهدایة، ج 7، ص 22.

11) همان؛ فی رحاب ائمة اهل البیت، ج 4، ص 10.

12) الائمة الاثنا عشر، ص 81؛ اعلام الهدایة، ج 7، ص 22.

13) مطالب السؤول، ص 80؛ كشف الغمة، ج 2، ص 329؛ الصواعق المحرقة، ص 304.

14) المدخل الی موسوعة العتبات المقدسة، ص 201 و اعلام الهدایة، ج 7، ص 23.

15) اخبار الدول، ص 111؛ اعلام الهدایة، ج 7، ص 23.

16) اعلام الهدایة، ج 7، ص 24؛ وفیات الاعیان، ج 3، ص 314.

17) بحار الانوار، ج 46، صص 225 - 226، ح 5.

18) اعلام الهدایة، ج 7، ص 41.

19) صحیح بخاری، به شرح: كرمانی، بیروت، دار احیاء التراث، دوم، ج 2، ص 6؛ عجاج خطیب السنة قبل التدوین، قاهرة، دار الفكر، ص 329.

20) تأسیس الشیعة، سید حسن صدر، منشورات الاعلمی، تهران، 298.

21) الحدیث و درایة الحدیث، كاظم مدیر شانه چی، دفتر انتشارات اسلامی، سوم، 1362 ش، ص 20.

22) شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 1، ص 17.

23) همان، صص 18 - 19.

24) همان.

25) ر. ك: تأسیس الشیعة، سید حسن صدر؛ شیعه پاسخ می‌دهد، سید رضا حسینی نسب، ص 45.

26) وسائل الشیعة، حر عاملی، دار احیاء القرآن العربی (20 جلدی) ، ج 1، مقدمه.

27) همان.

28) همان.

29) رجال النجاشی، ص 242.

30) وسائل الشیعة، ج 1، مقدمه.

31) همان.

32) الكافی، كلینی، ج 1، ص 32، ح 4؛ اعلام الهدایة، ج 7، ص 154.

33) حلیة الاولیاء، ج 3، ص 192؛ اعلام الهدایة، ج 7، ص 155.

34) حلیة الاولیاء، ج 3، ص 183؛ اعلام الهدایة، ج 7، ص 155.

35) تذكرة الخواص، ص 304.

36) الكافی، ج 1، ص 70، ح 8.

37) همان، ص 47، ح 6؛ اعلام الهدایة، ج 7، ص 155.

38) الكافی، ج 1، ص 50، ح 9.

39) همان، ص 42، ح 4.

40) همان، ص 43، ح 7.

41) همان، ص 35، ح 4.

42) همان، ص 41، ح 9.

43) همان، ح 3.

44) همان، ح 7.

45) همان، ص 399، ح 1.

46) همان، ص 228، ح 2.

47) همان، ص 233، ح 2.

48) اعلام الهدایة، ج 7، صص 106 - 116.

49) تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، ص 327؛ الفهرست للشیخ الطوسی، ص 98؛ المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحار الانوار، ج 1، ص 38؛ تدوین السنة الشریفة، ص 154 - 156.

50) المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالانوار، ج 1، ص 38؛ تدوین السنة الشریفة، صص 154 - 156.

51) رجال شیخ طوسی، صص 102 - 142.

52) الاختصاص، شیخ مفید، قم، جامعه مدرسین، ص 201؛ رجال كشی، دانشگاه مشهد، ص 163، شماره 276 و ر. ك: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، بخش زندگانی امام باقرعلیه السلام.

53) مؤلفوا الشیعة فی صدر الاسلام، عبدالحسین شرف الدین، دوم، تهران، ص 64.

54) همان، ص 36.

55) ر. ك: وسائل الشیعة، ج 1، مقدمه؛ و ر. ك: سیره پیشوایان، بخش زندگانی امام باقرعلیه السلام.

56) المعجم لالفاظ احادیث بحار الانوار، ج 1، صص 38-39؛ سیر حدیث در اسلام، صص 91 -104.

57) مِنَ الاُْمَةِ الْمَرْحُومَةِ.

58) قُلْتُ: لَسْتُ مِنْ جُهَّالِها.

59) آقای مظاهری در «كتاب چهارده معصوم»، ص 91، بین طلوعین ترجمه كرده است.

60) ر. ك: الدر النظیم، ص 190؛ دلائل الامامة، ص 106؛ اعلام الهدایة، ج 7، صص 93 - 94؛ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، صص 342 - 343، با تلخیص برخی قسمتها.

مقدمه

گر بنده كنى به لطف، آزادى را

                                           

بهتر كه هزار بنده آزاد كنى‏

از مهم‏ترین رازهاى توفیق پیشوایان معصوم‏علیهم‏السلام در طول حیات و بعد از شهادت آن بزرگواران، جایگاه معنوى و شخصیت والایشان در قلوب انسانهاى مشتاقِ فضایل و كمالات بوده است. از آنجا كه ائمه اطهار‌علیهم‏السلام هر كدام در عصر خویش به عنوان اسوه كامل انسانیت و بارزترین نمونه كمالات و صفات انسانى بوده‏اند و عموم مردم به‏طور فطرى چنین صفاتى را دوست دارند؛ از اینرو به امامان معصوم‌علیهم السلام به دیده محبت و عشق مى‏نگریسته‏اند؛ حتى دشمنان آن بزرگواران با اعتراف به این حقیقت بارها زبان به ستایش پیشوایان معصوم گشوده و مناقب افتخارات آنان را یادآور شده‏اند.

در این فرصت، مرورى كوتاه بر جایگاه معنوى حضرت زین‏العابدین‏علیه‏السلام در جامعه و برخى علل محبوبیت آن پیشواى راستین، در دلهاى مشتاق، خواهیم داشت، باشد كه ما نیز با پرورش محبت روزافزون آن امام همام، دلهایمان را از زنگار جهل و خرافه زدوده و در پرتو دوستى اهل بیت‌علیهم‏السلام گامهایى سعادت‏آفرین ‏به سوى كمال برداریم‏؛ ان‏شاء اللّه.

ناگفته نماند كه مقصود ائمّه اطهارعلیهم‏السلام جلب رضایت مخلوق در مقابل سخط و خشم خالق نبوده است‏؛ زیرا

الف. ساختار شخصیت آن بزرگواران و رفتار و كردارهاى خداپسندانه ایشان به‏طور طبیعى با فطرت مردم سازگار بوده و انسانهاى پاك‏فطرت و عموم مردم به دیده محبت و احترام به آنان مى‏نگریستند.

ب. امامان معصوم‏علیهم‏السلام براى هدایت مردم و پیشبرد مقاصد الهى خود به‏ مقبولیت اجتماعى نیاز داشتند. تا آنجا كه اهداف الهى و اصول مسلّم اسلام اجازه مى‏داد، سعى مى‏كردند افكار عمومى و رضایت مردم را در راستاى ارزشهاى معنوى جلب كرده، آنان را در مقابل اهل باطل بسیج كنند؛ چنان‏كه بارها از این نیروى عظیم بر ضدّ ستمگران و زورگویان بهره مى‏بردند.

البته هر گاه هم كه مردم، آن بزرگواران را همراهى نمى‏كردند، آن بزرگواران به دنبال اهداف الهى خود مى‏رفتند و از مردم زمانه خود - كه جانب باطل را انتخاب كرده بودند - فاصله مى‏گرفتند. به همین علّت، امام سجاد‏علیه‏السلام به مردى كه مى‏گفت‏ «اللَّهُمَّ اَغْنِنِى عَنْ خَلْقِكَ؛ خدایا! مرا از این مردم بى‏نیاز كن»، اعتراض كرد و فرمود: «بى‏نیازى از مردم، ممكن نیست و انسان در هر صورت در زندگى دنیوى به ارتباط با مردم نیاز دارد؛ بلكه چنین دعا كن: «اللَّهُمَّ اَغْنِنِى عَنْ شِرارِ خَلْقِكَ؛ (1) خدایا! مرا از مردم شرور و بدسرشت بى‏نیاز كن.‌»

به گفته سعدى، دوستى با مردم و جذب دلهاى آنان بهترین یاور و ره‏توشه انسان در این دنیا است: ‏

دوستى را هزار كس شاید

                                                 

دشمنى را یكى بود بسیار

جوانمردى و ایثار

جوانمرد باشى، دو گیتى تو راست‏

                                        

دو گیتى بُوَد بر جوانمرد راست‏

از عوامل مهمّى كه شخصیت والاى حضرت زین العابدین‏علیه‏السلام را در منظر دیگران محبوب ساخته بود و اطرافیان، دوستان، غلامان و كنیزان آن حضرت با تمام وجود به امام عشق مى‏ورزیدند، خصلت پسندیده «‏عفو، گذشت و جوانمردى‏‌» بود. در این راستا امام سجاد علیه‏السلام از یك شیوه كارآمد و پسندیده تربیتى بهره مى‏گرفت.

امام صادق‏علیه‏السلام فرمود كه در طول ماه مبارك رمضان، حضرت على بن الحسین‏علیه‏السلام درباره غلامان و كنیزان و سایر زیردستان خود روش عفو و گذشت را به كار مى‏گرفت. به این ترتیب كه هر گاه غلامان و كنیزان آن حضرت، خطایى را مرتكب مى‏شدند، آنان را تنبیه نمى‏كرد.

آن حضرت فقط خطاها و گناهان آنان را در دفترى ثبت مى‏كرد و تخلّفات هر كس را با نام و موضوع تخلّف مشخص مى‏كرد. در آخر ماه، همه آنان را جمع كرده، در میان آنان مى‏ایستاد. آن‏گاه از روى نوشته، تمام خطاها و اشتباهاتشان را كه در طول ماه رمضان مرتكب شده بودند، بر ایشان یادآور مى‏شد و به تك تك آنان مى‏فرمود: «فلانى! تو در فلان روز و فلان ساعت تخلّفى كردى و من تو را تنبیه نكردم، آیا به یاد مى‏آورى؟!» فرد خطاكار هم مى‏گفت: «بلى، اى پسر رسول خدا!» و تا آخرین نفر این مطالب را متذكّر مى‏شد و آنان به اشتباهات و خطاهاى خود اعتراف مى‏كردند.

آن‏گاه به آنان مى‏فرمود: «با صداى بلند به من بگویید كه اى على بن حسین! پروردگارت تمام اعمال و رفتار تو را نوشته است؛ چنان‏كه تو اعمال ما را نوشته‏اى. نزد خداوند، نامه اعمالى هست كه با تو به حق سخن مى‏گوید و هیچ عمل ریز و درشتى را فروگذارى نمى‏كند و هر چه انجام داده‏اى، به حساب آورده، تمام اعمالت را نزد او حاضر و آماده خواهى یافت؛ همچنان‏كه ما اعمال خود را نزد تو آماده و ثبت‏شده دیدیم. پس ما را ببخش همان‏طور كه دوست دارى خدا تو را ببخشد.

اى على بن حسین! به یاد آر، آن حقارت و ذلّتى را كه فرداى قیامت در پیشگاه خداى حكیم و عادل خواهى داشت؛ آن پروردگار عادل و حكیمى كه ذرّه‏اى و كمتر از ذرّه‏اى به كسى ستم روا نمى‏دارد و اعمال بندگان را همچنان‏كه انجام داده‏اند، به آنان عرضه خواهد كرد و حسابگرى و گواهى خدا كافى است. پس ببخش و عفو كن تا پادشاه روز قیامت از تو درگذرد؛ چنان‏كه خودش در قرآن مى‏فرماید: «وَ لْیعْفُوا وَلْیصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ‌»؛ (2) «باید ببخشند و عفو كنند. آیا دوست ندارید خداوند شما را بیامرزد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است.‌»

حضرت سجادعلیه‏السلام این كلمات را براى خویش و غلامان و كنیزان تلقین مى‏كرد و آنان با هم تكرار مى‏كردند و خود امام كه در میان آنان ایستاده بود، مى‏گریست و با لحنى ملتمسانه مى‏گفت: «رَبِّ! اِنَّكَ اَمَرْتَنا اَنْ نَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمْنا فَنَحْنُ قَدْ عَفَونا عَمَّنْ ظَلَمَنا كَما اَمَرْتَ، فَاعْفُ عَنَّا فَاِنَّكَ اَوْلى‏ بِذلِكَ مِنَّا وَمِنَ الْمَاْمُورِینَ؛ (3) پروردگارا! تو به ما فرمودى از ستمكاران خویش درگذریم؛ همان‏گونه كه فرمودى، ما از كسانى كه به ما ستم كرده‏اند، در گذشتیم، تو هم از ما درگذر كه در عفو كردن از ما و از تمام مأموران برترى.‌»

پس از این برنامه عرفانى و تربیتى، امام سجادعلیه‏السلام خطاب به خدمتگزاران خویش مى‏فرمود: «من شما را عفو كردم، آیا شما هم من و بدرفتاری‌هاى مرا بخشیدید كه فرمانرواى بدى براى شما و بنده فرومایه‏اى براى فرمانرواى بخشاینده عادل و نیكوكار بوده‏ام؟!»

همگى یكصدا مى‏گفتند: «با اینكه ما از تو جز خوبى ندیده‏ایم، تو را بخشیدیم»؛ آن‏گاه به آنان مى‏فرمود: «بگویید: خداوندا! از على بن حسین درگذر! همان‏گونه كه او از ما درگذشت. او را از آتش جهنم آزاد كن، همان‏گونه كه او ما را از بردگى آزاد كرد. آنان دعا مى‏كردند و امام چهارم‏علیه‏السلام آمین مى‏گفت و در پایان مى‏فرمود: بروید! من همه شما را عفو كردم و آزادتان مى‏كنم به این امید كه خدا نیز مرا عفو كرده، آزادم كند.‌»

حضرت زین العابدین‏علیه‏السلام در روز عید فطر آن‏قدر به خدمتگزاران خود جایزه و هدیه مى‏بخشید كه از دیگران بى‏نیاز مى‏شدند. سیره آن جناب، چنان بود كه هر گاه مالك بنده‏اى در اوّل یا وسط سال مى‏شد، بعد از یك دوره آموزش و اعمال شیوه‏هاى تربیتى صحیح، در شب عید فطر او را آزاد مى‏كرد. آن بزرگوار، بندگان سیاه را كه هیچ‏گونه نیازى به آنان نداشت، مى‏خرید و در عرفات بعد از مراسم عرفه، همراه هدایاى قابل توجهى آزاد مى‏ساخت. (4)

به این ترتیب امام، بردگان را نه تنها در بُعد جسمانى، بلكه از افكار و اندیشه‏هاى خرافى، جهل و غفلت رها مى‏ساخت؛ از اینرو تربیت‏یافتگان مكتب ایشان از ذلّت، غفلت و خرافه‏پرستى به اوج عزّت معنوى و عرفانى نایل مى‏شدند و بیچاره‏ترین بردگان عصر آن حضرت بر اثر ارتباط با درگاه امامت به رهبران جامعه و عارفان خداجوى و عالمان ربّانى مبدّل مى‏شدند.

سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، ابو اسحاق بن عبد اللّه سبیعى، سالم بن ابى‏حفصه، شرحبیل بن سعد، عبد اللّه بن دینار، ابو خالد كابلى، محمّد بن شهاب زهرى، معروف بن خربوذ مكى، یحیى بن‌ام طویل، حبابه والبیه و... (5) از جمله تربیت‏یافتگان مكتب حضرت سجادعلیه‏السلام هستند.

این شیوه خداپسندانه امام باعث شد كه دوست و دشمن، كوچك و بزرگ و مرد و زن از اعماق وجود خویش، آن حضرت را دوست بدارند. آرى، محبوبیت اجتماعى آن حضرت، دستاورد كردارهاى انسانى و كمالات الهى‏اش بود تا آنجایى كه خلفاى بنى‏امیه نیز به آن اعتراف مى‏كردند.

ابن شهر آشوب مى‏گوید كه امام زین العابدین‏علیه‏السلام نزد عمر بن عبد العزیز (هفتمین خلیفه اموى) حضور داشت. هنگامى كه آن حضرت از نزد او بلند شد و بیرون رفت، عمر بن عبد العزیز رو به اطرافیانش كرد و گفت: «امروز، بهترین و شریف‏ترین مردم به نظر شما كیست؟» همه گفتند: «شما اى خلیفه!» او گفت: «نه، هرگز! بهترین و شریف‏ترین مردم، همین فردى است كه الآن از حضور ما بیرون رفت. او چنان قلبها را به خود متمایل ساخته است كه همه دوست دارند مثل او باشند؛ امّا او هیچ‏گاه آرزو نمى‏كند كه به جاى یكى از ماها باشد.‌» (6)

خدمتگزارى به نیازمندان

حضرت على بن حسین‏علیه‏السلام در عرصه خدمت به محرومان آن‏چنان درخشید كه باعث اعجاب و شگفتى همگان شد و آنان دوستدار حقیقى ایشان شدند.

زمانى كه تاریكى شب، همه‏جا گسترده مى‏شد و چشمهاى مردم به خواب مى‏رفت، آن حضرت، اموال موجود خود را از درهم و دینار جمع مى‏كرد و نان و آذوقه را - كه فراهم كرده بود - برمى‏داشت و شبانه به منزل محرومان و بینوایان مى‏شتافت. آن حضرت در حالى كه صورت خود را پوشانده بود، آذوقه‏ها و هدایا را به دوش مى‏كشید و در سطح گسترده‏اى به بیچارگان مساعدت مى‏كرد:

تا توانى به جهان خدمت محتاجان كن‏

                          

به دمى یا درمى، یا قدمى، یا قلمى (7)

حضرت باقرعلیه‏السلام فرمود: «كانَ عَلِىُّ ابْنُ الْحُسَینُ‏علیه‏السلام یحْمِلُ جِرابَ الْخُبْزِ عَلَى ظَهْرِهِ بِاللَّیلِ فَیتَصَدَّقُ؛ (8) [پیشوای چهارم]‌ علی بن حسین‌علیه‏السلام كیسه‏هاى نان را در شبها به دوش مى‏كشید و [به فقرا و نیازمندان‏] تصدّق مى‏داد.‌» و بر این اندیشه پافشارى مى‏كرد: «اِنَّ صَدَقَةَ السِّرِّ تُطْفِى‏ءُ غَضَبَ الرَّبِّ؛ (9) صدقه پنهانى، خشم خداوند را فرو مى‏نشاند.‌»

محمد بن اسحاق مى‏گوید: «عده‏اى از نیازمندان مدینه عادت كرده بودند در ساعات معینى از شب، مرد ناشناسى به كمك آنان بیاید. آنان، او را به عنوان صاحب انبان به همدیگر معرفى مى‏كردند و تا روز شهادت امام زین العابدین‏علیه‏السلام وى را نمى‏شناختند.‌» (10)

تا توانى رفع غم از خاطر غمناك كن‏

                                          

در جهان گریاندن آسان است، اشكى پاك كن‏

امام باقرعلیه‏السلام فرمود: «پدرم حضرت على بن حسین‏علیه‏السلام دوبار براى خدا اموال خود را احسان كرد.‌» (11)

امام سجادعلیه‏السلام همواره مى‏فرمود: «سادَةُ النَّاسِ فِى الدُّنْیا الْاَسْخِیاءُ وَسادَةُ النَّاسِ فِى الْآخِرةِ الْاَتْقِیاء؛ (12) سرور و آقاى مردم در دنیا سخاوتمندان و بخشندگان هستند و در جهان آخرت، پرهیزكاران، سرآمد دیگران خواهند بود.‌»

زیباترین شیوه معاشرت

در اینجا به برخى از رفتارهاى پسندیده امام سجادعلیه‏السلام كه در جذب قلوب و صید دلهاى مردم تأثیر فراوان داشته است، اشاره مى‏كنیم:

1. زمخشرى، طبق نقل هنگامى كه یزید بن معاویه، عامل جنایتكار خود، مسرف بن عقبه را به مدینه فرستاد و لشكر وى به قتل و غارت اهل مدینه پرداختند. حضرت زین العابدین‏علیه‏السلام چهار صد نفر از بانوان بى‏پناه را پناه داد و در كمال سخاوت و جوانمردى از آنان پذیرایى كرد.

هنگامى كه لشكر مسرف بن عقبه از مدینه بیرون رفت، آن بانوان گفتند: «به خدا قسم! در كنار پدر و مادرمان این چنین زندگانى خوش و آرامش روحى و روانى نداشته‏ایم كه در سایه عطوفت و محبت این مرد شریف (حضرت سجادعلیه‏السلام) در این مدت بحرانى، این چنین در آرامش و در كمال احترام به سر بردیم.‌» (13)

2. امام صادق‏علیه‏السلام فرمود: حضرت سجادعلیه‏السلام هر گاه مسافرت مى‏رفت، سعى مى‏كرد با كاروانى سفر كند كه او را نشناسند و شرط مى‏كرد كه در طول سفر، یكى از خدمتگزاران به همسفرانش باشد. یك بار كه با افرادى ناشناس به مسافرت رفته بود، مردى آن حضرت را دید و شناخت. بعد به دیگر دوستانش گفت: «آیا مى‏دانید این آقا كیست كه به شما خدمت مى‏كند؟» گفتند: «نه، نمى‏شناسیم.‌» آن مرد گفت: «این شخص حضرت على بن حسین‏علیه‏السلام است!»

اهل كاروان كه این جمله را شنیدند و امام را شناختند، یكباره از جاى خود برخاستند و دست و پاى حضرتش را بوسیدند و عرضه داشتند: «اى فرزند رسول خدا! آیا مى‏خواهى ما را آتش جهنم فراگیرد؟! اگر خداى ناكرده از دست و زبان ما خطایى سر مى‏زد و به شما جسارتى مى‏كردیم، آیا ما تا ابد هلاك نمى‏شدیم؟! چه انگیزه‏اى باعث شد كه شما به صورت ناشناس به ما خدمت كنید؟» حضرت زین العابدین‏علیه‏السلام فرمود: «هنگامى كه من با عده‏اى آشنا به مسافرت رفتم، آنان به احترام رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله بیش از استحقاق من، برایم خدمت كرده، عطوفت و مهربانى نثارم كردند. به همین سبب، به صورت ناشناس آمدم كه مبادا شما نیز بیش از حدّ بر من احترام كنید و ناشناس بودن را بهتر مى‏پسندم.‌» (14)

بى‏تردید این سیره پسندیده آن بزرگوار، برگرفته از كلام حضرت خاتم انبیاصلى‏الله‏علیه‏وآله است كه فرمودعلیهم‏السلام «مَنْ اَعانَ مُؤْمِناً مُسافِراً فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ ثَلاثاً وَسَبْعِینَ كُرْبَةً؛ (15) هر كس به یك مؤمن مسافر یارى و خدمت كند، خداوند متعال، هفتاد و سه بلا و اندوه را از او زایل خواهد كرد.‌»

3. على بن عیسى اربلى مى‏نویسد كه روزى امام سجادعلیه‏السلام از مسجد بیرون آمد و با مردى مواجه شد كه با آن حضرت عداوت دیرینه داشت. مرد، همین‏كه چشمش به امام افتاد، به حضرت زین العابدین‏علیه‏السلام جسارت كرد و دشنام و ناسزا گفت. یاران و غلامان امام خواستند كه آن شخص را تأدیب كنند؛ امّا آن حضرت فرمود: «با او كارى نداشته باشید.‌» آن‏گاه به او نزدیك شده و گفت: «آنچه از صفات و كارهاى ما بر تو پوشیده است، بیش‏تر از آن است كه تو مطلع هستى!» سپس با مهربانى و عطوفتِ تمام فرمود: «اَلَكَ حاجَةٌ نُعِینُكَ عَلَیها؛ آیا مشكلى دارى كه ما در حلّ آن تو را یارى كنیم؟!»

مرد با مشاهده این رفتار انسانى، از كرده خود شرمسار شد؛ امّا آن بزرگوار، او را نوازش كرد و عباى ارزشمند خود را همراه هزار درهم به وى بخشید. بعد از آن واقعه، آن مرد به شدت به امام علاقه‏مند شد و به هر كجا كه مى‏رسید، به بیان فضایل و مناقب آن حضرت مى‏پرداخت و خطاب به حضرتش مى‏گفت: «به راستى كه تو از فرزندان رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله هستى. ‌» (16)

گر عظیم است از فرو دستان گناه‏

                               

عفو كردن از بزرگان اعظم است‏

این رفتارهاى آموزنده و انسانى باعث شده بود كه مخالف و موافق، آن حضرت را از اعماق وجودشان دوست بدارند و به شخصیت والاى ایشان به دیده احترام و عظمت بنگرند.

راز محبوبیت اجتماعى

محمّد بن مسلم بن شهاب زهرى (17) روزى با حالتى افسرده و اندوهگین به حضور امام سجادعلیه‏السلام آمد. وقتى امام، علّت ناراحتى وى را پرسید، گفت: «اندوه من از سوى برخى مردم، به‏ویژه افرادى است كه به آنان خدمت كرده‏ام؛ ولى آنها برخلاف انتظارم به من حسد ورزیده و در اموالم چشم طمع دوخته‏اند.‌»

آن حضرت، رهنمودهاى راهگشایى به وى ارائه فرمود و سپس افزود: «اِحْفَظْ عَلَیكَ لِسانَكَ تَمْلِكُ بِهِ اِخْوانَكَ؛ (18) از زبانت مواظبت كن، همه دوستان و آشنایانت در اختیار تو خواهند بود [و تو را دوست خواهند داشت‏].‌» سپس فرمود: «زهرى! كسى‏كه عقلش كامل‏ترین اعضاى وجودش نباشد، با كوچك‏ترین اعضایش (زبان) هلاك مى‏شود.‌»

حضرت زین العابدین‏علیه‏السلام مهم‏ترین رمز توفیق در زندگى را تواضع و احترام به دیگران دانسته، مى‏فرماید: «اگر دیدى كه مسلمانان تو را احترام مى‏كنند و مقامت را بزرگ مى‏شمارند، بگو آنها بزرگوارند كه با من چنین رفتار مى‏كنند و اگر از مردم نسبت به خود بى‏توجهى مشاهده كردى، بگو از من خطایى سرزده است كه مستوجب چنین بى‏احترامى شده‏ام. هرگاه چنین اندیشیده باشى و طبق این تفكر عمل كنى، خداوند متعال، زندگى را بر تو آسان كرده، دوستانت زیاد و دشمنانت به حدّاقل خواهند رسید. در این صورت، نیكیهاى دیگران تو را خوشحال مى‏كند و از بدى و اذیتهاى آنان آزرده نخواهى شد.‌» (19)

سلطانِ دل‌هاى پاك

داستان معروف امام سجادعلیه‏السلام هنگام زیارت بیت اللّه الحرام، دلیل واضحى بر جایگاه والاى معنوى و اجتماعى ایشان در عصر خود است. خلاصه آن ماجرا چنین است:

در زمان خلافت عبد الملك بن مروان، پسرش هشام بن عبد الملك به زیارت خانه خدا رفت؛ امّا بر اثر ازدحام جمعیت نتوانست «حجر الاسود» را زیارت كند و كوشش اطرافیانش نیز در این زمینه، نتیجه‏اى نداشت. ناگزیر براى او در كنار كعبه تختى نصب كردند و وى در آنجا نشست و به تماشاى حجّاج و طواف‏كنندگان پرداخت. اطرافیان شامى او نیز در كنارش گرد آمده و به اجتماع پرشكوه حج نظاره مى‏كردند.

در همین حال، ناگهان حضرت سجادعلیه‏السلام پدیدار شد. وى كه در میان جمعیت با سیمایى زیبا و وجودى نورانى همچون ستاره‏اى مى‏درخشید، گرد خانه خدا طواف كرد و هنگامى كه به حجر الاسود نزدیك شد، مردم با كمال احترام و تواضع، راه را بر امام باز كردند و حضرت به راحتى آنجا را زیارت كرد.

این منظره كه هشام و اطرافیانش را به حیرت واداشته بود، باعث شد تا یكى از شامیان از هشام بپرسد: «این شخص با عظمت كیست كه مردم این چنین احترامش مى‏كنند؟» امّا هشام به این سبب كه شامیان آن حضرت را نشناسند، پاسخ داد: «من هم نمى‏شناسم!» «فَرَزْدَق» شاعر كه در آنجا حاضر بود، بلند شد و با جرئت تمام گفت: «امّا من او را مى‏شناسم! اگر هشام او را نمى‏شناسد، من آن جوان زیبا روى و نورانى چهره را خوب مى‏شناسم.‌»

گفت: من مى‏شناسمش نیكو

                                     

زو چه پرسى، به سوى من كن رو

مرد شامى گفت: «او كیست اى ابو فراس؟!»

فرزدق در پاسخ آن مرد شامى، قصیده معروف خود را در چهل بیت سرود؛ از جمله اینكه:

«هذا الَّذِى یتَعْرِفُ الْبَطْحاء وَطَأْتَهُ‏

                                

وَالْبَیتُ یعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ‏

این كسى است كه سرزمین پاك مكّه، قدر و منزلت او را مى‏شناسد و خانه كعبه، حلّ و حرم او را مى‏شناسند.

هذا ابنُ خَیرُ عِبادِ اللَّهِ كُلِّهِمْ‏

                                      

هذا التَّقِىُّ النَّقِىُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ‏

این فرزند، بهترین بندگان خداست. این جوانِ پاك و پاكیزه و پیراسته و شناخته شده است.

هذا ابْنُ فاطِمَةَ اِنْ كُنْتَ جاهِلَهُ‏

                                   

بِجَدِّهِ اَنْبِیاءُ اللَّهُ قَدْ خُتِمُوا

این فرزند فاطمه است. اگر او را نمى‏شناسى، او كسى است كه جدّش خاتم الانبیا است.

... او از خاندانى است كه محبت ایشان، دین و دشمنى با آنان، كفر و نزدیك شدن به آنان، پناهگاه و نجات‏بخش است. هر كسى خداى را بشناسد، نیاكان او را نیز نیك مى‏شناسد كه دین اسلام از خانه او به سایر مردم رسیده است... .‌»

هشام بن عبد الملك بعد از شنیدن این قصیده، خشمگین شد و حقوق فرزدق را از بیت المال قطع كرد و او را در عَسْفان (بین مكه و مدینه) زندانى كرد؛ حتّى در اعتراض به او گفت: «تو تا به حال براى ما چنین مدحى نگفته‏اى.‌» شاعر اهل بیت‏علیهم‏السلام پاسخ داد: «تو نیز جدّى مثل جدّ او و پدرى مثل پدر او و مادرى مثل مادر او بیاور تا من شبیه این ابیات را درباره شما نیز بسرایم.‌» (20)

 

پی‌نوشـــــــــــــــــت‌ها:

 

1) تحف العقول، حسن بن شعبه حرانى، قم، نشر جامعه مدرسین، 1417 ق، ص 287.

2) نور/22.

3) بحار الانوار، علامه محمّدباقر مجلسى، مؤسسة الوفاء، ج 46، ص 104.

4) اقبال الاعمال، سید بن طاووس، دار الكتب الاسلامیة، ج 1، ص 446.

5) رجال الشیخ، اصحاب على بن الحسین‏علیه‏السلام، شیخ طوسى، قم، مؤسسة آل البیت، 1404 ق.

6) مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب مازندرانى، نشر علامه، ج 4، ص 167.

7) پوریاى ولى.

8) بحار الانوار، ج 46، ص 88.

9) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 153.

10) همان.

11) همان، ص 154.

12) روضة الواعظین، محمّد فتال نیشابورى، قم، نشر رضى، ج 2، ص 385.

13) منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، انتشارات اسلامیه، ج 2، ص 8.

14) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، مؤسسة آل البیت‏علیهم‏السلام، ج 11، ص 430.

15) همان، ص 429.

16) كشف الغمّه، على بن عیسى اربلى، تبریز، مكتبة بنى هاشم، ج 2، ص 101.

17) وى در ابتدا از علماى اهل سنّت بود؛ امّا بر اثر معاشرت با امام چهارم و نیل به بهره‏هاى شایان علمى و انسانى از محضر امام سجادعلیه‏السلام، به آن حضرت، علاقه شدیدى پیدا كرد و از امام همیشه با لقب «زین العابدین» یاد مى‏كرد.

18) بحار الانوار، ج‏71، ص‏155.

19) الاحتجاج، احمد بن على طبرسى، مشهد، نشر مرتضى، 1403 ق، ج 2، ص 319.

20) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 169.

بارها در دعای كمیل این جملات را زمزمه كرده‌ایم: «اللّهُمَ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِكُ الْعِصَمَ، اللّهُمَ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ، اللّهُمَ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیرُُ النِّعَمَ، اللّهُمَ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تَحبِسُ الدُّعاء، اللّهُمَ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاءَ؛ (1) خدایا! بیامرز گناهانی را كه پرده‌های عصمت را می‌درد [و آبروی انسان را می‌برد]، خدایا! بیامرز گناهانی را كه بدبختیها را فرو می‌ریزد، خدایا! ببخش گناهانی را كه نعمتها را تغییر می‌دهد، خدایا! ببخش گناهانی را كه دعای انسان را [از اجابت] حبس می‌كند [و باز می‌دارد]، خدایا! ببخش گناهانی را كه بلاها را نازل می‌كند.»

بارها و بارها این پرسش هم برای خود ما مطرح شده و هم مردم و خصوصاً جوانان پرسیده‌اند كه چرا گناهان، گرفتاری و بدبختی را در پی‌دارند؟ كدام گناهان است كه نعمتهای انسان را تغییر و باعث سلب آن می‌شود؟ چه گناهانی است كه مانع استجابت دعاهای انسانها می‌شود؟ و چه گناهانی باعث نزول بلاهایی چون سیل، زلزله، خشكسالی و... می‌شود؟ سربسته جواب داده‌ایم كه برخی گناهان عامل این بیچارگیها است؛ ولی جواب کامل دادن، نیاز به مطالعة آثار تمامی گناهان دارد، تا تأثیر یك یك آنها استخراج شود. به روایتی از سید ساجدان، زینت عابدان، علی بن الحسین‌علیه‌السلام برخوردم كه به همه این پرسشها پاسخ داده و بر آن شدم كه هر بخشی از آن را با توضیحاتی در اختیار خوانندگان عزیز و مبلّغان محترم قرار دهم:

الف. گناهانی كه نعمتها را تغییر می‌دهد

ای پادشاه كون و مكان‌ای اله من

                               

لطفت ز مهر شامل حال تباه من

من مستحق دوزخم از كرده‌های خویش

                       

واحسرتا اگر تو نبخشی گناه من

در حشر گر تو پرده زكارم برافكنی

                             

محشر شود سیاه ز روی سیاه من

یك‌شب بطاعت تو نیاورده‌ام به صبح

                                       

بیهوده رفت روز و شب و سال و ماه من...

(2)

خداوند آنچه از نعمتها در زمین و آسمان است، برای بهره‌برداری انسان آفریده است: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً‌»؛ (3) «او خدایی است كه آنچه در زمین است، همه را برای شما (انسانها) آفرید.» علاوه بر آن، گاه نعمتهای ویژه‌ای نیز به افراد عنایت می‌شود؛ ولی همین نعمتها ممكن است زمانی از انسان سلب شود، و راز سلب آن، نه بخاطر این است كه خزانة الهی تمام شده باشد، چرا كه خزانة الهی تمام شدنی نیست، و نه بخاطر بخل و امثال آن؛ چرا كه ذات پاك او از هر عیب و نقصی مبرا می‌باشد؛ بلكه گناه و یا گناهانی از انسان صادر می‌شود كه آن نعمتها را از انسان می‌گیرد و یا تغییر می‌دهد. حال باید دید كه كدام گناهان است كه نعمتها را تغییر می‌دهد و یا از انسان می‌گیرد.

روایت می‌كند محمد بن علی بن الحسین از احمد بن الحسن تا می‌رسد به ابی خالد كابلی، و او می‌گوید: «سَمِعتُ زین العابدین علی بن الحسین‌علیه‌السلام یقول: «الذُّنُوبُ الَّتِی تُغَیرُ النِّعَمَ...؛ از امام زین العابدین‌علیه‌السلام شنیدم كه می‌فرمود: گناهانی كه نعمتها را تغییر می‌دهد [چهارتا است كه] عبارت است از:

1. ظلم و ستم به مردم

«الْبَغْی عَلَى النَّاسِ؛ ظلم و ستم كردن بر مردم [نعمتها را تغییر می‌دهد.]»

مرحوم فیض کاشانی در تفسیر آیه 117 از سوره هود: «وَ ما كانَ رَبُّكَ لِیهْلِكَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ‌»؛ «پروردگارت قریه‌ای را به خاطر ظلم هلاک نمی‌کند، در حالی که اهل آن مُصلِح هستند»، می‌گوید: «فَإِنَّ الْمُلْكَ یبْقَى مَعَ الكُفْرِ وَ لَا یبْقَى مَعَ الظُّلْمِ؛ (4) حکومت با کفر باقی می‌ماند ولی با ظلم دوام نمی‌آورد.» خصوصاً ظلم در حق افرادی كه پناهی جز خداوند ندارند؛ به سرعت برق آه مظلوم دامن ظالم را می‌گیرد و نعمتها را تغییر می‌دهد. (5)

در این باره در تاریخ نمونه‌های فراوانی داریم؛ از جمله می‌توان به «آل برمك» اشاره كرد.

از امام هشتم‌علیه‌السلام نقل شده است كه فرمود: «أَ مَا رَأَیتَ مَا صَنَعَ اللَّهُ بِآلِ بَرْمَكَ وَ مَا انْتَقَمَ اللَّهُ لِأَبِی الْحَسَنِ‌علیه‌السلام؛ (6) آیا ندیدی آنچه خدا با آل برمكیان انجام داد و انتقام موسی بن جعفر‌علیه‌السلام را گرفت؟»

برمكیان یكی از خاندان بانفوذ ایرانی بودند كه توانستند به دستگاه خلافت عباسی راه یابند و شكوه و جلال خاصی به این خلافت ببخشند. یحیی برمكی و فرزندانش، فضل و جعفر، از معروف‌ترین افراد این خانواده بودند كه در دورة هارون الرشید قدرت و نعمت زیادی كسب كردند؛ امّا پس از چندی دورة نكبت و سقوط آنها فراهم شد تا آنجا كه خانوادة آنها به گدایی افتادند. از جمله عامل سلب نعمت از آنان ظلمی بود كه آنها، خصوصاً یحیی در حق امام موسی بن جعفر‌‌علیهما‌السلام انجام دادند، و زمینة شهادت او را توسط هارون فراهم كردند. (7)

یزید در سه سال حكومت خود سه ظلم بزرگ انجام داد: به شهادت رساندن امام حسین‌علیه‌السلام، قتل عام مردم مدینه و اهانت به ناموس آنان، و سنگ باران كردن خانة خدا؛ ولی نعمت سلطنت از او و نسلش گرفته شد. و همة قاتلان امام حسین‌علیه‌السلام بعد از قیام مختار به سزای عمل خود رسیدند.

2

.

ترك عادت نیك

«الزَّوَالُ عَنِ الْعَادَةِ فِی الْخَیرِ؛ از دست دادن عادت به كار خیر و نیك». ترک عادتهای خوبی مانند: خرج دادن برای امام حسین‌علیه‌السلام، كمك به فقرا، عادت به خواندن قرآن و دعا و نماز شب، ترك این عادات نیك - كه به راحتی به دست نیامده است - نعمتها را از انسان می‌گیرد و یا تغییر می‌دهد.

داستانی از قرآن

باغی سرسبز در نزدیكی شهر بزرگ صنعای یمن در اختیار پیرمردی مؤمن قرار داشت. او به قدر نیاز از آن برمی‌گرفت و بقیه را طبق یك عادت حسنه به مستحقان و نیازمندان می‌داد؛ امّا هنگامی كه از دنیا رفت، فرزندانش به این عادت حسنه ادامه ندادند و گفتند: ما خود به محصول این باغ سزاوارتریم؛ چرا كه عیال و فرزندان ما بسیارند و ما نمی‌توانیم مانند پدرمان به این عادت حسنه عمل كنیم. به این ترتیب تصمیم گرفتند تمام مستمندان را كه هر سال از آن بهره می‌گرفتند، محروم سازند. قرآن این داستان را در ضمن آیات 17 تا 33 سورة قلم آورده است كه ترجمة آن این است: آنجا كه می‌گوید: «ما آنها را آزمودیم، آن زمان كه سوگند یاد كردند میوه‌های باغ را صبحگاهان و دور از انظار مستمندان بچینند و هیچ از آن استثنا نكنند [و برای فقرا چیزی كنار نگذارند]». در ادامه می‌فرماید: «به هنگام شب، در آن موقع كه همة آنها در خواب بودند، عذاب و بلایی فراگیر از ناحیة پروردگارت به تمام باغ فرود آمد؛ در حالی كه همه در خواب بودند [آتش سوزان و صاعقه‌ای مرگبار چنان بر آن مسلّط شد كه آن] باغ خُرّم و سرسبز همچون شب سیاه و ظلمانی گردید [و جز مشتی از خاكستر از آن باقی نماند و هنگامی كه آمدند برای چیدن میوه‌ها] در آغاز صبح یكدیگر را صدا زدند [و گفتند:] به سوی كشتزار و باغستان خود حركت كنید، اگر می‌خواهید میوه‌های خود را بچینید. آنها به سوی باغشان حركت كردند؛ در حالی كه آهسته با هم سخن می‌گفتند كه: مواظب باشید امروز حتی یك فقیر بر شما وارد نشود [گویا فقرا بر اثر عادت نیك پدر ایشان در انتظار چنین روزی بودند.] آنها صبحگاهان به قصد باغ و كشتزار خود با قدرت تمام بر منع مستمندان حركت كردند و هنگامی كه [وارد باغ شدند، و] آن را دیدند، گفتند: ما راه را گم كرده‌ایم! [آری، همه چیز به طور كامل از دست ما رفته]؛ بلكه ما محرومیم.

یكی از آنها كه از همه عاقل‌تر بود، گفت: آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمی‌گویید؟ گفتند: منزه است پروردگار ما، مسلماً ما ظالم بودیم. سپس آنها رو به هم كردند و به ملامت یكدیگر پرداختند. [و فریادشان بلند شده] گفتند: وای بر ما كه طغیانگر بودیم... این‌گونه است عذاب خداوند [در دنیا] و عذاب آخرت از آن هم بزرگ‌تر است.» (8)

از داستان فوق به‌خوبی استفاده می‌شود كه برخی گناهان و ترك عادتهای خوب، روزی انسان را تغییر می‌دهد و یا قطع می‌كند.

از مرحوم شیخ حسنعلی نخودكی نقل شده است که: «در تمام عمر خود، تنها یك روز نماز صبحم قضا شد، پسر بچه‌ای داشتم، شب آن روز از دست رفت. سحرگاه مرا گفتند كه این رنج فقدان را به علّت فوت نماز صبح مستحق شده‌ای. اینك اگر شبی، تهجدم [و نماز شبم] ترك گردد [كه عادت نیكی است] صبح آن شب، انتظار بلایی [و تغییر نعمتی] می‌كشم.» (9)

3

.

ترك اختیار معروف

«و اصطناع المعروف؛ [از دست دادن اختیار] عمل معروف [و شناخته شده نزد عقل و شرع]». ممكن است مراد از ترك عادت اختیار معروف، عمل شناخته شده در نزد شرع باشد و شاید مقصود این است كه امر به معروف نكند و خود نیز بدان عمل ننماید.

قرآن كریم نیز در آیاتی به این مطلب اشاره دارد كه در هر جامعه‌ای تا زمانی كه گروهی از اندیشمندان متعهد و مسئول وجود دارند كه در برابر مفاسد ساكت نمی‌نشینند و به مبارزه برمی‌خیزند و رهبری فكری و مكتبی مردم را در اختیار دارند، این جامعه به تباهی و نابودی و زوال نعمت دچار نمی‌شود.

آنگاه كه بی‌تفاوتی و سكوت در تمام سطوح جامعه حكم فرما شود و جامعه در برابر عوامل فساد بی‌تفاوت و بی‌دفاع مانَد و دیگران را از فساد نهی نكرده باشد، به دنبال آن نابودی و زوال نعمت حتمی است.

قرآن می‌فرماید: «فَلَوْ لاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِیةٍ ینْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ إِلَّا قَلِیلًا مِمَّنْ أَنْجَینا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِیهِ وَ كَانُوا مُجْرِمِینَ‌»؛ (10) «چرا در قرون [و اقوام] قبل از شما دانشمندان صاحب قدرتی نبودند كه از فساد در زمین جلوگیری كنند؟ مگر اندكی از آنها كه نجاتشان دادیم و آنان كه ستم می‌كردند، از تنعّم و كامجویی پیروی كردند و گناهكار شدند [و نابود گردیدند].»

در آیه از دانشمندان خواسته شده كه برای حفظ خود و جامعه و باقی ماندن نعمتها باید امر به معروف و نهی از منكر نمایند.

و در آیه دیگر راز ملعون واقع شدن كافران از بنی اسرائیل را این می‌داند كه مسئولیت اجتماعی برای خود قائل نبودند و یكدیگر را از كار خلاف نهی نمی‌كردند و حتی جمعی از نیكان آنها با سكوت و ساز‌شكاری افراد گناهكار را عملاً تشویق می‌كردند.

«لُعِنَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى‏ لِسانِ داووُدَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كَانُوا یعْتَدُونَ كَانُوا لاَ یتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا یفْعَلُونَ‌»؛ (11) «آنها كه از بنی اسرائیل كافر شدند، بر زبان داود و عیسی بن مریم‌علیهاالسلام لعن [و نفرین] شدند؛ این بخاطر آن بود كه گناه می‌كردند و تجاوز می‌نمودند. آنها از اعمال زشتی كه انجام می‌دادند یكدیگر را نهی نمی‌كردند. چه بد كاری انجام می‌دادند!»

در تفسیر آیة فوق روایاتی وارد شده است كه راهگشا و آموزنده است.

در حدیثی از پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌خوانیم كه فرمود: «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَلَتأخذُنَّ السَفیهِ وَ لَتَأَطَّرِنَّهُ عَلَی الْحَقِّ اِطْراً، اَو لَیضْرَبُنَّ الله قُلُوبُ بَعْضِكُمْ عَلَی بَعْضِ وَ یلْعَنُهُمْ كَمَا لَعَنَهُمْ؛ (12) حتماً باید امر به معروف و نهی از منكر كنید و دست افراد نادان را بگیرید و به سوی حق دعوت نمایید؛ والاّ خداوند قلوب شما را همانند یكدیگر و شما را از رحمت خود دور می‌سازد. همانطور كه آنها را از رحمت خویش دور ساخت.»

این حدیث بعنوان تفسیر آیه، هشداری است به جامعة امروز ما كه در مقابل منكرات ساكت و آرام نباشند؛ وگرنه نعمتهایی چون صفای قلب و رحمت الهی از آنان نیز گرفته خواهد شد.

در حدیث دیگری از امام صادق‌علیه‌السلام نقل شده است كه در تفسیر «كَانُوا لاَ یتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ‌» فرمودند: «أَمَّا اَنَّهُمْ لَمْ یكُونُوا یدْخُلُونَ مَدَاخِلَهُمْ وَ لَا یجْلِسُونَ مَجَالِسَهُمْ وَ لَكِنْ كَانُوا إِذَا لَقُوهُمْ ضَحَکُوا فِی وُجُوهِهِمْ وَ أَنَسُوا بِهِمْ؛ (13) این دسته [كه خداوند از آنها مذمت كرده] هرگز در كارها و مجالس گناهكاران شركت نداشتند؛ بلكه فقط هنگامی كه آنها را ملاقات می‌كردند، در صورت آنان می‌خندیدند و با آنها مأنوس بودند.»

پس یك لبخند به گناه‌كار نیز شركت در جرم اوست و زمینة زوال نعمت را فراهم می‌كند.

4

.

كفران نعمت

«وَ كُفْرَانُ النِّعَمِ؛ كفران نعمت نمودن.» خداوند نعمتهای بی‌شماری به ما داده است. از نعمت بعثت و امامت گرفته تا نعمتهای عادی و معمولی همچون: سلامتی، عقل و انواع خوردنیها و پوشیدنیها. كفران این نعمتها نیز تغییر نعمت و یا زوال آن را به دنبال دارد.

بر باد رفتن یك تمدن بر اثر كفران

قومی به نام «سبأ» در یمن بودند كه با استفاده از شرایط خاص مكانی و چگونگی كوههای اطراف آن منطقه و هوش سرشار خدادادی توانستند سیلابها را در پشت سدّی نیرومند متمركز كنند و به وسیلة آن، كشور را بسیار آباد بسازند و سرزمینهای وسیع و گسترده‌ای را زیر كشت درآورند و باغات بسیاری به وجود آوردند؛ ولی بر اثر كفران آنها سیلی ویرانگر آمد و سدّ و باغات را نابود كرد. خداوند در آیاتی از سورة سبأ به این ماجرا اشاره می‌كند (14) كه ما به ترجمة آن اكتفا می‌كنیم: «برای قوم سبأ در محل سكونتشان نشانه‌ای [از قدرت الهی] بود. دو باغ [عظیم و گسترده] از راست و چپ [با میوه‌های فراوان. به آنها گفتیم] از روزی پروردگارتان بخورید و شكر او را به‌جا آورید، شهری است پاك و پاكیزه و پروردگاری آمرزنده [و مهربان]؛ اما آنها [از خدا] روی‌گردان شدند، و ما سیل ویرانگر را بر آنها فرستادیم و دو باغ [پربركت] شان را به دو باغ [بی‌ارزش] با میوه‌های تلخ و درختان شوره گز و اندكی درخت سدر مبدل ساختیم.»

«ذَلِكَ جَزَیناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْكَفُورَ‌»؛ (15) «این را به‌خاطر كفرشان به آنها جزا دادیم و آیا جز كفران كننده را را به چنین مجازاتی كیفر می‌دهیم؟»

این آیات به‌خوبی نشان می‌دهد كه كفران نعمت باعث تغییر نعمتها می‌شود. از این نمونه‌ها در تاریخ فراوان می‌توان یافت كه مردمی بر اثر كفران نعمت، نعمتها را از دست داده‌اند.

5

.

شكر نعمت نكردن

«وَ تَرْكُ الشُّكْرِ؛ ترك شكر نعمت.» این هم از گناهانی است كه نعمتها را تغییر می‌دهد. برترین شكر آن است كه انسان نعمت را در مسیر خودش به كار ببرد (16) و ترك آن به این است كه در غیر مسیر صحیح استفاده كند؛ مثلاً: جوانی را در مسیر گناه و فساد، مال را در مسیر حرام و لهو ولعب و... به كار برد.

قرآن می‌فرماید: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ‌»؛ (17) «اگر سپاسگزار باشید [بر نعمتهای شما] می‌افزاییم، و اگر كفر [و كفران] ورزیدید [نعمتها را می‌گیرم و] به‌راستی عذاب من سخت است.»

مولوی می‌گوید:

شكر نعمت، نعمتت افزون كند

                                  

صد هزاران گل زخاری سر زند

و انوری گفته:

درِ نعمت، خدای بگشاید

                                         

شكر كن تا خدا بیفزاید

انسان باید حتی در حال نداری هم شكرگزار باشد. حافظ می‌گوید:

روزی اگر غمی رسدت تنگدل مباش

                          

دو شكر كن مبادا بدتر شود

شكر، نصف ایمان

«اصمعی» وزیر هارون الرشید كه برای صید رفته بود، و در تعقیب صید از قافله عقب مانده و راه گم كرده بود، می‌گوید: «در این حال، خیمه‌ای در وسط بیابان دیدم، تشنه بودم، هوا خیلی گرم بود. گفتم به این خیمه بروم تا استراحت كنم، بعداً به قافله برسم.» وی كه وزیر تقریباً نصف جهان آن روز بود، می‌گوید: «وقتی به طرفِ خیمه رفتم، زن جوانِ با جمالی را دیدم كه درون خیمه است. تا چشمش به من افتاد، سلام كرد و گفت: «بفرمایید داخل!» به او گفتم: «به من مقداری آب بده تا بنوشم». رنگش تغییر كرد و گفت: «از شوهرم اجازه ندارم تا به تو آب دهم؛ ولی مقداری شیر كه نهار من است، به تو می‌دهم». اصمعی می‌گوید: «شیر را خوردم، ناگاه دیدم یك مرد سیاهی از دور رسید. زن گفت: شوهرم آمد. آبی را كه به من نداده بود با آن دست و پا و صورت آن مرد را شست و به داخل خیمه برد. دیدم مرد بداخلاقی است و به من اعتنایی نكرد و من هم از خیمه خارج شدم. زن مرا مشایعت كرد. من به او گفتم: «حیف است تو با این جوانی و جمال دل بستة این پیرمرد سیاه باشی.» دیدم رنگش پرید و گفت: «ای اصمعی! از تو انتظار نداشتم محبّت شوهرم را از دلم بیرون ببری. می‌دانی چرا با شوهرم چنین برخورد می‌كنم؟ چون از پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیده‌ام كه فرمود: «الْإِیمَانُ نِصْفَانِ: نِصْفٌ فِی الصَّبْرِ وَ نِصْفٌ فِی الشُّكْرِ؛ (18) ایمان دو نیمه دارد، نصفش بردباری و نصف دیگرش شكر است.» من بخاطر جمال و جوانی‌ام باید از خدا تشكر كنم و شكرش این است كه با این شوهرم بسازم؛ برای اینكه ایمانم كامل شود، بر بداخلاقی او صبر می‌كنم و دنیا گذشتنی است؛ می‌خواهم از دنیا با ایمان كامل بروم.» (19)

حضرت سجاد‌علیه‌السلام در ادامه به این آیة قرآن استناد نموده است كه: قال اللهُ تعالی: «إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ‌»؛ (20) «خداوند متعال نعمتهای خود را تغییر نمی‌دهد، مگر آنكه مردم [بر اثر اعمال و رفتار و اندیشه ناسالم] در خود تغییر بوجود آورند.» (21)

استاد مطهری در ذیل آیة: «الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ... وَ اخْشَوْنَ‌» می‌گوید: «فَلا تَخْشَوْهُمْ» دیگر از ناحیة آنها بیمی نداشته باشید « وَ اخْشَون» از من بترسید. بعد از این كه دینتان از بین برود یا ضعیف شود، و هر چه كه بر سرتان بیاید، باید از من بترسید. از من بترسید یعنی چه؟ مگر خدا دشمن دین خودش است؟ نه! این آیه همان مطلبی را می‌گوید كه در آیات زیادی از قرآن به صورت یك اصل اساسی هست، راجع به نعمتهایی كه خداوند بر بنده‌اش تمام می‌كند، می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لاَ یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (22) یا «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یكُ مُغَیراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى‏ قَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (23) مضمون این است: خداوند هر نعمتی را كه بر قومی ارزانی بدارد، آن نعمت را از آنها نمی‌گیرد، مگر وقتی كه آن مردم خودشان را از قابلیت بیندازند؛ یعنی مگر اینكه آن مردم خودشان به دست خودشان بخواهند آن نعمت را زایل كنند. این مطلب اساساً یك اصل اساسی در قرآن مجید است.» (24)

یكی از مفسران می‌گوید: جملة «إِنَّ اللَّهَ لاَ یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ...» كه در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصری آمده است، یك قانون كلی و عمومی را بیان می‌كند؛ قانونی سرنوشت ساز و حركت آفرین و هشدار دهنده!

این قانون كه یكی از پایه‌های اساسی جهان‌بینی و جامعه‌شناسی در اسلام است، به ما می‌گوید: مقدرات شما قبل از هر چیز و هر كس در دست خود شما است، و هرگونه تغییر و دگرگونی در خوشبختی و بدبختی اقوام در درجة اوّل به خود آنها بازگشت می‌كند، شانس و طالع و اقبال و تصادف و تأثیر اوضاع فلكی و مانند اینها هیچكدام پایه ندارد، آنچه اساس و پایه است این است كه ملّتی خود بخواهد سربلند و سرفراز و پیروز و پیشرو باشد، و یا بر عكس، خودش تن به ذلّت و زبونی و شكست در دهد، حتی لطف خداوند یا مجازات او، بی‌مقدّمه، و امان هیچ ملّتی را نخواهد گرفت؛ بلكه این اراده و خواست ملّتها و تغییرات درونی آنهاست كه آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب خدا می‌سازد.» (25)

آنچه گفته شد برخی از گناهانی بود كه نعمتها را تغییر می‌دهد كه عبارت بود از: ظلم و ستم، ترك عادت نیك، ترك امر به معروف و نهی از منكر، كفران نعمت و شكر نكردن نعمتها. در شماره‌های بعدی گناهان پشیمان‌زا و عذاب‌آور را مورد بررسی قرار می‌دهیم. ان شاء الله!

ادامه دارد... .

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها

:

 

(1). مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 102، دعای كمیل.

(2). محمد حسین صغیر اصفهانی.

(3). بقره/ 29.

(4). تفسیر الصافی،‌ فیض کاشانی، مکتبة الصدر، تهران، چاپ سوم، 1415،‌ج2، ص477.

(5). اصول كافی، كلینی، بیروت، دارالصعب و التعارف، ج 2، ص 331، ح 5.

(6). اصول كافی، ج 2، ص 224 (چاپ اسلامیه، 1365).

(7). چهارده معصوم‌علیهم‌السلام، استاد حسین مظاهری، كانون پرورش فكری، تهران، دوم، 1364، ص111.

(8). قلم/ 17 - 33؛ ر. ك: تفسیر نمونه، مكارم شیرازی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1370، ج 24، ص 394 - 39.

(9). نشان از بی‌نشانها، علی مقدادی اصفهانی، جمهوری، تهران، 1376، ص 31.

(10). هود/ 116 و 117.

(11). مائده/ 79 - 80.

(12). مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، تهران، ناصر خسرو، سوم، 1372، ج 3، ص 357.

(13). تفسیر نور الثقلین، عبد علی حویزی، قم، اسماعیلیان، چهارم، 1415، ج 1، ص 661.

(14). «لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْكَنِهِمْ آیةٌ جَنَّتانِ عَنْ یمِینٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمْ سَیلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیهِمْ جَنَّتَینِ ذَواتَی أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَی‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ ذلِكَ جَزَیناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْكَفُورَ»؛ سبأ/ 15 - 17.

(15). سبأ/ 12 - 14، الهام گرفته شده از تفسیر نمونه، همان، ج 18، ص 55 - 59.

(16). المفردات، راغب اصفهانی، تهران، دفتر نشر الكتاب، 1404 ق، دوم، ص 265.

(17). ابراهیم/ 7.

(18). بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، لبنان، 1404 ق، ج74، ص154.

(19). جهاد با نفس، استاد حسین مظاهری، كانون پرورش فكری كودكان و...، ج 1 و 2، ص 113؛ گنجینه معارف، محمد رحمتی، صبح پیروزی، سوم، 1385، ص580، با تلخیص.

(20). رعد/ 11.

(21). وسائل الشیعه، حر عاملی، دار احیاء التراث العربی، بی تا، 20 جلدی، ج 11، ص 519، ح 8، (آدرس كل پنج بخش از 1 تا شماره 5).

(22). رعد/ 11.

(23). انفال/ 53.

(24). امامت و رهبری، مرتضی مطهری، قم، صدرا، سوم، 1362، ص 133.

(25). تفسیر نمونه، ج 10، ص 145.

(ندامت، یکی از آثار مهم گناهان)

 

ندامت را می‏توان از آثار و تبعات مهم گناهان، برشمرد. در کلام ذی‏قیمت امام چهارم، زین العابدین‌علیه‌السلام به پنج گناه از گناهانی که پشیمانی و حسرت شدیدی را به دنبال دارد و به راحتی قابل جبران نیست، اشاره شده است:

1. قتل ناحقّ

حضرت سجاد‌علیه‌السلام می‌فرماید: «... وَالذُّنُوبُ الَّتِی یُورِثُ النَّدَمَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ‌ اللهِ قَالَ اللهُ تَعَالَی فِی قِصَّةِ قَابِیلَ حِیْنَ قَتَلَ اَخَاهُ هَابِیلَ فَعَجَزَ عَنْ دَفْنِهِ «فَاَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ»؛ (2) گناهانی که پشیمانی می‌آورند (یکی) کشتن نفس انسانی است که خداوند آن را حرام کرده است. خداوند بلند مرتبه در قصّه قابیل، آن زمانی که برادرش هابیل را به قتل رساند و از دفن او عاجز شد، می‌فرماید: از زمره نادمین و پشیمانها گشت.

قرآن می‌فرماید (3): «داستان دو فرزند آدم [هابیل و قابیل] را به حق [نه آنگونه که در کتب تحریف شدة تورات و انجیل آمده است] بخوان که هر کدام هنگامی که عملی برای تقرب [به پروردگار] انجام دادند (هابیل بهترین گوسفند را انتخاب کرد و قابیل از بدترین بخش زراعت خود خوشه‌هایی را تهیه کرد)؛ امّا از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، [نحوة قبول یا از طریق وحی به حضرت آدم‌علیه‌السلام اعلام شده است و یا از طریق فرود آمدن صاعقه بر قربانی هابیل که در آن زمان نشانه قبولی شمرده می‌شده است. علی کل حال برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر] گفت: بخدا سوگند تو را خواهم کشت! [برادر دیگر] گفت: [من چه گناهی دارم؛] خداوند تنها از پرهیزکاران می‌پذیرد! اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی،‌ من دست به قتل تو نمی‌گشایم؛ چون از پروردگار جهانیان می‌ترسم! من می‌خواهم با گناه من و خودت [از این عمل] بازگردی (و بار هر دو را بدوش کشی) و از دوزخیان گردی و همین است سزای ستمکاران.

نفس سرکش تدریجاً او را مصمم به کشتن برادر کرد، و او را کشت و از زیانکاران شد. سپس خداوند زاغی را فرستاد که در زمین جستجو [و کند و کاو] می‌کرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند: «قَالَ یَا وَیْلَتَی اَعَجَزْتُ اَنْ اَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَاُوَارِی سَوْءَةَ اَخِی فَاَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ»؛ (4) «او گفت: وای بر من! آیا من نمی‌توانم مثل این زاغ باشم و جسد برادر خود را دفن کنم؟ و سرانجام [از ترس رسوایی و بر اثر فشار وجدان، از کار خود] پشیمان شد.»

از روایات و تفاسیر استفاده می‌شود هنگامی که قابیل برادر خود را کشت، او را در بیابان افکنده بود و نمی‌دانست چه کند؟ چیزی نگذشت که درندگان به سوی جسد هابیل هجوم آوردند و او (که گویا تحت فشار شدید وجدان قرار گرفته بود) برای نجات جسد برادر خود مدتی آن را بر دوش کشید؛ ولی باز پرندگان اطراف او را گرفته بودند، و در این انتظار بودند که چه موقع جسد را به خاک می‌افکند تا به آن حمله‌ور شوند. (5) در این هنگام خداوند زاغی را فرستاد که خاکهای زمین را کنار بزند و با پنهان کردن قسمتی از طعمه خود ـ آنچنان که عادات زاغ است ـ به قابیل نشان دهد که چگونه جسد برادر خویش را به خاک بسپارد. (6)

امّا راز پشیمان شدن قابیل: ممکن است به خاطر این بوده که عمل زشت و ننگینش سرانجام بر پدر و مادر و احتمالاً بر برادران دیگر آشکار می‌شد و آنها او را شدیداً سرزنش می‌کردند. و یا به خاطر این بود که چرا مدّتی جسد برادر را بر دوش می‌کشید و او را دفن نمی‌کرد. و یا به خاطر این بود که اصولاً انسان بعد از انجام هر کار زشتی یک نوع حالت ناراحتی و ندامت در دل خویش احساس می‌کند؛ هر چند این حالت، غیر از ندبه و پشیمانی از گذشته و عزم بر ترک آن است. پشیمانی به خاطر قتل نفس در این داستان خلاصه نمی‏شود؛ بلکه موارد تاریخی فراوانی وجود دارد که نشان دهنده ندامت، پس از انجام گناه است.

مثلا ابو بکر بعد از اهانت به فاطمه زهرا علیها السلام و منزل او که منجر به شهادت ایشان گردید، اظهار پشیمانی نمود: «وَدَدْتُ اَنِّی لَمْ اَكْشِفْ بَیتَ فَاطِمَة عَنْ شَیءٍ؛ (7) ‌ای كاش در خانه فاطمه زهرا را نگشوده بودم [و با اهانت و جسارت او را از پا در نمی‌آوردم].»

همین‌طور نمونه‌هایی فراوان كه در خاطرات زندانیها، در مجلات و كتابها می‌خوانیم كه كسانی كه مرتكب قتل شده‌اند، به شدّت پشیمان و نادم شده‌اند.

در تاریخ نیز بوده‌اند كسانی كه از قتل پشیمان شده‌اند؛ همچون پشیمانی معاویه از قتل «هجر بن عدی» و پشیمانی برخی قاتلان امام حسین‌علیه‌السلام پس از شهادت حضرت.

2

.

قطع رحم

دومین گناهی كه پشیمانی بدنبال دارد و بسیار بزرگ است، قطع رحم یا همان ترك صلة رحم است. امام سجاد‌علیه‌السلام در ادامه می‌فرمایند:

«وَتَرْكُ صِلَةِ الْقَرَابَةِ؛ و ترك صله ارحام و بستگان.» ترك رابطه با رحم از گناهانی است كه حسرت و پشیمانی را بدنبال دارد؛ كه نمونه‌های آن را به وضوح در جامعه مشاهده می‏كنیم.

حضرت سجاد‌علیه‌السلام به فرزندش امام باقر‌علیه‌السلام فرمود: «اِیاكَ وَمُصَاحَبَةَ الْقَاطِعِ لِرَحِمِهِ فَاِنِّی وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فِی كِتَابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی ثَلَاثِ مَوَاضِعَ؛ (8) فرزندم! از دوستی با کسی كه پیوند خویشاوندی را قطع كرده برحذر باش كه من او را در سه آیه از قرآن ملعون یافتم. آن سه آیه عبارتند از:

1. «فَهَلْ عَسَیتُم اِنْ تَوَلَّیتُم أنْ تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ وَتَقَطَّعُوا أرْحَامَكُمْ أولَئِكَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللهُ فَاَصَمَّهُمْ وَأعْمَی أبْصَارَهُم»؛ (9) «امّا اگر روی‏گردان شوید، آیا جز این انتظاری رود كه در زمین فساد كنید و قطع رحم نمایید. آنها كسانی هستند كه خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوشهایشان را كر و چشمهایشان را كور نموده است.»

اگر انسانی دور از رحمت خدا باشد و كور و كر محشور شود و یا از شنیدن حق كور و كر باشد، یقیناً از كردة خود پشیمان خواهد شد.

2. در سورة بقره می‌خوانیم: «الَّذینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَ یفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»؛ (10) «[فاسقان آنها هستند كه] پیمان خدا را پس از آن كه محكم ساختند، می‌شكنند و پیوندهایی را كه خدا دستور داده برقرار سازند قطع می‌نمایند، و در زمین فساد می‌كنند. اینها زیانكارانند.» انسان فاسق و زیانكار نیز از كردة خود پشیمان می‌شود.

3. در سورة رعد نیز عین همان چیزی كه در سورة بقره آمده منعكس شده است؛ فقط ذیل آیه دارد: «اُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار»؛ (11) «آنها كسانی هستند كه لعنت [خدا] بر آنها باد و جایگاه بدی دارند.»

علّت اینكه اسلام نسبت به نگهداری و حفظ پیوند خویشاوندی این همه پافشاری كرده، این است كه همیشه برای اصلاح، تقویت، پیشرفت، تكامل و عظمت بخشیدن به یك اجتماع بزرگ، چه از نظر اقتصادی یا نظامی و چه از نظر جنبه‌های معنوی و اخلاقی باید از واحدهای كوچك آن شروع كرد و با پیشرفت و تقویت تمام واحدهای كوچك، اجتماع عظیم، خود به خود اصلاح خواهد شد.

اسلام برای عظمت مسلمانان از این روش به نحو كامل بهره‌برداری نموده است. مثلا دستور به اصلاح واحدهایی داده كه معمولاً افراد از كمك و عظمت بخشیدن به آن روگردان نیستند، و تقویت بنیة افرادی را توصیه می‌كند كه خونشان در رگ و پوست هم در گردش است. اعضای یك خانواده‌ این چنین‏اند و پیداست هنگامی كه اجتماعات كوچكِ خویشاوندی نیرومند شد،‌ اجتماع عظیم آنها نیز عظمت می‌یابد و از هر نظر قوی خواهد شد؛ (12) از این جهت است كه صلة رحم باعث آبادی شهر می‌شود و قطع رابطه با خویشاوند پشیمانی و ندامت را در پی خواهد داشت.

ز خویشان هر كس ببرید پیوند                                   به تیشه ریشه و پیوند خود كند

به مال خویش باید مرد عاقل                                     نماید قوم و خویش خویش خوشدل

از آنان خوش نماید میهمانی                                      كند از جان و از دل میزبانی

كه آنها هم ز جان گردند یارش                                  بهر پیش‌آمدی تیمار خوارش

3

.

ترك نماز در وقتش

امام سجاد‌علیه‌السلام در ادامه می‌فرمایند: «وَتَرْكُ‌ الصَّلَوةِ حَتَّی یخْرُجَ وَقْتُها؛ ترك نماز تا وقتش بگذرد.»

قرآن كریم یكی از صفات برجستة مؤمنان را محافظت از نماز و انجام آن در وقتش می‌داند.

آنجا كه می‌فرماید: «وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یحَافِظُونَ»؛ (13) «آنها كسانی هستند كه در حفظ نمازهای خویش می‌كوشند.» از مهم‌ترین مصداق محافظت نماز، محافظت بر وقت آن است؛ لذا در حدیث می‌خوانیم كه‌: علی‌علیه‌السلام از رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: «فَاِذَا هُوَ اَتَمَّ رُكُوعَهَا وَسُجُودَهَا وَاَتَمَّ سِهَامَهَا صَعِدَتْ اِلَی السَّمَاءِ لَهَا نُورٌ یتَلالأ وَفُتِحَتْ أبْوَابُ السَّمَاءِ لَهَا وَتَقُولُ حَافَظْتَ‌ عَلَی حَفِظَكَ اللهُ فَتَقُولُ الْمَلاَئِكَةُ صَلَّی اللهُ عَلَی صَاحِب هَذِهِ‌ الصَّلَوةِ وَاِذَا لَمْ یتِمَّ سِهَامَهَا صَعِدَتْ وَلَهَا ظُلْمَةٌ وَغَیضَتْ أبْوَابُ السَّمَاءِ دُونُهَا وَتَقُولُ ضَیعْتَنِی ضَیعَكَ اللهُ‌ وَیضْرَبُ بِهَا وَجْهُهُ؛ (14) هرگاه نمازگزار ركوع و سجده‌های نماز را كامل انجام دهد و بهره آن را تماماً ادا کند، نوری از نماز به سمت آسمان بالا می‌رود كه می‌درخشد و درهای آسمان برای آن باز می‌شود و [به نمازگزار] می‌گوید: مرا حفظ كردی، خدا حفظت كند! پس ملائكه می‌گویند: خداوند بر صاحب این نماز درود ‌فرستد؛ ولی اگر بهره‌ آن را كامل ادا نكند، در حال تاریكی به سوی آسمان صعود می‌كند و درهای آسمان به روی آن بسته می‌شود و نماز می‌گوید: مرا ضایع كردی، خدا ضایعت كند! و آن نماز به چهرة او زده می‌شود.»

راز این كه عدم محافظت بر نماز پشیمانی و حسرت دنیا و آخرت را در پی دارد این است كه اگر نماز با تمام آدابش در اوّل وقت انجام گیرد، زمینة مطمئنّی برای همة خوبیها و نیكیها خواهد بود و اثر نماز كه بازداشتن از فحشاء و منكرات است محقق خواهد شد. شاهد این ادعا تعبیرات بسیار مهم و كلیدی است كه از نماز در منابع دینی آمده:

امام علی‌علیه‌السلام فرمود: «اَلصَّلَوةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقی؛ (15) نماز، وسیله تقرب هر پرهیزكاری است.»

سر را به زمین چه می‌نهی بهر نماز                              آنرا به زمین بنه كه در سر داری

(ابو سعید)

در جای دیگر فرمود: «اَللهَ اللهَ فِی الصَّلَوة فَاِنَّهَا عَمُودُ دِینِكُمْ؛ (16) خدا را خدا را درباره نماز [مراعات كنید] چرا كه ستون دین شما است.» خانه بی‌ستون فرو خواهد ریخت، و دین بی‌نماز دوام نخواهد آورد.

ای دوست پرِ نیازِ‌خویش باز كن                                 بیا به آستانِ‌ حق نماز كن

و حضرت صادق‌علیه‌السلام نیز به این نكتة كلیدی اشاره كرده است و می‌فرماید: «اَوَّل مَا یحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَوةُ فَاِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ سَائِرُ عَمَلِهِ وَاِنْ رُدّتْ رُدّ عَلَیهِ سَائِرُ عَمَلِهِ؛ (17) نخستین چیزی كه [در قیامت] از بندگان حسابرسی می‌شود، نماز است؛ اگر مقبول افتاد، سایر اعمال قبول می‌شود و اگر مردود شد، سایر اعمال نیز مردود می‌شود.»

خاطره‌ای شنیدنی از شهید دستغیب

از شهید محراب، آیت الله اشرفی اصفهانی نقل می‌كنند كه فرمود: «به اتفاق آیت الله دستغیب عازم سفر به سوی مشهد مقدس بودیم، ساعت پرواز هواپیما مصادف با اذان ظهر بود. داخل هواپیما كه نشسته بودیم، حالت آیت الله دستغیب عادی نبود. احساس كردم نگران چیزی است. از او پرسیدم: مشكلی پیش آمده؟ فرمود: نماز اوّل وقت امروز ما به تأخیر می‌افتد. عرض كردم: یكی دو ساعت دیگر به مقصد می‌رسیم و نماز را در مشهد می‌خوانیم. فرمود: دوست نداشتم كه برای سفری مقدس، نمازم از اوّل وقت فوت شود. صحبت با ایشان به اتمام رسید و با توجیهات بنده ایشان قانع نشده؛ بلكه نگرانی ایشان بیش‌تر شد. بعد از چند لحظه در داخل هواپیما اعلام نمودند كه بخاطر نقص فنّی، پرواز نیم‌ساعت به تأخیر افتاد. با هم به نمازخانة فرودگاه رفته و نماز را خواندیم، سپس برای ساعت پرواز به داخل هواپیما برگشتیم.» (18)

4

.

وصیت نكردن و ترك ردّ مظالم

امام سجاد‌علیه‌السلام در ادامه می‌فرمایند: «وَتَرْكُ الْوَصِیةِ؛ وصیت‌نامه ننوشتن.» هستند كسانی كه وصیتنامه نوشتن و یا وصیت كردن را بد می‌دانند؛ ولی نمی‌دانند كه ممكن است مرگ ناگهانی دامن آنها را بگیرد، در حالی كه دیون مردم و مظالم آنها و یا نماز و روزه قضا داشته و وصیت به آن را ترك كرده باشند، آنگاه دچار حسرت و پشیمانی شوند.

از این گذشته، گاه انسان مایل است كارهای خیری انجام دهد؛ اما در زمان حیاتش به خاطر نیازهای مالی خودش موفق به این امر نیست. منطق عقل ایجاب می‌كند كه او از اموالی كه زحمت تحصیل آن را كشیده است، برای انجام این كارهای خیر ـ لااقل برای بعد از مرگش - محروم نماند.

مجموع این امور باعث شده است كه قانون وصیت در اسلام تشریع گردد و خداوند آن را با جملة «حَقّّاً عَلَی المُتَّقِین» در آیه ذیل مطرح نماید:

«كُتِبَ عَلَیكُمْ‌ اِذَا حَضَرَ أحَدَكُمُ الْمَوْتَ اِنْ تَرَكَ خَیراً الْوَصِیةُ لِلْوَالِدَینِ وَ الاَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ»؛ (19) «بر شما واجب شده هنگامی كه یكی از شما را مرگ فرا رسد،‌ اگر چیزی از خود بجا می‌گذارد، وصیت شایسته‌ای برای پدر و مادر و نزدیكان كند، این [وصیت كردن] حقی است بر پرهیزكاران.»

در روایات نیز تأكید فراوان شده است كه وصیت‌نامه داشته باشید؛ از جمله پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «مَا ینبَغِی لِاِمْرِءٍ مُسْلِمٍ أنْ یبِیتَ لَیلَةً اِلاَّ وَوَصِیتُهُ تَحْتَ رَأسِهِ؛ (20) سزاوار نیست مسلمان شب بخوابد؛ مگر اینكه وصیت‌نامه‌اش زیر سر او باشد.»

و در روایت دیگر می‌خوانیم: «مَنْ مَاتَ‌ بِغَیرِ وَصِیةٍ مَاتَ مَیتَةً جَاهِلِیةً؛ (21) كسی كه بدون وصیت از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است.»

نكته دیگر كه توجه به آن لازم است این است كه انسان وصیت خود را وسیله‌ای برای جبران و ترمیم كوتاهیهای گذشته قرار دهد؛ حتی اگر كسانی از بستگان نسبت به او بی‌مهری داشته‌اند، از طریق وصیت به آنها محبّت كند. در روایات می‌خوانیم كه پیشوایان اسلام، مخصوصاً برای خویشاوندانی كه از در بی‌مهری با آنها در می‌آمدند، وصیت می‌كردند كه مبلغی را برای آنها در نظر بگیرند، تا رشتة گسسته محبّت را دوباره برقرار سازند.» (22)

در ادامة روایت فوق، حضرت سجاد‌علیه‌السلام می‌فرماید: «وَرَدُّ الْمَظَالِمِ؛ ردّ مظالم را ترك كند [باعث پشیمانی می‌شود].» مقصود این است كه گاه انسان مالی از مردم ضایع نموده كه یادش رفته مربوط به چه كسی بوده است. برای این‌گونه موارد خوب است مالی در راه خدا به عنوان ردّ مظالم به نیت صاحبان مال داده شود تا روز قیامت جبران حق آنها شود. ترك این مسئله نیز در قیامت پشیمانی و حسرت را به دنبال دارد.

وصیت پینه‌دوز

در یكی از روستاهای انگلستان، پیرمردی كه بسیار متموّل بود، بدونِ وصیت مُرد. زنش كه طمع در تمام مال او داشت، تدبیری به خرج داد كه به آن واسطه، تمام ارث به او برسد. قبل از آنكه مردم خبرِ فوت شوهرش را بشنوند، پیرمردی را كه در همسایگی آنها مغازة پینه‌دوزی داشت و خیلی شبیه شوهر او بود، نزد خود خواند و قرار بر آن گذاشت كه آن پیرمرد در بستر شوهرش بخوابد و به طوریكه مقصود اوست وصیت نماید؛ یعنی تمام اموال را به او هبه كند. وقتی كه كشیش برای شنیدن آخرین كلمات بیمار حاضر شد، پینه‌دوز در رختخوابِ مرگ به خود پیچید و آهی از جگر كشیده، ‌با صدای نحیفی گفت: «چون همسرم را بسیار دوست دارم و همه وقت كمال رضایت را از او داشته و دارم،‌ لهذا نصف دولتم را به او هبه كردم. نصف دیگر را به آن پیرمرد پینه‌دوز بدهید كه در همسایگی ماست و خیلی نانخور و اولاد دارد و چیزی هم ندارد. امیدوارم كه خداوند از این وصیت من خشنود شده و مرا بیامرزد. زن از ترس آنكه مبادا از آن نیمه هم محروم بماند، ابداً حرفی نزد و گریه‌كنان اظهار تشكر كرد. وصیت‌نامه به همین قرار ثبت و اجرا شد.» (23)

وصیت عادلانه

زیباتر آنچه مانده ز بابا از آن تو                                  بد،‌‌ای برادر از من و اعلا از آن تو

این طاس خالی از من و آن كوزه‌ای كه بود                             پارینه پر ز شهد مصفا از آن تو

آن دیگ لب‌شكسته، صابون‌پزی ز من                           آن چمچمه هریسه و حلوا از آن تو

این قوچ شاخ‌زن كه زند شاخ از آن من                        غوغای جنگ قوچ و تماشا از آن تو

این استر چموش لگدزن از آنِ من                               و آن گربه مصاحب بابا از آن تو

از صحن خانه تا به لب بام از آنِ من                            وز بام خانه تا به ثریا از آن تو

(24)

خاطره

به یكی از روستاهای جاده چالوس برای تبلیغ رفته بودم. بعد از استقرار،‌ جمعی از جوانان گفتند: پیرمردی در حال بیماری بسر می‌برد؛ ولی زیر بار نوشتن وصیتنامه نمی‌رود، چه كار كنیم؟ مقداری فكر كردم و این برنامه را پیاده كردیم: دسته‌جمعی به عیادت او رفتیم. هر یك از جوانان وصیتنامه با خود آورده بودند،‌ تا بنده به عنوان روحانی آن را تكمیل و امضا نمایم. بعد از امضای وصیتنامه نفر چهارم، پیرمرد گفت: حاج آقا! برای من هم وصیتنامه‌ای فراهم كنید و طبق آنچه می‌گویم تكمیل و امضا نمایید! ما كه از قبل وصیتنامه‌ای برای او فراهم كرده بودیم، طبق دستورات خودش تكمیل و امضا نمودیم و مدّتی نگذشت كه بندة خدا از دنیا رفت.

5

.

زكات ندادن

امام سجاد‌علیه‌السلام در بیان پنجمین گناه حسرت‌زا می‌فرمایند: «وَمَنْعُ‌ الزَّكَاةِ حَتَّی یحْضَرَ الْمَوتُ وَ ینْفَلِقَ اللِّسَانُ؛ (25) ندادن زكات تا زمانی كه مرگ فرا برسد و زبان بند آید.» آنوقت است كه با چشمان خود می‌بیند كه همین اموالی را كه خمس و زكاتش را نداده و آن را ذخیره نموده است، در اختیار ورثه قرار می‌گیرد و آنها از آن استفاده می‌كنند؛ ولی عذاب زكات ندادن و حسرت طولانی آن به صاحب مال بر‏می‌گردد.

زكات در اسلام از جایگاه مهم و حیاتی برخوردار است تا جایی که در قرآن بیش از چهل و پنج آیه در مورد زكات آمده است و بیش از چهل مورد در كنار امر به نماز، دستور به پرداخت زكات وجود دارد؛ از جمله می‌خوانیم: «اَقیمُوا الصَّلَوةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ»؛ (26) «نماز را اقامه كنید و زكات را بپردازید!»

مانع زكات

از امام صادق‌علیه‌السلام نقل شده است كه: «پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله وصایایی به علی‌علیه‌السلام نمود؛ از جمله فرمود: «یا عَلِی! مَنْ مَنَعَ قِیرَاطاً مِنْ زَكَاةِ مَالِهِ فَلَیسَ بِمُؤمِنٍ وَلاَ مُسْلِمٍ وَلاَ كَرَامَةَ، یا عَلِی! تَارِكُ الزَّكَاةِ یسْئَلُ اللهَ الرَّجْعَةَ اِلَی الدُّنْیا وَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: «حَتَّی اِذَا جَاءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ‌رَبِّ ارْجِعُونِ»؛ (27) ‌ای علی! هر كسی قیراطی از زكات مالش را نپردازد، نه مؤمن است و نه مسلمان، و نه ارزشی [در پیشگاه خدا دارد.] ‌ای علی! تارك الزكات [به هنگام مرگ] از خداوند تقاضای بازگشت به این دنیا [برای جبران گناه عظیم خود] می‌كند [؛ امَا پذیرفته نمی‌شود] و این همان است كه خداوند [در قرآن به آن اشاره] فرموده: زمانی كه مرگ یكی از آنها فرا رسد، می‌گوید: پروردگارا! مرا باز گردانید! [؛ امّا پاسخ منفی می‌شنود].»

حضرت صادق‌علیه‌السلام در جای دیگر فرمود: «اِنَّ اللهَ‌ عَزَّ وَجَلَّ فَرضَ لِلْفُقَرَاءِ فِی أمْوَالِ الأغْنِیاءِ فَرِیضَةً لاَ یحْمَدُونَ اِلاَّ بَاَدَائِهَا وَهِی الزَّكَاةُ بِهَا حَقَنوَا دِمَائَهُمْ وَبِهَا سَمُّوا مُسْلِمِین؛ (28) براستی كه خداوند بزرگ برای فقیران در اموال اغنیا فریضه‌ای قرار داده كه جز با اداء آن شایسته ستایش نیستند، و آن زكات است كه به وسیله آن خون خود را حفظ می‌كنند و نام مسلمان بر آنها گذارده می‌شود.»

حضرت صادق‌علیه‌السلام فرمود: «مَنْ مَنَعَ قِیرَاطاً مِنَ الزَّكَاةِ فَلْیمُتْ ‌اِنْ شَاءَ یهُودِیاً اَوْ نَصْرَانِیاً؛ (29) كسی كه قیراطی از زكات را منع كند یا باید یهودی از دنیا برود یا نصرانی (مسیحی).»

همچنین در ذیل آیة «وَلاَ یحْسَبَنَّ الَّذِِینَ یبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ الله مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یوْمِ الْقِیامَة»؛ (30) «آنها كه بخل می‌ورزند و از آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است [و انفاق نمی‌كنند]، گمان نكنند برای آنها خیر است؛ بلكه برای آنها شر است. به زودی در روز قیامت آنچه را دربارة آن بخل ورزیدند، همانند طوقی به گردن آنها می‌افكنند.» حضرت باقر‌علیه‌السلام فرمود: «مَا مِنْ أَحَدٍ یمْنَعُ مِنْ زَكَاةِ مَالِهِ شَیئاً إِلَّا جَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ یوْمَ الْقِیامَةِ ثُعْبَاناً مِنْ نَارٍ مُطَوَّقاً فِی عُنُقِهِ ینْهَشُ؛ (31) هر كس زكات مال خود را نپردازد، خدا آن مال را در روز قیامت به صورت اژدهایی از آتش مبدّل می‌كند كه به گردن او طوق می‌شود [همانطور كه در دنیا به هیچ قیمت، این اموال را از خود دور نمی‌كرد] و مرتب او را نیش می‌زند.»

فقرزدایی با زكات

حضرت صادق‌علیه‌السلام فرمود: «وَلَوْ أنَّ النَّاسَ‌ ادُّوا زَكَاةَ‌ اَمْوَالِهِمْ مَا بَقِی مُسْلِمٌ فَقِیراً مُحْتَاجاً... وَاَنَّ النَّاسَ مَا افتقَرُوا وَلاَ احْتَاجُوا، وَلاَ جَاعُوا،‌ وَلا عَرُوا، اِلاَّ بِذُنُوبِ الأغْنِیاءِ؛ (32) اگر همه مردم زكات اموال خود را بپردازند، مسلمانی فقیر و نیازمند باقی نخواهد ماند... . و مردم فقیر، محتاج، گرسنه و برهنه نمی‌شوند؛ مگر به خاطر گناه ثروتمندان.»

زكات

،

عامل حفظ مال

امام موسی بن جعفر‌علیه‌السلام فرمود: «حَصِّنُوا أمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ؛ (33) اموال خود را بوسیله زكات حفظ كنید!»

سرانجام ترك زكات

در شأن نزول آیة «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ»؛ (34) «از آنها كسانی هستند كه با خدا پیمان بسته‌اند كه اگر خداوند ما را از فضل خود روزی كند، قطعاً صدقه خواهیم داد و از شاكران خواهیم بود.» می‌خوانیم «ثعلبة بن حاطب» كه مرد فقیری بود و مرتب به مسجد می‌آمد و در نماز جماعت پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله شركت می‌كرد، اصرار داشت كه حضرت دعا كند تا خداوند مال فراوانی به او بدهد! پیغمبر به او فرمود: «مقدار كمی كه حقش را بتوانی ادا كنی، بهتر از مقدار زیادی است كه توانایی ادای حقش را نداشته باشی». عرض كرد: به خدایی كه ترا به حق فرستاده سوگند یاد می‌كنم اگر خداوند ثروتی به من عنایت كند، تمام حقوق آن را می‌پردازم.

پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله برای او دعا كرد. چیزی نگذشت كه ثروت فراوانی به او رسید و دارای گله گوسفند شد، و به ناچار به آبادیهای اطراف مدینه روی آورد. كم كم در نماز جماعت و جمعه شركت نمی‌كرد.

پس از مدتی مأمور جمع‌آوری زكات از طرف پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله نزد او آمد؛ ولی این مرد كم‌ظرفیت از پرداخت زكات خودداری كرد؛ بلكه به اصل تشریع این حكم الهی نیز اعتراض كرد و گفت: این «جزیه» است! هنگامی كه پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله سخن او را شنید، فرمود: «یا وَیحَ ثَعْلَبَة! یا وَیحَ ثَعْلَبَة! وای بر ثعلبه! وای بر ثعلبه!» (35) در این هنگام آیه فوق نازل شد و سرانجام ثعلبه مرتد از دنیا رفت.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها

:

 

*. در شماره 130 مجله مبلّغان «تغییر نعمت» به‏عنوان یکی از آثار گناهان در سخنان گهربار امام سجاد‌علیه‌السلام مورد بررسی قرار گرفت.

(2). مائده / 31.

(3). مائده / 27 - 32، مبلغان عزیز متن آیات را بخوانید و توضیح دهید.

(4). مائده / 27 - 32، با نگاهی به تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج4، ص 345 - 350.

(5). مجمع البیان، طبرسی، تهران، ناصرخسرو، 1372، سوم، ج 3، ص 287، ذیل آیه 30 مائده.

(6). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج4، ص352.

(7). معالم المدرسین، السید مرتضی العسكری، بیروت، مؤسسة النعمان، 1410 ق، 1990 م.

(8). اصول كافی، محمد بن یعقوب كلینی، تهران، دار الكتب الاسلامیة، ج 2، باب من تكره مجالسته، ح7، ص 641؛ بحار الانوار، مجلسی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 71، ص208، باب 14.

(9). محمد/ 22 ـ 23.

(10). بقره/ 27.

(11). رعد/ 28.

(12). ر. ك: تفسیر نمونه، همان،‌ ج 2، ص 157 - 158.

(13). مؤمنون/ 9.

(14). مستدرك الوسائل، میرزا حسین نوری، قم، آل البیت، ج 3، ص 30، باب 8، روایت 3102 و 3103.

(15). نهج البلاغه، محمد دشتی، كلمات قصار، شماره 136، ص 658.

(16). نهج البلاغه، محمد دشتی، نامه 47، ص 558.

(17). وسائل الشیعه، حر عاملی، مؤسسه آل البیت، قم، چ اول، 1409 هـ. ق، ج4، ص34.

(18). نقش نماز در شخصیت جوانان، قم، آستانه مقدّسه، پنجم، 1387، ص 271.

(19). بقره/ 180.

(20). وسائل الشیعه، همان، ج 13، ص 352.

(21). همان.

(22). ر. ك: تفسیر نمونه، همان، ‌ج 1، ص 621.

(23). گنجینه معارف، محمد رحمتی، صبح پیروزی، 1385، سوم، ص 760 با تلخیص.

(24). گنجینه معارف، ص 761.

(25). وسائل الشیعة،‌ همان،‌ ج 11، ص 520.

(26). بقره/ 43.

(27). وسائل الشیعه، ج 6، ص 18.

(28). همان، ص 19.

(29). همان.

(30). آل عمران/ 180.

(31). بحار الانوار، علامه مجلسی، مؤسسة الوفاء، بیروت، لبنان 1404 هـ. ق، ج 7، ص 195.

(32). وسائل الشیعه، ج 6، ص 4، باب 1، ح 6، از ابواب زكات.

(33). همان، باب 1، ح 11.

(34). توبه/ 75.

(35). سفینة البحار، همان،‌ ج 1، ص 497 ـ 498، و تفسیر نمونه، ج 8، ص 48.

دست تقدیر الهی در شعبان سال 38 ق، شكوه آفرینشی را رقم زد و جلوه‌ای زیبا از صفات ربانی را در جمال شخصیتی بزرگ به تصویر كشید. فرزندی پاك از سلالة فاطمی و تبار علوی در مدینة نبوی‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دیده به جهان گشود و چشم شیعیان را روشن نمود. پدر بزرگوارش نام زیبای «علی» را برای او برگزید تا یاد و نام پدر خویش را در خاطره‌ها زنده بدارد و امام باقر‌علیه‌السلام در وصف ایشان چنین فرمود: پدرم، هیچ یك از نعمتهای الهی را یاد نمی‌كرد؛ مگر آنكه سر به سجده می‌نهاد، هیچ حادثة ناگواری از او رد نمی‌شد؛ جز آنكه سجده می‌كرد، و هرگاه موفق به اصلاح و آشتی بین دو نفر می‌شد؛ سجدة شكر به جای می‌آورد. نشانه‌های سجده در تمام اندامش آشكار بود، از اینرو، ایشان را «سجّاد» نامیدند. (1)

امام زین العابدین‌علیه‌السلام مصیبتها و فتنه‌های زیادی را به چشم خود دید و با فتنه‌گران زیادی روبه‌رو شد. در دوران كودكی، فتنة «ابن ملجم» و سر شكافتة جدّش امیرمؤمنان علی‌علیه‌السلام در محراب مسجد كوفه، داغ بزرگی بر دل او نهاد و پس از آن به مدت ده سال، شاهد حوادث دوران امامت عمویش امام حسن‌علیه‌السلام بود. آنچه از خاطرات دوران نوجوانی خود به یاد دارد، فتنه و مصیبتهایی است كه با تیرهای جفا و نامردی، بدن مبارك عمویش را به تابوت دوخت. امام در شرایطی سكان‌دار كشتی طوفان‌زدة یاران ولایت گردید كه سنگین‌ترین غمها و جراحتهای روحی و عاطفی بر قلبش وارد شده بود. شهادت مظلومانة یك كاروان خویشاوند و هم‌پیمان، بر جای ماندن فرزندان یتیم و مادران داغدیده در میان شمشیرهای تشنه به خون، همه و همه حكایت تلخی است از خون دلهایی كه به ایشان رسید.

امام سجاد‌علیه‌السلام حدود 34 سال رهبری و امامت مسلمین را به عهده داشت. در طول این سالهای پر فتنه، با نگرانی فراوان از فقر بصیرت افراد، سعی وافر داشت كه ابرهای تیرة جهل را از آسمان اندیشه‌ها كنار بزند تا خورشید حقیقت بر مردم بتابد. امام، آن‏گونه فضای تیرة تبلیغات مسموم امویان را شكافت كه سزاوار بود كورترین چشمها و بسته‌ترین گوشها حقیقت را بیابند. در اینجا گوشه‌ای از نقش بصیرت‌آفرین امام زین العابدین‌علیه‌السلام از كربلا تا شهادت را در چند محور مورد بررسی قرار می‌دهیم؛ اما قبل از ورود به بحث، نیم‌نگاهی به فساد سیاسی دوران امام سجاد‌علیه‌السلام ضروری به نظر می‌رسد.

دورنمایی از فساد سیاسی دوران امام سجاد‌علیه‌السلام

الف. تحریف شدن اندیشة اصیل اسلامی و حاكم شدن اندیشة جاهلی؛

ب. گسترش و به ثمر نشستن بسیاری از تبلیغات اموی بر ضدّ اهل‏بیت‌علیهم‌السلام؛

ج. شهادت نیروهای مهم شیعه و متلاشی شدن نسبی تشكیلات تشیع بر اثر ارعاب، فشار اقتصادی و سیاسی و...؛

د. دوران فتوحات گسترده، و سرگرم شدن حكام به غنایم و خوشیهای دنیوی؛

هـ. حضور پشتوانه‌های فكری فتنه و شخصیتهای به ظاهر دینی در عرصة اجتماع؛

و. جهالت سیاسی و مذهبی مردم و شیوع بی‌دینی و مفاسد اخلاقی؛

ز. كاهش یاران و مجاهدان واقعی؛ (2)

ح. سختگیریهای بسیار شدید بر شیعیان؛

ط. آغاز رسمی جعل روایات با اجیر كردن راویان دروغ‌گو توسط دستگاه حكومتی؛

ی. قرار گرفتن احكام اسلامی، همچون بازیچه در دست افرادی چون «حجاج» و «عبد الملك بن مروان» و... .

دوران امامت امام سجاد‌علیه‌السلام، مصادف با یكی از سیاه‌ترین ادوار حكومت در تاریخ اسلام بود. بیش‌ترین دوران امامت حضرت با دوران خلافت بیست و یك سالة «عبد الملك بن مروان» همراه بود. او پیش از رسیدن به قدرت، یكی از فقهای مدینه به شمار می‌رفت، و به زهد، عبادت و دینداری شهرت داشت و اوقات خود را در مسجد به عبادت سپری می‌كرد، به طوری كه به او «حمام المسجد»؛ كبوتر مسجد می‌گفتند. (3)

پس از مرگ پدرش مروان، هنگامی كه خلافت به او رسید، سرگرم خواندن قرآن بود؛ اما با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: «اینك بین من و تو جدایی افتاد و دیگر با تو كاری ندارم.» او نخستین كسی بود كه مردم را از سخن گفتن در حضور خلیفه منع و از امر به معروف جلوگیری كرد. (4)

«مسعودی»، مورّخ مشهور می‌نویسد: عبدالملك فردی خونریز بود. عُمّال او مانند «حجاج» حاكم عراق، «مهلّب» حاكم خراسان، و «هشام بن اسماعیل» حاكم مدینه نیز همچون خود وی سفّاك و بی‌رحم بودند. (5)

بدتر از همة آنان «حجّاج» بود كه جنایات او در تاریخ اسلام مشهور است. حجاج در مدینه گردن گروهی از صحابه مانند: «جابر بن عبد الله انصاری»، «انس بن مالك» و «سهل بن ساعدی» را زد و جمعی دیگر را نیز به قصد خوار كردن و با دستاویز اینكه در كشتن عثمان نقش داشته‌اند، داغ نهاد. (6) پس از آنكه حجاج مكه و مدینه را مطیع خود ساخت، عبدالملك حكومت عراق را به وی سپرد. حجاج سر و صورت خود را پوشاند و به طور ناشناس وارد مسجد كوفه شد، صف مردم را شكافت و بر فراز منبر نشست و مدتی لب فرو بست و سكوت كرد. همین كه سكوت همه جا را فرا گرفت، روی خود را گشود و گفت: مردم كوفه! سرهایی را می‌بینم كه چون میوة رسیده، موقع چیدن آنها فرا رسیده است و باید از تن جدا گردند، و این كار به دست من انجام می‌گیرد، و خونهایی را می‌بینم كه میان عمامه‌ها و ریشها می‌درخشد... . (7)

«مسعودی» می‌نویسد: حجاج بیست سال فرمانروایی كرد و تعداد كسانی كه در این مدت با شمشیر یا زیر شكنجة دژخیمان وی جان سپردند، صد و بیست هزار نفر بود! و تازه اینها غیر از كسانی بودند كه ضمن جنگ با حجاج به دست نیروهای او كشته شدند. هنگام مرگ حجاج، در زندان مشهور وی پنجاه هزار مرد و سی هزار زن زندانی بودند كه شانزده هزار نفر آنها عریان و بی‌لباس بودند! حجاج زنان و مردان را یك جا زندانی می‌كرد و زندانهای وی بدون سقف بود، از این رو زندانیان از گرمای تابستان و سرما و باران زمستان در امان نبودند. (8)

ترسیم الگوی بصیرت‌آفرینی در سخن و سیرة امام سجاد‌علیه‌السلام

این الگو كه با بررسی سیره و سخن امام‌علیه‌السلام به دست می‌آید، بر پایة رسالت بیداركننده، افشاگری و سرزنش عالمانه، مواعظ و بیانات حكیمانه، برخورد كریمانه، حمایت مخفیانه، نیایشهای عارفانه، تربیت مجاهدانه و برخورد قاطعانه شكل گرفت.

1

.

رسالت بیداركننده

الف. معرفی اهل‏بیت‌علیهم‌السلام

وقتی اسیران اهل‏بیت‌علیهم‌السلام به شام وارد شدند، مردی جلوی امام‌علیه‌السلام ایستاد و گفت: سپاس خدایی كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد و امیرالمؤمنین را بر شما پیروز گردانید. امام علی بن الحسین‌علیهما‌السلام خاموش ماند تا آن مرد شامی آنچه در دل داشت، بر زبان آورد. آن گاه امام‌علیه‌السلام از او پرسید: قرآن خوانده‌ای؟

ـ آری.

ـ این آیه را خوانده‌ای: «قُلْ لاَّ أسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» (9)؟

ـ آری.

ـ و این آیه را: «وَءَاتِ ذَالْقُِرْبَی حَقَّهُ» (10)؟

ـ آری.

ـ و نیز این آیه را: «إنَّمَا یرِیدُ اللهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً» (11)؟

ـ آری.

ـ‌ای پیرمرد! این آیه‌ها در حقّ ما نازل شده است. ماییم ذوی القربی، ماییم اهل بیت پاكیزه از هرگونه آلایش. پیرمرد دانست آنچه دربارة اسیران شنیده است، درست نیست، و آنان خارجی نیستند؛ بلكه فرزندان پیغمبرند، و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و گفت: خدایا! من از بغضی كه از اینان در دل داشتم، به درگاهت توبه می‌كنم. من از دشمنان محمد و آل محمد بیزارم. (12)

از درخشان‌ترین صفحات زندگی پیامبرِ عاشورا، كه در لباس اسارت، انقلابی شگفت آفرید و نام و یاد اهل‏بیت‌علیهم‌السلام را زنده كرد، سخنان زیبای حضرت در مسجد اموی شام بود. آنگاه كه یزید با اصرار مردم به امام‌علیه‌السلام اجازه داد، امام‌علیه‌السلام بر عرشة منبر قرار گرفتند و پس از حمد و ثنای پروردگار، چنین فرمودند: «أیهَا النَّاسُ! اُعْطِینَا سِتّاً وَفُضِّلْنَا بِسَبْعٍ اُعْطِینَا الْعِلْمَ وَالْحِلْمَ وَالسَّمَاحَةَ وَالْفَصَاحَةَ وَالشَّجَاعَةَ وَالْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَفُضِّلْنَا بِأنَّ النَّبی الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَمِنَّا الصِّدِّیقُ وَمِنَّا الطَّیارُ وَمِنَّا أسَدُ اللهِ وَأسَدُ رَسُولِهِ وَمِنَّا سِبْطاً هَذِهِ الأمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَمَنْ لَمْ یعْرِفْنِی أنْبَأتُهُ بِحَسَبِی وَنَسَبِی أیهَا النَّاسُ أنَّا بْنُ مَكَّةَ وَ مِنی أنّا بْنُ زَمْزَمَ وَالصَّفَا...؛ (13) مردم! خداوند به ما خاندان پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله شش امتیاز ارزانی داشته و با هفت فضیلت بر دیگران برتری بخشیده است: خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگواری، فصاحت، شجاعت و محبت مكنون در دلهای مؤمنان بخشیده است. و هفت فضیلت ما این است كه: پیامبر برگزیدة خدا از ماست، صدّیق (علی بن ابی طالب‌علیهما‌السلام) از ما است، جعفر طیار از ما است. شیر خدا و شیر رسول او (حمزه سید الشهداء) از ما است، دو سبط این امت (حسن و حسین‌علیهما‌السلام) از ما است.‌ای مردم! هر كس مرا می‌شناسد كه می‌شناسد، و اگر كسی مرا نمی‌شناسد، خود را به او می‌شناسانم. من پسر مكه و منایم. من پسر زمزم و صفایم..»

در ادامه حضرت به معرفی پیامبر خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اشاره فرمودند: «أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا بْنُ خَیرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى أَنَا بْنُ خَیرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى أَنَا بْنُ خَیرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى أَنَا بْنُ خَیرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِی بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى أَنَا ابْنُ مَنْ «دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنى» أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَیهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَى أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى‏؛ (14) من فرزند آن بزرگواری هستم كه حجر الاسود را با گوشة عبا برداشت. من فرزند بهترین كسی هستم كه احرام بست و طواف و سعی به جا آورد. منم فرزند بهترین انسانها، منم فرزند كسی كه در شب معراج از مسجد الحرام به مسجدالاقصی برده شد. منم فرزند كسی كه در سیر آسمانی به سدرة المنتهی رسید. منم پسر كسی كه در سیر ملكوتی آنقدر به حق نزدیك شد كه رخت به مقام «قَابَ قَوْسَینَ أوْ أدْنَی» كشید. منم فرزند كسی كه با فرشتگان نماز گزارد. منم فرزند كسی كه خداوند بزرگ به او وحی كرد. منم فرزند محمد مصطفی.»

در ادامه حضرت به قطره‌ای از بحر فضایل امیرالمؤمنین علی‌علیه‌السلام اشاره كرده، فرمودند: «أَنَا ابْنُ عَلِی الْمُرْتَضَى أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَینَ یدَی رَسُولِ اللَّهِ بِسَیفَینِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَینِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَینِ وَ بَایعَ الْبَیعَتَینِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَینٍ وَ لَمْ یكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَینٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَینِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَكَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَیدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیكَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاكِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَیشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِكِین وَ...؛ (15) منم فرزند علی مرتضی. من فرزند كسی هستم كه بینی گردنكشان را به خاك مالید تا به كلمة توحید اقرار كردند. من پسر آن كسی هستم كه برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می‌رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت كرد، و در بدر و حنین با كافران جنگید، و به اندازة چشم بر هم زدنی به خدا كفر نورزید. من فرزند صالح مؤمنان، وارث انبیا، از بین برندة مشركان، امیر مسلمانان، فروغ جهادگران، زینت عبادت‌كنندگان و افتخار گریه‌كنندگانم. من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل‏بیت پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هستم. من پسر آنم كه جبرئیل او را تأیید و میكائیل او را یاری كرد. من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین، ناكثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه كرد. من فرزند بهترین قریشم. من پسر اولین كسی هستم از مؤمنین كه دعوت خدا و پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را پذیرفت. من پسر اوّل سبقت‌گیرندة در ایمان و شكنندة كمر متجاوزان و از میان‌برندة مشركانم... .»

امام زین العابدین‌علیه‌السلام در شناساندن شجره‌نامة امامت و رسالت آنقدر داد سخن داد كه صدای گریه و نالة مردم بلند شد. یزید ترسید و به مؤذن دستور داد تا اذان بگوید. وقتی مؤذن به «أشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» رسید، امام‌علیه‌السلام از بالای منبر رو به یزید كرد و فرمود: آیا محمد‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله جدّ من است یا جدّ تو؟ اگر بگویی جدّ تو است، دروغ گفته‏ای و حق را انكار كرده‌ای، و اگر بگویی جدّ من است، پس چرا فرزندان او را كشتی؟ (16)

شامیان حاضر در مسجد كه تحت تأثیر تبلیغات امویان، در غفلت به سر می‌بردند و خاندان پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را نمی‌شناختند، با این بیان امام‌علیه‌السلام متوجه واقعیت شدند.

ب. اشكهای ریزان

صدای گریه‌های امام سجاد‌علیه‌السلام دلها را می‌لرزاند و سنگدل‌ترین افراد را منقلب می‌كرد. امام‌علیه‌السلام با نماد اشك، افشاگر جنایات امویان بود. جنایاتی كه هرگز از دامان آن دودمان كه داعیة مسلمانی داشتند، پاك‌شدنی نبود. خیلیها كه فقط شنیده بودند اتفاقی افتاده است؛ اما تصور نمی‌كردند اوج جنایت تا كجا رسیده، وقتی صدای لرزان و اشك ریزان امام‌علیه‌السلام را در كوچك‌ترین مناسبت ـ مثل بریدن سر گوسفندی یا دیدن طفل شیرخوارة تشنه‌كامی ـ می‌دیدند، اگر شیعه بودند، سر تا پا گرد شمع وجود امام خویش می‌سوختند و اگر شیعه نبودند و مسلمان بودند، باز احساس مسئولیت می‌كردند؛ چرا كه هنوز حدیث: «اِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثِّقْلَینِ كِتَابَ اللهِ وَعِتْرَتِی أهْلَ بَیتِی وَ اِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ» (17) را روایت می‌كردند و امانت‏داری در قبال عترت نبوی‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را وظیفۀ خود می‏دانستند. و اگر غیرمسلمان بودند نیز به عنوان یک انسان داوری می‏کردند و از دشمنان حضرت ابراز تنفر می‌نمودند.

امام سجاد‌علیه‌السلام برای زنده نگه داشتن خاطرة شهیدان كربلا، در مناسبتهای گوناگون بر عزیزانش گریه می‌كرد. تا چشم مباركش به آب می‌افتاد، اشك از چشمانش سرازیر می‌شد. وقتی علت این كار را می‌پرسیدند، می‌فرمود: چگونه گریه نكنم، در حالی كه یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند؛ ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند. وقتی علت این همه اشك و ناله را از او می‌پرسیدند، در جواب می‌فرمود: مرا ملامت نكنید. یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم‌علیهم‌السلام، پیامبر و پیامبرزاده بود. او دوازده پسر داشت، خداوند متعال یكی از آنان را مدتی از نظرش غایب كرد، در اندوه این فراق موقتی، موهای سر یعقوب سفید، كمرش خمیده و نور چشمانش از شدت گریه از دست رفت، در حالی كه پسرش در این دنیا و زنده بود؛ اما من با چشمان خودم پدر و برادز و 17 تن از خانواده‌ام را دیدم كه مظلومانه كشته شده و بر زمین افتادند. پس چگونه اندوه من تمام و گریه‌ام كم شود؟ (18)

2

.

افشاگری و سرزنش عالمانه

بنی امیه چهره واقعی خود را زیر پردة ریا و نیرنگ مخفی كرده بود. شهادت امام حسین‌علیه‌السلام تا حدّی از چهرة آنها پرده برداشت و اسراری را هویدا ساخت؛ ولی اسارت امام سجاد‌علیه‌السلام و افشاگری حضرت، انسانیتِ امویان را زیر سؤال برد و كاملاً چهره منافق‌صفت آنها را آشكار نمود. اینك نمونه‌هایی از این افشاگری و سرزنشها را مرور می‌كنیم:

الف. سرزنش پیمان‌شكنان كوفه

امام علی بن الحسین‌علیهم‌السلام در سرزنش مردم كوفه چنین فرمود: «أَیهَا النَّاسُ نَاشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّكُمْ كَتَبْتُمْ إِلَى أَبِی وَ خَدَعْتُمُوهُ وَ أَعْطَیتُمُوهُ مِنْ أَنْفُسِكُمْ الْعَهْدَ وَ الْمِیثَاقَ وَ الْبَیعَةَ وَ قَاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلْتُمُوهُ فَتَبّاً لِمَا قَدَّمْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ سَوْأَةً لِرَأْیكُمْ بِأَیةِ عَینٍ تَنْظُرُونَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله إِذْ یقُولُ لَكُمْ قَتَلْتُمْ عِتْرَتِی وَ انْتَهَكْتُمْ حُرْمَتِی فَلَسْتُمْ مِنْ أُمَّتِی؛ (19) ای مردم! شما را به خدا سوگند! آیا به یاد دارید كه نامه‌هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه كردید؟ و [در نامه‌هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت كردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید؟ وای بر شما از آنچه برای آخرت خویش تدارك دیده‌اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید. به كدام دیده به سوی رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نظر خواهید نمود، آن گاه كه در روز قیامت به شما خواهد گفت: شما عترت مرا كشتید و هتك حرمت من نمودید، پس شما از امت من نیستید؟»

سخنان امام سجاد‌علیه‌السلام در كوفیان تحولی شگفت ایجاد كرد و از هر سو بانگ گریه برخاست. مردم یكدیگر را سرزنش كردند. سپس حضرت بر این نكته تأكید كرد كه سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله باشد كه نیكوترین سیرت است. مردم كوفه كه مجذوب سخنان حماسی و مخلصانة سید ساجدان شده بودند، فریاد برآوردند: ما فرمانبردار توایم و از تو نمی‌بریم و با هر كس كه بگویی، پیكار می‌كنیم و با آنكه بخواهی، در آشتی به سر می‌بریم! یزید را می‌كشیم و از ستمكاران بر تو بیزاریم.

امام علی بن الحسین‌علیهما‌السلام كه كوفیان را خوب می‌شناخت، فرمود: «هَیهَاتَ هَیهَاتَ أَیهَا الْغَدَرَةُ الْمَكَرَةُ حِیلَ بَینَكُمْ وَ بَینَ شَهَوَاتِ أَنْفُسِكُمْ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَأْتُوا إِلَی كَمَا أَتَیتُمْ إِلَى آبَائِی مِنْ قَبْلُ كَلَّا وَ رَبِّ الرَّاقِصَاتِ فَإِنَّ الْجُرْحَ لَمَّا ینْدَمِلُ قُتِلَ أَبِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ بِالْأَمْسِ وَ أَهْلُ بَیتِهِ مَعَهُ وَ لَمْ ینْسِنِی ثُكْلَ رَسُولِ اللَّهِ وَ ثُكْلَ أَبِی وَ بَنِی أَبِی وَ وَجْدُهُ بَینَ لَهَاتِی وَ مَرَارَتُهُ بَینَ حَنَاجِرِی وَ حَلْقِی وَ غُصَصُهُ یجْرِی فِی فِرَاشِ صَدْرِی وَ مَسْأَلَتِی أَنْ لَا تَكُونُوا لَنَا وَ لَا عَلَینَا؛ (20) هیهات! هیهات!‌ای فریبكاران دغل‌باز،‌ای اسیران شهوت و آز! می‌خواهید با من هم كاری كنید كه با پدرانم كردید؟ نه به خدا! هنوز زخمی كه زده‌اید، خون‌فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. تلخی این غمها گلوگیر و اندوه من تسكین‌ناپذیر است. از شما می‌خواهم نه با ما باشید، نه بر ما.»

ب. سرزنش مردم بعلبك

در مسیر كاروان اسرای كربلا، شلاق خنده‌های مردم بعلبك، جسم رنجور یتیمان و زنان داغدیده را به‏شدت شكنجه می‌داد. ساكنان بعلبك تا شش مایلی از شهر بیرون آمده و به روش خاص خود، به جشن و شادی پرداخته بودند. امام سجاد‌علیه‌السلام بعد از آنكه عمه‌شان‌ام كلثوم‌علیها‌السلام مردم آن شهر را این‌چنین نفرین فرمودند كه: «أبَادَ اللهُ كَثْرَتَكُمْ وَسَلَّطَ عَلَیكُمْ مَنْ یقْتُلُكُمْ؛ (21) خدا كثرت شما را نابود كند و شخصی را بر شما مسلط سازد كه شما را به قتل برساند.» در حالی كه قطرات اشك بر گونه‌هایشان می‌غلطید، با قلبی سوزان مردم غفلت‌زدة بعلبك را این‏گونه مورد خطاب قرار دادند و فرمودند:

وَهُوَ الزَّمَانُ فَلاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ

                                      

مِنَ الْكِرَامِ وَمَا تُهْدَی مَصَائِبُهُ

فَلَیتَ شَعْرِِی إلَی كَمْ ذَا تُجَاذِبُنَا

                                   

فُنُونُهُ وَتَرَانَا لَمْ نُجَاذِبْهُ

یسْرَی بِنَا فَوْقَ أقْتَابٍ بِلاَ وِطَاءٍ

                                    

وَسَابِقُ الْعِیسِ یحْمِی عَنْهُ غَارِبُهُ

كَأنَّنَا مِنْ أسَارَی الرُّومِ بَینَهُمْ

                                      

كَأنَّ مَا قَالَهُ الْمُخْتَارُ كَاذِبُهُ

كَفَرْتُمْ بِرَسُولِ اللهِ وَیحَكُمْ

                                         

فَكُنْتُمْ مِثْلَ مَنْ ضَلَّتْ مَذَاهِبُهُ

(22)

«آری، روزگار است و شگفتیهای پایان‌ناپذیر و مصیبتهای مداوم آن.‌ای كاش می‌دانستم كشمكشهای گردون تا كی و تا كجا ما را به همراه می‏برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی‌تابد و ما را بر پشت شتران برهنه سیر می‌دهد، در حالی كه سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواریهای راه در امان می‌دارند، گویی كه ما اسیران رومی هستیم كه اكنون در حلقة محاصرة ایشان قرار گرفته‌ایم. وای بر شما،‌ای مردمان غفلت‌زده! شما به پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله كفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی كردید و چون گمراهان راه پیمودید.»

3

.

مواعظ و بیانات حكیمانه

او همچون پدری دلسوز و مهربان، و بسان خورشیدی فروزان، راه هدایت و رستگاری را بر مردم روشن می‌نمود. حضرت هر جمعه در مسجد پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مواعظ و بیانات حكیمانه‌ای را ایراد می‌فرمود و مردم را از گرفتار شدن در گرداب ظلمت و تباهی، بر حذر می‌داشت. (23) همچنین سخنان و مواعظ دیگری كه آن حضرت در جمع شیعیان و پیروان خاصّ خود ایراد می‌كردند، از طریق یارانی چون «ابو حمزه ثمالی» نقل شده است. امام‌علیه‌السلام با این شیوة حكیمانه، ضمن موعظه و نصیحت مردم، تفكرات اصیل اسلامی را به آنان منتقل می‌نمود، و در فضایی مناسب، اهداف و آرمانهای والای خود را عملی می‌ساخت.

نمونه‌ای از بیانات امام‌علیه‌السلام را به تفكر و تأمل می‌نشینیم:

«ای مؤمنان! شما را طاغوتیان دنیاطلب كه دل به دنیا سپرده و شیفتة آن شده‌اند و به دنبال نعمتهای بی‌ارزش و لذتهای زودگذر آن هستند، نفریبد... به جانم سوگند! در ایام گذشته حوادثی را پشت سر گذاشتید و از انبوه فتنه‌ها به سلامت گذشتید، در حالی كه پیوسته از گمراهان و بدعتگذاران و تبهكاران در زمین دوری و تبری می‌جستید، پس اكنون نیز از خدا یاری بخواهید و به سوی فرمانبری از خدا و اطاعت از «ولی خدا» كه از حاكمان كنونی شایسته‌تر است، برگردید... . از معاشرت با گنهكاران و آلودگان، همكاری با ستمگران و نزدیكی و تماس با فاسقان بپرهیزید و از فتنة آنان برحذر باشید و از آنان دوری بجویید و بدانید كه هر كس با اولیای خدا مخالفت ورزد و از دینی غیر از دین خدا پیروی كند و در برابر امر رهبری الهی خودسرانه عمل كند، در دوزخ گرفتار آتش شعله‌ور خواهد شد.» (24)

4

.

برخورد كریمانه

رفق و مدارا در رفتار امام زین العابدین‌علیه‌السلام مختصّ دوستان نبود؛ بلكه رفتار ایشان با دستگاه حاكمه عاری از خشونت بود و حتی المقدور روش ملایمت را به كار می‌گرفت، و این شیوه به خاطر مستحق بودن آنان به مدارا نبود؛ بلكه حكمت و مصلحت ایجاب می‌كرد كه در سایة چنین راهكاری خود و پیروانشان بتوانند به اهداف بلند انسانی و انجام دستورات الهی خویش نزدیك شوند و آنها را اجرایی سازند.

«مروان بن حكم» در قبال واكنشهای مردمی و ترس از تبعات ناگوار آن از محضر امام‌علیه‌السلام تقاضا كرد تا زن و فرزندش در پناه امام‌علیه‌السلام و در خانة حضرت مدتی را به سر ببرند و از خشم مردم كه بر ضدّ امویان راه افتاده بود، در امان باشند. حضرت جواب مثبت دادند تا به قولی «ادب باشد در مقابل بی‌ادبی امویان.» (25)

5

.

حمایت مخفیانه

دمیدن روح حماسه و ایثار در كالبد مسلمانان یكی از بركات قیام عاشورا بود. خطبه‌های بصیرت‌آفرین امام سجاد‌علیه‌السلام روحیة طاغوت‌ستیزی را در قالب قیامهای مردمی متبلور ساخت و باعث شد مردم علیه حكمرانان خودسر اموی دست به شورشهایی بزنند.

شاخص‌ترین این جنبشها بعد از حادثه جانسوز كربلا، سه قیام معروف است كه به نامهای: قیام توابین، قیام مختار و قیام مدینه در تاریخ مطرح است. گرچه امام سجاد‌علیه‌السلام در ظاهر (به علت خفقان شدید و استبداد حاكم) در این قیامها نقشی نداشت و در حالت تقیه به سر می‌برد؛ اما در واقع از رهبران اینها اعلام رضایت كرده و عملاً آنها را تأیید می‌نمود. (26)

6

.

نیایشهای عارفانه

امام سجاد‌علیه‌السلام در عصری كه دشمنان، محراب را با خون اولیای خدا گلگون می‌ساختند و حقگویان برخاسته از محراب را مورد سخت‌ترین آزارها قرار می‌دادند، از محراب نیایش، مكتبی سرشار از آموزش و پرورش پدید آورد و نجواهای پنهانیش را رساتر از هر فریاد به گوش غفلت‌زدگان و راه‌گم‌كردگان زمانش و نیز فرزندان آیندة اسلام رساند.

امام علی بن الحسین‌علیهما‌السلام چنان در این میدان می‌كوشید كه وقتی فاطمه، دختر امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام آن تلاش طاقت‌فرسا و آن عبادت بی‌وقفه را در فرزند برادرش مشاهده كرد، بر سلامتی او بیمناك شد و از «جابر بن عبد الله» یاری خواست تا شاید امام سجاد‌علیه‌السلام را از آن همه زحمت و مرارت كه در مسیر عبادت به خویش روا می‌داشت، باز دارد. (27)

استفاده از این روش برای پاسداری از فرهنگ عاشورایی اسلام، حكایت از بصیرت عمیق و بینش زمان‌شناسانة آن حضرت دارد. دعاهای حضرت سید الساجدین‌علیه‌السلام كه در مجموعه‌های ارزشمندی همچون: صحیفة سجادیه، مناجات خمسة عشر، دعای ابو حمزة ثمالی، نیایشهای روزانه و... گرد آمده است، دل هر شنوندة عارف و اندیشمندی را می‌لرزاند و توجه به معانی بلند و باشكوه آن، تشنگان وادی كمال و معرفت را سیراب می‌سازد. در لابلای این عبارات وحی‌گونه، فلسفة قیام حسینی تبیین می‌گردد و انسان نیایشگر ناخواسته از حالت انزوا و خمودی به صحنة مبارزه با طاغوت و ستمگران سوق داده شده، راه عزّت حقیقی به وی نشان داده می‌شود.

مهم‌ترین نكته‌ای كه در نیایشهای امام سجاد‌علیه‌السلام جلب توجه می‌كند، اهتمام آن حضرت به صلوات بر محمد و آل اوست كه بیش از تمام دعاها در صحیفة سجادیه تكرار می‌شود، به گونه‌ای كه اكثر موارد، در صدر و ذیل یا متن دعا، بارها این دعای مستجاب و والاقدر بیان می‌شود و دیگر حاجات و نیازها در جوار آن درخواست می‌گردد. اهتمام حضرت به این ذكر شریف با توجه به عصری كه مبارزه با اهل‏بیت‌علیهم‌السلام و یاران آن در رأس برنامه‌های حكومت اموی بوده است، و حتی لعن و سبّ امام علی‌علیه‌السلام و خاندانش همچنان ترویج می‌شده، شایان دقت است. همچنین نمایاندن عظمت اهل‏بیت‌علیهم‌السلام، ارزش محبت و توسل به آنان در آن دوران، نوعی مبارزه با دشمنان و مخالفین اهل بیت‌علیهم‌السلام به شمار می‌آید.

امام سجاد‌علیه‌السلام با آگاهی دقیق از شرایط و زمانی كه در آن می‌زیست، برای هدایت و ارشاد عموم اقدام كرد و در این راستا از سنگر پرصلابت دعا برای بیان معارف ناب اسلام و عقاید خود بهره گرفت. آری، كتیبة امام‌علیه‌السلام عرفان گشود و جانها را جرعه‌نوش «صحیفه سجّادیه»اش نمود.

7

.

تربیت مجاهدانه

یكی از شیوه‌های بصیرت‌آفرینی امام سجاد‌علیه‌السلام، پرورش و تربیت انسانهای مستعد و بصیر در میدان فتنه بود. شاگردانی كه چشمة فیضشان، دامن طبیعت را طراوت و جامعة خشك و بی‌حاصل آن روز را ثمر بخشید. افرادی كه هر یك مشعل‌دار هدایت جامعه بوده و افكار صحیح و ناب و ایده‌های امام‌علیه‌السلام را در بین مردم می‌گستراندند. شیخ طوسی‌رحمه‌الله در حدود 170 نفر از یاران و شاگردان آن حضرت را فهرست كرده است كه بیش‌تر آنان از امام سجاد‌علیه‌السلام بهره‌های علمی برده و روایت نقل كرده‌اند: سعید بن جبیر، ابو حمزة ثمالی، ابان بن تغلب، بشر بن غالب اسدی، جابر بن عبد الله انصاری، حسن بن محمد بن حنفیه، سلیم بن قیس هلالی، ابو الاسود دوئلی، فرزدق شاعر و... از جمله معروف‌ترین شاگردان و یاران امام سجاد‌علیه‌السلام می‌باشند كه در بصیرت‌بخشی به جامعة آن روز نقش مهمی ایفا نمودند.

حضرت با اقدام به خرید بردگان و سپس تعلیم و تربیت آنان در مكتب فضایل و كمالات علمی و عملی خود و آزاد كردن آنها در مناسبتهای مذهبی، به‏ویژه در شب عید فطر، تربیتی مجاهدانه را شروع نمود، تا آنجا كه آمار آزادشدگان توسط امام سجاد‌علیه‌السلام را تا چهار هزار برده نقل كرده‌اند. (28)

همچنین امام در مدینه، با تربیت طبقة موالی (عده‌ای از ایرانیان كه به عراق آمده و در آنجا با تشیع آشنا شده بودند) می‌كوشید تا اسلام صحیح و سلیم را به آنان منتقل نماید.

8

.

برخورد قاطعانه

یكی از شورانگیزترین بخشهای زندگی امامان‌علیهم‌السلام، برخورد با پشتوانه‌های فكری فتنه می‌باشد. آنها كه فكر و ذهن مردم را به سود قدرتهای جور جهت می‌دادند و زمینة فكری و ذهنی را برای پذیرش حكومت آنان فراهم می‌كردند. نمونة این‏گونه برخورد در زندگانی سیاسی امام چهارم‌علیه‌السلام، برخورد شدید آن حضرت با «محمد بن مسلم زهری» (29) محدّث درباری است.

امام سجاد‌علیه‌السلام با توجه به سوابق سیاه زهری، نامة تند و كوبنده و در عین حال خیرخواهانه و بصیرت‌آفرینی به وی نوشت كه بخشی از ترجمة آن را به تدبر می‌نشینیم:

«خدا ما و تو را از فتنه‌ها نگاه دارد و تو را از آتش دوزخ حفظ كند. تو در حالتی قرار گرفته‌ای كه هر كس این حالت تو را بشناسد، شایسته است به حال تو ترحم كند. نعمتهای گوناگون خدا بر تو سنگینی كرده است. خداوند بدن تو را سالم و عمرت را طولانی كرده و حامل علوم قرآن، فقیه، آشنا به احكام دین و عارف به سنت پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله قرار داده، پس حجت او بر تو تمام گشته است... . خداوند در برابر این نعمتها شكر آنها را بر تو واجب كرده و تو را به این وسیله آزمایش كرده است... . ببین فردا كه در پیشگاه خدا ایستادی و خداوند از تو پرسید كه نعمتهای او را چگونه شكر كردی، و در برابر حجتهای او چگونه به وظایف خود عمل نمودی، وضع تو چگونه خواهد بود؟ گمان نكن كه خداوند عذر تو را خواهد پذیرفت و از تقصیرت در خواهد گذشت، هرگز! خداوند در كتاب خود از علما پیمان گرفته است كه حقایق را برای مردم بیان كنند، آنجا كه فرموده است: «لَتُبَینُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُ»؛ (30) «كتاب آسمانی را برای مردم بیان كنید و كتمان نكنید.» بدان! كم‌ترین چیزی كه كتمان كردی و سبك‌ترین چیزی كه بر دوش گرفتی، این است كه وحشت ستمگر را به آرامش تبدیل كردی؛ چون به او نزدیك شدی، و هر بار تو را دعوت كرد، اجابت نمودی و راه گمراهی را برای او هموار ساختی. چقدر می‌ترسم كه بر اثر گناهانت، فردا جایگاهت با خیانتكاران یكی باشد و به خاطر آنچه به ازای همكاری با ستمگران به چنگ آورده‌ای، بازخواست شوی. چیزهایی را كه حقّ تو نبود، وقتی به تو دادند، گرفتی، و به شخصی نزدیك شدی كه هیچ حقی را به كسی باز نگردانده است و هنگامی كه او تو را به خود نزدیك كرد، هیچ باطلی را برطرف نكردی و كسی را كه دشمن خدا است، به دوستی برگزیدی. آیا چنین نبود وقتی او تو را دعوت كرد و مقرّب خود ساخت، مگر نمی‌بینی كه تو را دعوت به همكاری با خود می‌كنند و استوانة آسیاب ستمگری خویش قرار می‌دهند و تو را پلی قرار داده‌اند كه از روی آن به سوی كارهای خلافشان عبور می‌كنند و نردبانی ساخته‌اند كه از آن به بام گمراهی و ضلالتشان بالا می‌روند؟

... آنچه به تو داده‏اند، در مقابل آنچه كه از تو گرفته‌اند، چقدر ناچیز و كم‌ارزش است! اینك ببین چقدر اندك است آنچه از دنیا برای تو آباد كرده‌اند و چقدر زیاد است آنچه از آخرتت خراب كرده‌اند! بنگر چه می‌كنی و مراقب خویشتن باش و بدان كه دیگری مواظب تو نخواهد بود. نفس خود را همچون یك شخص مسئول، مورد محاسبه قرار بده... . گمان نكن كه من می‌خواستم تو را سرزنش و نكوهش كنم، نه، خواستم خداوند اشتباهات گذشته تو را جبران كند و دین از دست رفته‌ات را به تو بازگرداند، و در این كار، سخن خدا را یاد كردم كه فرمود: «وَذَكِّرْ فَإنَّ الذِّكْرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ»؛ (31) «تذكر بده؛ زیرا تذكر برای مؤمنان سودمند است.»

... وقتی دنیا در مثل تو با این سنّ زیاد و علم فراوان و نزدیكی اجل اثر بگذارد و علاقمند به آن باشی، چطور می‌تواند كسی كه جوان است و اطلاعی ندارد و بینش مختصری دارد و دارای خرد نیست، سالم بماند؟ «إنَّا لِلَّهِ وَإنَّا إلَیهِ رَاجِعُونَ». (32)

... دقت كن كه چگونه سپاسگزار مربی و منعم خود هستی كه از كوچكی تا بزرگی تو را مشمول نعمت خود قرار داده و چگونه بزرگ می‌داری كسی را كه به وسیلة دین خود تو را بین مردم شخصیت داده؟ این است سپاسگزاری تو در مقابل مأموریتی كه داری؟! بیم آن دارم كه چون آنها باشی كه در این آیه می‌فرماید: «أضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یلْقُونَ غَیا»؛ (33) «آن گاه، پس از آنان جانشینانی به جای ماندند كه نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروی كردند، و به زودی [سزای] گمراهی [خود] را خواهند دید.» تو را مأمور به انجام دستورات قرآن نموده و علم خود را به تو سپرده؛ ولی آن را ضایع كرده‌ای. خدا را سپاسگزارم كه مرا از گرفتاریهای تو سالم نگه داشته است. والسلام.» (34)

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها

:

 

(1). علل الشرایع، شیخ صدوق، انتشارات مكتبة الداوری، ج‏1، ص‏233.

(2). امام صادق‌علیه‌السلام فرمودند: «اِرْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَینِ‌علیه‌السلام إلاَّ ثَلاَثَةً: أبُو خَالِدٍ الْكابُلِی، یحْیی بْنُ‌ام الطَّوِیلِ وَجُبَیرُ بْنُ مُطْعِم؛ پس از شهادت امام حسین‌علیه‌السلام مردم از اطراف خاندان پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پراكنده شدند، جز سه نفر: ابو خالد كابلی، یحیی بن‌ام الطویل و جبیر بن مطعم.» (بحار الانوار، علامه مجلسی، مؤسسۀ الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج46، ص‏144.

امام سجاد‌علیه‌السلام فرمودند: «در مكه و مدینه بیست مرد وجود ندارند كه ما را دوست داشته باشند؟» همان، ص‏143.

(3). سیرۀ پیشوایان، مهدی پیشوایی، به نقل از: تاریخ تمدن اسلام، ترجمة علی جواهر كلام، امیر كبیر، تهران، ج‏4، ص‏100.

(4). همان، به نقل از: الكامل فی التاریخ، ابن اثیر، دار صادر، بیروت، 1399 ق، ج‏4، ص‏520.

(5). همان، به نقل از: مروج الذهب و معادن الجواهر، مسعودی، دار الاندلس، بیروت، ج‏3، ص‏91.

(6). همان، به نقل از: الكامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج‏4، ص‏359.

(7). همان، ص‏375.

(8). همان، به نقل از: مروج الذهب و معادن الجواهر، مسعودی، دار الاندلس، بیروت، ج‏3، ص‏166 و 167.

(9). شورا/ 23.

(10). اسراء/ 26.

(11). احزاب/33.

(12). بحارالانوار، الجامعۀ لدرر أخبار الأئمۀ الأطهار، علامه مجلسی، ج45، ص156.

(13). همان، ص‏138.

(14). همان.

(15). همان، ص‏139.

(16). همان، ص‏140.

(17). أمالی، طوسی، ص‏547.

(18). لهوف، سید بن طاووس، ص‏380.

(19). بحار الانوار، ج‏45، ص‏112؛ اعیان الشیعه، سیدحسین بروجردی، ج‏1، ص‏613؛ حیاة الامام زین العابدین، ص‏167 ـ 168؛ نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص‏217؛ اللهوف، سید بن طاووس، ص‏157 ـ 159؛ مقتل ابی مخنف، ص‏99.

(20). همان.

(21). بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، علامه مجلسی، ج‏45، ص‏126.

(22). همان، ص‏127.

(23). تحف العقول، حسین بن علی بن شعبه، نشر جامعه مدرسین، قم، 1404 ق، چاپ دوم، ص252.

(24). همان، ص‏252.

(25). تاریخ خلفا، ج‏2، ص‏618.

(26). بحار الانوار، علامه مجلسی، ج‏45، ص‏350.

(27). همان، ج‏46، ص‏60.

(28). كشف الغمة فی معرفة الائمة، علی بن عیسی، ملقب به بهاء الدین اربلی (م 693 ق)، ج‏2، ص77.

(29). زهری یكی از تابعان و فقیهان عصر امام سجاد‌علیه‌السلام و از محدّثان بزرگ مدینه بود؛ اما خلفای بنی‏امیه به منظور بهره‌برداری از شهرت او در جهت مشروعیت بخشیدن به حكومت خویش، او را به دیار خویش جذب كردند و او به منظور برخورداری از ثروت و رفاه دربار بنی‏امیه، از همنشینان عبد الملك بن مروان و بعد از او از مقربان دربار فرزندان وی گردید. هشام بن عبد الملك او را معلم فرزندان خود قرار داد و او تا آخر عمر این سمت را به عهده داشت. او كه كاملاً به دربار بنی امیه وابسته شده بود؛ احادیثی به نفع آنها جعل یا تحریف می‌كرد. (ر. ك: سفینة البحار، حاج شیخ عباس قمی، ج‏1، ص‏573، «ماده زهر»).

(30). آل عمران/ 187.

(31). الذاریات/ 55.

(32). بقره/ 156.

(33). مریم/ 59.

(34). بحار الانوار، علامه مجلسی، ج‏17، ص‏120.

اولین گام در شناخت و معرفت به سیرۀ رفتاری، علمی و گفتاری امام سجاد این است که بتوانیم از عصر و اجتماع دوران ایشان درک درستی پیدا کنیم؛ یعنی برای بازشناسی و معرفت به عملکرد آن امام همام‌علیه‌السلام، وضعیت جامعۀ بیمار و بحران زدۀ عصر حضرت را مطالعه نموده، سپس بازخورد رفتار و گفتار نورانی ایشان را دریابیم، از اینروی، این مقاله به بررسی، انحطاط اخلاقی عصر امام سجاد‌علیه‌السلام پرداخته و به‏طور خلاصه دلایل این انحطاط و شیوۀ امام‌علیه‌السلام در اصلاح اجتماعی عصرش بیان می‏شود.

نگاهی به وضعیت اخلاقی عصر امام سجاد‌علیه‌السلام

از اواخر خلافت عثمان (سال سی‏ام هجری) به بعد طیف جدیدی از اشراف در جهان اسلام به‏وجود آمدند، که با درآمدهای فراوان از خزانۀ دولت و بخششها و هدایای خلفا شروع به مال‏اندوزی کردند، در نتیجه این زندگی پر از تجمل، ره‏آوردی چون دنیاگرایی و لوازم آن را در پی داشت، از این روی افراد راحت طلب، با رقابت شروع به خرید کنیزکان و غلامان کردند، و البته خرید کنیزکانی که اهل موسیقی و آواز بودند، در اولویت قرار داشتند.

این الگوی جدید باعث شد تا به تدریج مردم نیز به آنها اقتدا کنند و انحطاط اخلاقی در این دوران، حتی شهرهایی چون مکه و مدینه را نیز فراگرفت. (1)

امام حسین‌علیه‌السلام در معرفی اجتماع عصر خویش می‌فرمایند: «النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ؛ مردم بندۀ دنیایند، دین را تا آنجا می‌خواهند که زندگی خود را بدان سر و سامان دهند و چون آزمایش به میان آید، دین‏داران کم گردند.»

برای آنکه بهتر وضعیت اخلاقی عصر امام سجاد‌علیه‌السلام را بشناسیم. برخی از گزارشات تاریخ را دربارۀ انحطاط اخلاقی شهر مدینه نقل نموده تا پس از آن به عوامل این انحطاط بپردازیم؛

وضعیت اخلاقیِ شهر مدینه

دربارۀ انحطاط اخلاقی جوامع اسلامی و به‌خصوص شهر مدینه، روایات تکان دهنده‌ای موجود است؛ زیرا مردم از شدت دنیاگرایی بدان جا رسید که وقتی «یزید بن عبدالملک» کنیز آوازخوان «سلامۀ القس» را از اربابش به بیست هزار دینار خرید، مردم مدینه برای خداحافظی او بیرون رفتند و فضای کاخ را پر کردند و آن کنیز در میان آنها ایستاد و برای ایشان آوازخوانی کرد و گفت:

فارقونی و قدْ علمت یقیناً

                                         

ما لمن ذاق میتۀ من إیاب

«از من جدا شوید در حالی که من یقین دارم که هر کس طعم مرگ چشید، دیگر بر نمی‏گردد.» و همچنان این آواز را می‏خواند، در حالی که مردم پشت سر او گریه و زاری می‏کردند. (2)

و یا نقل کرده‏اند: کنیزی نزد قاضی مدینه «محمد بن عمران تیمی» آواز خواند، او گوش داد، و چنان تحت تأثیر آن قرار گرفت که بدون توجه به کفش، آن را از شدّت شادی به گوش خود آویخت، شروع کرد چهار دست و پا راه رفتن و کنار گوشش را - در حالی که کفش آویزان بود - با دست گرفته بود و می‏گفت: مرا راهنمایی کنید که من یک شتر فربه هستم! راه مرا باز کنید، که من شتر فربهم!» (3)

مدینه پر از زنان آوازه خوان شده بود و آنها نقش فعالی در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازخوانی و اشاعۀ بی‏بند و باری داشتند و به حق جای تأسف است که مدینۀ پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در عصر اموی مرکز خوشگذرانی شده بود، در صورتی که امید می‏رفت مرکز تمدن و فرهنگ دینی و منبع انتظار تفکر اسلامی در جهان باشد. جز اینکه امویان این پدیده را از بین بردند تا بتوانند مرکزیّت دینی و سیاسی‏اش را نابود کنند. (4)

عایشه، دختر طلحه، بزمهای مختلط از زن و مرد ترتیب می‏داد و در آن «عزۀ المیلاء» از آوازه‏خوانان مدینه، در آن آواز می‏خواند. (5)

«قاضی ابویوسف» به بعضی از اهالی مدینه می‏گفت: «ای مردم مدینه! وضع شما با این آوازخوانیها شگفت‏انگیز است؛ زیرا هیچ شخص محترم و غیرمحترمی از آن ابایی ندارد.» (6)

«ابوالفرج اصفهانی» در شرح حال «جمیله» (یکی از خنیاگران آن عصر) خبری را نقل می‏کند که نمایانگر گوشه‏ای از فساد شهر مدینه است:

«هنگامی که جمیله از محلۀ سخ (که نزدیک مدینه است) به قصد حج بیرون شد! از بزرگان خنیاگر: هِیت، طُرَیس، دَلاَل، بَرْدُ الفُؤاد، نَوْمَۀُ الضُحی، فِنْد، هِبَۀ الله، مَعْبَد، مالک، ابن عائشه، نافع بن طُنْبُوره، بُدَیْعُ المَلیح، نافِع الْخَیْر و از زنان؛ فَرِهَۀ، عَزّۀ المَیلاد، حَبابَه، سَلّامۀ، خُلَیْدَه، عُقَیْلَه، شَمّاسِیَّۀ، فَرْعه، بُلْبُله، لَذَّۀُ العَیش، سُعیْده، و زَرْقاء او را مشایعت می‏کردند!» (7)

البته این افرادی هستند که «ابوالفرج» نام برده است که از بزرگان خنیاگران عصر خویش بوده‏اند. حال اگر شاگردان آنها را در نظر بگیریم و همچنین اگر افرادی از بزرگان موسیقی و غنا را نیز در نظر بگیریم که به بدرقه نرفته بودند، رقمی به دست خواهد آمد که باور کردن آن دشوار است. حال وقتی وضع اجتماعی و اخلاقی مدینه که قبله‏گاه، مرکز و محل تأسیس حکومت اسلامی می‏باشد، بدین قرار است، می‏توان حدس زد که شام، بصره، کوفه و دیگر بلاد سرزمینهای در چه حالی بر سر می‏برده‏اند. (8)

حال که مقداری با فضای فرهنگی و اخلاقی عصر امام سجاد‌علیه‌السلام آشنا شده‏ایم، به بیان دلایلی می‏پردازیم که در شکل‏گیری این وضعیت نقش داشته‏اند، تا براساس آن به عظمت و ارزشمندی تلاشهای امام سجاد‌علیه‌السلام در احیای مدینۀ نبوی‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پی بریم.

عوامل ایجاد و رشد انحطاط اخلاقی

با مطالعۀ وضعیت اجتماع عصر امام سجاد‌علیه‌السلام، به‏خصوص در شهرهای مقدسی چون مکه و مدینه، در خواهیم یافت که عواملی متعدد در انحطاط اخلاقی مردم آن اماکن مقدسه نقش داشته‏اند که برخی از آنها ذکر می‏گردد:

الف. نقش پادشاهان اموی

سراسر زندگی پادشاهان اموی، در خوشگذرانی، بیهودگی، فسق و فجور بود. شب زنده‏داریهای آنها پر از باده گساری، آواز و رقص بود و نخستین کسی که پی آوازخوانی رفت و از میان بنی‏امیه علناً آوازخوانها را جمع کرد. «یزید بن معاویه» بود که همه را از مدینه طلبید. (9) او آشکارا فسق و فجور، و علنی باده‏گساری می‏کرد.

از جمله خوشگذرانهای بنی‌امیه «ولید بن یزید» است که «ابن عایشۀ» آوازخوان را طلبید، روزی او آواز خواند و چنان از آواز او به نشاط آمد که گفت: «احسنت! به خدا قسم ‌ای فرمانروای من!» سپس جامه‏اش را در آورد و روی او انداخت و خود برهنه ماند، تا وقتی که جامۀ دیگری آوردند و هزار دینار به او بخشید و بر استری سوارش کرد و گفت: «پدرم فدایت! سوار استر شو و برگرد، در حالی که از حرارت آوازت مرا چون دیگ جوشان واگذاشتی.» (10)

همچنین روزی «یزید بن عبدالملک» ابن عایشه را طلبید، همین که حضور یافت، دستور داد. آواز بخواند، او مقداری خوانده، ولید در حال طَرَب، خداوند را انکار کرد و ملحد گشت و به ساقی خود گفت: «ما را به حق آسمان چهارم شراب دهد.» (11)

وقتی پادشاهان و حاکمان جامعه‏ای این‏گونه در لهو و لعب و فساد غرق باشند، بالطبع، مردم آن اجتماع نیز به همان سوی سوق می‏یابند و دین از آن اجتماع کم‏کم رخ در حجاب می‏برد.

«مسعودی» در این رابطه می‏نویسد: «فساد و آلودگی یزید به اطرافیان و عُمّال وی نیز سرایت کرده و در زمان او ساز و آواز در مکه و مدینه آشکار گردید و مجالس بزم برپا شد و مردم آشکارا به شراب‏خواری پرداختند.» (12)

امویان بر پایۀ سیاست ضد دینی و شرعی، به شیوه‏های زندگی جاهلی عربی، احکام شرعی را زیر پا گذاردند و غرق در لهو و لعب، حرمت‏شکنی، ستم و آدم‏کشی غرق شدند، و حتی از عادات و رسوم عربی پیش از اسلام نیز فراتر رفته و در نتیجه به هیچ پیمانی پایبند نماندند و خیانت نموده و حرمتها را شکستند. (13)

وقتی وضعیت حاکمان این‏گونه بوده است، دیگر وضعیت مردم معلوم است.

ب. واقعۀ حرّه و تجاوز به نوامیس مسلمانان

یکی دیگر از دلایل انحطاط اخلاقی مردم مدینه قتل و عام زن و مرد در واقعۀ حرّه و تجاوز به نوامیس مسلمانان است که در نوع خود بی‏سابقه بود و روحیۀ مردم شهر را دگرگون ساخت. اشراف و ثروتمندان بی‏اعتنا به احکام دینی و اخلاقی اسلام، برای رهایی از رنج درون و بی‏خبری از آنچه در اطراف‏شان می‏گذشت، به می‏گساری و شنیدن آواز خنیاگران روی آوردند. (14)

ج. ترویج هوسرانی برای از بین بردن هیبت اماکن مقدسه

هوسرانی، هرزگی و بی‏بندباری در بسیاری از نواحی جهان اسلام، به‌خصوص در اماکن مقدسه، نظیرمدینۀ منوّره و مکّه مکرمه سایه گستر شد، و حکومت اموی به اشاعۀ هوسرانی همّت گمارد تا هیبت آن دو شهر مقدس را از دل مسلمانان ببرد؛ (15) زیرا، این اماکن مقدسه نقش مهمی در معرفت افزایی و دین‏مداری دارند. وقتی این دو شهر خود در بی‏بند و باری غرق گردند، دیگر آن نقش‏آفرینی را نخواهند داشت؛ بلکه خود مروج فساد و انحطاط می‏شوند.

د. عدم وجود امر به معروف و نهی از منکر

یکی از مسائلی که موجب شد تا سرعت انحطاط اخلاقی بیشتر شود، عدم توجه به اصل امر به معروف و نهی از منکر است؛ یعنی وقتی مجالس لهو و لعب در شهرهایی چون مکه و مدینه رواج یافت، کسی اعتراض نکرد، شهری که هنوز بزرگانی از صدر اول اسلام (از صحابه و تابعین) حضور داشتند.

«ابوالفرج اصفهانی» در این باره می‏نویسد: «در محیط مدینه، نه عالمان آوازه خوانی را زشت می‌شمردند و نه عابدان با آن مخالف بودند، به طوری که فریاد آوازه خوانان از سراسر آن شهر به گوش می‌رسید.» (16)

هـ. اختلاط زن و مرد

از مسائل دیگری که در ترویج فساد و لهو و لعب نقش به‏سزایی داشت، ایجاد مجالس مختلط زن و مرد برای رقص و آواز بود. «شوقی ضیف» از محققین بزرگ معاصر مصری در این رابطه می‏نویسد: «در مدینه مجالس رقص و آواز مختلط تشکیل می‏شد، بدون آنکه در میان زنان و مردان پرده‏ای باشد. عایشه، دختر طلحه بزمهای مختلط از زن و مرد ترتیب می‏داد و در آن «عزۀ المیلاۀ» (یکی از آوازخوانان مدینه) آواز می‌خواند.» (17)

و. شرافت

یافتن اهل غنا

انحطاط اخلاقی آن عصر به جایی رسید که اهل غنا به شرافتی دست یافتند که شهادتشان در محاکم قضا مقبول بود. «ابوالفرج اصفهانی» داستانی را در این رابطه نقل می‏کند که قابل تأمل است، بدین قرار:

«روزی دِحمان آوازه‏خوان نزد عبدالعزیز مخزومی، قاضی مدینه، دربارۀ اختلافی که یک نفر اهل مدینه با یک عراقی داشت، به نفع شخص مدنی شهادت داد. قاضی او را عادل تشخیص داده و شهادتش را پذیرفت، عراقی به قاضی گفت: این دحمان است. عبدالعزیز گفت: می‌شناسمش، اگر نمی‌شناختم از هویتش سؤال می‌کردم، عراقی گفت: او اهل غنا و آوازه‌خوانی است و به کنیزان غنا یاد می‌دهد! قاضی گفت: خدا ما و شما را بیامرزد! کدام یک از ما اهل غنا نیست! برو حقِ این مرد را بده.» (18)

ز. ترویج فرقۀ کلامی مرجئه

این گروه معتقد بودند که هیچ مسلمانی به ارتکاب به گناه ایمان خود را از دست نمی‏دهد؛ یعنی بر این باور بودند که با وجود ایمان، معصیتی زیان نمی‌رساند. (19) و به قولی «با ایمان زیانی، هیچ گناهی ضرر نمی‌رساند.» (20) آنها صریحاً اظهار می‌کردند که «زنا» و «سرقت» مؤمن را از ایمان به وحدانیت خدا و حتی از بهشت منع نمی‌کند، خلاصه ایمان به دین اسلام، بدین معنی است که مرتکب کبیره را کافر نباید خواند و او هر کاری که بکند، باز مسلمان است، و در صورتی که توبه کند، توبۀ او پذیرفته می‌شود، و اگر توبه نکند نیز، باز هم در گروِ ارادۀ خدا رحمان است. (21)

دربارۀ منشأ این فرقۀ کلامی - که در دوران امام سجاد‌علیه‌السلام فراگیر بوده است - اطلاعی در دست نیست؛ ولی «ابن ابی الحدید» در ارزیابی این مذهبِ از لحاظ دینی - سیاسی، به نقل از استادش «ابوعبدالله اسکافی» (وفات 240. ق) می‌نویسد: نخستین کسانی که به ارجاء محض قائل شدند، معاویه و عمرو عاص بودند؛ زیرا معتقد بودند که با وجود امیان، معصیت زیان ندارد. و از اینجا بود که وقتی کسی او را گفت: «با کسی جنگیدی که او را نیک می‌شناختی [یعنی با علی‌علیه‌السلام] و مرتکب کارهایی شدی که [زشتی و نادرستی] آنها را می‏دانستی.» معاویه در جواب او گفت: «به قول خدای تعالی واثق بودم که می‏گوید: «إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً» (22). (23)

و خلاصه اینکه بنی‌امیه از هر روشی برای از بین بردن ارزشهای دینی و تقویت زمینۀ حکومت‌شان استفاده می‌کردند.

ح. رواج فرقۀ کلامی جبریّه

از جریانهای خطرناک در زمان امام سجاد‌علیه‌السلام، شیوع اعتقاد به جبر از طرف دستگاه حاکم بود، بنا به نقل مورخان، معاویه طلایه‌دار ترویج اعتقاد به جبر بود. (24) از اینروی، وقتی عایشه از او پرسید؛ چرا یزید را به جانشینی خویش برگزیدی؟ گفت: «خلافت یزید قضا و حکم الهی است، و بندگان خدا حق دخالت در آن را ندارند.» (25) تا بدین طریق بتوانند فساد اخلاقی، ظلم و ستم دستگاه حکومتشان را توجیح دینی و عقلی کنند. مسلّم است که این رفتارها و جریانها در انحاط اخلاقی نقش فراوانی خواهند داشت؛ زیرا بر این باور خواهند شد که این انحطاط نیز ره‌آورد قضای الهی است و ما مجبوریم در این فضا زندگی کنیم.

ط. ترویج فقر

یکی از مشکلات اجتماعی عصر امام‌علیه‌السلام وجود فقر و ناداری مردم است که حکومت از یک‏سو با سیاست گرسنگی دادن به مردم برای پیروی کردن تا بدین وسیله مردم را به تسلیم وا دارد و به همکاری با مقامات تشویقشان کند و از سوی دیگر، سیاست تطمیع و تأمین مالی را در پیش گیرند، تا مردم را به آسایش و رفاه‏طلبی عادت دهند، و آنها را به جنایات و خلافکاریها وادارند. (26)

ی. بخشش به شعرا و آوازخوانان

امویان در بخشش خود به شعار افراط می‌کردند و به «احوص» یکی از شعرای دربار، تنها یک‏بار صدهزار درهم (27)، و مرتبۀ دیگر ده هزار دینار بخشیدند. او خود در اشعارش اشاره دارد که ثروت فراوان خود را از راه تجارت و یا میراث به دست نیاورده؛ بلکه از راه بخششها و عطایای امویان گِرد آورده است. (28)

آنها همچنین به‏آوازه‌خوانان بخششهای زیادی می‏کردند، از جمله «ولید بن یزید» به آوازه‏خوانی به نام «معبد» دوازده هزار دینار داد. (29)

و او تمام آوازه‏خوانان حجاز را جمع کرد و به همگی جایزۀ فراوانی داد. (30) از جمله معبد، مالک بن ابی‏المسیح و ابن عایشه نزد وی رفتند و او به هر کدام از آنها هزار دینار داد.

ولید «مغنی یونس کاتب» را طلبید و او برایش آواز خواند و ولید خوشش آمد و سه هزار دینار جایزه داد. (31)

ثروتهای جامعۀ اسلامی این چنین بین آوازه‏خوانان، دلقکها و هرزه‏گویان تقسیم می‌شد، در زمانی که فقر و بیچارگی گلوی مردم کشور را می‌فشرد و اقتصاد اسلامی در واقعیت زندگی تودۀ مردم هیچ رشدی نداشت. آیا با این بخششهای فراوان از بیت‏المال به اهل غنا، خود باعث ترویج گناه و انحطاط اخلاقی در اجتماعی فقر زدۀ آن روز نمی‌شد؟

مواضع امام سجاد‌علیه‌السلام

فعالیّتهای امام سجاد‌علیه‌السلام در بربار انحطاط اخلاقی عصر خویش جلوه‏های مختلفی داشت که برخی از آنها عبارتند از:

الف. اخلاق و دعا

1. موضع امام زین العابدین‌علیه‌السلام در برابر این جریانهای فاسد و ویرانگر اخلاق از صلابت و قوتی ویژه برخوردار بود، و شعاعهایی از روح مقدس آن بزرگوار بر این اوضاع سایه افکند بود. اشعه‏ای که «صحیفۀ سجادی» با نفوذ در اعماق جانها حکایت از آن دارد؛ چرا که صحیفۀ مشتمل به موعظه، ارشاد و درسهای اخلاقی فراوانی است که بیانگر ارزشهای اسلامی و هدایت اهل‌بیت‌علیهم‌السلام می‌باشد.

به‌راستی این انجیل آل محمد‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به صورت سدّی برازنده و استوار برای حمایت از اسلام و پاسداری آن از بی‏بند و باری جاهلیت که حکومت اموی به‌وجود آورده بود، ایستاد و آنچه را که باعث انحطاط فکری و اجتماعی بود به جامعه یادآور شد، و امت اسلامی را به آزادی و نجات از ذلّت معصیت و رسیدن به عزّت طاعت خداوند دعوت کرد.

علاوه بر صحیفۀ سجادیه، هدایت و سیرۀ امام‌علیه‌السلام که حکایت از سیرۀ جدش رسول اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله داشت، مردم را به هدایت می‏خواند و گمراهان را ارشاد می‌نمود، و سرگشتگان را به راه راست رهنمود بود. (32)

2. موضع امام سجاد‌علیه‌السلام در برابر ترویج فقر، روش و سیرۀ آگاهانه و کریمانه‌ای بوده است. آن حضرت‌علیه‌السلام روند تأمین مالی مردم، به‌ویژه خانواده‌های شهیدان و آسیب دیدگان در میدانهای مبارزه با حکومت را با دقت فوق‌العاده دنبال می‌کرد و این کار را در خفای کامل انجام می‌داد، تا آنجا که در برخی از موارد، نزدیک‌ترین افراد به حضرت نیز از آن آگاهی نداشتند.

مهم‌تر از این، فقیران نیز نمی‌دانستند که شخص کمک رساننده، امام زین العابدین‌علیه‌السلام است، و تنها پس از آن امام و قطع شدن عطایای شهادت از این موضوع آگاهی یافتند. (33)

ب. سیرۀ علمی

امام سجاد‌علیه‌السلام برای احیای سیرۀ اجداد بزرگوارش، علاوه بر سیرۀ اخلاقی و به‌خصوص دعا، روشهای علمی مختلفی را نیز در پیش گرفتند که برخی از آنها عبارتند از:

1. مبارزه با جبرگرایی

امام‌علیه‌السلام با صراحت و قاطعیت، عقیدۀ جبری‌گری را رد می‌کرد از جمله زمانی که «عبیدالله» خطاب به ایشان‌علیه‌السلام گفت: مگر خدا علی بن الحسین‌علیهما‌السلام را نکشت؟ حضرت در جواب او فرمود: «برادری به نام علی داشتم که مردم او را کشتند.» (34)

همچنین وقتی یزید کشته شدن امام حسین‌علیه‌السلام را مشیت و کار خدا معرفی کرد، حضرت فرمود: «پدرم را مردم کشتند (نه خدا).» (35)

به روایت «زهری»، مردی از امام‌علیه‌السلام سؤال کرد: آیا مصیبتها تقدیر است یا پیامد اعمال؟ امام‌علیه‌السلام فرمود: «قَدَر و عمل به منزلۀ روح و جسم هستند.» سپس فرمود: آگاه باشید که ظالم‏ترین مردم کسی است که ظلم ظالم را عدل تلقی کند، و عدل هدایت یافته را ظلم بداند.» (36) حضرت با این پاسخها، اعتقاد به تقدیر محض و جبر را باطل بیان کردند. (37)

2. مبارزۀ همه جانبه با اباحه‏گری

امام‌علیه‌السلام با شبهه‌های فکری مرجئه که همگان را به بی‌بند و باری فرا می‌خوانده و ایمان را صِرف اقرار به زبان می‌دانستند، به‌طور جدی به مبارزه برخاست. تبلور این مبارزه در سیرۀ عبادی آن حضرت‌علیه‌السلام بود که با روی‌آوری به عبادت و پرستش از خود نشان داد که اطاعت از دستورهای الهی و پرستش حق، فقط به اعتراف زبانی نیست؛ بلکه باید قلبی و رفتاری نیز باشد.

گاه حضرت در هر شبانه‏روزی بیش از هزار رکعت نماز می‌خواند، به‌گونه‌ای که تعجب همگان را برانگیخته بود، همچنین مناجات و راز و نیازهای سوزناکی که در دل شب و گاه در حضور مردم انجام داد. وقتی به ایشان عرض می‌کردند: شما فرزند رسول خدایید و مقام و موقعیت‌تان نزد خداوند مشخص است، پس چرا چنین خود را به رنج عبادت افکنده‌ایید؟ در پاسخ می‌فرمود: رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرموده است: هر چشمی در روز قیامت گریان است، مگر چشمی که از آنچه خداوند حرام کرده، چشم بپوشد.» (38)

امام‌علیه‌السلام با اخلاق و سیرۀ عملی خود به همگان نشان داد که ایمان با عمل صالح در هم آمیخته است و بدون کردار نیک و پرهیز از حرامهای الهی ایمان نیست. از سوی دیگر، حضرت به لزوم عمل و پای بندی به فضایل اخلاقی و انسانی تأکید می‌ورزید. (39)

3. تشکیل حوزۀ علمی

امام‌علیه‌السلام برای سر و سامان دادن به گسستگی فرهنگی جامعه و رساندن پیام اسلام اصیل که از طریق پدرش، امام حسین‌علیه‌السلام و جدش امیرالمؤمنین علی‌علیه‌السلام و پیامبر خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به او رسیده بود، به تشکیل حوزۀ درسی عظیمی روی آورد، تا بدین وسیله به تربیت عالمانی فرهیخته بپردازد، چنین بود که شماری از تابعین از خرمن علوم وی خوشه‏های دانش و معرفت چیدند و برخی نیز همچون: طاووس یمانی و ثابت بن دینار معروف به ابو حمزۀ ثمالی به مدارج عالی اخلاق و عرفان دست یافتند. برخی شاگردان ایشان را بیش از 270 تن برشمرده‏اند. (40)

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها

:

 

(1). نقش امام سجاد‌علیه‌السلام در رهبری شیعه، محسن رنجبر مؤسسه امام خمینی‌رحمه‌الله، قم، چ اول، 1380ش، صص 65-63.

(2). الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، چ اول، 1406 ق، ج8، ص342.

(3). همان، ج7، ص331.

(4). تحلیلی از زندگانی امام سجاد‌علیه‌السلام، باقر شریف قرشی، ترجمه محمدرضا عطایی، آستان قدرس رضوی، 1372، ج2، ص704.

(5). الشعر و الغنا فی المدینۀ و مکه لعصر بنی‏امیه، شوقی ضیف، دار المعارف، قاهره، چ3، بی‏تا، ص50.

(6). العقد الفرید، ابن عبد ربّه الاندلسی، تحقیق علی شیری، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1409 ق، ج6، ص11.

(7). أغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج8، ص368-367.

(8). تاریخ تحلیلی اسلام، سیدجعفر شهیدی، نشر دانشگاهی، تهران، چ27، 1376ش، ص104.

(9). الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج8، ص324.

(10). همان، ج8، ص324.

(11). مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی مسعودی، ج2، ص9.

(12). مروج الذهب، مسعودی، ج3، ص67.

(13). ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، ابوالحسن الندوی، ثورۀ زید، دارالکتب العربی، بیروت، چ7، 1967م، ص78.

(14). نقش امام سجاد‌علیه‌السلام در رهبری شیعه، محسن رنجبر، ص65.

(15). تحلیل از زندگی امام سجاد‌علیه‌السلام، باقر شریف قرشی، ترجمه محمدرضا عطایی، آستان قدس رضوی، مشهد، 1372، صج2، ص700.

(16). الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چ1، 1406ق، ج8، ص358.

(17). الشعر و الغنا فی المدینۀ و مکۀ لعصر بنی‏امیۀ، دار المعارف، قاهره، بی‏تا، چ3، ص50.

(18). الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج8، ص358.

(19). تعریفات، سیدشریف جرجانی، المطبعۀ الخیریه، قاهره، 1306، ص184.

(20). امام سجاد‌علیه‌السلام از دیدگاه اهل سنت، علی باقر شیخانی، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا وسیما، چ اول، 1385ش، صص 65-63.

(21). تاریخ علم لکلام در ایران و جهان اسلام، علی اصغرحلبی، اساطیر، تهران، چ2، 1376ش، ص104.

(22). زمر/53.

(23). شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار الاحیاء الکتب العربیه، چ2، 1387 ق، ج6، ص325.

(24). کاهل بهایی، عماد الدین طبری، ج2، ص262.

(25). الامامۀ والسیاسۀ، ابن قتیبۀ دینوری، تحقیق علی شیری، منشورات شریف رضی، قم، چ1، 1371ش، ص97

(26). جهاد امام سجاد‌علیه‌السلام، محمدرضا حسینی جلالی، ترجمه موسی دانش، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد، چ اول، 1382، ص159.

(27). الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج9، ص172.

(28). همان، ج9، ص8.

(29). همان، ج1، ص55.

(30). همان، ج5، ص111.

(31). همان، ج4، ص400.

(32). تحلیلی از زندگانی امام سجاد‌علیه‌السلام، باقر شریف قرشی، ج2، صص 707 - 706.

(33). جهاد امام سجاد‌علیه‌السلام، محمدرضا حسینی جلالی، ص160.

(34). اللهوف فی قتلی الطوف، ابن طاووس، انوار الهدی، قم، چ1، 1417ق، ص94.

(35). الاحتجاج، ابومنصور احمد بن علی بن ابی‏طالب طبرسی، تعلیق سیدمحمد باقرموسوی خراسانی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چ اول، 1410، ج2، ص311.

(36). توحید، شیخ صدوق، تصحیح سیدهاشم حسینی تهرانی، انتشارات اسلامی، قم، بی‏تا، ص366.

(37). نقش امام سجاد‌علیه‌السلام در رهبری شیعه، محسن رنجبر، صص 107-106.

(38). التدوین فی اخبار قزوین، عبدالکریم رافعی قزوینی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1987م، ج2، ص110.

(39). امام سجاد‌علیه‌السلام از دیدگاه اهل سنت، علی‏باقر شیخانی، صص 65-64.

(40). الرجال طوسی، محمد بن حسن طوسی، مؤسسه نشر اسلامی، بی‏تا، صص 99، 120.

پنج شنبه, 23 آذر 1402 ساعت 22:03

شمه ای از فضائل امام حسین (ع)

خداوند متعال در ميان مخلوقات خود، انسان‌های كاملی را به عنوان الگو قرار داده است. اين الگوها دارای امتيازات و فضيلت‌های ويژه‌ای هستند. امام حسين عليه السلام نمونه‌ای برجسته از اين اسوه‌های پاك است. در اين مقاله به مناسبت اربعين شهادت امام حسين عليه السلام برخی از فضائل آن حضرت را بر می‌شمريم.

فضائل حضرت در كودكی و تولد

1 - تكلم قبل از ولادت و بعد از شهادت:

امام حسين عليه السلام مولودی است كه قبل از ولادت در حالی كه در بطن مادر خود، فاطمه زهراعليها السلام بود، با ايشان به صحبت پرداخت. اين وضعيت درباره حضرت زهراعليها السلام نيز نقل شده كه با مادر خود، خديجه عليها السلام صحبت كرده است.

نقل شده است كه پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله روزی وارد خانه حضرت زهراعليها السلام شد و در حالی كه جز دخترش كسی در خانه نبود، دختر خود را در حال صحبت مشاهده نمود، وقتی علّت را جويا شد، حضرت زهراعليها السلام اظهار داشت: صحبت من با فرزندی است كه در بطن من می‌باشد، او همدم من است و با من سخن می‌گويد، اما سخنانی حزن آور، به اين مضامين كه مادر! من شهيدم، مظلومم، غريبم، عطشانم. پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله در حالی كه محزون شدند، ضمن بشارت به آمدن فرزند پسر، از شهادت او در شرايط سخت و ناگوار خبر دادند.

امام حسين عليه السلام تنها كسی است كه بعد از شهادت نيز سخن گفته است. سر امام بر روی نيزه، اين آيه از قرآن را تلاوت كرده است: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانوُا مِنْ آياتِنا عَجَباً‌»(1)؛ «آيا پنداشتی كه اصحاب كهف و رقيم (خفتگان در غار) از آيات شگفت ما بوده‌اند.»

شايد تلاوت اين آيه بر اين معنا دلالت داشته باشد كه همچنانكه قدرت الهی در مورد اصحاب كهف بر خواب چندين ساله ايشان تعلّق گرفت و ايشان را بعد از بيدار شدن، وسيله عبرت ديگران قرار داد، شهادت آن حضرت و بقای راه و مكتب او نيز اين گونه خواهد بود و به عنوان نشانه الهی در عالم معرفی خواهد شد.

آيات ديگری كه امام حسين عليه السلام بعد از شهادت تلاوت كرده است عبارتند از: ادامه آيات سوره كهف تا آيه 14 و آيه 227 از سوره شعراء و آيه 71 سوره غافر و آيه 137 سوره بقره.(2)

2 - مشتق بودن نام حضرت از نام خداوند:

جابر بن عبداللَّه انصاری از پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله نقل می‌كند كه فرمودند: «سُمِّی الحَسَنُ حَسَناً لأَِنَّ بِاِحْسانِ اللَّهِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الأَْرَضُونَ، وَاشْتَقَّ الحُسينُ مِنَ الاِْحْسانِ، وَ عَلِی وَالْحَسَنُ اِسْمانِ مِنْ أَسْماءِ اللَّهِ تَعالی وَالْحُسَيْنُ تَصْغيرُ الْحَسَنِ(3)؛ حسن را حسن ناميدند برای اينكه با احسان خداوند آسمان‌ها و زمين‌ها برپا شد و حسين از احسان مشتق شد، و علی و حسن دو اسم از اسم‌های خداوند متعال است و حسين تصغير حسن است.»

و در حديث ديگری نام حضرت برگرفته از اسم الهي، يعنی «محسن‌» دانسته شده كه خداوند می‌فرمايد: « أَنَا الْمُحْسِنُ وَ هذَا الْحُسَيْنُ(4)؛ من محسن هستم و اين حسين است.»

3 - تبرّك جستن ملائك به قنداقه حضرت:

روزی حضرت زهراعليها السلام فرزندش را درگهواره نديد و با اضطراب جويای فرزند عزيزش شد. رسول خداصلی الله عليه وآله به ايشان بشارت دادند كه قنداقه حسين عليه السلام را ملائك به آسمان‌ها برده‌اند تا تبرّك بجويند.

4 - ويژه بودن مربّيان حضرت عليه السلام:

به دليل اينكه ايشان خامس اصحاب كساء می‌باشد،از تربيت پاكانی همچون پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله، امير المؤمنين عليه السلام، فاطمه زهراعليها السلام و امام حسن عليه السلام، برخوردار بودند، لذا حضرت خود را در روز عاشورا اين گونه معرفی نمودند:

مَنْ لَهُ جَدٌّ كَجَدّی فی الْوَری

                                          

أوْ كَشَيْخی فَأَنَا ابْنُ القَمَرَيْنِ

فاطِمَةُ الزَّهْراءِ أُمّی وَ أَبی

                                                

قاصِمُ الْكُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ

عَبَدَاللَّهَ غُلاماً يافِعاً

                                                          

وَ قُرَيْش يَعْبُدوُنَ الْوَثَنَيْنِ

يَعْبُدوُنَ اللاَّتَ وَالْعُزّی مَعاً

                                                

وَ عَلِی كانَ صَلّی قِبْلَتَيْنِ(5)

«در بين تمام انسان‌ها كيست كه جدّی مانند جدّ من، يا مربّی و معلّمی مانند معلم من داشته باشد، من فرزند دو ماه تابناكم. مادرم فاطمه زهراعليها السلام و پدرم [علی عليه السلام] كوبنده كفر در بدر و حنين بود. آن هنگام كه قريش دچار بت پرستی و عبادت لات و عزّی بود؛ علی عليه السلام به بيت المقدس و بعد به سوی كعبه عبادت خدا می‌كرد.»

5 - فدا شدن ابراهيم - فرزند رسول خداصلی الله عليه وآله - برای امام حسين عليه السلام:

ابن عباس می‌گويد: خدمت رسول خداصلی الله عليه وآله بودم. امام حسين عليه السلام روی زانوی راست و ابراهيم روی زانوی چپ حضرت نشسته بودند. پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله گاهی حسين و گاهی ابراهيم را می‌بوسيد. به ايشان حالت نزول وحی دست داد و پس از آن فرمودند: «جبرئيل بعد از ابلاغ سلام پروردگار گفت: خدا می‌فرمايد، اين دو فرزند را برای شما باقی نمی‌گذارم، بايد يكی را فدای ديگری نمايي.‌» پيامبرصلی الله عليه وآله به ابراهيم نظر كرد و گريست و فرمود: «اگر ابراهيم بميرد فقط من محزون می‌شوم، امام اگر حسين بميرد غير از من فاطمه و علی نيز محزون می‌شوند و من اندوه خود را بر حزن فاطمه و علی ترجيح می‌دهم.» يا جبرئيل! ابراهيم قبض روح گردد؛ ابراهيم را فدای حسين كردم (ابراهيم پس از سه روز بيماری وفات كرد).»

از اين پس هرگاه پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله امام حسين را به سينه می‌چسبانيد و می‌بوسيد، لب‌های او را می‌مكيد و می‌فرمود: قربان كسی كه ابراهيم را فدای او كردم(6).

فضائل امام حسين در كلام الهی

6 - تأويل و تفسير آيات الهی در مورد آن حضرت:

بسياری از آيات الهی كه برخی رقم آن را 128 آيه و برخی ديگر تا 250 آيه ذكر كرده اند(7)،به اطلاق و عموم و يا به طور خاص، بر امام حسين عليه السلام تطبيق شده و يا يكی از افراد مورد نظر در آيه امام حسين عليه السلام بوده‌اند. مواردی مثل آيه مباهله(8)، آيه تطهير(9)، آيه ذوالقربي(10)، آيه اطعام(11) و آيات سوره فجر كه سوره فجر را سوره آن حضرت ناميده‌اند.

امام صادق عليه السلام ضمن بيان اين معني، حضرت را صاحب «نفس مطمئنه‌» معرفی كرده و می‌فرمايند: «اِقْرَؤُوا سُورَةَ الْفَجْرِ فی فَرائِضِكُمْ وَ نَوافِلِكُمْ فَاِنَّها سُورَةُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِی عليه السلام وَارْغَبوُا فيها رَحِمَكُمُ اللَّهُ تَعالی؛ سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانيد كه سوره حسين بن علی است و در آن راغب باشيد. خداوند متعال شما را مورد رحمت خود قرار دهد.»

ابو اسامه كه در مجلس حاضر بود، گفت: چگونه اين سوره مخصوص حسين عليه السلام گرديد؟ امام عليه السلام فرمود: «أَلا تَسْمَعُ اِلی قَوْلِهِ تَعالی : «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ...‌» اِنَّما يَعْنی اَلْحُسَيْنَ عليه السلام فَهُوَ ذوُالنَّفْسِ الْمُطْمَئِنَّةِ الرَّاضِيَةِ وَ أَصْحابُهُ مِنْ آلِ مُحمَّدٍصلی الله عليه وآله هُمُ الرَّاضوُنَ عَنِ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ هُوَ راضٍ عَنْهُمْ(12)؛ آيا اين سخن خداوند متعال را نمی‌شنوی كه [می گويد] : «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ‌»، همانا حسين را قصد می‌كند كه دارای نفس مطمئنه و راضی است و اصحاب او از آل محمد در روز قيامت از خداوند راضيند و خداوند نيز از آنان راضی است.»

7 - خازن وحی الهی بودن حضرت:

احاديث قدسی در مورد امام حسين عليه السلام از ناحيه ذات اقدس الهي، زياد وارد شده است كه در كتاب شريف «عوالم‌» جمع آوری شده است. در يك حديث اين گونه آمده است: «وَجَعَلْتُ حُسَيناً خازِنَ وَحيی وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعادَةِ، فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَداءِ دَرَجَةً وَ جَعَلْتُ كَلِمَتِی التَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِی الْبالِغَةَ عِنْدَهُ، بِعِتْرَتِهِ أُثيبُ وَ أُعاقِبُ(13)؛ حسين را خازن وحی خويش قرار داده و او را با شهادت، كرامت بخشيدم و پايانی با سعادت برای وی مقرّر داشتم، او برترين شهيدان و درجه اش از همه والاتر است، كلمه تامّه خود را همراه او قرار دادم و حجّت رسای خويش را نزدش نهادم و به وسيله خاندان او پاداش و كيفر می‌دهم.»

مظهر صفات انبياء

امام حسين عليه السلام به عنوان انسان كامل، هم مظهر صفات الهی و هم مظهر صفات انبيای عظام است كه به مواردی از آن‌ها اشاره می‌كنيم:

8 - همانند انبيا هدايتگر مردم است.

قرآن كريم در مورد انبياء الهی می‌فرمايد: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدوُنَ بِأَمْرِنا(14)‌»؛ «آنان را پيشوايانی كه به امر ما هدايت می‌كنند، قرار داديم.» و پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله، حسين عليه السلام را به عنوان چراغ هدايت معرفی می‌كندو می‌فرمايد: «اِنَّ الْحُسَيْنَ... مِصْباحُ هُدی وَ سَفينَةُ نَجاةٍ(15)؛ همانا حسين چراغ هدايت و كشتی نجات است.»

9 - همچون انبيا از غير خدا نمی‌ترسيد

او اين ويژگی را در گفتار و كردار ثابت كرد. قرآن كريم در مورد انبياء می‌فرمايد: «أَلَّذينَ يُبَلِّغوُنَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لايَخْشَوْنَ أَحَداً اِلَّااللَّهَ(16)‌»؛ «آنان كه رسالت‌های الهی را رسانند و از او می‌ترسند و جز خدا از كسی نمی‌ترسند.» و امام حسين عليه السلام فرمود: «لَوْ لَمْ يَكُنْ فِی الدُّنْيا مَلْجَأٌ وَ لا مَأْوی لَما بايَعْتُ يَزيدَ بْنَ مُعاوِيَةَ(17)؛ اگر در دنيا هيچ پناهگاهی وجود نداشته باشد [باز هم] با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد.»

و در مورد يزيد بن معاويه می‌فرمايد: «يَزيدٌ رَجُلٌ شارِبُ الْخَمْرِ، قاتِلُ نَفْسِ المُحْتَرَمَةِ، مَعْلِنٌ بِالْفِسْقِ مِثْلی لايُبايِعُ مِثْلَهُ(18)؛ يزيد مردی است كه شراب می‌نوشد، نفس محترمه را به قتل می‌رساند، تظاهر به فسق می‌كند، مثل منی با مثل اويی بيعت نمی‌كند.»

در مكتب حسينی ترس با ارزش، ترس از خداست نه ترس از غير خدا، لذا حضرت در دعای معروف عرفه، ترس از خدا را طلب می‌نمايد: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْنی أَخْشاكَ كَأَنّی أَراكَ؛ خدايا مرا چنان قرار ده كه از تو بترسم، [چنانكه] انگار تو را می‌بينم.»

10 - مثل انبيای عظام الهي، اهل جهاد و شهادت بود:

قرآن كريم می‌فرمايد: «كَأَيِّنْ مِنْ نَبِی قاتَلَ مَعَهُ رِبّيُّونَ كَثير(19)‌» و آن حضرت، سيد الشهداء لقب گرفته‌اند، در حالی كه تا قبل از واقعه عاشورا حضرت حمزه، عموی پيامبر به دليل شهادت خاص در جنگ احد، به نام «سيدالشهداء‌» معروف بودند.

11 - مثل انبيا، از متوكلين علی اللّه بود:

قرآن كريم از قول پيامبران الهی می‌گويد: «ما لَنا أَلاَّنَتَوَكَّلَ عَلَی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا‌»(20)؛ «چرا بر خدا توكل نكنيم، با اينكه ما را به راه هايمان رهبری كرده است؟!‌» و از كلمات مشهور امام حسين عليه السلام اين جمله است كه: «اَللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتی؛ خدايا تو اعتماد مني.»

12 - همچون انبيای الهی از بهترين صبركنندگان درگاه الهی بود:

قرآن كريم در مورد انبياء الهی می‌فرمايد: «كُلٌّ مِنَ الصَّابِرينَ‌»(21)؛ «همه آن‌ها از صابرين بودند.» و از جملات مشهور امام عليه السلام در روز عاشورا اين جمله است: «صَبْراً عَلی بَلائِكَ؛ [خدايا] بر امتحان تو صبر می‌كنم.»

13 - همانند انبياء از اصلي‌ترین احياكنندگان امر به معروف و نهی از منكر بود.

قرآن كريم انبياء الهی را آمران به معروف و ناهيان از منكر دانسته و می‌گويد دشمنان انبياء آن‌ها را به خاطر اين ويژگی به شهادت می‌رساندند. «وَ يَقْتُلُونَ الَّذينَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ(22)‌»؛ «كسانی را كه امر به معروف و نهی از منكر می‌كنند، می‌كشند.‌» و در اينكه از اهداف عمده نهضت عاشورا احيای اين فريضه الهی بود، بين تحليلگران هيچ جای شك و شبهه‌ای نيست، چراكه آن حضرت فرموده است: «أُريدُ أَن آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْكَرِ(23)؛ می‌خواهم امر به معروف و نهی از منكر كنم.»

14 - مثل انبيا از علمداران مبارزه با طاغوت بود:

قرآن كريم در مورد انبيا می‌گويد: «لَقَدْ بَعَثْنا فی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدوُاللَّهَ وَاجْتَنِبوُا الطَّاغوُتَ‌»(24)؛ «در هر امتی رسولی را مبعوث كرديم [تا به آن‌ها بگويد:] خدا را عبادت كنيد و از طاغوت بپرهيزيد.»

امام حسين عليه السلام نيز با طاغوت زمان خود يعنی يزيد بن معاويه نه تنها بيعت نفرمود، بلكه يك معيار كلی ارائه كرد كه: «مِثْلی لايُبايِعُ مِثْلَهُ(25)؛ مثل منی با مثل اويی بيعت نمی‌كند.»

15 - همچون انبيا وسيله تعليم و تزكيه مردم و بيرون آوردن ايشان از زندان جهالت و ضلالت می‌باشد.

قرآن كريم در مورد پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله می‌فرمايد: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فی الأُْمِّيّينَ رَسوُلاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبينٍ‌»(26)؛ «او (خدا) كسی است كه در ميان انسان‌های درس ناخوانده رسولی را مبعوث كرد كه آياتش را برآن‌ها بخواند و آن‌ها را تزكيه دهد و كتاب و حكمت بياموزد، گرچه از قبل در گمراهی آشكار بودند.» و در زيارت اربعين نيز امام حسين عليه السلام اين گونه معرفی شده است: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجِهالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ(27)؛ خون قلبش را در راه تو داد تا بندگان تو را از جهالت و حيرت گمراهی نجات دهد.»

فضائل امام حسين عليه السلام در كلام معصومين عليهم السلام

از باب اينكه در تعريف گفته می‌شود «مُعرِّف‌» بايد اجلی از «معرَّف‌» باشد، هيچ كس به غير از خدا و معصومين عليهم السلام نمی‌تواند شخص امام را معرفی كند و ويژگی‌های او را بيان نمايد.

از اين رو به عنوان نمونه، چند گفتار از معصومين عليهم السلام نقل می‌شود.

16 - پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله فرمود: «حُسَيْنٌ مِنّی وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ(28)؛ حسين از من است و من از حسينم.»، «أَلْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ سَيِّدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ(29)؛ حسن و حسين دو آقای جوانان بهشتند.‌»، «اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرارَةً فی قُلوُبِ الْمُؤْمِنينَ لاتَبْرَدُ أَبْداً(30)؛ براستی كه برای قتل حسين حرارتی در دل‌های مؤمنان است كه هرگز خاموش نمی‌شود.» و «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً(31)؛ خداوند هركه را كه حسين را دوست بدارد، دوست می‌دارد.»

17 - امام علی عليه السلام به فرزند خود نظر كردند و فرمودند: «يا عَبْرَةَ كُلِّ مُؤْمِنٍ، فَقالَ: أَنَا يا أَبَتاهُ؟ قالَ: نَعَمْ يا بُنَي(32)؛‌ای اشك هر مؤمن. [امام حسين عليه السلام] گفت: من‌ای پدر؟ فرمود: بله فرزندم.»

18 - فاطمه زهراعليها السلام درباره آن حضرت چنين می‌فرمايند: «فَلَمَّا صارَتِ السِّتَّةُ كُنْتُ لا أَحْتاجُ فِی اللَّيْلَةِ الظَّلْماءِ اِلی مِصْباحٍ وَ جَعَلْتُ أَسْمَعُ اِذاخَلَوْتُ فی مُصَلَّای التَّسْبيحَ وَ التَّقْديسَ فی باطِنی (33)؛ آنگاه كه حسين عليه السلام (هنگام بارداري) به شش ماهگی رسيد، در شب تاريك به چراغ نياز نداشتم و هنگام عبادت خدا و خلوت با حق، صدای تسبيح و تقديس [وی را] در باطن خود می‌شنيدم.»

19 - امام سجادعليه السلام: در شهر شام، هنگام معرفی خود چنين فرمود: «أَنَا ابْنُ مَنْ بَكَتْ عَلَيْهِ مَلائِكَةُ السَّماءِ، أَنَا ابْنُ مَنْ ناحَتْ عَلَيْهِ الْجِنُّ فی الأَْرْضِ وَ الطَّيْرُ فِی الْهَواءِ(34)؛ من فرزند كسی هستم كه ملائكه آسمان بر او گريست، من فرزند كسی هستم كه جن در زمين و پرندگان در هوا بر او نوحه خواندند.»

20 - امام باقرعليه السلام فرمود: «ما بَكَتِ السَّماءُ عَلی أَحَدٍ بَعْدَ يَحْيی بْنِ زَكَرِيَّا اِلاَّ عَلَی الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِی عليهما السلام فَاِنَّهابَكَتْ عَلَيْهِ أَرْبَعينَ يَوْماً(35)؛ [ملائكه] آسمان بعد از يحيی بن زكريا بر هيچكس گريه نكرد مگر بر حسين بن علی عليهما السلام كه چهل روز بر او گريه كرد.»

21 - امام صادق عليه السلام فرمود: «حَنِّكوُا أَوْلادَكُمْ بَتُرْبَةِ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَاِنَّهُ أَمَلُ كُلِّ دَاءٍ(36)؛ كام فرزندان خود را با تربت حسين عليه السلام برداريد كه شفای هر مرض است.»

22 - امام جوادعليه السلام فرمود: «مَنْ زارَ الْحُسَيْنَ عليه السلام لَيْلَةَ ثَلاثٍ وَ عِشْرينَ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ وَ هِی اللَّيْلَةُ الَّتی يُرْجی أَنْ تَكوُنَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ، صافَحَهُ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ نَبِی كُلُّهُمْ يَسْتَأْذِنُ اللَّهَ فی زيارةِ الحُسَينِ عليه السلام فی تِلْكَ اللَّيْلَةِ(37)؛ هركس در شب بيست و سوم ماه رمضان -كه اميد است همان شب قدری باشد كه هر امر حكيمی تنظيم می‌شود - امام حسين عليه السلام را زيارت كند، بيست و چهار هزار فرشته و پيامبر كه همگی از خداوند برای زيارت حسين عليه السلام در چنين شبی اذن می‌طلبند، با او مصافحه می‌كنند.»

23 - امام عسكری عليه السلام فرمود: «اَللَّهُمَّ اِنّی أَسْئَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلوُدِ فی هذَا الْيَوْمِ، الْمَوْعوُدِ بِشَهادَتِهِ قَبْلَ اِسْتِهْلالِهِ وَ وِلادَتِهِ، بَكَتْهُ السَّماءُ وَ مَنْ فيها وَ الأَْرْضُ وَ مَنْ عَلَيْها وَ لَمَّا يَطَأُ لابَتَيْها، قَتيلِ الْعَبْرَةِ وَ سَيِّدِ الأَْسْرَةِ، الْمَمْدوُدِ بِالنُّصْرَةِ يَوْمَ الْكَرَّةِ، الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ أنَّ الأَْئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ، وَ الشِّفاءَ فی تُرْبَتِهِ...(38)؛ بار الها! از تو می‌خواهم به حق نوزادی كه در چنين روزی (سوم شعبان) متولد شده، او كه پيش از ولادت وعده شهادتش داده شده، او كه آسمان و زمين و اهل آن‌ها در مصيبت وی گريستند، در حالی كه هنوز بر زمين گام ننهاده بود. او كه كشته اشك است و بزرگ خاندان، كسی كه در رجعت پيروز گردد، و او كه به عنوان پاداش [جانبازی و] شهادتش ادامه امامت در نسلش و شفا در تربتش قرار داده شد.»

24 - امام زمان عليه السلام در زيارت ناحيه مقدسه، اين گونه امام حسين عليه السلام را معرفی می‌كند: «كُنْتَ لِلرَّسوُلِ صلی الله عليه وآله وَلَداً وَ لِلْقُرآنِ مُنْقداً، و لِلأُْمَّةِ عَضُداً وَ فِی الطَّاعَةِ مُجْتَهِداً، حافِظاً لِلْعَهْدِ وَ الْميثاقِ، ناكِباً عَلی سُبُلِ الفُسَّاقِ وَ باذِلاً لِلْمَجْهوُدِ، طَويلَ الرُّكوُعِ وَ السُّجُودِ، زاهداً فی الدُّنيا زُهْدَ الرَّاحِلِ عَنْها، ناظِراً اِلَيْها بِعَيْنِ الْمُسْتَوْحِشينَ مِنْها(39)؛ تو فرزند پيامبرصلی الله عليه وآله و مبيّن قرآن و يار و پشتيبان امّت و تلاش گر در راه اطاعت الهي، حافظ عهد و پيمان، از بين برنده راه‌های باطل و نفاق، طول دهنده ركوع و سجده، زاهد در دنيا مثل زهد كسی كه از دنيا كوچ كننده است، نگاه كننده به آن با چشم كسانی كه از آن وحشت دارند، هستي.»

ديگر فضائل آن حضرت

25 - عزّت امام حسين عليه السلام:

اين ويژگی بارز حضرت در كلمات، خطبه ها، رجزها و شعارهای روز عاشورا، بيش از ويژگی‌های ديگر آن حضرت ظاهر می‌شود. آن حضرت فرمود: «لَيْسَ شَأْنی شَأْنَ مَنْ يَخافُ الْمَوْتَ، ما أَهْوَنَ الْمَوْتُ عَلی سَبيلِ نَيْلِ الْعِزِّ وَ اِحْياءِ الْحَقِّ، لَيْسَ الْمَوْتُ فی سَبيلِ الْعِزِّ، اِلاَّ حَياةً خالِدَةً وَ لَيْسَتِ الْحَياةُ مَعَ الذُّلِّ، اِلَّاالْمَوْتَ الَّذی لا حَياةَ مَعَهُ(40)؛ شأن من شأن كسی كه از مرگ می‌ترسد نيست. چقدر مرگ در راه رسيدن به عزت و احياء حق كوچك است! مرگ در راه عزت جز زندگی جاودانه نيست و زندگی با ذلت جز مرگی كه هيچ زندگی با آن نيست، نمی‌باشد.‌»، «أَلا وَ اِنَّ الدَّعِی ابْنَ الدَّعِی قَدْ رَكَزَنی بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةَ(41)؛ زنازاده پسر زنازاده مرا بين دو امر مخير كرده است: بين كشته شدن و ذلت. و ذلت از ما دور است.‌» و نيز آن حضرت فرمود:

«اَلْقَتْلُ (أَلْمَوْتُ) أَوْلی مِنْ رُكوُبِ الْعارِ

وَالْعارُ أَوْلی مِنْ دُخوُلِ النّارِ(42)"

26 - مقام شكر و رضای حضرت عليه السلام:

در سخت‌ترین لحظات روز عاشورا و هنگام افتادن از اسب با آن همه جراحات، اين جملات از امام عليه السلام نقل شده است: «صَبْراً عَلی قَضائِكَ يا رَبِّ لااِلهَ سِوكَ، يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ(43)؛ پروردگارا! بر قضای تو صبر می‌كنم. معبودی جز تو نيست،‌ای فريادرس فرياد خواهان.»

27 - تمسك انبيا به نام مقدس امام حسين عليه السلام:

در تفسير آيه «فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ‌» اين گونه روايت شده است: «اِنَّهُ رَأی ساقَ الْعَرْشِ وَ أَسْماءَ النَّبِی وَ الأَْئِمَّةِعليهم السلام فَلَقَّنَهُ جَبْرَئيلُ قُلْ يا حَميدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ يا عالِی بِحَقِّ عَلِی يا فاطِرُ بِحَقِّ فاطِمَةَ يا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَ مِنْكَ الاِْحْسانُ فَلَمَّا ذَكَرَ الْحُسَيْنَ سالَتْ دُموُعُهُ وَانْخَشَعَ قَلْبُهُ وَ قالَ ياأخی جَبْرَئيل فی ذِكْرِ الْخامِس يَنكَسِرُ قَلْبی وَ يَسيلُ عَبْرَتی. قالَ جَبْرَئيلُ: وَلَدُكَ هذا يُصابُ بِمُصيبَةٍ تَصْغُرُ عِنْدَهَا الْمَصائِبُ. فَقالَ يا أَخی وَ ما هِي؟ قالَ يُقْتَلُ عَطْشاناً غَريباً وَحيداً فريداً لَيْسَ لَهُ ناصِرٌ وَ لامُعينٌ وَ لَوْ تَراهُ يا آدَمُ وَ هُوَ يَقوُلُ واعَطَشاهُ واقِلَّةَ ناصِراهُ حَتَّی يَحوُلَ الْعَطَشُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ السَّماءِ كَالدُّخانِ فَلَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ اِلاَّ بِالسُّيوُفِ(44)؛ حضرت آدم ساق عرش و اسم‌های پيامبر و ائمه عليهم السلام را ديد، پس جبرئيل به او تلقين كرد كه بگو: «ای ستايش شده به حق محمّد،‌ای بلندمرتبه به حق علي،‌ای آفريننده به حق فاطمه،‌ای احسان كننده بحق حسن و حسين و احسان از توست.‌» همينكه حسين عليه السلام را ياد كرد اشك هايش جاری شد و قلبش خاشع گرديد و گفت:‌ای برادرم جبرئيل! در ياد كردن از پنجمين نفر، قلبم می‌شكندو اشكم جاری می‌شود. جبرئيل گفت: اين فرزندت به مصيبتی برخورد می‌كند كه همه مصيبت‌ها در مقابل آن كوچك است. گفت:‌ای برادر! آن چه مصيبتی است؟ گفت: تشنه، غريبانه و تنها كشته می‌شود در حالی كه يار و ياوری ندارد.‌ای آدم! اگر او را می‌ديدي، مشاهده می‌كردی كه می‌گويد: «واعَطَشاهُ، واقِلَّةَ ناصِراهُ‌» تا عطش مثل دود بين او و آسمان حائل شود، پس كسی او را جواب ندهد جز با شمشيرها.‌»

28 - استجابت دعا در زير قبّه حرم امام عليه السلام:

محمد بن مسلم از امام باقرعليه السلام و امام صادق عليه السلام نقل می‌كند كه فرمودند:"اِنَّ اللَّهَ تَعالی عَوَضَّ الْحُسَيْنَ عليه السلام مِنْ قَتْلِهِ أَنْ جَعَلَ الاِْمامَةَ فی نَسْلِهِ (ذُرِّيَّتِهِ)، وَ الشِّفاءَ فی تُرْبَتِهِ، وَ اِجابَةَ الدُّعاءِ عِنْدَ قَبْرِهِ(45)؛ خداوند متعال در عوض شهادت امام حسين عليه السلام، امامت را در نسل او و شفا را در تربت او و اجابت دعا را در نزد قبر او قرار داد.»

  • · پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) كهف/ 9.

2) بحار الأنوار، ج 43، ص 252 و عوالم، ج 17، ص 27.

3) موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 252.

4) ثاراللَّه، ص 46، به نقل از فوائد السّمطين، ج 1، ص 37.

5) بحارالأنوار، ج 45، ص 47.

6) حياة الحسين، ج 1، ص 95.

7) ر. ك: الحسين فی القرآن، سيد محمد واحدي.

8) آل عمران/ 61.

9) احزاب / 23.

10) شوري/ 23.

11) انسان/ 7 و 8.

12) تأويل الآيات، ج 2، ص 796.

13) اصول كافي، ج 2، ص 472، ح 3.

14) انبياء/ 73.

15) بحار الأنوار، ج 36، ص 205.

16) احزاب / 39.

17) مقتل العوالم، ص 54.

18) بحار الأنوار، ج 44، ص 325.

19) آل عمران/ 146.

20) ابراهيم/ 12.

21) انبياء/ 85.

22) آل عمران/ 21.

23) حياة الحسين، ج 2، ص 264.

24) نحل/ 36.

25) موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام.

26) جمعه/ 2.

27) مفاتيح الجنان، زيارت اربعين.

28) بحارالأنوار، ج 43، ص 271.

29) همان، ص 265.

30) مستدرك الوسائل، ج 10، ص 318.

31) همان، ص 271.

32) بحارالأنوار، ج 44، ص 280.

33) همان، ج 43، ص 273.

34) همان، ج 45، ص 284.

35) همان، ص 211.

36) همان.

37) وسائل الشيعه، ج 10، ص 370.

38) بحارالأنوار، ج 98، ص 347 و مفاتيح الجنان، اعمال روز سوم شعبان.

39) زيارت ناحيه.

40) موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 360.

41) همان، ص 423.

42) بحارالأنوار، ج 45، ص 50.

43) موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 510.

44) بحار الأنوار، ج 44، ص 245.

45) همان، ج 46، ص 221.

پنج شنبه, 23 آذر 1402 ساعت 22:03

درس‏ هايی از امام حسين علیه السلام (2)

بسياری از كتاب‌ها و گفتارها كهنه می‌شوند و فراموش می‌گردند، اما آن سخن كه از زلال حقيقت بجوشد و از دل برخيزد، بر دل‌ها جاودانه خواهد ماند.

سخنان ارزشمند امام حسين عليه السلام، وحی گونه، جاودانه و هميشه نورانی است.

در اين مجال پنج سخن از سخنان ارزشمند امام حسين عليه السلام را كه حاوی پندهای اخلاقی است مطرح می‌كنيم. مبلغان ارجمند می‌توانند هريك از اين سخنان را موضوع يك سخنرانی قرار داده و به توضيح و تفسير آن بپردازند.

1 - بيدار كردن غافلان

قال الامام الحسين عليه السلام:

«وُجِدَ لَوْحٌ تَحْتَ حائِطِ مَدينَةٍ مِنَ الْمَدائِنِ مَكْتُوبٌ فيهِ: أَنَا اللَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ أَنَا، وَ مُحَمَّدٌ نَبِيّی، عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ كَيْفَ يَفْرَحُ؟ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدَرِ كَيْفَ يَحْزَنُ؟ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ اِخْتَبَرَ الدُّنْيا كَيْفَ يَطْمَئِنُّ اِلَيْها؟ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْحِسابِ كَيْفَ يُذْنِبُ(1)؛ تخته‌ای زير ديوار يكی از شهرها يافته شد كه در آن نوشته شده بود: من خدا هستم كه خدائی جز من نيست و محمّدصلی الله عليه وآله پيامبر من است، در شگفتم از كسی كه به مرگ يقين دارد پس چگونه شادمانی می‌كند؟ در شگفتم از كسی كه يقين به قضا و قدر دارد پس چگونه اندوهناك می‌شود؟

در شگفتم از كسی كه دنيا را آزموده است پس چگونه به دنيا اطمينان پيدا می‌كند؟ و در شگفتم از كسی كه يقين به حساب روز قيامت دارد پس چگونه گناه می‌كند؟»

2 - ارزش‌های اخلاقی پسنديده

قال الامام الحسين عليه السلام:

«أَلْعِلْمُ لِقاحُ المَعْرِفَةِ، وَ طوُلُ التَّجارُبِ زِيادَةٌ فی الْعَقْلِ، وَالشَّرَفُ التَّقْوی، وَ الْقُنُوعُ راحَةُ الأَْبْدانِ، وَ مَنْ أَحَبَّكَ نَهاكَ، وَ مَنْ أَبَغَضَكَ أغْراكَ(2)؛ علم ريشه شناخت و آگاهی است، و تداوم تجربه‌ها عامل فراوانی عقل است، و شرافت و بزرگواری در تقوای الهی است، و قناعت عامل آسايش تن هاست، و كسی كه تو را دوست دارد [از زشتی‌ها] تو را باز می‌دارد، و كسی كه دشمن تو است، تو را مغرور می‌سازد.»

3 - عوامل بهره مندی

قال الامام الحسين عليه السلام:

«خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فيهِ لَمْ يَكُنْ فيهِ كَثيرُ مُسْتَمْتِعٍ: اَلْعَقْلُ، وَالدّينُ، وَالأَْدَبُ، وَالْحَياءُ، وَ حُسْنُ الْخُلْقِ(3)؛ پنج چيز است كه هركس [اين پنج چيز] در او نباشد، بهره مندی فراوانی در او نيست: عقل و دين و ادب و حياء و اخلاق خوش.»

4 - تعريف مؤمن

قال الامام الحسين عليه السلام:

«اِنَّ الْمُؤْمِنَ اِتّخَذَ اللَّهَ عِصْمَتَهُ، وَ قَوْلَهُ مِرْآتَهُ، فَمَرَّةً يَنْظُرُ فی نَعْتِ الْمُؤمِنينَ، وَ تارَةً يَنْظُرُ فی وَصْفِ الْمُتَجَبِّرينَ، فَهُوَ مِنْهُ فی لَطائِفَ، وَ مِنْ نَفْسِهِ فی تَعارُفٍ، وَ مِنْ فَطِنَتِهِ فی يَقينٍ،وَ مِنْ قُدْسِهِ عَلی تَمْكينٍ(4)؛ همانا مؤمن خدا را [موجب] مصونيت خود قرار داده، و سخن خدا را آينه خود قرار داده است، زمانی در صفات مؤمنان نظر می‌كند، و زمانی در صفات زورگويان می‌نگرد و از اين گونه توجّه، نكته‌های زيبا می‌آموزد و نفس خويش را می‌شناسد، و به زيركی نفس خود يقين دارد، و بر طهارت نفس خود قدرت دارد.»

5 - ارزش كار فكري، عقيدتی برای شيعيان

امام حسين عليه السلام، از كسی پرسيد:

«أَيُّهُما أَحَبُّ اِلَيْكَ: رَجُلٌ يَرومُ قَتْلَ مِسْكينٍ قَدْ ضَعُفَ، تُنْقِذُهُ مِنْ يَدِهِ؟ أَوْ ناصِبٌ يُريدُ اِضْلالَ مِسْكينٍ مُؤْمِنٍ مِنْ ضُعَفاءِ شيعَتِنا تَفْتَحُ عَلَيْهِ ما يَمْتَنِعُ الْمِسْكينُ بِهِ مِنْهُ وَ يُفْحِمُهُ وَ يُكْسِرُهُ بِحُجَجِ اللَّهِ تَعالی؟؛ كداميك از اين دو كار نزد تو محبوب‌تر است: مردی می‌خواهد بيچاره ناتوانی را بكشد، تو او را از دستش نجات می‌دهي، يا فردی ناصبی می‌خواهد مؤمن درمانده ضعيفی از شيعيان ما را به گمراهی بكشاند، تو راهی را بر او می‌گشايی كه اين مسكين با آن [راه] از او (ناصبي) دوری كرده و او را با براهين الهی خاموش كرده و شكست دهد؟»

سپس خود حضرت فرمودند: آري، اگر اين فرد را از دست آن دشمن ناصبی نجات دهی ارزشمندتر است كه خدای بزرگ می‌فرمايد: «وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً(5)‌»؛ «أَی وَ مَنْ أَحْياها وَ أَرْشَدَهامِنْ كُفْرٍ اِلی ايمانٍ فَكَأَنَّما أَحْياالنَّاسَ جَميعاً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَقْتُلَهُمُ بِسُيُوفِ الْحَديدِ؛ يعنی و هركه آن [نفس] را زنده نمايد و از كفر به ايمان ارشاد كند، گويی همه مردم را از كشتار با شمشيرهای آهنين زنده نگهداشته است.»

و در ادامه همين مطلب فرمود:

«فَضْلُ كافِلِ يَتيمِ الِ مُحَمَّدٍ - أَلْمُنْقَطِعِ عَنْ مَواليهِ، النَّاشِبِ فی رُتْبَةِ الْجَهْلِ، يُخْرِجُهُ مِنْ جَهْلِهِ، وَ يُوَضِّحُ لَهُ ما اِشْتَبَهَ عَلَيْهِ - عَلی فَضْلِ كافِلِ يَتيمٍ يُطْعِمُهُ وَ يَسْقيهِ، كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَی السَّهاءِ؛ برتری كسی كه يتيم خاندان محمّدصلی الله عليه وآله را - كه از رهبران خود جدا شده و در جهل و نادانی سقوط كرده است - از نظر فكری اداره می‌كند و او را از نادانی می‌رهاند، و آنچه را كه برای او مشتبه شده برايش توضيح می‌دهد بر كسی كه به يتيمی غذا و آشاميدنی می‌خوراند، همانند برتری خورشيد نسبت به [ستاره كم رنگ] سهاء است.(6)"

  • · پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) صحيفة الرضاعليه السلام، ص 254، ح 180؛ عيون أخبار الرضاعليه السلام، ج 2، ص 48، ح 158؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 450، ح 13 و ج 73، ص 95، ح 76 و ج 13، ص 295، ح 11.

2) اعلام الدين، ص 298؛ بحار الانوار، ج 78، ص 128، ح 11.

3) حياة الامام الحسين عليه السلام، ج 1، ص 181.

4) تحف العقول، ص 177؛ بحارالأنوار، ج 78، ص 119، ح 15.

5) مائده/ 32.

6) احتجاج، ج 1، ص 16؛ تفسير الامام العسكري، ص 341، ح 217؛ بحارالأنوار، ج 2، ص 3، ح 4، و ج 2، ص 9، ح 5.

پنج شنبه, 23 آذر 1402 ساعت 22:03

لذت ‏های ماندگار

لذت طلبی انسان

انسان يك موجود لذت‌گرا و زيبا دوست است و از هر چيزی كه مانع لذت او شود متنفر است.

برای برطرف كردن موانع لذت، آشنايی با فرهنگ لذت حقيقی لازم و ضروری است; چرا كه اگر انسان با فرهنگ صحيح لذت آشنا نباشد، نمی‌تواند موانع آن را برطرف و طعم خوش آن را احساس نمايد.

از نكات قابل توجه در مورد فرهنگ لذت اين است كه بدانيم ماندگارترين لذت‌ها كدام است؟ پاسخ سؤال فوق، راه جديدی را به روی ما می‌گشايد و ما را در رسيدن به لذت حقيقی رهنمون می‌شود.

لذت‌های انسان را می‌توان به دو قسم تقسيم نمود:

1 - لذت‌های مادی و دنيوی

2 - لذت‌های معنوی و اخروی

تفاوت لذت‌های مادی و معنوی

مهمترين تفاوت لذت‌های دنيوی و اخروی در اين است كه لذت‌های دنيوی به مرور زمان موجب دلزدگی و رنجش خاطر انسان می‌شوند; مثلا تكرار خوردن يك نوع از لذت بخش‌ترین غذاها انسان را دچار دلزدگی می‌نمايد و درجه لذتش را كاهش می‌دهد.

نكته فوق را می‌توان از مهمترين لذت‌های ماندگار

علل و عوامل نوآوری و تنوع در امور لذت انگيز دانست. انسان از يك سو به دنبال كسب لذت است و از سوی ديگر لذت‌های دنيوی با تكرار ملال آور می‌باشند، از اين رو اين لذت‌ها او را اشباع نكرده و به مرور زمان كارهای لذت انگيز هميشگی اش به منفورترين آن‌ها تبديل می‌شود و همين امر سبب می‌شود تا به كارهای جديدتری كشانده شود.

به عنوان مثال در دنيای غرب، برای درك لذت بيشتر، روزی به آزادی مطلق و اختلاط دختران و پسران رای می‌دهند و روز ديگر به همجنس بازی و سپس به آميزش با حيوانات می‌گرايند. اين همه به خاطر ويژگی لذت‌های دنيوی است كه بر اثر تكرار و مداومت از درجه لذت كاسته شده و انسان به راه جديدی برای اشباع خود كشانده می‌شود.

اما در لذت‌های معنوی و اخروی ويژگی فوق وجود ندارد. در آخرت گرچه انسان از نعمت‌ها به طور مداوم استفاده می‌كند، اما هرگز دچار دلزدگی و رنجش خاطر نمی‌شود، خوردن لذيذترين خوراكی‌ها و نوشيدن گواراترين نوشيدنی‌ها و ارضاء غرايز به ويژه غريزه جنسی در اين دنيا، سرانجام انسان را دچار دلزدگی می‌كند; اما همين لذت‌ها در آخرت هرگز ملال آور نيست.

خداوند متعال در قرآن كريم می‌فرمايد:

«و بشر الذين امنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجری من تحتها الانهار كلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذی رزقنا من قبل و اتوبه متشابها و لهم فيها ازواج مطهرة و هم فيها خالدون; (1) «به كسانی كه ايمان آورده و كارهای شايسته انجام داده‌اند، بشارت ده كه باغ هايی از بهشت برای آن هاست كه نهرها از زير درختانش جاری است، هر زمان كه ميوه‌ای از آن به آنان داده شود می‌گويند: اين همان است كه قبلا به ما روزی داده شده بود [ولی اين‌ها چقدر از آن‌ها بهتر و عالی‌تر است.] و ميوه هايی كه برای آن‌ها آورده می‌شود همه [از نظر خوبی و زيبايي] يكسانند. و برای آنان همسرانی پاك و پاكيزه است و جاودانه در آن خواهند بود.»

بعضی از لذت‌های معنوی دنيا

توجه به امور معنوی از جمله كارهای لذت انگيز در اين دنيا است كه هرگز ملال انگيز نبوده و تكرار آن زمينه رسيدن انسان به اوج لذت را فراهم می‌كند. به عنوان مثال به چند نمونه از اين امور اشاره می‌شود.

1 - اقامه نماز

اين كار گرچه در زندگی انسان بارها تكرار می‌شود، اما نه تنها دلزدگی و رنجش خاطر ايجاد نمی‌كند بلكه تكرار آن سبب فراهم شدن لذت بيشتر می‌شود.

رسول گرامی اسلام صلی الله عليه وآله «نماز‌» را نور چشم خود دانسته و به اشتياق خود بر مداومت آن تصريح فرموده است. آن حضرت می‌فرمايد:

«جعل الله جل ثناءه قرة عينی فی الصلاة و حبب الی الصلاة كما حبب الی الجائع الطعام و الی الظمان الماء و ان الجائع اذا اكل شبع و ان الظمان اذا شرب روی و انا لا اشبع من الصلاة; (2) خداوند جل ثناءه نور ديده مرا در نماز قرار داده و نماز را محبوب من گردانيد، همچنان كه غذا را محبوب گرسنه و آب را محبوب تشنه قرار داد. [با اين تفاوت كه] گرسنه هرگاه غذا بخورد سير می‌شود و تشنه هرگاه آب بنوشد سير آب می‌شود; اما من هرگز از نماز سير نمی‌شوم.»

امام حسين عليه السلام نيز در ظهر روز عاشورا; هنگامی كه دشمن خيال كشتن او را در سر می‌پروراند، به اقامه نماز توجه ويژه داشت و با آخرين نماز خود، مراتب بندگی و اطاعت خود از خداوند را به نمايش گذاشت.

ابوثمامه صائدی (صيداوي) هنگامی كه خبر از رسيدن وقت نماز داد، حضرت او را اين چنين دعا كرد: «ذكرت الصلاة، جعلك الله من المصلين; نماز را ياد كردي، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد.» (3)

2 - تلاوت قرآن

تلاوت قرآن نيز از اموری است كه تكرار آن از حلاوت و شيرينی لذت انگيزش نمی‌كاهد.

مرحوم محدث قمی نقل كرده است كه: حضرت رضاعليه السلام با مردم كم سخن می‌گفت. گفتار و پاسخ و مثال هايی كه در ضمن سخنانش می‌آورد از قرآن نشات گرفته بود. آن حضرت هر سه روز يك بار قرآن را ختم می‌كرد و می‌فرمود: «اگر بخواهم می‌توانم در كمتر از سه روز نيز قرآن را ختم كنم; اما به هيچ آيه‌ای نمی‌رسم مگر آن كه در معنايش تفكر می‌كنم.» (4)

لذت تكرار تلاوت قرآن تا آن جاست كه حضرت سيدالشهداعليه السلام حتی پس از شهادت و هنگامی كه سر بريده و مطهرش را بر نيزه كرده بودند، قرآن تلاوت می‌كرد. مرحوم محدث قمی می‌نويسد: از «زيد بن ارقم‌» روايت شده است كه گفت: هنگامی كه سر مقدس امام حسين عليه السلام و يارانش را حركت می‌دادند، من در غرفه خود بودم. همين كه سر مقدس امام عليه السلام مقابل من رسيد، اين آيه را تلاوت نمود: «ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من اياتنا عجبا»; (5) «مگر پنداشتی اصحاب كهف و رقيم [خفتگان غار لوحه دار] از آيات شگفت ما بوده اند؟‌» به خدا سوگند! مو بر بدنم راست شد و فرياد زدم:‌ای پسر رسول خدا! به خدا سوگند كه داستان سر مقدس تو از داستان اصحاب كهف و رقيم عجيب‌تر است.‌» (6)

3 - نوكری اهل بيت عليهم السلام

يكی از كارهايی كه مانند قرآن و نماز تكرار آن ملال آور نيست و لذت به دست آمده اش فروكش نمی‌كند، نوكری در دستگاه با عظمت اهل بيت عليهم السلام است.

نوكران اين دستگاه از كارهای تكراری مانند اقامه عزاداری آن بزرگواران به ويژه سالار شهيدان حضرت حسين بن علی عليهما السلام، ملول نمی‌شوند و تكرار اين عبادت پرثواب، دلزدگی و رنجش خاطر به دنبال ندارد.

نوكری اهل بيت عليهم السلام و خدمت در اين راه، انسان را از لذت حقيقی بهره مند ساخته و زمينه را برای رسيدن به اوج لذت‌های معنوی فراهم می‌سازد.

«قنبر‌» غلام و نوكر اميرمؤمنان عليه السلام بود. او به خاطر همين سمت بزرگ، مورد احترام همگان بود.

روزی هنگام عبور از مقابل گروهی از مردم، به طور شگفت انگيزی مورد احترام حاضران قرار گرفت. آنان با ديدنش يكباره از جا برخاسته و او را مورد احترام قرار دادند. هنگامی كه خبر برخورد محترمانه مردم با غلام اميرمؤمنان عليه السلام به آن حضرت رسيد، فرمود: «مبادا اين احترام‌ها سبب اذيت و آزار قنبر شود و كينه توزان و حسودان طاقت نوكريش را نداشته باشند....‌»

پس از شهادت اميرمؤمنان عليه السلام، در دوران غصب خلافت توسط سرسلسله خاندان جنايت يعنی معاوية بن ابی سفيان، قنبر را دستگير كردند.

«حجاج بن يوسف‌» او را مورد خطاب قرار داد و گفت: تو در خانه علی چه می‌كردي؟ قنبر پاسخ داد: كارهای منزل او را انجام می‌دادم و آب وضو برايش حاضر می‌نمودم. پس از گفت وگويی كه رخ داد، حجاج پرسيد: آيا مولايت به تو خبر داد كه چگونه كشته می‌شوي؟

قنبر پاسخ داد: آري! مولايم فرمود: مرا ذبح خواهيد كرد.

سرانجام اين نوكر دل سوخته در راه عقيده خود جان باخت و سر به تيغ جلادان خون آشامی چون حجاج داد. (7)

قنبر جز خدمتكاری و نوكری اميرمؤمنان عليه السلام كاری نمی‌كرد، كارهايش نيز تكراری بود; اما از تكرار اين كار لذت انگيز خسته نشد و ملالی به خاطرش نرسيد.

امروز هم هر كسی كه ادعای محبت اهل بيت عليهم السلام را دارد، از نوكری در مجالس عزاداری آن بزرگواران خسته نمی‌شود و لذتش بر اثر تكرار فروكش نمی‌كند.

اقامه عزاداری امام حسين عليه السلام لذتی دارد كه ملال آور نيست تا دلزدگی داشته باشد.

رسول گرامی اسلام قبل از شهادت امام حسين عليه السلام به اين حقيقت اشاره كرده و می‌فرمايد: «ان لقتل الحسين حرارة فی قلوب المؤمنين لا تبرد ابدا; (8) برای شهادت حسين عليه السلام حرارت و گرمايی در دل‌های مومنان است كه هرگز سرد و خاموش نمی‌شود.»

اهل بيت عليهم السلام و زنده نگهداشتن ياد و خاطره امام حسين عليه السلام و شهيدان كربلا

1. امام صادق عليه السلام فرمودند: «علی بن الحسين عليهما السلام [به ياد عاشورا] بيست سال گريست و هرگز طعامی پيش روی او نمی‌گذاشتند، مگر اينكه گريه می‌كرد.» (9)

2. مرحوم مجلسی نقل كرده است كه: «زيد بن شحام‌» می‌گفت: «من با گروهی از مردم كوفه در خدمت امام صادق عليه السلام بوديم. «جعفر بن عفان‌» خدمت آن حضرت آمد. امام عليه السلام او را احترام كرد و نزد خود نشاند. آنگاه امام صادق عليه السلام فرمود: مرثيه می‌سرايي؟ عرض كرد: آري. حضرت فرمود: بخوان. جعفر اشعاری خواند و ضمن آن به مصائب امام حسين عليه السلام اشاره نمود.

امام صادق عليه السلام گريست و قطرات اشك، محاسن مباركش را گرفت و حاضران نيز گريستند. آنگاه حضرت فرمود: به خدا سوگند! ملائكه و فرشتگان مقرب خدا در اينجا حاضر شدند.‌ای جعفر! خداوند بهشت را بر تو واجب كرد و گناهان تو را آمرزيد.

سپس فرمود:‌ای جعفر! می‌خواهی بيشتر بگويم؟ عرض كرد: آري. حضرت فرمود: هر كس در مصيبت حسين شعری بگويد و بگريد يا بگرياند خداوند بهشت را برايش واجب و تمام گناهان او را بيامرزد. (10)

3. امام هشتم، حضرت رضاعليه السلام به «دعبل خزايي‌» (شاعر اهل بيت عليهم السلام) فرمود: «ای دعبل! دوست دارم شعری بخواني، چرا كه اين روزها روز اندوه و غمی است كه بر ما خاندان رفته است.‌» (11) آن ايام همزمان با فرارسيدن ايام شهادت امام حسين عليه السلام بود.

در روايت ديگری آمده است كه حضرت فرمود:

«فعلی مثل الحسين فليبك الباكون فان البكاء عليه يحط الذنوب العظام; (12) گريه كنندگان بايد بر كسی همچون حسين عليه السلام گريه كنند، چرا كه گريستن بر او گناهان بزرگ را فرو می‌ريزد.‌»

عاشقی نمونه

هر كدام از شهيدان كربلا و ياران امام حسين عليه السلام كه تا پای جان ايستادند و با شهادت خود، نوكری خويش را به اثبات رساندند، ويژگی‌های منحصر به فردی داشتند. يكی از اين شهيدان والامقام، غلام سيه چهره‌ای به نام «جون‌» است كه تمام افتخارش نوكری در خانه اهل بيت عليهم السلام به ويژه امام حسين عليه السلام بود.

وی اول از غلامان ابوذر - سلام الله عليه - بود كه خود افتخار نوكری و شاگردی اميرمؤمنان عليه السلام را داشته است. پس از شهادت اميرمؤمنان عليه السلام، «جون‌» در ركاب امام حسن عليه السلام نوكری می‌كرد و پس از شهادت آن حضرت، گوش به فرمان امام حسين عليه السلام بود.

سابقه نوكريش طولانی است، اما با اين وجود هرگز از تكرار وظايف نوكری ملالی به خاطرش نرسيد و از درجه لذت وصف ناپذيرش كاسته نشد. وی در كربلا با نهايت فداكاری زمينه فتح قله لذت خود را فراهم كرد و در ركاب معشوق، عشق را زنده كرد.

در روز عاشورا، به محضر امام عليه السلام آمد و عرض كرد: اجازه بفرماييد به ميدان بروم و جان ناقابلم را فدايتان سازم. امام عليه السلام فرمود: تو آزادي، برای ما خود را به مشقت مينداز.

«جون‌» عرض كرد: آيا من در راحتی باشم و شما را در سختی تنها بگذارم؟ به خدا قسم! هر چند بوی بدنم بد و حسب و نسبم والا نيست اما به خدا قسم! هرگز از شما جدا نمی‌شوم تا خون سياه من با خون شريف شما آميخته شود.

سرانجام با شجاعت وصف ناپذيری پای به ميدان گذاشت و با شجاعت و اشتياق فراوان شربت شهادت نوشيد و به رياض جنت پرواز كرد.

پس از آن كه «جون‌» به زمين افتاد، امام عليه السلام به بالينش آمد و در حقش چنين دعا كرد:

«خدايا بوی بدنش را معطر و روی او را سپيد گردان.» از امام باقرعليه السلام روايت شده است كه فرمود: پس از شهادت امام حسين عليه السلام، پيكر پاره پاره اين غلام و نوكر دل سوخته را ديدند، در حالی كه بوی مشك از آن به مشام می‌رسيد. (13) و دعای امام حسين عليه السلام در حقش به اجابت رسيد.

  • · پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) بقره/ 25.

2) ميزان الحكمة، ترجمه شيخي، ج 7، ص 3092، حديث 10535.

3) الارشاد، شيخ مفيد، ص 458; بحارالانوار، ج 45، ص 21.

4) انوار البهيه، ترجمه اشتهاردي، ص 331.

5) كهف/ 9.

6) منتهی الآمال، ص 483.

7) اقتباس از منهاج الدموع، شيخ علی قرنی گلپايگاني، چاپ چهارم.

8) بحارالانوار، ج 46، ص 108.

9) همان.

10) جلاء العيون، مجلسي، ص 523، به نقل از رجال كشي، ص 574.

11) جامع احاديث الشيعة، ج 12، ص 567.

12) بحارالانوار، ج 44، ص 283.

13) نفس المهموم، ص 290.

پنج شنبه, 23 آذر 1402 ساعت 22:03

درس هایی از امام حسین علیه السلام (1)

1- روش پند دادن گناهكاران

جوانی خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و گفت، من مردی گناهكارم و نمی‌توانم خود را در انجام گناهان باز دارم، مرا نصيحتی فرما.

قال الامام الحسين عليه السلام:

«افعل خمسة اشياء و اذنب ما شئت، فاول ذلك: لا تاكل رزق الله و اذنب ما شئت، و الثاني: اخرج من ولاية الله و اذنب ما شئت، و الثالث: اطلب موضعا لا يراك الله و اذنب ما شئت، و الرابع: اذا جاء ملك الموت ليقبض روحك فادفعه عن نفسك و اذنب ما شئت، و الخامس: اذا ادخلك مالك فی النار فلا تدخل فی النار و اذنب ما شئت.» (1)

امام حسين عليه السلام فرمود:

«پنج كار را انجام بده و آنگاه هر چه می‌خواهی گناه كن.

اول: روزی خدا را مخور و هر چه می‌خواهی گناه كن.

دوم: از حكومت خدا بيرون برو و هر چه می‌خواهی گناه كن.

سوم: جايی را انتخاب كن تا خداوند تو را نبيند و هر چه می‌خواهی گناه كن.

چهارم: وقتی عزرائيل برای گرفتن جان تو آمد او را از خود بران و هر چه می‌خواهی گناه كن.

پنجم: زمانی كه مالك دوزخ تو را به سوی آتش می‌برد در آتش وارد مشو و هر چه می‌خواهی گناه كن.‌»

جوان اندكی فكر كرد و شرمنده شد و در برابر واقعيت‌های طرح شده چاره‌ای جز توبه نداشت.

2- اقسام جهاد

جهاد در راه خدا يكی از ارزشمندترين عمل‌ها نزد پروردگار است كه شرافت مسلمانان و تداوم اسلام به آن بستگی دارد اما اين حقيقت را هم بايد دانست كه جهاد دارای اقسام گوناگون است.

قال الامام الحسين عليه السلام:

«الجهاد علی اربعة اوجه: فجهادان فرض، و جهاد سنة لايقام الا مع فرض، و جهاد سنة.

فاما احد الفرضين فجهاد الرجل نفسه عن معاصی الله، و هو من اعظم الجهاد و مجاهدة الذين يلونكم من الكفار فرض.

و اما الجهاد الذی هو سنة لايقام الا مع فرض، فان مجاهدة العدو فرض علی جميع الامة. لو تركوا الجهاد لاتاهم العذاب، و هذا هو من عذاب الامة و هو سنة علی الامام، ان ياتی العدو مع الامة فيجاهدهم.

و اما الجهاد الذی هو سنة فكل سنة اقامها الرجل و جاهد فی اقامتها و بلوغها و احيائها، فالعمل و السعی فيها من افضل الاعمال; لانها احياء سنة و قد قال رسول الله صلی الله عليه و آله: من سن سنة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الی يوم القيامة من غير ان ينقص من اجورهم شيئا.‌» (2)

امام حسين عليه السلام فرمود:

«جهاد بر چهار قسم می‌باشد، دو قسم آن واجب و [دو قسم ديگر] يكی مستحب است كه بدون واجب قوام نمی‌يابد و ديگری مستحب است:

1- يكی از دو جهاد واجب، مبارزه انسان با نفس خويش در ترك گناهان است كه از بزرگترين نوع جهاد خواهد بود.

2- و جهاد با كافرانی كه بر ضد شما برخواستند.

3- جهادی كه مستحب است و برپا نمی‌شود جز با جهاد واجب، آن جهاد با دشمنان است كه بر جميع مسلمانان واجب است، اگر آن را ترك كنند عذاب الهی آنان را فرا خواهد گرفت، اين همان عذابی است كه دامن گير امت اسلام می‌شود. و اين جهاد بر امام مستحب است و آن زمانی است كه [دشمن تهاجم كند پس] در كنار مردم با دشمن بجنگد.

4- و آن جهادی كه مستحب است، هر گاه مسلمان سنتی [از سول خدا صلی الله عليه و آله يا اسلام] را بر پا دارد و تلاش كند و زحمت بكشد در همگانی شدن و زنده ماندن آن، پس عمل او، و تلاش او از بهترين اعمال است; زيرا زنده كردن سنت اسلامی است. كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود:

هر كس سنت نيكوئی را پايه ريزی كند پاداش آن و پاداش هر كس به آن عمل كند تا روز قيامت به اين شخص داده خواهد شد. بدون اين كه از اجر كسانی كه آن را انجام می‌دهند چيزی كاسته شود.

3- اقسام عبادت

می دانيم همه آنان كه به سوی خدا می‌روند و به پرستش و عبادت روی می‌آورند دارای انگيزه يكسانی نيستند، بايد ديد برترين آن‌ها كدامند؟

قال الامام الحسين عليه السلام:

«ان قوما عبدوا الله رغبة فتلك عبادة التجار و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد، و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار، و هی افضل العبادة.‌» (3) *

امام حسين عليه السلام فرمود:

«همانا مردمی خدا را برای شوق بهشت پرستش می‌كنند كه اين پرستش تجار است.

و همانا مردم ديگری خدا را از روی ترس می‌پرستند كه اين پرستش بردگان است.

و همانا مردمی خدا را از روی شكر و سپاس عبادت می‌كنند كه اين عبادت آزادگان است و اين نوع پرستش والاترين نوع عبادت است.‌»

  • · پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) بحارالانوار، ج 78، ص 126، حديث 7; جامع الاخبار، ص 359، حديث 1001.

2) جعفريات، ص 77; تحف العقول، ص 173; خصال، ج 1، ص 240; بحارالانوار، ج 100، ص 23، حديث 5.

3) تحف العقول، ص 175; بحارالانوار، ج 78، ص 117، حديث 5 و اعيان الشيعه، ج 1، ص 620.

* - فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام، محمد دشتي.