صدها سال است كه خاورمیانه به عنوان یكی از مناطق بحران خیز جهان به شمار میرود. موقعیت ویژه این منطقه، تلاقی فرهنگها، پیدایش تمدنها و ادیان، ظهور و سقوط قدرتها و دیگر عوامل، همواره این بخش از جهان را به كانون توجه دانشمندان، تاریخ نگاران و مردم دنیا تبدیل كرده است. با آغاز قرن بیستم و فروپاشی تدریجی امپراطوری عثمانی و ضعف بی مانند حكومت شیعی ایران، حضور ماندگار بیگانگان در این منطقه، رو به فزونی گذارد و با كشف نفت كه شریان حیاتی صنعت غرب به شمار میرفت، نگاه نیروهای تاثیرگذار جهان بیش از پیش متوجه خاور میانه گشت. زایش صهیونیسم و اسرائیل نیز در همین مقطع بعدی جدید به فرایند تحولات این نقطه از جهان اضافه كرد و معادلات آن را پیچیدهتر ساخت.
اما آنچه در این میان میتواند موضوع پژوهشی مستقل قرار گیرد، شناخت عصاره و هسته مركزی اندیشه صهیونیسم است؛ چرا كه با شناخت و درك صحیح این نظریه سیاسی، بسیاری از ابهامات برطرف خواهد شد و ریشههای استعماری این دیدگاه بیش از پیش هویدا خواهد گردید. همچنین كالبد شكافی تاریخی صهیونیسم ما را در تفسیر دقیقتر از عملكردهای غیر انسانی و غیر اخلاقی مدعیان این طرز تفكر یاری خواهد داد.
قلب تپنده صهیونیسم سیاسی
صهیونیسم سیاسی هم مانند دیگر مكاتب، دارای یك محور مركزی است. این محور كه قلب تپنده این اندیشه محسوب میشود، وظیفه تغذیه و ساماندهی مناسب كلیه اركان را بر عهده دارد. تئودورهرتزل به عنوان پیشگام اندیشه صهیونیسم، محور و شالوده تفكرات خویش را قومیت و ملی گرایی افراطی قرار داد. وی كه در برابر جذب و ادغام یهودیان در دیگر كشورها و جوامع به مبارزه برخاسته بود، بهترین یاران خود را در میان یهود ستیزان یافت، چرا كه این دوستان استراتژیك میتوانستند با فشارهای بسیار بر بدنه یهودیت، آن را به سوی اندیشههای هرتزل راغب سازند. به همین خاطر وی با صراحت اظهار میداشت: «یهود ستیزها، مطمئنترین دوستان ما و كشورهای آنان متحدین ما خواهند شد.» (1)
این روزنامه نگار اتریشی با قرار دادن یهود در قالب قوم و ملت متحد سعی نمود تا با برون رفت از چارچوبهای مذهبی یهودیت، راه را برای یك همگرایی ملی هموار سازد. در این راستا او با گوشزد نمودن خطر حضور یهودیان در دیگر كشورها و بزرگ نمایی غیر واقعی تهدیدهای این اقلیت، گروهها، نهادها و دولتمردان مخالف یهود را با خود هم صدا نمود. پایه گذار صهیونیسم آن چنان در این راه پیش رفت كه رئیس پارلمان اتریش، بارون ژوهان فون شلومسكی ضمن اعلام خطر به هرتزل نوشت: «اگر نیت شما و هدف تبلیغات شما، برانگیختن یهود ستیزی است... من مطمئنم با این گونه تبلیغات یهود ستیزی اوج خواهد گرفت. شما یهودیان را به سوی یك قتل عام میرانید.» (2)
اگرچه پیش از هرتزل دیگر یهودیان مانند پینسكر (Pinsker) ولیلین بلوم درباره صهیونیسم سیاسی و مهاجرت یهودیان روسیه، تلاشهایی را صورت داده بودند، اما این تئودور بود كه تحت تاثیر ماجرای دریفوس، (3) اندیشه تاسیس یك حكومت یهودی را به شدت دنبال نمود. او با به كارگیری سیاست دوگانه اتحاد با یهود ستیزان و بزرگ نمایی زجرها و دردهای یهودیان در كشورهای گوناگون، زمینههای لازم را برای ایجاد شكاف بین یهودیان و ملتها فراهم نمود.
صهیونیسم و خودبرتر بینی غربی
هرتزل در حالی كه تحت تاثیر خود برتربینی غربیان در آغاز قرن بیستم قرار گرفته بود، سعی نمود با تكیه بر ایده «نژاد برگزیده یهود»، اندیشه صهیونیسم را به تحقق نزدیك سازد. وی با تحریف واژه «برگزیدگی.» ، مفهومی را متناسب با ملی گرایی یهود از آن استخراج نمود. مارتین بوبر كه خود صهیونیستی قدیمی و پرآوازه به شمار میرفت و بعد به جرگه مخالفان پیوست، در تشریح آرمان صهیونیسم چنین میگوید: «دین یهود از ریشه هایش بریده شده است... تمایل به داشتن سرزمین و گرایش به ملی گرایی چیزی است كه از ملی گرایی جدید غرب به امانت گرفته شده است.» (4) وی سپس به تفاوت مفهوم برگزیدگی در دین یهود و صهیونیسم سیاسی اشاره میكند و ادامه میدهد: «برگزیدگی [در دین یهود] معرف یك احساس خود برتر بینی نیست و از مقایسه خود با دیگران حاصل نمیشود، بلكه احساسی در جهت انجام تكلیف و به ثمر رساندن رسالت پیامبران است.» (5)
اما عنكبوت صهیونیسم سیاسی چنان تارهای ملی گرایی و نژاد پرستی را به دور اندام یهودیان میتنید كه حتی با مرگ هرتزل نیز این عقیده به خاموشی نگرایید، بلكه با قدرت و تعصب بیشتری از سوی رهبران صهیونیست به ویژه ولادیمیرژابوتینسكی ادامه یافت.
صهیونیسم و نژادپرستی افراطی
ژابوتینسكی كه گوی سبقت را از دیگر رهبران ربوده بود، چنان بر نژاد پرستی اصرار ورزید كه از سوی میانه روهای صهیونیست، فاشیست نامیده شد. اوج تخیلات دیوانه وار وی را میتوان در خلال نوشتارش كه در سال 1904 م. به نگارش درآمده است، مشاهده نمود. وی در توجیه نژادپرستانه صهیونیسم و دولت آن مینویسد: «منشا احساسات ملی هر كس را باید فقط در خون و خصوصیات فیزیكی نژاد او جستجو كرد... بنابراین فقط آن قومی میتواند دارای هویت ملی باشد كه همبستگی ملی خود را همیشه و به هر قیمتی حفظ كرده باشد و چون همبستگی ملی فقط با خالص ماندن نژاد حفظ خواهد شد، بنابراین ما یهودیان ناچاریم برای خود سرزمینی داشته باشیم تا از اختلاط با دیگر نژادها مصون بمانیم.» (6)
هم اینك نیز این گرایش در میان صهیونیستها به عنوان یك اصل كلیدی و حیاتی تلقی میشود. به عنوان نمونه اسحاق شامیرپس از آن كه سازمان ملل صهیونیسم را نوعی نژاد پرستی اعلام نمود، با خشم اظهار داشت: «غیر قابل پذیرش است كه ملتهایی متشكل از مردمی كه تا دیروز هیزم شكن بوده اند، خود را رهبران جهان فرض كنند!... چگونه این بدویان میتوانند عقیدهای ویژه خود داشته باشند؟... ضربهای كه اخیرا از سازمان ملل خوردیم... باید یك بار دیگر ما را متقاعد سازد كه ما، از جنس دیگر اقوام نیستیم.» (7)
گامهای بلند و خیال پردازانه صهیونیسم به سوی قوم محوری یهود آن چنان دور از واقع به نظر میرسید كه حتی بعضی از رهبران یهودی را در برابر آن به موضع گیری واداشت. خاخام هارولد رینهارت یكی از رهبران برجسته یهودیان انگلیس پس از ترور كنت برنادوت میانجی سازمان ملل در سال 1948 م. توسط گروههای تروریستی صهیونیست اظهار داشت: «فقط دیوانگی میتواند مرگ كنت برنادوت را توجیه كند، اما كاملا واضح است كه مرز بین دیوانگی و ملیت پرستی افسار گسیخته بسیار نامشخص است، همچنان كه در مقیاس بزرگتر به وسیله نازیها نشان داده شد... .
در بین یهودیان، امروزه نوعی ملیت پرستی مجرد ناشی از یاس و بدبینی - كه با سنتهای یهود در تضاد است - گاه بیگاه ظاهر میگردد.» (8)
نژاد پرستی و ملی گرایی كور صهیونیست اگرچه با هیچ یك از معیارهای علمی سازگار نیست، اما تمامی اركان جامعه اسرائیل را تحت تاثیر خود قرار داده، بار توجیه حیات سیاسی صهیونیستها را بر دوش میكشد. این حقیقت را میتوان از زبان شولامیت الونی یكی از نمایندگان پارلمان اسرائیل و رهبر نهضت حفظ حقوق مدنی، شنید.
وی با لحنی بیزاری جویانه اعتراف میكند: «همه چیز جوری میگذرد كه انگار میكوشند در ضمیر یهودیان اسرائیل این اندیشه را نفوذ دهند كه بین یهودیان و غیر یهودیان تفاوت كمی و معنایی وجود دارد... این همان اصلی است كه میتوان از تمام قوانین و مقررات دولتی، سیاست داخلی، موقعیت افراد و خانوادهها و معیارهای شهروندی برداشت نمود. همین اصل است كه رفتار ما را در برابر اسرائیلیهای عرب، بدویان عرب، ساكنان كرانه باختری روداردن و غزه تنظیم میكند و نحوه پاسخگویی ما به خواستههای آنان را مشخص میسازد.» (9)
خود برتر بینی افراطی سبب گردیده است، صهیونیستها خود را تنها قربانیان محق عالم قلمداد كنند و طلبكارانه و ستیزه جویانه از زبان قصاب لبنان یعنی شارون اعلام نمایند: «ما حق داریم از دنیا همه چیز ب خواهیم... به عنوان یك یهودی ما به هیچ كس مدیون نیستیم. این دیگرانند كه به ما مدیون هستند.» (10)
اهمیت قوم گرایی برای تشكیل و دوام رژیم تل آویو زمانی روشنتر خواهد شد كه بدانیم امروزه اكثر یهودیان ساكن در اسرائیل، خود را بی مذهب معرفی كرده، به صراحت اعلام میدارند: «به خدا اعتقادی ندارند.» مجله نیوزویك در همین رابطه طی گزارشی در سال 1985م. اعلام نمود 54 درصد اسرائیلیان خود را صهیونیستهای بدون مذهب معرفی مینمایند. منابع دیگر این آمار را تا حدود 60- 65 درصد میدانند. (11)
پرستش قدرت
نتیجه منطقی مطالب گذشته آن است كه روح هستی بخش و تغذیه كننده صهیونیسم سیاسی حاكم بر اسرائیل عنصر خطرناك قوم محوری و نژادپرستی افراطی است. تضعیف یا تقویت این كلید حیاتی با توجه به عوامل مختلف داخلی و خارجی میتواند درتضعیف یا تقویت اسرائیل نقش ایفا كند. به همین دلیل است كه كوچكترین مخالفت یا آزار صهیونیستها زیر ذره بین رسانههای وابسته قرار گرفته، همچون پتكی بر سر مخالفان كوبیده میشود و آنان با برچسب «ضد سامی» و به تعبیر بهتر «ضد یهود» زیر فشار قرار میگیرند. این در حالی است كه بسیاری از پژوهشگران معتقدند بین صهیونیسم اسرائیلی و یهودیت تفاوت ماهوی و اساسی وجود دارد.
از جمله این افراد میتوان به پروفسور «اسرائیل شاهاك.» ؛ «خاخام امبرگ.» ؛ خانم «فلسیا لانگر» و «ایزاك اشترن» اشاره نمود. سخن موشه منوهین یهودی منتقد صهیونیسم نمادی از همین بازگشت تدریجی از آرمان صهیونیسم است: «من به كشور تازه تاسیس یهود (اسرائیل) رفتم. به این امید كه با یك بهشت روحانی رو به رو شوم، در آن جا دریافتم كه صهیونیستها در آن جا «نه خدا» بلكه قدرت خود را پرستش میكنند.» (12)
پایان گفتار
از آنچه تاكنون آمد این واقعیت به خوبی نمایان میشود كه بنیانگذاران صهیونیست با الهام از فضای حاكم بر غرب مسیحی و قدرت یافتن آنها، سودای مجد و عظمت گذشته را در ذهن میپروراندند. آنان با تحریف واژههای كلیدی در یهودیت مانند «قوم برگزیده.» ، قومیت افراطی را از آن به ناروا نتیجه گرفتند و با پیوند نژادپرستی با برخی آموزههای تند توراتی، صهیونیسم را نمادی از بازگشت روزگاران شكوه و حكمرانی بنی اسرائیل تبلیغ نموده، روشهای سركوبگرانه خود را در پناه همین ایدئولوژی توجیه كردند. بدیهی است پذیرش این برداشت سیاسی، جایی و حقی برای دیگران باقی نمیگذارد. این مساله همان چیزی است كه راه رسیدن به هر گونه توافقی را با صاحبان این نگاه خصمانه سد میكند. نگرشی كه جز قصاوت و پایمال نمودن حق دیگران، رسالتی برای خویش قائل نیست و سربازان آن مفهومی برای عذاب وجدان نمیشناسند. برای آن كه بیشتر با عواقب وحشتبار پذیرش این نگاه برتری طلب آشنا شویم، شرح ماجرای یكی از حملات اسرائیل به نوار غزه كه از زبان یكی از سربازان ارتش اسرائیل ذكر میشود، بسیار مفید خواهد بود.
«بستر خشك و عریض رودخانه در نور ماه میدرخشد. ما با احتیاط در دامنه كوه پیش میرویم. چندین خانه از دور پیدا است. در فاصلهای دور سه چراغ به چشم میخورد. ما به سه گروه چهار نفری تقسیم شده ایم. قرار است دو تا از این گروهها به طرف اردوگاه فلسطینی بزرگی كه در جنوب مواضع ما قرار دارد بروند و گروه سوم نیز به طرف تنها خانهای كه در قسمت شمالی وادی غزه قرار دارد حركت كنند. آرامشی خاص در این دل شب بر همه جا حاكم است، اما به زودی این سكوت با صدای گلولهها، انفجارها و نالههای كسانی كه اینك آرام در خانه هایشان خوابیده اند، درهم خواهد شكست. به سرعت پیش میرویم و وارد یكی از خانهها میشویم. صدایی بلند میشود: «من هذا» یعنی آن جا كیست؟ ما به طرف صداها خیز بر میداریم. دو عرب ترسان و لرزان مقابل دیوار خانه ایستاده اند، غافلگیر شده اند و میخواهند بگریزند. من شلیك میكنم. فریاد گوشخراشی آسمان را پر میكند. یكی از آن دو به زمین میغلتد. اما دومی هنوز میدود. حال دیگر باید دست به كار شویم. فرصت چندانی نداریم. خانه به خانه پیش میرویم و عربها سراسیمه و وحشت زده این سو و آن سو میدوند. مسلسلها یك بند غرش میكنند. همهمه عربها با ضجههای دلخراش در میآمیزد. به گذرگاه اصلی اردوگاه میرسیم. شماره اعرابی كه پا به فرار گذاشته اند بیشتر میشود. گروه دوم از جهت مقابل حمله میكند. غرش انفجار نارنجكهای دستی از دور دستها به گوش میرسد. به ما دستور میدهند كه باز گردیم. صبح روز بعد روزنامهها در صفحه اولشان خواهند نوشت: «اردوگاه آوارگان فلسطینی البرج در نزدیكی غزه مورد حمله قرار گرفت. این اردوگاه پایگاهی برای نفوذ فلسطینیها به خاك اسرائیل بود. در این حمله بیست نفر كشته و بیست نفر نیز مجروح شدند.»
این سرباز خون ریز صهیونیست كه تحت تاثیر آموزههای صهیونیسم قرار گرفته است، در ادامه، اولین تجربه خود را در مورد آدمكشی با چاقو بیان میكند. وی با تشریح چگونگی بازگشت به خاك اسرائیل در ادامه میگوید: «به راهمان ادامه میدهیم. راه باریكی در دامنه یك تپه پیش روی ما است. ستون در سكوت حركت میكند. ناگهان چند سنگ ریزه از بالای تپه به پایین میغلتند. شبح مردی را میبینم. تفنگم را به سویش نشانه میروم. گیبلی خودش را روی دستهای من میاندازد و میگوید: «هارتسیون، تو را به خدا این طور نه، با چاقو!!.». بار و بندیلم را روی زمین میگذارم و كاردم را از غلاف در میآورم. در حالی كه آن مرد دارد یك آواز عربی را زمزمه میكند، ما سینه خیز به طرفش راه میافتیم. بزودی این آواز شادی به مویه مرگ بدل خواهد شد. دارم میلرزم. این نخستین تجربه من با چنین اسلحهای است. به نزدیكی او رسیده ایم، خیز بر میداریم، گیبلی او را میگیرد و من كارد را تا دسته در پشت او فرو میكنم، خون یك باره فواره میزند و پیراهن نخی راه راه او را رنگین میكند، بدون لحظهای درنگ... یك بار دیگر كارد را در پشت او فرو میكنم. فریادی میكشد، دست و پایی میزند و بالاخره آرام و بی حركت میافتد.» هارتسیون پس از نقل این ماجرا در برابر پرسش خبرنگاری كه از احساس وی و عذاب وجدان او سؤال میكند با تعجب پاسخ میدهد: «عذاب وجدان؟ ابدا، چرا باید عذاب وجدان داشته باشم؟ كشتن آدم با تفنگ آسان است ولی آدم كشتن با چاقو اصلا چیز دیگری است. احساس غریبی است. شما در مییابید كه برای خودتان مردی هستید!!!» (13)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) گارودی، روژه، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، ترجمه دكتر نسرین حكمی، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص 96.
2) همان، ص 98.
3) آلفرد دریفوس.» افسر یهودی ارتش فرانسه بود كه به اتهام تحویل مدارك سری به آلمانها بوسیله شورای نظامی محاكمه و در دسامبر 1894 م. به حبس ابد محكوم شد. این محاكمه موجی از احساسات ضد یهودی را در فرانسه ایجاد نمود. اگرچه وی پس از پنج سال تبرئه شد و نشان دریافت كرد اما ماجرای وی به عنوان یكی از نمادهای یهودی ستیزی در اروپا ثبت گردید.
4) پرونده اسرائیل و صهیونیسم، ص 20.
5) همان.
6) یشایایی، هارون، صهیونیسم در تئوری و عمل، افق بینا، شماره 15، ص 23.
7) پرونده اسرائیل و... ، ص 161.
8) همان، ص 162، با تصرف.
9) همان، ص 94، با اندكی تصرف.
10) همان، ص 67، با اندكی تصرف.
11) هال سل، گریس، تدارك جنگ بزرگ، مترجم: خسرو اسدی، تهران: رسا، 1377، ص 210.
12) همان، ص 224.
13) لیویا روكاچ، تروریسم مقدس اسرائیل. مترجم: مرتضی اسعدی، صص 133- 135، با تغییر و تصرف.