آخرین تصاویر مذهبی

آخرین فیلم های مذهبی

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

در آموزشی نوشته شده در پنج شنبه, 23 آذر 1402
مجموعه تصویری احکام شامل آموزش مطهرات، نجاست و نجس شدن چیزهای پاک، تطهیر لباس، پارچه، فرش و دیگر اشیا، آموزش وضو، آموزش نماز، آموزش غسل، تیمم، احکام محتضر، آموزش کفن…
دانلود مجموعه سخنرانی های  تصویری از مرحوم دولابی

دانلود مجموعه سخنرانی های تصویری از مرحوم دولابی

در بزرگان و شخصیت ها نوشته شده در سه شنبه, 21 آذر 1402
دانلود مجموعه سخنرانی ها و نکات اخلاقی از مرحوم دولابی با موضوعات: رزق و روزی انسان، دوست داشتن، قلب مومن، گرفتاری بشر، رحمت الهی و ... شامل 10 فایل تصویری
دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

در انقلاب، دفاع مقدس، مقاومت نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه نماهنگ های جدید ویژه فلسطین و غزه
مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه مداحی های جدید ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه کلیپ های تصویری زیبا ویژه عید غدیر خم با کیفیت بالا

آخرین مطالب سایت

Super User

Super User

مقدمه

همواره کسانی‏که به محضر اولیاءِ الهی، به‏خصوص رسول گرامی اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و ائمه معصومین‌علیهم‌السلام مشرف می‏شدند، از ایشان تقاضای پند واندرز یا نصیحتی می‏کردند تا در سایۀ نورانیت آن بزرگواران و مضامین عالیۀ کلامشان، قدم به قدم، وادی سلوک و تعالی را طی کرده و از رحمت خاصۀ الهی بهره‏مند گردند.

نیازهای انسان به پند واندرز

پند و اندرز در زندگی انسان بسیار اهمیت دارد؛ چنانچه امام جواد‏‌علیه‌السلام در اهمیت این امر، می‏فرماید: «الْمُؤْمِنُ یحْتَاجُ إِلَى تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ ینْصَحُه؛ (1) مؤمن، به توفیق از طرف خداوند و پندگویی از طرف خودش و پذیرش از هر کسی که به وی اندرز دهد، نیازمند است.»

امام جواد‏‌علیه‌السلام در این روایت سه نکته مهم در سیر اخلاقی را بیان می‏فرماید:

1. توفیق الهی؛ 2. پندگویی از جانب خویش؛ 3. قبول کردن از کسی که او را نصیحت می‏کند.

امام باقر‏‌علیه‌السلام نیز در اهمیت پند دادن مؤمن به نفس خود می‏فرماید: «وَ قَالَ‌علیه‌السلام‏ مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللَّهُ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظاً فَإِنَّ مَوَاعِظَ النَّاسِ لَنْ تُغْنِی عَنْهُ شَیئاً؛ (2) هر کسی که خداوند برای او از خویش پنددهنده‏ای قرار ندهد، پندهای مردم او را از چیز دیگری بی‏نیاز نمی‏کند.»

پس با توجه به این روایت یکی از شرایط پندپذیری از دیگران آن است که ابتدا مؤمن خود، پنددهندۀ نفس خویش باشد؛ یعنی در واقع مؤمن بیدار بوده و قبل از اینکه دیگران عیوب و بدیها او را ببینند، به عیوب خود واقف باشد.

ابن‏سینا نیز در کتاب اشارات وعظ مقامات‏العارفین، وقتی سعی در برهانی کردن عرفان دارد، بیان می‏کند که پندواندرزی که از واعظ پاک و البته همراه با بلاغت ارائه گردد، می‏تواند نقش مؤثری در تابع ساختن نفس اماره برای نفس مطمئنه داشته باشد. (3)

از آنچه ذکر شد اهمیت پند و اندرز در سیر اخلاقی و عرفانی بیشتر روشن می‏گردد.

وصیت اخلاقی امام جوادعلیه‌السلام

پس از این مقدمه، به شرح یکی از وصایای نورانی امام جواد‏‌علیه‌السلام در حد بضاعت پرداخته می‏شود.

«قَالَ لِلْجَوَادِ‏‌علیه‌السلام رَجُلٌ: أَوْصِنِی قَالَ‏‌علیه‌السلام، وَ تَقْبَلُ؟ قَالَ؛ نَعَمْ قَالَ‏‌علیه‌السلام؛ تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ اعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ وَ خَالِفِ الْهَوَى وَ اعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَینِ اللَّهِ فَانْظُرْ كَیفَ تَكُونُ؛ (4) مردی به حضرت جواد‌علیه‌السلام عرض کرد: مرا سفارشی بفرمایید. امام‌علیه‌السلام فرمود: می‏پذیری؟ گفت: آری. فرمود: تکیه بر صبر کن و به فقرا در آویز و شهوات را رها کن و مخالفت با هوای نفس نما و بدان که تو از دید خداوند مخفی نیستی، دقت کن چگونه باید باشی.»

در این کلام نورانی امام جواد‏‌علیه‌السلام، پنج اصل از اصول اخلاقی، مطرح گشته که هر کدام از آنها ترجمه و تفسیر می‏شوند:

1. صبر

لحظه لحظۀ سلوک اخلاقی مؤمن، در بستر صبر شکل می‏گیرد؛ به‏طوری که وی به هر اندازه از مقام صبر دور باشد، افعال وی نیز ناقص‏تر می‏گردد؛ و از این‏روی امام جواد‏‌علیه‌السلام فرمودند: «تَوَسَّدِ الصَّبْرَ؛ صبر را بالش خود قرار بده.» این تشبیه از آن رو است که چون آرامش و قرار جسمی انسان، با تکیه بر بالش است، مؤمن در رسیدن به آرامش روحی نیز، نیازمند به تکیه‏گاهی چون صبر است.

وقتی از رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله سؤال می‏شود: «ایمان چیست؟ ایشان می‏فرمایند: «الصَّبرُ.» (5)

زیباتر آنکه امیرالمؤمنین‏‌علیه‌السلام راه رسیدن به لقای الهی را نیز صبر می‏داند؛ آنجا که می‏فرمایند: «مَن صَبَرَ عَلَی اللهِ وَصَلَ إِلَیهِ؛ (6) هر که برای [وصال به] خدا صبر کند، به او می‏رسد.»

پس حقیقت آن است که صبر با هر نوعش (صبر بر گناه و معصیت یا صبر بر مصیبت) بهترین بستری است که می‏تواند خواستگاه رشد جوانه‏های ایمان باشد.

2. فقر

از اموری که باعث تضییع عزّت برخی مؤمنان ضعیف الایمان می‏شود و یا در سلوک اخلاقی آنها خلل ایجاد می‏کند، فقر و مشکلات مادی است.

در نتیجه آن امام همام‏‌علیه‌السلام فرمودند: «اعْتَنِقِ الْفَقْرَ؛ [ای مؤمن!] فقر را در آغوش بگیر.»

به بیان دیگر اگر فقر و تنگدستی، تحمّل شود؛ اولاً، عزّت‏مندی مؤمن را به همراه دارد و ثانیاً، مانع رشد اخلاقی و تکامل سالک نمی‏شود.

بر اساس حکمت و معارف توحیدی برخاسته از مکتب اهل‏بیت‌علیهم‌السلام، این بند از روایت را به مفهوم دیگری نیز می‏توان تفسیر نمود؛ و آن اینکه انسان سالک اِلی الله، «فقیر بالذّات» است، در مقابل خداوند متعال که «غنی بالذات» است؛ و بر این اساس، خود را نیازمند و محتاج دانسته و بسیاری از خودسریها و خودبینیهای او از بین می‏رود. بیان نورانی امام‏الموحّدین و المتّقین حضرت علی‏‌علیه‌السلام در مسجد کوفه بیان‏گر همین مطلب است که می‏فرماید: «مَولایَ یا مُولای! اَنتَ الغَنِیُّ وَ اَنَا الفَقِیرُ وَ هَل یَرحَمُ الفَقِیرَ اِلَّا الغَنِیُّ؛ (7) مولای من‌ای مولای من! تو بی‏نیازی و من فقیرم و آیا ترحم می‏کند بر فقیر جز کسی که بی‏نیاز است.»

3. دوری از شهوات

یکی از اصول مهم در راه کسب اخلاقیات، عدم دخالت شهوات در افعال و کردار فرد می‏باشد؛ زیرا خواسته‏های شهوانی، رنگ و بوی منیّت و انانیّت دارد و انسان را از کسب معارف حقّه الهی دور می‏سازد؛ حال آنکه امنیت مؤمن، قدم نهادن در حریم الهی است؛ لذا امام جواد‏‌علیه‌السلام در ادامۀ وصیت خویش فرمودند:

«ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ؛ شهوات را به دور انداز و رها کن.»

یعنی محور و اساس فعالیتهای مؤمن، خواسته‏های الهی است، نه امیال نفسانی.

4. مخالفت با هوای نفس

سخت‏ترین وادی، در مسیر کسب فضائل اخلاقی مخالفت و مبارزه با هوای نفس است، در همین راستا و برای تبیّن بیش‏تر آن، رسول گرامی اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، مبارزه با هواهای نفسانی را «جهاد اکبر» نامیده است. (8) اهمیت این مسئله بدان حد بوده که آن حضرت به همین مقدار کفایت نکرده و برای تبیین بیشتر آن فرموده‏اند:

«أَعْدَی عَدُوَّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ؛ (9) دشمن‏ترین دشمنانت، نفس تو است که در بین دو پهلوی تو قرار دارد.»

از اینرو، یکی دیگر از اصولی که امام جواد‏‌علیه‌السلام در وصیت اخلاقی خویش بیان نمودند این کلام نورانی است که: «خَالِفِ الْهَوَى؛ با هوای نفس مخالفت کن.»

رسول الله‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در کلام نورانی دیگری، از مبارزه با نفس به عنوان برترین جهاد یاد می‏کنند و می‏فرمایند: «اَفْضَلُ الْجِهَادِ أَنْ تُجَاهِدَ نَفْسَکَ وَ هَوَاکَ فِی ذَاتِ اللهِ تَعَالَی؛ (10) برترین جهاد این است که به‏خاطر خدای تعالی با نفس و هوای نفسانیت مبارزه کنی.» به تعبیر دیگر، باید اولین کار و آخرین کار مؤمن، جهاد با نفس باشد.

امیرالمؤمنین‏‌علیه‌السلام در این رابطه می‏فرمایند: «اَوَّل مَا تَنْکِرُونَ مِنَ الْجِهَادِ، جِهَادُ أَنْفُسِکُمْ آخِرَ مَا تَفْقِدُونَ مُجَاهَدَةُ أَهْوَائِکُمْ وَ طَاعَةُ اُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ؛ (11) نخستین جهادی که آن را ناخوش می‏دارید، جهاد با نفسهایتان، و آخرین چیزی که گُم می‏کنید، مبارزه با خواهشهایتان و اطاعت از اولی‏الأمرتان است.»

پس مخالفت با هوای نفس و صد البته رها نمودن شهوات، راه را برای وصال و لقای الهی هموار می‏سازد.

5. حضور در محضر الهی

آنچه بیشتر از همه برای سالک اهمیت داشته و در تمامی لحظات نباید از آن غافل باشد، دقت در این امر است که بداند، همیشه در محضر الهی به سر می‏برد، و در مَنظر مرعای او است.

امام جواد‏‌علیه‌السلام فرمودند: «اِعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَینِ اللَّهِ فَانْظُرْ كَیفَ تَكُونُ؛ بدان که در برابر دیدۀ خدایی و متوجه باش که چگونه‏ای.»

گفتار نورانی‏ای که از حضرت امام خمینی‌رحمه‌الله به یادگار مانده است نیز، احتمالاً برداشتی از این روایت امام جواد‏‌علیه‌السلام بوده است که فرمودند: «عالَم محضر خدا است، در محضر خدا معصیت نکنید.»

بر اساس این بخش از گفتار نورانی امام جواد‏‌علیه‌السلام، می‏توان نتیجه گرفت که یکی از عوامل گناه، می‏تواند غفلت از حضور در محضر الهی باشد.

سالک باید از دستوری که اهل سلوک، از آن با عنوان «مراقبه» یاد می‏کنند و آن را مایۀ سعادت و رکن عمدۀ سیر و سلوک می‏خوانند، کمک بگیرد و در هر لحظه و در هر جایی و در هر حالی که هست، همواره خود را در محضر الهی بداند تا بدین ترتیب غفلت را که زمینه‏ساز گناهان و تخلّفات است، از وجود خویش دور سازد.

امام صادق‏‌علیه‌السلام به اسحاق بن عمّار فرمودند:

«یا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ وَ إِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یرَاكَ‏ فَإِنْ كُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا یرَاكَ فَقَدْ كَفَرْتَ وَ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ یرَاكَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِیةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیكَ؛ (12) ای اسحاق! به گونه‏ای از خدا بترس که گویا او را می‏بینی؛ هر چند تو او را نمی‏بینی، ولی او تو را می‏بیند، و اگر معتقد باشی که او تو را نمی‏بیند، بی‏شک به او کفر ورزیده‏ای، و اگر بدانی که او تو را می‏بیند و آن‏گاه در حضور او معصیت کنی، بی‏تردید او را از بی‏ارزش‏ترین بینندگان قرار داده‏ای.»

پس؛

الهی! به حق خودت حضورم ده، و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.

الهی! چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم. (13)

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). تحف‏العقول، ابن‏شعبه حرانی، تصحیح استاد علی اکبر غفاری، ترجمه آیت‏ الله کمره‏ای، جامعه مدرسین، قم، چاپ2، 1404ق، ص457.

(2). تحف‏العقول، ابن شعبه حرانی، ص 302.

(3). شرح‏الاشارات والتنبیهات، خواجه نصیرالدین طوسی، تحقیق استاد حسن زاده آملی، بوستان کتاب، قم، چ اول، 1383، چ 2، ص 1054.

(4). بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی، داراحیاءالتراث، بیروت، 1403 ق، ج 75، ص358.

(5). میزان‏الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخی، 1379، چ دوم، 690، ص 2958.

(6). بحارالانوار، ج 71، ص 90.

(7). مفاتیح‏الجنان، اعمال مسجد بزرگ کوفه، مناجات حضرت امیرالمؤمنین، چ نبوغ، ص707.

(8). جامع‏الصغیر، جلال‏الدین سیوطی، تصحیح احمد سعد علی، قاهره، 1373 ق، چ 4، ج 2، ص 85.

(9). بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 68، ص 64.

(10). میزان‏الحکمه، محمدی ری شهری، ج 2، ص854.

(11). همان، ج 2، ص 851- 850.

(12). اصول کافی، کلینی، تصحیح استاد حسن زاده آملی، مکتبةالاسلامیه، تهران، 1388 ق، ج 2، ص 55.

(13). الهی نامه، علامه حسن زاده آملی، چ اول، بوستان کتاب، ص 4 و 3.

پنج شنبه, 23 آذر 1402 ساعت 22:07

سرچشمه دانش

به مناسبت میلاد با سعادت امام رضا (علیه السلام)

مقدمه

پیشوایان معصوم شیعه هر كدام به نوبه خود سرچشمه كمالات و منبع فضایل و صفات عالی انسانی محسوب می‌شوند. نه تنها شیعه بلكه افراد و گروه‌های مختلفی كه با آن بزرگان در ارتباط بوده اند به این نكته اذعان دارند. حتی مخالفین و معاندین آنان گاهی در لابلای سخنان خویش این حقیقت را ابراز كرده اند. یكی از كارگزاران حكومتی مامون به نام رجاء بن ضحاك - كه مامور آوردن امام هشتم علیه السلام از مدینه به خراسان بود - می‌گوید: هنگامی كه امام رضاعلیه السلام را به دستور مامون از مدینه به خراسان آوردم، مامون از رفتار و حالات و خصوصیات وی از من سؤالاتی كرد و من آنچه را كه در طول سفر و در اوقات شبانه روز از علی بن موسی الرضاعلیه السلام دیده بودم به خلیفه گزارش دادم. مامون به من گفت: «یابن ابی الضحاك! هذا خیر اهل الارض و اعلمهم و اعبدهم فلا تخبر احدا بما شاهدته منه؛‌ای پسر ضحاك! این شخص بهترین، داناترین و عابدترین فرد روی زمین است، آنچه را كه از فضائل و مناقب و صفات والای او دیده‌ای نزد كسی فاش نكن [تا اینكه فضائل او توسط من منتشر شود.] » (1)

ائمه اطهارعلیهم السلام معدن علم و سرچشمه دانش حكمت و اخلاق و معارف عالی انسانی بوده و به تمام علوم مورد نیاز بشر آگاهی كامل دارند. به فرموده امام هشتم علیه السلام تمام نیازمندی‌های فرزندان آدم در نزد امام معصوم علیه السلام می‌باشد، و جمیع علوم مختلف بشری نزد آن هاست. (2)

عالم آل محمد صلی الله علیه و آله

امام كاظم علیه السلام همواره با اشاره به امام رضاعلیه السلام به فرزندان خویش می‌فرمود: این برادر شما علی بن موسی، عالم آل محمد است، پس از وی پرسش‌ها و مجهولات خویش را بپرسید و آنچه به شما یاد می‌دهد آن را حفظ كنید، از پدرم (امام صادق علیه السلام) چندین بار شنیدم كه فرمود: عالم آل محمدصلی الله علیه وآله در صلب توست و‌ای كاش او را درك می‌كردم. (3)

برترین دانشمند

مرحوم شیخ صدوق می‌گوید: مامون در هر جا كه احتمال می‌داد دانشمندی باشد و توانایی مناظره و مباحثه با امام رضاعلیه السلام را داشته باشد به مجلس خویش دعوت كرده و او را با امام هشتم علیه السلام وارد بحث می‌نمود. او در این زمینه تلاش‌های فراوانی به عمل آورد كه اندیشمندان و نظریه پردازان فرقه‌ها و گروه‌های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در مباحثه علمی بر حضرت رضاعلیه السلام پیروز شوند و این به جهت حسد و كینه باطنی وی نسبت به آن حضرت بود. اما امام رضاعلیه السلام در تمام آن جلسات و مناظره‌های سنگین و پیچیده علمی بر تمام دانشمندان عصر غلبه كرد. آن حضرت با كسی به بحث و مناظره نپرداخت مگر اینكه در پایان، طرف مقابل به فضیلت و برتری و دانش سرشار امام هشتم علیه السلام اعتراف نمود و در برابر استدلال‌های قوی و محكم او سر تعظیم فرود آورد. (4)

شیخ طبرسی از هروی نقل كرده است كه هیچ كس را دانشمندتر از علی بن موسی الرضاعلیه السلام ندیدم و هیچ دانشمندی نیز او را ندید مگر این كه همانند من به فضل و دانش او شهادت داد. (5)

خود امام رضاعلیه السلام در مورد دانش بی كران حضرتش و برتری بر اندیشمندان و متفكرین علوم مختلف می‌فرماید: «زمانی من در روضه (مسجدالنبی صلی الله علیه وآله) می‌نشستم و در آن دوران دانشمندان زیادی در مدینه بودند، هرگاه یكی از آن‌ها در پاسخ پرسشی عاجز می‌گشت و دیگران هم نمی‌توانستند از عهده برآیند، همگی به من اشاره می‌كردند و مسائل مشكل را پیش من می‌فرستادند و من پاسخ همه آن‌ها را می‌دادم..» (6)

آن حضرت در گفتار دیگری می‌فرماید: «آن گاه كه من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجیل با انجیلشان و بر اهل زبور با زبورشان و بر صابئین با زبان عبری خودشان و بر هربذان با زبان فارسی شان و بر رومیان با منطق خودشان و بر اصحاب مقالات و اندیشه‌های مختلف به طریقه خودشان استدلال كنم و آن گاه كه هر دسته‌ای را محكوم نمودم و دلیلشان را باطل ساختم و آنان از عقیده و پندارهای خویش دست كشیده و بر گفتار من گرویدند، مامون در خواهد یافت كه مسندی كه بر آن تكیه زده حق او نیست و در آن هنگام از كرده خود پشیمان خواهد شد..» سپس فرمود: «و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم..» (7)

نمونه‌های دانش و اندیشه امام هشتم علیه السلام

سخن گفتن از علوم و اندیشه‌های بی كران امامان معصوم؛ آن یكه تازان میدان علم و عمل كار آسانی نیست. ما در این نوشتار به مناسبت ولادت هشتمین كوكب فروزان امامت و در حد مجال به نمونه‌هایی از دانش سرشار و اندیشه‌های تابناك آن گوهر نبوی می‌پردازیم.

آشنایی با زبان‌های مختلف

شیخ صدوق رحمه الله به نقل از ابوالصلت هروی می‌نویسد: امام رضاعلیه السلام با هر گروه و ملیتی از مردم با زبان مادری او سخن می‌گفت. به خدا سوگند او از خود آن‌ها به زبان محلی شان داناتر بود و از خودشان فصیح‌تر صحبت می‌كرد. روزی به او گفتم: «یابن رسول الله انی لاعجب من معرفتك بهذه اللغات علی اختلافها، فقال: یا اباالصلت انا حجة الله علی خلقه؛ و ما كان الله لیتخذ حجة علی قوم و هو لا یعرف لغاتهم او ما بلغك قول امیرالمؤمنین علیه السلام؛ اوتینا فصل الخطاب فهل فصل الخطاب الا معرفة اللغات؛‌ای پسر رسول خدا، من از آشنایی شما به این همه زبان‌های مختلف در شگفتم! [چطور ممكن است یك انسان به این همه زبان‌های رایج و ملت‌های مختلف آشنایی كامل داشته باشد؟!] آن حضرت در پاسخ فرمود:‌ای اباصلت! من حجت خداوند بر تمامی مردم روی زمین هستم، و پروردگار متعال حجت و خلیفه خویش بر قومی نمی‌گرداند كسی را كه زبان و گویش آن‌ها را بلد نباشد، آیا سخن امیرمؤمنان علیه السلام را نشنیده‌ای كه فرمود: به ما فصل الخطاب عطا شده است و آیا فصل الخطاب غیر از آشنایی به لغات و زبان‌های گوناگون، چیزی دیگر است؟!» (8)

خبر از آینده

كلیم بن عمران می‌گوید: به امام رضاعلیه السلام گفتم: از خداوند بخواه برایت فرزندی عطا كند. حضرت فرمود: «من صاحب فرزندی خواهم شد و او وارث و یادگار من خواهد بود..» بعد از مدتی امام جوادعلیه السلام به دنیا آمد، حضرت رضاعلیه السلام به اصحابش فرمود: «فرزندی به دنیا آمد كه شبیه موسی بن عمران شكافنده دریاست و مانند عیسی بن مریم مادرش پاك و مطهر است..» (9)

همچنین صفوان بن یحیی نقل می‌كند: روزی نزد امام هشتم علیه السلام نشسته بودم كه حسین بن خالد صیرفی وارد شد. وی به قصد مشورت و نظرخواهی به امام رضاعلیه السلام گفت: می‌خواهم سفری به منطقه عریض داشته باشم. حضرت فرمود: «آن جایی را كه به عافیت و امنیت و سلامتی دسترسی داری ترك نكن..» (یعنی به سفر نرو كه احتمال خطر هست.) او از گفتار امام علیه السلام قانع نشد و به قصد سفر به عریض به راه افتاد، اتفاقا در راه با دزدان و راهزنان مواجه شده و تمام اموال و دارایی هایش به سرقت رفت و راستی گفتار حضرت بر او روشن گردید. (10)

استدلال قرآنی

حضرت رضاعلیه السلام هنگامی كه در یكی از مناظرات خویش در مجلس مامون، جایگاه والای عترت پیامبرصلی الله علیه وآله را با استدلال به آیات قرآن تشریح می‌كرد؛ در ضمن شمارش آیاتی كه در مورد فضیلت اهل بیت علیهم السلام است، چنین فرمود: «اما هفتمین آیه این است: «ان الله و ملائكته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما»؛ (11) «خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند،‌ای كسانی كه ایمان آورده اید بر او درود فرستید و سلام گویید و كاملا تسلیم فرمان او باشید..»

مسلمانان گفتند: یا رسول الله! ما معنی تسلیم را فهمیدیم كه باید تسلیم فرمان شما باشیم، اما چگونه صلوات بگوئیم. فرمود: بگوئید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد كما صلیت علی ابراهیم و آل ا براهیم انك حمید مجید..»

سپس امام رضاعلیه السلام خطاب به حاضرین مجلس فرمود: آیا در این سخن خلافی هست؟ گفتند: نه. در این هنگام مامون گفت: این سخن اجماعی است و هیچ اختلافی در میان امت اسلام نیست. آیا در مورد آل و فضیلت آل محمد، سخنی واضح‌تر و صریح‌تر می‌توانید از قرآن بیان كنید؟ حضرت رضاعلیه السلام فرمود: بلی، شما به من بگویید، آیه شریفه «یس، والقرآن الحكیم، انك لمن المرسلین علی صراط مستقیم.» ؛ (12) «یس! سوگند به قرآن حكیم كه تو قطعا از رسولان خداوند هستی و بر راهی مستقیم قرار داری..» مقصود از «یس.» چیست؟

دانشمندان مجلس گفتند: «معنی یس، محمدصلی الله علیه وآله است و كسی در آن شكی ندارد..» امام هشتم علیه السلام فرمود: «در این آیه خداوند متعال بر محمد و آل محمد فضیلتی عطا كرده است و كسی را یارای درك حقیقت آن نیست مگر از راه تعقل و اندیشه، برای اینكه خداوند متعال در كتاب مقدس خویش، به غیر از انبیاءعلیهم السلام بر هیچ كس سلام و درود نفرستاده و و «سلام علی موسی و هارون.» (15) و در هیچ جای قرآن نفرمود: سلام علی آل نوح و سلام علی آل ابراهیم و سلام علی آل موسی و هارون. فقط فرمود: «سلام علی آل یس.» (16) یعنی آل محمد صلوات الله علیهم..» مامون بعد از شنیدن این بیان عالی و استدلال قرآنی، خطاب به حاضرین مجلس گفت: «اكنون فهمیدم كه شرح این آیات و بیان آن‌ها در نزد معدن نبوت و اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله می‌باشد..» (17)

حضرت رضاعلیه السلام در همان مجلس، در شمار آیاتی كه برای فضیلت و برتری اهل بیت علیهم السلام نقل می‌كرد آیه «فسئلوا اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون.» ؛ (18) «اگر نمی‌دانید از آگاهان بپرسید..» را تلاوت كرده و فرمود: «ما اهل ذكر هستیم، اگر نمی‌دانید از ما خانواده بپرسید..» دانشمندانی كه در مجلس حضور داشتند گفتند: «مقصود خداوند در این آیه از اهل ذكر یهود و نصاری هستند..» امام هشتم فرمود: «سبحان الله! اگر ما پرسیدیم، و آن‌ها هم به دین خودشان دعوت كردند و گفتند: دین ما بهتر از دین اسلام است، آیا چنین كاری بر ما جایز است؟» مامون پرسید: «یا اباالحسن! ممكن است این سخن را بشكافید و شرح دهید، تا خلاف ادعای این‌ها ثابت شود؟» حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «بلی، ذكر، رسول الله است و ما (اهل بیت) اهل آن حضرت هستیم و این نكته در كتاب خدا بیان شده است.

آن جا كه در سوره طلاق می‌فرماید: «فاتقوا الله یا اولی الالباب الذین امنوا قد انزل الله الیكم ذكرا رسولا یتلوا علیكم آیات الله مبینات.» ؛ (19) «از مخالفت فرمان خداوند بپرهیزید،‌ای خردمندانی كه ایمان آورده اید! زیرا خداوند ذكر را بر شما فرستاده، رسولی كه آیات روشن خدا را بر شما تلاوت می‌كند..» پس ذكر، رسول الله است و ما هم اهل ذكر هستیم..» (20)

نظریه شرطی سازی در تربیت

امروزه در علوم روانشناسی و تربیتی نظریه شرطی سازی جایگاه ویژه‌ای یافته است. نظریه پردازان این علوم اعتقاد دارند كه شرطی سازی یكی از روش‌های موثر در ایجاد زمینه‌های رشد و تربیت افراد در وصول به اهداف عالی تربیتی است. برای توفیق بیشتر در ایجاد عادات و سجایای پسندیده در كودكان و نوجوانان می‌توان از این شیوه كارآمد بهره گرفت. به عنوان مثال ربط دادن خوشی‌ها و شادكامی‌های زندگی با اهداف مطلوب و مورد نظر مربیان می‌تواند متربیان را به طور غیر مستقیم به سوی خواسته‌های مورد نظر مربی سوق دهد. حضرت رضاعلیه السلام در گفتاری حكیمانه به این روش اشاره كرده و فرمود: «بروا اهالیكم و اولادكم جمعة الی جمعة؛ (21) جمعه به جمعه (در روزهای جمعه) به همسر و فرزندان خویش نیكی كنید..»

برای این كه بتوانیم روز جمعه را در نظر اعضای خانواده خوشایند و زیبا و دوست داشتنی جلوه دهیم می‌توانیم در آن روز به آن‌ها بیشتر توجه كرده و با تامین نیازهای مادی و رفاهی و عاطفی آنان به این خواسته تربیتی اسلامی به طور غیر مستقیم نائل شویم.

البته نیكی كردن به خانواده همیشه خوب است، اما امام هشتم علیه السلام كه به نیكی كردن در روز جمعه تاكید و تصریح می‌كند، برای این است كه روز جمعه یكی از اعیاد مسلمین و روز شادی و نشاط است و خانواده یك فرد مسلمان باید خاطره خوش و با نشاطی از آن روز داشته باشد و با رسیدن جمعه ناخودآگاه مسرور و شادمان گردد. مدیر یك خانواده می‌تواند غیر مستقیم با نیكی كردن و توسعه بیشتر به رفاه خانواده در روز جمعه، این شادی و نشاط را به كانون گرم و صمیمی خانواده خویش به ارمغان آورد.

بهداشت و تغذیه

از آن حضرت در مورد تغذیه مناسب و سلامت افراد سخنان ارزنده‌ای به ما رسیده است كه به مواردی اشاره می‌كنیم: محمد بن سنان نقل كرده است كه امام رضاعلیه السلام فرمود: «همسران باردارتان را كندر دهید، اگر فرزند آن‌ها پسر باشد، پاكیزه قلب و دانشمند و شجاع خواهد شد و اگر دختر باشد، خوش اخلاق و زیبا می‌شود و مورد توجه شوهر آینده‌اش خواهد بود..» (22)

بدیهی است كه این نوع خوراكی‌ها علت تامه پدید آمدن این صفات نیست بلكه عوامل دیگری نیز در این مورد دخالت دارند.

در سیره تربیتی امام رضاعلیه السلام علاوه بر تاكید بر سایر ابعاد معنوی انسان، به رعایت بهداشت و تغذیه سالم و نیز سایر عوامل غیر مادی مؤثر در سلامتی مانند صدقه و عقیقه توجه خاصی شده است.

آن حضرت، در بخشی از مطالبی كه برای مامون نوشته است می‌فرماید: «والعقیقة عن المولود للذكر و الانثی واجبة و كذلك تسمیته و حلق راسه یوم السابع و یتصدق بوزن الشعر ذهبا او فضة و الختان سنة واجبة للرجال؛ عقیقه برای پسر و دختر، نامگذاری، تراشیدن موهای سر نوزاد در روز هفتم و معادل وزن موها طلا و یا نقره صدقه دادن لازم است و ختنه پسر بچه‌ها واجب است..» (23)

آن حضرت در سخن دیگری به نقل از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «فرزندانتان را در روز هفتم ختنه كنید، زیرا ختنه باعث پاكی بیشتر و رشد سریعتر آنان می‌شود..» (24)

تغذیه سالم و مقوی را امام رضاعلیه السلام در مورد فرزندش نیز عملا مراعات می‌كرد. یحیی صنعانی می‌گوید: در منا به محضر امام رضاعلیه السلام وارد شدم، دیدم كه جوادعلیه السلام در دامان حضرت نشسته و حضرت به او موز می‌دهد. (25)

تفكر سیاسی

الف) صفوان بن یحیی می‌گوید: پس از شهادت حضرت امام كاظم علیه السلام، حضرت امام رضاعلیه السلام خطبه خوانده و امامت خود را آشكار ساخت، ما از عواقب این امر ترسیدیم، به حضور حضرت رضاعلیه السلام رفتم و عرض كردم: «شما جریان امامت خود را آشكار نمودید و ما از گزند این طاغوت (هارون) ترس داریم..»

امام فرمود: «او هر چه سعی دارد انجام دهد، قدرت تسلط بر من نخواهد یافت..»

صفوان می‌گوید: بعدا ما از منبع موثقی دریافتیم كه یحیی بن خالد برمكی (وزیر هارون) به هارون گفت: این علی پسر موسی بن جعفرعلیهما السلام برای خود ادعای امامت می‌كند. هارون در پاسخ وی گفته است: آنچه كه در مورد پدرش انجام دادیم نتیجه نگرفتیم، آیا می‌خواهی همه آن‌ها را بكشیم؟!» (26)

ب) امام هشتم علیه السلام با هوشیاری و دوراندیشی خاص توانست بعد از مرگ هارون و در دوران نزاع فرقه‌ها و آشوب‌های سیاسی و فرهنگی و كشمكش‌های سیاسی میان امین و مامون، به ارشاد و تعلیم و تربیت افراد همت گمارد و حتی بعد از استقرار حكومت مامون، آن حضرت با موضع گیری‌های حكیمانه نقش تربیتی خویش را ادامه داد.

مامون كه در میان خلفای عباسی از همه داناتر و زیرك بود، از علوم مختلف عصر خویش آگاهی داشت و از تمام استعدادهای موجود برای پیشبرد قدرت خویش بهره می‌گرفت. وی با چهره عوام فریب و شیطانی خود طرح‌های حساب شده‌ای را برای شكستن قداست و عظمت امام هشتم علیه السلام پی ریزی می‌كرد. یكی از نقشه‌های شوم وی طرح مساله ولایتعهدی بود كه در آن اهداف مختلفی همچون درهم شكستن معنویت و قداست امامان شیعه، مشروعیت بخشیدن به حكومت خودكامه خویش، تخطئه شیعیان، كنترل مركز مبارزات مخالفین، جدایی بین امام و مردم و سایر موارد را پیش بینی كرده بود.

حضرت آیت الله خامنه‌ای در پیامی كه به نخستین كنگره جهانی حضرت رضاعلیه السلام صادر نموده است به بعضی از علل این طرح و توضیح اهداف آن پرداخته و می‌فرماید: «در این حادثه، امام هشتم علی بن موسی الرضاعلیهما السلام در برابر یك تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یك نبرد پنهان سیاسی كه پیروزی یا ناكامی آن می‌توانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد. اما امام هشتم با تدبیری الهی بر مامون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی كه خود به وجود آورده بود به طور كامل شكست داد و نه تنها تشیع ضعیف یا ریشه كن نشد بلكه حتی سال دویست و یك هجری یعنی سال ولایتعهدی آن حضرت، یكی از پربركت‌ترین سال‌های تاریخ تشیع شد و نفس تازه‌ای در مبارزات علویان دمیده شد و این همه به بركت تدبیر الهی امام هشتم علیه السلام و شیوه حكیمانه‌ای بود كه آن امام معصوم در این آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد..» (27)

همچنین تدبیرهای موفق و اندیشه‌های روشن آن حضرت در قضایای دیگری نیز به چشم می‌خورد. مثلا تیزبینی و هوشیاری سیاسی آن حضرت در نماز عید به وضوح روشن است. با اینكه طراح این مراسم خود مامون بود و حضرت با پیشنهاد وی به مصلی می‌رفت اما حركت هوشمندانه و روشنگر امام رضاعلیه السلام به گونه‌ای بود كه مامون دستور جلوگیری از اقامه نماز را صادر كرد.

حسن ختام

امام رضاعلیه السلام هنگام عزیمت به خراسان در مسیر خود به نیشابور رسید، جمعیت بسیاری از آن حضرت استقبال كردند، هنگامی كه خواست به سوی «مرو» برود، جماعتی از علمای اهل تسنن بر سر راه آن حضرت آمدند تا آن حضرت را زیارت كنند و خواستند تا حدیثی از آباء گرامش كه صاحبان اندیشه توحیدی بودند نقل كند، امام دستور داد پرده را كنار زدند، مردم در حال هجوم بودند و سر و صدا می‌كردند، امام از مردم خواست تا ساكت گردند، آنگاه فرمود: «پدرم از پدرش تا امیرالمؤمنین علی علیه السلام و او از پیامبرصلی الله علیه وآله و او از جبرئیل نقل كرد كه خداوند فرمود: «كلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی؛ كلمه توحید، حصار محكم من است، هر كس داخل آن گردید، از عذاب من ایمن خواهد شد..» امام بعد از اندكی تامل به آن‌ها فرمود: این موضوع شروطی دارد. «و انا من شروطها؛ پذیرش امامت من از جمله شرایط آن است..» 20 هزار و به نقلی 24 هزار نفر این سخن را نوشتند. (28)

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

 

1) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 182.

2) همان، ج 1، ص 169.

3) اعلام الوری، ج 2، ص 64؛ بحارالانوار، ج 49، ص 100.

4) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 1، ص 152.

5) اعلام الوری، ج 2،ص 64؛ كشف الغمه، ج 2، ص 317.

6) كشف الغمه، ج 2، ص 317؛ بحارالانوار، ج 49، ص 100.

7) بحارالانوار، ج 49، ص 174.

8) عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 230.

9) بحارالانوار، ج 50، ص 15.

10) عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 232.

11) احزاب / 56.

12) یس / 1 - 4.

13) صافات / 79.

14) صافات / 109.

15) صافات / 120.

16) صافات / 130.

17) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 1، ص 185؛ تفسیر صافی، ج 4، ص 124.

18) انبیاء / 7.

19) طلاق / 10.

20) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 1، ص 187.

21) فقه الرضا، ص 407.

22) وسائل الشیعه، ج 15، ص 136.

23) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 123.

24) بحارالانوار، ج 101، ص 112.

25) الكافی، ج 6، ص 360.

26) سوگنامه آل محمدصلی الله علیه وآله، ص 110.

27) پیام به نخستین كنگره جهانی حضرت رضاعلیه السلام.

28) اعیان الشیعه، ج 2، ص 18.

درآمد:

در دوران خلافت مامون عباسی آشفتگی‌های سیاسی و امنیتی آنچنان بالا گرفته بود كه مامون را به شدت نگران ساخت. زیرا پی آمدهای كشته شدن امین و شورش‌های پی درپی گروه‌های مختلف، فساد و غارت اموال مسلمانان توسط گروهی وابسته به عباسیان و ظلم و فشار بیش از حد بر قاطبه مردم، پیوسته به جو پرالتهاب دامن می‌زد.

بدین جهت مامون مدت‌ها در پی چاره جویی و گشودن گره كار بود تا به این نتیجه رسید كه برای مسلط شدن بر اوضاع كشور و خواباندن بسیاری از فتنه‌ها و شورش‌ها، از چهره پاك و مقدس امام رضا علیه السلام آن هم به طرز ماهرانه‌ای استفاده كند. با دعوت كردن از امام و جلب او به مرو مساله خلافت و ولایتعهدی را به آن حضرت پیشنهاد و در ظاهر واگذار كند.

از این روی عده‌ای را به مدینه فرستاد و از امام دعوت رسمی به عمل آورد. اما حضرت چون می‌دانست كه مامون در پی تحقق اهداف خود است دعوت او را رد كرد و به هیچ وجه حاضر به رفتن نشد اما با اصرار و پافشاری نمایندگان اعزامی مامون، حضرت از روی ناچاری و اكراه مدینه را به قصد مرو ترك كرد.

مامون از همان ابتدا به ویژه پس از تحمیل ولایتعهدی با امام دوگانه برخورد می‌كرد. در این جا اگرچه برخی آگاهانه یا از روی ناآگاهی به طرفداری از حكومت بنی عباس و مامون می‌خواهند وی را فردی مخلص و مؤمن و معتقد به امام علیه السلام معرفی كنند و مساله پیشنهاد و واگذاری ولایتعهدی را به علی بن موسی الرضا علیه السلام نشانه ایمان و ارادتش بدانند اما غافل از آن كه این حركت مرموزانه و خائنانه نه تنها به امام علیه السلام خدمت نبود، بلكه با تحقق بخشی از اهداف شوم خود، زمینه شهادت آن حضرت را نیز فراهم ساخت.

دلیل این مدعا همان برخوردهای زشت و دوگانه‌اش بود كه پس از این جریان از خود نشان داد و در تاریخ به گوشه‌هایی از آن اشاره شده است. و ما نیز در این نوشتار كوتاه دوازده مورد از همان برخوردها را جمع آوری كرده، تقدیم شیفتگان امام علیه السلام می‌نماییم. به این امید كه گامی در جهت تبیین مظلومیت امام رضا علیه السلام و شناساندن چهره مامون باشد.

1- جلب دانشمندان جهت مغلوب كردن امام علیه السلام:

از جمله اقدامات مامون پس از ولایتعهدی امام رضا علیه السلام این بود كه علما، دانشمندان، رؤسای مذهبی یهود، نصاری، صابئه، اصحاب زردشت، نسطاس رومی (1) و دیگران را جمع كرد تا با مطرح كردن سؤالات كلامی و اعتقادی امام را مغلوب ساخته و به خیال خود حضرت را در جمع علما و دانشمندان مفتضح و رسوا كند.

صدوق از احمد بن علی رویات كرده كه گفت: «از ابوالصلت هروی پرسیدم كه چگونه مامون با آن اكرام و محبتی كه نسبت به امام اظهار می‌كرد و او را ولیعهد خود گردانیده بود، راضی به قتل امام شد؟ ابوالصلت گفت: مامون بدین جهت این محبت‌ها را می‌نمود و ولایتعهدی را واگذار كرد تا مردم تصور كنند كه امام به دنیا رغبت پیدا كرده و محبتش در دل‌های مردم كم شود، اما چون دید كه این كار باعث ارادت و اخلاص مردم شده، علمای تمام فرق را از یهود، نصاری، مجوس، صابئان، براهمه، ملحدان، دهریان و علمای تمام ملل و ادیان را جمع كرده كه با آن حضرت مباحثه و مناظره نمایند. شاید كه بر او غالب گشته و در آن حضرت عجز و نقصی ظاهر شود و به این سبب اعتقاد مردم نسبت به امام سست شود و این نقشه و تدبیر نیز برخلاف مقصود او نتیجه داد و تمام آن‌ها شكست خورده و به فضیلت آن حضرت اقرار و اعتراف كردند. (2)

2- برهم زدن مجلس امام و طرد مردم:

دومین برخورد زشت مامون كه پس از ولایتعهدی نسبت به امام رضا علیه السلام انجام داد، مساله برهم زدن جلسات علمی آن حضرت بود. زیرا هنگامی كه از شكست خوردن امام در جلسات دانشمندان مایوس گردید و مشاهده كرد كه هر لحظه شخصیت نهفته امام علیه السلام برای دوست و دشمن آشكار می‌شود، سخت به وحشت افتاد. در یك مورد خود اقدام به برهم زدن جلسه مباحثات علمی امام علیه السلام كرد و در مورد دوم به محمدبن عمرو طوسی دستور داد تا مردم را از حضور امام طرد كرده و جلسه را به هم بزند.

ابن شهرآشوب از طبری نقل می‌كند: «از عده‌ای دعوت شد تا در حضور مامون با امام رضا علیه السلام درباره امامت بحث و گفت وگو كنند. پس از دریافت اجازه، یحیی بن ضحاك سمرقندی را برگزیده و به محضر امام علیه السلام فرستادند. حضرت فرمود:‌ای یحیی! بپرس. یحیی گفت:‌ای فرزند رسول خدا! تو بپرس كه مایه شرف و سربلندی من شود. حضرت فرمود:‌ای یحیی! چه می‌گویی درباره مردی كه ادعای راستی برای خود كرده و راستگویان را تكذیب نموده است، آیا یك چنین فردی در دینش صادق و محق است یا دروغ گو است؟ یحیی یك ساعت سر در گریبان برده، هر چه فكر كرد، نتوانست جوابی بدهد. مامون گفت:‌ای یحیی! جواب بده. یحیی پاسخ داد: وی حجت را از دستم گرفته است و هیچ گونه پاسخی ندارم.

مامون به امام گفت: این چه مساله‌ای است كه یحیی اقرار به عجز كرده است؟

امام فرمود: اگر یحیی گمان دارد كه بر آن شخص لازم است كه راستگویان را تصدیق كند پس بر چنین كسی كه علیه خودش شهادت عجز و ناتوانی داده، امامتی نخواهد بود كه سر منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله بگوید: من سرپرستی شما را به عهده گرفتم، در حالی كه بهتر از شما نیستم، در حالی كه امیر از رعیت بهتر است. و همچنین اگر یحیی گمان برد كه او صادقین و راستگویان را تصدیق كرده پس امامتی برای اقرار كننده علیه خودش نخواهد بود كه بر فراز منبر بگوید: در وجود من شیطانی هست كه مرا پیوسته در معرض كار اشتباه و خلاف قرار می‌دهد، در حالی كه در امام، شیطان وجود ندارد. اگر یحیی گمان كند كه وی راستگویان را تصدیق كرده، باز هم برای آن فرد امامتی ثابت نخواهد شد. زیرا وقتی كه دوستش درباره‌اش اقرار كرده كه امامت ابوبكر كاری برخلاف مصالح امت بوده كه خداوند همگان را از شرش حفظ كرد و هر كه شبیه آن را انجام دهد، او را بكشید، زمینه امامت برای او ثابت نمی‌باشد. این جا بود كه مامون از روی خشم و عصبانیت بر سر حاضران فریاد كشید كه همگان از ترس و وحشت مجلس را ترك گفته و متفرق شدند. (3)

3- سكوت مامون در برابر اهانت به امام:

از دیگر برخوردهای زشت و زننده مامون نسبت به امام رضا علیه السلام پس از ولایتعهدی این بود كه اگر كسی به امام اهانت می‌كرد، نه تنها پرخاشگر را مورد تنبیه قرار نمی‌داد، بلكه با سكوت خود او را تشویق به اهانت بیشتری می‌كرد.

علی بن محمد بن سیار از پدرانش نقل كرده: «وقتی كه بیعت گرفتن برای امام رضا علیه السلام تمام شد، باران كم شد. مردم كمی باران را در اثر این ولایت عهدی پنداشتند. مامون از امام خواست تا نماز استسقاء بخواند. حضرت در پاسخ فرمود: رسول الله صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم كه می‌فرمود فرزندم تا روز دوشنبه صبر كن و آن گاه جهت نماز استسقاء به بیابان بیرون شو كه خداوند برای آن‌ها باران خواهد فرستاد و به مردم هم اطلاع ده تا بیشتر از فضل و عظمتت و جایگاهت نزد خداوند باخبر شوند.

پس حضرت روز دوشنبه از خانه خارج گشت و پس از نماز و دعا از خدای خواستند كه باران رحمت را بر مردم فرو فرستد اما تا موقع رفتن به خانه هایشان بارش نكند و از منبر پائین آمد و به خانه برگشت. همین كه مردم به خانه‌های خود رسیدند، بارش باران شروع شد. از این كه آثار كرامت و عظمت امام را می‌دیدند، بسیار خوشحال شده بودند.

پس از این جریان، امام بر مامون وارد شد، شخصی به نام «حمید بن مهران.» زبان بدگویی گشوده و به ساحت مقدس امام رضا علیه السلام اهانت كرد و گفت: «تو از حد خود تجاوز كرده و مردم را فریب دادی. اگر راست می‌گویی، از این دو صورت شیری كه بر مسند مامون نقش بسته بخواه تا مرا بگیرند. حضرت در خشم شده و فریاد زد، این مرد فاجر را بگیرید و او را بدرید و چیزی از آثارش نگه ندارید. یك مرتبه این دو صورت شیر به دعای امام علیه السلام به دو شیر درنده تبدیل گشته، حمید را گرفته، پاره پاره كردند و خوردند. این جا بود كه مامون از ترس و وحشت از هوش رفت و پس از آن كه به وسیله گلاب وی را به هوش آ وردند، آن دو شیر (به زبان اشاره) از امام پرسیدند كه درباره مامون چه دستوری می‌دهید؟ آیا او را هم به صاحبش ملحق كنیم؟ حضرت فرمود: خیر، به سر جای خود برگشته و همان گونه كه بودید باشید. (4)

4- اهانت مامون به شخص امام رضا علیه السلام

مامون در آن روزها پافراتر نهاده و از این كه می‌دید موفقیت امام علیه السلام بیشتر می‌شود و با برگزاری جلسات، عظمت علمی‌اش آشكارتر می‌شود، در یكی از روزها پس از به هم زدن جلسه علمی امام او را احضار كرده و با كمال خشم و عصبانیت به آن حضرت توهین می‌كند. ابوالصلت هروی می‌گوید: «به مامون خبر دادند كه اباالحسن الرضا علیه السلام مجالس كلام و عقاید برگزار كرده و مردم شیفته دانش او شده اند. مامون بلافاصله به محمد بن عمرو طوسی (حاجب خویش) دستور می‌دهد كه مردم را از حضورش طرد نموده و بیرون كند. سپس امام رضا علیه السلام را احضار كرده و وقتی كه نگاهش به امام می‌افتد، به آن حضرت اهانت می‌كند. حضرت با دیدن این منظره به خشم آمده و از نزد او بیرون می‌رود..» (5)

5- كتمان فضائل امام هشتم علیه السلام:

هنگامی كه رجاء بن ابی الضحاك (همسفر امام از مدینه تا مرو) بر مامون وارد می‌شود، وی از او درباره حالات امام رضا علیه السلام در بین راه می‌پرسد. رجاء هر آنچه كه دیده بود، از زهد، تقوا، پاراسایی، آیات، كرامات و معجزات، همه را بازگو كرد. مامون در پاسخ به رجاء گفت: «آری،‌ای ابن ابی الضحاك! حقیقت همین است كه تو می‌گویی. او بهترین، عالم‌ترین و زاهدترین فرد روی كره زمین است اما آنچه را كه دیدی، به كسی اطلاع نده تا فضلش بر كسی ظاهر نشود، مگر از زبان من..» (6) نكته مهم این جا است كه مامون به بهانه این كه فقط بر زبان من این‌ها ظاهر شود از پخش آنچه را كه رجاء دیده بود، به شدت جلوگیری كرده بود و خود او نیز آن‌ها را برای كسی نگفت، مگر در موارد بسیار محدود آن هم از روی ناچاری، به گونه‌ای كه اگر ممكن بود، همان‌ها را نیز بر زبان نمی‌آورد.

6- پخش شایعات دروغ علیه امام علیه السلام:

تمام تلاش دستگاه حاكم بر این بود كه به هر شكل ممكن شخصیت امام رضا علیه السلام را در نظر مردم پایین آورد و علاوه بر سرپوش گذاردن بر محاسن اخلاقی و مراتب علمی حضرت به شایعاتی دروغین علیه او در جامعه بپردازند تا بدین وسیله امام علیه السلام را ترور شخصیت كرده باشند.

اینك نظر شما را به سه نمونه جلب می‌كنیم كه بیانگر تلاش پی گیر و مستمر آن‌ها در این راستا است:

1- روزی ابوالصلت هروی از امام پرسید: «ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله! این سخن چیست كه مردم آن را از شما نقل می‌كنند؟ حضرت فرمود: مثلا چه می‌گویند؟

گفت: می‌گویند كه شما ادعا می‌كنید كه مردم بندگان شما هستند. امام فرمود:‌ای عبدالسلام اگر همه مردم بندگان ما باشند، چنان كه می‌گویند، پس ما این غلامان را به چه كسی بفروشیم؟ گوید: عرض كردم، راست گفتی‌ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله.»

2- حضرت ابتدا به اسحاق بن عیسی عباسی می‌فرماید: «به من خبر رسیده است كه مردم می‌گویند: ما گمان می‌كنیم كه مردم بندگان و غلامان ما هستند. نه به حق آن خویشی كه با رسول خدا صلی الله علیه و آله دارم، چنین چیزی را هرگز نگفته‌ام و نه از پدرانم چنین چیزی را شنیده‌ام و نه از یكی از اجدادم چنین چیزی به من گزارش رسیده است. لكن این گفته كه مردم بنده ما هستند در این كه اطاعت ما بر آن‌ها واجب است و در دین پیرو ما هستند، این پیام را به همه برسانید..» (7)

3- همچنین هشام بن ابراهیم عباسی كه فضل بن سهل او را به عنوان مراقب امام علیه السلام قرار داده تا بر حضرت علیه السلام سخت گیری كند، از طرف امام رضا علیه السلام به دروغ پخش كرده بود كه آن حضرت ساز و آواز را برای او حلال كرده است و هنگامی كه از امام رضا علیه السلام در این باره پرسیده شد، در پاسخ فرمود: «این زندیق دروغ گفته است..» (8)

حال سؤال ما این است كه چرا از این شایعات پیش از آمدن امام رضا علیه السلام به مرو خبری نبود و اگر شایعه افكنی دستگاه بنی عباس نبود، مردم از كجا چنین سخنان پوچ را می‌دانستند؟

7- برهم زدن نماز عید پیشنهادی خود:

با این كه امام علیه السلام شرط كرده بود كه در هیچ كاری دخالت نكند، مامون از امام رضا علیه السلام خواست كه نماز عید را برگزار كند و با رد این پیشنهاد از سوی امام، مامون با پافشاری و اصرار زیاد امام علیه السلام را آماده خواندن نماز عید كرد.

حضرت فرمود: من به روش و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله نماز عید را می‌خوانم، آن گاه با پای پیاده همراه با تكبیر، نمازگزاران را به طرف محل برگزاری نماز عید حركت داد. این برنامه رعب و وحشتی عجیب در دل عباسیان به ویژه مامون عباسی به وجود آورد. از این رو پیش از آن كه امام علیه السلام به محل برگزاری نماز برسد، مامون پیام فرستاد كه به خانه بازگردد. (9)

8- درخواست اقامت در عراق:

چون ماندن امام رضا علیه السلام در مركز خلافت برای مامون مشكلاتی به وجود آورده بود، نمی‌دانست كه چگونه از امام رهایی یابد و مشكلات گذشته پیش نیاید. بدین وسیله به این فكر افتاد تا از امام درخواست رفتن به عراق نموده و در آن جا آن حضرت را وادار به اقامت اجباری كند.

محمدبن عبدالله افطس گوید: بر مامون داخل شدم. پس او مرا بسیار به خود نزدیك گردانده و احترامم كرد. سپس گفت: خدای رحمت كند ابوالحسن الرضا علیه السلام را. چه قدر عالم بوده است! روزی مرا از یك امر بسیار عجیبی باخبر ساخت، چرا كه پس از پایان پذیرفتن بیعت مردم با وی برای ولایتعهدی، شبی ضمن گفت وگو با او به وی گفتم: فدایت شوم! چنین می‌بینم كه تو به عراق بروی و من در خراسان خلیفه و نماینده تو باشم. حضرت لبخندی زده فرمود: به جانم قسم چنین كاری نخواهم كرد. زیرا در این سرزمین برای ما مسكنی هست كه هرگز از این جا بیرون نخواهم رفت تا مرگ من فرا رسد و از همین جا به سوی محشر خواهم رفت. به او عرض كردم: چه كسی این را به تو گفته است؟ در پاسخ گفت: آگاهی من نسبت به جایگاهم همانند علم و آگاهی من است به جایگاه تو. عرض كردم: جایگاه من كجاست؟ فرمود: بین من و تو فاصله مكانی بسیاری خواهد بود. من در مشرق می‌میرم و تو در مغرب خواهی مرد. پس هر چه تلاش كردم كه او را به خلافت تطمیع كنم، او نپذیرفت. (10)

9- ترور نافرجام امام علیه السلام:

مامون عباسی حتی یك لحظه از فكر و خیال امام رضا علیه السلام بیرون نمی‌رفت و هر بار كه نقشه می‌كشید، همچنان بی نتیجه می‌ماند و نقش بر آب می‌شد، تا شبی عده‌ای از غلامان حلقه به گوش را طلبید و از آن‌ها خواست تا به منزل بروند و با هجوم یكباره خود، با شمشیر، امام علیه السلام را از پای درآورند.

هرثمة بن اعین در حدیث مفصلی از صبیح دیلمی نقل كرده كه: «مامون مرا به همراه سی نفر از غلامان مورد اعتماد خود، شبانه به خانه امام رضا علیه السلام جهت قتل آن حضرت فرستاد و طبق دستور مامون غلامان وارد عمل شده و در یك لحظه این سی نفر آن قدر بر بدن امام علیه السلام شمشیر زدند كه یقین به كشته شدن وی نموده و روز بعد به همراه مامون جهت تشییع و خاكسپاری حضرت به طرف خانه امام رضا علیه السلام رهسپار شدیم اما برخلاف انتظار دیدیم كه حضرت در محراب عبادت به نماز مشغول است.

صبیح گوید: به دستور مامون جهت تحقیق خدمت آن حضرت رسیدم. تا پای خود را بر پاشنه درب گذاردم، حضرت فرمود:‌ای صبیح! عرض كردم: لبیك یا مولای! در دم به روی زمین خوردم. حضرت فرمود: خدای تو را رحمت كند: یریدون لیطفؤوا نور الله بافواههم والله متم نوره ولو كره الكافرون.» (11)

10- تبعید و زندانی نمودن امام در سرخس:

علامه مجلسی از عیون اخبار الرضا علیه السلام به سند خود از هروی نقل می‌كند: «روزی در سرخس به در خانه‌ای كه امام در آن زندانی بود رفتم. در آن را بسته دیدم. پس از زندانبان اجازه ورود و ملاقات خواستم. او گفت در حال حاضر نمی‌توانید با او ملاقات كنید. عرض كردم به چه جهت؟ گفت: بسا می‌شود كه در شب و روز هزار ركعت نماز می‌گذارد، فقط سه نوبت در شبانه روز از نماز فارغ می‌شود. یك مرتبه در وسط روز و یك مرتبه پیش از ظهر و مرتبه سوم وقتی كه آفتاب به زردی می‌گراید و او در این سه نوبت گرچه به نماز نمی‌پردازد، در محل نماز خود نشسته و با خدای خود مناجات می‌كند..» (12)

11- نقشه كشتن امام در حمام:

بار دیگر مامون عباسی برای رهایی از امام علیه السلام به تلاش دیگری دست می‌زند.

اما این بار نیز همانند گذشته با هوشیاری امام رضا علیه السلام تیرش به سنگ می‌خورد. او می‌خواست امام علیه السلام را در حمام به قتل برساند. آن هم با یك نقشه از پیش طراحی شده. نقل كرده اند كه وی طی نامه‌ای از امام رضا علیه السلام درخواست كرده بود تا به حمام رفته و حجامت كند. حضرت به هیچ وجه حاضر نشد در آن وقتی كه او گفته بود، به حمام برود و با این كه مامون پافشاری زیاد می‌كرد، همچنان حضرت از رفتن خودداری ورزید تا این كه همان روز فضل بن سهل معروف به ذوالریاستین توسط عده‌ای به وسیله شمشیر در حمام كشته شد. به دنبال این ماجرا عده‌ای از سپاهیان و از فرماندهان به در خانه مامون رفته و می‌گفتند مامون او را كشته است. (13)

12- به شهادت رساندن امام رضا علیه السلام:

فشار بیش از حد عباسی‌ها و به ویژه فضل بن سهل و حسن بن سهل بر مامون وی را بر آن داشت تا تصمیم به كشتن امام بگیرد. سرانجام در آخر ماه صفر دویست و سه هجری (14) آن حضرت را به وسیله انگور یا انار (15) زهرآگین به شهادت رساند.

كیفیت شهادت امام علیه السلام:

كیفیت شهادت حضرت امام رضا علیه السلام بنا به نقل عبدالله بن بشیر چنین است. وی می‌گوید: «مامون دستور داد تا ناخن هایم را بلند نگه دارم و به كسی هم این راز را نگویم. پس روزی مرا طلبید و چیزی را كه شبیه به تمرهندی بود، به دستم داد. گفت این را با دو دست خود خمیر كن و من چنان كردم. سپس برخاست و بر امام رضا علیه السلام وارد شد و از آن حضرت جویای حال شد و گفت: آیا امروز، از ملازمان كسی نزد تو آمده است؟ حضرت فرمود: خیر. مامون در غضب شده و بر غلامانش فریاد زد و آن گاه به همان غلامی كه از پیش به او آن دستور را داده بود. گفت برای حضرت انار بیاورد و همین كه انار را حاضر كرد، مامون به او دستور داد تا با دو دست خود آب انار را بگیرد. وقتی كه آماده شد، از حضرت خواست تا آن را بیاشامد و همین سبب رحلت امام شد و پس از دو روز امام علیه السلام از دنیا رفت..» (16)

وحشت مامون از بازتاب شهادت امام رضا علیه السلام:

با این كه مامون به وسیله این جنایت به حسب ظاهر فكرش از امام علیه السلام راحت شد اما از طرفی دیگر به شدت نگران عواقب این كار بود. زیرا به هر صورت مردم او را مقصر بلكه قاتل امام رضا علیه السلام می‌دانستند و ممكن بود كه ضربه سختی از طرف علوی‌ها و پیروان امام علیه السلام بخورد. بدین جهت می‌بینیم وقتی امام علیه السلام از هوش می‌رود و صدای شیون و گریه بلند می‌شود، كنیزان مامون و زنان او پای برهنه و موی پریشان به سوی امام علیه السلام دویده، مامون نیز با پای برهنه و سربرهنه گریه كنان در حالی كه به سر و صورت می‌زد، به سوی امام شتافت. همین كه بالای سر امام قرار می‌گیرد، امام به هوش می‌آید. مامون عرضه می‌دارد: سیدی! به خدا نمی‌دانم كه كدامین مصیبت برایم بزرگتر است، آیا از دست دادن تو یا تهمت مردم كه از این پس خواهند گفت كه من تو را كشته ام؟

یاسر می‌گوید: حضرت با گوشه چشم خود نگاهی به سوی مامون افكنده، فرمود: معاشرت و رفتارت را با فرزندم ابوجعفر نیكو گردان. زیرا عمر تو و او نزدیك به هم است. سپس بین دو انگشت سبابه خود جمع كرده و هر دو را كنار یكدیگر گرفت. یاسر می‌گوید: چون پاسی از شب گذشت، حضرت به لقاء الله پیوست و صبح روز دیگر تمام مردم اطراف خانه امام علیه السلام جمع شده و می‌گفتند: فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله كشته شد. مامون او را كشته است. مامون كه به شدت وحشت زده شده بود، نزد محمد بن جعفر بن محمد علیه السلام عموی امام رضا علیه السلام

رفت و از او درخواست كرد تا به مردم بگوید: امشب جنازه امام رضا علیه السلام بیرون آورده نمی‌شود. و همین كه مردم متفرق شدند، دستور داد تا شبانه امام علیه السلام را غسل داده و دفن كنند. (17)

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

 

1) سفینة البحار، ج 2، ص 238.

2) منتهی الامال، ج 2، ص 292، مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 351، اعلام الوری، ص 315.

3) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 351.

4) همان، ص 370.

5) سفینة البحار، ج 2، ص 238.

6) الحیاة السیاسیة للامام الرضا علیه السلام، ص 372

7) الكافی، ج 1، ص 187.

8) وسائل الشیعه، ج 12، ص 227؛ رجال مامقانی، ج 3، ص 291؛ بحارالانوار، ج 49، ص 263.

9) سفینة البحار، ج 2، ص 238؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 371؛ منتهی الامال، ص 29 و اعلام الوری، ص 322.

10) مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 337.

11) بحارالانوار، ج 49، ص 186 و مناقب آل ابی طالب:، ج 4، ص 349.

12) بحارالانوار، ج 49، ص 170 و مناقب ابن شهرآشوب، ج 4 ص 347.

13) ارشاد مفید، ص 294 و اعلام الوری، ص 232.

14) بحار الانوار، ج 49، ص 292- 293.

15) اعلام الوری، ص 328.

16) ارشاد مفید، ص 296.

17) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 241.

پنج شنبه, 23 آذر 1402 ساعت 22:06

اسرار نهفته در ولایتعهدی

در آستانه ولادت با سعادت هشتمین ستاره فروزان امامت و ولایت، حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء قرار داریم. زندگی این امام همام همانند سایر ائمه، سرشار از درس و عبرت و هدایت است كه می‌توانیم با توجه به آن، چراغ هدایت را در پیش راه خویش روشن سازیم.

زندگانی حضرت، دوران پر فراز و نشیبی را تشكیل می‌دهد و ابعاد گوناگونی را در این باره می‌توان مورد توجه قرار داد.

مساله ولادت و حوادث قبل از امامت و شرایط سخت دوران زندگی با پدر بزرگوارشان امام كاظم علیه السلام و یا شرایطی كه پس از شهادت امام كاظم برای ایشان پیش آمد كه شیعه در معرض انحراف سختی نسبت به امر امامت قرار گرفت و گروه «فطحیه.» پدیدار شد و بزرگانی از شیعه، مدت‌ها دچار آن بودند، تا مرگ هارون و اوضاع نابسامان حكومت مركزی در درگیری بین امین و مامون و تا انتقال ایشان به خراسان جهت ولایتعهدی.

از آنجا كه پرداختن به همه موضوعات از فرصت این مقاله بیرون است، به مروری اجمالی بر دوره‌ای كوتاه از زندگی امام یعنی دوران انتقال به خراسان و قبول ولایتعهدی ایشان بسنده می‌كنیم.

قبل از ورود در بررسی اقدام حضرت در این دوره و ارزیابی علت و آثار آن مقدمه‌ای را مورد توجه قرار می‌دهیم:

خط مشی اصلی و اختلاف تاكتیك‌ها

امت اسلام به عنوان یك مجموعه، نتیجه تلاش 23 ساله پیامبر اكرم است كه توانستند در این مدت، امتی را پدیدار سازند كه بتواند در تاریخ بشریت اثر گذار باشد و بار هدایت را به دوش كشد.

پس از پیامبر، مسؤولیت تداوم حركت و هدایت به عهده امامان معصومین بود لیكن با رحلت پیامبر امت دچار حوادث و ناهنجاری‌هایی گشت كه در اقدامات تمامی ائمه تا دوران غیبت و پس از آن اثر گذار شد. اما به هر تقدیر مسؤولیت حفظ و هدایت این امت بزرگ بر عهده آن‌ها بود و اگر چه به حسب ظاهر حكومت در دست دیگران قرار داشت اما همان حاكم را نیز امامان معصوم با اقدامات خود تحت تاثیر قرار می‌دادند و در مجموع، از فروپاشی و انهدام نظام اسلامی و استقرار كفر محض جلوگیری می‌كردند.

از طرفی حفظ و بقای خط اصیل اسلام و رشد تفكر صحیح اسلامی نیز بر عهده آن‌ها بود؛ یعنی بر طرف ساختن ناهنجاری عظیمی كه پس از پیامبر، خود را نشان داد و چنان دامنگیر جامعه اسلامی شد كه با شهادت دخت گرامی پیامبر نیز در آن هنگام اثر چندانی نسبت به بیداری نمایان نشد و علی علیه السلام مجبور به كناره گیری ظاهری از درگیری با متصدیان و زمامداران غاصب بودند.

در این دوران، اندك بودن یاران، شرایطی اینگونه را بر حضرت تحمیل می‌نمود و راه عبور از این ناهنجاری، تربیت و ساختن افرادی بود كه نسبت به حق بینا و توجیه باشند.

بر اساس این واقعیت، حضرت به فعالیت در چند زمینه اهتمام ورزیدند:

الف) تعلیم و تربیت و بیدار سازی مسلمین نسبت به واقعیت‌ها و معارف اصلی و حقایق

ب) تلاش در جهت جلوگیری از انحراف بیش از حد زمامداران از خط اسلام

ج) تلاش در جهت جلوگیری از شكست زمامداران در برابر حكومت‌های كفر

د) افشای واقعیت زمامداران غاصب و افشای حقیقت و روشن ساختن مشكلات پدید آمده برای مردم

انجام این فعالیت‌های به ظاهر متضاد، شرایط سختی را در برابر ائمه ما قرار می‌داد كه تنها عصمت و علم و تایید الهی می‌توانست عامل موفقیت آن‌ها باشد.

فعالیت در چهار زمینه فوق، خط اصلی ائمه - یكی پس از دیگری - بود و تفاوت نوع اقدامات آن‌ها نیز به دلیل تفاوت شرایطی بود كه در زمان‌های مختلف وجود داشت.

استراتژی واحدی بر حركت همه امامان سایه افكن بود اما به دلیل تغیراتی كه در برهه‌های مختلف وجود داشت، تاكتیك‌ها متفاوت می‌گشت و لذا می‌بینیم یك امام در مسیر زندگی خود اقدامات متنوعی را بروز می‌دادند كه این تنوع به دلیل تفاوتی بود كه در شرایط رخ می‌داد. مثلا می‌بینیم امام حسین علیه السلام در زمان معاویه اقداماتشان كاملا آرام و سری است اما به ناگاه در زمان یزید به حركت همراه با خروش و فریاد تبدیل می‌شود و یا در اقدامات سایر ائمه، گاهی مماشات و گاهی اعتراض وجود دارد كه همه به دلیل تفاوت شرایط است.

نوع كلی برخورد خلفا با امام رضا علیه السلام

امام رضا علیه السلام در دوران تصدی امر امامت با وضعیت متفاوتی مواجه بودند.

در آغاز، همزمان با هارون بودند كه در هنگام به شهادت رساندن امام كاظم علیه السلام خود را در اوج اقتدار می‌دید و به مبارزه بی امان با امام و یاران او كمر همت بسته بود و بسیاری از سران شیعه را زندانی و به دنبال بقیه آن‌ها بود كه داستان ابن ابی عمیر در این باره معروف و مشهور است.

با مرگ هارون و جریان برخورد مامون با امین كه مدتی بنی عباس را به خود مشغول ساخته بود، وضعیتی متفاوت با دوران هارون برای امام پدید آمد. چرا كه از طرفی خوف درهم ریختن اساس حكومت آن‌ها در این درگیری‌ها وجود داشت و از سوی دیگر فرصت مناسبی برای توسعه امر تعلیم و تربیت در بین شیعه بود و ارتباطات شیعه در این دوران بسیار قوی و بهتر از قبل بود.

پیروزی مامون وضعیت را به شدت تغییر داد. او در سیاست خود تدبیر جدیدی در برخورد با شیعه و امام آنان در پیش گرفت. اقدامی كه قبلا هرگز سابقه نداشت و شاید خطرناكترین اقدام در راه ضربه زدن به سازمان شیعه بود.

مامون بدون درگیر شدن با امام و با اظهار عنایت نسبت به حضرت، ایشان را به خراسان یعنی مرو آن روز دعوت كرد و به انجام سناریویی پرداخت كه اگر درایت امام نبود می‌توانست ضربه‌ای هولناك بر پیكر سازمان شیعه وارد سازد. اما امام با درایت خویش مكر مامون را بی اثر نمود به گونه‌ای كه همان طرح به برنامه‌ای جهت توسعه شیعه و گسترش سازمانش انجامید، گو این كه جان خویش بر سر این راه نهاد.

اینكه مامون برای استحكام قدرت خویش به امام نیاز داشت و یا در صدد خاموش ساختن تحركات علویان در اطراف حكومت خود بود و یا برای جلب نظر عباسیان به سوی خود كه اگر با او همكاری نكنند به همكاری با علویان خواهند پرداخت و قدرت او بر باد خواهد رفت، همگی تحلیل‌هایی است كه ممكن است به نوعی در این اقدام دخیل باشد اما دلیلی را كه خود حضرت در این باره بیان می‌دارد پرده از اصلی‌ترین راز این ماجرا كنار می‌زند كه همانا تنها هدف او، تخریب شخصیت امام در راستای تسلط بر سازمان شیعه بود كه پدران مامون با استفاده از روش‌های قهری برای رسیدن به آن ناكام بوده اند و این سازمان هر روز گسترش بیشتری داشته و تا اعماق حكومت عباسیان نفوذ كرده بود تا حدی كه برخی از وزرای آن‌ها شیعه بوده اند.

برای روشن شدن این مطلب، ماجرای احضار حضرت را به اختصار از قول «ابی الصلت هروی.» یار و همراه حضرت در مرو - كه از نزدیك شاهد ماجراها بوده و حوادث را از نزدیك مشاهده كرده - نقل می‌كنیم. این گفت وگو پس از احضار امام به مرو رخ داده است. (1)

تحلیلی بر گفت وگوی امام با مامون

ابی الصلت می‌گوید:

«مامون به حضرت گفت: با توجه به شناختی كه از مراتب فضیلت و علم و زهد و پاكی و عبودیت شما دارم، شما را برای خلافت لایق‌تر می‌دانم..»

حضرت فرمودند: «بندگی خداوند افتخار من است و از زهد نسبت به دنیا در پی نجات از شر آن هستم و با دوری از گناهان رسیدن به درجاتش را آرزو دارم و با فروتنی در دنیا قرب الهی را می‌طلبم..»

مامون گفت: «تصمیم دارم حكومت را به شما واگذار كنم و با شما بیعت نمایم..»

حضرت فرمودند: «اگر حكومت حق تو است و خداوند آن را برای تو قرار داده است پس حق نداری آن را برای دیگری قرار دهی و لباسی را كه خداوند به تو ارزانی داشته از تن بیرون كنی و به دیگری بدهی و اگر خلافت حق تو نیست نمی‌توانی چیزی را كه به تو ربطی ندارد به من ببخشی..»

تا اینجا حضرت همه حق را برای او بیان داشتند و مامون را در یك گفتار منطقی و كوتاه محكوم ساختند.

شاید گمان مامون بر این بود كه حضرت در برخورد اول از قبول حكومت امتناع می‌كنند و مامون می‌تواند برای همه اینگونه وانمود كند كه علی بن موسی برای خود حقی در حكومت قایل نیست و یا بالاتر از این، حكومت را وظیفه خود نمی‌داند و الا نمی‌توانست از زیر بار آن شانه خالی كند. و با این سخن فلسفه امامت و رهبری را مخدوش نماید.

پاسخ امام او را در چالشی سخت گرفتار ساخت كه حكومت من چه ربطی به تو دارد؟ تو باید وظیفه خود را انجام دهی و تكلیف خود را معین نمایی كه آیا حق حكومت داری یا خیر؟

در این جا حضرت بر یك نكته بسیار مهم تاكید می‌نمایند كه حكومت حقی مانند سایر حقوق نیست كه انسان بتواند با وجود قدرت بر استیفا، از آن چشم پوشی نماید. بلكه مساله حكومت بر مردم دائر بین حرمت و وجوب است یعنی یا وظیفه است كه باید به انجام آن پرداخت و یا ربطی به شخص ندارد و برای او مجعول نیست كه در این صورت تصرف و یا دخالت در آن حرام می‌باشد.

اگر خلافت را خداوند برای تو قرار داده پس چگونه می‌توانی از انجام آن خودداری نمایی و اگر برای تو مجعول نیست با كدام مجوز در آن دخالت كرده ای؟

در این جا مامون از قالب دروغین خود خارج می‌شود و ماهیت واقعی خویش را نمایان می‌سازد و می‌گوید:

«باید این را قبول كنید..»

حضرت بار دیگر فرمودند:

«اگر به اختیار من باشد هرگز آن را نمی‌پذیرم..»

مامون در آن جلسه، دیگر قضیه را پی گیری نمی‌كند. و به این ترتیب چند روزی گذشت و مامون تلاش می‌كرد تا به نوعی وافقت حضرت را جلب كند تا بالاخره مایوس شد و به ایشان گفت: «اگر نسبت به بیعت من با خودتان راضی نیستید لا اقل جانشینی مرا قبول كنید تا حكومت پس از من برای شما باشد..»

حضرت فرمودند: «پدرانم از پیامبر نقل كرده اند كه من قبل از تو با زهر كشته خواهم شد و در كنار هارون مدفون می‌شوم..»

مامون گریه كنان گفت: «ای پسر رسول خدا چه كسی جرات چنین عملی را دارد در حالی كه من زنده باشم؟»

حضرت فرمودند: «اگر تصمیم بر افشا بود قاتل را می‌توانستم معرفی كنم..»

مامون گفت: «می خواهی راحت طلبی كنی و این (حكومت) را قبول نكنی تا مردم بگویند نسبت به دنیا بی اعتنا است..»

وقتی راه‌های تزویر بر مامون بسته شد و سخنان امام او را در چالش قرار داد و بازی جانشینی نیز این گونه در هم ریخت، به اسائه ادب و تخریب شخصیت امام از زاویه‌ای دیگر پرداخت و امام را متهم نمود كه شما عافیت طلب هستید و می‌خواهید با تظاهر به زهد از مردم استفاده نموده و گذران عمر نمایید و وجاهت و محبوبیت دروغینی برای خود كسب نمایید.

حضرت این توطئه او را نیز این گونه خنثی فرمودند:

«خدا می‌داند كه من از كودكی دروغ نگفته‌ام و بی رغبتی من به دنیا به خاطر دنیا نیست و اگر بخواهم می‌توانم بگویم هدف تو از طرح این مطالب چیست..»

مامون گفت: «به دنبال چه هستم؟»

حضرت فرمودند: «اگر حقیقت را بگویم در امانم؟»

گفت: «آری.»

فرمودند: «تو می‌خواهی مرا در موضعی قرار دهی كه این تصور برای مردم پیش آید كه علی بن موسی نه به خاطر زهد در دنیا از دستگاه حكومتی كناره می‌گرفت بلكه به خاطر این بود كه دنیا نصیبش نمی‌شد. نمی‌بینید حالا كه دنیا به او روی آورده چگونه جانشینی مامون را در آرزوی رسیدن به خلافت پس از او قبول كرد؟»

طبیعی است كه امام برای افشای مامون به اصلی‌ترین عاملی كه برای او و امام مهم است اشاره می‌فرمایند و آن عامل را تخریب شخصیت امام و از بین بردن یك فكر ایجاد شده در ذهن مردم می‌دانند.

تمام هدف معصومین این بود كه ثابت كنند حكومت و ریاست بر مردم طعمه‌ای نیست كه در اختیار انسان‌ها باشد، بلكه وظیفه‌ای سنگین است كه جز از عهده آن‌ها از كسی دیگر ساخته نیست تا به مسؤولیت‌های محوله عمل نماید و عالم به مقتضیات آن باشد. حكومت بر مردم مستلزم علم سرشار و عدالت گسترده و انصاف مطلق و بی رغبتی به دنیای خویش است كه همه این‌ها تنها در این افراد یافت می‌شود و دیگران اگر در مسیر تربیتی و اعتقادی آن‌ها قرار گیرند در كسب مراتب وجودی خویش از این منبع فیض بهره مند می‌گردند و می‌توانند در حد همان ظرفیت، در انجام این مسؤولیت خطیر، آن‌ها را یاری دهند.

اكنون اگر این تصور برای مردم و یاران امام ایجاد شود كه همه این مطالب اوهام بوده و ائمه نیز طالب همین گونه قدرت و جایگاه هستند، لازمه‌اش تخریب همه دردها و رنج‌های بی شمار پیامبر و ائمه و یاران صدیقشان تا آن هنگام بود. یعنی تخریب مسیری كه پیروانش از اقلیتی اندك و انگشت شمار به تعدادی رسیده بودند كه مامون خود را ناچار می‌دید برای از بین بردن این نیروی عظیم به ظاهر از حكومت خویش كناره گیری نماید و خود را با تمامی بنی عباس درگیر نماید.

امام كسی نیستند كه مكر مامون بتواند بر ایشان غالب شود بلكه امام در پاسخ‌های بجا و مناسب به او همه ابزار خدعه او را علیه او قرار دادند.

همه چیز به ضرر مامون تمام شد. لذا بار دیگر نهان و كمون خود را آشكار ساخت و با عصبانیت گفت:

«از امانی كه به تو داده‌ام سوء استفاده می‌كنی و با من این گونه ناروا و بر خلاف میل من رفتار می‌كنی. به خدا قسم بالاجبار باید قبول نمایی و اگر امتناع ورزی گردنت را می‌زنم..»

همین جمله تمامی حیله او را تا ابد درهم ریخت و همه كسانی كه شاهد این ماجرا بودند دریافتند كه قبول این جایگاه اجباری و غیر اختیاری است.

حضرت فرمودند: «خداوند از این كه با دست خویش وسائل هلاكت خویش مهیا سازم منع كرده و لذا قبول می‌كنم اما مشروط بر این كه در هیچ عزل و نصبی شركت نكنم و هیچ رسم و سنتی را تغییر ندهم و تنها در مقام مشورت و دور از اجرا باشم. مامون به همین مقدار بسنده نمود.

دقت كنیم كه امام با تدبیر الهی از موقعیت پیش آمده توانستند بهترین استفاده را در راه اهداف الهی خود بنمایند، به این صورت كه در جلسه گفتار با مامون كه از دید دیگران نیز مخفی نمانده، حیله و تزویر او را توسط خود او شكستند و همه چیز نسبت به هدف نهائی مامون به ضرر او تمام شد.

پاسخ به یك شبهه

در اینجا یك سؤال مطرح است:

امام نسبت به قبول این مسند - وقتی تهدید به قتل شدند - با تلاوت آیه‌ای از قرآن، به دلیل نفی جواز القاء نفس در هلاكت، استدلال نمودند و جانشینی را با همان شروطی كه بیان داشتند پذیرفتند. یعنی برای جلوگیری از كشته شدن به وسیله شمشیر، مسند ولایتعهدی را قبول كردند، اما همین مامون چندی بعد حضرت را مجبور ساخت كه از انگور و یا انار مسموم تناول كنند و چنانكه بعدا مشروح ماجرا را بیان خواهیم نمود، حضرت می‌دانستند كه انگور زهرآلود، موجب شهادت ایشان خواهد شد اما تناول نمودند، سؤال این است كه چرا حضرت در آن جا از خوردن انگور امتناع نكردند؟ آیا مگر خوردن انگور القاء نفس در هلاكت نبود؟

نكته اساسی در پاسخ به همین مساله نهفته است.

چنان كه قبلا اشاره نمودیم امام چهار مطلب را دنبال می‌كنند:

1) جلوگیری از اضمحلال و یا ضعیف شدن حكومت مركزی در برابر كفار كه به طور مداوم مرزهای حكومت را مورد تعرض قرار می‌دادند و اگر مركزیت حكومت بنی عباس نسبت به برخورد جدی با آن‌ها سست می‌شد و آن‌ها بر حكومت سلطه می‌یافتند هیچ حد و مرزی را رعایت نمی‌كردند و همه چیز را نابود می‌ساختند.

2) جلوگیری از انحراف علمای عامه كه مورد تایید حكومت بودند و آن‌ها نیز حكومت را تایید می‌كردند. این دسته از علما اگر چه امامت ائمه را قبول نداشتند، اما امامان شیعه تلاش می‌كردند با القای معارف اصیل اسلام و تشویق آن‌ها به سنت رسول الله، انحراف از مسیر اسلام را كاهش داده و آنها را نسبت به بقای در مسیر دین تشویق نمایند.

3) جلوگیری از اضمحلال و نابودی شیعه كه با تلاش مستمر ائمه از اقلیت محض به سازمانی قابل قبول مبدل گشته و اكنون در نقاط مختلف به تعلیم و تربیت و توسعه نیروی انسانی مشغول هستند كه كوچكترین اشتباهی در رفتار با مامون و بنی عباس، موجب دادن بهانه به دست آن‌ها در راه نابود سازی سران و سردمداران این جریان است و دستگاه بنی عباس می‌توانست با یافتن اندك توجیهی، شمشیر كشیده آن‌ها را از دم تیغ بگذراند.

4) جلوگیری از انحراف شیعه و گم كردن راه.

5) افشای ماهیت بنی عباس و انحراف آن‌ها از مسیر حق.

ورود امام به دستگاه حكومت، از طرفی برای توسعه شیعه و بر طرف ساختن برخی از مشكلات و تضییقات نسبت به آن‌ها مؤثر بود و می‌توانست فضا را برای اقدامات فرهنگی آن‌ها باز نماید، چرا كه پس از وارد شدن امام در این منصب، وضعیت شیعیان و یاران ایشان یعنی دوستداران ولیعهد و جانشین خلیفه متفاوت می‌گشت و این در مقابل فرمانداران و والیان بنی عباس به عنوان مانعی بزرگ در راه اعمال فشار بر شیعیان بود.

فرمانداران و والیان بنی عباس نسبت به هدف مامون از ولایتعهدی امام رضا علیه السلام یا توجیه نبودند و یا اگر هم می‌دانستند تا هنگامی كه مامون تظاهر به رفتار مناسب با امام داشت، آن‌ها مجبور بودند چنان رفتاری را اعمال نمایند. بنابراین یاران و بستگان امام در اطراف و اكناف با استفاده از عنوان ولایتعهدی به فعالیت مشغول بودند و كسی نمی‌توانست متعرض آن‌ها شود و با استفاده از این فضا توانستند معارف شیعه را با برگزار نمودن كلاس‌ها و تشكیل حلقه‌های درس احیا نمایند.

افرادی همچون محمد بن ابی عمیر كه در دوران هارون در شرایط دشواری قرار داشتند و زندانی هارون بوده و شكنجه می‌شدند، اكنون می‌توانستند با خیالی راحت به تعلیم و تربیت و توسعه معارف شیعی بپردازد.

از طرفی ورود امام در دستگاه حكومتی بنی عباس می‌توانست برای شیعه موجب انحراف باشد كه گمان كنند دستگاه بنی عباس همان چیزی است كه ائمه خواستار آن بودند و یا نسبت به مامون دچار انحراف در قضاوت شوند كه امام با شرایط مندرج در عهد خود با مامون زمینه چنین تصوری را تا حد توان زایل ساختند.

علمای عامه نیز با ورود حضرت به این منصب فرصتی یافته اند تا ارتباط بیشتری با امام داشته باشند و از این طریق، امام علیه السلام معارف اسلام را به آن‌ها منتقل نماید و آن‌ها شنوای احادیث از ایشان باشند. افرادی همچون احمد بن حنبل و ابن ادریس؛ رئیس مذهب شافعی از نمونه افرادی هستند كه در این زمان یا با یاران امام مرتبط بوده و بهره حدیثی می‌بردند و یا با خود امام مرتبط بودند.

طبیعی است كه بودن امام در كنار مامون، او را مجبور می‌ساخت تا ولو به شكل ظاهری بسیاری از مقررات اسلامی را رعایت نماید و در قضاوت از ظلم و جور دوری نماید و قضات او نظر امام را رعایت نمایند.

نقشه شهادت

مجموع این پیامدهای مثبت برای امام و یاران او، مامون را متوجه ساخت كه اشتباه بزرگی را مرتكب شده و باید مشكل را حل نماید و راهی را غیر از نابود ساختن حضرت نمی‌یافت.

قتل حضرت به دو شكل ممكن بود:

الف) این كه مخالفت خود با حضرت را برای همه علنی سازد. كه در این صورت از دو حال خارج نبود: یا كسی علیه او شورش نمی‌كرد و می‌توانست بر اوضاع مسلط باشد. در این صورت تمامی یاران امام در معرض خطر قرار می‌گرفتند و افرادی همانند صفوان بن یحیی، محمد بن ابی عمیر، ابی داود المسترق، محمد بن حسن واسطی، حسن بن محبوب، عثمان بن عیسی، علی بن حكم، حسن بن علی بن فضال، علی بن اسباط، احمد بن ابی نصر بزنطی، عبدالله بن مغیره و نظایر آن‌ها كه نمونه‌هایی از ربیت یافتگان مكتب اهل بیت در زمان خویش و ناقل معارف مكتب اهل بیت به نسل‌های بعدی بودند و هر یك نویسنده ده‌ها كتاب و رساله و اثر در موضوعات مختلف معارف و تاریخ و حدیث شیعی بودند در معرض خطر بودند.

صورت دوم این كه یاران امام و سایر افرادی كه به هر دلیل در هوای مخالفت با مامون بودند، این مساله را دست آویز قرار دهند و به مخالفت عملی و قیام مسلحانه علیه مامون بپردازند كه نتیجه این اقدام، در هم ریختن شیرازه حكومت و هرج و مرج و پیدایش زمینه برای درهم ریختن حكومت مركزی و خطر ورود كفار از بیرون و سرازیر شدن آن‌ها برای قلع و قمع مسلمانان بود.

ب) امام را پنهانی به قتل برساند و ظاهرا مرگ امام به دلیل بیماری و ناگهانی جلوه كند و مامون نیز همچنان در نظر مردم موافق امام و دوستدار او باقی بماند.

مامون خود بیشتر طالب قتل بی سر و صدای حضرت بود، چرا كه از عواقب كشتار علنی امام علیه السلام بیمناك بود. اما اگر خود را ناچار می‌دید حتما به این عمل اقدام می‌نمود.

و لذا راه دوم را در پیش گرفت و امام را به مجلس مشورت با خویش دعوت نمود و پس از مدتی مذاكره، برای پذیرایی، انار و انگور زهر آلود را نزد حضرت قرار داد و از ایشان خواست تا تناول كنند.

در اینجا دو راه در پیش امام بود: امتناع از خوردن انگور و یا انار زهرآگین كه به معنای وادار ساختن مامون به قتل علنی و اعلان مخالفت رسمی با امام و یاران ایشان است و یا قبول تناول آن‌ها و وادار سازی مامون به ادامه سیاست تظاهر به دوستی با امام و یارانش تا سازمان شیعه از تهاجم او در امان بماند. امام راه دوم را به صلاح اسلام و شیعه دانستند. بنا بر این می‌توان گفت تمام همت امام این بود كه مامون به تقابل علنی و رسمی با امام و یاران نپردازد و كشتن با شمشیر پیش نیاید.

تا كجا باید حفظ جان كرد؟

در این جا نكته‌ای خالی از لطف نیست كه برخی برای فرار از مسؤولیت‌هایی كه ممكن است خطر جانی در پی داشته باشد با تمسك به دلیل «لزوم اجتناب از ایقاع نفس در معرض هلاكت.» ، از انجام وظایف شانه خالی می‌كنند و چه بسا به این تمسك امام، استشهاد می‌نمایند.

چنین افرادی باید توجه كنند كه همیشه نمی‌توان به این آیه تمسك نمود و اصل شهادت در راه خدا هلاكت نفس نیست بلكه شهادت در راه خدا باید به گونه‌ای باشد كه به مصلحت اسلام و شیعه تمام شود. یعنی آن جا كه ماندن ترجیح دارد باید آن را اصل قرار داد و آن جا كه جان لازم است باید جان را در معرض قرار داد و همین سخن در نوع شهادت نیز صادق است و استشهاد امام در آغاز برای اصل كشته شدن و یا نوع آن است اما در زمان بعدی امام به این دلیل استشهاد نمی‌كنند چرا كه شهادت حتمی است و نوع آن به همین گونه به صلاح است.

گزارش شهادت قبل از وقوع

نكته دیگری كه در اقدامات امام درس آموز است، گزارشی است كه امام قبل از وقوع جنایت توسط مامون به هرثمه می‌دهند و او را كه از نزدیكان امام و از اطرافیان مامون است از ماجرای ترور با خبر می‌سازند تا در زمینه اطلاع رسانی به مردم و شیعه و افشای ماهیت مامون مؤثر باشد.

مامون با قتل پنهانی ممكن بود از شیعه و همكاری آن‌ها سوء استفاده نماید و چنان وانمود كند كه قبلا امام را دوست داشته و شیعه را به همكاری و ورود در دستگاه خود تشویق نماید.

امام با برنامه ریزی، از تحقق این نقشه او نیز جلوگیری كردند و هرثمه را در جریان ترور شدن توسط مامون قرار دادند و جزئیات را به گونه‌ای برای او نقل می‌كردند كه جای هیچ گونه تردیدی برای او باقی نماند.

هرثمه در دستگاه مامون مقرب و گویا رابط بین امام رضا و مامون بود و پیام‌های مامون را به امام منتقل می‌كرد.

وی می‌گوید: «تا پاسی از شب در خدمت مامون بودم تا این كه مرا اجازه مرخصی داد. به منزل رفتم، اما ساعاتی نگذشته بود كه پیك امام رضا آمد و گفت: شما را خواسته اند. به سرعت به منزل ایشان رفتم. به من فرمودند: مطالبی است كه برای تو می‌گویم. خوب گوش كن. هنگام رحلت و پیوستن من به پدرانم فرا رسیده و این طاغی تصمیم به قتل من گرفته است و زهر را به وسیله سوزن درون انگور قرار داده و انارها را نیز در دستان غلامانش كه آلوده به سم است قرار می‌دهد تا پس فشردن انار، دانه‌ها به سم آلوده شود و او امروز مرا دعوت می‌كند و در مجلس از من می‌خواهد انگور یا انار را تناول كنم و این گونه شهادت من رقم خواهد خورد..»

هرثمه می‌گوید: «روز، هنگامی كه نزد مامون بودم به من گفت: نزد اباالحسن برو و بگو شما نزد ما می‌آیید یا من نزد شما بیایم. برای رساندن پیام مامون نزد ایشان شتافتم اما به محض رسیدن به منزل حضرت، ایشان فرمودند: هرثمه! آنچه به تو گفتم در خاطرت حفظ كرده ای؟ گفتم: آری. حضرت مركب خود را سوار شدند و به مجلس مامون رفتیم.

مامون به گفت وگو با حضرت پرداخت و پس از مدتی دستور داد انگور و انار بیاورند. من كه قبلا از امام آن سخنان را شنیده بودم بدنم به لرزه افتاد و برای این كه مامون متوجه حالم نشود از جلسه بیرون رفتم...

منتظر ماندم تا نزدیك اذان امام بیرون آمدند و به منزل رفتند. طولی نكشید كه شنیدم مامون اطبا را احضار كرده و من كه علت را جویا شدم گفتند: اباالحسن دچار بیماری شده و مامون برای علاج ایشان دكتر خواسته است. مردم نمی‌دانستند كه ماجرا چیست و تردید داشتند اما من یقین داشتم كه قاتل، مامون است. (2)

همین گزارش توانست شیعه و بسیاری از مردم را در آن زمان و در طول تاریخ نسبت به واقعیت آگاه سازد و از سالوس بزرگی همچون مامون، شكست خورده‌ای ناتوان بسازد كه «مكروا و مكر الله والله خیر الماكرین.»

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

 

1) گفتار مزبور را صدوق در علل الشرایع از استادش حسین بن ابراهیم بن ناتانه از علی بن ابراهیم از پدرش از ابی الصلت هروی نقل می‌كند.

2) عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 275.

پنج شنبه, 23 آذر 1402 ساعت 22:06

ولایتعهدی امام رضا علیه‌ السلام

تقارن 29 صفر 1421 ه. ق سال روز شهادت ثامن الحجج‏حضرت امام رضا علیه السلام با 14 خرداد 1379 ه. ش سال روز حلت‏حضرت امام خمینى علیها‌السلام (1) و سال امام على علیه السلام - اعلام شده از سوى مقام معظم رهبرى (2) - از ویژه‏گى خاصى بررخودار است.

امام رضا علیه السلام در سال 148 ه. ق در مدینه چشم به جهان گشود و در سن 55 سالگى مسموم و در سال 202 به شهادت رسید (3) و در سناباد مشهد كنونى به خاك سپرده شد. (4)

پدرش امام موسى بن جعفر علیهما السلام و مادرش مشهور به خیزران، اروى (5) ، نجمه،‌ام البنین و تكتم (6) بوده است.

نقش انگشتر امام رضا علیه السلام «ما شاء الله ولا حول ولا قوة الا بالله‏» بوده است. (7)

هدف مامون از ولایتعهدى

مامون با تظاهر به تشیع (8) - در صدد رفع مشكلاتى بود كه از ناحیه‏ى علویون - از آغاز خلافت - بر سر راهش قرار گرفته بود او در این مبارزه، گام به گام حركت كرد و در آخرین مرحله، تحمیل «ولایتعهدى‏» به امام رضا علیه السلام بود.

مامون در برابر اعتراضى كه در مورد ولایتعهدى امام علیه السلام بر او شد چنین پاسخ داد:

«این مرد [امام رضا علیه السلام] كارهاى خود را از ما پنهان كرده و مردم را به امامت‏خود مى‏خواند ما او را بدین جهت ولى‏عهد قرار دادیم كه مردم را به خدمت ما بخواند و به خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن شیفتگان ایشان بدانند كه او آن چنان كه ادعا مى‏كند، نیست؛ و این امر (خلافت) شایسته ما است نه او! و همچنین ترسیدیم، اگر او را به حال خود بگذاریم در كار ما شكافى به‏وجود آورد كه نتوانیم آن را پر كنیم و اقدامى علیه ما بكند كه تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اكنون كه در رابطه با وى این شیوه را پیش گرفته و در كار او مرتكب خطا شده و خود را با بزرگ كردن او در لبه‏ى پرتگاه قرار داده‏ایم، نباید در كار وى سهل‏انگارى كنیم. بدین جهت‏باید كم كم از شخصیت و عظمت او بكاهیم تا او را پیش مردم به صورتى در آوریم، كه از نظر آنها شایستگى خلافت را نداشته باشد، سپس در باره‏ى او چنان چاره اندیشى كنیم كه از خطرات او كه ممكن بود متوجه ما شود جلوگیرى كرده باشیم‏». (9)

«ابا صلب هروى‏» نیز در خصوص واگذارى ولایتعهدى به على بن موسى الرضا علیه السلام مى‏گوید:

«ولایتعهدى را به امام واگذاشت، تا به مردم نشان دهد كه او چشم به دنیا دارد و بدین ترتیب، موقعیت معنوى خود را پیش آن‏ها از دست‏بدهد». (10)

به غیر از اهدافى كه مامون در مورد ولایتعهدى حضرت اظهار كرد، براى كنترل امام رضا علیه السلام نیز نگهبانان و جاسوس‏هایى را گمارد تا اخبار امام را به وى برسانند. (11)

عكس العمل امام رضا علیه السلام در برابر پیشنهاد ولایتعهدى

اولین واكنش امام هشتم علیه السلام نسبت‏به پیشنهاد مامون در خصوص ولایتعهدى، این بود كه از آمدن به خراسان سرباز زد چرا كه آمدن او به «مرو» یك پیروزى سیاسى براى مامون به حساب مى‏آمد. (12)

كلینى از «یاسر خادم‏» و «ریان بن صلت‏» نقل كرده است: وقتى كار امین پایان یافت و حكومت مامون استقرار یافت، نامه‏اى به امام علیه السلام نوشته و از او خواست تا به خراسان بیاید، ولى امام هرگز به درخواست او جواب مساعد نمى‏داد (13) مامون در سال 200ه. ق نامه‏ها و پیك‏هاى متعدد به مدینه، حضور حضرت رضا علیه السلام فرستاد و آن حضرت را با تاكید و تشدید به خراسان دعوت كرد (14) در حدیث آمده است: مامون از نوشتن نامه در این رابطه دست‏بردار نبود. (15)

تا این كه «رجاء بن ابى الضحاك‏» را مامور كرد كه امام علیه السلام را به این مسافرت مجبور كند. (16)

وداع امام هشتم از مدینه و مكه:

شیخ صدوق رحمه الله از محول سجستانى آورده است:

«وقتى كه فرستاده‏ى مامون براى بردن امام رضا علیه السلام از خراسان به مدینه آمد، من آنجا بودم. امام علیه السلام به منظور خدا حافظى و براى وداع، به مسجد النبى كنار قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله رفت و مكرر با قبر پیامبر صلى الله علیه و آله وداع مى‏كرد و بیرون مى‏آمد و نزد قبر باز مى‏گشت و با صداى بلند گریه مى‏كرد. من به امام نزدیك شده، سلام كردم امام جواب سلام مرا داد، حضرت را در رفتن به سفر خراسان تهنیت و مبارك باد گفتم. امام فرمود: به دیدن من بیا زیرا از جوار جدم خارج مى‏شوم و در غربت از دنیا مى‏روم و در كنار قبر هارون مدفون مى‏شوم! من همراه حضرت به خراسان رفتم، تا این كه از دنیا رفت و در كنار قبر هارون به خاك سپرده شد. (17)

امیه بن على مى‏گوید: من در آن سالى كه حضرت رضا علیه السلام در مراسم حج‏شركت كرد و سپس به سوى خراسان حركت نمود، در مكه با او بودم و فرزندش امام جواد علیه السلام (كه پنج‏سال داشت) با او بود. امام با خانه‏ى خدا وداع مى‏كرد و چون از طواف خارج شد، نزد مقام رفت و در آن جا نماز خواند. امام جواد علیه السلام بر دوش موفق (غلام حضرت) بود كه او را طواف مى‏داد. نزدیك حجر اسماعیل، امام جواد علیه السلام از دوش موفق پایین آمد و مدتى طولانى در آن جا نشست موفق گفت: فدایت‏شوم برخیز.

امام جواد علیه السلام فرمود: نمى‏خواهم. مگر خدا بخواهد. آثار غم و اندوه در چهره‏اش آشكار شد.

موفق نزد امام رضا علیه السلام آمد و گفت: فدایت‏شوم، حضرت جواد علیه السلام در كنار حجر اسماعیل نشسته و بلند نمى‏شود.

امام هشتم علیه السلام نزد فرزندش آمد و فرمود: بلند شو عزیزم.

حضرت جواد علیه السلام عرض كرد: «چگونه برخیزم با این كه خانه‏ى خدا را به گونه‏اى وداع كردى كه دیگر نزد آن بر نمى‏گردى!.»

امام رضا علیه السلام فرمود: «حبیب من برخیز» آنگاه حضرت جواد علیه السلام برخاست و با پدرش به راه افتاد. (18)

امامت‏حضرت جواد علیه السلام:

«حسن بن على وشاء» مى‏گوید كه امام رضا علیه السلام به من فرمود:

انى حیث ارادوا الخروج من المدینة، جمعت عیالى فامرتهم ان یبكوا على حتى اسمع، ثم فرقت فیهم اثنى عشر الف دینار ثم قلت: اما انى لا ارجع الى عیالى ابدا. (19)

«موقعى كه مى‏خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، خانواده‏ام را جمع كرده و به آن‏ها امر كردم كه برایم گریه كنند تا صداى گریه‏ى آن‏ها را بشنوم. سپس در میان آن‏ها دوازده هزار دینار تقسیم كردم و به آن‏ها گفتم من دیگر به سوى شما بر نمى‏گردم‏».

سپس دست پسرش حضرت امام جواد علیه السلام را گرفت و به مسجد برد و او را به قبر مطهر رسول خدا صلى الله علیه و آله چسبانید و نگهدارى او را به بركت روح مطهر پیامبر صلى الله علیه و آله از خدا خواست.

حضرت امام جواد علیه السلام به پدرش نگاه كرد و گفت: به خدا سوگند به سوى خدا مى‏روى.

سپس امام هشتم علیه السلام به خدمتكاران و نمایندگان خود دستور داد تا از حضرت جواد علیه السلام اطاعت كنند و با او مخالفت ننمایند و به آن‏ها تفهیم كرد كه فرزندش امام جواد علیه السلام جانشین اوست. (20)

امام رضا و ایران:

شهر «مرو» مركز خلافت مامون بود. به دستور مامون، امام هشتم شیعیان را از مدینه به بصره و از آن جا به اهواز و سپس از مسیر فارس به نیشابور و بعد به خراسان آوردند و حضرت را از طریق كوفه نیاوردند (21) . در بعضى از كتب تاریخى آمده است كه امام از طریق «قم‏» آورده شد. (22)

امام رضا علیه السلام در مسیر خود به نیشابور رسید جمعیت‏بسیارى از حضرت استقبال كردند هنگام عزیمت‏به سوى «مرو» جمعى از دانشمندان اهل سنت از امام خواستند تا حدیثى از آباء گرامش نقل كند، امام دستور داد پرده‏ى كجاوه را كنار زدند، مردم در حال هجوم بودند و سروصدا مى‏كردند، امام از مردم خواست تا ساكت‏شوند، آنگاه فرمود:

پدرم از پدرش تا امیر المؤمنین على علیه السلام و او از پیامبر صلى الله علیه و آله و او از جبرئیل نقل كرد كه خداوند فرمود: كلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى. (23)

«كلمه توحید، سنگر محكم من است، پس هر كس داخل آن گردید، از عذاب من در امان است‏».

امام رضا علیه السلام بعد از اندك تاملى، به آن‏ها فرمود: این موضوع شروطى دارد.

وانا من شروطها. (24)

«پذیرش امامت من، از جمله‏ى شروط آن است‏». (25)

بیست هزار و به قولى بیست و چهار هزار نفر. این سخن را نوشتند. (26)

به این ترتیب، حضرت ثامن الائمه علیهم السلام، شرط توحید را، ولایت و امامت آل على علیه السلام را پذیرا بودن، دانست.

از دیگر موضع‏گیرى‏هاى آشكار امام علیه السلام در خصوص امامت، فرمایش آن حضرت است در كنار مامون - موقعى كه مسئله‏ى ولایتعهدى را مطرح كرد - امام چنین فرمود: «مامون حقى را به ما داد كه دیگران آن را نپذیرفتند». (27)

تا قبل از موضع گیرى شفاف امام علیه السلام در مورد امامت، این موضوع فقط در میان خواص مطرح بود؛ ولى پس از طرح این مطلب مهم، در میان عامه‏ى مردم نیز گسترش پیدا كرد. اثبات این مسئله كه «امامت، حق علویون است‏» از نكاتى است كه حركت تبلیغى ایشان در توضیح معناى امامت و مناظرات آن حضرت تاثیر منحصر به فردى در آن داشته است. (28)

امام رضا علیه السلام در مرو:

حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام با همراهان وارد مرو شد و در خانه‏اى كه برایشان در نظر گرفته بودند، مستقر شد و مورد تكریم مامون قرار گرفت. (29)

از متون تاریخى بر مى‏آید كه مامون ابتدا خلافت را به امام علیه السلام پیشنهاد كرد؛ ولى امام علیه السلام آن را به شدت رد كرد.

مامون براى جلب رضایت امام علیه السلام تلاش كرد. این را یزنى‏ها در مرو بیش از دو ماه طول كشید، ولى امام علیه السلام به هیچ وجه موافقت نكرد. مامون افراد دیگرى را نزد امام فرستاد و آن‏ها نتوانستند امام علیه السلام را متقاعد سازند كه ولایتعهدى را بپذیرد.

وقتى دیدند به این روش كارى از پیش نمى‏برند؛ امام را گاهى تلویحا و گاهى صراحتا به مرگ تهدید مى‏كردند. (30)

در برخى تواریخ آمده است كه مامون نذر كرده بود كه اگر بر برادرش امین پیروز شود خلافت را به امام رضا علیه السلام واگذارد، اگر این مطلب درست‏باشد این سؤال مطرح مى‏شود كه چرا امام را به قبول خلافت مجبور نكرد بلكه ولایتعهدى را به ایشان تحمیل كرد؟! و بعد از آن‏كه حضرت قبول نكرد چرا او را به حال خود وانگذاشت؟!

امام رضا علیه السلام متوجه خطرات این بازى سیاسى بود لذا گر چه در سال 201 قمرى ولایتعهدى را قبول كرد ولى مكرر خبر مرگ خود را قبل از مامون گوشزد مى‏كرد. (31)

نظر امام رضا علیه السلام در خصوص قبول ولایتعهدى:

امام رضا علیه السلام در پاسخ ریان (32) كه از حضرت پرسید: شما با آن همه زهد در دنیا چرا ولایتعهدى مامون را پذیرفتید؟ فرمود:

قد علم الله كراهتى (33) «خدا مى‏داند كه چقدر من از این موضوع ناخشنودم‏».

علت پذیرش ولایتعهدى:

امام رضا علیه السلام ولایتعهدى را پذیرفت در حالى كه مى‏دانست‏به قیمت جانش تمام خواهد شد، ولى اگر نمى‏پذیرفت علاوه بر جان خودش جان شیعیان نیز به خطر مى‏افتاد. در آن روزگار كه تفكرات و فلسفه‏هاى الحادى و ضد دینى رواج كامل داشت. اگر امام اقدامى مى‏كرد كه جانش را از دست مى‏داد؛ شیعیان به انحراف كشیده مى‏شدند. در آن روز وجود امام علیه السلام براى سلامتى افكار شیعیان ضرورى بود. (34)

علاوه بر این امام با قبول ولایتعهدى عملا از بنى عباس اعتراف گرفت كه علویین حق حكومت دارند بلكه از بنى عباس هم برترند و غصب حق كسى دلیل حق نداشتن او نیست.

«ابن‏معتز» شاعر دربارى در اشعارش به همین نكته اشاره مى‏كند و مى‏گوید:

اگر مامون ولایتعهدى را به امام رضا علیه السلام داد، كسى فكر نكند خلافت و حكومت‏حق «رضا» و علویین است و مامون را در خلافت‏حقى نیست مامون ولایتعهدى را به امام رضا علیه السلام داد تا به او و علویون بفهماند حكومتى كه شما براى آن خود را به كشتن مى‏دادید نزد من ارزشى ندارد (شاعر متوجه شده بود كه واگذارى ولایتعهدى اعتراف به حقانیت امام است و با این حرفها سعى مى‏كرد حقیقت را واژگون جلوه دهد) . (35)

نكته دیگر این كه امام علیه السلام با قبول ولایتعهدى این شایعه را خنثى كرد كه ائمه تنها به امور دینى مردم مى‏پردازند و كار فقهى انجام مى‏دهند؛ اما به خیر و شر امور مسلمین كارى ندارند از این جهت است كه امام رضا علیه السلام در پاسخ «محمد بن عرفه‏» كه دلیل قبول ولایتعهدى را پرسید؟ فرمود: به همان دلیل كه جدم داخل شدن در شوراى شش نفره را پذیرفت [من نیز ولایتعهدى را پذیرفتم.] .

در مجموع باید گفت: امام به قبول ولایتعهدى راضى نبود گر چه فوایدى در برداشت ولى‏خطرات آن بیشتر از نفع آن بود و كاملا معلوم بود كه مامون امام را حذف فیزیكى یا معنوى خواهد كرد. (36)

چگونگى شهادت امام رضا علیه السلام:

عبدالنبى بشیر مى‏گوید: مامون به من دستور داد ناخن‏هاى خود را بلند بگذارم و من نیز چنان كردم، سپس مرا خواست و چیزى شبیه (تمرهندى) به من داد و گفت: این را به همه‏ى دو دست‏خود بمال، من چنان كردم. سپس برخاسته و نزد حضرت رفت و به امام گفت: حال شما چطور است؟

امام فرمود، امید بهبودى دارم.

مامون پرسید هیچكدام از غلامان نزد شما آمدند؟

حضرت فرمود: نه.

مامون خشمناك شده و به غلامانش فریاد زد (كه چرا رسیدگى به حال آن حضرت نكرده‏اند.) عبدالله بن بشیر مى‏گوید: در این هنگام مامون به من گفت: براى ما انار بیاور. من چند انار حاضر كردم، مامون گفت: با دست‏خود آن‏ها را بفشار، من فشردم و مامون آب انار فشرده را با دست‏خود به حضرت خورانید و همان سبب وفات آن حضرت گردید و پس از خوردن آن افشره، حضرت دو روز بیشتر زنده نماند.

ابا صلت هروى مى‏گوید: پس از آن‏كه مامون از حضور امام رفت، من به محضرش رسیدم حضرت فرمود:

یا ابا الصلت قد فعلوها. «اى ابا صلت! اینها كار خود را كردند».

و در آن حال زبانش به وحدانیت و حمد خدا گویا بود. (37)

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

 

1) تقویم روز شمار 1379، 14 خرداد 1379.

2) سخنرانى معظم له به مناسبت تحویل سال نو 1379.

3) تاریخ اهل البیت، ص‏83، سید محمد رضا حسینى.

4) بر شطى از حماسه و حضور، ص‏365.

5) همان، ص‏123.

6) سیره الائمة الاثنى عشر، ج 2 ص 342، هاشم معروف حسنى.

7) بحار الانوار، ج‏49 ص‏2.

8) مروج‏الذهب، ج‏3 ص‏417- ابن اثیر، ج‏6 ص‏408.

9) عیون اخبار الرضا، ج‏2 ص‏167- 168 به نقل از حیات فكرى سیاسى امامان شیعه، ج‏2 ص‏74، رسول جعفریان.

10) همان، ص‏241.

11) حیاة السیاسة للامام الرضا علیه السلام، ص‏214.

12) حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، ج‏2 ص‏78، سال 1371.

13) همان، ص‏77.

14) سوگنامه‏ى آل محمد، ص‏112، محمد محمدى اشتهاردى.

15) اصول كافى، ج‏1 ص‏448- مسند الامام الرضا، ج‏1 ص‏64.

16) حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، ص‏78.

17) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج‏2 ص‏217.

18) كشف الغمه، ج‏3، انوار البهیه، ص‏239، اعیان الشیعه، ج‏2 ص‏18.

19) اثبات الوصیة، ص‏203- مسند الامام الرضا، ج‏1 جزء 2 ص‏169.

20) كشف الغمه، ج‏3 ص‏141- انوار البهیه، ص‏239.

21) الخرائج والجرائح، ص‏236.

22) انوار البهیه، ص‏240.

23) معانى الاخبار، ص‏371، امالى صدوق، ص‏142، حلیة الاولیاء، ج‏3 ص‏192، عیون اخبار الرضا ج‏2 ص‏146.

24) التوحید، ص‏25- 26.

25) این حدیث‏به حدیث‏سلسلة الذهب معروف گردید.

26) اعیان الشیعه، ج‏2 ص‏18، چاپ ارشاد.

27) عیون اخبار الرضا، ج‏2 ص‏145، به نقل از حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، ج‏2 ص‏105.

28) همان، ص‏105.

29) ارشاد مفید، ج‏2 ص‏251.

30) الحیاة السیاسیه لامام الرضا علیه السلام، ص‏280.

31) همان.

32) علل الشرایع، ج‏1 ص‏139، امالى صدوق، ص‏72، بحار، ج‏49 ص‏130، حیات السیاسیه لامام رضا علیه السلام، ص‏282.

33) بحار الانوار، ج‏49 ص‏130، علل الشرایع، ص‏238، حیاة الامام الرضا علیه السلام، ص‏244.

34) الحیاة السیاسیه لامام الرضا علیه السلام، ص‏290.

35) همان، ص‏308.

36) همان، ص‏309.

37) ارشاد مفید، ج‏2 ص‏261.

پنج شنبه, 23 آذر 1402 ساعت 22:06

بازتاب انوار وحی درگفتار پیشوای هشتم

رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن سفارشات خویش برای امت اسلام از دو امانت گرانسنگ و ارزشمند یاد كرده و فرمود: «اِنّی تارِكٌ فیكُمُ الثَّقَلَین كِتابَ اللّه ِ وَعِتْرَتی وَلَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدا عَلَی الْحَوْض؛ (1) من در میان شما دو امانت گرانسنگ می‌گذارم، كتاب خدا و عترت من و آن دو هیچگاه از هم جدا نخواهند شد تا اینكه در حوض كوثر بر من وارد شوند.»

طبق این گفتار مهم رسول اللّه صلی الله علیه و آله، قرآن و عترت تا روز قیامت با هم بوده و تفكیك ناپذیرند. هر كس بخواهد به دامن قرآن پناه بَرَد، بدون در نظر گرفتن راهنمائیها و هدایتهای اهل بیت علیهم السلام راه به جایی نخواهد بُرد، چرا كه آنان چراغهای هدایت به سوی انوار معنوی قرآن هستند و لطائف و ظرائف و نكته‌های ناب قرآن، در نزد آن بزرگان است. در زیارت جامعه می‌خوانیم: «السَّلامُ عَلی مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّه ِوَمَساكِنِ بَرَكَةِ اللّه ِوَمَعادِنِ حِكْمَةِ اللّه ِوَحَفَظَةِ سِرِّ اللّه ِوحَمَلَةِ كِتابِ اللّه ِ؛ سلام بر آنانكه [دلهایشان] محل معرفت خداست و مسكن بركات حق و معدن حكمت پروردگار، آنانكه پاسداران رازهای الهی و حاملان كتاب خدا هستند». ابونواس شاعر در قصیده‌ای كه برای امام رضا علیه السلام قرائت كرد به این حقیقت اشاره دارد:

مُطَهَّرُونَ نَقیاتٌ ثیابُهُمُ تَجْری                                                 الصَّلوةُ عَلَیهمْ اَینَما ذُكِرُوا

«آل پیامبر صلی الله علیه و آله دامنشان از هر گناه و آلودگی پاك و مطهر است و هرگاه نامی از آنان به میان آید، درود و سلام بر آنان فرستاده می‌شود..»

فَاَنْتُمُ الْمَلاَءُ الاَْعْلی وَعِنْدَكُمُ                                                 عِلْمُ الْكِتابِ وَماجاءَتْ بِهِ السُّوَرُ (2)

«شمائید آن ملأ اعلی و نزد شماست علم كتاب و آنچه از سوره‌ها آمده است..»

بر این اساس فهمیدن كلام خدا و راز و رمز آیه‌های قرآن، بدون رهنمودهای ائمه اطهار علیهم السلام كاری دشوار، بلكه ناممكن است. در این راستا به سراغ رهنمودهای حضرت رضا علیه السلام در زمینه آیات وحیانی كلام خدا رفته، بازتاب انوار درخشان وحی را در سیره و سخن آن حضرت به نظاره می‌نشینیم.

دلداده آیات وحی

با مروری اجمالی به زندگانی پربركت امام رضا علیه السلام روشن می‌شود كه قرآن، در سیره و سخن آن گرامی جایگاه ویژه‌ای داشته و امام علیه السلام، زندگی روزمرّه خود را با آیه‌های وحی آنچنان عجین كرده بود كه نور قرآن، در تمام ابعاد زندگیش پرتو افشانی می‌كرد. ابراهیم بن عباس یكی از همراهان حضرت رضا علیه السلام در این زمینه می‌گوید: «وَكانَ كَلامُهُ كُلُّهُ وَجَوابُهُ وتَمَثُّلُهُ اِنْتِزاعاتٍ مِنْ الْقُرآنِ الْمَجید وَكانَ یخْتِمُهُ فی كُلِّ ثَلاثٍ وَكانَ یقُولُ لَوْ اَنّی اَرَدْتُ اَنْ اَخْتِمَهُ فی اَقْرَبَ مِنْ ثَلاثٍ لَخَتَمْتُ وَلكِنّی ما مَرَرْتُ بِآیةٍ قَطُّ اِلاّ فَكَّرْتُ فیها فی‌ای شَی ءٍ اُنْزِلَتْ؛ (3) همه سخنان، پاسخها و مثالهای آن حضرت، برگرفته از قرآن مجید بود. هر سه روز یكبار قرآن را ختم می‌كرد و می‌فرمود: اگر بخواهم در كمتر از سه روز هم می‌توانم آنرا ختم كنم. امّا هرگز آیه‌ای را تلاوت نمی‌كنم، مگر اینكه در آن می‌اندیشم كه در باره چه چیزی نازل شده است..»

حضرت رضا علیه السلام در مورد پیروی از آیات الهی می‌فرمود: «قرآن كلام و سخن خداست، از آن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجویید كه گمراه می‌شوید..» (4)

برتری عترت در قرآن

مأمون عباسی در مهم‌ترین جلسه علمی كه با حضور اندیشمندان و برجستگان ادیان و ملل و مذاهب مختلف در دربار حكومتی خویش ترتیب داده بود، از امام رضا علیه السلام پرسید: آیا خداوند متعال عترت را بر سایر مردم برتری داده است؟ امام با اشاره به آیاتی از قرآن، چنین فرمود: خداوند عزوجل فضیلت و برتری عترت رسول اللّه صلی الله علیه و آله را بر سایر مردم در كتاب محكم خویش، به طور واضح بیان كرده است. مأمون پرسید: این فضائل در كجای قرآن است؟ امام رضا صلی الله علیه و آله ضمن تلاوت آیات متعددی از قرآن و بیان دلالت صریح و روشن آن آیات بر برتری اهل بیت علیهم السلام و توضیحات لازم در آن موارد، این آیه را قرائت كرد: «اِنَّ اللّه ومَلائِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبی یا اَیها الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیما»؛ (5) «خداوند و فرشتگان او بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات می‌فرستند و شما هم‌ای اهل ایمان! بر او صلوات بفرستید و تسلیم فرمان او شوید». آنگاه امام علیه السلام در توضیح سخن خود فرمود: مسلمانان بعد از شنیدن این آیه، به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند: یا رسول اللّه! ما معنی تسلیم را فهمیدیم كه باید تسلیم فرمان شما باشیم، امّا چه گونه صلوات بگوئیم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: می‌گوئید: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ كَما صَلَّیتَ عَلی اِبْراهیمَ وَآلِ اِبْراهیم اِنَّكَ حَمیدٌ مَجیدٌ؛ بر این اساس، خداوند متعال آل محمد صلی الله علیه و آله را در كنار پیامبر قرار داده است.

حضرت بعد از بیان این سخن، از حاضرین جلسه سؤال كرد كه آیا در این سخن خلافی هست؟ گفتند: نه. در این هنگام مأمون گفت: این سخن اجماعی است و هیچ اختلافی در میان امت اسلام در این زمینه وجود ندارد. امّا از شما تقاضا می‌كنم در مورد برتری آل محمد صلی الله علیه و آله سخنی صریح‌تر و شفاف‌تر از این، از كلام خداوند بفرمائید! پیشوای هشتم علیه السلام فرمود: به نظر شما در این آیه شریفه: «یسآ وَالْقُرانِ الْحَكیمِ اِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلین عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (6) ؛ «یس! قسم به قرآن حكیم كه تو قطعا از رسولان خداوند هستی و بر راهی مستقیم قرار داری» مقصود از یسآ چیست؟ علمای مجلس گفتند: معنی یس، محمد صلی الله علیه و آله است و كسی در آن شك ندارد. امام رضا علیه السلام فرمود: در این آیه شریفه، خداوند متعال بر محمد و آل محمد فضیلتی عنایت كرده است كه كسی نمی‌تواند حقیقت آن را ادراك كند، مگر از راه تعقّل و تفكر. چرا كه خداوند در كتاب مقدس خویش، به غیر از انبیاء علیهم السلام بر هیچ كس سلام نفرستاده و فرمود: «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمین!» (7) ؛ «سلام بر نوح در میان جهانیان.» و فرمود: «سَلامٌ عَلی اِبْراهیم»؛ (8) «سلام بر ابراهیم باد.» و فرمود: «سَلامٌ عَلی مُوسی وَهاروُن»؛ (9) «سلام بر موسی و هارون» و در هیچ جای قرآن نفرموده است: «سلام علی آل نوح و سلام علی آل ابراهیم و سلام علی آل موسی و هارون»؛ فقط فرمود: «سَلامٌ عَلی آلِ یاسین» (10) ؛ «یعنی آل محمد صلی الله علیه و آله.» مأمون با شنیدن این تفسیر دلنشین و ارتباط آیات با بیان عالی حضرت رضا علیه السلام، رو به حاضرین جلسه كرده و گفت: اكنون فهمیدم كه شرح این آیات و بیان آنها در نزد معدن نبوت و اهل بیت عصمت علیهم السلام می‌باشد.

حضرت در آن جلسه و در ادامه سخنان خویش به آیه‌ای دیگر استناد كرده و برتری عترت پیامبر صلی الله علیه و آله را بر دیگران اثبات كرد. امام آیه «فَسْأَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُم لاتَعْلَمُونَ»؛ (11) «اگر نمی‌دانید از اهل ذكر [آگاهان [بپرسید..» را قرائت كرده و فرمود: ما اهل ذكر هستیم، اگر نمی‌دانید از ما خانواده (اهل بیت علیهم السلام) بپرسید. برخی از اندیشمندان گفتند: به نظر ما مقصود خداوند از اهل ذكر علمای یهود و نصاری هستند كه به برخی از مسائل آگاهی دارند. امام هشتم فرمود: سبحان اللّه! اگر ما پرسیدیم و آنها هم به دین خود دعوت كردند و گفتند: دین ما بهتر از دین اسلام است، آیا چنین كاری بر ما جایز است؟!

مأمون گفت:‌ای اباالحسن! آیا ممكن است این سخن را بیشتر شرح دهید تا خلاف ادّعای اینها ثابت شود. حضرت فرمود: بلی، «ذكر» رسول اللّه است و ما نیز اهل [و خانواده [آن حضرت هستیم. این معنا در كتاب خداوند بیان شده است، آنجا كه می‌فرماید: «فَاتَّقُوا اللّه َ یااوُلی الالْبابِ الَّذینَ آمَنُوا قَدْ اَنْزَلَ اللّه ُ اِلَیكُمْ ذِكْرا رَسُولاً یتْلُوا عَلَیكُمْ آیاتِ اللّه ِ مُبَیناتٍ»؛ (12) «تقوای الهی پیشه كنید‌ای خرد مندانی كه ایمان آورده اید! زیرا خداوند ذكر را بر شما فرستاد؛ رسولی كه آیات روشن خدا را بر شما تلاوت می‌كند.» پس ذكر، رسول اللّه است و ما هم اهل ذكر هستیم. (13)

ولایتعهدی چرا؟

شخصی به امام رضا علیه السلام اعتراض كرد كه شما چرا ولایتعهدی را پذیرفته و در دستگاه طاغوتی مأمون وارد شدید؟ در حالی كه شما اهل بیت، انسانهای پاك و مطهر و از ستمگران بیزار هستید! امام رضا علیه السلام فرمود: آیا شأن پیامبر بالاتر است یا شأن جانشین پیامبر؟ گفت: شأن پیامبر. امام دوباره از شخص معترض سؤال كرد: یك پادشاه مشرك بدتر است یا یك پادشاه مسلمان فاسق؟ گفت: پادشاه مشرك. فرمود: آیا جرم كسی كه همكاری با دستگاه جور را خود درخواست كند بالاتر است یا كسی كه با زور وادار به همكاری‌اش كنند؟ گفت: آن كسی كه خود درخواست كند. امام رضا علیه السلام بعد از این پاسخها فرمود: یوسف صدّیق پیامبر بود و عزیز مصر كافر مشرك.

حضرت یوسف خود تقاضا كرد كه با حكومت كفر همكاری كند، قرآن در این زمینه از زبان آن نبی والا مقام می‌فرماید: «اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الاَْرْضِ اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ»؛ (14) «مرا به سرپرستی خزینه‌های سرزمین [مصر [بگمار كه پاسداری دانا هستم.» [البته حضرت یوسف با این عمل خود می‌خواست مقامی را اشغال كند كه از آن بهترین استفاده را بكند.] عزیز مصر كافر بود و مأمون مسلمان فاسق. یوسف علیه السلام پیامبر بود و من وصی پیامبرم. یوسف پیشنهاد همكاری با حكومت داد ولی مرا به این كار مجبور كرده اند. (15)

به این ترتیب حضرت رضا علیه السلام به مرد پرسشگر فهمانید كه من كاری كرده‌ام كه یك پیامبر الهی انجام داده است و آن هم مورد رضایت الهی بود.

شریك در عبادت

حسن بن وشاء می‌گوید: روزی محضر حضرت رضا علیه السلام شرفیاب شدم. دیدم در مقابل آن جناب آفتابه‌ای هست و می‌خواهد وضو بگیرد و برای نماز آماده شود. جلو رفته و خواستم، آب بر روی دستان مباركش بریزم. فرمود: صبر كن حسن! عرض كردم! چرا اجازه نمی‌دهید آب بر دست شما بریزم، آیا مایل نیستید من به ثوابی برسم؟ فرمود: تو ثواب می‌بری ولی من گناه! پرسیدم: چرا؟ فرمود: مگر این آیه قرآن را نشنیده‌ای كه می‌فرماید: «فَمَنْ كانَ یرْجُو لقاء رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلایشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا» (16) ؛ «پس هر كس به لقای پروردگارش امید دارد باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت خدای خود كسی را شریك نكند..» من اكنون می‌خواهم وضو بگیرم و نماز اقامه كنم، این خود عبادتی است، مایل نیستم كسی در عبادتم شریك شود. (17)

نیرنگ طاغوت

در طول تاریخ، ستمگران زیادی كوشیده اند تا با فرهنگ اهل بیت علیهم السلام مقابله كرده و نور الهی را خاموش كنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهم السلام در سر تا سر گیتی قرار گرفته است و كسی را توان آن نیست كه به مقابله با انوار درخشان هدایت برخاسته و نور آنان را به سوی خاموشی بكشاند، چرا كه: «یریدُونَ اَنْ یطْفِئُوا نُور اللّه ِ بِاَفْواهِهِمْ وَیأْبَی اللّه ُ اِلاّ اَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الكافرون» (18) ؛ «آنان می‌خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند ولی خدا جز این نمی‌خواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران نخواهند..»

كرامت زیر یكی از نمونه‌های الطاف خداوندی بر ائمه اهل بیت علیهم السلام و مصداق بارزی از این حقیقت قرآنی است.

هرثمة بن اعین، معروف به خواجه مراد، از یاران ویژه و شیفتگان حضرت رضا علیه السلام است. او در این مورد می‌گوید: در دربار مأمون شایع شده بود كه امام رضا علیه السلام از دنیا رفته است. برای آگاهی از صحت و سقم ماجرا به دربار مأمون رفتم و در مورد این خبر، از یكی از خدمتكاران ویژه مأمون كه شخص مورد اعتمادی بود پرس و جو كردم و او برای من چنین توضیح داد: مأمون مرا در آغاز شب به همراه سی نفر از غلامان مورد اعتماد خویش طلبیده و به ما گفت: مرا به شما حاجتی است كه اگر آنرا بر آورید، به هر یك از شما یك همیان پر از طلا و ده ملك مستقل می‌دهم. و تا زنده‌ام شما از مقربان من خواهید بود. آیا حاضرید حاجت مرا برآورید؟ همه گفتند: اطاعت خلیفه بر ما واجب است! آنگاه دستور داد به هر یك از ما یك شمشیر زهرآلود دادند و گفت: همین ساعت به منزل علی بن موسی الرضا علیه السلام می‌روید و دور او را می‌گیرید و با این شمشیرها او را قطعه قطعه می‌كنید و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط می‌كنید و این دستور را پنهان كنید و به هیچ كس نگویید. ما طبق دستور به طور ناگهانی به منزل حضرت رضا علیه السلام رفتیم، آن حضرت در رختخواب به پهلو خوابیده بود و كلماتی را زمزمه می‌كرد كه ما نفهمیدیم. دورش را گرفتیم، به او حمله كرده و بدنش را قطعه قطعه كرده و خون شمشیرهای خود را با رختخواب آن جناب پاك كرده و سپس به منزل مأمون بازگشتیم و خبر كشتن امام را به او دادیم. مأمون از ما تشكر كرد و به ما اجازه مرخصی داد.

چون صبح زود نزد مأمون رفتیم، دیدم لباس سیاه عزا در بر كرده و با سر و پای برهنه قصد دارد از منزل بیرون آمده و به عزاداری بپردازد. من جلو در با او همراه شدم. وقتی كه نزدیك حجره امام رضا علیه السلام رسیدیم، صدای آن حضرت به گوش ما رسید، مأمون لرزان و مضطرب شد و به من گفت: زود به حجره داخل شو و خبری برایم بیاور! وارد حجره شدم، با كمال شگفتی دیدم آن حضرت در كمال سلامتی، مشغول عبادت است. به من رو كرده و فرمود:‌ای صبیح! «یریدُونَ لِیطْفِئُوا نُورَاللّه ِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّه ُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الكافِرُونَ» (19) «آنها می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولی خدا جز این نمی‌خواهد كه نور خود را كامل كند هر چند كافران را خوش نیاید..» سپس فرمود: «سوگند به خدا نیرنگ آنها به ما ضرر نمی‌رساند تا وقتی كه اجل فرا رسد..»

هنگامی كه به سوی مأمون بازگشتم و خبر سلامتی امام را به او اطلاع دادم، صورتش تیره و تار شده و با كمال ناراحتی و شرمندگی لباس عزا را از تن بیرون آورد. هرثمه می‌گوید: بعد از شنیدن این خبر، خداوند را بسیار شكر كرده و به حضور امام علیه السلام رفتم. حضرت فرمود: این راز را به هیچ كس مگو؛ مگر به كسی كه قلبش سرشار از ایمان و ولایت ما اهل بیت باشد. آنگاه فرمود: هرثمه! به خدا سوگند، خدعه‌ها و نقشه‌های آنان تا خدا نخواهد هیچ آسیب و گزندی به ما نمی‌رساند. (20)

بس تجربه كردیم در این دیر مكافات                                     با آل علی هر كه درافتاد برافتاد

هشدار به متولیان بیت المال

حضرت رضا علیه السلام گاهی برای دفاع از سخنان حق، از آیات قرآن دلیل می‌آورد و به این وسیله حقانیت موضع گیریهای خود را به اثبات می‌رسانید.

شیخ صدوق می‌نویسد: مأمون در خراسان روزهای دوشنبه و پنج شنبه ملاقات عمومی داشت، در یكی از این ملاقاتها ـ كه حضرت رضا علیه السلام نیز حضور داشت ـ مردی صوفی را به اتهام دزدی دستگیر كرده و به مجلس او آوردند. مأمون به چهره وی نظری انداخته و با دیدن آثار عبادت در پیشانی‌اش، با عصبانیت فریاد زد: چه كار زشتی انجام داده‌ای، با این سیمای به ظاهر معنوی كه داری! آیا تو دزدی كرده ای؟!

متهم گفت: من از روی ناچاری و اضطرار به این كار دست زده‌ام و اختیاری نبوده است، زیرا تو حق مرا از خمس و غنیمت نداده‌ای و فقر و فلاكت مرا به دزدی كشانده است. مأمون گفت: تو چه حقی در خمس داری؟ متهم گفت: خداوند متعال خمس را به شش سهم تقسیم كرده و به شش گروه اختصاص داده است و فرموده: «وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی ءٍ فَاِنَّ للّه ِخُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی واَلْیتامی وَالْمَساكینِ وابْنِ السَّبیلِ» (21) «بدانید هر چه از غنیمت بدست آوردید، خمس آن برای خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و نزدیكان آن حضرت و یتیمان و مسكینان و واماندگان در راه است». همچنین در سوره حشر «فَی ء» را به 6 قسمت تقسیم كرده و فرمود: «ما اَفاءَ اللّه ُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَللّه ِِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی وَالْیتامی وَالمَساكینِ وابن السَّبیلِ كَی لایكُونَ دَوْلَةً بَینَ الاَْغْنِیاءِ مِنْكُمْ» (22) ؛ «آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش باز گرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم] در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد..»

ای مأمون! یكی از مستحقین خمس و غنیمت، ابن سبیل و درمانده در راه است و من از آنهایم. مستمندی هستم كه راه به جائی ندارم و دستم از همه جا كوتاه است و ضمنا از قاریان و حافظان قرآن هم هستم. مأمون چهره در هم كشیده و گفت: به خیال تو، من با این یاوه سرائیها حدّی از حدود الهی را ترك كنم و حدّ سرقت را جاری نسازم؟!

مرد متهم پاسخ داد: اول اجرای حدود الهی را از خودت شروع كن و اول خودت را پاك كن بعد دیگری را....

می زنی خود، پشت پا بر راستی                                 راستی از دیگران می‌خواستی؟

حد به گردن داری و حد می‌زنی؟                               گر یكی باید زدن صد می‌زنی؟

مأمون با شنیدن این كلمات افشاگرانه كه با گستاخی تمام ادا می‌شد، رو به حضرت رضا علیه السلام كرده و گفت: این مرد چه می‌گوید؟ امام رضا علیه السلام فرمود: او می‌گوید قبل از من دزدی شده و من هم دزدی كرده‌ام.

خلیفه شدیدا ناراحت شد و متهم را تهدید كرد كه: بخدا قسم دست تو را قطع خواهم كرد. متهم بی واهمه اظهار داشت: تو دست مرا قطع می‌كنی، با اینكه بنده و غلام حلقه بگوش منی؟! مأمون گفت: وای بر تو! من از كجا عبد و بنده تو هستم؟ مرد پاسخ داد: از آن جائی كه مادر تو كنیز بوده و پدرت او را با پول مسلمانان خریده است. تو بنده تمام مسلمانان در شرق و غرب عالم هستی! مگر اینكه تو را آزاد كنند و اگر همه مسلمانان تو را آزاد كنند من یكی نسبت به سهم خود، تو را آزاد نكرده‌ام. با این همه، تو پول خمس را می‌بلعی و حق آل رسول صلی الله علیه و آله و من و امثال مرا نمی‌دهی؟! گذشته از اینها شخص ناپاك هرگز نمی‌تواند مانند خودش را پاك كند.

ذات نایافته از هستی، بخش                                                 كی تواند كه شود هستی بخش

ای مأمون! انسانهای پاك می‌توانند حدود الهی را جاری كنند، كسی كه در گردن او حدّ باشد چگونه می‌تواند حد الهی را اجرا كند، مگر اینكه اول بر خود او حد اجرا شود. مگر این آیه را نشنیده‌ای كه «اَتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ وَاَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ» (23) ؛ «آیا مردم را به نیكی دعوت می‌كنید امّا خودتان را فراموش كرده اید با اینكه شما كتاب خدا را می‌خوانید؟ آیا نمی‌اندیشید؟»

مأمون دوباره متوجه حضرت رضا علیه السلام شده و گفت: یا اباالحسن! درباره این شخص چه می‌فرمائید؟! امام فرمود: خداوند متعال به حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: «فَللّه ِِ الْحُجَّةُ الْبالِغَهُ» (24) ؛ «دلیل رسا و قاطع برای خداست..» دلیلی كه برای هیچكس بهانه‌ای باقی نمی‌گذارد. چنان دلیلی كه جاهل با تمام نادانی‌اش آنرا متوجه می‌شود، همان طوری كه دانا به وسیله علم خویش آن دلیل را درك می‌كند و دنیا و آخرت به وسیله دلیل و برهان پایدار مانده است. این مرد برای تو استدلال و دلیل اقامه كرد.

مأمون وقتی وضع را چنین دید، با آشفتگی تمام، ملاقات عمومی را تعطیل كرده و دستور آزادی آن مرد را صادر كرده و از اینجا به فكر از میان برداشتن وجود مقدس حضرت رضا علیه السلام افتاد و بالاخره آن حضرت را مسموم كرده و به شهادت رساند. (25)

جلوگیری از تفسیرهای نادرست

امام هشتم علیه السلام در فرصتهای مناسب، از تفسیرهای نادرست قرآن كریم جلوگیری كرده و معنای صحیح آیه را بیان می‌كرد. در اینجا دو مورد را با هم می‌خوانیم:

1. حضرت رضا علیه السلام در یكی از جلسات علمی كه در دربار مأمون تشكیل شده بود، حسن بن موسای وشاء ـ از دانشمندان بغدادی كه به نمایندگی از سوی علمای عراق در آن جلسه حضور یافته بود ـ را مورد خطاب قرار داده و به او فرمود: اهل عراق این آیه قرآن را چگونه قرائت می‌كنند؟! «إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ»؛ (26) [ای نوح] ! او از اهل تو نیست، او عمل غیرصالحی است..» او پاسخ داد: «یابن رسول اللّه! بعضی طبق معمول «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ؛ او فرزند ناصالحی است..» قرائت می‌كنند، اما بعضی دیگر بر این باورند كه خداوند هرگز پسر پیامبری را مشمول قهر و غضب خود قرار نمی‌دهد و آیه را «اِنَّهُ عَمَلُ غَیرِ صالِحٍ»؛ «او فرزند آدم بدی است؛ فرزند تو نیست..» قرائت می‌كنند و می‌گویند: او در واقع از نسل نوح نبود. خداوند به او گفت:‌ای نوح او از نسل تو نیست. اگر از نسل تو می‌بود من به خاطر تو او را نجات می‌دادم. امام علیه السلام فرمود: ابدا اینطور نیست؛ او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود. چون بدكار شد و امر خدا را عصیان كرد، پیوند معنوی‌اش با نوح بریده شد و به نوح گفته شد: این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمی‌تواند در ردیف صالحان قرار گیرد. (27)

2. امام هشتم علیه السلام گاهی با دانشمندان علم كلام و اهل حدیث و اندیشمندان اهل سنت به گفتگو می‌نشست و درباره آیات الهی و صفات ربوبی با آنان به جدال احسن و مناظره منطقی می‌پرداخت. گزارش یكی از این جلسات را با هم می‌خوانیم:

ابو قرّه محدث از صفوان بن یحیی یار دیرین امام هشتم علیه السلام درخواست كرد تا جلسه گفتگوئی را با امام رضا علیه السلام ترتیب دهد. ابوقرّه محدث در آن نشست بعد از طرح پرسشهائی در مورد احكام دین و حلال و حرام، سخن را به موضوع توحید كشانیده و از صفات پروردگار سخن گفت؛ وی از امام رضا علیه السلام پرسید: به ما روایت كرده اند كه خداوند هم سخن بودن خود را به حضرت موسی علیه السلام و دیدار خود را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله عطا كرده است! آیا چنین است؟ امام فرمود:‌ای ابو قرّه! به من بگو، این آیات را چه كسی بر جن و انس ابلاغ كرده است؟! «لا تُدْرِكُهُ الاَْبْصار»؛ «دیده‌ها او را درك نمی‌كنند»، «وَلایحیطُونَ بِهِ عِلْما»؛ «دانش مخلوقات به او احاطه نمی‌كند..» «وَ لَیسَ كَمِثْلِهِ شَی ءٌ»؛ «چیزی مانند او نیست..» آیا به غیر از محمد صلی الله علیه و آله كسی دیگر این آیات را به ما رسانده است؟

ابو قرّه گفت: درست است؛ این آیات را حضرت محمد صلی الله علیه و آله آورده است.

امام فرمود: چگونه ممكن است فردی به سوی تمام مخلوق بیاید و به آنها اعلام كند كه من از طرف خدا آمده‌ام و مردم را با فرمان خدا به سوی خدا بخواند و این آیات را بر آنان تلاوت كند، سپس همین مرد الهی برخلاف آیات وحیانی كه از سوی خدا آورده است، بگوید: من به چشم خود خدا را دیدم و به او احاطه علمی پیدا كردم و او به شكل انسان است!! آیا شما خجالت نمی‌كشید؟! زندیقها نتوانستند چنین نسبتی به پیامبر صلی الله علیه و آله بدهند كه محمد صلی الله علیه و آله از جانب خدا چیزی آورد و سپس از راه دیگر، خلاف آن را گفت.

ابو قرّه در پاسخ گفت: خداوند خودش می‌فرماید: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْری»؛ (28) «و بار دیگر در فرود آمدن او را مشاهده كرد..»

امام علیه السلام در جواب فرمود: در همین سوره آیه دیگری است و آنچه را كه پیامبر صلی الله علیه و آله دیده توضیح می‌دهد. خداوند در آنجا می‌فرماید: «ما كَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی»؛ (29) «دل آنچه را دید دروغ نشمرد..» یعنی دل محمد صلی الله علیه و آله آنچه را كه چشمش دید، دروغ ندانست. سپس در همین سوره، خداوند آنچه را كه محمد صلی الله علیه و آله دیده است خبر می‌دهد و می‌فرماید: «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْكُبْری»؛ «پیامبر صلی الله علیه و آله از آیات و نشانه‌های بسیار بزرگ پروردگارش دید..» دیدن آیات خداوند غیر از دیدن خود اوست. و باز هم خداوند می‌فرماید: «مردم احاطه علمی به خدا پیدا نمی‌كنند». در صورتی كه اگر دیدگان او را ببینند علمشان به دریافت و شناخت او احاطه پیدا كرده است.

ابو قره گفت: پس روایات را تكذیب می‌فرمائید؟

حضرت رضا علیه السلام فرمود: بلی! هرگاه روایات مخالف قرآن باشند، آنها را تكذیب می‌كنم و آنچه مسلمانان به آن اتفاق دارند این است كه احاطه علمی به خدا نمی‌توان یافت. چشمها از اداراك او عاجزند و چیزی مانند او نیست. (30)

پی نوشـــــــــــــــــت:

1. عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج1، ص68.

2. عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج2، ص322.

3. كشف الغمه، ج2، ص315.

4. مسندالرضا علیه السلام، ص294.

5. احزاب/56.

6. یس/4 ـ 1.

7. صافات/79.

8. صافات/109.

9. صافات/120.

10. صافات/130.

11. انبیاء/7.

12. طلاق/10 و 11.

13. عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج1، ص493.

14. یوسف/55.

15. عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص137.

16. كهف/110.

17. كافی، ج3، ص69.

18. توبه/32.

19. صف/8.

20. دلائل الامامه، ص361؛ عیون اخبار الرضا، ج1، ص232.

21. انفال/41.

22. حشر/7.

23. بقره/44.

24. انعام/149.

25. علل الشرایع، علت شهادت امام رضا علیه السلام.

26. هود/ 46.

27. بحارالانوار، ج10، ص65؛ داستان راستان، ج2، ص294.

28. النجم/ 13.

29. همان/ 11.

30. اصول كافی، كتاب التوحید، باب فی ابطال الرؤیة، حدیث 2.

پنج شنبه, 23 آذر 1402 ساعت 22:06

امام هفتم (ع) مشعل دار عبادت و دعا

اسم مبارك امام هفتم، موسی علیه السلام و القاب مشهور آن حضرت، كاظم، عبدصالح، عالم و باب الحوائج، و كنیه مشهورش، ابوالحسن الاول است. (1) پدر بزرگوارش، حضرت صادق علیه السلام و مادر مكرمه‌اش بانویی بافضیلت به نام «حمیده.» است.

آن حضرت در هفتم صفر سال 128 ه. ق در سرزمین «ابواء» (یكی از روستاهای اطراف مدینه) چشم به جهان گشود و در سال 183 (یا 186) ه. ق به دست سندی بن شاهك و به دستور هارون الرشید مسموم شد و در زندان به شهادت رسید.

مدت امامت آن حضرت كه از سال 148 ه. ق شروع شد، مانند پدر بزرگوارش 34 سال بوده و در این دوران با چهار خلیفه عباسی همزمان بوده است:

1. منصور دوانیقی (136 - 158 ه. ق)

2. محمد معروف به مهدی عباسی (158 - 169 ه. ق)

3. هادی عباسی (169 - 170 ه. ق)

4. هارون الرشید (170 - 193 ه. ق)

و غالبا مدت مذكور را یا در زندان و یا در تبعید سپری كرده است.

در این مقاله، به مناسبت ولادت با سعادت امام هفتم علیه السلام، نگاهی به عبادتها و مناجات آن حضرت خواهیم كرد.

عبادت و دعا نیاز فطری انسان

عبادت، دعا، پرستش و نیایش، نیاز فطری و درونی انسان است؛ چرا كه انسان فطرتا به گونه‌ای آفریده شده كه در هر وضعیتی قرار داشته باشد مایل به عبادت و محتاج به پرستش است. به همین جهت، هیچ قوم و گروهی از انسانها عاری از پرستش و نیایش نبوده اند و دانشمندان هم معترف اند كه یكی از چهار میل اساسی انسان (حس دانایی، حس نیكی، حس زیبایی و حس مذهبی) میل به پرستش و نیایش است.

آلكسیس كارل، روان شناس معروف می‌گوید: «فقدان نیایش در میان ملتی برابر با سقوط آن ملت است؛ اجتماعی كه احتیاج به نیایش را در خود كشته است، معمولا از فساد و زوال مصون نخواهد ماند..» (2)

و از طرف دیگر، عبادت و دعا راهی به سوی كمال، بلكه تنها راه رسیدن به كمال و سعادت ابدی دنیا و آخرت است. امام صادق علیه السلام فرمود: «ان عند الله عزوجل منزلة لاتنال الا بمسالة؛ (3) در نزد خداوند مقاماتی است كه بدون درخواست [و دعا، كسی] به آن نمی‌رسد..»

یكی از دانشمندان می‌گوید: «وقتی كه مانیایش می‌كنیم، خود را به قوه پایان ناپذیری كه تمام كائنات را به هم پیوسته است، متصل و مربوط می‌سازیم..» (4) و اضافه می‌كند: «امروز جدیدترین علم؛ روان پزشكی، همان چیزهایی را تعلیم می‌دهد كه پیامبران تعلیم می‌دادند، چرا؟ به علت اینكه روان پزشكان دریافته اند كه دعا و نماز و داشتن یك ایمان محكم به دین، نگرانی و تشویش و هیجان و ترس را كه موجب نیم بیشتری از ناراحتیهای ما است، برطرف می‌سازد..» (5)

عبادت حضرت

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام به شهادت تاریخ و حتی مخالفان، بخش مهمی از ساعات زندگی خویش را به عبادت و دعا و نیایش و مناجات گذراند و ارزشمندترین لحظات آن حضرت زمانی بود كه با خدای خویش خلوت داشت. او با تمام وجود و احساس و عاطفه‌اش متوجه خداوند بود. هرگاه در حال نماز یا مناجات در پیشگاه خدای بزرگ قرار می‌گرفت، اشكش چون باران جاری بود و از خوف عظمت خداوند مضطرب بود: «انه كان یصلی نوافل اللیل ویصلها بصلاة الصبح، ثم یعقب حتی تطلع الشمس، ویخر لله ساجدا فلا یرفع راسه من الدعاء والتمجید حتی یقرب زوال الشمس؛ (6) همیشه این گونه بود كه نوافل شب را می‌خواند و آن را به نماز صبح وصل می‌كرد. آن گاه تا طلوع آفتاب به تعقیبات نماز می‌پرداخت. سپس به سجده می‌افتاد و سر از سجده و دعا و تمجید (الهی) تا نزدیك زوال برنمی داشت..»

هرگاه داخل مسجدالحرام می‌شد، به سجده می‌افتاد و با اشك جاری و اخلاص و خشوع عرضه می‌داشت: «عظم الذنب من عبدك، فلیحسن العفو من عندك؛ (7) گناه بنده ات بزرگ شد، پس بخشودگی از نزد تو چه زیبا است..»

و در زیارت نامه آن حضرت چنین می‌خوانیم: «وصل علی موسی بن جعفر وصی الابرار وامام الاخیار... الذی كان یحیی اللیل بالسهر الی السحر بمواصلة الاستغفار حلیف السجدة الطویلة والدموع الغزیرة والمناجاة الكثیرة والضراعات المتصلة؛ (8) درود بر موسی بن جعفر علیه السلام وصی نیكان و پیشوای برگزیدگان... آن كسی كه شب را تا سحر [زنده می‌داشت و] به استغفار همیشگی و سجده‌های طولانی و گریه‌های سرشار و مناجات بسیار و ناله‌های پی در پی بیدار بود..»

حتی مخالفان آن امام نیز بدین امر اعتراف نموده اند؛ محمد بن طلحه شافعی درباره آن حضرت می‌گوید: «انه الامام جلیل القدر عظیم الشان كثیر التهجد المواظب علی الطاعات المشهور بالكرامات مسهر الیل بالسجدة والقیام ومتم الیوم بالصیام والصدقة والخیرات المسمی بالكاظم لعفوه واحسانه بمن اسائه والمسمی بالعبد الصالح لكثرة عبودیته والمشهور بباب الحوائج اذ كل من یتوسل الیه اصاب حاجته. كراماته تحار منها العقول؛ (9) به راستی او (موسی بن جعفر) پیشوای جلیل القدر و بزرگ منزلت است. او شب زنده دار و مواظب بر طاعات (پروردگار) است. مشهور به كرامات می‌باشد، شب تا صبح به سجده و نماز [و عبادت] می‌پردازد و روز را به روزه و اعانت و خیرات [به دیگران] به پایان می‌رساند.

كاظم (فرو برنده خشم) نامیده شده، به خاطر گذشت و احسانش به افرادی كه به او بدی كرده اند. بنده صالح نامیده شده، به خاطر زیادی بندگی [و عبادت] . و به «باب الحوائج.» مشهور می‌باشد؛ زیرا هر كس به او متوسل شود به حاجتش می‌رسد. كرامات او به قدری فراوان است كه عقلها از آنها در تحیر می‌ماند..»

مامون از پدرش هارون (كه دشمن جان حضرت و قاتل او بود) چنین نقل نموده است: «اذ دخل شیخ مسخد قد انهكته العبادة كانه شن قد كلم السجود وجهه وانفه؛ (10) پیر مردی وارد شد كه صورتش از شب بیداری زرد شده و ورم كرده بود و عبادت او را رنجور و لاغر نموده و همچون مشك خشكیده شده و زیادی سجده پیشانی و بینی او را مجروح نموده بود..»

از عبدالله قزوینی نقل شده كه روزی بر فضل بن ربیع وارد شدم، در حالی كه بر بام خانه خود نشسته بود و آن گاه كه نگاهش بر من افتاد، مرا نزد خود طلبید و گفت: از این روزنه نگاه كن چه می‌بینی؟ گفتم: جامه‌ای كه بر زمین افتاده است. گفت: با دقت نگاه كن! چون دقت بیشتری به خرج دادم، گفتم: انسانی می‌نماید كه به سجده رفته است. گفت: او را می‌شناسی؟ گفتم: نه. گفت: این مولای تو است. گفتم: مولای من كیست؟ گفت: تجاهل می‌كنی؟ گفتم: نه، من مولایی برای خود نمی‌شناسم. گفت: این موسی بن جعفر علیه السلام است، كه من شب و روز مواظب حالات او هستم و او را جز به این حال كه می‌بینی، نمی‌یابم؛ چون نماز صبح را اقامه می‌كند تا طلوع آفتاب مشغول تعقیبات است. آن گاه به سجده می‌رود و به همان حال باقی است تا زوال شمس، و به كسی سپرده است كه هنگام زوال و ظهر به او خبر دهد، آن گاه بدون تجدید وضو مشغول نماز ظهر و عصر و نافله آن می‌شود و باز به سجده می‌رود تا غروب آفتاب و بعد از نماز مغرب و عشاء و تعقیبات آن افطار می‌كند، و بعد از آن تجدید وضو نموده به سجده می‌رود، بعد از سجده طولانی، به بستر خواب رفته، و بعد از بیداری و تجدید وضو مشغول عبادت و نماز می‌شود تا اذان صبح... از آن روزی كه او را نزد من آورده اند، پیوسته كار و عادتش این است و چیزی جز عبادت از او ندیده‌ام، عبدالله می‌گوید: چون این سخن را از او شنیدم گفتم: از خدابترس و قصد بدی نسبت به او نداشته باش كه باعث زوال نعمت از تو می‌شود؛ زیرا هر كس به این [خانواده] بدی كرده است، به سرعت در همین دنیا به جزای خود رسیده است.

فضل گفت: بارها نزد من آورده اند كه او را به شهادت برسانم، ولی من زیر بار نرفته‌ام و به آنها گفته‌ام كه این كار از من ساخته نیست. (11)

آنچه در عبادات و دعاهای آن حضرت قابل دقت و توجه می‌باشد، این است كه هرگز عباداتی خشك و بی روح و بی اثر و عاداتی خالی از توجه نبوده است؛ بلكه عبادات آن حضرت ویژگیهایی دارد كه به برخی از آنها اشاره می‌شود.

ویژگیهای عبادت امام هفتم علیه السلام

1. عبادت عاشقانه

مهم‌ترین ویژگی كه به عبادت ارزش و عظمت می‌دهد، و نیازهای فطری انسان را برآورده می‌كند و به قله سعادت و كمال می‌رساند، عاشقانه عبادت نمودن است. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «برترین افراد كسی است كه عاشق عبادت باشد؛ سپس به عبادت تن دهد و آن را از دل دوست بدارد و با جسد با آن مباشرت داشته و خود را برای آن فارغ نموده باشد.....» (12)

وقتی كه طاغوت زمان، هارون الرشید امام موسی بن جعفر علیهما السلام را در قعر زندانهای تاریك و نمور زندانی نمود، و احساس كرد كه جای خلوتی برای ابراز عشق و محبت به معبود خود یافته، دست به آسمان برداشته، عاشقانه عرضه داشت:

«اللهم اننی كنت اسالك ان تفرغنی لعبادتك اللهم وقد فعلت فلك الحمد؛ (13) بارخدایا! به راستی من همیشه درخواست می‌كردم كه به من محل خلوتی برای عبادت خود عنایت نمایی. خدایا! این كار را انجام دادی، پس ستایش برای تو است..»

به راستی جز عشق به خدا و عبادت نام دیگری نمی‌توان بر جملات فوق گذاشت؛ چنان كه گاهی نماز و سجده انجام می‌داد و یا دعا می‌خواند تا با معشوق خویش سخن بگوید، و گاه قرآن تلاوت می‌نمود تا خدای با او سخن بگوید، و انس شبهای تار او صوت قرآن عارفانه او بود. از «المناقب.» چنین نقل شده است: «كان الذكر الحكیم رفیق الامام فی خلواته، و صاحبه فی وحشته وكان یتلوه بامعان وتدبر وكان من احسن الناس صوتا به، فاذا قرا یحزن ویبكی السامعون لتلاوته؛ (14) قرآن حكیم یار تنهاییهای امام (موسی بن جعفر علیهما السلام) و مونس وحشتش بود، همیشه قرآن را با دقت و تدبر تلاوت می‌نمود، و دارای زیباترین صوت قرآنی بود. هرگاه قرآن می‌خواند، شنوندگان به خاطر تلاوتش محزون می‌شدند و گریه می‌كردند..»

حفص درباره قرائت حضرت می‌گوید: «وكان قراءته حزنا فاذا قرا فكانه یخاطب انسانا؛ (15) خواندن قرآنش حزین بود. پس هرگاه قرآن می‌خواند بگونه‌ای می‌خواند كه گویا با انسانی سخن می‌گوید..»

2. عبادت آگاهانه

عبادت حضرت با علم و معرفت بود؛ چرا كه او آگاه‌ترین فرد زمان خویش نسبت به مسائل دینی و صفات جمال و جلال خداوند بود. (16) پدر بزرگوارش، امام صادق علیه السلام درباره علم و معرفت او می‌فرماید: «ان ابنی هذا لو سالته عما بین دفتی المصحف لاجابك فیه بعلم؛ (17) به راستی این پسرم را اگر از آنچه در قرآن آمده سؤال نمایی، آگاهانه جواب می‌دهد..» و در جای دیگر فرمود: «وعنده علم الحكمة، والفهم، والسخاء، والمعرفة بما یحتاج الیه الناس فیما اختلفوا من امر دینهم؛ (18) در نزد اوست علم حكمت و فهم، و سخاوتمندی، و شناخت نسبت به معارف دینی كه مردم به آن نیاز دارند..»

شواهدی نشان می‌دهد كه عبادت حضرت، از روی آگاهی و از سر شناخت اوج عظمت الهی بوده است، مثل:

الف) حضرت به یكی از فرزندانش فرمود: «یا بنی ایاك ان یراك الله فی معصیة نهاك عنها، وایاك ان یفقدك عند طاعة امرك بها، وعلیك بالجد ولا تخرجن نفسك من التقصیر فی عبادة الله وطاعته، فان الله لایعبد حق عبادته؛ (19) ‌ای پسر عزیزم! مبادا خداوند تو را در گناهی كه از آن نهی كرده، ببیند، و مبادا تو را در عبادتی كه تو را به آن فرمان داده، نیابد و بر تو باد بر تلاش كردن، و همیشه احساست این باشد كه در عبادت خدا و اطاعت او كوتاهی كرده‌ای؛ چرا كه خداوند آن گونه كه حق عبادت اوست، عبادت نمی‌شود..»

اینكه انسان همیشه خود را مقصر بداند، و درك كند كه حق عبادت خدا را نمی‌تواند ادا كند، نشانه عمق معرفت به عظمت و جلالت الهی است؛ چنان كه آن حضرت با همه تلاشهای شبانه روزی در عبادت حق، خود را مقصر و عبادات خویش را ناچیز می‌دانست.

ب) در جای دیگر فرمود: «تفقهوا فان الفقه مفتاح البصیرة وتمام العبادة والسبب الی المنازل الرفیعة والرتب الجلیلة فی الدین والدنیا، وفضل الفقیه علی العابد كفضل الشمس علی الكواكب ومن لم یتفقه فی دینه لم یرض الله له عملا؛ (20) تفقه كنید [و دین را بشناسید] زیرا كه فقه [و فهم] كلید بصیرت، و كمال عبادت است، و راه رسیدن به جایگاههای بلند و مراتب باعظمت در دین و دنیاست و برتری دین شناس بر عبادت پیشه، همانند برتری خورشید بر ستارگان است و هر كس فهم دینش را دنبال نكرد خدا از عمل او خرسند نگشت..»

در زیارت نامه آن حضرت می‌خوانیم كه ایشان «عیبة الانوار» یعنی صندوقچه جواهرات علم الهی بود. (21)

3. عبادت پیوسته و مستمر

از دیگر ویژگیهای مطلوب یك عبادت، مداومت و استمرار بر آن است. الكسیس كارل می‌گوید: «البته نباید فراموش كرد كه تنها صبح نیایش كردن و بقیه روز همچون یك وحشی به سر بردن، بیهوده است. باید نیایش را پیوسته انجام داد و در همه حال با توجه بود تا اثر عمیق خود را در انسان از دست ندهد..» (22)

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام عبادت پیوسته، حضور دائمی و مناجات همیشگی داشت؛ لذا در زیارت نامه حضرت می‌خوانیم: «حلیف السجدة الطویلة والدموع الغزیرة والمناجاة الكثیرة والضراعات المتصلة؛ (23) سجده‌های طولانی و گریه‌های سرشار و مناجات زیاد همیشگی و ناله‌های پی در پی داشت..»

از شافعی نقل شده كه درباره او گفته است: «كثیر التهجد المواظب علی الطاعات؛ (24) زیاد شب زنده دار و مواظب بر طاعات (پروردگار) است..» و مامون عباسی نیز درباره او گفته است: «آن قدر عبادت می‌كرد كه صورتش زخمی شده بود..»

سبط ابن الجوزی می‌گوید: «ویدعی بالعبد الصالح لعبادته واجتهاده وقیامه باللیل؛ (25) و [موسی بن جعفر] به خاطر عبادت و تلاش [پیوسته] و شب بیداری‌اش عبد صالح خوانده می‌شد..»

احمد بن یوسف دمشقی قرمانی نیز می‌گوید: «هو الامام الكبیر القدر... الحجة، الساهر لیله قائما القاطع نهاره صائما؛ (26) او [موسی بن جعفر] پیشوای بزرگ منزلت و حجت [خدا] است كه شبها به حال نماز بیدار، و روزها روزه دار است..»

محمد خواجه بخاری درباره او گفته است: «كان یدعی بالعبد الصالح، وفی كل یوم یسجد الله سجدة طویلة بعد ارتفاع الشمس الی الزوال؛ (27) او به عبدصالح خوانده می‌شد و در هر روز پس از بالا آمدن خورشید تا ظهر خدا را با سجده طولانی، سجده می‌كرد..» محمد بن الحسن شیبانی شاگرد ابوحنیفه نیز همین نكته را بیان كرده است. (28)

از دعاهایی كه آن حضرت فراوان بر لب داشت این بود: «اللهم انی اسالك الرحة عند الموت [والمغفرة بعد الموت] والعفو عند الحساب؛ (29) خدایا! از تو راحتی لحظه جان دادن را [و بخشش بعد از مرگ را] و گذشت در نزد حسابرسی روز قیامت را درخواست می‌كنم..»

4. برترین عبادت

امام علیه السلام درباره عبادت برتر فرمودند: «صلاة النوافل قربان الی الله لكل مؤمن... ولكل شیی ء زكاة وزكاة الجسد صیام النوافل، وافضل العبادة بعد المعرفة انتظار الفرج؛ (30) نمازهای مستحبی نزدیك كننده هر مؤمن به خداست... و برای هر چیزی زكاتی باشد و زكات بدن، روزه‌های مستحبی است و برترین عبادت پس از شناخت، انتظار فرج است..» در این روایت معرفت و انتظار فرج برترین عبادت شمرده شده است.

5. عبادت هدایت بخش

عبادات و مناجات امام كاظم از خصیصه هدایتگری و نجات بخشی برخوردار بود كه به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌كنیم:

الف) تحول كنیز در زندان

نقل كرده اند كه هارون الرشید، برای فریب دادن، یا شكنجه و یا تحقیر نمودن آن حضرت علیه السلام در دید مردم، فاحشه‌ای رقاصه و زیبا را به بهانه خدمتكاری نزد ایشان فرستاد و از طرفی غلامی را گمارد كه مواظب اوضاع باشد. وقتی كنیز را به محضر آن حضرت آوردند، فرمود: من نیازی به كنیز و خدمتكار ندارم؛ لذا او را برگردانید. هارون الرشید از این كار ناراحت شد و گفت: ما با اجازه او، وی را زندانی نكرده ایم تا كنیز را نیز با اجازه او به آنجا بفرستیم و بعد دوباره دستور داد كنیز را به زندان برگردانند...

مدتی گذشت. غلام، گزارش داد كه كنیز نیز به سجده افتاده و پیوسته و مرتب در سجده می‌گوید: «قدوس قدوس سبحانك سبحانك سبحانك..» هارون گفت: موسی بن جعفر وی را سحر كرده است!! او را با سرعت نزد من آورید. وقتی كنیز را نزد او بردند، دیدند از خوف خدا می‌لرزد و مرتب به آسمان نگاه می‌كند؛ آن گاه مشغول نماز گشت. هارون پرسید: چرا چنین می‌كنی، این چه حالی است كه در پیش گرفته ای؟

كنیز گفت: من داستان بسیار عجیبی دارم، و آن این است كه وقتی محضر امام كاظم علیه السلام شرفیاب شدم، او مرتب مشغول نماز و دعا بود. سرانجام به وی عرض كردم:‌ای مولا و سید من! آیا كاری دارید كه من آن را انجام دهم؟ فرمود: من با تو كاری ندارم. عرض كردم: مامور به خدمت شما می‌باشم. فرمود: اینها چه بد فكر می‌كنند. ناگهان متوجه باغ بزرگی شدم كه ابتدا و انتهای آن پایانی نداشت؛ این باغ با فرشهای زیبا و پرارزش مفروش شده بود، و كنیزان و حوریانی زیبا در آن صف كشیده بودند، و در دستهای خود ظرفهای آب و طشت برای شستن دستهای آن حضرت آماده ساخته بودند، از آن به بعد به سجده افتادم تا لحظه‌ای كه غلام به بالین من آمد. هارون گفت: شاید این قضایا را در خواب دیده ای؟ كنیز گفت: به خدا قسم همه اینها را قبل از اینكه به سجده روم با چشمان خود دیدم و سجده‌ام برای سپاس از آنها بود. هارون دستور داد از او مراقبت نمایند كه این حرفها را به كسی نگوید. آن كنیز دوباره به سجده افتاد و مشغول نماز شد. همیشه كارش این بود و مرتب می‌گفت: عبدصالح نیز چنین می‌كرد و من در عالم واقع دیدم كه آن كنیزان مرا خطاب كردند كه از حضور امام كاظم علیه السلام دور باشم و به من گفتند كه ما برای خدمت امام موسی بن جعفر برتر و مناسب‌تر هستیم. (31)

ب) بیداری شقیق

شقیق می‌گوید: «در سال 149 هجری برای زیارت خانه خدا عازم مكه شدم و در بین راه چشمم به جوانی افتاد كه در گوشه‌ای نشسته بود و لباس پشمی بر تن داشت. با خود گفتم: به خدا سوگند! این جوان از «صوفیه.» است، الآن می‌روم و او را تحقیر می‌كنم. چون به نزدیك او رسیدم، به من گفت:‌ای شقیق! از بدگمانی دوری گزینید، زیرا بعضی از گمانها گناه است. (32)

با شنیدن این جمله از او دور شدم و با خود گفتم: او از قلب من خبر داد! و با نام و نشانم با من سخن گفت! تصمیم گرفتم از وی درخواست كنم كه مرا جزء دوستان خود قرار دهد تا از او استفاده نمایم. بنابراین، به دنبال او رفتم ولی هرگز به او نرسیدم و او از چشمم ناپدید شد؛ اما من همیشه به فكر او بودم و آرزو می‌كردم كه او را دوباره ببینم. ناگاه در سرزمینی به نام «واقصه.» دیدم كه او مشغول نماز است و از شدت خضوع و خشوع اعضایش می‌لرزد و اشك از چشمانش فرو می‌ریزد. تصمیم گرفتم به حضور او رسیده، از وی عذرخواهی نمایم. چون از نماز فارغ شد قبل از آنكه سخن بگویم فرمود: «یا شقیق! اتل «وانی لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدی.» ؛ (33) ‌ای شقیق! بخوان [این آیه قرآن را كه خداوند می‌فرماید:] به راستی من می‌بخشم كسی را كه توبه نموده، ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت یابد..»

شقیق می‌گوید: او وقتی آیه را خواند به راه خویش ادامه داد و من به فكر فرو رفتم و با خود گفتم: خدایا! این كیست كه دو بار از قلب من خبر داد؟ لابد از ابدال و اولیای الهی است. برای بار سوم او را در كنار چاهی مشاهده كردم، او می‌خواست از آب چاه مشك كوچك خود را پر از آب كند، ناگهان طناب مشك پاره شد و به درون چاه افتاد. او دعایی خوانده، از خدا خواست كه مشكش را برگرداند، ناگاه چاه پر از آب شد و آن جوان مشك را با دستش گرفت، و سپس از آب چاه وضو گرفته، مشغول خواندن نماز شد. بعد از انجام چهار ركعت، در گوشه‌ای مشغول خوردن غذا شد. من محضر او رفته، بعد از سلام عرض كردم: اجازه می‌دهید من هم از طعام شما استفاده كنم؟ آن جوان فرمود:‌ای شقیق! پیوسته نعمتهای ظاهری و باطنی خدا شامل حال ما است، تو نیز حسن ظن به خدا داشته باش و اینك بیا و از طعام موجود استفاده كن.

شقیق در كنار سفره آن جوان قرار گرفت و از غذای او كه نوعی حلوا بود خورد و از آب مشك نوشید. او می‌گوید: این غذا را لذیذترین غذاها یافتم و تا چند روز دیگر میل به غذا و آب نداشتم. او اضافه می‌كند كه با آن جوان وداع كردم و دیگر او را ندیدم، تا سرانجام در مكه معظمه شبی او را از دور دیدم، ساعات آخر شب بود، او مشغول نماز و مناجات بود، و مرتب زاری و گریه می‌كرد. چون فجر طلوع كرد به نماز صبح مشغول شد و طواف كعبه را انجام داد و هنگامی كه خواست از كعبه دور شود، جمعیت زیادی دور او را گرفتند... من از یكی از آنان پرسیدم، این جوان كیست؟ جواب داد: این امام كاظم، موسی بن جعفر علیهما السلام است. (34)

ماییم و عنایت امام كاظم                                          یك سینه ولایت امام كاظم

چون ذره به سر منزل خورشید رسیم                            در ظل هدایت امام كاظم

این زمزمه در عرش برین است امشب                          پیدایش نور شمس دین است امشب

مژده به محمد و علی و زهرا                                     میلاد امام هفتمین است امشب

پی نوشـــــــــــــت:

1) و گاهی در روایات به ابوالحسن الماضی نیز یاد شده است تا ردی باشد بر عقاید واقفیه كه قائل به زنده بودن آن حضرت بودند.

2) نیایش، آلكسیس كارل، به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 640.

3) اصول كافی محمد بن یعقوب كلینی، ج 2، ص 338، ح 3.

4) آیین زندگی، ص 156 به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 641.

5) همان، ص 152 به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 642.

6) الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 231؛ كشف الغمة، اربلی، ج 3، ص 18؛ اعلام الهدایة الامام موسی بن جعفر (مجمع عالمی اهل بیت، چاپ اول، 1422) ، ج 9، ص 28.

7) اعلام الهدایة، ص 29؛ وفیات الاعیان، ج 4، ص 293؛ تاریخ بغداد، ج 13، ص 27؛ انوار البهیة، شیخ عباس قمی، ص 190.

8) مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، صلوات بر امام موسی كاظم علیه السلام، ص 791؛ ر. ك: چهارده معصوم، حسین مظاهری، (كانون پرورش فكری قم، 1363، چاپ اول) ص 106؛ منتهی الآمال، ص 123.

9) چهارده معصوم، ص 109؛ ر. ك: منتهی الآمال، ج 2، ص 122 - 123.

10) منتهی الآمال، ج 2، ص 123.

11) همان، با تصرف و تغییر.

12) افضل الناس من عشق العبادة فعانقها واحبها بقلبه وباشرها بجسده وتضرع لها....» ر. ك: منتخب میزان الحكمه، محمدی ری شهری، سید حمید حسینی، (قم، دارالحدیث، چاپ دوم، 1380) ص 325، ح 3931.

13) اعلام الهدایه، ج 9، ص 29؛ حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 1، ص 140.

14) اعلام الهدایه، ج 9، ص 31؛ المناقب، ج 4، ص 348.

15) اعلام الهدایه؛ و ر. ك: الدرالنظیم فی مناقب الائمه، یوسف بن حاتم شامی.

16) الارشاد، ج 2، ص 225.

17) اعلام الهدایة، ج 9، ص 27.

18) همان.

19) تحف العقول، ص 746، ح 15.

20) همان، ص 748.

21) چهارده معصوم، ص 109.

22) نیایش، به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 640.

23) مفاتیح الجنان، صلوات بر امام موسی كاظم علیه السلام، ص 791.

24) چهارده معصوم، ص 109.

25) تذكرة الخواص، ص 312؛ اعلام الهدایة، ج 9، ص 23.

26) اعلام الهدایه، ص 24؛ اخبار الدول، ص 112.

27) اعلام الهدایه، ج 9، ص 25.

28) همان، ج 9، ص 29؛ حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 1، ص 140.

29) منتهی الآمال، ج 2، ص 123؛ اعلام الهدایه، ج 9، ص 24؛ و ر. ك: نورالابصار عبدالمؤمن شبلنجی، ص 218.

30) تحف العقول، ص 734.

31) بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج 48، ص 238؛ جلاء العیون شبر، ج 3، ص 70؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 297.

32) حجرات/12.

33) طه/82.

34) اثبات الهداة، حر عاملی، ج 3، ص 216؛ محجة البیضاء، فیض كاشانی، ج 4، ص 268؛ مناقب الاخبار، ص 34؛ روض الریاحین، ص 58؛ فصول المهمة، ص 215.

امامان معصوم علیهم السلام در طول زندگی پربار خویش برای احقاق حق و رهبری امت، از هیچ كوششی فروگذار نكرده اند. در این راستا، همه مشكلات و گرفتاریها را به جان خریده و تحمل كرده اند.

به همین جهت است كه ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان الگوی صبر و پایداری در راه حق مطرح شده و سرمشق رهروان راه فضیلت گشته اند و از همین جاست كه عارفان خداجوی این فراز از زیارت روح نواز جامعه ائمة المؤمنین را در خلوت و جلوت زمزمه می‌كنند كه: «اَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ وَفَیتُمْ بِعَهْدِ اللّه ِ وَذِمَّتِهِ وَبِكُلِّ مَا اشْتَرَطَ عَلَیكُمْ فی كِتابِهِ وَدَعَوْتُمْ اِلی سَبیلِهِ وَاَنْفَذْتُمْ طاقَتَكُمْ فی مَرْضاتِهِ وَحَمَلْتُمُ الْخَلائِقَ عَلی مِنْهاجِ النُّبُوَّةِ؛ (1) من گواهی می‌دهم كه شما [ائمه اهل بیت علیهم السلام] به عهد و ذمه خود با خداوند متعال وفا كردید و هرآنچه را كه در كتاب خود بر شما شرط كرده بود، به نحو احسن انجام دادید. مردم را به راه خدا دعوت كردید و تمام تواناییهای خود را در راه كسب رضای الهی به كار گرفتید و مخلوقات را بر شیوه پیامبر صلی الله علیه و آله رهنمون شدید..»

پیشوای هفتم شیعیان، حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام كه در هفتم صفر 128 ه. ق در روستای ابواء، میان مدینه و مكه متولد شده بود، همانند دیگر امامان معصوم علیهم السلام برای احیای فرهنگ اسلام و گسترش ارزشهای الهی در طول امامت سی و پنج ساله خویش [148 تا 183 ه. ق [كه با چهار تن از خلفای ستمگر عباسی (منصور، مهدی، هادی و هارون الرشید) هم زمان بود، تمام مشكلات و سختیها را به جان خرید و به فرهنگ صبر و مقاومت در راه اسلام معنای حقیقی بخشید.

آن حضرت تمام توانائیهای خود را در این زمینه به كار گرفت و صلابت و استواری در راه دفاع از فضیلتها و مبارزه با مفاسد اخلاقی و اجتماعی را به معنای تامّ كلمه مجسّم ساخت. در زیارت آن امام می‌خوانیم: «اَشْهَدُ اَنَّكَ... صَبَرْتَ عَلَی الاَْذی فی جَنْبِ اللّه ِ وَجاهَدْتَ فِی اللّه ِ حَقَّ جِهادِهِ؛ (2) شهادت می‌دهم كه تو [ای امام هفتم] بر تمام آزارها در راه خدا صبر كردی و در راه خدا آن گونه كه سزاوارش بود كوشیدی..»

بیست و پنجم ماه رجب، شاهد جانبازی آن رادمرد عالم اسلام و اسطوره صبر و پایداری در راه حق می‌باشد. آن حضرت بعد از تحمل بی رحمانه‌ترین آزارهای طاقت فرسای خلفا، بویژه هارون الرشید، استوار و مقاوم در برابر طاغوت و طاغوتیان به ملاقات پروردگارش شتافت. در صلوات مخصوصه آن حضرت آمده است: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَصِی الاَْبْرارِ وَاِمامِ الاَْخْیارِ... وَمَأْلِفِ الْبَلْوی والصَّبْرِ وَالْمُضطَهَدِ بالظُّلْمِ وَالْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَالْمُعَذَّبِ فی قَعْرِ السُّجُونِ وَظُلَمِ الْمَطامیرِ ذی السّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلقِ الْقُیودِ؛ (3) خداوندا! بر موسی بن جعفر علیهماالسلام درود فرست! او كه جانشین نیكان و پیشوای خوبان بود... آن آقای آشنا با بلاها و بردباری، در معرض ظلم و ستم، شكنجه شده در قعر زندانها و ظلمت سلولهای تنگ و تاریك، با پاهای ورم كرده ومجروح، و به بند كشیده شده با حلقه‌های زنجیر..»

آنچه در پیش رو دارید، فرازهایی از تلاشها، پیامها و گفتارهای امام كاظم علیه السلام در زمینه صبر، مقاومت، قاطعیت، صلابت و صراحت لهجه در مقابل ستمگران و دشمنان است.

تلفیق عرفان و مبارزه

بی تردید برای استواری و مقاومت در راه عقیده، پشتوانه‌ای قوی و نیرومند لازم است. طبق آموزه‌های قرآنی بهترین پشتوانه هر انسان حقیقت طلبی، اتّكا به حضرت پروردگار است. و میانبرترین و نزدیك‌ترین راه در معرفت و قرب به حق، توجه به عبادت و معنویت است. خداوند متعال می‌فرماید: «وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ»؛ (4) «از صبر و نماز یاری بجویید..»

حضرت كاظم علیه السلام با پیروی از این رهنمود و در مقابل نیروهای باطل، از صبر و بردباری و نماز و عبادت یاری می‌جست؛ «كانَ یحْیی الْلَیلَ بِالسَّهْرِ اِلَی السَّحَرِ بِمُواصِلَةِ الاِْسْتِغْفارِ حَلیفَ السَّجْدَةِ الطَّویلَةِ وَالدُّمُوعِ الْغَزیرَةِ وَالْمُناجاتِ الْكَثیرَةِ وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَةِ؛ (5) آن حضرت شبها را تا سحر بیدار بود و شب زنده داریهایش همواره با استغفار بود، همراه با سجده‌های طولانی، اشكهای ریزان، مناجات بسیار، و ناله‌ها و زاریهای مداوم در حال عبادت..»

برخورد با صلابت

از آنجایی كه اولیای خدا به امدادهای خداوندی باور قطعی دارند، در برخوردهای خود با دنیاپرستان و طاغوتهای زمان بی واهمه و با قاطعیت و صلابت رفتار می‌كنند و آنان با داشتن سرمایه ایمان به غیر از خداوند متعال از هیچ قدرت و نیرویی نمی‌هراسند كه: «فَمَنْ یؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا یخافُ بَخْسا وَلا رَهَقا»؛ (6) «هر كس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان می‌ترسد و نه از ظلم [و ظالم] هراسی دارد..»

پیشوای هفتم نمونه بارزی از این اولیای الهی است.

اینك مواردی را در اینجا با هم می‌خوانیم:

الف) سخن امام به مهدی عباسی

مهدی، سومین خلیفه عباسی، در یك اقدام عوام فریبانه اعلام كرد كه هر كسی كه حقوقی بر گردن نظام حكومتی دارد، می‌تواند برای رسیدن به حق خود اقدام نماید. او در یك حركت ظاهری مشغول ادای حقوق مردم شد. امام كاظم علیه السلام نیز خواستار اعاده حقوق خود شد. در آنجا گفتگوی ذیل میان خلیفه و پیشوای هفتم علیه السلام به وقوع پیوست:

ـ حقوق شما چیست؟

ـ فدك.

ـ محدوده فدك را مشخص كن تا به شما بازگردانم.

ـ حدّ اول آن، كوه احد، حدّ دوم عریش مصر، حدّ سوم سیف البحر (دریای خزر) و حدّ چهارمش دومة الجندل [سرزمین عراق] است.

ـ همه اینها!

ـ آری!

خلیفه آن چنان ناراحت شد كه آثار غضب در چهره‌اش پدیدار گشت، و با ناراحتی شدید گفت كه مقدار زیادی است، باید بیندیشم. امام كاظم علیه السلام با این سخن به او فهماند كه حكومت حق امام كاظم علیه السلام است و زمام حكومت بر دنیای اسلام باید در دست اهل بیت علیهم السلام باشد. (7)

ب) پیشوای دلها

روزی در كنار كعبه، هارون الرشید حضرت كاظم علیه السلام را ملاقات نمود و در ضمن سخنانی به امام علیه السلام گفت: آیا تو هستی كه مردم مخفیانه با تو بیعت می‌كنند و تو را به رهبری خویش برمی گزینند؟ حضرت با كمال شهامت فرمود: «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَاَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ؛ من بر دلهای مردم حكومت می‌كنم، و تو بر جسمهای آنان!»

ج) هشدار به متكبران

هارون، سلطان گردنكش و متكبری بود كه خود را از همه چیز و همه كس بالاتر می‌دانست و حتی در خیال باطل خود بر ابرها می‌بالید و به وسعت حكومت خویش می‌نازید كه:‌ای ابرها! ببارید كه هر كجا قطرات بارانتان ببارد، چه شرق و چه غرب بر زمینهای تحت حكومت من خواهد بارید و خراج و مالیات آن سرزمین را به نزد من خواهند آورد.

زمانی پیشوای هفتم علیه السلام به كاخ هارون رفته بود. هارون از او پرسید: این دنیا چیست؟ امام فرمود: این دنیا سرای فاسقان است. سپس با تلاوت آیه 146 سوره اعراف به وی هشدار داد كه: «سَاَصْرِفُ عَنْ آیاتِی الَّذینَ یتَكَبَّرُونَ فِی الاَْرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَاِنْ یرَوْا كُلَّ آیةٍ لا یؤْمِنُوا بِها وَاِنْ یرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَاِنْ یرَوْا سَبیلَ الْغَی یتَّخِذُوهُ سَبیلاً»؛ (8) «به زودی از آیات خود دور خواهم نمود كسانی را كه به ناحق در روی زمین ادعای بزرگی می‌كنند و اگر آنان هر آیه‌ای را ببینند، به آن ایمان نمی‌آورند و اگر راه رشد و كمال را ببینند، به سوی آن حركت نمی‌كنند، ولی اگر راه ضلالت و گمراهی را ببینند، به سوی آن خواهند رفت..»

هارون پرسید: دنیا خانه كیست؟ حضرت فرمود: دنیا برای شیعیان ما مایه آرامش و برای دیگران آزمایش است.

در آخر این گفتگو، هارون با درماندگی تمام پرسید: آیا ما كافریم؟ پیشوای هفتم علیه السلام پاسخ داد: نه، ولی چنان هستید كه خداوند متعال فرموده است: «الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّه ِ كُفْرا وَاَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»؛ (9) «كسانی كه نعمت خدا را به كفر تبدیل كردند و قوم خود را در محل تباهی فرود آوردند..» (10)

د) سلام بر تو‌ای پدر!

هارون وارد مدینه شد و به همراه جمع كثیری به حرم پیامبر صلی الله علیه و آله رفت. او در مقابل قبر شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاد و با كمال افتخار چنین سلام داد: السَّلامُ عَلَیكَ یابْنَ عَمِّ؛ سلام بر تو‌ای پسر عمو! در این هنگام، حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام كه در میان اهل مدینه حضور داشت، نزدیك آمد و برای تحقیر خلیفه غاصب چنین سلام داد: «السَّلامُ عَلَیكَ یا رَسُولَ اللّه السَّلامُ عَلَیكَ یا اَبَه؛ سلام بر تو‌ای رسول خدا! سلام بر تو‌ای پدر!» در این حال، هارون از شدت خشم به خود پیچیده و دنیا در نظرش تیره و تار شد؛ چرا كه حضرت كاظم علیه السلام به این وسیله شایستگی خود را برای جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و عدم لیاقت هارون بیان داشت. (11)

ه) نامه‌ای از زندان

حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام با اینكه مدتهای مدیدی را در زندانهای مختلف نظام طاغوتی هارون سپری كرد و در شكنجه گاههای مخوف، به دست شقی‌ترین مأموران سپرده شده بود، امّا از گفتن سخن حق و نشر حقایق الهی لحظه‌ای باز نایستاد.

آن حضرت در فرصتهای مناسب گفتارهای بیدارگرانه و هشدارآمیز خود را به گوش سردمداران دنیاپرست نظام حكومتی رسانده، به ایفای نقش خطیر خویش در جامعه اسلامی پرداخت. امام در یكی از نامه‌های حماسی خویش كه از زندان به كاخ هارون ارسال نمود، چنین نگاشت: «ای هارون! هیچ روز سخت و پر محنتی بر من نمی‌گذرد، مگر اینكه روزی از راحتی و آسایش و رفاه تو كم می‌گردد؛ اما بدان كه هر دو، رهسپار روزی هستیم كه پایان ندارد و در آن روز، مفسدان و تبهكاران زیانكار و بیچاره خواهند بود..» (12)

ممكن است این پرسش به ذهن آید كه امام هفتم علیه السلام با آن شرائط خفقان چگونه نامه‌ها و سخنان خود را به سمع و نظر دیگران می‌رسانید؟

بررسی اوضاع تاریخی آن عصر نشان می‌دهد كه اكثر زندانبانان و مأمورین آن پیشوای الهی با اندكی ارتباط و برخورد با ایشان، به حقیقت و معنویت امام پی برده و از هواخواهان و دلدادگان حضرتش می‌شدند و این مسئله سبب شده بود كه گفته‌ها، نوشته‌ها و افكار و اندیشه و سیره حضرتش بر تاریخ پوشیده نماند.

داستان تحول روحی كنیز خوش سیمای هارون نمونه‌ای از این واقعیت است كه در كتابهای معتبر تاریخی و روایی به طور مفصل آمده است.

ظلم ستیزی در رفتار

فرازهایی از رفتارهای روشنگرانه و ظلم ستیزانه حضرتش را در این زمینه می‌خوانیم:

رخنه در درون نظام

امام كاظم علیه السلام با تربیت افرادی شایسته، و تأثیرگذاری مثبت بر افكار و اندیشه‌های برخی از كارگزاران حكومتی، از وجود آنان در پیشبرد اهداف الهی خویش سود می‌جست. علی بن یقطین از جمله عوامل نفوذی امام در نظام حكومتی هارون بود كه تا مقام نخست وزیری راه یافته بود. او به لطف خداوند و یاری رهنمودهای امام علیه السلام و بصیرت و تیزهوشی خویش، كارهای مهمی را به نفع شیعیان انجام می‌داد.

یادآوری نظرات حضرت كاظم علیه السلام به طور غیرمحسوس در جلسات داخلی هیأت حاكمه، گزارش اخبار داخلی و تصمیمات حكومت غاصب به امام هفتم علیه السلام، ارسال كمكهای مالی به امام و شیعیان، تشكیل گروههای حجّ از شیعیان بی بضاعت، و خدمات اجتماعی و اداری به یاران امام هفتم علیه السلام، برخی از دستاوردهای نفوذ علی بن یقطین در حكومت هارون بود.

مسیب بن زهیر نیز از شیعیان مخلصی بود كه در ظاهر، در سمت جانشین سندی بن شاهك، به فرماندهی نیروهای نظامی هارون منصوب شده بود. او علاوه بر رساندن پیامهای امام علیه السلام از داخل زندان به دوستان و شیعیان حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام معجزات و كراماتی نیز از آن حضرت نقل می‌كرد كه در بیداری برخی افراد تأثیر داشته است. (13) حاكم ری و برخی از كارگزاران حكومتی نیز در شبكه نفوذی حضرت كاظم علیه السلام انجام وظیفه می‌كردند.

حمایت از مبارزان راه حق

حسین بن علی بن حسن المثنی بن الامام الحسن المجتبی علیه السلام معروف به «شهید فخّ» از افرادی است كه در زمان امامت حضرت كاظم علیه السلام بر اثر ستمهای فرماندار مدینه به علویین به ستوه آمد و بر علیه حكومت هادی عباسی به قیام مسلحانه روی آورد.

حسین قبل از قیام پرشور خویش، شبانه به محضر امام هفتم علیه السلام آمد و امام ضمن سفارشاتی به وی فرمود: تو شهید خواهی شد، ضربه‌ها را محكم و نیكو بزن! این مردم فاسق اند، و در ظاهر ایمان دارند و در باطن خود نفاق و شك را پنهان می‌سازند، «اِنّا للّه ِ وَاِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ». (14)

بعد از شهادت حسین بن علی علیهماالسلام، و سایر شهدای فخّ، حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرمود: «به خدا سوگند! حسین در حالی از دنیا رفت كه مسلمان و نیكوكار و روزه دار و آمر به معروف و ناهی از منكر بود..»

جلوگیری از همكاری با طاغوت

آن حضرت اگر احساس می‌كرد كسانی كه به نظام حكومتی داخل می‌شوند، نمی‌توانند به نفع اهل حق و شیعیان عمل نمایند، آنان را از همكاری با طاغوت نهی كرده، از عواقب وخیم آن برحذر می‌داشت.

زیاد بن ابی سلمه از یاران امام كاظم علیه السلام بود، ولی بدون اطلاع آن حضرت در دستگاه خلافت عباسی مشغول به كار شده بود. او روزی به محضر امام هفتم علیه السلام آمد. حضرت از او پرسید:‌ای زیاد! آیا تو در امور دولتی اشتغال داری؟ گفت: بلی. امام فرمود: چرا با حكومت ستمگران همكاری می‌كنی و به شغل آزاد نمی‌پردازی؟ زیاد گفت: سرورم! مخارج من زیاد است؛ چرا كه من فردی اجتماعی هستم و خانه‌ام پر رفت و آمد است و افراد تحت تكفل دارم و هیچ گونه پشتوانه اقتصادی هم ندارم. درآمد من منحصر به همین شغل دولتی است. امام كاظم علیه السلام فرمود:‌ای زیاد! اگر از كوه بلندی سقوط كنم و بدنم قطعه قطعه شود، در نزد من بهتر است از اینكه با ستمگران همراهی و همكاری نمایم، مگر اینكه غصه‌ای را از دل مؤمنی برطرف نموده، یا مؤمن گرفتاری را نجات داده، یا مؤمن بدهكاری را از زیر بار بدهی رها سازم. (15)

صفوان بن مهران جمّال یكی دیگر از دوستان امام موسی بن جعفر علیهماالسلام می‌باشد. او شترهای متعددی داشت و آنان را در اختیار كاروانهای تجارتی و زیارتی قرار داده و از اجاره آنان امرار معاش می‌كرد. او می‌گوید: روزی امام هفتم علیه السلام را زیارت كردم. امام به من فرمود: صفوان تمام كارها و رفتار تو مورد پسند ماست، جز یك عمل تو! عرضه داشتم: فدایت شوم كدام عمل؟ فرمود: شترانت را به این مرد ستمگر [هارون [كرایه داده ای. عرض كردم: به خدا سوگند! من آن را برای فسق و فجور و شكار و لهو كرایه نداده‌ام، بلكه برای زیارت بیت الله اجاره داده‌ام. من هیچ گونه علاقه‌ای به آن مرد ندارم و غلامان خود را به همراه كاروان زیارتی هارون فرستاده‌ام تا به غیر از عمل حج در كار دیگری به كار گرفته نشوند.

امام فرمود:‌ای صفوان! آیا كرایه تو هنوز به عهده آنان هست یا پرداخته اند؟ گفتم: بلی، هنوز كرایه نگرفته‌ام. فرمود: صفوان! آیا دوست داری كه هارون و یارانش تا زمانی كه كرایه ات را نپرداخته اند، زنده بمانند تا برگشته و بدهی تو را بپردازند؟ گفتم: بلی. امام كاظم فرمود: «فَمَنْ أَحَبَّ بَقاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَمَنْ كانَ مِنْهُمْ كانَ وَرَدَ النّار؛ (16) هر كس بقای ستمگران را [و لو چند روزی] دوست داشته باشد، از آنان محسوب می‌شود و هر كس از آنان محسوب شود، داخل آتش [جهنم [خواهد شد..»

رسوا سازی یاران طاغوت

آن حضرت با اینكه بسیار صبور و بردبار بود و به خاطر كظم غیظ و فرو خوردن خشم خود به «كاظم» معروف شده بود، اما در مقابل افراد جسوری كه می‌خواستند برای اربابان ستمگر خود خوش خدمتی كنند و پا را از گلیم خویش فراتر نهند و به حریم مقدس امامت و ولایت تعرض روا دارند، هیچ گونه امان نمی‌داد و با اراده قاطع و با صلابت كامل برخورد می‌كرد و هم فكران آنان را تا ابد پشیمان می‌نمود.

علی بن یقطین می‌گوید: هارون الرشید مرد ساحری را دعوت كرده بود تا در جلسه‌ای با حضور خلیفه و دیگران با كارهای سحرآمیز و خارق العاده خویش حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام را خوار و شرمنده سازد. هنگامی كه غذا را آوردند، آن مرد ساحر با طرفند خاص خویش جادویی را به كار برد كه وقتی خادم امام علیه السلام می‌خواست برای حضرت كاظم علیه السلام نان بردارد و نزد حضرتش بگذارد، نان از دست او می‌پرید و دور می‌شد. هارون از این عمل ساحر آن چنان خوشحال شده و به وجد آمده بود كه در پوست خود نمی‌گنجید و به شدّت می‌خندید. امام وقتی احساس كرد كه این نقشه برای اهانت به حجت خدا طراحی شده است، با صلابت و قاطعیت تمام سر مبارك خویش را بلند كرده و به عكس شیری كه روی پرده كشیده شده بود اشاره نمود كه: «یا اَسَدَ اللّه ِ خُذْ عَدُوَّ اللّه ِ؛‌ای شیر خدا بگیر دشمن خدا را!»

آن تصویر به صورت شیر درنده‌ای مجسم شد و در یك لحظه آن مرد ساحر را درید و به كام مرگ فرستاد و سپس به جای خود برگشت. هارون نیز از ترس غش كرد و به رو افتاد. هنگامی كه به هوش آمد از امام استدعا كرد كه آن مرد را دوباره زنده كند و از شكم شیر بیرون آورد. امام فرمود: اگر عصای حضرت موسی علیه السلام ریسمانها و سایر لوازم ساحران را برگردانده بود، این تصویر نیز آن مرد را كه بلعیده برمی گرداند. (17)

احیای فرهنگ عاشورا

زنده نگه داشتن یاد و نام امام حسین علیه السلام و حماسه عاشورا به عنوان نماد مقاومت اهل بیت علیهم السلام در برابر جبهه كفر و نفاق و مقابله با طغیان و ستمگری، یكی از مهم‌ترین دغدغه‌های امامان معصوم علیهم السلام بوده است. آن بزرگواران می‌كوشیدند تا قیام جاویدان عاشورا زند بماند و پیام پایداری و استواری اهل حق در مقابل باطل در بلندای تاریخ با نام مقدس حضرت امام حسین علیه السلام طنین انداز شود.

از شیوه‌هایی كه حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام برای رساندن پیام استواری و مقاومت از آن بهره می‌برد، تداوم بخشیدن و زنده نگه داشتن یاد و خاطره جدّ بزگوارش حضرت سید الشهدا علیه السلام بود.

روایت ذیل بیانگر این حقیقت تاریخی است:

محدث نوری می‌نویسد: منصور دوانیقی در عید نوروز امام را مجبور كرد كه در مجلس عمومی بنشیند و مردم برای عرض تبریك به محضرش بیایند و هدایا و تحفه‌ها را به حضور آن حضرت بیاورند.

امام به ناچار در آن مجلس نشست و فرمانداران و فرماندهان و امرای لشكری و كشوری و عموم مردم برای تهنیت می‌آمدند و هدایا و تحفه‌های فراوانی می‌آوردند و خادم منصور همه هدایا را ثبت می‌كرد. آخرین فردی كه به حضور امام آمد، پیرمردی سالمند بود كه به امام عرضه داشت:‌ای پسر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله! من مرد فقیری هستم كه از مال دنیا بی بهره‌ام، اما سه بیت شعری را كه جدم در رثای جدّتان حضرت حسین بن علی علیهماالسلام سروده، به خدمتتان تقدیم می‌كنم:

عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلاكَ فِرِنْدُهُ                                               یوْمَ الْهِیاجِ وَقَدْ عَلاكَ غُبارٌ

یا ابا عبداللّه! من [از دشمنان تو تعجب نمی‌كنم كه چرا تو را كشتند، بلكه] تعجب می‌كنم از شمشیری كه بر بدن نازنین تو در روز عاشورا فرود آمد، در حالی كه غبار كربلا بر بدن تو نشسته بود.

وَلاَِسْهُمٍ نَفَذَتكَ دونَ حَرائِرَ                                                  یدْعُونَ جَدَّكَ وَالدُّمُوعُ غِزارٌ

من شگفت زده هستم از آن تیرهایی كه بر بدنت فرورفتند، در حالی كه خانواده ات با چشمان اشكبار قتل تو را نظاره كرده و جدّت را صدا می‌زدند.

اِلاّ تَقَضْقَضَتِ السِّهامُ وَعاقَها                                                عَنْ جِسْمِكَ الاِْجْلالُ وَالاِْكْبارُ

یا ابا عبداللّه! چرا بزرگی و جلالت تو مانع نشد از اینكه تیرها بر بدنت اصابت كنند و آن جسم پاك را مجروح نمایند!

امام فرمود: احسنت! بارك اللّه فیك! هدیه ات را پذیرفتم، بفرما بنشین! آن گاه به خادم گفت: از منصور بپرس در مورد این همه هدایا چه تصمیمی دارد؟ منصور گفت: همه آنها را به حضرت كاظم علیه السلام بخشیدم، هرطور دوست دارد مصرف كند. امام نیز تمام آن تحفه‌ها را به آن پیرمرد شیعی كه زیباترین اشعار را در مرثیه امام حسین علیه السلام خوانده بود، بخشید و او را تشویق نمود. (18)

امام علیه السلام به این وسیله، از شاعران و احیاگران حماسه عاشورا تجلیل نمود و پیام پایداری اهل بیت علیهم السلام را كه در حركت انقلابی امام حسین علیه السلام جلوه گر شده بود، علنی ساخت.

مقابله با منكرات

امام هفتم علیه السلام افزون بر تلاشها و مقاومتهایی كه در مقابل جبّاران و حاكمان ستمگر از خود نشان می‌داد، با صبر و بردباری تمام به منكرات و مفاسد اجتماعی در سطح جامعه نیز توجه داشت و با شیوه‌هایی مناسب با آنان مقابله می‌كرد. علامه حلّی در كتاب شریف منهاج الكرامة داستانی را نقل كرده است كه نشانگر ایستادگی امام هفتم علیه السلام در برابر مفاسد رائج و ناهنجاریهای دینی و اخلاقی بوده است:

«آن روز حضرت از كوچه‌های بغداد عبور می‌كرد و صدای موسیقی از منزل یكی از اشراف ساكن آنجا، تمام كوچه را پر كرده بود. در آن حال، یكی از خدمت گزاران همان خانه برای كاری به بیرون منزل آمد. امام كاظم علیه السلام از این وضعیت شدیدا ناراحت بود، آن خادم را صدا كرد و پرسید: آیا صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ او گفت: البته كه آزاد است. امام فرمود: «لَوْ كانَ عَبْدا لَخافَ مِنْ مَوْلاهُ؛ [راست می‌گویی [اگر او بنده بود، از مولای خود واهمه داشت..»

خادم به خانه برگشت و صاحب منزل كه بُشر بود و در كنار سفره شراب با رفقایش نشسته بود، پرسید: در بیرون منزل با كه صحبت می‌كردی؟ و او سخنان امام را بیان كرد.

كلمات حیات بخش امام علیه السلام آن چنان در اعماق قلب بُشر تأثیر گذاشت كه با پای برهنه بیرون دوید و خود را به امام رسانیده و از محضرش عذر خواسته، به دست آن حضرت توبه كرد و بعد از آن، به بُشر حافی موسوم شد و به مقامات عالی معنوی نائل گردید..» (19)

پی نوشــــــــــــــــــــــــت:

1. المزار، محمد بن المشهدی، ص294؛ بحارالانوار، ج99، ص164.

2. بحارالانوار، ج99، ص15.

3. الانوار البهیه، ص205.

4. بقره/45.

5. الانوار البهیه، ص205.

6. جنّ/13.

7. رجوع شوه به اصول كافی، كتاب الحجه، باب الفئ والانفال.

8. اعراف/146.

9. ابراهیم/28.

10. هدایتگران راه نور، ص700.

11. بحارالانوار، ج48، ص135.

12. تاریخ بغداد، ج13، ص32.

13. معجم رجال الحدیث، ج19، ص179.

14. مقاتل الطالبین، ص449.

15. الكافی، ج5، ص110.

16. معجم رجال الحدیث، ج10، ص133.

17. المناقب، ج4، ص300.

18. مستدرك الوسائل، ج10، ص386.

19. منهاج الكرامة، ص65.

حضرت امام موسی بن جعفرعلیهما السلام در روز هفتم ماه صفر سال 128 ق در ناحیه ابواء (میان مكه و مدینه) به دنیا آمد. پدر بزرگوارش حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و مادر با فضیلتش حمیده مصفاة است. حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در مقام ستایش از این مادر ارجمند فرمود: «حمیده از پلیدیها پاك است، همانند قطعه‌ای از طلای ناب و خالص. او را فرشته‌ها مواظبت كردند تا به عضویت خاندان ما در آمد و این بر اثر لطف و كرم خداوند بر من و حجت بعد از من بود.»(1)

امام هفتم علیه السلام با كنیه‌های ابو ابراهیم، ابوالحسن و ابو علی و به القاب عبد صالح و كاظم موسوم گردید.

آن حضرت در بیست سالگی بعد از شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148 ق به مقام امامت نائل گردید.

و در 25 رجب سال 183 در سن 55 سالگی در زندان هارون الرشید به شهادت رسید.

عصر امامت حضرت كاظم علیه السلام

هنگام رحلت حضرت صادق علیه السلام منصور دوانیقی دومین خلیفه ستمگر عباسی بر مسلمانان حكومت می‌كرد.

او در راه تثبیت حكومت خود از هیچ ستمی بر مخالفین خود فروگذاری نمی‌كرد و علاوه بر شیعیان، سردمداران سایر گروههای اسلامی را نیز مورد اذیت و آزار قرار داده بود. امام كاظم علیه السلام امامت خود را در عصر چنین خلیفه زورگو و مستبد آغاز كرد. علاوه بر دستگاه خلافت كه مستقیماً با امامت ائمه اطهارعلیهم السلام، پیروان و دوستداران آنان به شدت مبارزه می‌كردند گروههای سیاسی و مذهبی نیز در آن عصر حضور داشتند كه به نوعی در مورد پیشوائی امامان معصوم علیهم السلام تشكیك می‌نمودند. معتزله (2) ، قدریه (3) ، مرجئه (4) و زیدیه (5) از جمله گروهها و تشكلهای اعتقادی در عصر آن حضرت بودند. امّا با این وضعیت دلائل و نشانه‌های امامت حضرت كاظم علیه السلام به وضوح شیعیان و مشتاقان اهل بیت علیهم السلام را به باور حقیقی در مورد رهبری آن حضرت رهنمون می‌شد كه به چند مورد از آن دلائل اشاره خواهیم كرد.

آن بزرگوار در مدت 35 سال امامت خویش با وجود شرائط سخت و در جوّ خفقان به نحو شایسته‌ای شیعیان را رهبری كرد و میراث گران بهای علم و دانش را به فرزندش حضرت رضاعلیه السلام و شاگردان تربیت یافته خویش به یادگار نهاد. در این فرصت، مواردی از نشانه‌های امامت آن گرامی را به نظاره می‌نشینیم.

حضرت امام صادق علیه السلام بارها به امامت آن حضرت تصریح و شیعیان را به امام بعد از خود آگاه كرد. شخصیتهای بزرگی از تربیت یافتگان مكتب جعفری همچون مفضل بن عمر، معاذ بن كثیر، عبدالرحمان بن حجاج، فیض بن مختار، یعقوب سراج، سلیمان بن خالد، صفوان جمّال، اسحاق بن جعفرعلیهما السلام و علی بن جعفرعلیهما السلام و افراد بسیاری شاهد سخنان امام صادق علیه السلام درباره امامت حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام بوده اند. از جمله، در روایتی آمده است:

«مفضل بن عمر می‌گوید: من در حضور پیشوایم حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بودم. در همان موقع پسرش، موسی كاظم علیه السلام كه نوجوانی بیش نبود، به آنجا آمد. امام ششم علیه السلام به من فرمود: این جوان وصی من است و پس از رحلت من منصب خطیر امامت به او منتقل می‌شود.‌ای مفضل! این سخن را در نزد یاران مورد اعتماد خود بیان كن!» (6)

پیام آشنا

در آغاز امامت حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام فضای اختناق چنان بر جامعه حاكم بود كه بسیاری از شیعیان، جانشین امام صادق علیه السلام را نمی‌شناختند. هشام بن سالم یكی از دلدادگان مكتب اهل بیت علیهم السلام و از شاگردان برجسته امام صادق است. او می‌گوید:

بعد از رحلت پیشوای ششم شیعیان، برای آشنایی با حجت حق به همراه صاحب الطاق (ابوجعفر احول) به مدینه آمدیم؛ اما چون حجت خدا را بعد از آن حضرت نمی‌شناختیم، همچنان حیران و سرگردان به دنبال یك نسیم امید و سخن آشنایی می‌گشتیم تا ما را به سوی جانشین امام صادق علیه السلام راهنمایی كند.

مردم در اطراف عبدالله بن جعفرعلیه السلام جمع شده بودند و می‌خواستند با او به عنوان جانشین حضرت صادق علیه السلام بیعت كنند. ما پیش رفتیم و برای شناختن بیشتر وی، از موضوع زكات مسئله‌ای پرسیدیم، اما از او پاسخ نشنیدیم. باز هم سردرگم بودیم.

در كوچه‌های مدینه حیران و بی هدف می‌گشتیم و نمی‌دانستیم چه باید بكنیم و به كدام در پناهنده شویم. به اتفاق ابوجعفر احول به یكی از كوچه‌های مدینه رفتیم و از شدت ناراحتی و نیافتن حجت خداوند گریه می‌كردیم و می‌گفتیم: به كدامین سو برویم؟ به سوی مرجئه یا قدریه یا معتزله و یا زیدیه؟ همچنان نگران و ناراحت در كوچه می‌گشتیم و گریه می‌كردیم.

به ملازمان سلطان كه رساند این دعا را                         كه به شكر پادشاهی ز نظر مران گدا را

همه شب در این امیدم كه نسیم صبحگاهی                              به پیام آشنایی بنوازد این نوا را

در همان لحظات حساس و سرنوشت ساز ناگهان پیرمردی ناشناس با اشاره دست ما را به سوی خود خواند. من از اینكه او را نمی‌شناختم و احتمال می‌دادم از كارگزاران منصور دوانیقی باشد، سخت ترسیدم. خیال كردم او از جاسوسان خلیفه در مدینه است و به دنبال جانشین امام صادق علیه السلام و پیروان او می‌گردد؛ چرا كه در آن روزها از سوی منصور برای سركوب شیعیان و پیشوای بعد از امام ششم علیه السلام دستور العمل سختی صادر شده بود.

به ابوجعفر احول گفتم: سریعاً از من دور شو! زیرا بیم دارم تو را هم به عنوان همراهی با من دستگیر كنند؛ چون آن مرد ناشناس با دست خود به من اشاره می‌كرد. او نیز از من دور شد. من با دلهره و ترس به دنبال آن پیرمرد راه افتادم و مرگ خود را در مقابل چشمانم حس می‌كردم تا اینكه مرا به در خانه حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام آورد. مرا در آنجا رها كرد و خود رفت. در آن موقع، متوجه شدم اندیشه‌های من خطا بوده و نفس راحتی كشیدم. خادمی كه در جلو در ایستاده بود، مرا به داخل هدایت كرد.

وارد خانه شدم، چشمم به جمال مبارك حضرت ابوالحسن موسی بن جعفرعلیهما السلام افتاد، آرام گرفتم. آن لحظه چنان خوشحال بودم كه در طول عمر هرگز چنین نبوده‌ام.

امام موسی كاظم علیه السلام تا مرا دید، لب به سخن گشود و فرمود: بیا پیش من! بیا پیش من! نه به جانب مرجئه برو و نه به قدریه، معتزله، و زیدیه رجوع كن.

گفتم: مولای من! فدایت شوم! آیا پدر شما در گذشت؟ فرمود: بلی. دوباره پرسیدم: آیا واقعاً پدرتان از دنیا رفت؟ فرمود: آری، پدرم وفات كرد.

پرسیدم: پس از او چه كسی امام ماست؟

فرمود: ان شاءالله خداوند به زودی تو را با او آشنا خواهد كرد.

گفتم: قربانت گردم! عبدالله افطح برادر شما چنین می‌پندارد كه جانشین امام صادق علیه السلام است.

فرمود: عبدالله می‌خواهد بنده خدا نباشد.

پرسیدم: پس امام زمان ما كیست؟

فرمود: ان شاءالله خداوند به زودی تو را با او آشنا خواهد كرد.

گفتم: آیا شما امام هستید؟

فرمود: من این را نمی‌گویم.

پیش خود گفتم: پرسش من درست نبود، دوباره پرسیدم: آیا شما امامی دارید كه از او پیروی كنید؟

فرمود: نه. در این حال چنان هیبت و عظمت امام در دلم افتاد كه به غیر خدا كسی نمی‌داند.

پرسیدم: آیا اجازه می‌دهید، همانند پدر بزرگوارتان از شما سؤالاتی داشته باش م؟

فرمود: بلی، هر چه می‌خواهی بپرس! اما مواظب باش شنیده‌های خود را به كسی نگویی كه كشته می‌شوی! بعد از طرح پرسشها و پاسخها، آن حضرت را دریای عمیقی از علوم و معارف یافتم كه به انتهایش نمی‌توان رسید.

عرض كردم: شیعیان پدرتان حیران شده اند و در مورد امامت و رهبری پناهگاهی ندارند، آیا شما را به عنوان امام معرفی بكنم و مردم را به امامت شما دعوت نمایم؟ شما كه از من پیمان گرفتید این مسئله را با كسی در میان نگذارم!

فرمود: با هر كدام از آنان كه شایسته می‌دانی و اعتماد داری موضوع را در میان بگذار و پیمان بگیر كه نزد همه كس آشكار نكند؛ چرا كه در این صورت با خطر مرگ مواجه خواهد شد.

در آن حال، به گلوی مبارك خود اشاره كرد.

هشام بن سالم می‌گوید: بعد از یافتن حقیقت از حضرت اجازه گرفتم و بیرون آمدم. دوستم ابوجعفر احول كه از شیعیان راستین و به دنبال سعادت بود، به نزدم آمد و گفت: قضیه تو به كجا انجامید؟

گفتم: الحمدلله هدایت یافتم و داستان ملاقات خود را با امام كاظم علیه السلام در میان نهادم. بعد با زراره و ابو بصیر ملاقات كردم و آنان نیز به محضر امام رسیدند و با آن حضرت گفتگو كردند و به حقیقت واقف شدند. همینطور به شیعیان دیگر نیز كه اهل اعتماد بودند، واقعیت را گفتیم و همه امام را شناختند و از دور عبدالله افطح پراكنده شدند؛ اما گروهی اندك همچنان در اعتقاد به امامت عبدالله افطح اصرار كردند و در كنار او ماندند. (7)

در جستجوی حجت خدا

ابو جعفر محمد نیشابوری از سوی شیعیان نیشابور مأموریت یافت تا اجناس و وجوهی را در مدینه به محضر امام صادق علیه السلام تقدیم كند. او در سر راه خود به مدینه از كوفه عبور كرد تا قبر حضرت علی علیه السلام را در آنجا زیارت كند. (8)

ابو جعفر وقتی به كوفه رسید، مستقیماً به كنار قبر امیر مؤمنان علی علیه السلام مشرف شد. در كنار قبر پیرمردی را مشاهده كرد كه فقهاء شیعه از اهل كوفه گرداگرد او حلقه زده بودند و از وی موضوعات علمی در زمینه‌های فقه و حدیث و معارف الهی می‌آموختند.

عده‌ای از مردم نیز پیرامون آن پیرمرد روشن ضمیر جمع شده بودند و احكام شرعی و مسائل دینی خود را جویا می‌شدند. آن عالم وارسته نیز با الهام از مكتب امیرمؤمنان علیه السلام آنها را پاسخ می‌داد.

ابو جعفر پرسید: این مرد كیست؟

گفتند: او ابوحمزه ثمالی از دانشمندان مكتب اهل بیت علیهم السلام است.

ابو جعفر نیشابوری سلام كرد و در حلقه شاگردان وی زانو زد.

ابو حمزه از شخص تازه وارد پرسید:‌ای مرد كیستی و از كجا می‌آیی؟

او نیز خود را معرفی كرد و اهداف و برنامه‌های سفرش را به اطلاع ابوحمزه رسانید.

ابو حمزه از دیدار وی خوشحال شد، او را در آغوش گرفت و پیشانیش را غرق بوسه كرد. و به او مژده داد كه به زودی به اهداف سفر خود خواهد رسید.

در اثناء این گفتگو بودند كه ابوحمزه به بیابان دور دست خیره شد و به دقت گوشه‌ای را برانداز كرد و از اطرافیان پرسید: آیا شما آن شتر سواری را كه به سوی ما می‌آید، مشاهده می‌كنید؟ حاضران وقتی به نقطه‌ای كه او اشاره می‌كرد، متمركز شدند، سخن او را تأیید كردند. طولی نكشید كه مرد شترسوار خود را به كنار جمعیت رسانید و از مركب پیاده شد، سلام كرد و در گوشه‌ای نشست. ابوحمزه پرسید:‌ای مسافر! از كجا می‌آیی؟

- یثرب (مدینه) .

- از یثرب چه خبر؟

- جعفر بن محمد صادق علیه السلام از دنیا رفت.

ابو حمزه با شنیدن این خبر منقلب شد، با سوز دل نعره‌ای كشید و دستش را به شدت بر زمین كوبید و بی هوش شد.

ابو جعفر نیشابوری می‌گوید: من هم از شنیدن این خبر هولناك به شدت متأثر شدم، پشتم لرزید و احساس عجیبی تمام وجودم را فرا گرفت. با خود گفتم: پس حالا به كجا بروم؟ این همه امانتهای مردم را به دست چه كسی بسپارم و بالاخره كار امامت و رهبری امت به كجا منتهی خواهد شد؟

ابو حمزه وقتی به هوش آمد، در حالی كه اشكهایش را پاك می‌كرد، از مرد مسافر پرسید: امام چه كسی را برای جانشینی خود برگزید؟

او پاسخ داد: آن حضرت سه نفر را جانشین خود قرار داده است: 1. منصور، خلیفه عباسی؛ 2. فرزندش عبدالله افطح؛ 3. فرزند كوچك ترش موسی بن جعفرعلیهما السلام.

ابو حمزه از شنیدن این خبر خوشحال شد و گفت: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یضِلَّنَا دَلَّ عَلَی الصَّغِیرِ وَ بَینَ عَلَی الْكَبِیرِ وَ سَتَرَ الْاَمْرَ الْعَظِیمِ؛ سپاس خداوندی را كه ما را متحیر و سرگردان نگذاشت. [امام صادق علیه السلام] شیعیان را به فرزند كوچكش راهنمایی كرد و دلیل امام نبودن فرزند بزرگ را نیز آشكار ساخت و امر بزرگ امامت را مخفی گذاشت.»

سپس گفت:‌ای مرد نیشابوری! غمگین مباش امام زمان علیه السلام را شناختم. آن گاه ابوحمزه در كنار مرقد علوی علیه السلام مشغول نماز شد و همه به نماز ایستادند. بعد از سلام نماز، ابوحمزه گفت: وصیت امام صادق علیه السلام به منصور دوانیقی به خاطر كوتاه كردن شر اوست. امام صادق علیه السلام برای حفظ جان امام بعدی، تقیه كرده است. از وصیت امام به دو فرزند بزرگ‌تر و كوچك ترش معلوم می‌شود كه فرزند كوچك‌تر امام است؛ زیرا پیامبر گرامی اسلام به حضرت علی علیه السلام فرمود: در صورتی كه بزرگ‌ترین فرزندت عیبی نداشته باشد، امامت از آن اوست. وقتی امام فرزند كوچك را در ردیف فرزند بزرگ وصیت كرد، معلوم می‌شود كه مانعی در فرزند بزرگ هست. پس عبدالله در بدن و دین عیبی دارد.

ابو جعفر می‌گوید: من سخنان ابو حمزه را كاملاً متوجه نشدم تا اینكه به همراه اموال و وجوه اهدایی شیعیان به مدینه رفتم. بعد از ورود و اسكان به جستجوی جانشین امام صادق علیه السلام پرداختم. فرزندش عبدالله را به من نشان دادند. وقتی با او ملاقات كردم، هیچ كدام از حركات، طرز رفتار، گفتار، آداب و معاشرت و پاسخ سؤالات وی را مطابق با عمل یك امام معصوم نیافتم. سرگردان بودم كه به قبر رسول خداصلی الله علیه وآله پناه بردم.

در آن حال، غلامی آمد و مرا به نزد حجت الهی و پیشوای معصوم شیعیان، حضرت موسی كاظم علیه السلام راهنمایی كرد. وقتی به محضر امام شرفیاب شدم، تمام علامتها و نشانه‌های امام معصوم را در وجود آن گرامی یافتم و قلبم آرام گرفت. اموال و وجوهات شیعیان نیشابور را به محضرش تقدیم كردم. امام بعضی را پذیرفت، اما از پذیرفتن برخی دیگر ابا كرد و آنها را به من برگرداند. امام در آن حال به امانتهای پیرزن نیشابوری اشاره كرد و فرمود: آن درهم فرسوده و پارچه شطیطه نیشابوری را بیاور! و این آیه را قرائت فرمود «وَ اللَّهُ لَا یسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ»؛ [یعنی گرچه اموال تقدیمی آن پیرزن اندك است، ولی چون از راه حق به دست آمده، ما می‌پذیرم و خجالت در راه حق معنا ندارد.]

بعد فرمود:‌ای ابا جعفر! به شطیطه سلام مرا برسان! و این كیسه امانتی را از طرف من به او بده! امام در ادامه گفتگو به سخنان ابو حمزه اشاره كرد و تمام گفتار وی را برایم چنان بازگو كرد كه گویا در آنجا حضور داشته است. سپس فرمود: «كَذَلِكَ یكُونُ الْمُؤْمِنُ اِذَا نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ كَانَ عِلْمُهُ بِالْوَجْهِ؛ مؤمن این گونه است كه هر گاه خداوند دلش را نورانی كند، او واقعیت را آن طور كه هست، می‌فهمد.»آن گاه به من فرمود: «ای ابا جعفر! حال بلند شو! و از بزرگ‌ترین اصحاب پدرم در مورد مسئله امامت تحقیق كن!»

ابو جعفر وقتی تحقیق كرد، همه اصحاب به نص حضرت صادق علیه السلام بر امامت امام هفتم علیه السلام شهادت دادند. (9)

ره توشه‌های فضیلت

حسن ختام، آموزه‌هایی از مكتب حضرت امام كاظم علیه السلام است كه آن را زینت بخش این مقال قرار می‌دهیم:

آثار زیانبار تكبر

امام كاظم علیه السلام به هشام فرمود: «اِیاكَ وَ الْكِبْرَ فَاِنَّهُ لَا یدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ كِبْرٍ اَلْكِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَهُ رِدَاءَهُ اَكَبَّهُ اللَّهُ فِی النَّارِ عَلَی وَجْهِهِ؛ (10) ‌ای هشام! از خود بزرگ بینی و تكبر دوری كن؛ زیرا هر كس در گوشه دلش به اندازه دانه‌ای كوچك تكبر داشته باشد، وارد بهشت نمی‌شود. كبریاء و عظمت فقط برازنده وجود خداست. پس هر كس در این ویژگی به نزاع با خدا برخیزد، خداوند او را به صورت وارد جهنم خواهد كرد. «

نتیجه خودداری از انفاق

آن حضرت در مورد نتیجه سوء خودداری از انفاق در راه خدا فرمود: «ایاكَ اَنْ تَمْنَعَ فِی طَاعَةِ اللَّهِ فَتُنْفِقَ مِثْلَیهِ فِی مَعْصِیةِ اللَّهِ؛ (11) تلاش كن تا در راه طاعت خدا از انفاق دارایی خود مضایقه نكنی؛ زیرا در صورت مضایقه، دو برابر آن مبلغ را در راه معصیت خدا خرج خواهی كرد. «

پرهیز از گناهان كوچك

بی باكی در برابر گناهان به ظاهر كوچك، انسان را در ردیف گناهكاران بزرگ قرار می‌دهد. آن حضرت فرمود: «لَا تَسْتَقِلُّوا قَلِیلَ الذُّنُوبِ فَاِنَّ قَلِیلَ الذُّنُوبِ یجْتَمِعُ حَتَّی یكُونَ كَثِیراً؛ (12) گناهان كوچك را كم نشمارید كه همان معصیتهای به ظاهر كوچك وقتی جمع شود، خیلی خواهد شد. «

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

 

1) الكافی، ج 1، ص 477.

2) معتزله پیروان واصل بن عطا و به اصالت عقل باور دارند و یكی از مكاتب كلامی است. آنان مطالب و باورهای دینی را به عقل عرضه می‌كنند و آنچه عقلشان تأیید كند، می‌پذیرند.

3) قدریه به كسانی می‌گویند كه افعال خداوند و انسانها را محكوم تقدیر می‌دانند تا بدین وسیله اعمال غاصبین خلافت را توجیه كنند.

4) مرجئه گروه منحرفی بودند كه صرف داشتن اعتقاد را كافی می‌دانستند و عمل به تكلیف را جزء ایمان به حساب نمی‌آوردند.

5) زیدیه به گروهی از شیعه اطلاق می‌شود كه به امامت زید بن علی بن الحسین علیهما السلام اعتقاد دارند.

6) الارشاد، شیخ مفید، صص 559 - 560.

7) همان، ص 564.

8) گفتنی است كه در آن سالها مرقد منور مولای متقیان علی علیه السلام همچنان ناشناخته و به صورت بیابان باقی مانده بود و فقط شیعیان خالص با اشاره پیشوایان خود آنجا را می‌شناختند و با عشق و علاقه در بیابان نجف گرد می‌آمدند.

9) الخرائج، ج 1، ص 330؛ اعیان الشیعة، ج 4، ص 294؛ مدینه المعاجز، ص 463.

10) تحف العقول، ص 395، دستور العمل امام كاظم علیه السلام به هشام.

11) بحارالانوار، ج 75، ص 320.

12) الكافی، ج 2، ص 287، ح 2.

دانش امام در كودكی

1. نشان خردورزی

«صفوان جمّال» از جمله اصحاب و یاران امام كاظم علیه السلام كه به شغل شتربانی مشغول بود، هر از چند گاهی، برای كسب فیض و بهره مندی از بیكران دانش ائمه علیهم السلام نزد ایشان شرفیاب می‌شد. خود می‌گوید: روزی نزد امام صادق علیه السلام رفته تا در مورد پاره‌ای از مسائل و موضوعات از جمله موضوع امامت از ایشان پرسشی نمایم تا بدانم پس از امام صادق علیه السلام پیشوا و مقتدای شیعیان چه كسی خواهد بود؟ از امام پرسیدم: « [پس از شما] عهده دار امر امامت چه كسی خواهد بود؟» امام در پاسخ فرمود: «از جمله نشانه‌های فردی كه پیشوا و امام مسلمانان می‌شود، این است كه به سرگرمی نمی‌پردازد و دل مشغول بازیچه نمی‌شود و از كارهای بیهوده پرهیز می‌نماید.» در همین حین فرزند او، موسی بن جعفرعلیهما السلام وارد خانه شد، در حالی كه همراه خود بزغاله‌ای داشت. من به او نگریستم و تعجب كردم كه چگونه این رفتار او با سخن امام صادق علیه السلام سازگاری می‌یابد. كمی دقت كردم دیدم او به بزغاله می‌فرماید: «در برابر پروردگار خود فروتن باش!» از دانایی و بینش او شگفت زده شدم. امام صادق علیه السلام او را در آغوش كشید و فرمود: «پدر و مادرم به فدایت كه به سرگرمی و بیهودگی نمی‌پردازی.» (1)

2. كودكی دانشمند

«ابو حنیفه» پیشوای مذهب «حنفی» اهل سنت، آهنگ سفر حج نمود و پس از پایان حج برای دیدار با امام صادق علیه السلام و به جهت برخی مذاكرات علمی عازم مدینه شد. چون به مدینه رسید، به منزل امام رفت و در سراچه خانه اندكی درنگ نمود تا امام او را به حضور بپذیرد. روی سكوی دهلیز نشست. در همین حین كودكی را دید. ابوحنیفه از او پرسید: «در شهر شما اگر كسی غریب باشد و نیاز به قضای حاجت داشته باشد، كجا می‌رود؟» كودك، عالمانه پاسخ داد: «از دید مردم دور می‌شود و از تخلّی در آبهای روان، نهرها، زیر درختان میوه، در حریم منازل شخصی، حریم راه‌ها و مساجد دوری می‌كند. در هنگام تخلّی نباید رو یا پشت به قبله باشد و مراقب باشد كه لباس او نجس نگردد و...» ابوحنیفه از پاسخ جامع و كامل كودك یكه خورد و با شگفتی از او پرسید: «نامت چیست؟» كودك پاسخ داد: «من موسی بن جعفرعلیهما السلام هستم.» ابوحنیفه كه خود را در محضر كودكی دانشمند می‌دید، از فرصت استفاده كرد و از او پرسید: «فدایت شوم! گناه از سوی كیست؟ خدا یا بنده خدا؟» امام فرمود: «پس بنشین تا پاسخت گویم؛ اگر بگوییم منشأ گناه خداوند است، به خطا رفته ایم كه او سزاوار آن نیست كه بنده خویش را كه به گناه مرتكب نشده، عقاب نماید. اگر بگوییم گناه هم از سوی خدا و هم از سوی بنده است، باز هم سزاوار نیست كه شریك قدرتمند بر شریك ناتوان خویش ستم روا دارد، یا اینكه بگوییم گناه از سوی بنده است. دراین صورت، اگر پروردگار از گناه او درگذرد كه بنابر عفو و گذشت بیكران خود عمل كرده و اگر او را مجازات نماید، ظلمی بر او روا نداشته است.» سخن امام كه به اینجا رسید، ابوحنیفه همچنان مات و مبهوت از پاسخ دانشورانه و حكیمانه امام كاظم علیه السلام خود را از شرفیاب شدن به محضر امام صادق علیه السلام كه قصد اولیه او بود، بی نیاز دید و از همان جا، با دستی پر به سوی شهر خود بازگشت. (2)

3. كودكی از تبار آفتاب

امام صادق علیه السلام، امام كاظم را در اوان كودكی، برای تحصیل، به مكتب خانه‌ای فرستاد. آنچه مسلم است این است كه انگیزه امام از این كار، تحصیل فردی امام كاظم علیه السلام نبوده؛ چرا كه در آن دوره هیچ كس جز امام صادق علیه السلام نمی‌توانست چیزی بر اندوخته علمی آن كودك فرزانه بیفزاید. شاید این كار امام صادق علیه السلام به انگیزه تشویق دیگر كودكان به تحصیل، یا شناخت و معرفی امام بعد از خود به مردم و یا نشان دادن ارزش تحصیل علم به دیگران و انگیزه‌هایی چنین بوده است. امام كاظم علیه السلام می‌فرماید: روزی از مكتب خانه به سوی منزل بازمی گشتم، به خانه رسیدم و لوحی كه با خود داشتم، نشان پدرم دادم. پدرم مرا روبه روی خود نشانید و پس از دیدن لوح به من فرمود: «فرزندم بنویس: «تَنَحِّ عَنِ القَبیحِ وَ لاتُرِدهُ؛ از زشت گویی و زشت كاری بپرهیز و حتی اراده آن را هم مكن.»

آن گاه به من فرمود: «حال این بیت شعر را كه گفتم، تو كامل كن.» من بیت شعر را این گونه كامل كردم: «وَ مَنْ اَوْلَیتَهُ حُسْناً فَزِدْهُ؛ و هر كس را سزاوار احسان یافتی، [بر نیكی ات به او] بیفزا.»

در این لحظه پدرم مصرعی دیگر انشا كرد و فرمود: «سَتُلْقی مِنْ عَدُوِّكَ كُلَّ كَیدٍ؛ به زودی مكر و حیله از دشمن خود خواهی دید.»

من نیز بیت او را كامل كردم: «اِذَا كادَ العَدُوُّ فَلا تَكِدْهُ؛ وقتی دشمن، دشمنی پیشه كرد تو مانند او مباش.»

امام وقتی ذهن پویا و فعال فرزند خویش را در پاسخ رسا و شیوا، این چنین آماده می‌بیند، در شأن او می‌فرماید: «ذُرّیةٌ بَعضها مِن بَعضٍ؛ فرزندانی كه بعضی از نسل بعض دیگرند.» (3)

دانش امام در نوجوانی

1. از زلال نبوت

امام كاظم نوجوانی نورس و با نشاط شده بود. روزی از كوچه‌های شهر پیامبر صلی الله علیه وآله می‌گذشت. شخصی از شیعیان درشت گو و ظاهربین، به نام «عیسی شلقان»، او را دید و با عتاب گفت: «ای پسر! می‌بینی پدرت با ما چه می‌كند؟ روزی ما را به چیزی فرمان می‌دهد و روز دیگر ما را از آن باز می‌دارد! او به ما گفته بود: با ابوالخطاب دوستی كنیم، امروز می‌گوید: از او بیزاری جویید و او را لعن می‌كند.» ابوالخطاب از نزدیكان و بزرگان اصحاب امام صادق علیه السلام بود، اما پس از مدتی منحرف شد و به غلات گرایش یافت. او امام صادق علیه السلام را خدا خواند و خویش را پیامبر او معرفی نمود. امام كاظم علیه السلام با منطقی استوار در پاسخش فرمود: «آفریدگان خدا سه دسته اند؛ دسته اول مؤمنان راستین اند كه ایمانی استوار دارند. دسته دوم كافرانی گمراه هستند كه در كفر خود پافشاری می‌كنند. و دسته سوم گروهی هستند كه هر چند خود را در زمره مؤمنان قرار می‌دهند، اما نور ایمان در دلشان نتابیده و ایمانشان عاریه‌ای است كه آنها را «معارین» گویند.»

امام به نحوی سربسته عیسی شلقان را جزو همین گروه سوم برشمرد. عیسی می‌گوید: «پس از این گفتگوی كوتاه كه بین من و موسی بن جعفرعلیهما السلام صورت پذیرفت، نزد پدرش امام صادق علیه السلام رفتم و آنچه را او به من گفته بود، به امام گفتم. امام فرمود: فرزندم موسی علیه السلام از سرچشمه نبوت جوشیده است.» (4)

2. كشتیبان امت

یكی از نزدیكان امام صادق علیه السلام به نام «فیض بن مختار» می‌گوید: خدمت امام رسیدم. پس از اندكی موسی بن جعفرعلیهما السلام كه نوجوانی بود، وارد شد و سلام كرد. به احترامش برخاستم و پیشواز او رفتم و وی را در آغوش گرفتم و بوسیدم. امام صادق علیه السلام با دیدن ابراز محبت و احترام من نسبت به فرزندش خرسند شد، با تبسمی ملیح فرمود: «شما شیعیان ما به سان كشتی‌ای هستید و این نوجوان كه تو به او محبت نشان دادی، كشتیبان شما می‌باشد.» مدتی از دیدار من با امام گذشت و سال بعد برای انجام مناسك حج به مكه مشرف شدم. پس از انجام اعمال حج دو هزار سكه‌ای را كه همراه داشتم، توسط شخصی برای امام فرستادم و به او گفتم كه هزار سكه آن را از سوی من به امام صادق علیه السلام و هزار درهم دیگر را به فرزندش امام كاظم علیه السلام بدهد. پس از مدتی امام را زیارت كردم. امام صادق علیه السلام به من فرمود: «آیا مرا با فرزندم موسی برابر می‌دانی؟ [كه در هدیه دادن تساوی برقرار نمودی] « عرض كردم: «مولای من! من این كار را به دلیل فرمایش خودتان انجام دادم [كه فرمودید: شما كشتی نشین و او كشتیبان شیعیان است] .» امام به نشانه تأیید سری تكان داد و فرمود: «آری، اما به خدا سوگند من این كار را نكردم، بلكه این پروردگار بزرگ است كه چنین مقام شامخی به او داده است.» (5)

جایگاه و موقعیت علمی امام در دوران امامت

1. دانای اسرار

از جمله راه‌های شناخت امام معصوم علیه السلام از بقیه مردم، اخبار او از آینده و آگاهی دادن از اسرار پوشیده بر آفریدگان است.

«ابابصیر» شاگرد برجسته مكتب امامت كه محضر سه امام معصوم را درك نموده بود (از امام باقرعلیه السلام تا امام كاظم علیه السلام) ، روزی نزد مولای خویش امام كاظم علیه السلام می‌رود و پرسش مهمی را مطرح می‌نماید. و از امام می‌پرسد كه نشانه‌های شناخت امام چیست؟ امام پاسخ می‌دهد: «امام را از چند راه می‌توان شناخت؛ نخست اینكه امامت او منصوص باشد؛ یعنی توسط امام پیشین بدان تصریح شده باشد. دوم اینكه هر پرسشی از او شد، بتواند پاسخ گوید و از جواب درنماند و اگر هم از او پرسشی [در زمینه‌ای كه پاسخ آن لازم است] نشد، خودش سخن بیاغازد و آن مسئله را حل نماید. سوم از آینده خبر بدهد. چهارم زبانهای مختلف اقوام بشر را بداند و بتواند با هر زبانی كه با او سخن می‌گویند، به همان زبان پاسخ دهد.» سپس رو به ابابصیر كرد و با لبخندی معنی دار فرمود: «پیش از آنكه از این مجلس خارج شوی، این نشانه‌ها را خواهی دید!»

در همین اثنا، مردی از اهالی خراسان (مناطقی شامل خراسان كنونی و افغانستان تا هندوستان) وارد شد و با تكلّف فراوان به زبان عربی با امام سلام و احوالپرسی كرد، اما امام پاسخ او را به زبان فارسی داد. مرد خراسانی شگفت زده عرض كرد: «یابن رسول الله! به خدا سوگند من فقط به این دلیل فارسی سخن نگفتم، كه می‌پنداشتم شما فارسی را نكو نمی‌دانید!» امام با متانت فرمود: «سبحان الله! اگر من نتوانم به خوبی و وضوح پاسخ تو را بدهم، پس برتری من نسبت به تو در جایگاه امامت چیست.» آن گاه رو به ابابصیر كرد و فرمود: «ای ابابصیر! امام كسی است كه زبان هریك از گروه‌های مردم را بداند و نه تنها زبان آنها را بلكه زبان هر موجودی از پرنده و جاندار را به نیكی می‌داند.» (6)

2. آیینه ایزد نُمای

امام كاظم علیه السلام در مجلسی با فردی سخن می‌گفت. در بین سخنان خود به او فرمود كه در فلان تاریخ خواهد مُرد.»اسحاق بن عمار» از شاگردان امام در مجلس بود. با شنیدن این سخن به فكر فرورفت: «آیا واقعاً امام هنگام مرگ افراد را می‌داند.» در همین افكار غوطه می‌خورد كه متوجه شد امام با تندی به او می‌نگرد. به خود آمد. امام به او فرمود: «ای اسحاق! وقتی رُشَید هجری (از یاران با وفای امام علی علیه السلام كه در زمان امام مجتبی علیه السلام به فرمان معاویه به شهادت رسید) به خاطر داشتن علم مُنایا و بلایا، هنگام مرگ افراد و رخدادهای آینده را كه كسی از آن آگاهی نداشت، می‌دانست؛ من كه امام هستم، بی اطلاع باشم؟! در حالی كه امام به دانستن آن از هر كسی شایسته‌تر است؟!»

سپس در مورد آینده خود او هم فرمود: «ای اسحاق! هر آنچه در توان داری، عمل صالح انجام بده كه چراغ عمر تو نیز رو به خاموشی می‌رود و دو سال دیگر از دنیا خواهی رفت. پس از تو نیز با گذشت مدت اندكی بین بازماندگان تو اختلاف می‌افتد، به گونه‌ای كه به ستیزه جویی با هم می‌پردازند و حتی خیانت می‌كنند تا بدان جا كه دشمنان آنان را مورد سرزنش خویش قرار می‌دهند. آیا باز هم تعجب می‌كنی از اینكه امام زمان مرگ كسی را بداند [در حالیكه من از رخدادهای پس از مرگ تو نیز آگاهم؟!] «

اسحاق سر به زیر انداخت و از گفته‌های خود پشیمان شد و استغفار نمود. پس از مدتی او از دنیا رفت و همان گونه كه امام فرموده بود، بین بازماندگانش سركشی و طغیان درگرفت. آنان اموال مردم را به زور می‌گرفتند و در راه‌های غیر مشروع هزینه می‌نمودند، اما انجام كارشان به دریوزگی و بدبختی افتاد. (7)

3. پاسخ فراخور پرسشگر

از جمله ویژگیهای فرد دانشمند، شناخت توان علمی طرف مباحثه خود و پاسخگویی در محدوده آگاهیهای اوست. نوشته اند: فردی به نام «ابو احمد خراسانی» برای پرسش مسئله‌ای علمی محضر امام كاظم علیه السلام رسید. اما امام به خوبی از پایین بودن سطح آگاهیهای علمی او آگاهی داشت. وقتی خدمت امام رسید، پرسید: «كفر مقدم است یا شرك؟» از آنجا كه درك این پرسش و توان دریافت پاسخ و فهم آن برای وی مشكل بود، امام در جواب او فرمود: «تو را با این بحث چه كار؟! من در مورد تو فكر نمی‌كنم كه صلاحیت واردشدن به این بحثها را داشته باشی.» ابواحمد در جواب امام عرض كرد: «هشام بن حكم از من خواسته بود تا این سؤال را از شما بپرسم.» امام وقتی دانست او از جانب خود این سؤال را نپرسیده، بلكه فقط می‌خواسته جواب را دریافت كند و به فرد مذكور برساند، پاسخی شفاف بیان نمود. امام فرمود: «كفر مقدم بر شرك است؛ زیرا نخستین كسی كه كفر ورزید، شیطان بود كه بزرگی نمود و از فرمان خداوند روی برتافت. او از كافرین بود. از آن گذشته، كفر یك چیز است و آن انكار پروردگار و باور به الهیت غیر او، امّا شرك انكار پروردگار نیست، بلكه اثبات الهیت او و شریك قرار دادن دیگری با اوست.» (8)

4. پاسخ كوبنده

مُجاب كردن غرض ورزان و پاسخ كوبنده در برابر كج اندیشی مخالفان ولایت، از جمله شیوه‌های علمی امامان معصوم در برخورد با این گونه افراد است كه عمدتاً دست نشاندگان حكمرانان فاسد بوده و در شمار مزدوران دربار هستند. یكی از این افراد دست نشانده و دانشوران مزدور، «نفیع انصاری» بود. نوشته اند: روزی هارون الرشید عباسی، امام كاظم علیه السلام را به حضور طلبید. امام به دربار خلیفه رفت. نفیع پشت در كاخ هارون الرشید منتظر نشسته بود تا او را به درون راه دهند. امام از پیش روی او گذشت و با شكوه و جلالی ویژه به درون رفت. نفیع از عبدالعزیر بن عمر كه در كنارش بود، پرسید: «این مرد باوقار كه بود؟» عبدالعزیز گفت: «او فرزند بزرگوار علی بن ابی طالب از آل محمدصلی الله علیه وآله است. او موسی بن جعفرعلیهما السلام است.» نفیع كه از دشمنی بنی عباس با خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله آگاه بود و خود نیز كینه آنان را به دل داشت، گفت: «گروهی بدبخت‌تر از اینان (عباسیان) ندیده‌ام؛ چرا آنان به كسی كه اگر قدرت یابد، آنان را سرنگون خواهد كرد این قدر احترام می‌گذارند؟ هم اینك این جا منتظر می‌شوم تا او برگردد و با برخوردی كوبنده، شخصیتش را درهم بكوبم.» عبدالعزیز با دیدن سخنان كینه توزانه نفیع نسبت به امام، گفت: «بدان كه اینان خاندانی هستند كه هر كس بخواهد با مركب سخن به سوی آنها بتازد، خود پشیمان می‌شود و داغ خجالت و شرمساری بر جبین خویش تا پایان عمر می‌زند.» اندكی گذشت و امام از كاخ بیرون آمد و سوار بر مركب خویش شد. نفیع با چهره‌ای مصمّم جلو آمد، افسار اسب امام را گرفت و مغرورانه پرسید: «آی! تو كه هستی؟» امام از بالای اسب نگاهی «عاقل اندر سفیه» كرد و با اطمینان فرمود: «اگر نسبم را می‌خواهی، من فرزند محمدصلی الله علیه وآله دوست خدا، فرزند اسماعیل ذبیح الله و پور ابراهیم خلیل الله هستم. اگر می‌خواهی بدانی اهل كجا هستم، اهل همان مكانی كه خدا حج و زیارت آن را بر تو و همه مسلمانان واجب كرده است. اگر می‌خواهی شهرتم را بدانی، از خاندانی هستم كه خدا درود فرستادن بر آنان را در هر نماز بر شماها واجب گردانیده و اما اگر از روی فخر فروشی سؤال كردی، به خدا سوگند! مشركان قبیله من راضی نشدند، مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند و به پیامبر گفتند:‌ای محمد! آنان كه از قبیله خویش هم شأن و هم مرتبه ما هستند، نزد ما بفرست. اكنون نیز از جلوی اسب من كنار برو و افسارش را ردكن!» نفیع كه همه شخصیت و غرور خود را در طوفان سهمگین كلام امام بر باد رفته می‌دید، در حالی كه دستش می‌لرزید و چهره‌اش از شرمندگی سرخ شده بود، افسار اسب امام را رها كرد و به كناری رفت.

عبدالعزیز با پوزخندی زهرناك به شانه نفیع زد و گفت: «نگفتم به تو كه با او توان رویارویی نداری!» (9)

5. به سنگینی شرم

اشراف كامل به مسائل علمی و پاسخ فراگیر، رمز دیگری از هزاران نكته پنهان و آشكار موقعیت علمی امام علیه السلام بود. در دوران ائمه معصومین علیهم السلام بسیار اتفاق می‌افتاد كه حكمرانان برای زیر سؤال بردن شخصیت علمی ائمه علیهم السلام از برپایی مجالس علمی و مناظرات گوناگون بهره می‌جستند. نوشته اند: روزی فردی به نام «ابو یوسف» كه سمت قضاوت و امامت جمعه و جماعت را در بغداد عهده دار بود، از خلیفه عباسی (مهدی یا هارون الرشید) خواست تا جلسه مناظره‌ای برای درهم شكستن شخصیت امام كاظم علیه السلام ترتیب داده و با طرح مسائلی به زعم خود، «پیچیده!» امام را در تنگنا قرار دهد. ابویوسف به خلیفه گفت: «به من رخصتی ده تا از موسی بن جعفرعلیه السلام سؤالاتی بپرسم كه توان پاسخ دادن به هیچ یك از آنها را نداشته باشد.» خلیفه با كمال میل پذیرفت. امام را به دربار احضار نمودند. ابویوسف از امام خواست تا مسائل خود را مطرح نماید. امام پذیرفت. ابویوسف پرسید: «نظرت در مورد تظلیل (زیر سایه رفتن) شخص مُحرم كه لباس احرام پوشیده است، چیست؟» امام فرمود: «شخصی كه مُحرم شده، نبایستی زیر سایه برود.» او بلافاصله پرسید: «اگر خیمه بزند چه؟ آیا می‌تواند داخل خیمه برود؟» امام فرمود: «آری، زیر خیمه می‌تواند برود.» ابویوسف كه به خیال خود، پاسخ دلخواه را ستانده بود، به زعم اینكه تناقض در پاسخ امام وجود دارد، گفت: «پس فرق این دو (سایه بان و خیمه) با هم چیست [كه محرم زیر سایه بان نمی‌تواند برود، اما در سایه خیمه اشكالی ندارد كه قرار گیرد] «؟ امام فرمود: «حال من از تو می‌پرسم: چه تفاوتی بین نماز و روزه زنی كه در عادت ماهانه است، وجود دارد؟ آیا باید نمازهای این ایام را قضا نماید؟» قاضی پاسخ داد: «خیر قضای این نمازها بر او واجب نیست.» امام پرسید: «روزه چطور؟» او پاسخ گفت: «بله روزهایی را كه در ایام عادت نگرفته، بایستی قضا نماید.» امام دوباره پرسید: «چگونه است كه نمازها را نباید قضا كند، اما قضای روزه‌ها را باید به جای آورد؟» قاضی پاسخ داد: «چون این حكم اسلام است.» امام فرمود: «آن (تظلیل در سایه بان یا خیمه) هم حكم اسلام است.» خلیفه در این مدت سكوت كرده و منتظر نتیجه مناظره بود، وقتی از پیروزی ابویوسف ناامید شد، زیر لب به او غرّید: «گمان نمی‌كنم دیگر [در مقابله با او] از تو كاری ساخته باشد.» ابویوسف كه از شكست آسان خود در برابر امام خشمگین و خجلت زده بود، رو كرد به خلیفه و گفت: «سنگ بزرگی پیش پایم افكند.» (10)

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

 

1) بحار الانوار، محمد باقر المجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق، ج 48، ص 107؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب السروی المازندرانی، بیروت، دار الاضواء، بی تا، ج 3، ص 432.

2) همان، ص 114؛ تحف العقول، ابن شعبه الحرّانی، قم، مكتبة بصیرتی، بی تا، ص 411.

3) بحار الانوار، ج 48، ص 109، مناقب آل ابی طالب، ج 3،ص 434.

4) محمد بن یعقوب كلینی، الاصول من الكافی، قم، مكتبة بصیرتی، 1363 ش، ج 2، ص 418.

5) همان، ج 1، ص 311.

6) محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید) ، الارشاد، مشهد، انتشارات كنگره شیخ مفید، 1373 ش، ص 217.

7) الاصول من الكافی، ج 1، ص 484.

8) بحار الانوار، ج 78، ص 324؛ تحف العقول، ص 304.

9) بحار الانوار، ج 48، ص 143؛ مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 431.

10) الارشاد، ص 229.