از جمله حوادث خونبار و دردناك اجتماعي - سياسي تاريخ اسلام، حادثه جانسوز كربلاست كه از سويي نشان دهنده نقطه اوج روح و تعالي انسان است و از سوي ديگر نمايانگر فرود روح آدميدر پَست ترين دَركات. نهضت عاشورا يك نهضت ارزشي بر عليه ضد ارزشها بود كه اگر به وقوع نميپيوست، با طرحهايي كه بني اميه ريخته بودند، ديگر اثري از ارزشهاي اسلاميو انساني باقي نميماند
در اين رويداد عظيم، همه گونه طبقات اجتماعي از آزاد و بنده، پير و جوان و كودك، و مرد و زن سهيم بوده و هر كدام نقش به سزايي ايفا كرده اند. در اين ميان، نقش برخي از زنان به خصوص حضرت زينب عليها السلام بسيار حسّاس و مهم بوده است. زينب عليها السلام از همان ابتداي ورود به كربلا حضوري فعّال و سازنده داشت، امّا آنچه كه به اين حضور، جلوه ديگري ميبخشد و آن را پُر رنگ تر ميسازد نقش ويژه آن حضرت بعد از واقعه عاشورا است كه به همراه زنان ديگر در دو مرحله رهبري كاروان اُسرا و تبليغ دين و ترويج عاشورا به تصوير كشيده شده است.
رهبري كاروان اُسرا
عصر عاشورا بعد از شهادت سيّد الشهداءعليه السلام دشمنان به سمت خيمه ها آمده و با قساوت تمام خيمه ها را آتش زدند. زينب كبري عليها السلام به دستور امام سجّادعليه السلام زنان و كودكان آواره را در خيمه نيم سوخته اي جمع كرد. عُمر سعد دستور داد تا اسيران را راهي كوفه كنند. كارگزاران عُمر سعد دست و پاي اسيران، حتّي كودكان را غُل و زنجير كردند و سرهاي بريده شهدا را در جلوي كاروان قرار داده و به سمت كوفه حركت دادند.
بعضي از اخبار حكايت از آن دارد كه اسراي كربلا، در كوفه بيش از 84 زن و بچّه بودند كه 20 نفر زن قريشي و بقيّه زنان اصحاب بودند. زنان اصحاب به شفاعت رؤساي قبيله خود كه در كوفه بودند آزاد شدند و ابن زياد از آنها گذشت، و اُسرايي كه به شام حركت داده شدند فقط از بني هاشم بودند.(1)
طبق روايت حضرت سجّادعليه السلام در ميان اُسرايي كه به شام برده شدند، 12 مرد و بقيّه خانمها و آقا زادگان و كنيزكان بودند، كه اساميبعضي از آنها عبارتست از:
«امام زين العابدين علي بن الحسين عليه السلام، امام محمّد باقرعليه السلام كه چهار ساله بود، محمّد بن حسين، عُمر بن حسين، حسن بن حسن، زيد بن حسن، عُمر بن حسن، محمّد بن عُمر بن حسن. و حضرت زينب كبري عليها السلام،ام كلثوم عليها السلام، فاطمه، صفيه، رقيّه وام هاني كه اين شش نفر از فرزندان علي عليه السلام بودند. فاطمه و سكينه دختران سيّد الشهداءعليه السلام، رُباب، قُضاعه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقيل، فضّه نُوَيبه، كنيز خاصّ امام حسين عليه السلام و مادر وهب بن عبد الله.»(2)
حضرت صدّيقه صغري، زينب كبري عليها السلام در طول حيات خود، خدمات ارزنده اي به دين اسلام نمود و همراه با خمسه طيّبه در مسائل سياسي - اجتماعي شركت فعّال داشت. خصوصاً در نهضت حسيني عليه السلام و پس از شهادت آن حضرت كه عمده ترين آنها عبارتند از:
هدايت و رهبري كاروان اسرا، حفاظت و مراقبت از اسرا، دلداري دادن به شهيد داده ها، حفاظت از جان امام سجّادعليه السلام، رساندن پيام شهداي كربلا به گوش جهانيان، دفاع از حيثيّت اسلام در هنگام ياوه سُراييهاي يزيد و يارانش، ايجاد تحوّل و انقلاب در كوفه و شام و جاهاي ديگر.
مرحوم ابراهيم آيتي در اين باره ميگويد:
«زينب عليها السلام بود كه توانست به راستي در جريان اسيري، جاي برادر خود را بگيرد و همان برنامه برادرش را، كه با جمله زنده «هيهات منّا الذِّلّة» تا ساعت شهادت دنبال كرد، از عصر عاشورا تا ورود به مدينه به كار بَرَد و حق تربيتهاي مادر خود، فاطمه زهراعليها السلام را ادا نمايد.»(3)
هدايت مُدبّرانه
امام حسين عليه السلام در هنگام شهادت يا به دليل اينكه امام سجادعليه السلام به بيماري شديدي مبتلا بودند يا به دلايل ديگر، سياستش بر اين شد تا وصيّتهايي به حضرت زينب عليها السلام نموده و سنگيني بار امانت را مدّتي به او واگذار نمايد.
عملكرد زينب عليها السلام به خاطر امتيازاتي از قبيل: وقت شناسي، عقل و تدبير، فصاحت و بلاغت، شجاعت و شهامت و... تأثير بسزايي داشت، و تحوّلات عظيميبه وجود آورد.
از جمله كارهاي مدبّرانه و توأم با سياست و كياست زينب عليها السلام اين بود كه، شخصي را فرستاد تا از يزيد - لعنة الله عليه - بخواهد اجازه عزاداري و ماتم به آنها بدهد. و اين عزاداري اُسرا بود كه توانست كاخ سلطنت يزيد را متزلزل سازد.
سرانجام در شام مجلس عزاداري منعقد شد. زينب عليها السلام و ديگران در آن به نوحه سُرايي و گريه و زاري پرداختند. در مدّت يك هفته اي كه در محلّه اي به نام «دار الحجاره» اقامت داشتند، آنچنان عزاداري كردند كه يزيد، تاج و تخت خود را در خطر ديد. مردم شام كه در هنگام عزاداري اجتماع ميكردند تصميم گرفتند به خانه يزيد هجوم برده و او را بكُشند، ولي يزيد فهميد و مقدّمات بازگشت اهلبيت عليهم السلام را به مدينه فراهم ساخت. (4)
يكي ديگر از اقدامات حضرت زينب عليها السلام اين بود كه دستور داد: «مَحمِلها را سياه پوش كنيد تا مردم بدانند كه ما در حال مصيبت و عزادار قتل فرزندان زهرا هستيم.»(5)
شايد اين كار از نظر دشمنان بي اهميت جلوه ميكرد، و يقيناً هم همينطور بود، چون اگر از اوّل احساس خطر ميكردند جلوگيري مينمودند، امّا همين كار در واقع زمينه ساز قيام و انقلاب مردم، عليه قاتلان امام حسين عليه السلام و تحقّق بخشي از اهداف عاليه سيد الشهداءعليه السلام بود. تا آنجا كه وقتي يزيد ملعون شنيد مردم بر قاتلان حسين عليه السلام نفرين ميكنند، با شِمر و همراهانش با خشونت برخورد كرد و گفت: «واللَّهِ! قَدْ كُنْتُ أرضي مِنْ طاعَتِكُمْ بِدونِ قَتْلِ الْحُسيْنِ لَعَنَ اللَّهُ بْنَ مَرْجانَة!؛ سوگند به خدا! كه از اطاعت شما بدون قتل حسين عليه السلام راضي بودم. لعنت بر پسر مرجانه [كه به چنين امر شنيع اقدام كرد.] « (6) آن گاه اسباب سفر اسرا به مدينه را مهيّا نمود.
حفاظت از اسرا
از مسئوليّتهاي بسيار مهم و خطير زينب عليها السلام محافظت از اسرا بود. زينب عليها السلام در اين باره سعي و تلاش فراواني نمود و لحظه اي كوتاهي نكرد و به همين دليل ملقّب به لقب «امينةُ الله» (7) بود، چراكه آنها امانتهايي بودند كه به آن حضرت سپرده شده بود و او ميبايست به نيابت از امام حسين عليه السلام اين امانتها را صحيح و سالم به وطن برساند.
همه اطفال و زنان هنگاميكه نياز به كمك پيدا ميكردند، به زينب عليها السلام پناه ميبردند و هركدام كه با خشونت و ضرب و شَتم دشمنان مواجه ميشدند، زينب عليها السلام حمايتشان ميكرد.
روايت است كه وقتي يزيد از كرده خود پشيمان شد و از امام سجّادعليه السلام خواست تا هر حاجتي كه دارد بازگو نمايد تا او آنها را برآورده كند، امام عليه السلام فرمود: «در هر باب با زينب عليها السلام سخن ميگويم، چه او پرستار يتيمان و غمگسار اسيران است.» (8)
نمونه ديگر، حفاظت و حمايت از «فاطمه دختر امام حسين عليه السلام» در مجلس يزيد ملعون است. هنگاميكه يزيد اجازه داد اسراي اهلبيت عليهم السلام را وارد مجلس كنند، مردي از شاميان نظرش به فاطمه دختر امام حسين عليه السلام افتاد. رو به يزيد كرد و گفت: اين كنيزك را به من ببخش. فاطمه رو به زينب كبري عليها السلام (كه پناه اسيران بود) آورد و گفت: «اي عمّه! يتيميمرا بس نَبود كه به خدمتگزاري در من طمع دارند.» زينب كبري عليها السلام به او تسلّي داده فرمود: «عمّه جان! آرام باش، كسي جرات ندارد چنين كاري كند.» آن گاه با كمال شهامت رو به مرد شاميكرد و فرمود: «اي بي حيا! ساكت باش، خداوند مقدّر نكرده كه خاندان پيامبرصلي الله عليه وآله را به كنيزي به كسي ببخشند، نه تو و نه اميرت يزيد، قادر نيستيد چنين كاري بكنيد.»
يزيد عصباني شد و گفت: «ميتوانم همه را ببخشم.» زينب عليها السلام فرمود: «به خدا قسم! نميتواني، مگر آنكه از دين اسلام و از ملّت محمّدصلي الله عليه وآله خارج شوي و به دين و آئين ديگري درآيي.»
يزيد - لعنة الله عليه - گفت: «پدر و برادرت از دين خارج شدند.» زينب عليها السلام فرمود: «اي يزيد! تو به دين پدر و برادرم هدايت شدي، جدّت به دست آنها اسلام آورد و آزاد شد. تو آزادشده پدرم هستي!»
يزيد گفت: «دروغ ميگويي.» زينب عليها السلام فرمود: «ما دروغ نميگوييم، اصحاب رسول خداصلي الله عليه وآله هنوز هستند و فتح مكّه را در نظر دارند كه ابو سفيان جدّ تو اسير شده بود و جدّم او را آزاد كرد. تو اي يزيد! امير ظالم و بي حيايي هستي.»
در اين هنگام يزيد ساكت شد. مرد شاميدوباره از او پرسيد: «آيا اين كنيزك را به من ميبخشي؟» در اين هنگام يزيد خشمگين شد و گفت: «برو خدا تو را بكشد!» (9)
در روايت ديگر است: هنگاميكه مرد شاميسخنان زينب عليها السلام را شنيد از يزيد پرسيد: «مگر اين كنيزك كيست؟» يزيد گفت: «فاطمه دختر حسين است و آن يكي زينب دختر علي بن ابيطالب ميباشد.» مرد شاميپرسيد: «حسين فرزند دختر پيغمبرصلي الله عليه وآله؛ فاطمه زهراعليها السلام»؟ يزيد گفت: «آري!» مرد شاميگفت: «اي يزيد! لعنت حق بر تو باد؛ عترت پيغمبرصلي الله عليه وآله را به قتل ميرساني و آنان را اسير مينمايي!؟ به خدا سوگند كه هيچ خيالي درباره اينان نكردم جز آنكه آنان را اسيران روم پنداشتم.» يزيد گفت: «تو را نيز به آنان ملحق ميكنم.» آن گاه دستور داد گردن او را بزنند. (10)
دلداري به شهيد دادهها
زينب عليها السلام به همراه ساير بازماندگان اهلبيت عليهم السلام در قتلگاه مرثيه سُرايي و سوگواري عجيبي كردند. و اين به خاطر عاطفه و علاقه شديدي بود كه نسبت به برادرش امام حسين عليه السلام داشت. حتّي ناله و گريه او به حدّي بود كه دشمن هم با ديدن آن صحنه به گريه افتاد. امّا در عين حال زينب عليها السلام به منظور اداي رسالت اصلي خويش كه نگهباني از كودكان يتيم و رساندن پيام خون شهدابود، هرگز روحيّه مقاومت خويش را از دست نداد، و رسالت خود را به نحو شايسته اي ادامه داد، و به زنان نيز امر كرد كه صبر و تحمّل كنند و بيش از حدّ، گريه و زاري نكنند و زبان به ناسپاسي نگُشايند؛ چرا كه اين مسئله جزو توصيه هاي برادرش امام حسين عليه السلام بود كه در شب عاشورا فرموده بود: «يا اُخْتاه، إذا قَتلتُ فَلا تُشقِقْنَ عَليّ جَيباً ولاتَخْمَشنَ وَجْهاً ولاتَقُلْنَ هَجْراً؛ خواهرم! پس از من پيراهن چاك مكنيد و چهره مَخراشيد و زبان به شِكوه و ناسپاسي نگشاييد.» (11)
نمونه بارز دلداري دادن زينب كبري عليها السلام به خانواده شهدا، دلداري او به امام سجّادعليه السلام است، كه خود امام زين العابدين عليه السلام ميفرمايد: هنگام عبور از قتلگاه، وقتي پيكر چاك چاك و غرقه در خون برادر و عموها و پدر خود را ديدم كه چگونه بي سر افتاده و زير سُمّ اسبان پايمال شده اند، بسيار منقلب شدم و بغض گلويم را گرفت به حدّي كه نزديك بود جان خود را از دست بدهم. امّا وقتي عمّهام زينب عليها السلام متوجّه حال من شد، فرمود:
«ما لي أراكَ تَجودُ بِنَفْسِكَ يا بَقيَّةَ جَدّي وَ أَبي وَ إِخْوَتي ؟ فَقُلتُ: وكَيْفَ لاأجْذَعُ و أَهْلَعُ وَ قَدْ أري سَيِّدي وَ إخْوَتي وعُمومَتي و وَلَد عَميوَ أَهْلي مُضَرَّجينَ بِدِمائِهِمْ مُرمَّلينَ بالعَراءِ مُسَلَّبينَ لايُكْفَنُونَ وَلا يُوارُونَ، وَلايَعْرجُ عَلَيْهِمْ اَحَدٌ؛ اي يادگار جد و پدر و برادرانم! چرا با جان خود بازي ميكني و ميخواهي جان خود را از دست بدهي؟» گفتم: چگونه با جان خود بازي نكنم و خود را از دست ندهم، در حالي كه مشاهده ميكنم مولايم، برادرانم، عموهايم، پسر عموهايم، و همه اعضاي خانواده ام! در اين بيابان به خاك و خون آغشته اند و بدنهاي آنها برهنه و عريان روي زمين افتاده است و كسي آنها را كفن نميكند و به فكر دفن آنها نيست.» (12)
نكته مهميكه در اين قسمت قابل توجّه است اين است كه، زينب كبري عليها السلام در انجام رسالت خويش، احساسات و عواطفي را كه مخصوص زنان است، به كلّي كنار گذاشته و همچون مردان صبور، انجام وظيفه نمود. زينبي كه با شنيدن اشعار برادر (13) در شب عاشورا بيهوش ميشود، هنگام ديدن پيكر بي سر برادرش، نه تنها عكس العمل غير عادّي نشان نميدهد، بلكه امام سجّادعليه السلام را هم تسليت ميدهد. اينجاست كه ميتوان به قدرت و قوّت ايمان و عُلوّ مرتبه و مقام زينب عليها السلام پي بُرد.
حمايت از ولايت
يكي ديگر از خدمات ارزنده زينب كبري عليها السلام كه از مهمترين خدمات او محسوب ميشود حمايت و محافظت از جان امام سجّادعليه السلام بود. در روز عاشورا، همه مردان اهلبيت عليهم السلام و ياران امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند بجز حضرت سجّادعليه السلام كه به خاطر بيماري و ضعف شديدي كه به مشيّت الهي بر او عارض شده بود تا وارد ميدان جنگ نشود و كشته نگردد، كس ديگري از مردان زنده نماند. و زينب كبري عليها السلام به خوبي ميدانست كه بعد از سيّد الشهداءعليه السلام امام سجّادعليه السلام است كه وظيفه امامت امّت و بار سنگين ولايت بر دوش اوست، پس بايد زنده بماند تا زمين از حجّت خدا خالي نماند. از اين رو آنحضرت مسئوليّت بزرگي را روي دوش خود احساس ميكرد و آن حفظ جان امام سجّادعليه السلام بود.
زينب كبري عليها السلام در چند جا توانست جان امام سجّادعليه السلام را از خطر مرگ نجات دهد.
اوّل: زماني كه لشكر عُمر سعد به خيمه ها حمله كردند، شِمر خواست كه امام سجّادعليه السلام را به قتل برساند، امّا زينب عليها السلام با شهامت هر چه تمام تر فرمود: «به خدا قسم! نميگذارم او را بكشيد، مگر اينكه اوّل مرا بكشيد!» (14) و با اين كار از كشته شدن امام سجّاد عليه السلام جلوگيري كرد.
دوّم: هنگام عبور اسرا به طرف قتلگاه كه قبلاً ذكر شد.
سوّم: در كاخ ابن زياد، هنگاميكه اسرا وارد مجلس شدند، ابن زياد متوجّه امام سجّادعليه السلام شد و دستور داد گردن آن حضرت را بزنند. اينجا هم زينب عليها السلام مانع شده و امام را در بغل گرفت و فرمود: «يَابْنَ زياد! حَسْبُكَ منّا، أما رَوَيْتَ مِنْ دِمائِنا وَ هَلا أبْقَيْتَ منّا أحداً أسأَلُكَ بِاللَّهِ اِنْ كُنْتَ مُؤْمِناً اِنْ قَتلتَهُ لمّا تَقْتُلَني مَعَهُ؛ (15) اي ابن زياد! از ما دست بردار، مگر از خونهاي ما سير نشده اي؟ مگر كسي از ما به جاي گذاشته اي؟ تو را به خدا اگر ايمان داري، اگر او را ميكُشي مرا نيز با وي بكُش.!»
راوي كه حُميد بن مسلم بود ميگويد: ابن زياد مدّتي به حضرت زينب عليها السلام و امام سجّادعليه السلام نگريست، آن گاه به اطرافيان خود گفت: «شگفتا از اين خويشاوندي، به خدا ميدانم كه خوش دارد او را نيز با وي بكُشم، وي را رها كنيد تا همراه زنان و همراهان خود باشد.» (16) و بدين ترتيب امام سجّادعليه السلام از خطر مرگ نجات يافت.
آري! اين زينب شجاع است كه با شجاعت و شهامتي وصف ناپذير، همواره چون كوه استوار مانده و در زير بار مصائب و سختيها كمر خم نكرده بلكه با صبر و تحمّل خويش همه را به تعجّب واداشته و پياميوالا براي همه زنان در طول تاريخ ارسال نموده است.
پيام او به بانوان، دعوت آنان به شناخت و انجام رسالت سياسي - اجتماعي خويش و پشتيباني از مبارزه شهيدان، تلاش اجتماعي همراه با عفاف و پاكدامني، شهيد پروري و تربيت نسلي شهادت طلب، تبليغ و تبيين مرام و اهداف شهيدان و صبر بر شهادت عزيزان است. و اين درسها و پيامها براي هميشه در تاريخ جاودانه خواهد ماند.
- پاورقــــــــــــــــــــي
1) الكامل في التاريخ، ابن اثير، عباس و مهيار خليلي، مؤسّسه مطبوعاتي علمي، ج 3، ص 302.
2) همان، ج 4، ص 33.
3) محمدابراهيم آيتي، كتابخانه صدوق، بي جا، بي تا، همان، ص 160.
4) زينب كبري، عقيله بني هاشم، حسن الهي، تهران، مؤسسه فرهنگي آفرينه، چاپ اول، بهار 1375، ص 170.
5) خصائص الزّينبيّه، نور الدّين جزايري، ناصر باقري، قم، مسجد مقدس جمكران، چاپ دوم، 1379، ص 210.»اِجْعَلُوهَا سَوْدَاء حتّي يَعْلَمَ النّاس، أنَّا في مصيبةٍ وَ عزاءٍ لِقَتْل أولادِ الزَّهراءعليها السلام.»
6) الكامل في التاريخ؛ ج 5، ص 202.
7) خصائص الزّينبيّه، همان، ص 77.
8) همان، ص 209.
9) مقتل الحسين، المقرّم، بيروت، دار الكتب الاسلاميه، چاپ پنجم، 1399 ه. ق، ص 356 و 357.
10) لُهوف، سيدبن طاووس، محمدطاهر دزفولي، قم، انصاري، چاپ اول، 1378، ص 341.
11) مقتل الحسين، المقرّم، همان، ص 218.
12) همان، ص 308.
13) همان، ص 217.
«يَا دَهرُ افٍّ لَكَ مِن خَليلٍ كَمْ لَكَ بِالاِشرَاقِ و الْأصِيلِ
مِن صاحِبٍ أو طالبٍ قَتِيلِ و الدّهرُ لا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ
وَ انَّما الْامْرُ إليَ الجَلِيلِ و كلُّ حَيٍّ سالكُ السَبِیلِ.»
14) نفس المهموم و نفثة المصدور، شیخ عباس قمی، كمرهای، تهران، كتابچی، چاپ چهارم، 1373، ص 176.
15) تاریخ طبری، ج 7، كتابفروشی امامیة، 1879 م. ص 350.
16) همان.