موضوعات سخنرانی (شب هاى ماه محرم)

اشاره‏

دوباره ماه خون فرا مى‏رسد و عاشقان، گرد شمع حماسه عاشوراییان جمع مى‏شوند. در این میان، ذكر موضوعات و ویژگیهایى كه سبب بلندى جایگاه آن حماسه‏سازان در سال 61 هجرى شد، براى رهروان و عاشقان مكتب حسینى‏علیه‏السلام خالى از لطف نیست. این مقاله تلاش كرده است تا با بیان این موضوعات و بررسى آن در آیات، روایات، سیره معصومان و سیره حضرت امام خمینى‏رحمه الله و دیگر علما و بزرگان دین به این مهم بپردازد و در پایان، توسلى متناسب با موضوع را به میان آورد. امید است كه براى مبلّغان محترم به كار آید.

شب اوّل - اخلاص‏

تعریفهاى گوناگونى از اخلاص، ارائه شده است؛ چنانكه شیخ بهایى در این باره مى‏گوید: «تَنْزِیهُ الْعَمَلِ مِنْ اَنْ یكُونَ لِغَیرِ اللَّهِ فِیهِ نَصِیبٌ؛ (1) اخلاص، پاكیزه كردن عمل از این است كه در آن بهره‏اى براى غیر خدا باشد.‌» ایشان در فرازى دیگر مى‏نگارد: «اَنْ لا یرِیدُ عامِلُهُ عَلَیهِ عِوَضاً فِى الدارَین؛ (2) [اخلاص] این است كه عمل‏كننده به آن در مقابل عمل خود پاداشى را در دو جهان اراده نكند.‌»

خداوند متعال در قرآن كریم، اخلاص را نشانه بندگان موحد و پاك خود مى‏داند و مى‏فرماید: «وَ مَآ أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَآءَ»؛ (3) «و فرمان نیافته بودند، جز اینكه خداى را بپرستند؛ در حالى كه به توحید گراییده‏اند، و دین [خود] را براى او خالص سازند.‌»

حساسیت و اهمیت اخلاص، بدانجاست كه میزان و پذیرش اعمال قرار مى‏گیرد. در نتیجه، بزرگى یا كوچكى صورت ظاهرى اعمال در روز حساب ملاك نیست و میزان، برترى اعمال به میزان اخلاص در آن است.

وجود نورانى پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله در این‏باره مى‏فرماید: «اَخْلِصْ دِینَكَ یكْفِیكَ الْقَلِیلُ مِنَ الْعَمَلِ؛ (4) دینت را خالص كن [تا] عملى اندك تو را بسنده باشد.‌»

یك صبح ز اخلاص بیا بر در ما                                  گر كام تو بر نیاید آن‏گه گله كن (5)

تعداد اندك مخلصان

روزى سدیر صیرفى نزد امام صادق‏علیه‏السلام رفت و عرض كرد: «به خدا سوگند كه خانه‏نشینى بر شما روا نیست؛ زیرا یاران بسیارى دارید.‌» امام، اندكى ساكت ماند و سپس فرمود: «اگر مایل باشى و زحمتى برایت نداشته باشد همراه من تا ینبُع (مزرعه‏اى نزدیك مدینه) بیا!» سپس هر دو سوار مركب شده، تا نزدیكیهاى ظهر، راه پیمودند. پس از نماز، چوپانى همراه تعداد اندكى از گوسفندانش از مقابل آنان گذشت. امام كه همچنان پرسش سدیر را در خاطر داشت و موقعیت را براى پاسخ‏دادن مناسب دید، به او رو كرد و فرمود: «به خدا سوگند اى سدیر! اگر یاران مخلص ما به اندازه تعداد این گوسفندان بودند، هرگز خانه‏نشینى و سكوت را برنمى‏گزیدیم.‌» سدیر، گوسفندان را شمرد و دید كه تعداد آنها هفده عدد است. او كه گویا پاسخ خود را دریافت كرده بود، سر به زیر انداخت و دیگر هیچ نگفت. (6)

طاعت آن نیست كه بر خاك نهى پیشانى‏                       صدق پیش آر كه اخلاص به پیشانى نیست (7)

اخلاص شرط قبولى اعمال

در اواخر عمر مرحوم آیت اللّه بروجردى‏رحمه الله گاهى ایشان را ناراحت مى‏دیدند؛ ولى دلیل آن را نمى‏دانستند. روزى یكى از اطرافیان، دلیل ناراحتى‏شان را پرسید. ایشان آهى كشید و جواب داد: «عمر ما گذشت و نتوانستیم كارى بكنیم و باید با دست خالى از دنیا برویم.‌»

یكى از حاضران به سرعت شروع به برشمردن كارهاى بزرگ ایشان از قبیل ساخت مساجد، مدارس علمیه و... كرد و گفت: «آقا این حرفها مال ما بیچاره‏هاست كه نه مثل شما شاگردى تربیت كرده‏ایم ونه مدرسه و مسجدى ساخته‏ایم و نه این همه كتاب به چاپ رسانیده‏ایم.‌»

آقاى بروجردى‏رحمه الله چهره در هم كشید و فرمود: «اَخْلِصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ الناقِدَ بَصِیرٌ بَصِیرٌ؛ عملت را خالص كن كه حسابرس آگاه است، آگاه.‌» سپس فرمود: «اینهایى كه شما در این دنیا مى‏بینید، صورت ظاهرى اعمال است و هیچ تضمینى نیست كه این اعمال در پیشگاه خدا هم مقبول باشد و خداست كه مى‏داند كدام عمل پذیرفته مى‏شود و كدام ردّ مى‏شود.‌» (8)

توسل‏

آنچه سبب ماندگارى نهضت عاشورا شده، اخلاص عاشوراییان است. آن هم در روزگارى كه همه، امام خویش را تنها گذاشته، به كنج گرم خانه‏هایشان خزیدند و در فاصله‏اى نه چندان دور از شهر على‏علیه‏السلام، پسر على‏علیه‏السلام را سر بریدند. تاریخ، صحنه‏هاى خونین بسیارى به خود دیده است؛ اما آنچه از عاشورا نقشى ابدى ساخت، رنگ الهى و خدایى آن بود.

آن‏گاه كه امام حسین‏علیه‏السلام براى این سفر خطیر پا در ركاب كرد، فرمود:

«اَللَّهُمَّ اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ یكُنْ ما كانَ مِنَّا تَنافُساً فِى سُلْطانٍ وَلا الْتِماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَلكِنَّ لَنَرىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِكَ وَتَظْهَرُ الْاِصْلاحُ فِى بِلادِكَ وَیاْمَنُ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ وَیعْمَلُ بِفَرائِضِكَ وَسُنَّتِكَ وَاَحْكامِكَ؛ (9) بار خدایا! تو مى‏دانى كه آنچه از ما [سر زده‏] است، هرگز نزاع بر سر قدرت و دنبال كالاى دنیا رفتن نبوده؛ بلكه ما مى‏خواهیم معالم دین را آشكار كنیم و اصلاح در سرزمینها ظاهر شود و همچنین مظلومان در امان باشند و به واجبات و سنن و احكام تو عمل شود.‌»

از آنجا كه امام حسین‏علیه‏السلام مخلصانه براى عمل به تكلیف گام برمى‏داشت، پنددهى و خیرخواهىِ هیچ كس در انگیزه او خللى وارد نمى‏كرد؛ از همین روى، در روز عاشورا نیز فرمود: «اَلا وَاِنِّى زَاحِفٌ بِهذِهِ الْاُسْرَةِ عَلَى قِلَّةِ الْعَدَدِ وَكَثْرَةِ الْعَدُوِّ وَخَذَلَةِ النَّاصِرِ؛ (10) من با همین گروه اندك با آنكه دشمن، بسیار است و یاوران، یارى‏ام را ترك كرده‏اند، خواهم جنگید.‌»

این‏گونه است كه در زیارت حرم او سلام مى‏گوییم: «السَّلامُ عَلَیكَ یا خالِصَةَ اللَّهِ؛ (11) سلام بر تو اى خالص خدا.‌»

- شب دوم - قیام براى خدا

قیام براى خدا از اخلاص و پاكى نیات سرچشمه مى‏گیرد. آنان كه براى خدا قیام مى‏كنند، تمام عزم خود را جزم كرده، هرگز با تنها ماندن و بى‏وفایى، اطرافیان خسته نمى‏شوند و میدان را خالى نمى‏كنند و خللى به عزم و اراده‏شان وارد نمى‏شود.

قرآن كریم قیام فردى براى خدا را ضرورى مى‏داند و مى‏فرماید: «قُلْ إِنَّمَآ أَعِظُكُم بِوَ حِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى‏ وَ فُرَ دَى‏‌»؛ (12) «بگو شما را به یك امر سفارش مى‏كنم و آن اینكه دو به دو یا [حتى‏] تك تك براى خدا قیام كنید.‌»

در واقع خداوند متعال سفارش مى‏كند براى رضاى او و در راه او ابتدا به‏طور گروهى (مثنى) و در غیر این صورت، به تنهایى (فرادى) براى او قیام كنید. همان‏گونه كه امام حسین‏علیه‏السلام قیام خود را در ابتدا علنى ساخت؛ اما حتى آن‏گاه كه تنها شد، از ادامه قیام، دست برنداشت و تسلیم دشمن نشد.

لذت قیام براى خدا

پس از اینكه از زندان آزاد شدم، نمى‏دانم به چه انگیزه‏اى دست به قلم بردم و براى حضرت امام نامه‏اى نوشتم و جریان زندانى‏شدن و سختى زندان انفرادى را براى امام توضیح دادم. حضرت امام در پاسخ، به‏طور خلاصه نوشتند: «از گرفتارى شما بى‏اطلاع بودم. من هم روزگار سختى را مى‏گذرانم؛ ولى چون همگى اینها براى خدا است، گوارا است.‌» (13)

یكى از فقهاى شوراى نگهبان نقل مى‏كرد كه در سفرى همراه حضرت امام به تهران مى‏رفتم. به ایشان عرض كردم: «چه خوب است كه دولت عراق، اجازه مسافرت به ایرانیها نمى‏دهد وگرنه فضلا و طلاب حوزه علمیه قم همگى به سوى نجف مى‏رفتند و حوزه علمیه قم خلوت مى‏شد.‌» امام از این طرز سخن‏گفتن من برآشفت و از قم تا تهران براى من صحبت كردند كه اگر كسى در فكر غیرخدا باشد و بخواهد كه یكى از بالا و دیگرى از پایین بیاید، حوزه قم شلوغ شود و حوزه نجف خلوت یا بالعكس و خلاصه اگر كسى جز راه خدا و رضاى خدا به فكر تأمین مسئله دیگرى باشد، از مدار توحید دور مى‏شود. محور باید كار براى خدا باشد، نه علاقه‏ها و نه روابط و تعصبهاى محلى و نژادى و نه روابط منطقه‏اى و قبیله‏اى و... . (14)

تلاش بى‏بهره

مردى به نام قزمان در مدینه مى‏زیست كه كارهاى شایسته‏اش، از وى شخصیتى محترم ساخته بود؛ اما پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله درباره او مى‏فرمود: «او اهل جهنم است.‌»

مدتى گذشت و آتش جنگ احد برافروخته شد و قزمان نیز دوشادوش مسلمانان با شجاعت خاصى مشغول پیكار شد. قزمان در نتیجه جنگ، زخمهاى زیادى برداشت و پس از پایان جنگ او را به خانه‏هاى «بنى ظفر» بردند. رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله بر بالین او حاضر شد و حاضران، به تحسین او زبان گشودند و به او گفتند: «بهشت بر تو مژده باد كه در راه خدا جانفشانى كردى و از خویشتن گذشتى.‌» قزمان كه هنوز جان در بدن داشت، چهره درهم كشید و با صداى ضعیفى گفت: «مژده بهشت را براى چه مى‏خواهم! به خدا سوگند فداكارى و جنگم تنها براى دفاع از قبیله و بستگانم بوده است و اگر براى قوم و قبیله‏ام نبود، هرگز در این نبرد حاضر نمى‏شدم. در این هنگام، زخمهاى بسیار، وى را بى‏تاب كرده بود و از درد به خود مى‏پیچید و براى پایان دادن به دردهاى جسمى‏اش، خنجرش را كشید و رگ گردن خود را زد و به زندگى خویش پایان داد.‌» (15)

توسل‏

قیام براى خدا، عامل عظمت قیام عاشورا است. امام حسین‏علیه‏السلام تا آخرین نفر و آخرین نفس براى خدا قیام كرد. او به برادرش محمّد حنفیه فرمود: «یا اَخِى وَاللَّهِ لَوْ لَمْ یكُنْ فِى الدُّنْیا مَلْجَأٌ وَلا مَأْوى‏ لَمَا بایعْتُ یزِیدَ بْنِ مُعاوِیة؛ (16) اى برادرم! به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاهى هم نداشته باشم، هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم كرد.‌»

امام عزیزرحمه الله نیز به ایشان اقتدا كرد و فرمود: «كشته شدن سید الشهداء - سلام اللّه علیه - شكست نبود، چون قیام للّه بود، قیام للّه شكست ندارد.‌» (17)

شب سوم - توكل

براى مفهوم «توكل» تعاریف گوناگونى وجود دارد كه از آن میان، حضرت امام خمینى‏رحمه الله تعریف ذیل را برگزیده است:

ظاهر آن است - چنانكه مشتقات آن دلالت بر آن دارد - به معناى واگذارى امر به فرد معتمدى است، از آن باب كه خود را در صورت‏دادن آن امر عاجز مى‏بیند و وكالت و توكیل از این باب است. (18)

قرآن كریم، توكل كردن بر خداوند متعال را نوعى وظیفه براى مؤمنان معرفى مى‏كند و مى‏فرماید: «اللَّهُ لَآ إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‌»؛ (19) «خدا است كه جز او معبودى نیست و مؤمنان باید فقط بر خداوند اعتماد كنند.‌»

در روایات معصومان نیز تأكید فراوانى بر آن صورت گرفته است وگاه در برخى روایات، از توكل به عدم ترس از غیر خدا تعبیر شده است كه مؤمن، كسى را غیر خدا در نظر نداشته و از غیر او نیز نترسد.

ابو بصیر از امام صادق‏علیه‏السلام چنین نقل مى‏كند: «قالَ لِى: ما مِنْ شَى‏ءٍ اِلَّا وَلَهُ حَدٌّ قالَ: فَقُلْتُ وَما حَدُّ التَّوَكُّلِ؟ قالَ الْیقِینُ. قُلْتُ: فَما حَدُّ الْیقِینِ؟ قالَ: اَنْ لا یخافَ مَعَ اللَّهِ شَیئاً؛ (20) آن حضرت به من فرمود: هیچ چیزى نیست؛ مگر اینكه حدى دارد. ابو بصیر گفت: به امام عرض كردم: حدّ توكل چیست؟ امام‏علیه‏السلام فرمود: یقین. پرسیدم: حدّ یقین چیست؟ فرمود: اینكه با [وجود] خدا، از چیزى نترسى.‌»

آیت اللّه حاج شیخ محمّدتقى بافقى‏رحمه الله نمونه كامل از توكل به خدا و نهراسیدن از غیر خداست. ایشان پس از آزادى از زندان رضاخان به شهر رى تبعید شد. رئیس شهربانى مأمور شد به نحوى از او دلجویى كند تا دست از سرسختى بردارد. او به خانه ایشان مى‏رود. وقتى وارد شد با غرور به آقا عرض كرد: «آقا من مأمور شده‏ام هر چیزى نیاز دارید برایتان فراهم كنم.‌»

آیت اللّه بافقى‏رحمه الله برآشفت و با عصبانیت فرمود: «تو چه كاره هستى كه چنین ادعایى مى‏كنى و مى‏گویى من هر حاجتى داشته باشم مى‏توانى برآورده كنى؟» رئیس شهربانى با غرورگفت: «من رئیس شهربانى این شهر هستم.‌» ایشان پاسخ داد: «خوب، حالا كه این‏طور است الآن دستور بده هوا ابرى شود و باران ببارد. اگر مى‏توانى انجام بده.‌» ایشان ادامه داد: «مافوق تو چطور؟ او مى‏تواند؟ اصلاً بالاترین مقام مملكت، شخص شاه چطور؟ او مى‏تواند؟» رئیس شهربانى سرش را زیر انداخت و گفت: «نه آقا! معلوم است كه نمى‏تواند.‌» ایشان فرمود: «پس بلند شو برو و دیگر هم از این سخنان شرك‏آمیز به زبان نیاور!» رئیس شهربانى با شگفتى از توحید و توكل آن مرد خدا از جایش بلند شد و با شرمندگى بیرون رفت.‌» (21)

تكیه بر تقوا و دانش در مسیر كافرى است‏                     راهرو گر صد هنر دارد توكل بایدش‏

توسل‏

توكل بر خدا و تكیه داشتن بر نیروى الهى و یارى او، رمزى ناگشوده از ایمان سرشار اولیاى خدا است. توكل، اكسیرى روح‏افزا و نیرویى كمال‏بخش در دل مؤمن است. امام حسین‏علیه‏السلام از ابتداى حركت خویش و در تمامى مراحل قیام خونین خود، بر پروردگار توكل كرد و هر گامى را با توكل به سوى گستره كربلا برداشت و آن‏گاه كه غریبه و آشنا او را نصیحت كردند و بسیارى از نزدیكان، وى را تنها گذاشتند، امام با قلبى سرشار از توكل بر پروردگار به سوى فرداى روشن خود حركت كرد.

او حتى بر تعداد سربازان و یاران خویش هم تكیه نداشت و شب عاشورا همگان را آزاد گذاشت تا هر كه مى‏خواهد باز گردد؛ چرا كه از ابتداى سفر، شعار او این بود: «ما تَوْفِیقِى اِلَّا بِاللَّهِ عَلَیهِ تَوَكَّلْتُ وَاِلَیهِ اُنِیبُ؛ (22) هیچ توفیقى براى من نیست؛ مگر به خواست خدا. به او توكل مى‏كنم و به سوى او پناه مى‏آورم.‌»

اما در گرماگرم نبرد، هرگاه فرصتى مى‏یافت براى اتمام حجت با لشكر دشمن و نیز به منظور بشارت و دلگرمى یاران خود خطبه‏اى ایراد و رو به اصحاب خود مى‏كرد و مى‏فرمود: «اِنِّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّى وَرَبُّكُمْ؛ (23) من بر خدایى كه پروردگار خودم و پروردگار شما است توكل مى‏كنم.‌»

آن‏گاه كه اردوگاه امام از هر سرباز فداكار خالى شد و اطراف او را بدنهاى غرقه به خون برادران و برادرزادگانش فرا گرفته بود، دست از توكل بر خداى خود برنداشت و در واپسین لحظات كه پیكرش آماج تیرها و نیزه‏ها قرار گرفته بود، زیر لب مى‏خواند: «اَسْتَعِینُ بِكَ ضَعِیفاً وَاَتَوَكَّلُ عَلَیكَ كافِیاً؛ (24) من به سبب ضعف و ناتوانى‏ام، از تو درخواست یارى دارم و به تو توكل مى‏كنم؛ در حالى كه تو مرا بسنده هستى.‌»

شب چهارم - رجا

امیدوارى به رحمت و لطف پروردگار در دل مؤمن، نیرویى ایجاد مى‏كند كه سبب مى‏شود مشكلات براى او آسان شده، تلاشهاى او بیش‏تر مفید واقع شود. انسانى كه امیدوار است گام در مسیرى مى‏نهد كه هر گام آن، پیروزى و سعادت است؛ چرا كه او خود را به نیروى لطف و رحمت خدا متصل مى‏داند، نه موجودى عبث با تلاشهاى بى‏ثمر.

رجا در قرآن

خداوند متعال در قرآن كریم، سیماى امیدواران را این چنین ترسیم مى‏كند:

«إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَهَدُوا فِى سَبِیلِ اللَّهِ أُولَل-ِكَ یرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ‌»؛ (25) «آنان كه ایمان آورده و كسانى كه هجرت و در راه خدا جهاد كرده‏اند، آنان به رحمت خدا امیدوارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.‌»

از آن زمان كه فكندند چرخ را بنیاد                                       درى نبست زمانه كه دیگرى نگشاد

رجا در روایات‏

امیدوارى به اندازه‏اى ارزشمند است كه طبق روایات، انسان باید حتى به آن چیزى كه بدان امیدى ندارد به خاطر لطف و بخشش خداوند، امیدوارتر باشد. امیر مؤمنان‏علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرماید: «كُنْ لِما لا تَرْجُوا اَرجى‏ مِنْكَ لِما تَرْجُو، فَاِنَّ مُوسَى بْنِ عُمْرانَ‏علیهماالسلام خَرَجَ یقْتَبِسُ لِاَهْلِهِ ناراً فَكَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَرَجِعَ نَبِیاً وَخَرَجَتْ مَلَكَةُ سَبَأ فَاَسْلَمَتْ مَعَ سُلَیمانُ‏علیه‏السلام وَخَرَجَ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ یطْلُبُونَ الْعِزَّةَ لِفِرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِینَ؛ (26) به آنچه بدان امیدى ندارى، امیدوارتر باش از آنچه بدان امیدوارى، پس به‏درستى‏كه موسى بن عمران‏علیه‏السلام خارج شد تا براى خانواده‏اش آتش بیاورد؛ اما با خداوند بلندمرتبه و بزرگ صحبت كرد و پیامبر بازگشت. و ملكه سبأ خارج شد؛ اما همراه سلیمان‏علیه‏السلام اسلام آورد. و شعبده‏بازان فرعون خارج شدند تا براى فرعون عزت و بزرگى بیاورند؛ اما مؤمن بازگشتند.‌»

غرّه مشو كه مركب مردان مرد را                                در سنگلاخ بادیه پیها بریده‏اند

نومید هم مباش كه رندان جرعه‏نوش‏                            ناگه به یك ترانه به منزل رسیده‏اند

حضرت امام خمینى‏رحمه الله دراین باره مى‏نویسد:

رجا، از فطریات است، و قنوط برخلاف فطرت مخموره و از احتجاب است، و نیز مبدأ حصول رجاء، حسن ظنّ به خداى تعالى، و مبدأ قنوطِ از رحمت، سوء ظنّ به ذات مقدّس است. (27)

گاه ممكن است این ویژگى برجسته و پسندیده در عمل با مفاهیم دیگرى اشتباه شود. حضرت امام خمینى‏رحمه الله در این‏باره مى‏نگارد:

یكى از امورى كه مورد اشتباه است و انسان به واسطه محجوبیت گول مى‏خورد، تمییز ما بین غرور و امانى و مابین رجا و وثوق به حق است. و پر معلوم است كه غرور از بزرگ‏ترین جنود ابلیس است، به خلاف رجاء كه از جنود رحمان عقل است، با اینكه این دو هم به حسب مبادى و هم به حسب آثار، مختلف و متمیزند، مبدأ رجاء علم به سعه رحمت، و ایمان به بسط فیض و كمال و اسماء و صفات است. و مبدأ غرور، تهاون به امر الهى، و جهل به عوالم غیب و صور غیبیه افعال و لوازم ملكوتیه صفات نفس است. (28)

وعده امید

روزى شخصى نزد امام صادق‏علیه‏السلام رفت و به دلیل مشكلات توانفرساى مالى از ایشان كمك خواست. امام با مهربانى فرمود: «متأسفانه! امروز چیزى براى كمك به تو در دسترس ندارم؛ اما به زودى مالى به دستم خواهد رسید و آن را به شما خواهم داد، ان‏شاء اللّه.‌» مرد گفت: «اى فرزند رسول خدا! پس موعدى را مقرر كنید كه خدمت شما برسم و آن را تحویل بگیرم.‌» امام هر چند نمى‏خواست امید را از آن مرد بگیرد؛ ولى فهمید كه مرد، امیدوارى چندانى به رحمت خدا ندارد؛ از اینرو، به او فرمود: «چگونه به تو وعده بدهم؛ در حالى كه من به آنچه امیدى ندارم، در برابر رحمت پروردگار امیدوار مى‏شوم و مهربانى خدا هر ناامیدى را برایم به امیدوارى تبدیل مى‏كند.‌» (29)

نكته: در قرآن، دوازده بار كلمه «عُسر» آمده؛ ولى كلمه «یسر» سى و شش بار تكرار شده است. شاید بدان معنا است كه با هر یك عسر، سه راحتى است و این خود مایه امید در زندگى است.

چهره نورانى امام‏رحمه الله

نخستین روزهایى كه جنگ شروع شده بود، دشمن، تمام مناطق مرزى را درنوردید و تا پشت دیوار اهواز و دزفول آمد. خرمشهر و آبادان در تهدید كامل بود. یك روز، یكى از آقایان گفت: «آقا! تكلیف امام چیست؟ از طرفى شما این مطالب را مى‏گویید و از طرفى بنى صدر، همین حالا در خدمت امام‏رحمه الله است و ضدّ این مطالب را مى‏گوید. معتقد است حرفهایى كه شما و امثال شما مى‏زنید، اعتبار نظامى ندارد.‌»

شنیدن جملات فوق، مرا مصمم كرد كه براى انتقال مطالب به ایشان و سایر دست‏اندركاران عازم تهران شوم. در آن سفر، مطالب را مفصلاً به بعضى از بزرگان و نزدیكان حضرت امام‏رحمه الله از جمله شهید بهشتى‏رحمه الله گفتم تا بدین طریق، تكلیف را از گردن خود بردارم. وقتى عازم زیارت حضرت امام‏رحمه الله شدم. یك نفر روحانى جوان كه معلوم بود پدرش از علماى كردستان یا باختران است، همراه من بود. بنابر رسمى كه بود، او را جلو انداختم.

آن روز، چهره مبارك امام را به حدّى بشاش و نورانى دیدم كه قطعاً نه قبل و نه بعد از آن ندیده بودم. وقتى آن آقا، نام پدرش را گفت، حضرت امام فرمود: «سلام مرا به پدرتان برسانید و بگویید: «ان‏شاء اللّه به زودى، كردستان پاكسازى مى‏شود. این قبیل كارها سهل است و انجام خواهد شد.‌» من وقتى این جمله امام را با آن امیدوارى و طمأنینه شنیدم، فكرم عوض شد و به آینده كاملاً امیدوار شدم. نوبت من كه رسید، به‏طور اجمال گفتم از خوزستان آمده‏ام؛ ولى تفاصیلى را در نظر داشتم كه گفتن آنها را بى‏مورد دیدم. امام فرمود: «برگردید و مشغول كار شوید و بدانید كه شما پیروزید.‌» این جملات امام، هیچ‏گونه رنگ و بویى از تردید نداشت و با امید كامل و قاطعیت از آینده خبر مى‏داد و من با دلى شاد و امیدوار به اهواز مراجعت كردم و با ایمان به آینده، به كار مشغول شدم و بحمد اللّه هیچ خطر جدى پیش نیامد و ما هم پیروز شدیم. (30)

توسل‏

در دعاهاى امام حسین‏علیه‏السلام این موضوع به چشم مى‏خورد. آن حضرت با بروز مشكلات عدیده، خدا را این‏گونه مى‏خواند:

«یا عُدَّتِى عِنْدَ شِدَّتِى وَیا غَوْثِى عِنْدَ كُرْبَتِى، اُحْرُسْنِى بِعَینِكَ الَّتِى لا تَنامُ وَاكْفِنِى بِرُكْنِكَ الّذِى لا یرامُ وَارْحَمْنِى بِقُدْرَتِكَ عَلَىَّ فَلا اَهْلَكُ وَاَنْتَ رَجائِى؛ (31) اى قدرت و توان من در هنگام شدت مشكلات و اى فریادرس من، هنگام سختى! مرا به چشمت كه خواب در آن راه ندارد، حفظ فرما و به پناهت كه بدان تعدى نمى‏شود، پناهم ده. به قدرتت بر من، پناه ده. پس من هلاك نمى‏شوم، تا زمانى كه امیدوارى‏ام به تو است.‌»

حضرت در صبح عاشورا، آن‏گاه كه دشمن، طبل جنگ مى‏زد، به درگاه الهى عرض كرد:

پروردگارا! تو در هر غم و اندوه، پناهگاه من، و در هر پیشامد ناگوار، مایه امید من هستى و در هر حادثه‏اى، سلاح و تكیه‏گاه منى؛ آن گاه غمهاى سنگین بر من فرود آید... .

پروردگارا! تو صاحب هر نعمت من هستى و آخرین امید و آرزوى منى؟» (32)

و یا آن‏گاه كه خود یكه و تنها نبرد را آغاز كرد، به لشكر نگون‏بخت عمر سعد چنین خطاب كرد:

اى امت بدكار! چه بد كردید كه به خاندان محمدصلى‏الله‏علیه‏وآله پس از او جفا كردید. پس از من، از كشتن بندگان خدا هراسى ندارید؛ زیرا كشتن من، كشتن آنان را بر شما هموار خواهد ساخت. من به خدا امیدوارم كه در برابر خوارى شما كرامت شهادت را به من عطا كند و از راهى كه گمان نمى‏برید، انتقام مرا از شما بگیرد.‌» (33)

امام‏علیه‏السلام یاران خود را نیز بر داشتن امید به خدا سفارش مى‏كرد و در گرماگرم نبرد، آن‏گاه كه آنان در آستانه شهادت قرار مى‏گرفتند، ملاقات خدا را به آنان وعده مى‏داد. نوشته‏اند در روز عاشورا وقتى دو برادر از قبیله غفاریان با چشمانى گریان نزد امام‏علیه‏السلام آمدند تا براى فدا شدن در مقابل او اجازه میدان بگیرند، به گرمى به آنان فرمود: «مَرْحَباً بِكُمْ اَدْنُوا مِنِّى؛ آفرین بر شما! نزدیك‏تر آیید.‌»

سپس آنان را در آغوش كشید و فرمود: «یا اِبْنَىْ اَخِى ما یبْكِیكُما؛ فَوَاللَّهِ اِنِّى لَاَرْجُو اَنْ تَكُونا عَنْ ساعَةٍ قَرِیرَىِ الْعَینِ جَزاكُمَا اللَّهُ یا اِبْنَى یوجِدُكُما مِنْ ذلِكَ وَمُواساتِكُما اِیاىَ بَاَنْفُسِكُما اَحْسَنَ جَزاءِ الْمُتَّقِینَ؛ (34) اى برادرزادگانم! چرا مى‏گریید؟ به خدا كه من امید دارم تا یك ساعت دیگر؛ دیده شما روشن شود. اى برادرزادگانم! خدا به شما پاداش پرهیزگاران را به سبب این وجدان و همدردى و برادرى و ایثار به من، عطا فرماید.‌»

شب پنجم - ولایت و دوستى اهل بیت‏علیهم‏السلام‏

از جمله اساسى‏ترین و بنیادى‏ترین اصول اسلام، «ولایت» است كه به معناى پذیرفتن وگردن نهادن به رهبرى و سرپرستى رهبر الهى است. ولایت و ولایت‏پذیرى پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله و اهل بیت او داراى دو بعد است:

اوّل، جنبه اعتقادى آن است كه گذشت و دوم، بعد عاطفى و درونى نسبت به پیشوایان دین است؛ از اینرو، در كنار ولایت، محبت به خاندان عصمت و طهارت‏علیهم‏السلام نیز قابل بحث است؛ به‏گونه‏اى كه این جنبه با عنوان تولا و تبرّا در ردیف فروع دین قرار مى‏گیرد. تولا به معناى دوست‏داشتن دوستان خدا، و تبرّا به مفهوم بیزارى از دشمنان است.

ولایت اهل بیت‏علیهم‏السلام در قرآن

قرآن كریم، محبت و ولایت اهل بیت پیامبرصلى‏الله‏علیه‏وآله را برترین اجر و مزد براى مشقتهاى پیامبرصلى‏الله‏علیه‏وآله در راه رسالت خویش برمى‏شمارد و مى‏فرماید: « قُل لَّآ أَسَْلُكُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى‏»؛ (35) «بگو: هیچ اجر و مزدى از شما نمى‏خواهم، غیر از دوستى با خاندانم.‌»

شاید بتوان گفت برترین اجرى هم كه خداوند براى دوستى و حجت خاندان پیامبرصلى‏الله‏علیه‏وآله در نظر گرفته است برخوردارى از شفاعت ایشان در روز قیامت باشد؛ آن سان كه خود پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله فرموده است: «اَلْزِمُوا مَوَدَّتَنا اَهْلَ الْبَیتِ فَاِنَّهُ مَنْ لَقَى اللَّهَ یوْمَ الْقِیامَةِ وَهُوَ یوَدُّنا دَخَلَ الْجَنَّةَ بِشَفاعَتِنا؛ (36) پیوسته با دوستى ما اهل بیت‏علیهم‏السلام همراه باشید. پس به‏درستى‏كه هر كس، روز قیامت، خدا را ملاقات كند، در حالى كه ما را دوست دارد، با شفاعت ما وارد بهشت مى‏شود.‌»

فرق شیعه و محبّ اهل بیت‏علیهم‏السلام‏

امام عسكرى‏علیه‏السلام نقل مى‏كند كه روزى گروهى به درب منزل امام رضاعلیه‏السلام آمدند و خود را گروهى از شیعیان امیر مؤمنان‏علیه‏السلام نامیدند و اجازه ورود خواستند. امام‏علیه‏السلام به آنان اجازه ورود نداد. آنان بازگشتند و روز دیگر آمدند؛ اما امام‏علیه‏السلام باز هم آنان را به حضور نپذیرفت و این كار، روزهاى زیادى تكرار شد. پس از گذشت چند روز اجازه یافتند كه وارد شوند. امام با ناراحتى به آنان فرمود: «واى بر شما! چرا خود را شیعه على‏علیه‏السلام مى‏نامید. شیعه امیر مؤمنان، حسن و حسین‏علیهماالسلام سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و محمّد بن ابى‏بكر بودند كه هیچ‏كدام از اینان لحظه‏اى با پیشوا و امام خود مخالفت نورزیدند و از دستورهاى او سرپیچى نكردند.‌»

آنان همچنان سر پا ایستاده بودند و امام‏علیه‏السلام با ناراحتى با آنان سخن مى‏گفت. آنان پاسخ دادند: «اى پسر رسول خدا! گناه ما چیست و چرا باید این‏گونه تحقیر مى‏شدیم؟ براى ما توضیح دهید.‌» امام فرمود: ««وَ مَآ أَصَبَكُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَیدِیكُمْ وَ یعْفُوا عَن كَثِیرٍ‌»؛ (37) «و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد، به سبب دستاورد خود شما است و [خدا] از بسیارى در مى‏گذرد.‌» به خدا سوگند كه من در این كار به خدا و رسول و امیر مؤمنان‏علیه‏السلام و پدران صالحم اقتدا كرده‏ام. آنان شما را عتاب كردند و من نیز پیروى كردم.‌»

آنان پرسیدند: «براى چه اى فرزند رسول خدا؟!» امام‏علیه‏السلام فرمود: «براى اینكه شما ادعا كردید و خود را از شیعیان نامیدید؛ در حالى كه شما در بیش‏تر اعمال و كردارتان، با آنان مخالفت مى‏ورزید. در واجبات خود كوتاهى مى‏كنید. درباره حقوق برادران دینى خود سهل‏انگارید و از آنان دورى مى‏جویید. آن‏گاه كه تقیه واجب است، تقیه نمى‏كنید و آن‏گاه كه تقیه واجب نیست، تقیه مى‏كنید. كاش مى‏گفتید كه ما از دوستداران شما هستیم كه با شما دوست و با دشمنانتان دشمن هستیم. در این صورت سخنتان نادرست نبود كه این نیز خود مرتبه‏اى شریف است.‌» آنان شرمنده پاسخ دادند: «اى پسر رسول خدا! پس همانا ما از گفته خود استغفار و توبه مى‏كنیم و مى‏گوییم: همان‏گونه كه مولایمان به ما یاد داد، ما دوستدار شما هستیم و دوستدارانتان را نیز دوست داریم و با دشمنانتان دشمنیم.‌» امام‏علیه‏السلام به روى آنان لبخندى زد و فرمود: «پس آفرین بر شما برادرانم و دوستدارانم! بالاتر بیایید و نزد من آیید.‌» سپس آنان را به بالاى مجلس فرا خواند. (38)

خواجه دشوار پسند است و مرا روى سیاه‏                     ترسم از نوكرى خویش رهایم سازد

نكته: محبت عبارت است از دوستى قلبى اما مودّت عبارت است از آن نوع دوستى كه به دست و زبان جارى شود و ثمره آن دیده شود. به همین دلیل در قرآن آمده است « قُل لَّآ أَسَْلُكُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى‏»؛ (39) پیامبر خواسته كه مردم محبت به خاندانش را ابراز كنند.

نسیم محبت علوى

وقتى علامه طباطبایى‏رحمه الله با دست خالى براى تحصیل به نجف رفت، ابتدا مستقیم به زیارت امیر مؤمنان‏علیه‏السلام شرفیاب شد. ایشان در نخستین نگاه به گنبد حرم امام با چشمانى اشكبار عرض كرد: «یا على! من براى تحصیل علم به محضر شما شرفیاب شده‏ام؛ ولى نمى‏دانم چه روشى را در پیش گیرم و چه برنامه‏اى را براى درس انتخاب كنم. شما آنچه را صلاح است پیش روى من قرار دهید.‌» او در همان روزهاى نخست در منزل محقر و اجاره‏اى خود در نجف به سر مى‏برد و نگران آینده تحصیل خود بود كه در خانه به صدا در آمد و سیدى، با جذبه‏اى خاص با او سلام و احوالپرسى كرد. سید به علامه خیر مقدم گفت و به او فرمود: «اگر طالب تحصیل هستى بدان كه در این مدت نباید از نفس خود غافل باشى.‌» این را گفت و رفت. علامه از آن روز، شیفته و مرید آن سید بزرگوار شد. آن سید، مرحوم قاضى طباطبایى عارف بزرگ بود. (40)

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطرى است‏                    مى‏رود حافظِ بى‏دل به تولّاى تو خوش‏

توسل‏

در بلندترین فراز از زیارت عاشورا كه اوج شعر و شعور عاشوراییان است، مى‏خوانیم: «اِنِّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاكُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداكُمْ.‌» همچنین در زیارت اربعین - كه از جمله نشانه‏هاى شیعه است (41) - مى‏خوانیم: «اللَّهُمَّ اِنِّى اُشْهِدُكَ اِنِّى وَلِىٌّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ؛ (42) پروردگارا من تو را گواه مى‏گیرم كه من دوستدار كسى هستم كه با او (امام حسین‏علیه‏السلام) ولایت داشته باشد و دشمنم با آن كسى كه با او (حضرت ابا عبد اللّه‏علیه‏السلام) دشمنى داشته باشد.‌»

سالار شهیدان كربلا در زمانه‏اى كه دوستى با دشمنان اهل بیت‏علیهم‏السلام از جمله خاندان اموى، رایج بود، آشكارا فریاد برآورد: «وَنَحْنُ اَهْلُ الْبَیتِ اَوْلى‏ بِالْوِلایةِ هذَا الْاَمْرِ عَلَیكُمْ مِنْ هذَا الْمُدَّعِینَ ما لَیسَ لَهُمْ؛ (43) ما خاندان پیامبرصلى‏الله‏علیه‏وآله بر تصدى این امر (خلافت و حكومت) بر شما از این مدعیانِ ناحق، سزاوارتریم.‌»

شب عاشورا آن‏گاه كه امام‏علیه‏السلام تكلیف خود را از عهده همگان برداشت و فرموده بود تا هر كس مى‏خواهد تاریكى هوا را مركب خود قرار دهد و از صحنه پیكار دور شود، «بریر بن خضیر» كه از دوستداران و شیعیان راستین امام‏علیه‏السلام بود از ایشان خواست، تا با كوفیان سخن گوید. او ضمن تجدید میثاق با امام خویش، در پایان سخنانش، كوبنده گفت: «اللَّهُمَّ اِنِّى اَبْرَءُ اِلَیكَ مِنْ فِعالِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ؛ پروردگارا! من از كار این گروه به پیشگاه تو تبرى مى‏جویم.‌» در این هنگام، باران تیر به سویش روانه شد. (44)

شب ششم - ورع‏

در ادبیات اسلامى ورع به معناى پرهیزگارى، خداترسى و یا همان تقوا است. حضرت امام در توضیح این معنا مى‏نویسد: [ورع‏] به معناى تقوا و كمال پرهیزكارى است... [و یا] به معناى «ردّ» مأخوذ باشد... زیرا كه نفس را رد مى‏كنى از مشتهیات خود و ارتكاب آنها.‌» (45)

این لغت در قرآن كریم نیامده است؛ اما مترادفهاى زیادى از قبیل تقوا، خشیت و... دارد كه با اندكى تفاوت به همان معنا هستند.

ورع، كشتى نجات‏

در حدیث معراج آمده است كه ورع، همچون یك كشتى، افراد زاهد را نجات مى‏دهد: «یا اَحْمَدُ! عَلَیكَ بِالْوَرَع فَاِنَّ الْوَرَعَ رَاْسُ الدِّینِ وَوَسَطُ الدِّینِ وَآخِرُ الدِّینِ... اِنَّ الْوَرَعَ رَاْسُ الْاِیمانِ وَعِمادُ الدِّینِ اِنَّ الْوَرَعَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ السَّفِینَةِ كَما اَنَّ فِى الْبَحْرِ لا ینْجُو اِلَّا مَنْ كانَ فِیها كَذلِكَ لا ینْجُوا الزاهِدُونَ اِلَّا بِالْوَرَعِ؛ (46) اى احمد! بر تو باد ورع. پس به‏درستى‏كه ورع، اوّل دین، وسط دین و آخر دین است. همانا ورع، رأس ایمان و ستون دین است و به تحقیق كه مَثَلِ ورع، مَثَلِ كشتى است؛ همان‏گونه كه در دریا نجات نمى‏یابند، مگر كسانى كه در آن كشتى هستند، افراد زاهد نیز جز با پرهیز گارى نجات نمى‏یابند.‌»

هر آن جانى كه بر تقواست پابند                                 رهاند از هوا جانش خداوند

هلا تقوا و ترس از خداوند                                       رها سازد به محشرتان ز هر بند

پرهیز از هواى نفس

شخصى به نام «حبه عرنى» كه یار نزدیك و دوست صمیمى امیر مؤمنان‏علیه‏السلام بود، ظرفى فالوده، مقابل ایشان گذاشت تا آن حضرت از آن بخورد. امام، نگاهى به ظرف انداخت و سپس انگشت خود را در گوشه‏اى از آن فرو كرد و بدون آنكه مقدار زیادى از آن بردارد، در كام خود گذاشت. حبه عرنى پرسید: «چرا میل نمى‏فرمایید؟» آن حضرت فرمود: «اِنَّ الْحَلالَ طَیبٌ وَما هُوَ بِحَرامٍ وَلكِنِّى اَكْرَهُ اَنْ اُعَوِّدَ نَفْسِى ما لَمْ اُعَوِّدْها؛ (47) به‏درستى كه حلال خداوند گوارا است و هرگز حرام نیست؛ ولى من خوش ندارم كه نفسم را به چیزى كه هنوز به آن عادت نكرده، وابسته سازم.‌» سپس امام به حبه عرنى فرمود: «آن را از جلوى من بردار!»

هر آن كاخى كه از تقواست محكم‏                              نسازد گردش دوران از آن كم‏

ورع در ارتباط با غیرمسلمانان

یكى از سفیران نوشته بود كه در بعضى مجالس، مشروبات الكلى وجود دارد و اگر ما نپذیریم و نخوریم، حمل به چیزهاى دیگر مى‏شود و مشكلاتى در روابط پیش مى‏آید.‌» حضرت امام فرمود: «به جهنم! نباید از این چیزها بترسند، نباید بروند، دلیلش را هم باید بگویند تا آنها هم بفهمند براى چیست.‌» (48)

روزى پلیس نوفل لوشاتو عكسى از امام خمینى‏رحمه الله در حال قنوت نماز براى امضا آورد. امام عكس را گرفتند و امضا كردند. وقتى به امضا توجه كردم، دیدم مثل سایر امضاهاى ایشان نیست و كلمه‏اى از اسمشان جا افتاده است. عرض كردم: مثل اینكه این امضاى شما مثل سایر امضاها نیست؛ فرمود: «چون مسیحى هستند و رعایت وضو را نمى‏كنند، اسم روح اللّه را ننوشتم، مبادا دستشان كلمة اللّه را مسح كند.‌» (49)

وقتى كه بنیانگذار انقلاب در پاریس بودند، اگر مردى داخل اتاق مى‏شد و مثلاً انگشتر طلا به دستش بود، فوراً از او مى‏خواستند كه انگشتر را دربیاورد. (50)

توسل‏

همان‏گونه كه از زبان پیامبر اعظم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله گفته شد، جهاد با نفس، جهاد اكبر و بسى بزرگ‏تر از جهاد اصغر است؛ چرا كه این كار، سنگ بناى ستیز با دشمن بیرونى است. جهاد اصغر بدون پیروزى در جهاد اكبر، پیامدى جز غرور، فساد، ظلم، ریا، عجب و بى‏تقوایى به دنبال ندارد. كسى كه در جبهه درونى و غلبه بر هواى نفس پیروز شود، در صحنه‏هاى گوناگون بیرونى نیز پیروز خواهد شد.

صحنه عاشورا بدیع‏ترین و چشم‏نوازترین صحنه آزمون براى پیروزشدگان در جهاد اكبر و پیشى‏گیرندگان در جهاد اصغر است و ستارگان آسمان آن، هر یك از دیگرى درخشان‏تر و چشم‏نوازتر بودند. از جمله آنان «نافع بن هلال» بود. او جوان رشیدى بود كه همراه خانواده و همسرش كه تازه با او ازدواج كرده بود، در كربلا حضور یافت. گیرودارِ قیام، هنوز به او اجازه عروسى نداده بود. نافع در كنار امام و رهبر خویش گام به گام حركت كرد. حتى شبى از شبهایى كه آب را بر خیمه‏ها بسته بودند، با جمعى از سپاهیان و فداییان امام به شریعه فرات یورش برد. نگاهبان فرات، وى را شناخت و هنگامى كه برق شمشیر و چهره درهم كشیده و مصمم نافع به هلال را دید، به او گفت: «تو خود مى‏توانى آب بخورى؛ ولى حق ندارى براى امام آب ببرى.‌» نافع پاسخ داد: «محال است كه حسین بن على‏علیهماالسلام و یاران و فرزندانش تشنه باشند و من آب بنوشم.‌» (51) وى موفق شد به خیمه‏ها آب برساند.

صبح روز عاشورا، هنگامه جدایى نافع از همه علایق و خواسته‏هاى درونى بود. صبح عاشورا، جهاد اكبر او با جهاد اصغر همراه شد؛ آن هنگام كه لباس رزم پوشید و براى خداحافظى نزد عروس خود آمد. همسر جوانش با زارى از او خواست كه به میدان نرود؛ اما نافع، مصمم‏تر از آن بود كه نگاه مهرآمیز فرزند رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله را در واپسین لحظه زندگانى به نگاههاى نگران همسرش بفروشد. همین صحنه كافى بود كه هر جوانى را در انگیزه جهاد متزلزل كند؛ اما وى با بى‏اعتنایى از خیمه بیرون رفت.

امام حسین‏علیه‏السلام متوجه موضوع شد و كریمانه از او خواست كه شادمانى همسرش را بر میدان رفتن ترجیح دهد. اشك از چشمان نافع سرازیر شد و با دیدن این رأفت و بزرگوارى امام‏علیه‏السلام عرض كرد: «اى پسر پیامبر خداصلى‏الله‏علیه‏وآله اگر امروز تو را یارى نكنم، فردا چگونه پاسخ جدت رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله را بدهم!» (52) آن‏گاه با اصرار اجازه طلبید و در جهاد اصغر نیز پیروز شد و بر بستر سرخ شهادت آرمید.

شب هفتم - دعا و نیایش

دعا در لغت به معناى خواندن و صدا زدن است در اصطلاح به این معنا است كه بنده خداى خویش را براى طلبیدن حاجتى بخواند. دعا پل ارتباط عاشقانه با معبود محسوب مى‏شود و این ارتباط، همان روح عبودیت و بندگى است.

دعا و اعتناء پروردگار

دعا علاوه بر برآورده شدن حاجات، كاركردهاى دیگرى نیزدارد. اگر دعاى بنده به درگاه پروردگار نباشد، خدا توجهى به بنده‏اش نمى‏كند و مى‏فرماید: «قُلْ مَا یعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّى لَوْلَا دُعَآؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یكُونُ لِزَامَاً‌»؛ (53) «بگو اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمى‏كند. در حقیقت، شما به تكذیب پرداخته‏اید و به زودى [عذاب بر شما] لازم خواهد شد.‌»

دعا كردن كلید گشایش در كارها است و اگر آدمى توان بر انجام كارى هم داشته باشد باید آن كار را با دعا شروع كند تا روحیه تعبد نیز در او تقویت شود و خدا را منشأ انجام امور ببیند؛ چرا كه خداوند، دعا را پلى براى ارتباط بندگان با خود قرار داده است؛ نه اینكه فقط هنگام گرفتارى، از او یاد كند. امام صادق‏علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرماید: «مَنْ تَقَدَّمَ فِى الدُّعاءِ اُسْتُجِیبَ لَهُ اِذا نُزِلَ بِهِ الْبَلاءُ وَقالَتِ الْمَلائِكَةُ: صَوتٌ مَعْرُوفٌ وَلَمْ یحْجَبْ عَنِ السَّماءِ وَمَنْ لَمْ یتَقَدَّمْ فِى الدُّعاءِ لَمْ یسْتَجَبْ لَهُ اِذا نُزِلَ بِهِ الْبَلاءُ وَقالَتِ الْمَلائِكَةُ: اِنَّ ذا الصَّوْتِ لا نَعْرِفُهُ؛ (54) هر كس دعا را [بر دیگر كارها] مقدم بدارد، هنگامى كه بلایى بر او نازل شود، دعایش مستجاب مى‏شود و ملائكه مى‏گویند: [این] صدایى آشنا است، و از آسمان پوشیده نمى‏شود و هر كس دعا را مقدم نكند، هنگامى كه بلایى بر او نازل شود، دعایش مستجاب نمى‏شود و ملائكه مى‏گویند: ما صاحب این صدا را نمى‏شناسیم.‌»

دعاى صبح و آه شب، كلید گنج مقصود است‏                            بدین راه و روش مى‏رو كه با دلدار پیوندى‏

امیدوارى در دعا

روزى «احمد بن محمّد» از نزدیكان امام رضاعلیه‏السلام، نزد ایشان شرفیاب شد و عرض كرد: «چند سالى است كه حاجتى دارم و آن را از خدا خواسته‏ام؛ ولى دعایم مستجاب نمى‏شود؛ به‏گونه‏اى كه دیگر در دلم شك و تردید از استجابت آن راه یافته است و به تنگ آمده‏ام.‌»

امام رضاعلیه‏السلام به او به تندى نگاه كرد و فرمود: «اى احمد! مراقب باش كه شیطان بر تو چیره نشود و تو را مأیوس و ناامید از رحمت پروردگار نسازد. بدان كه جدم امام باقرعلیه‏السلام فرمود: «مؤمن، نیاز خود را از خدا مى‏خواهد؛ ولى خداوند، برآوردن آن را به تأخیر مى‏اندازد؛ به این سبب كه ناله و زارى او را دوست دارد.‌» سپس امام فرمود: «سوگند به خدا تأخیر در برآوردن نیازهاى دنیوى مؤمنان از سوى پروردگار، براى آنها بهتر از تعجیل در برآوردن نیاز آنان است. مگر دنیا چه ارزشى دارد؟» جدم امام باقرعلیه‏السلام فرموده است: «سزاوار است كه دعاى مؤمن در حال آسایش، مانند دعاى او در حال سختى باشد و اگر دعایش به اجابت نرسید، سست نشود و باز هم دعا كند.‌» پس اى احمد! هرگز از دعا كردن خسته نشو؛ زیرا دعا در پیشگاه خدا داراى منزلت والایى است. صبر، پیشه ساز و بدان، كسى كه در این دنیا از نعمتهاى الهى برخوردار است، اگر درخواستى از خدا بكند و دعایش مستجاب شود، بر اثر حرص، باز هم درخواست دیگرى مى‏كند و در نتیجه، نعمتهاى خدا در نظرش بى‏ارزش جلوه مى‏كنند؛ چرا كه او سیر نمى‏شود و در صورتى كه نعمتهاى او فراوان شود، وى در این راه به سبب حقوقى كه بر او واجب است، نمى‏تواند از عهده همه آنها برآید و در فتنه قرار مى‏گیرد. اكنون بگو بدانم اگر من چیزى به تو بگویم، آیا به‏درستى‏آن اطمینان مى‏كنى؟»

احمد، سرش را بلند كرد و گفت: «البته! اگر به شما اطمینان نكنم، پس به چه كسى اطمینان داشته باشم. شما حجّت خدا هستید و حتماً سخن شما درست است.‌»

امام فرمود: «پس حال كه به سخن من اطمینان دارى، باید به گفتار خداوند بیش‏تر اطمینان داشته باشى؛ چرا كه خداوند به وعده خود وفا مى‏كند؛ مگر خود نفرموده است: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ‌»؛ (55) «هنگامى كه بندگان من از تو درباره من سؤال كردند، بگو من نزدیكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا مى‏خواند، پاسخ مى‏گویم.‌» و نیز مگر نفرموده است: «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»؛ (56) «از رحمت پروردگار ناامید مشوید.‌» همچنین مى‏فرماید: «وَاللَّهُ یعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً»؛ (57) «و خداوند به شما وعده آمرزش از جانب خودش و فزونى مى‏دهد.‌» بنابراین باید اعتمادت به خدا بیش‏تر از دیگران باشد و درب خانه دل خود را به راه یافتن چیزى جز خوبى مگشاى كه در این صورت، شما آمرزیده‏اید.‌» (58)

گر دعا جمله مستجاب شدى‏                                     هر دمى عالمى خراب شدى‏

نسیم فیض الهى‏

نوشته‏اند روزى مرحوم میرزا جواد آقاى ملكى تبریزى‏رحمه الله پس از پایان درس به اتفاق برخى شاگردانش به حجره یكى از طلبه‏ها رفت. اندكى آنجا نشست و سپس برخاست، خدا حافظى كرد و بیرون رفت. این رفتار ایشان براى شاگردانشان مایه شگفتى شد. از ایشان پرسیدند: «هدفتان از سر زدن به حجره آن طلبه چه بود؟» مرحوم میرزا در پاسخ فرمود: «شب گذشته هنگام سحر، فیض الهى شامل حالم شد. فهمیدم كه این از دعاى خودم نیست. وقتى دقت كردم پى بردم كه این طلبه در نماز شبش مرا دعا كرده و فیضى كه به من داده شد، به بركت دعاى او بوده است. خواستم با این كار از او سپاسگزارى كرده باشم.‌» (59)

توسل‏

تنها از مادرى همچون فاطمه زهراعلیهاالسلام است كه فرزندى چون حسین‏علیه‏السلام، تربیت شده، این همه افتخارات مى‏آفریند. فاطمه زهرایى كه در نیایش و دعا نیز برترین الگو است؛ هم او كه از مردم مدینه بسیار بى‏وفایى و جفا دید؛ اما همچنان آنان را دعا كرد و زمزمه دعاى او براى همسایگان در نیمه شب قطع نشد و فرمود: «اَلْجارُ ثُمَّ الدَّارُ.‌» (60) اسماء بنت عمیس نقل مى‏كند كه در روزهاى پایانى عمر شریف حضرت فاطمه‏علیهاالسلام در محضر او بودم. او روزى غسل كرد و لباسهاى تمیز پوشید و به راز و نیاز با خداى خود مشغول شد. جلوتر رفتم، دیدم كه رو به قبله نشسته و با آن حالت زار و بیمار دست به دعا برداشته است و مى‏گوید: «اِلهِى وَسَیدِى اَسْئَلُكَ بِالَّذِینَ اصْطَفَیتَهُمْ وَبَبُكاءِ وَلَدَىَّ فِى مُفارَقَتِى اَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شِیعَتِى وَشِیعَةِ ذُرِّیتِى؛ (61) معبودا! بزرگا! به حق آن كسانى كه آنان را برگزیدى و به حق گریه‏هاى دو فرزندم (حسن‏علیه‏السلام و حسین‏علیه‏السلام) هنگام از دنیا رفتنم، از تو مى‏خواهم كه از گناهكاران شیعیان من و شیعیان فرزندان من درگذرى.‌»

او بى‏توجه به دردها و رنجهایى كه از دست گناهكاران امت پیامبرصلى‏الله‏علیه‏وآله دیده بود، همه را دعا كرد و با قلبى مالامال از آرامش به سوى خدا پر كشید. ایشان در آخرین لحظات به جانب پروردگار خویش دست بلند كرد و تنها براى خود یك دعا كرد و آن اینكه خداوند، او را ببخشاید. امام باقرعلیه‏السلام فرمود: «فاطمه، دختر رسول خدا شصت روز پس از رحلت پیامبرصلى‏الله‏علیه‏وآله به شدت بیمار شد و چند روز بعد درگذشت.‌» او در دعاى خود فرمود: «یا حَىُّ یا قَیوم! بِرَحْمَتِكَ اَسْتَغِیثُ فَاَغِثْنِى اللَّهُمَّ زَحْزِحْنِى عَنِ النَّارِ وَاَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ وَاَلْحِقْنِى بِاَبِى مُحَمَّد؛ اى خداى زنده و توانا! پناه مى‏آورم به رحمت تو. پس به من پناه ده و مرا از آتش دوزخ، دور فرما و وارد بهشت نما و مرا به پدرم، محمّد ملحق كن!»

امام على‏علیه‏السلام خطاب به او مى‏فرمود: «خداوند به تو عافیت دهد و تو را زنده نگه دارد»؛ اما فاطمه زهراعلیهاالسلام در پاسخ مى‏فرمود: «اى ابو الحسن! بسیار نزدیك است كه من با خداى خود ملاقات كنم.‌» (62)

در كربلا نیز امام حسین‏علیه‏السلام هر گامى را با مناجات و نیایش با معبود برمى‏داشت. او در بحرانى‏ترین لحظات به خدا پناه مى‏برد و مناجات مى‏كرد. آن حضرت در لحظه آغاز نبرد سر به جانب آسمان بلند كرد و عرضه داشت: «اللَّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتِى فِى كُلِّ كَرْبٍ...؛ خدایا تو در هر سختى و شدّتى تكیه‏گاهم هستى.‌» (63) در مناجاتهاى عاشقانه ابا عبد اللّه الحسین‏علیه‏السلام در گودى قتلگاه نیز پیوند عارفانه او در قالب دعا دیده مى‏شود.

شب هشتم - گذشت‏

گذشت در لغت عربى «عفو» است و به معناى خرده نگرفتن و درگذشتن و چشم‏پوشى از اشتباه دیگرى است. گذشت، داراى پیامدهاى مثبت فردى و اجتماعى است و سبب مى‏شود ظرفیت و تحمل فرد بالا رفته و در بعد اجتماعى نیز سبب تقویت حل همزیستى سالم و در نهایت، نشاط و بالندگى جامعه مى‏شود.

پاداش گذشت‏كننده

باید گفت گذشت و چشم‏پوشى از خطاى دیگران در درجه اوّل، صفت پروردگار است. اوست كه ستار العیوب است و از خطا مى‏گذرد و این صفت را دوست دارد و مى‏فرماید: «وَ جَزَ ؤُا سَیئَةٍ سَیئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ‏و عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ‏و لَا یحِبُّ الظَّلِمِینَ‌»؛ (64) «و جزاى بدى، مانند آن بدى است. پس هر كس درگذرد و نیكوكارى كند، پاداش او بر [عهده] خدا است. به راستى كه او ستمگران را دوست نمى‏دارد.‌»

از اینرو پروردگار متعال، گذشت‏كنندگان را برترین آفریدگان خود در دنیا و آخرت برمى‏شمارد: رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله در این‏باره مى‏فرماید: «اَلا اَخْبِرُكُمْ بِخَیرِ خَلائِقِ الدُّنْیا وَالْاخِرَةِ؟ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَتَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ وَالْاِحْسانُ اِلى‏ مَنْ اَساءَ اِلَیكَ وَاِعْطاءُ مَنْ حَرَمَكَ؛ (65) آیا به شما خبر ندهم به بهترین آفریدگان در دنیا و آخرت؟ آن عفو و گذشت از كسى است كه به تو ستم كرده است و پیوستن به كسى است كه از تو بریده و قطع رابطه كرده و نیكى كردن به كسى كه به تو بدى كرده و بخشش كسى است كه تو را محروم كرده است.‌»

ارزش گذشت

همگان نشسته بودند و پس از ساعتى سخن گفتن با رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله به چهره ایشان مى‏نگریستند. ناگاه دیدند لبخندى ملیح بر چهره ایشان نقش بست؛ به‏گونه‏اى كه دندانهاى ایشان نمایان شد. اصحاب، دلیل خنده ایشان را پرسیدند. پیامبرصلى‏الله‏علیه‏وآله فرمود: «دو نفر از امت خود را دیدم كه در پیشگاه پروردگار حاضر شدند. یكى از آنها مى‏گفت: «خدایا! حق مرا از این مرد بگیر!» پروردگار بزرگ فرمود: «حق برادرت را بده!» او گفت: «پروردگارا! دیگر چیزى از اعمال نیك من باقى نمانده است كه بخواهم حق او را بدهم.‌» سپس صاحب حق به پروردگار گفت: «حال كه چنین است، پس خدایا! از گناهان من بردار و به گناهان او بیفزا.‌»

در این لحظه، اشك در چشمان پیامبر حلقه زد و فرمود: «آن روز، روزى است كه مردم احتیاج دارند، گناهانشان را كسى حمل كند. پروردگار به آن كس كه حقش را مى‏خواهد، مى‏فرماید: «چشمت را برگردان و به سوى بهشت نگاه كن و ببین چه مى‏بینى؟» و او صورتش را به سوى بهشت برمى‏گرداند و آنچه نعمت در آن مهیا شده، مى‏بیند. سپس با تعجب مى‏پرسد: «خدایا! اینها براى كیست؟» مى‏فرماید: «تو مى‏توانى به آن دست‏یابى.‌» باز او مى‏پرسد: «چگونه مى‏توانم به آن دست یابم؟» خداوند مى‏فرماید: «با گذشت از برادرت.‌» او نیز مى‏گوید: «خداوندا! از او گذشتم.‌» سپس خداوند به وى مى‏فرماید: «اكنون، دست برادرت را بگیر و هر دو وارد بهشت شوید.‌» سپس پیامبر اشك را از چشمانش پاك كرد و فرمود: «پس شما نیز پرهیزگار باشید و از همدیگر بگذرید و گذشت كنید.‌» (66)

برخورد رئوفانه

در زمان بنى صدر یك بار یكى از بستگان، خدمت امام‏رحمه الله آمد. تابستان بود و ما در حیاط بودیم. آن شخص به برخى مسائل اعتراض داشت و نظریات خاص خودش را خیلى بلند و تند با امام خمینى‏رحمه الله مطرح كرد. وى به امام‏رحمه الله مى‏گفت: «شما باید بگذارید بیایند در منزلتان تا مرگ بر فلان بگویند»؛ اما با اینكه من در قیافه ایشان ناراحتى را مى‏دیدم، با او برخوردى ملایم داشتند و به او گفتند: «چرا داد مى‏كشید؟ بیایید با هم صحبت كنیم. حالا یك جورى با هم كنار مى‏آییم. من كه نگفتم كسى نیاید و جلوى كسى را هم نگرفته‏ام. همه در صحبتهایشان آزاد هستند. امام با او خیلى ملایم برخورد كردند و این در حالى بود كه كسالت هم داشتند و من نگران قلب ایشان بودم. (67)

توسل‏

حسین‏علیه‏السلام فرزند برومند على‏علیه‏السلام و پرورده در دامان اوست. پهنه كربلا نیز آزمون شاگردان ابا عبد اللّه‏علیه‏السلام است كه در مكتب او گذشت و مواسات را آموخته‏اند. امام با گذشت و مواسات خود درباره حر، بدو این سجیه را آموخت. امام فرموده بود: «مَنْ واسانا بِنَفْسِهِ كانَ مَعاً غَداً فِى الْجَنانِ نَجِیاً مِنْ غَضَبِ الرَّحْمنِ؛ هر كس با جانش با ما مواسات كند، در فردا [ى قیامت‏] در بهشت با ما خواهد بود، در حالى كه از خشم خدا نجات یافته است.‌» (68) حر نیز آن‏گاه كه اذن میدان خواست عرض كرد: «مُواسِیاً لَكَ بِنَفْسِى؛ از جان خویش برایت گذشته‏ام.‌» (69)

شب نهم - تواضع

تواضع به معناى افتاده حالى و دورى از خودبرتربینى است و نقطه مقابل آن تكبر است. انسان موحد كه خداى تعالى را سرچشمه هستى و كمال مى‏داند هر نعمتى را از جانب خدا برمى‏شمارد. همین موضوع، سبب مى‏شود كه هیچ چیز را عامل بزرگى و فخر خود نسبت به دیگرى محسوب نكند. البته تواضع هرگز به معناى عجز و زبونى نیست؛ بلكه مؤمن در عین خاكسارى و افتادگى، غزتمند و توانمند است؛ اما در برابر دیگران، جانب فروتنى را برمى‏گزیند. خداوند متعال مى‏فرماید: «وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ‌»؛ (70) «از مردم [از روى خودپرستى‏] رخ برمتاب و به نخوت، روى زمین راه مرو! به‏درستى كه خداوند هیچ گردن‏فراز خودستا را دوست نمى‏دارد.‌»

بنى آدم سرشت از خاك دارد                                    اگر خاكى نباشد آدمى نیست‏

نشانه‏هاى تواضع

افرادى كه داراى این صفت برازنده یك مؤمن خداجویند داراى ویژگیهایى براى حفظ آن هستند امام صادق‏علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرماید: «التَّواضُعُ اَنْ تَرضى‏ مِنَ الْمَجْلِسِ بِدُونِ شَرَفِكَ وَاَنْ تُسَلِّمَ عَلى‏ مَنْ لاقَیتَ وَاَنْ تَتْرُكَ الْمِراءَ وَاِنْ كُنْتَ مُحِقّاً وَرَاْسُ الْخَیرِ التَّواضُعُ؛ (71) تواضع این است كه به جایى كه نشسته‏اى راضى باشى؛ حتى اگر پایین‏تر از منزلت تو باشد و این كه به هر كس مى‏رسى، سلام كنى و این كه جدال را ترك كنى؛ حتى اگر حق با تو باشد و رأس همه خیرها تواضع است.‌»

شاخ بى‏میوه كشد سر به قیام‏                                     شاخ پرمیوه شود خم به سلام‏

فرزندان یك پدر و مادر

امام رضاعلیه‏السلام با گروهى به مسافرت رفتند. هنگام ظهر براى خواندن نماز و خوردن غذا توقف كردند. وقتى سفره پهن شد، آن حضرت، همه همراهان، حتى خدمتگزاران و سیاهان را هم بر سر سفره نشانید و خود نیز در كنار آنان نشست. مردى از اهالى «بلخ» با دیدن این رفتار امام‏علیه‏السلام پیش آمد و گفت: «فدایت شوم! بهتر است براى اینان، یك سفره جداگانه بیندازیم.‌» امام از این سخن مرد بلخى ناراحت شد و فرمود: «ساكت باش! خداوند همگى ما یكى است و همگى ما نیز از یك پدر و مادر هستیم و پاداش هر كس نیز به عمل او است.‌» (72)

اى برادر! چو عاقبت خاك است‏                                 خاك شو پیش از آنكه خاك شوى‏

اجابت دعوت تنگدستان

روزى امام حسین‏علیه‏السلام از كوچه‏اى در مدینه عبور مى‏كرد كه دید تعدادى از فقیران و تهیدستان در گوشه‏اى حلقه زده و عباى خود را پهن كرده‏اند و مشغول خوردن مقدارى نان خشك هستند. وقتى امام به آنان رسید، سلام كرد. آنان پاسخ سلام را دادند و از حضرت خواستند تا با آنان همسفره شود. امام با نهایت تواضع در كنار آنها روى خاك نشست و با مهربانى به آنان فرمود: «برادران! [صدقه بر ما حرام است‏] اگر این نان از صدقه نبود، حتماً مى‏خوردم.‌» سپس از ایشان دعوت كرد كه همگى به منزل ایشان بروند و پذیرایى شوند. آنان دعوت امام را اجابت كردند و همگى برخاستند و به خانه ایشان رفتند. آن حضرت با غذاهاى خوب از آنها پذیرایى كرد و هنگام بازگشتن به همه آنها لباس و مقادیرى درهم داد. (73)

زائر متواضع

در احوال مرحوم مقدس اردبیلى‏رحمه الله آورده‏اند: ایشان همراه گروهى از مردم به زیارت مى‏رفتند. كاروان آنها در محلى براى استراحت توقف كرد. او مردى متین با سر و وضعى ساده و چهره‏اى فروتن بود و متواضعانه نیز راه مى‏رفت. یكى از زائران با دیدن رفتار ایشان، جلو آمد و لباس خود را به او داد و گفت كه آن را برایش بشوید.

مرحوم مقدس اردبیلى‏رحمه الله با تواضع تمام قبول كرد. لباس مرد را گرفت و آن را تمیز شست. وقتى برگشت اطرافیان متوجه شدند. آنها شروع به سرزنش آن مرد كردند كه چرا به این عالم بزرگ، جسارت كرده است. مقدس اردبیلى‏رحمه الله از برخورد آنان ناراحت شد و گفت: «طورى نشده است! حق و حقوق مؤمنان به یكدیگر بیش از اینهاست. من كه كارى نكرده‏ام.‌» (74)

از تواضع گرامیت سازند                                          وز تكبر به خاكت اندازند

توسل‏

تواضع، هنر مردان خدا و سرّ نهفته در ضمیر عاشقان الهى است كه خود را در پیشگاه او هیچ مى‏انگارند ودر برخورد با خلق و اولیاى خدا نیز فروتن و خاكسارند. برترین اسطوره‏اى كه در بین فرزندان اهل بیت‏علیهم‏السلام نمادى از فروتنى است، حضرت عباس‏علیه‏السلام است كه هرگز دیده نشد در جایى كه در محضر امام بنشیند ویا آن جناب را برادر خطاب كند؛ (75) بلكه همواره وى را با برترین القاب صدا مى‏زد و فروتنانه درخدمتگزارى به ایشان آماده بود. دیگران هر حاجتى از امام داشتند، براى برآورده شدن آن، ابتدا مشكل خویش را با حضرت ابا الفضل‏علیه‏السلام بازگو مى‏كردند و این‏گونه شد كه او را در مدینه باب الحوائج خواندند. (76) با این حال، وى تنها یك مرتبه، امام خویش را برادر صدا زد و آن در هنگامه‏اى بود كه تیرها بر بدن او فرود آمدند و از مركب بر زمین افتاد. در این حال، بانگ برآورد: «اَدْرِكْنِى اَخاكَ یا اَخاهُ؛ اى برادر! برادرت را دریاب!» امام خود را بالاى سر او رسانید و فرمود: «اَلانَ اِنْكَسَرَ ظَهْرِى وَقَلَّتْ حِیلَتِى وَشَمَّتْ بِى عَدُوِّى؛ اكنون كمرم شكست و بیچاره شدم و دشمنم نسبت به من دلیر شد.‌» (77)

امام، دست زیر بدن او برد تا وى را به خیمه بازگرداند؛ اما عباس‏علیه‏السلام مانع شد و فرمود: «یا اَخِى! بِحَقِّ جَدّكَ رَسُولِ اللَّهِ عَلَیكَ اَنْ لا تَحمِلْنِى وَدَعْنِى فِى مَكانِ هذا؛ برادرم! به حق جدت رسول خدا تو را قسم مى‏دهم كه مرا نبرى و در همین مكان رها كنى.‌» امام، علت را پرسید و او جواب داد: «لَاِنِّى مُسْتَحٍ مِنْ اِبْنَتِكَ سُكَینَة وَقَدْ دَعَوتُها بِالْماءِ وَلَمْ آتِ بِهِ؛ چون من از روى دخترت سكینه شرمگین هستم؛ چرا كه به او وعده آب دادم، ولى نیاوردم.‌» (78) امام ناله زد: «وا عباساه» و او را در همان‏جا گذاشت و بازگشت. (79)

شب دهم - دوستى و همنشینى

در لسان عربى دوست به معناى «صدیق یا خلیل»، و همنشین به معناى «قرین» به كار رفته است. اسلام به دوستى به دلیل حساسیت آن در تأثیرگذارى بر افراد، بسیار توجه كرده است؛ چه اینكه دوست انسان، معرف شخصیت، امیال، اندیشه‏ها و خواسته‏هاى اوست؛ زیرا فرد هرگونه تمایل و گرایشى داشته باشد، تلاش مى‏كند آن را در افراد دیگر جستجو كند و به نوعى كمال در آن برسد؛ خواه این ویژگى پسندیده باشد یا ناپسند. این دوستى و همنشینى به اندازه‏اى مهم است كه در روز قیامت برخى به خاطر دوستى با برخى دیگر عذاب مى‏شوند و آرزو مى‏كردند كه اى كاش او را به عنوان دوست خود برنمى‏گزیدند؛ «یوَیلَتَى‏ لَیتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلاً‌»؛ (80) «اى واى! كاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم!»

دوستى در روایات

در روایات به دوستى و همنشینى با برخى سفارش شده است كه همنشینى با آنان سبب عاقبت به خیرى و رستگارى مى‏شود. از آن دسته، دانشمندان پرهیزگار هستند كه همنشینى با آنان سبب فضل مى‏شود. امیر مؤمنان‏علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرماید: «عَجِبْتُ لِمَنْ یرْغَبُ فِى التَكَثُّرِ مِنَ الاَصْحابِ كَیفَ لا یصْحَبُ الْعُلَماءَ الْاَلِبَّاءَ الْاَتْقِیاءَ الَّذِینَ یغْنِمُ فَضائِلَهُمْ وَتَهْدِیهِ عُلُومُهُمْ وَتَزَینَهُ صُحْبَتَهُمْ؛ (81) در شگفتم از كسى كه میل به زیاد كردن یاران خود دارد، چگونه همنشین علماى داناى پارسا نمى‏شود كه فضایل آنان را به دست مى‏آورد و علومشان او را هدایت مى‏كند و گفتارشان او را زینت مى‏بخشد.‌»

تو اوّل بگو با كیان زیستى‏                                         من آن‏گه بگویم كه تو كیستى‏

همچنین در روایات اسلامى از همنشینى و دوستى با برخى افراد نهى شده است. از جمله آنان دورى از همنشینى با فرد خائن، ستمكار و سخن‏چین است. آن‏سان كه آمده است: قالَ الصادِقُ‏علیه‏السلام: «اَحْذِرْ مِنَ النَّاسِ ثَلاثَةً: الْخائِنُ وَالظَّلُومُ وَالنَّمامُ لِاَنَّ مَنْ خانَ لَكَ خَانَكَ وَمَنْ ظَلَمَ لَكَ سَیظْلِمُكَ وَمَنْ نَمَّ عَلَیكَ سَینَمُّ عَلَیكَ؛ (82) از دوستى با سه تن از مردم بپرهیز: خائن، جفاپیشه و سخن‏چین. به‏درستى كه هر كس براى تو [به كسى] خیانت بكند، به تو نیز خیانت خواهد كرد و هر كس براى تو [به كسى‏] ظلم كند، به زودى به خود تو هم ستم روا مى‏دارد و هر كس سخن‏چینى [دیگرى را] پیش تو كند، به زودى سخن‏چینى تو را هم خواهد كرد.‌»

نخست موعظت پیر مى فروش این است‏                       كه از معاشرت ناجنس احتراز كنید

حقوق دوستى‏

امام على‏علیه‏السلام روزى در بازگشت از سفر، آرام آرام به كوفه نزدیك مى‏شد و از سفر دور خود به سوى خانه برمى‏گشت؛ اما هنوز راه زیادى تا كوفه مانده بود. در بین راه، مردى یهودى را دید كه او نیز به سوى كوفه حركت مى‏كرد؛ اما مقصدش اطراف و حومه كوفه بود. مرد یهودى وى را نمى‏شناخت و نمى‏دانست كه امیر مؤمنان‏علیه‏السلام است؛ ولى چون راهشان یكى بود، با او همراه شد و با هم به راه خود ادامه دادند و در بین راه به گفتگو پرداختند تا اینكه به یك دو راهى رسیدند كه یكى به كوفه ودیگرى به حومه آن مى‏رفت.

امام به جاى اینكه راه كوفه را انتخاب كند، راه دیگر را برگزید و همچنان مرد یهودى را همراهى كرد. مرد یهودى كه مى‏دانست او مى‏خواهد به كوفه برود، از وى پرسید: «مگر نگفتى كه مى‏خواهى به كوفه بروى؟» امام پاسخ داد: «آرى، گفتم.‌» مرد یهودى با تعجب پرسید: «توكه راه كوفه را مى‏دانى، پس چرا با من مى‏آیى؟» امام‏علیه‏السلام فرمود: «ما در این مسیر با هم دوست شدیم و این كار، براى نیكو پایان‏دادن به این همسفرى است؛ چرا كه انسان براى احترام، همسفرش را هنگام جدایى، چند قدمى دنبال، و او را بدرقه مى‏كند. این، دستور پیامبر ما است.‌» مرد یهودى پرسید: «آیا پیامبر شما به راستى این چنین دستور داده است؟» امام پاسخ داد: «آرى.‌» مرد یهودى به سبب همین اخلاق نیكو و رفتار پسندیده حضرت، مسلمان شد. (83)

به عنبر فروشان اگر بگذرى‏                                       شود جامه تو همه عنبرى‏

همدردى با دوستان

حضرت امام [خمینى‏رحمه الله‏] با همه ما بسیار صمیمى و رفیق بودند. البته تظاهر ایشان به دوستى كم بود؛ ولى وقتى كه آنها نبودند یا تأخیر داشتند موضوع را با حساسیت دنبال مى‏كردند تا مبادا آنها گرفتارى داشته باشند. دوستان امام در نجف كه از طلاب ایرانى بودند و بعد هم همراه ایشان از نجف هجرت كردند، همه بر این مطلب اتفاق نظر داشتند. امام خمینى‏رحمه الله از این خدمتگزاران، به «رفقاى من» تعبیر مى‏كردند. امام واقعاً به فكر دوستان خود بودند. به همین جهت، چون طلبه‏ها و دوستانشان كولرنداشتند، تقریباً از وسایل خنك‏كننده در نجف استفاده نكردند و حتى براى استراحت به كوفه نرفتند و با اینكه كوفه نزدیك نجف است و به دلیل داشتن شطّ و آب فراوان، هواى بهترى دارد و همه به آنجا مى‏رفتند؛ ولى امام مى‏فرمودند: «دوستان من در وضعیت بدى هستند.‌» امام جز یك سفر كه در ابتداى ورود به نجف، به كوفه رفتند و در مسجد كوفه اعمال انجام دادند، هرگز به كوفه نرفتند و از كولر هم استفاده نكردند و فقط از سرداب و پنكه‏هاى معمولى استفاده مى‏كردند و شبهاى تابستان را هم به پشت‏بام مى‏رفتند؛ در حالى كه وقتى حتى صبح هم انسان به آجرها دست مى‏گذاشت، هنوز داغ بودند.

امام این‏گونه، آن شرایط را تحمل مى‏كردند و مى‏فرمودند: «دوستان من در وضع بدى هستند» و مى‏فرمودند: «من وقتى به حرم مشرف مى‏شوم، براى دوستان گرفتار خیلى دعا مى‏كنم.‌» (84)

توسّل‏

كربلا بارزترین نماد دوستیها و دشمنیها بود؛ به‏ویژه در شب عاشورا كه دوستان راستین و دوستداران واقعى بر سر پیمان مودت خود با امام باقى ماندند. در آن شب تاریخى «نافع» برخاست و به امام گفت: «من با هر آنكه با تو دوست باشد، دوست هستم و با هر كس كه با تو دشمن باشد دشمنم.‌» (85)

همان‏گونه كه در بلندترین فراز از زیارت عاشورا نیز بر همین نكته پافشارى مى‏كنیم كه با دوستان امام دوست و با دشمن او، دشمن هستیم: «اِنِّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ وَ وَلِىٌ لِمَنْ والاكُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداكُمْ» شعار دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا والاترین نماد و نمود ایمان است؛ همان‏گونه كه در روایات بسیارى از امامان معصوم‏علیهم‏السلام دین و دیندارى، شالوده‏اى جز دوستى و دشمنى ندارد.

شب یازدهم - انس با قرآن

قرآن كریم به عنوان ثقل اكبر، بزرگ‏ترین میراث هدایت الهى براى بشر است. چه بسیار آثار روحى و روانى عمیقى كه از تلاوت آیات نورانى آن و تدبر و تأمّل در این آیات حاصل مى‏شود. متأسفانه در بسیارى موارد به قرآن، به عنوان وسیله‏اى براى رسیدن به ثواب تلاوت نگاه مى‏شود؛ در حالى كه این كتاب آسمانى، مشحون از مضامین و اندیشه عالى و اهداف بزرگ خلقت است كه بى‏توجهى به این نكات ارزنده، سبب مهجوریت آن مى‏شود. قرآن كریم خود را زیباترین سخن مى‏خواند و درباره آثار آیات نورانى خود بر دلها مى‏فرماید: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتَبًا مُّتَشَبِهًا مَّثَانِىَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَى‏ ذِكْرِ اللَّهِ‌»؛ (86) «خداوند زیباترین سخن را [به صورت‏] كتابى متشابه، متضمن وعده و وعید نازل كرده است. آنان كه پروردگارشان را مى‏شناسند، پوست بدنشان از آن به لرزه مى‏افتد. سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم مى‏شود.‌»

همچنین قرآن از نظر آثار روحى، خود را مایه درمان و رحمت قلمداد مى‏كند و مى‏فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یزِیدُ الظَّلِمِینَ إِلَّا خَسَارًا‌»؛ (87) «و ما آنچه را براى مؤمنان، مایه درمان و رحمت است، از قرآن نازل مى‏كنیم؛ [ولى] ستمگران را جز زیان نمى‏افزاید.‌»

صبح خیزى و سلامت‏طلبى چو حافظ                           هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم‏

این آثار روحى و روانى تا اندازه‏اى است كه حتى گوش دادن به آیات نورانى آن داراى حسنه است. این خود به خوبى نشان مى‏دهد كه این آثار مورد نظر پروردگار متعال بوده است كه چنین حسناتى را حتى براى گوش دادن به آن لحاظ فرموده است. در حدیثى از پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله آمده است: «مَنِ اسْتَمَعَ اِلى‏ آیةٍ مِنْ كِتابِ اللَّهِ كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ مُضاعَفَةٌ وَمَنْ تَلا آیةً مِنْ كِتابِ اللَّهِ كانَتْ لَهُ نُوراً یوْمَ الْقِیامَةِ؛ (88) «هر كس به آیه‏اى از كتاب خدا گوش فرا دهد، بر او حسنه‏اى چند برابر نوشته مى‏شود و هر كس آیه‏اى از كتاب خدا را تلاوت كند، روز قیامت [آن آیه] براى او نور خواهد شد.‌»

ما دلبردگان پى قرآن و عترتیم‏                                    هر راه دعوت دگرى جز فریب نیست‏

قارى ولایت‏ناپذیر

شبى «كمیل بن زیاد»، امیر مؤمنان‏علیه‏السلام را به سوى منزل ایشان همراهى مى‏كرد. از كنار خانه‏اى گذشتند كه از آن صداى تلاوت قرآن، بلند بود. صوت او به اندازه‏اى دلنشین و زیبا بود كه كمیل به حالش غبطه خورد و در دل خویش بر او آفرین گفت؛ ولى سخنى بر زبان نیاورد. امام متوجه حالت كمیل شد و بدون مقدمه به او فرمود: «اى كمیل! قرآن خواندن او تو را گول نزند؛ زیرا او اهل دوزخ است. چه بسیارند قرآن‏خوانانى كه قرآن آنها را لعنت مى‏كند. به زودى آنچه درباره او گفتم، بر تو آشكار خواهد شد.‌» كمیل شگفت‏زده شد و به فكر فرو رفت.

مدتى از این ماجرا گذشت و این پرسش در ذهن كمیل باقى ماند تا اینكه خوارج بر ضد امیر مؤمنان‏علیه‏السلام شورش كردند و در جنگ بسیارى از ایشان كشته شدند؛ در حالى كه در بین آنها حافظان قرآن نیز بودند. آتش جنگ كه فرو نشست، امام على‏علیه‏السلام كمیل را فرا خواند و با شمشیرش، به سر یكى از كشتگان خوارج اشاره كرد و فرمود: «اى كمیل! این همان كسى است كه در آن شب، قرآن مى‏خواند و تو بر حال خوش او و تلاوت زیبایش غبطه مى‏خوردى.‌» كمیل كه گویى به دریایى از ایمان به خدا و رهبر خویش دست یافته بود، دست رهبر فرزانه خویش را بوسید و از گفته خود استغفار كرد. (89)

همنشین دائمى قرآن

یكى از برنامه‏هاى روزانه زندگى و همیشگى امام خمینى‏رحمه الله كه نظم خاصى هم داشت، تلاوت قرآن بود. ما در طول روز كه خدمت ایشان بودیم، شاهد بودیم كه ایشان روزى چهار بار قرآن مى‏خواندند. (90)

وقتى حاج آقا مصطفى رحلت كرده بودند، قرار شد جمعى به اتفاق حاج احمد آقا خدمت امام‏رحمه الله برسند و به صورت تدریجى خبر را به ایشان برسانند. یكى گفت: «از حاج آقا مصطفى چه خبر؟» آقاى میرزا حبیب اللّه اراكى گفت: «الآن از بیمارستان تلفن كردند كه ایشان را مثل اینكه باید زودتر به بغداد برسانند.‌» احمد آقا جلوى صداى گریه‏اش را نتوانست بگیرد؛ ولى رویش را برگرداند كه امام نبیند. حضرت امام صورتش را برگرداند و گفت: «احمد چیه؟ مگر حاج آقا مصطفى مرده؟ اهل آسمانها مى‏میرند و از اهل زمین كسى باقى نمى‏ماند. همه مى‏میریم. آقایان بفرمایید سر كارتان!» خودشان هم بلند شدند و وضو گرفتند و در این شرایط سخت، مشغول خواندن قرآن شدند. (91)

حافظا در كنج فقر و خلوت شبهاى تار                                     تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

توسل

قرآن، به عنوان ثقل اكبر، بزرگ‏ترین میراثى بود كه رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله آن را همراه اهل بیت گران‏قدر خویش در بین مردم به یادگار گذاشت و از آنان خواست كه این هر دو را گرامى بدارند؛ اما پس از رحلت آن بزرگوار، مردم هر دو را مهجور گذاشتند. ابتدا اهل بیت او را كنار زدند و در ظاهر به قرآن تمسك جستند و بعد از مدتى، قرآن را نیز به فراموشى سپردند؛ تا آنجا كه تمامى سنتهاى اسلامى و ارزشهاى آن فراموش شد و امام حسین‏علیه‏السلام به ناچار براى احیاى كتاب خدا قیام كرد. ایشان، دفاع از قرآن و دعوت به سوى آن را شعار بلندى از شعارهاى قیام خود قرار داد. آن حضرت به مردم بصره نگاشت:

«وَاَنَا اَدْعُوكُمْ اِلى‏ كِتابِ اللَّهِ وَسُنّةِ نَبِیهِ‏علیهاالسلام فَاِنَّ السُّنَّةَ قَدْ اُمِیتَتْ وَاِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ اُحْییتْ؛ (92) و من شما را به سوى كتاب خدا و سنت رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله دعوت مى‏كنم؛ چرا كه سنت مرده و بدعت زنده شده است.‌»

امام‏علیه‏السلام در مسیر راه به طرف كوفه وقتى به «فرزدق» شاعر معروف برخورد كرد و درباره انگیزه قیام خود با ایشان سخن گفت، به او فرمود: «اى فرزدق! این جماعت، اطاعت خدا را واگذاشته‏اند و پیرو شیطان شده‏اند. در زمین به فساد مى‏پردازند؛ حدود الهى را تعطیل كرده و به میگسارى پرداخته و اموال فقیران و تهیدستان را از آن خویش ساخته‏اند. من سزاوارترم كه براى یارى دین خدا به پا خیزم و براى عزّت‏بخشیدن به دین او جهاد كنم؛ تا آن‏جا كه سرانجام، كلام خدا برترى یابد.‌» (93)

اگر چه سر از بدنش جدا كردند؛ اما توانست آن كند كه فرموده بود و توانست دوباره مردم را به سوى قرآنى كه فراموش شده بود، توجه دهد و آن نیز روزى بود كه سر بریده او را وارد شهر شام كردند. سر مباركش را پیشاپیش كاروان از دروازه شهر وارد كردند و مردم با دیدن سرهاى بریده و اسیران در بند و پیروزى یزید شادى‏كنان به سوى سرها دویدند؛ اما آن‏گاه كه آنان را خارجى و خروج‏كننده از دین خواندند، به ناگاه از سر بریده او این صدا برخاست: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَبَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِیمِ كَانُوا مِنْ ءَایتِنَا عَجَبًا‌»؛ (94) «مگر پنداشتى اصحاب كهف و رقیم [خفتگان غار لوحه‏دار] از آیات ما در شگفت بودند؟»

این صدا به طورى بود كه همه متوجه سر بریده شدند. (95)

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

1) اربعین (شرح چهل حدیث)، روح اللّه موسوى خمینى، تهران، مؤسسه تنظیم نشر آثار حضرت امام خمینى، 1382 ش، ص 37.

2) همان.

3) بینة/5.

4) كنز العمال، علاء الدین المتقى بن الحسام، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق، ح 5273.

5) ملا احمد نراقى.

6) الكافى، محمّد بن یعقوب كلینى، تهران، دار الكتب الاسلامیة، 1388 ق، ج 2، ص 242، ح 4.

7) سعدى.

8) تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضى مطهرى، تهران، انتشارات الزهراعلیهاالسلام، اوّل، 1362 ش، ص 234.

9) تحف العقول، حسن بن الشعبة الحرانى، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1404 ق، ص 238 و بحار الانوار، محمّدباقر مجلسى، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 97، ص 79، ح 37.

10) مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب المازندرانى، قم، انتشارات مصطفوى، بى‏تا، ج 4، ص 110 و بحار الانوار، ج 45، ص 83.

11) مفاتیح الجنان، ص 421.

12) سبأ/46.

13) صحیفه دل، جمعى از پژوهشگران، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1377 ش، ج 1، ص 108؛ به نقل از: حجت الاسلام سید على غیورى.

14) جلوه‏هاى حسینى در سیماى خمینى، سید نعمت اللّه حسینى، قم، انتشارات معصومى، 1378 ش، ص 117؛ به نقل از: حجت الاسلام محسن قرائتى.

15) بحار الانوار، ج 6، ص 32.

16) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 110 و بحار الانوار، ج 45، ص 83.

17) صحیفه امام، امام خمینى، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، اوّل، 1377 ش، ج 8، ص 10.

18) شرح حدیث جنود عقل و جهل، روح اللّه الموسوى الخمینى، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى‏رحمه الله، 1377 ش، ص 199.

19) تغابن/13.

20) مستدرك الوسائل، ج 11، ص 215 و شرح حدیث جنود عقل وجهل، ص 222.

21) مجاهد شهید حاج محمدتقى بافقى، محمّد رازى، قم، انتشارات پیام اسلام، دوم، 1358 ش، ص 125.

22) بحار الانوار، ج 44، ص 330.

23) همان، ج 45، ص 9.

24) مقتل الحسین‏علیه‏السلام، عبد الرزاق المقرم، قم، مكتبة بصیرتى، 1394 ق، ص 357.

25) بقره/218.

26) الامالى، شیخ صدوق، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1410 ق، ص 150، ح 7.

27) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 130.

28) همان، ص 131 و 132.

29) بحار الانوار، ج 47، ص 57.

30) صحیفه دل، ج 1، ص 134؛ به نقل از: آیت اللّه موسوى جزائرى.

31) نور الابصار، مؤمن بن الحسن الشبلنجى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى‏تا، ص 146.

32) الارشاد، الشیخ المفید، قم، كنگره شیخ مفید، 1413 ق، ج 2، ص 96.

33) ایقاظ من الهجمة، محمّد بن الحسن الحرّ العاملى، بیروت، دار صادر، 1404 ق، ص 302.

34) مقتل الحسین‏علیه‏السلام، موفق بن احمد المكى الخوارزمى، قم، مكتبة بصیرتى، بى‏تا، ج 2، ص 23.

35) شورى/23.

36) الامالى، الشیخ المفید، قم، مكتبة بصیرتى، 1418 ق، ج 1، ص 13.

37) شورى/30.

38) الاحتجاج، ابو منصور، قم، انتشارات اسوه، 1416 ق، ج 2، ص 459 - 461.

39) شورى/23.

40) یادنامه علامه طباطبایى، سید محمدحسین تهرانى، قم، انتشارات باقر العلوم، اوّل، 1378 ش، ص 120.

41) المصباح، ص 489 و الاقبال الاعمال، على بن موسى بن جعفر بن طاووس، تهران، دار الكتب الاسلامیة، 1349 ش، ص 589.

42) مفاتیح الجنان، ص 468.

43) تاریخ الطبرى، محمّد بن جریر بن رستم الطبرى، قاهره، بى‏جا، 1358 ق، ج 4، ص 303.

44) بحار الانوار، ج 45، ص 5.

45) شرح چهل حدیث، ص 468.

46) همان، ج 77، ص 26.

47) میزان الحكمة، ج 7، ص 126.

48) برداشتهایى از سیره امام خمینى، غلامعلى رجایى، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378 ش، ج 2، ص 401 و 402، به نقل از: حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان.

49) سرگذشت‏هاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج 4، ص 47 و 48؛ به نقل از: مرضیه حدیده‏چى.

50) نشریه امید انقلاب، ش 25؛ به نقل از: مشهدى جعفر (خادم امام).

51) موسوعة كلمات الامام الحسین‏علیه‏السلام، على مؤیدى، قم، انتشارات معروف و مشرقین، 1381 ش، ص 386.

52) همان، ص 447.

53) فرقان/77.

54) الكافى، ج 2، ص 472.

55) بقره/186.

56) زمر/53.

57) بقره/268.

58) الكافى، ج 2، ص 243.

59) رساله لقاء اللّه، میرزا جواد ملكى تبریزى، تهران، نشر نهضت زنان مسلمان، 1360 ش، صفحه ه.

60) كشف الغمّة فى معرفة الائمّة، على بن عیسى الاربلى، قم، دار الكتب الاسلامیة، 1410 ق، ج 2، ص 25.

61) نهج الحیاة، محمّد دشتى، قم، مؤسسه امیر المؤمنین‏علیه‏السلام، 1376 ش، ص 148.

62) بیت الاحزان، شیخ عباس قمى، قم، انتشارات ناصر، 1369 ش، ص 228.

63) موسوعه كلمات الامام الحسین‏علیه‏السلام، ص 395.

64) شورى/40.

65) الكافى، ج 2، ص 107.

66) بحار الانوار، ج 77، ص 182.

67) برداشتهایى از سیره امام خمینى‏رحمه الله، ج 3، ص 334، به نقل از: زهرا مصطفوى.

68) موسوعة كلمات الامام الحسین‏علیه‏السلام، ص 399.

69) همان، ص 438.

70) لقمان/18.

71) بحار الانوار، ج 75، ص 123.

72) همان، ج 49، ص 101.

73) همان، ج 34، ص 191.

74) بیدارگران اقالیم قبله، محمدرضا حكیمى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بى‏تا، ص 217.

75) مقاتل الطالبیین، ابو الفرج الاصبهانى، نجف، مطبعة الحیدریة، 1385 ق، ص 55 و بحار الانوار، ج 45، ص 40.

76) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 108 و بطل العلقمى، عبد الوحد بن احمد المظفر، نجف، مطبعة الحیدریة، بى‏تا، ج 3، ص 208.

77) مقتل الحسین، محمّدتقى بحر العلوم، بیروت، دار الزهرا، اوّل، 1405 ق، ص 322.

78) همان، ص 324.

79) معالى السبطین، ملا محمّدمهدى الحائرى، قم، منشورات شریف رضى، 1363 ش، ج 1، ص 450.

80) فرقان/28.

81) غرر الحكم، ح 6277.

82) بحار الانوار، ج 78، ص 229.

83) الكافى، ج 2، ص 670، ح 5 و بحار الانوار، ج 41، ص 53 و ج 74، ص 157.

84) برداشتهایى از سیره امام خمینى‏رحمه الله، ج 1، ص 240 و 241؛ به نقل از: آیت اللّه حسن صانعى.

85) وقعة الطف، ابى مخنف لوط بن یحیى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1367 ش، ص 237.

86) زمر/23.

87) اسراء/82.

88) كنز العمال، ح 2316.

89) بحار الانوار، ج 33، ص 399.

90) برداشتهایى از سیره امام خمینى‏رحمه الله، ج 3، ص 4؛ به نقل از: سید رحیم میریان.

91) همان، ص 7؛ به نقل: از حجت الاسلام فرقانى.

92) تاریخ طبرى، ج 4، ص 266.

93) تذكرة الخواص، سبط ابن الجوزى، تهران، مكتبة نینوى الحدیثة، بى‏تا، ص 217.

94) كهف/9.

95) الخرائج و الجرائح، قطب الدین الراوندى، قم، انتشارات مصطفوى، بى‏تا، ج 2، ص 577؛ اثبات الهداة، محمّد بن الحسن العاملى، تهران، مكتبة الاسلامیة، 1383 ق، ج 2، ص 581بحار الانوار، ج 45، ص 188؛ مدینة المعاجز، السید هاشم البحرانى، بیروت، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1413 ق، ص 270 و مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 61.

130 دفعه
(1 رای)