قريش در برابر اسلام
ظهور اسلام در مكه و مخالفت آن با منافع طبقه مسلط، آنان را وا داشت تا در مقابل اسلام به معارضه برخيزند و با انواع روشها برای خاموشی شعلههای آن بكوشند. به اين ترتيب جامعه مسلمانان در برابر فشارهای طاقت فرسای قريش قرار گرفت. در اين مسير، مشركان به تناسب نوع و تازگی موقعيت مسلمانان، از تمام شيوههای ممكن استفاده میكردند. سيره نويسان نيز به اين حقيقت اشاره كردهاند كه عذب قوم لا عشائر لهم ولا مانع; (1)
«گروهی شكنجه میشدند كه پشتوانه و بازدارندهای نداشتند.»
مهم ترين عكس العملهای خشونت بار قريش بر عليه مسلمانان را میتوان در چند عنوان توضيح داد.
1- شكنجه:
معمولا طبقات ضعيف اجتماعی (بيشترين حاميان پيامبر صلی الله عليه و آله) گرفتار اين نوع رفتار میشدند. بلال به دست امية بن خلف، (2) عمار و پدر و مادرش به دست بنی مخزوم، (3) و زنی از كنيزان در بنی عدی توسط عمر بن خطاب كه آن زمان مشرك بود، شكنجه میشد. (4) در باره بلال نقل شده است كه او را بر زمين داغ میخواباندند و سنگ بر سينه اش میگذاشتند. ريسمان بر گردنش آويزان میكردند و به دست بچهها میدادند تا او را در ميان كوچههای مكه به اين سو و آن سو بكشند. (5) بلال خود نيز میگفت: مرا يك شبانه روز تشنه نگاه میداشتند و بعد روی سنگ داغ میخواباندند. (6)
2- زندانی كردن:
مصعب بن عمير از اين گروه است. او وقتی مسلمان شد، اسلام خود را از پدر و مادر و اقوام پنهان میكرد ولی سرانجام شخصی آنان را از مسلمان شدن او آگاه كرد و خانواده نيز فرزند خود را زندانی كردند. (7)
نمونه ديگر عبد الله بن سهيل بن عمرو از مهاجران به حبشه است كه پس از هجرت رسول خدا به مدينه، به مكه آمد تا از آنجا به مدينه برود ولی پدرش او را زندانی كرد. (8) ابو جندل فرزند سهيل بن عمرو نيز كه مسلمان شده و گرفتار زندان پدر بود، از اين گروه است. او در گير و دار صلح حديبيه خود را از بند رهانيد و به نزد پيامبر رسيد ولی چون پيمان صلح امضا شده بود، باز گردانده شد. (9)
البته میتوان گفت كه نبود حكومت واحد و فراگير موجب میشد تا هر خانواده بر اساس احساس تعهد خود يا قبيله اش به زندانی كردن منحرفان از آيين جاهلی روی آورد.
3- فريب:
اين شيوه نيز معمولا در باره ضعفا به كار میرفت. مشركان علاوه بر شوراندن و تحريك تودهها عليه ضعفا، گاه از فريب آنان نيز استفاده میكردند. (10)
4- فشارهای اجتماعی و اقتصادي:
نقل است كه عاص بن وائل حاضر نشد بدهی خود را بدهد مگر آنكه طلبكار از اسلام برگردد كه البته او نپذيرفت. (11) اوج اين نوع فشارها را میتوان در دوران شعب جستجو كرد.
5- قتل مسلمانان:
فشار شكنجههای مشركان چنان بود كه به شهادت تعداد زيادی از مسلمانان انجاميد. مادر عمار از جمله اين شهداست. (12)
تاثير فشارهای قريش بر جامعه مسلمانان
مسلمانان در برابر فشارهايی كه بر آنان وارد میآمد به تناسب موقعيت و وضعيت، عكس العملهای متفاوتی نشان میدادند، كه میتوان به برخی از آنها اشاره كرد.
1- صبر و تحمل:
گروههايی از مسلمانان كه به هر دليل (روحي، جسمي، قبيله اي،..). توان تحمل را داشتند، در برابر شكنجهها و آزارهای مشركان صبر پيشه میكردند هر چند اين صبر و تحمل گاه به كشته شدن آنها میانجاميد مانند مادر عمار ياسر و...
2- تقيه:
گروههايی نيز به دليل فشارهای طاقت فرسا ناچار شدند در ظاهر از دين برگردند هر چند در حقيقت بر دين خود باقی بودند. عمار ياسر كه پس از شهادت مادرش و تحمل آزارهای فراوان ديگر، تاب و توانش را از دست داده بود اولين كسی است كه از اين شيوه استفاده كرد. آيهای نيز در باره درستی عمل او - كه از پيامبر پرسيده بود - نازل شد: «من كفر بالله من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان ولكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم غضب من الله و لهم عذاب عظيم» ; (13) «كسی كه پس از ايمان به خدا كافر میشود، نه آن كه او را به زور وا داشتهاند تا اظهار كفر كند و حال آن كه دلش به ايمان خويش مطمئن است بلكه آنان كه در دل را به روی كفر میگشايند مورد خشم خدايند و عذاب بزرگی برای ايشان است.»
ابن جوزی مینويسد: غير از كسانی كه به حبشه رفتند، ديگران ايمان خود را پنهان كردند. (14) مصعب بن عمير، سهيل بن بيضا و نعيم بن عبد الله بن اسيد نيز از همين دسته بودند كه ايمان خود را پنهان كردند.
3- ارتداد:
به غير از كسانی كه ايمان خود را حفظ میكردند، تعدادی نيز در برابر شكنجهها و تحريمها و ناملايمتها به جد دست از ايمان خود میكشيدند. اين عده بر خلاف گروه دوم كه رو به تقيه میآوردند. و نيز بر خلاف گروه اول كه فشارها را تحمل میكردند، به طور كامل از دينداری كناره میگرفتند و مغلوب كفار میشدند.
سيره نويسان از اين فشارها كه برای بازگرداندن از دين بود به نام «فتنه» و از مسلمانانی كه هدف «فتنه» بودند با عنوان «مستضعف» ياد میكنند. از همين روست كه در كتب مختلف میخوانيم: صهيب از مستضعفان بود، از مؤمنانی كه در راه خدا شكنجه شد. در مورد عمار نيز میخوانيم: كان عمار بن ياسر من المستضعفين الذين يعذبون بمكة ليرجع عن دينه. (15)
اساسا هدف عمده مشركان از وارد كردن فشارهای مختلف نيز همين بازگرداندن از دين بود. به همين خاطر ابن عباس میگفت: اين شكنجهها چنان بود كه مسلمانان چارهای جز ترك دين نداشتند، آنان به افراد ضعيف چنان گرسنگی و تشنگی میدادند و آنها را میزدند كه توان نشستن نداشتند; آنگاه از شكنجه شدگان میخواستند كه بگويند به جای خدا، به لات و عزي، اعتقاد دارند. (16) ابن اسحاق نيز میگويد: كسانی كه ضعيف بودند از دين خود برمی گشتند. (17) كلبی نام تعدادی از اين افراد را میبرد همانند: سلمة بن هشام، وليد بن وليد بن مغيره. (18) و مقريزی آنها را 5 تن میداند:
ابوقيس بن مغيره، ابوقيس بن فاكه بن مغيره، عاص بن منبه، حارث بن زمعة، وليد بن مغيره. (19)
هجرت تنها عكس العمل ممكن
بنا بر آنچه گفتيم مطالعه اهداف قريش از رفتارشان نسبت به مسلمانان حكايت از آن دارد كه مشركان به چيزی كمتر از باز گرداندن تازه مسلمانان از دين جديد به آيين قديم راضی نبودند و در اين مسير هر شخصی را به تناسب جايگاه قبيلهای و ميزان اعتبار اجتماعی اش مورد آزار و اذيت قرار میدادند. درست بر همين اساس بود كه شخص پيامبر و عدهای از صاحبان موقعيت قبيلهای از رفتارهای حاد در امان بودند. همين امر پيامبر را وا میداشت تا فكری به حال مسلمانان بیپناه بكند; آن فكر چيزی نبود جز «خروج از مكه».
در راستای همين مسير، پيامبر سه حركت انجام داد كه به ترتيب عبارتاند از: هجرت مسلمانان به حبشه، سفر به طائف، هجرت به مدينه. به اين ترتيب هجرت به مدينه آخرين حلقه از اقدامات رسول خداست كه برای خلاص مؤمنان از فشارها و حفظ دين آنان صورت میگرفت و برای شناخت جايگاه و دلايل اصلی آن بايد به مطالعه «هجرت» به عنوان يك كل كه هجرت به مدينه بخشی از آن است، پرداخت.
1- هجرت به حبشه
در مورد هجرت به حبشه تنها به اين نكته از زبان جعفر بن ابی طالب اشاره میكنيم كه در برابر نجاشی گفت: زمانی كه شمار مسلمانان افزايش يافت و ايمان آوردن به اسلام آشكار شد و شماری از قبايل به شكنجه و زندانی كردن مسلمانان خود پرداختند تا آنان را از دينشان باز گردانند، رسول خدا به آنان فرمود: در زمين پراكنده شويد. سؤال كردند به كجا؟ فرمود: به حبشه. (20) ابن اسحاق نيز نگرانی پيامبر را از امكان باز گرداندن مسلمانان به دين جاهليت يادآور میشود و بر اين نكته تاكيد میكند كه هدف پيامبر نجات مؤمنان از تغيير دين (فتنه) بود: «رسول خدا صلی الله عليه و آله شاهد بود كه خود با حمايت خداوند و عمويش از آزار مشركان در امان است اما يارانش گرفتارند و او توان دفاع از آنان را ندارد پس به آنان گفت به حبشه بروند و آنان نيز از ترس فتنه و برای مهاجرت به سوی خدا و حفظ دين به حبشه رفتند.» (21) وصاحب انساب الاشراف مینويسد: رسول خدا اين گونه دعا فرمود: خدايا هجرت اصحاب من را پذيرا باش و آنان را به جاهليت شان باز نگردان (22)
بازگشت اين مهاجران تدريجی بود. عدهای به مكه و گروهی نيز پس از هجرت به مدينه، به اين شهر آمدند و آخرين گروهها در سال هفتم هجرت وارد مدينه شدند. (23) به هر حال بعد از اين رويداد، قريش بر شدت فشار خود افزودند و تا آنجا پيش رفتند كه در سال هفتم بعثت به طور جدی خواستار قتل پيامبر شدند. در تاريخ به نقل از قطان میخوانيم:
زمانی كه قريش دريافتند تلاشهای آنان در محدود كردن رسول خدا صلی الله عليه و آله ناموفق بوده است، در صدد برآمدند تا حضرت را به قتل برسانند. اين كار زمانی مقدور بود كه ابوطالب رئيس بنی هاشم راضی باشد تا بعدها كار به جنگ بیپايان قبيلهای نرسد. پس از ابوطالب خواستند تا ديه قتل پيامبر را دو برابر دريافت كند و فردی غير قريش او را بكشد. (24) ابوطالب به شدت با اين درخواست مخالفت كرد و از بنی عبد المطلب خواست تا داخل شعب شوند و از جان رسول خدا دفاع كنند. همگی سخن او را قبول كردند و داخل شعب شدند. در اين وقت قريش نيز تصميم گرفتند پيوندهای خانوادگی و اقتصادی و... خود را با آنان قطع كنند و پيمان نامهای هم نوشتند. (25)
حضور مسلمانان در شعب سه سال طول كشيد. آنان سرانجام در سال دهم بعثت از محاصره رهايی يافتند. اين امر خود میتوانست برای مسلمانان پيروزی مهمی به حساب آيد. اين كه مشركان به رغم پيمانهای خود مبنی بر ادامه محاصره تا تسليم پيامبر برای قتل، از تصميم خود دست برداشتند، نوعی رسميت بخشيدن به مسلمانان بود و میتوانست موقعيت آنان را تثبيت كند. به همين خاطر قاضی عبد الجبار از اين واقعه (پايان محاصره) به عنوان يك پيروزی بزرگ ياد میكند. (26) اما اندكی پس از آن در اول ذيقعده سال دهم ابوطالب و سی و پنج روز بعد از آن خديجه عليها السلام درگذشتند. اين دو حادثه موجب شد كه پايههای حمايت قبيلهای پيامبر درهم بشكند و به جای تثبيت موقعيت مسلمانان، اوضاع از آنچه بود نيز بدتر شود. در اينجا بود كه پيامبر به فكر پايگاه جديدی برای اسلام افتاد و آن هجرتی ديگر بود.
2- سفر به طائف
در مورد اوضاع پس از وفات ابوطالب، ابن هشام مینويسد: «چند صباحی از مرگ ابوطالب نگذشته بود كه مردی از قريش مقداری خاك بر سر او (پيامبر) ريخت. پيامبر به همين وضع وارد خانه شد. يكی از دختران او متاثر از اين واقعه آب آورد تا سر و صورت پدر را بشويد و در همان حال قطرات اشك از چشمانش سرازير شد. پيامبر فرمود: «گريه نكن دخترم. خدا حافظ پدرت است. تا ابوطالب زنده بود، قريش موفق نشدند در باره من كار ناگواری انجام دهند.» (27) (ما نالت منی قريش شيئا اكرهه حتی مات ابوطالب)
وضعيت اخير، پيامبر را وا داشت تا سفری به شهر بزرگ طائف انجام دهد. او در آنجا با سران قبيله ثقيف تماس گرفت و آيين خود را عرضه كرد، ولی پاسخ آنان اين بود كه: اگر تو برگزيده خدا باشی رد سخن تو موجب نزول عذاب است و اگر در ادعای خود دروغگو باشی كه شايسته سخن گفتن نيستي! پيامبر متوجه بیميلی آنان شد و از جا برخاست تا برگردد و از آنها قول گرفت كه سخنانش را با افراد ديگر در ميان نگذارند. اما آنان بر خلاف پيمان خود، اراذل و اوباش را بر انگيختند و پيامبر صلی الله عليه و آله را با وضع دلخراشی آزردند چنان كه حضرت مجبور شد به باغی كه متعلق به عتبه و شيبه دو تن از مشركان مدينه بود، پناه ببرد. (28)
چنين بود كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در اين سفر نتوانست به پايگاهی جايگزين دست يابد و از فشارهای طاقت فرسای مكيان رها شود.
نكته قابل ملاحظه در اين سفر، واقعه پايانی آن و نحوه بازگشت پيامبر به مكه است. پيامبر كه احتمال میداد توسط بت پرستان مكه دستگير شود، تصميم گرفت چند روزی در نخيله (محلی بين طائف و مكه) بماند تا كسی را بيابد و نزد يكی از سران قريش بفرستد و با امان او وارد شهر شود. ولی چون كسی را نيافت به ناچار تا «حراء» رفت و در آنجا با يك عرب خزاعی تماس گرفت و به وسيله او به مطعم بن عدی از شخصيتهای مؤثر مكه پيام داد كه به او امان دهد. مطعم نيز با اينكه بت پرست بود، گفت: محمد يك راست به خانه من بيايد. من و فرزندانم جان او را حفظ میكنيم. پيامبر در پی توافق با مطعم، شبانه به خانه او آمد. صبح روز بعد به پيشنهاد مطعم و در حفاظت مطعم و فرزندانش به مسجد الحرام آمد و در منظر عمومی طواف كرد و همه دريافتند كه وی از اين پس در امان مطعم است. ابوسفيان در اين ماجرا بيش از همه خشمگين بود و از اين كه چطور محمد از كمين او جان سالم به در میبرد در فشار و رنج افتاده بود. (29)
به اين ترتيب پيامبر كه در پی از دست دادن استوانههای قبيلهای خود (ابوطالب و خديجه عليهما السلام) ناچار به دنبال پايگاهی جديد خارج از مكه میگشت، ولی نتوانست به خواسته خود در طائف برسد، توفيق يافت تا از طريق مطعم مجددا پايگاه قبيلهای ديگری در همان مكه پيدا كند و به كمك آن از شر قريش در امان بماند. در اهميت حمايت مطعم همين بس كه پيامبر در جنگ بدر كه قريش ضمن دادن تلفات سنگين اسرای زيادی نيز بر جای گذاشته بودند، فرمود: اگر مطعم زنده بود و از من تقاضا میكرد كه همه اسيران را آزاد كنم يا به او ببخشم، تقاضايش را رد نمیكردم. (30)
زمينههای هجرت به مدينه
رويكرد به تبليغات موسمی
از اين پس پيامبر به صورت موسمی و در مواقعی خاص به دعوت میپرداخت و در واقع همان سياست سالهای نخست بعثت را در پيش گرفت و به انجام دعوت در مواقع حج و ايام حرام مشغول شد. اين نوع تبليغات هر چند در اوايل سال اول (يازدهمين سال بعثت) ثمری برای پيامبر نداشت ولی در اواخر آن و نيز سال دوم و سوم (سال دوازدهم و سيزدهم بعثت) به تدريج زمينههای مهاجرت سوم، يعنی هجرت به مدينه را فراهم ساخت.
در واقع فعاليتهای تبليغی پيامبر در اين مقطع (سال 11 تا 13) را میتوان جست و جويی برای يافتن فرصت و راه چارهای برای نجات از وضع موجود دانست. اين اقدامات پيامبر را میتوان به دو مقطع تقسيم كرد:
1- فعاليتهای تبليغی سال يازدهم بعثت
سخنرانی در موسم حج
در ايام حج، اعراب در نقاط مختلف تجاری مانند عكاظ، مجنه و ذی المجاز گرد هم میآمدند و معمولا شاعران گرمی بخش محافل میشدند. پيامبر از اين فرصت استفاده میكرد و در نقطهای بلند میايستاد و خطاب به مردم میفرمود: به يگانگی خدا اعتراف كنيد تا رستگار شويد; با نيروی ايمان میتوانيد زمام قدرت را به دست گيريد و تمام مردم را زير فرمان خود در آوريد و در آخرت در بهشت جای گيريد. (31)
ديدار با سران عشاير و دعوت آنان
پيامبر در ايام حج با رؤسای قبيلهها تماس میگرفت، حتی آنان را به خانه خود دعوت میكرد و پيام رسالت را به آنان ابلاغ مینمود. گاهی هم كه مشغول سخن گفتن میشد، ابولهب از پشت سر میرسيد و میگفت: مردم! سخن او را باور نكنيد زيرا او با دين نياكان شما مخالف است. اين نوع رفتارهای ابولهب تاثير سوئی در پذيرش دعوت داشت. (32) قبايل به طور عمومی دعوت پيامبر را نمیپذيرفتند تا اينكه پيامبر آيين خود را به گروهی از بنی عامر كه وارد مكه شده بودند عرضه كرد. مردی به نام بحيرة بن فراس و يكی از بزرگان قبيله اظهار كردند كه اسلام را میپذيريم و تمام نيروی خود را در اختيارتان میگذاريم به اين شرط كه كار جانشينی بعد از خود را به ما وا گذاريد. اما پيامبر به اين پيشنهاد پاسخ رد داد و فرمود: الامر الی الله يضعه حيث يشاء. (33)
ديدار سرنوشت ساز
سرانجام در ايام حج سال يازدهم بعثت، ملاقات سرنوشت سازی روی داد كه بعدها به ديدار گروه شش نفری مشهور شد. به گزارش ابن اسحاق، زمانی كه رسول خدا به دعوت قبايل در موسم حج مشغول بود، در عقبه به گروهی از خزرجيان برخورد كرد. حضرت از آنها خواست بنشينند و به حرفهايش گوش كنند. آنان نيز نشستند و از دعوت پيامبر با خبر شدند و چون قبلا از يهوديان شنيده بودند كه پيامبری ظهور خواهد كرد، وی را همان دانستند و دعوتش را پذيرفتند. آنها به پيامبر گفتند: ما در حالی قوم خود را ترك كرده ايم كه بدترين دشمنی و شرارت ميان آنها وجود دارد. اميدواريم با پذيرفتن دعوت تو با يكديگر متحد شوند. ما اكنون به سوی يثرب بر میگرديم و آيين تو را عرضه میداريم; هر گاه همگی بر پذيرفتن آن اتفاق كردند، گرامیتر از تو كسی نزد ما نخواهد بود. (34)
اين افراد عبارت بودند از: اسعد بن زراره، عوف بن حارث، رافع بن مالك، قطبة بن عامر، عقبة بن عامر، جابر بن عبد الله بن رئاب. (35)
به اين ترتيب سپاه تبليغی شش نفره از اهالی خود يثرب، به آن شهر رهسپار شد تا با عزمی دو چندان به تبليغ دين اسلام بپردازد. چنان كه طبری مینويسد فعاليت اين شش نفر به گونهای انجام شد كه خانهای در يثرب نبود كه سخن از پيامبر در آن نباشد. (36)
2- فعاليتهای تبليغی سال دوازدهم و سيزدهم
پيمان عقبه اول
تبليغات متعهدانه گروه شش نفری موجب شد تا گروههايی از يثربيان به اسلام روی آورند. برای همين در سال دوازدهم بعثت، دستهای دوازده نفره از يثرب حركت كردند و با رسول خدا صلی الله عليه و آله در عقبه ملاقات نمودند و نخستين پيمان اسلامی ميان آنان بسته شد. متن پيمان چنين بود: «با رسول خدا پيمان بستيم كه به اين وظايف عمل كنيم: ان لا نشرك بالله شيئا و لا نسرق و لا نزنی و لا نقتل اولادنا و لا ناتی ببهتان نفتريه بين ايدينا و ارجلنا و لا نعصيه فی معروف; «به خدا شرك نورزيم، دزدی و زنا نكنيم، فرزندانمان را نكشيم، به يكديگر بهتان نزنيم و در كارهای نيك نافرمانی اش نكنيم.» (37)
رسول خدا صلی الله عليه و آله به آنان فرمود: اگر بر طبق اين پيمان عمل كنيد جايگاه شما بهشت است و اگر نافرمانی كنيد، كار دست خداست; يا میبخشد يا عذاب میكند. اين دوازده نفر به يثرب برگشتند و مدتی بعد ضمن نامهای از پيامبر درخواست كردند برای آنان مبلغ دينی بفرستد. (38)
همچنين نقل است كه دو نفر (معاذ بن بن عفرا و رافع بن مالك) نزد رسول خدا آمدند تا كسی را برای تعليم دين نزد آنان بفرستد. (39) در پی اين درخواست، پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله مصعب بن عمير را برای تعليم و تبليغ نزد آنان فرستاد. وی امر جماعت و جمعه و نيز قرائت قرآن را عهده دار شد و به تبليغات گستردهای به نفع اسلام دست زد. يكی از بزرگ ترين موفقيتهای او مسلمان كردن يك قبيله (بنی عبد الاشهل) بود.
ابن اسحاق در اين باره میگويد: اسعد و مصعب نزديك خانههای بنی عبد الاشهل و بنی ظفر زندگی میكردند. وقتی سعد بن معاذ و اسيد بن حضير متوجه حضور آنان شدند، تصميم گرفتند آن دو را بيرون برانند. اسيد نزد آنان آمد ولی با شنيدن آيات قرآن تحت تاثير قرار گرفت و مسلمان شد. سعد بن معاذ (اسيد فرزند خاله او بود) به دنبال وی نزد آنان آمد و او نيز مسلمان شد. سعد بعد از آنكه مسلمان شد نزد بنی عبد الاشهل آمد و چون بزرگ آنان بود از آنها خواست تا مسلمان شوند. خاندان بنی عبد الاشهل دعوت وی را لبيك گفتند و همگی مسلمان شدند. (40) همين امر موجب نفوذ اسلام در ميان اوس و خزرج شد و به اين ترتيب زمينه برای حضور پرشورتر در ايام حج سال ديگر فراهمتر شد. در تاثير اقدامات تبليغی مصعب همين بس كه بلاذری در فتوح البلدان مینويسد:
«فتحت المدينة بالقرآن; (41) مدينه با قرآن فتح شد.»
پيمان عقبه دوم
در سال بعد، تعداد قابل توجهی از تازه مسلمانان يثرب در موسم حج شركت كردند. كاروان يثرب شامل پانصد نفر بود كه هفتاد نفر آنان مسلمانان بودند. بلاذری رقم بيعت كنندگان را هفتاد مرد و دو زن میداند. (42) دو نفر از اعضای كاروان (عويم بن ساعده و سعد بن خيثمه) (43) در مكه نزد رسول خدا رسيدند و قرار شد در ايامی كه حجاج در منی هستند (در عقبه) با وی ديدار كنند. در شب موعود (13 ذيحجه)، مسلمانان با رعايت اصول پنهان كاري، خود را به شعبی كه آنجا بود رساندند زيرا رسول خدا فرموده بود نبايد كسی را بيدار كنند و منتظر فرد غايبی شوند. به همين خاطر، يثربیها تك تك و دو به دو به سوی منطقه مورد نظر رفتند. (44) در آنجا چند نفر سخن گفتند; از جمله براء بن معرور گفت: به خدا سوگند هرگز در دل ما غير از آنچه بر زبان ما جاری میشود، چيز ديگری نيست. ما جز صداقت و عمل به پيمان و جانبازی در راه پيامبر، چيزی در سر نداريم. بعد از آن پيامبر آياتی چند از قرآن خواند و فرمود: با شما بيعت میكنم بر اين كه از من دفاع كنيد همان طور كه از فرزندان و اهل بيت خود دفاع میكنيد. باز براء برخاست و گفت: ما فرزندان جنگ و تربيت يافتگان جبهههای نبرد هستيم. بعد از آن جمعيت بيعت كردند و به آرامی پراكنده شدند. ابوالهيثم هنگام بيعت گفت:ای رسول خدا! ما با يهوديان پيمان بسته ايم، حالا ناچاريم از آن صرف نظر كنيم پس سزاوار نيست شما روزی از ما دست برداريد و به سوی قوم خود برگرديد. پيامبر فرمود: شما با هر كسی پيمان بسته ايد، من آن پيمان را محترم میشمارم... (45)
آنگاه دوازده نفر نماينده برای آنها انتخاب كرد. (46) رسول خدا قول داد در موقع مناسب، مكه را ترك كند و به مدينه برود. (47)
نكاتی در باره اهميت اين پيمان
به اين ترتيب معلوم میشود انديشه هجرت پيامبر، حد اقل از پيمان دوم عقبه، رسميت میيابد و شكل يك تعهد را به خود میگيرد كه پيامبر بايد در فرصت مناسب به آن عمل كند.
علاوه بر اين، پيمان ياد شده از جهت ديگری نيز اهميت منحصر به فرد داشت و آن مسئله اعلان حمايت از پيامبر و تقويت مواضع او بود. زيرا در اين زمان، پيامبر سخت در معرض تهديد مشركان بود قرار داشت و از همين رو به طائف رفته بود تا پناهی بيابد كه توفيق نيافته و به طور موقت در پناه مطعم بن عدی دوباره وارد مكه شده بود. اما اينك يثربی ها، با پذيرش اسلام و اعلام تعهد برای دفاع از وي، راهی جديد فراروی پيامبر مینهادند، عبادة بن صامت پيرامون بيعت در عقبه دوم میگويد: «بايعنا رسول الله صلی الله عليه و آله علی السمع و الطاعة فی العسر و اليسر و المكره و المنشط و ان لا ننازع الامر اهله و ان لانقول الا بالحق حيث كان و لانخاف لومة لائم.» (48)
موضوع سوم كه پيروزی بزرگی برای پيامبر در عقد چنين بيعتی به شمار میآمد، مسئله واگذار نكردن جانشينی خود به قبيلههای ديگر بود. همان طور كه گفتيم بنو عامر بن صعصعه در برابر دعوت پيامبر حاضر به ياری او شدند به اين شرط كه جانشينی خود را به آنان وا گذارد ولی پيامبر نپذيرفت. در پيمان با يثربیها نيز به نقل سيوطي، عبارت (الا ننازع الامر اهله) به تاكيد میرساند كه سخن بر سر حكومت بوده است (49) ; يعنی پيمان میبنديم كه در مورد امر (حكومت) با اهل آن منازعه نكنيم.
پس از بيعت، فردای آن شب قريش نزد اوس و خزرج آمدند و نسبت به موضوع بيعت تحقيق كردند. اما مسلمانان، مشركان اوس و خزرج را گواه گرفتند كه چنين گزارشی نادرست است. عبد الله بن ابی نيز اظهار كرد كه قوم او بدون اطلاعش كاری نمیكنند. با اين حال قريش به جست و جوی برخی از سران مسلمان شده پرداختند و تنها به سعد بن عباده دست يافتند كه او هم توسط جبير بن مطعم نجات يافت. (50)
نگاهی به دلايل گسترش اسلام در يثرب (مدينه)
مطالعه چگونگی گسترش اسلام در مدينه نشان از تفاوت ملموس آن با گرايش مردم مكه و طائف دارد. بر خلاف آن دو مركز، اسلام از همان سالهای يازدهم و دوازدهم به بعد كه پيامبر به فكر پايگاهی در خارج مكه افتاد، به طور گسترده پذيرای اسلام شدند و زمينه را برای انتقال پايگاه اسلام، به آن شهر آماده كردند. بنا بر اين لازم است نگاهی به دلايل تفاوت اين بسترها بيندازيم.
1- آگاهی از ظهور پيامبر
ابن اسحاق میگويد: يهوديانی كه در اين بلاد با اوس و خزرج زندگی میكردند و اهل كتاب بودند، هرگاه با اعراب به نزاع برمی خاستند، میگفتند پيامبری ظهور خواهد كرد; ما از او پيروی میكنيم و شما را چون عاد و ارم به قتل میرسانيم. (51) همين امر سبب شد در همان آغاز دعوت، برخی از آنها اظهار كنند كه اين همان رسول موعود يهوديان است، اجازه ندهيد يهوديان بر شما سبقت گيرند. (52)
2- وضعيت بحرانی يثرب
نزاعهای صد و بيست ساله، مردم يثرب را خسته كرده بود. مطالعه جنگ بغاث كه يكی از جنگهای يثربيان است چهره بحرانی آن سامان را نشان میدهد. در اين جنگ كه «اوسی ها» در آغاز شكست خوردند و به سوی نجد گريختند، خزرجیها به سرزنش آنان پرداختند. به همين دليل رئيس اوسیها نيزه اش را در ران خود فرو برد و از اسب افتاد و فرياد زد به خدا سوگند از جای خود برنمی خيزم تا اينكه كشته شوم. به اين ترتيب اوسیها روحيه تازهای يافتند و اين بار آنان پيروز شدند. بعد از آن جنگها و صلحهای پياپی ميان آنان برقرار بود و هر دو طرف از اين وضع خسته شده بودند.
آنها سرانجام به اين نتيجه رسيده بودند كه از عبد الله ابن ابی يكی از اشراف خزرج كه در جنگ شركت نكرده بود، بخواهند تا ميانشان صلح برقرار كند و هر دو قبيله را از اين وضعيت برهاند. آنان حتی تاج اميری هم برای او حاضر كرده بودند كه در همين زمان موضوع دعوت پيامبر پيش آمد و آنان رو به پيامبر آوردند.
به روايتی از عايشه، روز بغاث روزی بود كه خداوند آن را درآمدی برای رسول خود قرار داد. وقتی آن حضرت وارد مدينه شد، سران آنها متفرق، كشته يا زخمی شده بودند و اين درآمدی برای ورود اسلام بود. (53)
3- نقش مبلغ موفق رسول خدا صلی الله عليه و آله
از نقش ويژه مصعب و نيز سعد بن معاذ رئيس قبيله بنی الاشهل نبايد غفلت ورزيد كه موجب شدند كل يك قبيله، يكجا ايمان آورند.
4- وجود افكار توحيدی
يكی از حنفای مدينه، ابوقيس صرمة بن ابی انس است كه رو به رهبانيت آورده و از بت پرستی كناره میگرفت. او میگفت خدای ابراهيم را میپرستد. بعد از ورود رسول خدا به مدينه مسلمان شد. (54) اين گونه افكار توحيدی موجب تسهيل نفوذ اسلام در مدينه شد.
5- وابستگی كمتر به بتها
مردم مدينه چون قرابت بيشتری با يهوديان داشتند، كمتر از مردم مكه به بت پرستی آلوده شدند. البته مردم مكه، منافع اقتصادی و سياسی شان را نيز در ارتباط مستحكم با بت پرستی میديدند. به اين خاطر بدنه جامعه خصوصا جوانان زودتر ايمان میآوردند و اقليت متعصب را هم به اصرار و اجبار با خود همراه میكردند. (55)
در مورد اقدامات جوانان، اين حكايت جالب نقل شده است كه: عمرو بن جموح پيرمرد لجوج بنی سلمه بود و بعد از ازگشت بيعت كنندگان عقبه دوم هنوز بر شرك خود باقی بود. جوانان خصوصا معاذ بن جبل و معاذ بن عمرو، شبانه بت او را در چاله كثافات انداختند. فردا عمرو بت خود را برداشت و شست. روز بعد نيز آنها چنين كردند. روز سوم عمرو خسته از بیخاصيتی بت، لب به شكوه گشود و گفت: من نمیدانم چه كسی با تو چنين میكند، ولی اگر كاری از تو ساخته است، با اين شمشير، از خودت دفاع كن. اما آن شب نيز جوانان بت را در چاه كثافات انداختند و سگ مردهای را به آن بستند. عمرو با ملاحظه اين وضع از خواب غفلت بيدار شد و اسلام را پذيرفت. (56)
آغاز هجرت
هجرت به مدينه حد اقل به دو بخش تقسيم میشود، ابتدا هجرت مسلمانان و بعد هجرت پيامبر با اندك ياران باقيمانده. بنا بر اين بايد در مورد اين دو به تفصيل سخن گفت.
1- هجرت مسلمانان
اعلان حمايت اهالی يثرب از پيامبر، خشم و كينه قريش را برانگيخت و آنان را به آزار و اذيت مسلمانان وا داشت. در نتيجه روز به روز بر ميزان آزارها و اذيتها افزوده شد (57) و كار به جايی رسيد كه خود مسلمانان از رسول خدا درخواست مهاجرت كردند. پيامبر نيز بعد از چند روز فرمود كه بهترين نقطه يثرب است و شما میتوانيد يك به يك به آنجا برويد. بنا بر اين فشارهای قريش روند مهاجرت را جلوتر انداخت.
البته پيش از دستور پيامبر نيز مهاجرت به مدينه تجربه شده بود و آن هجرت ابوسلمة بن عبد الاسد بود. (58)
در هر صورت مسلمانان به آرامی از اين شهر خارج میشدند تا آنجا كه در مدت 70 روز يا سه ماه (فاصله پيمان عقبه دوم تا هجرت رسول خدا) اكثريت مسلمانان به يثرب هجرت كرده بودند. مشركان نيز بيكار نبودند و به محض پی بردن به اين حركت، تصميم گرفتند هر طور كه ممكن است، مانع خروج آنان شوند. مثلا وقتی ابو سلمه هجرت كرد، خانواده همسرش، اجازه هجرت به زن ابوسلمه را ندادند و تنها يك سال بعد كه زن ابو سلمه به شدت اظهار بیتابی میكرد اجازه خروج يافت. (59)
با اين همه اكثر مسلمانان رفتند. حتی گروهی به صورت خانوادگی هجرت كرده بودند مانند خاندان جحش (بنو غنم) (60) لذا وقتی ابوجهل و چند نفر از قريش به همراه عباس عموی رسول خدا از كنار آن خانه میگذشتند، عباس گفت: اين كار فرزند برادر من است كه جماعت ما را متفرق كرد و امور ما را پراكنده ساخت و بين ما جدايی انداخت. (61) چهار فرزند بكير نيز يكجا همراه با هم پيمانان خود يكباره مكه را ترك كردند. (62) در باره عياش بن ابی ربيعه نيز نقل شده است كه ابوجهل و برادرش حارث به يثرب آمدند و با نقل دل نگرانیهای مادر او و گريه هايش دلش را نرم كرده و او را به مكه باز گرداندند. در مكه، وی را زندانی كردند و به مردم گفتند با سفيهان خود اين گونه رفتار كنيد. (63) به صهيب رومی نيز وقتی اجازه خروج دادند كه پذيرفت تمام دارايی خود را به مشركان بدهد. (64) البته علاوه بر فشارهای قريش، مشكلات خانوادگی افراد نيز گاه موجب ايجاد درد سر میشد. از همين رو گفتهاند كه آيه «ان من ازواجكم و اولادكم عدو لكم فاحذروهم» (65) در باره مهاجرانی نازل شد كه زنان و فرزندانشان با گريه و بیتابی مانع از هجرت آنان میشدند. به اين ترتيب در مدتی اندك، شهر مكه تقريبا از مسلمانان خالی شد. تنها پيامبر، علی عليه السلام و ابوبكر (البته عدهای از خانواده آنان هم مانده بودند) و افراد بازداشت شده و بيمار باقی ماندند.
2- هجرت رسول اكرم صلی الله عليه و آله
جلسه دار الندوه:
شكل گيری پايگاه جديد اسلام در مدينه، مشركان را در ترس و وحشت فرو برد و آنان كه تا كنون به طور جدی در باره كشتن پيامبر به دليل حفظ امنيت مكه برای تجارت، تصميم نگرفته بودند، اينك برای مقابله با تهديد جدی مسلمانان عليه تجارت آنان كه با حضور مسلمانان در مدينه محل عبور كاروانهای قريش ايجاد شده بود، بايد تصميم میگرفتند. به همين دليل در دار الندوه گرد آمدند. در اين روز (يوم الزحمه) ابوالبختری بن هشام پيشنهاد حبس و اسود بن ربيع پيشنهاد تبعيد را مطرح كردند (66) و سرانجام به پيشنهاد ابوجهل تصميم گرفتند وی را به قتل برسانند. خود ابوجهل شيوهای را پيشنهاد كرد كه بعدها موجب اختلافات داخلی نشود، او گفت: همه خانوادههای قريش و حتی ابولهب در اين اقدام شركت كنند تا اگر بنی هاشم مدعی شدند، نتوانند با همه در بيفتند و ناچار به ديه راضی شوند.
خبر جبرئيل از جلسه دار الندوه
خيلی زود، جبرئيل خبر اين توطئه را به اطلاع پيامبر رساند و او را از خوابيدن در آن شب موعود برحذر داشت (67) و به روايت ديگر، رقيعه فرزند ابوصيغی اين خبر را به پيامبر رساند. (68) خداوند متعال بعدها اخبار مربوط به تصميم مشركان را اين گونه بيان میفرمايد: «و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكرالله والله خير الماكرين» ; (69)
«[ای رسول ما] به ياد آر وقتی را كه كافران با تو مكر میكردند تا تو را [از مقصد خود كه تبليغ دين خداست] باز دارند يا بكشند يا از شهر بيرون كنند. اگر آنها با تو مكر كنند خدا هم با آنها مكر میكند و خدا بهتر از هر كس مكر تواند كرد.»
البته از آنجا كه اين سوره مدنی است، احتمال دارد حكايت خداوند از تصميم مشركان باشد نه اين كه همان روز اين آيه نازل شده باشد. (70)
شب موعود و فداكاری علی
سرانجام شب موعود فرا رسيد و چهل نفر از قريش (يا 15 يا 100 نفر) اطراف خانه پيامبر را محاصره كردند. (71) پيامبر كه به كمك فرشته الهی از تمام توطئه آگاه بود، رو به علی عليه السلام كرد و فرمود: من امشب مامور هستم از مكه بروم، زيرا نقشه قتل من در ميان است; آيا تو در بستر من میخوابي؟ و نيز میفرمايد: «افدنی بنفسك; جانت را فدايم كن.» تنها چيزی كه علی بن ابی طالب میپرسد اين است كه آيا اگر من در جای شما بخوابم، شما به سلامت خواهيد بود؟ كه پيامبر میفرمايد: آري. (72) آنگاه پيامبر میفرمايد: امشب در جای من بخواب و پارچه سبز رنگی را كه هنگام خواب روی خود میكشم، روی خود بكش، علی عليه السلام نيز چنين میكند.
غزالی در احياء العلوم پيرامون ارزش اين فداكاری مینويسد: شبی كه علی عليه السلام بر بستر پيامبر صلی الله عليه و آله خوابيد، خداوند به دو فرشته اش جبرئيل و ميكائيل وحی كرد كه من عمر يكی از شما را گرفتم و به عمر ديگری اضافه كردم. كدام يك در حق ديگری ايثار میكنيد؟ هر يك حيات را برگزيدند. آنگاه خداوند فرمود: افلا كنتما مثل علی بن ابی طالب عليه السلام خيت بينه و بين محمد فبات علی فراشه يفديه بنفسه ويؤثره بالحياة اهبطا الی الارض فاحفظاه من عدوه. (73)
امام سجاد عليه السلام نيز میفرمود: اولين كسی كه جان خود را برای جلب رضای خدا تقديم كرد، علی بود. (74) و از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه آيه «و من الناس من يشری نفسه ابتغاء مرضات الله» (75) «بعضی مردانند كه از جان خود در راه رضای خدا در میگذرند.» در باره ليلة المبيت و در شان امير مؤمنان نازل شد كه به جای پيامبر خوابيد. (76)
خروج پيامبر از خانه
بسياری عقيده دارند كه پيامبر در حالی كه آيات نخست سوره يس و از جمله آيه «و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لا يبصرون» (77) را میخواند از خانه خارج شد و به سمت جنوب شهر مكه (عكس سمت مدينه) حركت كرد. علی بن ابراهيم در تفسير آيه «و اذ يمكر بك الذين كفروا» مینويسد كه هنگام خروج پيامبر از خانه تمام آنها خوابيده بودند تا بامدادان حمله كنند و گمان نمیكردند پيامبر از نقشه آنان مطلع باشد. البته به نظر میرسد اين تفسير صحيح نباشد زيرا بعيد است چهل نفر آدمكش كه خانه را محاصره كردهاند، همه بخوابند. (78) اما قراين زيادی وجود دارد كه خداوند نمیخواست پيامبرش را از طريق اعجاز نجات دهد. يكی از اين قراين، خوابيدن علی عليه السلام به جای پيامبر صلی الله عليه و آله است كه اگر قرار بود اعجاز در كار باشد، نيازی به اين امور نبود. با اين وصف امكان دارد نظر كسانی كه میگويند پيامبر قبل از آمدن دشمنان، خانه را ترك كرده است درست باشد. (79)
حمله به خانه
طبق برنامه، قرار بود حمله در نيمه شب صورت گيرد. اما ابولهب گفت: در اين وقت، زنان و فرزندان در داخل خانه هستند. برخی نوشتهاند كه صدای زنی از داخل خانه شنيده شد; به دنبال آن برخی گفتند نمیتوانند تحمل كنند كه بعدها عرب در باره شان بگويند حرمت فرزندان عم خويش را شكستند. از همين رو منتظر ماندند تا صبح حمله كنند. (80) البته آنان همچنان مواظب بودند تا پيامبر از خانه خارج نشود و گاه به سوی وی (در حالی كه امام به جای پيامبر خوابيده بود) تيرها (يا سنگهايي) هم پرتاب میكردند اما امام گاه تنها در جای خود میغلطيد ولی سر خود را بيرون نمیآورد. (81) به هر حال وقتی صبح شد همگی به خانه هجوم آوردند ولی به يكباره علی از بستر برخاست و همه را مات و حيران كرد.
آنان كه تازه دريافته بودند پيامبر قبلا از خانه خارج شده است، از امام پرسيدند او كجاست؟ حضرت اظهار بیاطلاعی كرد. برای همين امام را از خانه بيرون كشيدند و كتك زدند و ساعتی هم در مسجدالحرام زندانی كردند و بعد رهايش ساختند. (82) در برخی روايات نيز آمده است كه او را تا سر حد كشتن زدند. (83) امام خود در باره حمله اين شب، اشعاری سروده است كه بخشی از آن چنين است:
وقيت بنفسی خير من وطا الحصی و من طاف بالبيت العتيق و بالحجر
محمد لما خاف ان يمكروا به فوقاه ربی ذوالجلال من المكر
و بت اراعيهم متی ينشروننی و قد وطنت نفسی علی القتل والاسر
من جان خود را برای بهترين فرد روی زمين و نيكوترين شخصی كه خانه خدا و حجر اسماعيل را طواف كرده است سپر قرار دادم.
آن شخص گران قدر، محمد بود و من هنگامی دست به اين كار زدم كه كافران نقشه قتل او را كشيده بودند ولی خدای من او را از مكر دشمنان حفظ كرد.
من در بستر وی تا صبح ماندم و در انتظار حمله دشمن بودم و خود را برای مرگ يا اسارت آماده كرده بودم. (84)
و چنين بود كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله توانست به سلامت راهی مدينه شود. (85)
پاسخ به چند شبهه
1- چرا آيه 207 سوره بقره در باره علی عليه السلام است؟
گفتهاند كه آيه 207 سوره بقره در مورد علی عليه السلام نازل نشده است. در اين مورد سمرة بن جندب با گرفتن چهارصد هزار درهم حاضر شد نزول اين آيه در باره علی عليه السلام را انكار كند. او چنين كرد و اظهار داشت كه آيه ياد شده در مورد ابن ملجم است و آيه 204 بقره در حق علی است.
البته اين تلاش ذليلانه نيازی به پاسخ نداشت چون در طول تاريخ روشن شد كه اين آيه در حق حضرت علی بود و مفسران و محدثان بزرگ به اين حقيقت اعتراف كردند. (86)
2- خوابيدن علی عليه السلام در بستر پيامبر چه اهميتی داشت؟
جاحظ يكی از دانشمندان اهل سنت میگويد: هرگز خوابيدن علی در بستر پيامبر را نبايد فضيلت بزرگی دانست چون پيامبر به او اطمينان داده بود كه اگر در جايگاه او بخوابد آسيب نخواهد ديد. (87)
3- علی عليه السلام میدانست كه نمیميرد
ابن تيميه دمشقی مینويسد: پيامبر به علی گفته بود فردا در محل معين از مكه اعلام كن كه هر كسی نزد محمد امانتی دارد بيايد و بگيرد. علی از اين جا فهميد كه زنده میماند.
پاسخ دو شبهه:
پيرامون اين دو شبهه، دو نوع جواب ارائه شده است; اول جواب مشترك و بعد پاسخ تفصيلي.
1- جواب مشترك اين است كه به هر حال يا بايد گفت كه ايمان علی عليه السلام به پيامبر در حد معمول بوده و يا اينكه آن حضرت ايمانی فوق العاده داشته است. در صورت نخست نمیتوان گفت كه وی علم قطعی به سلامت خود داشت چون با ايمان معمولی نمیتوانست از حرف پيامبر به زنده ماندن حتمی خود يقين كند. اما اگر ايمان فوق العاده داشت به گونهای كه از سخن پيامبر يقين به سلامت خود در آن شرايط بحرانی میيافت، اين نشان از درجه عالی ايمان او دارد كه خود فضيلتی بالاتر است. (88)
2- در مورد شبهه اول بايد گفت كه معلوم نيست پيامبر اين سخن را گفته باشد. به همين دليل است كه میبينيم غير از ابن هشام، ابن سعد مؤلف طبقات الكبری و مقريزی در كتاب خود و نيز در كتاب امتاع الاسماع اين سخن كه «به تو آسيبی نخواهد رسيد» وجود ندارد.
اما در باره جمله دوم بايد گفت كه اين جمله در همان شب به علی عليه السلام گفته نشد تا علی يقين كند كه كشته نخواهد شد، بلكه در زمان ديگری گفته شد.
مرحوم طوسی مینويسد: شب هجرت سپری شد و علی از محل اختفای پيامبر آگاه بود و برای فراهم ساختن مقدمات سفر پيامبر لازم بود شبانه با او ملاقات كند. (89)
بايد بدانيم كه پيامبر سه شب در غار ثور ماند و در يكی از همين شبها وقتی علی عليه السلام نزد وی رفت، حضرت سفارشهايی كرد كه يكی از آنها رد امانات بود. حلبی نيز مینويسد: در يكی از شبها كه پيامبر در غار ثور بود، علی نزدش آمد. پيامبر آن شب به علی دستور داد كه امانتهای مردم را باز گرداند. (90)
- · پاورقــــــــــــــــــــی
1) انساب الاشراف، ج 1، ص 197، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج 13، ص 255
2) انساب الاشراف، ج 1، ص 184 و سبل الهدی و الرشاد، ج 2، ص 277
3) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 320
4) همان، ص 319 و انساب الاشراف، ج 1، ص 195
5) انساب الاشراف، ج 1، ص 185- 184
6) سبل الهدی و الرشاد، ج 2، ص 277
7) الطبقات الكبري، ج 3، 116
8) انساب الاشراف، ج 1، ص 219.
9) همان، ص 220، اكثر كسانی كه از حبشه برمی گشتند نيز گرفتار زندان میشدند. همان ص 215
10) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 320
11) دلايل النبوة، ج 2، ص 281
12) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 320
13) نحل، آيه 106
14) انساب الاشراف، ج 1، ص 181
15) الطبقات الكبري، ج 3، ص 248
16) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 320
17) انساب الاشراف، ج 1، ص 185
18) همان، ج 1، ص 197
19) امتاع الاسماع، علی بن امية بن خلف، ج 1، ص 20
- جهت رعايت اختصار، با اشارهای گذرا به ذكر دو اقدام (هجرت به حبشه - سفر طائف) بسنده كرده ايم.
20) الطبقات الكبري، ج 1، ص 204; دلايل النبوه بيهقي، ج 2، ص 301
21) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 320
22) انساب الاشراف، ج 1، ص 222
23) الطبقات الكبري، ج 1، ص 207
24) الدرر فی اختصار المغازی و السير، ص 27
25) دلايل النبوة، ج 2، ص 312
26) تثبيت دلايل النبوة، ص 363
27) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 25
28) مسلمان شدن عداس مسيحی تنها دستاورد اين سفر بود.
29) الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 1ص 210 و البداية و النهاية، ج 3، ص 137
30) همان
31) قولوا لا اله الا الله تفلحوا تملكوا بها العرب و تذل لكم العجم و اذا امنتم كنتم ملوكا فی الجنة.
32) الطبقات الكبری، ج 1، ص 216 و سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 422
33) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 426; الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 1، ص 262 و الطبري، ج 2، ص 84.
34) سيره نبوي، ابن هشام، ج 2ص 429; تاريخ طبري، ج 2، ص 354
35) الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 1، ص 219; سيره نبوي، ابن هشام، ج 2، ص 429
36) تاريخ طبري، ج 2، ص 86
37) ده نفر خزرجی و دو نفر اوسی بودند. الدرر، ص 38; السيرة الحلبية، ج 2، ص 7; مجمع البيان، ج 9، ص 276
38) الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 1، ص 220; انساب الاشراف، ج 1، ص 239
39) سيره نبوي، ذهبي، ص 294
40) همان، ج 2، ص 437، سيره نبوي، ذهبي، ص 295; سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 273
41) فتوح البلدان، بلاذري، ص 21; ربيع الابرار، ج 1، ص 302
42) انساب الاشراف، ج 1، ص 251
43) همان، ص 253
44) الطبقات الكبري، ج 1، ص 221
45) سيره نبوي، ابن هشام، ج 2، ص 442
46) انساب الاشراف، ج 1، ص 254
47) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 438 و الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 1، ص 223- 221
48) انساب الاشراف، ج 1، ص 253
49) تنوير الحوالك، ج 2، ص 4
50) الطبقات الكبري، ج 1، ص 223; السيرة النبوية ابن هشام، ج 2، ص 449 و انساب الاشراف، ج 1، ص 254
51) سيره نبوی، ابن هشام، ج 2، ص 428
52) دلايل النبوة، بيهقي، ج 2، ص 434
53) السيرة النبوية، ابن هشام، ج 2، ص 429 و دلايل النبوة، بيهقي، ج 2، ص 434.
54) المعارف، ابن قتيبه، ص 61
55) تاريخ الادب العربي، طه حسين، ج 1، ص 156 و الصحيح، ج 2، ص 194
56) سيره نبوي، ابن هشام، ج 2، ص 452. در اين بخش از كتاب تاريخ سياسی اسلام نوشته رسول جعفريان استفاده بسياری صورت گرفت.
57) الطبقات الكبري، ج 1، ص 266. (جعل البلاء، يشتد علی المسلمين من المشركين لما يعلمون الخروج فضيقوا علی اصحابه و تعبثوا بهم و نالوا منهم مالم يكونون ينالون من الشتم و الاذي)
58) سيره نبوي، ابن هشام، ج 2، ص 468
59) انساب الاشراف، ج 1، ص 259
60) الطبقات الكبري، ج 3، ص 90
61) سيره نبوي، ابن هشام، ج 2، ص 471
62) همان، ج 2، ص 477
63) دلايل النبوة، بيهقي، ج 2، ص 260
64) الطبقات الكبري، ج 3، ص 228
65) تغابن، 14، مجمع البيان، ج 10، ص 300
66) سيره حلبيه، ج 2، ص 25
67) همان، ص 483
68) الطبقات الكبري، ج 8، ص 223
69) انفال، آيه 30
70) سيره رسول خدا، رسول جعفريان، ص 406
71) وفاء الوفاء، ج 1، ص 236
72) بحار الانوار، ج 19، ص 13 و 61; سيره نبوي، ابن هشام، ج 2، ص 483
73) بحار الانوار، ج 19، ص 39
74) همان، ج 19، ص 54
75) بقره، آيه 207
76) مجمع البيان، ج 2، ص 301
77) يس، آيه 9
78) فروغ ولايت، جعفر سبحاني، ص 48
79) سيره حلبي، ج 2، ص 32
80) همان، ص 28; سبل الهدي، ج 3، ص 330
81) امالي، شيخ طوسي، ج 2، ص 83
82) بحار الانوار، ج 19، ص 78
83) همان، ج 19، ص 92
84) الدر المنثور، ج 3، ص 180
85) شرح نحوه هجرت پيامبر خود مجالی ديگر میطلبد
86) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 4، ص 73
87) العثمانية، ص 45
88) فروغ ولايت، ص 52
89) اعيان الشيعة، ج 1، ص 237
90) سيره حلبي، ج 2، ص 37