تبلیغ نوشتارى (2)

فن نوشتن یا هنر نویسندگى؟

اشاره

در شماره پیش، از اهمّیت و ضرورت تبلیغ نوشتارى گفتیم و از رسالت بزرگى كه همه ما در این عرصه بر دوش داریم. و اینك مطالبى در باب هنر نویسندگى ارائه مى‏كنیم.

* * *

پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله فرمود: «مَنْ مَاتَ وَمِیرَاثُهُ الدَّفَاتِرُ وَالْمَحابِرُ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ؛ (1) هر كه از دنیا برود و میراثش دفتر و دوات باشد، بهشت بر او واجب خواهد بود.‌»

زمانى كه تصمیم مى‏گیریم به عرصه‏اى وارد شویم، ابتدا باید آن را بشناسیم و با ویژگیها و آمادگیهایى كه به آن نیاز داریم، آشنا شویم.

«نوشتن» دو عنصر اصلى دارد: «معنى» و «قالب معنى» یا «محتوا» و «لفظ». آنها كه به عرصه نوشتن قدم مى‏گذارند، بسته به میزان توانایى‏اى كه در ارائه این دو عنصر دارند، موفّق یا ناموفّق مى‏شوند.

لفظ و معنى براى ایجاد یك اثر خوب، ارزش اساسى دارند و هر كدام دچار نقص شوند، به نوشته خلل وارد مى‏كنند.

سخن در اینجاست كه نویسنده حوزوى، نوشتن را به عنوان یك «فنّ» فرا مى‏گیرد یا به چشم «هنر» به آن مى‏نگرد. كسى كه «فنّ نوشتن» را بداند، به‏درستى‏از عهده بیان و نگارش مطلب مورد نظرش برمى‏آید و معانى ذهنى را در قالب الفاظ بى‏عیب و مناسب مى‏ریزد و عرضه مى‏نماید. الفاظ او از نظر دستورى و قواعد فصاحت و بلاغت، صحیح و مطابق اصول است. از جهت نگارش و املا هم مشكلى ندارد.

مى‏بینید كه آموختن این فنّ براى هر كس در هر رشته‏اى از علوم، لازم است. هر كس بخواهد دست به قلم ببرد و اثرى خلق كند، باید اصول این فنّ را آموخته باشد.

بسیارند كسانى كه در یك رشته علمى به جایگاهى مى‏رسند و چون نمى‏توانند دانسته‏هاى خود را راحت و درست بنویسند و نوشته مناسبى عرضه كنند، به آموختن فنّ نوشتن رو مى‏آورند تا اثرى از خود به یادگار بگذارند.

«نوشتن فنّى است آموختنى و اكتسابى» و تنها با تمرین و ممارست و مطالعه و به كار بستن اصول و قواعد، مى‏توان به حدّ مطلوبى از آن رسید. امّا «هنر نویسندگى» علاوه بر ممارست، نیازمند آن است كه با ذوق و شمّ نویسندگى ممزوج گردد.

هنر نویسندگى‏

آنچه ما به عنوان كتاب و مقاله مى‏خوانیم و مى‏بینیم، انواع مختلفى دارد. نوشته‏هایى هستند كه هدفشان فقط انتقال حجمى از معلومات و اطّلاعات به خواننده است و در انتخاب شیوه بیان و جمله‏بندى و عبارت‏پردازى، كار خاصّى در آنها انجام نشده است و در مقابل، آثار دیگرى وجود دارند كه به بازى با الفاظ پرداخته‏اند و محتواى قابل توجهى ندارند.

نوشته‏هایى وجود دارند كه فكرى تازه و محتوایى نو عرضه مى‏كنند و حكایت از بلوغ فكرى نویسنده خود دارند و آثار دیگرى هستند كه صرفاً بخشهاى مختلفى از افكار و آثار دیگران را برش زده و در كنار هم چیده‏اند و نویسنده هیچ كار فكرى در شیوه ارائه مطلب انجام نداده است و خلاّقیت و ابتكارى به آن نیفزوده است.

صد البته كه انواع این نوشته‏ها از نظر ارزش در یك سطح قرار نمى‏گیرند. ارزشمندترین كار، آن است كه هم در محتوا و هم در شیوه ارائه آن، دنیاى تازه را پیش روى مخاطبش بگشاید و شاید بتوان گفت تعریف نویسنده حقیقى این است: «نویسنده هنرمندى است كه پیامى نو را با بیانى نو عرضه مى‏كند.‌» (2)

رسیدن به این مرحله، بر پایه فنّ نوشتن هم استوار است. نوشته‏اى كه با اصول و قواعد منافات دارد و «درست» نیست، «هنرى» هم نیست.

امّا آیا «مبلّغان» در حدّ آموختن فنّ نوشتن باید به این عرصه وارد شوند، یا تا رسیدن به «هنر نویسندگى» از پا ننشینند؟

هنر تبلیغ نوشتارى‏

كمتر كسى را مى‏توان یافت كه از تأثیر «زیبایى» و «شیوه نو» بى‏خبر باشد. این مسئله آن‏قدر غیرقابل انكار است كه هر كس در هر موقعیتى، براى رسیدن به موفّقیت از این اصل استفاده مى‏كند. كافى است به «ویترین مغازه‏ها» و «شیوه‏هاى تبلیغاتى» نگاهى بیندازیم و «تنوّع‏طلبى» نسل جوان را كه شبانه‏روز پیش چشم ماست، مورد توجّه قرار دهیم.

سخنان مقام معظّم رهبرى، این دیده‏بان آگاه، كه مسائل و ضرورتهاى جامعه را به بهترین وجه معرّفى مى‏كند، مبین وظیفه خطیر حوزه است در این عرصه.

به‌جاست همان‏گونه كه در تبلیغ شفاهى خود سعى مى‏كنیم تمام زیباییها و عوامل جذّابیت را به تناسب، به كار ببریم، در نوشته‏هاى خود نیز عناصر مورد نیاز را شناسایى و استفاده كنیم. البته ما در شماره‏هاى آینده در مورد «راه‏هاى جذب خواننده» سخن خواهیم گفت؛ امّا اجمالاً این اصل را باید پذیرفت كه براى دستیابى به موفّقیت - كه در عرصه تبلیغ، رساندن پیامى الهى به مخاطب و اقناع اوست - باید ابزار مورد نیاز را كسب كرد و به‏درستى به كار برد.

البته ذكر این نكته هم بجاست كه اگر نتوانستیم، یا به هر دلیل نخواستیم در وادى هنرى نویسندگى وارد شویم، هرگز نباید در آموختن فنّ نوشتن و اصول و قواعد آن كم‏كارى كنیم. خواننده، قوّت و ضعف نگارش متن را یكى از معیارهاى ارزیابى علمى نویسنده مى‏داند و واژه‏ها و عبارتهاى نوشته شما، گاهى مانند مدرك تحصیلى عمل مى‏كنند؛ نه تنها در باره حوزویان، بلكه هر كس كه دست به قلم مى‏برد، در لابه‏لاى كلمات و جملات، توان خود را معرّفى مى‏كند.

پس یادگیرى قواعد و اصول نگارش صحیح را باید لازم دانست؛ زیرا براى هر یك از ما بارها پیش مى‏آید كه ضرورتاً مطلبى بنویسیم.

آب دریا را اگر نتوان كشید                                                هم به قدر تشنگى باید چشید

پاى نوشته چند نویسنده‏

در پایان به‌جاست نمونه‏هایى را به شما خوانندگان محترم عرضه كنیم كه نویسندگان با استفاده از جلوه‏هاى ادبى و شیوه‏هاى زیبانویسى، پیام و محتواى اخلاقى را به مخاطب منتقل كرده‏اند. یعنى: «تبلیغ نوشتارى» انجام داده‏اند و از تأثیرگذارى غیرقابل انكار ادبیات استفاده كرده‏اند.

  • در نمونه اوّل كه بخش پایانى نوشته‏اى است با موضوع «عید غدیر» نویسنده پس از آنكه با بیان بسیار تأثیرگذارش، از مشكلات فراوان شیعیان در زمان ا ئمه‏علیهم‏السلام مى‏گوید و خواننده را به اهمیت جایگاهى كه دارد، متوجّه مى‏كند، این‏گونه سخن را به پایان مى‏برد:

آن «مرد ناشناس» كه دیروز كوزه آب زنى را آورد، صورتش را روى آتش تنور گرفته: «بچش! این عذاب كسى است كه از حال بیوه‏زنان و یتیمان غافل شده.‌» آن «مرد ناشناس» سر بر دیوار نیمه‏خرابى در دل شب دارد مى‏گرید: «آه از ره‏توشه كم! آه از راه دراز!» و ما بى‏آنكه بشناسیمش، همین نزدیكیها جایى نشسته‏ایم و تمرین مى‏كنیم كه با نامش شعر بگوییم، خط بنویسیم، آواز بخوانیم و حتّى دم بگیریم و از خود بى‏خود شویم.

عجیب است! مرد، هنوز هم «مرد ناشناس» است! (3)

حال تصوّر كنید همین پیام را با بیان معمولى چگونه مى‏توان بیان كرد: «هنوز هم ما شیعیان على‏علیه‏السلام را نشناخته‏ایم. هنوز مولا در میان ما ناشناخته است. مثل همان زمانى كه بعضى مردم كوچه و بازار او را نمى‏شناختند. مثل همان زنى كه على‏علیه‏السلام را نشناخت و حضرت به منزلشان رفت و به امورشان رسیدگى كرد. ما بُعد معنوى شخصیت حضرت را هم نشناخته‏ایم و از عمق آموزه‏هاى عرفانى او هم چیز زیادى نمى‏دانیم... .‌»

  • نمونه‏هاى بسیارى از «تبلیغ نوشتارى» در آثار حجت الاسلام «جواد محدّثى» وجود دارد. شاید بتوان گفت یكى از ویژگیهاى آثار ادبى خلق شده توسّط ایشان این است كه اكثراً قابل استفاده در سخنرانى هم هستند. شیوه بیان و فكر حاكم بر آثار این نویسنده، با فضاى منبر سازگارى دارد. بخشهایى از نوشته‏هاى ایشان در مورد «عفاف و حجاب» را براى نمونه ذكر مى‏كنیم:

- پشت بعضى از نگاه‏هاى مسموم و محبّتهاى فریبا، درّه هولناكى از سقوط و شب تاریكى از بدبختى است. بعضى قیمت خود را نمى‏شناسند و خود را ارزان مى‏فروشند. همه مدّعیان دوستى و عشق، خریدار نیستند، بلكه فقط قیمت مى‏كنند. (4)

- وقتى چشم، دریاى هوس شود، قایق گناه در آن حركت مى‏كند و موج عصیان پدید مى‏آورد. رابطه گناه و نگاه، چقدر است؟ آنان كه از تیر نگاه‏هاى مسموم پروا نمى‏كنند، شكار گرگهاى هوسران مى‏شوند. (5)

- آنكه كودك عفاف را جلوى صدها گرگ گرسنه مى‏برد و به تماشا مى‏گذارد؛ آنكه یوسف زیبایى را به چند سكّه تقلّبى و بدلى مى‏فروشد، آنكه بدون لباس تقوا به صحنه شعله‏ور گناه مى‏رود، روزى هم پشت دیوار ندامت مى‏نشیند و اشك ندامت بر دامن حسرت مى‏ریزد. سرانجام هم در آخرت، در آتش بى‏پروایى و بى‏تقوایى خود خواهد سوخت. آیا دیدن این همه طعمه‏هاى تباه شده و پشیمان، كافى نیست كه دیگران، این راه را دوباره تجربه نكنند؟ (6)

- اگر از عفونت مرداب رنج مى‏برید، اگر از خارستان محیط ناراحتید، اگر از بى‏فروغى دلها و كوچه‏ها و خیابانها در هراسید، در بوستان زندگى گلى بكارید و به جاى دشنام به تاریكى، چراغى روشن كنید و به جاى نفرین به مرداب و خارستان، گلستان معطّر بسازید. شما كه باغبان حیا و عفافید، چند گل زیبا پرورش داده‏اید؟ هر دختر باایمان و باحجاب و پاك و نجیب كه تربیت كنید، گامى براى خشكاندن مرداب برداشته‏اید و ظلمت را شكسته‏اید. (7)

  • نویسنده جوان دیگرى با نگاه متفاوت و تازه خود به جهان، آثار دل‏انگیزى آفریده است كه با مخاطب جوان و نوجوان، ارتباط قوى برقرار مى‏كنند.

اكنون نوشته كوتاهى از این نویسنده خوش‏قلم را ببینید كه در آن تلنگرى به «خدافراموشى» انسانها مى‏زند و خواننده را در خود فرو مى‏برد:

... آفتابگردان به من گفت: وقتى دهقان، بذر آفتابگردان را مى‏كارد، مطمئن است كه او خورشید را پیدا خواهد كرد. آفتابگردان هیچ وقت چیزى را با خورشید اشتباه نمى‏گیرد؛ امّا انسان همه چیز را با خدا اشتباه مى‏گیرد. آفتابگردان راهش را بلد است و كارش را مى‏داند. او جز دوست داشتن آفتاب و فهمیدن خورشید، كارى ندارد. او همه زندگى‏اش را وقف نور مى‏كند، در نور به دنیا مى‏آید و در نور مى‏میرد. دلخوشى آفتابگردان، تنها آفتاب است. آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدا. بدون آفتاب، آفتابگردان مى‏میرد؛ بدون خدا، انسان!»... داشتم مى‏رفتم كه نسیمى رد شد و گفت: «نام آفتابگردان، همه را به یاد آفتاب مى‏اندازد. نام انسان آیا كسى را به یاد خدا خواهد انداخت؟» (8)

این است عرصه دل‏انگیز «تبلیغ نوشتارى». این است دنیاى زیبایى كه «مبلّغ» مى‏تواند در آن قدم بگذارد و از دستاوردهاى آن براى رسیدن به اهداف متعالى‏اش بهره ببرد. آیا زمان آن نرسیده است كه خود را به «سلاح قلم» مجهّز كنیم و در جبهه انجام وظیفه، آماده‏تر و كارآمدتر حاضر شویم؟

 

پی‌نوشــــــــــت‌ها:

 

1) ارشاد القلوب، شیخ ابو محمّد دیلمى، اعلمى، بیروت، چ چهارم، 1398 ق، ص 176.

2) این بخش برداشتى است از جزوه «كلّیات نویسندگى» از عبد الرحیم موگهى (شمیم).

3) خدا خانه دارد، فاطمه شهیدى، نشر معارف، قم، 1383، ص 87.

4) گل عفاف، جواد محدّثى، انتشارات جامعة الزهراعلیهاالسلام، قم، 1386، گلبرگ 4، ص 12.

5) همان، گلبرگ 5، ص 13.

6) همان، گلبرگ 22، ص 30.

7) همان، گلبرگ 39، ص 47.

8) هر قاصدكى یك پیامبر است، عرفان نظرآهارى، نشر افق، تهران، 1384 ش، صص 43 - 45.

380 دفعه
(0 رای‌ها)