شیوه مناظره در مناظرات امام هشتم (ع)

یكى از شیوه‏هاى هدایتى امامان شیعه، مناظره و احتجاج با مخالفان بوده است؛ از اینرو تك تك امامان معصوم‏علیهم‏السلام این شیوه را داشته‏اند.

در این مقاله، نكته‏هایى از شیوه مناظره حضرت رضاعلیه‏السلام و برخوردهاى ایشان با مخالفان و مكتبها و مذهبهاى مختلف، مطرح خواهد شد، به این امید كه راهگشاى مبلّغان گرامى در مناظرات باشد.

الف. میدان دادن به طرف مقابل‏

در جلسه مهمى كه تمام سران ادیان و مذاهب حضور داشتند، یكى از مسائلى كه كاملاً حضرت رضاعلیه‏السلام رعایت كرد، میدان دادن به طرفهاى مقابل بود. هرگز حضرت در مناظره، حالت تهاجمى نگرفت و شروع به پرسش نكرد؛ بلكه با حوصله فراوان به مخالفان میدان داد تا اگر خواستند، پیشقدم شوند. به این سبب، به رأس الجالوت، پیشواى بزرگ یهودیان فرمود: «تَسْأَلُنى‏ اَوْ اَسْأَلُكَ؟ فَقالَ بَلْ اَسأُلُكَ وَ لَسْتُ اَقْبَلُ مِنْكَ حَجّةً اِلاَّ مِنَ التَّوْراةِ اَوْ مِنَ الْاِنْجیلِ اَو مِن زَبُورِ داوُدَ اَوْ مافِى صُحُفِ اِبْراهیمَ وَ مُوسى‏؛ از من مى‏پرسى و یا من از تو بپرسم؟ رأس الجالوت گفت: من از تو مى‏پرسم؛ ولى هیچ دلیلى را از تو نمى‏پذیرم؛ مگر اینكه در تورات یا انجیل یا زبور داوود یا صحف ابراهیم و موسى باشد.‌»

حضرت با اینكه از اوّل به او میدان داد، در مرحله بعدى نیز از پیشنهاد او كاملاً استقبال كرد و در واقع، میدان را بر او بازتر كرد؛ بر عكس، خصم عرصه را بر حضرت ضیق‏تر كرد و گفت كه فقط از منابع مورد قبول خودش حجت مى‏پذیرد با این حال، حضرت به گرمى پذیرفت و فرمود: «لَا تَقْبَلْ مِنِّی حُجَّةً إِلَّا بِمَا تَنْطِقُ بِهِ التَّوْرَاةُ عَلَى لِسَانِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ‏علیهماالسلام وَ الْإِنْجِیلُ عَلَى لِسَانِ عِیسَى بْنِ مَرْیمَ‏علیهاالسلام وَ الزَّبُورُ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَعلیه‏السلام؛ (1) دلیلى از من نپذیر؛ مگر آنچه از تورات كه بر زبان موسى بن عمران و آنچه از انجیل كه بر زبان عیسى بن مریم و آنچه از زبور كه بر زبان داوود آمده است.‌»

ب. اعطاى آزادى كامل به مخالفان‏

ممكن است به افراد در آغاز مباحثه میدان داده شود؛ ولى در پرسشها محدودیت ایجاد شود و به آنها اجازه پرسش در حیطه خاص داده نشود؛ اما حضرت ثامن الحجج‏علیه‏السلام كاملاً به مخالف خود آزادى داد و به او اعلام كرد كه هر چه مى‏خواهد بپرسد. اكنون به یك نمونه در این‌باره توجّه شود:

آن حضرت به جاثلیق، پیشواى بزرگ مسیحیان فرمود: «یا جاثَلیقُ! سَلْ عَمَّا بَدَا لَك؛ (2) اى جاثلیق! از آنچه برایت ظاهر مى‏شود (و آنچه مى‏خواهى) بپرس.‌»

البته این گونه آزادى قائل شدن براى رقیب، از هر كسى بر نمى‏آید. انسانهاى آگاه چون امامان معصوم و آنها كه به علم بى نهایت الهى وصل‏اند، مى‏توانند چنین مطلبى را شجاعانه اعلام كنند؛ اما دیگرانى كه مناظره مى‏كنند دست كم در حیطه بحث مورد نظر باید آگاهى و تسلّط كامل داشته باشند و گرنه نباید به مناظره و احتجاج تن دهند.

ج. انصاف‏

در مناظره و احتجاج باید طرفین از مرز انصاف و عدالت خارج نشوند و تنها به فكر غلبه و پیروزى از هر راهى نباشند.

حضرت رضاعلیه‏السلام سخت بر این مسئله تكیه داشت و تلاش مى‏كرد، هم طرف مقابل و هم خود از حَدّ انصاف خارج نشود.

عمران صابى بعد از اینكه امام هشتم‏علیه‏السلام اعلان كرد هر كس هر پرسشى دارد بپرسد، برخاست و گفت: «اى عالم مردم! اگر شما [مردم را] دعوت به پرسش نكرده بودى، من اقدام به پرسش نمى‏كردم.‌» حضرت فرمود: «اگر در بین جمعیت، عمران صابى باشد، تو همانى؟»

عرض كرد: «آرى، من همانم.‌» آن گاه حضرت، یكى از مهم‏ترین شرایط مناظره را بیان كرد و فرمود: «سَلْ یا عُمْرانُ وَ عَلَیكَ بِالنِّعْمَةِ وَ اِیاكَ وَالْخَطَلَ وَالْجَوْرَ؛ (3) اى عمران! بپرس و بر تو لازم است كه انصاف به خرج دهى و از مغالطه كارى و ستمگرى پرهیز كنى.‌»

محمد بن عبدالله خراسانى خادم حضرت‏علیه‏السلام مى‏گوید: مردى از زنادقه بر امام رضاعلیه‏السلام وارد شد؛ در حالى كه گروهى نزد حضرت بودند. حضرت ابوالحسن‏علیه‏السلام فرمود: «آیا این گونه نمى‏بینى اگر سخن، سخن شما باشد (و خدا و قیامتى در كار نباشد) - در حالى كه او (خدا) چنان كه شما مى‏گویید نیست - آیا این گونه نیست كه ما و شما از نظر راه یكسان هستیم و روزه گرفتن و نماز خواندن به ما ضرر نمى‏رساند.‌» پس او ساكت شد. آن گاه حضرت ادامه داد و فرمود: «اگر سخن، سخن ما باشد - و او همان گونه باشد كه ما مى‏گوییم، آیا شما هلاك نشده‏اید و ما نجات نیافته‏ایم؟» (4)

د. با حوصله برخورد كردن‏

در مناظرات، ممكن است گاهى خصم از مرز ادب خارج شود؛ از اینرو لازم است مدافعان اسلام با صبر و حوصله، طرف مقابل را رام كنند. ثامن الحجج‏علیه‏السلام در مناظره خویش از این ویژگى نیز به خوبى استفاده كرده و هرگز برخورد نامناسب طرف مقابل، باعث نشده است كه از مرز حق و اعتدال خارج شود؛ بلكه با حوصله تمام و با منطق قوى، طرف را به تسلیم واداشته است.

ابن ابى نجران و صفوان هر دو نقل كرده‏اند كه «حسین بن قِیاما» از رؤساى واقفیه (و هفت امامیها) از ما درخواست كرد كه اجازه بگیریم خدمت امام رضاعلیه‏السلام برسد. ما هم اجازه گرفتیم. وقتى نزد امام رسید، بى ادبانه گفت: «تو امامى؟» حضرت فرمود: «آرى.‌» گفت: «به راستى من خدا را شاهد مى‏گیرم كه تو امام نیستى.‌»

حضرت بدون آنكه ناراحت شود، مدتى طولانى به زمین خیره شد؛ آن گاه به حسین رو كرد و فرمود: «چه كسى به تو تعلیم داده و گفته است كه من امام نیستم.‌» گفت: «از امام صادق‏علیه‏السلام روایت شده است كه امام عقیم نیست؛ ولى تو به این سن (بالا) رسیده‏اى و هنوز فرزندى ندارى.‌» راوى مى‏گوید: «حضرت رضاعلیه‏السلام باز سر به زیر انداخت و بیش‏تر از قبل به زمین خیره شد.‌» آن گاه سربرداشت و فرمود: «اِنّى‏ اُشْهِدُ اللَّهَ اَنَّهُ لایمْضىِ الاَْیامُ وَ اللَّیالى‏ حَتَّى یرْزُقَنِى اللَّهُ وَلَداً مِنّى‏؛ (5) خدا را شاهد مى‏گیرم كه شب و روزهاى [زیادى‏] نخواهد گذشت؛ مگر آنكه خداوند، فرزندى را روزى من مى‏كند.‌» عبدالرحمان بن ابى نجران مى‏گوید: «از روزى كه حضرت آن سخن را گفت، شماره كردم. كم‏تر از یكسال گذشت، سپس خداوند، ابوجعفر «جوادعلیه‏السلام» را به او عنایت فرمود.‌»

راستى دقت در این برخورد و مناظره به خوبى نشان مى‏دهد كه تا چه حد امام رضاعلیه‏السلام در برخوردها حوصله به خرج مى‏داد و هرگز بى ادبى طرف، باعث نمى‏شد كه حضرت نیز تند برخورد كند.

ه. استفاده از مقبولات خصم‏

باید در مناظره با هر گروهى، علاوه بر براهین عقلى از دلایلى استفاده شود كه مورد قبول و پذیرش طرف است. حضرت رضاعلیه‏السلام این اصل را به شایستگى مراعات كرد؛ با مسیحیان از طریق تورات و انجیل، با یهودیان از طریق تورات و... استدلال كرد. اكنون نمونه‏هاى ذیل را در این باره مرور مى‏كنیم:

1. حسن بن محمد نوفلى مى‏گوید: به حضرت خبر دادم، مأمون، اصحاب ادیان و مذاهب را جمع كرده و از شما دعوت نموده است كه با آنان مناظره كنى. حضرت فرمود: «مى‏دانى كه مأمون چه زمانى از این عملش پشیمان مى‏شود؟ زمانى كه احتجاجهاى من را با اهل تورات، با توراتشان و با اهل انجیل با انجیلشان، و با اهل زبور با زبورشان و بر صابئین با عبرانیشان و بر طرفداران هربذه با فارستیشان و... بشنود.‌» (6)

این جملات نشان مى‏دهد كه حضرت با هر گروه با دلایلى استدلال و استناد كرده كه صد در صد مورد قبول و پذیرش آنان بوده است.

2. مأمون به جاثلیق گفت: «این، پسر عمویم على، فرزند موسى بن جعفر از فرزندان فاطمه، دختر پیغمبر و فرزند ابى طالب است. دوست دارم با او احتجاج كنى و سخن بگویى و انصاف دهى.‌»

جاثلیق گفت: «اى امیرمؤمنان! چگونه بامردى احتجاج كنم كه او با من احتجاج مى‏كند با كتابى كه من منكر آن هستم و با پیامبرى كه من به او ایمان ندارم.‌»

حضرت رضاعلیه‏السلام فرمود: «اى مسیحى! اگر من با انجیلت با تو احتجاج كنم، آیا اقرار مى‏كنى؟»

گفت: «آیا من توان دارم آنچه را انجیل به آن نطق كرده انكار كنم؟! آرى، به خدا بر خلاف میلم، اقرار مى‏كنم.‌» (7) آن گاه حضرت از افرادى كه در آنجا بودند خواست بخشهایى از انجیل را بخوانند كه بر نبوت حضرت محمدصلى‏الله‏علیه‏وآله دلالت دارد.

رأس الجالوت، قسمتى از سفر سوم را خواند كه به نام محمدصلى‏الله‏علیه‏وآله تصریح داشت. حضرت به جاثلیق فرمود: «اى مسیحى! تو را به حق عیسى و مادرش سوگندت مى‏دهم آیا متوجه شدى كه من به انجیل آگاهم؟» گفت: «بله.‌» (8)

همین طور امام هشتم‏علیه‏السلام در برخورد با رأس الجالوت بخشهایى از تورات را خواند؛ به گونه‏اى كه رأس الجالوت از تلاوت، بیان و فصاحت او تعجب كردتا به نام محمدصلى‏الله‏علیه‏وآله رسید، رأس الجالوت گفت: «آرى. این احمد و ایلیا و دختر احمد و شُبَّر و شُبَیر هستند كه تفسیرش به عربى محمد و على و فاطمه و حسن و حسین مى‏شود.‌» (9)

جاثلیق و رأس الجالوت، وقتى از آگاهى حضرت رضاعلیه‏السلام به تورات و انجیل آگاه شدند، گفتند: «به خدا قسم، چیزى براى ما آوردى (و دلیلى اقامه كردى) كه توان رد آن را نداریم؛ مگر اینكه تورات و انجیل و زبور را انكار كنیم.‌» (10)

و. احتجاج با زبان خصم‏

هر زبان، ظرفیتها و لطافتهایى دارد كه فقط اهل آن، متوجه مى‏شود. در مناظره‏ها خوب است كسانى وارد عرصه شوند كه با زبان مقابل، كاملاً آشنایى داشته باشند و وجود مترجم و واسطه، خیلى مثمرثمر نیست.

یكى از شیوه‏هاى امام هشتم‏علیه‏السلام این بود كه با هر كسى مناظره مى‏كرد با زبان خود او سخن مى‏گفت. شاهد این ادعا، مطلبى است كه نقل مى‏كنیم:

در سفرى كه حضرت به بصره داشت، عمرو بن هدّاب به امام هشتم‏علیه‏السلام رو كرد و گفت: «محمد بن فضل هاشمى چیزهایى از شما گفته است كه دلها زیر بار آن نمى‏رود.‌» حضرت فرمود: «چه گفته است؟» عمرو گفت: «به ما خبر داده است كه به تمامى آن چیزى كه خدا نازل فرموده است، آگاهى دارى و با تمامى زبانها و لغات آشنا هستى.‌» حضرت فرمود: «محمد راست گفته است و من به او خبر دادم. پس بیایید سؤال كنید.‌» عمرو گفت: «من، قبل از همه با زبانها و لغات امتحان مى‏كنم. این رومى است و این هندى و این فارسى است و این تركى. پس آنها رااحضار كرد.‌» حضرت فرمود: «فَلْیتَكلَّمُوا بِما اَحَبُّوا اَجِبُ كُلَّ واحِدٍ مِنْهُمْ بِلِسانِهِ اِنْ شاءَ اللَّه؛ (11) پس سخن بگویند آنچه دوست دارند تا هر كدام را با زبان خودشان جواب دهم ان شاء اللَّه.‌» هر یك از آنها مسئله‏اى با زبان خویش پرسیدند. پس حضرت با زبان خود آنها و لغاتشان جواب داد. مردم متحیر شدند و با تعجب، اقرار كردند كه آن حضرت، نسبت به لغات و زبان آنها فصیح‏تر است.

ز. استفاده از شیوه جدل‏

گاه خصم، مطالبى را در باطن قبول دارد؛ ولى حاضر نیست به آن اعتراف كند و لازم است مناظره كنند. در این مورد باید از اصل غافلگیرى بهره‏بردارى كرد و خصم را به اعتراف وادار نمود.

حضرت رضاعلیه‏السلام در مواردى از این اصل در مناظره استفاده كرده است؛ از جمله اینكه آن حضرت به جاثلیق فرمود: «یا نَصْرانِىُّ! وَاللَّهِ اِنّا لَنُؤمِنُ بَعیسَى الَّذى‏ آمَنَ بِمُحَمَّدٍ وَ ما نَنْقِمُ بِعیساكِمُ شَیئاً اِلاَّ ضَعْفَهُ وَ قِلَّةَ صِیامِهِ وَ صَلاتِهِ؛ اى مسیحى! به خدا قسم ما ایمان به عیسایى داریم كه به محمدصلى‏الله‏علیه‏وآله ایمان آورد و ما ایرادى بر عیساى شما نداریم؛ جز ضعف و كمى روزه گرفتن و نماز خواندن او.‌» جاثلیق گفت: «به خدا سوگند! علمت را فاسد و امرت را ناتوان كردى. من گمان داشتم كه تو داناترین مسلمان هستى.‌»

حضرت فرمود: «چگونه؟» وى پاسخ داد: «گفتى عیسى ضعیف و كم روزه و كم نماز بود؛ حال آنكه عیسى یك روز هم افطار نكرد و شب هرگز نخوابید و همیشه روزه دار و شبها [در حال نماز] بیدار بود.‌»

حضرت فرمود: «فَلِمَنْ كانَ یصُومُ وَ یصَلّى‏؟؛ [اگر عیسى خداست‏] پس براى چه كسى روزه مى‏گرفت و نماز مى‏خواند؟»

جاثلیق لال و منطقش قطع شد. (12)

این كار در واقع، استفاده از غفلت جاثلیق بود و از زبان خود او اقرار گرفت كه عیسى بنده خدا بوده است، نه خدا. علما و بزرگان ما نیز گاهى از این اصل بهره برده‏اند. در این باره به این داستان توجه كنید:

روزى سلطان الجایتو بر اثر خشم، یكى از همسرانش را سه طلاقه كرد و بعد پشیمان شد؛ ولى طبق مذاهب چهارگانه اهل سنت، زن بر او حرام شده بود و دیگر حق رجوع نداشت و باید زن با مردى به عنوان محلّل ازدواج مى‏كرد و بعد از طلاق، مى‏توانست با او ازدواج كند.

شاه از این حكم به شدّت ناراحت شد. یكى از وزرا گفت: «عالمى است در حلّه عراق به نام علاّمه حلّى كه این طلاق، طبق نظر او باطل است.‌» سلطان، نامه‏اى نوشت و او را به مقر حكومت احضار كرد؛ ولى با اعتراض علماى اهل سنت رو به رو شد. آنها گفتند: «مذهب علاّمه، باطل است؛ چون رافضى است و عقل ندارد.‌»

علاّمه، همراه نامه و قاصدان به سلطانیه رفت و هنگام ورود، كفش خود را به دست گرفت. بعد از سلام، كنار شاه نشست. علماى حاضر گفتند: «نگفتیم كه این عالم شیعه، ضعف عقل دارد؟» شاه گفت: «علت رفتار او را از خودش بپرسید.‌» علما گفتند: «چرا هنگام ورود در برابر شاه خم نشدى و آداب مجلس را مراعات نكردى؟» علاّمه پاسخ داد: «پیامبر اسلام‏صلى‏الله‏علیه‏وآله عالى‏ترین مقام حكومت را داشت. مردم فقط به او سلام مى‏كردند؛ نه اینكه بر او سجده كنند. قرآن در آیه 61 سوره نور مى‏فرماید: «هر گاه بخواهید به خانه‏اى وارد شوید، سلام كنید كه این تحیت و سلام، بركتى نیكو از جانب خداست» و همه علما اتفاق دارند كه سجده براى غیر خدا جایز نیست.‌» گفتند: «چرا ادب را رعایت نكردى و مستقیم، نزد شاه رفتى و كنار وى نشستى؟» جواب داد: «در مجلس جز در كنار شاه، جاى خالى نبود.‌»

گفتند: «چرا كفشهاى خود را همراه آوردى؟» علاّمه گفت: «ترسیدم پیروان مذهب حنفى آن را بدزدند؛ چنان كه ابوحنیفه كفش رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله را دزدید.‌» علماى حنفى گفتند: «این تهمت است. در زمان رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله هنوز ابوحنیفه متولد نشده بود.‌»

علاّمه گفت: «مرا ببخشید. شافعى، این دزدى را انجام داده بود.‌» علماى شافعى با عصبانیت بانگ برآوردند: «تهمت نزن. شافعى، سالها پس از رحلت پیامبر به دنیا آمد.‌» علاّمه گفت: «پس احمد حنبل یا مالك این عمل را انجام داده است.‌» علماى مالكى و حنبلى پاسخ مشابهى دادند.

در این هنگام، علاّمه به سلطان رو كرد و گفت: «دانستى كه به اعتراف خود علماى اهل سنّت، هیچ یك از رؤساى چهار مذهب، در زمان پیامبر نبوده‏اند و این بدعتى است كه ساخته‏اند و اگر مجتهدى اعلم از آن چهار نفر باشد؛ ولى فتوایش خلاف آنها باشد، به فتوایش عمل نمى‏كنند.‌»

شاه پرسید: «آیا به راستى هیچ كدام از پیشوایان مذاهب چهارگانه در زمان رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله نبوده‏اند؟» آنها گفتند: «آرى، اى سلطان!» علاّمه ادامه داد: «شیعیان پیرو امیرمؤمنان على‏علیه‏السلام هستند كه جان پیامبر و پسر عمو و برادر و وصى [و در زمان‏] او بوده است.‌»

سلطان گفت: «از این حرفها بگذر. من شما را براى این احضار كرده‏ام كه مسئله سه طلاقه بودن همسرم را حل كنى» آیا سه طلاقه كردن زن در یك مجلس روا است؟»

علاّمه گفت: «آیا دو مرد عادل، شاهد طلاق شما بوده‏اند؟» شاه جواب داد: «نه.‌» علاّمه ادامه داد: «بنابراین، یكى از شروط طلاق، محقق نشده و همسرتان بر شما حلال است.‌»

شاه خدابنده پس از مجاب شدن علماى اهل سنّت و رسیدن به آرزوى خویش در همان مجلس، مذهب تشیع اثنى عشرى را پذیرفت و آن رااعلام كرد. از آن پس علاّمه، سخت مورد علاقه سلطان محمد خدابنده قرار گرفت و از امكانات حكومت به نفع اسلام و توسعه تشیع بهره برد. (13)

ح. مشخص كردن طرف مقابل‏

گاه انسان با جمعى رو به رو مى‏شود كه همه مخالف‏اند. در این موارد، شیوه مناظره، مى‏طلبد كه از آنان خواسته شود، فردى را به عنوان نماینده خویش انتخاب كنند تا با او مناظره شود. در غیر این صورت، به نتیجه نمى‏رسد؛ چون از جمع، هر كسى سخنى مى‏گوید.

حضرت رضاعلیه‏السلام این شیوه را نیز به كار برده است؛ از جمله روزى مأمون، گروهى از فقها و متكلمان را جمع كرد تا با امام هشتم‏علیه‏السلام مناظره كنند.

آن بزرگوار فرمود: «اِقْتَصِرُوا عَلى‏ واحِدٍ مِنْكُمْ یلْزِمُكُمْ ما یلْزِمُهُ؛ شما یك نفر از بین خود انتخاب كنید و هر چه او پذیرفت، شما ملتزم شوید.‌» همه رضایت دادند كه یحیى بن ضحاك سمرقندى - كه مانند او در خراسان نبود - انتخاب شود.‌» (14)

ط. اقناع مخالف‏

مناظره‏گر باید آن چنان در مناظره قوى باشد كه تمام راهها را بر مخالف ببندد و كاملا او را با ادله محكم و قابل قبول قانع كند.

حضرت رضاعلیه‏السلام در مناظرات خود از چنین شیوه‏اى برخوردار بود. بدین سبب، مخالفان كاملاً قانع مى‏شدند و برخى از آنها نیز هدایت مى‏یافتند؛ چون زمینه هدایت در آنان بود.

1. عمران صابى، مناظره‏اى طولانى با حضرت رضاعلیه‏السلام دارد. (15) نوفلى مى‏گوید كه سؤال و جواب بین امام رضاعلیه‏السلام و عمران صابى طولانى شد و حضرت او را در اكثر مسائل، مجاب كرد تا رسید به آنجا كه گفت: «اى آقاى من! شهادت مى‏دهم تو چنان هستى كه وصف كردى؛ ولى یك مسئله باقى مانده است.‌» (16)

مسئله بعدى و آخرین مسئله را پرسید و حضرت به خوبى پاسخ داد. آن گاه گفت: «آقاى من! فهمیدم و شهادت مى‏دهم كه خدا چنان است كه شما وصف، و به یگانگى توصیفش كردى و اینكه محمد بنده‏اى برانگیخته بر هدایت و دین حق است.‌» آن گاه رو به قبله به سجده افتاد و اسلام آورد. وقتى متكلمان، حالت عمران را دیدند - كه هیچ گاه در جدل مغلوب نشده بود - به امام رضاعلیه‏السلام نزدیك نشدند.‌» (17)

2. رأس الجالوت، پیشواى یهودیان وقتى كاملاً قانع شد، گفت: «به خدا قسم! اى پسر محمد! اگر ریاست عامّه‏ام بر تمام یهودیان نبود، به احمد ایمان مى‏آوردم و فرمان تو را اطاعت مى‏كردم.‌» (18)

معلوم مى‏شود رأس الجالوت از نظر ادله كاملاً قانع شده و حقانیت دین محمدصلى‏الله‏علیه‏وآله براى او روشن شده بود؛ ولى ریاست‏طلبى و دنیا دوستى به او اجازه نداد كه به حضرت ایمان آورد و مسلمان شود.

3. ابویعقوب بغدادى مى‏گوید كه ابن سكّیت، پرسشهایى درباره راز اختلاف معجزات پیامبران پرسید و حضرت، جواب كامل و قانع كننده‏اى داد. ابن سكّیت مرتب مى‏گفت: «وَاللَّهِ ما رَأَیتُ مِثْلَكَ قَطُّ؛ به خدا قسم هرگز مانند تو ندیدم.‌» (19)

ى. كادر سازى‏

یكى از امور مورد اهتمام حضرت در مناظره‏ها، كادر سازى بود. خوب است آنها كه در فن مناظره تخصص دارند، این فن را به دیگران تعلیم دهند تا در نبود آنان، دیگران ادامه دهنده راهشان باشند.

حضرت رضاعلیه‏السلام پس از آنكه عمران صابى مسلمان شد، روى او سرمایه گذارى و او را براى مناظره با مخالفان آماده كرد.

حضرت ثامن الحجج‏علیه‏السلام غلامش را به دنبال عمران صابى فرستاد و او را احضار كرد. حضرت به وى مرحبا گفت و لباس و خلعتى بر او پوشاند و ده هزار دینار نیز به وى صله داد.

راوى مى‏گوید: «بعد ازاین قضیه، كار عمران این بود كه متكلمان، نزد او جمع مى‏شدند. پس او دلایل آنان را ابطال مى‏كرد.‌»

بدین طریق، شاگردان، فن مناظره را مى‏آموختند و كادر سازى صورت مى‏گرفت.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

1) احتجاج، احمد بن على طبرسى، تحقیق ابراهیم بهادرى، بى جا، انتشارات اسوه، 1413 ق، ج‏2، ص 614.

2) همان، ص 406.

3) احتجاج، همان، ج 2، ص 354، ح 281.

4) همان.

5) بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بیروت، دار احیاء التراث - مؤسسة الوفاء، ج 49، ص 272، ح‏18.

6) احتجاج، همان، ج 2، ص 43.

7) همان، ص 406.

8) همان.

9) بحارالانوار، همان، ج 49، ص 77.

10) همان، ص 76، سطر 16.

11) همان، ص 74 و 75.

12) احتجاج، ج‏2، ص‏407.

13) الغدیر، علاّمه امینى، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ج 6، ص 178 - 180.

14) احتجاج، همان، ج‏2، ص‏456، روایت 315.

15) احتجاج، همان، ج 2، ص 419 - 422.

16) همان، ص 420.

17) همان، ص 421 و 422.

18) همان و بحار الانوار، ج 49، ص 77 و 78.

19) احتجاج، همان، ج 2، ص 438.

545 دفعه
(0 رای‌ها)