آخرین تصاویر مذهبی

آخرین فیلم های مذهبی

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

در آموزشی نوشته شده در پنج شنبه, 23 آذر 1402
مجموعه تصویری احکام شامل آموزش مطهرات، نجاست و نجس شدن چیزهای پاک، تطهیر لباس، پارچه، فرش و دیگر اشیا، آموزش وضو، آموزش نماز، آموزش غسل، تیمم، احکام محتضر، آموزش کفن…
دانلود مجموعه سخنرانی های  تصویری از مرحوم دولابی

دانلود مجموعه سخنرانی های تصویری از مرحوم دولابی

در بزرگان و شخصیت ها نوشته شده در سه شنبه, 21 آذر 1402
دانلود مجموعه سخنرانی ها و نکات اخلاقی از مرحوم دولابی با موضوعات: رزق و روزی انسان، دوست داشتن، قلب مومن، گرفتاری بشر، رحمت الهی و ... شامل 10 فایل تصویری
دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

در انقلاب، دفاع مقدس، مقاومت نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه نماهنگ های جدید ویژه فلسطین و غزه
مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه مداحی های جدید ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه کلیپ های تصویری زیبا ویژه عید غدیر خم با کیفیت بالا

آخرین مطالب سایت

جانشينی امام علی (ع) واكنش‌ها و عملكردها (به مناسبت عيد غدير)

اشاره:

خاطره پرشكوه و بسيار مهمّ روز غدير و مسأله اعلام جانشينی اميرمؤمنان عليه السلام از سوی پيامبر اسلام صلی الله عليه وآله يكی از حوادث مهم و سرنوشت ساز تاريخ اسلام به شمار می‌رود كه از نظر معصومين عليهم السلام جايگاه ويژه‌ای دارد. حادثه‌ای كه آگاهی يافتن از ابعاد عظيم آن، بشر را از لبه پرتگاه سقوط در جهل، ضلالت و مرگ جاهليّت نجات خواهد داد.

حادثه‌ای كه به تعبير امام صادق عليه السلام عظيم‌تر از روز عيد فطر، قربان و جمعه است.(1) به فرموده امام رضاعليه السلام: «اگر مردم ارزش اين روز را می‌دانستند، بی‌ترديد فرشتگان در هر روز، ده مرتبه با آنان مصافحه می‌كردند.‌»(2)

بدين جهت بر آن شديم تا ضمن پاسداری از اين روز، سيری اجمالی در مواردی كه پيامبرصلی الله عليه وآله از آغاز بعثت تا پيش از رحلت در مورد جانشينی اميرمؤمنان عليه السلام بيان كرده است، همراه با عكس العمل دشمنان، داشته باشيم امّا چون اين موارد بسيار زياد است، فقط به چهار مورد بسنده خواهيم كرد:

1 - اعلام جانشينی در اوّلين نشست:

پس از گذشت سه سال از بعثت پيامبرصلی الله عليه وآله با آمدن آيه «وانذر عشريتك الأقربين‌» دستور جديدی از طرف خداوند بر پيامبر ابلاغ شد. از اين رو حضرت با فراخوانی فرزندان عبدالمطلب كه در آن روز فزون‌تر از چهل نفر مرد بودند، به علی عليه السلام دستور داد تا از ران گوسفندی غذايی برای آنان آماده سازد. سپس از آن‌ها خواست تا نزديك شده و غذا بخورند، پس از سير شدن، پيش از آن كه آن حضرت سخنی فرموده باشد، ابولهب لب به سخن گشود و گفت: می‌بينيد چگونه اين مرد شما را سحر و جادو كرده است. پيامبرصلی الله عليه وآله در آن روز چيزی نفرمود و جلسه بهم خورد. روز ديگر پيامبرصلی الله عليه وآله آن‌ها را دعوت نمود و ضمن پذيرايی لب به سخن گشوده، فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب! من از طرف پروردگار به سوی شما آمده‌ام و بيم دهنده و بشارت دهنده ام. پس مسلمان شويد و از من پيروی كنيد كه هدايت خواهيد شد.(3)

سپس فرمود: «كدام يك از شما به من ايمان می‌آورد و مرا در اين جهت كمك می‌كند كه برادر، ولي، وصی و وزير من پس از من و خليفه‌ام در خاندانم خواهد بود.» تمام حضّار سكوت كردند تا اين كه پيامبرصلی الله عليه وآله سه مرتبه سخن خود را تكرار كرد. در هر مرتبه علی عليه السلام می‌فرمود: «يا رسول الله! من به كمك تو خواهم شتافت و در اين امر وزيرت خواهم بود....»

اميرمؤمنان فرمود: «پس پيامبرصلی الله عليه وآله دست مرا گرفت و فرمود: اين برادر، وصي، جانشين، وزير و خليفه من در بين شما است، پس سخن او را بشنويد و از او پيروی كنيد.‌»(4)

بنا به نقل ابو رافع پيامبرصلی الله عليه وآله به علی عليه السلام فرمود: «نزديك من بيا. پس دهان علی را باز كرد و مقداری از آب دهان خود را با بزاق دهان علی مخلوط كرد. همچنين مقداری از آب دهان خود را بين دو كتف و سينه علی ماليد.»(5)

عكس‌العمل شديد ابولهب

از همان آغاز ابولهب بنای مخالفت و لجاجت را گذاشته، با برهم زدن جلسات اجتماع فرزندان عبدالمطلب، مخالفت صريح خود را با نبوّت آن حضرت اعلام كرد. و از باب تمسخر و استهزا به سخنان پيامبرصلی الله عليه وآله درباره جانشينی علی عليه السلام گفت: «اين چه هديه بود كه به عموزاده ات در برابر بيعتی كه با تو كرد، دادي؟ او تو را اجابت كرد امّا تو سر و صورت و دهانش را پر از آب دهان خود كردي.»

پيامبرصلی الله عليه وآله در پاسخ فرمود: «بدين وسيله درون او را پر از علم و حكمت كردم.»(6)

و آن گاه فرزندان عبدالمطلب در حالی كه به آنحضرت می‌خنديدند و او را مورد استهزا قرار می‌دادند، ابوطالب را به باد تمسخر گرفته، گفتند: «ای ابوطالب! به تو نيز دستور داده كه سخن فرزندت را گوش كرده، از او اطاعت و فرمان ببري.‌» سپس جلسه را بهم زده، متفرق گشتند.(7)

2 - هنگام نزول آيه ولايت:

دومين موردی كه پيامبرصلی الله عليه وآله سخن از جانشنينی علی عليه السلام به ميان آورد، زمانی بود كه اميرمؤمنان عليه السلام انگشتر خود را در مسجد در حال نماز به فقير صدقه داد. به دنبال اين كار خداپسندانه و ارزشمند خداوند آيه ولايت را نازل فرمود: «انّما وليّكم اللّه و رسوله والّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلوة و يؤتون الزّكاة و هم راكعون»(8)؛ «سرپرست و ولی شما تنها خداست و پيامبر و آن‌ها كه ايمان آورده‌اند، همان‌ها كه نماز با برپا می‌دارند و در حال ركوع زكات می‌دهند.»

از امام محمدباقرعليه السلام روايت شده كه فرمود «گروهی از يهوديان از جمله عبدالله بن سلام، اسيد بن ثعلبه، سلام و ابن صوريا مسلمان شدند؛ خدمت پيامبرصلی الله عليه وآله آمدند و عرضه داشتند: يا رسول اللّه! حضرت موسی عليه السلام يوشع بن نون را به عنوان وصی و جانشين خود تعيين كرد، پس وصی و جانشين تو كيست؟

در همان حال اين آيه نازل شد. پيامبرصلی الله عليه وآله فرمود: حال برخيزيد و به طرف مسجد برويم. همين كه به در مسجد رسيدند، سائلی را ديدند كه از مسجد خارج شد. حضرت فرمود: آيا كسی چيزی به تو نداد؟

گفت: چرا. اين انگشتر را به من دادند. حضرت فرمود: چه كسی اين را به تو داد؟ گفت: آن مردی كه در حال نماز است. حضرت فرمود: در چه حالتی بود؟ گفت: در حال ركوع.

اين جا بود كه پيامبرصلی الله عليه وآله با صدای بلند تكبير گفته و اهل مسجد با تكبير رسول خداصلی الله عليه وآله تكبير گفتند.

- پيامبرصلی الله عليه وآله عبدالله بن سلام و همراهانش را كه از جانشين وی سؤال كرده بودند، مخاطب قرار داده فرمود علی بن ابی طالب پس از من ولی شما است.

عبدالله بن سلام و همراهان وی - كه در پی وصی پيامبرصلی الله عليه وآله بودند - با ديدن اين صحنه گفتند: ما نيز خدای را به عنوان پروردگار، اسلام را به عنوان دين، محمدصلی الله عليه وآله را به پيامبری و علی را به وصايت و جانشينی پذيرفته و راضی گشتيم.‌»(9)

واكنش منافقين

برخی از منافقين كه از نزول آيه ولايت، مطرح شدن خلافت و جانشينی اميرمؤمنان به شدت عصبانی شده بودند، در مسجد جمع شدند تا از نظر يكديگر با خبر شوند. از اين رو برخی به برخی ديگر گفتند: كه اگر به اين آيه (ولايت) كفر بورزيم، لازمه اش اين است كه بايد به ساير آيات كفر ورزيده و قبول نكنيم. اگر هم ايمان بياوريم، چنان خواهد شد كه او می‌گويد. پس ما از پيامبرصلی الله عليه وآله پيروی می‌كنيم امّا آنچه را كه درباره علی آورده، نپذيرفته و اطاعت نخواهيم كرد. اين جا بود كه اين آيه نيز نازل گشت: «يعرفون نعمة الله ينكرونها»؛(10) «نعمت خداوند را می‌شناسند و سپس آن را انكار می‌كنند.»

همسويی با منافقين

با اين كه تمام مفسران شيعه، اكثر مفسرين اهل سنت، صاحبان كتب فضايل و غير آن‌ها اين آيه را در شأن و منزلت اميرمؤمنان عليه السلام می‌دانند - چنانچه سيوطي، بيضاوي، رازي، نيشابوري، طبري(11) و غير آن‌ها بدان مسأله اشاره كرده‌اند - امّا می‌بينيم كه برخی از روی ناآگاهی يا از روی تعصب و لجاجت با منافقين صدر اسلام هم سو شده، در مقام رد و انكار شأن نزول آيه درباره علی بن ابی طالب عليه السلام برآمدند. همانند ابن تيميه كه مدعی شده به اجماع علما ماجرای خاتم بخشی علی عليه السلام يك موضوع ساختگی بوده است.

عجيب اين جا است! موضوعی كه در صدها كتاب تفسير و غير آن از عدّه زيادی از اصحاب و ياران پيامبرصلی الله عليه وآله نقل شده، چگونه اين فرد ناآگاه و بی‌اطلاع، قديمی اجماع علما بر ساختگی بودن آن است.

چنانچه علامه طباطبايی از چنين ادعايی سخت تعجب كرده و می‌فرمايد:

«اين از عجيب ترين ادعاهايی است كه ابن تيميه مدعی شده است.‌»(12)

مرحوم سيد نعمةاله جزائری در كتاب خود آورده است: «برخی از دوستانم برايم نقل كرده‌اند كه برخی از روزها نزد قاضی حنفی بغداد نشسته بودم كه شنيدم، سائلی برای كمك گرفتن از مردم قصيده تصدق علی عليه السلام به خاتم را می‌خواند. قاضی به من رو كرده، گفت: بشنو كه اين رافضی‌ها چه شعرها و قصيده‌ها در مدح علی عليه السلام به خاطر يك انگشتری كه چهار درهم ارزش نداشته، گفته‌اند امّا ابوبكر كه تمام اموال خود را صدقه داد، هيچ يك در شعر و سروده خود نامی از او به ميان نياورده‌اند.

گويد به قاضی گفتم: خداوند امر قاضی را اصلاح كند. بدان كه رافضی‌ها در اين جهت گناهی ندارند و اگر چيزی هست، از عالم ملكوت آمده، اين خداوند است كه در پی اين ماجرا در قرآن نازل كرده كه تا روز قيامت مورد تلاوت قرار گيرد و اوست كه درباره شأن ابوبكر آيه و سوره‌ای نازل نكرده، با اين كه به قول خودت مال و ثروت زيادی را صدقه داده است. گويد: در حالی كه قاضی دستش را تكان می‌داد، گفت: آری برادر! اين هم به ذهن من آمد امّا من دنبال چاره جويی و توجيه اين ماجرا هستم.»(13)

3 - تبليغ رسالت و اعلام جانشينی علی عليه السلام

ده سال از هجرت پيامبر بزرگوار اسلام صلی الله عليه وآله می‌گذشت با آمدن جبرئيل و آوردن آيه مباركه: «و اذّن فی النّاس بالحجّ يأتوك رجالاً و علی كلّ ضامر يأتين من كلّ فجّ عميق‌»(14)؛ «و مردم را دعوت عمومی به حج كن تا پياده و سواره بر مركبهای لاغر از هر راه دوری به سوی تو بيايند.» پيامبرصلی الله عليه وآله آهنگ حج نموده و دستور داد: مؤذنان و مناديان اعلام كنند كه رسول خداصلی الله عليه وآله در اين سال به حج خواهد رفت و به همين منظور، نامه‌های فراوانی به افراد، شخصيّت ها، رؤسا و قبايل نوشت كه هر كه توانايی رفتن به حج دارد، خود را مهيّا سازد.

در همان سال با حضور پيامبرصلی الله عليه وآله حج بسيار باشكوه و پر خاطره‌ای برگزار شد و با پايان پذيرفتن حج آن حضرت آهنگ بازگشت به مدينه را نموده و چون به «كراع الغميم‌» (محلی در بين راه مكّه و مدينه) رسيد، جبرئيل نزد حضرتش آمد و فرمان خدای را مبنی بر تبليغ رسالت الهی و نصب علی عليه السلام به عنوان وصی و جانشين خود به حضور پيامبرصلی الله عليه وآله آورد. و چنين گفت: «يا ايّها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك وان لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه يعصمك من النّاس‌»؛(15)

«ای پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم ابلاغ كن و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام نداده اي. خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم حفظ می‌كند.»

با صدور اين فرمان، پيامبرصلی الله عليه وآله در آن جا توقف كرده، دستور داد: اوّلين گروه مسلمانان كه به نزديك‌های جحفه رسيده بودند، برگردند و آن كه از راه می‌رسد، توقّف كند. سپس رحل خود را در محلی به نام غدير خم به زمين گذارد و در حالی كه از شدت گرما گوشه پيراهن مبارك را بر سر خود قرار داده بود، «اجيبوا داعی الله». و از سوی ديگر منادی آن حضرت مردم را جهت شنيدن سخنان بسيار مهمّ پيامبرصلی الله عليه وآله فرا می‌خواند.

پس از اجتماع و استقرار مردم گرداگرد پيامبرصلی الله عليه وآله، آن حضرت خطبه تاريخی و سرنوشت ساز خود را در آن جمع چند ده هزار نفری آغاز كرده، فرمود: «ای مردم! زود است من از سوی پروردگار دعوت شده، اجابت كنم. شما چه می‌گوئيد؟ در پاسخ گفتند: شهادت می‌دهيم كه رسالت الهی خود را تبليغ كرده و اندرز داده اي. آن گاه فرمود: پس بنگريد كه پس از من درباره «ثقلين» چگونه عمل می‌كنيد. مردی از جای برخاسته، گفت:‌ای رسول خدا! ثقلين چيست و كدامند؟

فرمود: ثقل اكبر، كتاب خدا،... و ثقل اصغر، عترت من اهل بيتم، هستند و شما را نسبت به قرآن و اهل بيتم يادآوری می‌كنم، بدانيد كه اين‌ها هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در روز قيامت كنار حوض بر من وارد شوند. بر آن‌ها پيشی نگيريد كه هلاك خواهيد شد؛ از آن‌ها فاصله نگيريد كه گمراه خواهيد شد و چيزی يادشان ندهيد كه از شما داناتر هستند.

ای مردم! آيا می‌دانيد كه خدای مولای من است و من مولای مؤمنين هستم و من اولی به شما را خودتان می‌باشم؟ گفتند: آري، يا رسول الله!

سپس به علی فرمود: علی جان برخيز او را در طرف راست خود قرار داد و دستش را گرفته، بلند كرد تا سفيدی بغل هر دو پديدار گشت. سپس فرمود: «من كنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله.... بدانيد‌ای مردم! خداوند او را به عنوان ولی و امام مفترض الطاعة بر مهاجرين، انصار، بر هر شهری و باديه نشين و بر عرب و عجم، برده و آزاده و بزرگ و كوچك قرار داده است.»

مردی از جای برخاسته، پرسيد: يا رسول الله! منظور چه ولايتی است؟ حضرت فرمود: ولائه كولائی ولايت او همانند ولايت من بر شما می‌باشد. و هر كه من اولی بر او از نفس خودش هستم، علی نيز چنين است و اولی بر او از نفس خودش می‌باشد.

و آن گاه چند مرتبه مسلمانان را شاهد گرفت كه آيا فرمان خدا را رسانده و تبليغ كردم و در هر مرتبه آنان می‌گفتند: آري، يا رسول الله! هنوز خطبه و سخن پيامبرصلی الله عليه وآله پايان نپذيرفته بود كه جبرئيل بار ديگر نازل شد و گفت: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتی و رضيت لكم الإسلام دينا»؛(16) «امروز دين را برای شما كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم.»

اين جا بود كه پيامبرصلی الله عليه وآله تكبير گفت: و فرمود: «الله اكبر علی اكمال الدّين و اتمام النّعمة و رضی الرّبّ برسالته و ولاية علی بعدي؛ الله اكبر به كامل شدن دين و تمام شدن نعمت الهی و خشنودی پروردگار بر ادای رسالت او و ولايت و جانشينی علی عليه السلام پس از من.»

سپس از منبر پائين آمد و دستور داد: برای علی چادری نصب نمايند و مسلمانان حاضر دسته دسته بر او وارد شدند و به او به خاطر ولايت و جانشينی پس از پيامبرصلی الله عليه وآله تبريك گويند... و از جمله تبريك گويان عمر بن الخطاب بود كه بر حضرت وارد شد و پس از تبريك اظهار داشت: «بخّ بخّ لك يابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی كل مؤمن و مؤمنه....»(17)

واكنش دشمنان در برابر حادثه غدير:

ايراد خطبه پيامبرصلی الله عليه وآله و نصب علی عليه السلام به عنوان وصی و جانشين در جمع ده‌ها هزار نفر مسلمان و زائرخانه خدا، پيروان واقعی پيامبرصلی الله عليه وآله را بسيار خشنود و اميدوار ساخت امّا ضربه بسيار سختی بر پيكر دشمنان و منافقين وارد ساخت. آنان اگر چه لبخندی تلخ بر لب داشتند، در واقع بسيار عصبانی و خشمگين بودند، بدين جهت به توطئه و كارشكنی روی آوردند و به تحريك برخی افراد پست و ذليل پرداخته تا اعتراض خود را به پيامبرصلی الله عليه وآله برسانند.

اوّلين عكس العمل دشمنان - كه قريش در پشت سر اين ماجرا سنگر گرفته بودند - اعتراض فردی به مسأله جانشينی علی صلی الله عليه وآله بود. او می‌خواست با متهم كردن پيامبرصلی الله عليه وآله به اين كه نصب از طرف خودش صورت گرفته، مسأله جانشينی علی عليه السلام را كم رنگ شود و همچنين راه اعتراض و شبهه افكنی بين مسلمانان ساده لوح گشوده شود كه خداوند با فرستادن سنگی و كشته شدن معترض پرده از توطئه ناجوانمردانه منافقين برداشت و به وعده خويش كه فرموده بود: والله يعصمك من الناس وفا كرد.

اعتراض حارث بن نعمان:

ماجرا به نقل ابن شهرآشوب، وقتی پيام پيامبرصلی الله عليه وآله در مورد جانشينی اميرمؤمنان در همه جا پخش گرديد، فردی به نام «حارث بن نعمان فهري» به نزد آن حضرت آمده، گفت: «ای محمدصلی الله عليه وآله! از طرف خدا به ما دستور دادی كه شهادتين را بگوييم و ما را به نماز، روزه، حج و زكات دستور دادي، ما نيز پذيرفتيم. بالأخره راضی نشدی تا اين كه دست عموزاده ات را گرفتي، او را بر همه برتری دادي، به عنوان رهبر و جانشين خودت بر ما قرار دادی و گفتي: من كنت مولاه فهذا علی مولاه آيا اين كار از طرف خودت بود يا از طرف پروردگار؟» پيامبرصلی الله عليه وآله فرمود: «قسم به آن خدايی كه جز او خدايی نيست اين امر از طرف پروردگار می‌باشد.»

حارث كه با شنيدن اين سخن از پيامبرصلی الله عليه وآله سخت عصبانی گشته بود در حالی كه به طرف شتر خود می‌رفت، گفت: خدايا! اگر آن كه محمّدصلی الله عليه وآله می‌گويد، حقيقت دارد، سنگی از آسمان بر سر ما بفرست يا ما را به عذابی دردناك مبتلا كن. او هنوز به شتر خود نرسيده بود كه سنگی از آسمان، بر سرش فرود آمد و در دم كشته شد.(18)

باز دشمن آرام نگرفت و پيوسته در صدد تضعيف اهل بيت عليه السلام خاصّه اميرمؤمنان عليه السلام بود و از صدر اسلام تاكنون اين تلاش‌ها ادامه داشته و اكنون با شيوه ديگری به درون كتاب‌ها منتقل می‌كنند برای توجيه امر حساس و سرنوشت ساز غدير اوهامی به هم بافته‌اند كه به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

1 - اين آيه (آيه تبليغ) در لابلای آيات مربوط به اهل كتاب ذكر شده و مربوط به غدير نيست.

2 - اين آيه در اوّل بعثت بر پيامبرصلی الله عليه وآله نازل شده و مربوط به تبليغ دين است.

3 - آيه در مدينه و پس از جنگ احد نازل شده است.

و همچنين برای انحراف اذهان شبهه افكنی ديگری بر آيه اكمال دين كرده، از قبيل اين كه اين آيه در حجةالوداع در روز عرفه بر پيامبرصلی الله عليه وآله نازل شد. و ده‌ها شبهه ديگر كه با مراجعه به كتاب آيات الغدير(19) بر آن‌ها واقف خواهيد شد.

4 - آخرين تلاش درباره جانشينی علی عليه السلام:

در طول بيست وسه سال عمر پيامبرصلی الله عليه وآله پس از بعثت آن حضرت لحظه‌ای از فكر خلافت و جانشينی علی عليه السلام بيرون نرفت. حتی در واپسين روزهای عمر خود از هر وقت بيشتر نگران به نظر می‌رسيد.

از اين رو با اين كه در روزهای آخر عمر شريف و با بركتش پيوسته از جانشينی اميرمؤمنان و پيشی نگرفتن بر اهل بيت سخن می‌گفتند و سخت در تلاش بودند تا مدينه را برای ايّام رحلتشان و تثبيت خلافت علی عليه السلام خالی نگه دارد. بدين جهت مسلمانان را به فرماندهی اسامه و رفتن تا حدود محل شهادت پدرش، زيد، بسيج فرمود و بارها كسانی كه مدينه را جهت حركت سپاه اسامه ترك نمی‌كردند، نفرين و لعنت می‌كرد.

و از سوی ديگر برخی كه در پی تصرف خلافت و كنار زدن علی عليه السلام بودند چون از تصميم پيامبرصلی الله عليه وآله مطلع شدند، از ملحق شدن به سپاه اسامه تعلل ورزيده و خوداری كردند.

پيامبرصلی الله عليه وآله در خانه‌ام سلمه بود كه عايشه به نزد ايشان آمد و با التماس آن حضرت را به خانه خود برد و چون به خانه عايشه رفت بيماری آن حضرت شدت يافت. پس از اذان بلال برای نماز صبح، عايشه گفت: به ابوبكر بگوييد تا با مردم نماز بخواند؛ حفصه هم اظهار داشت به عمر بگوييد تا با مردم نماز بخواند. چون پيامبرصلی الله عليه وآله سخن آن دو را شنيد، فرمود: دست از اين سخن برداريد كه شما به زنانی می‌مانيد كه يوسف را می‌خواستند گمراه كنند. چون حضرت صلی الله عليه وآله دستور فرموده بود كه شيخين با لشكر اسامه بيرون روند، از سخن عايشه و حفصه دريافتند كه آن دو به مدينه برگشته‌اند. از اين رو بسيار غمگين شد. علی رغم بيماری شديد از جای برخاسته تا مبادا يك از آن دو نفر با مردم نماز بخوانند و باعث شبهه برای مردم شوند. دست بر دوش اميرمؤمنان عليه السلام و فضل بن عباس انداخته با نهايت ضعف و ناتوانی در حالی كه پاهای آن حضرت به زمين كشيده می‌شد، به مسجد رفت. چون نزديك محراب شد، ديد ابوبكر پيشی گرفته، در محراب به جای آن حضرت ايستاده است و نماز را شروع كرده است. پيامبرصلی الله عليه وآله با دست مبارك خود اشاره نمود تا كنار رود و خود داخل محراب گشته و نماز را از سرگرفت. چون سلام نماز را گفت، به خانه برگشته و شيخين و جماعتی از مسلمانان را طلبيد و به آنان فرمود: مگر نگفتم كه با سپاه اسامه بيرون رويد گفتند: آري، يا رسول الله! پيامبرصلی الله عليه وآله فرمود: پس چرا مرا اطاعت نكرديد؟ ابوبكر گفت: من بيرون رفتم و برگشتم برای آن كه با تو ديداری تازه كنم.

عمر گفت: يا رسول الله! من بيرون نرفتم برای آن كه نخواستم خبر بيماری تو را از ديگران بپرسم. پس حضرت فرمود: لشكر اسامه را روانه كنيد و همراه او بيرون رويد، خدای لعنت كند كسی را كه از سپاه اسامه تخلف كند. اين را گفت و از غم و اندوهی كه بر آن حضرت به سبب آن ناملايمات فشار آورده بود، از هوش رفت به شكلی كه مسلمانان بسيار گريستند، پس حضرت صلی الله عليه وآله چشم مبارك باز نموده، به آنان نگاهی افكند و فرمود: برايم دوات و كتفی بياوريد تا آن كه برای شما چيزی بنويسم كه پس از من گمراه نشويد. يكی از صحابه برخاست تا دوات و كتف را بياورد، عمر بر او نهيب زده كه برگرد. چرا كه اين مرد - العياذ بالله - هذيان می‌گويد و بيماری بر او غالب گشته و ما را كتاب خدا بس است. اين‌ها بود كه در محضر رسول خداصلی الله عليه وآله اختلاف افتاد و بعضی به طرفداری از عمر گفتند: قول، قول عمر است و برخی گفتند: سخن، سخن رسول خدا است و به يكديگر گفتند: چه گونه روا است كه در چنين حال و شرايطی نزد پيامبرصلی الله عليه وآله اختلاف كنيم. بدين جهت بار ديگر پرسيدند: آيا آنچه را كه خواستي، برای شما بياوريم. حضرت فرمود: بعد از اين سخن كه از شما شنيدم، مرا حاجتی به آن نيست لكن وصيّت می‌كنم شما را كه با اهل بيت من رفتاری نيكو داشته باشيد و از آن‌ها روی برنگردانيد.(20)

يادآوری چند نكته:

1 - علی رغم تلاش و پافشاری پيامبرصلی الله عليه وآله برای پيوستن ياران به ويژه شيخين به لشكراسامه اين دو نفر هرگز حضور پيدا نكردند بلكه با ترددشان بين مسجد و خانه پيامبرصلی الله عليه وآله بيشتر موجب آزار و اذيت پيامبرصلی الله عليه وآله را فراهم می‌كردند.

2 - برخی شديداً با خواسته پيامبرصلی الله عليه وآله برای آوردن قلم و دوات مخالفت كردند.

3 - سردسته مخالفين به شهادت مورخين شيعه و سنی در آخر جريان عمر بوده است.

4 - وی جمله‌ای را بر زبان آورده بود كه نه فقط قلب پيامبرصلی الله عليه وآله را آزار داد، بلكه تا ابد قلب هر مسلمان آزاده را به درد آورده و چون قبول اين جمله بر برخی دشوار است، بدين جهت در مقام توجيه و تحريف بر آمده‌اند. از اين رو هر كجا جمله «غلب علی الوجع» آمد صريحاً نام عمر آمده است كه فقال عمر «قد غلب عليه الوجع»(21) و هر كجا جمله بسيار زشت و زننده: «ان الرجل ليهجر‌» آمده، اسم شخصی را برداشته و به جايش: «و قالوا ان رسول الله ليهجر‌»(22) آورده‌اند.

5 - بيشتر از هرچيز آنچه مايه تعجب است، طرفداری برخی افراد خبيث و فرومايه می‌باشد كه از روی پيامبرصلی الله عليه وآله شرم و حيا نكردند و در اين ماجرا از قول عمر طرفداری كرده، گفتند: سخن سخن عمر است.

خلاصه اين كه از مجموع نكات و برخوردهای زشت و عملكردهای حساب شده و هماهنگ، بسياری از مسائل روشن گشته و كاملاً روشن است كه چرا در لشكر اسامه حاضر نشدند و چرا در محراب پيامبرصلی الله عليه وآله به عنوان امام حضور پيدا می‌كردند و چرا در محضر پيامبرصلی الله عليه وآله اختلاف و نزاع كرده و نگذاشتند آخرين سفارش‌های خود را به روی كاغذ درآورد و با رحلت پيامبرصلی الله عليه وآله و كنار زدن علی عليه السلام و تصرف خلافت اسلامی پاسخ به تمام آن چراها داده شد.

  • · پاورقــــــــــــــــــــی

 

 

1) ثواب الاعمال، ص 68.

2) تهذيب الاحكام، ج 6، ص 24.

3) بحارالانوار، ج 18، ص 163.

4) همان، ص 192.

5) همان، ج 18، ص 164.

6) همان.

7) همان، ص 192.

8) مائده/ 55.

9) مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 3.

10) مجمع البحرين، ص 92.

11) رجوع شود به الدر الثمين فی التختم باليمين، ص 21.

12) تفسير الميزان، ج 6، ص 25.

13) طيبات، ص 12، به نقل از زهر الربيع.

14) حج/ 27.

15) مائده/67.

16) مائده/3.

17) آيات الغدير، ص 229 و اعلام الوري، ص 139 و الدر الثمين، ص 36.

18) مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 240.

19) ص 169.

20) اعلام الوري، ص 141.

21) مسند احمد، ج 1، ص 325.

22) صحيح مسلم، ج 5، ص 76.

884 دفعه
(1 رای)