آخرین تصاویر مذهبی

آخرین فیلم های مذهبی

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

در آموزشی نوشته شده در پنج شنبه, 23 آذر 1402
مجموعه تصویری احکام شامل آموزش مطهرات، نجاست و نجس شدن چیزهای پاک، تطهیر لباس، پارچه، فرش و دیگر اشیا، آموزش وضو، آموزش نماز، آموزش غسل، تیمم، احکام محتضر، آموزش کفن…
دانلود مجموعه سخنرانی های  تصویری از مرحوم دولابی

دانلود مجموعه سخنرانی های تصویری از مرحوم دولابی

در بزرگان و شخصیت ها نوشته شده در سه شنبه, 21 آذر 1402
دانلود مجموعه سخنرانی ها و نکات اخلاقی از مرحوم دولابی با موضوعات: رزق و روزی انسان، دوست داشتن، قلب مومن، گرفتاری بشر، رحمت الهی و ... شامل 10 فایل تصویری
دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

در انقلاب، دفاع مقدس، مقاومت نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه نماهنگ های جدید ویژه فلسطین و غزه
مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه مداحی های جدید ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه کلیپ های تصویری زیبا ویژه عید غدیر خم با کیفیت بالا

آخرین مطالب سایت

Super User

Super User

حضرت معصومه علیها السلام بیست و پنج سال بعد از تولد امام رضا علیه السلام در اول ذی قعده سال 173 ه. ق. دیده به جهان گشود و در دهم، یازدهم، یا دوازدهم ربیع الثانی 201 ه. ق. وفات یافت.

پدرش امام موسی بن جعفر علیهما السلام و مادرش بانویی پاكیزه بنام نجمه بود كه با نامهای تكتم، خیزران، اروی،‌ام البنین، طاهره، سمانه، شقراء، سكن و صقر نیز از وی یاد شده است. (1)

در مقام و منزلت و جایگاه این بانوی بزرگوار نزد اهل بیت علیهم السلام همین بس كه امام صادق علیه السلام فرمودند: «الا ان للجنة ثمانیة ابواب ثلاث منها الی قم فیها امراة هی من ولدی اسمها فاطمة بنت موسی، تدخل بشفاعتها شیعتی الجنة باجمعهم؛ (2) آگاه باشید بهشت هشت در دارد كه سه در آن به سوی قم است. بانویی از فرزندان من در آنجا وفات می‌كند كه نامش فاطمه دختر موسی است. همه شیعیان ما به شفاعت او وارد بهشت می‌شوند.»

همچنین امام رضا علیه السلام درباره آن حضرت فرمودند: «من زارها عارفا بحقها فله الجنة؛ (3) هر كس او را - در حالی كه حقش را می‌شناسد - زیارت كند، بهشت برای اوست.»

در این مقاله، به مناسبت تولد حضرت معصومه علیها السلام به بیان كراماتی از آن بانوی بزرگوار خواهیم پرداخت.

كرامات حضرت معصومه علیها السلام

كرامات حضرت معصومه علیها السلام زبانزد خاص و عام است. در طول تاریخ وجود مقدس این بانوی كرامت در قم، بیماریهای زیادی با عنایت او برطرف شده، مشكلات علمی عالمان حل گردیده و گره از كار گرفتاران باز شده است. در این نوشته مختصر برآنیم تا چند خاطره از كرامات آن بزرگوار را به مناسبت وفات حضرتش بازگوییم.

1. حریم حضرت معصومه:

حضرت آیت الله اراكی نقل می‌كردند: «آقای شیخ حسنعلی تهرانی رحمه الله (جد مادری آقای مروارید) - كه از علمای بزرگ و شاگردان فاضل میرزای شیرازی محسوب می‌شدند و حدود 50 سال در نجف به تحصیل علوم اشتغال داشتند، برادری داشت به نام حاج حسینعلی شال فروش كه از تجار بازار بود و در تمام مدتی كه حاج شیخ مشغول تحصیل بودند، ایشان ماهی 50 تومان به او شهریه می‌داد تا این كه برادر تاجر فوت می‌كند و جنازه او را به قم حمل می‌كنند و در آنجا دفن می‌نمایند.

حاج شیخ حسنعلی (كه در اواخر عمر در مشهد ساكن بودند) تلگرافی از فوت برادر مطلع می‌شود، به حرم مشرف شده و به حضرت رضا علیه السلام عرض می‌كنند: «من خدمت برادرم را یك بار هم نتوانستم جبران نمایم جز همین كه بیایم اینجا و از شما خواهش كنم كه به خواهرتان حضرت معصومه علیها السلام سفارش ایشان را بفرمائید، كمكی به برادرم بكند.»

همان شب یكی از تجار كه از قضیه اطلاع نداشت، خواب می‌بیند كه به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرف شده است. در خواب به او می‌گویند: «حضرت رضا علیه السلام به قم تشریف آوردند، یكی برای زیارت خواهرشان و یكی برای سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی به حضرت معصومه علیها السلام.»

او معنای خواب را نمی‌فهمد و آن را با حاج شیخ حسنعلی در میان می‌گذارد و ایشان می‌فرماید: «همان شب كه شما خواب دیدی، من (درباره برادرم) به حضرت رضا متوسل شدم و این خواب شما درست است.» مرحوم آقا سید محمد تقی خوانساری پس از شنیدن این خواب فرمود: «از این خواب استفاده می‌شود كه قم در حریم حضرت معصومه علیها السلام است. باید حضرت امام رضا علیه السلام به قم تشریف فرما شوند و سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی را به حضرت بفرمایند و الا خود حضرت امام رضا علیه السلام مستقیما در كار مداخله نمی‌كنند؛ چون این در محدوده حضرت معصومه علیها السلام است و مداخله در این محیط نمی‌شود. (4) .»

2. عنایت حضرت به زوار مرقدش:

آقای شیخ عبدالله موسیانی از حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی نقل كردند: «شب زمستانی بود كه من دچار بی خوابی شدم؛ خواستم حرم بروم؛ دیدم بی موقع است؛ آمدم خوابیدم و دست خود را زیر سرم گذاشتم كه اگر خوابم برد، خواب نمانم؛ در عالم خواب دیدم خانمی وارد اطاق شد. قیافه او را به خوبی دیدم ولی آن را توصیف نمی‌كنم. او به من فرمود: «سید شهاب! بلند شو و به حرم برو، عده‌ای از زوار من پشت در حرم از سرما هلاك می‌شوند، آنها را نجات بده.»

ایشان می‌فرماید: «من به طرف حرم راه افتادم؛ دیدم پشت در شمالی حرم (طرف میدان آستانه) عده‌ای زوار اهل پاكستان یا هندوستان (با آن لباسهای مخصوص خودشان) در اثر سردی هوا پشت در حرم دارند به خود می‌لرزند؛ در را زدم، حاج آقا حبیب - كه جزو خدام حرم بود - با اصرار من در را باز كرد؛ من از مقابل (جلو) و آنها هم پشت سر من وارد حرم شدند و در كنار ضریح آن حضرت به زیارت و عرض ادب پرداختند؛ من هم آب خواستم و برای نماز شب و تهجد وضو ساختم. (5) .»

3. امام زمان علیه السلام در كنار حرم:

در كتاب انوار المشعشعین آمده است: «شخصی به نام سید عبد الرحیم كه مورد وثوق بود، گفت: در عالم خواب دیدم در قبرستان بزرگ قم جمعیت بسیاری هستند. در این هنگام شخص بزرگواری را - كه سوار بر اسبی بود - دیدم. او را كه از بازارچه می‌آمد، مشاهده نمودم. پشت سر آن سوار، شخصی گفت: «این سوار، حضرت حجت علیه السلام می‌باشد.» تا این خبر را شنیدم، سراسیمه به دنبال آن حضرت شتافتم؛ دیدم آن حضرت به صحن مطهر آمد و در آنجا پیاده شد. صحن خلوت بود؛ كسی را جز آن حضرت و شخصی كه همراه بود، در آنجا ندیدم، مشاهده كردم كه آنها عبور كردند تا به صحن عتیق رسیدند، افسار اسب را به دست من دادند تا آن را نگهدارم.

با خود گفتم: «نگهداشتن اسب خوب است یا همراه حضرت بودن؟ سرانجام همراهی حضرت را برگزیدم و افسار اسب را به دست همان شخص كه همراه امام بود، دادم و خودم به دنبال حضرت روانه شدم، دیدم حضرت وارد حرم شد و در بالاسر مرقد حضرت معصومه علیها السلام توقف كرد.

هیچ كس از خدام نبودند. پیش خودم فكر كردم آیا به حضور حضرت بروم یا نروم؟ در كنار رواق ایستادم؛ صدای آن حضرت را می‌شنیدم، اما چیزی نمی‌فهمیدم. پس از مدتی آن حضرت از حرم بیرون آمد و من نیز از حرم بیرون آمدم و پشت سر او به راه افتادم. ناگهان ناپدید شد و هرچه جستجو كردم، دستم به دامنش نرسید و از فیض حضور آن بزرگوار محروم گشتم. (6) .»

4. شفای بیماری:

آیت الله اراكی قدس سره می‌فرمود: دستم باد می‌كرد و قاش می‌شد و لذا همیشه باید خاك تیمم همراهم می‌بود تا تیمم كنم، چون وضو نمی‌توانستم بگیرم و معالجات هم تاثیر نمی‌كرد. تا اینكه به حضرت معصومه علیها السلام متوسل شدم و ملهم شدم كه دستكش دست كنم و چنین كردم، خوب شد. (7) .»

5. ادای دین و گشایش در زندگی:

حاج آقا تقی كمالی، از خدام آستانه مقدسه می‌گوید: «در سال 1302 ه. ق. در آستانه مقدسه متحصن شده و پناهنده به آن بانوی معظم بودم و در یكی از حجرات صحن نو منزل داشتم، روزگارم به تلخی و سختی سپری می‌شد و كاملا تحت فشار بی پولی و نداری قرار گرفته بودم؛ زندگانی را با قرض از كسبه اطراف حرم می‌گذراندم، تا اینكه یك روز بعد از ادای فریضه صبح دمت بی بی مشرف شدم و وضع خود را به عرض رساندم.

در این حال دیدم كیسه پولی روی دامنم افتاد، مدتی صبر كردم، به خیال اینكه شاید این كیسه پول مال زوار محترم باشد تا به صاحبش رد نمایم؛ دیدم خبری نشد، فهمیدم كه مرحمتی خانم است؛ به حجره خود برگشتم؛ وقتی كیسه را باز كردم، مبلغ چهار تومان در آن بود؛ ابتدا بدهیهایم را پرداختم و به مدت چهارده ماه خرج كردم و تمام نمی‌شد تا اینكه روزی حضرت حجة الاسلام حرم پناهی تشریف آوردند و از وضع زندگی من جویا شدند، من موضوع را اظهار نمودم. در همان ایام به آن عطیه خاتمه داده شد. (8) .»

 

پی نوشـــــــــــــــــــت:

1) بحار الانوار، ج 48، ص 290.

2) همان، ج 60، ص 228؛ جامع احادیث الشیعة، ج 12، ص 617.

3) همان، ج 48، ص 317.

4) فروغی از كوثر، نشر زائر، ص 56 و 57.

5) همان، ص 58 و 59.

6) انوار المشعشعین، ج 1، ص 212؛ فاطمه دوم حضرت معصومه علیها السلام، ص 152.

7) حضرت معصومه علیها السلام فاطمه دوم، ص 167؛ فروغی از كوثر، صص 55 - 54.

8) بشارة المؤمنین، آشیخ قوام اسلامی، ص 52؛ فروغی از كوثر، ص 70.

پنج شنبه, 23 آذر 1402 ساعت 22:25

نگین قم

شهرها انگشترند و قم نگین                                                                قم هماره حجت روی زمین

تربت قم قبله عشق و وفاست                                                              شهر علم و شهر ایمان و صفاست

مرقد معصومه چشم شهرما                                                                  مهر او جانهای ما را كهربا

در حریمش مرغ دل پر می‌زند                                                             هر گرفتار آمده در می‌زند

این حرم باشد ملائك را مطاف                                                                        زائران را ارمغان، عشق و عفاف

حوزه قم هاله‌ای بر گرد آن                                                                 فقه واحكام خدا را مرزبان

ابن جوزی یكی از علما و مورخان اهل سنت در قرن هفتم می‌نویسد: در بین اولاد امام موسی كاظم علیه السلام چهار دختر به نام فاطمه وجود دارد:

1. فاطمه صغری كه به او بی بی هیبت گفته می‌شود، و در مدخل جنوبی شهر باكو در آذربایجان شوروی (سابق) دفن است.

2. فاطمه وسطی كه در رشت مدفون می‌باشد.

3. فاطمه وسطی (ستّی فاطمه) كه در اصفهان دفن شده است.

4. فاطمه كبری (1) (فاطمه معصومه) كه مدفن او در قم، زیارتگاه شیعیان و اهل دل می‌باشد.

ولادت و وفات

حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام در روز اوّل ذیقعده سال 173 (ه. ق) در مدینه منوره، دیده به جهان گشود. چنان كه مرحوم حاج شیخ علی نمازی، متوفای دوم ذیحجه 1405 (ه. ق) شرح زندگانی آن حضرت را با این عبارت آغاز می‌كند: «فاطِمَةُ الْمَعْصُومَةُ اَلْمَوْلُودَةُ فی غُرَّةِ ذی القعده سنة 173؛ (2) فاطمه معصومه كه در روز اوّل ذیقعده 173 بدنیا آمده است.»

باید توجه داشت كه در مورد ماه و روز ولادت آن حضرت، اتفاق نظر وجود دارد ولكن در مورد سال ولادت آن حضرت بین سالهای 173 و 183 (ه. ق) اختلاف وجود دارد؛ ولی با توجه به سال شهادت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام، یعنی سال 183 (ه. ق) و اینكه آن حضرت در سالهای آخر عمر، در زندان و دور از خانواده به سر می‌برده اند و با توجه به منابع متعدد تاریخی (3) ، سال ولادت، همان سال 173 صحیح‌تر به نظر می‌رسد.

پدر بزرگوار آن حضرت، امام موسی كاظم علیه السلام و مادر گرامی‌اش نجمه خاتون می‌باشد كه بعد از تولد حضرت رضا علیه السلام به طاهره ملقب گردید. (4) در نتیجه فاطمه معصومه علیهاالسلام باامام رضا خواهر و برادر ابوینی هستند. فاطمه معصومه علیهاالسلام در سال 201 (ه. ق) در پی انتقال اجباری امام هشتم علیه السلام به مرو، بعد از یك سال تحمل دوری برادر بزرگوارش از مدینه منوره، عازم خراسان گردید كه در مسیر سفر در 23 ربیع الاوّل سال 201 (ه. ق) وارد شهر قم شده و مورد استقبال عده زیادی از مردم مشتاق و شیفته اهل بیت علیهم السلام قرار گرفت، و بعد از هفده روز اقامت در منزل موسی بن خزرج، در سن 27 سالگی در سال 201 (ه. ق)  [به اتفاق مورخان (5)] دیده از جهان فرو بست و در «باغ بابلان» محل فعلی مَزار آن حضرت، دفن گردید.

در مورد ماه و روز وفات آن حضرت بین مورخان، اختلاف است. برخی وفات آن حضرت را دهم ربیع الثانی دانسته (6) و بعضی دیگر، دوازدهم ربیع الثانی (7) و عده‌ای نیز هشتم شعبان را به عنوان روز وفات آن حضرت ذكر كرده اند (8) ؛ راز وفات آن حضرت را برخی محققان معاصر، مسمومیتی دانسته اند كه از ناحیه دشمنان اهل بیت علیهم السلام نسبت به آن بانوی بزرگوار روا داشته شد. (9)

آنچه در پیش رو دارید نگاهی است به چند مقام و منزلت معنوی كریمه اهل بیت، فاطمه معصومه علیهاالسلام، با این تذكر كه در همین مجله، برخی موضوعات مربوط به آن حضرت در شماره‌های پیشین مورد بررسی قرار گرفته است و (10) تلاش بر این است كه مطالب غیرتكراری و ناگفته در مورد آن حضرت بیان شود.

مقامات و منزلتهای معنوی

كمتر امام زاده‌ای به اندازه حضرت معصومه علیهاالسلام مورد توجه و سفارش امامان معصوم علیهم السلام قرار گرفته است. حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام با آن همه عظمت، بیش از یكی دو روایت در موردش وارد نشده است، ولی درباره عظمت و مقامات فاطمه معصومه علیهاالسلام حدود یازده روایت وارد شده است، حتی سالها قبل از ولادت آن حضرت حدود (45 سال قبل) امام صادق علیه السلام سخنان بسیار ارزشمندی درباره عظمت و فضیلت آن بانو بیان داشته است كه نشان از اوج عظمت و فضیلت آن حضرت دارد.

یكی از شیعیان، به محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شد و مشاهده كرد كه آن حضرت، در كنار گهواره با كودكی سخن می‌گوید، تعجب كرد و عرض كرد: آیا با كودك نوزاد سخن می‌گویی؟ حضرت صادق علیه السلام فرمود: اگر تو هم مایل هستی می‌توانی نزد او بیایی و با او گفتگو كنی. او می‌گوید: نزد گهواره آن نوزاد رفتم، سلام كردم، جواب سلام را داد و به من فرمود: نامی كه برای دختر تازه به دنیا آمده ات برگزیده‌ای عوض كن، زیرا خداوند آن نام را دشمن می‌دارد. (سخن نوزاد اشاره به نام دختری بود كه به تازگی، خداوند به من عنایت فرموده بود، كه او را «حمیرا» نامگذاری كرده بودم) .

سخنان آن نوزاد و اطلاع او از اخبار پنهانی و نهی از منكر او، مرا بیشتر به تعجب واداشت و بهت زده شدم، امام صادق علیه السلام فرمود: تعجب نكن! این كودك فرزندم موسی است، خداونداز او دختری به من عنایت كند كه نامش فاطمه است؛ او در سرزمین قم به خاك سپرده می‌شود، و هركس او را زیارت كند، بهشت بر او واجب می‌شود. (11) و در جای دیگر فرمود: «سَتُدْفَنُ فیها امْرَأةٌ مِنْ اَوْلادی تُسَمّی فاطِمَةُ فَمَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الجَنّةُ؛ به زودی بانویی از فرزندان من به نام فاطمه در آن (قم) دفن می‌شود، هركس او را زیارت كند، بهشت برای او واجب می‌گردد.»

در ذیل روایت آمده است كه امام صادق علیه السلام این سخن را قبل از ولادت امام كاظم علیه السلام فرمود. (12) با توجه به اینكه امام كاظم علیه السلام در سال 128 (ه. ق) چشم به جهان گشوده است و تولد حضرت معصومه علیهاالسلام در سال 173 رخ داده است امام صادق علیه السلام این سخن را 45 سال قبل از تولد حضرت معصومه فرموده است.

الف. پاداش زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام

از آنجا كه آن بانو در سه ضلع ولایت یعنی: فرزند و خواهر و عمه امام، قرار گرفته، چنانكه در زیارتنامه آن حضرت نیز به آن تصریح شده است، (13) از همان سه ضلع امامت نیز روایات فراوانی درباره پاداش زیارت آن حضرت نقل شده است كه به یكی از آنها اشاره می‌شود.

امام صادق علیه السلام فرمود: «فَمَن زارَها وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّةُ؛ (14) پس هر كس او (فاطمه) را زیارت كند، بهشت بر او واجب می‌گردد.» به همین مضمون روایات متعددی از آن حضرت نقل شده است. (15)

ب. طهارت و پاكیزگی

هرچند عصمت در مرحله عالی، اختصاص به معصومین دارد، ولی شواهدی در دست است كه نشان می‌دهد، فاطمه معصومه علیهاالسلام در مرحله‌ای از عصمت قرار دارد. امام هشتم علیه السلام آن بانو را با لقب «معصومه» یاد كرده است. و فرموده است: «مَنْ زارَ الْمَعْصُومَةَ بِقُمْ كَمَنْ زارَنی» (16) كه نشان از پاكی و طهارت نسبی آن حضرت دارد و در زیارت نامه آن حضرت می‌خوانیم: «اَلسَّلامُ عَلَیكِ أَیتُها الطّاهِرَةُ الْحَمیدَةُ البَرَّة الرَّشیدَةُ، التَّقیةُ النَّقیةُ الرضیةُ الْمَرضیة؛ (17) سلام بر تو‌ای پاكیزه ستوده، [ای] نیكوكار رشیده، پاك و پاكیزه، [ای بانوی] شایسته و پسندیده.»

صفات فوق، به خوبی نشانگر طهارت و پاكیزگی آن بانوی مطهره است.

ج. كریمه اهل بیت علیهم السلام

از دیگر مقامات آن حضرت كه توسط امام باقر علیه السلام به آن حضرت نسبت داده شده است، «كریمه اهل بیت» بودن است. از مرحوم آیت اللّه العظمی سیدمحمود مرعشی نقل شده است كه بسیار علاقمند بودم كه به طریقی محل قبر شریف جده‌ام حضرت زهرا علیهاالسلام را بیابم. برای این مقصود، ختم مجربی انتخاب كرده و چهل شب به آن مداومت كردم، تا شاید با این طریق، از محل مرقد شریف حضرت زهرا علیهاالسلام، آگاه گردم. شب چهلم بعد از انجام ختم و توسل فراوان به بستر خواب رفتم. در عالم خواب به محضر امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام رسیدم، امام به من فرمود: «عَلَیكَ بِكَریمَةِ اهلِ البَیتِ؛ به دامن كریمه اهل بیت علیهاالسلام چنگ بزن.» تصور كردم كه منظور امام علیه السلام از این جمله، حضرت زهرا علیهاالسلام است. عرض كردم: آری قربانت گردم، من نیز ختم را برای همین گرفتم كه محل شریف قبر حضرت را دقیق‌تر بدانم و زیارتش كنم. امام علیه السلام فرمود: منظور من، قبر شریف حضرت معصومه علیهاالسلام در قم است. سپس افزود: به خاطر مصالحی، خداوند اراده كرده است كه قبر حضرت زهرا علیهاالسلام برای همیشه برای همگان مخفی باشد. از این رو قبر حضرت معصومه علیهاالسلام را تجلیگاه قبر شریف حضرت زهرا علیهاالسلام قرار داده و شكوه و عظمت مرقد حضرت زهرا علیهاالسلام را در قبر حضرت معصومه علیهاالسلام متجلی كرده است.

مرحوم سیدمحمود مرعشی رحمه الله وقتی از خواب برمی خیزد، تصمیم می‌گیرد كه با اعضای خانواده خود عازم قم شود. (18)

نمی از یم كرامات كریمه

پایان بخش بحث را ذكر نمونه‌هایی از كرامات آن بانو قرار می‌دهیم.

1. حل مشكل آیت اللّه العظمی نجفی مرعشی رحمه الله :

مرحوم آیت اللّه العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی می‌گوید: روزی بر اثر مشكلات فراوان زندگی، از جمله اینكه می‌خواستم دخترم را شوهر دهم ولی مال و ثروتی نداشتم تا برای او جهیزیه تهیه كنم، با ناراحتی به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام رفتم و با عتاب و خطاب، در حالی كه اشكهایم سرازیر بود گفتم:‌ای سیده و مولای من! چرا نسبت به امر زندگی من اهمیت نمی‌دهید؟ من چگونه با این دست خالی دخترم را شوهر دهم؟ سپس با دلی شكسته به خانه برگشتم، حالت خواب مرا فرا گرفت، در همان حال شنیدم كه در می‌زنند؛ رفتم و در را باز كردم؛ شخصی را دیدم كه در پشت در ایستاده و وقتی مرا دید گفت: «سیده تو را می‌طلبد»، با شتاب به حرم رفتم، وقتی كه وارد صحن شریف آن حضرت شدم، چند كنیز را دیدم كه به تمیز كردن ایوان طلا اشتغال داشتند، از سبب آن پرسیدم، گفتند: اكنون سیده می‌آید، پس از اندكی، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام آمد در حالی كه در شكل و شمایل، مانند مادرم فاطمه زهرا علیهاالسلام بود (چون جده‌ام زهرا را سه بار قبل از آن در خواب دیده بودم) نزد عمه‌ام حضرت معصومه علیهاالسلام رفتم و دستش را بوسیدم؛ به من فرمود: «ای شهاب! كی ما در فكر تو نبوده ایم كه ما را مورد عتاب قرار داده و از دست ما شاكی هستی؟ تو از زمانی كه به قم آمدی زیر نظر ما و مورد عنایت ما بوده ای.»

وقتی كه از خواب بیدار شدم، فهمیدم كه نسبت به حضرت معصومه علیهاالسلام اسائه ادب كرده‌ام، همان دم برای عذرخواهی به حرم شریفش رفتم و از آن پس، حاجتم برآورده شد و در كارم گشایشی صورت گرفت و مشكل من حل و زندگی‌ام آسان گردید. (19)

2. هلاكت مزدور گستاخ:

در عصر رضاخان و كشف حجاب، روزی رئیس شهربانی قم كه مردی گستاخ وبدزبان بود، به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام وارد می‌شود و در همان جا به زنان باحجاب حمله می‌كند تا چادر را از سرشان بگیرد؛ آه و ناله زنان بلند می‌شود. در همین وقت غیرت آیت اللّه نجفی كه این صحنه را می‌بیند به جوش می‌آید و به نزد رئیس شهربانی رفته، سیلی محكمی به صورت او می‌زند. او كه از این سیلی سخت یكّه خورده بود، آیت اللّه مرعشی را تهدید به قتل می‌كند ولی روز بعد كه در بازار قم در حال حركت بوده، قسمتی از ساختمان سقف بازار بر سر او خراب شده، و او در همان دم به هلاكت می‌رسد و می‌میرد. (20)

3. رفع خطر سیل:

كسانی كه به وضع جغرافیایی شهر قم آگاهی دارند می‌دانند كه در وسط شهر قم رودخانه بزرگی قرار گرفته كه پیش‌تر مسیر آب باران دهها فرسخ از زمینهای قبل از رودخانه، از پایین زاینده رود اصفهان گرفته تا قم، از طریق همین رودخانه به دریاچه قم می‌ریخت. در این صورت ناگفته پیداست كه هنگام بارشهای شدید پی درپی، سیلهای خطرناكی در این رودخانه به جریان می‌افتاد و گاهی باعث خرابیهایی می‌شد. در یكی از این موارد نقل شده، كه سیل بسیار عظیمی آمد كه اهل قم را فوق العاده ترسانده و هر لحظه انتظار می‌رفت كه خطر سیل، ساختمانها را ویران كند...

در این بحران شدید، مشاهده شد كه دستی نمایان شد و به سیل اشاره كرده، و آن سیل به سوی دیگر رفته و رفع خطر شد، از این رو شیخ زكی باغبان در شرفنامه معروف خود می‌گوید:

روزی كه سیل سیمره از رود «ناربار»                                     آمد به شهر قم زقضایای كردگار

دانی كه كرد رفع بلا از این دیار؟                                         معصومه بود دختر موسی سرفراز

ذریه رسول خدا، غمگسار قم (21)

كرامات آن بانوی گرامی بیش از آن است كه در یك مقاله بگنجد. سخن را با شعری در اوصاف آن بانوی مكرمه به پایان می‌بریم.

خاك قم گشته مقدس از جلال فاطمه                                      نور باران گشته این شهر از جمال فاطمه

گرچه شهر قم شده گنجیه علم و ادب                                      قطره‌ای باشد ز دریای كمال فاطمه

تابش شمع و چراغ و كهربای نورها                                         باشد از نور جمال بی مثال فاطمه

صافی آیینه ایوان نیكومنظرش                                                  گوشه‌ای از صافی قلب زلال فاطمه

عطرآگین گشته گر این بارگاه جنتی                                         این نسیمی است از عبیر دلگشای فاطمه

بر سر ما سایه افكن از كرامت‌ای بتول                                      شد سعید آن كس كه بد اندر ظلال فاطمه

آفت دلها غم است بر درگه معصومه‌ام                                      حرمت من، حرمت عز و جلال فاطمه

یا رب از غمها مرا برهان هم از افسردگی                                 عفو كن ما را به قلب پر ملال فاطمه (22)

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1. ابن جوزی، تذكرة الخواص، ص315 و ر. ك: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج48، ص286 و سیدجعفر آل بحرالعلوم، تحفة العلوم، ج2، ص37.

2. شیخ علی نمازی، مستدرك سفینة البحار، ج8، ص257، ماده «فطم»

3. علامه بحرانی، عوالم، ج21، ص328 و شیخ عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج1، ص386 و ر. ك: شیخ مهدی منصوری، حیاة السّت، ص10 و دكتر محمدهادی امینی (فرزند بزرگ علامه امینی) ، فاطمه بنت الامام موسی الكاظم، ص5 و 21 و ر. ك: مهدی منصوری، زندگی حضرت معصومه علیهاالسلام، ص34.

4. مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص367 و عمادزاده، زندگانی حضرت موسی بن جعفر، ج2، ص375.

5. حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، ص213 و سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج8، ص290 و شیخ ذبیح اللّه محلاتی، ریاحین الشریعه، ج5، ص32 و ملك الكتاب شیرازی، بحرالانساب، ص160 و ر. ك: محمدعلی بن حسن كاتوزیان، انوار المشعشعین، ج1، ص208 و شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج2، ص242، و شیخ محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج2، ص163، و سید حسن امین، دائرة المعارف شیعیة، ج3، ص231 و....

6. میرابوطالب واعظ تبریزی، وسیلة المعصومیه، ص65، و سید موسی برزنجی شافعی مدنی، لواقح الانوار فی طبقات الابرار، آغابزرگ تهرانی، الذریعه، ج24، ص107، و كشف الظنون، ج2، ص1565.

7. مستدرك سفینه (همان) ، ج8، ص258.

8. حیاة الست (همان) ، ص11.

9. جعفر مرتضی عاملی، حیاة الامام الرضا علیه السلام، ص428.

10. ر. ك: شماره 30 سال 1423 مقاله «بركات ورود حضرت معصومه به قم»، و شماره 37، مقاله «شمه‌ای از كرامات كریمه» و شماره 42 مقاله «شفیعه روز جزا»

11. ملبوبی، منهاج الدموع، ص441 و محمدی اشتهاردی، حضرت معصومه فاطمه دوم، ص131.

12. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج60، ص117.

13. السلام علیك یا بنت ولی اللّه، السلام علیك یا اخت ولی اللّه، السلام علیك یا عمة ولی اللّه.

14. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج60، ص117.

15. بحارالانوار، (همان) ، ج102، ص265.

16. ناسخ التواریخ، ج3، ص68 و ریاحین الشریعه، ج5، ص35.

17. محمدعلی كاتوزیان، انوارالمشعشعین، ج1، ص211.

18. كریمه اهل بیت، (همان) ص43 ـ 45 و حضرت معصومه، فاطمه دوم (همان) ، ص139.

19. بر ستیغ نور، شرح حال آیت اللّه نجفی مرعشی، ص79.

20. همان، ص77 و حضرت معصومه فاطمه دوم، (همان) ، ص156.

21. انوار المشعشعین، ج1، ص216.

22. گنجینه دانشمندان، ج1، ص17.

ای دختـر عقـل و خـواهـر دیـن                                        وی گوهـر دُرج عزّ و تمكیـن

عصـمت شده پـای بنـد مـویـت                                        ‌ای علم و عمـل مقیـم كویـت

ای میـــوه شـاخسـار تــوحیــد                                      همشیره مـاه و دخت خورشیـد

شیطان به خطاب «قم» براندند (1)                                         پس تخت ترا به «قم» نشاندند

كاین خانه بهشت و جای حواست                                         ناموس خدای جایش اینجاست

انـدر حـرم تـو عـقــل مـاتـست                                      زیـن خاك كه چشمه حیاتست

* * *

جسمی كه در این زمین نهانست                                                          جانی است كه در تن جهـانست

ایــن مــاه منیـر و مهـر تـابـان                                                        عكسی بـود از قـم و خـراسـان

ایــران شده نــور بـخش ارواح                                                        مشكوة صفت به این دو مصبـاح

از ایــن دو حـرم دلا چه پرسی؟                                                        حق داند و وصف عرش و كرسی

هر كس به درت به یك امیدی است                                                     محتاج‌تر از همه «وحیدی» است (2)

حضرت معصومه در یك نگاه

نام آن حضرت فاطمه كبری، نام پدرش موسی بن جعفرعلیهما السلام و نام مادر بزرگوارش نجمه خاتون است.

القاب او عبارت اند از: معصومه، كریمه اهل بیت، طاهره، حمیده، رشیده، تقیه، مرضیه، رضیه، برّه، اخت الرضاعلیه السلام. (3)

ولادت آن حضرت در اوّل ذی قعدة الحرام 173 هجری قمری در مدینه منوّره واقع شده است و در 23 ربیع الاوّل 201 هجری وارد قم شد، و سرانجام در دهم ربیع الثانی 201 در سن 28 سالگی دار فانی را وداع گفت و مرقد شریف آن بانو، زیارتگاه عاشقان اهل بیت علیهم السلام در قم گردید.

سفر به عشق برادر

هر خواهری به شكل طبیعی به برادر خویش علاقه و محبّت دارد، ولی در تاریخ برخی خواهرها در عشق و علاقه به برادر مشهور و زبانزد شده اند؛ از جمله صفیه خواهر حمزه سیدالشهدای زمانش كه سخت به برادرش علاقه داشت، و حضرت زینب علیها السلام كه از عشق برادرش حسین سرشار بود، و سوّمی حضرت معصومه علیها السلام است.

با اینكه امام هشتم خواهران متعدّدی داشت (4) امّا خواهری كه بیش از همه به امام زمان خویش و برادر بزرگوارش عشق می‌ورزید، حضرت فاطمه معصومه علیها السلام بود كه به عشق دیدار برادر رنج سفر پر مشقت را بر خویش تحمیل كرد. البته عشق و محبّت برادر نیز به او در حدّ بالایی بود. شاهد این مدّعا نامه‌ای است كه امام هشتم علیه السلام برای او نوشته است.

در تاریخ آمده كه آن حضرت نامه‌ای خطاب به خواهرش حضرت فاطمه معصومه علیها السلام مرقوم فرموده و آن را توسط یكی از غلامانش به مدینه منوّره ارسال نموده است. حضرت رضاعلیه السلام به غلامش دستور داد كه در هیچ منزلی توقّف نكند تا در اندك زمان ممكن آن را به مدینه برساند. آنگاه نشانی خانه حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام را برای او بیان فرمود تا از كسی نشانی نپرسد. غلام خود را به مدینه رساند و نامه امام هشتم را به محضر حضرت معصومه علیها السلام تسلیم نمود. فاطمه معصومه علیها السلام به محض رسیدن نامه برادر، خود را آماده سفر نمود. (5)

حضرت معصومه در سال 201 هجری درست بعد از یكسال از فراق برادر، همراه پنج تن از برادران به نامهای فضل، جعفر، هادی، قاسم و زید و تعدادی از برادرزادگان، و تنی چند از غلامان و كنیزان (6) به سوی خراسان حركت كردند. هنگامی كه كاروان حضرت به ساوه رسید، عده‌ای از دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، با اشاره مأمون عباسی راه را بر آنان بستند و در یك درگیری نابرابر همه برادران و تقریباً اكثر مردان همراه كاروان را به شهادت رساندند. حضرت معصومه علیها السلام از شدت تأثّرات و تألّمات و بنا بر قولی در اثر مسمومیت (7) به سختی بیمار شد؛ به نحوی كه ادامه سفر برایشان ناممكن گردید. لذا ناچار شد به سوی قم حركت نموده و در روز 23 ربیع الاوّل 201 در میان استقبال پرشور مردم شریف قم، وارد این سرزمین شود، و در محلّی به نام «میدان میر» در منزل موسی بن خزرج، بزرگ اشعریان ساكن شود.

هم اكنون آن منزل به صورت مدرسه در آمده و به «مدرسه ستّیه» موسوم گردیده است و محراب عبادتش به نام «بیتُ النُّور» زیارتگاه خاص و عام می‌باشد. سرانجام آن حضرت بعد از 17 روز، در دهم ربیع الثانی 201 با اندوه فراوان از دنیا رفت.

آنچه پیش رو دارید نگاهی است به گوشه‌ای از كرامات كریمه اهل بیت علیهم السلام از زبان برخی علماء و مراجع عالی قدر.

1. چسبیدن دو دست زن بدكاره

از آقای شیخ عبدالحسین رضوی آذربایجانی نقل شده است كه در دوران طلبگی، زنی غیرمنزه در حرم مطهر در صدد اغفال بانوی پاكدامنی بود، چون با دو دستش ضریح مطهر حضرت معصومه علیها السلام را گرفته بود، هر دو دستش به ضریح مطهر چسبیده و به هیچ حیله‌ای جدا نمی‌شد. به محضر مقدس آیة اللَّه العظمی سیدمحمد حجّت (م 1372 ه) مشرف شده، حلّ مشكل را از محضر ایشان خواسته بودند. آقای حجّت فرموده بودند: مقداری تربت سیدالشهداء را در آب حَلْ كنند و روی دستهای آن زن بدفرجام بریزند، چون تربت حسین علیه السلام مشكل گشای هر درد بی درمان است [آن گاه مشكل حل می‌شود] . « (8)

2. از زبان مرحوم آیة ا... حائری

حضرت آیة اللَّه شیخ مرتضی حائری (م 1406 ه) نقل فرموده كه فرد موثقی به او گفته است كه سیدی بود از پاها ناتوان؛ به گونه‌ای كه نشسته راه می‌رفت. بدن لاغر و ضعیفی داشت و برای شفای خود به حضرت معصومه علیها السلام متوسل می‌شود. در عالم رؤیا می‌بیند كه آن خاتون دو سرا با برادر بزرگوارش حضرت رضاعلیه السلام از ضریح بیرون آمدند. حضرت معصومه علیه السلام به برادرشان عرض می‌كنند كه این آقا به ما متوسل شده است، از خداوند بخواهید كه به او شفا عنایت كند. امام رضاعلیه السلام از آب دهان مباركش به پاهای او می‌زند و سید از خواب بیدار می‌شود و می‌بیند پاها صحیح و سالم شده است و هیچ ناراحتی ندارد. (9)

3. نویسنده قصص العلما

آیة اللَّه میرزا محمّد تنكابنی رحمه الله (م 1302 ه) صاحب كتاب «قصص العلما» می‌نویسد: «در یكی از تشرفات خود به عتبه بوسی حضرت معصومه علیها السلام، همسر و فرزندم به شدّت مریض شدند و در بستر مرگ افتادند. به محضر دختر باب الحوائج عرض كردم: ما از راه دور به خانه شما آمدیم، ما هرگز توقّع نداریم كه افسرده و ناامید از محضر شما برگردیم، همان لحظه هر دو بیمار بهبودی یافتند و از آستانه مرگ برگشتند. (10)

4. شفای پادرد

حضرت آیة اللَّه شیخ مرتضی حائری رحمه الله نقل نموده است كه: شخصی به نام آقا جمال دچار پادرد سختی شده بود؛ به طوری كه برای شركت در مجالس بایستی كسی او را به دوش می‌گرفت و كمك می‌كرد. عصر تاسوعا، آقا جمال به مجلس روضه‌ای كه در مدرسه فیضیه از طرف آیة اللَّه حائری تشكیل شده بود آمد. آقا سیدعلی سیف (خدمتگزار مرحوم آیة اللَّه حائری) كه نگاهش به او افتاد، به او پرخاش كرد كه سید این چه بساطی است كه در آورده ای؟ مزاحم مردم می‌شوی؟ اگر واقعاً سیدی، برو از بی بی شفا بگیر. آقا جمال تحت تأثیر این سخن قرار می‌گیرد و بعد از مجلس روضه خوانی با همراه خود به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرّف می‌شود. پس از زیارت و عرض ادب با دل شكسته حال توجّه و توسّلی پیدا می‌كند و آنگاه به خواب می‌رود. در عالم خواب شخصی به او می‌گوید: بلند شو. می‌گوید: نمی‌توانم. باز می‌گوید: می‌توانی، بلند شو. و عمارتی را به او نشان داده و می‌گوید: این بنا از حاج سیدحسین آقاست كه برای ما روضه خوانی می‌كند، این نامه را هم به او بده. آقا جمال ناگهان [از خواب بیدار شده] و خود را ایستاده می‌بیند كه نامه‌ای در دست دارد. نامه را به سرعت به صاحبش می‌رساند.... از آن به بعد سید جمال عوض شد؛ به گونه‌ای كه انگار از جهان دیگری است و غالباً با ذكر خدا و در حال سكوت بود. (11)

5. آیة اللَّه مكارم شیرازی

آیة اللَّه العظمی مكارم شیرازی می‌گویند: بعد از فروپاشی شوروی سابق و آزاد شدن جمهوریهای مسلمان نشین [و از آن جمله جمهوری نخجوان] مردم شیعه نخجوان تقاضا كردند كه عده‌ای از جوانان خود را به حوزه علمیه قم بفرستند تا برای تبلیغ در آن منطقه تربیت شوند.

مقدمات كار فراهم شد و استقبال عجیبی از این امر به عمل آمد. از بین [سیصد نفر داوطلب،] پنجاه نفری كه معدل بالایی داشتند و جامع‌ترین آنها بودند، برای اعزام به حوزه علمیه قم انتخاب شدند. در این میان جوانی [بود] كه با داشتن معدل بالا، به سبب اشكالی كه در یكی از چشمانش وجود داشت انتخاب نشده بود. با اصرار فراوان پدر ایشان، او را می‌پذیرند. هنگام فیلمبرداری از مراسم بدرقه از این كاروان علمی، مسئول فیلمبرداری دوربین را روی چشم معیوب این جوان متمركز كرده و تصویر برجسته‌ای از آن را به نمایش می‌گذارد. جوان با دیدن این منظره بسیار ناراحت و دل شكسته می‌شود. وقتی كاروان به قم می‌رسد و در مدرسه مربوطه ساكن می‌شوند، این جوان به حرم مشرف شده و با اخلاص تمام متوسل به حضرت [معصومه علیها السلام] می‌شود و در همان حال خوابش می‌برد. در خواب عوالمی را مشاهده كرده و بعد از بیداری می‌بیند چشمش سالم و بی عیب است. او بعد از شفا یافتن به مدرسه بر می‌گردد، دوستان او با مشاهده این كرامت و امر معجزه آسا دسته جمعی به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرف شده و ساعتها مشغول دعا و توسل می‌شوند.

وقتی این خبر به نخجوان می‌رسد، آنها مصرّانه خواهان این می‌شوند كه این جوان بعد از شفا یافتن و سلامتی چشمش، به آنجا بر گردد كه باعث بیداری و هدایت دیگران گردد. (12)

6. شفای سرطان

آیة اللَّه حسین مظاهری می‌گوید: یكی از خانمهای آقایان طلبه سرطان داشت؛ او خیلی در رنج و عذاب بود، شبی شوهرش در منزل نبوده، درد شدید او شروع می‌شود، از طرفی بنا بوده عملش كنند و از عمل هم می‌ترسیده است. اتفاقاً به پشت بام منزل خویش می‌رود و چشمش به گنبد حضرت معصومه علیها السلام می‌افتد. رو به قبر حضرت نموده می‌گوید: من زن طلبه‌ای هستم كه زیر پرچم شماست، تقاضا دارم یك لطفی به من بكنید. او می‌گوید: ناگهان دیدم دردم ساكت شد. فردا صبح وقتی از خواب بیدار شدم اصلاً اثری از سرطان و آن غده‌هایی كه در پستان بود ندیدم و بدون عمل از بین رفت.

استاد مظاهری اضافه می‌كند: اگر من بخواهم نظیر این قضایا را بگویم: بیش از 50 قضیه می‌شود. (13)

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

 

1) اشاره به حدیث معروفی است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «در شب معراج چون مرا به آسمان بردند، جبرئیل علیه السلام مرا به شانه راست خود گرفت و در زمین به نقطه سرخ رنگی نظر كردم كه از زعفران خوش رنگ‌تر و از مشك خوشبوتر بود. پیرمردی را دیدم كه كلاهی بر سر داشت. از جبرئیل پرسیدم: این نقطه از زمین كه در سرخی بهتر از زعفران است كجاست؟ گفت: اینجا محل شیعیان تو و شیعیان وصی تو علی علیه السلام است. گفتم: آن پیرمرد كیست؟ گفت: شیطان است. گفتم از مردم چه می‌خواهد؟ گفت: می‌خواهد آنان را از ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام باز دارد و به فسق و فجور دعوتشان كند. گفتم:‌ای جبرئیل مرا پایین ببر. پس با سرعتی بالاتر از برق جهان و سریع‌تر از روی هم قرار گرفتن پلك چشم فرود آمدیم. پس حضرت فرمود:‌ای ملعون «قُمْ؛ برخیز» و در مال و اولاد و زنان دشمنان آنها (شیعیان) شریك باش. به راستی تو را بر شیعیان من و شیعیان علی علیه السلام هیچ گونه سلطنتی نیست. پس آن مكان قم نامیده شد. (شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج 2، ص 445.)

2) شعر از: آیة اللَّه العظمی شیخ حسین وحیدی خراسانی.

3) این القاب در زیارتنامه‌ای در كتاب «انوار المشعشعین»، چاپ 1327 ه، ج 1، ص 211 آمده است؛ ر. ك: كریمه اهل بیت، ص 38.

4) نام فرزندان دختر موسی بن جعفرعلیهما السلام غیر از فاطمه معصومه علیها السلام از این قرار است: فاطمه صغری، رقیه، حكیمه،‌ام ابیها، رقیه صغری، كلثوم،‌ام جعفر، لبانه، زینب، خدیجه، علیه، آمنه، حسنه بُریهه، عبّاسه،‌ام سلمه، میمونه،‌ام كلثوم. ر. ك: منتهی الامال، شیخ عباس قمی، كتابفروشی اسلامیه، ج 2، ص 149.

5) من لایحضره الخطیب، ج 4، ص 44؛ بارگاه فاطمه معصومه تجلیگاه فاطمه زهراء، سیدجعفر میر عظیمی، ص 30.

6) همان، ص 31؛ كریمه اهل بیت، ص 174.

7) الحیاة السیاسیه للامام الرضاعلیه السلام، سیدجعفر مرتضی عاملی، ص 428.

8) بارگاه فاطمه معصومه، تجلیگاه فاطمه زهراعلیها السلام، ص 115.

9) همان، و زندگانی حضرت معصومه علیه السلام، ج 3، ص 47.

10) قصص العلماء، میرزامحمّد تنكابنی، ص 74.

11) فروغی از كوثر، ص 62؛ بارگاه فاطمه معصومه... ، همان، ص 120.

12) همان، ص 132. ضمناً سی دی تصویری این كرامت به نقل از آیة اللَّه مكارم در واحد فرهنگی آستانه موجود است.

13) همان، ص 165.

از تبار دلیرمردان

بانوى وارسته، حضرت‌ام البنین، فاطمه، دختر حزام، فرزند خالد بن ربیعة بن كلاب است. مادر آن گرامى، لیلا و یا شمامه از خانواده سهل بن عامر بن مالك بن جعفر بن كلاب است كه همه پدرانش، از مردان شجاع و نامدار عرب در منطقه حجازند. همچنین جناب‌ام البنین با چند واسطه به عبد مناف، جد اعلاى رسول گرامى اسلام‏صلى‏الله‏علیه‏وآله، نسب مى‏رساند. (1)

ابو الفرج اصفهانى نیز در مقاتل الطالبین از ایشان یاد كرده است. (2) به گواهى تاریخ؛ پدران و داییهاى‌ام البنین‏علیهاالسلام در دوران قبل از اسلام در ردیف دلیران عرب محسوب مى‏شده‏اند و مورخان، آنان را به دلیرى و شهامت در رزمگاههاى نبرد ستوده‏اند. آنان افزون بر شجاعت و قهرمانى، سالار و سرور قوم خود نیز بوده‏اند؛ آن چنان‏كه سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود آورده‏اند.

بدین‏گونه است كه خاندان جناب‌ام البنین‏علیهاالسلام در شرافت، شهامت، مردانگى، مهمان‏نوازى و دلاورى، سرآمد رادمردان عصر خود بوده‏اند.‌ام البنین، این اوصاف والا را از اسلاف خود به ارث برد و با آموخته‏هایش از خاندان وحى عجین كرد و به فرزندانش نیز انتقال داد.

ازدواج با امیر مؤمنان‏علیه‏السلام‏

بعد از آنكه مولاى متقیان، حضرت زهراعلیهاالسلام را از دست داد و اشقیاى روزگار، آن بانوى بانوان عالم را به شهادت رساندند، فرزندان كوچك آن بزرگوار به مادرى نیاز داشتند كه در عین حالى كه همسرى حضرت را عهده‏دار مى‏شود، براى آن عزیزان نیز مادرى مهربان باشد. به همین سبب، امام على‏علیه‏السلام از برادرش عقیل كه دانشمندى تبارشناس در جهان عرب بود، چنین درخواست كرد: «اُنْظُرْ لِى اِمْرَأَةً قَدْ وَلَدَتْها الْفُحُولَةُ مِنَ الْعَرَبِ لِاَتَزَوَّجَها فَتَلِدَ لِى غُلاماً فارِساً؛ براى همسرى‏ام؛ بانویى از میان اعراب انتخاب كن كه از نسل دلیرمردان عرب باشد و پسرى جوانمرد و شجاع برایم به دنیا آورد.‌» عقیل نیز بعد از فكر و اندیشه به امام پیشنهاد كرد كه با‌ام البنین كلابیه ازدواج كند؛ چرا كه در میان اعراب، شجاع‏تر از نیاكان او یافت نمى‏شود. مولاى متقیان نیز رأى برادرش را پسندید و عقیل را به خواستگارى فرستاد. (3)

اهمیت شرافت خانوادگى

امام در این رفتار خود كه به اصالت نژاد یك دختر توجه مى‏كند، درسى تربیتى نیز به پیروان خود مى‏آموزد؛ همچنان‏كه خود فرموده است: «حُسْنُ الْاَخْلاقِ بُرْهانُ كَرَمِ الْاَعْراقِ؛ (4) زیبایى اخلاق، دلیل [پاكى وراثت و] فضیلت ریشه خانوادگى است.‌»

به یقین، توجه به اصالت خانواده، هنگام ازدواج، امرى ضرورى و اجتناب‏ناپذیر است و صفات اجداد و والدین، در رفتار فرزندان تأثیر خواهد داشت. البته از منظر امام‏علیه‏السلام نه تنها در مسئله مهم ازدواج اصالت خانوادگى ضرورت دارد؛ بلكه در حوزه اداره كشور و حكومت‏دارى هم كه كم اهمیت‏تر از نهاد خانواده نیست، آن حضرت به اصالت خانوادگى و شرافت و نجابت ریشه‏دار آن توجه دارد و در نامه‏اش به مالك اشتر مى‏فرماید: «ثُمَّ الْصَق بِذَوِى الْاَحْسابِ وَالْبُیوتاتِ الصَّالِحَةِ وَالسَّوابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ اَهْلِ النَّجْدَةِ وَالشَّجاعَةِ وَالسَّخاء وَالسَّماحَةِ فَاِنَّهُمْ جِماعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَشُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ؛ (5) همبستگى و پیوست تو با مردم شایسته [و با فضیلت باشد؛ كه در خانواده‏هاى شریف [رشد كرده‏] و با حسن سابقه و نیكنامى زندگى كرده‏اند، مردمى كه اهل رشادت، شجاعت، سخاوت و همت عالى باشند؛ زیرا چنین مردمى، كانون كرامت و شاخه شجره نیكى و فضیلت‏اند.‌»

ازدواج فرخنده

عقیل وقتى به خواستگارى‌ام البنین رفت، خانواده حزام خیلى خوشحال شدند و با افتخار تمام از وى استقبال كردند؛ (6) امّا با این حال، پدر‌ام البنین با كمال ادب از عقیل مهلت خواست تا در این زمینه از مادر دختر، شمامه بنت سهیل، و خود دختر سؤال كند.

رؤیاى مسرت بخش‏

وقتى پدر‌ام البنین، نزد همسر و دخترش برگشت تا از نظر آنان آگاه شود، متوجه شد دخترش خوابى را كه شب گذشته دیده بود، براى مادرش، چنین تعریف مى‏كند:

مادر! خواب دیدم كه در باغ سرسبز و پردرختى نشسته‏ام. نهرهاى روان و میوه‏هاى بسیار در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان مى‏درخشیدند و من به آنها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فكر مى‏كردم و نیز درباره آسمان كه بدون ستون، بالا قرار گرفته است و همچنین روشنى ماه و ستارگان و... . در این افكار غرق بودم كه ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نورى از آن ساطع مى‏شد كه چشمها را خیره مى‏كرد. در حال تعجب و تحیر بودم كه چهار ستاره نورانى دیگر هم در دامنم فرود آمدند.

حزام بن خالد با شنیدن این رؤیاى صادقه دخترش خوشحال شد و به او مژده داد: «لَقَدْ حَقَّقَ اللَّهُ رُؤْیاكِ یا بُنَیتِى فَاَبْشِرِى بِسَعادَةِ الدُّنِیا وَالْآخِرَةِ؛ دخترم مطمئناً خداى [تبارك و تعالى‏]، رؤیاى تو را به حقیقت مبدل ساخت و سعادت دنیا و آخرت بر تو بشارت باد!» سپس به همسرش شمامه گفت: «آیا دخترمان فاطمه را شایسته همسرى امیر مؤمنان‏علیه‏السلام مى‏دانى؟ بدان كه خانه او خانه وحى، نبوت، علم، حكمت، ادب و اخلاق است. اگر دخترت را، لایق این خانه مى‏دانى، این وصلت مبارك را بپذیریم!»

همسرش گفت: «اى حزام! به خدا سوگند! من او را خوب تربیت كرده‏ام و از خداى متعال خواستارم كه او واقعاً سعادتمند شود. پس او را به مولایم على بن ابى طالب‏علیه‏السلام تزویج كن.‌»

در نتیجه، آنان با سربلندى و افتخار به عقیل پاسخ مثبت دادند و پیوندى همیشگى بین وى و مولاى متقیان، على بن ابى طالب‏علیه‏السلام برقرار شد. امام على‏علیه‏السلام در همان آغاز زندگى مشترك، فاطمه كلابیه را كه هنوز دخترى جوان بود، داراى كمال عقل، ایمانى عمیق و استوار، اخلاق و صفات عالى و خصلتهاى نیكو مشاهده كرد و مقدم او را گرامى داشت و از صمیم قلب در حفظ حرمتش كوشید.

حضرت‌ام البنین‏علیهاالسلام نیز آیین همسردارى را به نحو شایسته‏اى انجام داد و افزون بر تربیت فرزندان صالح، اوج وفادارى‏اش را به امام نشان داد. او بعد از شهادت حضرت على‏علیه‏السلام با آنكه جوان و از زیبایى ویژه‏اى برخوردار بود تا پایان عمر به احترام همسر والاقدرش، ازدواج نكرد. (7)

معرفت به مقام اهل بیت‏علیهم‏السلام

بدون تردید‌ام البنین‏علیهاالسلام، از زنان بافضیلت و عارف به حق اهل بیت‏علیهم‏السلام بود. وى محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى ایشان كرده بود. آنان نیز براى او جایگاهى والا و موقعیتى ارزنده قائل بودند.

امّ البنین‏علیهاالسلام هنگام برگشت كاروان كربلا به سوى مدینه به بشیر گفت: «اى بشیر! از ابا عبد اللّه الحسین‏علیه‏السلام برایم بگو.‌» بشیر، خبر شهادت چهار فرزندش را به او داد. وى گفت: «قَطَّعْتَ نِیاطَ قَلْبِى، اَخْبِرْنِى عَنْ اَبِى عَبْدِ اللَّه‏علیه‏السلام اَوْلادِى وَمَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ كُلُّهُمْ فَداءً لِاَبِى عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَین‏علیهاالسلام...؛ (8) [اى بشیر! با این خبر ناگوار،] بندهاى دلم را پاره كردى. از حسین برایم خبر بده. فرزندانم و هر آنچه در زیر آسمان كبود است، فداى ابا عبد اللّه الحسین‏علیه‏السلام باد.‌» بشیر گفت: «خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین‏علیه‏السلام به شما پاداش بزرگ عنایت كند.‌»

این سخنان‌ام البنین‏علیهاالسلام نیروى ایمان و مقدار پیروى او را از امام حسین‏علیه‏السلام نشان مى‏دهد. همچنین، این سخن‌ام البنین‏علیهاالسلام كه «اگر حسین‏علیه‏السلام زنده باشد؛ كشته شدن چهار فرزندم اهمیت ندارد»، درجه بلند دیانت او را آشكار مى‏سازد. (9)

محبت بى‏شائبه‌ام البنین‏علیهاالسلام در حق فرزندان رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله و فداكاریهاى فرزندان او در راه سید الشهداءعلیه‏السلام، در این دنیا نیز مؤثر بود. اهل بیت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان كوشیدند و از قدردانى نسبت به آنان چیزى فروگذار نكردند.

مادرى مهربان براى فرزندان زهراعلیهاالسلام

امّ البنین‏علیهاالسلام تلاش مى‏كرد جاى خالى مادر را در زندگى فرزندان حضرت زهراعلیهاالسلام به‏ویژه دو سبط پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله، امام حسن و امام حسین‏علیهماالسلام پر كند.

فرزندان رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله در وجود این بانوى پارسا، مادر خود را مى‏دیدند و رنج فقدان مادر را كم‏تر احساس مى‏كردند.‌ام البنین‏علیهاالسلام، فرزندان دخت گرامى رسول اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله را بر فرزندان خود - كه نمونه‏هاى والاى كمال بودند - مقدم مى‏داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجّه آنان مى‏كرد.

امّ البنین با درك عظمت آنان به خدمتشان قیام كرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نورزید. همان روز كه پاى در خانه مولا على‏علیه‏السلام گذاشت، حسنین‏علیهماالسلام هر دو بیمارى داشتند و در بستر افتاده بودند؛ اما نو عروس خاندان ابو طالب‏علیه‏السلام به محض آنكه وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز عالَم وجود رسانید و همچون مادرى مهربان به دلجویى و پرستارى آنان پرداخت.

نوشته‏اند حضرت‌ام البنین‏علیهاالسلام وقتى به خانه حضرت على‏علیه‏السلام آمد، به آن حضرت، پیشنهاد كرد او را به جاى فاطمه - كه اسم قبلى و اصلى وى بود - با كنیه‏اش «امّ البنین» صدا زند تا حسنین‏علیهماالسلام با شنیدن نام فاطمه، به یاد مادر خویش، فاطمه زهراعلیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعى نشود و رنج بى‏مادرى آنها را نیازارد. (10)

تربیت فرزندان صالح

امّ البنین در منزل امام على‏علیه‏السلام داراى چهار پسر به نامهاى عباس، عبد اللّه، عثمان و جعفر شد (11) كه سرور همه آنان حضرت عباس‏علیه‏السلام است كه در چهارم شعبان سال 26 هجرى در مدینه متولد شد. (12)

هر یك از این چهار جوان تربیت یافته در مكتب‌ام البنین‏علیهاالسلام، در مرحله نخست از اوصاف والاى پدر گرامى‏شان على‏علیه‏السلام تأثیر پذیرفته بودند و در مرحله بعد از مادر با كمال خود ادب و ایثار را فرا گرفته بودند. هر یك از آنان به تنهایى اسوه رشادت، نجابت، شرافت، جوانمردى، اخلاق و كمالات انسانى بودند.

در هنگام شهادت مولاى متقیان حضرت على بن ابى طالب‏علیه‏السلام فرزند بزرگ‌ام البنین، عباس بن على‏علیه‏السلام در حدود چهارده سال سن داشت و برادرانش از او كم سن‏تر بودند. بعد از آن، فداكارى مادر بزرگوارشان و رهنمودهاى حسنین‏علیهماالسلام چراغ راه آنان بود.

این زن فداكار و ایثارگر، جوانى و نیروى خویش را با تمام وجود، صرف تربیت و حفظ فرزندان مولاى متقیان كرد و بسان مادرى مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود. همه فرزندان‌ام البنین به شایسته‏ترین وجه تربیت شدند و در نهایت با كمال عشق و علاقه در راه اعتلاى كلمه حق و در ركاب امام به حق، هستى خود را تقدیم كردند.

صبر بى‏نظیر

شیخ احمد دجیلى شاعر شهیر عرب مى‏گوید:

اُمُّ الْبَنِینَ وَما اَسْمى‏ مزایاكِ‏                                        خَلَدَتْ بِالْعَبْرِ وَالاِیمانِ ذِكْراكِ‏

اى‌ام البنین! چقدر از خصوصیات والایى برخوردارى. به سبب غم و اندوهى كه به تو رسید و [نیز به سبب‏] ایمانت، یاد تو جاودانه شد.

به دو نمونه از موارد صبر و بردبارى آن بانوى فرشته‏خو در مقابل مشكلات، اشاره مى‏كنیم:

1. مورخان نقل مى‏كنند كه روزى امیر مؤمنان، عباس‏علیه‏السلام را در دامان خود گذاشت، آستینهایش را بالا زد و امام درحالى كه به شدت مى‏گریست به بوسیدن بازوان عباس‏علیه‏السلام پرداخت.‌ام البنین حیرت زده از این صحنه، از امام پرسید: «چرا گریه مى‏كنید؟»

حضرت با صدایى آرام و اندوه‏زده پاسخ داد: «به این دو دست نگریستم و آنچه را بر سرشان خواهد آمد، به یاد آوردم.‌»

امّ البنین شتابان و هراسان پرسید: «چه بر سر آنها خواهد آمد؟»

حضرت با آوایى مملوّ از غم و اندوه و تأثر فرمود: «آنها از ساعد قطع خواهند شد.‌»

این كلمات چون صاعقه‏اى بر‌ام البنین فرود آمد و قلبش را ذوب كرد. سپس او با اضطراب و به سرعت پرسید: «چرا قطع مى‏شوند؟» امام به او خبر داد كه فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش، حافظ شریعت الهى و ریحانه رسول اللّه‏صلى‏الله‏علیه‏وآله دستانش قطع خواهد شد.‌ام البنین به شدت گریست و زنان همراه او نیز در غم، رنج و اندوهش شریك شدند. (13)

در این لحظه بود كه‌ام البنین عظمت و عمق ایمان خود را نشان داد و به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس گفت كه فرزندش، فدایى سبط گرامى رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله و ریحانه او خواهد بود.

2. جمله معروف او هنگام شنیدن خبر شهادت چهار فرزند خویش مقام صبر و تحمل این مادر را آشكار كرده و زینت‏بخش صفحات تاریخ كربلا شده است. با آنكه بشیر خبر شهادت حضرت ابو الفضل‏علیه‏السلام 34 ساله، عبد اللّه 24 ساله، عثمان 21 ساله و جعفر 19 ساله را به مادرشان مى‏دهد، وى صبر و بردبارى مى‏كند و فقط از امام خود مى‏پرسد. (14)

امّ البنین و اشعار عاشورایى

سید محسن امین درباره‌ام البنین‏علیهاالسلام مى‏گوید: «او شاعرى خوش‏بیان و از خانواده‏اى اصیل و شجاع بود.‌» (15)

هنگامى كه زنها او را با عنوان‌ام البنین خطاب مى‏كردند و به وى تسلیت مى‏دادند، این ابیات را سرود:

لا تَدْعُوِنِّى وَیكِ‌ام الْبَنِین‏                                           تُذَكِّرنِى بِلُیوثِ الْعَرِینِ‏

یعنى اى زنان مدینه! دیگر مرا‌ام البنین نخوانید و مادر شیران شكارى ندانید.

كانَتْ بَنُونَ لِى اُدْعى‏ بِهِمْ‏                                           وَالْیوْمَ اَصْبَحْتُ وَلا مِنْ بَنِینِ‏

مرا فرزندانى بود كه به سبب آنها‌ام البنینم مى‏گفتند، ولى اكنون دیگر براى من فرزندى نمانده است و همه را از دست داده‏ام.

اَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبى‏                                              قَدْ واصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ‏

آرى، من چهار باز شكارى داشتم كه آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع كردند.

تَنازَعَ الْخِرْصانُ اَشْلائَهُمْ‏                                            فَكُلُّهُمْ اَمْسَوا صَرِیعاً طَعِینْ‏

دشمنان با نیزه‏هاى خود ابدان طیبه آنها را از هم متلاشى كردند و در حالى روز را به پایان بردند كه همه آنها با جسد چاك چاك بر روى زمین افتاده بودند.

یا لَیتَ شِعْرِى اَكَما اَخْبَرُوا                                         بِاَنَّ عَبَّاساً قَطِیعُ الْیمِینِ (16)

اى كاش مى‏دانستم آیا این خبر درست است كه دستهاى فرزندم عباس را از تن جدا كردند؟!

و در اشعار دیگرى مى‏گوید:

یا مَنْ رَاءَى الْعَبَّاسَ كَرَّ عَلى‏ جَماهِیرِ النَّقَدِ                       وَوَراهُ مِنْ اَبْناءِ حَیدَرَ كُلُّ لَیثٍ ذِى لِبَدٍ

اى كسى كه [فرزند عزیزم‏]، عباس را دیده‏اى كه با دشمنان بزدل در قتال است [و آن فرزند حیدر كرار، پدروار، حمله مى‏كند] و فرزندان دیگر على مرتضى - كه هر یك نظیر شیر شكارى هستند - در پیرامون وى مبارزه مى‏كنند.

نُبِّئْتُ اَنَّ ابْنِى اُصِیبَ بِرَأسِهِ مَقْطُوعُ یدٍ                            وَیلِى عَلى‏ شِبْلِى اَمالَ بِرَأسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ

به من خبر داده‏اند كه بر سر فرزندم عباس، عمود آهن زدند؛ در حالى كه دست در بدن نداشته است. اى واى بر شیر بچه من كه عمود آهنین بر فرق سرش زدند!

لَوْ كانَ سَیفُكَ فِى یدَیكَ‏                                           لَما دَنى‏ مِنْكَ اَحَدٌ (17)

پسرم عباس! اگر [دست در تن داشتى و] شمشیرت در دستت بود، كدام كس جرأت داشت كه به تو نزدیك شود.

امام باقرعلیه‏السلام مى‏فرماید: «جناب‌ام البنین‏علیهاالسلام بعد از واقعه عاشورا و دریافت خبر شهادت فرزندان رشیدش، و به‏ویژه خبر شهادت امام حسین‏علیه‏السلام همواره در مدینه، كنار قبرستان بقیع مى‏آمد و براى آن رادمردان الهى با سوز و گداز خاصى عزادارى مى‏كرد و یاد و نام آن گرامیان را زنده نگه مى‏داشت. در آنجا مردم مدینه حضور مى‏یافتند و افزون بر حزن و اندوه در مصیبت حماسه‏سازان عاشورا، پیامها و سخنان آن بانوى با فضیلت را مى‏شنیدند تا آنجا كه مروان، از دشمنان اهل بیت‏علیهم‏السلام هم از اشعار و ندبه‏هاى جانسوز‌ام البنین‏علیهاالسلام، متأثر مى‏شد و گریه مى‏كرد.

از ویژگیهاى بسیار مهم اشعار‌ام البنین، توجه به رویدادهاى سیاسى زمان و مسائل مربوط به آن است. وى پس از واقعه عاشورا با استفاده از هنر مرثیه‏خوانى و نوحه‏سرایى، توانست نداى مظلومیت و حق‏طلبى حماسه‏آفرینان كربلا را به گوش نسلهاى آینده برساند و مردمان غفلت‏زده را بیدا سازد.

كرامات و مقامات معنوى

از دیگر ویژگیهاى این مادر با عظمت، مقامات معنوى و كرامات اوست.

در اینجا به یك نمونه از انبوه كرامات آن بانوى عارفه اشاره مى‏كنیم:

بچه‏دار شدن یك خانواده حنفى مذهب

در شهر كوت عراق، در منزل خانم حاجیه‌ام عبد الامیر، در دهه دوم محرم الحرام، مجلس عزادارى به نام حضرت‌ام البنین‏علیهاالسلام برقرار بود.

در همان روزها یك خانواده پیرو مذهب حنفى به آن محله آمدند. در میان آنان خانمى به چشم مى‏خورد به نام وزیره كه حدود ده سال از ازدواجش مى‏گذشت و هنوز بچه‏دار نشده بود و امید به فرزند داشتن را از كف داده بود. برخى از اهالى محل به او گفتند: «چرا به‌ام البنین‏علیهاالسلام متوسل نمى‏شوى؟» وزیره گفت: «این كار سودى ندارد؛ زیرا علم پزشكى از معالجه من ناتوان مانده است. حتى از داروهاى سنتى استفاده كردم و در روز میلاد زكریاعلیه‏السلام روزه گرفتم؛ اما سودى نبخشید.‌»

آنان گفتند: «هر كس از غذاى سفره‌ام البنین‏علیهاالسلام بخورد و او را در پیشگاه خدا واسطه قرار دهد، خداوند دعایش را مستجاب مى‏كند. چه اشكالى دارد كه تو نیز چنین كنى. شاید خداوند، نوزاد دخترى به تو عطا كند و به میمنت‌ام البنین‏علیهاالسلام نام او را فاطمه بگذارى.‌»

وزیره در حالى كه با سكوت و نگرانى به سوى آنان نگاه مى‏كرد، یكباره زبانش باز شد و با صداى لرزان گفت: «به این شرط كه این قضیه میان من و شما باشد و شوهر و خانواده‏ام از آن آگاه نشوند.‌» آنان گفتند: «بسیار خوب! فردا و یا پس فردا - ان‏شاء اللّه - در منزل حاجیه حضور پیدا كن. در آنجا مجلسى برگزار مى‏شود كه با خواندن روضه‌ام البنین پایان مى‏یابد.‌»

وزیره با دنیایى از بیم و امید، در حالى كه صورت خود را پوشانده بود، از خانه‏اش بیرون آمد و روانه منزل حاجیه،‌ام عبد الامیر شد. از شرم، عرق مى‏ریخت و خاطرش پریشان بود. هر قدر كه به جلسه روضه نزدیك مى‏شد، تپشهاى قلبش بیش‏تر مى‏شد. صداى روضه‏خوان گوشهاى او را نوازش مى‏داد و به رهایى از رنج روحى امیدوارش مى‏ساخت. وى وارد خانه شد و در مراسم روضه شركت كرد.

وقتى روضه‏خوان از نوحه سرایى فارغ شد، براى بهبودى بیماران دعا كرد؛ آن‏گاه سفره‌ام البنین‏علیهاالسلام پهن شد. زنان حاضر به غذاهاى موجود در سفره، تبرك مى‏جستند. آنها گرد سفره نشسته بودند و بهبودى بیماران و برآورده شدن حاجتهایشان را درخواست مى‏كردند. وزیره با دستانى لرزان، قدرى از خوراكیها را از سفره برداشت و از جایش برخاست و در حالى كه اشكهایش جارى بود، از منزل خارج شد. او و شوهرش در شامگاه به امید شفا، از آن غذا خوردند.

حدود یك ماه از این واقعه مى‏گذشت كه حالات وزیره تغییر كرد و گرفتار سرگیجه و درد سینه شد. تمایلش به غذا كاهش یافت. خوابش زیاد و حضورش در جاهاى شلوغ مشكل شد. هر كارى كه به عهده‏اش گذاشته مى‏شد، به سختى انجام مى‏داد و دلش اضطراب خاصى پیدا كرده بود.

شوهرش مى‏گوید: «اى وزیره! چه شده است؟ آیا بیمار هستى؟» او پاسخ مى‏دهد: «نمى‏دانم.‌» همسرش او را نزد پزشك مى‏برد و پزشك پس از معاینه مى‏گوید: «چیزى نیست. ناراحتیهاى او نشانه باردارى است و براى اینكه شما مطمئن شوید، فردا به آزمایشگاه مراجعه كنید.‌» با شنیدن این خبر مسرت‏بخش، هر دو بى‏نهایت خوشحال مى‏شوند. شوهر وزیره در حالى كه اشك شوق مى‏ریخت، گفت: «آقاى دكتر! آیا شما اطمینان دارید؟» دكتر با كمال خونسردى گفت: «بله.‌»

فرداى آن روز، وزیره همراه همسرش، جواب مثبت آزمایش را دریافت مى‏كنند. پس از آن به خانه مى‏روند و سجده شكر به جاى مى‏آورند. خبر باردار شدن وى میان بستگان منتشر مى‏شود و شادى، فضاى خانواده را فرا مى‏گیرد؛ ولى او نذرى را كه براى‌ام البنین كرده بود، همچنان در سینه‏اش پنهان نگاه مى‏داشت.

سرانجام ماهها سپرى شد و نهمین ماه از ایام باردارى او فرا رسید. در آغاز فصل بهار و اندكى پیش از اذان صبح، او دخترى به دنیا آورد و همگى خوشحال شدند. وزیره گفت: «براى تبرك جستن به‌ام البنین‏علیهاالسلام نام كودك را فاطمه بگذارید»؛ اما خویشاوندان شوهرش مخالفت كردند و گفتند: «نام او را عایشه بگذارید.‌» براى از بین بردن اختلاف، نام آن كودك را «بُشرى» گذاشتند. (18)

سفر وصل

سرانجام، زندگى سراسر فضیلت، مهر، عاطفه و مبارزه حضرت‌ام البنین‏علیهاالسلام، در حدود ده سال بعد از حادثه كربلا به پایان رسید. او در طول زندگى با بركت خویش، پیام‏رسان شهیدان راه فضیلت و تداوم‏بخش راه امامت بود و رسالت خویش را به‏طور كامل ادا كرد.

آن بانوى بزرگوار پس از حادثه جانسوز كربلا، بار رسالت سیاسى و اجتماعى خویش را در زنده نگه داشتن حماسه جاویدان عاشوراى حسینى به زیباترین شكل ممكن به انجام رسانید. آن بانوى بزرگوار، در سال 69 هجرى قمرى دار فانى را وداع گفت و در قبرستان بقیع در كنار عمه‏هاى پیامبر (صفیه و عاتكه) و چهار امام معصوم‏علیهم‏السلام و دیگر چهره‏هاى درخشان شریعت محمدى‏صلى‏الله‏علیه‏وآله به خاك سپرده شد. (19)

 

پی‌نوشــــــــــت‌ها:

 

1) عمدة الطالب، ابن عنبه، النجف الاشرف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1380 ق، ص 356.

2) مقاتل الطالبیین، ابو الفرج اصفهانى، النجف الاشرف، منشورات الحیدریة، 1385 ق، ص 53.

3) عمدة الطالب، ابن عنبه، ص 357.

4) عیون الحكم والمواعظ، على بن محمّد لیثى، نشر دار الحدیث، ص 228.

5) ]. مستدرك الوسائل، میرزاحسین نورى، قم، مؤسسه آل البیت، 1408 ق، ج 13، ص 164.

6) العقیلة والفواطم، حسین شاكرى، قم، مطبعه ستاره، 1421 ق، ص‏17.

7) بحار الانوار، علامه مجلسى، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق، ج‏42، ص‏74.

8) تنقیح المقال، شیخ عبداللَّه مامقانى، چاپ قدیم، ج‏2، ص‏128.

9) همان، ص 128.

10) العقیلة والفواطم، حسین شاكرى، ص 118.

11) بحار الانوار، علامه مجلسى، باب 120؛ أحوال أولاده وأزواجه‏علیهاالسلام، ج 42، ص 92.

12) العقیلة والفواطم، حسین شاكرى، ص 119.

13) قمر بنى هاشم، عبد الرزّاق مقرّم، نشر حیدریه، نجف اشرف، 1369 ق، ص 19.

14) همان.

15) أعیان الشیعة، سید محسن امین، بیروت، دار التعاریف، ج 3، ص 475.

16) العقیلة والفواطم، حسین شاكرى، ص‏124.

17) ابصار العین فى انصار الحسین‏علیه‏السلام، شیخ محمّد سماوى، زمزم هدایت، 1384 ش، ص 63.

18) ر. ك: چهره درخشان قمر بنى هاشم ابو الفضل العباس‏علیه‏السلام، على ربانى خلخالى، ج 2، با تلخیص.

19) كلمه التقوى، محمّد امین زین الدین، قم، نشر اسماعیلیان، 1413 ق، ج 3، ص 511.

یكى از محققان معاصر، مدفن فعلى به نام‌ام البنین‏علیهاالسلام را در قبرستان بقیع نمى‏پذیرد و مدفن مادر حضرت عباس‏علیه‏السلام را در جاى دیگرى غیر از این موضع مى‏داند: تاریخ حرم ائمه بقیع، محمدصادق نجمى، نشر شعر، 1385 ش، تهران، صص 276 و 275.

از جمله حوادث خونبار و دردناك اجتماعي - سياسي تاريخ اسلام، حادثه جانسوز كربلاست كه از سويي نشان دهنده نقطه اوج روح و تعالي انسان است و از سوي ديگر نمايانگر فرود روح آدمي‌در پَست ترين دَركات. نهضت عاشورا يك نهضت ارزشي بر عليه ضد ارزشها بود كه اگر به وقوع نمي‌پيوست، با طرحهايي كه بني اميه ريخته بودند، ديگر اثري از ارزشهاي اسلامي‌و انساني باقي نمي‌ماند

در اين رويداد عظيم، همه گونه طبقات اجتماعي از آزاد و بنده، پير و جوان و كودك، و مرد و زن سهيم بوده و هر كدام نقش به سزايي ايفا كرده اند. در اين ميان، نقش برخي از زنان به خصوص حضرت زينب عليها السلام بسيار حسّاس و مهم بوده است. زينب عليها السلام از همان ابتداي ورود به كربلا حضوري فعّال و سازنده داشت، امّا آنچه كه به اين حضور، جلوه ديگري مي‌بخشد و آن را پُر رنگ تر مي‌سازد نقش ويژه آن حضرت بعد از واقعه عاشورا است كه به همراه زنان ديگر در دو مرحله رهبري كاروان اُسرا و تبليغ دين و ترويج عاشورا به تصوير كشيده شده است.

رهبري كاروان اُسرا

عصر عاشورا بعد از شهادت سيّد الشهداءعليه السلام دشمنان به سمت خيمه ها آمده و با قساوت تمام خيمه ها را آتش زدند. زينب كبري عليها السلام به دستور امام سجّادعليه السلام زنان و كودكان آواره را در خيمه نيم سوخته اي جمع كرد. عُمر سعد دستور داد تا اسيران را راهي كوفه كنند. كارگزاران عُمر سعد دست و پاي اسيران، حتّي كودكان را غُل و زنجير كردند و سرهاي بريده شهدا را در جلوي كاروان قرار داده و به سمت كوفه حركت دادند.

بعضي از اخبار حكايت از آن دارد كه اسراي كربلا، در كوفه بيش از 84 زن و بچّه بودند كه 20 نفر زن قريشي و بقيّه زنان اصحاب بودند. زنان اصحاب به شفاعت رؤساي قبيله خود كه در كوفه بودند آزاد شدند و ابن زياد از آنها گذشت، و اُسرايي كه به شام حركت داده شدند فقط از بني هاشم بودند.(1)

طبق روايت حضرت سجّادعليه السلام در ميان اُسرايي كه به شام برده شدند، 12 مرد و بقيّه خانمها و آقا زادگان و كنيزكان بودند، كه اسامي‌بعضي از آنها عبارتست از:

«امام زين العابدين علي بن الحسين عليه السلام، امام محمّد باقرعليه السلام كه چهار ساله بود، محمّد بن حسين، عُمر بن حسين، حسن بن حسن، زيد بن حسن، عُمر بن حسن، محمّد بن عُمر بن حسن. و حضرت زينب كبري عليها السلام،‌ام كلثوم عليها السلام، فاطمه، صفيه، رقيّه و‌ام هاني كه اين شش نفر از فرزندان علي عليه السلام بودند. فاطمه و سكينه دختران سيّد الشهداءعليه السلام، رُباب، قُضاعه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقيل، فضّه نُوَيبه، كنيز خاصّ امام حسين عليه السلام و مادر وهب بن عبد الله.»(2)

حضرت صدّيقه صغري، زينب كبري عليها السلام در طول حيات خود، خدمات ارزنده اي به دين اسلام نمود و همراه با خمسه طيّبه در مسائل سياسي - اجتماعي شركت فعّال داشت. خصوصاً در نهضت حسيني عليه السلام و پس از شهادت آن حضرت كه عمده ترين آنها عبارتند از:

هدايت و رهبري كاروان اسرا، حفاظت و مراقبت از اسرا، دلداري دادن به شهيد داده ها، حفاظت از جان امام سجّادعليه السلام، رساندن پيام شهداي كربلا به گوش جهانيان، دفاع از حيثيّت اسلام در هنگام ياوه سُراييهاي يزيد و يارانش، ايجاد تحوّل و انقلاب در كوفه و شام و جاهاي ديگر.

مرحوم ابراهيم آيتي در اين باره مي‌گويد:

«زينب عليها السلام بود كه توانست به راستي در جريان اسيري، جاي برادر خود را بگيرد و همان برنامه برادرش را، كه با جمله زنده «هيهات منّا الذِّلّة» تا ساعت شهادت دنبال كرد، از عصر عاشورا تا ورود به مدينه به كار بَرَد و حق تربيتهاي مادر خود، فاطمه زهراعليها السلام را ادا نمايد.»(3)

هدايت مُدبّرانه

امام حسين عليه السلام در هنگام شهادت يا به دليل اينكه امام سجادعليه السلام به بيماري شديدي مبتلا بودند يا به دلايل ديگر، سياستش بر اين شد تا وصيّتهايي به حضرت زينب عليها السلام نموده و سنگيني بار امانت را مدّتي به او واگذار نمايد.

عملكرد زينب عليها السلام به خاطر امتيازاتي از قبيل: وقت شناسي، عقل و تدبير، فصاحت و بلاغت، شجاعت و شهامت و... تأثير بسزايي داشت، و تحوّلات عظيمي‌به وجود آورد.

از جمله كارهاي مدبّرانه و توأم با سياست و كياست زينب عليها السلام اين بود كه، شخصي را فرستاد تا از يزيد - لعنة الله عليه - بخواهد اجازه عزاداري و ماتم به آنها بدهد. و اين عزاداري اُسرا بود كه توانست كاخ سلطنت يزيد را متزلزل سازد.

سرانجام در شام مجلس عزاداري منعقد شد. زينب عليها السلام و ديگران در آن به نوحه سُرايي و گريه و زاري پرداختند. در مدّت يك هفته اي كه در محلّه اي به نام «دار الحجاره» اقامت داشتند، آنچنان عزاداري كردند كه يزيد، تاج و تخت خود را در خطر ديد. مردم شام كه در هنگام عزاداري اجتماع مي‌كردند تصميم گرفتند به خانه يزيد هجوم برده و او را بكُشند، ولي يزيد فهميد و مقدّمات بازگشت اهلبيت عليهم السلام را به مدينه فراهم ساخت. (4)

يكي ديگر از اقدامات حضرت زينب عليها السلام اين بود كه دستور داد: «مَحمِلها را سياه پوش كنيد تا مردم بدانند كه ما در حال مصيبت و عزادار قتل فرزندان زهرا هستيم.»(5)

شايد اين كار از نظر دشمنان بي اهميت جلوه مي‌كرد، و يقيناً هم همينطور بود، چون اگر از اوّل احساس خطر مي‌كردند جلوگيري مي‌نمودند، امّا همين كار در واقع زمينه ساز قيام و انقلاب مردم، عليه قاتلان امام حسين عليه السلام و تحقّق بخشي از اهداف عاليه سيد الشهداءعليه السلام بود. تا آنجا كه وقتي يزيد ملعون شنيد مردم بر قاتلان حسين عليه السلام نفرين مي‌كنند، با شِمر و همراهانش با خشونت برخورد كرد و گفت: «واللَّهِ! قَدْ كُنْتُ أرضي مِنْ طاعَتِكُمْ بِدونِ قَتْلِ الْحُسيْنِ لَعَنَ اللَّهُ بْنَ مَرْجانَة!؛ سوگند به خدا! كه از اطاعت شما بدون قتل حسين عليه السلام راضي بودم. لعنت بر پسر مرجانه [كه به چنين امر شنيع اقدام كرد.] « (6) آن گاه اسباب سفر اسرا به مدينه را مهيّا نمود.

حفاظت از اسرا

از مسئوليّتهاي بسيار مهم و خطير زينب عليها السلام محافظت از اسرا بود. زينب عليها السلام در اين باره سعي و تلاش فراواني نمود و لحظه اي كوتاهي نكرد و به همين دليل ملقّب به لقب «امينةُ الله» (7) بود، چراكه آنها امانتهايي بودند كه به آن حضرت سپرده شده بود و او مي‌بايست به نيابت از امام حسين عليه السلام اين امانتها را صحيح و سالم به وطن برساند.

همه اطفال و زنان هنگامي‌كه نياز به كمك پيدا مي‌كردند، به زينب عليها السلام پناه مي‌بردند و هركدام كه با خشونت و ضرب و شَتم دشمنان مواجه مي‌شدند، زينب عليها السلام حمايتشان مي‌كرد.

روايت است كه وقتي يزيد از كرده خود پشيمان شد و از امام سجّادعليه السلام خواست تا هر حاجتي كه دارد بازگو نمايد تا او آنها را برآورده كند، امام عليه السلام فرمود: «در هر باب با زينب عليها السلام سخن مي‌گويم، چه او پرستار يتيمان و غمگسار اسيران است.» (8)

نمونه ديگر، حفاظت و حمايت از «فاطمه دختر امام حسين عليه السلام» در مجلس يزيد ملعون است. هنگامي‌كه يزيد اجازه داد اسراي اهلبيت عليهم السلام را وارد مجلس كنند، مردي از شاميان نظرش به فاطمه دختر امام حسين عليه السلام افتاد. رو به يزيد كرد و گفت: اين كنيزك را به من ببخش. فاطمه رو به زينب كبري عليها السلام (كه پناه اسيران بود) آورد و گفت: «اي عمّه! يتيمي‌مرا بس نَبود كه به خدمتگزاري در من طمع دارند.» زينب كبري عليها السلام به او تسلّي داده فرمود: «عمّه جان! آرام باش، كسي جرات ندارد چنين كاري كند.» آن گاه با كمال شهامت رو به مرد شامي‌كرد و فرمود: «اي بي حيا! ساكت باش، خداوند مقدّر نكرده كه خاندان پيامبرصلي الله عليه وآله را به كنيزي به كسي ببخشند، نه تو و نه اميرت يزيد، قادر نيستيد چنين كاري بكنيد.»

يزيد عصباني شد و گفت: «مي‌توانم همه را ببخشم.» زينب عليها السلام فرمود: «به خدا قسم! نمي‌تواني، مگر آنكه از دين اسلام و از ملّت محمّدصلي الله عليه وآله خارج شوي و به دين و آئين ديگري درآيي.»

يزيد - لعنة الله عليه - گفت: «پدر و برادرت از دين خارج شدند.» زينب عليها السلام فرمود: «اي يزيد! تو به دين پدر و برادرم هدايت شدي، جدّت به دست آنها اسلام آورد و آزاد شد. تو آزادشده پدرم هستي!»

يزيد گفت: «دروغ مي‌گويي.» زينب عليها السلام فرمود: «ما دروغ نمي‌گوييم، اصحاب رسول خداصلي الله عليه وآله هنوز هستند و فتح مكّه را در نظر دارند كه ابو سفيان جدّ تو اسير شده بود و جدّم او را آزاد كرد. تو اي يزيد! امير ظالم و بي حيايي هستي.»

در اين هنگام يزيد ساكت شد. مرد شامي‌دوباره از او پرسيد: «آيا اين كنيزك را به من مي‌بخشي؟» در اين هنگام يزيد خشمگين شد و گفت: «برو خدا تو را بكشد!» (9)

در روايت ديگر است: هنگامي‌كه مرد شامي‌سخنان زينب عليها السلام را شنيد از يزيد پرسيد: «مگر اين كنيزك كيست؟» يزيد گفت: «فاطمه دختر حسين است و آن يكي زينب دختر علي بن ابيطالب مي‌باشد.» مرد شامي‌پرسيد: «حسين فرزند دختر پيغمبرصلي الله عليه وآله؛ فاطمه زهراعليها السلام»؟ يزيد گفت: «آري!» مرد شامي‌گفت: «اي يزيد! لعنت حق بر تو باد؛ عترت پيغمبرصلي الله عليه وآله را به قتل مي‌رساني و آنان را اسير مي‌نمايي!؟ به خدا سوگند كه هيچ خيالي درباره اينان نكردم جز آنكه آنان را اسيران روم پنداشتم.» يزيد گفت: «تو را نيز به آنان ملحق مي‌كنم.» آن گاه دستور داد گردن او را بزنند. (10)

دلداري به شهيد داده‌ها

زينب عليها السلام به همراه ساير بازماندگان اهلبيت عليهم السلام در قتلگاه مرثيه سُرايي و سوگواري عجيبي كردند. و اين به خاطر عاطفه و علاقه شديدي بود كه نسبت به برادرش امام حسين عليه السلام داشت. حتّي ناله و گريه او به حدّي بود كه دشمن هم با ديدن آن صحنه به گريه افتاد. امّا در عين حال زينب عليها السلام به منظور اداي رسالت اصلي خويش كه نگهباني از كودكان يتيم و رساندن پيام خون شهدابود، هرگز روحيّه مقاومت خويش را از دست نداد، و رسالت خود را به نحو شايسته اي ادامه داد، و به زنان نيز امر كرد كه صبر و تحمّل كنند و بيش از حدّ، گريه و زاري نكنند و زبان به ناسپاسي نگُشايند؛ چرا كه اين مسئله جزو توصيه هاي برادرش امام حسين عليه السلام بود كه در شب عاشورا فرموده بود: «يا اُخْتاه، إذا قَتلتُ فَلا تُشقِقْنَ عَليّ جَيباً ولاتَخْمَشنَ وَجْهاً ولاتَقُلْنَ هَجْراً؛ خواهرم! پس از من پيراهن چاك مكنيد و چهره مَخراشيد و زبان به شِكوه و ناسپاسي نگشاييد.» (11)

نمونه بارز دلداري دادن زينب كبري عليها السلام به خانواده شهدا، دلداري او به امام سجّادعليه السلام است، كه خود امام زين العابدين عليه السلام مي‌فرمايد: هنگام عبور از قتلگاه، وقتي پيكر چاك چاك و غرقه در خون برادر و عموها و پدر خود را ديدم كه چگونه بي سر افتاده و زير سُمّ اسبان پايمال شده اند، بسيار منقلب شدم و بغض گلويم را گرفت به حدّي كه نزديك بود جان خود را از دست بدهم. امّا وقتي عمّه‌ام زينب عليها السلام متوجّه حال من شد، فرمود:

«ما لي أراكَ تَجودُ بِنَفْسِكَ يا بَقيَّةَ جَدّي وَ أَبي وَ إِخْوَتي ؟ فَقُلتُ: وكَيْفَ لاأجْذَعُ و أَهْلَعُ وَ قَدْ أري سَيِّدي وَ إخْوَتي وعُمومَتي و وَلَد عَمي‌وَ أَهْلي مُضَرَّجينَ بِدِمائِهِمْ مُرمَّلينَ بالعَراءِ مُسَلَّبينَ لايُكْفَنُونَ وَلا يُوارُونَ، وَلايَعْرجُ عَلَيْهِمْ اَحَدٌ؛ اي يادگار جد و پدر و برادرانم! چرا با جان خود بازي مي‌كني و مي‌خواهي جان خود را از دست بدهي؟» گفتم: چگونه با جان خود بازي نكنم و خود را از دست ندهم، در حالي كه مشاهده مي‌كنم مولايم، برادرانم، عموهايم، پسر عموهايم، و همه اعضاي خانواده ام! در اين بيابان به خاك و خون آغشته اند و بدنهاي آنها برهنه و عريان روي زمين افتاده است و كسي آنها را كفن نمي‌كند و به فكر دفن آنها نيست.» (12)

نكته مهمي‌كه در اين قسمت قابل توجّه است اين است كه، زينب كبري عليها السلام در انجام رسالت خويش، احساسات و عواطفي را كه مخصوص زنان است، به كلّي كنار گذاشته و همچون مردان صبور، انجام وظيفه نمود. زينبي كه با شنيدن اشعار برادر (13) در شب عاشورا بيهوش مي‌شود، هنگام ديدن پيكر بي سر برادرش، نه تنها عكس العمل غير عادّي نشان نمي‌دهد، بلكه امام سجّادعليه السلام را هم تسليت مي‌دهد. اينجاست كه مي‌توان به قدرت و قوّت ايمان و عُلوّ مرتبه و مقام زينب عليها السلام پي بُرد.

حمايت از ولايت

يكي ديگر از خدمات ارزنده زينب كبري عليها السلام كه از مهمترين خدمات او محسوب مي‌شود حمايت و محافظت از جان امام سجّادعليه السلام بود. در روز عاشورا، همه مردان اهلبيت عليهم السلام و ياران امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند بجز حضرت سجّادعليه السلام كه به خاطر بيماري و ضعف شديدي كه به مشيّت الهي بر او عارض شده بود تا وارد ميدان جنگ نشود و كشته نگردد، كس ديگري از مردان زنده نماند. و زينب كبري عليها السلام به خوبي مي‌دانست كه بعد از سيّد الشهداءعليه السلام امام سجّادعليه السلام است كه وظيفه امامت امّت و بار سنگين ولايت بر دوش اوست، پس بايد زنده بماند تا زمين از حجّت خدا خالي نماند. از اين رو آنحضرت مسئوليّت بزرگي را روي دوش خود احساس مي‌كرد و آن حفظ جان امام سجّادعليه السلام بود.

زينب كبري عليها السلام در چند جا توانست جان امام سجّادعليه السلام را از خطر مرگ نجات دهد.

اوّل: زماني كه لشكر عُمر سعد به خيمه ها حمله كردند، شِمر خواست كه امام سجّادعليه السلام را به قتل برساند، امّا زينب عليها السلام با شهامت هر چه تمام تر فرمود: «به خدا قسم! نمي‌گذارم او را بكشيد، مگر اينكه اوّل مرا بكشيد!» (14) و با اين كار از كشته شدن امام سجّاد عليه السلام جلوگيري كرد.

دوّم: هنگام عبور اسرا به طرف قتلگاه كه قبلاً ذكر شد.

سوّم: در كاخ ابن زياد، هنگامي‌كه اسرا وارد مجلس شدند، ابن زياد متوجّه امام سجّادعليه السلام شد و دستور داد گردن آن حضرت را بزنند. اينجا هم زينب عليها السلام مانع شده و امام را در بغل گرفت و فرمود: «يَابْنَ زياد! حَسْبُكَ منّا، أما رَوَيْتَ مِنْ دِمائِنا وَ هَلا أبْقَيْتَ منّا أحداً أسأَلُكَ بِاللَّهِ اِنْ كُنْتَ مُؤْمِناً اِنْ قَتلتَهُ لمّا تَقْتُلَني مَعَهُ؛ (15) اي ابن زياد! از ما دست بردار، مگر از خونهاي ما سير نشده اي؟ مگر كسي از ما به جاي گذاشته اي؟ تو را به خدا اگر ايمان داري، اگر او را مي‌كُشي مرا نيز با وي بكُش.!»

راوي كه حُميد بن مسلم بود مي‌گويد: ابن زياد مدّتي به حضرت زينب عليها السلام و امام سجّادعليه السلام نگريست، آن گاه به اطرافيان خود گفت: «شگفتا از اين خويشاوندي، به خدا مي‌دانم كه خوش دارد او را نيز با وي بكُشم، وي را رها كنيد تا همراه زنان و همراهان خود باشد.» (16) و بدين ترتيب امام سجّادعليه السلام از خطر مرگ نجات يافت.

آري! اين زينب شجاع است كه با شجاعت و شهامتي وصف ناپذير، همواره چون كوه استوار مانده و در زير بار مصائب و سختيها كمر خم نكرده بلكه با صبر و تحمّل خويش همه را به تعجّب واداشته و پيامي‌والا براي همه زنان در طول تاريخ ارسال نموده است.

پيام او به بانوان، دعوت آنان به شناخت و انجام رسالت سياسي - اجتماعي خويش و پشتيباني از مبارزه شهيدان، تلاش اجتماعي همراه با عفاف و پاكدامني، شهيد پروري و تربيت نسلي شهادت طلب، تبليغ و تبيين مرام و اهداف شهيدان و صبر بر شهادت عزيزان است. و اين درسها و پيامها براي هميشه در تاريخ جاودانه خواهد ماند.

 

  • پاورقــــــــــــــــــــي

 

1) الكامل في التاريخ، ابن اثير، عباس و مهيار خليلي، مؤسّسه مطبوعاتي علمي، ج 3، ص 302.

2) همان، ج 4، ص 33.

3) محمدابراهيم آيتي، كتابخانه صدوق، بي جا، بي تا، همان، ص 160.

4) زينب كبري، عقيله بني هاشم، حسن الهي، تهران، مؤسسه فرهنگي آفرينه، چاپ اول، بهار 1375، ص 170.

5) خصائص الزّينبيّه، نور الدّين جزايري، ناصر باقري، قم، مسجد مقدس جمكران، چاپ دوم، 1379، ص 210.»اِجْعَلُوهَا سَوْدَاء حتّي يَعْلَمَ النّاس، أنَّا في مصيبةٍ وَ عزاءٍ لِقَتْل أولادِ الزَّهراءعليها السلام.»

6) الكامل في التاريخ؛ ج 5، ص 202.

7) خصائص الزّينبيّه، همان، ص 77.

8) همان، ص 209.

9) مقتل الحسين، المقرّم، بيروت، دار الكتب الاسلاميه، چاپ پنجم، 1399 ه. ق، ص 356 و 357.

10) لُهوف، سيدبن طاووس، محمدطاهر دزفولي، قم، انصاري، چاپ اول، 1378، ص 341.

11) مقتل الحسين، المقرّم، همان، ص 218.

12) همان، ص 308.

13) همان، ص 217.

«يَا دَهرُ افٍّ لَكَ مِن خَليلٍ                                                                   كَمْ لَكَ بِالاِشرَاقِ و الْأصِيلِ

مِن صاحِبٍ أو طالبٍ قَتِيلِ                                                                   و الدّهرُ لا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ

وَ انَّما الْامْرُ إليَ الجَلِيلِ                                                                       و كلُّ حَيٍّ سالكُ السَبِیلِ.»

14) نفس المهموم و نفثة المصدور، شیخ عباس قمی، كمره‌ای، تهران، كتابچی، چاپ چهارم، 1373، ص 176.

15) تاریخ طبری، ج 7، كتابفروشی امامیة، 1879 م. ص 350.

16) همان.

 

پنج شنبه, 23 آذر 1402 ساعت 22:25

زینب‏ علیها السلام در آیینه خاطرات (2)

ه. علم و فصاحت

چنان كه در بخش نخست این مقاله اشاره شد، علم حضرت زینب علیها السلام از ناحیه خداوند است؛ چرا كه به قول امام سجادعلیه السلام او عالم غیر معلمه است و مواردی كه در زندگی آن حضرت واقع شده است نیز مسئله را تأیید می‌كند. در ذیل برخی از این موارد را با هم می‌خوانیم:

1. شجره نبوی

روزی حسنین علیهما السلام درباره كلام پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله پیرامون امور حلال، حرام و شبهه ناك بحث می‌كردند، حضرت زینب علیها السلام نیز در بحث آنان شركت كرد و درباره سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله توضیح می‌داد و تجزیه و تحلیل می‌نمود. امام حسن و امام حسین علیهما السلام از بیانات زینب علیها السلام متعجّب شده بودند. وقتی سخنان زینب علیها السلام به پایان رسید، امام حسن علیه السلام رو به خواهرش كرد و فرمود: «اِنَّكِ حَقّاً مِنْ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مِنْ مَعْدِنِ الرِّسالَةِ؛ (1) به راستی كه تو از درخت نبوت و از معدن رسالت هستی.» یعنی علم و سخنانت از مركز نبوت و مخزن رسالت پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله ریشه می‌گیرد.

2. خطبه‌های زینب علیهاالسلام

خطبه‌های زینب علیها السلام در كوفه و شام با آنكه در سخت‌ترین شرایط روحی و نبود زمینه‌های مثبت برای یك سخنرانی خوانده شده است، اما واژه واژه آن بیانگر اوج مقام علمی زینب علیها السلام است.

«بشر بن حزیم اسدی» یكی از شخصیتهای معروف آن روزگار می‌گوید: «سوگند به خدا! هرگز زنی را كه سرا پا شرم و حیا باشد، سخنران‌تر از زینب علیها السلام ندیده‌ام. او گویی از زبان پدرش امیر المؤمنین علی علیه السلام حرف می‌زد و سخن گفتن را از آن حضرت فرا گرفته بود.» (2)

فریشلر، نویسند و محقق غربی، می‌گوید: «ایراد آن نطق در كوفه، ثابت می‌كند كه آن همه مصایب و سختیها نتوانسته بودند روحیه آن زن (زینب علیها السلام) را متزلزل كنند؛ در صورتی كه این خطر وجود داشت كه در حال سخنرانی وی را به قتل برسانند.» (3)

3. كرسی تدریس

ماجرای جنگ «جمل» و «صفین» كه در سال 36 ه. ق به بعد رخ داد، باعث شد حضرت علی علیه السلام و افراد خانواده‌اش به عراق آمدند و در كوفه سكونت گزیدند. در نتیجه، زینب علیها السلام نیز حدود چهار سال در كوفه ماندگار شد و این مدّت فرصتی بود برای زنان كوفه كه از مقام علمی او بهره گیرند؛ لذا به وسیله مردان خود از حضرت علی علیه السلام خواستند كه با زینب علیها السلام سخن گوید و رضایت او را برای تدریس و تشكیل مجلس درس برای بانوان جلب كند.

حضرت زینب علیها السلام از این درخواست استقبال و اعلام كرد: «در هر روز با مداد، مجلس درس در خانه امیر المؤمنین علی علیه السلام برای بانوان برگزار می‌شود.»

زنان كوفه نیز با شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدند؛ لذا مشتاقانه هر روز در كلاس درس زینب علیها السلام شركت نموده، كسب علم و دانش می‌كردند. زینب علیها السلام در این مجالس، به تفسیر قرآن، احكام، مباحث تربیتی و... می‌پرداخت و باعث ارشاد و راهنمایی بانوان می‌شد. (4)

آن حضرت شاگردان بسیاری را تحت آموزش خود قرار داد و آنان را تربیت كرد.

برخی از آنها به ازدواج كسانی در آمدند كه از مقام و موقعیت نظامی یا سیاسی بالایی بر خوردار بودند و توانستند با برخوردهای صحیح، افكار شوهران خود را اصلاح كنند و آنان را با مكتب اسلام آشنا نمایند و همین طور توانستند در جامعه تأثیرگذار شوند و نسلهای بعدی را با دستورات اسلام آشنا سازند. (5)

و. معیار انتخاب همسر و احترام به شوهر

زینب علیها السلام فقط در شجاعت و خطبه خوانی و پیام رسانی الگو نیست؛ بلكه در انتخاب شوهر و معیارهای صحیح آن و همین طور شوهر داری برای تمام بانوان می‌تواند الگوی عالی باشد.

دختر علی علیه السلام وقتی به سن ازدواج رسید، خواستگاران بسیاری داشت كه هر كدام از آنان دارای پست و مقام یا دارای ثروتهای كلانی بودند و حاضر بودند مهریه‌های سنگینی قرار دهند؛ ولی زینب علیها السلام آنها را ردّ می‌كرد و حتّی حاضر نمی‌شد با برخی از آنان سخن گوید.

روزی از ایشان سؤال شد:‌ای دختر امیر المؤمنین! چرا خواستگارانت را جواب می‌كنی؟ دختر علی علیه السلام فرمود: دلیل دارد. گفتند: علّت چیست؟ فرمود: من هم مانند مادرم فاطمه علیها السلام برای ازدواج ملاك و معیاری دارم و نخستین معیار برای ما و پیروانمان (شیعیان) بندگی خداوند است و اخلاق نیك، نه ثروت و مهر بالا. (6)

با آن معیارها، عبداللّه جعفر را كه مرد متدین و دارای اخلاق نیك بود، انتخاب نمود و سعی كرد در زندگی و كارها رضایت او را جلب نماید كه به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

1. هنگام ازدواج

از آنجا كه زینب علیها السلام علاقه سرشار و وصف ناپذیری به برادرش حسین علیه السلام داشت و از آینده انقلاب او خبردار بود و همین طور نقشی كه باید در آن انقلاب ایفا كند، وقتی «عبداللّه بن جعفر» به خواستگاری او آمد، بنا شد دو شرط ذیل در ضمن عقد قرار داده شود و علی علیه السلام نیز عقد را مشروط به این دو شرط نمود:

1. هرگاه زینب علیها السلام خواست برای دیدار برادرش حسین علیه السلام از خانه بیرون رود، مجاز باشد؛

2. اگر زینب علیها السلام خواسته باشد در سفرهای برادرش حسین علیه السلام همراه او برود، عبداللَّه جعفر جلوگیری نكند. (7)

2. هنگام حركت به سمت كربلا

بر اساس دو شرط پیش گفته، زینب علیها السلام می‌توانست بدون اجازه شوهر همراه با برادرش به سفر كربلا برود؛ ولی با این حال رضایت فعلی شوهر را نیز جلب كرد و هنگام حركت به سوی عراق نزد شوهر آمد و چنین گفت:

«ای عبداللّه! برادرم عازم عراق است. محبّت سرشار مرا به او می‌دانی. من به گونه‌ای هستم كه لحظه‌ای بدون او نمی‌توانم زندگی كنم. نظر به اینكه سفر برای زنان بدون اجازه شوهر روا نیست، اینك برای طلب اجازه نزد تو آمده‌ام...»

اشك از چشمهای عبد اللّه جاری شد و خطاب به زینب علیها السلام گفت: «زینب جان! این چه دگرگونی و حالتی است كه در تو می‌بینم؟ هر كاری كه دوست داری، انجام بده! از طرف من مانعی نیست.»

زینب علیها السلام بسیار خرسند شد و روح و قلبش آرام گرفت و مهیای سفر گردید. (8)

این حركت زینب علیها السلام نشان می‌دهد كه در اوج طوفان عاطفه كه احساس جدایی از برادرش حسین را دارد، باز هم نهایت درجه احترام به شوهر را فراموش نمی‌كند و جلب رضایت او را كاملاً مد نظر قرار می‌دهد.

3. جهاد فرزندان با اجازه شوهر

روز عاشورا زینب علیها السلام پسران خویش «عون» و «محمد» را آماده جنگ و شهادت كرد. آن گاه نزد برادرش حسین علیه السلام رفت و اجازه خواست تا فرزندانش به میدان بروند.

نخست حضرت اجازه نداد و فرمود: «زینب جان! شاید همسرت عبد الله راضی نباشد.»

زینب علیها السلام پاسخ داد: چنین نیست، بلكه شوهرم به من سفارش كرد كه: پسرانم در كارزار جلوتر از پسر برادرت به میدان بروند.»

بنابراین، دو باره اجازه خواست و اصرار كرد. سرانجام امام حسین علیه السلام اجازه داد و آن دو برادر به جنگ پرداختند. محمد به زمین افتاد. عون در كنار بدن غرق به خون او حاضر شد و گفت: «برادر جان! شتاب مكن! من نیز به زودی به تو می‌پیوندم.» عون نیز به جنگ ادامه داد تا شهید شد. امام حسین علیه السلام پیكر به خون آغشته آن دو را در آغوش گرفت و به خیمه آورد. زینب علیها السلام كه به استقبال همه شهدا می‌آمد، به استقبال جنازه فرزندانش نیامد؛ مبادا بر اثر بی تابی او برادر شرمنده شود. (9)

ز. نظم و استفاده از وقت

یكی از مسائل مهمی كه باعث موفقیت انسان می‌شود، نظم و برنامه‌ریزی و استفاده بهینه از زمان در زندگی است. بدون نظم و برنامه، هر چقدر هم هدف و مقصد ارزشمند باشد، باز راهی به جایی نمی‌برد. حضرت زینب علیها السلام شاگرد مكتب پدری است كه در آخرین لحظه شهادت به حسنین علیهما السلام فرمود: «أُوصِیكُمَا... بِتَقْوَی اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ؛ (10) شما را به تقوا و نظم در كارها سفارش می‌كنم.»

لذا در تمام امور از جمله: شوهرداری، بچه داری، كار منزل، رسیدگی به آموزش و تعلیم و تربیت شاگردان، صله رحم، حل و فصل مشكلات دیگران، رسیدگی به امور فقرا و بینوایان، مسائل عبادی و... دارای نظم بود؛ مخصوصاً در اداره اسرا و برنامه‌هایی كه در كوفه و شام اجرا كرد، به خوبی از نظم و برنامه‌ریزی جهت استفاده بهینه از وقت بهره گرفت.

مورخان نقل می‌كنند: «زینب علیها السلام برای وقت خویش بسیار اهمیت قائل می‌شد؛ به گونه‌ای كه در منزل هم گندم آرد می‌كرد و هم ذكر می‌گفت و یا این كه هنگام بازی با كودكانش مطالبی نیز به آنان می‌آموخت و یا اینكه هنگام دید و بازدید از دوستان و آشنایان، نكته‌هایی آموزنده از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل می‌كرد تا هم دید و باز دید شده باشد و هم مهمانان با سخنی از سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله بیشتر آشنا شوند. هیچ گاه دیده نشده كه حضرت وقتش را بیهوده به هدر دهد.» (11)

ح. تدبیر و اندیشه

یك عمر آگاهی و كارورزی، زینب علیها السلام را پخته و ورزیده كرده بود؛ به ویژه آنكه تحت لوای برادرش امام حسین علیه السلام قدم بر می‌داشت. آنچه فرا گرفتنی بود، امام در جریان این نهضت و در طول مدت مبارزه‌اش به وی گوشزد كرده بود و او نیكو می‌دانست كه چگونه گام بردارد تا به نتیجه مطلوب برسد.

خطبه‌ها و سخنرانیهای زینب علیها السلام آن گونه نبود كه بر اثر تحریك عواطف و ناراحتیهای روحی و فشار مصایب گفته شود؛ بلكه از روی نقشه دقیق و تدبیر شده و منظم، هر قسمت در جای خود و در حد لزوم و فرصت گفته شد و جایگاه سكوت و خاموشی وی نیز حساب شده بود. حضرت می‌دانست در كجا حرف بزند و كجا ساكت باشد؛ كجا مردم را به گریه اندازد و در كجا بی اعتنا در برابر حوادث بگذرد. زینب علیها السلام سخنان خود را بیهوده بر زبان جاری نساخت؛ بلكه در جایی كه لازم بود خود و خاندانش را معرفی كرد. (12)

در كوفه آن چنان مردم را گریاند كه انقلابی بر پا ساخت و در مجلس یزید آن چنان بر سر یزید فریاد كشید كه گویی هیچ ترسی ندارد و گاه به علی بن الحسین علیهما السلام سفارش می‌كرد: «ای عزیز برادر! با یزید جز با گفتار نرم و ملایم سخن مگو؛ او ستمگر تیره بخت و سنگدل است.» (13)

ط. مدیریت زینب علیها السلام

حضرت زینب علیها السلام در انقلاب تاریخی و عظیم كربلا، سه وظیفه مهم بر دوش داشت كه با درایت و موقعیت شناسی و صبر و شكیبایی خود توانست این سه وظیفه مهم را بعد از شهادت امام حسین علیه السلام به نحو احسن و با مدیریت قوی به پایان رساند:

اول، از حجت خدا و امام وقت، حضرت سجادعلیه السلام حمایت كند و ایشان را از گزند دشمن حفظ نماید؛

دوم، پیام شهیدان كربلا را به همه جا برساند و راه آنها را دنبال كند و این از همه مهم‌تر بود؛

و سوم، طبق وصیت برادرش امام حسین علیه السلام از خانواده‌های شهیدان و كودكانی كه پدران آنها به شهادت رسیده اند، حمایت و سرپرستی كند و روحیه آنها را در سطحی عالی نگاه دارد. (14)

دكتر عایشه بنت الشاطی، محقق و نویسنده مصری، در باره وظیفه حقیقی زینب علیها السلام بعد از ماجرای كربلا، چنین می‌نویسد: «به نظر من، وظیفه حقیقی زینب علیها السلام بعد از فاجعه كربلا شروع شد و آن وقتی بود كه موظف شد از دختران بی سرپرست بنی هاشم كه مردان خود را از دست داده بودند، حمایت و نگه داری نماید و تا پای جان از جوانی مریض (زین العابدین علیه السلام) دفاع كند... ، وظیفه دیگر زینب علیها السلام این بود كه نگذارد بعد از آن ماجرای كربلا، خون شهدا به هدر رود.» (15)

و زینب علیها السلام در تمام برنامه‌های فوق با مدیریت قوی و محكم پیروز و موفق گشت. روشن است هیچ مدیری در برنامه‌ریزی و رسیدن به آرمانهای خود نمی‌تواند موفق باشد، مگر آنكه نخست مدیر خود گردد و پیش از مدیریت بر دیگران، نخست قادر به اعمال اراده در خود و مالك نفس خویشتن باشد و بداند در هر موضع چگونه باید حركت كند و زینب علیها السلام می‌دانست.

زینب علیها السلام زنی بود كه مسلّط بر خویشتن و مالك خشم و غضب خویش بود و می‌توانست عواطف خود را مهار كند. وی در شرایطی نبود كه حزن و تأثّر بر او سیطره یابد. او مالك اعمال خود بود؛ اگر چه همدم حزنها و مصیبتها و هم پیمان سختیها بود.

او روحیه‌ای عظیم داشت و در مواقع مناسب می‌توانست خونسردی خود را حفظ كند و در هیچ یك از این حوادث روحیه خود را از دست نداد و دچار تزلزل روانی نشد و یا دست و پای خود را گم نكرد؛ زیرا توكّل به خدا داشت و می‌دانست صبر در برابر سختیها، پاداشی بس عظیم دارد. (16)

از چمن تا انجمن جوش بهار زینب است                                 گر شهادت گل كند عطر مزار زینب است

زیور انس و محبت زینب خُلق و وفا                                       زن، طلا باشد اگر در وی عیار زینب است

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) فروغ تابان كوثر، ص 74؛ السیدة زینب علیها السلام، ص 98.

2) بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج 45، ص 108.

3) امام حسین علیه السلام و ایران، ص 476؛ حضرت زینب كبری علیها السلام، عماد زاده، نشر محمّد، ص 175.

4) زندگانی حضرت زنیب علیها السلام، صص 40 - 45.

5) همان، ص 125.

6) داستانهایی از حضرت زینب علیها السلام، ص 14؛ حضرت زینب علیها السلام، امیر حسین علی قلی، ص 13.

7) ریاحین الشریعة، ج 3، به نقل از: سیره عملی حضرت زینب علیها السلام، ص 14.

8) الخصائص الزینبیة، ص 278.

9) زندگانی حضرت زینب علیها السلام، ص 74؛ تذكرة الشهداء، ص 156.

10) نهج البلاغة، نامه 47.

11) زندگانی حضرت زینب علیها السلام، صص 19 - 20؛ زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام، ص 371.

12) زندگانی حضرت زینب علیها السلام، ص 252.

13) الخصائص الزینبیة، ص 294.

14) ر. ك: حضرت زینب علیها السلام پیام رسان شهیدان كربلا، صص، 28 - 29؛ فضایل و مصایب زینب علیها السلام، ص 44.

15) زینب علیها السلام بانوی قهرمان كربلا، دكتر بنت الشاطی، ص 9.

16) ر. ك: رسالتی از خون و پیام، ص 180.

دنیا، دانشگاهى است كه مردم دانشجویان آن هستند و خداوند و انبیا، معلّمان و استادان آن. گرفتاریها و سختیها، آسانیها و راحتیها، مصائب و شادیها، داراییها و نداریها، فراوانیها و قحطیها، آزادیها و اسارتها، سلامتها و بیماریها مواد امتحانى آن هستند.

و قطعاً مردم در امتحان به چند گروه تقسیم مى‏شوند: گروهى كه در تمام موارد و مواد امتحانى با نمره عالى قبول مى‏شوند و براى همیشه سعادتمند و سرفراز شده‏اند. گروهى با نمره متوسط در این امتحان قبول شده‏اند و خود را از خوارى و ذلّت شكست نجات داده‏اند. و گروهى نیز مردود شده و براى ابد دچار ذلّت و بیچارگى گشته‏اند.

زینب كبرى‏علیهاالسلام در این بین، جزء گروهى است كه در تمام موارد امتحانات و ابتلائات، به خوبى و با نمره عالى به پیروزى رسیده و به بالاترین قلّه سعادت و موفقیت راه یافته و به قهرمان بزرگ كربلا لقب یافته است.

آنچه پیش رو دارید، تبیین مواد امتحانى با استفاده از آیات قرآن و پیروزى و موفقیت حضرت زینب‏علیهاالسلام در تك تك آن موارد است.

مواد امتحانى و ابتلائات‏

در قرآن كریم، این كتاب تعلیم و تربیت و انسان‏سازى، گاه مواد امتحانى به صورت كلّى و فراگیر بیان شده و گاه به صورت مشخص و خاص، شماره شده است.

الف. موارد عام‏

1. خیر و شر: «وَ نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَ الْخَیرِ فِتْنَةً وَ إِلَینَا تُرْجَعُونَ»؛ (1) «و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش مى‏كنیم و [سرانجام‏] به سوى ما بازگردانده مى‏شوید.‌»

بدى و خوبى مصداقهاى فراوانى مى‏تواند داشته باشد كه در این آیه مشخص نشده است.

2. حسنات و سیئات: «وَ بَلَوْنَهُم بِالْحَسَنَتِ وَالسَّیاتِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»؛ (2) «و آنها را با نیكیها و بدیها آزمودیم، شاید برگردند.‌»

3. آنچه در زمین است: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ (3) «ما آنچه را روى زمین است، زینت آن قرار دادیم تا آنها را [به وسیله آنچه در زمین است‏] بیازماییم كه كدامینشان بهتر عمل مى‏كنند.‌»

ب. موارد خاص‏

موارد جزئى و خاص كه به عنوان مواد امتحانى در قرآن نام برده شده، متعدد و فراوان است كه در زیر به مهم‏ترین آنها اشاره مى‏شود:

1. پنج مورد مهم‏

در بین مواد امتحانى، پنج مورد است كه هم ابتلا و امتحان مردم نسبت به آنها عمومى و فراگیر است و هم پیروزى و موفقیت در آنها دشوار و طاقت‏فرسا است.

قرآن كریم این‏گونه با تأكید از آن پنج مورد نام مى‏برد، آنجا كه مى‏فرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَىْ‏ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَ لِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَ تِ وَبَشِّرِ الصَّبِرِینَ * الَّذِینَ إِذَآ أَصَبَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَیهِ رَ جِعُونَ * أُوْلَلِكَ عَلَیهِمْ صَلَوَ تٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَلِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»؛ (4) «قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، زیان مالى و جانى و كمبود میوه‏ها آزمایش مى‏كنیم و بشارت ده به بردباران، آنهایى كه هرگاه مصیبتى به آنها رسد، مى‏گویند: ما از آنِ خدا هستیم و به سوى او باز مى‏گردیم. اینها همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت‏یافتگان‏اند.‌»

2. سخنان آزاردهنده‏

در آیه دیگر علاوه بر دو مورد از موارد آیه پیش‏گفته به مورد دیگرى اشاره مى‏كند كه عبارت است از سخنان طعن‏آمیز دشمنان كه سخت آزاردهنده و زجرآور است:

«لَتُبْلَوُنَّ فِى أَمْوَ لِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْكِتَبَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَكُواْ أَذىً كَثِیرًا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَ لِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»؛ (5) «به یقین [همه شما] در اموال و جانهاى خود آزمایش مى‏شوید. و از كسانى كه پیش از شما به آنها كتاب [آسمانى‏] داده شد، و [همچنین‏] از مشركان سخنان آزاردهنده فراوان خواهید شنید و اگر بردبار باشید و تقوا پیشه سازید، [شایسته‏تر است؛ زیرا] این از كارهاى مهم [و زیربنایى‏] و قابل اطمینان است.‌»

و همچنین از جهاد و جنگ، (6) فضل و نعمتهاى الهى، (7) تفاوت مقامها و درجه‏ها (8)، منع از برخى فعالیتهاى اقتصادى (9) و... به عنوان مواد امتحانى و آزمایشهاى الهى نام برده شده است.

زینب و امتحانات الهى‏

بدون هیچ اغراقى مى‏توان گفت زینب‏علیهاالسلام، هم با بزرگ‏ترین و مهم‏ترین موارد امتحانات و آزمایشات الهى مورد ابتلا و امتحان قرار گرفت و هم از اسباب و عوامل یارى‏كننده در موفقیت در آزمایشات، همچون صبر و تقوا برخوردار بود و هم با نمره عالى در امتحانات الهى موفق و پیروز گشت و بالطبع به نتایج گرانسنگ و گرانبهاى موفقیت در امتحانات الهى دست یافت و صلوات و رحمت و هدایت الهى همه با هم همچون باران بهارى بر او بارید.

ما طبق ترتیب آیه كه پنج مورد مهم از موارد امتحانات الهى را مورد گوشزد قرار داده، رفتار و سیره زینب كبراعلیهاالسلام را مورد كنكاش و بررسى قرار مى‏دهیم.

زینب و عوامل خوف‏

اوّلین موردى كه در آیه 155 سوره بقره به عنوان مواد امتحانى نامبرده شده خوف و ترس است؛ خوف و ترسى كه بسیارى از انسانها به خاطر آن همه چیز را باخته‏اند و گرفتار ذلّت شده‏اند، از جمله همین كوفیانى كه در جنگ علیه حسین بن على‏علیهماالسلام شركت كردند، یكى از عوامل آن ترس از یزید مخصوصاً خشونت و سختگیرى ابن زیاد بود. زینب‏علیهاالسلام با خوفهاى متعددى امتحان شد؛ ولى در همه آنها پیروز و موفق گشت.

1. خروج از مدینه با حالت خوف‏

امام حسین‏علیه‏السلام در روز یكشنبه 28 رجب، دو روز قبل از ماه مبارك شعبان از مدینه همراه فرزندان و برادران و برادرزادگان و اهل و عیالش و نیز خواهرش زینب‏علیهاالسلام به سوى مكّه حركت كردند. امام در حال حركت این آیه را تلاوت مى‏كرد: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَآئِفًا یتَرَقَّبُ قَالَ رَبِ‏ّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّلِمِینَ»؛ (10) «موسى از شهر خارج شد، در حالى كه ترسان بود و هر لحظه در انتظار [حادثه‏اى‏]. عرض كرد: پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایى بخش.‌»

امام حسین‏علیه‏السلام براى رفتن به مكّه راه اصلى و عمومى را اختیار كرده بود و در پاسخ كسانى كه به او مى‏گفتند: اگر ما نیز از راهى كه ابن زبیر انتخاب كرده بود (بى‏راهه) مى‏رفتیم، شاید از تعقیب دشمنان در امان بودیم، فرمود: نه! به خدا سوگند از راهى جز این نخواهیم رفت تا مشیت الهى به وقوع پیوندد. (11)

و زینب‏علیهاالسلام بعد از امام حسین‏علیه‏السلام در بالاترین سطح، این خوف را احساس مى‏كرد. با این حال، هرگز بر خود نلرزید؛ بلكه با راضى‏كردن شوهرش عبد اللّه بن جعفر، ثابت‏قدم همراه پسرانش به سوى مكّه و از آنجا به سمت كربلا حركت نمود.

2. خروج از مكّه در جوّ رعب و وحشت‏

كاروان حسینى، زمانى روانه مكّه شد كه یزید، لشكرى به فرماندهى عمرو بن سعید بن عاص به مكّه گسیل داشته، او را امیر الحاج قرار داد و به او تأكید كرد كه هرجا حسین را بیابد، بى‏درنگ او را به شهادت برساند. از طرف دیگر، امام‏علیه‏السلام نیز مطّلع شده بود كه سى نفر از مزدوران یزید جهت ترور ایشان به مكّه اعزام شده‏اند. (12)

روزى كه كاروان حضرت وارد مكّه شد، این آیه را تلاوت كرد: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَآءَ مَدْینَ قَالَ عَسَى‏ رَبِّى أَن یهْدِینِى سَوَآءَ السَّبِیلِ»؛ (13) «و هنگامى كه متوجه جانب مدین شد، گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت كند.‌»

این آیه از زبان حضرت موسى‏علیه‏السلام است كه هنوز حالت خوف را دارد. حضرت امام حسین‏علیه‏السلام با خواندن این آیه فهماند كه در مكّه دچار خوف بوده است؛ لذا حضرت پس از چهار ماه و پنج روز اقامت و انجام عمره مفرده به سوى كربلا حركت نمود؛ امّا خوف بیشترى این قافله را یارى مى‏كرد.

هنگامى كه كاروان از مكّه خارج شد، عمرو بن سعید بن العاص فرمان داد تا او را تعقیب و دستگیر نمایند. مأموران حكومتى پس از ساعتها هنگامى كه از دست‏یافتن به امام ناامید شدند، به مكّه بازگشتند.‌» (14)

عقبة بن سمعان مى‏گوید: «چون امام حسین‏علیه‏السلام از مكّه خارج گردید، عمرو بن سعید، جماعتى را به فرماندهى برادرش یحیى بن سعید فرستاد تا امام‏علیه‏السلام را از رفتن به عراق باز دارد. آن گروه با یاران امام درگیر شده، با تازیانه بر آنها حمله‏ور شدند و امام و یارانش در برابر آنها شجاعانه مقاومت كرده، به طرف كوفه ادامه مسیر دادند.‌» (15)

به یقین زنان در این صحنه‏ها در معرض خوف بیشترى قرار داشتند؛ امّا هرگز از آنها و از جمله زینب‏علیهاالسلام چیزى شنیده نشد كه نشان دهد این خوف در آنها اثر منفى گذاشته است.

3. عوامل وحشت طى بیست منزل‏

هنگامى كه عبید اللّه بن زیاد از عزیمت كاروان امام حسین‏علیه‏السلام به جانب كوفه آگاه شد، شخصى به نام حصین بن اسامه تمیمى را كه مسئولیت افراد سپاه را به عهده داشت، فرستاد و او در «قادسیه» فرود آمد و لشكر را از قادسیه تا «خفان» و از «قطقطانه» تا «لملع» (16) مستقر نمود. (17) سپس فرمان داد مابین «واقصه» (18) تا راه شام و از آنجا تا راه بصره محاصره نمودند و به كسى اجازه ورود و یا خروج از این محدوده را نمى‏دادند. و هنگامى كه امام حسین‏علیه‏السلام در اثناى راه با اعراب ملاقات نمود، از آنها در باره محاصره پرسش كرد. آنها گفتند: به خدا سوگند! ما نمى‏توانیم این حلقه محاصره را بشكنیم و قدرت این كار را نداریم؛ با این حال، حضرت به راه خود ادامه داد. (19)

سفیان بن عیینه از على بن یزید و او از على بن الحسین‏علیهماالسلام نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمود: «پس از خروج از مكّه در هیچ منزلى فرود نیامدیم و از آنجا كوچ نكردیم، مگر اینكه پدرم ماجراى یحیى بن زكریا و كشته‏شدن او را یادآور مى‏شد و روزى فرمود: از پستیهاى دنیا نزد خدا این است كه سر یحیى بن زكریا را به رسم هدیه نزد بدكاره‏اى از بنى اسرائیل بردند.‌» (20)

معلوم مى‏شود خوف در تمام منازل بیست‏گانه از ابطح تا نینوا بر قافله و خصوصاً حضرت زینب‏علیهاالسلام و بانوان حاكم بوده است؛ امّا هرگز این خوفها باعث نشد كه دست از اهداف خود بردارند و یا عقب‏نشینى نمایند.

4. لشكر حرّ

خوف دیگرى كه اهل بیت خصوصاً بانوان با آن امتحان شدند، آمدن حرّ با هزار نفر در منزل «شراف» در محل «ذوحَسم» بود. آنها مأمور بودند كاروان را به سوى كوفه و نزد ابن زیاد ببرند؛ (21) امّا امام حسین‏علیه‏السلام با تدابیرى كه اندیشید، حرّ را متقاعد كرد كه با حركت حضرت به سوى كربلا موافقت نماید.

5. ورود به كربلا

یكى از لحظه‏هایى كه اهل بیت‏علیهم‏السلام خصوصاً حضرت زینب‏علیهاالسلام احساس خوف و دلهرگى كرد، لحظه ورود به كربلا بود كه در روز پنج‏شنبه، دوم محرّم سال شصت بوده است. آن بانو به برادرش امام حسین‏علیه‏السلام گفت: اى برادر! احساس عجیبى در این وادى دارم و اندوه هولناكى بر دل من سایه افكنده است. حضرت خواهرش را تسلّى داد. (22)

6. ترس و دلهره در شب عاشورا

كربلا را وحشت و غربت گرفته‏                                  امشب از دشمن، حسین مهلت گرفته‏

دلهره و خوف زینب در شب عاشورا تشدید شده بود. خصوصاً در آن لحظه كه امام حسین‏علیه‏السلام این اشعار را مى‏خواند:

یا دَهْرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِیلٍ‏                                           كَمْ لَكَ بِالْاِشْرَاقِ وَالْاَصِیلٍ‏

«اى روزگار! اف بر تو باد كه دوست بدى هستى، چه بسیار صبح و شام كه صاحب و طالب حق كشته گشته.‌»

زینب‏علیهاالسلام وقتى این اشعار را شنید ناله‏اش بلند شد، نزد برادر رفت و گفت: واى از این مصیبت!... امروز مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن در كنارم نیستند، اى جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان. كه با تسلّى امام حسین‏علیه‏السلام آرام گرفت. (23)

7. روز عاشورا (تا زمان شهادت امام حسین‏علیه‏السلام)

بیش‏ترین خوف و دلهره و سخت‏ترین امتحانات در این زمینه را زینب‏علیهاالسلام در روز عاشورا پشت سر گذاشت. البته تمام لحظات آن روز دلهره‏آور و ترس‏زا بود، مخصوصاً چند صحنه كه در زیر به آنها اشاره مى‏شود:

1. لحظه وداع امام حسین‏علیه‏السلام كه سخت دلهره‏آور بود، خصوصاً آن لحظه كه صداى حضرت بلند شد: «یا سُكینةُ یا فاطمةُ یا زینبُ یا‌ام كلثومٍ عَلیكُنَّ مِنِّى السَّلاَمُ؛ (24) اى سكینه، اى فاطمه، اى زینب، اى‌ام كلثوم! سلام و بدرود من بر شما باد.‌»

2. لحظه هجوم اوّل به خیمه‏گاه. در آن لحظه كه حضرت مجروح افتاده بود، شمر و لشكریان به خیمه هجوم آوردند كه با فریاد امام حسین‏علیه‏السلام كنار رفتند.

3. لحظه آمدن ذوالجناح و شهادت حضرت.

در زیارت ناحیه مى‏خوانیم: «هنگامى كه بانوان حرم اسب تو را بدون سوار و با زین واژگون و یال پر از خون مشاهده كردند، از خیمه‏ها بیرون آمدند در حالى كه... بر صورت خود سیلى مى‏زدند و نقاب از چهره‏ها مى‏افكندند و به صداى بلند شیون مى‏كردند و به سوى قتلگاه مى‏شتافتند. در همان حال، شمر ملعون بر سینه مباركت نشسته بود و محاسن شریفت را در یك دست گرفته و با دست دیگر با خنجر سر از بدنت جدا مى‏كرد.‌» (25)

پس از شهادت آن بزرگوار، بر تمام هستى وحشت و ترس حاكم شد، تا آنجا كه زمین به سختى لرزید و شرق و غرب تاریك شد و مردم را زلزله و برق فرو گرفت و آسمان خون بارید و هاتفى از آسمان ندا كرد كه: به خدا سوگند! امام، فرزند امام و برادر امام و پدر امامان، حسین بن على‏علیهماالسلام كشته شد.‌» (26)

در آن هنگام، غبار شدید توأم با تاریكى و طوفان سرخى كه امكان دیدن نمى‏گذاشت، آسمان را فرا گرفت كه آن گروه گمان كردند عذاب بر آنها نازل گردیده است و ساعتها ادامه داشت. (27)

و سیر این ترس و وحشتها پس از لحظه شهادت امام حسین‏علیه‏السلام به سوى زینب‏علیهاالسلام روانه شد و آن بانو در عین حالى كه گریه‏هاى سوزناكى داشت، امتحان خوف و ترس را به خوبى پشت سر گذاشت.

8. اوج ترس و وحشت‏

اوج امتحان اهل بیت‏علیهم‏السلام خصوصاً حضرت زینب‏علیهاالسلام، با خوف و وحشت در عصر عاشورا و شام غریبان اتفاق افتاد كه سخت شكننده و طاقت‏فرسا بود؛ ولى حضرت زینب‏علیهاالسلام با طلب استمداد از عنایات الهى در آن پیروز شد. مهم‏ترین لحظه‏هاى ترس و خوف از این قرار بود:

الف. غارت خیمه‏ها

دشمنان در غارت خیمه‏هاى حسینى بر یكدیگر سبقت مى‏گرفتند؛ به‏گونه‏اى كه چادر از سر زنان مى‏كشیدند. دختران آل رسول از سراپرده خود بیرون آمده، مى‏گریستند و از فراق عزیزان و بزرگان خویش شیون مى‏كردند. (28)

حمید بن مسلم مى‏گوید: «زنى را دیدم از قبیله بنى بكر بن وائل با شوهرش در سپاه عمر بن سعد بود و هنگامى كه دید آن گروه بر زنان حسین و خیام آنها یورش برده، غارت مى‏كنند، شمشیرى به دست گرفت و به سوى خیام آمده، قبیله خود را صدا زد و گفت: اى آل بكر بن وائل! آیا دختران رسول خدا را تاراج مى‏كنند؟ [و شما به خونخواهى برنمى‏خیزید؟] » (29)

ب. آتش‏زدن خیمه‏ها

پس از غارت خیمه‏ها، شعله‏هایى از آتش آوردند و یكى از آنها فریاد مى‏زد: «اَحْرِقُوا بُیوتَ الظَّالِمِینَ؛ (30) سراپرده ظالمین را بسوزانید.‌» و زنان با اجازه حضرت سجادعلیه‏السلام و دستور حضرت زینب‏علیهاالسلام راه بیابانها را پیش گرفتند.

سرگشته بانوان، وسطِ آتش خیام‏                        `        چون در میان آب، نقوش ستاره‏ها

اطفال خردسال، ز اطراف خیمه‏ها                                هر سو دوان، چو از دلِ آتش شراره‏ها

غیر از جگر كه دسترس اشقیا نبود                               چیزى نماند در برِ ایشان ز پاره‏ها

امام سجادعلیه‏السلام مى‏فرماید: «به خدا سوگند! هیچ‏گاه به عمّه‏ها و خواهرانم نظر نمى‏كنم، جز اینكه گریه گلویم را مى‏گیرد و یاد مى‏كنم آن لحظات را كه آنها از خیمه‏اى به خیمه دیگر مى‏گریختند و منادى سپاه كوفه فریاد مى‏زد كه خیمه‏هاى این ستمگران را بسوزانید.‌» (31)

ج. شام غریبان‏

نقطه اوج ترس و وحشت در شام غریبان بود. از یك طرف، خیمه آتش گرفته بود. بانوان و كودكان آواره بیابانها بودند؛ در حالى كه دشمن به دنبال آنان بود. تاریكى شب، بوى خون و دود و فریادهاى زنان بر این ترس و وحشت افزوده بود.

مؤلّف كتاب «معالى السبطین» چنین نقل كرده است: «شامگاه روز عاشورا دو طفل در اثر دهشت و تشنگى جان سپردند و چون زینب كبراعلیهاالسلام براى جمع عیال و اطفال جستجو مى‏كرد، آن دو طفل را نیافت. [بعد از جستجوى زیاد] آنها را در حالى كه دست در گردن یكدیگر داشتند و جان سپرده بودند، پیدا كرد.‌» (32)

و زینب است كه باید این همه ترس و وحشت و اضطراب را تحمل كند و راستى هم كه با عنایت الهى این ترس و وحشت را معجزه‏آسا تحمل كرد. نشانه این تحمّل این است كه حضرت در آن وحشت و ترس بر خاكسترهاى خیمه، نماز شب گذارد. آرى، در شب یازدهم زینب‏علیهاالسلام بود و غلبه بر خوف و باز هم زینب‏علیهاالسلام بود و استقامتش.

در این شب، زینب‏علیهاالسلام قافله‏سالار اسیران بود و نقطه اتّكاى یتیمان. مصیبت هرچند بسیار سنگین بود و گران، ولى زینب‏علیهاالسلام همچون كوهى استوار در برابر آن ایستاد و خم به ابرو نیاورد. به نگهبانى اسیران پرداخت؛ به گردآوردن زنان و كودكان همّت گماشت؛ به جمع‏آورى گمشدگان در بیابان مشغول شد؛ بیمار ناتوان را پرستارى كرد؛ نواى بینوایان بود و رمقِ بى‏رمقان؛ از این سو به آن سو مى‏دوید و گمشدگان را مى‏جست و از ضربِ تازیانه پیكرش مى‏سوخت.

خارهاى بیابان به پایش فرو مى‏رفت؛ ولى زینب‏علیهاالسلام یتیمان را مى‏جست. همه بچه‏ها را جمع كرد. یكى یكى آنها را از جاهاى مختلف؛ از جمله زیر خارها پیدا كرد و نگذاشت آتش به آنها زیان برساند. (33)

پس از آنكه از كارها فراغت یافت، به عبادت پرداخت و نماز شب به جاى آورد. آن‏قدر ناتوان و كوفته شده بود كه نتوانست ایستاده بخواند. نماز شب را نشسته به جا آورد و با خداىِ خود به راز و نیاز پرداخت. زینب‏علیهاالسلام بود و دو ركعت نماز عشق در سرزمین كربلا.

9. زندان كوفه و مجلس ابن زیاد

اسارت زنان و كودكان به سرپرستى حضرت زینب‏علیهاالسلام، وحشت و ترس بسیارى را بر آنها حاكم نموده بود؛ چون نمى‏دانستند سرانجام و عاقبت آنها چه مى‏شود. این ترس و خوف با ورود به زندان كوفه و مجلس ابن زیاد در دار الاماره تشدید شد. مخصوصاً در آن لحظه كه ابن زیاد دستور قتل على بن الحسین‏علیهماالسلام را صادر نمود.

زینب‏علیهاالسلام سر از پا نشناخته، امام سجادعلیه‏السلام را به آغوش كشید و گفت: «اى پسر زیاد! هرچه از ما خون ریختى، تو را بس است. به خدا از او جدا نخواهم شد. اگر قصد كشتن او را دارى، مرا نیز با او بكش.‌»

ابن زیاد، لحظه‏اى به زینب‏علیهاالسلام و على بن الحسین‏علیهماالسلام نگریست و از شجاعت و دلیرى حضرت زینب‏علیهاالسلام تعجب كرد و گفت: چه شگفت‏انگیز؟! به خدا سوگند كه این زن دوست دارد با برادرزاده‏اش كشته شود. گمان مى‏كنم كه این جوان به همین بیمارى از دنیا خواهد رفت. (34) زینب‏علیهاالسلام این خوف و ترس را نیز با شجاعت پشت سر گذاشت. ابن زیاد دستور داد اهل بیت را به زندان برگردانند.

طبرى مى‏گوید: «اهل بیت‏علیهم‏السلام در زندان به سر مى‏بردند كه ناگهان سنگى در زندان افتاد و به آن نامه‏اى بسته شده بود. در آن نامه آمده بود كه: پیكى تندرو به سوى شام نزد یزید رفته است و جریان شما را براى او گزارش كرده‏اند. با برگشت قاصد، اگر صداى تكبیر شنیدید، بدانید فرمان كشتن شما را آورده است و اگر صداى تكبیر نشنیدید، امان و سلامتى است.

هنوز دو یا سه روز به برگشت پیك مانده بود كه نامه دیگرى همراه سنگ و تیغى به زندان انداخته شد. در نامه آمده بود كه: اگر وصیتى دارید، بكنید كه در فلان روز در انتظار بازگشت پیك خواهیم بود.

به‏راستى، این نامه‏ها ترس و وحشت شدیدى را براى اسیران به وجود آورده بود و زینب‏علیهاالسلام این خطر را احساس مى‏كرد؛ ولى اسیران را تسلّى مى‏داد.

روز موعود فرا رسید؛ ولى صداى تكبیر شنیده نشد و یزید نوشته بود كه اسیران را به دمشق روانه كنند.‌» (35)

10. شام‏

عبید اللّه بن زیاد، شمر، خولى، شبث بن ربعى و عمرو بن حجاج را فرا خواند و هزار سوار همراه آنان كرد و توشه راهشان را فراهم ساخت و دستور داد تا اسیران اهل بیت را به شام برند و به هر شهر و دیارى كه رسیدند، آنان را بگردانند.‌» (36) نامعلوم‏بودن سرنوشت اسرا، همراه بودن نظامیان و اذیت و آزارهاى آنان بر ترس و وحشت اسرا مى‏افزود.

امام باقرعلیه‏السلام فرموده است: «از پدرم على بن الحسین‏علیهماالسلام پرسیدم كه چگونه او را از كوفه به شام حركت دادند؟ فرمود: مرا بر شترى كه عریان بود و جهاز نداشت، سوار كردند و سر مقدّس پدرم، حسین‏علیه‏السلام را بر نیزه‏اى نصب كرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهایى كه زیراندازى نداشت، سوار كردند و اطراف و پشتِ سر ما را گروهى با نیزه احاطه كرده بودند. و چون یكى از ما گریه مى‏كرد، با نیزه به سر او مى‏زدند، تا آنكه وارد دمشق شدیم.‌» (37)

این‏همه، جز ترس و وحشت براى بانوان در پى نداشت. بعد از طى بیست منزل، اسرا وارد دمشق شدند. در مجلس یزید، زینب‏علیهاالسلام خطبه مفصّلى ایراد نمود و تمام ترسها و تهدیدها را به بند كشید. آنجا كه بر سر یزید فریاد كشید و چنین فرمود: «وَلَئِنْ جَرَّتْ عَلَىَّ الدَّوَاهِى مُخَاطَبَتَكَ اِنِّى لَاَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ وَاَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَكَ وَاَسْتَكْثِرُ تَوْبِیخَكَ؛ (38) اگر مصائب روزگار با من چنین كرد كه با تو سخن گویم، امّا من ارزش تو را ناچیز و سرزنش تو را بزرگ مى‏دانم و تو را بسیار نكوهش مى‏كنم.‌»

زینب‏علیهاالسلام و گرسنگیها

زینب‏علیهاالسلام از همان كودكى و در طول زندگى با گرسنگیها نیز امتحان شد و در این امتحان نیز با نمره عالى قبول شد و به تمام آثار و بركات امتحان الهى دست یافت.

1. دوران كودكى و تحمّل گرسنگى‏

مرد گرسنه‏اى در مسجد مدینه بپاخاست و گفت: «اى مسلمانان! از گرسنگى به تنگ آمده‏ام، مرا مهمان كنید. پیامبر اسلام‏صلى‏الله‏علیه‏وآله فرمود: چه كسى این مرد را امشب مهمان مى‏كند؟ حضرت على‏علیه‏السلام فرمود: من یا رسول اللّه! وقتى وارد منزل شد، از فاطمه زهراعلیهاالسلام پرسید: آیا غذایى در منزل داریم؟ مهمان گرسنه آورده‏ام.

حضرت زهراعلیهاالسلام با توجه به كنار گذاشتن سهمیه دخترش زینب‏علیهاالسلام فرمود: «مَا عِنْدَنَا اِلاَّ قُوتُ الصَّبِیةِ وَلَكِنَّا نُؤثِرُ بِهِ ضَیفَنَا؛ (39) در خانه ما غذایى جز غذاى دختربچه‏ [‌ام، زینب‏] نیست؛ ولى ما ایثار مى‏كنیم و این غذا را به مهمان مى‏دهیم.‌»

2. كربلا و تحمّل گرسنگى و تشنگى‏

از شب هفتم آب بر روى اهل بیت‏علیهم‏السلام بسته شد و اوج تشنگى به اضافه گرسنگى در شب عاشورا و شام غریبان بود كه با وضعیت غارت خیمه‏ها چیزى براى خوردن باقى نمانده بود و اگر هم باقى مى‏ماند، كودكان اولویت داشتند. آن دشمنان پست هم در آن شرایط سخت، بعید است به آنها غذا داده باشند؛ پس زینب‏علیهاالسلام بیش از دیگران باید گرسنگى را تحمل كرده باشد.

3. راه شام و تحمّل گرسنگى‏

اسرا در مسیر راه كوفه به شام قدرت خرید غذا را نداشتند؛ زیرا تمام اموال و زیورآلات آنان به غارت رفته بود كه البته چنین اجازه‏اى هم نداشتند. امام سجادعلیه‏السلام فرمود: «عمه‏ام زینب در مسیر كوفه تا شام همه نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مى‏نمود و در بعضى منازل به خاطر شدّت گرسنگى و ضعف، نشسته اداى تكلیف مى‏كرد.‌» (40)

نقص اموال‏

حضرت زینب با نقص اموال نیز امتحان شد؛ چرا كه با مسافرت شش‏ماهه، اوّلاً از خانه و زندگى‏اش به راحتى جدا شد و ثانیاً، در طول این شش‏ماه با كم‏ترین لباس و غذا و وسایل راحتى زندگى كرد. و ثالثاً در جریان غارت خیمه‏ها، تمام زیورآلات و اموال آن بانو و تمام بانوان به غارت رفت. حمید بن مسلم مى‏گوید: «به خدا سوگند! من دیدم كه سپاهیان ابن سعد كه به خیمه‏ها یورش برده بودند، بر سر تصاحب جامه‏هاى زنان با آنها نزاع مى‏كردند تا اینكه مغلوبشان كرده، جامه آنها را مى‏بردند.‌» (41) و آنچه از اموال مانده بود، در جریان آتش‏زدن خیمه‏ها و هجوم به آنها نابود شد و یا غارت گردید.

راوى مى‏گوید: «سپاهیان عمر بن سعد زنان را از خیمه‏ها بیرون نموده، آتش در آن افكندند كه زنان بیرون دویدند، در حالى كه جامه‏هایشان ربوده سر و پاى آنها برهنه بود.‌» (42) آن‏گاه مرد پستى از سپاه دشمن به‌ام كلثوم یورش برد و گوشواره او را از گوشش بیرون آورد و آن خبیث در حالى كه مى‏گریست متوجه فاطمه بنت الحسین گردید و خلخال از پایش كشید! دختر امام حسین‏علیه‏السلام با تعجب به او گفت: «چرا گریه مى‏كنى؟» او در پاسخ گفت: «چگونه نگریم در حالى كه اموال دختر رسول خدا را غارت مى‏كنم.‌» فاطمه بنت الحسین به او گفت: «پس چنین مكن!» آن مرد گفت: «هراس دارم دیگرى آن را بردارد.‌» (43)

رنجهاى جسمانى‏

حضرت زینب‏علیهاالسلام آزارهاى جسمانى زیادى را از كربلا تا شام تحمل نمود كه در زیر بدانها اشاره مى‏كنیم:

1. تازیانه‏خوردن در كربلا

حضرت زینب‏علیهاالسلام در قتلگاه فرمود: «یابْنَ اُمِّى لَقَدْ كَلَلْتُ عَنِ الْمُدَافِعَةِ لِهَؤُلاَءِ النِّسَاءِ وَالْاَطْفَالِ وَهَذَا مَتْنِى قَدْ اُسْوِدَ مِنَ الضَّرْبِ؛ (44) اى پسر مادرم! از دفاع [و نگهدارى‏] این كودكان و بانوان [در برابر دشمن‏] درمانده شده‏ام و این كمر و بازو [و یا چهره‏] من است كه بر اثر ضربه [دشمن‏] سیاه شده است.‌»

2. در مسیر كوفه و شام‏

وَالَهْفَتَا لِزِینَبَ مَسْبِیةً                                                 بَینَ الْعِدَى تَبْكِى بِدَمْعٍ سَاجِمٍ‏

«وا اسفا بر حال زینب‏علیهاالسلام در حال اسارت كه در میان دشمنان با اشكى ریزان مى‏گریست.‌»

وَتَرَى الْیتَامى‏ وَالْمُتُونُ تَسَوَّدَتْ‏                                    بِسِیاطِهِمْ اَلَماً وَلاَ مِنْ رَاحِمٍ‏

«و نظاره مى‏كرد یتیمان [آل محمد] را كه پهلوهایشان براثر تازیانه، كبود و دردمند گشته و رحم‏كننده‏اى وجود ندارد.‌»

فَاِذَا بَكَتْ ضُرِبَتْ وَتُشْتَمُ اِنْ شَكَتْ‏                               مِنْ ضَارِبٍ تَشْكُوا لَهْوَانَ وَشَاتِمٍ (45)

«آن‏گاه كه مى‏گریستند، تازیانه مى‏خوردند و هنگام شكایت از ضارب دشنام مى‏شنیدند.‌»

در مجلس ابن زیاد آزار و اذیت آن بانو به آنجا رسید كه ابن زیاد تصمیم به قتل او گرفت. عمرو بن حریث به عبید اللّه گفت: او زن است و زن را بر سخنش ملامت نكنند.‌» (46)

آن‏گاه كه كاروان اسیران وارد مدینه شدند، متوجه قبر مادرشان حضرت زهراى اطهرعلیهاالسلام گردیدند و زبان حالشان این بود:

«اى فاطمه! كاش به اسیران مى‏نگریستى كه آنها را شهر به شهر پراكنده بیابانها و دربه‏در كردند.

اى فاطمه! اگر در دنیا زنده مى‏ماندى، همواره تا قیامت براى ما صدا به گریه بلند مى‏كردى.‌» (47)

به احتمال زیاد مراد از نقص جانى همان مرگ و میرها و كشته‏شدنها است. در این صورت باید گفت: زینب‏علیهاالسلام سخت‏ترین امتحانات را در این زمینه پس داد؛ چرا كه او در سنّ كودكى جدّش پیامبر را از دست داد و مصائب دردناك مادر را مشاهده كرد. او در هجوم دشمنان به خانه وحى، با چشمان خود دید كه چگونه پهلوى مادرش را شكستند و سینه او را مجروح كردند. و سپس دفن شبانه و غریبانه او را نظاره كرد و جز اشك كارى از دستش برنیامد. و در كوفه شاهد مجروح‏شدن پدر و شكافته‏شدن فرق او و تشییع جنازه و دفن غریبانه او بود. شهادت مظلومانه برادرش حسن‏علیه‏السلام را با چشمان خویش تماشا كرد و سرانجام در كربلا او بیش از شش برادر را از دست داد؛ برادرانى چون حسین‏علیه‏السلام، عباس، عبد اللّه، عثمان، جعفر، ابوبكر و محمد. (48)

زینب‏علیهاالسلام با اینكه در شهادت هریك از آنها به شدّت گریه كرد، مخصوصاً در شهادت حسین بن على‏علیهماالسلام و على الخصوص آن لحظه‏اى كه وارد گودال قتلگاه شد، به‏گونه‏اى گریه كرد كه دوست و دشمن را به گریه انداخت؛ ولى جملاتى به زبان جارى كرد كه نشان مى‏داد به خوبى در این امتحان پیروز شده است. او دستهاى خود را زیر پیكر مقدس برادرش حسین برد و رو به آسمان كرد و گفت: «اِلَهِى تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقُرْبَانَ؛ (49) خدایا! این قربانى را از ما قبول كن.‌»

در مجلس ابن زیاد، ماندگارترین جمله را فرمود، آنجا كه ابن زیاد روى به جانب زینب‏علیهاالسلام نمود و گفت: «خداى را سپاس كه شما را رسوا كرد و كشت و گفته‏هاى شما نادرست از كار درآمد!»

زینب‏علیهاالسلام در پاسخ فرمود: «خداى را سپاس كه ما را به پیامبر خود، محمدصلى‏الله‏علیه‏وآله گرامى داشت و ما را از پلیدیها پاك گردانید. فاسق است كه رسوا مى‏شود و نابكار است كه دروغ مى‏گوید و او ما نیستیم، بلكه دیگرى است.‌» (50)

ابن زیاد گفت: «كار خدا را با برادرت و اهل بیت خود چگونه دیدى؟»

زینب‏علیهاالسلام فرمود: «مَا رَأَیتُ اِلاَّ جَمِیلاً؛ (51) من جز نیكى و زیبایى از خدا ندیدم.‌» «اینان گروهى بودند كه خداوند شهادت را برایشان تقدیر كرده بود و به سوى جایگاه ابدى خود شتافته، در آن آرمیدند.‌»

چنان‏كه امام سجادعلیه‏السلام به ابن زیاد فرمود: «اَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِى یابْنَ زِیادٍ اَمَا عَلِمْتَ اَنَّ الْقَتْلَ لَنَا عَادَةً وَكَرَامَتُنَا الشَّهَادَةُ؛ (52) مرا از مرگ مى‏ترسانى؟! مگر نمى‏دانى كه كشته‏شدن عادت ما است و شهادت [در راه خدا] براى ما كرامت است؟»

نقص ثمرات‏

نقص ثمرات را برخى به معناى كم‏شدن میوه‏هاى درختان گرفته‏اند و بعضى به معناى كم‏شدن میوه درخت خرما؛ ولى مرحوم علامه طباطبایى مى‏گوید: «امّا كلمه «ثمرات» ظاهراً مراد به آن اولاد باشد؛ چون نقص فرزندان و كم‏شدن مردان و جوانان، با جنگ مناسب‏تر است تا نقص میوه‏هاى درختان.‌» (53)

در این صورت، باید گفت: زینب‏علیهاالسلام با نقص ثمرات نیز امتحان شد و به خوبى امتحان پس داد؛ چراكه جوانان خویش را با تسلیم تمام، تقدیم راه خدا نمود.

عبد اللّه بن جعفر، همسر زینب، دو فرزند خود را نزد امام حسین‏علیه‏السلام براى یارى آن حضرت فرستاد و آن دو در وادى عقیق به امام‏علیه‏السلام ملحق شدند.

یكى عون بود كه فرزند زینب كبرا عقیله بنى هاشم بود. او در روز عاشورا با این رجز وارد جنگ شد:

اِنْ تَنْكُرُونِى فَاَنَابْنُ جَعْفَر                                           شَهِیدُ صِدْقٍ فِى الْجَنَانِ اَزْهَرَ

یطِیرُ فِیهَا بِجَنَاحٍ اَخْضَرَ                                             كَفَى بِهَذَا شَرَفاً فِى الْمَحْشَرِ (54)

«اگر مرا نمى‏شناسید، پس من پسر جعفر [طیار] م. شهید صدق در بهشت كه با بالهاى سبزرنگش در بهشت پرواز مى‏كند و این شرف در روز قیامت كفایت مى‏كند.‌»

او عده‏اى را كشت و سرانجام توسط عبد اللّه بن قطنه به شهادت رسید. زینب‏علیهاالسلام براى احترام به برادر و براى جلوگیرى از شرمسارى او، به كنار جنازه فرزندش نیامد؛ در حالى كه خویش را زودتر از امام حسین‏علیه‏السلام به كنار جنازه على اكبر رساند.

دیگرى محمد بن عبد اللّه جعفر است كه او نیز در روز عاشورا توسط عامر بن نهثل تمیمى به شهادت رسید. علاوه بر آن دو، عبید اللّه بن عبد اللّه بن جعفر، كه مادرش خوصاء دختر حفصه بود و فرزندخوانده زینب‏علیهاالسلام شمرده مى‏شد، و قاسم بن محمد بن جعفر كه داماد حضرت زینب‏علیهاالسلام، شوهر‌ام كلثوم دختر آن بانو، نیز به شهادت رسید (55) و زینب‏علیهاالسلام چون كوه در مرگ آنان صبر و بردبارى نمود.

راز پیروزى زینب‏علیهاالسلام

قرآن كریم در ذیل آیه سوره بقره كه پنج مورد از امتحانات سخت الهى در آن نام برده شده، مى‏فرماید: «وَبَشِّرِ الصَّبِرِینَ»؛ (56) یعنى بشارت پیروزى در امتحانات الهى مخصوص كسانى است كه صبر داشته باشند.

زینب‏علیهاالسلام در صبر و بردبارى یكه‏تاز میدان بود و زبانزد خاصّ و عام. در زیارت‏نامه آن بانو مى‏خوانیم: «لَقَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِكِ مَلاَئِكَةُ السَّمَاءِ؛ ملائكه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند.‌» مخصوصاً در ماجراى كربلا آن‏چنان صبر و رضا و تسلیم از خود نشان داد كه صبر از روى او خجل گشت:

خدا در مكتب صبر على پرداخت زینب را                                 براى كربلا با شیر زهرا ساخت زینب را

بسان لیلة القدرى كه مخفى ماند قدر او                                                كسى غیر از حسین بن على نشناخت زینب را

آرى، تاریخ به صوت اعلا باید بگوید:

سلام بر تو اى كسى كه صبر شد حقیر تو                      ندیده بعد فاطمه جهان زنى نظیر تو

در مجلس ابن زیاد، آن‏گاه كه آن ملعون با نیش زبانش نمك به زخم زینب‏علیهاالسلام مى‏پاشد و براى آزردن او مى‏گوید: «كَیفَ رَأَیتِ صُنْعَ اللّهِ بِاَخِیكِ وَاَهْلِ بَیتِكِ؛ (57) كار خدا را با بردار و خانواده‏ات چگونه یافتى؟» او در واقع با تعریض مى‏خواهد بگوید كه دیدى خدا چه بلایى به سرتان آورد؟ زینب‏علیهاالسلام در پاسخ درنگ نمى‏كند. گویى از قبل براى این شماتتها اندیشه نموده و پاسخى آماده كرده است. او با آرامشى كه از صبر و رضاى قلبى حكایت داشت، فرمود: «مَا رَأَیتُ اِلاَّ جَمِیلاً؛ (58) جز زیبایى چیزى ندیدم.‌» ابن زیاد از پاسخ یك زن اسیر در شگفت مى‏ماند و از این‏همه صبر و استقامت و تسلیم او در مقابل مصیبتها متعجب مى‏شود و قدرت محاجّه را از دست مى‏دهد.

ابن اثیر از مورّخین بزرگ اهل سنّت مى‏گوید: «وَكَانَتْ زَینَبُ اِمْرَأَةً عَاقِلَةً لَبِیبَةً جَزْلَةً... وَهُوَ یدُلُّ عَلَى عَقْلٍ وَقُوَّةِ جَنَانٍ؛ (59) زینب زنى بود عاقل و خردمند و با زكاوت... و این [یعنى كلام حضرت در مجلس یزید] بر عقل و قوّت قلب [و پایدارى او] دلالت دارد.‌»

جلال الدین سیوطى از مفسّرین اهل سنّت مى‏گوید: «وَكَانَتْ لبیبَةً جَذْلَةً عَاقِلَةً لَهَا قُوَّةُ جَنَانٍ؛ (60) زینب بانویى خردمند و عاقل بود و از قوّت قلب [و مقاومت‏] برخوردار بود.‌»

و نیز علاّمه مامقانى از علماى شیعه مى‏گوید: «وَهِىَ فِى الصَّبْرِ وَالثُّبَاتِ وَحِیدَةٌ؛ (61) او در صبر و پایدارى یكتا و بى‏همتا بود.‌»

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

1) انبیاء/ 35.

2) اعراف/ 168.

3) كهف/ 7.

4) بقره/ 155 - 157.

5) آل عمران/ 186.

6) ر. ك: محمد/31.

7) ر. ك: نمل/40.

8) ر. ك: انعام/ 165.

9) ر. ك: مائده/ 94.

10) قصص/ 21.

11) ارشاد، شیخ مفید، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، ج 2، ص 35؛ قصّه كربلا، على نظرى منفرد، انتشارات سرور، ص 79.

12) قصّه كربلا، ص 77 و 78؛ مقتل الحسین، مقرّم، بیروت، دار الكتاب، ص 165؛ تظلّم الزهراء، رضى القزوینى، منشورات الرضى، ص 153.

13) قصص/ 22.

14) العقد الفرید، ابن عبد ربه الاندلسى، بیروت، مكتبة الهلال، ج 4، ص 166.

15) ر. ك: مثیر الاحزان، ابن فهد الحلّى، مؤسسة الامام المهدى، قم، ص 39.

16) اسم كوه یا منزلى است بین كوفه و بصره.

17) انساب الاشراف، بلاذرى، دار التعارف، بیروت، ج 3، ص 166؛ قصّه كربلا، ص 164.

18) واقصه» موضعى است در راه مكّه به عراق.

19) ر. ك: ارشاد مفید، ج 2، ص 72.

20) تفسیر مجمع البیان، علمیه اسلامیه، تهران، ج 3، ص 502.

21) مقتل الحسین، ص 182؛ قصّه كربلا، ص 191.

22) ر. ك: وقایع الایام، ملاّ على تبریزى خیابانى، المطبعة المرتضویة، نجف، ص 171.

23) ر. ك: ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 93؛ قصّه كربلا، ص 250 و 251.

24) نفس المهموم، شیخ عباس قمى، بصیرتى، قم، ص 346؛ قصّه كربلا، ص 360.

25) ر. ك: زیارت ناحیه، بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، مؤسسة الوفاء، بیروت، ج 98، ص 317.

26) ذریعة النجاة، گرمرودى، انتشارات بنى هاشمى، تبریز، ص 147.

27) اللهوف، سید بن طاووس، انتشارات داورى، قم، ص 53.

28) قصّه‏هاى هجرت، ص 382.

29) همان.

30) همان.

31) حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 298.

32) وسیلة الدارین، ص 297؛ قصّه هجرت، ص 386.

33) ر. ك: پیشواى شهیدان، ص 129 - 228، به نقل از: یك كهكشان اشك، حسن جلالى عزیزیان، مؤسسه چاپ و انتشارات حدیث، ص 74.

34) ر. ك: ارشاد مفید، ج 2، ص 116.

35) ر. ك: تاریخ الطبرى، محمد بن جریر طبرى، دار سویدان، بیروت، ج 5، ص 234، با تلخیص، قصّه هجرت، ص 447 و 448.

36) منتخب طریحى، ج 2، ص 480.

37) بحار الانوار، ج 45، ص 145.

38) بحار الانوار، ج 45، ص 133؛ الاحتجاج، طبرسى، ج 2، ص 122.

39) بحار الانوار، ج 36، ص 59؛ تفسیر برهان، ج 4، ص 317؛ امالى طوسى، ج 1، ص 190.

40) ریاحین الشریعة، شیخ ذبیح اللّه محلاّتى، دار الكتب الاسلامیة، ج 3، ص 62.

41) ر. ك: ارشاد مفید، ج 2، ص 112.

42) الملهوف، ص 55.

43) امالى، شیخ صدوق، انتشارات اسلامیة، تهران، مجلس 31، ح 2.

44) معالى السبطین، ج 2، ص 55، به نقل از: سوگنامه آل محمد، محمد محمدى‏اشتهاردى، انتشارات ناصر، قم، نهم، 1375، ص 398.

45) ر. ك: زیارت‏نامه حضرت زینب‏علیهاالسلام، ص 6.

46) الملهوف، ص 67.

47) سوگنامه آل محمدصلى‏الله‏علیه‏وآله، ص 522.

48) قصّه هجرت، ص 343 - 346.

49) مقتل الحسین، مقرّم، ص 307.

50) ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 115.

51) همان.

52) الملهوف، ص 68؛ قصّه هجرت، ص 446.

53) تفسیر المیزان، علامه سید محمد حسین طباطبایى، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، انتشارات اسلامى، قم، یازدهم، ج 1، ص 531.

54) ابصار العین، شیخ محمد سماوى، انتشارات بصیرتى، قم، ص 39.

55) ر. ك: ابصار العین، ص 40؛ قصّه هجرت، ص 338 و 339.

56) بقره/ 155.

57) بحار الانوار، ج 45، ص 115 و 116.

58) همان.

59) اسد الغابه، ابن اثیر، دار المعرفة، ج 5، ص 300؛ الاصابة، ابن حجر عسقلانى، دار الجبل، ج 7، ص 684.

60) فاطمة الزهراء، بهجة المصطفى، احمد الرحمانى الهمدانى، نشر مرضیه، ص 640.

61) علاّمه مامقانى، به نقل از: ماهنامه مبلّغان، ش 45، ص 55.

مقدمه

شخصیت والای دخت امامت، حضرت زینب علیها‌السلام الگوی شایسته‌ای برای زنان و مردانِ حقیقت جوی عالم است. رفتار و گفتار این شیر زن عاشورایی چنان تاریخ را تحت تأثیر قرار داده است که بعد از 1400 سال، حقیقت جویانِ عالم از آن گرامی راه زندگیِ شرافت‌مندانه را می‌آموزند.

بیانات و سخنرانی آموزنده و شیوای آن حضرت علیها‌السلام در شام، نکات و پیام‌های آموزندۀ بسیاری برای شیفتگان و پیروان اهل‌بیت‌علیهم‌السلام در بر دارد که در این نوشتار به برخی از آنها خواهیم پرداخت؛ اما قبلاً چند نکته مقدماتی را بیان می‌کنیم:

الف. روضه خوانی در مجلس یزید

حضرت زینب علیها‌السلام از بنیانگذاران عزاداری در سوگ سالار شهیدان - بعد از شهادت امام‌علیه‌السلام - است. آن احیاگر فرهنگ عاشورا از اولین روضه خوانان و گریه کنانی است که بعد از اقامه عزا بر امام حسین‌علیه‌السلام در کربلا و کوفه، در شام به این امر مهم می‌پردازد و نهضت عاشورا را با ناله و سوز دل زنده می‌دارد. هنگامی که آن بانوی داغدیده را بعد از یک سفر طولانی و پر زحمت، به عنوان اسیر در دمشق به مجلس یزید وارد کردند، چشم حضرت به سر بریده امام حسین‌علیه‌السلام افتاد که در طشت طلا قرار داشت؛ دست برد، گریبان چاک کرد و با صوت حزین و ناله‌های جانسوز فریاد زد: «یا حُسَینَاهْ یا حَبِیبَ رَسُولِ اللهِ! یا ابْنَ مَكَّةَ وَ مِنَى! یا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ سَیدَةَ النِّسَاءِ! یا ابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفَى!»

زینب کبری علیها‌السلام چنان عواطف و احساسات حاضران در مجلس را تحت تأثیر قرار داد که تمامی حضّار به گریه درآمدند. آن گرامی با این رفتار خود، مجلس عیش و نوشِ یزید را به عزاخانۀ امام حسین‌علیه‌السلام تبدیل کرد؛ به گونه‌ای که یزید نیز با خودباختگی تمام سکوت کرد.

آن گاه برای جبران حقارت خود در حالی که دوباره با چوب خیزران به لب و دندان امام حسین‌علیه‌السلام می‌زد، اشعاری را که در اُحُد برای شادکامی از شکست مسلمانان سروده شده بود، با ترکیب چند بیت از خویشتن می‌خواند:

لَیتَ أَشْیاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا                                          جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلِ‏

فَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً                                              ثُمَّ قَالُوا: یا یزِیدُ لَا تُشَلَ‏

لَعِبَت هاِشُم بِالمُلكِ فَلا                                             خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحی نَزَل

لَسْتُ مِنْ عُتبةَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ                                         مِنْ بَنِی أَحْمَدَ مَا كَانَ فَعَلَ

«ای کاش بزرگان من که در روز جنگ بدر کشته شدند، زاری قبیله خزرج را از فرود آمدن ضربات ما می‌دیدند و از شادی فریاد می‌زدند و می‌گفتند: دست مریزاد‌ای یزید! (به جای جنگ بدر بزرگان و مهتران آنها را کشتیم و بی‌حساب شدیم.)

طایفه هاشم با سلطنت بازی کردند، هرگز خبری از آسمان نیامده و وحیی نازل نشده است. من فرزند عُتبه نیستم، اگر انتقام کارهای احمد را از فرزندانش نگیرم.»

ابو برزه اسلمی با دیدن آن صحنه، طاقت نیاورد و فریاد زد: «ای یزید! وای بر تو آیا با چوب خیزران به دندان‌های حسین بن فاطمه علیها‌السلام می‌زنی؟ با چشمان خودم دیدم که حضرت رسول اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله این دندان‌های حسین و برادرش حسن را می‌مکید و می‌بوسید و به ایشان می‌فرمود: «أَنْتُمَا سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَتَلَ اللهُ قَاتِلَكُمَا وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً؛ (1) شما دو فرزندم، آقای جوانان اهل بهشت هستید، خداوند لعنت کند و بکشد قاتل هر دوی شما را و جهنم را برای او آماده کند و جهنم چه بد منزلگاهی است؟!» یزید عصبانی شد و دستور داد ابو برزه اسلمی را از مجلس اخراج کنند.

ب. اهمیت اقامۀ عزای امام حسین‌علیه‌السلام

چون از منظر فرهنگ اهل‌بیت‌علیهم‌السلام اقامه عزا به امام حسین‌علیه‌السلام، اهمیت والایی دارد و زینب کبری علیها‌السلام قبل از ایراد خطابه تاریخی خود به عزاداری و ذکر مصائب سید الشهدا‌علیه‌السلام پرداخته است و با لطف خداوندی، از روح بلند حضرت اباعبدالله‌علیه‌السلام به این وسیله استمداد جسته است، ما هم با نقل دو روایت کوتاه از روایات انبوهی که در این باره وجود دارد به آن گرامی توسل می‌جوییم و به مخاطبان گرامی تقدیم می‌کنیم:

1. هنگامی که پیغمبر اعظم اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فاطمه اطهر‌علیه‌السلام را از شهادت و مصائب فرزندش حسین‌علیه‌السلام آگاه کرد، آن بانوی بزرگوار شدیداً گریست و گفت: «پدر جان! این مصائب در چه موقعی رخ می‌دهد؟» فرمود: «در آن زمانی كه من و تو و علی در دنیا نباشیم!» گریه حضرت زهرا علیها‌السلام شدیدتر شد و گفت: «پدر جان! پس چه کسی برای حسینم گریه خواهد کرد و چه کسی متصدی عزاداری وی خواهد شد!؟» پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «ای فاطمه! زنان امت من بر زنان اهل‌بیتم و مردان ایشان بر مردان اهل‌بیت من گریه خواهند کرد. همه ساله گروهی پس از دیگری، عزاداری را ادامه خواهند داد. هنگامی که روز قیامت فرا رسد تو زنان امت من و من مردان آنان را شفاعت خواهیم کرد. هر یکی از ایشان که در مصیبت امام حسین‌علیه‌السلام گریه کند ما دست او را می‌گیریم و داخل بهشت می‌کنیم.» آن گاه ادامه داد: «یا فَاطِمَةُ كُلُّ عَینٍ بَاكِیةٌ یوْمَ الْقِیامَةِ - إِلَّا عَینٌ بَكَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَینِ - فَإِنَّهَا ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِیمِ الْجَنَّةِ؛ (2) ‌ای فاطمه! هر چشمی، فردای قیامت، گریان است، غیر از چشمی که در مصیبت حسین گریه کند؛ زیرا صاحب آن چشم، خندان، و مژده نعمت‌های بهشت به وی داده خواهد شد.»

روزی که گِل آدم و حوا بسرشتند                               بر نام حسین بن علی گریه نوشتند

فرمود نبی در صفت گریه کنانش                                 والله که این طایفه از اهل بهشتند

2. امام باقر‌علیه‌السلام نیز درباره گریه بر مصائب امام حسین‌علیه‌السلام فرمود: «مَنْ ذَرَفَتْ عَینَاهُ عَلَى مُصَابِ الْحُسَینِ وَ لَوْ مِثْلَ جَنَاحِ الْبَعُوضَةِ غَفَرَ اللهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ؛ کسی که چشمانش در مصیبت امام حسین‌علیه‌السلام اشک آلود شود ولو اینکه به اندازه بال یک مگس باشد، خدا گناهانش را می‌آمرزد، گرچه به اندازه کف دریا باشد.»

ج. برتری معنوی زینب علیها‌السلام در فضای خفقان

حضرت زینب علیها‌السلام با ایراد خطابه تاریخی، حماسی، علمی و فنی خود، بخشی از کمالات خویش را به نمایش گذاشت. شجاعت و دلاوری، فصاحت و بلاغت، علم تفسیر، فن خطابه، روانشناسی، تربیت و سیاستمداری برخی از جلوه‌های این کمالات بود.

آن حضرت در این خطبه با هنرمندی تمام، حضور یک زن مسلمان را به همراه عفت و ایمان در جامعه نمایان ساخت. تلاش برای احیای حق و اصلاح جامعه، تحریک مردم علیه فساد و ستم، تبلیغ در زمان اسارت و داشتن استقامت و اراده قوی، برخی از صفات برجسته و کمالات وجودی عقیله بنی هاشم علیها‌السلام در این خطابه است.

قهرمان کربلا با اینکه در حال اسارت بود و در مجلسی سخن می‌گفت که به او با چشم تردید و حقارت نگاه می‌کردند و فضای رعب و وحشت از قدرت یزید، مجلس را کاملاً فرا گرفته بود، نه تنها قدرت و حاکمیت پوشالی یزید را اصلاً به حساب نیاورد، بلکه آنچنان در سخنانش او را تحقیر و توبیخ کرد که گویا شخصیّتی معظم و بزرگ، با کودکی خردسال صحبت می‌کند. آن بانو با توجه به مسئولیتی که بر عهده داشت، بدون توجه به اوضاع بحرانی شام و مشکلات و مصائب خود، با آمادگی کامل، همانند شیری غرّنده از جا برخاست و با صدایی رسا و آهنگی علی گونه، خطبه کوبنده خود را - که هر شنونده‌ای را به تحسین وامی‌داشت - با اعتماد به نفس کامل به پایان برد.

پیام‌هایی از خطابه زینب علیها‌السلام

هنگامی که یزید با آن اشعار کفرآمیز، اندیشه‌های باطل خود را آشکار ساخت و همگان فهمیدند که مبارزه امام حسین‌علیه‌السلام در برابر یزید، مصاف جبهه حق و باطل بوده است، آن بزرگ پرچمدار نهضت عاشورا با کمال شهامت به پا خاست و خطبه معروف خود را در مجلس یزید ایراد فرمود. در اینجا با ذکر فرازهایی از آن خطبۀ مهم و ترجمه آن، به برخی از پیام‌هایش نیز می‌پردازیم:

1. شکر الهی در همه حال

امام صادق‌علیه‌السلام می‌فرماید: «إِصْبِرْ نَفْسَكَ عِنْدَ كُلِّ بَلِیةٍ وَ رَزِیةٍ فِی وَلَدٍ أَوْ فِی مَالٍ فَإِنَّ اللهَ إِنَّمَا یقْبِضُ عَارِیتَهُ وَ هِبَتَهُ لِیبْلُوَ شُكْرَكَ وَ صَبْرَكَ؛ (3) خود را در مقابل هر بلا و گرفتاری در مال و اولاد، صابر و شکیبا بساز که خداوند، امانتها و بخشش خود را باز پس می‌گیرد تا اینکه صبر و شکر تو را بیازماید [که در این مواقع آیا شاکر و صابر هستی یا نه؟]»

دختر گرامی علی نیز در اوج مصائب و گرفتاریها، به عنوان یک بندۀ کامل، شاکر و صابر، اول به حمد و ستایش خداوند می‌پردازد و این گونه سخن خود را آغاز می‌کند: «الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَجمَعین؛ حمد و سپاس، مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله و همه اهل‌بیت او.»

2. توجه به کلام وحی

استناد به آیات قرآن برای هر گوینده‌ای ضرورت دارد؛ زیرا کلام وحی یکی از منابع متقن و قابل پذیرش جامعه بشری است و ریشه در فطرت انسانها دارد و دل‌های حقیقت جو و کمال طلب از آن استقبال می‌کنند. رسول گرامی اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «علیکم بالقرآن فاتّخذوه اماما و قائدا، فانّه کلام ربّ العالمین؛ (4) بر شما باد قرآن كه آن را پیشوا و رهبر خود قرار دهید؛ زیرا گفتار پروردگار جهانیان است.»

کتاب ایزد است‌ای مرد دانا معدن حکمت                      که تا عالَم به پای است اندر این معدن همی‌پاید(5)

به این سبب، آن حضرت در این خطابه تاریخی، بارها به آیات وحی استناد کرد و به سخنان شیوای خود استحکام بخشید.

حضرت زینب علیها‌السلام سخنان خود را با آیه‌ای از قرآن آغاز می‌کند و می‌فرماید: «صَدَقَ اللهُ كَذَلِكَ یقُولُ: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ كانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ»؛ (6) «سخن خداوند متعال راست است که این گونه فرمود: سرانجامِ کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به سخره گرفتند.»

3. موقتی بودن پیروزی ستمگران

بدون تردید، ستم و ستمگران، محکوم به فنا و نابودی هستند و آنان در این جهان، طبق سنت تغییرناپذیر الهی، کیفر اعمال زشت خود را به زودی خواهند دید. رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده است: «ثَلَاثٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُهَا وَ لَا تُؤَخَّرُ إِلَى الْآخِرَةِ عُقُوقُ الْوَالِدَینِ وَ الْبَغْی عَلَى النَّاسِ وَ كُفْرُ الْإِحْسَانِ؛ (7) سه دسته از گناهان است که در کیفر آن، عجله و شتاب می‌شود و کیفر آن به آخرت نمی‌ماند: ناراضی ساختن پدر و مادر، ستم بر مردم و ناسپاسی در برابر احسان [دیگران].» علی‌علیه‌السلام نیز فرمود: «فَاللهَ اللهَ فِی عَاجِلِ الْبَغْی وَ آجِلِ وِخَامَةِ الظُّلْمِ؛ (8) پس، خدا را! خدا را! از تعجیل [در عقوبت و کیفر] ظلم و ستم بر حذر باشید، و از آینده دردناک ظلم [بترسید].» بنابراین:

از تیر آهِ مظلوم، ظالم امان نیابد                                               پیش از نشانه خیزد، از دل فغان کمان را (9)

حضرت زینب علیها‌السلام با توجه به این حقیقت، این سنت الهی را به رخ یزید کشید و با استیضاح یزید، پیروزی خیالی وی را به سخره گرفت و به تمام ستمگران و مستکبران عالم فهمانید که لذت حیوانیِ غلبه اهل باطل بر لشكریانِ حق، موقتی است و خیلی زود به پایان خواهد رسید و آثار زشت جنایات آنان در پرونده ننگینشان برای همیشه باقی خواهد ماند و در این باره فرمود: «أَ ظَنَنْتَ یا یزِیدُ حَیثُ أَخَذْتَ عَلَینَا أَقْطَارَ الْأَرْضِ وَ آفَاقَ السَّمَاءِ فَأَصْبَحْنَا نُسَاقُ كَمَا تُسَاقُ الْأُسَارَى؛‌ای یزد! تو [به خیال باطل خود] چنین می‌پنداری که چون اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما بستی [و راه چاره را بر ما مسدود کردی] تا آنجا که ما را همانند [بردگان و] اسیران [کفار، دیار به دیار،] به هر سو کشاندی.»

4. زوال پندارهای اهل باطل

خداوند متعال در قرآن (10) پیروزی ظاهری و موقتی اهل باطل را به کف روی آب تشبیه می‌کند و اهل حق و حقیقت را به آب زلال و روان مثال می‌زند.

قرآن در این مثال پر معنا، منظره حق و باطل را به عالیترین صورتی ترسیم کرده، حقایق فراوانی را بیان می‌کند تا شناخت حق و باطل که همان شناخت واقعیتها از پندارهاست برای مردم آسان شود. از این مثال می‌فهمیم که باطل همواره مستکبر، بالانشین، پر سر و صدا؛ ولی تو خالی و بی‌محتواست؛ اما حق، متواضع، كم سر وصدا، اهل عمل و پرمحتواست.

حق، همیشه مفید و سودمند است؛ همچون آب زلال، که مایه حیات و زندگی است؛ اما باطل، بی‌فایده و بیهوده است، نه کف‌های روی آب، هرگز کسی را سیراب می‌کنند و درختی را می‌رویانند و نه کف‌هایی که در کوره‌های ذوب فلزات ظاهر می‌شود و نمی‌توان از آنها زینتی و یا وسیله‌ای برای زندگی ساخت و اگر هم مصرفی داشته باشند، مصارف بسیار پست و بی‌ارزش‌اند که به حساب نمی‌آیند؛ همانند صرف کردن خاشاک برای سوزاندن.

حق، همیشه متکی به نفس است؛ اما باطل از آبروی حق مدد می‌گیرد و سعی می‌کند خود را به لباس او درآورد و از حیثیت او استفاده کند؛ همانگونه که «هر دروغی از راست فروغ می‌گیرد» که اگر سخن راستی در جهان نبود، کسی هرگز دروغی را باور نمی‌کرد و اگر جنس خالصی در جهان نبود، کسی فریب جنس قلابی را نمی‌خورد؛ بنابراین حتی فروغ زودگذر باطل و آبرو و حیثیت موقت او به برکت حق است؛ اما حق، همه جا متکی به خویشتن و آبرو و اثر خویش است. (11)

با توجه به این فَرقِ روشن، بین حق و باطل، فراز بعدی خطبه زینب کبری علیها‌السلام کاملاً روشن می‌شود که حضرت، پیروزی موقتی یزید را همانندکف روی آب می‌داند که به زودی از بین می‌رود و اما جریان زلال حماسه عاشورا و هدف والای سالار شهیدان، همانند آب صاف و زلال، روز به روز شفافتر به راه خود ادامه داده و انسان‌های تشنه معرفت و حقیقت را سیراب خواهد کرد به این سبب، دختر شجاع علی‌علیه‌السلام، پیروزی ظاهری یزید را به تمسخر می‌گیرد و سخنان کوبنده‌اش را همانند پتکی بر اندیشه‌های باطل یزید فرود می‌آورد و او را تحقیر می‌کند و دنیا را در نظرش تیره و تار می‌سازد.

حضرت با اشاره به اندیشه‌های باطل وی فرمود: «أَنَّ بِنَا عَلَى اللهِ هَوَاناً وَ بِكَ عَلَیهِ كَرَامَةً؟ وَ أَنَّ ذَلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ عِنْدَهُ؟ فَشَمَخْتَ بِأَنْفِكَ وَ نَظَرْتَ فِی عِطْفِكَ جَذْلَانَ مَسْرُوراً؛ [ای یزید!] آیا چنین می‌پنداری که ما نزد خدا خوار هستیم و تو نزد خدا گرامی هستی؟ و می‌پنداری این چیره شدن تو بر ما، بیان‌گر شکوه و ارزشمندی تو در پیشگاه خداست؟ از اینرو بینی بالا کشیدی و تکبر کردی و به خود بالیدی، و خرم و شادان شدی.»

«حِینَ رَأَیتَ الدُّنْیا لَكَ مُسْتَوْسِعَةً وَ الْأُمُورَ مُتَّسِقَةً وَ حِینَ صَفَا لَكَ مُلْكُنَا وَ سُلْطَانُنَا؛ آن زمانی که دیدی چند روزی روزگار به وفق مراد تو می‌چرخد و کارهای تو منظم شده است و آن زمان که ملک و مقام رهبری ما، برای تو صاف و هموار شده اند. [زهی خیال باطل!!]»

زیرا این چیرگی موقت و زودگذر، همانند کفِ روی آب تمام می‌شود و چهره حقیقت‌گران عاشورا، همانند آب زلال در پهنای تاریخ روشن و درخشان خواهد شد.

5. مهلت خداوند برای ستم‌گران

سنت تغییر ناپذیر خداوند متعال، هشدار برای همه اهل باطل است که حتماً از عواقب کار خود بترسند. مهلت دادن خداوند به اهل باطل نه به سود آنان، بلکه برای آزمایش و سنگینی گناه و مجازات بیشترشان است؛ چنان که می‌فرماید: «وَ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُونَ * وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ كَیدِی مَتِینٌ»؛ (12) «و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایی که نمی‌دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد و به آنها مهلت می‌دهیم [تا مجازاتشان دردناکتر باشد]؛ زیرا طرح و نقشه من، قوی و حساب شده است [و هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست].» عقیله بنی‌هاشم نیز با استناد به آیه 178 سوره آل عمران که می‌فرماید: «وَ لا یحْسَبَنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ»، مهلت دادن خداوند متعال به رهروان راه باطل را نه به نفع آنان، بلکه برای آزمایش و خواری بیشترشان قلمداد فرمود و به یزید و پیروانش اعلام کرد که این فرصت و مهلت، از دست آنان خواهد رفت و عذاب خوارکننده‌ای در انتظارشان خواهد بود.

بانوی حماسه آفرین عاشورا از مجلس یزید به تمامی جنایتکاران در طول تاریخ اخطار کرد که پیروزی موقتی آنان و آزادی عملی که دارند به این معنا نیست که افرادی صالح و درستکارند و خداوند از آنان خشنود است؛ بلکه برعکس، خداوند متعال با مهلتی که به آنان داده است در حقیقت، آنان را به حالشان رها کرده است؛ زیرا لیاقت و شایستگی هدایت ندارند. آنان در این فرصت، طغیان و سرکشی را به اوج خود می‌رسانند و بارشان سنگینتر و کیفرشان بیشتر خواهد بود.

حضرت زینب علیها‌السلام به حكمران خودکامه عصر خود فرمود: «آیا تو که امروز جشن گرفته‌ای و شادی می‌کنی چنین می‌پنداری که چون جهان را بر ما تنگ کرده و یک مشت زن و کودک را همچون اسیران از این دیار به آن دیار می‌کشانی، نشانه قدرت و اقتدار حکومتی و ارزشمندی تو نزد خداوند است؟! اشتباه می‌کنی این فرصت آزادیِ عمل، بار گناهانت را سنگینتر و عذاب دردناک را به تو نزدیک می‌کند.

ای یزید! هر کاری از دست تو ساخته است انجام بده به خدا سوگند! هرگز نور ما را نمی‌توانی خاموش کنی و این چراغ هدایت، همچنان تا روز قیامت نور افشانی می‌کند و خواهد درخشید.» (13)

حضرت زینب علیها‌السلام یزید نهیب می‌زند: «مَهْلًا مَهْلًا أَ نَسِیتَ قَوْلَ اللهِ تَعَالَى: «وَ لا یحْسَبَنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ؛ [ای یزید!] آرام باش، آرام باش، آیا سخن خدا را فراموش کرده‌ای که فرمود: آنها که کافر شدند تصور نکنند که اگر به آنها مهلت می‌دهیم به سود آنهاست، ما به آنها مهلت می‌دهیم که بر گناهانشان بیفزایند و عذاب خوارکننده‌ای برای آنها باشد.»

6. تفاوت عدالت الهی با عدالت یزیدی؟!

استفاده ابزاری از مذهب، از حربه‌های رایج اهل باطل در فریب دادن افکار عمومی است. آنان از واژه‌های مقدس برای تحمیل حکومت خود و سلطه بیشتر بهره می‌برند؛ همچنان که امروزه هم، این رسم پا برجاست. کلمات مقدس عدالت، آزادی، حقوق بشر، اصلاحات، از جمله واژه‌های مردم فریبی است که مورد سوء استفاده مستکبران عالم قرار گرفته است. آن بانوی بزرگوار با کمال هشیاری به این حربه یزید می‌تازد و وی را در میان افکار عمومی به محاکمه می‌کشد که: تو که در جایگاه پیامبری نشسته‌ای که مظهر عدالت بود، آیا چنین عدالت را اجرا می‌کنی؟!

آن حضرت آنگاه به مفهوم عدالت یزیدی پرداخت و آن را به صورت شایسته‌ای برای آیندگان ترسیم فرمود و با ندای رسا اعلام کرد که آیا معنای عدالت در قاموس اهل باطل، این است که فرزند آزادشدگان، زنان و کنیزان خود را در پس پرده و حجاب نگه داشته؛ اما دختران رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را هتک حرمت کنند و آنان را در کوچه و بازار به عنوان اسیر جنگی بگردانند؟! آری این توقع بیجایی است که زینب کبری علیها‌السلام از فرزند هند جگرخواره داشته باشد.

حضرت زینب علیها‌السلام در ادامه به علت جسارت گنهکاران و اهانت به فرزندان پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله و پشیمانی زودرس آنان پرداخته و دست به دعا و نفرین بر می‌دارد و متذکر می‌شود که تمام عواقب این جنایات در نهایت به خود آنان برمی‌گردد و مطمئناً خداوند متعال، انتقام مظلومان را از ظالمان خواهد گرفت. حضرت می‌فرماید: «أَمِنَ الْعَدْلِ یا ابْنَ الطُّلَقَاءِ؟! تَخْدِیرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ؟؛ وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اللهِ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله سَبَایا؟؛ قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَیتَ وُجُوهَهُنَّ؛ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ وَ یسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَنَاهِلِ وَ الْمَنَاقِلِ؛ وَ یتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ وَ الدَّنِی وَ الشَّرِیفُ؛ لَیسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجَالِهِنَا وَلِی وَ لَا مِنْ حُمَاتِهِنَّ حَمِی؛‌ای پسر کسانی كه آزاد شده‌اند (كسانی که جدمان پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در فتح مکه اسیرشان کرد و سپس آنان را آزاد ساخت!) آیا این عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را پشت پرده بنشانی و دختران رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانی؟ پوشش آنان را دریدی و روی آنان را گشودی؛ تا دشمنان، آنان را از شهری به شهر دیگر ببرند و بومی و غریب، به آنها چشم بدوزند و نزدیک و دور، شریف و غیر شریف، چهره آنان را بنگرند. از مردان آنها سرپرستی نمانده و از حمایت کنندگان ایشان، کمک‌کننده‌ای باقی نمانده است.»

7. علت کینه یزید از اهل‌بیت‌علیهم‌السلام!

خاتون دو سرا در سخنان بلند خود متذکر می‌شود که هرگز از فرزندان پدر و مادر ستم پیشه، انتظار دلسوزی و ترحم نداشته باشید که یک خیال واهی است؛ همچنان که صائب تبریزی می‌گوید:

اظهار عجز پیش ستم‌گر روا مدار                                اشکِ کباب، موجب طغیان آتش است

حضرت به ریشۀ شخصیت فاسد وی می‌پردازد و دودمان جنایتكارش را به رخش می‌کشد که بخشی از ستمها و اعمال ننگین یزید، مرهون آبا و اجداد جنایت پیشه اوست. آن بانو در ادامه خطبه می‌فرماید: «كَیفَ یرْتَجَى مُرَاقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَكْبَادَ الْأَزْكِیاءِ وَ نَبَتَ لَحْمُهُ بِدِمَاءِ الشُّهَدَاءِ؛ به راستی چگونه توقع و امید دلسوزی از [پسر آن] کسی باشد که دهانش جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان رویید.»

«وَ كَیفَ یسْتَبْطِئُ فِی بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیتِ مَنْ نَظَرَ إِلَینَا بِالشَّنَفِ وَ الشَّنَآنِ وَ الْإِحَنِ وَ الْأَضْغَانِ؛ و چگونه در بغض و کینه نسبت به ما اهل‌بیت کوتاه آید [و کندی کند] آن کسی که به ما با نظر دشمنی و کینه توزی می‌نگرد.»

«ثُمَّ تَقُولُ غَیرَ مُتَأَثِّمٍ وَ لَا مُسْتَعْظِم وَ أَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قَالُوا یا یزِیدُ لَاتُشَل‏ مُنْتَحِیاً عَلَى ثَنَایا أَبِی عَبْدِاللهِ‌علیه‌السلام سَیدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ تَنْكُتُهَا بِمِخْصَرَتِكَ؛‌ای یزید! تو [با کمال پر رویی،] بدون آنکه خود را گنهکار بدانی و بزرگی این گناه را درک کنی، می‌گویی: کاش پدرانم بودند و شادی سر می‌دادند و می‌گفتند: دست مریزاد‌ای یزید! در حالی که با چوب خیزران، به دندان‌های اباعبدالله سرور جوانان اهل بهشت اشاره می‌کنی و بر دندان‌های او می‌زنی.»

«وَ كَیفَ لَا تَقُولُ ذَلِكَ وَ قَدْ نَكَأْتَ الْقَرْحَةَ وَ اسْتَأْصَلْتَ الشَّافَةَ بِإِرَاقَتِكَ دِمَاءَ ذُرِّیةِ مُحَمَّدٍ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله وَ نُجُومِ الْأَرْضِ مِنْ آلِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ تَهْتِفُ بِأَشْیاخِكَ زَعَمْتَ أَنَّكَ تُنَادِیهِم؛ چرا چنین نگویی؟! تو که پوست از زخم ما برداشتی و با این خونی که از فرزندان محمد‌صلی‌الله‌علیه‌وآله و ستارگان درخشان روی زمین از خاندان عبدالمطلب بر زمین ریختی؟ پدرانت را صدا می‌زنی و می‌پنداری که صدایت به گوش آنان می‌رسد.»

«فَلَتَرِدَنَّ وَشِیكاً مَوْرِدَهُمْ وَ لَتَوَدَّنَّ أَنَّكَ شَلَلْتَ وَ بَكِمْتَ وَ لَمْ تَكُنْ قُلْتَ مَا قُلْتَ وَ فَعَلْتَ مَا فَعَلْتَ؛ ولی به همین زودی به آنجا که آنها هستند خواهی رفت و آن وقت آرزو می‌کنی که‌ای کاش دستت شَل بود و زبانت لال، و آنچه گفتی، نمی‌گفتی و آنچه کرده‌ای نمی‌کردی.»

8. دعا سلاح برندۀ مظلومان

مباش‌ای مدعی مغرورِ ظلم و جور و بیدادت                  برآرد دود ازافلاک، یک آهِ سحرگاهی

از دعاهایی که هیچ شکی در مستجاب شدنش نیست، دعای مظلوم است. رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «ثَلَاثُ دَعَوَاتٍ مُسْتَجَابَاتٌ لَا شَكَّ فِیهِنَّ دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ وَ...؛ (14) سه دعا است كه بدون شكّ، اجابت می‌شود: [یكی] دعای مظلوم است و... .»

در اینجا شیر زن خاندان رسالت نیز در اوج مظلومیت، با توسل به سلاح دعا، از محضر حضرت حق، دادخواهی می‌کند و می‌فرماید: «اللهُمَّ خُذْ بِحَقِّنَا وَ انْتَقِمْ مِمَّنْ ظَلَمِنَا وَ أَحْلِلْ غَضَبَكَ بِمَنْ سَفَكَ دِمَاءَنَا وَ قَتَلَ حُمَاتَنَا؛ خدایا حق ما را بازستان و از آنان که به ما ستم کردند انتقام بگیر و خشم خود را بر کسانی که خون‌های ما را ریختند و یاران ما را کشتند، فرود آر.» و خطاب به طاغوت زمان می‌گوید: «فَوَ اللهِ مَا فَرَیتَ إِلَّا جِلْدَكَ وَ لَا جَزَزْتَ إِلَّا لَحْمَكَ؛ سوگند به خدا، جز پوست خود را ندریدی و جز گوشت خود را نبریدی.»

حذر کن‌ای عوان (15) از نوحه مظلوم و اشکِ او                      که می‌ترسم کند کارِ دعای نوح و طوفانش

9. دفاع از فرهنگ شهادت

از منظر قرآن و اهل‌بیت‌علیهم‌السلام مقام شهادت، رفیع‌ترین مقامی است که یک بنده شایسته به آن نایل می‌شود. رسول گرامی اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در این باره می‌فرماید: «فَوْقَ كُلِّ ذِی بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى یقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اللهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللهِ فَلَیسَ فَوْقَهُ بِرٌّ؛ (16) بالاتر از هر نیکی، نیکی دیگری است تا اینکه شخص در راه خدا به شهادت برسد. هنگامی که در راه خدا به شهادت رسید، دیگر بالاتر از آن نیکی وجود ندارد.» علی‌علیه‌السلام هم همواره آرزوی رسیدن به چنین مقامی را داشت و می‌فرمود: «إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِی نَفْسُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ بِیدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّیفِ أَهْوَنُ عَلَی مِنْ مِیتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ فِی غَیرِ طَاعَةِ اللهِ؛ (17) همانا، گرامی‌ترین مرگها کشته شدن [در راه خدا] است. قسم به آنکه جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار مرتبه ضربت شمشیر خوردن، بر من آسانتر است، تا در بستر مردن در غیر طاعت خدا.»

آنان که ره دوست گزیدند همه                                   در کوی شهادت آرمیدند همه

در معرکه دو کون فتح از عشق است                           هر چند سپاه او شهیدند همه

پیام آور خون شهیدان دشت نینوا، در سخنرانی خود به نحو شایسته‌ای، مقام شهیدان را از منظر وحی بیان می‌کند و با عبارات خود، به تفسیر آیه شهادت می‌پردازد و پیروزی حقیقی شهیدان در دادگاه عدل الهی را اعلام می‌دارد: «وَ لَتَرِدَنَّ عَلَى رَسُولِ اللهِ بِمَا تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْكِ دِمَاءِ ذُرِّیتِهِ وَ انْتَهَكْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِی عِتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ حَیثُ یجْمَعُ اللهُ شَمْلَهُمْ وَ یلُمُّ شَعَثَهُمْ وَ یأْخُذُ بِحَقِّهِمْ «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»؛‌ای یزید! هر آینه بر رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد می‌شوی با همین باری که از ریختن خون فرزندان رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله و هتک حرمت او درباره خاندان و خویشاوندانش بر دوش داری. هنگامی که خداوند همه را جمع می‌کند و حق آنان را باز می‌گیرد. [قرآن فرموده است:] هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده‌اند بلکه آنها زنده‌اند و در پیشگاه خدا [از نعمتها و مواهب] روزی داده می‌شوند.»

«حَسْبُكَ بِاللهِ حَاكِماً؛ وَ بِمُحَمَّدٍ خَصِیماً وَ بِجَبْرَئِیلَ ظَهِیراً؛‌ای یزید! همین [بیچارگی] تو را بس که [در روز قیامت،] داوری چون خداوند، و [خونخواه و] خصمی چون محمد‌صلی‌الله‌علیه‌وآله داری، که جبرئیل پشتیبان اوست.»

10. اعتماد به نفس، ثمرۀ ایمانِ واقعی

دختر زهرای اطهر علیها‌السلام با دلی مملو از ایمان و سرشار از توکل به خدا و اعتماد به نفس و اعتقاد تام به این آیه شریفه که می‌فرماید: «إِنِّی تَوَكَّلْتُ عَلَى اللهِ رَبِّی وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛ (18) «من بر «الله» که پروردگار من و شماست، توکل کرده‌ام. هیچ جنبنده‌ای نیست، مگر اینکه او بر آن تسلط دارد؛ [اما سلطه‌ای با عدالت! چرا که] پروردگار من بر راه راست است!» به خطبه خود ادامه می‌دهد و خطابه‌اش را به اوج می‌رساند.

بانوی با شهامت خاندان وحی در فرازهای آخر به بازی شگفت انگیز روزگار اشاره می‌کند و با مثال‌هایی شایسته و مناسب اندیشه‌های غلط طاغوت صفتان را توضیح می‌دهد و با توکل به خدای متعال به جاودانگی یاد و خاطره و پیام حماسه سازان عاشورا می‌پردازد و عجز و ناتوانی ستم‌گران را در مقابله با این فرهنگ آسمانی خاطرنشان می‌شود.

او در مقابل طاغوت ستم‌گری که تمام ممالک اسلامی را زیر سیطره قدرت خود دارد، چنان با شهامت سخن می‌گوید که ارکان قدرت او و تمام وجودش را به لرزه در می‌آورد و می‌فرماید: «ای یزید! گرچه در ظاهر پیشامدهای ناگوار، مرا با تو رو به رو کرده و به گفتگو کشانده است، من برای تو ذرّه‌ای ارزش قائل نیستم، تو را تحقیر می‌کنم و سرزنش و ملامت و توبیخ می‌کنم؛ اما چه کنم که چشمها پر از اشک است و سینه‌ها سوزان.»

«وَ سَیعْلَمُ مَنْ سَوَّلَ لَكَ وَ مَكَّنَكَ مِنْ رِقَابِ الْمُسْلِمِینَ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا وَ أَیكُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً؛ به زودی آن کس که تو را فریب داد و بر گردن مردم سوار کرد (یعنی معاویه) خواهد فهمید که برای ستمکاران، عوضِ بدی در انتظار است و خواهد فهمید که کدام یک از شما جایگاهش بدتر و سپاهش ناتوانتر است.»

«وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَی الدَّوَاهِی مُخَاطَبَتَكَ إِنِّی لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَكَ وَ أَسْتَكْبِرُ تَوْبِیخَكَ لَكِنَّ الْعُیونَ عَبْرَى وَ الصُّدُورَ حَرَّی؛ اگر چه پیشامدهای ناگوارِ روزگار، مرا به سخن گفتن با تو کشانده است؛ ولی در عین حال، ارزش تو در نظر من، ناچیز و اندک و سرزنش تو بزرگ و ملامت و توبیخ تو بسیار است؛ ولی چه کنم که چشم‌ها پر اشک است و سینه‌ها سوزان.»

گریزی به شهادت عزیزان

«أَلَا فَالْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اللهِ النُّجَبَاءِ بِحِزْبِ الشَّیطَانِ الطُّلَقَاءِ؛ آگاه باش که بسی شگفتآور است که افراد نجیب حزب خدا در جنگ با احزاب شیطان که بردگان آزاده شده بودند، به شهادت می‌رسند.»

«فَهَذِهِ الْأَیدِی تَنْطِفُ مِنْ دِمَائِنَا وَ الْأَفْوَاهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنَا وَ تِلْكَ الْجُثَثُ الطَّوَاهِرُ الزَّوَاكِی تَنْتَابُهَا الْعَوَاسِلُ وَ تَعْفُوهَا أُمَّهَاتُ الْفَرَاعِلِ؛ خون ما از سرپنجه‌های شما می‌ریزد و گوشت‌های ما از دهان‌های شما بیرون می‌افتد. این پیکرهای پاکیزه عزیزان است که خوراک گرگ‌های درنده شما شده و زیر چنگال کفتارها به خاک آلوده شده است.»

«وَ لَئِنِ اتَّخَذْتَنَا مَغْنَماً لَتَجِدُنَا وَشِیكاً مَغْرَماً حِینَ لَا تَجِدُ إِلَّا مَا قَدَّمْتَ وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ؛ اگر [امروز] ما را برای خود غنیمتی می‌پنداری به همین زودی خواهی دید که ما به زیانت بوده‌ایم و آن هنگامی است که هر چه از پیش فرستاده‌ای خواهی دید و پروردگار تو بر بندگان ستم روا نمی‌دارد.»

«فَإِلَى اللهِ الْمُشْتَكَى وَ عَلَیهِ الْمُعَوَّلُ؛ من به خدا شکایت می‌برم و به او توکل می‌کنم.»

11. خبر غیبی حضرت زینب علیها‌السلام از آینده

آن گرامی در ادامه خطبه، از آینده دردناک یزیدیان خبر داده است و فردای درخشان حماسه آفرینان عاشورا و پیروزی همیشگی مرام حسینی را نوید می‌دهد و به دشمن نهیب می‌زند که: «فَكِدْ كَیدَكَ وَ اسْعَ سَعْیكَ وَ نَاصِبْ جُهْدَكَ فَوَ اللهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْینَا وَ لَا تُدْرِكُ أَمْدَنَا وَ لَا تَدْحَضُ عَنْكَ عَارَهَا؛‌ای یزید؛ هر نیرنگی که خواهی بزن و هر اقدامی که توانی، بکن و هر کوشش که داری، دریغ مدار، سوگند به خدا که نمی‌توانی نام ما را محو کنی و نمی‌توانی نور وحی ما را خاموش سازی. تو نمی‌توانی عظمت امر ما را درک کنی و ننگ این ستم را هرگز از خود نتوانی زدود؟!»

«وَ هَلْ رَأْیكَ إِلَّا فَنَدٌ وَ أَیامُكَ إِلَّا عَدَدٌ وَ جَمْعُكَ إِلَّا بَدَدٌ یوْمَ ینَادِ الْمُنَادِ أَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظَّالِمِینَ؛ آیا غیر از این است که رأی [، طرح و نقشه‌های] تو سست و مدت حکومت تو اندک و جمعیت تو پراکنده است؟ آن روزی که منادی فریاد می‌زند: آگاه باشید، لعنت خدا بر گروه ستمکاران باد.»

این سخنان که همه خبرهای غیبی است و از زبان یادگار رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله تراوش می‌کند، بخش دیگری از شخصیت زینب كبری علیها‌السلام را آشکار می‌کند. آن سلاله روشن بین علوی و فاطمی، در آن موقعیت حساس و تاریخی- که هیچ سخنور ماهری، حتی قادر به تعادل در گفتار نیست - چنان با اعتماد به نفس عمیقی خبر از آینده داده و طوری پیش‌بینی دقیقی می‌کند که ما بعد از صدها سال نتایج آن را به وضوح مشاهده می‌کنیم. آری امروزه پیش‌بینی حضرت زینب علیها‌السلام به وقوع پیوسته و دشمنان امام حسین‌علیه‌السلام خوار و رسوا شده و عظمت نام و یاد و حماسه حسینی‌علیه‌السلام همه عالم را فرا گرفته است. آری:

ای که در کرب و بلا بی‌کس و یاور گشتی                               چشم بگشا و ببین خلق جهان یاور توست

در زیارت اربعین شهادت می‌دهیم که: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ؛ (19) و من گواهی می‌دهم که یا ابا عبدالله، خداوند متعال به آنچه وعده فرموده بود عمل کند و کسانی را که تو را تنها گذاشته بودند ذلیل کند و قاتلانت را به عذاب و کیفر [اعمال ننگینشان] برساند.»

12. افتخار به مقام ایثار و شهادت

سرانجام، عقیله بنی‌هاشم، بانوی سخنور و خطیب قدرتمند خاندان وحی، با افتخار تمام برای شهادت عزیزانش در راه خداوند متعال می‌بالد و با سپاس و تقدیر از منزلت والای خاندانش خطابه تاریخی خود را به پایان می‌برد: «فَالْحَمْدُ للهِ الَّذِی خَتَمَ لِأَوَّلِنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ لِآخِرِنَا بِالشَّهَادَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ نَسْأَلُ اللهَ أَنْ یكْمِلَ لَهُمُ الثَّوَابَ وَ یوجِبَ لَهُمُ الْمَزِیدَ وَ یحْسِنَ عَلَینَا الْخِلَافَةَ إِنَّهُ رَحِیمٌ وَدُودٌ وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكِیلُ؛ (20) حمد و سپاس، خداوندی كه ابتدای كار ما را به سعادت و مغفرت، قرین ساخت و انتهای امر ما را به شهادت و رحمت ختم گردانید. از درگاه خدا می‌خواهیم که پاداش آنان (شهیدان) را کامل کند و بر پاداش آنان بیفزاید و ما را جانشینان صالح آنها قرار دهد. او مهربان و دوستدارنده است. خداوند، ما را بس است و [او] وکیل [و سرپرستی] نیکوست.»

یزید در جواب این کلام رسا و خطابه حکیمانه چنان درمانده و ناتوان شد که فقط عاجزانه به این جمله بسنده کرد: «این فریادی است که از زنان نوحه‌گر شایسته است، و چقدر مرگ برای زنان دلسوخته و نوحه‌گر آسان است.» (21)

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). مقتل خوارزمی، موفق بن احمد خوارزم، نشر مفید، قم، بی‌تا، ج 2، ص 64 و تذکره الخواص، سبط بن جوزی، موسسه اهل‌بیت‌علیهم‌السلام، بیروت، بی‌تا، ص 235.

(2). همان.

(3). بحار الانوار، ج 68، ص 94، باب الصبر و الیسر بعد العسر.

(4). کشف الغمۀ، علی بن عیسی اربلی، مکتبۀ بنی هاشم، تبریز، ج 2، ص 164.

(5). ناصر خسرو.

(6). روم/ 10.

(7). امالی، شیخ مفید، نشر کنگره مفید، ص 237، المجلس الثامن و العشرون.

(8). نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نشر مشهور، قم، 1379 ش، خطبه 192.

(9). صائب.

(10). «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ یضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْكُثُ فِی الْأَرْضِ كَذلِكَ یضْرِبُ اللهُ الْأَمْثال»: رعد/ 17؛ «خداوند از آسمان، آبی فرستاد و از هر درّه و رودخانه‌ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد. سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد و از آنچه (در کوره‌ها] برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می‌کنند نیز کف‌هایی مانند آن به وجود می‌آید - خداوند، حق و باطل را چنین مثل می‌زند! - اما کفها به بیرون پرتاب می‌شوند؛ ولی آنچه به مردم سود می‌رساند (آب یا فلز خالص) در زمین می‌ماند. خداوند، این چنین مثال می‌‌زند!»

(11). تفسیر نمونه، جمعی از نویسندگان، بی‌جا، دارالکتب الاسلامیه، بی‌تا، ج 10، ص 167.

(12). اعراف/ 182 و 183.

(13). تفسیر نمونه، ج 3،ص 184.

(14). بحار الانوار، ج 71، ص 84.

(15). ظالم.

(16). الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، بی‌جا، دارالکتب الاسلامیه، بی‌تا، ج 2، ص 348.

(17). نهج البلاغه، خطبه 123.

(18). هود/ 56.

(19). تهذیب الاحکام، محمد بن حسن طوسی، بی‌جا، دارالکتب الاسلامیه، بی‌تا، ج 6، ص114.

(20). بحار الانوار، علامه محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفا، بی‌تا، ج 45، ص 133 - 135؛ مقتل خوارزمی‌، موفق بن احمد خوارزم، نشر مفید، قم، بی‌تا، ج 4، ص 646. شرحی بر خطبه‌های حضرت زینب علیها‌السلام، نگارنده، قم نشر فرهنگ اهل‌بیت‌علیهم‌السلام، بی‌تا.

(21). فَقالَ یَزِید:

یا صَیحَةً تُحْمَدُ مِنْ صَوَائِحِ                                          مَا أَهْوَنَ الْمَوْتَ عَلَى النَّوَائِح

(بحار الانوار، ج 45، ص 135.)

بخش مهمی از موج بیداری اسلامی در طول تاریخ، مدیون خطابه‌ها و روشنگریهای زینب كبری‌علیهاالسلام است؛ روشنگریهایی كه تمامی ابعاد و زوایای گسترده فتنه را روشن ساخت و زمینه سقوط سلسله اموی را فراهم كرد؛ خطابه‌هایی كه خطر پیروی از هوای نفس را گوشزد می‌كرد و بدعتهای جدید را در دین، آشكار و بدعتگذاران را رسوا می‌ساخت.

مقدمه این دفتر را با توصیف بصیرت‌آفرینی حضرت زینب‌علیهاالسلام در كلام مقام معظم رهبری آذین می‌بندیم.

توصیفبصیرتزینبیدركلامرهبری

«قوّت شخصیت را ببینید؛ چقدر این شخصیت قوی است. دو روز قبل در یك بیابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با این همه عزیزان و جوانان و فرزندان و اینها از بین برده‌اند، این جمعِ چند ده نفرۀ زنان و كودكان را اسیر كرده‌اند، آورده‌اند در مقابل چشم مردم، روی شتر اسارت؛ مردم آمده‌اند دارند تماشا می‌كنند، بعضی هلهله می‌كنند، بعضی هم گریه می‌كنند؛ در یك چنین شرایط بحرانی، ناگهان این خورشید عظمت طلوع می‌كند و همان لحنی را به كار می‌برد كه پدرش امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام بر منبر خلافت در مقابل امت خود به كار می‌برد؛ همان جور حرف می‌زند؛ با همان جور كلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندی مضمون و معنا: «یا أَهْلَ كُوفَۀِ، یا أَهْلَ الْغَدَرِ وَ الخَتَلِ؛‌ای خدعه‌گرها!‌ای كسانی كه تظاهر كردید!» شاید خودتان باور هم كردید كه دنباله‌رو اسلام و اهل بیت هستید؛ اما در امتحان این‌جور كم آوردید، در فتنه این‌جور كوری نشان دادید. «هَلْ فِیكُمْ إِلَّا الصَّلَفُ وَ الْعُجْبُ وَ الشَّنَفُ وَ الْكَذِبُ وَ مَلِقُ الْإِمَاءِ وَ غَمْزُ الْأَعْدَاءِ»؛ (1) شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یكسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال كرده‌اید ایمان دارید، خیال كردید همچنان انقلابی هستید، خیال كردید همچنان پیرو امیر المؤمنین هستید؛ در حالی كه واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهده مقابله با فتنه برآیید، نتوانستید خودتان را نجات دهید. «مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً»؛ مثل آن كسی شدید كه پشم را می‌ریسد، تبدیل به نخ می‌كند، بعد نخها را دوباره باز می‌كند، تبدیل می‌كند به همان پشم یا پنبۀ نریسیده. [شما] با بی‌بصیرتی، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، كرده‌های خودتان را، گذشتۀ خودتان را باطل كردید. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعای انقلابیگری؛ اما باطن، باطن پوك، باطن بی‌مقاومت در مقابل بادهای مخالف. این، آسیب‌شناسی است... . با این بیان قوی، با این كلمات رسا، آن هم در آن شرایط دشوار، این‌گونه صحبت می‌كرد. اینجور نبود كه یك عده مستمع جلوی حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل یك خطیبی برای اینها خطبه بخواند؛ نه، یك عده دشمن، نیزه‌داران دشمن، دور و برشان را گرفته‌اند. یك عده هم مردم مختلف الحال حضور داشتند؛ همانهایی كه مسلم را به دست ابن زیاد دادند، همانهایی كه به امام حسین نامه نوشتند و تخلف كردند، همانهایی كه آن روزی كه باید با ابن زیاد در می‌افتادند، توی خانه‌هایشان مخفی شدند ـ اینها بودند توی بازار كوفه ـ یك عده هم كسانی بودند كه ضعف نفس نشان دادند، حالا هم نگاه می‌كنند، دختر امیرالمؤمنین را می‌بینند، گریه می‌كنند. حضرت زینب كبری با این عده‌ای ناهمگون و غیر قابل اعتماد مواجه است؛ اما این‌جور محكم حرف می‌زند. او زن تاریخ است؛ این زن، دیگر ضعیفه نیست. نمی‌شود زن را ضعیفه دانست. این جوهر زنانۀ مؤمن، این‌جور خودش را در شرایط دشوار نشان می‌دهد. این زن است كه الگوست؛ الگو برای همۀ مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوی و انقلاب علوی را آسیب‌شناسی می‌كند؛ می‌گوید شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید، نتوانستید به وظیفه‌تان عمل كنید؛ نتیجه این شد كه جگرگوشۀ پیغمبر، سرش بر روی نیزه رفت. عظمت زینب را اینجا می‌شود فهمید.» (2)

اكنون برای آنكه نقش تاریخ‌ساز و بصیرت‌آفرین حضرت زینب‌علیهاالسلام در موج بیداری اسلامی، روشن شود سه محور اصلی را در سیرۀ ایشان بررسی کنیم:

الف. تسلّی‌بخشیدلهایدوستان: پس از شهادت امام حسین‌علیه‌السلام و در طول دوران اسارت، او پیوسته یاور غمدیدگان و پناه اسیران بود، از گودی قتلگاه تا كوچه‌های تنگ و تاریك كوفه، از مجلس ابن زیاد تا ستمكده یزید، در همه جا فرشته نجات اسرا بود و به شهید داده‌ها دلداری می‌داد. حضرت زینب‌علیهاالسلام با بصیرت كامل، هرگز اجازه نداد رنج اسارت، اسیران را از پای درآورد و با تسلّی‌بخشی دل‌های دوستان و اسیران، بزرگ‌ترین ضربه را بر یزید و یزیدیان زد و از جنایات آنان پرده برداشت.

آن بانوی بزرگوار حتی تسلی‌بخش دل امام سجاد‌علیه‌السلام بود؛ آنجا كه فرمود: «لَا یجْزَعَنَّكَ مَا تَرَى فَوَاللَّهِ إِنَّ ذَلِكَ لَعَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى جَدِّكَ وَ أَبِیكَ وَ عَمِّكَ؛ (3) [ای پسر برادر!] آنچه می‌بینی تو را بی‌تاب نسازد. به خدا سوگند! این عهد رسول خدا با جد، پدر و عمویت است.»

عقیله بنی‌هاشم اوج تسلّی‌بخشی را در مجلس ابن‌زیاد، به نمایش گذاشت. آن‌گاه كه آن ملعون با نیش زبانش به زخم زینب، نمك می‌پاشد و برای آزردن او گفت: «كار خدا را با برادر و خانواده‌ات چگونه یافتی؟» او در واقع می‌خواهد بگوید: «دیدی خدا چه بلایی به سرتان آورد؟» زینب كبری‌علیهاالسلام در پاسخ درنگ نمی‌كند و با آرامشی كه از صبر و رضای قلبی او حكایت داشت فرمود: «مَا رَأیتُ اِلَّا جَمِیلاً؛ (4) جز زیبایی ندیدم.» این كلام نورانی، پتك محكمی بر سر ابن‌زیاد بود كه قدرت محاجه را از او گرفت و خون تازه‌ای در رگهای همه دوستان جاری ساخت.

ب. تحقیروسرزنشدشمنان: دومین گام از طرح الگوی مدیریتی خروج از فتنه در سیره و سخن حضرت زینب‌علیهاالسلام تحقیر و سرزنش دشمنان است. این بخش را با بیانات بصیرت‌آفرینی حضرت زینب‌علیهاالسلام ادامه می‌دهیم.

1. پسرمرجانه: حضرت در كاخ ابن‌زیاد، او را «پسر مرجانه» (5) می‌خواند كه برای عبید الله توهین‌آمیزترین و رسواكننده‌ترین القاب است كه از نامشروع بودن وجود وی و بدنام بودن مادرش حكایت دارد و آن‌چنان ضربه بر پیكر لرزان عبید الله می‌زند كه تصمیم به قتل زینب‌علیهاالسلام می‌گیرد.

2. فرزندطُلَقا:حضرت زینب‌علیهاالسلام یزید را «فرزند طلقا» و در عبارتی «طلباء خبیثه» (6) خطاب فرمود كه اشاره به داستان فتح مكه است، زیرا پیامبر اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌وآله بزرگان مكه را كه ابو سفیان، جد یزید هم از آنها بود، بخشید و آزاد كرد و فرمود: «اِذْهَبُوا فَاَنْتُمْ الطُلَقَا.» (7)

3. دشمنخداوپسردشمنخدا:حضرت زینب در كاخ یزید این‌گونه بر سر او فریاد می‌زند: «یزید!‌ای دشمن خدا و پسر دشمن خدا! سوگند به خدا! تو در دیده من ارزش آن را نداری كه سرزنشت كنم و كوچك‌تر از آن هستی كه تحقیرت نمایم، اما چه كنم اشك در دیدگان، حلقه زده و آه در سینه زبانه می‌كشد. پس از آنكه حسین كشته شد و حزب شیطان، ما را از كوفه به بارگاه حزب بی‌خردان آورد تا با شكستن حرمت خاندان پیغمبر، پاداش خود را از بیت المال مسلمانان بگیرد، پس از آنكه دست آن دژخیمان به خون ما رنگین و دهانشان از پاره‌گوشتهای ما آكنده شده است، پس از آنكه گرگ‌های درنده بر كنار آن بدنهای پاكیزه جولان می‌دهند، توبیخ و سرزنش تو چه دردی را دوا می‌كند؟» (8)

4. فاسقوفاجر: زینب‌علیهاالسلام یک شیر زن هاشمی است؛ چرا كه چون مردان بر سر دشمن فریاد می‌زند، توبیخشان می‌كند، تحقیرشان می‌كند، و از كسی هراسی به دل ندارد. او از برق شمشیر خون‌چكان آدمكشان واهمه ندارد، در آن روز فراموش‌نشدنی، در میان آن همه شمشیر و آن همه كشته فریاد می‌زند كه آیا در میان شما یك مسلمان نیست؟ در مجلس ابن‌زیاد، بدون توجه به قدرت ظاهر، او گوشه‌ای می‌نشیند و با بی‌اعتنایی به سؤالات او، تحقیرش می‌كند، او را «فاسق» و «فاجر» معرفی می‌كند و می‌فرماید: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَكْرَمَنَا بِنَبِیهِ مُحَمَّدٍ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله وَ طَهَّرَنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهِیراً إِنَّمَا یفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ یكْذِبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غَیرَنَا؛ (9) سپاس خدای را كه ما را با نبوت حضرت محمد‌صلی‌الله‌علیه‌وآله گرامی داشت، و از پلیدیها پاك كرد. همانا فقط فاسق رسوا می‌شود، و بدكار دروغ می‌گوید، و او غیر ما است.»

5. بی‌ارزشوناچیز: همچنین در مقابل یزید و دهن‌كجیها و بد زبانیهای او، شجاعت حیدری را به نمایش گذارده، چنین می‌گوید: «لَئِنْ جَرَّتْ عَلَی الدَّوَاهِی مُخَاطَبَتَكَ إِنِّی لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَكَ وَ أَسْتَكْبِرُ تَوْبِیخَكَ؛ اگر فشارهای روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته [بدان كه] قدر و ارزش تو نزد من کوچک می‏شمارم؛ ولی سرزنش و توبیخ كردن تو را بزرگ می‌دانم.» (10)

6. گرگ‌صفتان: «شگفت آنكه پاکان و پیامبرزادگان و نسل اوصیا به دست آزادشدگان پلید و دودمان تبهكار فاسد كشته می‌شوند؛ به دست آنان كه خون ما از پنجه‌هایشان می‌چكد و دندان در گوشتهای ما فرو برده‌اند. آن شهیدان پاك، جسدهایشان، طعمه گرگهای درنده گشته و زیر چنگال كفتارها به خاك آلوده شده است. اگر امروز، ما را غنیمتی برای خویش می‌شماری، خواهی دید كه مایه زیان و خسران توایم؛ آن روز كه جز عملهای خویش چیزی نخواهی یافت و خداوند نیز به بندگان هیچ ستمی نمی‌كند.» (11)

7. لانهشیطان:«اینكه از قدر تو می‌كاهم و سرزنشت را بزرگ می‌شمارم، نه از آن رو است كه خطاب درباره تو سودمند است، پس از آنكه چشمهای مسلمانان را گریان و دلهایشان را داغدار ساختی. آن دلها كه دارید سخت شده و جانها طغیان كرده و بدنها آكنده از خشم خدا و لعنت پیامبر است و شیطان در آنها لانه كرده و جوجه پرورده است.» (12)

ج. تحریكاحساساتمردم: سومین گام از طرح الگوی مدیریتی خروج از فتنه در سیره و سخن حضرت زینب‌علیهاالسلام تحریك احساسات مردم است.

1. گریهوفغانوبرپاییمجالسعزاداریوسوگواری: بعد از شهادت امام، حضرت زینب‌علیهاالسلام به سرعت خود را به بدن خونین و پاره پاره برادر رساند و شیون‌كنان می‌فرمود: «وَا اَخَاهُ، وَا سَیدَاهْ، وَا اَهْلَ بَیتَاهْ! لَیتَ السَّمَاءَ اَطْبَقَتْ عَلَی الْاَرْضِ، وَ لَیتَ الْجِبَالَ تَدَكْدَكَتْ عَلَی السَّهْلِ؛ (13) ای كاش آسمان بر زمین ویران می‌شد و‌ای كاش كوه‌ها از هم می‌پاشیدند و به بیابانها می‌ریختند.»

و زمانی كه به پیشنهاد شمر لعین، كاروان اسیران را از كنار بدنهای قطعه قطعه شده شهیدان عبور می‌دادند و زینب‌علیهاالسلام پیكر شهدا و بدن پاره پاره شده برادرش را دید، خم شد و بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و دهانش را روی حلقوم بریده برادر نهاد و می‌بوسید و می‌فرمود: «یا اَخِی لَوْ خُیرْتُ بَینَ الرَّحِیلِ وَالْمُقَامِ عِنْدَكَ لَاَخْتَرْتُ الْمُقَامَ عِنْدَكَ وَلَوْ اَنَّ السَّبَاعَ تَأْكُلُ مِنْ لَحْمِی؛ (14) برادرم، اگر مرا بین سكونت در كنار تو و رفتن به مدینه مخیر می‌كردند، سكونت نزد تو را برمی‌گزیدم، گرچه درندگان بیابان، گوشت بدنم را بخورند.»

در برخی از مقاتل آمده است: «در این هنگام رو به مدینه كرده، می‌گوید: «وَا مُحَمَّدَاهُ، صَلَّی عَلَیكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ. هَذَا حُسَینُ بِالْعَرَاءِ، مُرَمَّلُ بِالدِّمَاءِ، مُقَطَّعُ الْاَعْضَاءِ، وَا ثَكْلَاهُ، وَ بَنَاتُكَ سَبَایا، اِلَی اللهِ الْمُشْتَكَی وَ اِلَی مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ اِلَی عَلِی الْمُرْتَضَی وَ اِلَی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ، وَاِلَی حَمْزَةَ سَیدِ الشُّهَدَاء. وَا مُحَمَّدَاهُ، وَ هَذَا حُسَینُ بِالْعَرَاءِ، تَسْفِی عَلَیهِ رِیحُ الصَّبَاءِ، قَتِیلُ اَوْلَادِ الْبَغَایا، وَا حُزْنَاهُ، وَا كَرْبَاهُ عَلَیكَ یا اَبَا عَبْدِ اللهِ، اَلْیوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللهِ. یا اَصْحَابَ مُحَمَّدٍ، هَؤُلَاءِ ذُرِّیةُ الْمُصْطَفَی یسَاقُونَ سَوْقَ السَّبَایا؛ (15) فریاد!‌ای محمد كه پیوسته درود فرشتگان آسمان تقدیم تو باد! اكنون این حسین است كه به خون خود آغشته و اعضایش قطعه قطعه شده است وای از این عزا و مصیبت! و اینها دختران تو هستند كه اسیر شده‌اند. از این ظلم و ستمها به خداوند و به خدمت محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سید الشهداء‌علیه‌السلام شكایت می‌برم. فریاد‌ای محمد! این حسین است كه در گوشه بیابان افتاده و باد صبا بر او می‌وزد و او به دست زنازادگان كشته شده است.‌ای بسا حزن و اندوه من! امروز احساس می‌كنم كه جد بزرگوارم احمد مختار از دنیا رحلت كرد. كجایید‌ای اصحاب محمد‌صلی‌الله‌علیه‌وآله!؟ اكنون ذریۀ مصطفی‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را به اسیری می‌برند.»

راوی می‌گوید: «زینب كبری‌علیهاالسلام به گونه‌ای روضه خواند و گریست كه: «فَابْكَتْ كُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیقٍ؛ (16) سوگند به خدا هر دوست و دشمن از گریه و گفتار زینب‌علیهاالسلام گریه كرد.»

از جمله كارهای مدبرانه حضرت، برگزاری مجالس سوگواری و عزاداری در شام و مدینه و دستور وی مبنی بر سیاه‌پوش كردن محمل‌ها بود كه فرمود: «محمل‌ها را سیاه‌پوش كنید تا مردم بدانند كه ما در مصیبت و عزاداری برای كشته‌شدن فرزندان زهرا‌علیهاالسلام هستیم.» (17) هر چند این گونه امور از نظر دشمنان، ساده و بی‌ارزش بود، ولی در حقیقت، همین كارها، زمینه موج بیداری اسلامی شد و توانست كاخ یزیدیان را متزلزل كند. مدتی كه آن بانوی بزرگوار در شام اقامت داشت در محله‌ای به نام «دار الحجارة» مراسم عزاداری برپا كرد و آن چنان نوحه‌سرایی و گریه و زاری می‌كرد كه شركت‌كنندگان در آن مراسم تصمیم گرفتند به خانه یزید هجوم برند و او را به قتل برسانند. (18)

همچنین آن بانوی ستمدیده را می‌بینیم كه پس از تحمل آن همه مصیبتها و رنجها به مدینه باز می‌گردد و در شهر پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله و در خانه خود به سوگواری بر امام‌علیه‌السلام و دیگر یاران او می‌پردازد. در این مراسم عزاداری، هر روز گروه گروه از زنان مدینه به خدمت آن حضرت آمده، ضمن تسلیت به ایشان، به ندبه و گریه می‌پردازند تا آنجا كه به‌تدریج، زنان قبایل و عشایر، تصمیم به خونخواهی شهدای كربلا می‌گیرند و قیام می‌كنند. (19)

2. خطابهوسخنرانی: وقتی كاروان اسیران، به كوفه رسید، زنان، مردان و كودكان كوفه همه به خیابانها آمده بودند تا اسیران را به تماشا بنشینند. حضرت زینب‌علیهاالسلام با زیباترین كلمات و جملات و با شجاعتی بی‌نظیر و علی‌وار بر مسند خطابه ایستاد: «حمد و سپاس، مخصوص خداوند است و درود بر پدرم محمد و اهل بیت پاك و برگزیده او باد!‌ای مردم كوفه! مردم مكار خیانت‌كار! هرگز دیده‌هایتان از اشك تهی مباد! هرگز ناله‌هایتان از سینه بریده نشود! شما مانند زنی هستید كه یكباره تمام رشته‌های خود را پاره می‌كرد. نه پیمان شما ارجی دارد و نه سوگند شما، اعتباری! جز لاف، جز خودستایی، جز آشكارا مانند كنیزكان تملّق گفتن، و در نهان با دشمنان ساختن چه دارید؟ شما مانند گیاه سبز و‌تر و تازه‌ای هستید كه بر توده سرگینی روییده باشد و مانند گنجی هستید كه گوری را بدان اندوده باشند. چه بد توشه‌ای برای آن جهان آماده كردید؛ خشم خدا و عذاب دوزخ! گریه می‌كنید؟ آری به خدا گریه كنید كه سزاوار گریستنید! بیش بگریید و كم بخندید! با چنین ننگی كه برای خود خریدید، چرا نگریید؟ ننگی كه با هیچ آبی شسته نخواهد شد. چه ننگی بدتر از كشتن پسر پیغمبر و سید جوانان بهشت؟! مردی كه چراغ راه شما و یاور روز تیره شما بود. بمیرید! سر خجالت را فرو بیفكنید! یكباره! گذشته خود را بر باد دادید و برای آینده هیچ چیز به دست نیاورید! از این پس باید با خواری و سرشكستگی زندگی كنید؛ چه، شما خشم خدا را برای خود خریدید! كاری كردید كه نزدیك است آسمان بر زمین افتد و زمین بشكافد و كوه‌ها درهم بریزد. می‌دانید چه خونی را ریختید؟ می‌دانید این زنان و دختران كه بی‌پرده در كوچه و بازار آورده‌اید، چه كسانی هستند؟! می‌دانید جگر پیغمبر خدا را پاره كردید؟! چه كار زشت و احمقانه‌ای؟! كاری كه زشتی آن سراسر جهان را پر كرده است تعجب می‌كنید كه از آسمان، قطره‌های خون بر زمین ببارد!؟ اما بدانید كه خواری عذاب رستاخیز سخت‌تر خواهد بود. اگر خدا هم‌اكنون شما را به گناهی كه كردید نمی‌گیرد، آسوده نباشید، خدا كیفر گناه را فوری نمی‌دهد؛ اما خون مظلومان را هم بی‌كیفر نمی‌گذارد، خدا حساب همه چیز را دارد.» (20)

حضرت با این بیانات، افكار و احساسات مردم را در اختیار گرفت و سخنان او كاملا صحنه را تغییر داد تا آنجا كه صدای مردم كوفه به گریه بلند شده بود. زنان موهای خود را افشان كرده بودند و خاك بر سر و روی خود می‌ریختند و دستهای خود را به دهان می‌گزیدند.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). بحارالانوار، ج45، ص162.

(2). بیانات مقام معظم رهبری در دیدار گروه كثیری از پرستاران نمونه كشور (1/2/1389).

(3). بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 45، ص 179.

(4). اللهوف فی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، انتشارات داوری، ص 68، و زینب كبری‌علیهاالسلام من المهد الی اللحد، سید محمد كاظم قزوینی، انتشارات جلال الدین، چاپ اول، 1426 ه‍. ق، ص 348.

(5). بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 45، ص 135، و سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق‌علیه‌السلام، قم، چاپ پنجم، ص195.

(6). همان، ص 138.

(7). فروغ ابدیت،‌آیت الله جعفر سبحانی، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ بیست و هشتم، ص338.

(8). سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 204.

(9). الارشاد، شیخ مفید، انتشارات بصیرت، قم، ص 244، و زینب كبری‌علیهاالسلام من المهد الی اللحد، سید محمد كاظم قزوینی، ص 348.

(10). بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 45، ص 134.

(11). همان.

(12). همان.

(13). بحار الانوار، ج 45، ص 53.

(14). معالی السبطین فی اَحوال الحسن و الحسین'، محمدمهدی حائری، قم، 1383ش، ج2، ص55.

(15). كامل ابن اثیر، علی بن محمد ابن اثیر، انتشارات اساطیر، 1385 ش، ج 4، ص 84.

(16). همان، ص 84.

(17). ریاحین الشریعة، ذبیح الله محلّاتی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ج 3، ص 197.

(18). خصایص زینبیه، سید نور الدین جزایری، انتشارات مسجد جمكران، قم، چاپ اول، ص 296.

(19). حضرت زینب كبری‌‌علیهاالسلام، حسین عمادزاده، انتشارات محمد، تهران، ص 150.

(20). سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 190.

حضرت خدیجه همسر گرامی رسول اكرم صلی الله علیه و آله، 68 سال پیش از هجرت نبوی صلی الله علیه و آله در شهر مكه به دنیا آمد. پدر وی خویلد بن اسد و مادرش فاطمه دختر زائدة بن اصم می‌باشد. او در چهل سالگی با حضرت محمد صلی الله علیه و آله كه 25 سال از عمر شریفش را سپری كرده بود ازدواج نمود. بنابر قول مشهور ثمره ازدواج خدیجه شش فرزند به نام‌های قاسم، عبدالله، رقیه، زینب،‌ام كلثوم و فاطمه علیها السلام بود. قبل از اسلام وی به خاطر دارا بودن صفات پسندیده و فضائل اخلاقی و پاكدامنی، «طاهره.» لقب گرفت. ثروت خدیجه در میان اهل مكه بی نظیر بود و اهالی مكه با اموال وی به صورت مضاربه‌ای تجارت می‌كردند. خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه آن ثروت را در اختیار حضرت رسول نهاد و بدین ترتیب از جنبه اقتصادی دین اسلام را تقویت نموده و در گسترش آن نهایت تلاش خود را به جای آورد.

مقام او در نزد پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به حدی بود كه در مدت 25 سال زندگی مشترك با این بانوی با عظمت، آن حضرت به خاطر تكریم وی با هیچ زنی ازدواج نكرد و بهترین دوران جوانی خویش را به وی بخشید. بعد از رحلت حضرت خدیجه، رسول گرامی اسلام همیشه به یاد محبت‌ها و تلاش‌های او بود. بنابر برخی اقوال خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله با دو نفر دیگر بنام‌های «ابو هالة بن زراره تمیمی.» و «عتیق بن عائذ مخزومی.» نیز ازدواج كرده بود. این یاور با وفای رسالت بعد از 25 سال زندگی در كنار حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله در دهمین سال بعثت در 65 سالگی و در دهم ماه رمضان چشم از جهان فرو بست و قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان را داغدار نمود.

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله پیكر پاك او را در حجون با دست‌های خویش به قبر گذاشت و از شدت حزن و اندوه سال وفات او را كه با فاصله اندكی از رحلت ابوطالب علیه السلام رخ داده بود، عام الحزن (سال اندوه) نامید. امیرالمؤمنین علی علیه السلام به پاس خدمات آن دو بزرگوار به جهان اسلام اشعاری جانسوز سروده و در بخشی از آن حزن و ماتم قلبی خویش را بیان داشته است:

اعینی جودا بارك الله فیكما                                        علی هالكین لا تری لهما مثلا

علی سید البطحاء وابن رئیسها                                    وسیدة النسوان اول من صلی

مهذبة قد طیب الله خیمها                                          مباركة والله ساق لها الفضلا

فبت اقاسی منهما الهم والثكلا                                    مصابهما ادجی الی الجو والهواء (1)

ای چشمان من! احسنت بر شما، [اشك بریزید] در فراق آن دو بزرگواری كه نظیر ندارند. بر سرور سرزمین بطحاء و فرزند رئیس آن و بر بانوی بانوان كه نخستین نمازگزار بود [. آن بانوی] پاكدامنی كه خداوند خصلت‌های او را پاكیزه كرده است [. بانوی] مباركی كه خداوند برتری را به سوی او رانده است.

مصیبت این دو عزیز فضا را بر من تیره و تار ساخته و [از این پس] شب‌ها را در اندوه و حزن این دو سر می‌كنم.»

در این نوشتار بر آن شدیم كه نقش این بانوی خجسته را در گسترش آموزه‌های مكتب تربیتی اسلام مورد توجه قرار داده و مواردی قابل توجه از آن را به خوانندگان گرامی تقدیم داریم. به امید اینكه بتوانیم از این شخصیت برجسته و بانوی نمونه در جهان اسلام درس‌ها آموخته و با شناخت فضائل و مناقب آن بزرگوار، از او به عنوان اسوه و الگوی تربیتی پیروی كنیم.

1- فضائل اخلاقی و علمی

مطالعه تاریخ زندگی حضرت خدیجه علیها السلام نشان می‌دهد كه او هم در دوران جاهلیت و هم بعد از بعثت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله دارای فضائل اخلاقی و كمالات معنوی بوده است. او در جامعه خود به عنوان یك الگوی زن برتر، تاثیر بسزایی در گسترش صفات نیك انسانی داشته است. سخاوت، كرامت، ایثار و فداكاری، عفت و پاكدامنی، دوراندیشی و درایت و توجه به مستمندان، عطوفت و مهربانی و صبر و استقامت، از جمله فضیلت‌های پسندیده ایست كه صفحات تاریخ این زن نمونه را نشان می‌دهد.

به همین جهت آن بانوی یگانه در میان زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله شرایط هم كفو بودن را احراز نمود و یك همتای واقعی برای حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود. عدم ازدواج مجدد پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در زمان حیات خدیجه كبری علیها السلام نشانگر جاذبه‌های معنوی و فضائل اخلاقی بی شمار در وجود آن حضرت است، كه بدون تردید برخورداری از آن صفات نقش مهم و اساسی در زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله داشته است. به همین جهت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله این بانوی تربیت یافته را از برترین زنان بهشتی شمرده و می‌فرماید: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت خویلد وفاطمة بنت محمد ومریم بنت عمران وآثیة بنت مزاحم امراة فرعون (2) ؛ بهترین زنان اهل بهشت عبارتند از: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم [یعنی] زن فرعون.»

وفاداری این بانوی آسمانی در راه رسیدن به اهداف والای همسر خویش، مورد توجه سیره نویسان و محققان قرار گرفته است. او از اولین لحظات بعثت، به رسولخدا صلی الله علیه و آله ایمان آورد و تا آخرین لحظات برایمان خود پای فشرد و لحظه‌ای شك و تردید به دل راه نداد.

گذشته از فضائل اخلاقی، او از كمالات علمی نیز برخوردار بود. تاریخ گواهی می‌دهد كه خدیجه در مورد دانش عصر خود اطلاعات فراوانی داشت و از كتاب‌های آسمانی آگاه و از نظر عقل و درایت و زیركی بر تمام زنان حتی بسیاری از مردان معاصر برتری داشت. بنابراین او دارای تمام كمالات و امتیازهایی بود كه یك زن می‌تواند داشته باشد.

با توجه به نكات یاد شده، خدیجه به عنوان اولین بانوی مسلمان در ترویج فرهنگ اسلامی و الگوهای یك زن مسلمان و با كمال نقش والای خود را ایفا كرده است و بانوان بسیاری از تربیت عملی وی درس‌ها آموخته اند. اهمیت فضائل اخلاقی و كمالات انسانی در وجود این بانوی با فضیلت آنگاه به اوج خود می‌رسد كه نگاهی به وضع زن در ایام جاهلیت و قبل از بعثت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله بیندازیم.

زن در آن روز نه تنها از حقوق خود محروم بود و با رقت آورترین وضع زندگی می‌كرد، بلكه به عنوان مایه ننگ و عار و موجودی شوم زنده به گور می‌شد. خدیجه در چنین عصری اثبات نمود كه یك زن نه تنها حق حیات دارد و باید حقوق مسلم خود را استیفا نماید، بلكه می‌تواند با اعمال شایسته و تلاش و كوشش، به مرحله‌ای برسد كه خداوند متعال به او سلام برساند؛ همچنان كه امام باقر علیه السلام از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل می‌كند: شبی كه در معراج بودم، به هنگام بازگشت از سفر معراج به جبرئیل گفتم:‌ای جبرئیل! آیا خواسته‌ای از من داری؟ گفت: خواهش من این است كه از طرف خداوند و من، به خدیجه سلام برسانی. (3)

2- پرورش فرزندان صالح

بدون تردید، مادر به عنوان مؤثرترین عامل محیطی و وراثتی در پرورش و رشد شخصیت كودك نقش به سزایی دارد. حضرت خدیجه علاوه بر این كه به نص قرآن مادر روحانی همه مؤمنین است، به عنوان مادری شایسته و با ایمان در دامن خویش فرزندان نیك و صالحی برای رسول الله صلی الله علیه و آله تربیت نمود. وی شش فرزند برای پیامبر به دنیا آورد و در دامن پر مهر خویش پرورش داد كه در میان آن‌ها حضرت فاطمه علیها السلام از رتبه خاصی برخوردار است. دختری كه رهبری اسلام بعد از پیامبر اكرم و علی علیه السلام از نسل او پدید آمد و ادامه یافت.

این دختر با مادرش آنچنان ارتباط تنگاتنگ داشت كه هنگام رحلت حضرت خدیجه، فاطمه علیها السلام كه در حدود پنج سال داشت شدیدا بی تابی می‌كرد و به دور پدر بزرگوارش می‌چرخید و می‌گفت: «یا ابه این امی؛ پدر جان! مادرم كجاست؟» حضرت جبرئیل نازل شد و فرمود: یا رسول الله! خداوند می‌فرماید: سلام ما را به فاطمه برسان و به او اطلاع بده كه مادرش خدیجه در خانه‌های بهشتی با آسیه و مریم زندگی می‌كند. (4)

این دختر پاكیزه، هنگام رحلت مادر وقتی احساس كرد كه حضرت خدیجه شدیدا در فراق او و پدر ارجمندش ناراحت است و نگران تنهایی و بی یاوری حضرت محمد صلی الله علیه و آله می‌باشد، به مادرش دلداری داده و گفت: «یا اماه! لاتحزنی ولاترهبی فان الله مع ابی (5) ؛ مادر جان! اندوهگین و مضطرب نباش، زیرا خداوند یار و یاور پدرم می‌باشد.»

امامان معصوم علیهم السلام نیز همیشه به وجود چنین مادری افتخار می‌كردند؛ همچنانكه حضرت مجتبی علیه السلام هنگامی كه با معاویه مناظره می‌كرد، در مورد یكی از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقی وی و سعادت و خوشبختی خود به نقش مادر در تربیت افراد اشاره كرده و فرمود: معاویه! چون مادر تو «هند» و مادربزرگت «نثیله.» می‌باشد [و در دامن چنین زن پست و فرومایه‌ای پرورش یافته ای] این گونه اعمال زشت از تو سر می‌زند و سعادت ما خانواده در اثر تربیت در دامن مادرانی پاك و پارسا همچون خدیجه علیها السلام و فاطمه علیها السلام می‌باشد. (6)

امام حسین علیه السلام در روز عاشورا برای معرفی خویش و آگاه كردن دل‌های بیدار، به مادرش فاطمه علیها السلام و مادربزرگ شایسته و فداكارش حضرت خدیجه اشاره نموده و فرمود: «انشدكم الله هل تعلمون ان امی فاطمة الزهراء بنت محمد؟! قالوا: اللهم نعم... انشدكم الله هل تعلمون ان جدتی خدیجة بنت خویلد اول نساء هذه الامة اسلاما؟! قالوا: اللهم نعم (7) ؛ شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید كه مادر من «فاطمه زهرا» دختر محمد [مصطفی صلی الله علیه و آله] است؟! گفتند: آری [... فرمود:] شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید كه مادربزرگ من خدیجه دختر خویلد، نخستین زنی است كه اسلام را پذیرفت؟! گفتند: آری.»

حضرت خدیجه علاوه بر اینكه در دامان پر مهر و عطوفت خویش فرزندان پیامبر را پرورش داد، فرزندان شایسته‌ای را نیز قبل از ازدواج با پیامبر تربیت كرده بود كه از جمله آن‌ها هند بن ابی هاله می‌باشد. او (هند) در مدت سه شبانه روزی كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در هنگام هجرت در غار ثور مخفی شده بود، به همراه علی علیه السلام دور از چشم مشركان مكه محرمانه به پیامبر صلی الله علیه و آله آذوقه می‌برد و برمی گشت. وی مردی بزرگوار، شریف، فصیح و محدث بود و از شوهر دیگر خدیجه بنام ابی هالة بن زرارة تمیمی متولد شده بود. (8)

هند پسر خدیجه همان كسی است كه امام حسن علیه السلام به عنوان دایی خود از وی نام می‌برد. وی اوصاف و شمایل رسول خدا صلی الله علیه و آله را برای امام مجتبی علیه السلام توصیف می‌كرد و بسیار مورد علاقه رسول الله صلی الله علیه و آله بود. او بت‌های مشركان را می‌شكست (9) و در جنگ جمل در ركاب حضرت علی علیه السلام به شهادت رسید. (10) و (11)

3- توجه به نیازهای عاطفی و خواسته‌های فرزندان

مهرورزی و محبت به كودكان و رفع نیازهای معنوی و عاطفی فرزندان، یكی دیگر از اصول تربیتی اسلام می‌باشد. حضرت خدیجه به عنوان یك مادر دلسوز و مربی آگاه در این مورد حساسیت ویژه‌ای داشت. ماجرای زیر بیانگر این ویژگی حضرت خدیجه می‌باشد.

در ایام بیماری خدیجه كه به مرگ وی انجامید، روزی اسماء بنت عمیس به عیادتش آمد، او خدیجه را گریان و ناراحت مشاهده كرد و به او دلداری داده و گفت: تو از بهترین زنان عالم محسوب می‌شوی، تو تمام اموالت را در راه خداوند بخشیدی، تو همسر رسول گرامی اسلام هستی و بارها تو را به بهشت بشارت داده است. با این همه چرا گریان و نگران هستی؟

خدیجه علیها السلام فرمود: اسماء! من در فكر این هستم كه دختر هنگام زفاف نیاز به مادر دارد تا نگرانی‌ها و اسرارش را به مادر بگوید و خواسته هایش را به عنوان محرم اسرار مطرح نماید، فاطمه علیها السلام كوچك است، می‌ترسم كسی نباشد كه متكفل كارهای وی در هنگام عروسی شود و برایش مادری كند.

اسماء بنت عمیس گفت:‌ای بانوی من! نگران نباش من با تو عهد می‌كنم كه اگر تا آن موقع زنده ماندم به جای تو برای فاطمه مادری كنم و نیازهای روحی و عاطفی وی را برطرف نمایم.

بعد از وفات خدیجه علیها السلام هنگامی كه شب زفاف حضرت فاطمه علیها السلام فرا رسید، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: همه زن‌ها از اتاق عروس خارج شوند و كسی در آنجا باقی نماند. همه رفتند، اما پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله متوجه شد كه هنوز اسماء بنت عمیس در اتاق باقی مانده است. فرمود: آیا نگفتم همه زنان بیرون روند؟ اسماء گفت: چرا یا رسول الله من شنیدم و قصد مخالفت با فرمایش شما رانداشتم، ولی عهد من با خدیجه مرا بر آن داشت كه در این جا بمانم؛ چون با خدیجه پیمان بسته‌ام كه در چنین شبی برای فاطمه مادری كنم. (12)

حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله با شنیدن این سخن به گریه در آمد و فرمود: تو را به خدا سوگند برای این كار ایستاده ای؟ اسماء عرض كرد: آری. پیامبر صلی الله علیه و آله دست به دعا برداشته و برای اسماء بنت عمیس دعا كرد. (13)

همچنین حضرت خدیجه در مورد آینده دختر خردسال خویش خطاب به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله دغدغه‌هایی را به این ترتیب بیان نمود: یا رسول الله! این دختر من - با اشاره به حضرت فاطمه علیها السلام - بعد از من غریب و تنها خواهد شد. مبادا كسی از زنان قریش او را آزار برساند، مبادا كسی به صورتش سیلی بزند، مبادا كسی صدای خود را بر روی او بلند كند، مبادا كسی با او رفتاری تند و خشن داشته باشد. (14)

4- رعایت آیین شوهرداری

یكی از برنامه‌های تربیتی اسلام، آموزش آیین شوهرداری به بانوان می‌باشد. اگر به آمار اختلافات خانوادگی و طلاق و ناهنجاری‌های خانواده‌ها توجه شود، بخش قابل توجهی از این مشكلات به رفتارهای بانوان و زنان و دختران جوان بر می‌گردد و این همه، به خاطر ناآگاهی و عدم توجه به حقوق شوهران، رعایت نكردن آداب معاشرت، عدم آگاهی از اصول شوهرداری در اسلام است. حضرت خدیجه علیها السلام در ترویج آیین شوهرداری اسلامی و رعایت حقوق همسر، نهایت تلاش را به عمل می‌آورد.

حضرت خدیجه علیها السلام با شیوه‌های مختلفی فضای خانواده را آرام نگاه داشته و امنیت روحی و روانی را برای شوهر و فرزندان برقرار و زمینه را برای رشد فضائل اخلاقی فراهم می‌آورد. در اینجا به برخی از روش‌های تكریم شوهر و همسرداری حضرت خدیجه اشاره می‌كنیم:

الف) ابراز محبت:

حضرت خدیجه در فرصت‌های مناسب به همسر گرامی خویش ابراز علاقه و محبت می‌كرد. او در قالب اشعاری زیبا درباره پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، مكنونات قلبی خویش را چنین ابراز می‌دارد:

فلو اننی امشیت فی كل نعمة                                     ودامت لی الدنیا وملك الاكاسرة

فما سویت عندی جناح بعوضة                                   اذا لم یكن عینی لعینك ناظرة (15)

«اگر تمام نعمت‌های دنیا و سلطنت‌های پادشاهان را داشته باشم و ملك آن‌ها همیشه از آن من باشد، به نظر من به اندازه بال پشه‌ای ارزش ندارد زمانی كه چشم من به چشم تو نیفتد.»

ب) طرح غیرمستقیم خواسته‌ها

بدون شك هر زنی از شوهر خویش انتظارات و توقعاتی دارد. این در خواست‌های معقول زن، اگر در محیطی محبت آمیز و همراه با حفظ حریم‌های اخلاقی باشد، امری پسندیده‌تر و جذاب خواهد بود. اگر این خواسته‌ها به صورت غیرمستقیم انجام گیرد، در تحكیم روابط خانوادگی و افزایش محبت تاثیری فوق العاده خواهد داشت. حضرت خدیجه علیها السلام خدمات زیادی را در خانه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله انجام داده و صدمات فراوانی متحمل شده بود، از این رو به صورت طبیعی می‌توانست انتظارات و توقعاتی را نیز از آن حضرت داشته باشد، اما او هیچ گاه خواسته‌های شخصی خویش را به صورت مستقیم بیان نمی‌كرد بلكه سعی می‌كرد آن‌ها را به عنوان یك پیشنهاد و یا خواهش غیر مهم و در كمال ادب و احترام مطرح نماید.

حضرت خدیجه در آستانه وفات خویش هنگامی كه وصیت‌های خود را بیان می‌كرد، آن‌ها را در قالب یك گفت و گوی صمیمانه و محبت آمیز مطرح نمود. وی خطاب به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله عرض كرد: «یا رسول الله! چند وصیت دارم، البته من در حق تو كوتاهی كردم، مرا عفو كن.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هرگز از تو تقصیری مشاهده نكردم. تو نهایت درجه تلاش خود را به كار گرفتی و در خانه من زحمات و مشكلات زیادی را متحمل شدی و تمام دارایی خود را در راه خدا مصرف كردی. حضرت خدیجه علیها السلام عرض كرد: یا رسول الله! می‌خواهم خواسته‌ای را توسط دخترم فاطمه به شما برسانم و شرم دارم آن را مستقیما بازگو نمایم.

پیامبر از منزل خدیجه بیرون رفت. آن گاه خدیجه دخترش فاطمه را صدا كرد و به او گفت: عزیزم! به پدر بزرگوارت بگو كه مادرم می‌گوید: من از قبر هراسناكم، دوست دارم مرا در لباسی كه هنگام نزول وحی به تن داشتی كفن كرده و در قبر بگذاری. فاطمه علیها السلام به نزد پدر آمده و پیام مادرش را رساند. پیامبر صلی الله علیه و آله آن لباس را برای خدیجه فرستاد. هنگامی كه فاطمه علیها السلام آن را آورد، نشاط زایدالوصفی وجود خدیجه را فرا گرفت. آنگاه حضرت خدیجه با دلی آرام چشم از جهان فرو بست. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله مشغول تجهیز و غسل و حنوط وی شد، هنگامی كه خواست خدیجه را كفن كند، حضرت جبرئیل امین نازل شد و گفت: یا رسول الله! خداوند سلام می‌رساند و می‌فرماید: كفن خدیجه به عهده ماست و آن یك كفن بهشتی خواهد بود. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله اول با پیراهن خود و از روی آن با كفن بهشتی خدیجه را كفن كرد.

ج) دلجویی و دلداری همسر

خانواده كانون آرامش و راحتی بخش هر انسانی است. مردی كه در بیرون خانه با هزاران مشكل و گرفتاری رو به روست و گاهی در راه رسیدن به هدف و كسب روزی حلال سخنان ناروا شنیده و لطمات روحی و جسمی زیادی را متحمل می‌شود، انتظار دارد كه كسی از وی دلجویی كرده و حرف دلش را شنیده و با كلمات شفابخش و برخوردهای آسایش آفرین مرهم گذار دردهای انباشته در دل او باشد.

حضرت خدیجه چنین همسری برای پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله بود. مشركان با سخنان توهین آمیز و اعمال وقیحانه‌ای پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را ناراحت می‌كردند و از این ناحیه مشكلات فراوانی پیش روی پیامبر اكرم بود، اما همه این گرفتاری‌ها به وسیله خدیجه علیها السلام جبران می‌شد. او شخص پیامبر و مشكلات آن حضرت را آگاهانه درك می‌كرد و بدین جهت در پیشرفت اهداف آن حضرت تلاش می‌نمود و سخنانش را تصدیق می‌كرد و او را از تمام غم‌ها و غصه‌ها می‌رهانید.

علامه سید شرف الدین در این مورد می‌نویسد: «او مدت 25 سال با پیامبر صلی الله علیه و آله زندگی كرد بدون آنكه زن دیگری در زندگی او شریك شود و اگر در حیات باقی می‌ماند، پیامبر باز هم شریك دیگری انتخاب نمی‌كرد. او در تمام طول زندگی زناشویی شریك درد و رنج پیامبر صلی الله علیه و آله بود، زیرا با مال خود به او نیرو می‌بخشید و با گفتار و كردار از او دفاع می‌نمود و به او در مقابل عذاب و درد كافران كه در راه رسالت و ادای آن نصیبش می‌كردند تسلی می‌داد. او به همراه علی علیه السلام هنگام نزول نخستین وحی آسمانی به پیامبر صلی الله علیه و آله، در غار حرا بود. (16) .»

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در مورد همسر گرامی خویش می‌فرماید: «خدیجه زنی بود كه چون همه از من روی می‌گردانیدند او به من روی می‌كرد و چون همه از من می‌گریختند، به من محبت و مهربانی می‌كرد و چون همه دعوت مرا تكذیب می‌كردند به من ایمان می‌آورد و مرا تصدیق می‌كرد.

در مشكلات زندگی مرا یاری می‌داد و با مال خود كمك می‌كرد و غم از دلم می‌زدود. (17) .»

خدیجه آنچنان در روح و جان همسر بزرگوارش تاثیر گذاشته بود كه مدت‌ها بعد از رحلت حضرت خدیجه علیها السلام، هرگاه حضرت رسول صلی الله علیه و آله گوسفندی را ذبح می‌كرد، می‌فرمود سهمی هم به دوستان خدیجه بفرستید، زیرا من وست خدیجه را هم دوست می‌دارم.

5- برترین معیارهای انتخاب همسر

هر جوانی در زندگی خویش نیاز به ازدواج دارد و ازدواج در اسلام، یك امر مقدس و عبادت محسوب می‌شود. دختر و پسری كه می‌خواهند به سوی امر مقدس ازدواج قدم بردارند، اولین گام را از خود دوستی به سوی غیردوستی بر می‌دارند، آنان با امضای پیمان مقدس زناشویی از دایره خودخواهی بیرون رفته و با وارد شدن به مرحله جدیدی از زندگی، بخشی از كمبودهای خود را جبران می‌كنند كه از جمله آن‌ها می‌توان به بقای نسل، رسیدن به آرامش و سكون، تكمیل و تكامل، تامین نیاز جنسی، سلامت و امنیت اجتماعی و تامین نیازهای روحی و روانی اشاره كرد. اما در این میان مهم‌ترین دغدغه‌های هر دختر و پسر جوان كه در آستانه ازدواج قرار می‌گیرد، برترین معیارها و ملاك‌های ازدواج در انتخاب همسر آینده‌اش می‌باشد.

حضرت خدیجه علیها السلام به عنوان الگوی دختران و زنان مسلمان در مورد انتخاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله به عنوان همسر آینده خویش ملاك‌ها و اصولی را مطرح می‌كند كه از گفت و گوی وی با پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله معلوم می‌شود.

خدیجه هنگام پیشنهاد ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه و آله به وی گفت: به خاطر خویشاوندیت با من، بزرگواریت، امانتداری تو در میان مردم، اخلاق نیك و راست گوئیت، مایلم با تو ازدواج كنم. (18)

ارزش این انتخاب خدیجه آنگاه نمایان می‌شود كه بدانیم او در آن هنگام، موقعیتی عالی و ممتاز در جامعه خود داشت و تمام امكانات و زمینه‌ها برای ازدواج وی با هر یك از جوانان نامدار و ثروتمند قریش فراهم بود.

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

 

1) بحار الانوار، ج 35، ص 143؛ دیوان امام علی علیه السلام، ص 359 و مستدرك سفینة البحار، ج 4، ص 73.

2) مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص 186.

3) بحارالانوار، ج 18، ص 385.

4) امالی شیخ طوسی، ص 175.

5) فرهنگ سخنان حضرت فاطمه علیها السلام، ص 164.

6) الاحتجاج، طبرسی، ج 1، ص 282.

7) الامالی شیخ طوسی، ص 463.

8) همان.

9) اكمال الكمال، ج 1، ص 119.

10) مكارم الاخلاق، ص 11.

11) برخی از متفكران اسلامی معتقدند كه حضرت خدیجه قبل از حضرت رسول صلی الله علیه و آله ازدواج نكرده بود و فرزندانی همچون هند خواهرزادگان وی بودند كه حضرت خدیجه آنان را در دامان خود پرورش داد.

12) اعیان الشیعه، ج 1، ص 380.

13) شجره طوبی، ج 2، ص 334.

14) همان.

15) مستدرك سفینة البحار، ج 5، ص 44.

16) خدیجه، علی محمد علی دخیل، ص 31.

17) بحارالانوار، ج 43، ص 131.

18) كشف الغمه، ج 2، ص 132.