نقد سریال روز رفتن

فیلم «مارمولك‌» توهین به روحانیت و شكستن سدهایی بود كه تا آن زمان شكسته نشده بود و بیم آن می‌رفت كه چنین فیلمی باز هم تكرار شود. با تغییر دولت و تغییرات اساسی در رویكردها، این اطمینان حاصل شد كه حداقل تا مدتها مدیران فرهنگی جامعه مواظب چنین مواردی بوده و چنان خطایی مرتكب نخواهند شد. ولی سر برآوردن داستانی با الهام از آن فیلم از صدا وسیمای جمهوری اسلامی - كه باید سدی محكم در برابر انحرافات باشد - بسیار شگفت آور است. سریال «روز رفتن‌» معكوس شده داستان فیلم «مارمولك‌» است؛ در آنجا دزدی لباس روحانیت را می‌پوشید و در این سریال روحانی به هیئت یك دزد در می‌آید كه از این جهت، این سریال از آن فیلم بدتر است و هر دو در یك جهت حركت می‌كنند. قبل از پرداختن به نقد سریال، خلاصه آن را بیان می‌كنیم:

خلاصه سریال

این سریال از دو ماجرای به هم تنیده شده شكل گرفته است كه برای مفهوم بودن این نوشته، به صورت جداگانه نقل می‌شود.

ماجرای اول: سروان پرتو طی پی گیری قتلهای زنجیره‌ای، از جمله قتل كریم سرپولكی؛ دزدی لات كه برای وی خبر جمع می‌كرده است، به قاتلی خطرناك می‌رسد كه قربانیان و شاهدان از او به شیطان یاد می‌كنند. سروان پرتو از برادر كریم سرپولكی - كه روحانی و برادر دوقلو و همشكل كریم است - می‌خواهد ضمن مخفی نگه داشتن مرگ كریم، نقش او را ایفا كند تا طعمه‌ای برای به دام انداختن قاتل باشد. رحیم می‌پذیرد. با ادامه قتلها و تحقیق سروان پرتو از فرزند مقتول اول، قاتل از طریق كنترل تلفن رحیم، شناسایی و ردگیری شده، دستگیر می‌شود.

ماجرای دوم: رحیم سرپولكی؛ روحانی موقّری كه در باغی متروك با كارگری افغانی زندگی می‌كند و كمتر رابطه‌ای با مردم دارد و در آستانه عقد ازدواج با دختری به نام فریباست، نذر كرده است كه هر ماه (یا هر هفته) یك بار به غسالخانه رفته، مرده‌ای را غسل دهد. روزی هنگامی كه آماده شستن یك میت غریب می‌شود، با جسدی مواجه می‌شود كه كاملاً همشكل خودش می‌باشد. سروان پرتو كه مسئول پی گیری ماجرای قتلهای زنجیره‌ای است، در می‌یابد كه مرده (كریم سرپولكی) با روحانی (رحیم سرپولكی) دو برادر دوقلوی همشكل و جدا افتاده از هم اند. به این جهت به رحیم پیشنهاد می‌دهد كه مرگ برادر را مخفی نگه داشته، و جای برادر بازی كند تا قاتل به دام افتد و رحیم می‌پذیرد. رحیم برای ایفای نقش برادر، لباس روحانی را درآورده، ریش می‌تراشد و زبان لاتی (مانند زبان برادر) یاد می‌گیرد. و تمام این موارد را از فریبا و اطرافیانش مخفی می‌كند. رحیم با شكل لباس و زبانی همگون با برادرش كریم، وارد محل زندگی كریم می‌شود. این خانه مستأجری است و به سبك قدیم دوره ساز و با اتاقهایی است كه خانواده‌های مختلف هر كدام در اتاقی از آن زندگی می‌كنند.

از جمله اهالی این خانه، «لاله‌» است كه دختری لات و جیب بر می‌باشد. او دوست دختر كریم بوده و در آستانه ازدواج با هم بوده اند و زمزمه‌های عاشقانه‌ای هم با هم داشته اند. رحیم با ورود به این خانه مجبور می‌شود در مقابل لاله نقش دوستْ پسر لاله (كریم) را بازی كند. اگر چه در طول سریال رحیم می‌خواهد از این موقعیت فرار كند، ولی باز هم مجبور می‌شود كه با او در حیاط تنها باشد، برای حفظ ظاهر با او بگو و بخند كند، با هم به خیابان، بانك، و بیمارستان بروند. شب در رستورانی سنتی و نه چندان شلوغ شام بخورند، تا پاسی از شب با او بوده و سپس به خانه بیاید. و نیز مجبور می‌شود با هماهنگی پلیس، در یك اقدام دزدی شركت كند و به خواهش یكی از دوستان لات كریم، (شهرام وِزوِز) پای ملاقات عاشقانه او و دختری در پارك باشد.

البته در كنار این موارد، نصایحی برای اطرافیان در مورد چگونگی روابط صحیح فرد مناسب برای ازدواج دارد كه مؤثر واقع می‌شود.»لاله‌» به این جهت كه كریم (در واقع رحیم) دیگر زمزمه‌های عاشقانه قبلی را با او نداشته و با سردی با وی برخورد می‌كند، گله مند است و گلایه خود را بارها ابراز می‌كند، ولی كم كم به كلّ ماجرا مشكوك می‌شود و با تحقیق، ماجرا را حدس می‌زند. رحیم مجبور شده و هویت خود را فاش می‌كند، ولی همزمان و به طور كنایه آمیز عشقش را به لاله ابراز می‌نماید.»لاله‌» با پیدا كردن فریبا به دروغ به او می‌گوید كه رحیم با وی دوست شده و باید پای خود را كنار بكشد، كه موجب آشفتگی فریبا می‌شود، ولی طی ملاقاتی دیگر به فریبا می‌گوید كه دروغ گفته و رحیم تعلق خاطری به او ندارد و رحیم سهم او است.

لاله توسط قاتل تیر می‌خورد و در آخرین لحظات از رحیم می‌پرسد: آیا در اون دنیا به وصل كریم می‌رسد؟ رحیم می‌گوید آری و لاله می‌میرد. در پایان، رحیم را در لباس شخصی در مجلس عقد كنان خود و فریبا می‌بینیم.

نقد و بررسی

ماجرای اول در این سریال، به عنوان سرپوشی برای ارائه ماجرای دوم استفاده شده تا از حساسیت مخاطب كاسته شود. از آنجا كه غرض از نقد این سریال، نوع پرداخت آن به شخصیت روحانی است، نگاه خود را به ماجرای دوم منحصر می‌كنیم.

روحانی در لباس دزد

اولین چیزی كه در این سریال به چشم می‌خورد، جا به جایی یك روحانی با یك دزد است. یعنی یك روحانی در هیئت یك دزد ظاهر می‌شود، و این جا به جایی از چند نظر قابل بررسی است:

1. ورود یك روحانی در هیئت یك دزد موجب خنده تماشاگر می‌شود؛ چرا كه روحانی ملزم است كارهایی انجام دهد كه دور از شأن او است. از این جهت روحانی در حدّ یك «شخص خنده آور‌» تنزل می‌یابد.

2. روحانی مجبور می‌شود به كارهایی تن دهد كه از آنها نهی می‌كند. رحیم مجبور می‌شود به دزدی برود، به درخواستهای پرشور عشقی لاله تا آنجا كه می‌تواند جواب دهد و نزدیك شدن لاله را به خود تحمّل كند و برای ایفای نقش هم كه شده با لاله بخندد و مانند یك نامزد با او برخورد كند.

3. این جا به جایی یك تأثیر مفهومی بر ذهن مخاطب می‌گذارد و آن اینكه یك روحانی بین آنچه كه نشان می‌دهد و آنچه هست متفاوت است و به اصطلاح «اگر آب باشد ماهی گیر خوبی است.‌» اگر او در ظاهری موقّر ظاهر می‌شود، به این جهت است كه لباس او، وی را از بسیاری از موقعیتها دور می‌سازد. در سریال می‌بینیم رحیم طی یك جلسه تعلیم تبدیل به لاتی می‌شود كه حتی نزدیكان كریم هم او را به جای كریم اشتباه می‌گیرند؛ پس یك روحانی به سادگی نقش عوض كرده، بازی می‌كند. و اساساً این سؤال پیش می‌آید كه رحیم در كدام یك از دو نقش بازی كرده است؟ آیا او یك روحانی است كه نقش لاتی را بازی كرده است یا اینكه در ذات خود یك لات است و برای مدتی این نهاد را سركوب كرده و در نهاد رحیم (یك روحانی) ، یك شخصیت سركوب شده خفته است كه چون موانع برطرف شود، سر برمی آورد و جلوه گری می‌كند.

توجیه شرعی

می‌دانیم كه سریال مشاور مذهبی دارد، ولی نویسنده به دو نوع می‌توانسته است از این مشاور استفاده كند:

1. خطوط كلی و حدود شرعی را از مشاور گرفته و طبق آن چارچوب داستان را بسازد.

2. حساسیتها و دغدغه‌های مشاور مذهبی را ببیند و بدون اینكه خطوط كلی مورد نظر خود را تغییر دهد، از قبل پاسخ این دغدغه‌ها را كه دغدغه نوع مخاطب مذهبی است، در فیلم بگنجاند. در این سریال صورت دوم عمل شده است.

رحیم پیش از ورود در حوادث و كنار گذاشتن لباس و وارد شدن در نقش برادر، نزد استاد خود رفته، و در این مورد مشورت می‌كند. استاد به او می‌فهماند كه اگر حفظ خون مردم واجب كفایی است، برای تو واجب عینی است؛ پس باید این نقش را بپذیری ولی شرط تو با آقایان، دوری از محرمات باشد كه هیچ مجوّزی در ارتكاب محرمات نیست و نیز در مورد شبهه توقف كنی. این صحنه پاسخ دغدغه‌های مخاطب دینی متدین است؛ ولی در طول سریال رعایت نمی‌شود؛ چرا كه «رحیم‌» در اولین قدم ریش خود را می‌تراشد و در دومین گام به مراوده با «لاله»، دوستْ دختر كریم تن می‌دهد. با او خلوت می‌كند، به بیمارستان می‌روند، قدم می‌زنند، در رستورانی نه چندان شلوغ شام می‌خورند و تا پاسی از شب با هم هستند و كاملاً مانند یك دوستْ پسر (نامزد) با او رفتار می‌كند. این در حالی است كه «لاله‌» دختری لات و جیب بر است و در تمام صحنه‌ها آرایش كرده است (البته نه چندان غلیظ) و همواره می‌خواهد خود را به رحیم نزدیك كند (مانند صحنه حیاط كه آن دو تنها شده اند، لاله جلو آمده و رحیم عقب می‌كشد.) و رحیم در قدم زدنها و بودن با او كاملاً دوشادوش اوست (صحنه بیرون رفتن آن دو و نیز صحنه قبل از ورود به بانك) و در جای جای فیلم «لاله‌» خواهان ابراز عشق از طرف رحیم نسبت به خود است و از او گلایه دارد كه چرا نسبت به وی غریبی می‌كند.

روحانی عاشق

عشق، محور ماجرای دوم این سریال است. می‌دانیم كه یكی از رایج‌ترین صورتهای داستانهای عشقی در فیلمهای خارجی، مثلث عشقی است؛ در جایی یك مرد بین دو زن مردّد می‌ماند، بین همسر خود و یك معشوقه یا بین دو معشوقه. نویسندگان ایرانی همین صورت داستانی را گرفته و تكرار كرده اند، با این تفاوت كه رابطه را در آستانه ازدواج قرار می‌دهند؛ یعنی مرد می‌خواهد با یكی از دو زن ازدواج كند، نه اینكه رابطه نامشروعی در كار باشد، و این امری رایج در سریالهای ماست و چندان جای اشكال نیست.

ولی آنچه تاكنون تجربه نشده است این است كه یك روحانی در رأس مثلث عشقی واقع شود. رحیم در آستانه عقد با فریبا است و از طرف دیگر در نقش نامزد لاله بازی می‌كند؛ پس او بین دو زن واقع شده است، البته او در ابتدای این رابطه فقط نقش بازی می‌كند ولی به مرور در خود كششی نسبت به لاله احساس می‌كند و در زمانی كه می‌خواهد اعتراف كند كه رحیم است، در كمال تأثر به او می‌گوید: «اگر كریم زنده بود بی عشق تو هیچ چیز كم نداشت. من رحیم هستم.‌» یعنی اگر من جای كریم باشم بی عشق تو هیچ چیز كم ندارم، كه ابراز عشق ضمنی به لاله است. این در حالی است كه «لاله‌» دختری «لات‌» و «جیب بر‌» است و در ادامه شاهد تقابل لاله با فریبا برای تصاحب رحیم هستیم.

در هر صورت وارد كردن روحانی در یك مثلث عشقی، حرمت شكنی و توهین به حریم روحانیت است.

داستان دگردیسی

داستان فیلم داستان یك دگردیسی هم هست؛ داستان یك تحول اساسی است كه برای «رحیم‌» روی می‌دهد. برای نشان دادن این تحوّل باید شخصیت رحیم را در سه مرحله بررسی كنیم:

مرحله اول زمانی است كه رحیم را در لباس روحانیت می‌بینیم. در این مرحله رحیم مردی منزوی است كه در باغی با كارگری افغانی زندگی می‌كند و هیچ گونه ارتباطی با مردم جهت هدایت و ارشاد ندارد. او نه منبری دارد، نه اهل اقامه جماعت است، نه مسئله‌ای را پاسخ می‌گوید و نه مشكلی از مردم را حل می‌كند. با اینكه به میانسالی رسیده است، برای عمل به وصیت مادر كه گفته است بدون استخاره زن نگیرد و به جهت بد آمدن مرتّب استخاره‌ها، تاكنون زن نگرفته است و به تازگی به جهت خوب آمدن استخاره، در آستانه عقد با فریباست؛ دختری كه چند روز پیش پسری به جهت عشق او و اینكه فریبا را به او نداده اند خودكشی كرده است.

مرحله دوم زمانی است كه رحیم لباس روحانیت را كنار گذاشته و ریش می‌تراشد و در هیئت یك دزد در می‌آید. در این مرحله رحیم از انزوای گذشته بیرون آمده، به راحتی با اقشار مختلف جامعه ارتباط برقرار كرده و موجب هدایت اطرافیان خود می‌شود و در ضمن با ارتباط با «لاله‌» نوع رابطه با جنس مخالف را یاد گرفته و مزه عشق زمینی را می‌چشد.

مرحله سوم زمانی است كه او نقش كریم را كنار گذاشته و همه فهمیده اند كه او رحیم برادر كریم است.

این در زمانی است كه او را در مراسم عقد كنان با فریبا می‌بینیم، در این مرحله رحیم دیگر لباس روحانیت را كنار گذاشته و با لباس شخصی حاضر می‌شود.

از این رو داستان فیلم داستان دگردیسی و استحاله از چیزی به چیزی است.

استحاله «رحیم‌» از روحانی منزوی عزب كه تنها فعّالیت اجتماعی‌اش مرده شویی است، به رحیمی كه لباس روحانیت را به كناری انداخته، با همراه شدن با مردم و چشیدن مزه عشق زمینی می‌تواند نقش مصلحانه‌ای را به عهده گیرد و به انسانی عاشق، متأهل، مفید و مصلح بدل شود. رحیم خود در چند جای فیلم این تحول را به «تازه به دنیا آمدن‌» تعبیر می‌كند!

در پایان این سؤال می‌ماند كه چرا چنین اتفاقی در صدا وسیمای جمهوری اسلامی روی می‌دهد. آیا صرف یك اشتباه موجب ساخت چنین سریالی است، یا ضعف مدیریتی است یا اینكه رویكردی است كه آرام آرام در صدا وسیما نهادینه شده است و هر بار با فیلمی و مجموعه‌ای میزان حساسیت روحانیت و قشرهای مذهبی را محك می‌زند؟

520 دفعه
(0 رای‌ها)