سپیده سخن
حضرت ابو جعفر، محمد بن علی علیه السلام در سوم صفر (1) سال 57 هجری قمری در مدینه منوره متولد شد. پدر آن بزرگوار حضرت علی بن الحسین، امام سجادعلیه السلام و مادر گرامیاش فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام است. به این ترتیب آن حضرت از طرف پدر و مادرش هاشمی و علوی میباشد. امام باقرعلیه السلام سه سال و شش ماه با جدّش امام حسین علیه السلام و 34 سال با پدرش امام زین العابدین علیه السلام زندگی كرده و 19 سال و ده ماه نیز مدت امامت آن حجت الهی به طول انجامید.
پیشوای پنجم در دوران زندگی خویش با 10 تن از خلفای ستمگر اموی (از معاویة ابن ابی سفیان تا هشام بن عبدالملك) معاصر بود و سالهای امامت آن حضرت با 5 تن از همین خلفاء مقارن شد.
این 5 حاكم عبارتند از:
1 - ولید بن عبدالملك (متوفی 96، ششمین خلیفه اموی)
2 - سلیمان بن عبدالملك (متوفی 99)
3 - عمر بن عبدالعزیز (متوفی 101)
4 - یزید بن عبدالملك (متوفی 105)
5 - هشام بن عبدالملك (متوفی 125)
امام باقرعلیه السلام د ر دوره امامت خویش فرصتهای مناسبی را برای گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم السلام، استحكام معارف شیعی و ترویج آن در میان اقشار مختلف مسلمانان به دست آورد.
در آن دوران حساس و بحرانی، امام پنجم نهضت فكری و فرهنگی گستردهای را آغاز نمود و شاگردان مهمی را تربیت كرد. از مهمترین شاگردان و یاران آن حضرت میتوان به: زرارة بن اعین، حمران بن اعین، حسن بن حسن بن حسن علیه السلام، زید بن علی بن الحسین علیهما السلام، سلیم بن قیس هلالی، جابر بن عبدالله انصاری، جابر بن یزید جعفی، بكیر بن اعین، ابان بن تغلب، فضیل بن سار، لیث بن بختری معروف به ابو بصیر، محمد بن مسلم ثقفی، ابو حمزه ثمالی و... اشاره كرد. شیخ طوسی معروفترین شخصیت نگار شیعی نام 468 نفر از شاگردان امام باقرعلیه السلام را فهرست كرده است. (2)
حضرت باقرعلیه السلام در روز دوشنبه، هفتم ذی الحجه سال 114 ه. ق در سن 57 سالگی به فرمان هشام بن عبدالملك، دهمین خلیفه بنی امیه مسموم و در مدینه به شهادت رسید و در كنار مرقد پدر گرامیاش حضرت سجادعلیه السلام در قبرستان بقیع به خاك سپرده شد. (3)
در مورد مقام و عظمت امام باقرعلیه السلام به گفتاری حكیمانه از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله بسنده میكنیم: آن حضرت روزی از امام باقرعلیه السلام یاد كرده و به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: «اِنَّكَ سَتُدْرِكُ رَجُلاً مِنّی اِسْمُهُ اِسْمی وَ شَمائِلُهُ شَمائِلی، یبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْراً؛ (4) ای جابر! تو مردی از خاندان مرا درك خواهی كرد كه همنام و هم شمایل من است. او سرچشمههای علم و دانش را میشكافد و به دیگران توضیح داده و تفسیر میكند.»
در این مجال برآنیم كه گوشهای از كرامات و فضائل آن یادگار نبوت و ستاره فروزان علم و تقوی را بیان كنیم.
كرامت و معجزه
كارهای خارق العادهای كه مقرون به دعوی نبوت باشد معجزه و بدون ادّعای نبوت، كرامت نامیده میشود. بنابراین كرامت به كارهای خارق العادهای اطلاق میشود كه به وسیله بنده صالح خدا و بدون ادعا ظاهر میشود و دلیل و برهانی الهی است كه با اذن خداوند بر عموم مردم یا بعضی از خواص ظاهر میشود و توسط آن، مقام امامت اثبات شده و در دلها استقرار یافته و اندیشهها و نقشههای مخالفین و منكرین تحت الشعاع قرار گرفته و حجت الهی بر مردم شناخته میشود.
چنانكه خداوند فرموده است: «لِیهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَینَةٍ وَ یحْیی مَنْ حَی عَنْ بَینَةٍ» (5) ؛ «تا آنها كه هلاك [و گمراه] می شوند، از روی اتمام حجت باشد؛ و آنها كه زنده [و هدایت] میشوند از روی دلیل روشن باشد.»
البته در اصطلاح حدیث به كارهای خارق العاده ائمه علیهم السلام معجزه نیز گفته میشود. ابوبصیر در این رابطه میگوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: «لأَِی عِلَّةٍ اَعْطَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ اَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَاَعْطاكُمُ الْمُعْجِزَةَ فَقالَ: لِیكُونَ دَلیلاً عَلی صِدْقِ مَنْ اَتی بِهِ وَالْمُعْجِزَةُ عَلامَةٌ لِلَّهِ لایعْطیها اِلاَّ اَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِیعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ كِذْبِ الْكاذِبِ؛ (6) به چه علتی خداوند بزرگ پیامبران، رسولان و شما را معجزه عطا كرده است؟ امام علیه السلام فرمود: تا اینكه دلیل روشنی برای راستگویی باشد. معجزه نشانهای از سوی پروردگار جهانیان است و آن را به غیر از پیامبران و رسولان و امامان عطا نمیكند و این به خاطر آن است كه راستی راستگو از دروغ دروغگو شناخته شود.»
از این رو امور خارق العادهای كه توسط ائمه علیهم السلام انجام میشود گاهی به عنوان معجزه و گاهی به عنوان كرامت مطرح میشود و دلیلی قاطع برای حقانیت ائمه اطهارعلیهم السلام است.
در قرآن از معجزه به نام آیت یاد میشود. آیت به معنی نشانه است و چون معجزه نشانه راستگویی پیامبر و امام میباشد، آن را آیت مینامند و چون این امور خارق العاده ناتوانی دیگران را آشكار میكند، بر آن معجز یا معجزه اطلاق میشود.
استاد مطهری رحمه الله در مورد فرق معجزه و كرامت میگوید: «معجزه یعنی بینه و آیت الهی كه برای اثبات یك مأموریت الهی صورت میگیرد و به اصطلاح، مقرون به تحدی است، منظوری الهی از او در كار است. این است كه محدود به شرایط خاصی، است امّا كرامت یك امر خارق العاده است كه صرفاً اثر قوت روحی و قداست نفسانی یك انسان كامل یا نیمه كامل است و برای اثبات منظور الهی خاصّی نیست. این چنین امری فراوان رخ میدهد و حتی میتوان گفت: یك امر عادی است و مشروط به شرطی نیست. معجزه زبان خداست كه شخصی را تأیید میكند، ولی كرامت چنین زبانی نیست.» (7)
ممكن است گفته شود: كارهای خارق العاده ائمه اطهارعلیهم السلام، دو قسم است. گاهی در مقام اثبات حقانیت خویش در برابر مخالفین بوده اند و گاهی در مقام تقویت ایمان در قلوب مؤمنین. میتوان بر اولی نام معجزه گذاشت و دومی را كرامت نامید.
دانشمندان بزرگ امامیه همچون قطب الدین راوندی در الخرائج و الجرائح و شیخ حرّ عاملی در اثبات الهداة و سید هاشم بحرانی در مدینة المعاجز و مقدس اردبیلی در حدیقة الشیعه و... بر تمام كارهای خارق العادهای كه توسط ائمه اطهار انجام شده است، نام معجزه را اطلاق كرده اند. البته در بعضی از كتابها نیز این امور با عنوان كرامت مطرح شده است.
در هر صورت این دو لفظ در مورد ائمه اطهارعلیهم السلام گاهی مترادف و زمانی مختلف استعمال شده است. بعد از توضیح كوتاهی در مورد معنی معجزه و كرامت، به نمونههایی از معجزات و كرامات امام باقرعلیه السلام میپردازیم.
خبر از حكومت بنی عباس
امام باقرعلیه السلام سالها قبل از روی كار آمدن بنی عباس، خبر خلافت آنان و چگونگی آن را به منصور دوانقی داد.
ابو بصیر واقعه را چنین گزارش میكند: در حضور امام باقرعلیه السلام در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله نشسته بودیم و این در روزهایی بود كه حضرت سجادعلیه السلام تازه به شهادت رسیده و قبل از زمانی بود كه حكومت به دست فرزندان عباس بیفتد. (8)
در این هنگام دوانیقی و داود بن سلیمان به مسجد داخل شدند. با دیدن حضرت باقرعلیه السلام، داود تنها به نزد امام باقرعلیه السلام آمد، آن حضرت از او پرسید: چرا دوانیقی این جا نیامد؟ داود گفت: او جفا میكند و سخت تنگدست و پریشان است.
امام باقرعلیه السلام فرمود: روزها میگذرد تا آن گاه كه وی بر مردم حكومت میكند. او بر گرده مردم سوار میشود و شرق و غرب این دیار را تصاحب میكند و طول عمر نیز خواهد داشت. (9) او آن چنان گنجینهها را از اموال انباشته میكند كه قبل از او كسی چنین نكرده است. داود بن سلیمان این خبر را به منصور دوانیقی رسانید. دوانیقی با دستپاچگی تمام به نزد امام آمد و عرضه داشت: جلال و عظمت شما مانع شد كه در محضر شما بنشینیم! و بعد با اشتیاق تمام از امام باقرعلیه السلام پرسید: این چه خبری است كه داود به من داد؟
امام باقرعلیه السلام، فرمود: آنچه گفتیم پیش خواهد آمد.
دوانیقی: آیا حكومت ما پیش از حكومت شماست؟
امام علیه السلام: بلی.
دوانیقی: آیا پس از من یكی دیگر از فرزندانم حكومت میكند؟
امام علیه السلام: بلی.
دوانیقی: آیا مدت حكومت بنی امیه بیشتر است یا مدت حكومت ما؟
امام علیه السلام: مدت حكومت شما. امام باقرعلیه السلام در ادامه فرمود: فرزندان شما این حكومت را به دست میگیرند و چنان با حكومت بازی میكنند كه بچهها با توپ بازی میكنند. این خبری است كه پدرم به من داده است.
هنگامی كه منصور دوانیقی به حكومت رسید از پیشگویی امام باقرعلیه السلام در شگفت ماند. (10)
شفای نابینا
ابوبصیر از شاگردان برجسته امام باقرعلیه السلام بود. او از بینایی محروم بود و از این جهت شدیداً رنج میبرد. روزی به حضور امام باقرعلیه السلام شتافته و از آن حضرت پرسید: آیا شما وارث پیامبر هستید؟
امام: بلی.
- آیا رسول خداصلی الله علیه وآله وارث تمام پیامبران و وارث علوم و دانشهای آنان بود؟
امام: بلی.
- شما میتوانید مرده را زنده كنید و كور مادرزاد را معالجه نمایید و از آنچه كه مردم در خانه هایشان میخورند، خبر دهید؟
امام: بلی. ما همه اینها را به اذن خداوند انجام میدهیم.
او میگوید: در این هنگام امام باقرعلیه السلام فرمود:ای ابابصیر! نزدیك بیا. من نزدیك حضرت رفتم. آن حضرت با دست مبارك خود روی چشمان مرا مسح نمود. در این حال من خورشید و آسمان و زمین و خانهها و هرچه در شهر بود همه را دیدم.
آن گاه به من فرمود: آیا میخواهی كه این چنین باشی و در روز قیامت حساب تو مانند بقیه مردم باشد و خداوند هرچه را اراده فرمود، همان شود یا میخواهی به حال اول برگردی و بدون حساب به بهشت بروی؟! ابوبصیر گفت: میخواهم به حال اول برگردم.
پیشوای پنجم بار دیگر دست بر چشمان ابوبصیر كشید و چشمان او به حال اول برگشت. (11)
سیری در ملكوت
جابر بن یزید جعفی میگوید: از امام باقرعلیه السلام پرسیدم: مراد از ملكوت آسمان و زمین كه به حضرت ابراهیم خلیل الله علیه السلام، ارائه نمودند چیست؟ همان واقعهای كه خداوند متعال در قرآن شریف آن را یادآور شده و میفرماید: «وَ كَذلِكَ نُری اِبْراهیمَ مَلَكُوتَ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ» (12) ؛ «و این چنین ملكوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم.» پس دیدم كه دست مبارك خود را به جانب آسمان برداشت و به من فرمود: نگاه كن تا چه میبینی؟ من نوری دیدم كه از دست آن حضرت به آسمان متصل شده بود، چنانكه چشمها خیره میشد. آنگاه به من فرمود: ابراهیم علیه السلام ملكوت آسمان و زمین را چنین دید. امام باقرعلیه السلام در این لحظه دست مرا گرفته و به درون خانه برد. لباس خود را عوض كرده و فرمود: چشم برهم بگذار! بعد از لحظاتی گفت: میدانی در كجا هستیم؟ گفتم: خیر. فرمود: در آن ظلماتی هستیم كه ذوالقرنین به آن جا گذر كرده بود. گفتم: اجازه میدهید كه چشم هایم را باز كنم. فرمود: باز كن امّا هیچ نخواهی دید. چون چشم گشودم در چنان تاریكی بودم كه زیر پایم را نمیدیدم.
اندكی رفتیم باز هم فرمود: جابر! میدانی در كجائی؟ گفتم: خیر. امام فرمود: بر سر چشمهای كه خضر از آن آب حیات خورده بود، قرار داری.
آن حضرت همچنان مرا از عالمی به عالم دیگر میبرد تا به پنج عالم رسیدیم. فرمود: ابراهیم علیه السلام ملكوت آسمانها را این چنین [كه تو ملكوت زمین] را دیدی مشاهده كرد.... او ملكوت آسمانها را دید كه دوازده عالم است و هر امامی كه از ما از دنیا برود، در یكی از این عالمها ساكن میشود تا آنكه وقت ظهور قائم آل محمدصلی الله علیه وآله فرا رسد. امام باقرعلیه السلام دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظهای فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه آن حضرت دیدم. آن بزرگوار لباس قبلی خود را پوشید و به مجلس قبلی برگشتیم. من عرض كردم: فدایت شوم چه قدر از روز گذشته؟ فرمود: سه ساعت. (13)
در اندیشه یاران
پرورش یافتگان مكتب امام باقرعلیه السلام آن چنان هوشمندانه عمل میكردند كه هر كدام در هر منطقهای كه حضور داشتند، تمام مخالفین و دشمنان اسلام و اهل بیت علیهم السلام از نفوذ و عظمت آنان در هراس بودند. آنان با فعالیتهای فرهنگی و سیاسی خود طرحها و نقشههای شیطانی حكومتهای ستمگر را افشا نموده و با سخنان روشنگرانه، حقانیت اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله را به گوش مردم میرساندند. این فعالیتها آنچنان مؤثر بود كه طاغوتهای زمان، وجود آنان را تحمل نكرده و دستور قتلشان را صادر میكردند.
امام باقرعلیه السلام در این میان از راههای مختلفی به یاران خویش كمك نموده و در حفظ جان آنان میكوشید. داستان زیر در عین اینكه یكی از كرامتهای مهم حضرت به شمار میرود از شیوههای مختلف آن حضرت در یاری رساندن به دوستانش نیز حكایت دارد:
جابر جعفی یكی از مهمترین یاران و شاگردان امام باقرعلیه السلام است. او 18 سال در مدینه از محضر امام باقرعلیه السلام بهره برد و هزاران حدیث نورانی را در سینه خود جای داده بود. وی داستانی شنیدنی دارد كه در این جا میخوانیم:
نعمان بن بشیر در سفر به مدینه جابر را همراهی مینمود. او میگوید: هنگامی كه به شهر رسیدیم مستقیماً به زیارت امام باقرعلیه السلام شرفیاب شدیم. موقع برگشت، وی با خوشحالی تمام از امام علیه السلام خداحافظی كرده و با هم به سوی عراق رهسپار شدیم. روز جمعه بود كه به نزدیك چاه «اُخیرجه» (14) رسیدیم. در آن جا نماز ظهر را خوانده و بعد از اندكی استراحت به راه افتادیم. در این هنگام ناگاه مرد بلند قامت و گندمگونی نزد جابر آمد و نامهای به او داد. جابر آن را گرفت و بوسید و بر چشمانش نهاد. در آن نامه نوشته شده بود: «از جانب محمد بن علی به سوی جابر بن یزید.» جای مهر در آن نامهتر و تازه بود، به همین جهت، جابر به آن مرد بلندقامت گفت: از پیش امام باقرعلیه السلام چه ساعتی حركت كرده ای؟
مرد ناشناس (15) : همین لحظه!
جابر: قبل از نماز یا بعد از نماز؟
مرد ناشناس: بعد از نماز.
جابر به خواندن نامه مشغول شد، امّا با خواندن آن هر لحظه چهرهاش دگرگون میشد و نشانههای ناراحتی در رخسارش نمایان میگردید، تا اینكه به آخر نامه رسید، او نامه را با خود داشت و ما همچنان به حركت خود ادامه دادیم. از وقتی كه جابر نامه را خوانده بود (16) ، دیگر او را شادمان ندیدم تا اینكه شب به كوفه رسیدیم و من در منزل خود به استراحت پرداختم.
چون صبح شد، به خاطر احترام و بزرگداشت جابر به نزدش رفتم. با شگفتی تمام دیدم از خانهاش بیرون آمده و به سوی من میآید امّا مانند كودكان تعدادی مهره استخوانی و قاب كه با آن بازی میكنند به گردن انداخته و بر یك چوب نی سوار شده و دیوانه وار میگوید:
اَجِدُ مَنْصُورَ بْنَ جُمْهُورٍ اَمیراً غَیرَ مَأمُورٍ
«منصور بن جمهور را فرماندهی میبینم كه فرمانبردار نیست.»
و اشعاری از این قبیل میخواند. او به من نگاه كرد و من هم به او. او به من چیزی نگفت و من هم با او حرفی نزدم. هنگامی كه این شاگرد بزرگ امام باقر و دانشمند برجسته را در چنین حالی دیدم، دلم به حالش سوخت و گریه كردم. كودكان و سایر مردم به اطراف ما جمع شدند. جابر به همراه كودكان جست و خیز میكرد و به میدان بزرگ كوفه (رحبه) آمد. مردم به همدیگر میگفتند:
«جُنَّ جابِر؛ جابر دیوانه شده است.»
به خدا سوگند چند روزی نگذشت كه از جانب هشام بن عبدالملك نامهای به والی كوفه رسید. او در آن نامه به حاكم كوفه دستور داده بود كه: «مردی در كوفه به نام جابر بن یزید جعفی است، او را یافته و گردنش را بزن و سرش را نزد ما بفرست.» حاكم كوفه بعد از خواندن نامه متوجه اهل مجلس شد و گفت: جابر بن یزید جعفی كیست؟ گفتند: خدا تو را اصلاح كند. او مردی دانشمند و فاضل و محدث بود كه بعد از انجام مراسم حج و برگشتن از خانه خدا دیوانه شد و هم اكنون روزها در میدان بزرگ شهر بر نی سوار شده و با كودكان بازی میكند.
حاكم به اتفاق جمعی آمد و از بالای بلندی، میدان را نگریست. او را دید كه بر نی سوار است و به همراه بچهها بازی میكند. گفت: «خدا را شكر كه مرا از كشتن او بازداشت!» نعمان بن بشیر در ادامه میگوید: از این ماجرا چندی نگذشته بود كه منصور بن جمهور وارد كوفه شد و گفتههای جابر به حقیقت پیوست. (17)
جنّیان در حضور امام باقرعلیه السلام
امامان معصوم علیهم السلام حجتهای خدایی و پیشوایان هدایت و چراغهای فروزان در تاریكیها برای تمام اهل دنیا و آخرت هستند. همچنانكه در زیارت جامعه كبیره میخوانیم: «اَلسَّلامُ عَلی اَئِمَّةِ الْهُدی، وَ مَصابیحِ الدُّجی، وَ اَعْلامِ التُّقی وَ ذَوِی النُّهی وَ اُولِی الحِجی، وَ كَهْفِ الوَری، وَ وَرَثَةِ الاَْنْبِیاءِ، وَالْمَثَلِ الاَْعْلی، وَالدَّعْوَةِ الْحُسْنی وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلی اَهْلِ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَالاُْولی؛ (18) سلام بر امامان هدایت و چراغهای شب تار و پرچمهای تقوی و صاحبان خرد و دارندگان عقل و پناه مردم و وارثان پیغمبران و مَثَل اعلا [ی الهی] و [صاحب] دعوت نیكوتر و حجتهای الهی بر اهل دنیا و آخرت و اولی.»
بر این اساس امامان معصوم علیهم السلام برای تمام اهل دنیا از جنّ و انس و تمام گروهها و ملتهای جهان، حجت الهی و رهبر حقیقی شمرده میشوند.
همچنانكه پیامبرصلی الله علیه وآله بر جنّ و انس مبعوث شده بود و در آیات 29 تا 31 سوره احقاف این نكته بیان گردیده است، اوصیای او نیز چنین بودند.
با توجه به این نكات فشرده، در این رابطه 2 داستان زیر را میخوانیم:
الف)
سعد اسكاف میگوید: روزی با حضرت باقرعلیه السلام كار ضروری داشتم. به صحن منزل آن حضرت وارد شده و خواستم به داخل اتاق بروم. امام فرمود: «عجله نكن!» من در حیاط منزل امام علیه السلام مدتی جلو آفتاب ماندم... تا اینكه بعد از مدتی با كمال شگفتی دیدم كه اشخاصی از اتاق خارج شده و به سوی من آمدند. آنان از كثرت عبادت لاغر شده بودند. به خدا سوگند! سیمای زیبا و معنوی آنان مرا آن چنان شیفته نمود كه وضع خود را (ناراحتی در هوای گرم) فراموش كردم. وقتی به محضر حضرت مشرف شدم به من فرمود: «گویا تو را ناراحت كردم.» عرض كردم: آری! به خدا قسم من وضع خود را فراموش كردم. اشخاصی از نزد من گذشتند كه همه یكنواخت بودند و من مردمی خوش قیافهتر از اینها ندیده بودم.فرمود:ای سعد! آنها را دیدی؟ گفتم: آری. فرمود: ایشان برادران تو از طایفه جنّ هستند. عرض كردم: خدمت شما میآیند؟ فرمود: آری میآیند و مسائل دینی و حلال و حرام خود را از ما میپرسند. (19)
ب)
ابو حمزه ثمالی میگوید: روزی جهت شرفیابی به حضور امام باقرعلیه السلام اجازه خواستم، گفتند: عدهای خدمت آن حضرت هستند. به همین جهت اندكی صبر كردم تا آنها خارج شوند. پس كسانی خارج شدند كه آنها را نمیشناختم و به نظرم غریب و ناآشنا میآمدند. اجازه شرفیابی گرفتم، داخل شدم و به حضرت عرض كردم: فدایت شوم، الآن زمان حكومت بنی امیه است و از شمشیرهای آنها خون میچكد. (یعنی ورود افراد ناشناس برای شما خطر آفرین است.) امام فرمود:ای ابا حمزه! اینان گروهی از شیعیان از طایفه جنّ بودند و آمده بودند تا از مسائل دینی خود سؤال كنند. آیا نمیدانی كه امام حجّت خداوند برجن و انس میباشد؟ (20)سیمای حقیقت
ابوبصیر از دوستان روشن دل اما باقرعلیه السلام در یكی از سالها در مراسم حج به همراه آن امام طواف میكرد. او میگوید: از زیادی صداها و تكبیرهای حجّاج به شگفت آمدم و به امام عرضه داشتم: «ما اَكْثَرَ الْحَجیجَ وَ اَكْثَرَ الضَّجیجَ (21) ؛ چه قدر حاجی زیاد شده است و سر و صداها چه قدر بیشتر شده.»
در این موقع امام علیه السلام فرمود: «یا اَبا بَصیر! ما اَقَلَّ الْحَجیجَ وَ اَكْثَرَ الضَّجیجَ؛ای ابابصیر! چه قدر حاجی كم است اما سر و صدا زیاد است.» آیا میخواهی راستی گفتهام را ثابت كنم و خودت با چشم خویش حقیقت گفتار مرا ببینی؟
عرض كردم: چه طور ممكن استای مولای من؟!
فرمود: «جلوتر بیا!» من به امام باقرعلیه السلام نزدیك شدم. دست مبارك را بر چشم هایم كشید و چند جمله دعا كرد. در این حال من بینایی خود را باز یافتم. امام باقرعلیه السلام فرمود:ای ابا بصیر! حالا به حاجیان طواف كننده بنگر. هنگامی كه به جمعیت نگاه كردم، بسیاری از مردم را به صورت میمون و خوكهایی دیدم كه در گرد كعبه در حالت حركت بودند و افراد با ایمان و حاجیان حقیقی در میان آنان مانند نوری در ظلمات میدرخشیدند. عرض كردم: «ای مولای من! درست فرمودی و حقیقت گفتار شما بر من ثابت شد، «ما اَقَلَّ الْحَجیجَ وَ اَكْثَرَ الضَّجیجَ؛ چه قدر حاجی كم و سر و صدا زیاد است.» آن گاه حضرت لبهای مبارك را به حركت در آورد و با خواندن دعائی، چشمهای من به حالت اول برگشت. (22)
پاورقــــــــــــــــــــی
1) اعیان الشیعه، ج 1، ص 650.
2) رجال شیخ طوسی، ص 121 تا 151.
3) وفیات الاعیان، ابن خلكان، مناقب آل ابی طالب خ 4؛ اعیان الشیعه، ج 1؛ اصول كافی، ج 1؛ الارشاد، شیخ مفید.
4) اصول كافی، ج 1، ص 391.
5) انفال / 42.
6) بحار الانوار، ج 11، ص 72.
7) وحی و نبوت، ص 56.
8) گفتنی است كه امام سجادعلیه السلام در سال 95 ه. ق به شهادت رسید و بنی عباس در سال 132 به حكومت رسیدند. بنابراین پیشوای پنجم در حدود سی و هفت سال قبل از حكومت عباسیان این خبر را داده است.
9) منصور دوانیقی دومین خلیفه عباسی است كه بعد از عبدالله سفاح در سال 136 به كرسی خلافت تكیه زد و تا سال 158 به مدت 22 سال حكومت كرد.
10) بحارالانوار، ج 46، ص 249؛ الفصول المهمة، ص 199؛ جامع كرامات الاولیاء، ج 1، ص 164 و حدیقة المؤمنین، ص 534.
11) اصول كافی، ج 1، ص 391؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 68؛ الفصول المهمة، ص 199 و اعلام الوری، ج 1، ص 504.
12) انعام/ 75.
13) حدیقة الشیعه، مقدس اردبیلی، ص 531 و اثبات الهداة، ج 3، ص 48.
14) آنجا منزلی است كه در وسط راه كوفه به مكه واقع شده و نزدیك منزلگاه فید قرار دارد.
15) این مرد ناشناس از طایفه جن بود كه به عنوان نامه رسان امام باقرعلیه السلام به صورت انسان ظاهر شده بود.
16) بعداً معلوم شد امام باقرعلیه السلام، در آن نامه به جابر فرموده: خود را به دیوانگی بزن تا از طاغوت وقت در امان بمانی.
17) اصول كافی، كتاب الحجه، باب انّ الجن یأتیهم، حدیث 7؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 52.
18) مفاتیح الجنان.
19) اصول كافی، كتاب الحجه، باب انَّ الجنّ یأتیهم، حدیث 1.
20) عیون المعجزات، ص 75 و بصائر الدرجات، ص 116.
21) همان.
22) اثبات الهداة، ج 3، ص 62.