Super User
جایگاه امامت در کلام امام هفتم (ع)
از بزرگترین و شكنندهترین انحرافاتی كه در جامعه اسلامی رخ داد و برای همیشه بشریت را محروم ساخت، انحراف از مسیر امامت بود. اگر جامعه بعد از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله جایگاه امامت را شناخته بودند، امامت و خلافت را در حدّ نمایندگی قبیلهای و قومی و حداكثر رهبری سیاسی تنزّل نمیدادند. اجازه نمیدادند كه كسانی بر آن جایگاه تكیه بزنند كه هیچ گونه شایستگی و لیاقت در وجود آنها نبود. با اینكه پیامبرصلی الله علیه وآله نهایت تلاش خود را برای معرّفی امامت و امامان انجام داد، با این حال، اكثریت جامعه اسلامی مقام امامت و امامان را آنچنان كه بایسته است، نشناختند و این عدم شناخت، چه در زمان خود رسول اكرم صلی الله علیه وآله و چه بعد از آن حضرت، پیامدهای ناگواری در پی داشت و زیانهای سنگین علمی و فرهنگی بر جامعه اسلامی تحمیل نمود. (1)
دفاع امامان از امامت
امامان معصوم آنجا كه شرایط را مناسب ندیدند، از اداره جامعه به صورت مستقیم، كنار رفتند؛ امّا در تبیین مقام امامت و عظمت امامان هرگز كوتاهی نكردند. علی علیه السلام كه برای حفظ وحدت جامعه اسلامی به ظاهر از خلافت كنار رفت و سالها سكوت را اختیار كرد، در تبیین مقام امامت هرگز كوتاه نیامد و بارها به حدیث غدیر و منزلت استدلال كرد و سخنان بسیار بلندی را درباره عظمت امامت و امامان بیان فرمود. همین طور امامان دیگر نیز جانانهترین دفاعها و ژرفترین سخنان را درباره جایگاه امامت بیان نموده اند، از جمله حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام با اینكه سالها در زندان بود و تا مرز شهادت پیش رفت، در تبیین حقیقت امامت هرگز كوتاهی نكرد و لحظهای غافل نگشت. آنچه پیش رو دارید، نگاهی است به جایگاه امامت و دفاع از آن، از دیدگاه امام هفتم علیه السلام.
زمین، خالی از حجّت نیست
در بینش ژرف تشیع، امام و حجّت الهی، ركن جهان آفرینش است و جهان به وجود او بستگی دارد. امام واسطه فیض الهی و مجرای رحمت اوست و آن لحظه كه زمین خالی از حجّت باشد، بساط آن به هم خواهد ریخت.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: «لَوْ بَقِیتِ الْاَرْضُ بَغَیرِ اِمامٍ لَساخَتْ؛ (2) اگر زمین [لحظهای] بدون وجود امام باشد، [ساكنان خود را در كام خود] فرو میبرد.» بر اساس همین مبنا است كه حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام با قاطعیت فرمود: «ما تَرَكَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْاَرْضَ بِغَیرِ اِمامٍ قَطُّ مُنْذُ قَبَضَ آدَم علیه السلام یهْتَدِی بِهِ اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَهُوَ الْحُجَّة عَلَی الْعِبادِ، مَنْ تَرَكَهُ ضَلَّ وَمَنْ لَزِمَهُ نَجی حَقّاً عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ؛ (3) خداوند از زمانی كه حضرت آدم 7 را قبض روح كرد، هرگز زمین را خالی از امام رها نكرده است تا به وسیله او به سوی خدای عزیز و جلیل هدایت انجام گیرد و او حجّت [خدا] بر بندگان است. كسی كه امام را رها كند، گمراه شده و كسی كه همراه [و پیرو] او باشد، نجات یافته است. و این، حقی است برخداوند.»
در جای دیگر علی بن راشد از موسی بن جعفرعلیه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: «إِنَّ الْأَرْضَ لا تَخْلُوا مِنْ حُجَّةٍ وَأَنَا وَاللَّهِ ذلِكَ الْحُجَّةُ؛ (4) به راستی زمین خالی از حجّت نیست. و به خدا سوگند! من همان حجّتم (امام تعیین شده از جانب خدا هستم) .»
زنده بودن امام
امام هفتم علیه السلام فرمود: «اِنَّ الْحُجَّةَ لا تَقُومُ لِلَّهِ عَلی خَلْقِهِ اِلاّ بِإِمامٍ حَی یعْرَفُ؛ (5) به راستی حجّت برای خدا [در زمین] بر مردم قیام نمییابد، مگر با [وجود] امام زندهای كه شناخته شده باشد.»
لزوم شناخت امام
حدیث معروف «مَنْ ماتَ وَلَمْ یعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیتَةً جاهِلِیةً؛ (6) هر كس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.»، از زبان پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله در منابع سنّی و شیعه نقل شده و مرحوم علاّمه امینی از دهها منبع سنّی آن را نقل نموده است. (7) این روایت در منابع شیعه از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله و نیز بیشتر امامان نقل شده است كه نشان از اهمیت امام شناسی دارد. در این میان، حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام در دفاع از امامت حق بر مسئله امام شناسی و لزوم آن تأكید نموده است. عمر بن یزید نقل نموده كه از ابی الحسن اوّل (امام هفتم) شنیدم، آن حضرت فرمود: «مَنْ ماتَ بِغَیرِ اِمامٍ ماتَ مِیتَةً جاهِلِیةً اِمام حَی یعْرِفُهُ؛ (8) هر كس بمیرد و امام زندهای را نشناسد، با مرگ جاهلی مرده است.» راوی عرض كرد: قید «امام زنده» را از پدرت (حضرت صادق علیه السلام) نشنیدم. حضرت فرمود: «به خدا قسم فرموده واین رسول خدا است كه فرمود: «مَنْ ماتَ وَلَیسَ لَهُ اِمامٌ یسْمَعُ لَهُ وَیطِیعُ، ماتَ مَیتَةً جاهِلِیةً؛ (9) كسی كه بمیرد و برای او امامی - كه از او حرف شنوی كند و پیرویش نماید - نباشد، با مرگ جاهلی مرده است.»
همچنین، سخنان حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام میتواند ردّی بر عقاید زیدیه، اسماعیلیه، فتحیه و واقفیه باشد؛ چه اینكه در زمان آن حضرت، برخی گروههای فوق همچون واقفیه امامت آن حضرت را قبول نداشتند.
عبد اللّه بن قدامه ترمذی از امام هفتم علیه السلام نقل نموده كه آن حضرت فرمود: «مَنْ شَكَّ فِی أَرْبَعَةٍ فَقَدْ كَفَرَ بِجَمِیعِ ما نَزَلَ اللَّهُ تَبارَكَ وَتَعالی؛ أَحَدُها: مَعْرِفَةُ الْاِمامِ فِی كُلِّ زَمانٍ وَأَوانٍ بِشَخْصِهِ وَنَعْتِهِ؛ (10) كسی كه در چهار چیز شك كند، به تمام آن چیزی كه خدای تبارك و تعالی نازل نموده، كفر ورزیده است؛ یكی از آنها شناخت امام هر زمان و هر دوره با مشخصات و اوصافش میباشد.»
در این حدیث، در مورد معرفت امام به دو نكته اشاره شده است:
1. شناخت شخص امام با چهره ظاهری او؛
2. شناخت اوصاف، مقامات و عظمت امام كه در باب معرفت امام، بیشتر این نكته مورد نظر است.
نمونههایی از اوصاف امامان
حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام نمونههایی از اوصاف امامان، را بیان نموده است كه به برخی از آنها اشاره میكنیم:
1. وجه اللّه بودن
هارون بن خارجه از امام ابو الحسن (موسی بن جعفرعلیهما السلام) نقل نموده كه آن حضرت فرمود: «نَحْنُ اَلْمَثانِی الَّتِی أَریها رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله، وَنَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ نَتَقَلَّبُ بَینَ اَظْهُرِكُمْ، فَمَنْ عَرَفَنا عَرَفَنا وَمَنْ لَمْ یعْرِفْنا فَاَمامَهُ الْیقِینُ؛ (11) ما مثانی [و تمام قرآن وام الكتابی] هستیم كه رسول خداصلی الله علیه وآله آن را [به مردم] نشان داد. ما وجه اللّهی هستیم كه در بین شما حركت میكنیم. هر كس ما را میشناسد، ما را شناخته و هر كس نمیشناسد، پیش روی او یقین (قیامت) است.»
2. مورد فضل الهی
حضرت كاظم علیه السلام درباره قول خداوند كه میفرماید: «أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسُ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» فرمود: «نَحْنُ الْمَحْسُودونَ؛ (12) ما هستیم كه [بر اثر فضل الهی] مورد حسد مردم واقع میشویم.»
3. وسعت علم
علم امامان، علم مكتبی و مدرسهای یا كسبی نیست؛ بلكه علمی است «لدنّی» و الهی كه توسط امامان قبلی، و الهامات قلبی و عنایات الهی به آنها میرسد. در اینجا به مصادیقی از این علم وسیع و گسترده كه در كلمات حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام آمده، اشاره میشود:
انواع علوم امام
از علی سائی از ابی الحسن الاوّل (موسی بن جعفر) نقل شده كه فرمود: «مَبْلَغُ عِلْمِنا عَلی ثَلاثَةِ وُجُوهٍ: ماضٍ وَغابِرٍ وَحادِثٍ. فَاَمَّا الْماضِی، فَمُفَسَّرٌ وَأَمَّا الْغابِرُ فَمَزْبُورٌ وَاَمَّا الْحادِثُ فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ وَنَقْرٌ فِی الْاَسْماعِ وَهُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنا وَلا نَبِی بَعْدَ نَبِینا؛ (13) گُستره علم ما بر سه وجه [و جهت] است: گذشته، آینده و پدیدشونده (حال) . امّا گذشته، پس [برای ما توسط پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله و امامان قبلی] تفسیر شده است و امّا آینده، [در كتاب جامعه ومصحفی كه نزد ماست] ، نوشته شده است و امّا حادث و پدیدشونده، از راه الهام بر دل و تأثیر در گوش جلوه مینماید [كه هر روز و هر ساعت، مخصوصاً شبهای قدر و جمعه، حاصل میشود] و آن بهترین دانش ماست و [با همه این علوم، پیغمبر نیستیم؛ زیرا] پیغمبری بعد از پیامبر ما نیست.»
علم انبیا در نزد امامان
احمد بن حماد گفت: به ابی الحسن الاوّل (امام كاظم علیه السلام) عرض كردم: «فدایت گردم! آیا پیغمبر ما وارث همه انبیاست؟» فرمود: «بله.» عرض كردم: «از زمان [حضرت] آدم تا زمان خودش؟» فرمود: «خداوند پیامبری مبعوث نكرده، مگر آنكه محمد اعلم از او بوده است.» عرض كردم: «عیسی بن مریم مردگان را به اذن خدا زنده میكرد.» فرمود: «راست گفتی و سلیمان هم نطق پرندگان را میفهمید و پیغمبرصلی الله علیه وآله هم بر این مراتب توانایی داشت.» (14)
امام كاظم علیه السلام میفرماید: «وَقَدْ وَرِثْنا نَحْنُ هذا الْقُرْآنَ الَّذِی فِیهِ ما تُسَیرُ بِهِ الْجِبالُ وَتُقَطَّعُ بِهِ الْبُلْدانُ وَتُحْیی بِهِ الْمَوْتی وَنَحْنُ نَعْرِفُ الْماءَ تَحْتَ الْهَواءِ؛ ما وارث آن قرآنیم كه آنچه كوهها به وسیله آن حركت كند و به شهرها مسافرت شود و مردگان به وسیله آن زنده شوند، در آن وجود دارد. و ما آب را در زیر هوا تشخیص میدهیم.» آنگاه ادامه داد: «و همانا در كتاب خدا آیاتی است كه به وسیله آنها چیزی خواسته نشود، جز اینكه خدا به آن اجازه دهد [و هر دعایی از بركت آن آیات مستجاب شود] . علاوه بر آنچه خدا برای پیغمبران گذشته اجازه داده [و علومی كه با آنها عطا كرده است] ، همه اینها را خدا در قرآن برای ما مقرّر داشته است.» همانا خداوند میفرماید: هیچ نهفتهای در آسمانها و زمین نیست، مگر آنكه در كتاب مبین (آشكار) موجود است.» (15) و یا فرمود: «آنگاه این كتاب را به كسانی كه از میان بندگان خود انتخاب كرده ایم، به ارث داده ایم.» (16) و ماییم كسانی كه خدای عزّ وجلّ انتخابمان كرده و این كتاب را كه بیان همه چیز در آن است، به ارث به ما داده است.» (17)
در روایت دیگر آمده كه هشام بن حكم میگوید: همراه «بُرَیهَ» خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و آنجا ابا الحسن، را ملاقات كردم. هشام داستان بُرَیه (18) را نقل كرد و آنگاه حضرت ابو الحسن فرمود: «ای بُرَیه! علمت به كتاب دینت (انجیل) در چه حدّ است؟» گفت: «آن را میدانم.» فرمود: «در چه حد اطمینان داری كه معنای آن را میدانی؟» گفت: «آن را به خوبی میدانم و بسیار به این علم اطمینان دارم.» سپس ابو الحسن علیه السلام شروع به خواندن انجیل نمود. بُرَیهَ گفت: «پنجاه سال است كه من تو و امثال تو را میجستم.» پس بُرَیهَ ایمان آورد و نیكو ایمان آورد و زنی كه همراه او بود نیز ایمان آورد. آنگاه هشام همراه بُرَیه خدمت امام صادق علیه السلام آمدند. هشام گفتگوی بین بُرَیه و ابو الحسن موسی (بن جعفرعلیه السلام) را برای حضرت نقل كرد و امام صادق علیه السلام فرمود: «نسل [ابراهیم و عمران] بعضی از بعض دیگر گرفته شده و خدا شنوا و داناست.» (19) پس بُرَیه گفت: «تورات و انجیل و كتب پیغمبران از كجا به شما رسیده است؟» فرمود: «اینها از خود پیامبران به ما به ارث رسیده؛ همچنانكه آنها میخواندند، ما هم میخوانیم و چنانكه آنها بیان میكردند، ما هم بیان میكنیم. خدا حجّتی در زمینش نمیگذارد كه چیزی از او بپرسند و او بگوید نمیدانم.» (20)
آگاهی به تفسیر قرآن
امامان معصوم علیهم السلام به عنوان ثقل اصغر و عِدل قرآن، بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله كاملترین و مطمئنترین مرجع برای تفسیر و فهم قرآن كریم به شمار میروند.
یعقوب بن جعفر میگوید: در مكّه نزد ابو الحسن (موسی بن جعفرعلیه السلام) بودم. مردی به او عرض كرد: تو قرآن را به گونهای تفسیر میكنی كه ما تا حالا نشنیده ایم!
حضرت ابو الحسن علیه السلام فرمود: «عَلَینا نَزَلَ قَبْلَ النَّاسِ وَلَنا فُسِّرَ قَبْلَ اَنْ یفَسَّرَ فِی النَّاسِ، فَنَحْنُ نَعْرِفُ حَلالَهُ وَحَرامَهُ وَناسِخَهُ وَمَنْسُوخَهُ وَسَفَریهِ وحَضَریهِ وَفِیای لَیلَةٍ نَزَلَتْ كَمْ مِنْ آیةٍ وَفِیمَنْ نَزَلَتْ وَفِیما نَزَلَتْ، فَنَحْنُ حُكَماءُ اللَّهِ وَشُهَداؤُهُ عَلی خَلْقِهِ وَهُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَبارَكَ وَتَعالی سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَیسْأَلُونَ؛ (21)
قرآن قبل از مردم بر ما نازل شده و قبل از آنكه در بین مردم تفسیر شود، بر ما تفسیر شده است؛ پس ما حلال و حرام قرآن را، ناسخ و منسوخ آن را و آنهایی را كه در سفر نازل شده و یا در حضر (مكّه و مدینه) ، و در چه شبی چند آیه نازل شده و درباره چه كسی نازل گردیده و در چه موردی نازل شده است را [دقیقاً] می شناسیم. پس حكمای [واقعی] الهی و گواهان او بر خلقش هستیم و این سخن خداوند است كه میفرماید: به زودی گواهی آنها نوشته میشود و پرسش میشوند.»
آن حضرت همچنین فرمود: «فَالشَّهادَةُ لَنا وَالْمَسْأَلَةُ لِلْمَشْهُودِ عَلَیهِ فَهذا عِلْمٌ ما قَدْ اَنْهَیتُهُ اِلَیكَ وَاَوَّیتُهُ اِلَیكَ ما لَزِمَنی فَاِنْ قَبِلْتَ فَاشْكُرْ وَاِنْ تَرَكْتَ فَاِنَّ اللَّهَ عَلی كُلِّ شَی ءٍ شَهِیدٍ؛ (22) پس گواهی از آنِ ماست و سؤال و پرسش نسبت به مشهود علیه. پس این علمی بود كه برای تو برشمردم و آنچه بر من لازم بود، بیان كردم. اگر پذیرفتی، خدا را [بر این آگاهی و پذیرش] شكر كن و اگر رها كردی، خداوند بر همه چیز شاهد و گواه است.»
آگاهی بر تمامی احكام
امام به عنوان مرزبان شریعت، به تمام احكام و مسائل حرام و حلال آگاهی دارد و به همین جهت، ممكن نیست از او پرسشی بشود و جواب آن را نداند، هر چند ممكن است بر اثر مصالحی در برخی موارد از بیان پاسخ صرف نظر نماید.
از محمد بن حكیم نقل شده است كه از ابا الحسن (موسی بن جعفرعلیهما السلام) پرسیدم: «آیا چیزی از حلال و حرام و یا آنچه مردم به آن نیازمندند وجود دارد كه در نزد امام پاسخی برای آن نباشد؟»
فرمود: «لا وَلكِنْ یكُونُ عِنْدَهُ وَلا یجِیبُ ذاكَ اِلَیهِ اِنْ شاءَ اَجابَ وَاِنْ شاءَ لَمْ یجِبْ؛ (23) نه ولی [ممكن است] در نزد او [پاسخ] باشد و جواب ندهد، [زیرا] این امر به دست اوست [و او بهتر میداند] و اگر خواست، جواب میدهد و اگر نخواست، جواب نمیدهد.»
شبیه همین روایت را صفوان بن یحیی از امام هفتم علیه السلام نقل كرده است. (24)
محمد بن حكیم از ابو الحسن (موسی بن جعفرعلیه السلام) نقل نموده كه حضرت فرمود: «همانا كسانی كه قبل از شما بودند با [عمل به] قیاس هلاك شدند. به راستی خدای تبارك و تعالی نبی خود [پیامبر خاتم را] قبض روح نكرد، مگر آنكه [قبل از آن] دینش را در حلال و حرام كامل نمود و آنچه شما در زندگی به آن نیازمندید و یا بعد از مرگ به او و اهل بیتش استغاثه كنید، برای شما آورده است و تمامی آنها «مُصْحَفٌ عِنْدَ أَهْلِ بَیتِهِ حَتّی أَنَّ فِیهِ لَأَرْشُ خَدْشِ الْكَفِّ؛ مصحفی [و كتابی] در نزد اهل بیت اوست كه حتی در آن، ارش خشی كه بر كف دست میافتد، وجود دارد.» آنگاه فرمود: «ابو حنیفه، لعنت خدا بر او باد! از كسانی بود كه میگفت: علی چنین گفته، و من چنین میگویم [و خود را در مقابل علی علیه السلام جامع علوم مطرح نمود] .» (25)
علم غیبی
از اموری كه امامان با عنایت خداوندی به آن آگاهی دارند، علم غیبی و آگاهی سرگذشت افراد در گذشته و آینده و حال است. در این زمینه نیز روایات فراوانی داریم كه در ذیل به بیان یك نمونه بسنده میكنیم:
سیف بن عمیرة میگوید: از عبد صالح ابو الحسن (موسی علیه السلام) شنیدم كه خبر مرگ مردی را میداد. با خود گفتم: آیا او میداند كه آن مرد چه زمانی میمیرد؟ پس حضرت با حال غضبناكی فرمود: «قَدْ كانَ رُشَیدُ الْهِجْرِی یعْلَمُ عِلْمَ الْمَنایا وَالْبَلایا فَالْاِمامُ اَوْلی بِذلِكَ؛ رشید هجری علم مرگها و مصیبتها را میدانست و امام [معصوم] به طریق اولی باید علم به مرگها و بلاها را بداند.» (26)
افزایش علم
چنانكه قرآن به پیامبرصلی الله علیه وآله دستور داده كه دعا كند: «رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»؛ (27) «خدایا! بر دانشم بیفزای!» این كلام، نشان از آن دارد كه بر علم پیامبر افزوده میشود و امامان نیز چنین اند. مخصوصاً در شبهایی چون شب قدر و جمعه، علم آنها افزایش مییابد كه در این زمینه، روایات فراوانی وارد شده است. (28) از جمله در كافی حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام از پدر بزرگوارش حضرت صادق علیه السلام نقل نموده كه آن حضرت فرمود: «لَوْلا اَنَّا نَزْدادُ عِلْماً لَأَنْفَدْنا؛ (29) اگر علم ما افزایش نیابد، به پایان میرسیم.»
پاورقــــــــــــــــــــی
1) برخی نمونهها، در مقاله امام شناسی از دیدگاه امام هشتم علیه السلام، مجلّه شماره 40 مبلّغان، ص 42 - 44 آمده است.
2) كمال الدین، صدوق، قم، جامعه مدرسین، 1405 ق، ج 1، ص 204، باب 21، ح 1؛ علل الشرایع، صدوق، بیروت، دار البلاغه، بی تا، ص 196.
3) علل الشرایع، همان، ج 1، ص 197، ح 11؛ اعلام الهدایه، المجمع العالمی، اهل البیت علیهم السلام، اوّل، 1422 ق، ج 9، ص 215.
4) اعلام الهدایة،همان؛ الاختصاص، شیخ مفید، مكتبة بصیرتی، ص 269.
5) الاختصاص، همان، ص 269؛ اعلام الهدایة، همان، ص 213.
6) بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، ج 1، ص 362، ح 39.
7) الغدیر، علاّمه امینی، دار الكتب الاسلامیة، ج 10، ص 358 - 360.
8) بحار الانوار، ج 23، ص 92.
9) الاختصاص، شیخ مفید، ص 268؛ روزگار رهایی، كامل سلیمان، ج 1، ص 85؛ اعلام الهدایة، ص 216.
10) اعلام الهدایة، ص 215؛ الاختصاص، ص 269.
11) البصائر، ص 66؛ اعلام الهدایة، ج 9، ص 213.
12) اصول كافی، یعقوب كلینی، ج 1، ص 206؛ اعلام الهدایة، ج 9، ص 213.
13) اصول كافی، عربی، ج 1، ص 264؛ اصول كافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، دار الكتب الاسلامیة، ج 1، ص 393، ح 1.
14) رعد / 29.
15) نمل / 75.
16) سبأ / 29.
17) اصول كافی، همان، ج 1، ص 327 - 329.
18) بُرَیهَ، مصغّر ابراهیم است در برخی نسخ كافی، «بُرَیهَةَ» آمده است. وی از دانشمندان بزرگ هفتاد ساله مسیحی بود.
19) آل عمران / 34.
20) اصول كافی، ج 1، ص 329 - 330.
21) اعلام الهدایة، ج 9، ص 214.
22) بصائر الدرجات، ص 198؛ اعلام الهدایة، همان، ص 215.
23) البصائر، ص 44؛ اعلام الهدایة، ص 216.
24) همان.
25) البصائر، ص 147؛ اعلام الهدایة، ج 9، ص 217.
26) بصائر الدرجات، ص 264؛ اعلام الهدایة، ج 9، ص 214.
27) طه / 114.
28) ر. ك: همان، ص 372 - 374.
29) همان، ص 374.
شمه ای از کرامات امام صادق (ع)
طلیعه سخن
در هفدهم ربیع الاول سال 83 ه. ق در مدینه منوره فرزندی پاك از سلاله رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دیده به جهان گشود. نام او جعفر و كنیهاش ابا عبدالله بود، پدر ارجمندش امام محمدباقر علیه السلام پیشوای پنجم شیعیان و مادر گرامی اشام فروة میباشد. (1) ایشان كه بعد از شهادت پدر بزرگوارشان، سرپرستی و امامت شیعیان را به عهده داشتند، به القابی همچون صادق، صابر، فاضل و طاهر مشهور بودند.
پیشوای ششم شیعیان مدت 31 سال با پدر زندگی كرد و سرانجام در سال 148 ه. ق در سن 65 سالگی دیده از جهان فرو بست و در قبرستان بقیع در كنار قبور پدرش امام باقر علیه السلام و جدش امام زین العابدین علیه السلام و سبط اكبر رسول خدا امام حسن مجتبی علیه السلام به خاك سپرده شد.
دوران زندگانی آن حضرت با ده نفر از خلفای اموی و دو نفر از خلفای عباسی، و مدت 34 سال امامت ایشان با هفت تن از آنان مقارن بوده است كه عبارتند از:
1- هشام به عبدالملك (105- 125 شمهای از كرامات امام صادق علیه السلام
ه. ق)
2- ولید بن یزید به عبدالملك (125- 126)
3- یزید بن ولید بن عبدالملك (126)
4- ابراهیم بن ولید بن عبدالملك (70 روز از سال 126)
5- مروان بن محمد (126- 132)
6- عبدالله بن محمد مشهور بن سفاح (132- 137)
7- ابو جعفر مشهور به منصور دوانیقی (137- 158)
دوران امامت آن حضرت با شرایط خاص و ممتاز سیاسی و اجتماعی همراه بود كه زمینه را برای فعالیتهای علمی و مذهبی فراهم آورده بوده از طرفی بنی امیه دوران ضعف و ركود خود را سپری میكردند و دائما در حال نزاع و كشمكش با بنی عباس بودند. لذا فرصت ایجاد فشار و اختناق نسبت به امام علیه السلام و شیعیان را نداشتند و از طرف دیگر حكومت نوپای عباسیان كه با شعار طرفداری از خاندان رسالت به قدرت رسیده بودند، در صدد آزار و اذیت شیعیان نبودند.
این موقعیت ممتاز سبب شد كه یك جنبش علمی و فكری در جامعه اسلامی به وجود آید و امام صادق علیه السلام در راس این جنبش توانست به انتشار علوم الهی بپردازد و جهان اسلام را از معارف اسلامی سیراب سازد.
موقعیت علمی ایشان چنان ممتاز بود كه تمام مسلمانان، حتی علمای دیگر مذاهب در مقابل آن سر تعظیم فرود آورده اند. چنان كه ابوحنیفه (مؤسس مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت) میگوید: «ما رایت افقه من جعفر بن محمد (2) ؛ من كسی را فقیهتر [و دانشمندتر] از جعفر بن محمد ندیدهام..»
این امور سبب شد كه شاگردان فراوانی در حوزه درس ایشان پرورش یابند كه عدد آنان بالغ بر چهار هزار نفر است. (3) شیخ طوسی در رجال خود بیش از سه هزار نفر از آنان را نام برده كه از برجستهترین آنان میتوان به: هشام بن حكم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن الطاق، مفضل بن عمر، ابو حنیفه و جابر بن حیان، اشاره نمود. (4)
كرامات اولیاء
همانطور كه پیامبران الهی برای اثبات نبوت خویش افعال خارق العادهای به عنوان معجزه انجام میدهند ائمه اطهار و اولیای الهی هم برای اثبات حقانیت خویش، بیدار كردن مردم یا جهات دیگر، كراماتی از خود بروز میدهند و از طرف خداوند به آنها عنایات ویژهای میشود كه باور آنها برای اذهان عمومی خیره كننده و تعجب برانگیز است. هنگامی كه صفحات تاریخ را ورق میزنیم با نمونههای بسیاری از این امور مواجه میشدیم كه به دو نمونه از آنها از زبان قرآن اشاره میكنیم:
1- یكی از كرامات حضرت مریم، نزول طعام آسمانی از طرف خداوند برای اوست. قرآن كریم میفرماید: «كلما دخل علیها زكریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لك هذا قالت هو من عندالله.» (5) ؛ «هرگاه حضرت زكریا بر مریم در محراب وارد میشد، غذای مخصوصی نزد او میدید. (آن حضرت سؤال میكرد) ای مریم! این غذا را از كجا آوردهای (او پاسخ میداد) : اینها از سوی خداوند است..»
2- نمونه دیگر درباره آصف بن برخیا از یاران حضرت سلیمان است كه تخت بلقیس را در مدت زمان كمی از مكانی دور حاضر نمود. خداوند متعال میفرماید: «قال الذی عنده علم من الكتاب انا آتیك به قبل ان یرتد الیك طرفك فلما راه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربی.» (6) ؛ «كسی كه دانشی از كتاب داشت گفت: من آن را پیش از آن كه چشم بر هم زنی نزد تو خواهم آورد. پس هنگامی كه [سلیمان] آن را نزد خود دید گفت: این از فضل پروردگار من است..»
انجام كرامات به دست اولیای الهی آن قدر روشن و بدیهی است كه اكثر مسلمین بر جواز آن اتفاق دارند.
تفتازانی از علمای اهل سنت میگوید: «ظهور و روشنی كرامات اولیای خدا همچون روشنی معجزات انبیاء است و انكار این امور توسط اهل بدعت و گمراهان چیز عجیبی نیست، چرا كه آنان خود توان انجام آن را ندارند و درباره حكام خود هم آن را نشنیده اند، لذا دست به انكار میزنند..» و در جای دیگر میگوید: «كرامات حضرت علی علیه السلام آن قدر زیاد است كه قابل شمارش نیست.» (7)
كرامات امام صادق علیه السلام
در ذیل برخی از كرامات امام صادق علیه السلام بیان میگردد.
باطل كردن سحر ساحران
محمد بن سنان میگوید: منصور دوانیقی هفتاد مرد از شهر كابل را فراخواند و به آنها گفت: وای بر شما كه ادعای ساحر بودن دارید و بین زن و شوهر او فاصله میاندازید....
او با وعدههای بسیار آنها را تحریك كرد تا با انجام سحرهای خود ابا عبدالله را مبهوت و مقهور خود سازند. ساحران به مجلسی كه منصور فراهم كرده بود رفتند و انواع صورتها از جمله صورتهای شیر را به تصویر كشیدند تا هر بینندهای را سحر كنند. منصور بر تخت خود نشست و تاج خود را بر سرگذاشت و به دربان دستور داد كه امام صادق علیه السلام را وارد سازند. وقتی امام ششم وارد شد، نگاهی به آنها كرد و دست به دعا برداشت و دعایی خواند كه برخی از الفاظ آن شنیده میشد و قسمتی را هم به طور آهسته خواند، سپس فرمود: وای بر شما به خدا قسم سحر شما را باطل خواهم نمود. سپس با صدای بلند فرمود:ای شیرها آنها را ببلعید، پس هر شیری به ساحری كه او را درست كرده بود حمله كرد و او را بلعید. منصور بهت زده از تخت خود بر زمین افتاد و با ترس میگفت:ای ابا عبدالله! مرا ببخش دیگر چنین كاری نخواهم كرد، حضرت هم به او مهلت داد. بعد منصور دوانیقی از امام علیه السلام درخواست كرد، شیرها ساحرانی را كه خورده بودند برگردانند. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر عصای موسی آنچه را بلعیده بود برمی گرداند، این شیرها نیز چنین میكردند. (8)
زنده كردن یكی از یاران
محمد بن راشد از جد خود كه یكی از مسلمانان هم عصر امام صادق علیه السلام است نقل میكند كه روزی به قصد دیدار امام علیه السلام حركت كردم تا از او سؤالی بپرسم، در میان راه مطلع شدم كه آن حضرت به تشییع جنازه سید حمیری رفته است، پس به طرف قبرستان رفتم و بعد از ملاقات با امام علیه السلام سؤال خود را از ایشان پرسیدم و جواب آن را دریافت كردم.
هنگامی كه خواستم برگردم، مرا به نزد خود خواند و فرمود: شما مردم سرچشمه علم و دانش را رها كرده اید. عرض كردم: آیا شما امام و پیشوای امت در این زمان هستید؟ امام فرمود: آری. عرضه داشتم: دلیل و آیتی میخواهم تا یقین پیدا كنم. آن حضرت فرمود: هرچه میخواهی بپرس، من با اراده الهی جواب تو را خواهم گفت. عرض كردم: برادری داشتم كه از دنیا رفته و او را در این قبرستان دفن كردیم، از شما میخواهم او را زنده كنید، امام فرمود: برادرت انسان خوبی بود و به خاطر او خواسته تو را برآورده میكنم، گرچه تو سزاوار چنین كاری نیستی، سپس نزدیك قبر او شد و او را صدا زد، در این هنگام قبر شكافته شد و برادرم از آن خارج شد. به خدا قسم كه چنین شد و به من گفت:ای برادر از او (امام صادق علیه السلام) پیروی كن و او را رها مكن. آن گاه به قبر خویش بازگشت. امام علیه السلام از من عهد گرفت و مرا قسم داد تا كسی را از این موضوع مطلع نسازم. (9)
خبر از شهادت برخی یاران
از ابوبصیر نقل شده است: روزی در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودم كه صحبت از «معلی بن خنیس.» به میان آمد، ایشان فرمودند: «ابا محمد! مطلب مهمی را در مورد او به تو میگویم، آن را از دیگران مخفی نگه دار؛ او به مقام واقعی خود نمیرسد مگر زمانی كه از طرف «داود بن علی.» مورد تعرض قرار خواهد گرفت..»
پرسیدم: داود با او چه خواهد كرد؟ فرمودند: «او را دعوت كرده، گردنش را میزند و بدن او را به دار میآویزد..»
عرض كردم: این حادثه در چه زمانی واقع خواهد شد؟ امام فرمودند: «در سال آینده.»
ابوبصیر میگوید: سال بعد داود والی مدینه شد و معلی را به پیش خود فراخواند و از او خواست كه اسامی یاران امام صادق علیه السلام را برایش بنویسد، معلی از این كار امتناع ورزید، داود عصبانی شد و گفت: اگر اسامی آنها را كتمان كنی تو را خواهم كشت، معلی بن خنیس گفت: آیا مرا به كشته شدن تهدید میكنی!؟ به خدا قسم هرگز چنین كاری نخواهم كرد. داود خشمگین شد و او را به شهادت رساند و جسد مطهرش را به دار آویخت. (10)
آگاهی از غیب
موارد متعددی در تاریخ نقل شده است كه بیانگر آگاهی و اشراف كامل امام صادق علیه السلام بر امور غیبی است و كلامی را كه ایشان فرموده: «نحن ولاة الامر و خزنة علم الله (11) ؛ ما والیان امر و خازنان علم خداوند هستیم..» در عمل نشان داده و به اثبات رسانده است. در این نوشتار به ذكر یك نمونه اكتفا میكنیم:
ابراهیم بن مهزم میگوید: از محضر امام صادق علیه السلام جدا شدم و به منزل رفتم، شب هنگام بین من و مادرم مشاجرهای رخ داد، بر سر او فریاد زدم و با تندی با او سخن گفتم، صبح شد، نماز را خواندم و بلافاصله نزد امام آمدم، همین كه داخل شدم فرمود:ای پس مهزم! چرا بر سر مادر خود فریاد زدی؟ آیا نمیدانی كه او تو را در شكم خود نگهداری كرد و در دامان خود پروراند و با شیر خود تو را تغذیه نمود؟ عرض كردم: آری. ایشان فرمودند: پس هیچ وقت با تندی با او سخن مگو. (12)
آتش در اطاعت امام
یكی از اصحاب امام صادق علیه السلام بنام مامون رقی نقل كرده است كه: در محضر سرور و مولایم امام صادق علیه السلام بودم، سهل بن حسن از شیعیان خراسان وارد شد و سلام كرد و نشست، عرض كرد:ای فرزند رسول خدا كرامت و بزرگی از آن شماست، شما خاندان امامت، چرا بر این حق خود سكوت كرده و قیام نمیكنید و حال آن كه هزاران نفر از شیعیان شما آماده شمشیر زدن در ركاب شما هستند.
امام علیه السلام فرمود:ای خراسانی! لحظهای درنگ كن. پس امر فرمود كه تنور را روشن كنند، هنگامی كه آتش شعله ور شد، به سهل فرمود: داخل تنور شو، سهل گفت:ای پسر رسول خدا مرا از این كار معاف بدار، در این هنگام هارون مكی یكی از اصحاب با وفای امام علیه السلام وارد شد در حالی كه كفشهای خود را در دست گرفته بود، سلام كرد و جواب شنید، امام به او فرمود: كفشهای خود را بر زمین بگذار و داخل تنور شو، او بدون هیچ درنگی وارد تنور شد و در میان شعلههای آتش نشست. امام صادق علیه السلام رو به خراسانی كرد و از حوادث خراسان برای او گفت، انگار امام علیه السلام در آن جا حاضر بوده است، سپس فرمود: داخل تنور را نگاه كن. مامون رقی میگوید: من هم جلو رفتم و داخل تنور را مشاهده كردم، هارون مكی در میان آتش نشسته بود و برخاست و از تنور خارج شد. امام به سهل فرمود: در خراسان چند نفر مانند او میشناسی؟ عرض كرد: به خدا قسم احدی را نمیشناسم، امام علیه السلام حرف او را تایید نمود و فرمود: در زمانی كه ما حتی پنج نفر از این گونه یاران نداریم چگونه قیام كنیم؟ (13)
شفا یافتن به دعای امام
عمار سه فرزند به نامهای «اسحاق.» ، «اسماعیل.» و «یونس.» داشت، آنها نقل كرده اند كه «یونس.» به مرض بدی مبتلا شده بود، به محضر امام صادق علیه السلام رفتیم، امام با مشاهده وضع یونس، دو ركعت نماز خواند و خدا را حمد كرد و بر نبی اكرم صلی الله علیه و آله و آل او درود فرستاد و ذكرهایی بر زبان جاری ساخت و از خداوند چنین خواست: «واصرف عنه شر الدنیا والاخرة واصرف عنه ما به فقد غاظنی ذلك واحزننی؛ شر دینا و آخرت را از او دور نما و این مرض را از او بر طرف ساز كه عارضه او مرا ناراحت و غمگین كرده است..»
آن سه نفر نقل میكنند كه: به خدا قسم از شهر خارج نشده بودیم كه بیماری او برطرف شد و شفا یافت. (14)
پاورقــــــــــــــــــــی
1) ارشاد شیخ مفید، انتشارات علمیه اسلامیه، ج 2، باب 12 و اصول كافی، كلینی، دارالاضواء، ج 1، ص 472.
2) الوافی بالوفیات، صلاح الدین الصفدی، ج 11، ص 127؛ تهذیب الكمال، جمال الدین مزی، مؤسسة الرسالة، ج 5، ص 79؛ الكامل فی الضعفاء، جرجانی، دارالفكر، ج 2، ص 132.
3) ارشاد مفید، همان، ص 173.
4) رجال طوسی، فصل شاگردان امام جعفر علیه السلام.
5) آل عمران/ 37.
6) نمل/ 40.
7) شرح المقاصد، تفتازانی، شریف رضی، ج 5، ص 76.
8) مدیند المعاجز، بحرانی، مؤسسه معارف اسلامی، ج 5، ص 246؛ دلائل الامامة، ابن جریر طبری، مؤسسة البعثة، ص 298؛ اختصاص، شیخ مفید، جامعه مدرسین، ص 246.
9) الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، مؤسسه امام مهدی، ج 2، ص 742؛ مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 78؛ اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، ج 3، ص 121؛ بحارالانوار، همان، ج 47، ص 118.
10) بحار الانوار، همان، ص 109؛ الخرائج و الجرائح، همان، ص 647؛ مدینة المعاجز، همان، ج 5، ص 226؛ مناقب ابن شهر آشوب، انتشارات علامه، ج 4، ص 225.
11) اصول كافی، همان، ص 192.
12) بصائر الدرجات، صفار قمی، منشورات مكتبة آیت الله النجفی، ص 243؛ مدینة المعاجز، همان، ج 5، ص 314؛ اثبات الهداة، همان، ج 3، ص 102؛ الخرائج و الجرائح، همان، ج 2، ص 729.
13) مناقب ابن شهرآشوب، همان، ص 237؛ بحارالانوار، همان، ص 123؛ مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 114.
14) مناقب ابن شهرآشوب، همان، ص 232 و مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 109 و بحارالانوار، همان، ص 134.
منشور نسل جوان در سیره امام صادق علیه السلام
جوانان و نوجوانان در هر جامعهای گنجینههای سرشاری هستند كه اگر مربیان و متولیان برای این قشر عظیم سرمایه گذاری شایسته انجام داده و این گروه فعال و پرشور را با رفتار حكیمانه و تكریم شخصیت و احترام به نیازها، به اهداف مطلوب و ایده آل خود هدایت نمایند، علاوه بر این كه آنان را از خطر انحراف و تردید در هویت و آسیبهای اجتماعی مصونیت بخشیده اند، قلبهای پاك و زلال آنان را به سوی خوبیها، زیباییها و اخلاق پسندیده رهنمون شده اند، و جامعه آینده را از نظر سلامتی و حفظ ارزشها و فرهنگ، بیمه نموده اند. امام صادق علیه السلام در مورد سرمایه گذاری معنوی برای نسل نو و حفاظت نوجوانان از گروههای منحرف و كج اندیش، میفرماید: «با درو احداثكم بالحدیث قبل ان یسبقكم الیهم المرجعة (1) ؛ نوجوانان خود را با احادیث ما آشنا كنید قبل از این كه مرجعه (یكی از گروههای منحرف) بر شما پیشی گیرند.
ارتباط با نسل جوان
هدایت و تربیت نسل جوان به لحاظ اهمیتی كه دارد امروزه بیش از گذشته مورد توجه اندیشمندان و دل سوزان جوامع مختلف قرار گرفته است. جوان دارای خصوصیات عاطفی، اجتماعی و جسمانی است. حساسیت، تنوع خصلتهای رفتاری، هیجانهای درونی، علاقه شدید به دوستی با همسالان، عدم كنترل رفتار، حب ذات، الگو پذیری و تقلید، افتخار به شخصیت و تشخص طلبی و میل به آزادی، شمهای از ویژگیهای اوست.
با توجه به این ویژگیها، شیوه رفتاری امام صادق علیه السلام با جوانان، و همچنین سخنان و دستور العملهای آن حضرت برای جوانان و برخورد با آنان، بهترین نسخه شفا بخش و راهگشاست. نگاههای مهربان، بزرگداشت شخصیت، توجه به استعداد و صلاحیت آنان، احترام به نیازهای فردی و اجتماعی، رفتار محبت آمیز و حكیمانه و سرشار از عاطفه و خلوص، موجب جذب جوانان به سوی آن حضرت بود و شیفتگی آنان به رهبر خویش، ریشه در شیوه رفتار و گفتار آن حضرت نسبت به مخاطبین و شاگردان خویش دارد.
آن حضرت به سرعت پذیرش سجایای اخلاقی در نوجوانان توجه كرده و به ابوجعفر؛ مؤمن طاق میفرماید:
«علیك بالاحداث فانهم اسرع الی كل خیر؛ (2) بر تو باد تربیت نوجوانان، زیرا آنان زودتر از دیگران خوبیها را میپذیرند..»
در اینجا چند نمونه از رفتار آن حضرت را در برخورد با نسل جوان میخوانیم:
1 - آن روز یكی از شلوغترین ایام حج بود. امام صادق علیه السلام با گروهی از یارانش گفت و گو میكرد. در این هنگام هشام بن حكم كه تازه به دوران جوانی گام نهاده بود، خدمت امام رسید. پیشوای شیعیان از دیدن این جوان شادمان شد، او را در صدر مجلس و كنار خویش نشاند و گرامی داشت. این رفتار امام، حاضران را كه از شخصیتهای علمی شمرده میشدند، شگفت زده ساخت. وقتی امام علیه السلام آثار شگفتی را در چهره حاضران مشاهده كرد فرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده؛ این جوان با دل و زبان و دستش (با تمام وجود) یاور ماست..» سپس برای اثبات مقام علمی هشام برای حاضرین، درباره نامهای خداوند متعال و فروعات آنها از وی پرسید و هشام همه را به نیكی پاسخ گفت. آن گاه حضرت فرمود: «هشام! آیا چنان فهم داری كه با منطق و استدلال دشمنان ما را دفع كنی، هشام گفت: آری. امام فرمود: «نفعك الله به و ثبتك؛ خداوند تو را از آن بهره مند سازد و [در این راه] ثابت قدم بدارد..» هشام میگوید: بعد از این دعا هرگز در بحثهای خداشناسی و توحید شكست نخوردم. (3)
2 - مفضل بن عمرو نماینده امام صادق علیه السلام در شهر كوفه بود. او از طرف امام موظف بود به مشكلات دینی، مالی و اجتماعی مردم كوفه رسیدگی كند و در این رابطه با جوانان شهر ارتباط صمیمانه و مستحكمی برقرار كرده بود، برای همین عدهای این دوستی را نتواستند تحمل كنند، ناچار به شایعه و افتراء روی آوردند و مفضل و یارانش را به شرابخواری، ترك نماز، كبوتر بازی و حتی به سرقت و راهزنی متهم كردند. این گروه، كه ابوالخطاب معزول و طرفدارانش از فعالان آن شمرده میشدند، شایع كردند كه مفضل افراد بی مبالات و لاابالی را پیرامونش گرد آورده است. وقتی این شایعات به اوج رسید، گروهی از مومنان و مقدسان كوفه به محضر امام صادق علیه السلام چنین نوشتند: «مفضل با افراد رذل و شرابخوار و كبوتر باز همنشین است، شایسته است دستور دهید این افراد را از خود دور سازد..»
امام صادق علیه السلام بدون این كه با آنان در این باره سخن بگوید، نامهای برای مفضل نوشته، مهر كرد و به آنان سپرد تا به مفضل برسانند. حضرت تصریح كرد كه نامه را خودشان شخصا به مفضل تحویل دهند. آنان به كوفه برگشتند و دسته جمعی به خانه مفضل شتافتند و نامه امام صادق علیه السلام را به دست مفضل دادند. وی نامه را گشود و متن آن را قرائت كرد. امام علیه السلام به مفضل دستور داده بود كه: چیزهایی بخرد و به محضر امام علیه السلام ارسال كند. در این نامه اصلا اشارهای به شایعات نشده بود. مفضل نامه راخواند و آن را به دست همه حاضران داد تا بخوانند. سپس از آنان پرسید: اكنون چه باید كرد؟ گفتند: این اشیاء خیلی هزینه دارد. باید بنشینیم، تبادل نظر كنیم و از شیعیان یاری جوییم. در واقع هدفشان این بود كه فعلا خانه مفضل را ترك كنند. مفضل گفت: تقاضا میكنم برای صرف غذا در اینجا بمانید. آنان به انتظار غذا نشستند. مفضل افرادی را به سراغ همان جوانانی كه از آنها بدگویی شده و به كارهای ناروا متهم شده بودند فرستاد و آنان را احضار كرد. وقتی نزد مفضل آمدند، نامه حضرت صادق علیه السلام را برای آنان خواند. آنان، با شنیدن كلام امام صادق علیه السلام برای انجام فرمان حضرت از خانه خارج شدند و پس از مدت كوتاهی بازگشتند. هر كدام به اندازه وسع خویش روی هم نهاده و در مجموع 2 هزار دینار و ده هزار درهم در برابر مفضل نهادند. آن گاه مفضل به شكایت كنندگان كه هنوز از صرف غذا فارغ نشده بودند نگریست و گفت: شما میگوئید این جوانان را از خودم برانم و گمان میكنید خدا به نماز و روزه شما نیازمند است؟! (4)
در اینجا به بخشی از شیوهها و راه كارهای عملی برخورد و هدایت جوانان در پرتو گفتار و رفتار صادق آل محمدعلیهم السلام میپردازیم:
1 - رفتار نیكو و ملایم
نوجوان قلبی پاك و روحی حساس و دلی نازك و عاطفی دارد. در برخورد با او باید راه نرمی و ملایمت پیش گرفت. نگاه مهربان، ارزش دادن به شخصیت و رفتار خوش، بهترین شیوه ارتباط با اوست. محبت، اظهار علاقه، صدا كردن با القاب، عناوین و نامهای زیبا او را به سوی مبلغ و مربی جذب میكند و در این حال میتوان ارتباط قلبی و عاطفی با او ایجاد كرد، سخنانش را شنید، راهنمایی كرد، لغزشها را متذكر شد و بالاخره درعالم دوستی كه یك ارتباط شدید روحی و عاطفی برقرار است، میتوان صفات زیبا را به او القاء نمود، نیازهای بسیاری را از او برطرف كرد و از آلودگیها او را بر حذر داشت، زیرا گرایش جوان به خوبیها و زیباییها از دیگران بهتر و سریعتر انجام میپذیرد.
امام صادق علیه السلام فرمود: «من لم تكن فیه ثلاث خصال لم ینفعه الایمان: حلم یرد به جهل الجاهل. و ورع یحجزه عن طلب المحارم. و خلق یداری به الناس؛ (5) هر كس سه خصلت را دارا نباشد از ایمان خود سودی نخواهد برد: اول - بردباری، كه جهل نادان را برطرف كند. دوم - پارسائی، كه او را از حرام باز دارد. سوم - رفتار نیكو كه با مردم مدارا نماید..»
2 - آگاهی دادن در مسائل دینی
یكی از علل دین گریزی برخی جوانان و نوجوانان عدم آگاهی به مسائل دینی است. زیرا انسان طبیعتا هر چه را نشناسد به سویش نمیرود و افكار واحساسات و حواس خود را به سوی آن معطوف نمیدارد. اما شناخت و آگاهی از خوبیها و زیبائیها به ویژه اطلاع از منافع آن، سریعا انسان نفع طلب را به آن جذب كرده و آن را در نزد شخص، دوست داشتنی میكند. برای همین اگر جوانان با آثار و بركات و احكام و معارف دین آشنا شوند، فاصله آنان با حقایق دینی كم خواهد شد. افزون بر این، نسل جدیدی كه معمولا از مسائل و حقایق دینی بی اطلاع یا كم اطلاع است و بصیرت و معرفت كافی از دین ندارد، تحت تاثیر تبلیغات و هجمههای فرهنگی دشمنان قرار میگیرد.
امام صادق علیه السلام به بشیر دهان (روغن فروش) فرمود: «لا خیر فی من لا یتفقة من اصحابنا یا بشیر ان الرجل منهم اذا لم یستغن بفقهه احتاج الیهم فاذا احتاج الیهم ادخلوه فی باب ضلالتهم و هو لا یعلم؛ (6) از دوستان ما كسی كه در دین خود اندیشه و تفقه نكند ارزش ندارد.ای بشیر! اگر یكی از دوستان ما در دین خود تفقه نكند و به مسائل و احكام آن آشنا نباشد، به دیگران (مخالفین ما) محتاج میشود، هر گاه به آنها نیاز پیدا كرد آنان او را در خط انحراف و گمراهی قرار میدهند در حالی كه خودش نمیداند..» ضرورت یادگیری احكام دینی در منظر پیشوای ششم آنقدر مهم است كه میفرماید: «لو اتیت بشاب من شباب الشیعة لایتفقه لادبته؛ (7) اگر به جوانی از جوانان شیعه برخورد نمایم كه در دین تفقه نمیكند او را تادیب خواهم كرد..»
3 - شناساندن آسیبهای اجتماعی
آشنا نبودن نسل جدید با آفتهای اجتماعی موجب افت ارزشهای اخلاقی و توفیق دشمنان فرهنگی و رواج خلاف و حرام در میان آنان میباشد. اگر جوانان مسلمان با این آفتها آشنا باشند و از عواقب بد آن در میان افراد جامعه اطلاع یابند، بنابر فطرت پاكی كه خداوند در نهاد آنها قرار داده از آن آفتها فاصله خواهند گرفت و دامن خویش را به چنین آفتهای اجتماعی آلوده نخواهند كرد. صادق آل محمد علیه السلام مواردی از آفتهای اجتماعی را چنین فهرست كرده است: الف) ستم كردن ب) فریبكاری ج) خیانت د) تحقیر و خوار كردن دیگران ه) اف گفتن: (نق بزند، غرغر كند و به این وسیله زحمات دیگران را نادیه گرفته و خود را چیزی پندارد.) و) دشمنی، كینه توزی و اظهار عداوت با برادران دینی ز) تهمت زدن ح) داد و فریاد و پرخاشگری ط) طمع كاری و حرص به دنیا.
«و ان لایظلمه و ان لایغشه و ان لایخونه و ان لایخذله و ان لایكذبه و ان لایقول له اف و اذ قال له اف فلیس بینهما ولایة و اذ قال له انت عدوی فقد كفر احدهما و اذا اتهمه انماث الایمان فی قلبه كما ینماث الملح فی الماء؛ (8) به برادر ایمانی خود ستم ننماید، او را فریب ندهد، به او خیانت نكند، او را كوچك نشمارد، او را دروغگو نخواند، به او اف نگوید و اگر به او اف بگوید (غرغر كند) لایت بین آن دو قطع میشود و اگر به برادر ایمانیاش بگوید تو دشمن من هستی، یكی از آن دو كافر [باطنی] می شود و اگر برادرش را متهم نماید، ایمان در قلب او ذوب میشود مانند ذوب شدن نمك در آب..» (9)
4 - ترغیب به دانش افزایی
یك جوان مسلمان باید از علوم روز آگاهی كافی داشته باشد. تخصص در كنار تعهد یك اصل مسلم و تردید ناپذیر در فرهنگ ما است. كسانی در عرصه زندگی به اهداف دلخواه خود میرسند كه با شناخت دانشها و مهارتهای عصر خود به قلههای سعادت نائل شده و با تعهد و ایمان خویش، اعتماد افراد جامعه را به خود جلب میكنند. از منظر حضرت صادق علیه السلام كسب دانش و مهارتهای فنی برای یك جوان ضروری است، آن حضرت میفرماید: «لست احب ان اری الشاب منكم الا غادیا فی حالین، اما عالما او متعلما؛ (10) هیچوقت دوست ندارم یكی از جوانان شما (شیعه) را ببینم مگر اینكه در یكی از دو حال، شب و روز خود را سپری كند: یا دانا باشد یا یاد گیرنده..»
5 - عادت دادن به حسابرسی
یك تاجر زمانی در كار خود پیشرفت میكند كه در هر شبانه روز به حساب خود رسیدگی كرده و سود و زیان معاملات خویش را بداند و گرنه بعد از مدت كوتاهی سرمایه و هستی خود را از دست خواهد داد. جوانی، یك سرمایه و فرصت بسیار عالی برای هر شخص میباشد. اگر یك جوان به حساب عمر خود رسیدگی نكند و نداند كه آیا در مقابل عمر خویش چه چیزی به دست آورده است، در آیندهای نه چندان دور سرمایه معنوی خویش را به باد فنا خواهد داد. اما اگر به حساب روزانهاش برسد و ببیند كه در مقابل هر روز از دست رفته، یك قدم به سوی كمال برداشته، خوشحال شده و آن را تكرار كند و در مقابل انحطاط فكری و اخلاقی غمگین گشته و سعی در جبران آن داشته باشد، بدیهی است كه رو به سوی رشد و ترقی خواهد نهاد. امام صادق علیه السلام به ابن جندب كه یك جوان فعال و پرشور و باایمان بود میفرماید: «یا بن جندب! حق علی كل مسلم یعرفنا ان یعرض عمله فی كل یوم و لیلة علی نفسه فیكون محاسب نفسه فان رای حسنة استزاد منها و ان رای سیئة استغفر منها و لئلا یخزی یوم القیامة؛ (11) ای پسر جندب! هر مسلمانی كه ما را میشناسد شایسته است كه رفتار و كردار خود را در هر شبانه روز برخود عرضه دارد و حسابگر نفس خویش باشد تا اگر كار نیكی در آنها دید، بر آن بیفزاید و اگر كار بدی در اعمال خود مشاهده نمود، از آنها توبه كند، تا در روز قیامت دچار ذلت و حقارت نشود..»
6 - تعدیل حس دوست خواهی
انسان با انس به دوستانش احساس مسرت و لذت میكند. او در همنشینی با رفیق شفیق، نشاط و نیرو میگیرد و این یك نیاز طبیعی اوست و باید ارضاء شود. یك جوان در اثر این حس به سمت دوستان و همفكران خود كشیده میشود، او عاشق رفاقت است و دنبال ارتباط با هم سن و سالان خود میباشد. از طرف دیگر بر اثر غلبه احساسات و شور و شوق جوانی و نپختگی نگرش عقلانی، ممكن است در دام دوستان ناباب و یا صیادان و شیادان بیفتد. از این رو در انتخاب یك دوست ممكن است دچار مشكلات گردد. امام جعفر صادق علیه السلام دقیقا روی همین نكته انگشت اشارت نهاده و به جوانان چنین رهنمود میدهد: «الاخوان ثلاثة: فواحد كالغذاء الذی یحتاج الیه كل وقت فهو العاقل. و الثانی فی معنی الداء و هو الحق. و الثالث فی معنی الدواء فهو اللبیب؛ (12) دوستان سه دسته هستند. اول: كسی كه مانند غذا در هر زمان به او نیاز هست و او دوست عاقل است. دوم:كسی كه [برای انسان] مانند بیماری و درد [رنج آور] است، و او دوست احمق [و نادان] است و سوم: كسی كه وجودش برای فرد همانند داروی حیات بخش است، و آن رفیق روشن بین [و اهل تفكر] است..»
7 - ضرورت ازدواج
هر جوانی فطرتا نیازمند ازدواج است و باید به این نیاز خدادادی و طبیعی از طریق مشروع جواب داد. اما بعضی جوانان با بهانه قرار دادن بعضی مشكلات و سختیها از این سنت الهی روی بر تافته و خود را در دام نفس شیطانی گرفتار میكنند. به آنان باید توجه داده شود كه این پیمان مقدس در میان تمام ملتها وجود داشته و محبوبترین بنیان نزد خداوند متعال است. با ازدواج، شخصیت و ایمان دو جوان كامل میشود. صادق آل محمد علیه السلام فرمود: «من تزوج احرز نصف دینه فلیتق الله فی النصف الآخر؛ (13) كسی كه ازدواج كند نصف دینش را حفظ كرده است پس باید در نصف دیگرش تقوای الهی پیشه كند..»
و در حدیث دیگری آن حضرت به جوانان چنین پیام داد: «ركعتان یصلیهما المتزوج افضل من سبعین ركعة یصلیها اعزب؛ (14) دو ركعت نماز كه فرد ازدواج كرده میخواند بر 70 ركعت نماز یك فرد مجرد برتری دارد..»
8 - تشویق به نماز
بر اساس متون دینی ما نماز عامل كمال انسان و حافظ او از آلودگیها و صفات مذموم و ناپسند است. همچنین این رفتار معنوی تاثیر بسزایی در بیدار كردن روح نظم و حفظ نظام انسان دارد. نماز تسلی بخش و آرامش بخش دلهای مضطرب در انسانهای خسته و نگران است. نماز شاخص رهروان راه خدا و بهترین وسیله ارتباط صمیمانه رب العالمین است. تجربه و آمار گواهی میدهد كه درصد بالایی از خلافكاران و هنجارشكنان در جامعه اسلامی در خانوادههایی بزرگ شده اند كه یا نماز نمیخوانند و یا آن را سبك میشمارند. پیشوای ششم جایگاه مهم نماز را در زندگی و رفتار روزانه یك مسلمان برای اقشار مختلف به ویژه جوانان تبیین نموده و فرمود: «اول ما یحاسب به العبد علی الصلوة فاذا قبلت قبل منه سائر عمله و اذا ردت علیه رد علیه سائر عمله؛ (15) [روز قیامت] اولین چیزی كه از بنده محاسبه میشود نماز است. اگر از او نماز پذیرفته شد، سائر اعمالش پذیرفته میشود اما اگر نماز او رد شد سایر اعمال [نیك] او نیز رد خواهد شد..»
آن حضرت در مورد زیانهایی كه در اثر دوری از نماز برای انسان رخ میدهد به ابن جندب فرمود: «ویل للساهین عن الصلوات، النائمین فی الخلوات، المستهزئین بالله و آیاته فی الفترات اولئك الذین لاخلاق لهم فی الآخرة و لا یكلمهم الله یوم القیامة و لا یزكیهم و لهم عذاب الیم؛ (16) وای بر آنها كه از نماز غفلت كنند و در خلوت بخوابند و خدا و آیاتش را در دوران ضعف دین استهزاء كنند، آنان كسانی هستند كه در آخرت بهره ندارند و خدا در روز قیامت با آنان سخن نخواهد گفت و آنان را تبرئه نخواهد كرد و عذاب دردناك برای آن هاست..»
9 - تقویت اندیشههای مثبت
با تقویت تفكر مثبت در جوانان میتوان صفات نیك و خصلتهای زیبا را در وجود آنها ایجاد كرد. آن گاه با فضاسازی مناسب و به وجود آوردن بسترهای لازم، آنها را به تكرار رفتارهای مثبت متمایل كرده و آن رفتارها را به صورت عادات پایدار در وجود آنان در آورد. بخشی از اندیشههای مثبت در كلام امام جعفر صادق علیه السلام عبارتند از:
الف) زیارت دوستان و تقویت حس همیاری: آن حضرت نیكی به دوستان و دیدار آنان را برترین عبادت برشمرده و فرمود: «ما یعبد الله بمثل نقل الاقدام الی بر الاخوان و زیارتهم؛ خداوند به چیزی همانندگام برداشتن در راه نیكی به برادران دینی و دیدار و زیارت آنها عبادت نشده است..»
ب) انس با خدا: چه زیباست كه جوانان پاك همیشه خدا را بهترین انیس خود بدانند و در سختیها او را همدم و پناهگاه خویش بر گزینند. آن حضرت فرمود: «آنسو بالله واستوحشوا مما به استانس المترفون؛ (17) [انسانهای با ایمان] با خدا انس گرفته اند و از آنچه كه مال اندوزان و دنیا پرستان به آن انس گرفته اند، در هراسند..» آری آنان از نعمتهای خداوندی بهره میبرند، اما به آنها دل نمیدهند. آنان دلبسته خدا بوده و با یاد او آرام میشوند.
ج) پایداری در راه هدف: پایداری در راه ایمان و عقیده از عوامل توفیق و پیروزی است. یك جوان آن گاه به آرزوهای مشروع و دلخواه دست مییابد كه پشتكار و استقامت داشته باشد. مهمترین آرزوی هر جوان نیل به سعادت حقیقی و قرب پروردگار - كه جلوه تمام كمالات، زیبائیها و خوبی هاست - میباشد. پیشوای صادق شیعیان فرمود: «لو ان شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائكة و لا ظلهم الغمام و لاشرقوا نهارا و لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم و لما سالوا الله شیئا الا اعطاهم؛ (18) اگر شیعیان ما در راه حق استقامت ورزند، فرشتگان با آنان دست میدهند. ابرهای رحمت بر آنها سایه میافكند. مانند روز میدرخشند، از زمین و آسمان روزی میخورند و آنچه از خدا بخواهند، به آنها عطا میكند..»
د) دستگیری از افتادگان: معلی بن خنیس میگوید: «امام صادق علیه السلام در شبی بارانی از خانه به سوی ظله بنی ساعده رفت. به دنبال او رفتم، گویی چیزی از دست او بر زمین افتاد. حضرت گفت:
به نام خدا، خداوندا آن را به ما بازگردان. به نزدیك رفته سلام كردم. فرمود: معلی تو هستی؟ عرض كردم! آری فدایت شوم! فرمود: با دست خود زمین را جست وجو كن، هر چه یافتی آن را به من بازگردان.
معلی میگوید: نانهای زیادی روی زمین افتاده بود. یكی یكی، دوتا دوتا پیدا میكردم و به آن حضرت میدادم. كیسهای پر از نان همراه آن حضرت بود و از سنگینی آن را به زحمت حمل میكرد. عرض كردم: اجازه دهید آن را من بیاورم؟ فرمود: من از تو شایسته ترم، ولی با من بیا. به ظله بنی ساعده رسیدیم. گروهی را دیدم كه در خواب بودند. آن حضرت یك یا دو قرص نان را در زیر سر آنان میگذاشت. توزیع نان به آخرین نفر كه تمام شد، بازگشتیم. عرض كردم: فدایت شوم! آیا اینها شیعه هستند. فرمود: اگر شیعه بودند حتی در نمك طعام نیز با آنان مواسات و از خود گذشتگی میكردم..» (19)
ه) توجه به غذا: یك جوان مسلمان همچنان كه به سلامت روح خود میاندیشد، در پرورش جسم نیز كوشا است او فردی ضعیف البنیه، كسل و منزوی نیست بلكه به بهداشت غذای خویش در كنار بهداشت روانش توجه دارد. از راه تغذیه صحیح و ورزش جسم خود را تقویت میكند و از راههای مختلف نشاط خویش را به دست میآورد، اما در عین حال به حلال و حرام بودن غذایی كه میخورد توجه كامل دارد و آثار مخرب غذای حرام و غیر مشروع را در وجودش در نظر دارد. امام صادق علیه السلام میفرماید: «شیعتنا لا یاكلون الجری... و لایشربون مسكرا؛ (20) شیعیان ما مارماهی نمیخورند... و شراب و مسكرات نمینوشند..»
و) نیك رفتاری با اهل معصیت: در اصلاح رفتار غلط و ناپسند دیگران و كسانی كه به نوعی مرتكب گناه میشوند، باید شیوهای كارآمد در پیش گرفت و ترس و یاس آنان را در پیوستن به ردیف خوبان از میان برداشت و با نیك رفتاری و امید دادن، روحیه شكست خورده آنان را تقویت نموده و بازسازی كرد.
امام صادق علیه السلام فرمود: «لا تقل فی المذنبین من اهل دعوتكم الا خیرا، واستكینوا الی الله فی توفیقهم؛ (21) در مورد همكیشان گنه كار خود جز خوبی و نیكی چیزی نگو و از خداوند توفیق هدایت آنان را بخواهید..»
ز) در اندیشه شغل حلال: عبدالاعلی بن اعین در یك روز تابستانی بسیار گرم در یكی از كوچههای مدینه امام صادق علیه السلام را ملاقات كرده و به آن بزرگوار عرضه داشت: «فدایت شوم! با این مقام و منزلت و رتبهای كه نزد خداوند دارید و خویشاوندی كه با پیامبر برای شماست، باز هم برای دنیای خویش تلاش میكنید و در چنین روز گرمی خود را در فشار و سختی قرار میدهید؟! امام در پاسخ فرمود:ای عبدالاعلی! جهت یافتن روزی و درآمد حلال بیرون آمدهام تا از افرادی همانند تو بی نیاز شوم..» (22)
ح) برنامهریزی صحیح در زندگی: امام صادق علیه السلام میفرمود: «فان الله یعلم انی واجد ان اطعمهم الحنطة علی وجهها و لكنی احب ان یرانی الله قد احسنت تقدیر المعیشة؛ (23) خدا میداند كه میتوانم به بهترین صورت نان گندم خانوادهام را تهیه كنم، اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامهریزی صحیح زندگی ببیند..»
پاورقــــــــــــــــــــی
1) التهذیب، ج 8، ص 111.
2) الكافی، ج 8، ص 93.
3) بحار الانوار، ج 10، ص 295.
4) معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 325.
5) بحارالانوار، ج 75، ص 237.
6) منیة المرید، ص 375؛ اصول كافی ج 1، ص 25.
7) بحار الانوار، ج 1، ص 214.
8) وسائل الشیعه، ج 12، ص 208.
9) و در حدیث دیگری آن حضرت طمع نورزیدن و پرخاش نكردن را از نشانههای یك شیعه كامل شمردند: شیعتنا لا یهرون هریر الكلب و لایطمعون طمع الغراب (مستدرك، ج 12، ص 69.)
10) امالی طوسی، ص 303.
11) تحف العقول، ص 301.
12) بحارالانوار، ج 75، ص 237.
13) همان، ج 100، ص 219.
14) روضة الواعظین، ج 2، ص 374.
15) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 208.
16) تحف العقول، ص 302.
17) همان، 301.
18) همان، ص 302.
19) تفیسر عیاشی، ج 2، ص 107. با استفاده از عبارات شهید مطهری.
20) تحف العقول، ص 303.
21) همان.
22) الكافی، ج 5، ص 74.
23) همان، ص 166، و اعیان الشیعه، ج 1، ص 59.
امام صادق علیه السلام و تكریم شاگردان
اشاره
نوشتار حاضر، سیری گذرا و اجمالی در سیره علمی امام صادق علیه السلام و گوشهای از برخوردهای آن حضرت را در تكریم اصحاب و یاران و شاگردان خود - آن گونه كه در تاریخ ثبت شده است - نشان میدهد.
این نوشته را به بهانه میلاد با سعادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام به شاگردان مكتب آن حضرت علیه السلام تقدیم میكنیم.
چهره مقدس و ملكوتی امام جعفر صادق علیه السلام آن قدر روشن و تابناك است كه هرگز نیازی به تعریف و تمجید دیگران ندارد، بلكه این دیگران بودند كه با درك محضر آن حضرت و استفاده از وجود پرفیضش به عالیترین مراتب كمال میرسیدند.
دوران 34 ساله امامت ایشان فرصتی طلایی بود تا كام تشنگان معارف ناب الهی را از زلال سرچشمه وحی سیراب سازد. از این رو تمام برخوردهای وی با افراد و گروهها حتی دگر اندیشان خود باخته، آموزنده بود. در این میان یاران و شاگردان آن حضرت بیشترین استفاده را بردند و درسهای ارزندهای را برای آیندگان به یادگار گذاشتند. او سالها بر كرسی درس و منبر پیامبر قرار گرفت و هزاران شاگرد را در مكتب خود تربیت كرد.
سلوك علمی امام صادق علیه السلام طی این سی و چند سال، برخورد شایسته یك استاد را با شاگردان خود به زیباترین وجه ترسیم میكند.
الف) تشویق و تكریم شاگردان شایسته
تاریخ زندگی برخی یاران و شاگردان امام صادق علیه السلام و تعبیرات بسیار زیبایی كه آن حضرت در حضور و یا در غیاب آنها میفرمود، به خوبی نشانگر آن است كه امام تا چه حد آنان را مورد تشویق و احترام قرار میداد. اكنون نمونههایی از رفتار احترام آمیز آن حضرت را در حق شاگردان خود ذكر میكنیم.
1- ابان بن تغلب
ابان بن محمد بن ابان بن تغلب گوید: از پدرم شنیدم كه میگفت به اتفاق پدرم ابان بن تغلب خدمت امام صادق علیه السلام رسیدیم؛ همین كه نگاه امام به پدرم افتاد دستور داد بالش برای پدرم نهادند و با پدرم مصافحه و معانقه كرد و به او خوش آمد گفت. (1)
2- فضیل بن یسار
هرگاه امام فضیل بن یسار را میدید میفرمود: بشر المخبتین، سپس میفرمود: هركه دوست دارد به سوی مردی از اهل بهشت نظر كند، به او نگاه كند. و آنگاه میافزود: فضیل از اصحاب پدر من است و من دوست میدارم كسی را كه دوست بدارد یاران پدرش را. (2)
3- هشام بن محمد:
امام علیه السلام نسبت به هشام بن محمد السائب كلبی بسیار عنایت داشت به گونهای كه هرگاه بر حضرت وارد میشد، امام صادق او را در نزد خود مینشانید و با او با گشاده رویی و انبساط سخن میگفت. (3)
4- حمران:
بكیر بن اعین در ایام حج بر امام صادق وارد شد. حضرت سراغ حمران را از او گرفت. بكیر گفت: امسال نتوانسته به حج بیاید با آنكه شوق شدیدی داشت كه به حضور شما شرفیاب شود، لكن به شما سلام رساند. حضرت فرمود: بر تو و بر او سلام باد... حمران مؤمن است و از اهل بهشت میباشد.... (4)
5- چهار نفر از نیكان:
امام صادق علیه السلام در باره چهار نفر از یاران وشاگردان خود فرمود: استوانههای زمین و پرچمهای دین چهار نفرند: محمد بن مسلم، برید بن معاویه، لیث بن البختری مرادی و زرارة بن اعین. (5)
همچنین در باره این چهار نفر فرمود: همانا یاران پدرم افتخار ما هستند چه در حیات و چه پس از مرگشان كه آنها زراره، محمد بن مسلم، لیث مرادی و برید عجلی میباشند. قیام كنندگان به عدل و داد و صدق و راستی با آنانند، آنها پیشتازان پیشتازانند و آنان مقربان درگاه حق تعالی میباشند. (6)
6- احترام شاگرد جوان و پرتلاش:
در میان یاران امام صادق علیه السلام شاگردان جوانی هم حضور داشتند. یكی از این جوانان هشام بن الحكم بود كه به گفته شیخ مفید آنچنان در نزد ابی عبد الله علیه السلام مقام و منزلت داشت (7) كه گاهی برخی را به شگفتی وا میداشت. وی مینویسد: روزی هشام بن الحكم در منی بر آن حضرت وارد شد در حالی كه تازه جوانی بیش نبود و در آن مجلس، بزرگان شیعه همانند حمران بن اعین و قیس ماصر و یونس بن یعقوب و ابوجعفر احول و غیر آنها حضور داشتند. در حالی كه از تمامی حاضران كوچكتر بود، امام صادق علیه السلام او را بر همگان مقدم داشت. همین كه امام دریافت كه احترام به هشام بر حضار گران آمده است، فرمود: هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده؛ (8) «این با قلب و زبان و دستش یاری كننده ماست..»
ب) انس با شاگردان:
امام صادق علیه السلام شاگردان و یاران خود را دوست میداشت و به هنگام دیدارشان شادی و خوشحالی میكرد و بارها این سرور و شادمانی از آن حضرت دیده شد. اینها نمونههایی از آن است:
عنبسه گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم كه میفرمود من از دست مردم مدینه و تنهایی خودم به خدا شكایت میكنم تا اینكه شما بر ما وارد شوید و شما را ببینم و از دیدنتان شادمان شوم.ای كاش این طاغیه - ابوجعفر منصور - مرا آزاد میگذاشت كه خانهای بگیرم و در آن سكونت كنم و شما را نیز همراه خود در آن جای دهم. (9)
روزی آن حضرت شخصی را به دنبال ابوحمزه فرستاد و او را طلبید. چون وارد شد، حضرت فرمود: انی لاستریح اذا رایتك. (10) ای ابوحمزه وقتی كه تو را میبینم قلبم آرام میشود.
ممكن است گفته شود امام صادق با یاران و شاگردانی كه در كوفه داشته بسیار مانوس بوده است. دو حدیث یاد شده نیز دلالت بر همین مطلب میكند. یاران و شاگردان آن حضرت در كوفه معرفت بسیار بالایی نسبت به امام داشته اند و بدین جهت حضرت نیز متقابلا از حضور آنها شاد میگشته و اگر روزی یكی از آنها را نمیدیده است، وی را مورد تفقد قراد میداده است و نسبت به برخی افراد همانند ابو حمزه، تقاضا میكنند تا به حضورشان شرفیاب شود.
در پاسخ میگوییم اگر چه ممكن است واقعیت امر همین باشد اما تكرار این ماجرا نسبت به برخی دیگر از یاران و شاگردان امام، این احتمال را كه احترام آن حضرت مخصوص یاران و شاگردانشان در كوفه باشد، كم رنگ میكند. به همین دلیل است كه میبینیم روزی كه نگاه امام صادق علیه السلام به عقبة بن خالد كه به همراه معلی بن خنیس و عثمان بن عمران بر حضرتش وارد شده بودند، افتاد؛ حضرت فرمود:
خوش آمدید! خوش آمدید! چهرههایی است كه ما را دوست میدارند و ما آنها را دوست میداریم. سپس فرمود: جعلكم الله معنا فی الدنیا و الآخرة. (11) «خداوند شما را در دنیا و آخرت همراه ما قرار دهد..»
ج) اجازه سخن:
با اینكه در بسیاری از موارد هیبت امام صادق علیه السلام به هیچ كس اجازه نمیداد تا به خود جرئت سخن گفتن در محضر آن حضرت را بدهد و تمام یاران و شاگردان امام به گوش جان سپرده بودند اما این امام بود كه به برخی از یاران دستور میداد تا سخن گویند.
روایت شده است كه عدهای در محضر آن حضرت مناظره و گفتگو میكردند و حمران بن اعین ساكت بود. حضرت به او فرمود:ای حمران چرا تو ساكتی و سخن نمیگویی؟
حمران گفت:ای آقای من! سوگند یاد كردهام كه در مجلسی كه شما در آنجا حضور دارید هرگز سخن نگویم. حضرت فرمود: من به تو اذن دادم، حال سخن بگو. (12)
د) بهره گیری از افراد توانا و آموزش در حین كار
امام صادق علیه السلام با ارزیابی قابلیتها و توانمندیهای شاگردان خود، برخی از آنها را برای پاره ا ی از مسائل و پیشآمدها و پاسخ به سؤالات و گفتگوهای علمی پرورش داده بود. مثلا در مباحث كلام و مباحث اعتقادی بویژه مسائل امامت، زبدگانی همانند حمران بن اعین و هشام بن سالم و محمد بن النعمان احول و قیس ماصر و هشام بن الحكم و غیر آنها را تربیت كرده بود و بموقع از آنها استفاده میكرد.
یونس بن یعقوب گوید: در خدمت امام صادق علیه السلام بودم كه مردی از اهل شام بر آن حضرت وارد شد و اظهار داشت من مردی هستم صاحب كلام و فقه و فرایض؛ اكنون آمدهام تا با یارانت بحث و گفتگو و مناظره كنم. حضرت فرمود: این علم كلامی كه تو از آن دم میزنی از كلام رسول خداست یا ساخته ذهن خود تست؟
مرد گفت: بخشی از كلام رسول خدا و بخشی از خودم است. امام فرمود: پس تو شریك رسول خدا هستی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: پس به تو وحی رسیده است؟ گفت: نه. حضرت فرمود: پس اطاعت تو واجب است همان گونه كه اطاعت از پیامبر واجب میباشد؟ گفت: نه.
اینجا بود كه حضرت به من رو كرد و فرمود:ای یونس! این مردی است كه پیش از آنكه سخن گوید خود را محكوم كرده است. سپس فرمود:ای یونس اگر كلام را خوب میدانستی، با او مناظره میكردی. یونس گفت: بسی جای حسرت است ولی ما از شما شنیدیم كه از كلام نهی كردید... حضرت فرمود: من گفتم وای بر مردمی كه سخن مرا ترك گویند و به سوی آنچه كه خود میخواهند بروند.
سپس فرمود: اكنون بیرون رو و ببین چه كسانی از صاحبان كلام را مییابی؛ آنها را نزد من بیاور. گوید: بیرون رفتم و حمران بن اعین و محمد بن النعمان احول و هشام بن سالم و قیس بن ماصر را دیدم، كه همه آنها از متكلمین بودند. پس آنها را به حضور امام بردم وقتی كه در چادر امام نشستیم، آن حضرت سر خود را از خیمه بیرون برده بود، گویا انتظار كسی را میكشید. نگاهمان به شتر سواری افتاد كه از دور نمایان بود. حضرت فرمود: سوگند به خدای كعبه هشام است كه میآید.
ما خیال كردیم هشام مردی از اولاد عقیل است كه امام بسیار او را دوست میداشت. ناگهان هشام بن الحكم كه در آن روز جوانی بود و تازه مو بر صورتش بیرون آمده بود از در وارد شد. امام پس از خوش آمد گویی، جایی برای او باز كرد و فرمود: ناصرنا بقلبه و لسانه و یده. سپس به حمران فرمود: با مرد شامی سخن بگو. حمران سخن را آغاز كرد و در گفتگوی خودبر او غالب شد. سپس به ابوجعفر احول فرمود:ای طاقی با او مناظره كن. او نیز به دستور امام با شامی سخن گفت و بر او غالب گشت. آنگاه هشام بن سالم را فرمود و او نیز به بحث و گفتگو پرداخت و غالب گشت. سپس به قیس ماصر دستور سخن داد و در پایان در حالی كه از طرز سخن گفتن آنان و چیرگی شان بر شامی خوشنود بود و تبسم میكرد، به او گفت با این جوان (هشام بن الحكم) گفتگو كن... (13)
ه) تقدیر از تلاشهای علمی
بسیاری از شاگردان امام صادق علیه السلام در حفظ آثار اهل بیت تلاشهای فراوانی كردند و تقریبا در تمام ابواب فقهی و دیگر زمینههای عقیدتی و اخلاقی و غیر آن از حضرتش حدیث و روایت نقل كرده اند. زرارة بن اعین و ابو بصیر و محمد بن مسلم و برید بن معاویه از همان چهرههای محترم و شاگردان مكتب آن حضرت صادق علیه السلام هستند. بدین جهت امام علیه السلام این تلاشهای صادقانه را مورد تقدیر قرار داده و در باره زراره فرموده است: «رحم الله زرارة بن اعین، لولا زرارة لا ندرست آثار النبوة و احادیث ابی؛ (14) «خدای رحمت كند زرارة بن اعین را. اگر زراره نبود آثار نبوت و احادیث پدرم از بین میرفت..»
همچنین در باره وی و محمد بن مسلم و برید بن معاویه و لیث بختری فرمود: اینان از نجبا هستند و از امنای الهی در حلال و حرام خدا میباشند؛ اگر ایشان نبودند آثار نبوت منقطع میشد و از بین میرفت. (15)
نیز به سلیمان بن خالد فرمود: هیچ كس احادیث پدرم را زنده نكرد مگر زراره و ابو بصیر و لیث مرادی و محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی و...؛ اینان حافظان دین و امنای پدرم بر حلال و حرام خدا هستند... (16)
و) ارجاع مردم به شاگردان خود
از دیگر نشانههای روابط بسیار خوب امام و شاگردان خود آن است كه بسیاری از مردم را كه دور از مدینه به سر میبردند و دسترسی به آن حضرت نداشتند، به برخی از شاگردان عالم و فقیه خود كه پاسخگوی نیازهای دینی و اعتقادی مردم بودند ارجاع میداد؛ مثلا:
1- به فیض بن مختار فرمود: هر وقت خواستی بر حدیث ما دست بیابی، آن را از این شخص كه اینجا نشسته است بگیر؛ و با ست خود به زراره بن اعین اشاره فرمود. (17)
2- به شعیب عقرقوقی كه به امام جعفر صادق علیه السلام گفته بود بسا میشود به برخی از مسائل نیاز پیدا میكنیم؛ آنها را از چه كسی بپرسیم؟ فرمود: بر تو باد بر اسدی یعنی ابوبصیر. (18)
3- به مسلم بن ابی حیه كه پس از مدتی شاگردی در خدمت امام صادق علیه السلام میخواست به وطنش برگردد و توصیهای از آن حضرت درخواست كرده بود، فرمود: نزد ابان بن تغلب برو، زیرا وی احادیث زیادی از من شنیده است؛ پس هر چه از من برای تو روایت كرد، تو آنها را از من روایت كن. (19)
4- عبد الله بن ابی یعفور گوید: به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام عرض كردم ممكن نیست همیشه خدمت شما برسم و بسا میشود برخی سؤال میكنند و جواب آن را آماده ندارم؛ در این گونه مواقع چه كنم؟
حضرت فرمود: چرا با محمد بن مسلم تماس نمیگیری؛ زیرا كه او از پدرم گرفته و نزد او وجیه بوده است. (20)
5- در زمان حضرت صادق علیه السلام مردی شامی برای بحث و گفتگو با امام به مدینه آمده بود كه حضرت او را به حمران ارجاع داد. آن مرد شامی گفت: من برای مناظره با تو به اینجا آمدهام نه با حمران!
حضرت فرمود: اگر بر حمران غلبه كردی مثل آن است كه بر من غالب شده ای. پس آن مرد از حمران سؤال میكرد و او پاسخ میگفت چندانكه آن مرد شامی خسته شد. حضرت به وی فرمود:ای شامی! حمران را چگونه یافتی؟ گفت: بسیار حاذق است زیرا هر چه از او پرسیدم جواب مرا میگفت. (21)
ز) درخواست گزارش از فعالیتهای تبلیغی
یونس بن یعقوب گوید: من و جمعی دیگر در محضر امام صادق علیه السلام بودیم و هشام بن حكم حضور داشت. حضرت رو به هشام نمود و فرمود: داستان خود را با عمرو بن عبید برای دوستانت نقل كن. هشام عرض كرد: شنیده بودم كه عمرو بن عبید در بصره برای خود محلی در مسجد ترتیب داده و مردم اطراف او را میگیرند و او مردم را گمراه میكند. این مطلب بر من خیلی گران آمده بود. بدین جهت به سوی بصره سفر كردم. اتفاقا روز جمعه بود كه وارد بصره شدم. به مسجد رفتم و او را دیدم كه با كمال وقار و بزرگی نشسته و مردم اطراف او حلقه زده اند و پیوسته از او سؤال میكنند.
من خود را در كنار آن مردم جای دادم. آنگاه رو به او كردم و گفتم:ای دانشمند! من از تو سؤالی دارم. گفت: بگو. پرسیدم: آیا چشم داری؟ گفت:ای پسرك این چه سؤالی است كه میكنی؟ مگر نمیبینی كه چشم دارم؟! گفتم: سؤال من در همین حد است. گفت: بپرس، اگر چه سؤال تو احمقانه است. باز سؤال كردم: آیا چشم داری؟ گفت: آری. گفتم: چه استفادهای از آن میكنی؟ گفت: مردم را میبینم و رنگها را تمیز میدهم. گفتم: بینی داری؟ گفت: آری. گفتم: چه بهرهای از آن میبری؟ گفت: بوها را استشمام میكنم. گفتم: دهان داری؟ گفت: آری. گفتم: از آن چه فایدهای میبری؟ گفت: غذاها را به آن وسیله میچشم. گفتم: آیا قلب داری؟ گفت: آری. پرسیدم: با او چه میكنی؟ گفت: آنچه را كه اعضا و جوارح بدنم لمس كنند خصوصیات آن را با قلب تمیز میدهم. گفتم: با آنكه این اعضا و جوارح، صحیح و سالم هستند چه نیازی به قلب است؟ گفت: قلب رئیس بدن است آنچنانكه هر چه انسان بشنود و در آن حیرتی باشد به وسیله قلب و تامل كردن در آن میتوان خصوصیات و واقعیت آن را كشف كرد.
گفتم: پس قلب به منزله رئیس و فرمانده اعضا و حواس انسان است و بدن از وجود چنین فرمانروایی مستغنی و بی نیاز نیست؟ گفت: آری.
آنگاه گفتم:ای ابا مروان! خداوندی كه برای اعضا و جوارح انسان رئیس و امامی قرار داده كه در وقت جهل و حیرت خود به او رجوع كنند، چگونه ممكن است این امت را حیران و سرگردان در جهل خود فرو گذارد و برای آنان امام و رئیسی قرار ندهد تا در موارد حیرت و نادانی خود به او رجوع كنند؟ عمرو چون این كلام را از من شنید رو به من آورد و گفت: اهل كجایی؟ گفتم: اهل كوفه. گفت: پس یقین دارم كه تو هشام هستی. بی درنگ از جای برخاست و مرا در آغوش گرفت و در جای خویش نشانید و تا وقتی كه من در آن مجلس بودم هیچ سخن نگفت تا آن زمان كه برخاستم.
حضرت صادق علیه السلام از این جریان خندید و فرمود:ای هشام! این مناظره را از كجا یاد گرفتی؟
هشام گوید: عرض كردم یابن رسول الله بر زبانم جاری شد. حضرت فرمود:ای هشام به خدا سوگند این مطالب در صحف ابراهیم و تورات موسی نگاشته شده است.
ح) راهنمایی و تذكر
هر دانشمندی هر چند كه از نظر دانش، توانا باشد معمولا دارای ضعفهایی نیز هست كه باید آنها را به قوت مبدل كند و اگرنقاط قوتی دارد باید بر آنها تكیه زند تا بهتر مورد استفاده قرار گیرد.
امام صادق علیه السلام در ضمن جلسات درسی و یا در ملاقاتها و نشستهای علمی كه با شاگردان خود داشت، هرگاه به نقاط ضعف یا قوت آنان برخورد میكرد هرگز از یادآوری آن خودداری نمیكرد.
امام پس از آنكه عدهای از شاگردان خود را برای بحث و گفتگو با یك مرد شامی فرا میخواند، در پایان به نقاط مثبت و منفی كه در آنها دیده است اشاره میكند. در باره حمران میفرماید:
ای حمران! تو در بحث، سخنی را دنبال میكنی و به نتیجه میرسانی.
به هشام بن سالم فرمود: میخواهی بحث را دنبال كنی و به نتیجه برسانی اما توانایی نداری و به احول فرمود: در بحث و مناظره بسیار قیاس میآوری و حیله گری میكنی؛ باطل دیگران را به باطل جواب میدهی و خرد میكنی؛ جز اینكه باطل تو گویاتر و آشكارتر از باطل اوست. و به قیس ماصر فرمود: به هنگام گفتگو به حق نزدیك میشوی اما از اخبار و احادیث پیامبر بسیار فاصله میگیری و حق را به باطل میآمیزی، اما بدان كه سخن حق اگر چه كم باشد تو را از باطل بسیار بی نیاز خواهد ساخت. سپس افزود: تو و احول در بحث و مناظره جنب و جوش خوبی دارید و بسیار حاذق و هوشیار هستید.
یونس گوید: یك لحظه با خود گفتم كه شبیه همین سخنان را حضرت به هشام بن الحكم خواهد گفت اما دیدم كه حضرت وی را مخاطب قرار داد و فرمود:ای هشام تو پیش میروی اما همین كه میخواهی به زمین بخوری ناگهان پرواز میكنی و همانند تو باید با مردم سخن گویند. از لغزش بپرهیز كه امداد شفاعت در پشت سر تو خواهد بود. (22)
ط) ابراز خشم از اسائه ادب بر شاگردان
جمیل بن دراج گوید روزی به قصد دیدار امام صادق علیه السلام به خانه ایشان روانه شدم. پیش از ورود، شخصی از اهل كوفه را دیدم كه از محضر امام بیرون رفت.
وقتی بر آن حضرت وارد شدم، حضرت فرمود: آن كس را كه هم اكنون از نزد من بیرون رفت ملاقات كردی؟ عرض كردم: آری، او مردی از یاران ما و از كوفیان است. حضرت فرمود: خدای روح او را و هر كه همفكر اوست پاك نگرداند. او از كسانی یاد كرد و عیب جویی نمود كه پدرم آنها را بر حلال و حرام خدا امین شمرده بود و جایگاه علم پدرم بودند و امروز در نزد من چنین هستند. اینان جایگاه سر من میباشند.
از یاران حقیقی پدرم بوده اند و اگر اهل زمین در اثر گناه، مستحق عذاب الهی باشند، خداوند به واسطه همین چهرهها سوء و عذاب را از آن مردم برطرف میكند.
اینان ستارگان شیعیانم هستند چه زنده باشند و چه مرده. اینان كسانی هستند كه یاد پدرم را زنده كرده اند. سپس گریه كرد. عرض كردم: اینان چه كسانی هستند؟
حضرت فرمود: كسانی هستند كه مشمول صلوات و رحمت خداوند میباشند چه زنده باشند و چه مرده؛ آنان برید عجلی و زراره و ابوبصیر و محمد بن مسلم هستند. (23)
ی) تاثر از فوت یاران و اظهار همدردی
امام صادق علیه السلام با دریافت خبر رحلت غم انگیز برخی از یاران و شاگردان سخت متاثر میشد و با صاحبان عزا اظهار همدردی میكرد. چنانچه نقل گردیده وقتی كه ابان بن تغلب از دنیا رفت و خبر وفات او به امام صادق علیه السلام رسید، حضرت بر او رحمت فرستاد و سوگند یاد كرد كه مرگ ابان دل مرا به درد آورد. (24)
ك) ترحم و طلب آمرزش
از آن حضرت سخنان بسیار مهم و ارزشمندی در باره برخی شاگردان كه از دنیا رفته بودند شنیده شده است. در این سخنان زیبا نه تنها بر عدالت و وثاقت آن بزرگ مردان صحه گذاشته شده، بلكه به ثبات ایمان و اهل بهشت بودنشان نیز اشاره گردیده است. بهترین مصداق سخن آن حضرت افرادی همانند حمران بن اعین و عبد الله بن ابی یعفور و یونس بن ظبیان و بكیر بن اعین هستند.
1- امام صادق علیه السلام پس از فوت یونس بن ظبیان فرمودند: رحمه الله و بنی له بیتا فی الجنة كان و الله مامونا علی الحدیث... (25)
خدای رحمت كند او را و خانهای برایش در بهشت بنا كند. به خدا سوگند كه اونسبت به ضبط و نقل حدیث امین بود.
2- آن حضرت پس از فوت حمران بن اعین فرمود: مات والله مؤمنا (26)
به خدا سوگند كه وی به حالت ایمان از دنیا رفت.
3- امام پس از فوت بكیر بن اعین فرمود: والله لقد انزله بین رسوله و امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیهما (27) به خدا سوگند كه پروردگارش جایگاه او را بین پیامبر و امیرمؤمنان قرار داد.
4- و پس از وفات عبد الله بن ابی یعفور، نامهای به مفضل بن عمر نوشت و چنین یادآور شد: خداوند او را قبض روح كرد در حالی كه نیكنام بود، تلاشش مورد تقدیر، خودش آمرزیده و مورد رضایت خدا و پیامبر و امامش بود... در زمان ما كسی مطیعتر از او برای خدا و رسول و امامش یافت نمیشد و بر همان حال بود تا خداوند روحش را به سوی خود گرفت و به بهشت روانهاش ساخت. (28)
ل) زیارت قبر یاران
عبد الملك بن اعین شیبانی كوفی یكی از یاران با وفا و از شاگردان امام صادق علیه السلام بود كه در نزد امام، قرب و احترام فراوان داشت. حضرت پس از آنكه وی در مدینه از دنیا رفت، دست به دعا برداشت و فرمود: خدایا ما در نزد ابو ضریس از بهترین بندگانت بودیم؛ خدایا او را در روز قیامت جزو ثقل محمد صلی الله علیه و آله قرار ده. سپس در بارهاش فرمود:
چه كسی همانند ابو ضریس است، بلكه همانند او كسی نیامده است. (29)
آنگاه با یاران خود به زیارت قبر او در مدینه رفت (30) و در كنار تربتش بر او رحمت فرستاد.
پاورقــــــــــــــــــــی
1) رجال نجاشی، ص 8
2) سفینة البحار، ج 2، ص 370
3) منتهی الآمال، ج 2، ص 179.
4) شاگردان مكتب ائمه، ج 1، ص 261 و اختصاص مفید، ص 192
5) همان، ص 239
6) منتهی الآمال، ج 2، ص 167.
7) سفینة البحار، ج 2، ص 719
8) همان
9) همان، ج 2، ص 21
10) شاگردان مكتب ائمه، ص 100
11) تنقیح المقال، ج 2، ص 247
12) سفینة البحار، ج 1، ص 334
13) ارشاد مفید، ص 261.
14) اختصاص مفید، ص 61
15) تنقیح المقال، ج 1، ص 165.
16) همان، ص 165
17) منتهی الآمال، ج 2، ص 171
18) همان، ص 175
19) شاگردان مكتب ائمه، ص 2، رجال نجاشی، ص 10
20) جامع الرواة، ج 2، ص 193
21) منتهی الامال، ج 2، ص 170 و تنقیح المقال، ج 1، ص 371
22) ارشاد مفید، ص 262 و احتجاج طبرسی، ج 2، ص 122
23) تنقیح المقال، ج 1، ص 165
24) معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 25
25) منتهی الآمال، ج 2، ص 180
26) جامع الرواة، ج 1، ص 278 و تنقیح المقال، ج 1، ص 370
27) معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 353
28) منتهی الآمال، ج 2، ص 173
29) جامع الرواة، ج 1، ص 519
30) همان
غروب آفتاب دانش حضرت صادق علیه السلام
«نگرشی تاریخی به دلایل رویكرد امام صادق علیه السلام به نهضت علمی و فكری»
استخوان در گلو
«من یكی از خدمتكاران و ندیمان مخصوص ابوجعفر دوانیفی و محرم اسرار او بودم. یك روز كه به نزدش رفتم، متوجّه شدم خلیفه، بسیار غمگین و حیران است. او پشت سرهم آه میكشید و دست هایش را به هم میفشرد. نزدیكتر رفتم و سلام كردم. آن گاه دلیل اندوه و افسردگیاش را پرسیدم. گفت: صد نفر از فرزندان فاطمه را كشتهام ولی بزرگ ایشان مانده، كاری هم نمیتوانم بكنم! گفتم او كیست؟ جواب داد: جعفربن محمّد صادق! شگفت زده اظهار كردم: او آن قدر به عبادت مشغول است كه فرصت ندارد به خلافت فكر كند. خلیفه سرش را به نشانة تأیید تكان داد و گفت: میدانم كه تو به امامت او اعتقاد داری و به بزرگی و عظمت او آگاهی. امّا من سوگند یاد كردهام پیش از آن كه امروز به شب برسد، خودم را از غصة او خلاص كنم» [1]
آن چه خواندیم، تنها گزارشی مختصر از حسّاسیت خلیفه، نسبت به امام علیه السلام بود كه محمّد بن عبدالله آن را روایت كرده است.
میزان احساس خطر از سوی خلیفه چنان بود كه یاران خلیفه نیز نمیتوانستند آن را مخفی كنند. از جمله ربیع حاجب پرده از این واقعیت بر میدارد و میگوید: «روزی منصور مرا خواست و گفت: میبینی مردم دربارة جعفربن محمّد چه میگویند! به خدا قسم، نسل او را برخواهم انداخت. خلیفه در این لحظه یكی از امیران خود را خواست و گفت: با هزار نفر به مدینه برو و بی آن كه مردم مطلّع شوند، سر جعفر صادق و پسرش موسی را ببر و نزد من بیاور» [2]
او یك بار نیز به فرماندار مكّه (زید بن حسن) فرمان داد خانة امام صادق علیه السلام را به آتش بكشد. او نیز چنین كرد و خانه آتش زد. [3] و زمانی هم كوشید مدركی علیه حضرت تهیه كند و او را با این عنوان از بین ببرد. حكایت رسوایی خلیفه در این باره خواندنی است.
جعفربن محمّد بن اشعث كه با صفوان بن یحیی گفت و گو میكرد، گفت: «با این كه در خانوادة ما هیچ شیعهای وجود ندارد. میدانی من چرا شیعه شدم؟ صفوان ابراز بی اطلاعی كرد. آن گاه جعفر گفت: روزی منصور دوانیقی به پدرم محمّد بن اشعث گفت: یك مرد اندیشمند پیدا كن تا مأموریتی مهم به او واگذار كنم. پدرم ابن مهاجر -دایی ام- را معرفی كرد. خلیفه به ابن مهاجر مبلغ هنگفتی پول داد و گفت: به مدینه نزد عبدالله بن حسن بن حسن (عبدالله محض) و جماعتی از خاندان او مخصوصاً جعفربن محمّد (امام صادق) برو؛ این پولها را به آنها بده و بگو مردی از اهل خراسان هستم، گروهی از شیعیان شما در خراسان، این پول را فرستاده اند، به شرط این كه علیه حكومت قیام كنید. وقتی پول را گرفتند، بگو چون من امانت دار هستم، رسید این پولها را بدهید تا به صاحبانش برسانم. رسیدها را بگیر و نزد من بیاور. ابن مهاجر پولها را برداشت و راهی مدینه شد. مدّتی بعد برگشت و خود را نزد خلیفه رساند. خلیفه بی صبرانه نتیجة مأموریت را جویا شد، او گفت: پولها را دادم و رسید گرفتم. البته غیر از جعفر بن محمّد صادق. چون برای تقدیم پول رفتم در مسجد مشغول عبادت بود. منتظر شدم تا نمازش تمام شود. تا نمازش را تمام كرد بی آن كه من چیزی بگویم، رو به من كرد و گفت: «یا هذا اتق الله و لاتَغُرّ اهل بیت محمّد؛ای مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده!
گفتم: خدا كارت را سامان دهد. چه میگویی؟ او سرش را نزدیك گوشم آورد و آن چه را بین من و تو (منصور) گذشته بود، بی كم و كاست گفت: گویا او سومین نفر از ما بود كه از این راز مطلع بود. منصور گفت: «یابن مهاجر! اعلم انه لیس من اهل بیت النبوة الا و فیه محدّث و انّ جعفر بن محمّد محدثنا؛ای فرزند مهاجر، بدان هیچ خاندان نبوتی نیست مگر آن كه محدثی (فرشته با او سخن میگوید) دارند و محدث ما جعفربن محمّد صادق علیه السلام است.
آری، همین اقرار خلیفه، موجب شد ما شیعه شویم..» [4] و سرانجام سخن را از منصور دوانیقی بشنویم كه گفت: «هذا الشجی معترض فی الحلق؛ جعفربن محمّد مثل استخوانی در گلوست. نه میتوانم بیرون بیاندازم؛ نه میتوانم فرو ببرم؛ نه میتوانم مدركی از او به دست آورم و نه میتوانم تحملّش كنم» [5] سرانجام این طاغوت پلید نتوانست وجود خورشید آل محمّد را تحمل كند و به نقل ابن بابویه امام را با زهر مسموم كرد و به شهادت رساند [6] . آری، به این ترتیب حضرت در ماه شوال (148هـ. ق) به سوی حق شتافت. [7]
امام موسی كاظم علیه السلام میفرمود: پدر بزرگوارم را با دو پارچة سفید مصری كه در آنها احرام میبست و پیراهنی كه میپوشید و عمامهای كه از امام زین العابدین به او رسیده بود یك برد یمنی- كه به چهل دینار خریده بود. كفن كردم؛ انا كفنت ابی فی ثوبین شطویین كان یحرم فیهما و فی قمیص من قمصه و فی عمامة كانت لعلی بن الحسین علیه السلام و فی برد اشتراه باربعین دیناراً [8]
راز شقاوت شب پرستان!
به راستی چه دلیلی میتواند توجیه گر این همه حساسیت و جنایت علیه امامی معصوم كه تنها به تشكیل مكتب علمی همّت گمارده و از قیام مسلحانه علیه حكومت پرهیز كرده، باشد؟ برای یافتن پاسخ این سؤال لازم است اوضاع سیاسی معاصر حضرت، نحوة انقراض حكومت بنی امیه، تشكیل حكومت بنی عباس، مواضع حضرت در این پیشامد، دلیل همكاری نكردن با مؤسسان حكومت بنی عباسی، دلایل قیام نكردن و رویكرد به نهضت علمی را بدانیم. ما در این مقاله تلاش داریم به خلاصهای از آن چه گفتیم، پاسخ بدهیم.
علل زوال بنی امیه
یكی از نكات دوران امام صادق علیه السلام انتقال حكومت از بین امیه به بنی عباس است. رشتهای از علل مختلف دینی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی موجب زوال بنی امیه شد كه همة آنها به سیاستها و عملكردهای این خاندان باز میگردد. از جمله این عملكردها: موروثی كردن حكومت، سوء استفاده از بیت المال، هوسرانی و عیاشیها و گرایش به تجملات، تعصبات عربی و نژادی، مخالفتهای علنی با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تحریف حقایق توسط محدثان درباری، اهانت به حرمین شریفین، تعطیلی امر به معروف و نهی از منكر و... است. [9]
این امور در طول سلطة انسان آنان موجب قیامهای مسلحانه، اختلافات و درگیریهای داخلی، قتل و غرات مسلمانان و ناامنیهای دیگر شد و این سلسله را در كام نابودی فرو برد. در این بین دو دلیل عمده در تزلزل موقعیت این خاندان نقش داشت:
1- انحرافهای دینی.
2- انحرافهای مادّی.
سوء استفاده بنی عباس از نارضایتی عمومی
بنی عباس از موجهای گسترده نارضایتی مردم برای رسیدن خود به تخت و تاج سوء استفاده كردند. تاریخ گواهی میدهد كه آنان برای رسیدن به مقاصد خود ناچار بودند از رنگ و بوی مذهب استفاده كنند. براین اساس مصمّم بودند كه مردانی از اهل بیت علیهم السلام را انتخاب و با نردبان قرار دادن آنها به مقاصد خود برسند. بنی عباس برای این كار 32 سال كار تبلیغی و عملیاتی انجام دادند. در رأس هرم سه برادر (ابراهیم امام -ابوالعباس سفاح- ابوجعفر منصور) از نسل عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب قرار داشتند كه در حجاز، عراق و شام مخفیانه زندگی میكردند، مبلّغانی را پرورش داده به شهرها و مناطق مختلف میفرستادند تا علیه بنی امیه تبلیغ كنند. در كنار اینها، عدّهای از عموهایشان هم فعالیت میكردند. مهمترین آنها ابومسلم كه قیام خراسان را رهبری كرد و ابوسلمه خلال كه به ابوالعباس سفاح بسیار نزدیك بود میباشند.
این فرصت طلبان با درك زمینههای عمیق مذهبی مردم از همان ابتدا به نام اهل بیت علیهم السلام و تحت عناوینی چون «الرضی من آل محمّد» یا «الرضا من آل محمّد» تبلیغ میكردند. [13]
آنان به فكر افتادند كه شخصی از اهل بیت علیهم السلام را نیز برای رهبری برگزینند تا با علم كردن او از احساسات مردم استفاده كنند و زودتر به هدف خود برسند. برای این كار پسر عبدالله محض؛ ی عنی، «محمّد نفس زكیه» را برگزیدند. به این صورت كه بنی عباس و عبدالله محض (و دو پسرش محمّد نفس زكیه و ابراهیم) در ابوا جلسهای محرمانه، تشكیل دادند و در آن جا با محمّد نفس زكیه بیعت كردند. [14] جالب این كه منصور نیز با وی بیعت كرد. و این نشان میدهد كه آنان چگونه محمّد نفس زكیه و پدرش را از آلت دست قرار داده بودند. البته محمّد و پدرش نیز به دلایل ظاهری (نام- خال روی شانه...) گویا گمان میكردند كه مهدی امّت هستند، لذا بی محابا به این كار اقدام كردند و بنی عباس هم به نحو احسن از آن سوء استفاده نمودند.
عكس العمل امام
امام صادق علیه السلام به تمام آن چه گفتیم آگاه بود و میدانست كه هدف بنی عباس، استفاده از آل علی علیه السلام است. لذا وقتی این گروه، شخصی را نزد امام فرستادند، تا برای بیعت بیاید، فرمود: این كار را نكنید. «فان هذا الامر لم یات بعد، ان كنت تری (عبدالله) ان ابنك هذا هو المهدی فلیس به ولا هذا له و ان كنت انما ترید ان تخرجه غضبا لله و لیامر بالمعروف و ینه عن المنكر وفانا و الله لاندعك فانت شیخنا و نبایع ابنك فی الامر؛
این مسأله (مهدی) حالا وقتش نیست. اگر تو نیز (عبدالله) خیال میكنی این پسر تو مهدی است، اشتباه میكنی. این پسر، مهدی امّت نیست و اكنون وقت آن نرسیده است و اگر بخواهی به خاطر غضب برای خدا و امر به معروف و نهی از منكر قیام كنی، به خدا قسم ما تو را رها نمیكنیم. تو شیخ ما هستی و در این كار با پسر تو بیعت میكنیم».
این گونه سخن گفتن كه راه را برای استفاده بنی عباس میبست، بسیار هوشمندانه بود و آن گاه كه عبدالله اصرار كرد كه پسرش قیام كند، امام پرده اسرار را كنار زد و فرمود: «والله ما ذاك یحملنی و لكن هذا و اخوته و ابنائهم دونكم و ضرب یده ظهر ابن العباس...؛ به خدا قسم به خاطر حسادت نیست كه میگویم او مهدی نیست، این مرد، برادرانش و فرزندانشان به حكومت خواهند رسید نه شما..» آن گاه دستش را به پشت ابوالعباس سفاح زد.
این نهایت درایت و هوشیاری امام بود كه ارتباط خطرناك بنی عباس را كشف و به آنان گوشزد كرد. و حتی وقتی از آن جا حركت كرد به یكی از یارانش گفت: به خدا قسم! همین ابوجعفر منصور، پسران عبدالله (محمّد نفس زكیه و...) را خواهد كشت [15] . در هر صورت بنی عباس این مهرة مورد نظر خود را یافتند و در اطراف او حلقه زدند.
راز نامههای ابوسلمه
مدّتی بعد در حدود سال (131 هـ. ق) ابراهیم امام بردار بزرگ گروه بنی عباس كه در محدودة شام مخفیانه فعالیت میكرد و طبق نقشه قرار بود خلیفه شود، به دست مروان بن محمّد، آخرین خلیفة اموی اتفاد كشته شد. او در این وصیت نامهاش ابوالعباس سفاح را جانشین خود قرار داد و به این ترتیب وی به عنوان خلیفة آینده مطرح شد. در این هنگامه بود كه ابوسلمه وارد عمل شد. او چون از موضوع خلافت سفاح نگران بود، در صدد برآمد تا شخصی دیگر را پیشقدم كندو با زیركی تمام دو نامه همزمان برای عبدالله و امام صادق علیه السلام فرستاد. [16] امام نامه را ناخوانده در آتش سوزاند و این شعر را خواند.
«ایا موقداً ناراً لغیرك ضوءُها و یا حاطباً فی غیر حبلك تحطب؛
ای كسی كه آتش میافروزی نورش برای غیر خودت است.
وای هیزم فروشی كه در طناب دیگری هیزم میریزی..» این گونه پاسخ نیز گویای هوشیاری حضرت نسبت به مقاصد شوم آنها بود. [17] امّا این بار هم عبدالله محض و پسرش فریب خوردند و برای قیام اعلام آمادگی كردند. آری ابوسلمة سیاستمدار میخواست با نوشتن نامه به دو نفر و دعوتشان به قیام و پذیرش خلافت، كاری كند كه بالاخره یكی از تیرهایش به هدف بخورد و چنین نیز شد.
امّا قبل از آن كه جواب نامه عبدالله به ابو سلمه برسد، سفاح به او بدگمان شد و ابومسلم با موافقت سفاح او را كشت و آن گاه محمّد نفس زكیه (145. هـ. ق) و سپس برادرش به طرز دلخراشی گرفتار و كشته شدند. [18]
به طور خلاصه از امام در قیام زیدبن علی (131هـ. ق) و یحیی بن زید (125 هـ. ق) نیز دخالت مستقیم دیده نشد.
رفع یك شبهه (تفاوت عصر امام صادق با دورة امام حسینعلیه السلام)
در این قسمت از تاریخ ما با یك سؤال اساسی روبه رو میشویم: امام كه میدانست در صورت قیام شهید خواهد شد، چرا قیام نكرد وشهید نشد تا به جدش حسین بن علی اقتدا كرده باشد و مانند او یزیدیان طمان را رسوا سازد. آیا تنها فرار از سوء استفاده عباسیان دلیل این امر بود؟
در پاسخ به این سؤال باید به اوضاع عصر امام حسین علیه السلام و امام صادق علیه السلام نگریست. چرا كه هر عصر مقتضیات خاص خود را دارد و هر امام موظف است بر اساس آن به حفظ اسلام و نگهبانی از شریعت بپردازد و هر نوع اشتباه در درك مقتضیات عصر و مكان موجب ضربات جبران ناپذیر خواهد شد. سر تفاوت سیرههای ائمه نیز در همین مطلب نهفته است.
در عصر امام حسین علیه السلام تنها جبهة مبارزه، دستگاه فاسد خلافت بود، كه خفقان را در همة عرصهها حكمفرما كرده بود. انحراف از مسیر حكومت الهی و میل به جادة انحراف در این بخش یگانه انحراف عمده بود. شهید مطهری مینویسد:«در زمان امام حسین علیه السلام یك مسأله بیشتر برای دنیای اسلام وجود نداشت كه همان مسأله حكومت و خلافت بود. همة عوامل را همان حكومت و دستگاه خلافت تشكیل میداد. خلافت به معنای همه چیز بود و همه چیز به معنای خلافت؛ یعنی آن جامعه بسیط اسلامی كه به وجود آمده بود، به همان حال خودش باقی بود. بحث در این بود كه آن كس كه زعیم امر است، كیست؟ و به همین جهت دستگاه خلافت در جمیع شؤون حكومت نفوذ كامل داشت..» [19]
در تأیید این سخن كافی است بدانیم كه معاویه رسماً اعلام كرده بود، كسی كه دانش قرآن نزد اوست،عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملك اعلان شد كسی جز عطا حق فتوا ندارد واگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد. بنابراین، این مقدار،اختناق موجب شد جبهههای دیگری بر روی مسلمانان گشوده نشود. حال آن كه به مرور زمان به دلیل پیش آمدن مسائل و معضلات جدید و مقتضیات نو،لازم بود جامعة اسلامی پاسخهای مناسب و حركات متناسب از خود نشان دهد امّا دوری از منبع الهی و بریدن از ائمة واقعی هدایت، به مرور انحرافات فكری، فقهی و دینی و... عرصه را بر همگان تنگ كرد. چنان كه دیگر كمتر اصلی در اسلام مانده بود كه مورد تردید قرار نگیرد.
همچنین خطاها و اشتباهاتی كه خلفا میكردند و یا تمایلات آنها اقتضا میكرد كه انحرافاتی در سنت و احادیث و تأویل ایات و ارائه قرائت جدید در هر عرصهای فراهم شود. كه این نیز خود عامل دیگر برای انحرافات میشد. [20] در برابر این همه معضلات، طبیعی بود كه مكاتب مختلفی به دلیل خالی دیدن عرصه، پای به میدان بگذارند و قرائت خود را عرضه دارند. همین امر سبب نوعی تكثر قرائات و تنوع آرا در باب مسائل و مسلمات دینی میشد كه میرفت به مرور فقه و مذهب و سنت را نابود سازد [21] با این مقدمه باید گفت:
1- چون عصر امام حسین علیه السلام دورة اختناق كامل بود و همچنین تنها انحراف عمده در اصل خلافت بود، اگر امام حسین علیه السلام قیام نمیكرد و شهید نمیشد،تنها كاری كه میتوانست انجام دهد، پذیرش انزوا و خانه نشینی بود و نمیتوانست كوچكترین اقدامی انجام دهد. امّا در عصر امام صادق علیه السلام اگر امام میجنگید و شهید میشد، به دلیل كثرت مذاهب پیش آمده، اندیشههای ارائه شده وانحرافات موجود،به زودی خون او پایمال میشد. اگر نمیجنگید، لازم نبود در انزوا باشد، بلكه جبههای عمیقتر و حساستر پیش روی او بود كه باید در آن میجنگید و آن جبهه علم و فرهنگ و فقه و سنت بود.
2- شهید مطهری رحمه الله مینویسد: «اگر امام صادق علیه السلام نبود امام حسین علیه السلام نبود، هم چنان كه اگر امام حسین علیه السلام نبود، امام صادق هم نبود، یعنی،اگر امام صادق علیه السلام نبود،ارزی نهضت امام حسین علیه السلام هم روشن و ثابت نمیشد. در عین حال امام صادق علیه السلام متعرض امر حكومت و خلافت نشد ولی همه میدانند كه امام صادق علیه السلام با خلفا هم كنار نیامد و مبارزه منفی میكرد. نوعی جنگ سرد در میان بود. معایب و مظالم خلفا به وسیلة امام صادق علیه السلام افشا میشد و بنابراین منصور، تعبیر عجیبی دربارة ایشان دارد. میگوید:«هذا الشجی معترض للحلق..» [22]
برخی گروههای این دوره و اقدامات امام
به طور خلاصه میتوان به ظهور متكلمان [23] ، متصوفه [24] ، زنادقه [25] ، و همچنین نحلههایی چون جبریه، مشبهه،تناسخیه و... كه در این دوره به وجود آمده بودند اشاره كرد. اختلاف در قرائتها در این دوره بیداد میكرد.
حضرت امام صادق علیه السلام در برخورد با این رویدادهای جدید، سیرة پدر بزرگوارش،امام باقر علیه السلام، را در پیش گرفت و نهضت علمی عظیمی را پایه گذاری كرد و با ارائه پاسخهای افكار هر نحله و گروه،استحكام و آسیب ناپذیری تشیع را در عرصرهای بعد نیز تضمین كرد. عمدة كارهای حضرت در این باره عباردتند از:
1- تربیت راویان:
به دلیل ممنوعیت نقل حدیث در دورههای گذشته توسط امویان،جامعة اسلامی از این نعمت بزرگ محروم شده بود و در معضلات خود ناچار بود به منابع از خود ساخته مانند قیاس، استحسان و... روی آورد. لذا حضرت به گروهی ویژه روایات را تعلیم داد تا در سراسر عالم اسلام بگسترانند. تنها در یك مورد خود امام صادق علیه السلام میفرمود: «ابان بن تغلب سی هزار حدیث از من روایت كرده است. پس آنها را از من روایت كنید..» [26] حسن بن وشا میگفت: «در مسجد كوفه نهصد نفر را دیدم كه همه میگفتند جعفر بن محمّد برایم چنین گفت..» حجم این روایات چنان بود كه اهل سنت نیز بدان روی آوردند و طبق آمار محققان شیعی مانند :شیخ طوسی، محقق حلی و... چهار هزار نفر، از حضرت روایت كردهاند..» [27]
2- تربیت متخصصان مبلغ:
پس از تربیت راویان، لازم بود گروهی متخصص در رشتههای مختلف علمی روز نیز پرورش یابند تا فرماندهان جبهة فرهنگی تشیع باشند. جالب این كه حضرت در هر رشته شاگردانی تربیت كرده بود كه مسلط به آن علم بودند، حكایت زیر را در این باره میخوانیم. هشام بن حكم میگوید:« در محضر امام صادق علیه السلام بودیم. مردی از اهالی شام داخل شد، پس امام علیه السلام از او پرسید، چه میخواهی؟ گفت: به من گفتهاند شما داناترین مردم هستی، میخواهم چند سؤال بكنم. امام علیه السلام پرسید: درباره چه میخواهی بپرسی؟ گفت:از قرآن، حروف مقعطعه، سكون،رفع و نصب و جرّ. امام فرمود:ای حمران تو جواب بده. مرد گفت: میخواهم با خودتان بحث كنم. امام پاسخ داد:اگر بر او غلبه كردی، بر من غلبه كردهای! مرد شامی آن قدر سؤال كرد و پاسخ گرفت كه خسته شد و به امام گفت: حمران مرد توانایی است، هر چه پرسیدم جواب داد. آنگاه به اشاره امام،حمران سؤالی پرسید او پاسخی نداشت.
مرد این بار تقاضای پرسش دربارة نحو ادبیات كرد. امام او را به ابان حواله داد و در فقه به زراره بن اعین، در كلام به مؤمن الطاق، در استطاعت به حمزهبن محمّد، در توحید به هشام بن سالم و در امامت به من معرفی كرد كه مغلوب شد. امّا چنان خندید كه دندانش نمایان شد و مرد شامی گفت: گویا میخواستی به من بفهمانی در میان شیعیان چنین مردمی داری! امام فرمود: همین طور است. آن مرد سپس به جرگه شیعیان پیوست..» [28]
3- مبارزه علمی با دستگاه حاكم
طبیعت این دوره چنان بود كه خلفا نیز در پی علما و دانشمندان و برای استفاده از آنان در تحكیم تخت و سلطنت خود تلاش میكردند، لذا سیلی از عالمان،اندیشمندان و توجیه گران به وجود آمد. گاه خلفا از آنان برای مبارزه با ائمه استفاده میكردند، لذا سیلی از عالمان، اندیشمندان و توجیه گران به وجود آمد. گاه خلفا از آنان برای مبارزه با ائمه استفاده میكردند در واقع این نوعی از ستیز آنان علیه ائمه بود جنگی كه اعلام نشده و غیر رسمی مینمود. به یك نمونه از قول نعمان بن ثابت بن زوطی (ابو حنیفه) توجه میكنیم. «روزی منصور مرا خواست، نزدش رفتم. گفت:ای ابو حنیفه! مردم به جعفر بن محمّد صادق علاقمند شدهاند. سؤالاتی حاضر كن تا از او بپرسی. من 40 سؤال سخت حاضر كردم و در مجلس خلیفه یك به یك طرح كردم. ولی امام با آرامش به تك تك آنها پاسخ میداد و میفرمود: شما (اهل سنت عراق) چنین نظری دارید و اهل مدینه چنان میگویند و ما نیز چنین نظری داریم. كه گاهی نظر حضرت موافق اهل عراق، گاه اهل مدینه و گاه نظر مستقلی بود. در پایان فرمود: آیا از ما نشنیدهای كه داناترین مردم، كسی است كه به اختلاف نظرها از همه آگاهتر باشد..» [29]
4- پیشگیری از ظلم و ستم در قضاوت
یكی دیگر از حیرتانگیزترین خدمات علمی حضرت، پیشگیری از ظلم قاضیهای آن دوره به مردم بود. زیرا به دلیل تعلق خاطری كه در زمینة قضاوت نسبت به قضاوتهای امیر مؤمنان علیه السلام در آن عصر وجود داشت- اصولاً قضاوت در اسلام با نام و شیوة علی علیه السلام شناخته شده است- امكان ارتباط دو طرفهای بین حضرت و قضاوت آن روز ممكن میشد، زیرا از طرفی قضات علاقمند بودند بدانند سیره و سخن امیر مؤمنان علی علیه السلام راجع به قضاوت چگونه بود و از طرفی امام علیه السلام نیز خواستار گسترش فرهنگ علوی بود، البته دلیل دیگری نیز برای این حساسیت امام وجود داشت و آن به خطر افتادن احكام قضایی به دست جاهلان بود كه میتوانست سرنوشت جامعه را به سوی تباهی و استبداد حاكمان سوق دهد. لذا امام صادق علیه السلام از این تعلق خاطر استفاده میكرد و احكام قضایی را به حد فراوان بیان میكرد تا زمینة تسلط حاكمان بر این بخش از بین برود. نمونه این قاضیان نوح بن دراج، حفص، حكم، زیاد بن ابی یوسف، حسن بن سالك و ابی لیلا است كه وقتی پاسخ سؤالهای متعددش را گرفت گفت: اشهد انكم حجج الله علی خلقه. [30]
5- برخوردهای علمی با گروهها
امام در كنار این امور خود نیز به مقابله و پاسخ گویی به انحرافات فكری و عقیدتی میپرداخت و عموماً با سران و داناترینهای آنان به مباحثه و مناظره مینشست. به نمونههایی در مورد دو فرقة صوفیه و زندیقها توجه كنید.
الف- صوفیها:
سفیان ثوری همراه با گروهی از صوفیان نزد حضرت آمدند. سفیان كه لباس پشمی پوشیده بود،به امام كه لباس نازكی بر تن داشت،گفت: «امیر مؤمنان همیشه لباس درشت بر تن میكرد... چرا به او اقتدا نمیكنی؟ امام فرمود: «امیر مؤمنان در زمان تنگدستی مسلمانان زندگی میكرد. خداوند دنیا را برای مؤمن آفریده است و كافر نزد او ارزشی ندارد.... امیر مؤمنان ولی و امام بود و بر امام سزاوار نیست بالاتر از فقرا باشد.... ولی من والی نیستم..»
بعد از صحبت طولانی، سفیان را به پیش خود خواند وپیراهن پشمی او را كنار زد. وقتی پیراهن زیرین او كه ابریشمی بود، نمایان شد، گفت:ای سفیان! حالا به لباس من نگاه كن. همه دیدند كه حضرت زیر لباس نازك، لباس زبری پوشیده است. فرمود:«ای سفیان! این لباس زیرین را برای خدا و پیراهن رویی را جهت ابراز نعمت خداوند پوشیدهام..» [31]
ب- زندیقها:
یكی ازخطرناكترین چهرههای زندیق ابن العوجا بود كه وقتی میخواستند او را گردن بزنند گفت:« حالا دیگر ترس از كشته شدن ندارم چون چهار هزار حدیث جعل كردهام. من حلال را حرام، حرام را حلال، روزه خواری ماه رمضان را مباح كردهام و شما را به روزه گرفتن در عید فطر وادار ساختهام..»
ابن ابی العوجا با چند نفر از دهریون در مكه، پیمانی بستند كه بر اساس آن قرار شد، او در سفری به مكه امام علیه السلام را رسوا كند. كه البته خودش رسوای عام و خاص شد. [32] ابوشاكر نیز یكی دیگر از زنادقه است كه بسیاری از مسلمانان را منحرف كرد. او نیز در مناظرهای با امام رسوا شد. [33]
هشام بن حكم میگوید:« ابو شاكر به من گفت:آیهای در قرآن هست كه نظر و قرائت ما را تأیید میكند. «هو الذی فی السماء اله وفی الارض اله؛ اوست كه در آسمان خداست و در زمین خدا»، پس ما یك خدای آسمان و یك خدای زمین داریم. من از پاسخ دادن حیران شدم. تا این كه ایام حج فرا رسید. در آن جا با امام ملاقات و مطلب را باز گفتم، فرمود: این سخن، سخن زندیق است. وقتی پیش او رفتی بپرس نام تو در كوفه چیست؟ وقتی جواب داد نامش در بصره را بپرس. او نام دیگری خواهد گفت. تو بگو: خدای ما هم چنین است. خدای ما هم در آسمان «اله» است و هم در زمین «اله». وقتی به كوفه برگشتم بدون توقف نزد ابو شاكر رفتم و آنچه را امام فرموده بود، بی كم و كاست اجرا كردم. ابو شاكردر مانده شد وگفت: این سخن ازحجاز به این جا آمده است..» [34]
پاورقــــــــــــــــــــی
[1] - منهج الدعوات، ص 201.
[2] - همان، ص 213.
[3] - اصول كافی، ج1، ص473،ح2.
[4] - همان، ج 1، ص 475، ح6.
[5] - وسائل الشیعه، ج12، ص129 و بحارالانوار، ج47، ص42 و كشف الغمه، ج2،صص208 و 209
[6] - نقل است كه حضرت را با انگور زهرآلود به شهادت رساندند. الفصول المهمه، ص 227، ثواب الاعمال، ص 272 و مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 302.
[7] - برخی 15 رجب نقل كرده اند: كشف الغمه، ج2، ص 374. عمر امام هنگام شهادت 65 سال (كافی، ج 1،ص 472) 68 سال (كشف الغمه، ج 2، ص 374.
[8] - كافی، ج1، ص 476.)
[9] - الكامل فی التاریخ، ج3، ص 201، مقاتل الطالبین، ص 70، الامامة و السیاسة،ج1، ص 165. مروج الذهب، ج3، ص 166.
[10] - جلاء العیون، ص 884 نقل از اعلام الوری، ص 272.
[11] - از 83 هـ ق تا 114 حضرت علیه السلام در مقام امامت نبودند.
[12] - برخی ابتدای امامت حضرت را از دوره ابراهیم بن ولید نقل كرده اند. مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص302
[13] - شهید مطهری مینویسد: از همین جا معلوم میشود كه اساساً زمینة مردم، زمینة اهل بیت علیهم السلام پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و زمینه اسلامی بوده است. اینهایی كه امروز میخواهند به این قیامهای خراسان مثل قیام ابومسلم رنگ ایرانی بدهند كه مردم از روی تعصبات ملی و ایرانی این كار را كردند، صدها شاهد و دلیل وجود دارد كه چنین چیزی نیست... البته مردم ناراضی بودند ولی آن چیزی كه مردم برای نجات خودشان فكر كرده بودند، پناه بردن از بنی امیه به اسلام بود نه چیز دیگر. (سیری در سیرةائمه اطهار، ص 135.)
[14] - مقاتل الطالبین، ص 137، عبدالله محض اصرار داشت با پسرش به عنوان مهدی امت بیعت كنند.
[15] - سیری در سیرة ائمه اطهار، صص 134، 135. مقاتل الطالبین، ص 173، بحارالانوار، ج47، ص 278.
[16] - الفخری ابن طلقا، صص 154، 155، جهاد الشیعه، ص 104.
[17] - سیری در سیرة ائمة اطهار، شهید مطهری، ص 124 تا 129.
[18] -تذكرة الخواص ابن جوزی، صص 199، 203
[19] - سیری در سیرة ائمة اطهار، صص 148، 141
[20] -محیط علمی آن دوره، ورود نژادهای مختلف در اسلام كه هر یك افكار خاص خود را داشتندف رفع تبعیض نژادی و همزیستی مسلمانان، زندگی مسامحه آمیز با پیروان دیگر ادیان از دیگر علل ورود افكار نو و جدید بود كه پاسخهای قانع كننده نیافته و جامعه را در آستانه انحراف قرار داده بودند.
[21] - سیری در سیرة ائمة اطهار. صص 159، 157.
[22] -در مسائل اعتقادی (مثل خدا، آیات مربوط به خدا، نبوّت، وحی، توحید، ثنویت، قضا و قدر، شیطان و...) بحث میكردند.
[23] -خشكه مقدسی بودند و میگفتند اسلام آن است كه ما میگوییم، این عده طرفداران زیادی داشتند و هر چه میخواستند میگفتند.
[24] - گروه متجدد و تحصیل كرده و به اصطلاح روشنفكر بودند كه عموماً از دیگر كشورها متأثر بودند.
[25] - رجال نجاشی، ج1، ص 78 و 79. معجم رجال الحدیث خویی، ج1، شفابخشی 28
[26] - رجال كشی، ص 138، 139
[27] -بحار الانوار، ج 47، ص 217.
[28] -تهذیب الكمال، ج5، ص79؛ سیر اعلام النبلاء ج6، ص 258؛ بحار الانوار، ج47، ص 217.
[29] - من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 188، ح569.
[30] - اعیان الشیعه، ج 1، ص 660
[31] - سفینة البحار، ج2، ص 285.
[32] - همان، ج1، ص 474.
[33] - همان، ج1، ص 474، مناظره امام با ابوشاكر دیصانی را در احتاج طبرسی، ج2، ص 71، مناظره با ابن ابی العوجارا در كافی ج1، ص 97، بازندیق مصری را در احتجاج، ج2، ص 75 ببینید.
[34] -
جایگاه رفیع اخلاق در سخنان امام صادق علیه السلام
حضرت صادق علیه السلام، رئیس مكتب جعفری كه نام مباركش «جعفر» و كنیهاش «ابوعبداللّه.» و پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام و مادر مكرّمهاش «ام فروه» میباشد، در هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه منوره چشم به جهان گشود.
آن حضرت در سال 114 هجری به امامت رسید و دوران امامت آن حضرت با حكومت چند تن از خلفای اموی و عباسی هم زمان شد كه عبارت اند از:
1. هشام بن عبد الملك (105 ـ 125 ق) ؛ 2. ولید بن یزید بن عبدالملك (125 ـ 126 ق) ؛ 3. یزید بن ولید بن عبدالملك (126 ق) ؛ 4. ابراهیم بن ولید بن عبدالملك (70 روز از سال 126 ق) ؛ 5. مروان بن محمد مشهور به مروان حمار (126 ـ 132 ق) ؛ 6 ـ عبد اللّه سفاح (132 ـ 137 ق) ؛ 7. ابوجعفر منصور دوانیقی (137 ـ 158 ق) .
آن حضرت در بیست و پنجم شوال 148 در سن 65 سالگی توسط منصور دوانیقی مسموم و در مدینه به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاك سپرده شد. (1)
آنچه در پیش رو دارید، نگاهی است به اهمّیت و جایگاه اخلاق از دیدگاه رئیس مكتب جعفری، حضرت صادق علیه السلام. امید است ره توشهای باشد برای همه كسانی كه دوست دارند بر اساس اخلاق اسلامی رفتار كنند و زینت اهل بیت علیهم السلام باشند.
ضرورت طرح بحثهای اخلاقی
اخلاق كه از ریشه «خُلق» گرفته شده، تعریفهای مختلفی برای آن شده است؛ مرحوم نراقی رحمه الله میفرماید: «اَلْخُلْقُ مَلَكَةٌ للِنَّفْسِ مُقْتَضِیةٌ لِصُدُورِ الاَْفْعالِ بِسُهُولَةٍ مِنْ دُونِ اِحْتیاجٍ اِلی فِكْرٍ وَروِیةٍ؛ (2) خُلق، یك حالت نفسانی است كه موجب میشود كارها به آسانی و بدون نیاز به فكر و دقّت از انسان سربزند..»
مرحوم علاّمه طباطبائی در تعریف علم اخلاق میگوید: «علم اخلاق، فنّی است كه از ملكات انسانی مربوط به نیروهای نباتی و حیوانی و انسانی بحث میكند و فضایل ملكات را از رذایل آنها جدا و ممتاز میسازد تا انسان بتواند به واسطه تجلی و اتصاف به فضایل اخلاقی، سعادت علمی خود را تكمیل نماید و در نتیجه، افعال و رفتاری داشته باشد كه موجب ستایش عموم و مدح جامعه انسانی گردد. البته آنچه به عنوان هدف علم اخلاق ذكر شد، به عقیده علمای اخلاق یونان بوده است؛ ولی از نظر ما هدف اخلاق اسلامی «اِبْتغاءِ وجه اللّه.» [و رسیدن به رضایت خداوندی] است نه رسیدن به مدح و ثنای اجتماعی و نه [حتّی صرف رسیدن [به فضیلت و كمال انسانی..» (3)
تعریف اخلاق هرچه باشد، ضرورت طرح آن در جامعه به صورت مستمر و دائمی بر هیچ كس پوشیده نیست. در لزوم طرح آن همین بس كه امام علی علیه السلام فرموده: «لَوْ كُنّا لا نَرْجُو جَنَّةً وَلا نَخْشی نارا وَلا ثَوابا وَلا عِقابا لَكانَ ینْبَغی لَنا اَنْ نُطالِبَ بِمَكارِمِ الاَْخْلاقِ فَاِنَّها مِمّا تَدُلُّ عَلَی سَبیلِ النَّجاحِ؛ (4) اگر ما امیدی به بهشت و ترسی از دوزخ و انتظار ثواب و عقاب نمیداشتیم، شایسته بود به سراغ فضایل اخلاقی برویم؛ چرا كه آنها راهنمای رستگاری هستند..»
از حدیث فوق به خوبی استفاده میشود كه نیاز به اخلاق یك نیاز بشری و انسانی است و به فرد و یا جامعه دینی اختصاص ندارد. به همین جهت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: ««لَوْ عَلِمَ الرَّجُلُ مالَهُ فِی حُسْنِ الْخُلْقِ لَعَلِمَ اَنَّه یحْتاجُ اَنْ یكُونَ لَهُ خُلْقٌ حَسَنٌ؛ (5) اگر انسان بداند چه چیزی برای او در اخلاق نیك وجود دارد، حتما متوجه میشود كه او نیاز به داشتن اخلاق نیكو دارد..»
همچنین آنحضرت صلی الله علیه و آله در جای دیگر فرمود: «جَعَلَ اللّه ُ سُبْحانَهُ مَكارِمَ الاخْلاقِ صِلَةً بَینَهُ وَبَینَ عِبادِهِ فَحَسْبُ اَحَدِكُمْ اَنْ یتَمَسَّكَ بِخُلْقٍ مُتَّصِلٍ باللّه ِ؛ (6) خداوند سبحان فضایل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خود و بندگانش قرار داد. پس برای شما كافی است كه هر یك از شما دست به اخلاقی بزند كه او را به خدا پیوند دهد..»
مولا محمد صالح مازندرانی، از علمای بزرگ، درباره ضرورت توجه به اخلاق و مباحث اخلاقی در جامعه میگوید: «تعجب است كه مردم علم اخلاق و عمل به آن را ترك نموده اند و گمان میكنند سعادت اخروی در اعمال ظاهری است و یك دهم آنچه را كه به پاكی از نجاسات همّت میگمارند، به تزكیه نفوس توجه ندارند. و این بلای گمراه كننده است..» (7)
اینجاست كه مسئولیت عالمان سنگینتر میشود كه باید همیشه و به صورت مستمر هم خود از مسائل اخلاقی بهره ببرند و هم به عموم جامعه بحثهای اخلاقی را پیوسته گوشزد كنند. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اَلاْءسْلامُ حُسْنُ الخُلْقِ؛ (8) اسلام، اخلاق نیكو است..»
حضرت علی علیه السلام نیز در این باره فرمود: ««حُسْنُ الْخُلْقِ رَأْسُ كُلِّ بِرٍّ؛ (9) خوش اخلاقی، اساس تمام خوبیها است..»
و در روایت دیگر میخوانیم: «جاءَ رَجُلٌ اِلی رَسُولِ اللّه ِ مِنْ بَینِ یدَیهِ فَقالَ: یا رَسُولَ اللّه ِ ما الدّینُ؟ فَقالَ حُسْنُ الْخُلْقِ، ثُمَّ اَتاهُ عَنْ یمینِهِ فَقالَ مَا الدّینُ فَقالَ حُسْنُ الُخُلْقِ ثُمَّ اَتاهُ مِنْ قِبَلِ شِمالِهِ فَقالَ: مَا الدّینُ فَالْتَفَتَ اِلَیهِ وَقالَ: اَما تَفْقَهُ؟ الدّینُ هُوَ اَنْ لا تَغْضَبَ؛ (10) مردی از جلوی روی رسول خدا نزد آن حضرت آمد و عرض كرد:ای رسول خدا! دین چیست؟ پس حضرت فرمود: اخلاق نیك، آنگاه از سمت راست حضرت آمد و پرسید: دین چیست؟ پس حضرت فرمود: خوش خلقی. آنگاه از سمت چپ آن حضرت آمد و دوباره سؤال كرد: دین چیست؟ این بار حضرت فرمود: نفهمیدی؟ دین، آن است كه خشمناك نشوی..»
اهمیت اخلاق در كلام امام صادق علیه السلام
1. زندگی با اخلاق گوارا میشود.
آن حضرت فرمود: «لا عَیشَ اَهْنَأُ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ؛ (11) هیچ زندگیای گواراتر از نیك خوئی نیست..»
این حدیث به خوبی میرساند كه اگر زندگی اجتماعی، خانوادگی و حتی انفرادی توأم با اخلاق باشد، برخوردار از شادی و نشاط و شادابی خواهد بود. جامعه و خانوادهای كه اخلاق را مراعات نكنند، نشاط و شادابی از آن رخت خواهد بست.
2. عمر را صرف ادب و اخلاق كن.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: «اِنْ اُجِّلْتَ فی عُمْرِكَ یوْمَینِ فَاجْعَلْ اَحَدها لاَِدَبِكَ تَسْتَعینَ بِهِ عَلَی یوْمِ مَوْتِكَ؛ (12) اگر از عمرت تنها به میزان دو روز مهلت داده شدی، یك روزش را برای ادب خود اختصاص بده تا برای روز مرگ از آن كمك بگیری..»
3. اخلاق نیك نشانه بزرگواری است.
آن حضرت فرمود: ««ثَلاثَةٌ تَدُلُّ عَلی كَرَمِ الْمَرءِ: حُسْنُ الْخُلْقِ وَكَظْمُ الْغَیظِ وَغَضُّ الطَّرَفِ؛ (13) سه چیز نشانه بزرگواری انسان است: خوش اخلاقی، فرو بردن خشم و فرو پوشیدن چشم..»
4. اخلاق نیك نشانه درست اندیشی است.
حضرت صادق علیه السلام میفرماید: «ثَلاثَةٌ یسْتَدلُّ بِها عَلی اِصابَةِ الرّأی: حُسْنُ اللِّقاءِ وَحُسْنُ الاِسْتِماعِ وَحُسْنُ الْجَوابِ؛ (14) سه چیز نشانه درست اندیشی است: خوش برخوردی، خوب گوش دادن و نیكو پاسخ دادن..»
این حدیث بیش از هر كس، واعظان و عالمان جامعه را هدف قرار داده است؛ زیرا برای هدایت مردم هم خوش برخوردی لازم است و هم توجّه به سخنان و درد دلهای مردم و هم نیكو جواب دادن به سؤال دیگران.
5. در یك كلام حُسن خلق آنقدر عظمت و ارزش دارد كه هر كس به عمق و ژرفای آن نمیرسد، و به هر كس عنایت نمیشود؛ چنان كه امام صادق علیه السلام فرمود: «وَلا یكُونُ حُسْنُ الخُلْقِ اِلاّ فی كُلِّ وَلِی وَصَفی... وَلا یعْلَمُ ما فِی حَقیقَةِ حُسْنِ الْخُلْقِ اِلاَّ اللّه تعالی؛ (15) و حسن خلق یافت نمیشود مگر در وجود دوستان و برگزیدگان [خداوند] ... و آنچه در حقیقت خلق نیكو است جز خداوند متعال كسی نمیداند..»
6. خوی نیك از اوصاف انبیاء است. حضرت صادق علیه السلام فرمود: «اِنَّ الصَّبْرَ وَالبِرَّ وَحُسْنَ الْخُلْقِ مِنْ اَخْلاقِ الاَْنْبیاءِ؛ (16) به راستی صبر و نیكوكاری، و خوش خوئی از اخلاق انبیا است..»
نمونههای عینی از مكارم اخلاق
حضرت صادق علیه السلام تنها به بیان اهمّیت و ارزش اخلاق بسنده نكرده؛ بلكه برای ثمر بخش بودن آن در جامعه، به بیان موارد و مصداقهای عینی آن نیز پرداخته است تا اینكه مسئله مذكور ملموستر و محسوستر شود. حال به ارائه چند روایت دراین زمینه میپردازیم:
1. امام صادق علیه السلام فرمود: «اِنَّ اللّه َ تَبارَكَ خَصَّ رَسُولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله بِمَكارِمِ الاَْخْلاقِ فَامْتَحِنُوا اَنْفُسَكُمْ فَاِنْ كانَتْ فیكُمْ فَاحْمَدُوا اللّه َ، وَارْغَبُوا اِلَیهِ فی الزّیادَةِ مِنْها؛ (17) براستی خداوند تبارك و تعالی، پیغمبرش را به فضایل اخلاقی مخصوص كرد. پس خود را آزمایش كنید؛ اگر [مكارم اخلاق] در شما یافت شد، پس ستایش الهی را به جا آورید، و از او بخواهید كه بیشتر به شما عنایت فرماید..» راوی گوید: حضرت آن گاه شروع كرد به بیان مصداقهایی از مكارم اخلاق و آن را در ده مورد تبیین نمود كه: «اَلْیقینُ وَالْقَناعَةُ وَالصّبْرُ وَالشُّكْرُ وَالْحِلْمُ وَحُسْنُ الْخُلْقِ والسَّخاءُ وَالْغَیرَةُ والشُّجاعَةُ وَالْمُرُوءَةُ؛ (18) یقین، قناعت، بردباری، سپاس گذاری، خویشتن داری، خوش برخوردی، سخاوتمندی، غیرت، شجاعت و جوانمردی..»
موارد فوق از مهمترین فضایل اخلاقی است كه میتواند خانواده، جامعه و حتی تمام جهانیان را به سعادت و خوشبختی برساند.
2. آن حضرت در مورد علائم اهل بهشت فرمود: «اِنَّ لاَِهْلِ الْجَنَّةِ اَرْبَعُ عَلاماتٍ، وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ، وَ لِسانٌ لَطیفٌ وَ قَلْبٌ رَحیمٌ وَ یدٌ مُعْطِیةٌ؛ (19) اهل بهشت چهار نشانه دارند: سیمای گشاده، زبان نرم و مهربان، قلب مهربان و دست بخشنده..»
3. از حضرت صادق علیه السلام سؤال شد كه مكارم اخلاق چیست؟ حضرت در جواب فرمود: «اَلْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ، وَصِلَةُ مَنْ قَطَعَكَ، وَاِعْطاءُ مَنْ حَرَمَكَ وَقَوْلُ الحَقِّ وَلَوْ عَلی نَفْسِكَ؛ (20) گذشت از كسی كه به تو ستم روا داشته است، و ارتباط داشتن با كسی كه با تو قطع رابطه كرده است، و عطا نمودن به كسی كه تو را محروم ساخته، و سخن حق گفتن هرچند بر ضررت باشد..»
4. شخصی از حضرت علیه السلام درباره حدّ و اندازه خوشخویی و خوش برخوردی پرسش نمود و حضرت در پاسخ فرمود: «تَلْینُ جانِبَكَ وَتُطَیبُ كَلامَكَ وَتَلْقا أَخاكَ بِبِشْرٍ حَسَن؛ (21) به نرمی [و مهربانی] برخوردنمایی، پاكیزه سخن بگویی و باچهره نیكو برادرت را ملاقات كنی..»
در حدیث دیگر از آن امام همام علیه السلام میخوانیم كه از حضرت پرسیدند: «اَی الْخِصالِ بالْمَرْءِ اَجْمَلُ فَقالَ وِقارٌ بِلا مَهابَةٍ وَسَماحٌ بِلا طَلَبِ مُكافاةٍ، وَتَشاغُلٌ بِغَیرِ مَتاعِ الدُّنْیا؛ (22) كدامیك از صفات برای مرد زیباتر است؟ فرمود: وقاری كه همراه با ترس نباشد، و بخششی كه انتظار مقابله به مثل در آن نباشد، و مشغول شدن به غیر متاع دنیا..»
ثمرات خوش خلقی
در قرآن كریم گاه به فوائد دنیوی اخلاق مانند: گشایش در رزق، (23) توانایی بازشناسی حق از باطل (24) ، افزایش بركات آسمانی و زمینی (25) ، آرامش روحی و روانی، (26) اشاره شده است وگاهی نیز ثمرات و پیامدهای اخروی اخلاق نیك بیان گردیده است؛ چنان كه میفرماید: «یوْمَ لا ینْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَی اللّه َ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»؛ (27) «در آن روز كه مال و فرزند سودی نمیبخشد، مگر كسی كه با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید..» امام صادق علیه السلام در تفسیر قلب سلیم فرمود: قلبی است كه پروردگارش را دیدار كند در حالی كه جز خدا در آن نباشد..» سپس افزودند: «هر قلبی كه در آن شرك یا شبهه باشد، از منزلت و ارزش ساقط است. همانا صاحبان قلب سلیم، وارستگی در این جهان را برگزیدند تا در آن جهان آسوده خاطر باشند..» (28)
و در آیه دیگر میخوانیم: «وَاَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْی»؛ (29) «و آن كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوی باز دارد، قطعا بهشت جایگاه اوست..»
در روایات نیز به ثمرات و فوائد دنیوی و اخروی اخلاق برمی خوریم، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّه ِ اِنَّ اَكْثَرَ النّاسِ یدْخُلُونَ الجَنَّةَ بِتَقْوَی اللّه ِ وَحُسْنِ الْخُلْقِ؛ (30) اخلاق خدایی پیدا كنید، به راستی بیشتر مردم به خاطر تقوا و خوش اخلاقی وارد بهشت میشوند..»
در زمینه ثمرات و فواید اخلاق خوب حضرت صادق علیه السلام سخنان گرانبهایی دارد كه در ادامه بحث به برخی از آنها اشاره میشود:
1. فراوانی رزق
آن حضرت فرمود: «حُسْنُ الْخُلْقِ یزیدُ فی الرِّزْقِ؛ (31) خوی نیكو باعث فراوانی روزی میشود..»
2. آبادانی و طولانی شدن عمر
امام صادق علیه السلام فرمود: ««اِنَّ الْبِرَّ وَحُسْنَ الْخُلْقِ یعْمُرانِ الدّیارَ وَیزیدانِ فِی الاعْمارِ؛ (32) براستی نیكی و خوش خلقی باعث آبادی زمین، و افزایش [و طولانی شدن] عمرها میشود..»
در روایتی دیگر امام صادق علیه السلام شیعیان را به خوشرفتاری با خانواده سفارش نموده و آن را موجب طولانی شدن عمر میداند و میفرماید: «مَنْ حَسُنَ بِرُّه فی اَهْلِ بَیتِهِ زیدَ فی عُمْرِهِ؛ (33) هر كس با خانواده خود خوشرفتاری كند، عمرش طولانی میشود..»
3. پاك شدن گناهان
همچنین آن حضرت فرمود: «اَلْخُلْقُ الحَسَنُ یمیثُ الْخَطیئةَ كَما تُمیثُ الشَّمْسُ الجَلیدُ؛ (34) خوی نیكو گناهان را ذوب میكند؛ چنانكه خورشید یخ را آب میكند..»
4. زینت دنیا و آخرت
حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام میفرماید: ««اَلْخُلْقُ الْحَسَنُ جَمالٌ فِی الدُّنْیا وَنَزْهَةٌ فِی الاخِرَةِ وَبِهِ كَمالُ الدّینِ وَقُرْبَةٌ اِلَی اللّه ِ وَلا یكُونَ حُسْنُ الخُلْقِ اِلاّ فی كُلِّ وَلِی وَصَفِی؛ (35) خلق نیكو در دنیا موجب زیبایی، و در آخرت گشایش است و مایه كمال در دین و نزدیكی به پروردگار است. و حسن خلق نیست مگر در وجود دوستان و برگزیدگان [خداوند] ..»
5. ثواب بی پایان
امام صادق علیه السلام در فرازی دیگر فرمود: «اِنَّ اللّه َ تَبارَكَ وَتَعالی لَیعْطِی الْعَبْدَ مِنَ الثَّوابِ عَلی حُسْنِ الْخُلْقِ كَما یعْطِی الْمُجاهِدَ فِی سَبیلِ اللّه ِ یغْدُوا عَلَیهِ وَیرُوحُ؛ (36) خداوند بر نیك خویی بنده، پاداشی را عطا میكند كه به مجاهد در راه خودش كه در هر صبح و شب میجنگد [و همیشه در جهاد است [می بخشد..»
پیامدهای زیانبار بدخلقی
در منابع دینی پیامدها و ضررهای زیانبار بدخلقی نیز بیان شده است تا مردم بیشتر به اخلاق نیك اهمّیت دهند و از اخلاق زشت رویگردان باشند.
در این زمینه نیز رئیس مكتب جعفری، سخنان بیدارگر، هشدار دهنده و ارزشمندی دارد كه در ذیل میخوانیم:
1. بدخلقی تباه كننده عمل
حضرت صادق علیه السلام فرمود: «اِنَّ سوء الْخُلْقِ لَیفْسِدُ الْعَمَلَ كَما یفْسِدُ الخِلُّ الْعَسَلَ؛ (37) همچنان كه سركه عسل را تباه میكند، بدخلقی نیز عمل را تباه میكند..» و در روایت دیگر به جای كلمه «العمل» تعبیر «لَیفْسِدُ الاْیمانَ» (38) به كار رفته است؛ یعنی بدخلقی ایمان را تباه میسازد كه در این صورت خطر آن دوچندان خواهد شد؛ زیرا ایمان ریشه و اساس انسانیت را تشكیل میدهد و آسیب دیدن آن ضررهای جبران ناپذیری را در پی دارد.
به همین جهت، وقتی به پیامبر خبر دادند كه زنی شبها عبادت میكند و روزها روزه دارد؛ ولی اخلاقش زشت است و همسایگان را با زبان آزار میدهد، حضرت فرمود: «لا خَیرَ فیها، هِی مِنْ اَهْلِ النّارِ؛ (39) خیری در او نیست، او اهل آتش است..»
2. خارج شدن از گروه شیعیان واقعی
امام صادق علیه السلام رعایت اصول اخلاقی و توجه به آداب انسانی و خوش برخوردی را از ویژگیهای مكتب تشیع دانسته و آن را بر شیعیان راستین لازم شمرده، و بر اجتناب از بدخلقی پای فشرده است؛ آنجا كه میفرماید: «لَیسَ مِنّا مَنْ لَمْ یوَقّر كَبیرَنا وَلَمْ یرْحم صَغیرنا؛ (40) از ما نیست كسی كه بزرگ ترهایمان را احترام نكند و به كوچك ترهایمان ترحم ننماید..»
پاورقـــــــــــــــــــــی
-------------------------------------------------------------------------------
1. ر. ك: مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، صص 349 - 350؛ اربلی، كشف الغُمّه فی معرفة الائمه، ج2، ص154.
2. مرحوم نراقی، جامع السعادات، ص46.
3. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج1، صص 376 - 378.
4. میرزا حسین نوری، مستدرك الوسائل، ج2، ص283.
5. بحارالانوار، ج71، ص396؛ میزان الحكمه، ج2، ص799.
6. تنبیه الخواطر، ص362؛ اخلاق در قرآن، ناصر مكارم شیرازی، ج1، ص23.
7. شرح اصول كافی، ج8، باب حسن خلق، ذیل حدیث 8 و ر. ك: مجله حوزه، شماره 5، ص85.
8. ری شهری، منتخب میزان الحكمه، ص170.
9. همان.
10. ابی الحسین ورام، مجموعه ورّام، ج1، ص89.
11. وسائل الشیعه، ج8، ص571.
12. روضه كافی، ج8، ص150.
13. علی بن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص572، ح34.
14. همان، ص582.
15. بحار، ج68، ص393.
16. المواعظ العددیه، ص227.
17. منتخب میزان الحكمه، ص170، ح1949؛ امالی صدوق، ص184، ح8.
18. همان.
19. المواعظ العددیه، علی مشكینی، (قم، الهادی) ، ص230.
20. معانی الاخبار، صدوق، ص191، ح1؛ منتخب میزان الحكمه، ص170، ح1950.
21. منتخب میزان الحكمه، ص170، روایت 1944 و معانی الاخبار صدوق، ص253، ح1.
22. اصول كافی، ج2، ص240.
23. طلاق/2 - 3.
24. انفال/29.
25. اعراف/95.
26. رعد/28.
27. شعراء/89.
28. فیض كاشانی، تفسیر الصافی، ج4، ص41؛ اصول كافی، ج12، باب اخلاص، ص16.
29. نازعات/41 - 40.
30. اخلاق محتشمی، ص249.
31. بحارالانوار، ج71، ص395 ـ 396، ح77.
32. منتخب میزان الحكمه، ص171، ح1957.
33. اربلی، كشف الغمه، (بیروت، دارالاضواء، بی تا) ، ج2، ص208.
34. همان؛ منتخب میزان الحكمه، ص171، ح1957.
35. بحارالانوار، ج68، ص393؛ مصباح الشریعه، باب 61، ص338.
36. اصول كافی، ج2، ص101.
37. همان، روایت 1963.
38. اصول كافی، ج2، باب سوء الخلق.
39. بحارالانوار، ج71، ص394.
40. همان، ج75، ص138.
برگی از فضائل شكافنده علوم
در سال 57 هجری در شهر مدینه ستارهای دیگر از ستارگان آسمان امامت و ولایت بدرخشید و با نور خود، عالم را منور نمود. نام او «محمد» و كنیهاش «ابوجعفر» بود كه بعدها به «باقر» ملقب گشت. پدرش امام زین العابدین پیشوای چهارم شیعیان و مادرش «ام عبدالله.» دختر امام حسن مجتبی بودند، از این جهت هم از نظر پدر و هم از نظر مادر فاطمی و علوی بوده است. آن حضرت در سال 94 بعد از فوت پدر گرامیاش عهده دار مقام امامت و زعامت شیعیان جهان شد و در سال 114 هجری در شهر مدینه رحلت نمود و در قبرستان بقیع در كنار قبر پدر و جدش به خاك سپرده شد. (1)
دوران پرفروغ امامت آن حضرت با برخی از خلفای بنی امیه مقارن بود كه عبارتند از:
1 - ولید بن عبدالملك (86 - 96)
2 - سلیمان بن عبدالملك (96 - 99)
3 - عمر بن عبدالعزیز (99 - 101)
4 - یزید بن عبدالملك (101 - 105)
5 - هشام بن عبدالملك (105 - 125)
این دوران گرچه با ظلم و فساد و خوشگذرانی و هوسرانی دستگاه خلافت بنی امیه همراه بود و امام علیه السلام در شرائط سخت و دشواری به تبلیغ احكام و مبانی اعتقادی اسلام میپرداخت، ولی نسبت به دوران زندگی دیگر ائمه علیهم السلام وضعیتی نسبتا آرام داشت. در آغاز امامت آن حضرت كه با حكمرانی ولید بن عبدالملك مقارن بود، دستگاه خلافت بنی امیه در صدد كشورگشایی و گسترش قلمرو حكومت خود بود، از این رو جامعه اسلامی در داخل با فشارهای سیاسی كمتری همراه بود، همچنین «سلیمان.» برادر «ولید» در مدت كوتاه خلافت خود درهای زندانهای عراق را گشود و تمام زندانیان بی گناه را كه «حجاج بن یوسف.» در بند كشیده بود، آزاد ساخت، و بعد از این دو «عمر بن عبدالعزیز» در زمان خلافتش خدمات زیادی را انجام داد، از جمله خدمات او عبارتند از: مبارزه با تبعیض و فساد (2) ، ممنوع كردن سب علی علیه السلام كه از زمان معاویه - لعنة الله علیه - رواج پیدا كرده بود، (3) و برگرداندن فدك به خاندان اهل بیت علیهم السلام (4) . امام باقرعلیه السلام از این موقعیت نهایت استفاده را برد و زیربنای یك جنبش عظیم علمی و فكری را پایه گذاری نمود كه بعد از ایشان در زمان امامت امام صادق علیه السلام به تكامل رسید.
شخصیتی بی نظیر
ائمه معصومین علیهم السلام در قلههای رفیع فضیلت و كمال چنان میدرخشیدند كه در طول قرنها چشمان تمام بشریت را خیره كرده اند، از این رو دوست و دشمن با دیدن این كمالات و فضائل نسبت به آنان سرتعظیم فرود آورده اند و لب به تحسین گشوده اند كه با مراجعه به كتب مورخین و سیره نویسان اعم از شیعه و سنی، اعتراف به عظمت آن بزرگواران به وضوح مشهود است. امام باقرعلیه السلام نیز چنان عظمت معنوی خیره كنندهای داشتند كه دانشمندان دیگر مذاهب را به تحسین وادار كرده است، از جمله ذهبی و صفدی از دانشمندان بنام اهل تسنن مینویسند: «وكان احد من جمع العلم والفقه والدیانة والثقة والسؤدد وكان یصلح للخلافة (5) ؛ [امام باقرعلیه السلام] از كسانی است كه بین علم، فقه، دیانت، وثاقت و متانت جمع كرده و برای خلافت اهلیت داشته است..»
موقعیت ممتاز علمی
از ویژگیهای ممتاز امام باقرعلیه السلام موقعیت ممتاز علمی ایشان در بین تمام دانشمندان آن زمان بود كه با اظهار گوشههایی از علم لدنی خود، ضعف و حقارت علوم اكتسابی و بشری را آشكار ساخت و تمام دانشمندان را مجذوب قدرت علمی خود نمود تا جایی كه بزرگترین دانشمندان، خود را در مقابل عظمت علمی امام حقیر میشمردند. عبدالله بن عطاء میگوید: «ما رایت العلماء عند احد اصغر علما منهم عند ابی جعفر؛ دانشمندان را از نظر علمی نزد هیچ كس كوچكتر از آنها نزد ابی جعفرعلیه السلام ندیدم..» سپس اضافه میكند: «لقد رایت الحكم عنده كانه مغلوب وكان عالما نبیلا جلیلا فی زمانه؛
حكم [بن عیینه] را دیدم كه نزد امام علیه السلام مغلوبی بیش نبود و حال آن كه «حكم.» عالم برجسته و بزرگی در زمان خود بود..» (6) و در بعضی متون نقل شده كه او گفته است: «كانه صبی بین یدی معلمه؛ [در مقابل امام باقرعلیه السلام انگار] «حكم.» مانند كودكی دانش آموز نزد معلم خود بود..» (7)
این ویژگی امام چنان برجسته بود كه به لقب «باقر» یعنی شكافنده علوم مشهور گردید. مورخین در توضیح این لقب امام مینویسند: «سمی الباقر لانه بقر العلمای شقه فعرف اصله وخفیه؛ محمد بن علی، باقر نامید شد به خاطر اینكه او علم و دانش را شكافت و اصل و باطن علم را شناخت..» (8)
اعتراف دانشمند نصرانی به دانش امام علیه السلام
هشام بن عبدالملك، امام باقرعلیه السلام را از مدینه به شام تبعید كرد، امام علیه السلام در مدت حضور در شام، در میان مردم مینشست و سؤالات آنان را پاسخ میداد. روزی مشاهده نمود كه عدهای از مسیحیها به بالای كوهی میروند، امام فرمود: این گروه به كجا میروند؟ مردم پاسخ دادند: آنها در هر سال یك روز به نزد دانشمند خود میروند و سؤالاتشان را از او میپرسند. امام علیه السلام از علم و دانش او پرسید، مردم در پاسخ عرض كردند: او عالمترین آنهاست.
آن حضرت به اتفاق اصحاباش همراه با مسیحیها به بالای كوه رفتند. وقتی نزد آن عالم مسیحی رسیدند از امام پرسید: آیا تو از ما مسیحیها هستی یا از امت مرحومه (مسلمانان) ؟ امام فرمودند: از امت مرحومه هستم. پس پرسید؟ آیا از دانشمندان آنان هستی یا از جاهلین آنها؟ امام فرمود: از جاهلین آنها نیستم. پس آن مسیحی رو به امام عرض كرد: آیا میپرسی یا بپرسم؟ امام فرمود: بپرس. هر سؤالی كه نصرانی پرسید، امام علیه السلام جوابش را بیان فرمود، از جمله این سؤال را پرسید كه: دو برادر در یك زمان متولد میشوند و در یك ساعت میمیرند و در قبر واحدی دفن میشوند ولی یكی از آنان 150 سال عمر كرده و دیگری 50 سال، این دو برادر چه كسانی هستند؟ امام فرمود: این دو برادر «عزیر» و «عزره.» هستند كه سی سال با هم زندگی كردند، پس به امر خدا «عزیر» صد سال مرد ولی «عزره.» زندگی میكرد، پس خداوند «عزیر» را زنده كرد و بیست سال با هم زندگی كردند و با هم از دنیا رفتند. در این لحظه بود كه دانشمند نصرانی رو به مسیحیها كرد و گفت: «ما رایت احدا قط اعلم من هذا الرجل؛ هرگز احدی را عالمتر از این مرد ندیدهام..» «لا تسالونی عن حرف وهذا بالشام؛ تا زمانی كه این مرد در شام است در مورد هیچ حرفی از من سؤال نكنید..» (9)
رسوایی هشام
روزی ابرش كلبی از هشام بن عبدالملك پرسید: «من هذا الذی احتوشته اهل العراق یسالونه؛ این شخص كیست كه مردم كوفه او را در میان گرفته و سؤالات خود را از او میپرسند؟»
هشام در پاسخ گفت: «هذا نبی الكوفة وهو یزعم انه ابن رسول الله وباقر العلم ومفسر القرآن؛ او پیامبر كوفه است و خود را پسر رسول خدا و شكافنده علم و مفسر قرآن میداند..» سپس گفت:ای ابرش برو و از او سؤالی بپرس كه پاسخ آن را بلد نباشد، ابرش هم چنین كرد، ولی هر سؤالی كه پرسید، امام بلافاصله پاسخی دقیق برایش بیان نمود، او كه از احاطه علمی امام بهت زده شده بود، بلند شد در حالی كه به آن حضرت میگفت: «انت ابن بنت رسول الله حقا؛ تو به حق پسر دختر رسول خدا هستی..» سپس به نزد هشام آمد و گفت: «دعونا منكم یا بنی امیة فان هذا اعلم اهل الارض بما فی السماء والارض، فهذا ولد رسول الله صلی الله علیه وآله؛ ما را رها كنیدای بنی امیه، همانا این شخص عالمترین اهل زمین نسبت به آنچه در آسمان و زمین است میباشد، پس او فرزند رسول خداست كه صلوات خداوند بر او و آل او باد..» (10)
پیشگویی رسول خداصلی الله علیه وآله
پیشگویی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله در مورد امام باقرعلیه السلام برای جابر بن عبدالله انصاری و اینكه جابر در اواخر عمر توفیق زیارت امام باقرعلیه السلام نصیبش خواهد شد، بسیار معرو ف است كه به صورتهای مختلفی نقل شده (11) و خود جابر هم در مناسبتهای مختلفی این پیشگویی را برای مردم بیان كرده است كه به یك مورد از آنها اشاره میكنیم:
نقل شده كه جابر بن عبد الله در مسجد رسول خدا مینشست و فریاد میزد: «یا باقر، یا باقر العلم.» اهل مدینه میگفتند: جابر هزیان میگوید، جابر پاسخ میداد: به خدا قسم من هزیان نمیگویم، از رسول خدا شنیدم كه فرمود: «انك ستدرك رجلا من اهل بیتی، اسمه اسمی وشمائله شمائلی، یبقر العلم بقرا؛ ای جابر مردی از اهل بیت من را درك میكنی كه اسم او همانند اسم من است و شمائل و شكل او همانند شمائل من است، او علم را میشكافد، شكافتنی..» پس جابر میگفت: این فرمایش رسول خدا است كه مرا به این كار وادار كرده است.
روزی جابر، امام باقرعلیه السلام را در حالی كه خردسال بود مشاهده كرد، عرض كرد:ای پسر! روی خود را به سوی من كن، امام علیه السلام به سوی او برگشت. سپس عرض كرد: قسم به آن كه جانم در دست اوست، شمائل و خصوصیات پیامبرصلی الله علیه وآله در این جوان است. از او پرسید: اسم تو چیست؟ امام فرمود: «اسمی محمد؛ اسم من محمد است..» جابر پرسید: فرزند چه كسی هستی؟ فرمود: فرزند علی بن الحسین علیهما السلام هستم، سپس عرض كرد: «یا بنی فدتك نفسی انت الباقر؟؛ جانم فدای تو باد، آیا تو باقر هستی؟ امام فرمود: آری. جابر سر مبارك امام را بوسید و گفت: «بابی انت وامی، ابوك رسول الله یقرئك السلام؛ پدر و مادرم به فدایت، پدرت رسول خدا به تو سلام میرساند». امام علیه السلام فرمود: «علی رسول الله السلام ما قامت السماوات والارض وعلیك السلام یا جابر بما بلغت السلام؛ سلام بر رسول خدا مادامی كه آسمانها و زمین پابرجاست و سلام بر توای جابر بخاطر سلامی كه رساندی..» سپس جابر عرض كرد: «انت الباقر حقا، انت الذی تبقر العلم بقرا؛ تو به حق باقر هستی، تو كسی هستی كه علم را حقیقتا میشكافی..» (12)
پایه گذاری نهضت بزرگ علمی
سه عامل بسیار مهم سبب شده بود تا ائمه قبل از امام باقرعلیه السلام نتوانند آن گونه كه شایسته آنها است علوم خود را گسترش دهند و قوانین حیات بخش اسلام را به صورت كامل برای مردم بیان كنند. این عوامل عبارتند از:
الف) اوضاع سیاسی
: در زمان امامت ائمه پیش از امام باقرعلیه السلام تبلیغات سوئی بر علیه خاندان عترت و طهارت صورت میپذیرفت، چنان كه به دستور معاویه - لعنة الله علیه - بر منابر به امیرالمؤمنین علی علیه السلام دشنام میدادند و چنان بر علیه این خاندان دروغ پردازی میكردند كه بعد از شهادت آن حضرت در محراب نماز، مردم در خارج از كوفه گفتند: مگر او نماز هم میخوانده است. علاوه بر این روابط مردم با این خاندان تحت كنترل شدید حكام بنی امیه بود و پیروان آنان دستگیر و سپس شكنجه و زندانی میشدند و یا به قتل میرسیدند، از این رو شرایط به گونهای بود كه تبیین احكام و مبانی اسلامی توسط ائمه به آسانی ممكن نبود.ب) منع كتابت و نقل حدیث:
بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام، خلفا و حاكمان، به بهانه حفظ قرآن و مخلوط نشدن آیات الهی با احادیث نبوی و با شعار «كفانا كتاب الله؛ كتاب خدا ما را كفایت میكند»، از نوشتن و نقل احادیث به شدت ممانعت میكردند و هر كس كه حدیثی را نقل میكرد او را توبیخ میكردند، حتی خلیفه دوم احادیثی را كه نوشته شده بود جمع آوری كرد و آنها را سوزاند. (13) این امر سبب شد كه ائمه نتوانند سنت پیامبرصلی الله علیه وآله را برای مردم بیان كنند. این دستور در زمان امام باقرعلیه السلام توسط «عمر بن عبد العزیز» لغو شد و لذا آن حضرت فرصت یافت تا به احیای سنت نبوی بپردازد.ج) جهل و نادانی مردم:
این عامل سبب شده بود كه مردم از چراغهای فروزنده و روشنی بخش بی بهره بمانند به حدی كه وقتی حضرت علی علیه السلام فرمودند: «فاسالونی قبل ان تفقدونی؛ (14) قبل از اینكه مرا از دست بدهید هر چه میخواهید از من سؤال كنید»، سعد بن ابی وقاص گفت: بگو موهای ریش من چقدر است. این جهل و نادانی حسرت تمام اندیشمندان جهان را برانگیخته است كهای كاش ما مخاطب چنین شخصیت بزرگی بودیم و از محضر او بهره مند میشدیم.اما در زمان امام باقرعلیه السلام كه اوضاع سیاسی كمی آرامتر شده بود و كتابت و نقل حدیث آزاد شده و مردم تا حدودی به ماهیت پلید حكام بنی امیه پی بردند، آن حضرت بزرگترین نهضت علمی جهان اسلام و تشیع را بنا نهادند و عالم اسلام را از علوم سرشار خود سیراب ساختند. در این عصر بود كه تدوین فرهنگ شیعه شامل فقه، تفسیر و اخلاق آغاز شد. این رشد علمی موجب شد كه درباره امام باقرعلیه السلام گفته شود: «ولم یظهر من ولد الحسن والحسین من العلوم ما ظهر منه من التفسیر والكلام والاحكام والحلال والحرام؛ (15) آنچه از دانشهایی همچون تفسیر، كلام، احكام و حلال و حرام از امام باقرعلیه السلام ظاهر گشت از هیچ یك از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السلام ظاهر نگردید..»
از این رو رجال و شخصیتهای بزرگ علمی آن روزگار از محضر امام باقرعلیه السلام كسب فیض میكردند و شاگردان زیادی در این دانشگاه بزرگ اسلامی تربیت یافتند. شخصیتهایی همچون «جابر بن یزید جعفی.» ، «كیسان سجستانی.» ، «ابن مبارك.» ، «زهری.» ، «اوزاعی.» ، «هشام ابن حكم.» ، «هشان ابن سالم.» و حتی برخی از بزرگان اهل سنت مانند «ابو حنیفه.» ، «مالك.» و «شافعی.» از آثار علمی آن حضرت بهره مند شده و سخنان ایشان را بی واسطه وگاه با چند واسطه نقل نموده اند. همچنین علاوه بر مورخین و محدثین شیعه، بسیاری از مورخین و علمای اهل سنت همچون طبری، بلاذری، خطیب بغدادی، ابو نعیم اصفهانی و زمخشری، سخنان درر بار آن امام بزرگ را بیان نموده اند و در كتب آنها جمله: «قال محمد بن علی.» و یا «قال محمد الباقر» فراوان دیده میشود. (16)
عبادت و زهد
از ویژگیهای بارز و فضائل اخلاقی امام باقرعلیه السلام كثرت عبادت و همچنین زهد و بی رغبتی به دنیا بود. مورخین در مورد كثرت عبادت آن حضرت نوشته اند: «ان ابا جعفر كان یصلی فی الیوم واللیلة ماة وخمسین ركعة؛ همانا اباجعفر (امام باقر) در طول شبانه روز 150 ركعت نماز میخواند..» (17) این موضوع موجب شده بود كه برخی مشهور شدن آن امام به «باقر» را علاوه بر وسعت علم، به خاطر كثرت سجود بدانند؛ چنان كه سبط بن جوزی از علمای اهل سنت میگوید: «انما سمی الباقر من كثرة سجوده، بقر السجود جبهته،ای فتحها؛ (18) همانا آن حضرت به سبب كثرت سجود، باقر نامیده شد و كثرت سجود پیشانی آن حضرت را شكافته بود..»
از دیگر سجایای اخلاقی آن امام همام، كثیر الذكر بودن ایشان بود، چنان كه لحظهای یاد خدا و ذكر حق را ترك نمیكرد. در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمودند: «وكان ابی علیه السلام كثیر الذكر، لقد كنت امشی معه وانه لیذكر الله وآكل معه الطعام وانه لیذكر الله؛ (19) پدرم كثیر الذكر بود، هنگامی كه با او راه میرفتم، ذكر خدا میگفت و در هنگامی كه با او غذا میخوردم، ذكر خدا میگفت..»
همچنین آن حضرت هیچ رغبتی به امور دنیوی نداشته و تمام وجود خود را معطوف پروردگار خویش میساخت و پیوسته شیعیان را نسبت به زهد و پارسایی آگاهی میداد. آن حضرت در یكی از سفارشات اخلاقی خود به جابر جعفی میفرماید: «یا جابر من دخل قلبه صافی دین الله عزوجل، شغله عما سواه، یا جابر ما الدنیا؟ وما عسی ان تكون؟ هل هی الا مركبا ركبته؟ او ثوبا لبسته، ان المؤمنین لم یطمئنوا الی الدنیا لبقاء فیها ولم یامنوا قدوم الآخرة علیهم ولم یصمهم عن ذكر الله ما سمعوا بآذانهم من الفتنة ولم یعمهم عن نور الله ما راوا باعینهم من الزینة ففازوا بثواب الابرار، ان اهل التقوی ایسر اهل الدنیا مؤونة واكثرهم لك معونة؛ (20)
ای جابر! هر كس كه دین بدون پیرایه خداوند عزوجل در قلبش داخل شود، او را از غیر خدا مشغول میسازد.ای جابر! دنیا چیست؟ و چه چیز میتواند باشد؟ آیا جز مركبی است كه بر او سوار شده ای؟ یا لباسی كه آن را پوشیده ای؟ همانا مؤمنین به دنیا برای باقی ماندن در آن اعتماد نمیكنند، و از آمدن آخرت، خود را ایمن نمیدانند و فتنههایی كه میشنوند گوشهای آنان را از شنیدن ذكر حق كر نكرده است و زینتهای دنیائی كه میبینند چشمشان را از دیدن نور خدا كور نكرده است، پس به ثواب ابرار نایل آمده اند. همانا اهل تقوی از همه كم مؤونهتر هستند و برای تو كمك كارترین میباشند..»
تواضع و حلم امام
غالب انسانها به گونهای هستند كه به مجرد اینكه حظی از دانش آموختند، خود را برتر از دیگران میبینند و خودبینی و غرور وجود آنها را فرا میگیرد، ولی اولیاء الهی و سرآمد آنها ائمه معصومین علیهم السلام با آنكه علوم فراوانی داشتند، نسبت به تمام اقشار مردم تواضع نشان میدادند. آری همیشه این گونه است كه علم و دانش در صورتی كه ناقص باشد، باعث هلاكت انسان میشود ولی ائمه علیهم السلام كه اعلم مردم اند، در حلم و تواضع سرآمد دیگران بودند. امیر بیان، علی علیه السلام در وصف آل محمدصلی الله علیه وآله میفرماید: «هم عیش العلم وموت الجهل یخبركم حلمهم عن علمهم؛ (21) آل محمد مایه حیات علم و دانشند و باعث مرگ نادانی، حلم ایشان شما را از دانش و علم آنها آگاه میسازد..»
امام باقرعلیه السلام كه در علم و دانش شهره آفاق بود، در حلم و تواضع نیز گوی سبقت را از دیگران ربوده بود و به حق این فرمایش پیامبر گرامی اسلام را جامه عمل پوشانده بود كه: «والذی نفسی بیده ما جمع شیی ء الی شیی ء افضل من حلم الی علم؛ (22) قسم به كسی كه جانم در دست اوست، چیزی با چیز دیگری بهتر از جمع شدن حلم با علم جمع نشده است..»
روزی شخصی نصرانی رو به امام كرد و با وقاحت تمام گفت: «انت بقر» ولی امام علیه السلام با كمال آرامش فرمود: «لا انا باقر؛ نه، من باقر هستم..» نصرانی گفت: «تو فرزند آن مادری هستی كه آشپز بود..» امام علیه السلام در جواب فرمود: «تلك حرفتها؛ آشپزی حرفه ایشان بوده است..» سپس آن نصرانی با كمال بی شرمی گفت: تو فرزند كنیز سیاه بدزبان هستی. امام علیه السلام فرمود: «ان كنت صدقت غفر الله لها وان كنت كذبت غفر الله لك؛ اگر تو راست میگویی خداوند او را ببخشد و اگر دروغ میگویی خداوند تو را ببخشد..» آن نصرانی وقتی چنین برخوردی را از امام دید از رفتار خود پشیمان شده و مسلمان شد. (23)
نكته بسیار مهمی كه از این داستان میتوان آموخت این است كه ما شیعیان باید این گونه فضائل اخلاقی را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم و با پیروی از آن امام بزرگوار و با اخلاق نیكو، دیگران را به اسلام و تشیع خوشبین سازیم.
فعالیتهای سیاسی و تبلیغی
احاطه و آگاهی نسبت به شرائط زمانی و مكانی عنصری تعیین كننده در رفتارهای انسانهای آگاه است. امام باقرعلیه السلام كه مافوق زمان و مكان بود، با در نظر گرفتن نیازهای زمان و فراهم بودن زمینههای لازم، به ترویج و تبلیغ دین، تذكیه نفوس و تعلیم و تربیت انسانها میپرداخت. در این نوشتار به سه نمونه از فعالیتهای آن حضرت اشاره میكنیم:
1 - مبارزه با اسرائیلیات:
بعد از پیروزی اسلام، برخی از پیروان دیگر ادیان برای حفظ منافع خود اظهار اسلام كردند ولی در باطن مسلمان نبودند و عقائد خود را پنهان میكردند، از جمله آنان میتوان به «كعب الاحبار» و «عبدالله بن سلام.» اشاره كرد، این افراد از آنجا كه از حمایت خلفا هم برخوردار بودند مرجعیت علمی قشری از مردم ساده لوح را بر عهده داشتند و حتی برخی از علماء بزرگ اهل سنت از آنها مطالب زیادی را نقل كرده اند. از جمله فعالیتهای این گروه این بود كه افكار و خرافات و اسرائیلیات یهودیت را در قالب روایات اسلامی جعل كرده و وارد دین اسلام میكردند، از این رو ائمه علیهم السلام با این حركت خزنده و خطرناك به شدت مقابله نمودند.
برای نمونه برخی یهودیان از جمله «كعب الاحبار» میكوشیدند، برتری بیت المقدس بر كعبه را به مسلمانان بقبولانند، از این رو احادیث جعلی در این زمینه را رواج میدادند. روزی امام باقرعلیه السلام نشسته بود و فرمود: نگاه كردن به خانه خدا عبادت است، در آن حال شخصی از قبیله «بجیله.» به نام «عاصم بن عمر» نزد امام آمد و گفت: كعب میگوید: «ان الكعبة تسجد لبیت المقدس فی كل غداة؛ كعبه هر صبحگاه برای بیت المقدس سجده میكند..» امام علیه السلام از آن شخص كه مجذوب كعب شده بود پرسید: نظر تو در مورد این سخن چیست؟ آن شخص عرض كرد: سخن كعب صحیح است. امام فرمود: تو و كعب الاحبار هر دو دروغ میگویید. آنگاه در حالی كه به شدت ناراحت بود فرمود: «ما خلق الله عزوجل بقعة فی الارض احب الیه منها؛ خداوند مكانی محبوبتر از كعبه در روی زمین نیافرید..» (24)
2 - مبارزه با دستگاه بنی امیة:
یكی دیگر از شیوههای مبارزاتی آن حضرت این بود كه مسلمانان را از وضع نابسامان و وحشتناك سیاسی آن زمان آگاه میساخت و در مناسبتهای مختلف، فساد و ظلم بنی امیه را آشكار مینمود و مردم را از داشتن كوچكترین مقامی در حكومت منع میكرد.
«عقبة بن بشیر اسدی.» (یكی از شیعیان) نزد امام باقرعلیه السلام آمد و گفت: «عریف.» (25) قبیله ما مرده است و افراد قبیله میخواهند مرا جای او برگزینند، نظر شما در این مورد چیست؟ امام در جواب فرمودند: «فان كنت تكره الجنة وتبغضها فتعرف علی قومك؛ اگر از بهشت بدت میآید و آن را دوست نداری، عریف قوم خود باش..» سپس فرمود: «یاخذ السلطان بامرء مسلم یسفك دمه فتشركهم فی دمه وعسی ان لا تنال من دنیاهم شی ء؛ حاكم، مسلمانی را گرفته و خون او را میریزد و تو در خون او شریك آنان خواهی بود و چه بسا از دنیایشان هم چیزی به دستت نیاید..» (26)
آن حضرت حتی در برخی اوقات مسلمانان را به اعتراض بر حكام تشویق مینمودند. در روایتی از ایشان نقل شده كه فرمودند: «من مشی الی سلطان جائر فامره بتقوی الله ووعظه وخوفه كان له مثل اجر الثقلین من الجن والانس ومثل اجورهم؛ (27) كسی كه نزد سلطان ظالمی رود و او را به تقوای الهی دعوت كرده و موعظه نماید و [از قیامت] بترساند، برای او پاداشی همچون پاداش جن و انس خواهد بود..»
3 - تبلیغ جایگاه اهل بیت:
آن حضرت همان طور كه مردم را از پیروی حاكمان ظلمت و تاریكی برحذر میداشتند، ایشان را به سوی اهل بیت عصمت و طهارت فرا میخواندند و در مناسبتهای مختلف و با بیانات گوناگون، عظمت و بزرگی اهل بیت را بیان میكردند. روزی در حضور هشام به مردم فرمودند: «ایها الناس، این تذهبون واین یراد بكم؟ بنا هدی الله اولكم وبنا ختم آخركم؛ ای مردم، كجا میروید و به كجا رانده میشوید؟ خداوند اولتان را به وسیله ما هدایت كرد و سرانجام كار شما را به ما پایان بخشید..» پس از پایان سخنان امام، هشام دستور داد ایشان را دستگیر و زندانی كردند. در زندان، دیگر زندانیها شیفته آن حضرت شدند و از این رو هشام دستور داد كه امام را به مدینه بازگردانند. (28)
پاورقــــــــــــــــــــی
1) الارشاد، شیخ مفید، مؤسسة الاعلمی، ص 262؛ بحارالانوار، مجلسی، موسسه الوفاء، ج 46، ص 213.
2) تاریخ الخلفاء، سیوطی، مطبعة المدنی، ص 232.
3) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، منشورات مكتبة آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ج 3، ص 57.
4) سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق علیه السلام، ص 321.
5) سیر اعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، ج 4، ص 402؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، دارالكتاب العربی، ص 402؛ الوافی بالوفیات، صفدی، النشرات الاسلامیه، ج 4، ص 102.
6) تذكرة الخواص، سبط بن جوزی، مؤسسه اهل البیت، ص 302؛ البدایة و النهایة، ابن كثیر دارالكتب العلمیة، ج 9، ص 323.
7) الارشاد، همان، ص 263.
8) سیر اعلام النبلاء، همان، ص 402؛ الوافی بالوفیات، صفدی، همان، ص 102؛ تاریخ الاسلام، همان، ص 263.
9) بحارالانوار، مجلسی، همان، ص 313.
10) مناقب ابن شهر آشوب، دارالاضواء، ج 4، ص 213؛ بحارالانوار، همان، ص 355.
11) تاریخ مدینة دمشق، ابن عساكر، دارالفكر، ج 54، ص 276؛ بحارالانوار، مجلسی، همان، ص 226.
12) مناقب، ابن شهرآشوب، همان، ص 212.
13) الطبقات الكبری، ابن سعد، دارصادر، ج 5، ص 188؛ سیراعلام النبلاء، همان، ج 5، ص 89.
14) نهج البلاغه، خطبه 93.
15) مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص 372؛ بحارالانوار، ج 46، ص 294.
16) سیره پیشوایان، همان، ص 307.
17) سیر اعلام النبلاء، همان، ج 4، ص 403؛ تاریخ الاسلام، همان، ص 464.
18) تذكرة الخواص، سبط بن جوزی، موسسه اهل البیت، ص 302.
19) حلیة الابرار، مؤسسة المعارف، ج 3، ص 402.
20) همان، ص 408؛ البدایة والنهایة، همان، ص 322.
21) نهج البلاغه، خطبه 239.
22) بحارالانوار، همان، ج 2، ص 46.
23) بحارالانوار، همان، ج 46، ص 289.
24) الكافی، كلینی، دارالاضواء، ج 4، ص 254؛ بحارالانوار، همان، ص 354.
25) به كسی كه از طرف حاكمان رئیس قبیله باشد و احوال قبیله را به آنها گزارش دهد عریف میگفتند.
26) حیات فكری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ص 317، به نقل از رجال كشی، ص 203.
27) الاختصاص، شیخ مفید، انتشارات اسلامی، ص 261.
28) الكافی، همان، ج 1، ص 470.
سیره تربیتی امام محمد باقر علیه السلام
تربیت فرزند یكی از مهمترین وظایف والدین و مربیان در عرصه زندگی است. تربیت به معنای شكوفا نمودن استعدادهای درون انسانها و هدایت غرائز نهفته آنان به سوی قله كمال و رستگاری میباشد.
تربیت مجموعه تلاشهایی است، سنجیده و منظم برای نیل به هدفهای مشخص و شكوفا سازی توانهای بالقوه در تمام ابعاد وجودی انسان و به عبارت دیگر میتوان تربیت را انتقال میراثهای فرهنگی مطلوب و ارزشمند از نسلی به نسل دیگر دانست.
به طور كلی، مجموعه تلاشها، فرصتها، اقدامات، امكانات و برنامهها از بدو انعقاد نطفه تا واپسین دم حیات برای رشد و شكوفا سازی توانهای بالقوه فرد به طور همه جانبه تا رسیدن به حداكثر ظرفیت را تربیت مینامیم.
از آنجایی كه امامان معصوم شیعه بهترین شیوههای تربیتی فرزند را فرا روی پیروان خود نهاده اند، زندگی پر افتخار آنان میتواند به عنوان موفقترین الگوهای تربیتی در طول تاریخ بشر مطرح شود. در این نوشتار به مناسبت اول ماه رجب، روز ولادت امام محمد باقر علیه السلام روشهای تربیت فرزند را در سیره و سخن آن گرامی بررسی نموده و برخی نكتههای قابل توجه را ارائه مینماییم.
نقش تربیتی والدین
پدر و مادر به عنوان دو ركن اساسی خانواده بیشترین نقش را در تربیت فرزندان ایفا میكنند. مادر از زمان انعقاد نطفه تا دوران نوجوانی ارتباطی تنگاتنگ با كودك دارد. خصلتها، اندیشهها، افكار و رفتار مادر بیشترین تاثیر را در ساختار شخصیتی یك نوجوان به جای میگذارد. مادر همانند یك معلم، مربی و الگوی گفتاری و رفتاری كودك به حساب میآید.
او یكی از عوامل مؤثر تربیتی از نظر محیطی و وراثتی است. به این جهت برای پرورش فرزندان سالم و صالح، باید از زمان ازدواج در اندیشه انتخاب مادر شایسته برای فرزندان بود. چرا كه از منظر حضرت باقر علیه السلام تربیت كودك از همان مرحله آغاز میشود.
امام باقر علیه السلام در روایتی به تاثیر شیر مادر در اطفال اشاره كرده و به محمد بن مروان فرمود: «استرضع لولدك بلبن الحسان، وایاك والقباح، فان اللبن قد یعدی (1) ؛ برای شیر دادن به فرزندت از دایههای خوشرو و زیبا استفاده كن و از زنان بد صورت و قبیح برحذر باش، زیرا شیر گاهی (صفات و ویژگیهای روحی مادر را به فرزند) منتقل میكند..»
در این گفتار امام پنجم علیه السلام از تاثیر شیر مادر در انتقال زشتیها و زیباییهای ظاهری مادر به فرزند سخن به میان آورده است.
بنابراین نقش وراثتی و محیطی مادر در تربیت فرزندان نباید مورد غفلت قرار گیرد. گذشته از تاثیر مادران در نسل آینده، وجود پدر نیز به عنوان مدیر خانواده نقش به سزایی در ساختار شخصیتی كودك دارد. طبق فرموده امام باقر علیه السلام، صلاحیت و شایستگیهای پدر از جمله خصلتهایی است كه در پرتو آن فرزندان از انحرافات و كجرویها محفوظ میمانند. آن حضرت فرمود: «یحفظ الاطفال بصلاح آبائهم (2) ؛ اطفال در سایه صلاحیت و شایستگی پدرانشان [از انحرافات] مصون میمانند..»
در حقیقت مجموعه اعمال، رفتار و گفتار پدر، در شكل گیری شخصیت آینده كودك كار ساز خواهد بود. افزون بر این پدر به عنوان مدیر اقتصادی خانواده میتواند با كسب در آمد صحیح و به دست آوردن روزی حلال در روحیات و صفات كودك، تاثیر قابل توجهی داشته باشد. به همین جهت امام باقر علیه السلام به پدرانی كه تلاش میكنند سفرههای منازل خود را با روزی حلال بیارایند مژده میدهد كه: «آنان در روز قیامت با سیمایی نورانی همانند ماه شب چهارده با خداوند ملاقات خواهند نمود. لقی الله عزوجل یوم القیامة ووجهه مثل القمر لیلة البدر. (3).»
تكریم شخصیت كودك
مربی شایسته با بهره گیری از روشهای متنوع، به تكریم شخصیت كودك میپردازد و از این طریق زمینه تربیت صحیح و اعتلای صفات نیك را در وجود او فراهم میسازد. او میداند كه مهمترین مشكل كودكان و نوجوانان، احساس حقارت و عدم اتكا به نفس است و انسان همان طور كه به آب و غذا نیازمند است به تكریم و توجه دیگران نیاز دارد، بلكه این نیازهای عاطفی و معنوی او به مراتب بیشتر از نیازهای جسمانی اوست.
عمدهترین دلیل ناسازگاری در فرزندان و علت بسیاری از ناهنجاریها را باید در احساس حقارت و كم توجهی والدین به فرزند جست وجو نمود. این فقر روحی و روانی را میتوان از راههای زیر بر طرف نمود:
الف) گزینش نام نیك
نام هر شخص نشانگر اعتقادات، ملیت، فرهنگ و خواستههای درونی او و خانوادهاش میباشد. اسمی كه برای یك كودك انتخاب میشود در تكریم و تحقیر شخصیت وی نقش دارد. كودكانی كه نام زیبا و پسندیده دارند، غالبا مورد تقدیر و توجه دیگران هستند و از شنیدن تمجیدها و افتخاراتی كه نامشان موجب آن است لذت میبرند؛ بر عكس كسانی كه والدین آنان هنگام انتخاب نام به معنی و محتوای آن بی توجه بوده و یك اسم نامناسب و بیگانه از فرهنگ خودی را برای فرزند خود انتخاب كرده اند، در آینده احساس حقارت نموده و احیانا مورد ملامت و سرزنش قرار خواهند گرفت. در سیره امام باقر علیه السلام به این نكته توجه خاصی مبذول شده است. آن حضرت در مورد انتخاب نام زیبا برای فرزندان چنین رهنمود میدهد: «اصدق الاسماء ماسمی بالعبودیة وافضلها اسماء الانبیاء (4) ؛ دوست داشتنیترین اسمها آن است كه حاكی از بندگی خدا باشد و بهترین آنها نامهای پیامبران است..»
امام پنجم علیه السلام نامهای فرزندان خویش را نیز از بهترین نامها برگزیده بود. نامهای فرزندان آن حضرت بدین ترتیب است:
1- جعفر علیه السلام 2- عبدالله 3- ابراهیم 4- علی 5- زینب 6-ام سلمه (5)
پیشوای پنجم به این شیوه تربیتی آن چنان اهمیت میداد كه حتی دستور داده بود پایینترین طبقات اجتماع را هم با القاب و نامهای تحقیرآمیز صدا نكنند، بلكه با بهترین نامها از آنان یاد كنند و میفرمود: «سموهم باحسن اسمائهم (6) ؛ با نیكترین نامشان آنها را صدا بزنید..» و به این ترتیب از توهین و تحقیر شخصیت آنان جلوگیری مینمود.
ب) گفت و گوی صمیمانه
یكی از راههای انتقال آموزههای تربیتی به كودكان و نوجوانان ایجاد ارتباط كلامی با لحنی دلپذیر میباشد. تجربه نشان میدهد كه اگر لحن و صوت والدین، مربیان و مبلغان در ارتباط كلامی دارای بار عاطفی و مثبت باشد، آنان در ایجاد ارتباط و نفوذ در دل مخاطب نوجوان موفق خواهند بود. كلمات دلنشین، سخنان نیكو، ملایم و محبت آمیز از مشكلات روحی و ناهنجاریهای كودكان و نوجوانان كاسته و رنجهای درونی آنان را التیام میبخشد. ریشه بسیاری از تندخوییها، خشونتها، لجبازیها، زورگوییها، بدبینیها، افسردگیها و گوشه گیری و ناامیدیها را میتوان با ارتباط كلامی صحیح و نیكو از میان برداشت. امام باقر علیه السلام با اشاره به این شیوه كارآمد تربیتی میفرماید: «قولوا للناس احسن ما تحبون ان یقال لكم (7) ؛ به زیباترین صورتی كه میل دارید مردم با شما سخن بگویند با آنان سخن بگویید..»
آری همانطوری كه انسان دوست ندارد دیگران با او بی ادبانه، خشن، آمرانه، خشك و با لحنی تند سخن بگویند، دیگران هم چنین انتظاری از او دارند. این نكته در مورد ارتباط كلامی با كودكان از اهمیت ویژهای برخوردار است و نقش كلیدی در تربیت ایفا میكند. زیرا روح كودكان لطیفتر و تحمل آنان كمتر میباشد.
ج) سلام دادن به فرزندان
سلام دادن به كودكان عزت نفس را در آنان تقویت میكند و یكی از بهترین راههای ارتباط اجتماعی و نفوذ در شخصیت كودكان است. این عمل كه یكی از والاترین آموزههای تربیتی دین مبین اسلام به شمار میرود نكات مثبت فراوانی را در خود جای داده است كه از جمله آن ها: تقویت روابط بین مربی و متربی، رفع كدورت و ناراحتیهای احتمالی، تقویت روحیهها و نزدیكی دل هاست. گذشته از اینها سلام دادن والدین و مربیان با صدای رسا و آهنگی دلنشین به فرزندان، عزت نفس را در آنان تقویت نموده و روحیه خود باوری و احساس شخصیت را در وجود آنان استحكام خواهد بخشید و آنان نیز اینگونه عادت خواهند كرد.
اگر این عمل ادامه یابد، تربیت كودك توام با نشاط و موفقیت پیش خواهد رفت. امام محمد باقر علیه السلام فرمود: «ان الله یحب افشاء السلام (8) ؛ خداوند دوست دارد كه سلام با لحنی رسا [و دلپذیر] باشد..» و این نكته برگرفته از آموزههای تربیتی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله میباشد كه فرمود: «پنج چیز را تا لحظه مرگ ترك نخواهم كرد... كه یكی از آنان سلام كردن به كودكان میباشد، تا بعد از من یك رسم رایج شود. (9).»
د) ابراز محبت به كودكان
یكی از راههای پرورش اعتماد به نفس در فرزندان، ابراز محبت به آن هاست. كودك همان طوری كه به آب و غذا نیاز دارد به محبت هم نیاز دارد. بوسه زدن بر صورت فرزند، به آغوش گرفتن، گفت و گوی محبت آمیز، نوعی اظهار علاقه و محبت است. این عمل فقر عاطفی كودكان را جبران كرده و روحیه اعتماد به نفس و خودباوری را در آنان تقویت میكند و در نتیجه زمینه تربیت صحیح در وجود آنان فراهم میگردد.
امام باقر علیه السلام در موارد بسیاری از این شیوه تربیتی در مورد فرزندان خود استفاده میكرد. چنانكه محمد بن مسلم میگوید: در حضور امام باقر علیه السلام بودم كه فرزند خردسالش جعفر وارد شد. پیشوای پنجم فرزندش را به آغوش كشیده و به سینه خود چسبانید و آن گاه با كلمات زیبا و محبت آمیز با وی به گفت وگو پرداخت (10).
در اینجا یادآوری دو نكته مهم ضروری است:
اول - اعتدال در محبت
در ابراز محبت و تكریم شخصیت كودك نباید راه افراط را پیمود. زیرا در آن صورت علاوه بر این كه نمیتوان نتیجه صحیح تربیتی گرفت، بلكه شخصیت كودك در اثر زیاده روی والدین در ابراز محبتهای نابجا لطمه جبران ناپذیری خواهد خورد. چرا كه این كودك از خود راضی، از جامعه توقعات و انتظارات نابه جایی خواهد داشت و در صورت بی اعتنایی دیگران به این خواستههای بی مورد وی، كودك نازپرورده از خود و زندگی بیزار و مایوس شده و دچار عقده حقارت خواهد شد. آری
نازپرورده تنعم نبرد راه به جای عاشقی شیوه رندان بلاكش باشد
امام باقر علیه السلام میفرماید: «شر الابآء من دعاه البر الی الافراط (11) ؛ بدترین پدران آنهایی هستند كه در نیكی و محبت [نسبت به فرزندان خود] زیاده روی نمایند..»
دوم - رعایت مساوات در میان فرزندان
از نكات قابل توجهی كه در تربیت فرزندان وجود دارد رعایت مساوات در رفع نیازهای آنان میباشد. این مساله در مورد نیازهای معنوی و عاطفی بیشتر جلوه گر است، والدین لزوما باید در ابراز محبت در ظاهر مساوات را رعایت كنند، گرچه در باطن بنا به علتهای مختلف، یكی از فرزندان را بیشتر از دیگری دوست داشته باشند.
در حدیث ذیل با رفتار امام باقر علیه السلام و علت این امر آشنا میشویم:
امام صادق علیه السلام به نقل از پدر گرامیاش میفرماید: به خدا قسم، رفتار من با بعضی از فرزندانم از روی تكلف و بی میلی است. او را روی زانوی خود مینشانم، محبت بسیار میكنم، از وی شكرگزاری و قدر دانی مینمایم با آنكه این همه احترام و حبت شایسته فرزند دیگر من است. به این تكلف تن میدهم تا آنكه فرزند شایستهام از شر آنان مصون باشد و آنان رفتاری را كه برادران یوسف با یوسف انجام دادند مرتكب نشوند. خداوند سوره یوسف را نفرستاد مگر به عنوان نمونه و مثال كه بعضی از ما نسبت به بعضی دیگر حسد نورزیم چنانكه برادران یوسف به او حسد كرده و ستم نمودند (12).
گرامی داشتن همسر
احترام به همسر یكی دیگر از مواردی است كه در تربیت تاثیر دارد. مادری كه در خانه عزیز باشد و مورد تكریم شوهرش قرار گیرد، با روحی سرشار از عاطفه، آرامش، احساس عزت نفس و با نشاط و شادابی به پرورش فرزندان همت خواهد گماشت.
اما اگر مورد آزار و اذیت روحی و جسمی قرار گیرد و اندیشهها و شخصیت وی در منزل به ویژه پیش فرزندان مورد تحقیر و هانت باشد، ناگفته پیداست كه از روان سالمی برخوردار نخواهد بود و در نتیجه آرامش خود را از دست داده و اضطراب و نگرانی او در فرزندان نیز تاثیر خواهد گذاشت. از چنین مادری نمیتوان انتظار پرورش فرزندانی تربیت شده و صاحب كمالات داشت.
بدین جهت امام باقر علیه السلام در احترام به شخصیت همسر اهتمام جدی داشت. حكم بن عتیبه روزی به ملاقات امام باقر علیه السلام رفت. او آن حضرت را در یك خانه آراسته و زیبایی یافت كه لباسهای نو و رنگین پوشیده بود. حكم بن عتیبه از وضع زندگی امام باقر علیه السلام به شگفت آمده و با نگاهی تعجب آمیز به آن حضرت و اطاق آراسته نظاره میكرد. آن حضرت كه افكار وی را از نگاهش دریافته بود، از او پرسید:ای حكم! نظر تو در مورد این گونه زندگی چیست؟ او گفت: برای من زیبنده نیست در مورد زندگی شما سخنی بگویم و اعتراض داشته باشم، اما در میان ما، جوانان تجمل طلب و تازه دامادها چنین میكنند.
امام باقر علیه السلام فرمود:ای حكم! «من حرم زینة الله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق.» (13) ؛ «چه كسی زینتهایی را كه خداوند برای بندگانش آفریده و روزیهای پاكیزه را حرام نموده است..» این زینتها و زیباییها را خداوند متعال برای بندگانش قرار داده است.
آن حضرت در ادامه سخنانش فرمود: اما این خانهای را كه میبینی، خانه همسرم میباشد و من چون تازه با او ازدواج كردهام به احترام وی به اینجا آمدهام و لباس زیبا پوشیدهام. ولی خانه خود من همان منزل ساده ایست كه تو آن را دیدهای (14).
به این ترتیب آن حضرت به احساسات و تمایلات به حق همسر خویش پاسخ مثبت داده و به او به دیده احترام مینگریست.
امام باقر علیه السلام بر این باور بود كه باید همسر و فرزندان را تكریم نمود و برای آنان احترام قائل شد، و نباید از نیكی كردن به آنها غفلت نمود و میفرمود: «من حسن بره باهله زید فی عمره (15) ؛ هر كس با همسر و فرزندانش خوش رفتاری كند عمرش زیاد خواهد شد..»
تربیت معنوی
از دیدگاه امام باقر علیه السلام علاوه بر آموزش آداب و رفتارهای اجتماعی و اخلاقی، باید فرزندان را با نكات معنوی و تربیت دینی آشنا نمود. این شیوه گذشته از اینكه كودكان را با مبداء حقیقی جهان آفرینش مرتبط میسازد؛ در آنان روحیه اعتماد به نفس و نیروی استقامت و پایداری در مقابل مشكلات كمر شكن زندگی نیز ایجاد خواهد كرد.
در این زمینه امام باقر علیه السلام به فرزندش میفرماید: «یا بنی اذا انعم الله علیك بنعمة فقل «الحمد لله.» واذا حزنك امر فقل «لا حول ولا قوة الا بالله.» واذا ابطا عنك الرزق فقل «استغفرالله.» (16) ؛ فرزندم! هر گاه خداوند به تو نعمتی ارزانی داشت بگو: «الحمد لله.» و هر گاه امری و حادثهای تو را غمگین و ناراحت نمود بگو: «لا حول ولا قوة الا بالله.» و زمانی كه احساس نمودی روزی تو به كندی و سختی میرسد بگو: «استغفر الله..»
امام باقر علیه السلام این ارتباط معنوی را عملا نیز به فرزندانش میآموخت. امام صادق علیه السلام در این مورد میفرماید: من همواره شبها به هنگام خواب، بستر پدرم امام محمد باقر علیه السلام را آماده میكردم، او در موقع مقرر به استراحت میپرداخت و آنگاه من به بستر رفته و میخوابیدم. یك شب در انتظارش بودم، اما در موقع مقرر نیامد، برخاستم، به مسجد رفتم و به جست وجو پرداختم، دیدم همه مردم رفته اند، اما آن حضرت به تنهایی در مسجد و در حال سجده است، در حال سجده گریه و ناله میكند و با ناله سوزناكی به خدا عرضه میدارد:
«سبحانك اللهم انت ربی حقا حقا، سجدت لك یا رب تعبدا ورقا، اللهم ان عملی ضعیف فضاعفه لی، اللهم قنی عذابك یوم تبعث عبادك وتب علی انك انت التواب الرحیم (17) ؛ خدایا تو پاك و منزه هستی و حقیقتا كه پروردگار منی، خدایا فقط برای تو از روی عبودیت و بندگی سجده میكنم، پروردگارا! عمل من ناچیز است، آن را برایم زیاد گردان، خدایا در روزی كه بندگانت محشور میشوند مرا از عذاب نگه دار و توبهام را بپذیر، همانا كه تو بسیار توبه پذیر و مهربانی..»
همچنین، هرگاه آن حضرت با مشكلی ناراحت كننده مواجه میشد، همسر و فرزندان خود را جمع میكرد و دعا مینمود و آنان آمین میگفتند (18).
مراحل تربیت معنوی
امام باقر علیه السلام در یك گفتار حكیمانه مراحل تربیت معنوی فرزندان را شرح داده و چگونگی تربیت آنان را در سنین مختلف بیان میدارد. طبق رهنمود آن حضرت، والدین باید در سه سالگی كلمه توحید (لا اله الا الله) را به كودك یاد دهند. در چهار سالگی كلمه رسالت (محمد رسول الله) را به او بیاموزند و در پایان پنج سالگی او را آزمایش نمایند. اگر راست و چپ را میشناسد، صورتش را به سوی قبله متوجه ساخته و به او بگویند رو به سوی قبله سجده كند. در شش سالگی اجزاء نماز و ركوع و سجده صحیح را یادش دهند تا سن او به آخر سال هفتم برسد. در آن موقع به او بگویند: دستها و صورتش را بشوید و آنگاه به نماز بایستد (19).
عبادتهای تمرینی و دعا و نیایش كودك در پیشگاه خداوند، اثر درخشانی در روان طفل به جای میگذارد. گرچه ممكن است كودك معنی و مفهوم الفاظ و عبارات نماز را نفهمد ولی معنی توجه به خدا، راز و نیاز با پروردگار، استمداد از آن قدرت لایزال را متوجه خواهد شد.
به همین جهت او در آینده به صورت فردی امیدوار، متكی به نفس، دارای هدف و با اطمینان به آینده زندگی كرده و در باطن خود تكیه گاهی قوی برای خود احساس خواهد نمود. این باورها میتواند سرمایهای بزرگ در طول زندگی و سدی محكم در برابر طوفانهای حوادث و پیشامدهای ناگوار باشد.
همچنانكه خداوند میفرماید: «الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكر الله، الا بذكر الله تطمئن القلوب.» (20) ؛ آنها كسانی هستند كه ایمان آورده اند، و دل هایشان به یاد خدا مطمئن و (آرام) است؛ آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد..»
لازم به ذكر است كه در تربیت معنوی كودكان و نوجوانان باید از تندی و خشونت پرهیز شود. زیرا تجربه نشان میدهد اجبار و زورگویی نا به جا اثرات نامطلوب در كودك به جای میگذارد. برای همین امام باقر علیه السلام به نقل از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ان هذا الدین متین فاو غلوا فیه برفق ولا تكرهوا عبادة الله الی عباد الله (21) ؛ اسلام آئین استوار و محكمی است. با مدارا در آن وارد شوید و بندگان خدا را در عبادت الهی مجبور ننمایید..»
تشویق
تشویق بجا در كار تربیت و تبلیغ یك روش كار آمد و كاملا موفق میباشد. زیرا هر انسانی خودش را دوست دارد و دلش میخواهد دیگران به شخصیت او احترام بگذارند و از او قدر دانی كنند. در صورت رعایت شرایط صحیح، تشویق محركی قوی در ایجاد خصلتهای ستوده در مخاطبان خواهد بود. تشویق میتواند به صورتهای مادی و معنوی انجام شود. تحسین، تقدیر، اعطای جایزه و هدیه، بذل عاطفه، محبت، تكریم، و تشكر، جلوههایی از تشویق است. در سیره تربیتی امام باقر علیه السلام از این شیوه به صورت گسترده استفاده شده است.
روایت زیر بیانگر یكی از موارد تشویق فرزندان میباشد.
طاهر یكی از دوستان امام باقر علیه السلام میگوید: من در نزد آن گرامی نشسته بودم كه فرزندش جعفر علیه السلام آمد، پیشوای پنجم فرزندش را مورد لطف و محبت قرار داده و فرمود: «هذا خیر البریة (22) ؛ این [فرزند من] بهترین فرد در روی زمین است..»
دانشمندان علوم تربیتی در مورد این شیوه، شرایطی را بیان میكنند كه مهمترین آنها اجتناب از افراط و تفریط در امر تشویق و تنبیه است. رعایت اعتدال در تشویق و تنبیه نكته مهمی است كه مورد توجه امام باقر علیه السلام میباشد. ابی عبیده از آن حضرت نقل میكند كه فرمود: «انما المؤمن الذی اذا رضی لم یدخله رضاه فی اثم ولا باطل واذا سخط لم یخرجه سخطه من قول الحق (23) ؛ مؤمن واقعی كسی است كه در مورد خشنودی و رغبت، مرتكب گناه و كارهای باطل نمیگردد و در موقع خشم و غضب از مرز حق و حقیقت خارج نمیشود..»
تاثیر جاذبههای هنری
هنر در حوزه تربیت از جایگاه ویژهای برخوردار است. از آنجایی كه امروزه هنر در قالب فیلم، نمایش، خط، شعر، خطابه، سرود، نقاشی و... تبلور یافته است، و این روش طرفداران زیادی در میان كودكان و نوجوانان دارد، استفاده از آن در تربیت كودكان و نوجوانان روشی موفق و جذاب میباشد.
تاثیر آموزههای تربیتی با این شیوه به صورت غیر مستقیم، عمیق و ریشه دار است و میتوان به وسیله آن به اعماق وجود مخاطب نفوذ كرده و او را تحت تاثیر قرار داد. امام باقر علیه السلام برای هنرمندان متعهد ارزش ویژهای قائل بود و در فرصتهای مناسب آنان را تشویق و ترغیب مینمود. یكی از هنرمندان متعهد و زبر دست معاصر با آن حضرت، شاعر معروف، كمیت بن زید اسدی است. وی علاوه بر این كه مسائل تربیتی و دینی را كه از طریق فرهنگ اهل بیت علیهم السلام آموخته بود در قالب ابیات و اشعار سحرآمیز به نسلهای بعدی منتقل میكرد، با سرودههای خود ستمهای بنی امیه را نیز افشا مینمود.
كمیت اسدی شبی در مدینه به حضور امام باقر علیه السلام رفت و بخشهایی از قصیده میمیه خود را به آن حضرت عرضه كرد. وقتی به این بیت رسید:
وقتیل بالطف غودر منهم بین غوغا امة وطغام
«و كشته شده در سرزمین طف كه از سوی آنان به او خیانت شد. در میان هیاهوی مردمی پست و فرومایه..»
امام باقر علیه السلام با شنیدن این جمله منقلب شد و با چشمانی گریان فرمود:ای كمیت! اگر در نزد ما مال و ثروتی بود به تو میدادیم، اما به تو همان سخن را میگویم كه پیامبر صلی الله علیه و آله به حسان بن ثابت فرمود: «لا زلت مؤیدا بروح القدس ما ذببت عنا اهل البیت (24) ؛ تا زمانی كه از ما خاندان دفاع میكنی مورد تایید روح القدس خواهی بود..»
پاورقــــــــــــــــــــی
1) همان، ج 6، ص 44، ح 12.
2) بحار الانوار، ج 68، ص 236.
3) التحفة السنیه، ص 227.
4) وسائل الشیعه، ج 21، ص 124، ح 1.
5) مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 34.
6) كشف الغمه، ج 2، ص 363.
7) الامالی، شیخ صدوق، ص 326.
8) تحف العقول، ص 300.
9) الخصال، ج 1، ص 271.
10) كفایة الاثر، ص 253، با تلخیص.
11) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 320.
12) تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 408؛ مستدرك الوسائل، ج 15، ص 172.
13) اعراف/32.
14) الكافی، ج 6، ص 446 و 447.
15) تحف العقول، ص 295.
16) كشف الغمه، ج 2، ص 363.
17) الكافی، ج 3، ص 323، ح 9.
18) بحار الانوار، ج 46، ص 297.
19) مستدرك الوسائل، ج 3، ص 18؛ مكارم الاخلاق، ص 222.
20) رعد/28.
21) شرح اصول كافی، ج 8، ص 272؛ كنز العمال، ج 3، ص 40، ش 5378.
22) اعلام الوری، ج 1، ص 518.
23) وسائل الشیعه، ج 15، ص 192؛ الكافی، ج 2، ص 234.
24) الغدیر، ج 2، ص 187.
كرامات امام باقر علیه السلام
سپیده سخن
حضرت ابو جعفر، محمد بن علی علیه السلام در سوم صفر (1) سال 57 هجری قمری در مدینه منوره متولد شد. پدر آن بزرگوار حضرت علی بن الحسین، امام سجادعلیه السلام و مادر گرامیاش فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام است. به این ترتیب آن حضرت از طرف پدر و مادرش هاشمی و علوی میباشد. امام باقرعلیه السلام سه سال و شش ماه با جدّش امام حسین علیه السلام و 34 سال با پدرش امام زین العابدین علیه السلام زندگی كرده و 19 سال و ده ماه نیز مدت امامت آن حجت الهی به طول انجامید.
پیشوای پنجم در دوران زندگی خویش با 10 تن از خلفای ستمگر اموی (از معاویة ابن ابی سفیان تا هشام بن عبدالملك) معاصر بود و سالهای امامت آن حضرت با 5 تن از همین خلفاء مقارن شد.
این 5 حاكم عبارتند از:
1 - ولید بن عبدالملك (متوفی 96، ششمین خلیفه اموی)
2 - سلیمان بن عبدالملك (متوفی 99)
3 - عمر بن عبدالعزیز (متوفی 101)
4 - یزید بن عبدالملك (متوفی 105)
5 - هشام بن عبدالملك (متوفی 125)
امام باقرعلیه السلام د ر دوره امامت خویش فرصتهای مناسبی را برای گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم السلام، استحكام معارف شیعی و ترویج آن در میان اقشار مختلف مسلمانان به دست آورد.
در آن دوران حساس و بحرانی، امام پنجم نهضت فكری و فرهنگی گستردهای را آغاز نمود و شاگردان مهمی را تربیت كرد. از مهمترین شاگردان و یاران آن حضرت میتوان به: زرارة بن اعین، حمران بن اعین، حسن بن حسن بن حسن علیه السلام، زید بن علی بن الحسین علیهما السلام، سلیم بن قیس هلالی، جابر بن عبدالله انصاری، جابر بن یزید جعفی، بكیر بن اعین، ابان بن تغلب، فضیل بن سار، لیث بن بختری معروف به ابو بصیر، محمد بن مسلم ثقفی، ابو حمزه ثمالی و... اشاره كرد. شیخ طوسی معروفترین شخصیت نگار شیعی نام 468 نفر از شاگردان امام باقرعلیه السلام را فهرست كرده است. (2)
حضرت باقرعلیه السلام در روز دوشنبه، هفتم ذی الحجه سال 114 ه. ق در سن 57 سالگی به فرمان هشام بن عبدالملك، دهمین خلیفه بنی امیه مسموم و در مدینه به شهادت رسید و در كنار مرقد پدر گرامیاش حضرت سجادعلیه السلام در قبرستان بقیع به خاك سپرده شد. (3)
در مورد مقام و عظمت امام باقرعلیه السلام به گفتاری حكیمانه از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله بسنده میكنیم: آن حضرت روزی از امام باقرعلیه السلام یاد كرده و به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: «اِنَّكَ سَتُدْرِكُ رَجُلاً مِنّی اِسْمُهُ اِسْمی وَ شَمائِلُهُ شَمائِلی، یبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْراً؛ (4) ای جابر! تو مردی از خاندان مرا درك خواهی كرد كه همنام و هم شمایل من است. او سرچشمههای علم و دانش را میشكافد و به دیگران توضیح داده و تفسیر میكند.»
در این مجال برآنیم كه گوشهای از كرامات و فضائل آن یادگار نبوت و ستاره فروزان علم و تقوی را بیان كنیم.
كرامت و معجزه
كارهای خارق العادهای كه مقرون به دعوی نبوت باشد معجزه و بدون ادّعای نبوت، كرامت نامیده میشود. بنابراین كرامت به كارهای خارق العادهای اطلاق میشود كه به وسیله بنده صالح خدا و بدون ادعا ظاهر میشود و دلیل و برهانی الهی است كه با اذن خداوند بر عموم مردم یا بعضی از خواص ظاهر میشود و توسط آن، مقام امامت اثبات شده و در دلها استقرار یافته و اندیشهها و نقشههای مخالفین و منكرین تحت الشعاع قرار گرفته و حجت الهی بر مردم شناخته میشود.
چنانكه خداوند فرموده است: «لِیهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَینَةٍ وَ یحْیی مَنْ حَی عَنْ بَینَةٍ» (5) ؛ «تا آنها كه هلاك [و گمراه] می شوند، از روی اتمام حجت باشد؛ و آنها كه زنده [و هدایت] میشوند از روی دلیل روشن باشد.»
البته در اصطلاح حدیث به كارهای خارق العاده ائمه علیهم السلام معجزه نیز گفته میشود. ابوبصیر در این رابطه میگوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: «لأَِی عِلَّةٍ اَعْطَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ اَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَاَعْطاكُمُ الْمُعْجِزَةَ فَقالَ: لِیكُونَ دَلیلاً عَلی صِدْقِ مَنْ اَتی بِهِ وَالْمُعْجِزَةُ عَلامَةٌ لِلَّهِ لایعْطیها اِلاَّ اَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِیعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ كِذْبِ الْكاذِبِ؛ (6) به چه علتی خداوند بزرگ پیامبران، رسولان و شما را معجزه عطا كرده است؟ امام علیه السلام فرمود: تا اینكه دلیل روشنی برای راستگویی باشد. معجزه نشانهای از سوی پروردگار جهانیان است و آن را به غیر از پیامبران و رسولان و امامان عطا نمیكند و این به خاطر آن است كه راستی راستگو از دروغ دروغگو شناخته شود.»
از این رو امور خارق العادهای كه توسط ائمه علیهم السلام انجام میشود گاهی به عنوان معجزه و گاهی به عنوان كرامت مطرح میشود و دلیلی قاطع برای حقانیت ائمه اطهارعلیهم السلام است.
در قرآن از معجزه به نام آیت یاد میشود. آیت به معنی نشانه است و چون معجزه نشانه راستگویی پیامبر و امام میباشد، آن را آیت مینامند و چون این امور خارق العاده ناتوانی دیگران را آشكار میكند، بر آن معجز یا معجزه اطلاق میشود.
استاد مطهری رحمه الله در مورد فرق معجزه و كرامت میگوید: «معجزه یعنی بینه و آیت الهی كه برای اثبات یك مأموریت الهی صورت میگیرد و به اصطلاح، مقرون به تحدی است، منظوری الهی از او در كار است. این است كه محدود به شرایط خاصی، است امّا كرامت یك امر خارق العاده است كه صرفاً اثر قوت روحی و قداست نفسانی یك انسان كامل یا نیمه كامل است و برای اثبات منظور الهی خاصّی نیست. این چنین امری فراوان رخ میدهد و حتی میتوان گفت: یك امر عادی است و مشروط به شرطی نیست. معجزه زبان خداست كه شخصی را تأیید میكند، ولی كرامت چنین زبانی نیست.» (7)
ممكن است گفته شود: كارهای خارق العاده ائمه اطهارعلیهم السلام، دو قسم است. گاهی در مقام اثبات حقانیت خویش در برابر مخالفین بوده اند و گاهی در مقام تقویت ایمان در قلوب مؤمنین. میتوان بر اولی نام معجزه گذاشت و دومی را كرامت نامید.
دانشمندان بزرگ امامیه همچون قطب الدین راوندی در الخرائج و الجرائح و شیخ حرّ عاملی در اثبات الهداة و سید هاشم بحرانی در مدینة المعاجز و مقدس اردبیلی در حدیقة الشیعه و... بر تمام كارهای خارق العادهای كه توسط ائمه اطهار انجام شده است، نام معجزه را اطلاق كرده اند. البته در بعضی از كتابها نیز این امور با عنوان كرامت مطرح شده است.
در هر صورت این دو لفظ در مورد ائمه اطهارعلیهم السلام گاهی مترادف و زمانی مختلف استعمال شده است. بعد از توضیح كوتاهی در مورد معنی معجزه و كرامت، به نمونههایی از معجزات و كرامات امام باقرعلیه السلام میپردازیم.
خبر از حكومت بنی عباس
امام باقرعلیه السلام سالها قبل از روی كار آمدن بنی عباس، خبر خلافت آنان و چگونگی آن را به منصور دوانقی داد.
ابو بصیر واقعه را چنین گزارش میكند: در حضور امام باقرعلیه السلام در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله نشسته بودیم و این در روزهایی بود كه حضرت سجادعلیه السلام تازه به شهادت رسیده و قبل از زمانی بود كه حكومت به دست فرزندان عباس بیفتد. (8)
در این هنگام دوانیقی و داود بن سلیمان به مسجد داخل شدند. با دیدن حضرت باقرعلیه السلام، داود تنها به نزد امام باقرعلیه السلام آمد، آن حضرت از او پرسید: چرا دوانیقی این جا نیامد؟ داود گفت: او جفا میكند و سخت تنگدست و پریشان است.
امام باقرعلیه السلام فرمود: روزها میگذرد تا آن گاه كه وی بر مردم حكومت میكند. او بر گرده مردم سوار میشود و شرق و غرب این دیار را تصاحب میكند و طول عمر نیز خواهد داشت. (9) او آن چنان گنجینهها را از اموال انباشته میكند كه قبل از او كسی چنین نكرده است. داود بن سلیمان این خبر را به منصور دوانیقی رسانید. دوانیقی با دستپاچگی تمام به نزد امام آمد و عرضه داشت: جلال و عظمت شما مانع شد كه در محضر شما بنشینیم! و بعد با اشتیاق تمام از امام باقرعلیه السلام پرسید: این چه خبری است كه داود به من داد؟
امام باقرعلیه السلام، فرمود: آنچه گفتیم پیش خواهد آمد.
دوانیقی: آیا حكومت ما پیش از حكومت شماست؟
امام علیه السلام: بلی.
دوانیقی: آیا پس از من یكی دیگر از فرزندانم حكومت میكند؟
امام علیه السلام: بلی.
دوانیقی: آیا مدت حكومت بنی امیه بیشتر است یا مدت حكومت ما؟
امام علیه السلام: مدت حكومت شما. امام باقرعلیه السلام در ادامه فرمود: فرزندان شما این حكومت را به دست میگیرند و چنان با حكومت بازی میكنند كه بچهها با توپ بازی میكنند. این خبری است كه پدرم به من داده است.
هنگامی كه منصور دوانیقی به حكومت رسید از پیشگویی امام باقرعلیه السلام در شگفت ماند. (10)
شفای نابینا
ابوبصیر از شاگردان برجسته امام باقرعلیه السلام بود. او از بینایی محروم بود و از این جهت شدیداً رنج میبرد. روزی به حضور امام باقرعلیه السلام شتافته و از آن حضرت پرسید: آیا شما وارث پیامبر هستید؟
امام: بلی.
- آیا رسول خداصلی الله علیه وآله وارث تمام پیامبران و وارث علوم و دانشهای آنان بود؟
امام: بلی.
- شما میتوانید مرده را زنده كنید و كور مادرزاد را معالجه نمایید و از آنچه كه مردم در خانه هایشان میخورند، خبر دهید؟
امام: بلی. ما همه اینها را به اذن خداوند انجام میدهیم.
او میگوید: در این هنگام امام باقرعلیه السلام فرمود:ای ابابصیر! نزدیك بیا. من نزدیك حضرت رفتم. آن حضرت با دست مبارك خود روی چشمان مرا مسح نمود. در این حال من خورشید و آسمان و زمین و خانهها و هرچه در شهر بود همه را دیدم.
آن گاه به من فرمود: آیا میخواهی كه این چنین باشی و در روز قیامت حساب تو مانند بقیه مردم باشد و خداوند هرچه را اراده فرمود، همان شود یا میخواهی به حال اول برگردی و بدون حساب به بهشت بروی؟! ابوبصیر گفت: میخواهم به حال اول برگردم.
پیشوای پنجم بار دیگر دست بر چشمان ابوبصیر كشید و چشمان او به حال اول برگشت. (11)
سیری در ملكوت
جابر بن یزید جعفی میگوید: از امام باقرعلیه السلام پرسیدم: مراد از ملكوت آسمان و زمین كه به حضرت ابراهیم خلیل الله علیه السلام، ارائه نمودند چیست؟ همان واقعهای كه خداوند متعال در قرآن شریف آن را یادآور شده و میفرماید: «وَ كَذلِكَ نُری اِبْراهیمَ مَلَكُوتَ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ» (12) ؛ «و این چنین ملكوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم.» پس دیدم كه دست مبارك خود را به جانب آسمان برداشت و به من فرمود: نگاه كن تا چه میبینی؟ من نوری دیدم كه از دست آن حضرت به آسمان متصل شده بود، چنانكه چشمها خیره میشد. آنگاه به من فرمود: ابراهیم علیه السلام ملكوت آسمان و زمین را چنین دید. امام باقرعلیه السلام در این لحظه دست مرا گرفته و به درون خانه برد. لباس خود را عوض كرده و فرمود: چشم برهم بگذار! بعد از لحظاتی گفت: میدانی در كجا هستیم؟ گفتم: خیر. فرمود: در آن ظلماتی هستیم كه ذوالقرنین به آن جا گذر كرده بود. گفتم: اجازه میدهید كه چشم هایم را باز كنم. فرمود: باز كن امّا هیچ نخواهی دید. چون چشم گشودم در چنان تاریكی بودم كه زیر پایم را نمیدیدم.
اندكی رفتیم باز هم فرمود: جابر! میدانی در كجائی؟ گفتم: خیر. امام فرمود: بر سر چشمهای كه خضر از آن آب حیات خورده بود، قرار داری.
آن حضرت همچنان مرا از عالمی به عالم دیگر میبرد تا به پنج عالم رسیدیم. فرمود: ابراهیم علیه السلام ملكوت آسمانها را این چنین [كه تو ملكوت زمین] را دیدی مشاهده كرد.... او ملكوت آسمانها را دید كه دوازده عالم است و هر امامی كه از ما از دنیا برود، در یكی از این عالمها ساكن میشود تا آنكه وقت ظهور قائم آل محمدصلی الله علیه وآله فرا رسد. امام باقرعلیه السلام دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظهای فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه آن حضرت دیدم. آن بزرگوار لباس قبلی خود را پوشید و به مجلس قبلی برگشتیم. من عرض كردم: فدایت شوم چه قدر از روز گذشته؟ فرمود: سه ساعت. (13)
در اندیشه یاران
پرورش یافتگان مكتب امام باقرعلیه السلام آن چنان هوشمندانه عمل میكردند كه هر كدام در هر منطقهای كه حضور داشتند، تمام مخالفین و دشمنان اسلام و اهل بیت علیهم السلام از نفوذ و عظمت آنان در هراس بودند. آنان با فعالیتهای فرهنگی و سیاسی خود طرحها و نقشههای شیطانی حكومتهای ستمگر را افشا نموده و با سخنان روشنگرانه، حقانیت اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله را به گوش مردم میرساندند. این فعالیتها آنچنان مؤثر بود كه طاغوتهای زمان، وجود آنان را تحمل نكرده و دستور قتلشان را صادر میكردند.
امام باقرعلیه السلام در این میان از راههای مختلفی به یاران خویش كمك نموده و در حفظ جان آنان میكوشید. داستان زیر در عین اینكه یكی از كرامتهای مهم حضرت به شمار میرود از شیوههای مختلف آن حضرت در یاری رساندن به دوستانش نیز حكایت دارد:
جابر جعفی یكی از مهمترین یاران و شاگردان امام باقرعلیه السلام است. او 18 سال در مدینه از محضر امام باقرعلیه السلام بهره برد و هزاران حدیث نورانی را در سینه خود جای داده بود. وی داستانی شنیدنی دارد كه در این جا میخوانیم:
نعمان بن بشیر در سفر به مدینه جابر را همراهی مینمود. او میگوید: هنگامی كه به شهر رسیدیم مستقیماً به زیارت امام باقرعلیه السلام شرفیاب شدیم. موقع برگشت، وی با خوشحالی تمام از امام علیه السلام خداحافظی كرده و با هم به سوی عراق رهسپار شدیم. روز جمعه بود كه به نزدیك چاه «اُخیرجه» (14) رسیدیم. در آن جا نماز ظهر را خوانده و بعد از اندكی استراحت به راه افتادیم. در این هنگام ناگاه مرد بلند قامت و گندمگونی نزد جابر آمد و نامهای به او داد. جابر آن را گرفت و بوسید و بر چشمانش نهاد. در آن نامه نوشته شده بود: «از جانب محمد بن علی به سوی جابر بن یزید.» جای مهر در آن نامهتر و تازه بود، به همین جهت، جابر به آن مرد بلندقامت گفت: از پیش امام باقرعلیه السلام چه ساعتی حركت كرده ای؟
مرد ناشناس (15) : همین لحظه!
جابر: قبل از نماز یا بعد از نماز؟
مرد ناشناس: بعد از نماز.
جابر به خواندن نامه مشغول شد، امّا با خواندن آن هر لحظه چهرهاش دگرگون میشد و نشانههای ناراحتی در رخسارش نمایان میگردید، تا اینكه به آخر نامه رسید، او نامه را با خود داشت و ما همچنان به حركت خود ادامه دادیم. از وقتی كه جابر نامه را خوانده بود (16) ، دیگر او را شادمان ندیدم تا اینكه شب به كوفه رسیدیم و من در منزل خود به استراحت پرداختم.
چون صبح شد، به خاطر احترام و بزرگداشت جابر به نزدش رفتم. با شگفتی تمام دیدم از خانهاش بیرون آمده و به سوی من میآید امّا مانند كودكان تعدادی مهره استخوانی و قاب كه با آن بازی میكنند به گردن انداخته و بر یك چوب نی سوار شده و دیوانه وار میگوید:
اَجِدُ مَنْصُورَ بْنَ جُمْهُورٍ اَمیراً غَیرَ مَأمُورٍ
«منصور بن جمهور را فرماندهی میبینم كه فرمانبردار نیست.»
و اشعاری از این قبیل میخواند. او به من نگاه كرد و من هم به او. او به من چیزی نگفت و من هم با او حرفی نزدم. هنگامی كه این شاگرد بزرگ امام باقر و دانشمند برجسته را در چنین حالی دیدم، دلم به حالش سوخت و گریه كردم. كودكان و سایر مردم به اطراف ما جمع شدند. جابر به همراه كودكان جست و خیز میكرد و به میدان بزرگ كوفه (رحبه) آمد. مردم به همدیگر میگفتند:
«جُنَّ جابِر؛ جابر دیوانه شده است.»
به خدا سوگند چند روزی نگذشت كه از جانب هشام بن عبدالملك نامهای به والی كوفه رسید. او در آن نامه به حاكم كوفه دستور داده بود كه: «مردی در كوفه به نام جابر بن یزید جعفی است، او را یافته و گردنش را بزن و سرش را نزد ما بفرست.» حاكم كوفه بعد از خواندن نامه متوجه اهل مجلس شد و گفت: جابر بن یزید جعفی كیست؟ گفتند: خدا تو را اصلاح كند. او مردی دانشمند و فاضل و محدث بود كه بعد از انجام مراسم حج و برگشتن از خانه خدا دیوانه شد و هم اكنون روزها در میدان بزرگ شهر بر نی سوار شده و با كودكان بازی میكند.
حاكم به اتفاق جمعی آمد و از بالای بلندی، میدان را نگریست. او را دید كه بر نی سوار است و به همراه بچهها بازی میكند. گفت: «خدا را شكر كه مرا از كشتن او بازداشت!» نعمان بن بشیر در ادامه میگوید: از این ماجرا چندی نگذشته بود كه منصور بن جمهور وارد كوفه شد و گفتههای جابر به حقیقت پیوست. (17)
جنّیان در حضور امام باقرعلیه السلام
امامان معصوم علیهم السلام حجتهای خدایی و پیشوایان هدایت و چراغهای فروزان در تاریكیها برای تمام اهل دنیا و آخرت هستند. همچنانكه در زیارت جامعه كبیره میخوانیم: «اَلسَّلامُ عَلی اَئِمَّةِ الْهُدی، وَ مَصابیحِ الدُّجی، وَ اَعْلامِ التُّقی وَ ذَوِی النُّهی وَ اُولِی الحِجی، وَ كَهْفِ الوَری، وَ وَرَثَةِ الاَْنْبِیاءِ، وَالْمَثَلِ الاَْعْلی، وَالدَّعْوَةِ الْحُسْنی وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلی اَهْلِ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَالاُْولی؛ (18) سلام بر امامان هدایت و چراغهای شب تار و پرچمهای تقوی و صاحبان خرد و دارندگان عقل و پناه مردم و وارثان پیغمبران و مَثَل اعلا [ی الهی] و [صاحب] دعوت نیكوتر و حجتهای الهی بر اهل دنیا و آخرت و اولی.»
بر این اساس امامان معصوم علیهم السلام برای تمام اهل دنیا از جنّ و انس و تمام گروهها و ملتهای جهان، حجت الهی و رهبر حقیقی شمرده میشوند.
همچنانكه پیامبرصلی الله علیه وآله بر جنّ و انس مبعوث شده بود و در آیات 29 تا 31 سوره احقاف این نكته بیان گردیده است، اوصیای او نیز چنین بودند.
با توجه به این نكات فشرده، در این رابطه 2 داستان زیر را میخوانیم:
الف)
سعد اسكاف میگوید: روزی با حضرت باقرعلیه السلام كار ضروری داشتم. به صحن منزل آن حضرت وارد شده و خواستم به داخل اتاق بروم. امام فرمود: «عجله نكن!» من در حیاط منزل امام علیه السلام مدتی جلو آفتاب ماندم... تا اینكه بعد از مدتی با كمال شگفتی دیدم كه اشخاصی از اتاق خارج شده و به سوی من آمدند. آنان از كثرت عبادت لاغر شده بودند. به خدا سوگند! سیمای زیبا و معنوی آنان مرا آن چنان شیفته نمود كه وضع خود را (ناراحتی در هوای گرم) فراموش كردم. وقتی به محضر حضرت مشرف شدم به من فرمود: «گویا تو را ناراحت كردم.» عرض كردم: آری! به خدا قسم من وضع خود را فراموش كردم. اشخاصی از نزد من گذشتند كه همه یكنواخت بودند و من مردمی خوش قیافهتر از اینها ندیده بودم.فرمود:ای سعد! آنها را دیدی؟ گفتم: آری. فرمود: ایشان برادران تو از طایفه جنّ هستند. عرض كردم: خدمت شما میآیند؟ فرمود: آری میآیند و مسائل دینی و حلال و حرام خود را از ما میپرسند. (19)
ب)
ابو حمزه ثمالی میگوید: روزی جهت شرفیابی به حضور امام باقرعلیه السلام اجازه خواستم، گفتند: عدهای خدمت آن حضرت هستند. به همین جهت اندكی صبر كردم تا آنها خارج شوند. پس كسانی خارج شدند كه آنها را نمیشناختم و به نظرم غریب و ناآشنا میآمدند. اجازه شرفیابی گرفتم، داخل شدم و به حضرت عرض كردم: فدایت شوم، الآن زمان حكومت بنی امیه است و از شمشیرهای آنها خون میچكد. (یعنی ورود افراد ناشناس برای شما خطر آفرین است.) امام فرمود:ای ابا حمزه! اینان گروهی از شیعیان از طایفه جنّ بودند و آمده بودند تا از مسائل دینی خود سؤال كنند. آیا نمیدانی كه امام حجّت خداوند برجن و انس میباشد؟ (20)سیمای حقیقت
ابوبصیر از دوستان روشن دل اما باقرعلیه السلام در یكی از سالها در مراسم حج به همراه آن امام طواف میكرد. او میگوید: از زیادی صداها و تكبیرهای حجّاج به شگفت آمدم و به امام عرضه داشتم: «ما اَكْثَرَ الْحَجیجَ وَ اَكْثَرَ الضَّجیجَ (21) ؛ چه قدر حاجی زیاد شده است و سر و صداها چه قدر بیشتر شده.»
در این موقع امام علیه السلام فرمود: «یا اَبا بَصیر! ما اَقَلَّ الْحَجیجَ وَ اَكْثَرَ الضَّجیجَ؛ای ابابصیر! چه قدر حاجی كم است اما سر و صدا زیاد است.» آیا میخواهی راستی گفتهام را ثابت كنم و خودت با چشم خویش حقیقت گفتار مرا ببینی؟
عرض كردم: چه طور ممكن استای مولای من؟!
فرمود: «جلوتر بیا!» من به امام باقرعلیه السلام نزدیك شدم. دست مبارك را بر چشم هایم كشید و چند جمله دعا كرد. در این حال من بینایی خود را باز یافتم. امام باقرعلیه السلام فرمود:ای ابا بصیر! حالا به حاجیان طواف كننده بنگر. هنگامی كه به جمعیت نگاه كردم، بسیاری از مردم را به صورت میمون و خوكهایی دیدم كه در گرد كعبه در حالت حركت بودند و افراد با ایمان و حاجیان حقیقی در میان آنان مانند نوری در ظلمات میدرخشیدند. عرض كردم: «ای مولای من! درست فرمودی و حقیقت گفتار شما بر من ثابت شد، «ما اَقَلَّ الْحَجیجَ وَ اَكْثَرَ الضَّجیجَ؛ چه قدر حاجی كم و سر و صدا زیاد است.» آن گاه حضرت لبهای مبارك را به حركت در آورد و با خواندن دعائی، چشمهای من به حالت اول برگشت. (22)
پاورقــــــــــــــــــــی
1) اعیان الشیعه، ج 1، ص 650.
2) رجال شیخ طوسی، ص 121 تا 151.
3) وفیات الاعیان، ابن خلكان، مناقب آل ابی طالب خ 4؛ اعیان الشیعه، ج 1؛ اصول كافی، ج 1؛ الارشاد، شیخ مفید.
4) اصول كافی، ج 1، ص 391.
5) انفال / 42.
6) بحار الانوار، ج 11، ص 72.
7) وحی و نبوت، ص 56.
8) گفتنی است كه امام سجادعلیه السلام در سال 95 ه. ق به شهادت رسید و بنی عباس در سال 132 به حكومت رسیدند. بنابراین پیشوای پنجم در حدود سی و هفت سال قبل از حكومت عباسیان این خبر را داده است.
9) منصور دوانیقی دومین خلیفه عباسی است كه بعد از عبدالله سفاح در سال 136 به كرسی خلافت تكیه زد و تا سال 158 به مدت 22 سال حكومت كرد.
10) بحارالانوار، ج 46، ص 249؛ الفصول المهمة، ص 199؛ جامع كرامات الاولیاء، ج 1، ص 164 و حدیقة المؤمنین، ص 534.
11) اصول كافی، ج 1، ص 391؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 68؛ الفصول المهمة، ص 199 و اعلام الوری، ج 1، ص 504.
12) انعام/ 75.
13) حدیقة الشیعه، مقدس اردبیلی، ص 531 و اثبات الهداة، ج 3، ص 48.
14) آنجا منزلی است كه در وسط راه كوفه به مكه واقع شده و نزدیك منزلگاه فید قرار دارد.
15) این مرد ناشناس از طایفه جن بود كه به عنوان نامه رسان امام باقرعلیه السلام به صورت انسان ظاهر شده بود.
16) بعداً معلوم شد امام باقرعلیه السلام، در آن نامه به جابر فرموده: خود را به دیوانگی بزن تا از طاغوت وقت در امان بمانی.
17) اصول كافی، كتاب الحجه، باب انّ الجن یأتیهم، حدیث 7؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 52.
18) مفاتیح الجنان.
19) اصول كافی، كتاب الحجه، باب انَّ الجنّ یأتیهم، حدیث 1.
20) عیون المعجزات، ص 75 و بصائر الدرجات، ص 116.
21) همان.
22) اثبات الهداة، ج 3، ص 62.
پیدایش زمینه احیای علوم اسلامی در زمان امام محمد باقر علیه السلام
دوازده امام معصوم در طول زندگانی خود دانشگاه اسلامی را پایه ریزی نموده و به حد اعلای امكان خود رساندند. چهار امام معصوم اول این دانشگاه را افتتاح نمودند كه متاسفانه با جهالت و ضلالت و جنگها و ماجراجوئیها و كارشكنیها و جعل احادیث و خصومتها مواجه بودند و موفق به تدریس گسترده نشدند. مولای متقیان علی علیه السلام كه به تعبیر پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله باب مدینه علم بود (1) میفرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی.» (2) و هر كسی سؤال میكرد با اقیانوس علم و فضیلت آن حضرت مواجه میشد. اما دشمنیها مانع نشر علوم آن حضرت شد.
حضرات امام حسن، امام حسین و امام زین العابدین علیهم السلام هم با نیروهای قوی، مكار و حیله گر مواجه بودند و در این مدت فقط توانستند مقام عظیم خود و غصب بودن خلافت اموی را اثبات كنند. با نهضت سرخ حسینی، نهضت و جنبش فكری ایجاد شد و امام زین العابدین علیه السلام در قالب راز و نیاز و تعلیم آن به دیگران، این جنبش را فعال نمود.
چهار امام بعدی زمینه را برای تدریس و تعلیم علوم اسلامی حاضر دیدند، از این رو با شكافتن مسائل علمی و بحث از فنون مختلف اصول دین، فقه اسلام، طب، ریاضیات، اخلاق و فضیلت و... تشنگان حقیقت را سیراب كردند. امام باقرعلیه السلام اولین این چهار امام بود.
از تبار نور
امام محمد باقرعلیه السلام فرزند امام زین العابدین و مارش فاطمه «ام عبدالله.» دختر امام حسن علیه السلام است. آن حضرت اولین هاشمی بود كه از دو طرف (پدر و مادر) فاطمی و علوی بود. «ان الباقرعلیه السلام هاشمی من هاشمیین، و علوی من علو یین و فاطمی من فاطمیین لانه اول من اجتمعت له ولادة الحسن و الحسین علیهما السلام و كانت امهام عبدالله بنت الحسن بن علی..» (3)
آن امام بزرگوار در اول ماه رجب یا سوم ماه صفر سال 57 ه. ق در مدینه متولد شد و در روز دوشنبه هفتم ذیحجه سال 114 ه. ق در سن 57 سالگی در مدینه از دنیا رفت. مرقد شریفش در قبرستان بقیع كنار قبر پدرش امام سجادعلیه السلام است.
او نوزده سال و ده ماه و دوازده روز (از سال 95 تا 114 ه. ق) امامت كرد و سرانجام به دستور هشام بن عبدالملك (دهمین خلیفه اموی) مسموم گردید.
خلفای معاصر امام باقر (علیه السلام)
خلفای هم عصر آن حضرت عبارتند از 1 - ولید بن عبدالملك 2 - سلیمان بن عبدالملك 3 - عمر بن عبدالعزیز 4 - یزید بن عبدالملك 5 - هشام بن عبدالملك
به استثنای عمر بن عبدالعزیز كه نسبتا دادگر بود و به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله علاقه داشت، همگی در ستمگری و استبداد و خودكامگی دست كمی از نیاكان خود نداشتند و مخصوصا نسبت به پیشوای پنجم معصوم سختگیری میكردند.
1 - ولید بن عبدالملك
دوران خلافت ولید بن عبدالملك، دوره فتح و پیروزی مسلمانان در نبرد با كفار، وسعت حكومت اسلامی به شرق و غرب و پیوستن بخشهایی از هند، كابل، كاشغر، طوس و مناطق مختلف و امتداد آن به اندلس بود. (4) او سركش، خدانشناس، ستمگر، فاسد، عیاش و هرزه بود. (5) روزی شراب میخورد و روز دیگر آن را ترك میكرد. (6)
2 - سلیمان بن عبدالملك
دوره خلافت سلیمان بن عبدالملك، دورهای كوتاه و بیشتر از سه سال نبود. (7) در آغاز حكومت از خود نرمش نشان داد و زندانیان حجاج بن یوسف را آزاد و ماموران مالیات او را بركنار و برنامههای ظالمانه او را لغو كرد. او با استفاده از این ترفند تقریبا چهره خود را در بین مردم مثبت جلوه داد، اما در كوتاه مدت دست به ظلم و خیانت زد. و این همواره راهی برای سوء استفاده كنندگان از افكار عمومی بوده كه اول با دادن شعارها و وعده حل مشكلات روز جامعه، افكار عمومی را منحرف میكنند. او با انگیزه تعصبات قومی و قبیلگی، افراد قبایل مضری را زیر فشار و از رقبای آنان یعنی قبایل یمنی (قحطانی) پشتیبانی كرد. (8) او فوق العاده حریص، پرخوار و شكم پرست (به طوری كه به اندازه دو نفر عادی غذا میخورد) ، خوشگذران و تجمل پرست بود. (سفره او همیشه رنگین و اشرافی و لباسهای پر زرق و برق میپوشید و حتی خدمتگذاران او نیز موظف بودند كه با لباس گلدوزی شده شرفیاب شوند و این رسم در دیگر شهرها معمول شد.) (9)
3 - عمر بن عبدالعزیز
دوره خلافت عمر بن عبدالعزیز دورانی بود كه كمتر در حق اهل بیت علیهم السلام ظلم شد. او نسبتا دادگرد بود و پس از رسیدن به حكومت طی بخشنامهای به استانداران و نمایندگان حكومت دستور داد كه جبران ظلمهای گذشته را بنمایند چرا كه آنها در صدد اجری حق و رفتار ملایم و عمل نیك با مردم نبوده و جان مردم را بر لب رسانده بودند. وی فرمان داد كه هیچ كس حق ندارد كسی را پیش از مشاوره با من كیفر كند. (10) او به مبارزه با فساد پرداخت؛ اسبها و مركبهای دربار خلافت را به مزایده علنی گذاشت، اموال و دارائیها و مستغلات و لباسهای سلیمان بن عبدالملك را به مبلغ بالغ بر بیست و چهار هزار دینار فروخت و به همسرش دستور داد تمام جواهرات و اموال و هدایای گرانبهائی كه پدر و برادرش از بیت المال به او بخشیده بودند را بفروشد و همه آنها را به بیت المال برگرداند و اگر این كار را نكند خانه او را ترك كند. (11) و اموال عمومی كه بنی امیه و عموزادگانش از بیت المال تصاحب كرده بودند به بیت المال برگرداند و اموالی كه از مردم به زور گرفتند با قاطعیت از آنها گرفت و به صاحبان آنها تحویل داد ودست آنها را تا حد زیادی از مال و جان مردم كوتاه كرد. (12)
بنی امیه او را تهدید كردند كه بر ضد تو شورش میكنیم و حكومت تو را واژگون میكنیم، او میگفت: غیر از حساب قیامت از چیز دیگری نمیترسم. (13) او در مبارزه با فساد بهترین راه را انتخاب كرد؛ كار را از خانه خود آغاز كرد و بعد از دستگاه خلیفه قبلی و بعد شعاع مبارزه را افزایش داد.
خدمات عمر بن عبدالعزیز
1 - ممنوعیت سب علی (علیه السلام)
این بدعت میراث شوم معاویه بود. او در سال 40 هجری زمانی كه بر اوضاع مسلط شد برای آنكه چهره درخشان مولا علی علیه السلام را وارونه جلوه دهد، الف) دوستداران علی علیه السلام را با زور شمشیر مجبور كرد كه از بیان فضائل علی علیه السلام خودداری كنند. ب) احادیثی بر ضد علی علیه السلام جعل كنند. ج) در سراسر كشور اسلامی در روزهای جمعه بر فراز منابر لعن و دشنام علی علیه السلام را ضمیمه خطبه كنند.
عمر بن عبدالعزیز این بدعت را ممنوع كرد. (14)
2 - بازگرداندن فدك به فرزندان فاطمه زهرا (علیها السلام)
او در ملاقاتی كه درمدینه با امام باقرعلیه السلام داشت (15) فدك را بازگرداند ولی در زمان خلافت یزید بن عبدالملك مجددا فدك را از آنها پس گرفتند.
3 - جلوگیری از بعضی از انحرافها
یكی از اقدامات عمر بن عبدالعزیز برداشتن منع حدیث بود. منع حدیث از بزرگترین انحرافهایی بود كه بعد از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله در جامعه اسلامی رخ داد. خلیفه اول و دوم با مقاصد سیاسی از هرگونه نوشتن و كتابت حدیث جلوگیری كردند. ابوبكر گفت: از رسول خداصلی الله علیه وآله چیزی نقل نكنید و اگر كسی از شما درباره مسالهای پرسید، بگوئید كتاب خدا قرآن در میان ما و شماست؛ حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید. (16) عمر نیز بخشنامه كرد كه هر كس حدیثی از پیامبر نوشته، باید آن را از بین ببرد. (17)
او یاران پیامبر را كه به اطراف میرفتند از گفتن حدیث منع كرد و حتی ابن مسعود، ابو درداء و ابوذر را زندانی كرد و تا پایان عمر او نیز زندانی بودند. عبدالله بن عمر كه به دستور پیامبر احادیث را ضبط كرده بود از ترس، كتاب خود را پنهان كرد و تا به امروز اسمی از آن در میان كتابهای حدیثی نیست. (18)
ابوبكر عمل خود را چنین توجیه نمود: به خاطر اینكه احادیث با آیات قرآن مجید آمیخته نشود باید احادیث را از بین برد. (19)
به دو دلیل این مطلب مردود است:
1 - زمانی كه پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله رحلت فرمودند، آیات و سورههای قرآن مضبوط و معین شده بود و نویسندگان و حافظان، آنها را حفظ كرده و به گونهای مشخص نموده بودند كه هرگز با غیر آن آمیخته نمیشد.
2 - قرآن معجزه است و از نظر فصاحت و بلاغت، روانی و سلامت و جذابیت و تركیبت جمله بندی، طوری است كه هیچ كلام و نوشتهای به آن شباهت ندارد، گر چه از نظر فصاحت به عالیترین درجه برسد. از این رو آیات قرآن در میان خطبههای فصیح نهج البلاغه مانند گوهری میدرخشد و هیچ وقت اشتباه نمیشود.
بعضی از محدثان این روایت را به پیامبر نسبت داده اند كه: «چیزی از طرف من جز قرآن ننویسید و هر كس چیزی جز قرآن نوشته، باید آن را از بین ببرد..» (20)
آیا آن حضرت كتابت حدیث را ممنوع كردند؟ باید گفت این مطلب به دو دلیل بی اساس است:
1 - حضرت علی علیه السلام احادیث فراوانی را ضبط كرده و دست به دست در میان ائمه بود و اگر پیامبر اكرم نوشتن حدیث را منع میكردند، هرگز علی علیه السلام چنین نمیكرد.
2 - در زمان پیامبر و به دستور او قریب به 300 نامه در باب احكام و فرائض و مرافعات و سیاسات نوشته شد و ضبط گردید.
عدهای مزدور و دروغ پرداز از فرصت منع حدیث و حوادث بعد از آن استفاده نموده و مطالب دروغ و بی اساس را به نفع حكومتها و زمامداران وقت به صورت حدیث جعل كردند، به خاطر اینكه به حافظهها تمسك شده بود و هر كس میتوانست هر گونه ادعایی بكند. راستی اینها چرا چنین عمل نمودند؟ مگر گفتار پیامبرصلی الله علیه وآله مانند قرآن حجت نبود؟ مگر پیروی از آن بر همه مسلمانان واجب نبود؟ مگر این كلام الهی در قرآن نیست كه هرگز پیامبر در گفتار خود از روی هوی و هوس سخن نمیگوید و هر چه بگوید طبق وحی الهی است؟ (21)
و در آیه دیگر صراحتا میفرماید: «آنچه را پیامبر برای شما آورده بگیرید و اجرا كنید و از آنچه نهی كرده خودداری كنید..» (22) به نظر میرسد هدف این بخشنامهها انگیزه سیاسی بوده است تا حق را از بین ببرند.
4 - یزید بن عبدالملك
دوران خلافت یزید بن عبدالملك از تاریكترین ادوار حكومت بنی امیه بود. او در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز ولیعهد بود و در مقام خود با ظاهری فریبنده و با قیافه مقبولی ظاهر گشت. بعد از مرگ عمر بن عبدالعزیز مردم از او استقبال كردند، اما طولی نكشید كه شروع به خشونت و سختگیری كرد. او عیاش و خوشگذران و لاابالی بود و مجالس شبانه دربار را به مجالس ساز و آواز تبدیل كرد. (23)
5 - هشام بن عبدالملك
هشام بن عبدالملك در جمع آوری ثروت و عمران و آبادانی تلاش میكرد. (24) زمانی كه حكومت او استقرار یافت، با آشوبها و نهضتهای داخلی مواجه شد. او آنها را سركوب كرد و آتش جنگهای خارجی را نیز خاموش ساخت. در این دوران قبائل تركمن و خزر به دولت مركزی فشار میآوردند و توطئه مخفیانه رهبران عباسی بر علیه حكومت اموی شروع شده بود. با این وضع جوانان بسیاری از عرب قربانی سیاست بدبینی و حسادت دربار فاسد او شد و موج اعتراضات مردمی بر علیه حكومت شروع شد. علاوه بر این افرادی خودخواه و ناشایست كه توانایی اداره حكومت را نداشتند در راس حكومت بودند و عده كمی كه توانایی داشتند نیز به خاطر منافع مادی خود فعالیت میكردند نه به خاطر دین و آئین.
هشام مردی بخیل، خشن، جسور، ستمگر، بی رحم و سخنور بود. (25) و این صفات باعث شد كه كمبودهای اخلاقی و اجتماعی در جامعه نمایان شود.
شرایط ایجاد دانشگاه دینی به دست امام باقر (علیه السلام)
در دوره امامت پیشوای پنجم با توجه به مطالبی كه توضیح داده شد زمزمههای نارضایتی از خلفاء آغاز گردید و قیامهایی در گوشه و كنار سرزمین پهناور اسلامی صورت گرفت. هر چند بسیاری از این قیامها ناكام ماند اما خلفاء اموی را به خود مشغول ساخت و شرائط مساعدتری برای ائمه علیهم السلام فراهم آمد تا به احیای سنت فراموش شده نبوی بپردازند.
امام باقرعلیه السلام با فراغت كامل دانشگاه دین را گشود و زندگی را كاملا به تعلیم و تربیت آمیخته و در تمام شؤون زندگی در مدت بیست سال، لحظهای فراغت نداشت و شب و روز در حضر و سفر، در هر حال كه بود، علم و دانش را آموزش میداد. او مردم را بیدار وهوشیار كرد و حقایق یك قرن گذشته دین را به آنها آموخت. آن حضرت اسلام را دور از غبار تحریفات بنی امیه و خرافات یهود ترویج كرد. مكتب او مكتب فضیلت و احسان بود و هزارها دانشمند، فریفته ملكات اخلاقی و احسان و اكرام او بودند.
شاگردان مكتب امام باقر (علیه السلام)
شاگردان آن حضرت شخصیتهای بزرگی همچون محمد بن مسلم، زرارة بن اعین، ابوبصیر، برید بن معاویه عجلی، جابر بن یزید، حمران بن اعین و هشام بن سالم بودند كه از دریای علم آن حضرت بهره مند شدند. پیشوای ششم میفرماید: زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی مكتب ما و احادیث پدرم را زنده كردند و اگر این چهار نفر نبودند، كسی از تعالیم دین و مكتب پیامبر بهرهای نمییافت. (26)
حقارت دانشمندان در مقابل امام باقر (علیه السلام)
در بیان فضائل علمی پیشوای پنجم، عبدالله بن عطاء كه یكی از شخصیتهای برجسته و از دانشمندان بزرگ عصر امام بود میگوید: «من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعی به اندازه محفل محمد بن علی علیه السلام از نظر علمی حقیر ندیدم. من «حكم بن عتبه.» را كه در علم و فقه مشهور آفاق بود دیدم كه در خدمت محمد باقرعلیه السلام مانند كودكی در برابر استاد عالی مقام زانوی ادب بر زمین زده، شیفته و مجذوب كلام و شخصیت او گردیده بود..» (27)
امام باقرعلیه السلام در سخنان خود اغلب به آیات قرآن استناد میكرد و میفرمود: هر مطلبی كه گفتم، از من بپرسید كه در كجای قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرفی كنم. (28)
باقر العلوم (علیه السلام)
آثار درخشان علمی پیشوای پنجم و شاگردان برجستهای كه مكتب بزرگ وی تحویل جامعه اسلامی داد، پیشگویی پیامبر اسلام را عینیت بخشید. جابر بن عبدالله انصاری از شخصیتهای صدر اسلام میگوید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله به من فرمود: «بعد از من شخصی از خاندان مرا خواهی دید كه اسمش اسم من و قیافهاش شبیه قیافه من خواهد بود. او درهای دانش را به روی مردم خواهد گشود..»
این سخن زمانی گفته شد كه امام باقرعلیه السلام چشم به جهان نگشوده بود. بعد از سالها حضرت را در كوچههای مدینه دید، متوجه نشانههای پیامبر شد، پرسید اسم تو چیست؟
فرمود: اسم من محمد بن علی بن الحسین است. جابر بوسه بر پیشانی او زد و گفت: جدت به وسیله من به تو سلام رساند. او به احترام آن حضرت هر روز دوبار به دیدارش میرفت و در مسجد پیامبر در میان انبوه جمعیت مینشست و در پاسخ مغرضین كه از كار او خرده گیری میكردند، پیشگویی پیامبر اسلام را نقل میكرد. (29)
مؤلف كتاب لسان العرب درباره لقب باقرالعلوم برای امام پنجم مینویسد: محمد بن علی را باقر لقب دادند؛ چون او علم را شكافت و اصل آن را معرفی و فروع آن را استنباط كرد و آن را توسعه داد. (30)
پاورقــــــــــــــــــــی
1) مناقب علی بن ابی طالب، ص 83.
2) بحارالانوار، ج 10، ص 128، روایت 7.
3) همان، ج 46، ص 215، روایت 13.
4) اندلس یا تاریخ حكومت مسلمین در اروپا، دكتر محمد ابراهیم آیتی، ص 18 - 17.
5) مروج الذهب، مسعودی، ج 3، ص 96.
6) التاج فی اخلاق الملوك، ص 151.
7) الكامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 5، ص 11 و 37.
8) تاریخ صدر الاسلام والدولة الامویة، ص 197.
9) مروج الذهب، ج 3، ص 175.
10) تاریخ یعقوبی، ابن واضح، ج 3، ص 50.
11) الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، ج 2، ص 116.
12) تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 232.
13) الاخبار الطوال، ابوحنیفه دینوری، تحقیق عبدالمنعم عامر، ص 331.
14) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 57.
15) خصال، شیخ صدوق، باب الثلاثة.
16) تذكرة الحفاظ، شمس الدین ذهبی، ج 1، ص 3.
17) اضواء علی السنة المحمدیه، محمود ابو رریه، ص 43.
18) سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، صص 325 - 324.
19) اضواء علی السنة المحمدیه، محمود ابو رریه، ص 43.
20) مسند احمد حنبل، ج 3، ص 12.
21) نحل / 3 و 4.
22) حشر / 7.
23) سیره پیشوایان، صص 334 - 336.
24) مروج الذهب، ج 3، ص 205.
25) تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 70.
26) اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، تصحیح حسن مصطفوی، ص 136، حدیث 219.
27) علم الحدیث و درایة الحدیث، كاظم مدیر شانه چی، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، ص 67.
28) احتجاج، طبرسی، ص 176.
29) بحارالانوار، ج 46، ص 225، روایت 5.
30) لسان العرب، ذیل كلمه باقر.