1. الیگارشی (Oligarchy) یا گروه سالاری
این واژه در زبان یونانی از ریشه الیگوس = Oligos به معنای گروه معدود و اندك است و در علم سیاست به معنای سیادت سیاسی و اقتصادی گروههای معدود و اندك از ثروتمندان، استثمار گران و صاحبان نفوذ میباشد. (1) الیگارشی از نظر افلاطون، شكل منحط و فاسد شده حكومت آریستو كراسی است (2) كه در آن گروه حاكم، تنها به منافع خودشان میاندیشند و منافع عموم افراد جامعه را نادیده میگیرند؛ از اینرو كلمهای است كه اشارههای تحقیرآمیزی دارد؛ یعنی نه تنها حكومت یك گروه كوچك، بلكه حكومت گروهی اندك و انگشت شمار است كه در برابر توده مردم مسئول نیستند، یا فاسدند و یا از جهات دیگر مورد نفرت همگانی اند (3) و به نظر ارسطو، الیگارشی بدترین حكومت شمرده میشود. (4)
2. آریستوكراسی (Aristocracy) یا مهانسالاری
آریستو كراسی از واژه یونانی آریستوس (Aristos) به معنی بهترین و شایستهترین است و در فلسفه سیاسی یونان، به معنای حكومت كسانی است كه به ایده آل كمال انسانی از همه نزدیكترند (5) و به عبارت دیگر نوعی از حكومت است كه در آن به طور نسبی بخش كوچكی از شهروندان، در تعیین مقامات عمومی و تدوین سیاستها نقش دارند. (6) از نظر ارسطو حكومتی را میتوان به راستی آریستوكراسی یا حكومت نیكان نامید كه از بهترین مردان فراهم آمده باشد و منظور از بهترین مردان، كسانی اند كه در فضیلت به نحو مطلق و نه با معیاری نسبی یا خودسرانه، برتر از دیگران باشند؛ زیرا فقط در آریستو كراسی است كه شهروند خوب، مرادف با انسان خوب است. (7)
به این نوع حكومت، مهانسالاری یا نژاد سالاری (حكومت نژادگان و اشراف) نیز میگویند. در عرف، حكومتی را «مهانسالار» (آریستو كراتیك) میخوانند كه قدرت دولت در آن مطلق و در دست طبقه ممتاز باشد و آن طبقه، حاكمیت را از راه وراثت و امتیازهای طبقهای در دست گرفته باشد و دیگر طبقات را در آن راه نباشد. نوع كامل این نوع نظام سیاسی را در ایران پیش از اسلام و اروپای قرون وسطی مییابیم.
این گونه حكومت، امروزه در كمترین جای جهان دیده میشود و جای خود را به دیكتاتوریهای جدید سپرده است. در فلسفه سیاسی چین باستان، به ویژه در فلسفه كنفوسیوس نیز توجه خاصی به نوعی بهانسالاری، یعنی حكومت با فضیلتترین مردمان، به عنوان بهترین نوع حكومت، دیده میشود. (8)
بیشتر حكومتهای آریستوكراتیك در اروپا، بر مبنای توارث و یا ثروت و یا هر دو قرار دارند. (9)
3. اتوكراسی (Autocracy) یا یكه سالاری
این واژه ریشه یونانی دارد و به معنای قدرت مطلق و نوعی از قدرت است كه دارای مختصات زیر باشد:
1. برتری آشكار یك فرد در بالاترین مرتبه اداری كشور.
2. نبودن قانون یا سنتهایی كه بر عمل فرمانروا نظارت كند.
3. نامحدود بودن قدرت فرمانروا در پعمل.
یكّه سالاری ممكن است به وفاداری باطنی فرمانگزاران (اتباع) به سالار خویش یا بر ترس آنان از او متكی باشد. یكه سالار (اتوكرات = Autocrat) ممكن است قدرت خود را از راه رسوم و سنتهای اجتماعی كسب كرده باشد، یا به زور به دست آورده باشد كه در صورت اول، یكه سالاری مشروع (10) از راه وراثت یا پذیرش فرمانگزاران است و در صورت دوم، دیكتاتوری است. سلطنتهای استبدادی، از نوع حكومتهای یكه سالاری است. (11)
4. تئوكراسی (Theocracy) یا یزدانسالاری
تئوكراسی در زبان یونانی به معنای حكومت خدایی است و آن نوعی حكومت است كه در آن قدرت مطلق سیاسی، در دست مرجع عالی دینی و روحانی است و در آن اساس نظری حكومت بر آنست كه حكومت در چنین نظامی از جانب خداوند است و مرجع روحانی، فرمانروای سیاسی نیز هست و دستگاه اداری و قضایی او فرمانهای خداوند كه از راه وحی رسیده است را تفسیر و اجرا میكند. (12) كاملترین گونههای حكومت یزدانسالاری، حكومت انبیا و امامان معصوم علیهم السلام است.
5. بوروكراسی (Bureaucracy) یا دیوانسالاری
این واژه در زبان فرانسه به معنای اداره و در زبان یونانی به معنای حكومت است و در اصطلاح به معنای دستگاه اداری است كه بر طبق نظام و مقررات معین، امور جاری كشور و مؤسسهها، شركتها، دانشگاهها و... را اداره میكند و هدفهای آن را پیش میبرد. پایه گذار نظریه جدید درباره بورو كراسی، ماركس وبر، جامعهشناس آلمانی است.
نظریه پردازان سیاسی، بوروكراسی را قدرت بی مهاری میدانند كه میخواهد همه جامعه را ببلعد. جان استوارت میل، بوروكراسی را ضد دموكراسی (مردم سالاری) دانسته و آن را ضد حكومت نمایندگی و آزادی میداند. (13)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1. فرهنگ علوم سیاسی، غلامرضا علی بابایی و بهمن آقایی، تهران، نشر ویس، 1365،ص73.
2. دانشنامه سیاسی، داریوش آشوری، تهران، انتشارات سهروردی، چاپ اول، 1366،ص52.
3. فرهنگ علوم اجتماعی، كولب گولد و ویلیام جولیوس، ترجمه: زاهدی مازندرانی، انتشارات مازیار، تهران، 1376، ص92.
4. كتاب سیاست، ارسطو، ترجمه حمید عنایت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ سوم، 1371، ص158.
5فرهنگ سیاسی، داریوش آشوری، تهران، انتشارات مروارید، چاپ یازدهم، 1357،ص4.
6. ر. ك: حمید عنایت، بنیاد فلسفه سیاسی در غرب، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1349،ص82.
7. كتاب سیاست، ارسطو، ص172.
8. داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ص19و 20.
9. كارلتون كلایمروردی و دیگران، آشنایی با علم سیاست، ترجمه بهرام ملكوتی، تهران، انتشارات امیر كبیر، چاپ سوم، ج 1، ص53.
10. مشروع در اینجا به معنای مقبول میباشد، نه به معنای شرعی بودن.
11. دانشنامه سیاسی، ص329 و 330؛ فرهنگ سیاسی، داریوش آشوری، تهران، انتشارات مروارید، چاپ یازدهم، 1357، ص4.
12. فرهنگ سیاسی، ص 61؛ فرهنگ عمید، ج 1، ص532؛ و دانشنامه سیاسی، ص321.
13. دانشنامه سیاسی، ص69.