مقدمه
گر بنده كنى به لطف، آزادى را
بهتر كه هزار بنده آزاد كنى
از مهمترین رازهاى توفیق پیشوایان معصومعلیهمالسلام در طول حیات و بعد از شهادت آن بزرگواران، جایگاه معنوى و شخصیت والایشان در قلوب انسانهاى مشتاقِ فضایل و كمالات بوده است. از آنجا كه ائمه اطهارعلیهمالسلام هر كدام در عصر خویش به عنوان اسوه كامل انسانیت و بارزترین نمونه كمالات و صفات انسانى بودهاند و عموم مردم بهطور فطرى چنین صفاتى را دوست دارند؛ از اینرو به امامان معصومعلیهم السلام به دیده محبت و عشق مىنگریستهاند؛ حتى دشمنان آن بزرگواران با اعتراف به این حقیقت بارها زبان به ستایش پیشوایان معصوم گشوده و مناقب افتخارات آنان را یادآور شدهاند.
در این فرصت، مرورى كوتاه بر جایگاه معنوى حضرت زینالعابدینعلیهالسلام در جامعه و برخى علل محبوبیت آن پیشواى راستین، در دلهاى مشتاق، خواهیم داشت، باشد كه ما نیز با پرورش محبت روزافزون آن امام همام، دلهایمان را از زنگار جهل و خرافه زدوده و در پرتو دوستى اهل بیتعلیهمالسلام گامهایى سعادتآفرین به سوى كمال برداریم؛ انشاء اللّه.
ناگفته نماند كه مقصود ائمّه اطهارعلیهمالسلام جلب رضایت مخلوق در مقابل سخط و خشم خالق نبوده است؛ زیرا
الف. ساختار شخصیت آن بزرگواران و رفتار و كردارهاى خداپسندانه ایشان بهطور طبیعى با فطرت مردم سازگار بوده و انسانهاى پاكفطرت و عموم مردم به دیده محبت و احترام به آنان مىنگریستند.
ب. امامان معصومعلیهمالسلام براى هدایت مردم و پیشبرد مقاصد الهى خود به مقبولیت اجتماعى نیاز داشتند. تا آنجا كه اهداف الهى و اصول مسلّم اسلام اجازه مىداد، سعى مىكردند افكار عمومى و رضایت مردم را در راستاى ارزشهاى معنوى جلب كرده، آنان را در مقابل اهل باطل بسیج كنند؛ چنانكه بارها از این نیروى عظیم بر ضدّ ستمگران و زورگویان بهره مىبردند.
البته هر گاه هم كه مردم، آن بزرگواران را همراهى نمىكردند، آن بزرگواران به دنبال اهداف الهى خود مىرفتند و از مردم زمانه خود - كه جانب باطل را انتخاب كرده بودند - فاصله مىگرفتند. به همین علّت، امام سجادعلیهالسلام به مردى كه مىگفت «اللَّهُمَّ اَغْنِنِى عَنْ خَلْقِكَ؛ خدایا! مرا از این مردم بىنیاز كن»، اعتراض كرد و فرمود: «بىنیازى از مردم، ممكن نیست و انسان در هر صورت در زندگى دنیوى به ارتباط با مردم نیاز دارد؛ بلكه چنین دعا كن: «اللَّهُمَّ اَغْنِنِى عَنْ شِرارِ خَلْقِكَ؛ (1) خدایا! مرا از مردم شرور و بدسرشت بىنیاز كن.»
به گفته سعدى، دوستى با مردم و جذب دلهاى آنان بهترین یاور و رهتوشه انسان در این دنیا است:
دوستى را هزار كس شاید
دشمنى را یكى بود بسیار
جوانمردى و ایثار
جوانمرد باشى، دو گیتى تو راست
دو گیتى بُوَد بر جوانمرد راست
از عوامل مهمّى كه شخصیت والاى حضرت زین العابدینعلیهالسلام را در منظر دیگران محبوب ساخته بود و اطرافیان، دوستان، غلامان و كنیزان آن حضرت با تمام وجود به امام عشق مىورزیدند، خصلت پسندیده «عفو، گذشت و جوانمردى» بود. در این راستا امام سجاد علیهالسلام از یك شیوه كارآمد و پسندیده تربیتى بهره مىگرفت.
امام صادقعلیهالسلام فرمود كه در طول ماه مبارك رمضان، حضرت على بن الحسینعلیهالسلام درباره غلامان و كنیزان و سایر زیردستان خود روش عفو و گذشت را به كار مىگرفت. به این ترتیب كه هر گاه غلامان و كنیزان آن حضرت، خطایى را مرتكب مىشدند، آنان را تنبیه نمىكرد.
آن حضرت فقط خطاها و گناهان آنان را در دفترى ثبت مىكرد و تخلّفات هر كس را با نام و موضوع تخلّف مشخص مىكرد. در آخر ماه، همه آنان را جمع كرده، در میان آنان مىایستاد. آنگاه از روى نوشته، تمام خطاها و اشتباهاتشان را كه در طول ماه رمضان مرتكب شده بودند، بر ایشان یادآور مىشد و به تك تك آنان مىفرمود: «فلانى! تو در فلان روز و فلان ساعت تخلّفى كردى و من تو را تنبیه نكردم، آیا به یاد مىآورى؟!» فرد خطاكار هم مىگفت: «بلى، اى پسر رسول خدا!» و تا آخرین نفر این مطالب را متذكّر مىشد و آنان به اشتباهات و خطاهاى خود اعتراف مىكردند.
آنگاه به آنان مىفرمود: «با صداى بلند به من بگویید كه اى على بن حسین! پروردگارت تمام اعمال و رفتار تو را نوشته است؛ چنانكه تو اعمال ما را نوشتهاى. نزد خداوند، نامه اعمالى هست كه با تو به حق سخن مىگوید و هیچ عمل ریز و درشتى را فروگذارى نمىكند و هر چه انجام دادهاى، به حساب آورده، تمام اعمالت را نزد او حاضر و آماده خواهى یافت؛ همچنانكه ما اعمال خود را نزد تو آماده و ثبتشده دیدیم. پس ما را ببخش همانطور كه دوست دارى خدا تو را ببخشد.
اى على بن حسین! به یاد آر، آن حقارت و ذلّتى را كه فرداى قیامت در پیشگاه خداى حكیم و عادل خواهى داشت؛ آن پروردگار عادل و حكیمى كه ذرّهاى و كمتر از ذرّهاى به كسى ستم روا نمىدارد و اعمال بندگان را همچنانكه انجام دادهاند، به آنان عرضه خواهد كرد و حسابگرى و گواهى خدا كافى است. پس ببخش و عفو كن تا پادشاه روز قیامت از تو درگذرد؛ چنانكه خودش در قرآن مىفرماید: «وَ لْیعْفُوا وَلْیصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؛ (2) «باید ببخشند و عفو كنند. آیا دوست ندارید خداوند شما را بیامرزد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است.»
حضرت سجادعلیهالسلام این كلمات را براى خویش و غلامان و كنیزان تلقین مىكرد و آنان با هم تكرار مىكردند و خود امام كه در میان آنان ایستاده بود، مىگریست و با لحنى ملتمسانه مىگفت: «رَبِّ! اِنَّكَ اَمَرْتَنا اَنْ نَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمْنا فَنَحْنُ قَدْ عَفَونا عَمَّنْ ظَلَمَنا كَما اَمَرْتَ، فَاعْفُ عَنَّا فَاِنَّكَ اَوْلى بِذلِكَ مِنَّا وَمِنَ الْمَاْمُورِینَ؛ (3) پروردگارا! تو به ما فرمودى از ستمكاران خویش درگذریم؛ همانگونه كه فرمودى، ما از كسانى كه به ما ستم كردهاند، در گذشتیم، تو هم از ما درگذر كه در عفو كردن از ما و از تمام مأموران برترى.»
پس از این برنامه عرفانى و تربیتى، امام سجادعلیهالسلام خطاب به خدمتگزاران خویش مىفرمود: «من شما را عفو كردم، آیا شما هم من و بدرفتاریهاى مرا بخشیدید كه فرمانرواى بدى براى شما و بنده فرومایهاى براى فرمانرواى بخشاینده عادل و نیكوكار بودهام؟!»
همگى یكصدا مىگفتند: «با اینكه ما از تو جز خوبى ندیدهایم، تو را بخشیدیم»؛ آنگاه به آنان مىفرمود: «بگویید: خداوندا! از على بن حسین درگذر! همانگونه كه او از ما درگذشت. او را از آتش جهنم آزاد كن، همانگونه كه او ما را از بردگى آزاد كرد. آنان دعا مىكردند و امام چهارمعلیهالسلام آمین مىگفت و در پایان مىفرمود: بروید! من همه شما را عفو كردم و آزادتان مىكنم به این امید كه خدا نیز مرا عفو كرده، آزادم كند.»
حضرت زین العابدینعلیهالسلام در روز عید فطر آنقدر به خدمتگزاران خود جایزه و هدیه مىبخشید كه از دیگران بىنیاز مىشدند. سیره آن جناب، چنان بود كه هر گاه مالك بندهاى در اوّل یا وسط سال مىشد، بعد از یك دوره آموزش و اعمال شیوههاى تربیتى صحیح، در شب عید فطر او را آزاد مىكرد. آن بزرگوار، بندگان سیاه را كه هیچگونه نیازى به آنان نداشت، مىخرید و در عرفات بعد از مراسم عرفه، همراه هدایاى قابل توجهى آزاد مىساخت. (4)
به این ترتیب امام، بردگان را نه تنها در بُعد جسمانى، بلكه از افكار و اندیشههاى خرافى، جهل و غفلت رها مىساخت؛ از اینرو تربیتیافتگان مكتب ایشان از ذلّت، غفلت و خرافهپرستى به اوج عزّت معنوى و عرفانى نایل مىشدند و بیچارهترین بردگان عصر آن حضرت بر اثر ارتباط با درگاه امامت به رهبران جامعه و عارفان خداجوى و عالمان ربّانى مبدّل مىشدند.
سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، ابو اسحاق بن عبد اللّه سبیعى، سالم بن ابىحفصه، شرحبیل بن سعد، عبد اللّه بن دینار، ابو خالد كابلى، محمّد بن شهاب زهرى، معروف بن خربوذ مكى، یحیى بنام طویل، حبابه والبیه و... (5) از جمله تربیتیافتگان مكتب حضرت سجادعلیهالسلام هستند.
این شیوه خداپسندانه امام باعث شد كه دوست و دشمن، كوچك و بزرگ و مرد و زن از اعماق وجود خویش، آن حضرت را دوست بدارند. آرى، محبوبیت اجتماعى آن حضرت، دستاورد كردارهاى انسانى و كمالات الهىاش بود تا آنجایى كه خلفاى بنىامیه نیز به آن اعتراف مىكردند.
ابن شهر آشوب مىگوید كه امام زین العابدینعلیهالسلام نزد عمر بن عبد العزیز (هفتمین خلیفه اموى) حضور داشت. هنگامى كه آن حضرت از نزد او بلند شد و بیرون رفت، عمر بن عبد العزیز رو به اطرافیانش كرد و گفت: «امروز، بهترین و شریفترین مردم به نظر شما كیست؟» همه گفتند: «شما اى خلیفه!» او گفت: «نه، هرگز! بهترین و شریفترین مردم، همین فردى است كه الآن از حضور ما بیرون رفت. او چنان قلبها را به خود متمایل ساخته است كه همه دوست دارند مثل او باشند؛ امّا او هیچگاه آرزو نمىكند كه به جاى یكى از ماها باشد.» (6)
خدمتگزارى به نیازمندان
حضرت على بن حسینعلیهالسلام در عرصه خدمت به محرومان آنچنان درخشید كه باعث اعجاب و شگفتى همگان شد و آنان دوستدار حقیقى ایشان شدند.
زمانى كه تاریكى شب، همهجا گسترده مىشد و چشمهاى مردم به خواب مىرفت، آن حضرت، اموال موجود خود را از درهم و دینار جمع مىكرد و نان و آذوقه را - كه فراهم كرده بود - برمىداشت و شبانه به منزل محرومان و بینوایان مىشتافت. آن حضرت در حالى كه صورت خود را پوشانده بود، آذوقهها و هدایا را به دوش مىكشید و در سطح گستردهاى به بیچارگان مساعدت مىكرد:
تا توانى به جهان خدمت محتاجان كن
به دمى یا درمى، یا قدمى، یا قلمى (7)
حضرت باقرعلیهالسلام فرمود: «كانَ عَلِىُّ ابْنُ الْحُسَینُعلیهالسلام یحْمِلُ جِرابَ الْخُبْزِ عَلَى ظَهْرِهِ بِاللَّیلِ فَیتَصَدَّقُ؛ (8) [پیشوای چهارم] علی بن حسینعلیهالسلام كیسههاى نان را در شبها به دوش مىكشید و [به فقرا و نیازمندان] تصدّق مىداد.» و بر این اندیشه پافشارى مىكرد: «اِنَّ صَدَقَةَ السِّرِّ تُطْفِىءُ غَضَبَ الرَّبِّ؛ (9) صدقه پنهانى، خشم خداوند را فرو مىنشاند.»
محمد بن اسحاق مىگوید: «عدهاى از نیازمندان مدینه عادت كرده بودند در ساعات معینى از شب، مرد ناشناسى به كمك آنان بیاید. آنان، او را به عنوان صاحب انبان به همدیگر معرفى مىكردند و تا روز شهادت امام زین العابدینعلیهالسلام وى را نمىشناختند.» (10)
تا توانى رفع غم از خاطر غمناك كن
در جهان گریاندن آسان است، اشكى پاك كن
امام باقرعلیهالسلام فرمود: «پدرم حضرت على بن حسینعلیهالسلام دوبار براى خدا اموال خود را احسان كرد.» (11)
امام سجادعلیهالسلام همواره مىفرمود: «سادَةُ النَّاسِ فِى الدُّنْیا الْاَسْخِیاءُ وَسادَةُ النَّاسِ فِى الْآخِرةِ الْاَتْقِیاء؛ (12) سرور و آقاى مردم در دنیا سخاوتمندان و بخشندگان هستند و در جهان آخرت، پرهیزكاران، سرآمد دیگران خواهند بود.»
زیباترین شیوه معاشرت
در اینجا به برخى از رفتارهاى پسندیده امام سجادعلیهالسلام كه در جذب قلوب و صید دلهاى مردم تأثیر فراوان داشته است، اشاره مىكنیم:
1. زمخشرى، طبق نقل هنگامى كه یزید بن معاویه، عامل جنایتكار خود، مسرف بن عقبه را به مدینه فرستاد و لشكر وى به قتل و غارت اهل مدینه پرداختند. حضرت زین العابدینعلیهالسلام چهار صد نفر از بانوان بىپناه را پناه داد و در كمال سخاوت و جوانمردى از آنان پذیرایى كرد.
هنگامى كه لشكر مسرف بن عقبه از مدینه بیرون رفت، آن بانوان گفتند: «به خدا قسم! در كنار پدر و مادرمان این چنین زندگانى خوش و آرامش روحى و روانى نداشتهایم كه در سایه عطوفت و محبت این مرد شریف (حضرت سجادعلیهالسلام) در این مدت بحرانى، این چنین در آرامش و در كمال احترام به سر بردیم.» (13)
2. امام صادقعلیهالسلام فرمود: حضرت سجادعلیهالسلام هر گاه مسافرت مىرفت، سعى مىكرد با كاروانى سفر كند كه او را نشناسند و شرط مىكرد كه در طول سفر، یكى از خدمتگزاران به همسفرانش باشد. یك بار كه با افرادى ناشناس به مسافرت رفته بود، مردى آن حضرت را دید و شناخت. بعد به دیگر دوستانش گفت: «آیا مىدانید این آقا كیست كه به شما خدمت مىكند؟» گفتند: «نه، نمىشناسیم.» آن مرد گفت: «این شخص حضرت على بن حسینعلیهالسلام است!»
اهل كاروان كه این جمله را شنیدند و امام را شناختند، یكباره از جاى خود برخاستند و دست و پاى حضرتش را بوسیدند و عرضه داشتند: «اى فرزند رسول خدا! آیا مىخواهى ما را آتش جهنم فراگیرد؟! اگر خداى ناكرده از دست و زبان ما خطایى سر مىزد و به شما جسارتى مىكردیم، آیا ما تا ابد هلاك نمىشدیم؟! چه انگیزهاى باعث شد كه شما به صورت ناشناس به ما خدمت كنید؟» حضرت زین العابدینعلیهالسلام فرمود: «هنگامى كه من با عدهاى آشنا به مسافرت رفتم، آنان به احترام رسول خداصلىاللهعلیهوآله بیش از استحقاق من، برایم خدمت كرده، عطوفت و مهربانى نثارم كردند. به همین سبب، به صورت ناشناس آمدم كه مبادا شما نیز بیش از حدّ بر من احترام كنید و ناشناس بودن را بهتر مىپسندم.» (14)
بىتردید این سیره پسندیده آن بزرگوار، برگرفته از كلام حضرت خاتم انبیاصلىاللهعلیهوآله است كه فرمودعلیهمالسلام «مَنْ اَعانَ مُؤْمِناً مُسافِراً فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ ثَلاثاً وَسَبْعِینَ كُرْبَةً؛ (15) هر كس به یك مؤمن مسافر یارى و خدمت كند، خداوند متعال، هفتاد و سه بلا و اندوه را از او زایل خواهد كرد.»
3. على بن عیسى اربلى مىنویسد كه روزى امام سجادعلیهالسلام از مسجد بیرون آمد و با مردى مواجه شد كه با آن حضرت عداوت دیرینه داشت. مرد، همینكه چشمش به امام افتاد، به حضرت زین العابدینعلیهالسلام جسارت كرد و دشنام و ناسزا گفت. یاران و غلامان امام خواستند كه آن شخص را تأدیب كنند؛ امّا آن حضرت فرمود: «با او كارى نداشته باشید.» آنگاه به او نزدیك شده و گفت: «آنچه از صفات و كارهاى ما بر تو پوشیده است، بیشتر از آن است كه تو مطلع هستى!» سپس با مهربانى و عطوفتِ تمام فرمود: «اَلَكَ حاجَةٌ نُعِینُكَ عَلَیها؛ آیا مشكلى دارى كه ما در حلّ آن تو را یارى كنیم؟!»
مرد با مشاهده این رفتار انسانى، از كرده خود شرمسار شد؛ امّا آن بزرگوار، او را نوازش كرد و عباى ارزشمند خود را همراه هزار درهم به وى بخشید. بعد از آن واقعه، آن مرد به شدت به امام علاقهمند شد و به هر كجا كه مىرسید، به بیان فضایل و مناقب آن حضرت مىپرداخت و خطاب به حضرتش مىگفت: «به راستى كه تو از فرزندان رسول خداصلىاللهعلیهوآله هستى. » (16)
گر عظیم است از فرو دستان گناه
عفو كردن از بزرگان اعظم است
این رفتارهاى آموزنده و انسانى باعث شده بود كه مخالف و موافق، آن حضرت را از اعماق وجودشان دوست بدارند و به شخصیت والاى ایشان به دیده احترام و عظمت بنگرند.
راز محبوبیت اجتماعى
محمّد بن مسلم بن شهاب زهرى (17) روزى با حالتى افسرده و اندوهگین به حضور امام سجادعلیهالسلام آمد. وقتى امام، علّت ناراحتى وى را پرسید، گفت: «اندوه من از سوى برخى مردم، بهویژه افرادى است كه به آنان خدمت كردهام؛ ولى آنها برخلاف انتظارم به من حسد ورزیده و در اموالم چشم طمع دوختهاند.»
آن حضرت، رهنمودهاى راهگشایى به وى ارائه فرمود و سپس افزود: «اِحْفَظْ عَلَیكَ لِسانَكَ تَمْلِكُ بِهِ اِخْوانَكَ؛ (18) از زبانت مواظبت كن، همه دوستان و آشنایانت در اختیار تو خواهند بود [و تو را دوست خواهند داشت].» سپس فرمود: «زهرى! كسىكه عقلش كاملترین اعضاى وجودش نباشد، با كوچكترین اعضایش (زبان) هلاك مىشود.»
حضرت زین العابدینعلیهالسلام مهمترین رمز توفیق در زندگى را تواضع و احترام به دیگران دانسته، مىفرماید: «اگر دیدى كه مسلمانان تو را احترام مىكنند و مقامت را بزرگ مىشمارند، بگو آنها بزرگوارند كه با من چنین رفتار مىكنند و اگر از مردم نسبت به خود بىتوجهى مشاهده كردى، بگو از من خطایى سرزده است كه مستوجب چنین بىاحترامى شدهام. هرگاه چنین اندیشیده باشى و طبق این تفكر عمل كنى، خداوند متعال، زندگى را بر تو آسان كرده، دوستانت زیاد و دشمنانت به حدّاقل خواهند رسید. در این صورت، نیكیهاى دیگران تو را خوشحال مىكند و از بدى و اذیتهاى آنان آزرده نخواهى شد.» (19)
سلطانِ دلهاى پاك
داستان معروف امام سجادعلیهالسلام هنگام زیارت بیت اللّه الحرام، دلیل واضحى بر جایگاه والاى معنوى و اجتماعى ایشان در عصر خود است. خلاصه آن ماجرا چنین است:
در زمان خلافت عبد الملك بن مروان، پسرش هشام بن عبد الملك به زیارت خانه خدا رفت؛ امّا بر اثر ازدحام جمعیت نتوانست «حجر الاسود» را زیارت كند و كوشش اطرافیانش نیز در این زمینه، نتیجهاى نداشت. ناگزیر براى او در كنار كعبه تختى نصب كردند و وى در آنجا نشست و به تماشاى حجّاج و طوافكنندگان پرداخت. اطرافیان شامى او نیز در كنارش گرد آمده و به اجتماع پرشكوه حج نظاره مىكردند.
در همین حال، ناگهان حضرت سجادعلیهالسلام پدیدار شد. وى كه در میان جمعیت با سیمایى زیبا و وجودى نورانى همچون ستارهاى مىدرخشید، گرد خانه خدا طواف كرد و هنگامى كه به حجر الاسود نزدیك شد، مردم با كمال احترام و تواضع، راه را بر امام باز كردند و حضرت به راحتى آنجا را زیارت كرد.
این منظره كه هشام و اطرافیانش را به حیرت واداشته بود، باعث شد تا یكى از شامیان از هشام بپرسد: «این شخص با عظمت كیست كه مردم این چنین احترامش مىكنند؟» امّا هشام به این سبب كه شامیان آن حضرت را نشناسند، پاسخ داد: «من هم نمىشناسم!» «فَرَزْدَق» شاعر كه در آنجا حاضر بود، بلند شد و با جرئت تمام گفت: «امّا من او را مىشناسم! اگر هشام او را نمىشناسد، من آن جوان زیبا روى و نورانى چهره را خوب مىشناسم.»
گفت: من مىشناسمش نیكو
زو چه پرسى، به سوى من كن رو
مرد شامى گفت: «او كیست اى ابو فراس؟!»
فرزدق در پاسخ آن مرد شامى، قصیده معروف خود را در چهل بیت سرود؛ از جمله اینكه:
«هذا الَّذِى یتَعْرِفُ الْبَطْحاء وَطَأْتَهُ
وَالْبَیتُ یعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ
این كسى است كه سرزمین پاك مكّه، قدر و منزلت او را مىشناسد و خانه كعبه، حلّ و حرم او را مىشناسند.
هذا ابنُ خَیرُ عِبادِ اللَّهِ كُلِّهِمْ
هذا التَّقِىُّ النَّقِىُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
این فرزند، بهترین بندگان خداست. این جوانِ پاك و پاكیزه و پیراسته و شناخته شده است.
هذا ابْنُ فاطِمَةَ اِنْ كُنْتَ جاهِلَهُ
بِجَدِّهِ اَنْبِیاءُ اللَّهُ قَدْ خُتِمُوا
این فرزند فاطمه است. اگر او را نمىشناسى، او كسى است كه جدّش خاتم الانبیا است.
... او از خاندانى است كه محبت ایشان، دین و دشمنى با آنان، كفر و نزدیك شدن به آنان، پناهگاه و نجاتبخش است. هر كسى خداى را بشناسد، نیاكان او را نیز نیك مىشناسد كه دین اسلام از خانه او به سایر مردم رسیده است... .»
هشام بن عبد الملك بعد از شنیدن این قصیده، خشمگین شد و حقوق فرزدق را از بیت المال قطع كرد و او را در عَسْفان (بین مكه و مدینه) زندانى كرد؛ حتّى در اعتراض به او گفت: «تو تا به حال براى ما چنین مدحى نگفتهاى.» شاعر اهل بیتعلیهمالسلام پاسخ داد: «تو نیز جدّى مثل جدّ او و پدرى مثل پدر او و مادرى مثل مادر او بیاور تا من شبیه این ابیات را درباره شما نیز بسرایم.» (20)
پینوشـــــــــــــــــتها:
1) تحف العقول، حسن بن شعبه حرانى، قم، نشر جامعه مدرسین، 1417 ق، ص 287.
2) نور/22.
3) بحار الانوار، علامه محمّدباقر مجلسى، مؤسسة الوفاء، ج 46، ص 104.
4) اقبال الاعمال، سید بن طاووس، دار الكتب الاسلامیة، ج 1، ص 446.
5) رجال الشیخ، اصحاب على بن الحسینعلیهالسلام، شیخ طوسى، قم، مؤسسة آل البیت، 1404 ق.
6) مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب مازندرانى، نشر علامه، ج 4، ص 167.
7) پوریاى ولى.
8) بحار الانوار، ج 46، ص 88.
9) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 153.
10) همان.
11) همان، ص 154.
12) روضة الواعظین، محمّد فتال نیشابورى، قم، نشر رضى، ج 2، ص 385.
13) منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، انتشارات اسلامیه، ج 2، ص 8.
14) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، مؤسسة آل البیتعلیهمالسلام، ج 11، ص 430.
15) همان، ص 429.
16) كشف الغمّه، على بن عیسى اربلى، تبریز، مكتبة بنى هاشم، ج 2، ص 101.
17) وى در ابتدا از علماى اهل سنّت بود؛ امّا بر اثر معاشرت با امام چهارم و نیل به بهرههاى شایان علمى و انسانى از محضر امام سجادعلیهالسلام، به آن حضرت، علاقه شدیدى پیدا كرد و از امام همیشه با لقب «زین العابدین» یاد مىكرد.
18) بحار الانوار، ج71، ص155.
19) الاحتجاج، احمد بن على طبرسى، مشهد، نشر مرتضى، 1403 ق، ج 2، ص 319.
20) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 169.