Super User
عباس علیه السلام میراث دار پدر و نیاكان (2)
اشاره
در شماره 111 مجله، ویژگیهای پرچمداری، سقایت و شجاعت را كه از جمله مواریث بهجای مانده از پدر و نیاكان حضرت عباسعلیهالسلام برای ایشان بود، مورد بررسی قرار دادیم و در این شماره ادامه آن ویژگیها را پی میگیریم.
4. میراث بلاغت
از جمله گنجینههاى پرارزشى كه حضرت عباسعلیهالسلام آن را از پدر، مادر و نیاكان خود به ارث برده بود، توشه غنى فصاحت و بلاغت است. در ادب پارسى جدا نمودن این دو مفهوم از هم تا اندازهاى دشوار است؛ چرا كه دو مفهوم نزدیك به هم مىباشند؛ اما مىتوان از روى مسامحه در تعبیر براى آسانتر شدن فهم آن، فصاحت را شیوا سخن گفتن و بلاغت را رسا سخن گفتن ترجمه نمود. ترجمه فصاحت و بلاغت هرچه باشد، بلاغت سخن علىعلیهالسلام بر هیچ عصرى پوشیده نبوده و به هر زبان كه ترجمه شده، حصار زمان را شكسته و دیوارهاى مكان را درنوردیده است؛ آنگاه كه آفتاب بلاغت از سریر زبانش جارى مىشود و هزار هزار تغزّل سبز را مهمان اندیشهها مىكند. نهج البلاغهاش، قطرهاى اقیانوسوش از گنجینه سخن اوست.
جاحظ، نویسنده بزرگ قرن سوم و سخنشناس عرب، پس از یاد كردن جملهاى از حكمتهاى نهج البلاغه (1) مىنویسد:
«اگر از كتاب سخنان علىعلیهالسلام غیر از همین یك جمله نمىیافتم، برایم كافى و بسنده بود؛ بلكه از بسنده نیز بسندهتر و مقصود را از این جمله كوتاه نارسا نمىدیدم. نیكوترین سخن سخنى است كه اندكش تو را از بسیارش بىنیاز كند و معناى آن رسا و گویا باشد و خداى بزرگ آن را هماهنگ با آهنگ و نیت و پارسایى و همت گویندهاش، در جامهاى از جلال و شكوه پوشانیده باشد و از فروغ حكمت، آن را آب و تاب داده باشد.» (2)
او در جایى دیگر مىافزاید: «سخنشناسان همگى همرأىاند كه سخنى نیافتهاند كه در كوتاهى لفظ و گستردگى معنا و سودمندى بسیار و برانگیزندگى خواننده، به بیان و روانى و زودیابى مفهوم، با این جمله امام [علىعلیهالسلام] برابرى كند.» (3)
سبط بن جوزى كه در مجموعه حاضر نیز از آثار او درباره حضرت عباسعلیهالسلام بسیار سخن نقل شد، در باره سخنان نغز و گفتار شیواى امیرالمؤمنینعلیهالسلام مىنویسد: «سخنان علىعلیهالسلام همه سرشار از فروغ و شكوه، و میزان معرفت و حكمت است.
سخنانى است كه خداوند چنان آنها را از شكوه و برجستگى لبریز كرده كه هر كس بشنود و بخواند، هیبت آنها او را فرا مىگیرد. خداوند در سخنان او، شیرینى و نمكینكلام بودن و طراوت و تازگى و شیوایى و رسایى را به هم آمیخته است. واژهاى در آنها گزاف نیست و هیچ حجتى را با آنها یاراى برابرى نیست. همه سخنوران را به ناتوانى كشیده و گوى سبقت را از همگان ربوده است. واژههایش از نور نبوّت آب و تاب گرفته و اندیشهها را سرگردان خود ساخته است.» (4)
جرج جرداق اگرچه مسیحى است و بهرهاى از اسلام ندارد؛ اما شیفتگى به امیر بیان علىعلیهالسلام، او را خاكسار خود ساخته است. وى در كتاب «الامام علىعلیهالسلام صوت العدالة الانسانیة» در پنج جلد، برترین پژوهش را در گلستان سخنورى و ادبپرورى امام به انجام مىرساند و بهترین تعابیر را در پرده نگار مىآورد.
اشعارى كه از امام بر جاى مانده، همگى حكایت از این مدعا دارد. امام گوهرى از این گنجینه پربها را به فرزند خود حضرت عباسعلیهالسلام به ارث مىدهد. سخنورى عباسعلیهالسلام پرتوى از آفتاب تابان سخن علىعلیهالسلام است و او میراثدار علىعلیهالسلام در بلاغت و فصاحت مىباشد. از سویى دیگر، وى در دامان پرمهر مادرى ادبدوست پرورش یافته است. شمیمى از طراوت بوستان سخندانى این بانوى ارجمند، در مرثیههاى جانسوزى كه در سوگ عباسعلیهالسلام مىسراید به چشم مىخورد.
پدران و نیاكان امالبنینعلیهاالسلام افزون بر شجاعت، از این ویژگى والا نیز برخوردار بودهاند. در بین آنان لبید بن ربیعة مشهورترین است. او از معمّرین (5) بوده و 145 (6) یا 157 (7) سال عمر كرده است. 90 سالش بود كه اسلام ظهور كرد (8) و در دوران خلافت معاویه دار فانى را وداع گفت. (9)
وى با دیدن معجزهاى از پیامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله به ایشان ایمان آورد. حضرت رسولصلیاللهعلیهوآله در جنگ بئر معونه با قبیله آنان درگیر شد. ملاعب الاسنة كه پیشتر سخنى در مورد شجاعت او به میان آمد، دو اسب ممتاز و چند شتر را توسط لبید به رسم هدیه براى پیامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله فرستاد؛ اما پیامبر فرمود: «به خدا قسم، هدیه فردى مشرك را نخواهم پذیرفت!» لبید از این سخن محمدصلیاللهعلیهوآله تعجب كرد و گفت: «گمان نمىكردم كه پیامبرصلیاللهعلیهوآله هدیه مردى از قبیله مُضَر (اجداد لبید بن ربیعة) را رد نماید!» (10)
سپس به همراه ملاعب الاسنة خدمت پیامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله رسید و عرض كرد: «ملاعب الاسنة از بیماریى كه در ناحیه شكم دارد، رنج مىبرد و از شما شفا مىخواهد.» رسول خداصلیاللهعلیهوآله نیز كلوخى را با آب دهان آغشته ساخت و به او خورانید و بیمارى او برطرف شد.
این معجزه پیامبرصلیاللهعلیهوآله شگفتى آن دو را برانگیخت و از پیامبرصلیاللهعلیهوآله خواستند تا چند نفر را به عنوان مبلّغ اسلام به قبیله آنان بفرستد. پیامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله فرمود: «مىترسم بنى عامر (11) به آنها صدمهاى بزنند.» ملاعب الاسنة و لبید گفتند: «ما سلامتى آنان را تضمین مىكنیم.» (12)
لبید بن ربیعة، از بزرگان جزیرةالعرب به شمار مىآمد. او برادر خالد، عموى حزام و پدر حضرت امّالبنینعلیهاالسلام بود. در عصرى كه فنّ شاعرى، اعجازى بىبدیل به شمار مىرفت و برگزیدهترین شعرها را بر دیوار كعبه مىآویختند، لبید، شاعر یكى از هفت شعر برگزیده و سرشناس عربستان بود. اگر چه او در عصر جاهلیت مىزیست؛ اما مردى بخشنده، جوانمرد، حقیقتجو و در عین حال دلاور و شجاع بود و اندامى تنومند و ورزیده داشت.
وى هنگام تشرف به اسلام، تكبیتى سرود كه در آن، خداوند را به سبب این فیض بزرگ چنین سپاس مىگوید:
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اِذْ لَمْ یأْتِنِى اَجَلِى حَتَّى لَبِسْتُ مِنَ الْاِسْلاَمِ سِرْبَالاً (13)
«خداى را سپاس مىگویم كه نمردم و جامه اسلام را بر تن كردم.»
عمر بن خطاب در روزگار خلافت خویش به مغیرة بن شعبة دستور داد تا به شاعران مسلمان بنویسد: یك نسخه از اشعار خود را براى درج در دیوان شاعران اسلامى به مدینه بفرستند. وقتى مغیرة بن شعبه براى به انجام رسانیدن این دستور، دست به كار شد، نزد لبید بن ربیعة و اغلب راجز عجلى رفت تا اشعار آنها را دریافت كند. لبید گفت: «من هرگز شعرى را كه از جاهلیت رسیده، در اسلام نخواهم سرود.» و در پاسخ عمر سوره بقره را در كاغذى نوشت و برایش فرستاد.
اما اغلب راجز شعر خود را نوشت و براى عمر فرستاد. عمر كه پیشتر دستور داده بود به هر شاعر هزار سكه بدهند، امر كرد تا 500 سكه از بخششى كه به اغلب شده كم شود و به لبید بیفزایند.
اغلب ناراحت شده، گفت: «آیا سزاوار است من كه از دستور پیروى كردهام، 500 سكه بگیرم و لبید كه سرپیچى كرده، 1500 سكه دریافت دارد؟» در این میان، معاویه هم 500 سكه به بخششى كه به لبید شده بود، افزود؛ اما لبید هرگز این 2000 سكه را نپذیرفت و براى خودشان بازگرداند و تا آخر عمر عطاى آنان را در قبال شاعرى خود نپذیرفت تا از دنیا رفت. (14)
او در دوران حیات همواره مورد احترام پیامبرصلیاللهعلیهوآله بود و پیامبر بارها به شعر او تمسك مىكرد. شهرت لبید، تنها به سخندانى و چكامهسرایى او نیست؛ بلكه احترام پیامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله نسبت به او به خاطر تعهد این شاعر بزرگ بوده است. حضرت در باره او فرمود: بهترین حرفى كه عرب [جاهلى] زده است، سخن لبید مىباشد كه گفته:
اَلاَ كُلُّ شَىءٍ مَا خَلاَ اللّهُ بَاطِلٌ وَكُلُّ نَعِیمٍ لاَ مُحَالَةَ زَائِلٌ (15)
«و به هوش باش كه هر آنچه غیر خدا است باطل است و هیچ نعمتى نیست كه پایدار باشد.»
در مناظرهاى كه بین امام حسن مجتبىعلیهالسلام و عایشه در گرفت نیز امام به ابیاتى از شعر لبید تمسك كرد و چند بیتى از آن را در كلام خود آورد. (16)
لبید در مُعَلَّقه خود (17) كه 88 بیت است، مفاهیمى همچون بخشندگى، مهماننوازى، دورى از شهوترانى و خو گرفتن به عقلمدارى را مىگنجاند؛ بهگونهاى كه وقتى فرزدق، شاعر همعصر امام سجادعلیهالسلام، بیتى از آن را مىشنود، از اسب خویش پیاده مىشود و از شگفتى واژههاى آن به سجده مىافتد.
او در این قصیده بلند چنین مىسراید:
- نعمتهاى این جهان مایه فریب و حسرتاند و زندگانى در این دنیا ناپایدار است؛
- همگان به زودى به بلایى بزرگ دچار مىشوند و سرانگشتان آنان را مرگ، زرد خواهد ساخت؛
- هر كس به كردههاى خود آگاه خواهد شد و در پیشگاه خداوند همه پردهها برخواهد افتاد... . (18)
این اشعار، به خوبى از سرشت و شخصیت برجسته این مدیحهسراى بزرگ پیش از ظهور اسلام پرده برمىدارد و او را پیش از مسلمان شدن، مردى به دور از آلودگیهاى جاهلیت مىنمایاند.
با نگاهى گذرا به رجزهایى كه حضرت عباسعلیهالسلام در پهنه كربلا خوانده، مدعاى برخوردارى او از گنجینه پربار شعر و ادب به اثبات مىرسد.
رجز (19) عبارت از شعرى ارتجالى است كه جنگجو براى ستودن خود و توصیف حسب و نسب خویش با آهنگى حماسى مىخواند و داراى مفاهیمى دال بر خوار شمردن دشمن است. گاهى اوقات نیز از اشعار دیگر شاعران بهره مىگرفتند. (20)
در هر حال، رجز شعرى از پیش تعیین شده بوده و كمتر پیش مىآمده كه جنگجویى بهگونه فى البداهه در میدان جنگ آن را بسراید، چه اینكه بخواهد به تناسب حال و هواى میدان نبرد آن را تغییر نیز بدهد و یا رویدادهایى را كه به وقوع پیوسته و او را در همان لحظه شاهد آنان بوده، به شعر درآورد؛ اما در پیكارهاى حضرت عباسعلیهالسلام شاهد چنین ویژگىاى در رجزهاى او هستیم، كه نشان از توان والاى او در سخندانى است.
او در ابتدا به توصیف خود، امام خود و حسب و نسب خود مىپردازد - كه رجزها معمولاً بیشتر از این هم نبودهاند - وقتى به آبراه فرات دست مىیابد و مىخواهد كمى آب بنوشد، تشنگى امام خویش را در نظر مىآورد و چنین مىخواند:
یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَینِ هُونِى وَبَعْدَهُ لاَ كُنْتِ اَنْ تَكُونِى
هَذَا الْحُسَینُ وَارِدُ الْمَنُونِ وَتَشْرَبِینَ بَارِدَ الْمَعِینِ...
و وقتى دست راست او قطع مىشود، بىدرنگ در رجز خود مىگوید:
وَاللَّهِ اِنْ قَطَعْتُمْ یمِینِى اِنِّى اُحَامِى اَبَداً عَنْ دِینِى
وَعَنْ اِمَامٍ صَادِقِ الْیقِینِ نَجْلِ النَّبِىِّ الطّاهِرِ الْاَمِینِ...
وقتى دست چپ او هم قطع مىشود، رجزى دیگر مىخواند:
یا نَفْسُ لاَ تَخْشِى مِنَ الْكُفَّارِ وَاَبْشِرِى بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ
مَعَ النَّبِىِّ السَیدِ الْمُخْتَارِ قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیهِمْ یسَارِى...
به خوبى آشكار است كه حضرت با هر حركت دشمن، رجزى متناسب با آن مىسراید؛ اگر چه در آن گیر و دار و جنگ و فرود آمدن ضربتهاى كارى و قطع شدن دستان، دیگر مجالى براى رجزخوانى نمىماند؛ اما او با روحیهاى استوار و ایمانى راسخ، با خواندن این رجزها همگان را از ایمان قلبى راسخ خود به خدا و امام خویش آگاه مىسازد و در سختترین شرایط، دست از سر دادن شعارهاى بلند عاشورا و چكامههاى سرخ آن برنمىدارد و زخمهاى بىشمار و حمله بىامان دشمن غدّار، او را از لذت یاد باز نمىدارد.
به راستى رجزهاى او مجموعهاى كامل از شعار و شعر و شعور عاشورا است.
5. میراث ایثار و فداكارى
ادب، ایثار و فداكارى میراث سترگى بود كه امام علىعلیهالسلام آن را از كودكى و نوجوانى خویش با به خطر انداختن جان خود و پاسدارى از جان پیامبر اكرمعلیهالسلام فراهم آورده بود. از جمله القاب امیر المؤمنینعلیهالسلام كه در نوجوانى آن را كسب نمود، قُضَم است. این واژه در لغت عرب از قَضِمَ به معناى كوبیدن، گاز گرفتن و خرد كردن گرفته شده است.
فردى از امام صادقعلیهالسلام پرسید: «چرا چنین لقبى به امیرالمؤمنینعلیهالسلام دادهاند؟» امام پاسخ فرمود: «در آغاز بعثت، مشركان به بچههاى خود گفته بودند كه به پیامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله سنگ بزنند. هرگاه پیامبرصلیاللهعلیهوآله از منزل خود خارج مىشد، كودكان مكه به طرف ایشان مىدویدند و با سنگ، پیامبرصلیاللهعلیهوآله را مىزدند. این مسئله موجب ناراحتى و عصبانیت علىعلیهالسلام شد؛ از اینرو، به پیامبرصلیاللهعلیهوآله عرض كرد: پدر و مادرم به فدایت! هرگاه خواستید از منزل بیرون روید، مرا نیز با خود ببرید. روز بعد وقتى پیامبرصلیاللهعلیهوآله خارج شد، علىعلیهالسلام نیز با او همراه گردید و وقتى بچههاى كفار به سمت پیامبرصلیاللهعلیهوآله سنگ پرتاب كردند، علىعلیهالسلام به طرف آنها حمله كرد و با مشت به بینى و صورت آنها كوبید. آنان گریهكنان نزد پدران خود رفتند و گفتند: «قَضِمَنَا عَلِىٌّ؛ على ما را كوبید.» از آن روز به بعد، به علىعلیهالسلام لقب قُضَم دادند و هرگاه همدیگر را مىدیدند مىگفتند: «اِحْذَرُوا الْقُضَمَ؛ از قضم دورى كنید.» (21)
در كتاب كهن تاریخ، درخشانترین صفحههاى ایثار وفداكارى از آنِ امام علىعلیهالسلام است، از جمله: آن شبى كه رسول خداصلیاللهعلیهوآله موظف به هجرت از مكه به سوى مدینه مىگردد؛ اما به دلیل وجود جاسوسان زیاد، شرایط چنان سخت مىشود كه نمىتواند به سادگى این كار را عملى سازد؛ از اینرو، به علىعلیهالسلام فرمود: «مشركان قریش نقشه قتل مرا كشیدهاند و تصمیم دارند بهطور دستهجمعى به خانه من هجوم آورند و مرا در بستر به قتل برسانند. من از سوى خدا مأمورم كه مكه را ترك كنم. تو در بستر من بخواب و روانداز سبز مرا روى سرت بكش تا تصوّر كنند من از خانه خارج نشدهام.» حضرت علىعلیهالسلام با جان و دل پذیرفت.
لحظه خداحافظى، پیامبرصلیاللهعلیهوآله علىعلیهالسلام را به سینه چسبانید و فرمود: «اى فرزند مادر! (22) خدا تو را آزمایش كرد و مرا نیز در باره تو مورد امتحان قرار داد؛ همانگونه كه ابراهیمعلیهالسلام را با اسماعیلعلیهالسلام و اسماعیلعلیهالسلام را با ابراهیمعلیهالسلام امتحان نمود... .» پیامبرصلیاللهعلیهوآله از منزل خارج شد و مشركان كه خانه را زیر نظر داشتند، متوجه خروج او نشدند. سپس با شمشیرهاى آخته بر بالین حضرت علىعلیهالسلام آمدند و دیدند اوست كه در بستر پیامبرصلیاللهعلیهوآله آرمیده است. (23)
امام علىعلیهالسلام دستور داشت سه روز پس از هجرت پیامبرصلیاللهعلیهوآله در مكه بماند و تمام خطرات را تحمل نماید و پس از روز سوم زنان بنى هاشم و فواطم (فاطمهها) را به یثرب انتقال دهد. (24) وقتى او به یثرب رسید، پیامبرصلیاللهعلیهوآله به سویش شتافت و او را در آغوش كشید و با دیدن پاهاى تاولزده و خونین او، اشك در چشمانش حلقه زد. (25) چه بسیار شجاعتها و رشادتها كه او در راستاى حفظ جان پیامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله در جنگها از خود به نمایش گذاشت.
حضرت عباسعلیهالسلام نیز پاى خویش در جاى پاى پدر و جانفشانیها و ادب او گذاشته و از هیچ فداكارى نسبت به برادرش امام حسینعلیهالسلام دریغ نورزید. مانند پدرش علىعلیهالسلام زنان، خواهران، خواهرزادگان و برادرزادگان برادرش را همراهى نمود. سختى و رنج تشنگى را چند بار از آنان دور نمود، در دفاع از برادرش، ابتدا برادران و سپس فرزندان خود را فدا كرد و پیش چشم خود، شهادت آنان را به تماشا نشست و تا آن هنگام كه جان در بدن داشت، اجازه نداد غبارى از اندوه بر چهره امام بنشیند.
چه زیباست این فراز و چه گویاست این تعبیر در باره حضرت عباسعلیهالسلام كه گفتهاند: «یا كَاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَینعلیهالسلام اِكْشِفْ كَرْبَنَا بِحَقِّ اَخِیكَ الْحُسَینَعلیهالسلام؛
اى كه برطرفكننده اندوه از چهره امام حسینعلیهالسلام هستى! اندوه ما را نیز به حقّ برادرت حسینعلیهالسلام واگردان.»
6. میراث شهادت
شهادت، میراث ماندگارى است كه كربلا را در سرخى خود جاودانه كرد. میراثى كه علىعلیهالسلام براى فرزندان خود به جا گذاشت تا همگى در پیشگاه عدل الهى سرخروى به محشر درآیند.
همو كه چون كودكى علاقمند به سینه مادر، آرزومند شهادت بود. در جنگ ذات السلاسل وقتى امام علىعلیهالسلام به سوى آوردگاه مىشتافت، همسرش فاطمهعلیهاالسلام مىگریست. پیامبرصلیاللهعلیهوآله به او فرمود: «چرا گریه مىكنى دخترم؟ آیا مىترسى شوهرت در این جنگ كشته شود؟ نه، به خواست خدا او در این جنگ كشته نخواهد شد.» در این لحظه اشك در چشمان علىعلیهالسلام حلقه زد و با بغضى سنگین در گلو عرض كرد: «یا رسول اللّه! بهشت را از من دریغ مدار.» (26)
همو كه چنان به شهادت مشتاق بود كه به سستىورزان در جهاد فرمود: «وَاللَّهِ لَوْلاَ رَجَائِى الشَّهَادَةَ عِنْدَ لِقَائِى الْعَدُوَّ لَقَرَّبْتُ رِكَابِى ثُمَّ شَخَّصْتُ عَنْكُمْ فَلاَ اَطْلُبُكُمْ مَا اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَشَمَالٌ؛ (27) به خدا سوگند! اگر هنگام برخورد با دشمن، آرزومند شهادت [در راه خدا] نبودم، پاى در ركاب كرده، از میان شما مىرفتم و تا زمانى كه نسیم جنوب و شمال مىوزید، شما را طلب نمىنمودم.»
همو كه همواره در آستانه جنگهایش مىگفت: «اِنْ اَظْهَرْتَهُمْ عَلَینَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ؛ (28) [پروردگارا!] اگر دشمنان را بر ما پیروز گردانیدى، پس [در مقابل] شهادت را روزىمان كن.»
خود او مىفرماید: «پس از جنگ احد، آنگاه كه بسیارى از مسلمانان به شهادت رسیده بودند و شهادت نصیب من نشده بود، با چشمانى پر اشك و دلى آكنده از اندوه، نزد او (پیامبرصلیاللهعلیهوآله ) رفتم و او به من فرمود: اى على! مژده باد بر تو كه روزى شهادت نصیب تو خواهد شد و من در پاسخش گفتم: براى چنین چیزى جاى صبر و بردبارى وجود ندارد؛ بلكه باید مژدگانى داد و خدا را به خاطر آن شكر گفت.» (29)
و اینك این فرزند او عباسعلیهالسلام است كه بر پهندشت كربلا ایستاده و بدنهاى بىسر شهیدان را در نسیم گرم كربلا تماشا مىكند و بر مستى پاكبازان به خون خفته، حسرت مىخورد؛ سینهاش تنگ مىشود و خدمت امام رسیده، مىگوید: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِى وَسَمِئْتُ مِنَ الْحَیاةِ وَاُرِیدُ اَنْ اَطْلُبَ ثَارِى مِنْ هَؤُلاَءِ الْمُنَافِقِینَ؛ (30) سینهام تنگ شده و از زندگى بیزار شدهام و مىخواهم انتقام خود را از این دو رویان بگیرم.» پس به میدان مىشتابد و سرمست از باده گلگون شهادت بر زمین مىافتد.
بر لب آبم و از داغ لبت مىمیرم هر دم از غصه جانسوز تو آتش گیرم
مادرم داد به من درس وفادارى را عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم
گاه سردار علمدارم و گاهى سقّا گه به پاس حَرمت گشتزنان چون شیرم
بوته عشق تو كرده است مرا چون زر ناب دیگر این آتش غمها ندهد تغییرم
غیرتم گاه نهیبم زد از جا برخیز! لیك فرمان مطاع تو شود پاگیرم
تا كه مأمور شدم علقمه را فتح كنم آیت قهر بیان شد به لب شمشیرم
كربلا، كعبه عشق است و منم در احرام شد در این قبله عشاق، دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبى كه نصیب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست كنم قربانى تا كه تكمیل شود حج من، آنگه میرم
زین جهت دست به پاى تو فشاندم بر خاك تا كنم دیده فدا، چشم به راه تیرم
اى قد و قامت تو معنى «قد قامت» من اى كه الهام عبادت ز وجودت گیرم
وصل شد حال قیامم ز عمودى به سجود بىركوع است نماز من و این تكبیرم
جسدم را به سوى خیمه اصغر مبرید كه خجالتزده زآن تشنهلب بىشیرم (31)
پینوشـــــــــــــتها:
(1). «قيمۀ كل امرء ما يحسنه؛ ارزش هر كس به آن چيزي است (از دانايي و تخصص) كه او را نيكو ميكند.» (نهج البلاغه، حكمت 81).
(2). البيان والتبيين، ابو عثمان عمرو بن بحر جاظ، بيروت، دار مكتبۀ الهلال، بي تا، ج1، ص87.
(3). رسائل الجاحظ، ابو عثمان عمرو بن جاحظ، بيروت، دار مكتبۀ الهلال،1998 م، ج3، ص29.
(4). موسوعة الامام على، محمّد محمدى رى شهرى، قم، دار الحديث، چاپ اوّل، 1421 هـ. ق، ج 10، ص 280
(5). افرادى كه بسيار عمر كردهاند.
(6). ر. ك: بحار الانوار، ج 89، ص 132.
(7). ر. ك: رسالة فى المعنى المولى، محمّد بن محمّد بن النعمان الشيخ المفيد، بيروت، دار المفيد، چاپ دوم، 1414 هـ. ق، ج 1، ص 45.
(8). ر. ك: بحار الانوار، ج 89، ص 132.
(9). ر. ك: الغدير، عبد الحسين امينى، بيروت، دار الكتب العربية، 1379 هـ. ق، ج 7، ص 23.
(10). آنان به دليل داشتن نامداران، پهلوانان و جنگجويان بىباك بسيار، قبيلهاى پر افتخار و مورد احترام در بين اعراب جاهلى بودند.
(11). نام طايفهاى از قبيله مضر.
(12). ر. ك: الخرائج والجرائح، ابو الحسين هبة اللّه قطب الدين الراوندى، قم، مؤسسة الامام الهادى، بىتا، ج 3، ص 994؛ تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص72؛ مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 101؛ الكنى و الالقاب، شيخ عباس قمى، بىجا، بىتا، ج1، ص 17.
(13). مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 166.
(14). ر. ك: بحار الانوار، ج 89، ص 133؛ كنزالعمال، ج 3، ص 85، شماره 8935.
(15). مستدرك سفينة البحار، الشيخ على النمازى الشاهرودى، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1419 هـ. ق، ج 9، ص 97؛ الانساب، ابو سعد عبد الكريم بن محمّد بن منصور التميمى السمعانى، بيروت، دار الجنان، چاپ اوّل، 1408 هـ. ق، ج4، ص 117؛ تناقضات الابانى الواضحات، حسن بن على السقاف، بيروت، دار الامام النورى، 1412 هـ. ق، ج 2، ص 342؛ مسند احمد بن حنبل، امام احمد بن حنبل، بيروت، دار صادر، بىتا، ج2، ص 444؛ البداية و النهاية، ج 7، ص247.
(16). ر. ك: مدينة المعاجز، سيد هاشم البحرانى، قم، مؤسسة المعارف الاسلامى، چاپ اوّل، 1413 هـ. ق، ج 3، ص 410؛ تفسير مجمع البيان، فضل بن الحسن الطبرسى، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1415 هـ. ق، ج 10، ص 259؛ الغدير، ج 7، ص 23.
(17). اشعارى كه در عصر جاهليت بر ديوار كعبه آويخته بود.
(18). ر. ك: بحار الانوار، ج 67، ص 295.
(19). اشعارى در دو تا سه بيت است و در يكى از بحرهايى كه با تكرار سه يا چهار مرتبه وزن مستفعلن حاصل شده، سروده مىشود و در هنگام جنگ مىخوانند.
(20). دايرة المعارف تشيّع، احمدصدر حاج سيد جوادى، بهاء الدين خرمشاهى، كامران فانى، تهران، انتشارات شهيد محبّى، چاپ اوّل، 1379 هـ. ش، ج 8، ص 178.
(21). ر. ك: بحار الانوار، ج 20، ص 67.
(22). به دليل علاقه و احترام زيادى كه پيامبر اكرم براى فاطمه بنت اسد قائل بودند، علىعلیهالسلام را اينگونه صدا مىزدند.
(23). ر. ك: مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 183؛ تاريخ الطبرى، ج 2، ص 97.
(24). ر. ك: سيرة الحلبى، ج 2، ص 37؛ انساب الاشراف، على بن برهان الدين، مصر، مطبعة مصطفى البابى، 1349 هـ. ق، ج 2، ص 91؛ سيرة ابن هشام، ج 1، ص 493.
(25). ر. ك: الكامل فى التاريخ، عزّ الدين ابوالحسن على بن محمّد ابن الاثير الجزرى، بيروت، دار الكتاب العربية، چاپ دوم، 1378 هـ. ق، ج2، ص 75؛ طبقات الكبرى، ج 3، ص 22؛ اعلامالورى، ص 192.
(26). ر. ك: بحار الانوار، ج 21، ص 81.
(27). نهج البلاغه، خ 119، ص 228.
(28). همان، خ 171، ص 324.
(29). ر. ك: نهج البلاغه، خ 156، ص 290.
(30). مقتل الحسينعلیهالسلام بحر العلوم، ص 318؛ جلاءالعيون، ص 678؛ ناسخ التواريخ، ج 2، ص343؛ بحار الانوار، ج 45، ص 41؛ مثيرالاحزان، ص83.
(31). شعر از حبيب اللّه چايچيان.
دلائل غیبت حضرت مهدی علیه السلام
بدون شك غیبت آخرین حجت حق، حضرت مهدی علیه السلام، پدیدهای است كه به این صورت هرگز در تاریخ اتفاق نیفتاده و طبیعی است كه ذهن جستجوگر انسان، همواره این سؤال را مطرح كند كه چرا چنین رخدادی به وجود آمده است؟!
پاسخ به این پرسش همانند بسیاری از پرسشهای دیگر، نیازمند استمداد از كلام نورانی معصومان علیهم السلام است و از این رو ما نیز با استفاده از بیانات ایشان به برخی حكمتها و علتهای این رویداد مهم اشاره میكنیم. و پیش از آن این نكته را متذكر میشویم كه پنهان زیستی آخرین ذخیره الهی، بطور قطع از اسرار خداوندی است كه پرنده اندیشه و فكر را توان پرواز تا آن قله رفیع نیست و اگر در این راه توفیقی رفیق گردد به یمن انفاس قدسی مقربان درگاه حق، ائمه معصومین علیهم السلام است كه گاه گوشهای از پرده رازها به كناری زده در حد ظرفیت مخاطب و فهم او، حقایقی را آشكار میسازند.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله حقیقت سر بودن این امر را اینگونه بیان فرموده است:
«یا جابر! ان هذا الامر امر من امر الله وسر من سر الله، مطوی عن عباد الله، فایاك والشك؛ فان الشك فی الله كفر (1)؛
ای جابر! همانا این امر؛ امری است از امر خداوندی و سری است از سر خدا كه بر بندگان او پوشیده است. پس برحذر باش كه دچار تردید نشوی. همانا شك در مورد خدا كفر است.»
و نیز ششمین مهر فروزان سپهر ولایت، به بیانی دیگر، این حقیقت را تبیین، و میفرماید:
«ان هذا الامر، امر من امر الله وسر من سر الله وغیب من غیب الله ومتی علمنا انه عزوجل حكیم صدقنا بان افعاله كلها حكمة وان كان وجهها غیر منكشف لنا (2)؛ این امر، امری از امر خدا و سری از سر خدا و غیبی از غیب خدا است و زمانی كه میدانیم خداوند بزرگ مرتبه حكیم است، تصدیق میكنیم كه همه كارهای او از روی حكمت است گرچه علت آن كارها بر ما روشن نباشد.»
اینك با استفاده از روایات معصومین علیهم السلام برخی از دلائل غیبت امام زمان علیه السلام را بیان میكنیم.
1. حفظ جان امام زمان علیه السلام
اگرچه بیان سر بودن غیبت برای انسانهای متعبد كافی است، ولی گاهی میشد افرادی علاوه بر آن از اسرار غیبت حضرت مهدی علیه السلام پرسش میكردند و ائمه نیز علاوه بر در نظر داشتن حكمت اساسی آن، به پارهای از علتهای دیگر نیز اشاره میكردند. یكی از این موارد؛ حفظ جان حضرت مهدی علیه السلام به وسیله زندگانی مخفیانه است و خداوند به وسیله پنهان ساختن آن حضرت، ایشان را از شر دشمنان حفظ كرد. امام ششم در روایتی كوتاه، به این مسئله اشاره كرده، فرمودند: «ان للقائم غیبة قبل ان یقوم انه یخاف (واوما الی بطنه یعنی القتل) (3)؛ همانا برای قائم قبل از آنكه قیام فرماید غیبتی است؛ چرا كه در هراس است. (و آن حضرت اشاره به شكم خود كرد؛ یعنی بیم كشته شدن دارد) .»
البته این نه به آن معناست كه آن حضرت از شهادت و كشته شدن در راه خدا هراس دارد؛ بلكه به این معناست كه چون آخرین ذخیره الهی در زمین است و آن حاكمیت فراگیر و جهانی كه در تمامی ادیان وعده داده شده، تنها به دست او تحقق مییابد؛ بنابراین بر خداوند است كه به هر وسیله ممكن او را تا روز موعود حفاظت نماید و حكمت الهی نیز بر پنهان زیستی او تعلق گرفته است.
و البته همین پنهان زیستی با ویژگیهای خاص خود، در مورد برخی از پیامبران - هنگامی كه بر جان خویش بیم داشتند - اتفاق افتاده بود كه از جمله آنها میتوان به مخفی شدن پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام هجرت در غار اشاره نمود.
2. امتحان و آزمایش انسانها
یكی دیگر از حكمتهای الهی در غیبت حضرت مهدی علیه السلام، امتحان و آزمایش مردم است و از آنجایی كه این نوع آزمایش به خاطر عدم حضور ظاهری امام، بسیار مشكل و طاقت فرساست، در تكامل انسانها نقش بسیار مهمی دارد و با این آزمایش سره از ناسره جدا شده، یاران راستین حق مشخص میشوند. اگرچه عده فراوانی از انسانها از این امتحان بزرگ سرافكنده بیرون خواهند رفت.
پیشوای شیعیان، امام كاظم علیه السلام در این باره فرموده اند: «اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله فالله فی ادیانكم فانه لا یزیلنكم عنها احد، یا بنی انه لابد لصاحب هذا الامر من غیبة حتی یرجع عن هذا الامر من كان یقول به انما هی محنة من الله - عزوجل - امتحن بها خلقه (4)؛ هنگامی كه پنجمین فرزند از امام هفتم ناپدید شود، پس خدا را خدا را (مواظب باشید) در دینتان. شما را احدی از آن دور نسازد. فرزندم! صاحب این امر ناگزیر از غیبتی خواهد بود، تا كسی كه به این امر قائل است از آن بازگردد. همانا آن آزمایشی از جانب خدا است كه خداوند خلق خود را به آن وسیله میآزماید.»
پر واضح است كسانی در این امتحان بزرگ سربلند خواهند بود كه دارای مرتبه والایی از ایمان و عمل صالح باشند و كسانی كه در این امور دچار نقصان باشند، بیشتر در معرض لغزش و سقوط هستند.»
امام صادق علیه السلام تبلور این حقیقت را در ضمن كلامی ارزنده اینگونه بیان فرموده اند:
«وكذلك القائم فانه تمتد غیبته لیصرح الحق عن محضه ویصفو الایمان من الكدر بارتداد كل من كانت طینته خبیثة من الشیعة الذین یخشی علیهم النفاق (5)؛
و اینگونه است كه غیبت قائم 7 طولانی خواهد بود تا اینكه حق محض آشكار گردد و ایمان از كدورتها [و پیرایههای آن] صاف و زلال گردد. و این با بازگشت افرادی است كه دارای طینت ناپاكی هستند - از پیروان اهل بیت - یعنی همانها كه ترس نفاق بر آنها میرود.»
در این روایت، به روشنی مشخص شده كه آزمایش شیعیان در عصر غیبت حتمی خواهد بود.
3. آزادگی از بیعت دیگران
در برخی از روایات آمده است: «آن حضرت با غیبت خود ناچار از بیعت با طاغوتهای زمان نمیشود.»
امیرمؤمنان علی علیه السلام در سخنی ارزشمند و نگاهی پرحسرت و اندوه، پرده از بی وفایی مردم برداشته و تنها امامی كه زیر بیعت احدی نخواهد بود را اینگونه معرفی فرموده است: «ان القائم منا اذا قام لم تكن لاحد فی عنقه بیعة فلذلك تخفی ولادته ویغیب شخصه (6)؛
همانا قائم از ما اهل بیت، هنگامی كه قیام میكند بیعت احدی بر گردن او نیست و به همین علت است كه ولادتش مخفی نگه داشته میشود و شخص او غایب است.»
همین معنا در كلامی از پیشوای دوم - البته با اندوهی افزونتر - آن هنگام كه به خاطر مصالح اسلام و مسلمین تن به مصالحه با معاویه داد و وقتی مردم زبان به ملامت حضرتش گشودند، پس از آنكه صلح خود را بهتر از هر آنچه خورشید بر آن میتابد قلمداد نمود، این گونه انعكاس یافت: «اما علمتم انه ما منا احد الا یقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه الا القائم الذی یصلی روح الله عیسی بن مریم علیه السلام خلفه فان الله عزوجل یخفی ولادته و یغیب شخصه لئلا یكون لاحد فی عنقه بیعة اذا خرج (7)؛
آیا ندانستید كه هیچ یك از ما ائمه نیست مگر اینكه بیعت با ستمگری بر گردن او قرار میگیرد مگر قائم كه عیسی بن مریم شت سرش نماز میگذارد. پس به درستی كه خداوند تبارك و تعالی ولادتش را مخفی و شخصش را پنهان میسازد تا هنگامی كه قیام میكند بیعت هیچ كس برگردنش نباشد.»
این مفهوم در كلامی نورانی از خود امام زمان علیه السلام نیز آمده است، در آنجا كه در توقیعی شریف - وقتی حضرت مهدی علیه السلام به پاسخ برخی پرسشها پرداخته است - فرمودند: «واما علة الغیبة فان الله یقول «یا ایها الذین آمنوا لا تسالوا عن اشیاء ان تبد لكم تسؤكم» (8) انه لم یكن احد من آبائی علیهم السلام الا وقد وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه وانی اخرج حین اخرج ولا بیعة لاحد من الطواغیت فی عنقی (9)؛ در خصوص علت غیبت [سؤال كرده بودید] ، خداوند [در قرآن كریم] میفرماید:ای اهل ایمان از چیزهایی سؤال نكنید كه اگر برای شما روشن شود، ناراحت میشوید. بدانید كه هر كدام از پدران من بیعت یكی از طاغوتهای زمان خویش را بر گردن داشتند، ولی من وقتی قیام میكنم بیعت هیچ یك از [گردنكشان و] طاغوتهای زمان را بر گردن ندارم.»
شاید استشهاد حضرت به آیه شریفه به این معنا باشد كه شما خودتان علت غیبت بوده اید و اگر بدانید با تنها گذاشتن ائمه آنها را به بیعت با گردنكشان ناگزیر ساختید، ناراحت خواهید شد.
كوتاه سخن اینكه:
وجود مقدس امام علیه السلام، لطفی است از طرف خداوند متعال و تصرف او در امور لطفی دیگر. خداوند با وجود امام به لطف خود جامه عمل پوشاند، فردی را كه برای اداره جامعه لازم است آفرید و حجت خود را بر مردم تمام كرد، تا اگر شایسته بودند از وجودش بهره ببرند. از طرفی بسط ید امام علیه السلام لطف دیگری است كه به كوشش ما مربوط میشود. تقویت قدرت امام - در مواردی - در توان ماست؛ بنابراین در این رابطه ما تكالیفی داریم و بی شك عدم حضور معصوم و نداشتن امام (غیبت ایشان) - حداقل بخشی از آن - را باید از چشم خود ببینیم، چرا كه فرموده اند: «وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا»
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) شیخ صدوق، كمال الدین و تمام النعمة، موسسة النشر الاسلامی، ج 1، ص 287.
2) همو، علل الشرایع، انتشارات مكتبة الداوری، ج 1، ص 245.
3) ابوجعفر محمد بن یعقوب كلینی، الكافی، دارالكتب الاسلامیه، ج 1، ص 340 و با اندك تفاوتی شیخ طوسی، كتاب الغیبة، موسسة المعارف الاسلامیه، ص 329 و كمال الدین، ج 2، ص 342.
4) الكلینی، الكافی، ج 1، ص 336؛ علل الشرایع:، ج 1، ص 244؛ شیخ طوسی، كتاب الغیبة، ص 166؛ غیبت نعمانی، ص 154، ح 11؛ كمال الدین، ج 2، ص 359، ح 1.
5) شیخ طوسی، كتاب الغیبة، ص 170؛ كمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 355.
6) كمال الدین، ج 1، ص 303؛ امین الاسلام طبرسی، اعلام الوری، ص 426.
7) ابو منصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، نشر مرتضی، ج 2، ص 289؛ كمال الدین، ج 1، ص 315.
8) مائده/101.
9) شیخ طوسی، كتاب الغیبة، ص 290؛ كمال الدین، ج 2، ص 483، ح 4.
حضرت مهدى علیه السلام محبوب پاكان
محبوب پروردگار
بدون تردید، اساس تمام دوستیها خداوند است و هر آنكس كه دوست خداست؛ محبوب قلبهای پاك نیز هست. از این رو در ابتدا روایتی را كه در آن خداوند محبت خویش را نثار آخرین امام معصوم علیه السلام نموده است به گوش جان میشنویم:
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «ان الله عزوجل اوحی الی لیلة اسری بی: یا محمد! من خلفت فی الارض فی امتك؟ - وهو اعلم بذلك - قلت یا رب اخی. قال: یا محمد علی بن ابیطالب؟ قلت: نعم یا رب. قال: یا محمد انی اطلعت الی الارض اطلاعة فاخترتك منها فلا اذكر حتی تذكر معی فانا المحمود وانت محمد، ثم انی اطلعت الی الارض اطلاعة اخری فاخترت منها علی بن ابیطالب فجعلته وصیك فانت سید الانبیاء وعلی سید الاوصیاء؛ همانا خدای عزوجل در آن شب كه به گردش شبانه برده شدم (معراج) به من وحی فرمود:ای محمد! چه كسی را در زمین میان امتت به جای خود گذاشتی؟! - در حالی كه خود بدان آگاهتر بود. - عرض كردم: پروردگارا! برادرم را. فرمود:ای محمد! علی بن ابیطالب را؟ عرض كردم: بلیای خدای من! فرمود:ای محمد! من از ابتدا از فراز عرش نظری بر زمین افكندم و تو را از آن اختیار كردم، هیچگاه یادی از من نشود مگر اینكه تو نیز با من یاد كرده شوی. من خود محمودم و تو محمد، سپس نظری دیگر بر زمین افكندم و از آن علی بن ابیطالب را برگزیدم و او را وصی تو قرار دادم؛ پس تو آقای پیامبران و علی آقای اوصیاء است.»
در ادامه این گفتگو، رسول گرامی اسلام پس از توصیفاتی درباره فرمایش خداوند پیرامون امامان معصوم علیهم السلام، و بعد از آنكه انوار پاك ائمه اطهار را میبیند، در بخشی دیگر از كلام خود میفرماید: «عرض كردم: پروردگار من! اینان چه كسانی اند؟ فرمود: اینان امامان هستند و این یك نیز قائم است كه حلال كننده حلال من و حرام دارنده حرام من است و از دشمنان من انتقام خواهد گرفت.»
پس خداوند فرمود: «یا محمد! احببه فانی احبه واحب من یحبه (1)؛ ای محمد! او را دوست بدار كه من او را دوست میدارم و هر كس كه او را دوست بدارد نیز دوست میدارم.»
محبوب پیامبر خدا
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به عنوان اشرف انبیاء و آخرین فرستاده الهی، دارای مقام و منزلتی بس رفیع و بلند در نظام آفرینش است و همانگونه كه در روایت پیشین اشاره شد؛ خداوند محبت حضرت مهدی علیه السلام را به آن حضرت توصیه فرموده بود؛ بنابراین جای شگفتی نیست كه حضرتش درباره آخرین جانشین خود از بزرگترین واژگان محبت آمیز؛ یعنی «بابی وامی پدر و مادرم فدای او» بهره برده باشد، آنجا كه میفرماید: «بابی وامی سمیی وشبیهی وشبیه موسی بن عمران علیه جیوب النور... (2)؛ پدر و مادرم فدایش باد كه او هم نام من و شبیه من و شبیه موسی بن عمران است كه بر او نورهایی احاطه دارد.»
دامنه علاقه به حضرت مهدی علیه السلام به جایی رسیده است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله؛ انكار مهدی علیه السلام را همچون انكار خود دانسته و فرمودند: «من انكر القائم من ولدی فقد انكرنی (3)؛ هر آنكس كه قائم از فرزندان مرا انكار كند، مرا انكار كرده است.» و هشتمین پیشوای شیعیان به نقل از پدران خود از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله روایت كرده است كه آن حضرت فرمود: «بابی ابن خیرة الاماء (4)؛ پدرم فدای فرزند بهترین كنیزان عالم باد.»
محبوب امیرالمؤمنین علیه السلام
آنگاه كه نگاه تیزبین علی بن ابیطالب علیه السلام اعصار و قرون را درنوردید؛ زمان آخرین امام را نظاره میكند و چنین میفرماید: «فانظروا اهل بیت نبیكم فان لبدوا فالبدوا وان استنصروكم فانصروهم فلیفرجن الله بغتة برجل منا اهل البیت. بابی ابن خیرة الاماء (5)؛ شما همواره به اهل بیت پیامبرتان نگاه كنید، اگر آنها ساكت شدند و در خانه نشستند شما نیز سكوت كرده به زمین بچسبید و اگر از شما یاری طلبیدند به یاری آنها بشتابید كه البته خدای متعال به دست مردی از ما اهل بیت، ناگهان فرج عنایت خواهد كرد. پدرم فدای او باد كه فرزند بهترین كنیزان است.»
در روایتی دیگر - كه امام باقر علیه السلام نقل فرموده است - چنین آمده كه بین علی علیه السلام و عمر بن خطاب سخنانی رد و بدل شد. عمر گفت: «اخبرنی عن المهدی ما اسمه؟ فقال علیه السلام: اما اسمه فان حبیبی عهد الی ان لا احدث باسمه حتی یبعثه الله. قال [عمر] فاخبرنی عن صفته قال: هو شاب مربوع حسن الوجه حسن الشعر یسیل شعره علی منكبیة ونور وجهه یعلو سواد لحیته وراسه بابی ابن خیرة الاماء (6)؛ از مهدی به من خبر ده كه نامش چیست؟ فرمود: اما درباره اسم او؛ حبیبم با من عهد كرده كه درباره آن با كسی صحبت نكنم تا اینكه خداوند او را برانگیزد. عمر گفت: پس درباره صفت او به من خبر ده؟ حضرت فرمود: او جوانی چهارشانه، نیكو صورت و نیكو مو است كه موهایش بر شانه هایش فرو ریخته و نور صورتش سیاهی موی سر و ریش را تحت الشعاع قرار میدهد. پدرم فدای او باد كه فرزند بهترین كنیزان است.»
و در كتاب شریف غیبت نعمانی ضمن نقل روایتی آمده است كه وقتی علی علیه السلام صفات حضرت مهدی علیه السلام را ذكر كرد، با حالتی سرشار از عشق و شیدایی به سینه خود اشاره كرده، آهی كشید و فرمود: «شوقا الی رؤیته (7)؛ چقدر به دیدار او مشتاقم.»
مرحوم كلینی در روایتی از آن حضرت نقل كرده كه شدت محبت به حضرت مهدی علیه السلام باعث شده تا اشتیاق به دیدن یاران و دوستداران او نیز مورد توجه حضرتش قرار گیرد؛ در آنجا كه میفرماید: «یا شوقا الی رؤیتهم فی حال ظهور دولتهم (8)؛ چقدر مشتاق دیدار آنها هستم، در آن زمان كه در ظهور دولتشان به سر میبرند.»
و شبیه همین مضمون را در نهج البلاغه اینگونه آورده است:
«الا بابی وامی هم من عدة اسمائهم فی السماء معروفة وفی الارض مجهولة (9)؛ آگاه باشید! آنان كه پدر و مادرم فدایشان باد؛ از كسانی هستند كه اسامی آنها در آسمان معروف و در زمین ناشناخته است.»
بیانات محبت آمیز امام باقر علیه السلام
ابوحمزه ثمالی میگوید: «روزی نزد امام باقر علیه السلام بودم، چون كسانی كه نزد آن حضرت بودند، متفرق شدند؛ آن حضرت فرمودند: «یا ابا حمزة! من المحتوم الذی حتمه الله قیام قائمنا فمن شك فیما اقول لقی الله وهو كافر به وجاحد له: ثم قال: بابی وامی المسمی باسمی المكنی بكنیتی السابع من بعدی (10)؛ ای ابا حمزه! یكی از امور حتمی كه خداوند آن را حتمی ساخته است؛ قیام قائم ما اهل بیت است و اگر كسی در آنچه میگویم تردید كند؛ در حالی خدا را ملاقات خواهد كرد كه به او كافر شده و انكار كننده اوست. سپس فرمود: پدر و مادرم فدای آنكه همنام من و هم كنیه من است و هفتمین فرد پس از من میباشد.»
ارادت امام صادق علیه السلام
حقیقتا حضرت صاحب الامر علیه السلام را چه شان رفیعی است كه اینگونه معصومین بزرگوار نسبت به ایشان اظهار محبت و علاقه میكنند. این شیدایی گاهی برخی ائمه را به گونهای واله كرده كه نه تنها سخن از عشق و محبت میگویند؛ بلكه اظهار ارادتی خالصانه دارند.
خلاد بن صفار میگوید: «سئل ابو عبدالله علیه السلام هل ولد القائم علیه السلام؟ فقال: لا ولو ادركته لخدمته ایام حیاتی (11)؛ از امام صادق علیه السلام سؤال شد كه آیا قائم به دنیا آمده است؟! حضرت فرمودند: خیر! اگر او را درك كردم در ایام زندگانیم خدمتگذار او خواهم بود.»
این اظهار ارادت در روایتی دیگر نیز چنین انعكاس یافته است: سدیر صیرفی میگوید: من، مفضل بن عمر، داود بن كثیر رقی، ابوبصیر و ابان بن تغلب بر مولایمان امام صادق علیه السلام وارد شدیم؛ پس آن حضرت را در حالی بس عجیب دیدیم كه بر روی خاك نشسته بود و لباسی پشمین بر دوش انداخته و بسان مادری جوان مرده با سوز تمام میگریست؛ به گونهای كه آثار حزن و اندوه سراسر وجود مباركش را فرا گرفته بود و اشك بر پهنای صورتش جاری بود و چنین میفرمود: «سیدی غیبتك نفت رقادی، وضیقت علی مهادی وابتزت منی راحة فؤادی. سیدی غیبتك اوصلت مصائبی بفجایع الابد وفقد الواحد بعد الواحد بفناء الجمع والعدد فما احس بدمعة ترقا من عینی وانین یقشا من صدری (12)؛ سرور من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده، خاطرم را پریشان ساخته، آرامش دلم را از من سلب نموده است. سرور من! غیبت تو مصیبتهای مرا به مصیبتهای دردناك همیشگی متصل ساخته و از دست دادن [یاران]؛ یكی بعد از دیگری را به نابودی اجتماعات و افراد كشانده است. [بلاها و سختیها، رنجها و اندوهها آنچنان بر دلم سنگینی میكند كه] دیگر اشك دیده و فریادهای سینهام را احساس نمیكنم.»
در روایتی شگفت انگیزتر، ششمین آفتاب فروزان سپهر ولایت و امامت چنین فرموده اند:
«انی لو ادركت ذلك لاستبقیت نفسی لصاحب هذا الامر (13)؛ به درستی كه اگر من آن روز را درك میكردم؛ جانم را برای صاحب این امر (امام زمان علیه السلام) نگه میداشتم.»
گر قسمتم شود كه تماشا كنم تو را ای نور دیده! جان و دل اهدا كنم تو را
شیدایی امام هشتم علیه السلام
اگر چه اظهار محبت و ارادت انوار مقدس و پاك اهل بیت علیهم السلام افزون بر آنچه آمد میباشد، ولی كلام را با دو دیث شیدایی از هشتمین پیشوای شیعیان به انجام میبریم كه فرمود: «بابی انت و امی سمی جدی وشبیهی وشبیه موسی بن عمران (14)؛ پدر و مادرم فدای او كه همنام جدم و شبیه من و شبیه موسی بن عمران است باد.»
و در روایتی آمده است كه وقتی دعبل خزاعی، قصیدهای بر امام رضا علیه السلام خواند كه در فرازهایی از آن اشاره به حضرت مهدی علیه السلام شده بود؛ حضرتش به احترام ذكر مقدس نام آن حضرت، متواضعانه برخاسته دست بر سر نهاد و برای فرج قائم آل محمد صلی الله علیه و آله دعا فرمود: «وضع الرضا علیه السلام یده علی راسه وتواضع قائما ودعی له بالفرج (15) .»
و سخن را با این ابیات به پایان میبریم كه زبان حال همه مشتاقان حضرت اوست.
گرفته بوی تو را خلوت خزانی من كجاییای گل شب بوی بی نشانی من؟
غزل برای تو سر میبرم عزیزترین! اگر شبانه بیایی به میهمانی من
چنین كه بوی تنت در رواقها جاریست چگونه گل نكند بغض جمكرانی من؟!
عجب حكایت تلخی است نا امید شدن شما كجا و من و چادر شبانی من؟!
در این تغزل كوچك سرود منای خوب! خدا كند كه بخندی به ناتوانی من
به پای بوس تو، آیینه دست چین كردم كجایی؟ای گل شب بوی بینشانی من! (16)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) ابن ابی زینب، غیبت نعمانی، مكتبة الصدوق، ص 93، ح 24.
2) علی بن محمد خزاز قمی، كفایة الاثر، انتشارات بیدار، قم، ص 156.
3) شیخ صدوق، كمال الدین و تمام النعمة، دارالكتب الاسلامیة، قم، ج 2، ص 412، ح 39.
4) شیخ كلینی، الكافی، دارالكتب الاسلامیة، ج 1، ص 323.
5) علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 34، ص 118 و ج 41، ص 353 و ج 51، ص 121؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، كتابخانه آیت الله مرعشی، قم، ج 7، ص 58.
6) شیخ طوسی، كتاب الغیبة، مؤسسه معارف اسلامی، ص 470؛ علی بن عیسی اربلی كشف الغمه، مكتبة بنی هشام، تبریز، 2 جلد، ج 2، ص 462.
7) محمد بن ابراهیم نعمانی، كتاب الغیبة، مكتبة الصدوق، ص 212، ح 1؛ بحارالانوار، ج 51، ص 115، باب 2.
8) محمد بن یعقوب كلینی، الكافی، دارالصعب دارالتعارف، ج 1، ص 335، ح 3.
9) نهج البلاغه، خ 187.
10) نعمانی، كتاب الغیبة، ص 86.
11) همان، ص 245.
12) شیخ طوسی، كتاب الغیبة، مؤسسة المعارف الاسلامیة، ص 167.
13) نعمانی، كتاب الغیبة، ص 145.
14) شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 6؛ با اندك تفاوتی دلائل الامامه، ص 245؛ غیبت نعمانی، ص 180؛ كمال الدین، ج 2، ص 370.
15) لطف الله صافی، منتخب الاثر، مؤسسة السیدة المعصومة، ص 640، ح 3.
16) سعید بیابانكی.
حضرت مهدی علیه السلام خردسالترین پیشوای معصوم
یكی از سؤالهایی كه همواره در مباحث مربوط به حضرت مهدی علیه السلام پرسیده میشود، درباره آغاز امامت آن حضرت در سن و سال خردسالی است؛ به این بیان كه چگونه ممكن است امر خطیر امامت به عهده انسانی خردسال گذاشته شود؟
همواره در مقابل این پرسشگری، ائمه معصومین علیهم السلام به عنوان سنگربانان مرزهای اعتقادی در نهایت روشنگری به ارائه پاسخ پرداخته اند.
در این نوشتار كوتاه قبل از بهره مندی از كلام نورانی آن پیشوایان نور ناگزیر به عنوان مقدمه جایگاه اعتقاد به امامت را توضیح میدهیم تا هر چه بهتر سخنان آن بزرگواران روشن گردد.
جایگاه اعتقاد به امامت
جایگاه اعتقاد به امامت و ائمه معصومین علیهم السلام نزد شیعه بسیار والا و ارزشمند است به گونهای كه اعتقاد به امامت در نگاه ایشان در ردیف اعتقاد به خداوند و پیامبرصلی الله علیه وآله قلمداد شده است.
از نگاه شیعه خداوند متعال مقام امامت و ولایت را به جهت قابلیتهای ذاتی به افرادی خاص عطا فرموده و تنها از طرف ذات اوست كه امام بر جامعه نصب میگردد.
شیعه این اعتقاد راسخ را از آیات و روایات به دست آورده كه برخی از موارد آنها بدین قرارند:
1 - امامت امری قراردادی و از طرف پروردگار متعال است.
عمرو بن اشعث گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام فرمود: «اترون الموصی منا یوصی الی من یرید؟ لا والله ولكن عهد من الله ورسوله صلی الله علیه وآله لرجل فرجل حتی ینتهی الامر الی صاحبه؛ (1)
شما گمان میكنید هر كس از ما امامان كه وصیت میكند، به هر كس بخواهد وصیت میكند؟! نه به خدا، چنین نیست، بلكه امر امامت عهد و فرمانی است از جانب خدا و رسول صلی الله علیه وآله برای فردی پس از شخص دیگر (از خانواده ما) تا به صاحبش برسد.»
2 - فرمان پذیری از امام همسان اطاعت از پروردگار و پیامبرصلی الله علیه وآله است. شیعه معتقد است كه ائمه معصومین علیهم السلام تنها مصداق اولی الامر هستند و خداوند در قرآن فرمان به پیروی از ایشان داده است. آنجا كه میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منكم.» ؛ (2)
«ای كسانی كه ایمان آورده اید، از خدا اطاعت كنید و از پیامبر و اولیای امر خود [نیز] اطاعت كنید.»
یكی از مواردی كه اطاعت و پیروی از امام در آن واجب است، مسئله جانشینی میباشد، به این معنا كه وقتی امامی به عنوان پیشوای معصوم جانشین خود را معرفی كرد جای هیچگونه تردید باقی نخواهد ماند و بر دیگران واجب است امامت او را بپذیرند؛ اگر چه در سن و سال كودكی باشد.
3 - امامت عهدی است كه هرگز به ستمگران نمیرسد.
خداوند متعال پس از آنكه ابراهیم علیه السلام را به مقام امامت بشارت داد، در جواب او كه پرسید: آیا این شرافت نصیب ذریهام نیز میگردد؟ فرمود: «ولا ینال عهدی الظالمین.» ؛ (3)
«پیمان من به ظالمان نمیرسد.»
4 - امامت روح تمامی دستورات الهی، مكمل دین و متمم نعمتهای الهی است. خداوند متعال انجام امر خطیر رسالت را منوط به نصب جانشین دانسته و میفرماید: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته.» ؛ (4)
«ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده است را ابلاغ كن و اگر چنین نكنی پیامش را نرسانده ای.» این امر بسیار با عظمت همانا اعلام امامت و خلافت علی علیه السلام بود.
حال كه چنین است، چگونه پرنده خیال ما بر بام بلند معرفت ایشان جای خواهد گرفت؟ جز اینكه انفاس قدسی خود آن انوار پاك دست ناز خویش دراز كرده، دست نیاز ما باز گیرند و چه جای این سؤال و خرده گیری كه خداوند چگونه این مقام به كودكی ارزانی میدارد؟ نه تنها در بین ائمه چنین امری بی سابقه نبوده كه در بین پیامبران الهی نیز دست قدرت الهی چنین امری را رقم زده است.
نبوت در كودكی
خداوند متعال پیامبرانی را در كودكی به مقام نبوت مفتخر ساخت، كه به دو نمونه آن اشاره میكنیم:
1 - نبوت حضرت عیسی علیه السلام از ابتدای ولادت:
خداوند در قرآن كریم در بخشی از داستان حضرت مسیح علیه السلام از زبان آن پیامبر الهی در جواب منكران چنین میفرماید: «قال انی عبد الله آتانی الكتاب وجعلنی نبیا»؛ (5)
« [كودك] گفت: من بنده خدا هستم، به من كتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.»
2 - اعطای كتاب و مقام نبوت به حضرت یحیی در كودكی:
خداوند در این باره میفرماید: «یا یحیی خذ الكتاب بقوة وآتیناه الحكم صبیا»؛ (6)
«ای یحیی! كتاب [خدا] را به جد و جهد بگیر و [ما] از كودكی به وی حكم (نبوت) دادیم.»
بنابراین همانگونه كه خداوند قادر متعال، مقام نبوت را به خردسالی عطا فرمود مقام امامت را نیز میتواند به انسانی با تمام صفات لازم در سن كودكی عطا فرماید.
امامت در كودكی
قبل از حضرت مهدی علیه السلام به دو امام (جوادعلیه السلام و هادی علیه السلام) قبل از سن بلوغ مقام امامت عطا شده است و این شاید خود به نوعی ایجاد آمادگی برای پذیرش امامت حضرت مهدی علیه السلام در سن كودكی بود.
در سلسله امامت اولین امامی كه در سن كودكی به امامت رسید نهمین پیشوای شیعیان بود و از آنجا كه این مسئله در دوران امامت بی سابقه بود، مورد پرسش و شك عدهای قرار گرفت و در این رهگذر با تصریح امام رضاعلیه السلام و بیاناتی از خود آن امام قلب شیعیان آرام گرفت.
«عن معمر بن خلاد قال: سمعت الرضاعلیه السلام وذكر شیئا فقال: ما حاجتكم الی ذلك؟ هذا ابو جعفر قد اجلسته مجلسی وصیرته مكانی وقال: انا اهل بیت یتوارث اصاغرنا عن اكابرنا القذة بالقذة؛ (7)
معمر بن خلاد گوید: از امام رضاعلیه السلام شنیدم كه مطلبی [راجع به امر امامت] بیان كرد و سپس فرمود: شما چه احتیاجی به این موضوع دارید؟ این ابو جعفر است كه او را به جای خود نشانیده و قائم مقام خود ساختهام، و فرمود: ما خاندانی هستیم كه خردسالانمان مو به مو از بزرگسالانمان ارث میبرند.» این روایت بیانگر این حقیقت است كه مقام امامت ربطی به كمی و زیادی سن ندارد.
صفوان بن یحیی گوید: به امام رضاعلیه السلام عرض كردم: پیش از آنكه خدا ابی جعفرعلیه السلام را به شما ببخشد، درباره جانشینتان از شما میپرسیدیم و شما میفرمودید: خدا به من پسری عنایت میكند، اكنون او را به شما عنایت كرد و چشم ما را روشن كرد، اگر خدای ناخواسته برای شما پیش آمدی كند، به كه بگرویم؟ حضرت با دست اشاره به ابی جعفرعلیه السلام فرمود كه در برابرش ایستاده بود. عرض كردم: قربانت گردم، این پسر سه ساله است!! فرمود: «وما یضره من ذلك فقد قام عیسی بالحجة وهو ابن ثلاث سنین؛ (8)
چه مانعی دارد؟ عیسی علیه السلام سه ساله بود كه به حجت قیام كرد.»
همانگونه كه خداوند قادر متعال، مقام نبوت را به خردسالی عطا فرمود مقام امامت را نیز میتواند به انسانی با تمام صفات لازم در سن كودكی عطا فرماید.
علی بن اسباط گوید: امام محمد تقی علیه السلام را دیدم كه به طرف من میآمد، من نگاهم را به او تیز كردم و به سر و پایش نگاه میكردم تا اندازه و قامتش را برای اهل شهر خود (شیعیان) وصف كنم، در آن میان كه من او را ورانداز میكردم، حضرت بنشست و فرمود: «یا علی! ان الله احتج فی الامامة بمثل ما احتج به فی النبوة. فقال: «وآتیناه الحكم صبیا»، «ولما بلغ اشده.» ، «وبلغ اربعین سنة.» فقد یجوز ان یؤتی الحكمة وهو صبی ویجوز ان یؤتاها وهو ابن اربعین سنة؛ (9)
«ای علی! خدا حجت درباره امامت را به مانند حجت درباره نبوت آورده و فرموده است: «حكم نبوت را در كودكی به او دادیم.» ، «و چون به رشد، رسید»، «و به چهل سالگی رسید»، پس رواست كه [به شخصی] در كودكی حكم داده شود (چنانچه به یحیی علیه السلام داده شد) و رواست كه در چهل سالگی داده شود (چنانچه به یوسف علیه السلام داده شد).»
و البته كم نبودند انسانهای وارستهای كه در برابر فرمایش امام علیه السلام سر تعظیم و قبول فرود میآورند و در برابر مشیت الهی با كمال رضایت آن را میپذیرفتند.
محمد بن حسن بن عمار گوید: من دو سال نزد علی بن جعفر بن محمد (عموی امام رضاعلیه السلام) بودم و هر خبری كه او از برادرش موسی بن جعفرعلیه السلام شنیده بود مینوشتم. روزی در مدینه خدمتش نشسته بودم، ابو جعفر محمد بن علی الرضاعلیه السلام در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله بر او وارد شد، علی بن جعفر بر جست و بدون كفش و عبا نزد او رفت و دستش را بوسید و احترامش كرد. ابوجعفر به او فرمود:ای عمو! بنشین، خدایت رحمت كند. او گفت: آقای من! چگونه من بنشینم و شما ایستاده باشید؟
چون علی بن جعفر به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش كرده و میگفتند: شما عموی پدر او هستید و با او اینگونه رفتار میكنید؟! او دست به ریش خود گرفت و گفت: خاموش باشید. اگر خدای عزوجل این ریش سفید را سزاوار [امامت] ندانست و این كودك را سزاوار دانست و به او چنان مقامی داد، من فضیلت او را انكار كنم؟ پناه به خدا از سخن شما، من بنده او هستم. (10).»
آخرین پیشوا
شیعه با این ذهنیت كه مقام امامت به سن و سال خاصی مربوط نیست درباره امام جواد و امام هادی علیهما السلام چندان تردیدی به خود راه نداد، بویژه كه حكام جور زمان هرچه تلاش كردند تا مسئله امامت را با مناظرات ساختگی دانشمندان بزرگ با این امامان خردسال خدشه دار كنند، شكست خوردند. اما این وضع درباره آخرین پیشوای شیعیان به كلی متفاوت شد، چرا كه او هم در سن و سالی كمتر از دیگر ائمه به امامت رسید و هم به خاطر مصالحی ولادت آن حضرت نیز مخفیانه صورت پذیرفت و این برخی از شیعیان را دچار برخی تردیدها نمود و كار امام حسن عسكری علیه السلام را مشكل ساخت، اگر چه امامان پیشین تا حدودی زمینه را مساعد كرده و شیعه را برای درك چنان روزی آماده ساخته بودند.
در غیبت نعمانی از امام باقرعلیه السلام نقل شده است كه آن حضرت فرمود: «صاحب هذا الامر اصغرنا سنا واخملنا شخصا؛ (11)
صاحب این امر كم سن و سالترین و گمنامترین ماست.»
اسماعیل بن بزیع گوید: از حضرت ابی جعفرعلیه السلام راجع به امامت پرسیدم و گفتم: آیا ممكن است امام از هفت سال كمتر داشته باشد؟ فرمود: «نعم واقل من خمس سنین؛ (12)
آری، كمتر از پنج سال هم میشود.»
البته معرفی حضرت مهدی علیه السلام با دیگر ائمه این تفاوت را داشت كه خواست الهی بر پنهان زیستن حضرت مهدی علیه السلام تعلق گرفته بود؛ بنابراین تنها افرادی خاص از ولادت آن حضرت خبردار شدند.
ضوء بن علی از مردی از اهل فارس نقل میكند كه: به سامرا آمده و ملازم درب خانه امام حسن عسكری علیه السلام شدم. حضرت مرا طلبید، من وارد شدم و سلام كردم، فرمود: برای چه آمده ای؟ عرض كردم: برای اشتیاقی كه به خدمت شما داشتم. فرمود: پس دربان ما باش. من همراه خادمان در خانه حضرت بودم. گاهی میرفتم هر چه احتیاج داشتند از بازار میخریدم و زمانی كه مردها در خانه بودند، بدون اجازه وارد میشدم. روزی بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود، ناگاه در اتاق حركت و صدایی شنیدم، سپس با فریاد به من فرمود: بایست، حركت مكن، من جرات در آمدن و بیرون رفتن نداشتم، سپس كنیزكی كه چیز سرپوشیدهای همراه داشت از نزد من گذشت، آنگاه مرا صدا زد كه درای، من وارد شدم و كنیز را هم صدا زد. كنیز نزد حضرت بازگشت، حضرت به كنیز فرمود: روپوش از آنچه همراه داری بردار، كنیز از روی كودكی سفید و نیكو روی پرده برداشت و خود حضرت روی شكم كودك را باز كرد، دیدم موی سبزی كه به سیاهی آمیخته نبود از زیر گلویش تا نافش روئیده است، سپس فرمود: این است صاحب شما، و به كنیز امر فرمود كه او را ببرد. سپس من آن كودك را ندیدم تا امام حسن علیه السلام وفات كرد. (13).»
عمرو اهوازی نیز گوید: امام حسن امامت در كودكی این حقیقت را روشن میسازد كه اعطای مقام امامت بر اساس فضایل ذاتی است و این مربوط به روح متعالی انسانهای خاص است
عسكری علیه السلام آن حضرت را به من نشان داد و فرمود: «هذا صاحبكم؛ (14) این صاحب شماست.»
در پایان این سؤال را مطرح میكنیم كه علت نصب امامت در كودكی چیست و چرا مقام امامت در همه امامان در سن و سال بلوغ و رشد اعطا نشده است. به نظر میرسد كه هر چند مصالح تام همه مقدرات و فرامین الهی بر ما روشن نیست، اما موارد ذیل را میتوان به عنوان برخی از دلیلهای احتمالی این امر یادآور شد.
1 - امتحان و آزمایش مردم:
شكی نیست كه در شرایط غیرعادی امتحان و آزمایش بهتر تحقق مییابد وگرنه در شرایط عادی تسلیم مردم در برابر دستورات الهی هر چند حائز اهمیت است اما اهمیت آن به اندازه شرایط غیرعادی نیست.
پذیرفتن امام در سن و سال متعارف اگر چه دارای اهمیت است ولی پذیرش ایشان در شرایط غیرعادی مانند خردسالی، میتواند نشانه تسلیم كامل در برابر اراده الهی باشد.
2 - امامت در كودكی خود به نوعی بیانگر این مدعاست كه مقام امامت تنها از طرف خداوند تعیین میگردد و شئون وجودی امام به سن و سال و مانند آن نیست و اگر چنانچه تمامی ائمه در بزرگسالی به مقام امامت میرسیدند، این گمان پیش میآمد كه امامت مقامی است كه مربوط به كسب فضایل از طرف شخص امام است.
3 - و بالاخره امامت در كودكی این حقیقت را روشن میسازد كه اعطای مقام امامت بر اساس فضایل ذاتی است و این مربوط به روح متعالی انسانهای خاص است و آن نیز ارتباطی به سن و سال ندارد.
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج 2، ص 25ح 2؛ بصائر الدرجات، ص 470.
2) نساء/59.
3) بقره/124.
4) مائده/67.
5) مریم/30.
6) مریم/12.
7) اصول كافی، ج 2، ص 104، ح 2؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص 279؛ الارشاد، ج 2، ص 276؛ كشف الغمة، ج 2، ص 351.
8) كلینی، الكافی، ج 1، باب الاشارة والنص علی ابی جعفر الثانی.
9) همان، ج 2، ص 223، ح 7؛ با اندك تفاوتی الارشاد، ج 2، ص 292؛ اعلام الوری، ص 349؛ كشف الغمة، ج 2، ص 360؛ المناقب، ج 4، ص 389.
10) كلینی، اصول كافی، ج 2، ص 106.
11) النعمانی، كتاب الغیبة، مكتبة الصدوق، تهران، ص 184؛ دلائل الامامه، ص 258.
12) كلینی، كافی، ج 2، ص 222، ح 5؛ بحارالانوار، ج 25، ص 103.
13) اصول كافی، ج 2، ص 119 و 120، ح 6؛ با اندك تفاوتی شیخ طوسی، كتاب الغیبة، ص 233، ح 2؛ شیخ صدوق، كمال الدین، ج 2، ص 435، ح 43.
14) اصول كافی، ج 2، ص 124، ح 12؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 348؛ شیخ طوسی، كتاب الغیبة، ص 234، ح 2.
نگاهی كوتاه به ادعیه و زیارات مربوط به حضرت مهدی علیه السلام
به انتظار و امیدی نشستهام كه بیایی بیایی و گره از كار بستهام بگشایی
دلم گرفته از این جمعههای خلوت و غمگین دلم گرفته از این لحظههای تلخ جدایی
غبار آمدنت را ندیده قطره اشكی اشارهای به ظهورت نكرده دست دعایی
بیا عصاره حیدر، بیا چكیده زهرا بیا كه بوی رسولی، بیا كه نور خدایی
شب غریبیمان میشود به یاد تو روشن تویی كه در همه شبها چراغ خانه مایی (1)
بی گمان شیعیان راستین، ائمه اطهار علیهم السلام را به عنوان الگوی زندگی در تمامی ابعاد و شئون زندگی خود برگزیده اند. یكی از اموری كه شیعه با توجه به سلوك ائمه اطهار علیهم السلام در زندگی خود بدان توجه دارد، دعاها و زیارت نامههایی است كه از ایشان به یادگار مانده است. در این نوشتار كوتاه بر آن هستیم تا به معرفی هر چند كوتاه و اجمالی برخی آثار آخرین حجت الهی در این باره بپردازیم.
دعای افتتاح
یكی از دعاهای مشهور شبهای ماه مبارك رمضان «دعای افتتاح» است. این دعای شریف به وسیله شیخ ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری، نائب خاص حضرت مهدی علیه السلام صادر شده است؛ چنان كه علامه مجلسی گفته است: «و به سند معتبر از حضرت صاحب الامر - عجل الله فرجه - منقول است كه به شیعیان نوشتند: در هر شب ماه رمضان این دعا را بخوانید كه دعای این ماه را ملائكه میشنوند و برای صاحبش استغفار میكنند...» (2)
نام این دعای شریف از جمله اول آن: «اللهم انی افتتح الثناء بحمدك...» (3) گرفته شده است. مضامین عالی خداشناسی و حمد و ثنای الهی و بر شمردن صفات خداوند - به خصوص مهربانی كامل و بی نظیر هنگام عفو و گذشت، و شدت كیفر و عقوبت هنگام حساب رسی و نقمت - و بعضی از علل تاخیر استجابت دعا و بیان مهمترین نعمتهای الهی، سرآغاز این دعای شریف است. پس درود و صلوات مخصوص بر پیامبر و آل او علیهم السلام با ذكر نام و القاب ایشان بیان میشود و آن گاه دعا برای قیام حضرت مهدی علیه السلام و اظهار اشتیاق برای برقراری دولت كریمهای كه اسلام و اهل اسلام در آن عزت یابند و نفاق و منافقان خوار و زبون گردند و اینكه ما از داعیان آن دولت باشیم كه دیگران را به طاعت الهی فرا خوانیم و به راه خداوند رهبری كنیم. پایان دعا شكوهای به درگاه خداوند است كه با فقدان پیامبر و غیبت امام و بسیاری دشمن و كمی تعداد و فتنههای شدید، فتح و گشایش از او درخواست میشود.
دعای عهد
از جمله دعاهای مشهور كه خواندن آن در دوران غیبت حضرت مهدی علیه السلام فراوان مورد سفارش قرار گرفته «دعای عهد» است. این دعای شریف مشتمل بر درود خاص از طرف خواننده دعا و نیز از سوی تمامی مردان و زنان مؤمن - در شرق و غرب جهان و خشكی و دریا، و از پدر و مادر و فرزند - به پیشگاه حضرت مهدی علیه السلام است. خواننده در این دعا عهد و پیمان و بیعت خود را با آن حضرت تجدید میكند و پایداری بر این پیمان را تا روز قیامت اظهار میدارد.
آن گاه از خداوند درخواست میكند كه اگر مرگ من فرا برسد، در حالی كه امام زمان علیه السلام ظهور نكرده باشد، پس از ظهور او مرا از قبرم برآور و به یاری آن حضرت سعادتمند كن. بعد از این درخواست، دیدار امام با عبارت ظریفی بیان میشود و دعا برای تعجیل ظهور و فرج و برپایی حكومت حقه و سامان یافتن جهان و زنده شدن حقایق دین و اهل ایمان پایان بخش این دعای شریف است.
یاد كرد این نكته شایسته است كه امام صادق علیه السلام درباره این دعا فرموده است: «من دعا الی الله اربعین صباحا بهذا العهد كان من انصار قائمنا وان مات اخرجه الله الیه من قبره واعطاه الله بكل كلمة الف حسنة ومحا عنه الف سیئة...؛ (4) هر كس با این [دعای] عهد چهل صبح به سوی خدا دعا كند، از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد، خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم علیه السلام خارج خواهد ساخت و در مقابل هر كلمهای هزار حسنه به او میدهد و هزار گناه از او محو میكند.»
دعای فرج
دعا كنید رسد آن زمان كه یار بیاید بهار باغ جهان، زینت بهار بیاید
دعا كنید دعایی كه آفتاب درخشان به سرپرستی گلهای روزگار بیاید
زند به گرده شب زخم گام توسن عزمش چو از فراز زمان مهر شب شكار بیاید
قیامتی كند از قامتش قیام كه تو گویی معاد روشن انسان در این دیار بیاید
كتاب عشق گشائید، «وان یكاد» بخوانید دعا كنید كه آن یار غمگسار بیاید
كلمه «فرج» به معنای آسودگی از اندوه و غم و بیماری و آنچه نفوس از آن كراهت دارند، میباشد و نیز گشایش را گویند. «دعای فرج» دعایی است كه حضرت ولی عصر علیه السلام آن را به یكی از شیعیان (محمد بن احمد بن ابی اللیث) آموختند. میرزا حسین نوری در كتاب نجم الثاقب به نقل از «كنوز النجاح» تالیف شیخ طبرسی آورده است: «این دعا را حضرت صاحب الزمان علیه السلام در خواب به ابی الحسن محمد بن ابی اللیث در شهر بغداد در مقابر قریش تعلیم نموده است.
ابی الحسن از ترس كشته شدن به مقابر قریش گریخته و پناه برده بود. پس به بركت خواندن این دعا از كشته شدن نجات یافت.» (5)
دعای فرج این گونه آغاز میشود: «اللهم عظم البلاء وبرح الخفاء...» (6) .
گفتنی است دعاهای دیگری نیز به عنوان «دعای فرج» موسوم است؛ چنان كه مرحوم مجلسی در بحارالانوار، تحت عنوان «باب ادعیة الفرج» 39 دعا آورده است. (7)
دعای ندبه
یكی از دعاهای مربوط به حضرت مهدی علیه السلام دعای ندبه است. این دعا از جمله دعاهای بسیار مشهور است كه مستحب است در چهار عید - روز جمعه، عید فطر، عید قربان و عید غدیر - خوانده شود. همواره بسیاری از مؤمنان، مشتاقان و منتظران ظهور دولت حق و حكومت جهانی اسلام و ارادتمندان درگاه حضرت مهدی علیه السلام خواندن آن را شعار خود قرار میدهند و به وسیله آن در مناسبتها و فرصتهای معین، با آن یار غائب از نظر به نجوا میپردازند.
«ندبه» به معنای فراخوانی و نیز گریه و ناله است و این دعای شریف مشتمل بر استغاثه و استمداد از حضرت مهدی علیه السلام و تاسف بر غیبت و گریه از فراق آن بزرگوار است. از اینرو، به این نام شهرت یافته است.
خواندن این دعا خواص زیادی دارد. از جمله، در هر مكانی و موضعی كه با حضور قلب و اخلاص كامل خوانده شده، به مضامین عالی آن توجه شود، مورد عنایت حضرت مهدی علیه السلام قرار میگیرد. این دعای ارزشمند، با حمد و ثنای پروردگار و درود بر پیامبر و اهل بیت علیهم السلام آغاز میگردد. سپس حكمت برگزیده شدن انبیا و اولیا و مورد قبول خداوند بود نشان بیان شده و به مهمترین بخش زندگی هر یك از پیامبران اولواالعزم اشاره گردیده است.
همچنین تاكید میشود كه برای هر یك از آنان وصی و جانشین از سوی خداوند تعیین گردیده تا اینكه حق پایدار بماند و باطل بر اهل حق چیره نشود و كسی بر خداوند عذری نیاورد كه چرا پیامبر و فرستادهای از سوی تو نیامد، و راهنمای هشدار دهندهای نرسید تا از آیات تو پیروی كنیم؟! آن گاه به جانشینی مولای متقیان حضرت علی علیه السلام میپردازد و با بیان قسمتی از فضایل آن حضرت، سخن را به بی وفایی و شقاوتمندی دشمنان دین میكشاند كه برخلاف دستور صریح پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله آن امام مبین را به شهادت رساندند و پس از آن حضرت، هدایتگران از فرزندانش را یكی پس از دیگری شهید كردند.
سپس با سوز و گداز به استغاثه و اظهار شوق نسبت به آخرین بازمانده معصوم خاندان رسالت میپردازد و با درود مخصوص بر پیامبر و آل او، با چند درخواست مهم برای تعجیل فرج و روی كار آمدن دولت حق و از بین رفتن دولت باطل و محكم شدن پیوند با امام زمان علیه السلام دعا خاتمه مییابد.
زیارت آل یس
«زیارت آل یس» یكی از زیارتهای مشهور حضرت صاحب الامر علیه السلام است. راوی این زیارت، ابوجعفر محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری است كه همه علمای رجال و حدیث از او به بزرگی و قداست یاد كرده اند. (8) او صاحب كتابهای متعددی بوده كه ظاهرا چیزی از آنها در دست نیست و چون در اواخر دوران غیبت صغری میزیسته، مكاتباتی با حضرت مهدی علیه السلام داشته و به افتخار این توقیع نائل آمده است.
این زیارت با 23 سلام آغاز شده است: سلام اول به آل یس (عترت پاك پیامبر صلی الله علیه و آله) و سلامهای بعدی هر یك با القاب و عناوین خاص حضرت مهدی علیه السلام میباشد. سپس با اظهار و اقرار به اصول اعتقادی صحیح و گواه گرفتن امام بر آنها و تجدید عهد وفاداری نسبت به اولیای دین، زیارت به پایان میرسد.
این زیارت به تصریح برخی از علما، جامع و كامل و بهترین زیارت آن حضرت است و در همه اوقات میشود آن را خواند. سندهای این زیارت صحیح و معتبر بوده و در مجموعههای مهم حدیثی و دعا نقل گردیده است. (9)
جمع كثیری از شیعیان به خواندن این زیارت و دعای بعد از آن مداومت دارند و جلسات خاصی برای خواندن آن به طور دسته جمعی در شهرهای مختلف شیعه نشین برگزار میگردد.
زیارت ناحیه مقدسه
زیارت نامهای است كه به امام زمان علیه السلام نسبت داده شده است. مضامین بلند و نیز تایید برخی از علمای شیعه، این نسبت را تقویت میكند. (10) اگر چه برخی نیز به انتساب آن به حضرت ولی عصر علیه السلام تردید كرده، آن را از تالیفات سید مرتضی دانسته اند. (11)
و ممكن است گفته شود: اصل زیارت از حضرت مهدی علیه السلام نقل شده، اما سید مرتضی بخشهایی را به تناسب به آن افزوده است. (12)
بنابراین، انتساب قطعی آن به حضرت مهدی علیه السلام محل تامل است.
متن زیارت، خطاب به سیدالشهداء و شهدای كربلاست و در آن نام یكایك آنان، اغلب با ذكر اوصاف و خصوصیاتشان و نیز اسامی قاتلان آن شهدا آمده است. آغاز زیارت این گونه است: «السلام علیك یا اول قتیل من نسل خیر سلیل...» (13) اگر چه این زیارت در كتاب «مفاتیح الجنان» ذكر نشده، ولی این چیزی را از آن كم نكرده و همچنان مورد توجه بزرگان شیعه بوده است.
«زیارت ناحیه» عملكرد ظالمانه بنی امیه را به نحوی بازگو نموده كه تمام مردم دنیا متوجه میشوند كه چه جرم و جنایت بزرگی در كربلا نسبت به فرزندان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله واقع شده است. هیچ زیارتی، عمق فاجعه كربلا را همانند زیارت ناحیه بیان نكرده است؛ مثلا در «زیارت عاشورا» فقط اشارهای به عظمت مصائب امام حسین علیه السلام و فاجعه عاشورا شده است و همانند زیارت ناحیه نیست و در هیچ موردی مصیبت عاشورا آن گونه كه بوده، جلوه داده نشده است.
زیارت ناحیه مقدسه، همانند زیارت عاشورا برای روز عاشورا وارد شده و در غیر عاشورا نیز خوانده میشود.
***
در انتظار نشستم خدا كند كه بیاید ز تار و پود گسستم خدا كند كه بیاید
عبور ثانیهها را كه قطره قطره شمردم و دانه دانه شكستم خدا كند كه بیاید
میان این همه عاشق چنین صبور و شكسته به انتظار كه هستم؟ خدا كند كه بیاید
به شوق اینكه ببینم، سوار آمدنش را كنار جاده نشستم خدا كند كه بیاید (14)
پی نوشــــــــــــــــــــت:
1) مجید افشاری.
2) ر. ك: بحارالانوار، ج 24، ص 166.
3) التهذیب، ج 3، ص 108؛ الاقبال، ص 58.
4) بحارالانوار، ج 83، ص 284، ح 47.
5) نجم الثاقب، ص 263 - 262.
6) مصباح الكفعمی، ص 176؛ بحارالانوار، ج 99، ص 18، ح 11.
7) ر. ك: بحارالانوار، ج 95، ص 108.
8) الاحتجاج، طبرسی، ج 2، ص 492.
9) ر. ك: مستدرك الوسائل، ج 1، ص 364؛ بحارالانوار، ج 53، ص 171.
10) بحارالانوار، ج 98، ص 328.
11) همان، ص 231، ح 38.
12) ر. ك: همان.
13) بحارالانوار، ج 98، ص 269، ب 19، ح 1.
14) مهران حسن زاده.
نشانه های ظهور امام زمان علیه السلام
مقدمه
ظهور منجی بشر در دوران آخرزمان، باوری است قطعی و همگانی. ادیان و شرایع توحیدی و غیرتوحیدی و نیز بعضی از مكاتب بشری، نوید چنین روزی را به پیروان خویش داده اند. در این میان، اسلام با مبانی قوی نظری و عملی، موضوع ظهور را به صورت صحیح تبیین كرده و با راهكارهای مناسب و درخور، واژه انتظار و منتظر مصلح را در میان جوامع اسلامی تبیین كرده است. واژه مهدویت و مهدی علیه السلام تبلور فرهنگ انتظار است كه همه مسلمین، اعم از شیعه و اهل سنت در باور داشت آن، اتفاق نظر دارند. از زمان ظهور اسلام، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام و صحابه و یاران ایشان، عهده دار تبیین فرهنگ مهدویت بوده اند و این رسالت در هر عصری، میان آنها ادامه پیدا كرده تا دوران غیبت كبرای امام زمان علیه السلام كه در این برهه مهم و حساس، علما و مبلغان دینی مسئولیت تبیین و تثبیت آن را به عهده گرفته و مردم را به فرا رسیدن روزگار ظهور امیدوار میكنند.
ضرورت بیان نشانههای ظهور
هر مسئلهای كه اهمیت و مقبولیت عمومی داشته باشد، مخاطرات و تهدیدها نسبت به آن از ناحیه سودجویان و فرصت طلبان بیشتر خواهد شد؛ از جمله این مسائل كه دارای شاخصههای جهانی و همگانی است، ظهور منجی است كه به منزله اعتقاد و باور عمومی در همه ادیان مطرح شده است. طبیعی است افرادی كه به دنبال منفعت و سودجویی فردی اند با آزمندی بسیار و با ظاهر سازی فریبنده به اغفال مردم میپردازند تا به نیت سوء خود برسند. از اینرو بیان نشانهها و علایم ظهور، ضروری است و رهبران و بزرگان دین، برای جلوگیری از این انحرافها و كج رویها و برای حفظ باورهای اصیل مردم، باید منجی و مصلح آخر زمان را با تمام شاخصهها و خصال معرفی نمایند و برای ظهور و قیام او نشانهها و علایمی را بیان كنند تا مردم در تمیز سره از ناسره در تحیر و تردید نمانند.
از همین رو در روایات و احادیث بسیاری منجی آخر زمان (حضرت مهدی علیه السلام) و كیفیت ظهور او، با تمام علایم و نشانهها بیان شده است.
در رویكرد كلی و كلان، میتوان نشانهها و علایم ظهور امام زمان علیه السلام را به انواع مختلف تقسیم كرد كه به یكایك آنها خواهیم پراخت:
الف) نشانههای عام و خاص
1. نشانههای عام:
آن دسته از نشانهها و علایمی كه شاخصههای كلی و عمومی دارند یعنی در قالب پدیده خاص، در برهه خاص و در افراد خاصی متصف نشده اند، «علایم عمومی.» نامیده میشوند؛ نظیر احادیث و روایاتی كه از احوال و اوضاع مردمان آخر زمان خبر میدهند و از انحرافات و كج رویهایی كه در آن دوره رخ میدهد سخن به میان آورده اند كه در واقع، نوعی بیان علایم و نشانههای ظهور امام زمان علیه السلام است، اما در قالب و معیار كلی و عمومی.
«عن ابن عباس عن رسول الله صلی الله علیه و آله: فی حدیث ان الله اوحی الیه لیلة اسری به ان یوصی الی علی واخبره بالائمة من ولده الی ان قال وآخر رجل منهم یصلی عیسی ابن مریم خلفه یملا الارض عدلا كما ملئت جورا وظلما... فقلت الهی وسیدی متی یكون ذاك؟ فاوحی الله عزوجل الی: یكون ذالك اذا رفع العلم وظهر الجهل وكثر القراءة وقل العمل وكثر القتل وقل الفقهاء والهادون وكثر فقهاء الضلالة والخونة... وكثر الجور والفساد وظهر المنكر وامر امتك به ونهی عن المعروف...؛ (1)
ابن عباس میگوید: «در شب معراج، مطالبی به رسول اكرم صلی الله علیه و آله وحی شد كه باید به حضرت علی علیه السلام سفارش كند و به او در مورد ائمه بعد از آن حضرت كه از فرزندانش هستند خبر داد؛ تا آنجا كه فرمود: آخرین آنها [نشانههایی دارد؛ از جمله اینكه] عیسی بن مریم پشت سرش نماز میخواند؛ زمین را پر از عدل و داد میكند، چنانچه پر از ظلم و جور شده باشد،... عرض كردم: خداوندا! آن كی خواهد شد؟ خداوند به من وحی كرد: هر گاه علم از میان برداشته شود و جهل و نادانی ظاهر شود؛ قرائتهای [قرآن] زیاد اما عمل كم شود؛ قتل و كشتار زیاد شود، فقهاء و هدایت كنندگان واقعی كم شوند؛ علمای فاسق و خیانتكار زیاد شوند،... جور و فساد زیاد شود؛ منكر ظاهر شود؛ امت تو امر به منكر و نهی از معروف كنند،...»
«حضرت علی علیه السلام در جواب سؤال «صعصعة بن صوحان.» - كه از یاران آن حضرت بود - در باب دجال و خروجش، و پیرامون نشانههایی از ظهور امام زمان علیه السلام، چنین فرمودند:
«فان علامة ذلك اذا امات الناس الصلاة واضاعوا الامانة واستحلوا الكذب، واكلوا الربا واخذوا الرشا وشیدوا البنیان وباعوا الدین بالدنیا واستعملوا السفهاء وشاوروا النساء وقطعوا الارحام واتبعوا الاهواء، واستخفوا بالدماء...؛ (2) علامت خروج و قیام دجال زمانی است كه مردم نماز را ترك كنند [و در میان مردم بمیرد] ، امانتها را ضایع كنند؛ دروغ گفتن را حلال شمارند؛ ربا بخورند؛ رشوه بگیرند؛ ساختمانها را محكم سازند و دین را به دنیا فروشند؛ مردمان كم عقل را بر كارها گمارند؛ زنان را در كارهای اجتماعی و شخصی طرف مشورت قرار دهند؛ قطع صله ارحام كنند؛ از هوا و هوس پیروی كنند و [كشتار و] خونریزی را كوچك شمارند،....»
2. نشانههای خاص:
بعضی از نشانهها و علایم ظهور، به صورت خاص و با شاخصهای ویژه در افراد متعین، تبلور مییابد؛ مثلا در روایات بسیاری ذكر شده است، كه ظهور امام زمان علیه السلام در سال فرد و در روز فرد تحقق پیدا خواهد كرد. ظهور و خروج افرادی به نام «دجال.» و «سفیانی.» كه مظهر ضلالت و گمراهی و نیز قیام افرادی مثل یمانی و سید خراسانی كه سنبل هدایت هستند جزء علایم خاص شمرده میشود و در احادیث، با اسم و رسم و با ویژگیهای مخصوصشان وارد شده است.
امام باقر علیه السلام فرمودند:
«تنزل الرایات السود التی تخرج من خراسان الی الكوفة، فاذا ظهر المهدی بعث الیه بالبیعة؛ (3) پرچمهای سیاهی از ناحیه خراسان بیرون میآید و به جانب كوفه به حركت در میآید. پس چون مهدی ظاهر شود، اینان وی را دعوت به بیعت میكنند.»
و نیز امام باقر علیه السلام فرمود:
«برای مهدی ما، دو نشانه است كه از هنگامی كه خداوند آسمانها و زمین را خلق فرمود، سابقه ندارد: خسوف در شب اول ماه رمضان و كسوف در نیمه همان ماه. و این دو از زمانی كه خداوند آسمانها و زمین را خلق كرده است، [این چنین] وجود نداشته است.» (4)
در روایات فوق نشانهها و علایم خاصی برای ظهور امام زمان علیه السلام تعیین شده است.
ب) نشانههای حتمی و غیر حتمی
1. نشانههای حتمی:
علایم و نشانههایی كه به طور قطع قبل از ظهور حضرت، رخ خواهند داد و در واقع، هیچ گونه قید و شرطی در ایجاد آنها لحاظ نشده است علایم حتمی نامیده میشوند و شاید بتوان گفت كه ادعای ظهور قبل از تحقق آنها كذب و دروغ است.
امام سجاد علیه السلام فرمود:
«ان امرالقائم حتم من الله وامر السفیانی حتم من الله ولایكون قائم الا بسفیانی (5) ؛ ظهور قائم، از ناحیه خداوند، قطعی و خروج سفیانی نیز، از جانب خداوند قطعی است و قائمی جز با سفیانی وجود ندارد.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«والیمانی من المحتوم؛ [قیام] یمانی از نشانههای حتمی است.»
فضل بن شاذان از ابی حمزه ثمالی نقل میكند:
«قلت لابی جعفر خروج السفیانی من المحتوم؟ قال نعم والنداء من المحتوم وطلوع الشمس من مغربه ا من المحتوم واختلاف بنی العباس فی الدولة من المحتوم وقتل النفس الزكیة محتوم وخروج القائم من آل محمد محتوم... (6) ؛ به امام باقر علیه السلام عرض كردم: آیا خروج سفیانی حتمی است؟ فرمودند آری، صیحه آسمانی نیز از علایم حتمی است و طلوع خورشید از مغرب حتمی است. اختلاف بین بنی عباس در رابطه با حكومت، حتمی است. كشته شدن نفس زكیه حتمی است، قیام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله حتمی است،...»
2. نشانههای غیر حتمی:
بعضی از نشانههای ظهور قبل از ظهور، بطور مشروط رخ میدهند؛ یعنی اگر مقتضی آنها موجود و موانع مفقود باشد، تحققشان حتمی خواهد بود. در میان نشانهها و علایم، آنچه حتمی شمرده شده، جزء محتومیات هستند و غیر از آنها كه گروه بسیاری از علایم را تشكیل میدهند جزء علایم غیر حتمی شمرده میشوند.
ج: علایم با فاصله و بی فاصله
1. نشانههای نزدیك به وقت ظهور:
در بعضی از روایات، تصریح شده كه بعضی از علایم در سال ظهور امام زمان علیه السلام، رخ میدهند؛ یعنی قبل از ظهور و در آستانه قیام حضرت مهدی علیه السلام، این نشانهها یكی پس از دیگری پدیدار شده، به ظهور امام زمان منتهی میشود.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«خروج الثلاثة، الخراسانی والسفیانی والیمانی فی سنة واحدة فی شهر واحد، فی یوم واحد ولیس فیها رایة باهدی من رایة الیمانی یهدی الی الحق؛ (7)
خروج سه كس: قیام خراسانی و سفیانی و یمانی، در یك سال و در یك ماه و یك روز خواهد بود و در این میان، هیچ پرچمی به اندازه پرچم یمانی، به حق و هدایت دعوت نمیكند.»
امام باقر علیه السلام فرمود:
«لیس بین قیام القائم وقتل النفس الزكیة اكثر من خمس عشر لیلة (8) ؛ بین ظهور مهدی علیه السلام و كشته شدن نفس زكیه، بیش از پانزده شب فاصله نیست.»
2. علایمی كه با ظهور، فاصله زمانی دارد:
بعضی از نشانهها و علایم در بستر تاریخ با فاصله بسیاری با وقت ظهور تحقق مییابد؛ حتی بعضی از آنها قبل از تولد امام زمان رخ مینمایند و بعضی بعد از تولد و قبل از ظهور با فاصله زیاد، تحقق پیدا كرده و خواهند كرد؛ چنان كه شماری از آنها، همچون از هم گسستن بنی امیه و بنی عباس، خروج ابومسلم خراسانی، اختلاف بین مسلمانان و... اتفاق افتاده است.
د) علایم زمینی و آسمانی
1. علایم طبیعی و زمینی:
در میان نشانهها و علایم ظهور، غالب آنها نشانههای طبیعی و زمینی اند و هر كدام در تثبیت حقانیت ظهور و قیام حضرت مهدی علیه السلام نقش اساسی دارند.
امام علی علیه السلام فرمود:
«ویخرج رجل من اهل بیتی فی الحرم فیبلغ السفیانی، فیبعث الیه جندا من جنده فیهزمهم فیسیر الیه السفیانی بمن معه، حتی اذا جاوزوا ببیداء من الارض، خسف بهم، فلاینجوا منهم الا المخبر عنهم؛ مردی از خاندان من، در سرزمین حرم قیام میكند، پس خبر خروج وی به سفیانی میرسد.
وی، سپاهی از لشكریان خود رابرای جنگ، به سوی او میفرستد و آنان را شكست میدهد، آنگاه خود سفیانی با همراهانش به جنگ وی میروند و چون از سرزمین بیداء میگذرند، زمین آنان را فرو میبرد و جز یك نفر، كه خبر آنان را میآورد كسی از آنان نجات نمییابد.»
نشانههایی نظیر فرو رفتن سفیانی در بیداء، قیام یمانی، خراسانی، سفیانی، دجال، قتل نفس زكیه، جنگهای خونین و غیره... از جمله علایم زمینی و طبیعی هستند.
2. علایم آسمانی:
به علت اهمیت ظهور امام زمان، علاوه بر نشانههای زمینی و طبیعی، برخی علایم آسمانی نیز در زمان ظهور حضرت رخ خواهند داد، تا مردم بهتر رهبر و مصلح آسمانی را شناخته و در راستای تحقق رسالت و اهداف او مشاركت كنند؛ مانند:
- صیحه آسمانی:
امام صادق علیه السلام فرمود:
«اذا نادی مناد من السماء ان الحق فی آل محمد صلی الله علیه و آله فعند ذلك یظهر المهدی علی افواه الناس ویشربون حبه، ولایكون لهم ذكر غیره؛ هر گاه گویندهای از آسمان ندا دهد كه حق با اولاد محمد صلی الله علیه و آله است، در آن هنگام، ظهور مهدی علیه السلام به سر زبانها میافتد، و همه [شراب] دوستی او مینوشند و غیر او را یاد نمیكنند.»
- كسوف:
امام صادق علیه السلام فرمود:
«علامة خروج المهدی كسوف الشمس فی شهر رمضان فی ثلاث عشرة واربع عشرة منه (9) ؛
نشانه ظهور مهدی علیه السلام كسوف خورشید در ماه مبارك رمضان است [و وقت كسوف] سیزدهم یا چهاردهم ماه رمضان خواهد بود.»
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) اثباة الهداه، ج 7، ص 390.
2) بحار الانوار، ج 52، ص 193.
3) بحار الانوار، ج 52، ص 217.
4) منتخب الاثر، ص 444.
5) بحارالانوار، ج 52، ص 82.
6) ارشاد مفید، ج 3، ص 347.
7) كتاب غیبت نعمانی، ص 252.
8) ارشاد مفید، ج 2، ص 374؛ اعلام الوری، ص 427.
9) غیبت نعمانی، ص 270.
رهنمودهای امام حسن عسکری (ع) برای زنان
شخصیت زن در اسلام
پیش از اسلام در هیچ یك از جوامع بشری، زن عضوی مؤثر و شخصی مستقل محسوب نمیشد و كلمه زن مفهوم زبونی، خواری و بی خردی داشت و در ادبیات آنان، چه نظم و چه نثر سخن بسیار در ناشایستگی و تحقیر جنس زن یافت میشود كه طرز تفكر و دیدگاه آنان را نسبت به زن نشان میدهد.
اما از روزی كه آفتاب عالمتاب رسالت حضرت خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله در افق جهان درخشید، نقش زن در جامعه كاملاً دگرگون شد و مردمانی كه برای زن اهمیت قائل نبودند و او را موجودی پست و برای خدمتگزاری انسان شریف (مرد) به حساب میآوردند، در پرتو تعالیم اسلام، به عنوان انسانی دارای حقوق و شخصیت اجتماعی شناختند.
خداوند متعال نقش زن را به طور واضح مشخص كرد و او را همانند مرد عضو كامل جامعه و دارای جایگاه قانونی، شرعی و رسمی قرار داد.
زن و دختر كه تا قبل از اسلام زنده به گور میشد و یا به عنوان سهم الارث به سایر ورثه منتقل میگردید، همانند مردان و پسران توانست از خویشان سببی و نسبی خود مانند پدر و مادر ارث ببرد.
گذشته از اینها، افكار زن به عنوان اندیشههای مستقل پذیرفته گردید و او توانست آزادانه تصمیم بگیرد و به انتخاب خود شوهر كند و دارای درآمد و مالكیت شخصی گردد و از مال و حقوق فردی و اجتماعیاش دفاع كند و حتی توانست به نفع یا ضرر دیگران شهادت بدهد و كارهای او در جامعه مورد احترام و دارای ارزش باشد. تعدی مردان نسبت به زنان نیز قابل تعقیب قانونی و دارای كیفر گردید.
خداوند متعال جایگاه زن را كه تا قبل از اسلام به پایینترین درجه رسیده بود و در بسیاری از ادیان و مذاهب در ردیف شیطان قرار داشت، آن چنان بالا برد كه فرمود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا یعْمَلُونَ»؛ (1) «هر كسی - مرد یا زن - كار شایسته انجام دهد، در حالی كه مؤمن است، قطعاً او را با زندگی پاكیزهای، حیات حقیقی میبخشیم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام میدادند، پاداش خواهیم داد.»
در این آیه، ارزش تلاش و فعالیتهای معنوی برای زن، همانند مرد دارای نتایج ثمربخشی شمرده شده است؛ به طوری كه میتواند با كوششهای شبانه روزی و گام نهادن در مسیر كمال و سعادت به درجات عالی انسانی در دنیا و آخرت برسد. معیار ارزش در نزد خداوند متعال زن یا مرد بودن نیست؛ بلكه تقوا، پارسایی و شایستگی است. به همین جهت، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله تكریم زنان و دختران را در سر لوحه برنامه هایش قرار داد و حقوق از دست رفته آنان را احیا كرد و بدون تردید تا به امروز هیچ مذهب و آیینی همانند اسلام از نقش زن و شخصیت او دفاع نكرده است.
آیا زیباتر از این سخن كه زن میتواند همانند مرد و حتی بهتر از آنان به اوج برتری و فضیلت انسانی دست یابد، در جای دیگر به غیر از قرآن سراغ داریم كه فرمود: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»؛ (2) «ای مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را به صورت گروهها و قبایل مختلف قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید؛ [البته اینها معیار امتیاز نیست و] فقط گرامیترین شما در نزد خداوند متعال با تقواترین شماست.»
با توجه به ارزش و جایگاه اسلامی و معنوی زن در اسلام، برای او حقوق و تكالیفی است كه مواردی از آن را در كلام امام حسن عسكری علیه السلام به نظاره مینشینیم و آموزههایی را از مكتب پر بار آن پیشوای هدایت، در مورد بانوان به عزیزان خواننده تقدیم میكنیم.
سرور زنان
امام عسكری علیه السلام برای هدایت بیشتر بانوان مسلمان و ترغیب آنان به سوی كمال، حضرت فاطمه زهراعلیها السلام را به عنوان اسوه بانوان عالم معرفی كرده و در فرازی از صلوات حضرتش كه در سامراء بر عبدالله بن محمد عابد املاء فرمود، آن بانوی بانوان عالم را چنین ستوده است: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةِ الزَّكِیةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِكَ وَ نَبِیكَ وَام اَحِبَّائِكَ وَ اَصْفِیائِكَ الَّتِی انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبُ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ اَوْلَادِهَا؛ (3) پروردگارا! بر صدیقه، فاطمه پاك و محبوب دل حبیب و پیامبرت درود بفرست! همان بانویی كه مادر دوستان و برگزیدگان توست. او را از میان دیگر بانوان برگزیدی و فضیلت دادی و بر زنان عالم برتری بخشیدی. خداوندا! تو خود انتقام آن بانوی گرامی را از كسانی كه بر او ظلم روا داشته و حقش را سبك شمردند، بستان! بارالها! انتقام خون فرزندانش را نیز خودت بگیر!»
امام در ادامه، به جایگاه والای حضرت زهراعلیها السلام اشاره كرده و این گونه با خداوند نجوا كرده است.
«خدایا! همان طوری كه حضرت زهراعلیها السلام را مادر پیشوایان هدایت و همسر صاحب لوا در ملأ اعلی قراردادی، پس بر او و مادرش خدیجه كبری درود فرست! درودی كه با آن پدرش محمدصلی الله علیه وآله را گرامی داشته و چشمان فرزندانش را با آن روشن سازی و از سوی من در همین ساعت بهترین تحیت و سلام را به ایشان ابلاغ گردان!» (4)
ارث زن
از مسائلی كه امروزه در جامعه ما مطرح است و آن را به عنوان یكی از شبهات در ذهن بانوان مسلمان القاء میكنند، موضوع نصف بودن ارث زنان در اسلام میباشد. این پرسش در عصر اهل بیت علیهم السلام نیز مطرح بوده و از آن بزرگواران پرسیده میشد. اسحاق بن محمد نخعی میگوید: روزی ابوبكر فهفكی از امام عسكری علیه السلام پرسید: چرا زن بینوای ناتوان یك سهم در ارث میگیرد، امّا مرد دو سهم میگیرد؟ امام در پاسخ فرمود: «إِنَّ الْمَرْأَةَ لَیسَ عَلَیهَا جِهَادٌ وَ لَا نَفَقَةٌ وَ لَا عَلَیهَا مَعْقُلَةٌ إِنَّمَا ذَلِكَ عَلَی الرِّجَالِ؛ زن وظیفه ندارد به جهاد برود و نفقه بپردازد و دیه بدهد. همه اینها به عهده مردان است.»
بعد از شنیدن این پاسخ، به ذهنم خطور كرد كه شنیده بودم ابن ابی العوجاء این شبهه را از امام صادق علیه السلام سؤال كرده بود و حضرت همین پاسخ را داده بود. در آن لحظه، امام عسكری علیه السلام از افكارم به من خبر داد و فرمود: «بلی، این همان پرسش ابن ابی العوجاء است و پاسخ همه ما امامان در مقابل پرسشهای واحد، یكی خواهد بود. برای آخرین ما همان جریان دارد كه برای اولین ما و همه ما در علم و دانش مساوی هستیم و پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله و امیر مؤمنان علی علیه السلام فضیلت خاص خود را دارند.» (5)
ضرورت حجاب
دین مبین اسلام برای مصونیت جامعه و حفظ شأن زن و مرد دستور حجاب و پایداری بر عفت برای بانوان مسلمان داده است. حجاب بانوی مسلمان، آرامش روانی، تحكیم روابط خانواده، استواری جامعه و از همه مهمتر ارزش و احترام زن را در پی دارد. خداوند متعال در این باره به صراحت میفرماید: «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ»؛ (6) «چون از آنان (همسران پیامبرصلی الله علیه وآله) چیزی خواستید، از پشت حجاب از آنان بخواهید! این برای دلهای شما و دلهای آنان پاكیزهتر است.»
آیه شریفه اختلاط زن و مرد نامحرم را موجب فساد و تباهی دانسته و رعایت حجاب در میان آنان را برای سالم سازی جامعه امری ضروری قلمداد میكند. در تفسیر الكاشف آمده است: «خداوند متعال در این آیه، حكمت حجاب را جلوگیری از فساد و فتنه اعلام میكند؛ زیرا اختلاط میان مرد و زن نامحرم سبب تحریك غریزه جنسی و فراهم آمدن مقدمات گناه است.» (7)
حضرت عسكری علیه السلام با الهام از كلام وحی، بر ضرورت حفظ حجاب برای زنان مسلمان تأكید نموده است. شیخ صدوق مینویسد: محمد بن حسن صفار به آن حضرت نامهای نوشت و در باره مردی كه میخواهد بر علیه زنی نامحرم شهادت دهد، سؤال كرد كه آیا آن مرد میتواند در حالی كه زن پشت پرده است، بر علیه او شهادت دهد - البته صدای زن را میشنود و دو نفر شاهد عادل میگویند كه این صدای فلان زن دختر فلانی است و تو را به شهادت میطلبد - یا اینكه از پشت پرده نمیشود و باید زن در مقابل مرد حاضر شود و مرد او را با چشم خود ببیند؟
امام عسكری علیه السلام در پاسخ نامه او چنین مرقوم فرمود: «تَتَنَقَّبُ وَ تَظْهَرُ لِلشُّهُودِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛ (8) زن نقاب میزند و [با رعایت حجاب كامل] در برابر شهود حضور مییابد - ان شاء الله.»
همچنان كه از كلام آن حضرت پیداست، امام حتی در مواقع ضروری به رعایت حجاب زن تأكید داشته اند. شیخ مفید، بزرگ دانشمند جهان شیعه، در این باره میفرماید: «بر بانوی مسلمان لازم است در خانهاش مستور و ساكن شود و به جز ضرورت از خانه بیرون نیاید... و شایسته نیست در معاملات با مردان مخاطبه كند و اگر ناچار شود، با صدای آهسته سخن بگوید و در مكالمه با ناز و كرشمه سخن نگوید و از خیره شدن به نامحرم خودداری كند؛ همان گونه كه خداوند متعال به همسران پیامبرصلی الله علیه وآله سفارش فرمود: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ قَرْنَ فی بُیوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیةِ الْأُولی «؛ (9)
« [با نامحرمان] به گونهای هوس انگیز سخن نگویید كه بیمار دلان در شما طمع كنند و سخن شایسته بگویید و در خانههای خود بمانید و همانند جاهلیت نخستین با زینت و آرایش در میان مردم ظاهر نشوید.» (10)
ازدواج موقت
یكی از برنامههای رسول خداصلی الله علیه وآله برای سلامت جامعه، سنت حسنه ازدواج است. آن حضرت زنان را همانند مردان ترغیب به ازدواج فرموده و برای كسانی كه توانایی ازدواج دائم را ندارند، ازدواج موقت پیشنهاد كرده است. بنابراین، یكی از حقوق بانوان در جامعه اسلامی انجام ازدواج موقت است.
حسن بن ظریف یكی از دوستان امام عسكری علیه السلام برای آن حضرت نامه نوشت و در باره ازدواج موقت با آن حضرت مشورت كرد. امام در پاسخ وی نوشت: «اِنَّمَا تُحْیی سُنَّةً وَ تُمِیتُ بِدْعَةً فَلَا بَأْسَ؛ (11) تو با این عمل سنتی را احیا میكنی و بدعتی را از بین میبری؛ عیبی ندارد.»
برای روشن شدن این موضوع، مقداری بحث را گسترش میدهیم و به شرح سخن امام كه بیانگر یكی از دستورات قرآنی است و رهنمود شایستهای برای مردان و زنان مسلمان است، میپردازیم:
ازدواج موقت كه متعه نیز نامیده میشود، رابطه همسری را برای مدتی محدود و معین به وجود میآورد و هنگامی كه مدت سپری شد یا مرد مدت را بخشید، بدون طلاق رشته همسری گسیخته میشود. این ازدواج، هیچ یك از احكام نكاح دائم را ندارد، مگر آنچه را كه هنگام عقد شرط كرده باشند. (12)
قرآن كریم در مورد حلال بودن این نوع ازدواج میفرماید: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیكُمْ فیما تَراضَیتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ»؛ (13) «اگر با زنی ازدواج موقت كردید، واجب است مهرشان را به آنان بپردازید و بر شما گناهی نیست در آنچه پس از تعیین مهر با یكدیگر توافق كرده اید [كه مدت عقد یا مهر را كم یا زیاد كنید] .»
این نوع ازدواج كه یكی از بهترین شیوههای پاسداری از عفت عمومی جامعه میباشد، بعد از آنكه در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله تشریع شد و در دوران خلیفه اول هم ادامه یافت، به وسیله خلیفه دوم منع گردید. بدیهی است كه حكم قرآنی تنها با آیه قرآن نسخ میشود و زمامدار حكومت اسلامی هرگز نمیتواند در احكام قرآن دخالت كند و از اجرای آن جلوگیری نماید.
به این جهت، علی علیه السلام فرمود: «لَوْ لَا أَنَّ عُمَرَ نَهَی عَنِ الْمُتْعَةِ مَا زَنَی إِلَّا شَقِی؛ (14) اگر عمر از نكاح موقت منع نكرده بود، جز افراد بد سرشت زنا نمیكردند.»
و در تفسیر قرطبی به نقل از ابن عباس آمده است: «ازدواج موقت رحمتی بود از طرف خداوند متعال به بندگان خدا و امت اسلام، و اگر عمر آن را نهی نكرده بود، به غیر از مردمان شقی و بد سرشت كسی در پی زنا نمیرفت.» (15)
بنابراین، منظور امام عسكری علیه السلام از احیای سنّت به وسیله ازدواج موقت، سنّت نبوی است و منظور ایشان از بدعت، بدعتی است كه از طریق منع ازدواج موقت در زمان خلیفه دوم صورت گرفت.
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) نحل / 97.
2) حجرات / 13.
3) مصباح المتهجد، شیخ طوسی، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة، 1411 ق، ص 399.
4) همان.
5) الكافی، ج 7، ص 85.
6) احزاب / 53.
7) تفسیر الكاشف، محمد جواد مغنیة، تهران، نشر دار الكتاب اسلامی، 1424، ذیل آیه مذكور.
8) من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، قم، نشر جامعه مدرسین، 1413 ق، ج 3، ص 68.
9) احزاب / 32 و 33.
10) احكام النساء، شیخ مفید، قم، چاپ كنگره، 1413 ق، ص 55.
11) وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، قم، نشر آل البیت علیهم السلام، 1409، ج 21، ص 30.
12) آموزش دین، علامه طباطبایی، قم، نشر جامعه مدرسین، 1360 ش، ص 300.
13) نساء / 24.
14) تفسیر طبری، محمد بن جریر طبری، بیروت، دار المعرفة، 1412 ق، ج 5، ص 69.
15) تفسیر قرطبی، محمد بن احمد قرطبی، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1364، ج 5، ص 130.
امام عسکری علیه السلام و استفاده وسیع از علوم غیبی
در موارد متعددي كه لازم و ضروري بوده است معصومين عليهم السلام از علم غيبي و پيشگوييهاي غيبي استفاده كرده اند و در مواردي كه اساس حقانيت اسلام يا مصالح عالي اُمّت (همچون مشروعيت امامت آنان) در معرض خطر قرار مي گرفت، از اين آگاهي به صورت «ابزار» هدايت استفاده مي كردند، تا آنجا كه مي توان گفت پيشگوييها و گزارشهاي غيبي امامان، بخش مهمّي از زندگينامه آنان را تشكيل مي دهد، ولي با يك نگاه گذرا به زندگاني امام حسن عسكري عليه السلام در مي يابيم كه آن حضرت بيش از امامان ديگر آگاهي غيبي خود را آشكار نموده و از آن بهره برده است.(1)
راز استفاده وسيع از علم غيبي
در اين قسمت، اين موضوع را مورد بررسي قرار مي دهيم كه چرا حضرت عسكري عليه السلام به صورت گسترده از علم غيبي استفاده كرده است.
1. شرائط نامساعد
اولين عاملي كه مي توان به آن اشاره نمود، شرائط نامساعد و جوّ اختناقي است كه براي حضرت عسكري و پدر بزرگوارش پيش آمد. از زماني كه امام هادي عليه السلام به صورت اجباري به سامرا مُنتقل گرديد، به شدّت تحت كنترل بود، از اين جهت امكان معرّفي فرزندش «حسن» به عنوان جانشين و امام بعدي براي شيعيان وجود نداشت، و كوچك ترين گامي در اين مسير مي توانست جان فرزندش را به شدّت به خطر اندازد. به همين دليل كار معرّفي امامتِ حضرت عسكري عليه السلام به شيعيان و گواه گرفتن در اين باب در ماههاي پاياني عمر امام هادي عليه السلام صورت گرفت(2) به گونه اي كه هنگام رحلت حضرت هادي عليه السلام هنوز بسياري از شيعيان از امامتِ امام حسن عسكري عليه السلام آگاهي و اطلاع نداشتند.(3) به اين جهت مجبور بود جهت معرّفي خويش از علوم غيبي و پيشگوييهاي پنهاني استفاده كند.
2. مطرح شدن امامت محمد!
عامل ديگر در اين زمينه اعتقاد گروهي از شيعيان به امامت «محمد بن علي» برادر حضرت عسكري عليه السلام در زمان حيات حضرت هادي عليه السلام بود، هرچند حضرت با آن مبارزه مي كرد، ولي در عين حال عده اي تلاش داشتند اين مسئله را تبليغ و تثبيت نمايند. پس از شهادت امام هادي عليه السلام گروهي از نادانان و خيانت كاران همچون «ابن ماهويه» اين پندار را دستاويز قرار داده و به انحراف و گمراه ساختن افكار شيعيان از امامت حضرت عسكري عليه السلام پرداختند.»(4)
اين عوامل باعث شده بود كه گروهي نسبت به امامت آن حضرت تشكيك روا دارند، و حضرت را مورد امتحان و آزمايش قرار دهند.(5) و يا در اين زمينه با حضرت مكاتبه نمايند.(6) كه از داستانهاي آتي به خوبي اين مسئله را مي توان متوجّه شد. تا آنجا حضرت مورد شك و ترديد قرار گرفته بود كه در پاسخ گروهي از شيعيان در اين زمينه دردمندانه فرمود: «ما مُنِيَ اَحَدٌ مِنْ آبائي بِمِثْلِ ما مُنِيتُ بِهِ مِنْ شَكِّ هذِهِ الْعِصابَةِ فِيَّ فَاِنْ كانَ هذَا الاَْمْرُ اَمْراً اِعْتَقَدْتُمُوهُ وَ دِنْتُم بِهِ اِلي وَقْتٍ ثُمَّ يَنْقَطِعُ فَلِلشّكِ مَوْضِعٌ وَ اِنْ كانَ مُتَّصِلاً مَااتَّصَلَتْ اَمُورُ اللَّهِ فَما مَعْني هذَا الشّكِّ؟(7)؛ هيچ يك از پدرانم، آن گونه كه من گرفتار ترديد [گروهي از ]شيعيان شدم مورد ترديد واقع نشدند. اگر اين موضوع (امامت) كه شما به آن معتقد و پاي بنديد موقت و منقطع بود، جاي شك و ترديد داشت و اگر امامت امري است پيوسته و مستمر كه [چنين است و ]تا امور الهي جريان دارد پابرجاست، ديگر اين شك و ترديد چه معنا دارد ؟»
حضرت عسكري عليه السلام براي از بين بردن شك و ترديدها، حفظ ياران و دلگرمي آنها، و يا هدايت گمراهان، ناگزير بود از علوم غيبي استفاده كند، و اين راه بهترين روش براي هدايت، جلب مخالفان، و تقويت ايمان و برطرف شدن شك و ترديد، از دل شيعيان بود.
نمونه هايي از خبرهاي غيبي
1. خبر از تصميم دو نفر
ابوالقاسم كاتب راشد نقل مي كند: مردي از سادات علوي براي كار و كوشش، و تحصيل روزي از خانه خود در سامرا، خارج شد و در خارج شهر به مردي از اهل همدان برخورد نمود كه آمده بود امام حسن عسكري عليه السلام را زيارت كند. مرد همداني پرسيد: اي مرد! از كجا مي آيي و اهل كدام شهري؟ مرد علوي جواب داد: اهل سامِرّا هستم و در پي تحصيل روزي از خانهام خارج شدهام. او گفت: آيا حاضري مرا به خانه امام حسن عسكري عليه السلام راهنمايي كني و در عوض پنجاه دينار از من بگيري؟ مرد علوي جواب داد، مانعي ندارد و هر دو به سمت خانه حضرت حركت كردند... وقتي رسيدند اذن ورود خواستند، امام عسكري عليه السلام در حالي كه در صحن منزل نشسته بود به آن دو اجازه ورود داد. وقتي نگاهش به مرد همداني (جبلّي) افتاد فرمود: تو فلاني فرزند فلاني هستي؟ عرض كرد: بله! فرمود: بله پدرت درباره ما به تو وصيّت كرده است، براي همين منظور آمده اي تا به وصيت پدرت عمل كني «وَ مَعَكَ اَرْبَعَةُ اَلْفِ دينارٍ هاتِها فَقالَ الرَّجُلُ نَعَمْ؛ (8) و آن چهار هزار دينار را كه همراه توست تحويل بده، مرد گفت: بله (همين طور است).» و آن را به حضرت تقديم كرد.
آن گاه حضرت به علوي نگاه كرد و فرمود: خَرَجْتَ اِلَي الْجَبَلِ تَطْلُبُ الْفَضْلَ فَاَعْطاكَ هذَا الرَّجُلُ خَمْسينَ ديناراً فَرَجَعْتَ مَعَهُ؛ تو براي تحصيل فضل [الهي و روزي ] به سوي جبل خارج شدي، اين مرد (همداني) به تو پنجاه دينار داد، و تو هم با او برگشتي.» سپس امام عليه السلام فرمودند: «الان ما [هم ]پنجاه دينار به تو عطا مي كنيم.»
2. تو دويست دينار داري
اسماعيل بن محمّد كه از فرزندان عبداللَّه بن عباس است مي گويد: مبلغ دويست دينار پول داشتم كه آنها را در زميني دفن كرده بودم، بر سر راه امام عسكري عليه السلام قرار گرفته و به او عرض كردم: يابن رسول اللَّه! من در آمدي ندارم تا براي شب و روزم ناني تهيه كنم و در وضع اسفناكي به سر مي برم، تا جايي كه حتي يك دينار پول ندارم.
جاي تعجب اين بود كه اسماعيل در حضور امام به دروغ سوگند ياد كرد. حضرت از شنيدن سخنان اسماعيل ناراحت شد و فرمود: چرا به دروغ قسم ياد مي كني، و من مي دانم كه تو دويست دينار دفن كرده اي ولي «... اِنَّكَ تَحْرُمُ الدَّنانيرَ الَّتي كُنْتَ دَفَنْتَها...؛ [اين را بدان كه روزي شديداً به آن پول محتاج مي شوي و] لكن از آن دينارها كه دفن كرده اي استفاده نمي بري ؟» و امام عليه السلام اضافه كرد كه من اين سخنان را براي اين نمي گويم كه تو را از احسان خود محروم سازم. آن گاه به غلام خويش دستور داد: كه هر چه داري به او بپرداز، غلام موجودي حضرتش را كه صد دينار بود به وي داد.
از اين جريان مدّتي گذشت تا زماني كه اسماعيل شديداً به آن دويست دينار دفن شده نياز پيدا كرد، با اينكه جاي دفن دينارها را تغيير داده بود وقتي سراغ آن رفت متوجّه شد كه پسرش دينارها را خرج كرده و حتي يك درهم باقي نگذاشته است. (9)
3. خبر از دل خادم
ابي حمزه نصير خادم مي گويد: از امام عسكري عليه السلام بارها شنيدم كه با غلامانش كه ترك زبان يا رومي و... بودند با زبان آنها صحبت كرد، من از اين مسئله تعجّب كردم و در دل با خودم گفتم: «آخر» اين [امام] در مدينه به دنيا آمده [چگونه تركي و رومي و... صحبت مي كند] ... اين را به خود گفتم، سپس حضرت عسكري به من رو كرد و فرمود: «اِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ اَبانَ حُجَّتَهُ مِنْ سائِرِ خَلْقِهِ وَ اَعْطاهُ مَعْرِفَةَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ يَعْرِفُ اللُّغاتَ وَ الاَْسْبابَ وَالْحَوادِثَ، وَ لَوْلا ذلِكَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْحُجَّةِ وَالْمَحْجُوجِ فَرْقاً؛ (10) به راستي خداوندي كه نامش بلند است، حجّتش را از ديگر مخلوقاتش ممتاز نموده [به اين صورت كه] به او شناخت همه چيز را عطا فرموده و او (حجّت خدا) به زبانهاي مختلف، اسباب و علل كارها و حوادث [گوناگون كه پيش مي آيد] آگاهي و شناخت دارد، اگر اين نبود، بين حجّت (امام) و مردم ف رقي نبود.
4. جواب ناصبي
محمد بن عياش مي گويد: چند نفر بوديم كه در مورد كرامات امام عسكري عليه السلام گفتگو مي كرديم، فردي ناصبي (دشمن اهل بيت) گفت: من نوشته اي بدون مركّب براي او مي نويسم، اگر آن را پاسخ داد مي پذيرم كه او بر حق است.
ما مسائل خود را نوشتيم، ناصبي نيز بدون مركّب روي برگه اي مطلب خود را نوشت و آن را با نامه ها به خدمت امام فرستاديم، حضرت پاسخ سؤالهاي ما را مرقوم فرمود و روي برگه مربوط به ناصبي [كه گويا از امام خواسته بود، اسم او و پدرش را بگويد] اسم او و پدرش را نوشت!
ناصبي چون آن [نامه] را ديد از هوش رفت و چون به هوش آمد، حقانيت حضرت را تصديق كرد و در زمره شيعيان قرار گرفت. (11)
5. تو غفار هستي؟
شخصي به نام «حلبي» مي گويد: در سامراء گرد آمده بوديم و منتظر خروج [امام عسكري عليه السلام] از خانه شديم تا او را از نزديك ببينيم. در اين هنگام نامه اي از حضرت دريافت كرديم كه در آن نوشته بود: «هشدار كه هيچ كس بر من سلام نكند و كسي با دست به سوي من اشاره نكند، در غير اين صورت جانتان به خطر خواهد افتاد!»
در كنار من جواني ايستاده بود، به او گفتم: از كجايي؟ گفت: از مدينه. گفتم: اينجا چه مي كني؟ گفت: درباره امامت «ابو محمدعليه السلام» اختلافي پيش آمده است، آمدهام تا او را ببينم و سخني از او بشنوم يا نشانه اي ببينم تا دلم آرام گيرد، من از نوادگان «ابوذر غِفاري (12) « هستم. در اين هنگام امام حسن عليه السلام همراه خادمش بيرون آمد. وقتي كه رو به روي ما رسيد، به جواني كه در كنار من بود نگريست و فرمود: آيا تو غفاري هستي؟ جوان پاسخ داد: آري. امام فرمود: مادرت «حمدويه» چه مي كند؟ جوان گفت: خوب است. حضرت از كنار ما گذشت. رو به جوان كردم و گفتم: آيا او را قبلاً ديده بودي؟ پاسخ داد: خير. گفتم: آيا همين تو را كافي است؟ گفت: كمتر از اين نيز كافي بود. (13)
6. سه نشانه
«ابو الاديان» مي گويد: من از خدمتگزاران امام عسكري عليه السلام بودم و نامه هاي آن حضرت را به شهرها مي بردم. در بيماري كه امام عليه السلام با آن از دنيا رفت، به خدمتش رسيدم. حضرت نامه هايي نوشت و فرمود: اينها را به مدائن مي بري، پانزده روز در سامراء نخواهي بود، روز پانزدهم كه داخل شهر شدي، خواهي ديد كه از خانه من ناله و شيون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشته اند. گفتم: سرور من! اگر چنين شود، امام بعد از شما كيست؟ فرمود: هر كس بر جنازه من نماز گذارد، قائم بعد از من است. گفتم: نشانه ديگري بفرماييد. فرمود: هر كس از آنچه در ميان هميان (كمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هيبت و عظمت امام مانع شد كه بپرسم: مقصود از آنچه در هميان است چيست؟ من نامه هاي آن حضرت را به «مدائن» بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامراء شدم، ديدم همان طور كه امام فرموده بود، از خانه او صداي ناله بلند است. و همين طور ديدم برادرش «جعفر» [كذّاب] در كنار خانه آن حضرت نشسته و گروهي از شيعيان اطراف او را گرفته و به وي تسليت و به امامتش تبريك مي گويند!! من از اين جريان يكّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام شده باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زيرا من با چشم خود ديده بودم كه جعفر شراب مي خورد و قمار بازي مي كرد و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسليت و امامتش را تبريك گفتم، ولي از من چيزي نپرسيد! در اين هنگام «عقيد» خادم خانه امام، بيرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را كفن كردند، بياييد نماز بخوانيد. جعفر وارد خانه شد. شيعيان در اطراف او بودند.»سمّان (14) « و «حسن بن علي» معروف به سلمه پيشاپيش آنها قرار داشتند. وقتي كه به حياط خانه وارد شديم، جنازه امام عسكري عليه السلام را كفن كرده و در تابوت گذاشته بودند، جعفر پيش رفت تا بر جنازه امام نماز گذارد. وقتي كه خواست تكبير نماز را بگويد، ناگاه كودكي گندمگون و سياه موي كه دندانهاي پيشينش قدري با هم فاصله داشت، بيرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را كنار كشيد و گفت: عمو! كنار برو، من بايد بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر در حالي كه قيافه اش دگرگون شده بود، كنار رفت. آن كودك بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود كنار قبر پدرش امام هادي عليه السلام دفن كردند. بعد همان كودك رو به من كرد و فرمود: اي مرد بصري! جواب نامه ها را كه همراه توست بده! جواب نامه ها را به وي دادم و با خود گفتم: اين دو نشانه (نماز بر جنازه، خواستن جواب نامه ها) ، حالا فقط هميان مانده، آن گاه پيش جعفر آمدم و ديدم سر و صدايش بلند است.»حاجز وشّاء» كه حاضر بود به جعفر گفت: آن كودك كه بود؟! او مي خواست با اين سؤال جعفر را [كه بي خود ادعاي امامت كرده بود] محكوم كند. جعفر گفت: واللَّه تا به حال او را نديدهام و نمي شناسم!
در آنجا نشسته بوديم كه گروهي از اهل «قم» آمدند و از امام حسن عليه السلام پرسيدند و چون دانستند امام رحلت فرموده اند، گفتند: جانشين امام كيست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام كرده تسليت و تهنيت گفتند و اظهار داشتند: نامه ها و پولهايي آورده ايم، بفرماييد نامه ها را چه كساني نوشته اند و پولها چقدر است؟ جعفر از اين سؤال برآشفت و برخاست و در حالي كه گرد جامه هاي خود را پاك مي كرد. گفت: اينها از ما انتظار دارند علم غيب بدانيم!! در اين ميان خادمي از ميان خانه بيرون آمد و گفت: نامه ها از فلان كس و فلان كس است و در هميان هزار دينار است كه ده تا از آنها را آب طلا داده اند.
نمايندگان مردم قم نامه ها و هميان را تحويل او داده و به خادم گفتند: هر كس تو را براي گرفتن هميان فرستاده، او امام است. (15)
- پاورقــــــــــــــــــــي
1) ر. ك: سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي، ص 644.
2) حياة الامام العسكري، محمدجواد طبسي، دفتر تبليغات اسلامي قم، ص 121، سيره پيشوايان، همان، ص 644.
3) اثبات الوصية، مسعودي، نجف، المطبعة الحيدريه، 1374، ص 234، سيره پيشوايان، همان، ص 645.
4) همان.
5) اثبات الوصية، همان، ص 246.
6) همان، ص 238.
7) تحف العقول، علي بن شعبة الحرّاني، ترجمه حسن زاده، انتشارات آل علي عليه السلام، 1382، ص 888، ح 7.
8) المحجّة البيضاء، ملامحسن فيض كاشاني، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج 4، ص 330.
9) اصول كافي، ج 1، ص 509، ح 14؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 413، فصول المهمّة، ص 268؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 437؛ تجلّيات ولايت، ص 494 و محجّة البيضاء، ج 4، ص 326.
10) ارشاد شيخ مفيد، ص 322؛ كشف الغمّة، ص 305؛ به نقل ازمحجّة البيضاء، ج 4، ص 326.
11) مناقب آل ابي طالب، ابن شهرآشوب، قم، كتاب فروشي مصطفوي، ج 4، ص 440، به نقل از سيره پيشوايان، همان، ص 628.
12) غفار نام قبيله اباذر بود.
13) بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 50، ص 269؛ سیره پیشوایان، همان، ص 649.
14) روغن فروش، مقصود عثمان بن سعید عَمْری از یاران نزدیك امام عسكری علیه السلام است.
15) كمال الدین، صدوق، قم، جامعه مدرسین، 1405 ه. ق، ص 475، به نقل از سیره پیشوایان، ص 660 - 659.
پاسخهای امام حسن عسكری علیه السلام به ده پرسش فقهی
ضرورت آموزش احکام
آموزش احکام اسلامی بر هر مسلمانی لازم است؛ چرا که دینداریِ صحیح، به یادگیری احکام و مسائل آن وابسته است و بدون دانستن دستورهای الهی، انسان، تکلیف خود را نخواهد دانست و شخص جاهل هم راه به جایی نمیبرد؛ بنا بر این یکی از مهمترین وظایف هر مسلمان یاد سپاری احکام دین است که برای همه لازم و ضروری است. در این باره علی بن ابی حمزه از امام صادقعلیهالسلامشنید که میفرمود: «تَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یتَفَقَّهْ مِنْكُمْ فِی الدِّینِ فَهُوَ أَعْرَابِی؛ (1) دین را یاد بگیرید [و بفهمید]، زیرا هر یک از شما که احکام دینش را نیاموزد همانند اعراب دوران جاهلیت، [فردی جاهل و دور از فرهنگ] خواهد بود.»
امامعلیهالسلامدر روایت دیگری - که مفضل بن عمر کوفی آنرا نقل کرده است- آثار زیانبار بیتوجهی به احکام و مسائل دینی را یاد آور میشود و میفرماید: «مَنْ لَمْ یتَفَقَّهْ فِی دِینِ اللَّهِ لَمْ ینْظُرِ اللَّهُ إِلَیهِ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَمْ یزَكِّ لَهُ عَمَلا؛ (2) هر کس احکام و معارف دین خدا را نفهمد [تا به آن به درستی عمل کند و در حقیقت یک مسلمان صوری باشد]، خداوند در روز قیامت به او توجهی نخواهد کرد و اعمالش را پاکیزه و شایسته پذیرش نداند.»
از منظر امام موسى بن جعفرعلیهالسلامبیتوجهی به آموزش احکام و دقت نکردن در آن، باعث محرومیت از منافع بیشماری میشود که هر انسان مسلمان برای نیل به آنها لحظهشماری میکند. آن گرامی در این زمینه فرمود: «تَفَقَّهُوا فِی دِینِ اللَّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتَاحُ الْبَصِیرَةِ وَ تَمَامُ الْعِبَادَةِ وَ السَّبَبُ إِلَى الْمَنَازِلِ الرَّفِیعَةِ وَ الرُّتَبِ الْجَلِیلَةِ فِی الدِّینِ وَ الدُّنْیا وَ فَضْلُ الْفَقِیهِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى الْكَوَاكِبِ وَ مَنْ لَمْ یتَفَقَّهْ فِی دِینِهِ لَمْ یرْضَ اللَّهُ لَهُ عَمَلاً؛ (3) در دین خدا تفقّه كنید كه فقه [و شناخت احكام و معارف]، كلید بینایى است و كمال عبادت و وسیله نیل به مقامات بلند و رتبههاى عالى دین و دنیاست. و امتیاز شخص ِآگاه [به احکام] بر عابد، چون امتیاز خورشید بر ستارگان است. و هر كه در دینش تفقه نكند [و آن را نفهمد]، خدا هیچ عملى را از او نخواهد پسندید.»
حتی امام باقرعلیهالسلامو امام صادقعلیهالسلام، موضوع آموزش احکام و مسائل دینی را به جوانان آنقدر مهم و ضروری میدانند که در صورت بیتوجهی جوانان شیعه به اینگونه معارف، آنان را مستحق تأدیب و مجازات دانسته و در این باره این چنین هشدار دادهاند: «لَوْ اُتِیتُ بِشَابٍّ مِنْ شَبَابِ الشِّیعَةِ لَا یتَفَقَّهُ لَأَدَّبْتُهُ؛ اگر یكى از جوانان شیعه را نزدم بیاورند كه [وظیفه خود را در] شناخت احکام [و معارف دین] انجام نمیدهد، او را تأدیب میكنم.» (4)
حال باتوجه به ضرورت آموزش احکام دینی، در آستانه ولادت امام حسن عسکریعلیهالسلامبه محضر آن گرامی شرفیاب میشویم و برخی از پاسخهای فقهی آن بزرگوار را در باب احکام مبتلا به جامعه، از زبان حضرتش میشنویم.
1. خطروسواس
چنانچه از امام عسکریعلیهالسلامدر مورد افراط در وضو گرفتن و مصرف بیرویۀ آب سؤال كنیم، ایشان در جواب فرموده است: «مَنْ تَعَدَّى فِی طَهُورِهِ كَانَ كَنَاقِضِه؛ (5) هر كس از وضوى خود تعدّى كند (زیاده از مقرّر بشوید، یا آب بریزد)، همانند نقضكننده و باطلكننده آن است.» یعنی با وسواس و افراط در وضو، عمل خود را باطل میکند.
2. لباس نماز گزار
محمد بن عبدالجبار در موضوع لباس نمازگزار از محضر حضرت چنین پرسید: «آیا جایز است نماز خواندن در کلاهی که پشم حیوان حرام گوشت بر آن است یا تکهای ابریشم و یا قطعهای از پشم خرگوش در آن است؟»
امامعلیهالسلامفرمود: «لَا تَحِلُّ الصَّلَاةُ فِی الْحَرِیرِ الْمَحْضِ وَ إِنْ كَانَ الْوَبَرُ ذَكِیاً حَلَّتِ الصَّلَاةُ فِیهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى؛ (6)
نماز خواندن [نمازگزار مرد] در لباس تهیه شده از ابریشم خالص جایز نیست؛ امّا اگر [لباس نمازگزار] از پشم حیوان تذکیه شده (ذبح شرعی شده) [تهیه شده] باشد، نماز در آن صحیح است، به خواست خداوند.»
3. برکات جمع بین الصلاتین
در حالی که مخالفان شیعه در موضوع جمع بین الصلاتین به ما ایراد میگیرند که این خلاف سنت است، امام عسکریعلیهالسلامبرای حل مشکل عباس ناقد، وی را به جمع بین الصلاتین راهنمایی میکند. او میگوید: تمام اموالم بر اثر حادثهای از دستم رفت و تمام دوستان، همکاران و آشنایان از اطرافم پراکنده شدند و من خیلی ناراحت و پریشان احوال شدم. در این وضعیت به محضر امام حسن عسکریعلیهالسلامپناه بردم و مشکلاتم را عرضه داشتم. امامعلیهالسلامبه من فرمود: «اجْمَعْ بَینَ الصَّلَاتَینِ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ تَرَى مَا تُحِبُّ؛ (7) نماز ظهر و عصر را بدون فاصله و پشت سر هم بخوان، آنچه را دوستداری میبینی [و به خواستهات میرسی].»
4. فلسفه روزه
حمزۀ بن محمد از امامعلیهالسلامدر باره فلسفه روزه سؤال کرد. امامعلیهالسلامدر پاسخ فرمود: «لِیجِدَ الْغَنِی مَضَضَ الْجُوعِ فَیحِنَّ عَلَى الْفَقِیرِ؛ (8) [یکی از حکمتهای روزه این است که] ثروتمند، سختی و مشقت گرسنگی را احساس کند و به فرد نیازمند بیشتر عطوفت و مهربانی داشته باشد.»
5. پرداخت زکات
علی بن بلال، از یاران نزدیک امام عسکریعلیهالسلام، در موضوع مصرف زکات، نامهای به امامعلیهالسلامنوشت و از محضر حضرت سؤال کرد که آیا میتوانم زکات و صدقه مالم را به نیازمندان از غیر اصحاب خودم (غیر شیعیان) پرداخت کنم.
امامعلیهالسلامدر پاسخ نوشت: «لَا تُعْطِ الصَّدَقَةَ وَ الزَّكَاةَ إِلَّا لِأَصْحَابِكَ؛ (9) [علی بن بلال!] صدقه و زکات خود را به غیر از اصحاب [شیعۀ] خودت نپرداز.»
6. حج و وصیت
ابراهیم بن مهزیار به امام ابو محمّد عسكرىعلیهالسلامنامهای نوشت: «به محضر امام اعلام میدارم كه یار با وفای شما، جناب علىّ بن مهزیار وصیت كرده است كه از در آمدِ مزرعهاى كه یک چهارم آن را برای شما قرار داده است، سالى یك حجّ تمتع در برابر بیست دینار بهجا آورند، و از زمانِ قطع راه بصره، مخارجِ سفر دو برابر شده است، و مردم به بیست دینار اكتفا نمیكنند و همچنین دو حجّ براى عدّهاى از موالى شما وصیت كرده است.» امامعلیهالسلامدر جواب نوشت: «یجْعَلُ ثَلَاثُ حِجَجٍ حَجَّتَینِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى؛ (10) ان شاء اللَّه تعالى بهجاى سه حجّ دو حجّ قرار میدهند.»
7. حکم تقیه
روزی یكى از أصحاب امام حسن عسکریعلیهالسلام، در مجلس آن حضرت به آن گرامی عرضه داشت كه یكى از برادران شیعه، نزد من آمد و از من پرسید: «من گرفتار مخالفان مذهب شیعه شدهام و آنان مرا در مسئله امامت، میآزمایند و قسم مىدهند، جانم در خطر است، چه كنم تا از دستشان نجات یابم؟»
من به او گفتم: «مگر چه مىگویند؟» گفت: «مىگویند كه آیا معتقدى فلانى پس از رسول خداصلیاللهعلیهوآله امام است و من چارهاى جز گفتن آرى ندارم و گر نه مرا به باد كتك مىگیرند. من هم به ناچار گفتم: «نَعَم؛ آرى» و قصدم گفتن «نَعَمَاً» از انعام بود كه شامل شتر، گاو و گوسفند مىشود؛ امّا آنان اصرار میکنند و مىگویند بگو: «وَاللهِ؛ بهخدا سوگند.»
ای پسر رسول الله! من به آن شیعه مظلوم گفتم: «اگر گفتند بگو «و اللَّه» تو بگو «ولّى»؛ از فلان كار صرف نظر كرد؛ زیرا آنان پى نخواهند برد و تو جان سالم بهدر برى.»
پس به من گفت: «اگر بهصورت واضح از من خواستند بگویم «و اللَّه» و «ها» را در آن آشكار كن، چه كنم؟»
گفتم: «بگو: «وَ اللَّهُ؛ (و خداوند) و «ها» را رفع بده؛ زیرا در صورت عدم كسره دادن به «ها»، سوگند شمرده نمىشود.» آن دوستِ مؤمن رفت و پس از مدّتى نزد من آمد و گفت: «همان مطالب را بر من عرضه داشتند و مرا قسم دادند، و همان طور كه تو گفتى عمل كردم.»
امام حسن عسكرىّعلیهالسلامبه او فرمود: «أَنْتَ كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِصلیاللهعلیهوآله الدَّالُّ عَلَى الْخَیرِ كَفَاعِلِهِ، لَقَدْ كَتَبَ اللَّهُ لِصَاحِبِكَ بِتَقِیتِهِ بِعَدَدِ كُلِّ مَنِ اسْتَعْمَلَ التَّقِیةَ مِنْ شِیعَتِنَا وَ مُوَالِینَا وَ مُحِبِّینَا حَسَنَةً، وَ بِعَدَدِ مَنْ تَرَكَ التَّقِیةَ مِنْهُمْ حَسَنَةً أَدْنَاهَا حَسَنَةٌ لَوْ قُوبِلَ بِهَا ذُنُوبُ مِائَةِ سَنَةٍ لَغُفِرَتْ وَ لَكَ بِإِرْشَادِكَ إِیاهُ مِثْلُ مَا لَه؛ (11) تو مشمول همان فرمایش رسول خداصلیاللهعلیهوآله هستى كه فرمود: «راهنماى به خیر همچون انجام دهنده آن است.» خداوند براى رفیق تو به سبب تقیهاى كه كرد به شمار افرادى از شیعیان و موالیان و دوستداران ما كه تقیه را بهكار بستهاند، حسنه عطا کرده و به تعداد افرادى كه تقیه را ترك گفتهاند نیز حسنه نوشته است. كمترین آن حسنه، آن است كه اگر با گناهان صد سال روبهرو شود، همه آمرزیده شود، و براى تو به سبب این راهنمایى و ارشاد، همانند او حسنه خواهد بود.»
8. معاملات حرام
محمد بن حسن، طی نامهای از محضر امام پرسید: «فردی با پولی که از راهزنان یا سارقان میگیرد وسیلهای یا خادمی میخرد. آیا جایز است از ثمرات و منافع اینها بهرهبرداری کند؟» امام در پاسخ نامه مرقوم فرمودند: «لَا خَیرَ فِی شَیءٍ أَصْلُهُ حَرَامٌ وَ لَا یحِلُّ اسْتِعْمَالُهُ؛ (12) [بهطور کلی] هر چیزی که در اصل، حرام باشد خیری در آن نیست و استعمال آن هم حرام میباشد.»
9. خرید دربست زمین
محمد بن حسن صفار، ضمن مکاتبهای از محضر امام چنین استفتا کرد: «مردی از فردی زمینی با مرزبندی دقیق و تشخیص حدود چهارگانۀ آن خریده است. در این زمین زراعت، درخت خرما و درختان دیگری وجود دارد؛ امّا در قولنامه، چیزی در این باره نوشته نشده و ذکری از زراعت و درختانِ داخل زمین، به میان نیامده است؛ البته در متن قرار داد به طور کلی، قید شده است که خریدار آنجا را با تمام حقوق داخلی و خارجی خریداری کرد. آیا زراعت و درختان، داخل در حقوق آن زمیناند یا نه؟» امام پاسخ داد: «إِذَا ابْتَاعَ الْأَرْضَ بِحُدُودِهَا وَ مَا أُغْلِقَ عَلَیهِ بَابُهَا فَلَهُ جَمِیعُ مَا فِیهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛ (13) هرگاه [مشتری]، زمین را با تمام حدودش به طور دربست بخرد، همه آنچه در آن قرار دارد مال خریدار است؛ انشاءالله [اینگونه عمل خواهید کرد].»
10. خریدن یک طبقه
محمّد بن حسن صفّار، نامهاى به امام عسكرىعلیهالسلامنوشت و پرسید: «مردى از یك ساختمان دو طبقه، طبقه اوّل را با تمام خصوصیات و حقوق آن خریدارى كرد. آیا خریدار، حقّى در مرتبه فوقانى آن دارد یا نه؟»
امامعلیهالسلاممرقوم فرمودند: «لَیسَ لَهُ إِلَّا مَا اشْتَرَاهُ بِاسْمِهِ وَ مَوْضِعِهِ إِنْ شَاءَ اللَّه؛ (14) او جز آنچه را به اسم و خصوصیات آن خریده است مالك نیست.» یعنی خریدار، فقط طبقه اول را مالک است. بهخواست خداوند [اینگونه عمل خواهید کرد].»
نکته مهم
بدیهی است که این احادیث به عنوان حکم شرعی مطلق نمیتواند مورد ملاک عمل برای یک مسلمان مکلف قرار بگیرد؛ زیرا مجتهدان جامع شرایط باید این احادیث را بررسی علمی كنند و در نهایت، فتوای فقیهِ مجتهد برای مقلدش حجت شرعی خواهد بود. البته این سخنان نه تنها به عنوان رهنمود اخلاقی و فقهی در اکثر مواد با احکام شرعی و اعتقادات مسلم شیعی سازگار است؛ بلکه برخی از آنها مبنا و مستند فتاوای فقهای عظام قرار میگیرد.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). الكافی، محمد بن یعقوب كلینى، دارالكتب الاسلامیة، ج1، ص 31، باب فرض العلم و وجوب طلبه.
(2). بحارالأنوار، علامه محمد باقر مجلسى، مؤسسه الوفا،. ج 1، ص 214، باب العلوم التی أمر الناس بتحصیلها.
(3). همان، ج10، ص 247. باب احتجاجات موسى بن جعفرعلیهالسلام.
(4). همان، ج 1، ص 214.
(5). تحف العقول، حسن بن شعبه حرانى، نشر جامعه مدرسین، ص489.
(6). تهذیبالأحكام، محمد بن حسن طوسى، دارالكتب الاسلامیه، ج 2، ص 207، باب ما یجوز الصلاة فیه من اللباس.
(7). الكافی، ج 3، ص 287، باب الجمع بین الصلاتین.
(8). وسائلالشیعة، شیخ حر عاملى، مؤسسه آل البیت علیهالسلام، ج 10، ص 8.
(9). تهذیبالأحكام، ج 4، ص 53. از آنجا که علی بن بلال از یاران امام جواد و امام هادیعلیهالسلامنیز محسوب میشود، این احتمال وجود دارد که مکاتبه بهجای حضرت عسکریعلیهالسلام، با یکی از آن دو بزرگوارصورت گرفته باشد.
(10). من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 445، باب من أوصى فی الحج بدون الكفایة.
(11). الإحتجاج على أهل اللجاج، احمد بن علی طبرسی، نشر مرتضی، مشهد،1403، ج2، ص460.
(12). وسائلالشیعه،ج 17، ص 86، باب أنه لا یحل ما یشترى بالمكاسب.
(13). تهذیبالأحكام، ج7، ص138، باب الغرر و المجازفة.
(14). من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 242، باب إحیاء الموات و الأرضین.
دیداری با امام حسن عسکری علیه السلام
مقدمه
گزارش دیدار دو نفر از شخصیتهای مطرح جهان تشیع و از چهرههای درخشان عرصۀ علم و حدیث از شهر مقدس قم در عصر پیشوای یازدهم شیعیان، با امام حسن عسكریعلیهالسلام را در شهر سامرا، از چند جهت برگزیدم و مطالعۀ آن را از اول تا آخر به تمام مخاطبان بزرگوار، بهویژه به مبلغان گرامی اكیداً توصیه میكنم كه حتماً از بركات این روایت محظوظ خواهند شد. برخی از این جهات عبارتاند:
1. پاسخ متقن به شبهات مخالفین امامت و جواب به تعدادی پرسش اعتقادی و تاریخی از زبان معصومعلیهالسلام.
2. آموزش نكات مهم اخلاقی از سیره امام عسكریعلیهالسلام.
3. آشنایی با نزدیكترین یاران امام عسكریعلیهالسلام كه شخصیتهای تأثیرگذار در تاریخ تشیع به شمار میروند.
4. دیدار با حضرت صاحب الامرعلیهالسلام در حضور پدر بزرگوارش امام عسكریعلیهالسلام.
5. پاسخهای منطقی و استدلالی حضرت مهدیعلیهالسلام با اشارة پدر بزرگوارش.
شبههای فریبنده بر امامت!
ماجرای این دیدار از آنجا آغاز میشود كه سعد بن عبد اللَّه اشعری قمی (1)، - كه همواره با مخالفین امامت بحث و مناظره میكرد - گرفتار یك دانشمند ناصبى مذهب متعصب و لجوج شد كه در مناظرة عقیدتى بسیار سختگیر بود. وی پس از اتمام مناظره به سعد گفت: «واى بر تو و بر یارانت! شما گروه رافضیان، زبان به طعن مهاجرین و انصار مىگشایید و منكر محبّت رسول خداصلیاللهعلیهوآله بر ایشان هستید. صدّیق (خلیفة اول) كسى است كه به سبب سبقتش در اسلام، فوق تمام صحابه است؛ مگر نمىدانید كه رسول خداصلیاللهعلیهوآله تنها بدین خاطر با او به غار رفت كه آنچه بر خود هراس داشت بر او نیز همان داشت، و چون مىدانست او خلیفة امّتش خواهد شد، با این كار خواست همانطور كه جان خود را حفظ مىكند او را نیز محافظت فرماید، تا مبادا اوضاع و احوال دین اسلام پس از او مختل شود؛ و اینكه علىعلیهالسلام را در فراش خود گماشت، براى این بود كه نیك مىدانست اگر او كشته شود اوضاع دین مختل نمىشود؛ چرا كه در میان صحابه جایگزین او موجود است و به هر جهت توجّهى به قتل او نكرد.!!»
سعد بن عبدالله اشعری جوابهایى به این شبهه داد؛ ولى آن ناصبی متعصب، قانع نشد.
شبههای دیگر!
سپس ناصبی به سعد گفت: «اى گروه رافضیان! شما معتقدید كه اوّلى و دومی از أهل نفاق بودهاند، و در اثبات آن استدلال به شب عقبه مىكنید.» و آنگاه از سعد پرسید: «بگو ببینم، آیا اسلامِ آن دو (اولی و دومی) از سر شوق و رغبت بود یا كراهت و اجبار؟» (2)
سعد نیز از پاسخ بدان امتناع ورزید و در دل گفت: «اگر بگویم از سر شوق و رغبت بوده، مىگوید: پس در این صورت ممكن نیست كه ایمان آن دو از سر نفاق بوده باشد؛ و اگر بگویم از سر اكراه و اجبار بوده، كه در آن زمان هنوز اسلام نیرو و قوّتى نگرفته بود كه اسلام آن دو از سر زور و اجبار بوده باشد»؛ پس بدون هیچ پاسخى از نزد این فرد مخاصم مراجعت نمود. این شبهات فكرش را چنان مشغول نمود كه از غصّه نزدیك بود جگرش پاره پاره شود؛ پس از آن دست به قلم برده و در طومارى اقدام به نوشتن بیش از چهل مسئله پیچیده - و مشكلى كه جوابش را نمىدانست - نموده و تصمیم گرفت آن را از احمد بن اسحاق (3) كه نزدیكترین دوست امام حسن عسكریعلیهالسلام و بهترین همشهریاش بود، بپرسد.
وقتی به دنبال او رفت معلوم شد به قصد سفر به سامرا از شهر خارج شده است. سعد بن عبدالله میگوید: بیدرنگ به راه افتادم. در بین راه او را ملاقات و علت دیدار را بیان كردم و گفتم: «طبق معمول پرسشهایی آوردهام كه جواب بگیرم.» وی در حالی كه از این دیدار خوشحال بود، به من گفت: «خوب شد آمدی، همراهم باش؛ زیرا من به شوق دیدار مولایمان حضرت عسكریعلیهالسلام به سامرا میروم و سؤالاتی در رابطه با تأویل و تنزیل قرآن دارم. با هم برویم و پاسخهایمان را از منبع وحی بگیریم؛ زیرا اگر به محضر آقا برسی، با دریایی از شگفتیهای تمام ناشدنی و غرائب بیپایان روبرو خواهی شد.
لحظهشماری برای دیدار
سعد میگوید: «با احمد بن اسحاق راه افتادیم. وقتی وارد سامراء شدیم، یكراست به منزل امام عسكریعلیهالسلام رفتیم و بعد از كسب اجازه، یكی از خدمتگزاران، ما را به داخل منزل راهنمایی كرد. وقتی وارد محضر امامعلیهالسلام شدیم، صحنه ملاقات چنان زیبا و دیدنی بود كه گویا رخسار حضرتش مانند ماه شب چهارده میدرخشید و كودكی روی زانویش نشسته بود كه در شكل و زیبایی به ستاره مشتری شباهت داشت (4)؛ موی سرش از دو سو تا بناگوش میرسید و میان آن باز بود؛ مانند الفی كه در بین دو واو قرار گیرد و در مقابل او انارى از طلا مزین به نگین و جواهرات گرانبها بود كه یكى از سران بصره به او اهدا كرده بود. و در دست مبارك امام عسكرىعلیهالسلام قلمى بود كه مطالبى را بر كاغذى مىنوشت و هر بار كه قصد نوشتن را مىكرد آن پسر بچّه دست او را مىگرفت و آن حضرتعلیهالسلام نیز آن انار طلایى را رها مىساخت تا بهدنبال آن رود و آن حضرتعلیهالسلام بتواند به نوشتن ادامه دهد.
دستان مطهر و اموال آلوده!
احمد بن اسحاق با خود كیسهای داشت كه آن را با یك عباى طبرى پوشانده بود، و در آن حدود یك صد و شصت بسته دینار و درهم بود، و سر هر كیسه را صاحبش مهر زده بود. بعد از سلام و احوالپرسی، احمد بن اسحاق، عباى طبرى را گشود و كیسة سر به مهر خود را در مقابل امام عسكرىعلیهالسلام نهاد. امامعلیهالسلام به پسر بچّه نگریسته و فرمود: «مهر از هدایاى شیعیان و دوستان خود بردار.»
آن كودك گفت: «یا مَوْلَای أَ یجُوزُ أَنْ أَمُدَّ یداً طَاهِرَةً إِلَى هَدَایا نَجِسَةٍ وَ أَمْوَالٍ رِجْسَةٍ؛ مولاى من! آیا جایز است دست پاك و مطهّرم را به هدایا و اموالى آلوده دراز کنم؟!» سپس ادامه داد: «اى ابن اسحاق! محتویات كیسه را بیرون آور تا من حلال و حرام آن را جدا كنم»؛ سپس اوّلین كیسهاى كه خارج ساخت، آن پسر بچّه گفت: «این مال فلانى از فلان محلّه در قم، شامل شصت و دو دینار است كه چهل و پنج دینار آن مربوط به بهاى فروش زمین سنگلاخى است كه صاحبش آن را از پدر خود به ارث برده و چهارده دینار آن مربوط به بهاى هفت جامه و سه دینار آن مربوط به اجاره دكّانها است.»
امام عسكرىعلیهالسلام فرمود: «راست گفتى پسر جان! اكنون آن مرد را راهنمایى كن كه حرام آن كدام است.» پسر بچّه گفت: «در این مسكوكات دینارى است منسوب به شهر رى (رازى) كه تاریخ آن فلان سال است و نصف نقش آن محو شده؛ و سه قطعه طلاى آملى به وزن یك دانق و نیم در این كیسه مىباشد، كه این مقدار از آن حرام است، و علّت تحریم آن این است كه صاحب آن در فلان سال و فلان ماه به یكى از همسایگان بافندة خود یك من و یك چارك نخ داده كه آن را ببافد، و مدّت زمان زیادى از آن گذشت تا اینكه دزدى آن را به سرقت برد و بافنده خبر دزدى را به او رسانید، ولى او قبول نكرد و تصدیقش ننمود و غرامت آن را یك من و نیم نخ باریكتر از وى باز ستانده است و از آن جامهاى بافته كه این دینار و آن قطعه طلاى آملى بهاى آن است.» و چون سر كیسه را باز كرد در آن، دینارِ رازی و طلاى آملى را همانگونه كه گفته بود یافت.
سپس كیسه دیگرى را باز كرد، آن پسر بچّه گفت: «این كیسه متعلّق به فلانى از فلان محلّه قم است، و مسكوكات آن پنجاه دینار است و در خور ما نیست كه دستانمان را بدانها نزدیك كنیم.» گفت: «براى چه؟» پاسخ فرمود: «زیرا این سكّههاى طلا، بهاى گندمى است كه آن گندم متعلّق به صاحب آن و تعدادى زارع است؛ ولى فرستنده سهم خود را با پیمانة تمام برداشته؛ امّا سهم زارعان دیگر را با پیمانه ناتمام داده است.» در اینجا مولایمان امام عسكرىعلیهالسلام فرمود: «عزیزم! راست گفتى!»
جامه آن پیرزن را بیاور!
سپس افزود: «اى پسر اسحاق! این كیسهها را برداشته و به صاحبان آنها برسان یا سفارش به رساندن آنها بكن؛ زیرا ما نیازى بدانها نداریم.»
سپس گفت: «جامه آن پیرزن را بیاور!» احمد بن اسحاق گوید: «آن لباس در جامهدانى بود كه من فراموشش كرده بودم.» و تا احمد بن اسحاق رفت آن جامه را بیاورد، مولایمان امام عسكرىعلیهالسلام نظرى به من انداخته و فرمود: «اى سعد! تو براى چه آمدى؟»
گفتم: «احمد بن اسحاق مرا تشویق به زیارت شما نمود.» امام فرمود: «پس سؤالاتى كه قرار بود از من بپرسى چه؟!» گفتم: «آنها نیز بر حال خود باقى است.» فرمود: «از نور دیدهام - و با دست مباركش به آن پسر بچّه اشاره فرمود- پاسخ آنها و هر سؤال دیگر كه مىخواهى بپرس!»
پرسشهایی از محضر جانشین امام عسكریعلیهالسلام
طلاق همسران پیامبرصلیاللهعلیهوآله توسط علیعلیهالسلام
1. طبق فرمان امام عسكریعلیهالسلام از آن كودك پرسیدم: «اى مولاى ما و اى فرزند مولاى ما! براى ما نقل شده است كه رسول خداصلیاللهعلیهوآله مسئولیت طلاق همسران خود را بر عهده أمیر المؤمنینعلیهالسلام نهاد، تا جایى كه در روز جمل به دنبال عایشه فرستاده و به او فرمود: «تو با این فریب و نیرنگى كه نمودى، اسلام را در معرض هلاكت قرار داده و از روی جهالت، فرزندان خود را به لب تیغ نشاندى؛ اگر از پذیرش حق امتناع كنى، تو را طلاق گویم!» حال، شما اى مولاى من! بفرمایید كه معنى طلاقى كه رسول خداصلیاللهعلیهوآله حكم آن را به أمیرالمؤمنینعلیهالسلام واگذار فرموده بود، چیست؟
در پاسخ فرمود: «خداى تبارك و تعالى، قدر و مرتبه همسران پیامبر را گرامی داشته و ایشان را مشرّف به مقامام المؤمنینى نمود؛ رسول خداصلیاللهعلیهوآله نیز فرمود: «اى أبو الحسن! این شرف براى آنان تا زمانى كه بر طاعت خدایند باقى است، پس هر كدام از همسرانم بعد از من با شورش علیه تو، از فرمان حقّ سر بر تافت، او را طلاق بده؛ یعنی از مقام و شرف امّالمؤمنینى او را ساقط ساز.»
تفسیر فاحشه مبینه
2. سپس پرسیدم: «بفرمایید مراد از آن فاحشة مبینهاى (5) كه در صورت ارتكاب، شوهر حقّ دارد كه زن را در ایام عدّهاش از خانه خارج سازد، چیست؟»
فرمود: «مراد از آن فاحشه، مساحقه است، نه زنا؛ زیرا در صورت ارتكاب زنا بر او حدّ جارى شود، و مردى كه مىخواسته با او ازدواج كند نبایستى بهخاطر اجراى حدّ از ازدواج با او امتناع ورزد؛ و اگر كسى مرتكب مساحقه شود، باید سنگسار گردد؛ و سنگسار شدن خوارى است، و هر كه را خداوند امر به رجم او كرده باشد، او را خوار ساخته است و شایسته نیست هیچ كس با وى نزدیكى نماید.»
تاویل فَاخْلَعْ نَعْلَیكَ
3. سپس پرسیدم: «اى زاده رسول خدا! در این فرمایش خداوند به پیامبرش موسىعلیهالسلام كه فرمود: «إِنِّی أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَیكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»؛ (6) «من پروردگار توام! كفشهایت را بیرون آر، كه تو در سرزمین مقدّس «طوى» هستى!» بفرمایید كه جنس آن نعلین از چه بوده؟ زیرا فقهاى فریقین مىپندارند آن از پوست مردار بوده. (و به همین خاطر امر به درآوردن آن شد).»
حضرتعلیهالسلام فرمود: «هر كه چنین گوید به موسى افترا بسته و او را در نبوّتش جاهل فرض كرده است؛ زیرا مطلب از دو حال خارج نیست: یا نماز موسى در آن پایپوش جایز بوده یا نه؛ اگر جایز بوده، پس پوشیدن آن براى موسى در آن بقعه نیز روا بوده، هر چند آن بقعه مقدّس و مطهّر بوده باشد، و اگر اصل نماز در آن ناروا بوده لازم آید كه موسىعلیهالسلام حلال و حرام را نشناخته، و ندانسته كه نماز در چه لباسى جایز است و در چه جامهاى جایز نیست، و این خود كفر است.»
4. پرسیدم: «مولاى من! پس تأویل آیة «فَاخْلَعْ نَعْلَیكَ» چه میشود؟»
فرمود: «زمانى كه موسىعلیهالسلام در وادى مقدّس بود، عرضه داشت: «یا رَبِّ إِنِّی أَخْلَصْتُ لَكَ الْمَحَبَّةَ مِنِّی وَ غَسَلْتُ قَلْبِی عَمَّنْ سِوَاك؛ خدایا من محبّت خود را براى تو خالص ساختم و قلب خود را از غیر تو شستم.» چون او خانوادهاش را بسیار دوست مىداشت، خداوند تبارك و تعالى بدو فرمود: «نعلین را از پاى درآور»؛ یعنى وقتی میخواهی با ما سخن بگویی، اگر واقعاً محبّت و دوستى تو براى ما خالص است و قلبت از میل به غیر من شستشو داده شده است، محبّت خانوادهات را از قلب خود دور كن!»
معنای «كهیعص»
5. پرسیدم: «تأویل آیة«كهیعص» در اول سورة مریم را بفرمایید؟
فرمود: «این حروف از اخبار غیب است. خداوند بندة خود زكریا را بر آن واقف فرمود، سپس آن را براى محمّدصلیاللهعلیهوآله نقل فرمود؛ و داستانش از این قرار بود كه زكریاعلیهالسلام از پروردگارش خواست كه نامهاى پنجگانه را به او بیاموزد، پس جبرئیل نازل شده و آنها را به وی آموخت. و زكریا را رسم بر این بود كه هر گاه به یاد محمّدصلیاللهعلیهوآله و علىعلیهالسلام و فاطمهعلیهاالسلام و حسنعلیهالسلام مىافتاد، اندوهش برطرف مىشد و گرفتاریش زایل مىگشت؛ ولى هر گاه نام مبارك حسینعلیهالسلام را ذكر مىكرد، بغض و اندوه گلویش را مىگرفت و مىگریست و نفسش بند مىآمد.
روزى عرضه داشت: «بار إلها! چرا وقتى نام آن چهار بزرگوار را یاد مىكنم با ذكر نام ایشان تسلیت یافته و اندوهم بر طرف مىشود، ولى به محض یاد حسینعلیهالسلام اشك از دیدگانم روان شده و نالهام بلند مىشود؟!» خداوند نیز اینگونه او را از قصّهاش باخبر ساخته و فرمود: «كهیعص»؛ حرف كاف نام «كربلا» است، و حرف هاء «هلاك شدن عترت» است، و یاء «یزید» نام همان ستمگری كه به حسینعلیهالسلام ظلم مىكند، و «ع» «عطش و تشنگى» است، و صاد «صبر» و مقاومت او است.»
زكریاعلیهالسلام به محض شنیدن آن فرمایشات، تا سه روز مصلای خود را ترك نگفت و مانع مردم از ورود بدانجا شد، و پیوسته زار زار گریست و نالید، و نوحه او چنین بود: «خدایا! آیا بهترین فرد خلقت را به مصیبت اولادش دردمند مىسازى؟! خدایا! مگر این مصیبت را در آستان او نازل مىكنى؟! خدایا! مگر جامه این مصیبت و اندوه را بر علىّ و فاطمه مىپوشانى؟! خدایا! آیا اندوه و درد این مصیبت را بر ساحت آن دو نازل مىكنى؟!» سپس عرضه داشت: «خدایا! فرزند پسرى روزىام فرما تا در پیری، دیدگانم بدان روشن شود؛ سپس مرا شیفته او گردان، آنگاه مرا بهواسطه آن، همچنان كه محمّدصلیاللهعلیهوآله حبیب خود را دردمند ساختى، سرا پاى وجودم را دردمند ساز!»
پس خداوند نیز یحیىعلیهالسلام را روزىاش ساخته و زكریاعلیهالسلام را بدو دردمند نمود. و ضمناً مدّت باردارى یحیىعلیهالسلام همچون حسینعلیهالسلام شش ماه بود.
چرا امام را باید خداوند نصب كند؟
6. پرسیدم: «مولاى من! چه عاملی مردم را از انتخاب امام براى خود ممنوع ساخته؟»
فرمود: «گزینش امام مصلح یا مفسد؟» گفتم: «امام مصلح!»
فرمود: «آیا امكان دارد مردم فرد مفسدی را انتخاب كنند؟ زیرا هیچكس از درون دیگرى مطّلع نیست كه صالح است یا فاسد؟» گفتم: «آرى ممكن است.»
فرمود: «علّت همین مىباشد؛ آیا برایت علّت دیگرى بیاورم تا عقلت آن را بپذیرد؟»
گفتم: «آرى.»
فرمود: «بگو ببینم، پیامبران الهى كه خداوند ایشان را برگزیده و بر آنان كتاب نازل ساخته و با وحى و عصمت تأییدشان فرموده تا پیشوایان امّتها باشند، چگونه افرادى هستند؟ آیا افرادى همچون موسىعلیهالسلام و عیسىعلیهالسلام كه خود پیشوایان امّتاند، با وفور عقل و كمال علمى كه دارند، آیا ممكن است منافق را به جاى مؤمن انتخاب كنند؟» گفتم: «نه ممكن نیست!»
فرمود: «پس چرا موسى كلیم اللَّه، با تمام عقل و علم و نزول وحى بر او، از اعیان قوم خود و بزرگان سپاهش براى میقات پروردگارش هفتاد مرد را برگزید و هیچ تردیدى در ایمان و اخلاص اینان نداشت؛ امّا بعداً نفاقشان ظاهر گشت؟! خداى تعالى مىفرماید: «وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا»؛ (7) «موسى از قوم خود هفتاد مرد براى وعدهگاه ما برگزید.»
پس همچنانكه میبینیم، منتخَب «پیامبر برگزیدة خداوند» فاسد بوده و نه صالح، در حالی كه مىپنداشته آنان اصلح هستند. از همینجا پى مىبریم كه انتخاب، فقط از خدای داناى به درون سینهها و ضمائر و سرائر مردم، ساخته است و انتخاب و گزینش مهاجران و انصار، ارزشى ندارد؛ در صورتی كه پیامبران بزرگ- ناخواسته - به جاى افراد صالح، افراد فاسد را انتخاب میكنند.»
امّا پاسخ شبهة آن ناصبی متعصب!
سپس تنها یادگار امام عسكریعلیهالسلام فرمود: «اى سعد! هر كه- در مقام مناظره با تو- ادّعا كرد رسول خداصلیاللهعلیهوآله با برگزیده این امّت، به غار رفت؛ زیرا او (پیامبرصلیاللهعلیهوآله) همانگونه كه بر جان خود در هراس بود، بر جان او (برگزیده امت) نیز بیم داشت؛ به این علت كه مىدانست او جانشین و خلیفۀ او خواهد بود و قرار هم نبود با كسى غیر از او پنهان و مخفى شود؛ و اینكه براى این [علت]، علىعلیهالسلام را در بستر خود خواباند؛ زیرا مىدانست خللى كه از قتل أبوبكر پیش مىآید، از كشته شدن او واقع نخواهد شد و فردى كه جانشین على باشد در میان صحابه موجود است!
چرا تو با این سؤال، كلام او را نقض نكردى كه «مگر شما معتقد نیستید كه رسول خداصلیاللهعلیهوآله فرمود: «خلافت پس از من سى سال است.» و این سى سال، مدّت عمر خلفاى راشدین (أبوبكر، عمر، عثمان و على) است؛ زیرا اینان بنا بر اعتقادتان خلفاى رسول خداصلیاللهعلیهوآله مىباشند؟»
وی در پاسخ تو چارهای جز گفتن آرى نداشت. و اگر مطلب این باشد كه أبوبكر خلیفه پس از او باشد، بنابراین سه خلیفه بعدى نیز خلیفة امّت او هستند؛ پس چرا تنها یك خلیفه (خلیفة اول) را به غار برد و آن سه را نبرد؟ با ترك آن سه و تخصیص أبوبكر به همراهى خود، آنها را خوار ساخته؛ زیرا حقّ این بود كه همان رفتارى كه با أبوبكر فرموده با دیگران نیز داشته باشد؛ با این كردار حقوقشان را ناچیز شمرده و دلسوزى را بر ایشان ترك گفته؛ پس از آنكه بر آن حضرتصلیاللهعلیهوآله واجب بود بنا بر ترتیب خلافتشان بر آنان همان كند كه درباره أبوبكر انجام داد.» (8)
جواب شبهة دوم در موضوع امامت
و امّا پاسخ به مطلب خصم تو كه گفت: «آیا اسلام آن دو نفر با میل و رغبت بوده یا زور و اجبار؟!»
چرا نگفتى اسلام آن دو از روى طمع بوده؟ زیرا آن دو با یهودیان مجالست داشتند و از پیشگوییهاى تورات و كتابهاى گذشتگان از خروج محمّدصلیاللهعلیهوآله و استیلاى او بر عرب و پایان كار او خبردار مىشدند؛ و ایشان پیشگویى كرده بودند كه محمّدصلیاللهعلیهوآله بر عرب مسلّط مىشود، همانگونه كه بختنصر بر بنى اسرائیل مسلّط شد؛ جز آنكه محمّدصلیاللهعلیهوآله ادّعاى نبوّت مىكند، ولى او (بخت نصر) عارى از نبوّت بود. بنابراین وقتى نبوت رسول خداصلیاللهعلیهوآله ظاهر و آشكار شد نزد وى شتافته و در نزد او زبان به شهادت لاإله إلّا اللَّه و محمّد رسول اللَّه گشودند و در ظاهر یارى كردند، به طمع آنكه چون امور او استقرار یافت هر كدام به حكومت شهرى برسند؛ ولى چون تیرشان به سنگ خورد با همفكران خود در شب عقبه ایستادند و به بالاى آن گردنه رفتند تا مركب رسول خداصلیاللهعلیهوآله را پس از صعود به آنجا ساقط كنند تا آن حضرت هلاك گردد؛ ولى خداوند متعال آن حضرت را از شرّ ایشان محفوظ داشت و آنان نتوانستند كارى از پیش ببرند، و حالِ آن دو همچون رفتار طلحه و زبیر بود آن هنگام كه نزد علىعلیهالسلام رسیدند و به طمع آنكه هر كدام به حکومت شهرى برسند با آن حضرتعلیهالسلام بیعت كردند؛ ولى چون تیرشان به سنگ خورد و از رسیدن به حکومت نومید شدند، بیعت او را شكسته و بر آن حضرتعلیهالسلام شورش كردند، تا عاقبت كارشان به همانجا ختم شد كه سرانجام هر عهدشكنى است.
پارچة پیرزن قمی در زیر پای امامعلیهالسلام
سپس مولایمان امام عسكرىعلیهالسلام براى نماز خود برخاست و همراهش حضرت قائمعلیهالسلام نیز بلند شدند؛ و من نیز از نزد آن دو بزرگوار خارج شده و در جستجوى احمد بن اسحاق برآمدم. ناگاه او با چشمى گریان با من روبرو شد. به او گفتم: «چرا تأخیر كردى و چه چیز تو را به گریه انداخته؟»
گفت: «آن پارچة پیرزن قمی را كه مولایم مطالبهاش نمود، گم كردهام.» گفتم: «مشكلى نیست، خودت برو به حضرتعلیهالسلام خبر بده.»
او نیز دوباره بر محضر امام عسكریعلیهالسلام وارد شد و با چهرهاى خندان بیرون آمد، در حالى كه بر محمّدصلیاللهعلیهوآله و أهلبیتعلیهمالسلام او صلوات مىفرستاد. گفتم: «چه خبر؟» گفت: «آن جامه را بهصورت باز و گشاده، زیر دو قدم مبارك مولایم دیدم كه بر آن نماز مىگزارد.»
وداع یاران
سعد بن عبدالله، در بخش پایانی این سفر علمی و معنوی و عرفانی میگوید: «بر این توفیق (دیدار امام عسكریعلیهالسلام و جانشین بزرگوارش) حمد و ثناى الهى را بجا آوردیم و از آن روز به بعد چندین بار در منزل حضرتعلیهالسلام به محضرش شرفیاب شدیم؛ ولى دیگر آن پسر بچّه زیبا را نزد او ندیدیم. و چون روز خداحافظى رسید، من با احمد بن اسحاق و جماعتى از بزرگان شهرمان، نزد آن حضرتعلیهالسلام شرفیاب شدیم. احمد بن اسحاق در برابر امام عسكریعلیهالسلام ایستاده و گفت: «یا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ دَنَتِ الرِّحْلَةُ وَ اشْتَدَّتِ الْمِحْنَةُ فَنَحْنُ نَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یصَلِّی عَلَى الْمُصْطَفَى جَدِّكَ وَ عَلَى الْمُرْتَضَى أَبِیكَ وَ عَلَى سَیدَةِ النِّسَاءِ أُمِّكَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ عَلَى سَیدَی شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ عَمِّكَ وَ أَبِیكَ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِمَا آبَائِكَ وَ أَنْ یصَلِّی عَلَیكَ وَ عَلَى وَلَدِكَ وَ نَرْغَبُ إِلَیهِ أَنْ یعْلِی كَعْبَكَ وَ یكْبِتَ عَدُوَّكَ وَ لَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا آخِرَ عَهْدِنَا مِنْ لِقَائِك؛ اى زاده رسول خدا! وقت خدا حافظی رسیده و دلهای ما از شدّت غم فراق در تب و تاب است. و ما همگى از خداوند مىخواهیم تا بر جدّ بزرگوارت محمّدصلیاللهعلیهوآله و بر پدرت علىعلیهالسلام و بر مادرت فاطمه زهراعلیهاالسلام سرور زنان عالم، و بر دو آقاى بهشتى، عمو و پدرت، و بر تمام امامان پاك پس از آن دو؛ پدرانت و بر شخص شما و بر فرزندت صلوات فرستد. و امیدواریم كه خداوند شما را برترى بخشد و دشمنانتان را سركوب كند و این ملاقات را آخرین دیدار ما قرار ندهد!»
وقتى احمد بن اسحاق این كلمات را بیان میكرد، مولایمان حضرت عسكریعلیهالسلام چنان متأثر بود كه حلقههای اشك از چشمان مباركش سرازیر شده و بر پهنای صورت نورانیاش میلغزید. امامعلیهالسلام در این حال فرمود: «یابْنَ إِسْحَاقَ! لَا تَكَلَّفْ فِی دُعَائِكَ شَطَطاً فَإِنَّكَ مُلَاقٍ اللَّهَ فِی صَدَرِكَ هَذا؛ اى پسر اسحاق! در دعا خود را به تكلّف مینداز؛ زیرا تو در همین سفر به ملاقات خدا خواهى رفت!»
با شنیدن این سخن احمد بیهوش نقش بر زمین شد و چون حالش جا آمد، گفت: «تو را به خدا و به احترام جدّت كه لباسی به من عطا فرمایید تا آن را كفن خود سازم!»
آن حضرتعلیهالسلام نیز دست مباركش را به زیرِ زیرانداز برد و سیزده درهم بیرون آورد و فرمود: «این را بگیر و آن را جز براى خودت خرج نكن كه خواستهات را از دست نخواهى داد، و خداى تعالى پاداش نیكوكاران را ضایع نمىكند.»
حضور نمایندة امام عسكریعلیهالسلام در كرمانشاه
وقتى از خدمت آن حضرت مرخص شدیم، در راه بازگشت، سه فرسخ مانده به شهر حلوان (سر پل ذهاب) احمد تب كرد، و شدّت بیمارى به حدّى رسید كه از ادامه حیات ناامید گشت. چون به شهر حلوان رسیدیم و در یكى از كاروانسراهاى آن مستقر شدیم، احمد در پى یكى از همشهریانش كه ساكن آنجا بود فرستاد؛ سپس گفت: «امشب مرا تنها بگذارید! ما نیز از نزدش بیرون آمدیم و هر یك به خوابگاه خود رفتیم.»
نزدیك صبح، هراسان بیدار شدم و ناگهان دو چشمم به «كافور» خدمتكار امام حسن عسكرىعلیهالسلام افتاد كه به شهر سر پل ذهاب آمده بود. همین كه مرا دید گفت: «أَحْسَنَ اللَّهُ بِالْخَیرِ عَزَاكُمْ وَ خَتَمَ بِالْمَحْبُوبِ رُؤْیتَكُمْ قَدْ فَرَغْنَا مِنْ غُسْلِ صَاحِبِكُمْ وَ مِنْ تَكْفِینِهِ فَقُومُوا لِدَفْنِهِ فَإِنَّهُ مِنْ أَكْرَمِكُمْ مَحَلًّا عِنْدَ سَیدِكُمْ؛ خدا در این مصیبت به شما جزاى خیر دهد و مصیبت شما را به خوبى جبران فرماید. ما از غسل و تكفین دوست شما فارغ شدیم، پس براى دفن او از جاى برخیزید؛ زیرا جایگاه او در نزد سرورتان از همه شما گرامىتر بود.» سپس از دیدگان ما نهان شد. ما نیز با گریه و ناله و زارى بر كنار پیكر احمد حاضر شدیم و حقّ او را ادا كردیم و از كار دفن او فارغ گشتیم؛ خداى او را رحمت كند!. (9)
و اینگونه بود كه ستاره تابناك شهر مقدس قم، بعد از یك عمر تلاش در راه احیاء ارزشهای اسلامی و معنویات ائمه اطهارعلیهمالسلام خبر رحلت خویش را همراه با كفن، از محضر امام عسكریعلیهالسلام دریافت و مهمتر اینكه قرائن نشان میدهد كه امامعلیهالسلام به همراه خادم ویژة خود برای تكفین و تجهیز او تشریف آوردهاند. احمد بن اسحاق در حدود سالهای (260 تا 263 هـ. ق) در استان كرمانشاه دیده از جهان فرو بست و مقبرهاش - كه به طرز زیبایی ساخته شده و در زمان جنگ تحمیلی محل آرامش رزمندگان اسلام بوده - امروزه در شهر سر پل ذهاب، زیارتگاه شیفتگان اهلبیتعلیهمالسلام شده است. (10)
یادگاری جاویدان
مسجد امام حسن عسكریعلیهالسلام در شهر مقدس قم، یكی از مهمترین آثار احمد بن اسحاق قمی به فرمان امام عسكریعلیهالسلام است كه در مناسبتهای گوناگون و مراسمات مذهبی همچون اعتكاف و غیره، مملوّ از انسانهای وارسته و خداجوی میشود و از زمانهای گذشته تا به حال همیشه علمای بزرگ و متقی همانند آیت الله اراكی در این مسجد كه شبستانهای متعدد دارد امامت نمودهاند. نگارنده نیز در نماز جمعة حضرت آیت الله اراكیرحمهالله در این مسجد توفیق حضور داشتهام. البته امروزه این مسجد به طور شایستهای توسعه یافته و در جوار حرم ملكوتی حضرت معصومهعلیهاالسلام، محل مناسبی برای تمركز زائرین و مجاورین كریمة اهلبیتعلیهاالسلام میباشد.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). ابو القاسم سعد بن عبدالله بن ابی خلف اشعری از فقهای بزرگ شیعه در نیمه دوم قرن سوم و معاصر با حضرت عسكریعلیهالسلام عالمی مورد اعتماد و والامقام بود. به گفته نجاشی سعد بن عبدالله اشعری، فقیه و محدثی جلیل القدر و موثق، از بزرگان خاندان اشعری و از استادان آن بود. او در سلسلهسند نزدیك به 1142 حدیث قرار دارد و چهل اثر از او به جا مانده است. «بصائر الدرجات» معروفترین نوشته سعد بن عبدالله به شمار میرود. ظاهراً سعد این كتاب را به پیروی از كتاب بصائر الدرجات تألیف محمد بن حسن صفار قمی معاصر خود تألیف كرد و موضوع آن هم فضائل و مناقب ائمه اطهارعلیهمالسلام است. آثار وی در موضوعات مختلف (فقه، كلام، تفسیر، رجال و...) است كه تعداد اندكی از این آثار در لابلای كتابهای روایی و حدیثی موجود است. تنها كتابی كه تا كنون به صورت مستقل به چاپ رسیده، «المقالات و الفرق» است كه به گفته محقق آن كتاب، به تازگی نسخهای از آن به دست آمده و پس از اصلاح، اضافات و توضیحات به زیور چاپ آراسته شده است. وی در این كتاب به بیان فرقههای مختلف شیعی (از زمان حضرت رسولصلیاللهعلیهوآله تا زمان تألیف) پرداخته، ادله و دیدگاههای آنان را طرح و گاه نقد كرده است.
با نگاهی گذرا به روایتهای اشعری در مییابیم كه وی در نقل روایاتی كه مورد استناد فقیهان شیعی قرار گرفته، سهم بزرگی دارد و روایات فراوان او در كتب اربعه افزون بر 770 حدیث است كه در كتاب وسائل الشیعه ذكر شده است. بیشتر این روایات از امام معصومعلیهالسلام درباره احكام طهارت، صلوة، صوم، حج و... نقل شده است. البته در فقه شیعه پذیرش روایات و عمل به مفاد آنها مبتنی بر رعایت قواعد و اصولی است كه فقیه بر آنها آگاهی كامل دارد و بر این اساس فقیهان روایاتی را كه از لحاظ سند و مضمون با مبانی فقهی شیعه مغایرت ندارد، میپذیرند و بر پایه آن فتوا میدهند. سعد برای نشر فرهنگ تشیع و نقد مكتبهای غیر شیعی، به برگزاری مجالس بحث ومناظره روی میآورد كه روایت متن نشانگر آن است. او به تشكیل چنین محافلی اشاره میكند و مینویسد: «اشتیاق فراوانی به جمعآوری كتابهایی مشتمل بر مباحث دقیق داشتم. علاقهام به این جهت بود كه دانشهای مفید را بیاموزم و مسائل پیچیده را در نشستهای علمی با مخالفان مطرح سازم. با تمام وجود به مذهب امامیه اعتقاد كامل داشتم. به راحتی و سلامتی و امنیت خود نمیاندیشیدم و بیشتر به نقد دیدگاههای آنان در مبانی ولایت و خلافت پرداخته، از ستمهای حاكمان در اینباره سخن میگفتم. البته كتابهای سعد كه درباره فرقههای مختلف شیعه، مناقب شیعه، الامامة و... نوشته شده، خود گویای این حقیقت است كه او اهل بحث، استدلال و مناظره بود.
سعد بن عبدالله اشعری پس از سالها كوشش در راه تحصیل، تعلیم معارف دین، نشر احكام شریعت و ارشاد مردم، در روز چهارشنبه 27 شوال سال 300 هـ ق به دیدار معبود شتافت. مرقدش در قم (قبرستان شیخان) نزدیك مرقد زكریا بن آدم اشعری و زكریا بن ادریس اشعری قرار دارد. (رجال نجاشی، ص 177، رقم 9؛ بحار الانوار، ج 52، ص 78؛ معجم رجال الحدیث، ج 9، ص76 و 83؛ ماهنامه كوثر، ش7، ص 36؛ ستارگان حرم، ج 4، ص 152.)
(2). پاسخ هر دو شبهه، توسط وجود مقدس امام زمانعلیهالسلام به دستور پدر بزرگوارش در ادامه روایت خواهد آمد.
(3). احمد بن اسحاق محدث بزرگوار قرن سوم از چهرههای درخشان شهر قم است كه مورد عنایت امام زمان خویش قرار گرفت. او عالمی جلیل القدر، فقیهی پرهیزگار و نماینده و مورد اعتماد ویژه امام عسكریعلیهالسلام در شهر قم بود. افزون بر آن مرجعیت دینی ویژهای نیز در قم داشت، حتی زمانی متولی اوقاف و روزگاری هم كارگزار پیشوای یازدهم شد. احمد به عنوان دوست خصوصی و محرم راز امام عسكریعلیهالسلام و رابط بین حضرتعلیهالسلام و شیعیان قم بود. او وجوهات جمع آوری شده را در سفرهای متعدد به حضور امامعلیهالسلام تقدیم میكرد. همچنین برای تحصیل علم و كمال از محضر پیشوایان معصومعلیهمالسلام مسافرتهایی به سامره و ناحیه حجاز داشته است. او به محضر سه امام (امام جواد و امام هادی و حضرت عسكریعلیهمالسلام، نیز نائل آمد. معجزاتی را از آن بزرگوار مشاهده كرد و جواب نامههایی هم از طرف آن حضرتعلیهالسلام (كه اصطلاحا توقیع گفته میشود) دریافت داشت.
احمد بن اسحاق كسی است كه امام عسكریعلیهالسلام وی را دارای مقام و منزلت در نزد خداوند و اهلبیتعلیهمالسلام میدانست. زمانی كه در اثر اختناق سیاسی كه از سوی حكمرانان عباسی اعمال میشد، موضوع جانشینی بعد از حضرت عسكریعلیهالسلام در هالهای از ابهام قرار داشت و غیر از دوستان مورد اعتماد كسی از آن آگاه نبود، شیعیان در اینباره از احمد بن اسحاق كه نماینده حضرت عسكریعلیهالسلام بود، سؤالاتی كردند و او برای اینكه در این باره اطلاعات بیشتری كسب كند و جانشین حضرتعلیهالسلام را با چشم خود ببیند، عزم سفر كرد و در شهر سامرا به محضر حضرت عسكریعلیهالسلام شرفیاب شد. قبل از اینكه لب به سخن بگشاید و در مورد جانشین سؤال كند، امام حسن عسكریعلیهالسلام فرمود: «ای احمد بن اسحاق! خداوند متعال از اول خلقت آدم تا امروز زمین را خالی از حجت قرار نداده است و تا قیامت هم خالی نخواهد گذاشت؛ حجتی كه به واسطه او گرفتاریها را از اهل زمین دفع میكند و به سبب او باران نازل میشود و به میمنت وجود وی بركات نهفته در دل زمین را آشكار میسازد.»
احمد پرسید: «یابن رسول الله! حجت خدا بعد از شما كیست؟» حضرت به درون خانه رفت و لحظهای بعد كودكی سه ساله را كه رخسارش همچون ماه شب چهارده میدرخشید، در آغوش گرفته، بیرون آورد و فرمود: «ای احمد بن اسحاق! اگر در نزد خداوند متعال و ائمه اطهارعلیهمالسلام مقامی والا نداشتی، فرزندم را به تو نشان نمیدادم. این كودك هم نام و هم كنیه رسول خداصلیاللهعلیهوآله است و همین كودك است كه زمین را بعد از آنكه از ظلم پر شد، پر از عدل خواهد كرد.ای احمد بن اسحاق! فرزندم همانند خضر و ذوالقرنین است. به خدا سوگند او غیبتی خواهد داشت و در زمان غیبت، غیر از شیعیان ثابت قدم و دعا كنندگان در تعجیل فرجش، كسی اهل نجات نخواهد بود.» احمد از امامعلیهالسلام پرسید: «سرورم! آیا نشانهای هست كه مطمئن شوم این كودك همان قائم آل محمدصلیاللهعلیهوآله است؟ در این هنگام كودك لب به سخن گشود و گفت: «انا بقیةالله فی ارضه و المنتقم من اعدائه فلا تطلب اثرا بعد عین یا احمد بن اسحاق؛ من آخرین حجت خدا بر روی زمین هستم و از دشمنان او انتقام خواهم گرفت.ای احمد وقتی حقیقت را با چشم خود دیدی، دیگر نشانهای مخواه.»
احمد از اینكه توانسته بود هم پاسخ سؤال خویش را دریافت كند و هم آخرین سفیر خداوند را مشاهده كند، چهرهاش از شادی بسیار شکفته شد. فردای همان روز با اشتیاقی افزونتر به دیدار امام عسكریعلیهالسلام شتافت و پاسخ بقیه سؤالات خویش را دریافت كرد.. (برای اطلاعات بیشتر به مقاله نگارنده، در شرح حال احمد بن اسحاق، در جلد چهارم ستارگان حرم صفحه 101 مراجعه شود.)
(4). كَأَنَّ وَجْهَهُ كَالْقَمَرِ لَیلَةَ الْبَدْرِ وَ قَدْ رَأَینَا عَلَى فَخِذِهِ غُلَاماً یشْبِهُ الْمُشْتَرِی فِی الْحُسْنِ وَ الْجَمَالِ.
(5). وَ لا یخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ یأْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَینَة؛ آنان را (در ایام عده) از خانههایشان بیرون مكنید، و بیرون نروند مگر آنكه مرتكب كار زشت آشكارى شده باشند. (طلاق / 1)
(6). طه /12.
(7). اعراف / 155.
(8). یعنى چون مىدانست خلیفه پس از وى أبوبكر و عمر و عثمان و علىعلیهالسلام خواهند بود، باید همه ایشان را به غار مىبرد و بر جانشان مىترسید، و این سخن را امامعلیهالسلام در مقام جدل میفرماید نه تأیید سخن ناصبی.
(9). إحتجاج طبرسی، احمد بن على طبرسى، نشر مرتضى، مشهد، 1403 هـ ق، ج2، ص 462 تا ص 466؛ احتجاج، طبرسی با ترجمه بهداد جعفرى، نشر اسلامیه، تهران، 1381 ش، ج2، ص 580؛ بحارالأنوار، علامه محمد باقر مجلسى، مؤسسه الوفا، ج30، ص182؛ كمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، نشر اسلامیه، تهران، 1395 ق، ج2، ص 455؛ منتخب الأنوار المضیئة، سید بهاء الدین نجفی، نشر مؤسسة إمام هادیعلیهالسلام، ذی القعدة 1420 - 1378 ش، قم، ص 146؛ مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی، نشر مؤسسة معارف إسلامیة، قم، 1415هـ ق، ج 7، ص 589؛ معجم أحادیث الإمام المهدیعلیهالسلام، شیخ علی كورانی عاملی، نشر مؤسسة معارف إسلامیه، قم، 1411 هـ ق، ج 4، ص 263.
(10). ناگفته نماند كه در مورد وفات احمد بن اسحاق در میان رجال شناسان اتفاق نظر وجود ندارد. بعضی از روایات دلالت میكند كه وفات او در زمان حیات حضرت امام حسن عسكریعلیهالسلام اتفاق افتاد و خبر فوت، دفن و كفن وی توسط آن حضرتعلیهالسلام بود كه تحقیق آن از عهده این نوشتار خارج است و همچنین در مورد محل دفن وی بعضیها معتقدند كه در منطقه طبس میباشد. علاقهمندان میتوانند در این زمینه به منابع مفصل مراجعه كنند. روایت دیگر در مورد زمان وفات وی كه حاكی از رحلت او بعد از شهادت امام عسكریعلیهالسلام است در رجال كشی چنین نقل شده: «شیخ ابو عمر و كشی میگوید: ابو عبدالله بلخی طی نامهای كه به من نوشت از حسین بن روح قمی سخن به میان آورد و از جمله در آن نامه نوشته بود كه حسین بن روح میگوید: احمد بن اسحاق نامهای به ناحیه مقدسه امام زمانعلیهالسلام نوشت و اجازه خواست كه به حج برود. حضرت نیز به وی اجازه داد و پارچهای هم برایش فرستاد. احمد وقتی پارچه را دید گفت: امامعلیهالسلام خبر مرگ مرا داده است و هنگام بازگشت از سفر حج در حلوان (سر پل ذهاب) در گذشت (رجال كشی، 466).