اشاره
دوباره ماه خون فرا مىرسد و عاشقان، گرد شمع حماسه عاشوراییان جمع مىشوند. در این میان، ذكر موضوعات و ویژگیهایى كه سبب بلندى جایگاه آن حماسهسازان در سال 61 هجرى شد، براى رهروان و عاشقان مكتب حسینىعلیهالسلام خالى از لطف نیست. این مقاله تلاش كرده است تا با بیان این موضوعات و بررسى آن در آیات، روایات، سیره معصومان و سیره حضرت امام خمینىرحمه الله و دیگر علما و بزرگان دین به این مهم بپردازد و در پایان، توسلى متناسب با موضوع را به میان آورد. امید است كه براى مبلّغان محترم به كار آید.
شب اوّل - اخلاص
تعریفهاى گوناگونى از اخلاص، ارائه شده است؛ چنانكه شیخ بهایى در این باره مىگوید: «تَنْزِیهُ الْعَمَلِ مِنْ اَنْ یكُونَ لِغَیرِ اللَّهِ فِیهِ نَصِیبٌ؛ (1) اخلاص، پاكیزه كردن عمل از این است كه در آن بهرهاى براى غیر خدا باشد.» ایشان در فرازى دیگر مىنگارد: «اَنْ لا یرِیدُ عامِلُهُ عَلَیهِ عِوَضاً فِى الدارَین؛ (2) [اخلاص] این است كه عملكننده به آن در مقابل عمل خود پاداشى را در دو جهان اراده نكند.»
خداوند متعال در قرآن كریم، اخلاص را نشانه بندگان موحد و پاك خود مىداند و مىفرماید: «وَ مَآ أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَآءَ»؛ (3) «و فرمان نیافته بودند، جز اینكه خداى را بپرستند؛ در حالى كه به توحید گراییدهاند، و دین [خود] را براى او خالص سازند.»
حساسیت و اهمیت اخلاص، بدانجاست كه میزان و پذیرش اعمال قرار مىگیرد. در نتیجه، بزرگى یا كوچكى صورت ظاهرى اعمال در روز حساب ملاك نیست و میزان، برترى اعمال به میزان اخلاص در آن است.
وجود نورانى پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله در اینباره مىفرماید: «اَخْلِصْ دِینَكَ یكْفِیكَ الْقَلِیلُ مِنَ الْعَمَلِ؛ (4) دینت را خالص كن [تا] عملى اندك تو را بسنده باشد.»
یك صبح ز اخلاص بیا بر در ما گر كام تو بر نیاید آنگه گله كن (5)
تعداد اندك مخلصان
روزى سدیر صیرفى نزد امام صادقعلیهالسلام رفت و عرض كرد: «به خدا سوگند كه خانهنشینى بر شما روا نیست؛ زیرا یاران بسیارى دارید.» امام، اندكى ساكت ماند و سپس فرمود: «اگر مایل باشى و زحمتى برایت نداشته باشد همراه من تا ینبُع (مزرعهاى نزدیك مدینه) بیا!» سپس هر دو سوار مركب شده، تا نزدیكیهاى ظهر، راه پیمودند. پس از نماز، چوپانى همراه تعداد اندكى از گوسفندانش از مقابل آنان گذشت. امام كه همچنان پرسش سدیر را در خاطر داشت و موقعیت را براى پاسخدادن مناسب دید، به او رو كرد و فرمود: «به خدا سوگند اى سدیر! اگر یاران مخلص ما به اندازه تعداد این گوسفندان بودند، هرگز خانهنشینى و سكوت را برنمىگزیدیم.» سدیر، گوسفندان را شمرد و دید كه تعداد آنها هفده عدد است. او كه گویا پاسخ خود را دریافت كرده بود، سر به زیر انداخت و دیگر هیچ نگفت. (6)
طاعت آن نیست كه بر خاك نهى پیشانى صدق پیش آر كه اخلاص به پیشانى نیست (7)
اخلاص شرط قبولى اعمال
در اواخر عمر مرحوم آیت اللّه بروجردىرحمه الله گاهى ایشان را ناراحت مىدیدند؛ ولى دلیل آن را نمىدانستند. روزى یكى از اطرافیان، دلیل ناراحتىشان را پرسید. ایشان آهى كشید و جواب داد: «عمر ما گذشت و نتوانستیم كارى بكنیم و باید با دست خالى از دنیا برویم.»
یكى از حاضران به سرعت شروع به برشمردن كارهاى بزرگ ایشان از قبیل ساخت مساجد، مدارس علمیه و... كرد و گفت: «آقا این حرفها مال ما بیچارههاست كه نه مثل شما شاگردى تربیت كردهایم ونه مدرسه و مسجدى ساختهایم و نه این همه كتاب به چاپ رسانیدهایم.»
آقاى بروجردىرحمه الله چهره در هم كشید و فرمود: «اَخْلِصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ الناقِدَ بَصِیرٌ بَصِیرٌ؛ عملت را خالص كن كه حسابرس آگاه است، آگاه.» سپس فرمود: «اینهایى كه شما در این دنیا مىبینید، صورت ظاهرى اعمال است و هیچ تضمینى نیست كه این اعمال در پیشگاه خدا هم مقبول باشد و خداست كه مىداند كدام عمل پذیرفته مىشود و كدام ردّ مىشود.» (8)
توسل
آنچه سبب ماندگارى نهضت عاشورا شده، اخلاص عاشوراییان است. آن هم در روزگارى كه همه، امام خویش را تنها گذاشته، به كنج گرم خانههایشان خزیدند و در فاصلهاى نه چندان دور از شهر علىعلیهالسلام، پسر علىعلیهالسلام را سر بریدند. تاریخ، صحنههاى خونین بسیارى به خود دیده است؛ اما آنچه از عاشورا نقشى ابدى ساخت، رنگ الهى و خدایى آن بود.
آنگاه كه امام حسینعلیهالسلام براى این سفر خطیر پا در ركاب كرد، فرمود:
«اَللَّهُمَّ اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ یكُنْ ما كانَ مِنَّا تَنافُساً فِى سُلْطانٍ وَلا الْتِماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَلكِنَّ لَنَرىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِكَ وَتَظْهَرُ الْاِصْلاحُ فِى بِلادِكَ وَیاْمَنُ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ وَیعْمَلُ بِفَرائِضِكَ وَسُنَّتِكَ وَاَحْكامِكَ؛ (9) بار خدایا! تو مىدانى كه آنچه از ما [سر زده] است، هرگز نزاع بر سر قدرت و دنبال كالاى دنیا رفتن نبوده؛ بلكه ما مىخواهیم معالم دین را آشكار كنیم و اصلاح در سرزمینها ظاهر شود و همچنین مظلومان در امان باشند و به واجبات و سنن و احكام تو عمل شود.»
از آنجا كه امام حسینعلیهالسلام مخلصانه براى عمل به تكلیف گام برمىداشت، پنددهى و خیرخواهىِ هیچ كس در انگیزه او خللى وارد نمىكرد؛ از همین روى، در روز عاشورا نیز فرمود: «اَلا وَاِنِّى زَاحِفٌ بِهذِهِ الْاُسْرَةِ عَلَى قِلَّةِ الْعَدَدِ وَكَثْرَةِ الْعَدُوِّ وَخَذَلَةِ النَّاصِرِ؛ (10) من با همین گروه اندك با آنكه دشمن، بسیار است و یاوران، یارىام را ترك كردهاند، خواهم جنگید.»
اینگونه است كه در زیارت حرم او سلام مىگوییم: «السَّلامُ عَلَیكَ یا خالِصَةَ اللَّهِ؛ (11) سلام بر تو اى خالص خدا.»
- شب دوم - قیام براى خدا
قیام براى خدا از اخلاص و پاكى نیات سرچشمه مىگیرد. آنان كه براى خدا قیام مىكنند، تمام عزم خود را جزم كرده، هرگز با تنها ماندن و بىوفایى، اطرافیان خسته نمىشوند و میدان را خالى نمىكنند و خللى به عزم و ارادهشان وارد نمىشود.
قرآن كریم قیام فردى براى خدا را ضرورى مىداند و مىفرماید: «قُلْ إِنَّمَآ أَعِظُكُم بِوَ حِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَ دَى»؛ (12) «بگو شما را به یك امر سفارش مىكنم و آن اینكه دو به دو یا [حتى] تك تك براى خدا قیام كنید.»
در واقع خداوند متعال سفارش مىكند براى رضاى او و در راه او ابتدا بهطور گروهى (مثنى) و در غیر این صورت، به تنهایى (فرادى) براى او قیام كنید. همانگونه كه امام حسینعلیهالسلام قیام خود را در ابتدا علنى ساخت؛ اما حتى آنگاه كه تنها شد، از ادامه قیام، دست برنداشت و تسلیم دشمن نشد.
لذت قیام براى خدا
پس از اینكه از زندان آزاد شدم، نمىدانم به چه انگیزهاى دست به قلم بردم و براى حضرت امام نامهاى نوشتم و جریان زندانىشدن و سختى زندان انفرادى را براى امام توضیح دادم. حضرت امام در پاسخ، بهطور خلاصه نوشتند: «از گرفتارى شما بىاطلاع بودم. من هم روزگار سختى را مىگذرانم؛ ولى چون همگى اینها براى خدا است، گوارا است.» (13)
یكى از فقهاى شوراى نگهبان نقل مىكرد كه در سفرى همراه حضرت امام به تهران مىرفتم. به ایشان عرض كردم: «چه خوب است كه دولت عراق، اجازه مسافرت به ایرانیها نمىدهد وگرنه فضلا و طلاب حوزه علمیه قم همگى به سوى نجف مىرفتند و حوزه علمیه قم خلوت مىشد.» امام از این طرز سخنگفتن من برآشفت و از قم تا تهران براى من صحبت كردند كه اگر كسى در فكر غیرخدا باشد و بخواهد كه یكى از بالا و دیگرى از پایین بیاید، حوزه قم شلوغ شود و حوزه نجف خلوت یا بالعكس و خلاصه اگر كسى جز راه خدا و رضاى خدا به فكر تأمین مسئله دیگرى باشد، از مدار توحید دور مىشود. محور باید كار براى خدا باشد، نه علاقهها و نه روابط و تعصبهاى محلى و نژادى و نه روابط منطقهاى و قبیلهاى و... . (14)
تلاش بىبهره
مردى به نام قزمان در مدینه مىزیست كه كارهاى شایستهاش، از وى شخصیتى محترم ساخته بود؛ اما پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله درباره او مىفرمود: «او اهل جهنم است.»
مدتى گذشت و آتش جنگ احد برافروخته شد و قزمان نیز دوشادوش مسلمانان با شجاعت خاصى مشغول پیكار شد. قزمان در نتیجه جنگ، زخمهاى زیادى برداشت و پس از پایان جنگ او را به خانههاى «بنى ظفر» بردند. رسول خداصلىاللهعلیهوآله بر بالین او حاضر شد و حاضران، به تحسین او زبان گشودند و به او گفتند: «بهشت بر تو مژده باد كه در راه خدا جانفشانى كردى و از خویشتن گذشتى.» قزمان كه هنوز جان در بدن داشت، چهره درهم كشید و با صداى ضعیفى گفت: «مژده بهشت را براى چه مىخواهم! به خدا سوگند فداكارى و جنگم تنها براى دفاع از قبیله و بستگانم بوده است و اگر براى قوم و قبیلهام نبود، هرگز در این نبرد حاضر نمىشدم. در این هنگام، زخمهاى بسیار، وى را بىتاب كرده بود و از درد به خود مىپیچید و براى پایان دادن به دردهاى جسمىاش، خنجرش را كشید و رگ گردن خود را زد و به زندگى خویش پایان داد.» (15)
توسل
قیام براى خدا، عامل عظمت قیام عاشورا است. امام حسینعلیهالسلام تا آخرین نفر و آخرین نفس براى خدا قیام كرد. او به برادرش محمّد حنفیه فرمود: «یا اَخِى وَاللَّهِ لَوْ لَمْ یكُنْ فِى الدُّنْیا مَلْجَأٌ وَلا مَأْوى لَمَا بایعْتُ یزِیدَ بْنِ مُعاوِیة؛ (16) اى برادرم! به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاهى هم نداشته باشم، هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم كرد.»
امام عزیزرحمه الله نیز به ایشان اقتدا كرد و فرمود: «كشته شدن سید الشهداء - سلام اللّه علیه - شكست نبود، چون قیام للّه بود، قیام للّه شكست ندارد.» (17)
شب سوم - توكل
براى مفهوم «توكل» تعاریف گوناگونى وجود دارد كه از آن میان، حضرت امام خمینىرحمه الله تعریف ذیل را برگزیده است:
ظاهر آن است - چنانكه مشتقات آن دلالت بر آن دارد - به معناى واگذارى امر به فرد معتمدى است، از آن باب كه خود را در صورتدادن آن امر عاجز مىبیند و وكالت و توكیل از این باب است. (18)
قرآن كریم، توكل كردن بر خداوند متعال را نوعى وظیفه براى مؤمنان معرفى مىكند و مىفرماید: «اللَّهُ لَآ إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»؛ (19) «خدا است كه جز او معبودى نیست و مؤمنان باید فقط بر خداوند اعتماد كنند.»
در روایات معصومان نیز تأكید فراوانى بر آن صورت گرفته است وگاه در برخى روایات، از توكل به عدم ترس از غیر خدا تعبیر شده است كه مؤمن، كسى را غیر خدا در نظر نداشته و از غیر او نیز نترسد.
ابو بصیر از امام صادقعلیهالسلام چنین نقل مىكند: «قالَ لِى: ما مِنْ شَىءٍ اِلَّا وَلَهُ حَدٌّ قالَ: فَقُلْتُ وَما حَدُّ التَّوَكُّلِ؟ قالَ الْیقِینُ. قُلْتُ: فَما حَدُّ الْیقِینِ؟ قالَ: اَنْ لا یخافَ مَعَ اللَّهِ شَیئاً؛ (20) آن حضرت به من فرمود: هیچ چیزى نیست؛ مگر اینكه حدى دارد. ابو بصیر گفت: به امام عرض كردم: حدّ توكل چیست؟ امامعلیهالسلام فرمود: یقین. پرسیدم: حدّ یقین چیست؟ فرمود: اینكه با [وجود] خدا، از چیزى نترسى.»
آیت اللّه حاج شیخ محمّدتقى بافقىرحمه الله نمونه كامل از توكل به خدا و نهراسیدن از غیر خداست. ایشان پس از آزادى از زندان رضاخان به شهر رى تبعید شد. رئیس شهربانى مأمور شد به نحوى از او دلجویى كند تا دست از سرسختى بردارد. او به خانه ایشان مىرود. وقتى وارد شد با غرور به آقا عرض كرد: «آقا من مأمور شدهام هر چیزى نیاز دارید برایتان فراهم كنم.»
آیت اللّه بافقىرحمه الله برآشفت و با عصبانیت فرمود: «تو چه كاره هستى كه چنین ادعایى مىكنى و مىگویى من هر حاجتى داشته باشم مىتوانى برآورده كنى؟» رئیس شهربانى با غرورگفت: «من رئیس شهربانى این شهر هستم.» ایشان پاسخ داد: «خوب، حالا كه اینطور است الآن دستور بده هوا ابرى شود و باران ببارد. اگر مىتوانى انجام بده.» ایشان ادامه داد: «مافوق تو چطور؟ او مىتواند؟ اصلاً بالاترین مقام مملكت، شخص شاه چطور؟ او مىتواند؟» رئیس شهربانى سرش را زیر انداخت و گفت: «نه آقا! معلوم است كه نمىتواند.» ایشان فرمود: «پس بلند شو برو و دیگر هم از این سخنان شركآمیز به زبان نیاور!» رئیس شهربانى با شگفتى از توحید و توكل آن مرد خدا از جایش بلند شد و با شرمندگى بیرون رفت.» (21)
تكیه بر تقوا و دانش در مسیر كافرى است راهرو گر صد هنر دارد توكل بایدش
توسل
توكل بر خدا و تكیه داشتن بر نیروى الهى و یارى او، رمزى ناگشوده از ایمان سرشار اولیاى خدا است. توكل، اكسیرى روحافزا و نیرویى كمالبخش در دل مؤمن است. امام حسینعلیهالسلام از ابتداى حركت خویش و در تمامى مراحل قیام خونین خود، بر پروردگار توكل كرد و هر گامى را با توكل به سوى گستره كربلا برداشت و آنگاه كه غریبه و آشنا او را نصیحت كردند و بسیارى از نزدیكان، وى را تنها گذاشتند، امام با قلبى سرشار از توكل بر پروردگار به سوى فرداى روشن خود حركت كرد.
او حتى بر تعداد سربازان و یاران خویش هم تكیه نداشت و شب عاشورا همگان را آزاد گذاشت تا هر كه مىخواهد باز گردد؛ چرا كه از ابتداى سفر، شعار او این بود: «ما تَوْفِیقِى اِلَّا بِاللَّهِ عَلَیهِ تَوَكَّلْتُ وَاِلَیهِ اُنِیبُ؛ (22) هیچ توفیقى براى من نیست؛ مگر به خواست خدا. به او توكل مىكنم و به سوى او پناه مىآورم.»
اما در گرماگرم نبرد، هرگاه فرصتى مىیافت براى اتمام حجت با لشكر دشمن و نیز به منظور بشارت و دلگرمى یاران خود خطبهاى ایراد و رو به اصحاب خود مىكرد و مىفرمود: «اِنِّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّى وَرَبُّكُمْ؛ (23) من بر خدایى كه پروردگار خودم و پروردگار شما است توكل مىكنم.»
آنگاه كه اردوگاه امام از هر سرباز فداكار خالى شد و اطراف او را بدنهاى غرقه به خون برادران و برادرزادگانش فرا گرفته بود، دست از توكل بر خداى خود برنداشت و در واپسین لحظات كه پیكرش آماج تیرها و نیزهها قرار گرفته بود، زیر لب مىخواند: «اَسْتَعِینُ بِكَ ضَعِیفاً وَاَتَوَكَّلُ عَلَیكَ كافِیاً؛ (24) من به سبب ضعف و ناتوانىام، از تو درخواست یارى دارم و به تو توكل مىكنم؛ در حالى كه تو مرا بسنده هستى.»
شب چهارم - رجا
امیدوارى به رحمت و لطف پروردگار در دل مؤمن، نیرویى ایجاد مىكند كه سبب مىشود مشكلات براى او آسان شده، تلاشهاى او بیشتر مفید واقع شود. انسانى كه امیدوار است گام در مسیرى مىنهد كه هر گام آن، پیروزى و سعادت است؛ چرا كه او خود را به نیروى لطف و رحمت خدا متصل مىداند، نه موجودى عبث با تلاشهاى بىثمر.
رجا در قرآن
خداوند متعال در قرآن كریم، سیماى امیدواران را این چنین ترسیم مىكند:
«إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَهَدُوا فِى سَبِیلِ اللَّهِ أُولَل-ِكَ یرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؛ (25) «آنان كه ایمان آورده و كسانى كه هجرت و در راه خدا جهاد كردهاند، آنان به رحمت خدا امیدوارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.»
از آن زمان كه فكندند چرخ را بنیاد درى نبست زمانه كه دیگرى نگشاد
رجا در روایات
امیدوارى به اندازهاى ارزشمند است كه طبق روایات، انسان باید حتى به آن چیزى كه بدان امیدى ندارد به خاطر لطف و بخشش خداوند، امیدوارتر باشد. امیر مؤمنانعلیهالسلام در اینباره مىفرماید: «كُنْ لِما لا تَرْجُوا اَرجى مِنْكَ لِما تَرْجُو، فَاِنَّ مُوسَى بْنِ عُمْرانَعلیهماالسلام خَرَجَ یقْتَبِسُ لِاَهْلِهِ ناراً فَكَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَرَجِعَ نَبِیاً وَخَرَجَتْ مَلَكَةُ سَبَأ فَاَسْلَمَتْ مَعَ سُلَیمانُعلیهالسلام وَخَرَجَ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ یطْلُبُونَ الْعِزَّةَ لِفِرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِینَ؛ (26) به آنچه بدان امیدى ندارى، امیدوارتر باش از آنچه بدان امیدوارى، پس بهدرستىكه موسى بن عمرانعلیهالسلام خارج شد تا براى خانوادهاش آتش بیاورد؛ اما با خداوند بلندمرتبه و بزرگ صحبت كرد و پیامبر بازگشت. و ملكه سبأ خارج شد؛ اما همراه سلیمانعلیهالسلام اسلام آورد. و شعبدهبازان فرعون خارج شدند تا براى فرعون عزت و بزرگى بیاورند؛ اما مؤمن بازگشتند.»
غرّه مشو كه مركب مردان مرد را در سنگلاخ بادیه پیها بریدهاند
نومید هم مباش كه رندان جرعهنوش ناگه به یك ترانه به منزل رسیدهاند
حضرت امام خمینىرحمه الله دراین باره مىنویسد:
رجا، از فطریات است، و قنوط برخلاف فطرت مخموره و از احتجاب است، و نیز مبدأ حصول رجاء، حسن ظنّ به خداى تعالى، و مبدأ قنوطِ از رحمت، سوء ظنّ به ذات مقدّس است. (27)
گاه ممكن است این ویژگى برجسته و پسندیده در عمل با مفاهیم دیگرى اشتباه شود. حضرت امام خمینىرحمه الله در اینباره مىنگارد:
یكى از امورى كه مورد اشتباه است و انسان به واسطه محجوبیت گول مىخورد، تمییز ما بین غرور و امانى و مابین رجا و وثوق به حق است. و پر معلوم است كه غرور از بزرگترین جنود ابلیس است، به خلاف رجاء كه از جنود رحمان عقل است، با اینكه این دو هم به حسب مبادى و هم به حسب آثار، مختلف و متمیزند، مبدأ رجاء علم به سعه رحمت، و ایمان به بسط فیض و كمال و اسماء و صفات است. و مبدأ غرور، تهاون به امر الهى، و جهل به عوالم غیب و صور غیبیه افعال و لوازم ملكوتیه صفات نفس است. (28)
وعده امید
روزى شخصى نزد امام صادقعلیهالسلام رفت و به دلیل مشكلات توانفرساى مالى از ایشان كمك خواست. امام با مهربانى فرمود: «متأسفانه! امروز چیزى براى كمك به تو در دسترس ندارم؛ اما به زودى مالى به دستم خواهد رسید و آن را به شما خواهم داد، انشاء اللّه.» مرد گفت: «اى فرزند رسول خدا! پس موعدى را مقرر كنید كه خدمت شما برسم و آن را تحویل بگیرم.» امام هر چند نمىخواست امید را از آن مرد بگیرد؛ ولى فهمید كه مرد، امیدوارى چندانى به رحمت خدا ندارد؛ از اینرو، به او فرمود: «چگونه به تو وعده بدهم؛ در حالى كه من به آنچه امیدى ندارم، در برابر رحمت پروردگار امیدوار مىشوم و مهربانى خدا هر ناامیدى را برایم به امیدوارى تبدیل مىكند.» (29)
نكته: در قرآن، دوازده بار كلمه «عُسر» آمده؛ ولى كلمه «یسر» سى و شش بار تكرار شده است. شاید بدان معنا است كه با هر یك عسر، سه راحتى است و این خود مایه امید در زندگى است.
چهره نورانى امامرحمه الله
نخستین روزهایى كه جنگ شروع شده بود، دشمن، تمام مناطق مرزى را درنوردید و تا پشت دیوار اهواز و دزفول آمد. خرمشهر و آبادان در تهدید كامل بود. یك روز، یكى از آقایان گفت: «آقا! تكلیف امام چیست؟ از طرفى شما این مطالب را مىگویید و از طرفى بنى صدر، همین حالا در خدمت امامرحمه الله است و ضدّ این مطالب را مىگوید. معتقد است حرفهایى كه شما و امثال شما مىزنید، اعتبار نظامى ندارد.»
شنیدن جملات فوق، مرا مصمم كرد كه براى انتقال مطالب به ایشان و سایر دستاندركاران عازم تهران شوم. در آن سفر، مطالب را مفصلاً به بعضى از بزرگان و نزدیكان حضرت امامرحمه الله از جمله شهید بهشتىرحمه الله گفتم تا بدین طریق، تكلیف را از گردن خود بردارم. وقتى عازم زیارت حضرت امامرحمه الله شدم. یك نفر روحانى جوان كه معلوم بود پدرش از علماى كردستان یا باختران است، همراه من بود. بنابر رسمى كه بود، او را جلو انداختم.
آن روز، چهره مبارك امام را به حدّى بشاش و نورانى دیدم كه قطعاً نه قبل و نه بعد از آن ندیده بودم. وقتى آن آقا، نام پدرش را گفت، حضرت امام فرمود: «سلام مرا به پدرتان برسانید و بگویید: «انشاء اللّه به زودى، كردستان پاكسازى مىشود. این قبیل كارها سهل است و انجام خواهد شد.» من وقتى این جمله امام را با آن امیدوارى و طمأنینه شنیدم، فكرم عوض شد و به آینده كاملاً امیدوار شدم. نوبت من كه رسید، بهطور اجمال گفتم از خوزستان آمدهام؛ ولى تفاصیلى را در نظر داشتم كه گفتن آنها را بىمورد دیدم. امام فرمود: «برگردید و مشغول كار شوید و بدانید كه شما پیروزید.» این جملات امام، هیچگونه رنگ و بویى از تردید نداشت و با امید كامل و قاطعیت از آینده خبر مىداد و من با دلى شاد و امیدوار به اهواز مراجعت كردم و با ایمان به آینده، به كار مشغول شدم و بحمد اللّه هیچ خطر جدى پیش نیامد و ما هم پیروز شدیم. (30)
توسل
در دعاهاى امام حسینعلیهالسلام این موضوع به چشم مىخورد. آن حضرت با بروز مشكلات عدیده، خدا را اینگونه مىخواند:
«یا عُدَّتِى عِنْدَ شِدَّتِى وَیا غَوْثِى عِنْدَ كُرْبَتِى، اُحْرُسْنِى بِعَینِكَ الَّتِى لا تَنامُ وَاكْفِنِى بِرُكْنِكَ الّذِى لا یرامُ وَارْحَمْنِى بِقُدْرَتِكَ عَلَىَّ فَلا اَهْلَكُ وَاَنْتَ رَجائِى؛ (31) اى قدرت و توان من در هنگام شدت مشكلات و اى فریادرس من، هنگام سختى! مرا به چشمت كه خواب در آن راه ندارد، حفظ فرما و به پناهت كه بدان تعدى نمىشود، پناهم ده. به قدرتت بر من، پناه ده. پس من هلاك نمىشوم، تا زمانى كه امیدوارىام به تو است.»
حضرت در صبح عاشورا، آنگاه كه دشمن، طبل جنگ مىزد، به درگاه الهى عرض كرد:
پروردگارا! تو در هر غم و اندوه، پناهگاه من، و در هر پیشامد ناگوار، مایه امید من هستى و در هر حادثهاى، سلاح و تكیهگاه منى؛ آن گاه غمهاى سنگین بر من فرود آید... .
پروردگارا! تو صاحب هر نعمت من هستى و آخرین امید و آرزوى منى؟» (32)
و یا آنگاه كه خود یكه و تنها نبرد را آغاز كرد، به لشكر نگونبخت عمر سعد چنین خطاب كرد:
اى امت بدكار! چه بد كردید كه به خاندان محمدصلىاللهعلیهوآله پس از او جفا كردید. پس از من، از كشتن بندگان خدا هراسى ندارید؛ زیرا كشتن من، كشتن آنان را بر شما هموار خواهد ساخت. من به خدا امیدوارم كه در برابر خوارى شما كرامت شهادت را به من عطا كند و از راهى كه گمان نمىبرید، انتقام مرا از شما بگیرد.» (33)
امامعلیهالسلام یاران خود را نیز بر داشتن امید به خدا سفارش مىكرد و در گرماگرم نبرد، آنگاه كه آنان در آستانه شهادت قرار مىگرفتند، ملاقات خدا را به آنان وعده مىداد. نوشتهاند در روز عاشورا وقتى دو برادر از قبیله غفاریان با چشمانى گریان نزد امامعلیهالسلام آمدند تا براى فدا شدن در مقابل او اجازه میدان بگیرند، به گرمى به آنان فرمود: «مَرْحَباً بِكُمْ اَدْنُوا مِنِّى؛ آفرین بر شما! نزدیكتر آیید.»
سپس آنان را در آغوش كشید و فرمود: «یا اِبْنَىْ اَخِى ما یبْكِیكُما؛ فَوَاللَّهِ اِنِّى لَاَرْجُو اَنْ تَكُونا عَنْ ساعَةٍ قَرِیرَىِ الْعَینِ جَزاكُمَا اللَّهُ یا اِبْنَى یوجِدُكُما مِنْ ذلِكَ وَمُواساتِكُما اِیاىَ بَاَنْفُسِكُما اَحْسَنَ جَزاءِ الْمُتَّقِینَ؛ (34) اى برادرزادگانم! چرا مىگریید؟ به خدا كه من امید دارم تا یك ساعت دیگر؛ دیده شما روشن شود. اى برادرزادگانم! خدا به شما پاداش پرهیزگاران را به سبب این وجدان و همدردى و برادرى و ایثار به من، عطا فرماید.»
شب پنجم - ولایت و دوستى اهل بیتعلیهمالسلام
از جمله اساسىترین و بنیادىترین اصول اسلام، «ولایت» است كه به معناى پذیرفتن وگردن نهادن به رهبرى و سرپرستى رهبر الهى است. ولایت و ولایتپذیرى پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله و اهل بیت او داراى دو بعد است:
اوّل، جنبه اعتقادى آن است كه گذشت و دوم، بعد عاطفى و درونى نسبت به پیشوایان دین است؛ از اینرو، در كنار ولایت، محبت به خاندان عصمت و طهارتعلیهمالسلام نیز قابل بحث است؛ بهگونهاى كه این جنبه با عنوان تولا و تبرّا در ردیف فروع دین قرار مىگیرد. تولا به معناى دوستداشتن دوستان خدا، و تبرّا به مفهوم بیزارى از دشمنان است.
ولایت اهل بیتعلیهمالسلام در قرآن
قرآن كریم، محبت و ولایت اهل بیت پیامبرصلىاللهعلیهوآله را برترین اجر و مزد براى مشقتهاى پیامبرصلىاللهعلیهوآله در راه رسالت خویش برمىشمارد و مىفرماید: « قُل لَّآ أَسَْلُكُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»؛ (35) «بگو: هیچ اجر و مزدى از شما نمىخواهم، غیر از دوستى با خاندانم.»
شاید بتوان گفت برترین اجرى هم كه خداوند براى دوستى و حجت خاندان پیامبرصلىاللهعلیهوآله در نظر گرفته است برخوردارى از شفاعت ایشان در روز قیامت باشد؛ آن سان كه خود پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله فرموده است: «اَلْزِمُوا مَوَدَّتَنا اَهْلَ الْبَیتِ فَاِنَّهُ مَنْ لَقَى اللَّهَ یوْمَ الْقِیامَةِ وَهُوَ یوَدُّنا دَخَلَ الْجَنَّةَ بِشَفاعَتِنا؛ (36) پیوسته با دوستى ما اهل بیتعلیهمالسلام همراه باشید. پس بهدرستىكه هر كس، روز قیامت، خدا را ملاقات كند، در حالى كه ما را دوست دارد، با شفاعت ما وارد بهشت مىشود.»
فرق شیعه و محبّ اهل بیتعلیهمالسلام
امام عسكرىعلیهالسلام نقل مىكند كه روزى گروهى به درب منزل امام رضاعلیهالسلام آمدند و خود را گروهى از شیعیان امیر مؤمنانعلیهالسلام نامیدند و اجازه ورود خواستند. امامعلیهالسلام به آنان اجازه ورود نداد. آنان بازگشتند و روز دیگر آمدند؛ اما امامعلیهالسلام باز هم آنان را به حضور نپذیرفت و این كار، روزهاى زیادى تكرار شد. پس از گذشت چند روز اجازه یافتند كه وارد شوند. امام با ناراحتى به آنان فرمود: «واى بر شما! چرا خود را شیعه علىعلیهالسلام مىنامید. شیعه امیر مؤمنان، حسن و حسینعلیهماالسلام سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و محمّد بن ابىبكر بودند كه هیچكدام از اینان لحظهاى با پیشوا و امام خود مخالفت نورزیدند و از دستورهاى او سرپیچى نكردند.»
آنان همچنان سر پا ایستاده بودند و امامعلیهالسلام با ناراحتى با آنان سخن مىگفت. آنان پاسخ دادند: «اى پسر رسول خدا! گناه ما چیست و چرا باید اینگونه تحقیر مىشدیم؟ براى ما توضیح دهید.» امام فرمود: ««وَ مَآ أَصَبَكُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَیدِیكُمْ وَ یعْفُوا عَن كَثِیرٍ»؛ (37) «و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد، به سبب دستاورد خود شما است و [خدا] از بسیارى در مىگذرد.» به خدا سوگند كه من در این كار به خدا و رسول و امیر مؤمنانعلیهالسلام و پدران صالحم اقتدا كردهام. آنان شما را عتاب كردند و من نیز پیروى كردم.»
آنان پرسیدند: «براى چه اى فرزند رسول خدا؟!» امامعلیهالسلام فرمود: «براى اینكه شما ادعا كردید و خود را از شیعیان نامیدید؛ در حالى كه شما در بیشتر اعمال و كردارتان، با آنان مخالفت مىورزید. در واجبات خود كوتاهى مىكنید. درباره حقوق برادران دینى خود سهلانگارید و از آنان دورى مىجویید. آنگاه كه تقیه واجب است، تقیه نمىكنید و آنگاه كه تقیه واجب نیست، تقیه مىكنید. كاش مىگفتید كه ما از دوستداران شما هستیم كه با شما دوست و با دشمنانتان دشمن هستیم. در این صورت سخنتان نادرست نبود كه این نیز خود مرتبهاى شریف است.» آنان شرمنده پاسخ دادند: «اى پسر رسول خدا! پس همانا ما از گفته خود استغفار و توبه مىكنیم و مىگوییم: همانگونه كه مولایمان به ما یاد داد، ما دوستدار شما هستیم و دوستدارانتان را نیز دوست داریم و با دشمنانتان دشمنیم.» امامعلیهالسلام به روى آنان لبخندى زد و فرمود: «پس آفرین بر شما برادرانم و دوستدارانم! بالاتر بیایید و نزد من آیید.» سپس آنان را به بالاى مجلس فرا خواند. (38)
خواجه دشوار پسند است و مرا روى سیاه ترسم از نوكرى خویش رهایم سازد
نكته: محبت عبارت است از دوستى قلبى اما مودّت عبارت است از آن نوع دوستى كه به دست و زبان جارى شود و ثمره آن دیده شود. به همین دلیل در قرآن آمده است « قُل لَّآ أَسَْلُكُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»؛ (39) پیامبر خواسته كه مردم محبت به خاندانش را ابراز كنند.
نسیم محبت علوى
وقتى علامه طباطبایىرحمه الله با دست خالى براى تحصیل به نجف رفت، ابتدا مستقیم به زیارت امیر مؤمنانعلیهالسلام شرفیاب شد. ایشان در نخستین نگاه به گنبد حرم امام با چشمانى اشكبار عرض كرد: «یا على! من براى تحصیل علم به محضر شما شرفیاب شدهام؛ ولى نمىدانم چه روشى را در پیش گیرم و چه برنامهاى را براى درس انتخاب كنم. شما آنچه را صلاح است پیش روى من قرار دهید.» او در همان روزهاى نخست در منزل محقر و اجارهاى خود در نجف به سر مىبرد و نگران آینده تحصیل خود بود كه در خانه به صدا در آمد و سیدى، با جذبهاى خاص با او سلام و احوالپرسى كرد. سید به علامه خیر مقدم گفت و به او فرمود: «اگر طالب تحصیل هستى بدان كه در این مدت نباید از نفس خود غافل باشى.» این را گفت و رفت. علامه از آن روز، شیفته و مرید آن سید بزرگوار شد. آن سید، مرحوم قاضى طباطبایى عارف بزرگ بود. (40)
در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطرى است مىرود حافظِ بىدل به تولّاى تو خوش
توسل
در بلندترین فراز از زیارت عاشورا كه اوج شعر و شعور عاشوراییان است، مىخوانیم: «اِنِّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاكُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداكُمْ.» همچنین در زیارت اربعین - كه از جمله نشانههاى شیعه است (41) - مىخوانیم: «اللَّهُمَّ اِنِّى اُشْهِدُكَ اِنِّى وَلِىٌّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ؛ (42) پروردگارا من تو را گواه مىگیرم كه من دوستدار كسى هستم كه با او (امام حسینعلیهالسلام) ولایت داشته باشد و دشمنم با آن كسى كه با او (حضرت ابا عبد اللّهعلیهالسلام) دشمنى داشته باشد.»
سالار شهیدان كربلا در زمانهاى كه دوستى با دشمنان اهل بیتعلیهمالسلام از جمله خاندان اموى، رایج بود، آشكارا فریاد برآورد: «وَنَحْنُ اَهْلُ الْبَیتِ اَوْلى بِالْوِلایةِ هذَا الْاَمْرِ عَلَیكُمْ مِنْ هذَا الْمُدَّعِینَ ما لَیسَ لَهُمْ؛ (43) ما خاندان پیامبرصلىاللهعلیهوآله بر تصدى این امر (خلافت و حكومت) بر شما از این مدعیانِ ناحق، سزاوارتریم.»
شب عاشورا آنگاه كه امامعلیهالسلام تكلیف خود را از عهده همگان برداشت و فرموده بود تا هر كس مىخواهد تاریكى هوا را مركب خود قرار دهد و از صحنه پیكار دور شود، «بریر بن خضیر» كه از دوستداران و شیعیان راستین امامعلیهالسلام بود از ایشان خواست، تا با كوفیان سخن گوید. او ضمن تجدید میثاق با امام خویش، در پایان سخنانش، كوبنده گفت: «اللَّهُمَّ اِنِّى اَبْرَءُ اِلَیكَ مِنْ فِعالِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ؛ پروردگارا! من از كار این گروه به پیشگاه تو تبرى مىجویم.» در این هنگام، باران تیر به سویش روانه شد. (44)
شب ششم - ورع
در ادبیات اسلامى ورع به معناى پرهیزگارى، خداترسى و یا همان تقوا است. حضرت امام در توضیح این معنا مىنویسد: [ورع] به معناى تقوا و كمال پرهیزكارى است... [و یا] به معناى «ردّ» مأخوذ باشد... زیرا كه نفس را رد مىكنى از مشتهیات خود و ارتكاب آنها.» (45)
این لغت در قرآن كریم نیامده است؛ اما مترادفهاى زیادى از قبیل تقوا، خشیت و... دارد كه با اندكى تفاوت به همان معنا هستند.
ورع، كشتى نجات
در حدیث معراج آمده است كه ورع، همچون یك كشتى، افراد زاهد را نجات مىدهد: «یا اَحْمَدُ! عَلَیكَ بِالْوَرَع فَاِنَّ الْوَرَعَ رَاْسُ الدِّینِ وَوَسَطُ الدِّینِ وَآخِرُ الدِّینِ... اِنَّ الْوَرَعَ رَاْسُ الْاِیمانِ وَعِمادُ الدِّینِ اِنَّ الْوَرَعَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ السَّفِینَةِ كَما اَنَّ فِى الْبَحْرِ لا ینْجُو اِلَّا مَنْ كانَ فِیها كَذلِكَ لا ینْجُوا الزاهِدُونَ اِلَّا بِالْوَرَعِ؛ (46) اى احمد! بر تو باد ورع. پس بهدرستىكه ورع، اوّل دین، وسط دین و آخر دین است. همانا ورع، رأس ایمان و ستون دین است و به تحقیق كه مَثَلِ ورع، مَثَلِ كشتى است؛ همانگونه كه در دریا نجات نمىیابند، مگر كسانى كه در آن كشتى هستند، افراد زاهد نیز جز با پرهیز گارى نجات نمىیابند.»
هر آن جانى كه بر تقواست پابند رهاند از هوا جانش خداوند
هلا تقوا و ترس از خداوند رها سازد به محشرتان ز هر بند
پرهیز از هواى نفس
شخصى به نام «حبه عرنى» كه یار نزدیك و دوست صمیمى امیر مؤمنانعلیهالسلام بود، ظرفى فالوده، مقابل ایشان گذاشت تا آن حضرت از آن بخورد. امام، نگاهى به ظرف انداخت و سپس انگشت خود را در گوشهاى از آن فرو كرد و بدون آنكه مقدار زیادى از آن بردارد، در كام خود گذاشت. حبه عرنى پرسید: «چرا میل نمىفرمایید؟» آن حضرت فرمود: «اِنَّ الْحَلالَ طَیبٌ وَما هُوَ بِحَرامٍ وَلكِنِّى اَكْرَهُ اَنْ اُعَوِّدَ نَفْسِى ما لَمْ اُعَوِّدْها؛ (47) بهدرستى كه حلال خداوند گوارا است و هرگز حرام نیست؛ ولى من خوش ندارم كه نفسم را به چیزى كه هنوز به آن عادت نكرده، وابسته سازم.» سپس امام به حبه عرنى فرمود: «آن را از جلوى من بردار!»
هر آن كاخى كه از تقواست محكم نسازد گردش دوران از آن كم
ورع در ارتباط با غیرمسلمانان
یكى از سفیران نوشته بود كه در بعضى مجالس، مشروبات الكلى وجود دارد و اگر ما نپذیریم و نخوریم، حمل به چیزهاى دیگر مىشود و مشكلاتى در روابط پیش مىآید.» حضرت امام فرمود: «به جهنم! نباید از این چیزها بترسند، نباید بروند، دلیلش را هم باید بگویند تا آنها هم بفهمند براى چیست.» (48)
روزى پلیس نوفل لوشاتو عكسى از امام خمینىرحمه الله در حال قنوت نماز براى امضا آورد. امام عكس را گرفتند و امضا كردند. وقتى به امضا توجه كردم، دیدم مثل سایر امضاهاى ایشان نیست و كلمهاى از اسمشان جا افتاده است. عرض كردم: مثل اینكه این امضاى شما مثل سایر امضاها نیست؛ فرمود: «چون مسیحى هستند و رعایت وضو را نمىكنند، اسم روح اللّه را ننوشتم، مبادا دستشان كلمة اللّه را مسح كند.» (49)
وقتى كه بنیانگذار انقلاب در پاریس بودند، اگر مردى داخل اتاق مىشد و مثلاً انگشتر طلا به دستش بود، فوراً از او مىخواستند كه انگشتر را دربیاورد. (50)
توسل
همانگونه كه از زبان پیامبر اعظمصلىاللهعلیهوآله گفته شد، جهاد با نفس، جهاد اكبر و بسى بزرگتر از جهاد اصغر است؛ چرا كه این كار، سنگ بناى ستیز با دشمن بیرونى است. جهاد اصغر بدون پیروزى در جهاد اكبر، پیامدى جز غرور، فساد، ظلم، ریا، عجب و بىتقوایى به دنبال ندارد. كسى كه در جبهه درونى و غلبه بر هواى نفس پیروز شود، در صحنههاى گوناگون بیرونى نیز پیروز خواهد شد.
صحنه عاشورا بدیعترین و چشمنوازترین صحنه آزمون براى پیروزشدگان در جهاد اكبر و پیشىگیرندگان در جهاد اصغر است و ستارگان آسمان آن، هر یك از دیگرى درخشانتر و چشمنوازتر بودند. از جمله آنان «نافع بن هلال» بود. او جوان رشیدى بود كه همراه خانواده و همسرش كه تازه با او ازدواج كرده بود، در كربلا حضور یافت. گیرودارِ قیام، هنوز به او اجازه عروسى نداده بود. نافع در كنار امام و رهبر خویش گام به گام حركت كرد. حتى شبى از شبهایى كه آب را بر خیمهها بسته بودند، با جمعى از سپاهیان و فداییان امام به شریعه فرات یورش برد. نگاهبان فرات، وى را شناخت و هنگامى كه برق شمشیر و چهره درهم كشیده و مصمم نافع به هلال را دید، به او گفت: «تو خود مىتوانى آب بخورى؛ ولى حق ندارى براى امام آب ببرى.» نافع پاسخ داد: «محال است كه حسین بن علىعلیهماالسلام و یاران و فرزندانش تشنه باشند و من آب بنوشم.» (51) وى موفق شد به خیمهها آب برساند.
صبح روز عاشورا، هنگامه جدایى نافع از همه علایق و خواستههاى درونى بود. صبح عاشورا، جهاد اكبر او با جهاد اصغر همراه شد؛ آن هنگام كه لباس رزم پوشید و براى خداحافظى نزد عروس خود آمد. همسر جوانش با زارى از او خواست كه به میدان نرود؛ اما نافع، مصممتر از آن بود كه نگاه مهرآمیز فرزند رسول خداصلىاللهعلیهوآله را در واپسین لحظه زندگانى به نگاههاى نگران همسرش بفروشد. همین صحنه كافى بود كه هر جوانى را در انگیزه جهاد متزلزل كند؛ اما وى با بىاعتنایى از خیمه بیرون رفت.
امام حسینعلیهالسلام متوجه موضوع شد و كریمانه از او خواست كه شادمانى همسرش را بر میدان رفتن ترجیح دهد. اشك از چشمان نافع سرازیر شد و با دیدن این رأفت و بزرگوارى امامعلیهالسلام عرض كرد: «اى پسر پیامبر خداصلىاللهعلیهوآله اگر امروز تو را یارى نكنم، فردا چگونه پاسخ جدت رسول خداصلىاللهعلیهوآله را بدهم!» (52) آنگاه با اصرار اجازه طلبید و در جهاد اصغر نیز پیروز شد و بر بستر سرخ شهادت آرمید.
شب هفتم - دعا و نیایش
دعا در لغت به معناى خواندن و صدا زدن است در اصطلاح به این معنا است كه بنده خداى خویش را براى طلبیدن حاجتى بخواند. دعا پل ارتباط عاشقانه با معبود محسوب مىشود و این ارتباط، همان روح عبودیت و بندگى است.
دعا و اعتناء پروردگار
دعا علاوه بر برآورده شدن حاجات، كاركردهاى دیگرى نیزدارد. اگر دعاى بنده به درگاه پروردگار نباشد، خدا توجهى به بندهاش نمىكند و مىفرماید: «قُلْ مَا یعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّى لَوْلَا دُعَآؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یكُونُ لِزَامَاً»؛ (53) «بگو اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمىكند. در حقیقت، شما به تكذیب پرداختهاید و به زودى [عذاب بر شما] لازم خواهد شد.»
دعا كردن كلید گشایش در كارها است و اگر آدمى توان بر انجام كارى هم داشته باشد باید آن كار را با دعا شروع كند تا روحیه تعبد نیز در او تقویت شود و خدا را منشأ انجام امور ببیند؛ چرا كه خداوند، دعا را پلى براى ارتباط بندگان با خود قرار داده است؛ نه اینكه فقط هنگام گرفتارى، از او یاد كند. امام صادقعلیهالسلام در اینباره مىفرماید: «مَنْ تَقَدَّمَ فِى الدُّعاءِ اُسْتُجِیبَ لَهُ اِذا نُزِلَ بِهِ الْبَلاءُ وَقالَتِ الْمَلائِكَةُ: صَوتٌ مَعْرُوفٌ وَلَمْ یحْجَبْ عَنِ السَّماءِ وَمَنْ لَمْ یتَقَدَّمْ فِى الدُّعاءِ لَمْ یسْتَجَبْ لَهُ اِذا نُزِلَ بِهِ الْبَلاءُ وَقالَتِ الْمَلائِكَةُ: اِنَّ ذا الصَّوْتِ لا نَعْرِفُهُ؛ (54) هر كس دعا را [بر دیگر كارها] مقدم بدارد، هنگامى كه بلایى بر او نازل شود، دعایش مستجاب مىشود و ملائكه مىگویند: [این] صدایى آشنا است، و از آسمان پوشیده نمىشود و هر كس دعا را مقدم نكند، هنگامى كه بلایى بر او نازل شود، دعایش مستجاب نمىشود و ملائكه مىگویند: ما صاحب این صدا را نمىشناسیم.»
دعاى صبح و آه شب، كلید گنج مقصود است بدین راه و روش مىرو كه با دلدار پیوندى
امیدوارى در دعا
روزى «احمد بن محمّد» از نزدیكان امام رضاعلیهالسلام، نزد ایشان شرفیاب شد و عرض كرد: «چند سالى است كه حاجتى دارم و آن را از خدا خواستهام؛ ولى دعایم مستجاب نمىشود؛ بهگونهاى كه دیگر در دلم شك و تردید از استجابت آن راه یافته است و به تنگ آمدهام.»
امام رضاعلیهالسلام به او به تندى نگاه كرد و فرمود: «اى احمد! مراقب باش كه شیطان بر تو چیره نشود و تو را مأیوس و ناامید از رحمت پروردگار نسازد. بدان كه جدم امام باقرعلیهالسلام فرمود: «مؤمن، نیاز خود را از خدا مىخواهد؛ ولى خداوند، برآوردن آن را به تأخیر مىاندازد؛ به این سبب كه ناله و زارى او را دوست دارد.» سپس امام فرمود: «سوگند به خدا تأخیر در برآوردن نیازهاى دنیوى مؤمنان از سوى پروردگار، براى آنها بهتر از تعجیل در برآوردن نیاز آنان است. مگر دنیا چه ارزشى دارد؟» جدم امام باقرعلیهالسلام فرموده است: «سزاوار است كه دعاى مؤمن در حال آسایش، مانند دعاى او در حال سختى باشد و اگر دعایش به اجابت نرسید، سست نشود و باز هم دعا كند.» پس اى احمد! هرگز از دعا كردن خسته نشو؛ زیرا دعا در پیشگاه خدا داراى منزلت والایى است. صبر، پیشه ساز و بدان، كسى كه در این دنیا از نعمتهاى الهى برخوردار است، اگر درخواستى از خدا بكند و دعایش مستجاب شود، بر اثر حرص، باز هم درخواست دیگرى مىكند و در نتیجه، نعمتهاى خدا در نظرش بىارزش جلوه مىكنند؛ چرا كه او سیر نمىشود و در صورتى كه نعمتهاى او فراوان شود، وى در این راه به سبب حقوقى كه بر او واجب است، نمىتواند از عهده همه آنها برآید و در فتنه قرار مىگیرد. اكنون بگو بدانم اگر من چیزى به تو بگویم، آیا بهدرستىآن اطمینان مىكنى؟»
احمد، سرش را بلند كرد و گفت: «البته! اگر به شما اطمینان نكنم، پس به چه كسى اطمینان داشته باشم. شما حجّت خدا هستید و حتماً سخن شما درست است.»
امام فرمود: «پس حال كه به سخن من اطمینان دارى، باید به گفتار خداوند بیشتر اطمینان داشته باشى؛ چرا كه خداوند به وعده خود وفا مىكند؛ مگر خود نفرموده است: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ»؛ (55) «هنگامى كه بندگان من از تو درباره من سؤال كردند، بگو من نزدیكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا مىخواند، پاسخ مىگویم.» و نیز مگر نفرموده است: «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»؛ (56) «از رحمت پروردگار ناامید مشوید.» همچنین مىفرماید: «وَاللَّهُ یعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً»؛ (57) «و خداوند به شما وعده آمرزش از جانب خودش و فزونى مىدهد.» بنابراین باید اعتمادت به خدا بیشتر از دیگران باشد و درب خانه دل خود را به راه یافتن چیزى جز خوبى مگشاى كه در این صورت، شما آمرزیدهاید.» (58)
گر دعا جمله مستجاب شدى هر دمى عالمى خراب شدى
نسیم فیض الهى
نوشتهاند روزى مرحوم میرزا جواد آقاى ملكى تبریزىرحمه الله پس از پایان درس به اتفاق برخى شاگردانش به حجره یكى از طلبهها رفت. اندكى آنجا نشست و سپس برخاست، خدا حافظى كرد و بیرون رفت. این رفتار ایشان براى شاگردانشان مایه شگفتى شد. از ایشان پرسیدند: «هدفتان از سر زدن به حجره آن طلبه چه بود؟» مرحوم میرزا در پاسخ فرمود: «شب گذشته هنگام سحر، فیض الهى شامل حالم شد. فهمیدم كه این از دعاى خودم نیست. وقتى دقت كردم پى بردم كه این طلبه در نماز شبش مرا دعا كرده و فیضى كه به من داده شد، به بركت دعاى او بوده است. خواستم با این كار از او سپاسگزارى كرده باشم.» (59)
توسل
تنها از مادرى همچون فاطمه زهراعلیهاالسلام است كه فرزندى چون حسینعلیهالسلام، تربیت شده، این همه افتخارات مىآفریند. فاطمه زهرایى كه در نیایش و دعا نیز برترین الگو است؛ هم او كه از مردم مدینه بسیار بىوفایى و جفا دید؛ اما همچنان آنان را دعا كرد و زمزمه دعاى او براى همسایگان در نیمه شب قطع نشد و فرمود: «اَلْجارُ ثُمَّ الدَّارُ.» (60) اسماء بنت عمیس نقل مىكند كه در روزهاى پایانى عمر شریف حضرت فاطمهعلیهاالسلام در محضر او بودم. او روزى غسل كرد و لباسهاى تمیز پوشید و به راز و نیاز با خداى خود مشغول شد. جلوتر رفتم، دیدم كه رو به قبله نشسته و با آن حالت زار و بیمار دست به دعا برداشته است و مىگوید: «اِلهِى وَسَیدِى اَسْئَلُكَ بِالَّذِینَ اصْطَفَیتَهُمْ وَبَبُكاءِ وَلَدَىَّ فِى مُفارَقَتِى اَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شِیعَتِى وَشِیعَةِ ذُرِّیتِى؛ (61) معبودا! بزرگا! به حق آن كسانى كه آنان را برگزیدى و به حق گریههاى دو فرزندم (حسنعلیهالسلام و حسینعلیهالسلام) هنگام از دنیا رفتنم، از تو مىخواهم كه از گناهكاران شیعیان من و شیعیان فرزندان من درگذرى.»
او بىتوجه به دردها و رنجهایى كه از دست گناهكاران امت پیامبرصلىاللهعلیهوآله دیده بود، همه را دعا كرد و با قلبى مالامال از آرامش به سوى خدا پر كشید. ایشان در آخرین لحظات به جانب پروردگار خویش دست بلند كرد و تنها براى خود یك دعا كرد و آن اینكه خداوند، او را ببخشاید. امام باقرعلیهالسلام فرمود: «فاطمه، دختر رسول خدا شصت روز پس از رحلت پیامبرصلىاللهعلیهوآله به شدت بیمار شد و چند روز بعد درگذشت.» او در دعاى خود فرمود: «یا حَىُّ یا قَیوم! بِرَحْمَتِكَ اَسْتَغِیثُ فَاَغِثْنِى اللَّهُمَّ زَحْزِحْنِى عَنِ النَّارِ وَاَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ وَاَلْحِقْنِى بِاَبِى مُحَمَّد؛ اى خداى زنده و توانا! پناه مىآورم به رحمت تو. پس به من پناه ده و مرا از آتش دوزخ، دور فرما و وارد بهشت نما و مرا به پدرم، محمّد ملحق كن!»
امام علىعلیهالسلام خطاب به او مىفرمود: «خداوند به تو عافیت دهد و تو را زنده نگه دارد»؛ اما فاطمه زهراعلیهاالسلام در پاسخ مىفرمود: «اى ابو الحسن! بسیار نزدیك است كه من با خداى خود ملاقات كنم.» (62)
در كربلا نیز امام حسینعلیهالسلام هر گامى را با مناجات و نیایش با معبود برمىداشت. او در بحرانىترین لحظات به خدا پناه مىبرد و مناجات مىكرد. آن حضرت در لحظه آغاز نبرد سر به جانب آسمان بلند كرد و عرضه داشت: «اللَّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتِى فِى كُلِّ كَرْبٍ...؛ خدایا تو در هر سختى و شدّتى تكیهگاهم هستى.» (63) در مناجاتهاى عاشقانه ابا عبد اللّه الحسینعلیهالسلام در گودى قتلگاه نیز پیوند عارفانه او در قالب دعا دیده مىشود.
شب هشتم - گذشت
گذشت در لغت عربى «عفو» است و به معناى خرده نگرفتن و درگذشتن و چشمپوشى از اشتباه دیگرى است. گذشت، داراى پیامدهاى مثبت فردى و اجتماعى است و سبب مىشود ظرفیت و تحمل فرد بالا رفته و در بعد اجتماعى نیز سبب تقویت حل همزیستى سالم و در نهایت، نشاط و بالندگى جامعه مىشود.
پاداش گذشتكننده
باید گفت گذشت و چشمپوشى از خطاى دیگران در درجه اوّل، صفت پروردگار است. اوست كه ستار العیوب است و از خطا مىگذرد و این صفت را دوست دارد و مىفرماید: «وَ جَزَ ؤُا سَیئَةٍ سَیئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُو عَلَى اللَّهِ إِنَّهُو لَا یحِبُّ الظَّلِمِینَ»؛ (64) «و جزاى بدى، مانند آن بدى است. پس هر كس درگذرد و نیكوكارى كند، پاداش او بر [عهده] خدا است. به راستى كه او ستمگران را دوست نمىدارد.»
از اینرو پروردگار متعال، گذشتكنندگان را برترین آفریدگان خود در دنیا و آخرت برمىشمارد: رسول خداصلىاللهعلیهوآله در اینباره مىفرماید: «اَلا اَخْبِرُكُمْ بِخَیرِ خَلائِقِ الدُّنْیا وَالْاخِرَةِ؟ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَتَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ وَالْاِحْسانُ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَیكَ وَاِعْطاءُ مَنْ حَرَمَكَ؛ (65) آیا به شما خبر ندهم به بهترین آفریدگان در دنیا و آخرت؟ آن عفو و گذشت از كسى است كه به تو ستم كرده است و پیوستن به كسى است كه از تو بریده و قطع رابطه كرده و نیكى كردن به كسى كه به تو بدى كرده و بخشش كسى است كه تو را محروم كرده است.»
ارزش گذشت
همگان نشسته بودند و پس از ساعتى سخن گفتن با رسول خداصلىاللهعلیهوآله به چهره ایشان مىنگریستند. ناگاه دیدند لبخندى ملیح بر چهره ایشان نقش بست؛ بهگونهاى كه دندانهاى ایشان نمایان شد. اصحاب، دلیل خنده ایشان را پرسیدند. پیامبرصلىاللهعلیهوآله فرمود: «دو نفر از امت خود را دیدم كه در پیشگاه پروردگار حاضر شدند. یكى از آنها مىگفت: «خدایا! حق مرا از این مرد بگیر!» پروردگار بزرگ فرمود: «حق برادرت را بده!» او گفت: «پروردگارا! دیگر چیزى از اعمال نیك من باقى نمانده است كه بخواهم حق او را بدهم.» سپس صاحب حق به پروردگار گفت: «حال كه چنین است، پس خدایا! از گناهان من بردار و به گناهان او بیفزا.»
در این لحظه، اشك در چشمان پیامبر حلقه زد و فرمود: «آن روز، روزى است كه مردم احتیاج دارند، گناهانشان را كسى حمل كند. پروردگار به آن كس كه حقش را مىخواهد، مىفرماید: «چشمت را برگردان و به سوى بهشت نگاه كن و ببین چه مىبینى؟» و او صورتش را به سوى بهشت برمىگرداند و آنچه نعمت در آن مهیا شده، مىبیند. سپس با تعجب مىپرسد: «خدایا! اینها براى كیست؟» مىفرماید: «تو مىتوانى به آن دستیابى.» باز او مىپرسد: «چگونه مىتوانم به آن دست یابم؟» خداوند مىفرماید: «با گذشت از برادرت.» او نیز مىگوید: «خداوندا! از او گذشتم.» سپس خداوند به وى مىفرماید: «اكنون، دست برادرت را بگیر و هر دو وارد بهشت شوید.» سپس پیامبر اشك را از چشمانش پاك كرد و فرمود: «پس شما نیز پرهیزگار باشید و از همدیگر بگذرید و گذشت كنید.» (66)
برخورد رئوفانه
در زمان بنى صدر یك بار یكى از بستگان، خدمت امامرحمه الله آمد. تابستان بود و ما در حیاط بودیم. آن شخص به برخى مسائل اعتراض داشت و نظریات خاص خودش را خیلى بلند و تند با امام خمینىرحمه الله مطرح كرد. وى به امامرحمه الله مىگفت: «شما باید بگذارید بیایند در منزلتان تا مرگ بر فلان بگویند»؛ اما با اینكه من در قیافه ایشان ناراحتى را مىدیدم، با او برخوردى ملایم داشتند و به او گفتند: «چرا داد مىكشید؟ بیایید با هم صحبت كنیم. حالا یك جورى با هم كنار مىآییم. من كه نگفتم كسى نیاید و جلوى كسى را هم نگرفتهام. همه در صحبتهایشان آزاد هستند. امام با او خیلى ملایم برخورد كردند و این در حالى بود كه كسالت هم داشتند و من نگران قلب ایشان بودم. (67)
توسل
حسینعلیهالسلام فرزند برومند علىعلیهالسلام و پرورده در دامان اوست. پهنه كربلا نیز آزمون شاگردان ابا عبد اللّهعلیهالسلام است كه در مكتب او گذشت و مواسات را آموختهاند. امام با گذشت و مواسات خود درباره حر، بدو این سجیه را آموخت. امام فرموده بود: «مَنْ واسانا بِنَفْسِهِ كانَ مَعاً غَداً فِى الْجَنانِ نَجِیاً مِنْ غَضَبِ الرَّحْمنِ؛ هر كس با جانش با ما مواسات كند، در فردا [ى قیامت] در بهشت با ما خواهد بود، در حالى كه از خشم خدا نجات یافته است.» (68) حر نیز آنگاه كه اذن میدان خواست عرض كرد: «مُواسِیاً لَكَ بِنَفْسِى؛ از جان خویش برایت گذشتهام.» (69)
شب نهم - تواضع
تواضع به معناى افتاده حالى و دورى از خودبرتربینى است و نقطه مقابل آن تكبر است. انسان موحد كه خداى تعالى را سرچشمه هستى و كمال مىداند هر نعمتى را از جانب خدا برمىشمارد. همین موضوع، سبب مىشود كه هیچ چیز را عامل بزرگى و فخر خود نسبت به دیگرى محسوب نكند. البته تواضع هرگز به معناى عجز و زبونى نیست؛ بلكه مؤمن در عین خاكسارى و افتادگى، غزتمند و توانمند است؛ اما در برابر دیگران، جانب فروتنى را برمىگزیند. خداوند متعال مىفرماید: «وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»؛ (70) «از مردم [از روى خودپرستى] رخ برمتاب و به نخوت، روى زمین راه مرو! بهدرستى كه خداوند هیچ گردنفراز خودستا را دوست نمىدارد.»
بنى آدم سرشت از خاك دارد اگر خاكى نباشد آدمى نیست
نشانههاى تواضع
افرادى كه داراى این صفت برازنده یك مؤمن خداجویند داراى ویژگیهایى براى حفظ آن هستند امام صادقعلیهالسلام در اینباره مىفرماید: «التَّواضُعُ اَنْ تَرضى مِنَ الْمَجْلِسِ بِدُونِ شَرَفِكَ وَاَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لاقَیتَ وَاَنْ تَتْرُكَ الْمِراءَ وَاِنْ كُنْتَ مُحِقّاً وَرَاْسُ الْخَیرِ التَّواضُعُ؛ (71) تواضع این است كه به جایى كه نشستهاى راضى باشى؛ حتى اگر پایینتر از منزلت تو باشد و این كه به هر كس مىرسى، سلام كنى و این كه جدال را ترك كنى؛ حتى اگر حق با تو باشد و رأس همه خیرها تواضع است.»
شاخ بىمیوه كشد سر به قیام شاخ پرمیوه شود خم به سلام
فرزندان یك پدر و مادر
امام رضاعلیهالسلام با گروهى به مسافرت رفتند. هنگام ظهر براى خواندن نماز و خوردن غذا توقف كردند. وقتى سفره پهن شد، آن حضرت، همه همراهان، حتى خدمتگزاران و سیاهان را هم بر سر سفره نشانید و خود نیز در كنار آنان نشست. مردى از اهالى «بلخ» با دیدن این رفتار امامعلیهالسلام پیش آمد و گفت: «فدایت شوم! بهتر است براى اینان، یك سفره جداگانه بیندازیم.» امام از این سخن مرد بلخى ناراحت شد و فرمود: «ساكت باش! خداوند همگى ما یكى است و همگى ما نیز از یك پدر و مادر هستیم و پاداش هر كس نیز به عمل او است.» (72)
اى برادر! چو عاقبت خاك است خاك شو پیش از آنكه خاك شوى
اجابت دعوت تنگدستان
روزى امام حسینعلیهالسلام از كوچهاى در مدینه عبور مىكرد كه دید تعدادى از فقیران و تهیدستان در گوشهاى حلقه زده و عباى خود را پهن كردهاند و مشغول خوردن مقدارى نان خشك هستند. وقتى امام به آنان رسید، سلام كرد. آنان پاسخ سلام را دادند و از حضرت خواستند تا با آنان همسفره شود. امام با نهایت تواضع در كنار آنها روى خاك نشست و با مهربانى به آنان فرمود: «برادران! [صدقه بر ما حرام است] اگر این نان از صدقه نبود، حتماً مىخوردم.» سپس از ایشان دعوت كرد كه همگى به منزل ایشان بروند و پذیرایى شوند. آنان دعوت امام را اجابت كردند و همگى برخاستند و به خانه ایشان رفتند. آن حضرت با غذاهاى خوب از آنها پذیرایى كرد و هنگام بازگشتن به همه آنها لباس و مقادیرى درهم داد. (73)
زائر متواضع
در احوال مرحوم مقدس اردبیلىرحمه الله آوردهاند: ایشان همراه گروهى از مردم به زیارت مىرفتند. كاروان آنها در محلى براى استراحت توقف كرد. او مردى متین با سر و وضعى ساده و چهرهاى فروتن بود و متواضعانه نیز راه مىرفت. یكى از زائران با دیدن رفتار ایشان، جلو آمد و لباس خود را به او داد و گفت كه آن را برایش بشوید.
مرحوم مقدس اردبیلىرحمه الله با تواضع تمام قبول كرد. لباس مرد را گرفت و آن را تمیز شست. وقتى برگشت اطرافیان متوجه شدند. آنها شروع به سرزنش آن مرد كردند كه چرا به این عالم بزرگ، جسارت كرده است. مقدس اردبیلىرحمه الله از برخورد آنان ناراحت شد و گفت: «طورى نشده است! حق و حقوق مؤمنان به یكدیگر بیش از اینهاست. من كه كارى نكردهام.» (74)
از تواضع گرامیت سازند وز تكبر به خاكت اندازند
توسل
تواضع، هنر مردان خدا و سرّ نهفته در ضمیر عاشقان الهى است كه خود را در پیشگاه او هیچ مىانگارند ودر برخورد با خلق و اولیاى خدا نیز فروتن و خاكسارند. برترین اسطورهاى كه در بین فرزندان اهل بیتعلیهمالسلام نمادى از فروتنى است، حضرت عباسعلیهالسلام است كه هرگز دیده نشد در جایى كه در محضر امام بنشیند ویا آن جناب را برادر خطاب كند؛ (75) بلكه همواره وى را با برترین القاب صدا مىزد و فروتنانه درخدمتگزارى به ایشان آماده بود. دیگران هر حاجتى از امام داشتند، براى برآورده شدن آن، ابتدا مشكل خویش را با حضرت ابا الفضلعلیهالسلام بازگو مىكردند و اینگونه شد كه او را در مدینه باب الحوائج خواندند. (76) با این حال، وى تنها یك مرتبه، امام خویش را برادر صدا زد و آن در هنگامهاى بود كه تیرها بر بدن او فرود آمدند و از مركب بر زمین افتاد. در این حال، بانگ برآورد: «اَدْرِكْنِى اَخاكَ یا اَخاهُ؛ اى برادر! برادرت را دریاب!» امام خود را بالاى سر او رسانید و فرمود: «اَلانَ اِنْكَسَرَ ظَهْرِى وَقَلَّتْ حِیلَتِى وَشَمَّتْ بِى عَدُوِّى؛ اكنون كمرم شكست و بیچاره شدم و دشمنم نسبت به من دلیر شد.» (77)
امام، دست زیر بدن او برد تا وى را به خیمه بازگرداند؛ اما عباسعلیهالسلام مانع شد و فرمود: «یا اَخِى! بِحَقِّ جَدّكَ رَسُولِ اللَّهِ عَلَیكَ اَنْ لا تَحمِلْنِى وَدَعْنِى فِى مَكانِ هذا؛ برادرم! به حق جدت رسول خدا تو را قسم مىدهم كه مرا نبرى و در همین مكان رها كنى.» امام، علت را پرسید و او جواب داد: «لَاِنِّى مُسْتَحٍ مِنْ اِبْنَتِكَ سُكَینَة وَقَدْ دَعَوتُها بِالْماءِ وَلَمْ آتِ بِهِ؛ چون من از روى دخترت سكینه شرمگین هستم؛ چرا كه به او وعده آب دادم، ولى نیاوردم.» (78) امام ناله زد: «وا عباساه» و او را در همانجا گذاشت و بازگشت. (79)
شب دهم - دوستى و همنشینى
در لسان عربى دوست به معناى «صدیق یا خلیل»، و همنشین به معناى «قرین» به كار رفته است. اسلام به دوستى به دلیل حساسیت آن در تأثیرگذارى بر افراد، بسیار توجه كرده است؛ چه اینكه دوست انسان، معرف شخصیت، امیال، اندیشهها و خواستههاى اوست؛ زیرا فرد هرگونه تمایل و گرایشى داشته باشد، تلاش مىكند آن را در افراد دیگر جستجو كند و به نوعى كمال در آن برسد؛ خواه این ویژگى پسندیده باشد یا ناپسند. این دوستى و همنشینى به اندازهاى مهم است كه در روز قیامت برخى به خاطر دوستى با برخى دیگر عذاب مىشوند و آرزو مىكردند كه اى كاش او را به عنوان دوست خود برنمىگزیدند؛ «یوَیلَتَى لَیتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلاً»؛ (80) «اى واى! كاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم!»
دوستى در روایات
در روایات به دوستى و همنشینى با برخى سفارش شده است كه همنشینى با آنان سبب عاقبت به خیرى و رستگارى مىشود. از آن دسته، دانشمندان پرهیزگار هستند كه همنشینى با آنان سبب فضل مىشود. امیر مؤمنانعلیهالسلام در اینباره مىفرماید: «عَجِبْتُ لِمَنْ یرْغَبُ فِى التَكَثُّرِ مِنَ الاَصْحابِ كَیفَ لا یصْحَبُ الْعُلَماءَ الْاَلِبَّاءَ الْاَتْقِیاءَ الَّذِینَ یغْنِمُ فَضائِلَهُمْ وَتَهْدِیهِ عُلُومُهُمْ وَتَزَینَهُ صُحْبَتَهُمْ؛ (81) در شگفتم از كسى كه میل به زیاد كردن یاران خود دارد، چگونه همنشین علماى داناى پارسا نمىشود كه فضایل آنان را به دست مىآورد و علومشان او را هدایت مىكند و گفتارشان او را زینت مىبخشد.»
تو اوّل بگو با كیان زیستى من آنگه بگویم كه تو كیستى
همچنین در روایات اسلامى از همنشینى و دوستى با برخى افراد نهى شده است. از جمله آنان دورى از همنشینى با فرد خائن، ستمكار و سخنچین است. آنسان كه آمده است: قالَ الصادِقُعلیهالسلام: «اَحْذِرْ مِنَ النَّاسِ ثَلاثَةً: الْخائِنُ وَالظَّلُومُ وَالنَّمامُ لِاَنَّ مَنْ خانَ لَكَ خَانَكَ وَمَنْ ظَلَمَ لَكَ سَیظْلِمُكَ وَمَنْ نَمَّ عَلَیكَ سَینَمُّ عَلَیكَ؛ (82) از دوستى با سه تن از مردم بپرهیز: خائن، جفاپیشه و سخنچین. بهدرستى كه هر كس براى تو [به كسى] خیانت بكند، به تو نیز خیانت خواهد كرد و هر كس براى تو [به كسى] ظلم كند، به زودى به خود تو هم ستم روا مىدارد و هر كس سخنچینى [دیگرى را] پیش تو كند، به زودى سخنچینى تو را هم خواهد كرد.»
نخست موعظت پیر مى فروش این است كه از معاشرت ناجنس احتراز كنید
حقوق دوستى
امام علىعلیهالسلام روزى در بازگشت از سفر، آرام آرام به كوفه نزدیك مىشد و از سفر دور خود به سوى خانه برمىگشت؛ اما هنوز راه زیادى تا كوفه مانده بود. در بین راه، مردى یهودى را دید كه او نیز به سوى كوفه حركت مىكرد؛ اما مقصدش اطراف و حومه كوفه بود. مرد یهودى وى را نمىشناخت و نمىدانست كه امیر مؤمنانعلیهالسلام است؛ ولى چون راهشان یكى بود، با او همراه شد و با هم به راه خود ادامه دادند و در بین راه به گفتگو پرداختند تا اینكه به یك دو راهى رسیدند كه یكى به كوفه ودیگرى به حومه آن مىرفت.
امام به جاى اینكه راه كوفه را انتخاب كند، راه دیگر را برگزید و همچنان مرد یهودى را همراهى كرد. مرد یهودى كه مىدانست او مىخواهد به كوفه برود، از وى پرسید: «مگر نگفتى كه مىخواهى به كوفه بروى؟» امام پاسخ داد: «آرى، گفتم.» مرد یهودى با تعجب پرسید: «توكه راه كوفه را مىدانى، پس چرا با من مىآیى؟» امامعلیهالسلام فرمود: «ما در این مسیر با هم دوست شدیم و این كار، براى نیكو پایاندادن به این همسفرى است؛ چرا كه انسان براى احترام، همسفرش را هنگام جدایى، چند قدمى دنبال، و او را بدرقه مىكند. این، دستور پیامبر ما است.» مرد یهودى پرسید: «آیا پیامبر شما به راستى این چنین دستور داده است؟» امام پاسخ داد: «آرى.» مرد یهودى به سبب همین اخلاق نیكو و رفتار پسندیده حضرت، مسلمان شد. (83)
به عنبر فروشان اگر بگذرى شود جامه تو همه عنبرى
همدردى با دوستان
حضرت امام [خمینىرحمه الله] با همه ما بسیار صمیمى و رفیق بودند. البته تظاهر ایشان به دوستى كم بود؛ ولى وقتى كه آنها نبودند یا تأخیر داشتند موضوع را با حساسیت دنبال مىكردند تا مبادا آنها گرفتارى داشته باشند. دوستان امام در نجف كه از طلاب ایرانى بودند و بعد هم همراه ایشان از نجف هجرت كردند، همه بر این مطلب اتفاق نظر داشتند. امام خمینىرحمه الله از این خدمتگزاران، به «رفقاى من» تعبیر مىكردند. امام واقعاً به فكر دوستان خود بودند. به همین جهت، چون طلبهها و دوستانشان كولرنداشتند، تقریباً از وسایل خنككننده در نجف استفاده نكردند و حتى براى استراحت به كوفه نرفتند و با اینكه كوفه نزدیك نجف است و به دلیل داشتن شطّ و آب فراوان، هواى بهترى دارد و همه به آنجا مىرفتند؛ ولى امام مىفرمودند: «دوستان من در وضعیت بدى هستند.» امام جز یك سفر كه در ابتداى ورود به نجف، به كوفه رفتند و در مسجد كوفه اعمال انجام دادند، هرگز به كوفه نرفتند و از كولر هم استفاده نكردند و فقط از سرداب و پنكههاى معمولى استفاده مىكردند و شبهاى تابستان را هم به پشتبام مىرفتند؛ در حالى كه وقتى حتى صبح هم انسان به آجرها دست مىگذاشت، هنوز داغ بودند.
امام اینگونه، آن شرایط را تحمل مىكردند و مىفرمودند: «دوستان من در وضع بدى هستند» و مىفرمودند: «من وقتى به حرم مشرف مىشوم، براى دوستان گرفتار خیلى دعا مىكنم.» (84)
توسّل
كربلا بارزترین نماد دوستیها و دشمنیها بود؛ بهویژه در شب عاشورا كه دوستان راستین و دوستداران واقعى بر سر پیمان مودت خود با امام باقى ماندند. در آن شب تاریخى «نافع» برخاست و به امام گفت: «من با هر آنكه با تو دوست باشد، دوست هستم و با هر كس كه با تو دشمن باشد دشمنم.» (85)
همانگونه كه در بلندترین فراز از زیارت عاشورا نیز بر همین نكته پافشارى مىكنیم كه با دوستان امام دوست و با دشمن او، دشمن هستیم: «اِنِّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ وَ وَلِىٌ لِمَنْ والاكُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداكُمْ» شعار دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا والاترین نماد و نمود ایمان است؛ همانگونه كه در روایات بسیارى از امامان معصومعلیهمالسلام دین و دیندارى، شالودهاى جز دوستى و دشمنى ندارد.
شب یازدهم - انس با قرآن
قرآن كریم به عنوان ثقل اكبر، بزرگترین میراث هدایت الهى براى بشر است. چه بسیار آثار روحى و روانى عمیقى كه از تلاوت آیات نورانى آن و تدبر و تأمّل در این آیات حاصل مىشود. متأسفانه در بسیارى موارد به قرآن، به عنوان وسیلهاى براى رسیدن به ثواب تلاوت نگاه مىشود؛ در حالى كه این كتاب آسمانى، مشحون از مضامین و اندیشه عالى و اهداف بزرگ خلقت است كه بىتوجهى به این نكات ارزنده، سبب مهجوریت آن مىشود. قرآن كریم خود را زیباترین سخن مىخواند و درباره آثار آیات نورانى خود بر دلها مىفرماید: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتَبًا مُّتَشَبِهًا مَّثَانِىَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ»؛ (86) «خداوند زیباترین سخن را [به صورت] كتابى متشابه، متضمن وعده و وعید نازل كرده است. آنان كه پروردگارشان را مىشناسند، پوست بدنشان از آن به لرزه مىافتد. سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم مىشود.»
همچنین قرآن از نظر آثار روحى، خود را مایه درمان و رحمت قلمداد مىكند و مىفرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یزِیدُ الظَّلِمِینَ إِلَّا خَسَارًا»؛ (87) «و ما آنچه را براى مؤمنان، مایه درمان و رحمت است، از قرآن نازل مىكنیم؛ [ولى] ستمگران را جز زیان نمىافزاید.»
صبح خیزى و سلامتطلبى چو حافظ هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم
این آثار روحى و روانى تا اندازهاى است كه حتى گوش دادن به آیات نورانى آن داراى حسنه است. این خود به خوبى نشان مىدهد كه این آثار مورد نظر پروردگار متعال بوده است كه چنین حسناتى را حتى براى گوش دادن به آن لحاظ فرموده است. در حدیثى از پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله آمده است: «مَنِ اسْتَمَعَ اِلى آیةٍ مِنْ كِتابِ اللَّهِ كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ مُضاعَفَةٌ وَمَنْ تَلا آیةً مِنْ كِتابِ اللَّهِ كانَتْ لَهُ نُوراً یوْمَ الْقِیامَةِ؛ (88) «هر كس به آیهاى از كتاب خدا گوش فرا دهد، بر او حسنهاى چند برابر نوشته مىشود و هر كس آیهاى از كتاب خدا را تلاوت كند، روز قیامت [آن آیه] براى او نور خواهد شد.»
ما دلبردگان پى قرآن و عترتیم هر راه دعوت دگرى جز فریب نیست
قارى ولایتناپذیر
شبى «كمیل بن زیاد»، امیر مؤمنانعلیهالسلام را به سوى منزل ایشان همراهى مىكرد. از كنار خانهاى گذشتند كه از آن صداى تلاوت قرآن، بلند بود. صوت او به اندازهاى دلنشین و زیبا بود كه كمیل به حالش غبطه خورد و در دل خویش بر او آفرین گفت؛ ولى سخنى بر زبان نیاورد. امام متوجه حالت كمیل شد و بدون مقدمه به او فرمود: «اى كمیل! قرآن خواندن او تو را گول نزند؛ زیرا او اهل دوزخ است. چه بسیارند قرآنخوانانى كه قرآن آنها را لعنت مىكند. به زودى آنچه درباره او گفتم، بر تو آشكار خواهد شد.» كمیل شگفتزده شد و به فكر فرو رفت.
مدتى از این ماجرا گذشت و این پرسش در ذهن كمیل باقى ماند تا اینكه خوارج بر ضد امیر مؤمنانعلیهالسلام شورش كردند و در جنگ بسیارى از ایشان كشته شدند؛ در حالى كه در بین آنها حافظان قرآن نیز بودند. آتش جنگ كه فرو نشست، امام علىعلیهالسلام كمیل را فرا خواند و با شمشیرش، به سر یكى از كشتگان خوارج اشاره كرد و فرمود: «اى كمیل! این همان كسى است كه در آن شب، قرآن مىخواند و تو بر حال خوش او و تلاوت زیبایش غبطه مىخوردى.» كمیل كه گویى به دریایى از ایمان به خدا و رهبر خویش دست یافته بود، دست رهبر فرزانه خویش را بوسید و از گفته خود استغفار كرد. (89)
همنشین دائمى قرآن
یكى از برنامههاى روزانه زندگى و همیشگى امام خمینىرحمه الله كه نظم خاصى هم داشت، تلاوت قرآن بود. ما در طول روز كه خدمت ایشان بودیم، شاهد بودیم كه ایشان روزى چهار بار قرآن مىخواندند. (90)
وقتى حاج آقا مصطفى رحلت كرده بودند، قرار شد جمعى به اتفاق حاج احمد آقا خدمت امامرحمه الله برسند و به صورت تدریجى خبر را به ایشان برسانند. یكى گفت: «از حاج آقا مصطفى چه خبر؟» آقاى میرزا حبیب اللّه اراكى گفت: «الآن از بیمارستان تلفن كردند كه ایشان را مثل اینكه باید زودتر به بغداد برسانند.» احمد آقا جلوى صداى گریهاش را نتوانست بگیرد؛ ولى رویش را برگرداند كه امام نبیند. حضرت امام صورتش را برگرداند و گفت: «احمد چیه؟ مگر حاج آقا مصطفى مرده؟ اهل آسمانها مىمیرند و از اهل زمین كسى باقى نمىماند. همه مىمیریم. آقایان بفرمایید سر كارتان!» خودشان هم بلند شدند و وضو گرفتند و در این شرایط سخت، مشغول خواندن قرآن شدند. (91)
حافظا در كنج فقر و خلوت شبهاى تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
توسل
قرآن، به عنوان ثقل اكبر، بزرگترین میراثى بود كه رسول خداصلىاللهعلیهوآله آن را همراه اهل بیت گرانقدر خویش در بین مردم به یادگار گذاشت و از آنان خواست كه این هر دو را گرامى بدارند؛ اما پس از رحلت آن بزرگوار، مردم هر دو را مهجور گذاشتند. ابتدا اهل بیت او را كنار زدند و در ظاهر به قرآن تمسك جستند و بعد از مدتى، قرآن را نیز به فراموشى سپردند؛ تا آنجا كه تمامى سنتهاى اسلامى و ارزشهاى آن فراموش شد و امام حسینعلیهالسلام به ناچار براى احیاى كتاب خدا قیام كرد. ایشان، دفاع از قرآن و دعوت به سوى آن را شعار بلندى از شعارهاى قیام خود قرار داد. آن حضرت به مردم بصره نگاشت:
«وَاَنَا اَدْعُوكُمْ اِلى كِتابِ اللَّهِ وَسُنّةِ نَبِیهِعلیهاالسلام فَاِنَّ السُّنَّةَ قَدْ اُمِیتَتْ وَاِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ اُحْییتْ؛ (92) و من شما را به سوى كتاب خدا و سنت رسول خداصلىاللهعلیهوآله دعوت مىكنم؛ چرا كه سنت مرده و بدعت زنده شده است.»
امامعلیهالسلام در مسیر راه به طرف كوفه وقتى به «فرزدق» شاعر معروف برخورد كرد و درباره انگیزه قیام خود با ایشان سخن گفت، به او فرمود: «اى فرزدق! این جماعت، اطاعت خدا را واگذاشتهاند و پیرو شیطان شدهاند. در زمین به فساد مىپردازند؛ حدود الهى را تعطیل كرده و به میگسارى پرداخته و اموال فقیران و تهیدستان را از آن خویش ساختهاند. من سزاوارترم كه براى یارى دین خدا به پا خیزم و براى عزّتبخشیدن به دین او جهاد كنم؛ تا آنجا كه سرانجام، كلام خدا برترى یابد.» (93)
اگر چه سر از بدنش جدا كردند؛ اما توانست آن كند كه فرموده بود و توانست دوباره مردم را به سوى قرآنى كه فراموش شده بود، توجه دهد و آن نیز روزى بود كه سر بریده او را وارد شهر شام كردند. سر مباركش را پیشاپیش كاروان از دروازه شهر وارد كردند و مردم با دیدن سرهاى بریده و اسیران در بند و پیروزى یزید شادىكنان به سوى سرها دویدند؛ اما آنگاه كه آنان را خارجى و خروجكننده از دین خواندند، به ناگاه از سر بریده او این صدا برخاست: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَبَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِیمِ كَانُوا مِنْ ءَایتِنَا عَجَبًا»؛ (94) «مگر پنداشتى اصحاب كهف و رقیم [خفتگان غار لوحهدار] از آیات ما در شگفت بودند؟»
این صدا به طورى بود كه همه متوجه سر بریده شدند. (95)
پینوشـــــــــــــتها:
1) اربعین (شرح چهل حدیث)، روح اللّه موسوى خمینى، تهران، مؤسسه تنظیم نشر آثار حضرت امام خمینى، 1382 ش، ص 37.
2) همان.
3) بینة/5.
4) كنز العمال، علاء الدین المتقى بن الحسام، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق، ح 5273.
5) ملا احمد نراقى.
6) الكافى، محمّد بن یعقوب كلینى، تهران، دار الكتب الاسلامیة، 1388 ق، ج 2، ص 242، ح 4.
7) سعدى.
8) تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضى مطهرى، تهران، انتشارات الزهراعلیهاالسلام، اوّل، 1362 ش، ص 234.
9) تحف العقول، حسن بن الشعبة الحرانى، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1404 ق، ص 238 و بحار الانوار، محمّدباقر مجلسى، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 97، ص 79، ح 37.
10) مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب المازندرانى، قم، انتشارات مصطفوى، بىتا، ج 4، ص 110 و بحار الانوار، ج 45، ص 83.
11) مفاتیح الجنان، ص 421.
12) سبأ/46.
13) صحیفه دل، جمعى از پژوهشگران، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1377 ش، ج 1، ص 108؛ به نقل از: حجت الاسلام سید على غیورى.
14) جلوههاى حسینى در سیماى خمینى، سید نعمت اللّه حسینى، قم، انتشارات معصومى، 1378 ش، ص 117؛ به نقل از: حجت الاسلام محسن قرائتى.
15) بحار الانوار، ج 6، ص 32.
16) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 110 و بحار الانوار، ج 45، ص 83.
17) صحیفه امام، امام خمینى، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، اوّل، 1377 ش، ج 8، ص 10.
18) شرح حدیث جنود عقل و جهل، روح اللّه الموسوى الخمینى، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینىرحمه الله، 1377 ش، ص 199.
19) تغابن/13.
20) مستدرك الوسائل، ج 11، ص 215 و شرح حدیث جنود عقل وجهل، ص 222.
21) مجاهد شهید حاج محمدتقى بافقى، محمّد رازى، قم، انتشارات پیام اسلام، دوم، 1358 ش، ص 125.
22) بحار الانوار، ج 44، ص 330.
23) همان، ج 45، ص 9.
24) مقتل الحسینعلیهالسلام، عبد الرزاق المقرم، قم، مكتبة بصیرتى، 1394 ق، ص 357.
25) بقره/218.
26) الامالى، شیخ صدوق، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1410 ق، ص 150، ح 7.
27) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 130.
28) همان، ص 131 و 132.
29) بحار الانوار، ج 47، ص 57.
30) صحیفه دل، ج 1، ص 134؛ به نقل از: آیت اللّه موسوى جزائرى.
31) نور الابصار، مؤمن بن الحسن الشبلنجى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بىتا، ص 146.
32) الارشاد، الشیخ المفید، قم، كنگره شیخ مفید، 1413 ق، ج 2، ص 96.
33) ایقاظ من الهجمة، محمّد بن الحسن الحرّ العاملى، بیروت، دار صادر، 1404 ق، ص 302.
34) مقتل الحسینعلیهالسلام، موفق بن احمد المكى الخوارزمى، قم، مكتبة بصیرتى، بىتا، ج 2، ص 23.
35) شورى/23.
36) الامالى، الشیخ المفید، قم، مكتبة بصیرتى، 1418 ق، ج 1، ص 13.
37) شورى/30.
38) الاحتجاج، ابو منصور، قم، انتشارات اسوه، 1416 ق، ج 2، ص 459 - 461.
39) شورى/23.
40) یادنامه علامه طباطبایى، سید محمدحسین تهرانى، قم، انتشارات باقر العلوم، اوّل، 1378 ش، ص 120.
41) المصباح، ص 489 و الاقبال الاعمال، على بن موسى بن جعفر بن طاووس، تهران، دار الكتب الاسلامیة، 1349 ش، ص 589.
42) مفاتیح الجنان، ص 468.
43) تاریخ الطبرى، محمّد بن جریر بن رستم الطبرى، قاهره، بىجا، 1358 ق، ج 4، ص 303.
44) بحار الانوار، ج 45، ص 5.
45) شرح چهل حدیث، ص 468.
46) همان، ج 77، ص 26.
47) میزان الحكمة، ج 7، ص 126.
48) برداشتهایى از سیره امام خمینى، غلامعلى رجایى، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378 ش، ج 2، ص 401 و 402، به نقل از: حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان.
49) سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج 4، ص 47 و 48؛ به نقل از: مرضیه حدیدهچى.
50) نشریه امید انقلاب، ش 25؛ به نقل از: مشهدى جعفر (خادم امام).
51) موسوعة كلمات الامام الحسینعلیهالسلام، على مؤیدى، قم، انتشارات معروف و مشرقین، 1381 ش، ص 386.
52) همان، ص 447.
53) فرقان/77.
54) الكافى، ج 2، ص 472.
55) بقره/186.
56) زمر/53.
57) بقره/268.
58) الكافى، ج 2، ص 243.
59) رساله لقاء اللّه، میرزا جواد ملكى تبریزى، تهران، نشر نهضت زنان مسلمان، 1360 ش، صفحه ه.
60) كشف الغمّة فى معرفة الائمّة، على بن عیسى الاربلى، قم، دار الكتب الاسلامیة، 1410 ق، ج 2، ص 25.
61) نهج الحیاة، محمّد دشتى، قم، مؤسسه امیر المؤمنینعلیهالسلام، 1376 ش، ص 148.
62) بیت الاحزان، شیخ عباس قمى، قم، انتشارات ناصر، 1369 ش، ص 228.
63) موسوعه كلمات الامام الحسینعلیهالسلام، ص 395.
64) شورى/40.
65) الكافى، ج 2، ص 107.
66) بحار الانوار، ج 77، ص 182.
67) برداشتهایى از سیره امام خمینىرحمه الله، ج 3، ص 334، به نقل از: زهرا مصطفوى.
68) موسوعة كلمات الامام الحسینعلیهالسلام، ص 399.
69) همان، ص 438.
70) لقمان/18.
71) بحار الانوار، ج 75، ص 123.
72) همان، ج 49، ص 101.
73) همان، ج 34، ص 191.
74) بیدارگران اقالیم قبله، محمدرضا حكیمى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بىتا، ص 217.
75) مقاتل الطالبیین، ابو الفرج الاصبهانى، نجف، مطبعة الحیدریة، 1385 ق، ص 55 و بحار الانوار، ج 45، ص 40.
76) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 108 و بطل العلقمى، عبد الوحد بن احمد المظفر، نجف، مطبعة الحیدریة، بىتا، ج 3، ص 208.
77) مقتل الحسین، محمّدتقى بحر العلوم، بیروت، دار الزهرا، اوّل، 1405 ق، ص 322.
78) همان، ص 324.
79) معالى السبطین، ملا محمّدمهدى الحائرى، قم، منشورات شریف رضى، 1363 ش، ج 1، ص 450.
80) فرقان/28.
81) غرر الحكم، ح 6277.
82) بحار الانوار، ج 78، ص 229.
83) الكافى، ج 2، ص 670، ح 5 و بحار الانوار، ج 41، ص 53 و ج 74، ص 157.
84) برداشتهایى از سیره امام خمینىرحمه الله، ج 1، ص 240 و 241؛ به نقل از: آیت اللّه حسن صانعى.
85) وقعة الطف، ابى مخنف لوط بن یحیى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1367 ش، ص 237.
86) زمر/23.
87) اسراء/82.
88) كنز العمال، ح 2316.
89) بحار الانوار، ج 33، ص 399.
90) برداشتهایى از سیره امام خمینىرحمه الله، ج 3، ص 4؛ به نقل از: سید رحیم میریان.
91) همان، ص 7؛ به نقل: از حجت الاسلام فرقانى.
92) تاریخ طبرى، ج 4، ص 266.
93) تذكرة الخواص، سبط ابن الجوزى، تهران، مكتبة نینوى الحدیثة، بىتا، ص 217.
94) كهف/9.
95) الخرائج و الجرائح، قطب الدین الراوندى، قم، انتشارات مصطفوى، بىتا، ج 2، ص 577؛ اثبات الهداة، محمّد بن الحسن العاملى، تهران، مكتبة الاسلامیة، 1383 ق، ج 2، ص 581بحار الانوار، ج 45، ص 188؛ مدینة المعاجز، السید هاشم البحرانى، بیروت، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1413 ق، ص 270 و مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 61.