طلیعه سخن
با اندكى دقت در زندگى غرورآفرین حضرت عباسعلیهالسلام و بهویژه درخشندگى چشمگیر او در واقعه كربلا، میراث سترگى كه امام علىعلیهالسلام و نیاكان حضرت عباسعلیهالسلام در او به ودیعه گذاشته بودند، به خوبى دیده مىشود. تلاشها، رشادتها و فداكاریهایى كه حضرت عباس علیهالسلام در واقعه كربلا از خود نشان داد، یادآور شجاعتهاى حضرت علیعلیهالسلام و نیاكان مادرى حضرت عباسعلیهالسلام است؛ چرا كه عباسعلیهالسلام ثمره پیوندى مقدس بود بین ابرمرد تاریخ و زنى كه شایستهترین براى ازدواج با او به شمار مىرفت.
براى شناخت كامل عباسعلیهالسلام مىتوان به شش صفت عمده و شاخص او بسنده كرد كه همگى در واقعه بزرگ عاشورا نمود یافت. این شش صفت، ریشه در نسب گرانسنگ او نخست از جهت پدرى و دوم در نیاكان مادرىاش داشت. براى اثبات جنبه مادرى آن مىتوان به دستور امیر المؤمنین به عقیل پیش از خواستگارى امالبنینعلیهاالسلام اشاره كرد. حضرت، از برادر خویش، عقیل خواست كه براى او زنى از خانوادهاى اصیل، شجاع و خداپرست برگزیند تا پسرى شجاع براى او به دنیا آورد.(1)
عقیل بن ابى طالب، یكى از چهار فردى بود كه در عصر خود به نسبشناسى شهرت داشت. چون عقیل از اصالت خاندان و فرهیختگى پدران و جنگاورى نیاكان حضرتام البنینعلیهاالسلام آگاهى داشت، (2) وى را به امیر مؤمنان علىعلیهالسلام معرفى كرد.
نیكوست نیمنگاهى به تلاشهاى حضرت عباسعلیهالسلام در آیینه میراثى كه پدران او برایش باقى گذاشته بودند، انداخته شود.
1. میراث پرچمدارى
از آنجا كه بارزترین ویژگى حضرت عباسعلیهالسلام در واقعه عاشورا، پرچمدارى اعتقادى، سیاسى و نظامى ایشان بوده و این ویژگى حضرت سبب تمایز و بلندى او نسبت به دیگر یاران امام حسینعلیهالسلام است، بجاست كه نگاه عمیقترى به این ویژگى حضرت بشود و به این موضوع بیشتر پرداخته گردد تا اهمیت جایگاه و عملكرد حضرت عباسعلیهالسلام نیز در قیام حسینىعلیهالسلام آشكارتر شود.
امام علىعلیهالسلام بزرگترین پرچمدار صدر اسلام
حضرت علىعلیهالسلام در بیشتر جنگها شركت داشت و در هر جنگى كه شركت مىكرد، پرچمدار بود. در جنگ بدر لشكر اسلام سه پرچم داشت: سفید، سیاه و یك پرچم دیگر كه از مرط عایشه (3) تهیه شده بود. این پرچم را پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله به امام علىعلیهالسلام داد.
در غزوه احد نیز پرچمدارى گروه مهاجرین با علىعلیهالسلام بود و حتى نگاشتهاند كه پرچمداران كفار همگى به دست امیر المؤمنین علیهالسلام كشته شدند و پرچم آنان بر زمین افتاد. در این هنگام، زنى به نام عمرة بن علقمة حارثیة - از جمله زنانى كه براى تقویت روحیه جنگجویان خود و ستاندن انتقام كشتگان بدر به میدان آمده بودند - پرچمى برافراشت و آن را به دست غلامى حبشى به نام - صؤاب - غلام فرزندان ابى طلحه - داد كه او نیز توسط مسلمانان هلاك شد. (4) این افتضاح بزرگ، شكستى غیرقابل جبران براى كفار به حساب مىآمد. اینكه یك زن و غلامى حبشى پرچم سپاه را بالا نگه دارند. حسان بن ثابت انصارى در توصیف آن چنین سرود:
فَلَولاَ لِوَاءُ الْحَارِثِیةِ اَصْبَحُوا یبَاعَونَ فِى الْاَسْوَاقِ بَیعِ الْجَلاَئِبِ (5)
«اگر زن حارثیه بیرق را برنداشته بود، پرچمشان را در بازارها به فروشمىگذاشتند.»
در جنگ خیبر، درخششى چشمگیر از پرچمدارى امیر المؤمنینعلیهالسلام در خاطره تاریخ باقى ماند. در این جنگ، پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله پرچمى سفید بست و به جنگ با خیبریان شتافت. در بین یهودیان، پهلوانى تنومند و درشتاندام به نام مرحب بود كه در درگیرى تن به تن، چند تن از پهلوانان لشكر اسلام را به شهادت رسانید و جنگ با یهودیان به حالت ركود رسید. (6)
پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله در مواجهه با دیوارهاى بلند دژ نفوذناپذیر یهودیان، پرچم را به دست ابوبكر داد. او تا شب به جنگ پرداخت؛ ولى هیچ فتحى به ارمغان نیاورد. روز دیگر پرچم را به دست عمر بن الخطاب داد و لشكرى را نیز با او همراه كرد. وى نیز از صبح آن روز تا شب جنگید؛ اما پیروز نشد. سپس پیامبر اكرم صلىاللهعلیهوآله فرمود:
«لَاَدْفَعَنَّ الرَّایةَ غَدَاً اِلَى رَجُلٍ یحِبُّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لاَ ینْصَرِفُ حَتَّى یفْتَحَ اللّهُ عَلَى یدِهِ؛ فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد كه خدا و رسولشصلىاللهعلیهوآله را دوست دارد و برنمىگردد تا خدا به دست او [ما را] پیروز گرداند.»
همگان منتظر بودند تا ببینند فردا پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله پرچم را به دست چه كسى مىدهد؟ فردا صبح پیامبرصلىاللهعلیهوآله دنبال امام علىعلیهالسلام فرستاد كه بیمار و در خیمه خوابیده بود. او در اثر چشمدرد جایى را نمىدید. پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله در چشمان او دمید و على علیهالسلام چشمان خود را باز كرد؛ سپس پیامبر خداصلىاللهعلیهوآله پرچم را به او داد. او مقابل درب خیبر رفت. پهلوانان یهود، یكى پس از دیگرى بیرون مىآمدند و با امام على علیهالسلام مبارزه كرده، به هلاكت مىرسیدند.
در این هنگام، پهلوانى از آنان بیرون آمد كه گرزى آهنین در دست داشت (و به نوشته برخى، او مرحب بوده است.) (7) او آن را محكم به سپر امام علىعلیهالسلام زد. سپر او شكست؛ ولى امام به سمت دروازه دوید و درب قلعه را از جا كند و از آن به جاى سپر استفاده نمود؛ در حالى كه پس از جنگ وقتى هشت نفر از اصحاب خواستند آن درب را جابهجا كنند، نتوانستند. (8)
عباسعلیهالسلام پرچمدار امام حسینعلیهالسلام
این ویژگى، منصب بزرگى بود كه از امام علىعلیهالسلام به حضرت عباسعلیهالسلام ارث رسیده بود. صبح روز عاشورا، امام حسینعلیهالسلام یاران خود را به دو دسته تقسیم كرد كه شامل سى نفر سوارهنظام و چهل نفر پیادهنظام بودند. امام فرماندهى میمنه را به زهیر بن قین، میسره را به حبیب بن مظاهر و پرچم را به برادر خود حضرت عباسعلیهالسلام كه از همه شجاعتر بود، سپرد. (9)
امام حسینعلیهالسلام به دلیل نقش حساس عباسعلیهالسلام در رویارویى با دشمنان، به ایشان اجازه مبارزه و جنگ نمىدادند؛ زیرا چه بسا شهادت ایشان به دلیل دارا بودن نقش پرچمدارى مىتوانست ضربه جبرانناپذیرى به روحیه سپاه وارد سازد؛ ولى ایشان با پرچمدارىاش، وظیفه خویش را به بهترین وجه به انجام رساند.
نگاشتهاند هنگامى كه اسیران كربلا را به شهر شام بردند، در میان وسایل غارت شده از شهیدان كربلا، پرچمى بود كه در اثر ضربات شمشیر و نیزه، آسیب دیده بود. وسایل را پیش روى یزید نهادند. یزید پرچم مذكور را برداشت و به دقت بدان نگریست و پرسید: «این پرچم در دست چه كسى بوده است؟» گفتند: «عباس بن علیعلیهماالسلام». آنگاه با تعجب و شگفتى ایستاد و به حاضران گفت: «اَبَیتَ اللَّعْنُ مِنْكَ یا عَبَّاسعلیهالسلام...؛ (10) نفرین از نام تو دور باد اى عباس! به راستى كه این معناى كامل وفاى برادر نسبت به برادرش است. خوب به این پرچم بنگرید، ببینید كه بر اثر ضربههاى پیكارگران جاى سالمى بر آن نمانده است؛ ولى جایى كه در دست پرچمدار قرار داشته، سالم است.» (11)
این سخن كنایه از این بود كه پرچمدار ضربههایى كه بر دستش فرود مىآمده است، تحمل مىنموده، ولى پرچم را رها نمىكرده است.
او پس از اینكه هر سه برادرش به شهادت رسیدند، خود به میدان شتافت و به شهادت رسید. با شهادت عباسعلیهالسلام، نامه پرچمدارى در عصر حضور ائمه نیز بسته شد و تاریخ، نام او را به عنوان واپسین پرچمدار جنگهاى دوره حضور پیشوایان معصومعلیهمالسلام در خود ثبت نمود.
2. میراث سقایت
سقایت از جمله منصبهاى برجسته قریش بوده كه به واسطه آن به اعراب فخرفروشى مىكردند. متولى این منصب در قریش بنى هاشم بوده و حضرت هاشم، نیاى سوم پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله عهدهدار آن بود و پس از آن به حضرت عبد المطلب رسید. (12)
امام رضاعلیهالسلام در این باره فرمود: «عبد المطلب پنج خصلت پسندیده داشت كه یكى از آنها سقایت حجاج بود.» (13)
پس از عبد المطلب و با ظهور اسلام، این منصب به عباس، عموى پیامبرصلىاللهعلیهوآله واگذار شد. او از پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله درخواست نمود كه اجازه دهد وى به حجاج بیت اللّه الحرام كه در سرزمین منى بیتوته مىكنند، آب بدهد. پیامبرصلىاللهعلیهوآله پذیرفت كه این سنت حسنه تداوم یابد. (14)
در هر حال، این امر نیز جزء میراث اجداد حضرت عباسعلیهالسلام به شمار مىآید كه از حضرت هاشم و عبد المطلب به او رسیده و او تنها كسى بود كه پس از آنان لقب سقّا یافت و توانست این وظیفه را چه در واقعه كربلا و چه پیش از آن به بهترین وجه انجام دهد.
3. میراث شجاعت
شجاعت، مایه از نام علىعلیهالسلام گرفته و در قاموساش، نام او را بر صدر جاى دادهاست. تاریخ هرگز رشادتها و نامآوریهاى او را از یاد نمىبرد.
روزى را كه در جنگ خندق، مشركان مكه با طرح و نقشه قبیله بنى نضیر، ده هزار نفر از قبایل گوناگون عرب را جمع و به مدینه حمله كرده بودند، پیامبراكرم صلىاللهعلیهوآله با مشورت سلمان فارسى، دستور داد خندقى اطراف مدینه حفر نمایند تا از پیشروى مشركان جلوگیرى كنند. كافران یك ماه پشت خندق زمینگیر شده بودند و جز عده اندكى موفق به گذشتن از آن نشدند. (15)
عمرو بن عبدود مسلمانان را به تیغ زهرآگین زبان خود ریشخند مىكرد و فریاد برمىآورد: «كجایند مدعیان بهشت؟ آیا در میان شما یك نفر نیست كه مرا به دوزخ روانه سازد یا من او را به بهشت بفرستم؟» نعرههاى او چونان پتكى بر سر مسلمانان فرود مىآمد. گوشها را ناشنوا، دلها را ترسان و زبانها را از پاسخ بسته بود. (16)
او پیوسته فریاد مىكشید و فقط علىعلیهالسلام بود كه هر بار از پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله رخصت مبارزه با او را مىخواست؛ اما پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله او را امر به نشستن مىكرد. عمرو براى بار سوم نعره كشید و رجزهاى خود را تكرار نمود و افزود: «صدایم از فریاد زدن گرفت! آیا در میان شما كسى نیست كه گام به میدان نهد؟» علىعلیهالسلام به التماس، از پیامبرصلىاللهعلیهوآله اذن پیكار خواست. این بار پیامبرصلىاللهعلیهوآله عمامهاش را بر سر او گذاشت و براى او دعا كرد. (17) او به جنگ با عمرو شتافت و وى را به هلاكت رسانید. پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله نیز در بزرگداشت این پیكار قهرمانانه او فرمود: «ضَرْبَةُ عَلِىٍّ یوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثِّقْلَینِ؛ (18) ضربه [شمشیر] علیعلیهالسلام در روز [جنگ] خندق والاتر از عبادت جن و انس است.»
حملههای بیباکانه حضرت عباسعلیهالسلام نیز یادآور پیكار علىعلیهالسلام در غزوات صدر اسلام است. آنگاه كه یكتنه، حلقه محاصره دشمن را شكست و همزمان خویش را رهایى بخشید. او حیدرى دیگر بود كه در هیئت عباسعلیهالسلام جلوهنمایى مىكرد.
در رابطه با نبرد امام علىعلیهالسلام با عمرو بن عبدود نوشتهاند: وقتى علىعلیهالسلام با عمر روبهروشد، به او فرمود: «تو نذر کردهای که اگر فردی از قریش، دو تقاضا از تو بنماید، یکی را بپذیری، آیا درست است؟» عمرو پاسخ داد: «چنین است.» امام فرمود: «درخواست نخست من این است که اسلام بیاوری!» عمرو با پوزخندی گفت: «مرا به دین تو نیازی نیست!» امام دوباره فرمود: «[درخواست دوم من این است که] از جنگ صرف نظر کنی و به زادگاهت برگردی و کار رسول خداصلىاللهعلیهوآله را به دیگران واگذارى!» عمرو گفت: «چگونه بازگردم؟ من پس از جنگ بدر نذر كردهام تا انتقام خویش را از محمدصلىاللهعلیهوآله نستانم، بر سرم روغن نمالم.»
گویا چارهاى جز جنگ نبود. عمرو از اسب خود پیاده شد و با علىعلیهالسلام در افتاد. (19) او با شمشیر ضربهاى سنگین به سر امام زد كه سر او شكافت و شمشیر به جلوی پیشانى وى اصابت كرد. گرد و غبار آوردگاه نبرد، به انتظار چشمهاى نگران نیشتر مىزد كه ناگاه صداى تكبیر علىعلیهالسلام بلند شد؛ اما مسلمانان دیدند كه او دست از عمرو كشیده و راه مىرود. گروهى از مسلمانان سادهانگار، پنداشتند علىعلیهالسلام از كشتن عمرو مىترسد. حذیفة به زمزمه معترضان سادهلوح دامن زد. پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله با عتاب به او فرمود: «بس كن حذیفة! علىعلیهالسلام خود [دلیل این کارش را] خواهد گفت.» پس از درنگى كوتاه، امام عمرو را هلاك كرد.
پس از بازگشت وى، پیامبرصلىاللهعلیهوآله پرسید: «چرا هنگامى كه بر او پیروز شدى، اورا نكشتى؟» علىعلیهالسلام غرق خاك و خون پاسخ داد: «او به مادرم دشنام داد و آب دهان به صورتم انداخت. ترسیدم اگر او را بكشم، از روى خشم و هواى نفس باشد. او را واگذاشتم تا خشمم فروكش كند؛ سپس او را كشتم.» (20)
حضرت عباسعلیهالسلام نیز در رویارویى با دشمن خود، ابتدا او را به صلاح و بازگشت به حق دعوت مىنماید و ضمن یادآورى پیوند دوستىاى كه بین پدر عبد اللّه بن عقبة غنوى و پدرش، امیر المؤمنینعلیهالسلام بود، تلاش مىكند وى را ارشاد نماید و او را از كشته شدن نجات دهد. (21)
او نیز مانند امام علىعلیهالسلام عجلهاى در جنگ ندارد؛ بلكه تمام سعى خود را به هدایت آنها معطوف مىدارد تا آنگاه كه كار را بىنتیجه مىیابد، برقآسا و توفنده یورش مىبرد و پیكرهاى دشمنان را چون ساقههاى آفتاب سوخته، درو مىنماید؛ بهگونهاى كه تاریخ از شجاعت بىمثال و حیدروَش او بسیار نوشته است؛ آنسان كه مىغرّد و باران تیر و تیغ و نیزه برایش با بارشهاى بهارى تفاوتى نمىكند.
شجاعت در نیاكان مادرى عباسعلیهالسلام
در نیاكان مادرى حضرت عباسعلیهالسلام نیز نام پهلوانان بزرگى به چشم مىخوردكه آوازه بلندى در عرب داشتند. عقیل با آگاهى از نام و آوازه آنان حضرتام البنین علیهاالسلام را براى ازدواج به امام علىعلیهالسلام پیشنهاد كرد. امام با توجه به تأثیر عنصر مهم توارث در روحیات فرزند، اقدام به این ازدواج مىنماید. نام برخى از این نیاكان بدینشرح مىباشد:
1. ملاعب الاسنة: از جمله نیاكان مادرى حضرت عباسعلیهالسلام، عامر بن مالك بن جعفر بن كلاب مشهور به ملاعب الاسنة است. این لقب را حسان بن ثابت انصارى، شاعر معروف به او مىدهد. اوس بن حجر دربارهاش سروده است:
یلاَعِبُ اَطْرَافَ الاْسِنَّةِ عَامِرٌ فَرَاحَ لَهُ حَظُّ الْكَتَائِبِ اَجْمَعِ (22)
«عامر سر نیزهها را به بازى مىگیرد؛ پس او كارایى و توان یك لشكر را دارد.»
2. طفیل فارس قرزل: پهلوان دیگرى از این خاندان، طفیل فارس قرزل، برادر ملاعب الاسنة است. فارس قرزل به معناى «سواركار تنومند» مىباشد. (23)
نوشتهاند: او روزى شنید كه ربیع بن زیاد عبسى، از ندیمان نعمان بن منذر، حكمران و فرمانرواى برخى از نواحى عربستان جاهلى، نزد فرمانروا سخنچینى او را كرده بود. او به همراه برادرانش ملاعب الاسنة، ربیعة، عبیدة و معاویه به دربار فرمانروا رفت و او را با ربیع بن زیاد مشغول غذاخوردن دید. در این مجلس، لبید بن ربیعه، برادرزاده طفیل، شروع به سرودن اشعارى در نامآورى و بىهماوردى عموهاى خود به صورت فى البداهه نمود. فرمانروا و ندیم سخنچینش، هر دو از، ترس و شرمندگى سر به زیر انداخته بودند. فرمانروا براى خشنود كردن آنها ربیع بن زیاد را از خود راند. (24)
3. عامر بن طفیل: ملاعب الاسنة برادرزادهاى به نام عامر بن طفیل داشت كه او نیز از پهلوانان عرب بود. وى با پهلوانى به نام علقمة بن علاثه قرار مىگذارد كه هر كدام حسب و نسب افتخارآمیزترى داشتند و به نفع هر كدام از آنها كه داورى شد، صد شتر از دیگرى بستاند.
عامر بن طفیل براى پیروزى در این مسابقه از عموى خود كمك گرفت.عموى او كفشى به وى داد و گفت: «براى تعیین شرافت خود از این كفش كمك بگیر؛ زیرا من با آن چهل مِرباع به دست آوردهام.» (25) مرباع به یك چهارم غنایم جنگى گفته مىشد كه در یك جنگ به دست مىآمد و مخصوص رییس قبیله بود و شكستخوردگان آن را تسلیم او مىساختند.
عامر بن طفیل چندان بلندآوازه بود كه در دیگر امپراطوریها نیز فردى شناختهشده به شمار مىرفت. نوشتهاند: وقتى یكى از اعراب بادیهنشین نزد قیصر روم رفت، قیصر از او پرسید: «تو با عامر بن طفیل چه نسبتى دارى؟» او قصد داشت اگر فرد عرب نسبتى با این پهلوان نامآور داشته باشد، به او تفقّد نماید و رفتار كریمانهترى با او نشان دهد. (26)
4. عروة الرَّحّال: از دیگر نیاكان مادرى عباسعلیهالسلام عروة الرَّحّال بن عتبة بن جعفر بن كلاب است. او نیز جنگجویى شجاع بود و به دلیل سفرهاى زیاد جهانگردى و رفت و آمد با پادشاهان مناطق و سرزمینهاى گوناگون، لقب رَحّال (27) به او داده بودند.
ادامه دارد...
پینوشــــــــــــــتها:
1) ر. ك: سفینة البحار، شیخ عباس قمى، تهران، كتابخانه سنایى، بىتا، ج 2، ص 155.
2) ر. ك: عمدة الطالب فى أنساب آل ابى طالب، ابن عنبه الحسنى، نجف، المطبعة الحیدریه، چاپ دوم، 1380 ه. ق، ص 394؛ بطل العلقمى، ج 1، ص 97؛ معالى السبطین، محمدمهدى المازندرانى، قم، منشورات الشریف الرضى، چاپ دوم، 1363 ه. ش، ج 1، ص 430.
3) مرط، پارچهاى پشمى و یا خز مانند بوده است كه در تهیه لباس ازآن استفاده مىكردند.
4) ر. ك: السیرة النبویة، ابن هشام، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1355 ه. ق، ج 3، ص 83.
5) همان، ص 84.
6) ر. ك: السیرة الحلبیة، على بن برهان الدین الحلبى، مصر، مطبعة مصطفى البابى، 1349 ه. ق، ج 2، ص 156 - 159.
7) ر. ك: تاریخ الیعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، چاپ سوم، 1356 ه. ش، ج 1، ص 415؛ السیرة الحلبیة، ج 2، ص 161.
8) ر. ك: سیرة رسول اللّهصلىاللهعلیهوآله، رفیع الدین اسحاق بن محمّد، تهران، نشر مركز، 1373 ه. ش، ص 418 - 419.
9) ر. ك: تاریخ الطبرى، ج 5، ص 213؛ مقتل الحسینعلیهالسلام، موفق بن احمد الخوارزمى، قم، منشورات مكتبة المفید، بىتا، ج 2، ص 4.
10) این جملهاى بود كه در جاهلیت، اعراب به جاى سلام به یكدیگر مىگفتند و پس از ظهور اسلام، پیامبر مسلمانان را از گفتن آن نهى فرمود. (شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 19، ص 270؛ بحار الانوار، ج 15، ص 191).
11) ر. ك: سوگنامه آل محمّد، محمّد محمدى اشتهاردى، قم، انتشارات ناصر، چاپ ششم، 1373 ه. ش، ص 299.
12) ر. ك: تاریخ الیعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، بیروت، دار صادر، بىتا، ج 2، ص 76؛ سیرة ابن هشام، ج 1، ص 96.
13) ر. ك: وسائل الشیعة، حرّ العاملى، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بىتا، ج 9، ص 497.
14) ر. ك: همان، ج 14، ص 258.
15) ر. ك: سیرة ابن هشام، ج 2، ص 238.
16) ر. ك: كتاب المغازى، محمّدبن عمر بن الواقد، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، چاپ سوم، 1989 م، ج 2، ص 454.
17) ر. ك: تاریخ الخمیس، حسین بن محمّد بن الحسن الدیار بكرى، بىجا، بىنا، 1302 ه. ق، ج 1، ص 486.
18) بحار الانوار، محمدباقر مجلسى، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ه. ق، ج 2، ص 216؛ مستدرك الحاكم النیشابورى، ج 3، ص 32.
19) ر. ك: سیرة ابن هشام، ج 3ص 225.
20) ر. ك: مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب السروى المازندرانى، ابو جعفر محمّد بن على، قم، مطبعة العلمیة، بىتا، ج 2، ص 115؛ بحار الانوار، ج 41، ص 50.
21) ر. ك: بحار الانوار، ج 45، ص 36.
22) الاغانى، ابو الفرج الاصبهانى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بىتا، ج 15، ص 50؛ بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب، سید محمّد الشكرى الالوسى البغدادى، بیروت، دار الكتب العلمیة، بىتا، ج 1، ص 317.
23) المنجد، لوئیس معلوف، تهران، انتشارات اسلام، چاپ دوم، 1378 ش، ج 2، ص 1572.
24) ر. ك: العباسعلیهالسلام، عبد الرزاق المقرم، نجف، مطبعة الحیدریة، بىتا، ص 71.
25) ر. ك: الاغانى، ج 15، ص 35.
26) ر. ك: مجمع الامثال، ج 2، ص 23، به نقل از تناقضات الابانى الواضحات، حسنبن علی السقاف، بیروت، دار الامام النورى، 1412 ه. ق.
27) «جهانگرد و دنیادیده»؛ المنجد، ج 1، ص 658.