یكى از شیوههاى هدایتى امامان شیعه، مناظره و احتجاج با مخالفان بوده است؛ از اینرو تك تك امامان معصومعلیهمالسلام این شیوه را داشتهاند.
در این مقاله، نكتههایى از شیوه مناظره حضرت رضاعلیهالسلام و برخوردهاى ایشان با مخالفان و مكتبها و مذهبهاى مختلف، مطرح خواهد شد، به این امید كه راهگشاى مبلّغان گرامى در مناظرات باشد.
الف. میدان دادن به طرف مقابل
در جلسه مهمى كه تمام سران ادیان و مذاهب حضور داشتند، یكى از مسائلى كه كاملاً حضرت رضاعلیهالسلام رعایت كرد، میدان دادن به طرفهاى مقابل بود. هرگز حضرت در مناظره، حالت تهاجمى نگرفت و شروع به پرسش نكرد؛ بلكه با حوصله فراوان به مخالفان میدان داد تا اگر خواستند، پیشقدم شوند. به این سبب، به رأس الجالوت، پیشواى بزرگ یهودیان فرمود: «تَسْأَلُنى اَوْ اَسْأَلُكَ؟ فَقالَ بَلْ اَسأُلُكَ وَ لَسْتُ اَقْبَلُ مِنْكَ حَجّةً اِلاَّ مِنَ التَّوْراةِ اَوْ مِنَ الْاِنْجیلِ اَو مِن زَبُورِ داوُدَ اَوْ مافِى صُحُفِ اِبْراهیمَ وَ مُوسى؛ از من مىپرسى و یا من از تو بپرسم؟ رأس الجالوت گفت: من از تو مىپرسم؛ ولى هیچ دلیلى را از تو نمىپذیرم؛ مگر اینكه در تورات یا انجیل یا زبور داوود یا صحف ابراهیم و موسى باشد.»
حضرت با اینكه از اوّل به او میدان داد، در مرحله بعدى نیز از پیشنهاد او كاملاً استقبال كرد و در واقع، میدان را بر او بازتر كرد؛ بر عكس، خصم عرصه را بر حضرت ضیقتر كرد و گفت كه فقط از منابع مورد قبول خودش حجت مىپذیرد با این حال، حضرت به گرمى پذیرفت و فرمود: «لَا تَقْبَلْ مِنِّی حُجَّةً إِلَّا بِمَا تَنْطِقُ بِهِ التَّوْرَاةُ عَلَى لِسَانِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَعلیهماالسلام وَ الْإِنْجِیلُ عَلَى لِسَانِ عِیسَى بْنِ مَرْیمَعلیهاالسلام وَ الزَّبُورُ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَعلیهالسلام؛ (1) دلیلى از من نپذیر؛ مگر آنچه از تورات كه بر زبان موسى بن عمران و آنچه از انجیل كه بر زبان عیسى بن مریم و آنچه از زبور كه بر زبان داوود آمده است.»
ب. اعطاى آزادى كامل به مخالفان
ممكن است به افراد در آغاز مباحثه میدان داده شود؛ ولى در پرسشها محدودیت ایجاد شود و به آنها اجازه پرسش در حیطه خاص داده نشود؛ اما حضرت ثامن الحججعلیهالسلام كاملاً به مخالف خود آزادى داد و به او اعلام كرد كه هر چه مىخواهد بپرسد. اكنون به یك نمونه در اینباره توجّه شود:
آن حضرت به جاثلیق، پیشواى بزرگ مسیحیان فرمود: «یا جاثَلیقُ! سَلْ عَمَّا بَدَا لَك؛ (2) اى جاثلیق! از آنچه برایت ظاهر مىشود (و آنچه مىخواهى) بپرس.»
البته این گونه آزادى قائل شدن براى رقیب، از هر كسى بر نمىآید. انسانهاى آگاه چون امامان معصوم و آنها كه به علم بى نهایت الهى وصلاند، مىتوانند چنین مطلبى را شجاعانه اعلام كنند؛ اما دیگرانى كه مناظره مىكنند دست كم در حیطه بحث مورد نظر باید آگاهى و تسلّط كامل داشته باشند و گرنه نباید به مناظره و احتجاج تن دهند.
ج. انصاف
در مناظره و احتجاج باید طرفین از مرز انصاف و عدالت خارج نشوند و تنها به فكر غلبه و پیروزى از هر راهى نباشند.
حضرت رضاعلیهالسلام سخت بر این مسئله تكیه داشت و تلاش مىكرد، هم طرف مقابل و هم خود از حَدّ انصاف خارج نشود.
عمران صابى بعد از اینكه امام هشتمعلیهالسلام اعلان كرد هر كس هر پرسشى دارد بپرسد، برخاست و گفت: «اى عالم مردم! اگر شما [مردم را] دعوت به پرسش نكرده بودى، من اقدام به پرسش نمىكردم.» حضرت فرمود: «اگر در بین جمعیت، عمران صابى باشد، تو همانى؟»
عرض كرد: «آرى، من همانم.» آن گاه حضرت، یكى از مهمترین شرایط مناظره را بیان كرد و فرمود: «سَلْ یا عُمْرانُ وَ عَلَیكَ بِالنِّعْمَةِ وَ اِیاكَ وَالْخَطَلَ وَالْجَوْرَ؛ (3) اى عمران! بپرس و بر تو لازم است كه انصاف به خرج دهى و از مغالطه كارى و ستمگرى پرهیز كنى.»
محمد بن عبدالله خراسانى خادم حضرتعلیهالسلام مىگوید: مردى از زنادقه بر امام رضاعلیهالسلام وارد شد؛ در حالى كه گروهى نزد حضرت بودند. حضرت ابوالحسنعلیهالسلام فرمود: «آیا این گونه نمىبینى اگر سخن، سخن شما باشد (و خدا و قیامتى در كار نباشد) - در حالى كه او (خدا) چنان كه شما مىگویید نیست - آیا این گونه نیست كه ما و شما از نظر راه یكسان هستیم و روزه گرفتن و نماز خواندن به ما ضرر نمىرساند.» پس او ساكت شد. آن گاه حضرت ادامه داد و فرمود: «اگر سخن، سخن ما باشد - و او همان گونه باشد كه ما مىگوییم، آیا شما هلاك نشدهاید و ما نجات نیافتهایم؟» (4)
د. با حوصله برخورد كردن
در مناظرات، ممكن است گاهى خصم از مرز ادب خارج شود؛ از اینرو لازم است مدافعان اسلام با صبر و حوصله، طرف مقابل را رام كنند. ثامن الحججعلیهالسلام در مناظره خویش از این ویژگى نیز به خوبى استفاده كرده و هرگز برخورد نامناسب طرف مقابل، باعث نشده است كه از مرز حق و اعتدال خارج شود؛ بلكه با حوصله تمام و با منطق قوى، طرف را به تسلیم واداشته است.
ابن ابى نجران و صفوان هر دو نقل كردهاند كه «حسین بن قِیاما» از رؤساى واقفیه (و هفت امامیها) از ما درخواست كرد كه اجازه بگیریم خدمت امام رضاعلیهالسلام برسد. ما هم اجازه گرفتیم. وقتى نزد امام رسید، بى ادبانه گفت: «تو امامى؟» حضرت فرمود: «آرى.» گفت: «به راستى من خدا را شاهد مىگیرم كه تو امام نیستى.»
حضرت بدون آنكه ناراحت شود، مدتى طولانى به زمین خیره شد؛ آن گاه به حسین رو كرد و فرمود: «چه كسى به تو تعلیم داده و گفته است كه من امام نیستم.» گفت: «از امام صادقعلیهالسلام روایت شده است كه امام عقیم نیست؛ ولى تو به این سن (بالا) رسیدهاى و هنوز فرزندى ندارى.» راوى مىگوید: «حضرت رضاعلیهالسلام باز سر به زیر انداخت و بیشتر از قبل به زمین خیره شد.» آن گاه سربرداشت و فرمود: «اِنّى اُشْهِدُ اللَّهَ اَنَّهُ لایمْضىِ الاَْیامُ وَ اللَّیالى حَتَّى یرْزُقَنِى اللَّهُ وَلَداً مِنّى؛ (5) خدا را شاهد مىگیرم كه شب و روزهاى [زیادى] نخواهد گذشت؛ مگر آنكه خداوند، فرزندى را روزى من مىكند.» عبدالرحمان بن ابى نجران مىگوید: «از روزى كه حضرت آن سخن را گفت، شماره كردم. كمتر از یكسال گذشت، سپس خداوند، ابوجعفر «جوادعلیهالسلام» را به او عنایت فرمود.»
راستى دقت در این برخورد و مناظره به خوبى نشان مىدهد كه تا چه حد امام رضاعلیهالسلام در برخوردها حوصله به خرج مىداد و هرگز بى ادبى طرف، باعث نمىشد كه حضرت نیز تند برخورد كند.
ه. استفاده از مقبولات خصم
باید در مناظره با هر گروهى، علاوه بر براهین عقلى از دلایلى استفاده شود كه مورد قبول و پذیرش طرف است. حضرت رضاعلیهالسلام این اصل را به شایستگى مراعات كرد؛ با مسیحیان از طریق تورات و انجیل، با یهودیان از طریق تورات و... استدلال كرد. اكنون نمونههاى ذیل را در این باره مرور مىكنیم:
1. حسن بن محمد نوفلى مىگوید: به حضرت خبر دادم، مأمون، اصحاب ادیان و مذاهب را جمع كرده و از شما دعوت نموده است كه با آنان مناظره كنى. حضرت فرمود: «مىدانى كه مأمون چه زمانى از این عملش پشیمان مىشود؟ زمانى كه احتجاجهاى من را با اهل تورات، با توراتشان و با اهل انجیل با انجیلشان، و با اهل زبور با زبورشان و بر صابئین با عبرانیشان و بر طرفداران هربذه با فارستیشان و... بشنود.» (6)
این جملات نشان مىدهد كه حضرت با هر گروه با دلایلى استدلال و استناد كرده كه صد در صد مورد قبول و پذیرش آنان بوده است.
2. مأمون به جاثلیق گفت: «این، پسر عمویم على، فرزند موسى بن جعفر از فرزندان فاطمه، دختر پیغمبر و فرزند ابى طالب است. دوست دارم با او احتجاج كنى و سخن بگویى و انصاف دهى.»
جاثلیق گفت: «اى امیرمؤمنان! چگونه بامردى احتجاج كنم كه او با من احتجاج مىكند با كتابى كه من منكر آن هستم و با پیامبرى كه من به او ایمان ندارم.»
حضرت رضاعلیهالسلام فرمود: «اى مسیحى! اگر من با انجیلت با تو احتجاج كنم، آیا اقرار مىكنى؟»
گفت: «آیا من توان دارم آنچه را انجیل به آن نطق كرده انكار كنم؟! آرى، به خدا بر خلاف میلم، اقرار مىكنم.» (7) آن گاه حضرت از افرادى كه در آنجا بودند خواست بخشهایى از انجیل را بخوانند كه بر نبوت حضرت محمدصلىاللهعلیهوآله دلالت دارد.
رأس الجالوت، قسمتى از سفر سوم را خواند كه به نام محمدصلىاللهعلیهوآله تصریح داشت. حضرت به جاثلیق فرمود: «اى مسیحى! تو را به حق عیسى و مادرش سوگندت مىدهم آیا متوجه شدى كه من به انجیل آگاهم؟» گفت: «بله.» (8)
همین طور امام هشتمعلیهالسلام در برخورد با رأس الجالوت بخشهایى از تورات را خواند؛ به گونهاى كه رأس الجالوت از تلاوت، بیان و فصاحت او تعجب كردتا به نام محمدصلىاللهعلیهوآله رسید، رأس الجالوت گفت: «آرى. این احمد و ایلیا و دختر احمد و شُبَّر و شُبَیر هستند كه تفسیرش به عربى محمد و على و فاطمه و حسن و حسین مىشود.» (9)
جاثلیق و رأس الجالوت، وقتى از آگاهى حضرت رضاعلیهالسلام به تورات و انجیل آگاه شدند، گفتند: «به خدا قسم، چیزى براى ما آوردى (و دلیلى اقامه كردى) كه توان رد آن را نداریم؛ مگر اینكه تورات و انجیل و زبور را انكار كنیم.» (10)
و. احتجاج با زبان خصم
هر زبان، ظرفیتها و لطافتهایى دارد كه فقط اهل آن، متوجه مىشود. در مناظرهها خوب است كسانى وارد عرصه شوند كه با زبان مقابل، كاملاً آشنایى داشته باشند و وجود مترجم و واسطه، خیلى مثمرثمر نیست.
یكى از شیوههاى امام هشتمعلیهالسلام این بود كه با هر كسى مناظره مىكرد با زبان خود او سخن مىگفت. شاهد این ادعا، مطلبى است كه نقل مىكنیم:
در سفرى كه حضرت به بصره داشت، عمرو بن هدّاب به امام هشتمعلیهالسلام رو كرد و گفت: «محمد بن فضل هاشمى چیزهایى از شما گفته است كه دلها زیر بار آن نمىرود.» حضرت فرمود: «چه گفته است؟» عمرو گفت: «به ما خبر داده است كه به تمامى آن چیزى كه خدا نازل فرموده است، آگاهى دارى و با تمامى زبانها و لغات آشنا هستى.» حضرت فرمود: «محمد راست گفته است و من به او خبر دادم. پس بیایید سؤال كنید.» عمرو گفت: «من، قبل از همه با زبانها و لغات امتحان مىكنم. این رومى است و این هندى و این فارسى است و این تركى. پس آنها رااحضار كرد.» حضرت فرمود: «فَلْیتَكلَّمُوا بِما اَحَبُّوا اَجِبُ كُلَّ واحِدٍ مِنْهُمْ بِلِسانِهِ اِنْ شاءَ اللَّه؛ (11) پس سخن بگویند آنچه دوست دارند تا هر كدام را با زبان خودشان جواب دهم ان شاء اللَّه.» هر یك از آنها مسئلهاى با زبان خویش پرسیدند. پس حضرت با زبان خود آنها و لغاتشان جواب داد. مردم متحیر شدند و با تعجب، اقرار كردند كه آن حضرت، نسبت به لغات و زبان آنها فصیحتر است.
ز. استفاده از شیوه جدل
گاه خصم، مطالبى را در باطن قبول دارد؛ ولى حاضر نیست به آن اعتراف كند و لازم است مناظره كنند. در این مورد باید از اصل غافلگیرى بهرهبردارى كرد و خصم را به اعتراف وادار نمود.
حضرت رضاعلیهالسلام در مواردى از این اصل در مناظره استفاده كرده است؛ از جمله اینكه آن حضرت به جاثلیق فرمود: «یا نَصْرانِىُّ! وَاللَّهِ اِنّا لَنُؤمِنُ بَعیسَى الَّذى آمَنَ بِمُحَمَّدٍ وَ ما نَنْقِمُ بِعیساكِمُ شَیئاً اِلاَّ ضَعْفَهُ وَ قِلَّةَ صِیامِهِ وَ صَلاتِهِ؛ اى مسیحى! به خدا قسم ما ایمان به عیسایى داریم كه به محمدصلىاللهعلیهوآله ایمان آورد و ما ایرادى بر عیساى شما نداریم؛ جز ضعف و كمى روزه گرفتن و نماز خواندن او.» جاثلیق گفت: «به خدا سوگند! علمت را فاسد و امرت را ناتوان كردى. من گمان داشتم كه تو داناترین مسلمان هستى.»
حضرت فرمود: «چگونه؟» وى پاسخ داد: «گفتى عیسى ضعیف و كم روزه و كم نماز بود؛ حال آنكه عیسى یك روز هم افطار نكرد و شب هرگز نخوابید و همیشه روزه دار و شبها [در حال نماز] بیدار بود.»
حضرت فرمود: «فَلِمَنْ كانَ یصُومُ وَ یصَلّى؟؛ [اگر عیسى خداست] پس براى چه كسى روزه مىگرفت و نماز مىخواند؟»
جاثلیق لال و منطقش قطع شد. (12)
این كار در واقع، استفاده از غفلت جاثلیق بود و از زبان خود او اقرار گرفت كه عیسى بنده خدا بوده است، نه خدا. علما و بزرگان ما نیز گاهى از این اصل بهره بردهاند. در این باره به این داستان توجه كنید:
روزى سلطان الجایتو بر اثر خشم، یكى از همسرانش را سه طلاقه كرد و بعد پشیمان شد؛ ولى طبق مذاهب چهارگانه اهل سنت، زن بر او حرام شده بود و دیگر حق رجوع نداشت و باید زن با مردى به عنوان محلّل ازدواج مىكرد و بعد از طلاق، مىتوانست با او ازدواج كند.
شاه از این حكم به شدّت ناراحت شد. یكى از وزرا گفت: «عالمى است در حلّه عراق به نام علاّمه حلّى كه این طلاق، طبق نظر او باطل است.» سلطان، نامهاى نوشت و او را به مقر حكومت احضار كرد؛ ولى با اعتراض علماى اهل سنت رو به رو شد. آنها گفتند: «مذهب علاّمه، باطل است؛ چون رافضى است و عقل ندارد.»
علاّمه، همراه نامه و قاصدان به سلطانیه رفت و هنگام ورود، كفش خود را به دست گرفت. بعد از سلام، كنار شاه نشست. علماى حاضر گفتند: «نگفتیم كه این عالم شیعه، ضعف عقل دارد؟» شاه گفت: «علت رفتار او را از خودش بپرسید.» علما گفتند: «چرا هنگام ورود در برابر شاه خم نشدى و آداب مجلس را مراعات نكردى؟» علاّمه پاسخ داد: «پیامبر اسلامصلىاللهعلیهوآله عالىترین مقام حكومت را داشت. مردم فقط به او سلام مىكردند؛ نه اینكه بر او سجده كنند. قرآن در آیه 61 سوره نور مىفرماید: «هر گاه بخواهید به خانهاى وارد شوید، سلام كنید كه این تحیت و سلام، بركتى نیكو از جانب خداست» و همه علما اتفاق دارند كه سجده براى غیر خدا جایز نیست.» گفتند: «چرا ادب را رعایت نكردى و مستقیم، نزد شاه رفتى و كنار وى نشستى؟» جواب داد: «در مجلس جز در كنار شاه، جاى خالى نبود.»
گفتند: «چرا كفشهاى خود را همراه آوردى؟» علاّمه گفت: «ترسیدم پیروان مذهب حنفى آن را بدزدند؛ چنان كه ابوحنیفه كفش رسول خداصلىاللهعلیهوآله را دزدید.» علماى حنفى گفتند: «این تهمت است. در زمان رسول خداصلىاللهعلیهوآله هنوز ابوحنیفه متولد نشده بود.»
علاّمه گفت: «مرا ببخشید. شافعى، این دزدى را انجام داده بود.» علماى شافعى با عصبانیت بانگ برآوردند: «تهمت نزن. شافعى، سالها پس از رحلت پیامبر به دنیا آمد.» علاّمه گفت: «پس احمد حنبل یا مالك این عمل را انجام داده است.» علماى مالكى و حنبلى پاسخ مشابهى دادند.
در این هنگام، علاّمه به سلطان رو كرد و گفت: «دانستى كه به اعتراف خود علماى اهل سنّت، هیچ یك از رؤساى چهار مذهب، در زمان پیامبر نبودهاند و این بدعتى است كه ساختهاند و اگر مجتهدى اعلم از آن چهار نفر باشد؛ ولى فتوایش خلاف آنها باشد، به فتوایش عمل نمىكنند.»
شاه پرسید: «آیا به راستى هیچ كدام از پیشوایان مذاهب چهارگانه در زمان رسول خداصلىاللهعلیهوآله نبودهاند؟» آنها گفتند: «آرى، اى سلطان!» علاّمه ادامه داد: «شیعیان پیرو امیرمؤمنان علىعلیهالسلام هستند كه جان پیامبر و پسر عمو و برادر و وصى [و در زمان] او بوده است.»
سلطان گفت: «از این حرفها بگذر. من شما را براى این احضار كردهام كه مسئله سه طلاقه بودن همسرم را حل كنى» آیا سه طلاقه كردن زن در یك مجلس روا است؟»
علاّمه گفت: «آیا دو مرد عادل، شاهد طلاق شما بودهاند؟» شاه جواب داد: «نه.» علاّمه ادامه داد: «بنابراین، یكى از شروط طلاق، محقق نشده و همسرتان بر شما حلال است.»
شاه خدابنده پس از مجاب شدن علماى اهل سنّت و رسیدن به آرزوى خویش در همان مجلس، مذهب تشیع اثنى عشرى را پذیرفت و آن رااعلام كرد. از آن پس علاّمه، سخت مورد علاقه سلطان محمد خدابنده قرار گرفت و از امكانات حكومت به نفع اسلام و توسعه تشیع بهره برد. (13)
ح. مشخص كردن طرف مقابل
گاه انسان با جمعى رو به رو مىشود كه همه مخالفاند. در این موارد، شیوه مناظره، مىطلبد كه از آنان خواسته شود، فردى را به عنوان نماینده خویش انتخاب كنند تا با او مناظره شود. در غیر این صورت، به نتیجه نمىرسد؛ چون از جمع، هر كسى سخنى مىگوید.
حضرت رضاعلیهالسلام این شیوه را نیز به كار برده است؛ از جمله روزى مأمون، گروهى از فقها و متكلمان را جمع كرد تا با امام هشتمعلیهالسلام مناظره كنند.
آن بزرگوار فرمود: «اِقْتَصِرُوا عَلى واحِدٍ مِنْكُمْ یلْزِمُكُمْ ما یلْزِمُهُ؛ شما یك نفر از بین خود انتخاب كنید و هر چه او پذیرفت، شما ملتزم شوید.» همه رضایت دادند كه یحیى بن ضحاك سمرقندى - كه مانند او در خراسان نبود - انتخاب شود.» (14)
ط. اقناع مخالف
مناظرهگر باید آن چنان در مناظره قوى باشد كه تمام راهها را بر مخالف ببندد و كاملا او را با ادله محكم و قابل قبول قانع كند.
حضرت رضاعلیهالسلام در مناظرات خود از چنین شیوهاى برخوردار بود. بدین سبب، مخالفان كاملاً قانع مىشدند و برخى از آنها نیز هدایت مىیافتند؛ چون زمینه هدایت در آنان بود.
1. عمران صابى، مناظرهاى طولانى با حضرت رضاعلیهالسلام دارد. (15) نوفلى مىگوید كه سؤال و جواب بین امام رضاعلیهالسلام و عمران صابى طولانى شد و حضرت او را در اكثر مسائل، مجاب كرد تا رسید به آنجا كه گفت: «اى آقاى من! شهادت مىدهم تو چنان هستى كه وصف كردى؛ ولى یك مسئله باقى مانده است.» (16)
مسئله بعدى و آخرین مسئله را پرسید و حضرت به خوبى پاسخ داد. آن گاه گفت: «آقاى من! فهمیدم و شهادت مىدهم كه خدا چنان است كه شما وصف، و به یگانگى توصیفش كردى و اینكه محمد بندهاى برانگیخته بر هدایت و دین حق است.» آن گاه رو به قبله به سجده افتاد و اسلام آورد. وقتى متكلمان، حالت عمران را دیدند - كه هیچ گاه در جدل مغلوب نشده بود - به امام رضاعلیهالسلام نزدیك نشدند.» (17)
2. رأس الجالوت، پیشواى یهودیان وقتى كاملاً قانع شد، گفت: «به خدا قسم! اى پسر محمد! اگر ریاست عامّهام بر تمام یهودیان نبود، به احمد ایمان مىآوردم و فرمان تو را اطاعت مىكردم.» (18)
معلوم مىشود رأس الجالوت از نظر ادله كاملاً قانع شده و حقانیت دین محمدصلىاللهعلیهوآله براى او روشن شده بود؛ ولى ریاستطلبى و دنیا دوستى به او اجازه نداد كه به حضرت ایمان آورد و مسلمان شود.
3. ابویعقوب بغدادى مىگوید كه ابن سكّیت، پرسشهایى درباره راز اختلاف معجزات پیامبران پرسید و حضرت، جواب كامل و قانع كنندهاى داد. ابن سكّیت مرتب مىگفت: «وَاللَّهِ ما رَأَیتُ مِثْلَكَ قَطُّ؛ به خدا قسم هرگز مانند تو ندیدم.» (19)
ى. كادر سازى
یكى از امور مورد اهتمام حضرت در مناظرهها، كادر سازى بود. خوب است آنها كه در فن مناظره تخصص دارند، این فن را به دیگران تعلیم دهند تا در نبود آنان، دیگران ادامه دهنده راهشان باشند.
حضرت رضاعلیهالسلام پس از آنكه عمران صابى مسلمان شد، روى او سرمایه گذارى و او را براى مناظره با مخالفان آماده كرد.
حضرت ثامن الحججعلیهالسلام غلامش را به دنبال عمران صابى فرستاد و او را احضار كرد. حضرت به وى مرحبا گفت و لباس و خلعتى بر او پوشاند و ده هزار دینار نیز به وى صله داد.
راوى مىگوید: «بعد ازاین قضیه، كار عمران این بود كه متكلمان، نزد او جمع مىشدند. پس او دلایل آنان را ابطال مىكرد.»
بدین طریق، شاگردان، فن مناظره را مىآموختند و كادر سازى صورت مىگرفت.
پینوشـــــــــــــتها:
1) احتجاج، احمد بن على طبرسى، تحقیق ابراهیم بهادرى، بى جا، انتشارات اسوه، 1413 ق، ج2، ص 614.
2) همان، ص 406.
3) احتجاج، همان، ج 2، ص 354، ح 281.
4) همان.
5) بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بیروت، دار احیاء التراث - مؤسسة الوفاء، ج 49، ص 272، ح18.
6) احتجاج، همان، ج 2، ص 43.
7) همان، ص 406.
8) همان.
9) بحارالانوار، همان، ج 49، ص 77.
10) همان، ص 76، سطر 16.
11) همان، ص 74 و 75.
12) احتجاج، ج2، ص407.
13) الغدیر، علاّمه امینى، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ج 6، ص 178 - 180.
14) احتجاج، همان، ج2، ص456، روایت 315.
15) احتجاج، همان، ج 2، ص 419 - 422.
16) همان، ص 420.
17) همان، ص 421 و 422.
18) همان و بحار الانوار، ج 49، ص 77 و 78.
19) احتجاج، همان، ج 2، ص 438.