نکته‌ها و سرگذشت‌های خواندنی (18)

1. اثر یك آیه قرآن

«سلمی» یكی از بزرگان بصره می‌گوید: در یكی از راهها صدای نعره‌ای شنیدم. نزدیك رفتم. از كسانی كه آنجا حاضر بودند، جریان را پرسیدم. گفتند: این مرد از افرادی است كه حضور قلب و توجه به معنویات دارد و بر اثر شنیدن آیه‌ای از قرآن، فریادش بلند و بیهوش گشته است.

گفتم: كدام آیه؟ گفتند: آیه «أَ لَمْ یأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ» (1)؛ «آیا زمان آن فرا نرسیده است برای كسانی كه ایمان آورده اند كه دلهایشان به یاد خدا و آنچه از حق نازل شده است، نرم شود؟» سلمی می‌گوید: بعد از مدتی آن مرد به هوش آمد و این سخنان را در قالب اشعاری گفت: «آیا هنگام آن نرسیده است كه زمان هجران به سر آید و شاخه بلند و خوشبوی امید من خندان شود؟ و آیا وقت آن فرا نرسیده كه برای عاشق شیفته و بی‌قراری كه آب شده و كمرش خم گشته، بگریند و به او ترحم كنند؟ آری، با آب شور و شوق در صفحه دلم نامه‌ای نوشتم كه چهره زیبا و رنگارنگ و جالبی نشان می‌داد.‌»

بعد از گفتن این سخنان سه بار گفت: اشكال، اشكال، اشكال! [یعنی در كارهای ما اشكال است و ما خود را خالص و صاف نكرده ایم] سپس دوباره بیهوش شد و به زمین افتاد و از دنیا رفت. (2)

2. قاضی درستكار

در زمان مهدی عباسی، «عاتبة بن یزید» قاضی بغداد بود. روزی هنگام ظهر عاتبه همراه با دفتر دیوان قضاوت بر مهدی وارد شد و از او خواست كه دفتر را از او بگیرد و استعفای او را بپذیرد. پرسید: سبب استعفا چیست؟ قاضی گفت: دو نفر برای حل مشكلی نزد من آمدند و هر كدام دلیل و شاهدی آوردند كه محتاج به تامّل و اندیشه بود. آنها را رد كردم تا شاید بروند آشتی كنند و نزاع بر طرف شود.

یكی از آنان متوجه شده بود كه من به رطب علاقه دارم؛ لذا مقداری رطب عالی تهیه و به خادم هم پول قابل توجهی داده بود كه آن را به من برساند. تا چشمم به رطب افتاد، به خادم گفتم: به صاحبش برگردان! امروز دوباره آن دو نفر برای قضاوت آمدند. دیدم در نظر من صاحب رطب مقدم و محبت من به او بیشتر است.

این است داستان من كه هنوز هدیه را قبول نكرده، آن گونه تمایل به صاحب رطب دارم. بعد از قبول هدیه چه خواهد شد؟ من می‌ترسم فریب هدیه‌ها را بخورم و نتیجه‌اش فساد در میان مردم باشد؛ لذا مرا معاف دار!» (3)

3. عسل ولایت زدا

«ابو الاسْوَد دُئلی» از بزرگان علم و فصاحت و از شیعیان خالص امیر مؤمنان علیه السلام بود. معاویه برای فریفتن او حلوای خاص یا عسل زعفرانی برای او فرستاد. دختر كوچك وی مقداری از آن عسل بر دهانش گذاشت. پدرش به او گفت: یا بِنْتِی! اَلْقِیهِ فَاِنَّهُ سَمٌّ؛‌ای دختر عزیزم! آن را بیرون بریز كه آن سم است!»

این عسل گر چه شیرین است، ولی به هدف شومی برای ما فرستاده شده است و از این طریق می‌خواهند ما را از محبت و ولایت علی علیه السلام دور كنند... آن دختر با گذاشتن انگشت بر دهان خویش هر چه خورده بود، بیرون ریخت و اشعار زیر را انشاء كرد:

ا َبِالشَّهْدِ المُزَعْفَر یَابْنَ هِنْدٍ                                                            نَبِیعُ لَكَ اِسْلَاما وَ دِینا

مَعَاذَ اللَّهِ كَیفَ یكُونُ هَذَا                                                             وَ مَوْلَینَا اَمِیرُ الْمُؤْمِنینا

یعنی:‌ای پسر هند! با عسل زعفرانی می‌خواهی اسلام و ایمان را [از ما بگیری و ولایت را به همین ارزانی] به تو بفروشیم! پناه بر خدا [از این معامله] ! چگونه این كار ممكن است، در حالی كه مولای ما [و امام ما [امیر المؤمنین علیه السلام است! (4)

4. جوانان را دریابید!

عبد الخالق گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام به «ابو جعفر احول» یكی از یارانش فرمود: آیا به بصره رفته ای؟ عرض كرد: بله.

فرمود: چگونه دیدی كه مردم هجوم به دستگاه [طاغوتی] می‌آورند و در كارهای آنها شركت می‌كنند و با آنها رفت و آمد دارند؟

او عرض كرد: سوگند به خدا! چنین افرادی اندك اند، اما به هر حال انجام می‌دهند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: «عَلَیكَ بِالْاَحْدَاثِ فَاِنَّهُمْ اَسْرَعُ اِلَی كُلِّ خَیرٍ؛ بر تو باد به جوانان (آنها را دریاب) ؛ چرا كه آنان هر خیری را سریع‌تر از دیگران می‌پذیرند.‌» (5)

5. زیبایی به شرط چاقو

عبد الرضا كردی، استاد دانشگاه تهران اعلام كرد: هر روز به طور میانگین دو زن در ایران زیر تیغ جراحیهای زیبایی جان خود را از دست می‌دهند. وی با بیان اینكه پایین بودن اعتماد به نفس، وجود فضای مجازی در جامعه، بی هویت شدن آدمهای مجازی، پایین آمدن كیفیت زندگی و افزایش كمیت آن، گرایش به نیازهای كاذب در جامعه به ویژه نسل جوان را سبب شده است. (6)

6. سالها دنبال یك كتاب

ابو علی سینا، نابغه بزرگ اسلامی (متوفای 428 ق) به علم و دانش علاقه بسیار داشت. ماهها و سالها دنبال یك كتاب [در مورد حكمت و فلسفه كه نوشته یكی از نوابغ دورانهای گذشته مثل ارسطو بود] می‌گشت و در این مورد مسافرتها نمود و به جستجوی پیگیر و وسیع پرداخت؛ اما آن را پیدا نكرد.

تا اینكه روزی روانه مسجد شد، دو ركعت نماز خواند و پس از نماز از درگاه خدای بزرگ خواست تا آن كتاب را به وی برساند. از مسجد بیرون آمد. در مسیر راه چشمش به پیرزنی افتاد كه مقداری اشیاء كهنه و قدیمی در زمین پهن كرده و آنها را در معرض فروش قرار داده است، از جمله چند كتاب كهنه و قدیمی، در كنار بساط دیده می‌شد.

بوعلی، آن كتابها را ورانداز كرد. ناگهان دید آن كتابی كه سالها دنبالش می‌گردید، در میان آن كتابهای كهنه است. آن را برداشت و از پیرزن خریداری كرد. آن‌گاه از پیر زن پرسید: این اشیاء را از كجا آورده‌ای؟ او گفت: فقر و تهیدستی باعث شد كه تصمیم گرفتم این وسائل را كه از جدم به ارث رسیده بود، در معرض فروش قرار دهم.

به این ترتیب، بو علی سینا بعد از تلاش زیاد با نماز و توجه به خدا به گمشده خویش دست یافت. (7)

7. راز زنده بودن الیاس علیه السلام

الیاس علیه السلام از پیامبرانی است كه هنوز زنده و غایب از نظرهاست. نقل شده: حضرت عزرائیل علیه السلام نزد او رفت تا روحش را قبض كند. الیاس علیه السلام به گریه افتاد.

عزرائیل علیه السلام گفت: آیا گریه می‌كنی، در حالی كه به سوی پروردگارت باز می‌گردی! الیاس علیه السلام گفت: گریه‌ام از ترس مرگ نیست، بلكه برای شبهای [طولانی] زمستان و روزهای [گرم و طولانی] تابستان است كه دوستان خدا، در این شبها به عبادت می‌گذرانند و در این روزها روزه می‌گیرند و در خدمت خدا هستند و از مناجات با محبوب لذت می‌برند؛ ولی من از صف آنها جدا شده، اسیر خاك می‌گردم.

خداوند به الیاس علیه السلام وحی كرد: تو را به خاطر آنكه دوست داری در خدمت ما باشی، تا روز قیامت مهلت دادم تا زنده باشی [و در صف اولیاء خدا مشغول مناجات بمانی].(8)

 

پی‌نوشـــــــــــــــــت‌ها

 

1. حدید/17.

2. اَما اَنَّ لِلهِجرانِ اَن یَتَصَرَّما                                                 وَلِلغُصنِ عُصنَ البَان اَن یَتَبَسَّما

وَ لِلعاشِقِ الصُّبُّ الَّذی ذابَ وَ انحَنَی                                        اَلَم یَأنِ اَن یَبکَی عَلَیهِ وَ یَرحَما

کَتَبتُ بِماءٍ الشَّوقِ بَینَ جَوانِحی                                              کِتاباً حَکَی نَقشَ الوَشِیِّ المُنَمنَما

ر.ک: تفسیر روح المعنانی، آلوسی، ج 27، ص 180، ذیل آیه 17 سوره حدید؛ تفسیر الفرقان، ذیل همان آیه.

3. همان ص 32؛ هزار و یک حکایت تاریخی، محمود حکیمی، ج1، ص 318.

4. سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج1، ص 699.

5.وسائل الشیعه، حر عاملی، ج 11، صص 447 ـ 448.

6. امیدجوان، شماره 478.

7. داستان‌های صاحب‌دلان، محمدی اشتهاردی، ج2، ص132.

8. همان، صص 155 ـ 156؛ المخازن، ج 1، ص 286.

355 دفعه
(0 رای‌ها)