هجوم به خانه وحی (1)

زهرا كه غمش جدا زدلها نشود                                            ظلمی كه به او رسیده احصا نشود

بخشند اگر به او گناه همه را                                               یك جو، دیه صورت زهرا نشود

حوادث پس از «سقیفه» از تلخ‌ترین و دردناك‌ترین حوادث تاریخ اسلام و زندگانی امیرمؤمنان علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام می‌باشد.

واقع گوئی و بیان واقعیات تلخ آن دوران باعث دلگیری و رنجش گروهی است كه نسبت به رهبران آن حوادث تعصب خاص ورزیده، و تا جایی كه امكان دارد، می‌خواهند گردی بر دامن آنها ننشیند. از طرف دیگر پوشاندن حقایق و وارونه جلوه دادن حوادث، خیانت بزرگی به تاریخ و نسلهای آینده بشری و جامعه مسلمین است كه هرگز یك انسان منصف و با وجدان و دردمند به خود اجازه چنین خیانت و پا گذاشتن روی حقیقت را نمی‌دهد. بزرگ‌ترین حادثه تاریخی پس از غصب خلافت موضوع هجوم و یورش به خانه وحی، و منزل فاطمه زهرا علیها السلام است كه برای بیرون آوردن متحصنان و معترضان به غصب خلافت انجام گرفت.

هجوم به خانه وحی

از دستورات ارزنده و حیاتی اسلام این است كه هیچ مسلمانی حق ندارد بدون اجازه و رضایت صاحب خانه، به منزل كسی وارد شود و اگر صاحب خانه معذور بود و از پذیرفتن مهمان عذرخواهی كرد، وظیفه دارد از همانجا بدون رنجش برگردد. (1)

و البته برخی از خانه‌ها از مقام و منزلت خاصی برخوردارند؛ همچون خانه‌هایی كه در آن خداوند مورد پرستش قرار می‌گیرد «فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذكر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والآصال» (2) ؛ «در خانه‌هایی كه خداوند اجازه داده است كه دیوارهای آن را بالا برند؛ و نام خدا در آنها برده شود و صبح و شام در آنها تسبیح او می‌گویند.»

در این میان خانه پیامبر اكرم از احترام ویژه‌ای برخوردار است؛ لذا قرآن كریم دستور مخصوصی در این باره می‌دهد، آنجا كه می‌فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لكم» (3) ؛ «ای كسانی كه ایمان آورده اید! به خانه‌های پیامبر وارد نشوید، مگر زمانی كه به شما اذن [ورود] داده شود.»

بدون هیچ شكی خانه فاطمه علیها السلام از آن خانه‌های رفیع و محترمی است كه در درون آن زهرا و علی علیهما السلام و فرزندان آن دو خدا را به بهترین وجه عبادت و تقدیس نموده اند.

اكنون باید دید كه ماموران دستگاه خلافت احترام خانه زهرا علیها السلام را تا چه حد رعایت كردند؟ آنچه از منابع «فریقین» استفاده می‌شود این است كه دستگاه خلافت نه تنها حرمت خانه زهرا و علی علیهما السلام را نگه نداشتند، بلكه بدترین جسارتها را بر آن روا داشتند.

الف. منابع اهل سنت

برخی از تاریخ نویسان اهل تسنن حادثه یورش به خانه وحی را نیمه روشن و برخی تا حدی روشن بیان نموده اند كه به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

1. طبری:

او كه نسبت به خلفا تعصب خاصی دارد، به این مقدار اعتراف می‌كند: «اتی عمر بن خطاب منزل علی فقال: لاحر قن علیكم او لتخرجن الی البیعة؛ (4) عمر بن خطاب در برابر خانه علی علیه السلام قرار گرفت و گفت: براستی [خانه را] بر روی شما به آتش می‌كشم و یا اینكه شما برای بیعت [با ابابكر] خانه را ترك گویید.»

2. ابن قتیبه دینوری:

این نویسنده گامی فراتر رفته، می‌گوید: خلیفه نه تنها تهدید كرد، بلكه دستور داد كه در اطراف خانه هیزم جمع كنند و افزود: «به خدایی كه جان عمر در دست اوست! یا باید خانه را ترك كنید و یا اینكه خانه را آتش زده و می‌سوزانم.» وقتی به او گفته شد كه دختر گرامی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، فاطمه در خانه است، گفت: «هر چند فاطمه در آن باشد.» (5)

3. ابن عبد ربه اندلسی:

او كه متوفای 495 می‌باشد، می‌گوید: خلیفه به عمر ماموریت داد كه متحصنان را از خانه بیرون كشد و اگر مقاومت كردند با آنان نبرد نماید، از اینرو عمر آتشی آورد كه خانه را بسوزاند «فاقبل بقبس من النار علی ان یضرم علیهم الدار»، در این موقع با فاطمه علیها السلام روبرو گردید، آن حضرت فرمود: فرزند خطاب! آمده‌ای خانه ما را به آتش بكشی؟ وی گفت: آری، مگر اینكه بسان دیگران با خلیفه بیعت نمایید. (6)

شبیه اعترافات فوق را ابو الولید محب الدین محمد بن شخته الحنفی قاضی حنفیها در حلب متوفای سال 815 دارد. (7) احمد بن یحیی بلاذری متوفای 279 (8) ، ابوبكر احمد بن عبدالعزیز جوهری، صاحب كتاب «فدك» و «سقیفه» (9) و ابی خیزرانه در كتاب غرر (10) و شاه ولی الله دهلوی (11) در «ازالة الخفاء» و واقدی (12) و بلاذری و ابن ابی الحدید (13) نیز چنین مطالبی دارند. و همچنین ابن واضح یعقوبی (14) ، اسماعیل بن محمد ابوالفدا، عمر رضا كحاله در كتاب «اعلام النساء»، عبدالفتاح عبدالمقصود (15) و ابراهیم بن عبدالله یمنی در كتاب «الاكتفاء» و... این امور را ذكر كرده اند.

4. گروهی از تاریخ نویسان اهل سنت:

گروه دیگری از تاریخ نویسان اهل سنت به آخرین مرحله از جسارت به خانه زهرا علیها السلام نیز اعتراف نموده اند، و صریحا گفته اند كه عمر خانه علی علیه السلام و زهرا علیها السلام را آتش زد. از جمله:

1. ابی الحسن، علی بن الحسین بن علی المسعودی الهذلی، صاحب «مروج الذهب» متوفای 346 ه می‌گوید: «... فوجهوا الی منزله فهجموا علیه واحرقوا بابه...؛ (16) پس [عمر و همراهان] به سوی خانه علی علیه السلام روی كردند، پس بر او هجوم بردند و خانه او را آتش زدند.»

2. محمد بن عبدالكریم بن احمد شافعی، معروف به شهرستانی (579 - 548) ، از ابراهیم بن سیار بن هانی، معروف به نظام، متوفای سال 231 - كه از اعاظم شیوخ معتزله و استاد جاحظ بوده است - نقل كرده است كه گفت: «... وكان عمر یصبح احرقوها بمن فیها وما كان فی الدار غیر علی وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام؛ (17) و عمر بود كه فرمان داد خانه را با كسانی كه در آن قرار دارند بسوزانند، در حالی كه در خانه جز علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام كسی نبود.»

عبدالقاهر اسفر ائینی متوفای 429 ه نسبت فوق را به نظام تایید نموده است. (18)

3. در زمان ملكشاه سلجوقی، وزیرش با یكی از علمای سادات شیعه مناظره می‌كرد، در ضمن سخنانش گفت: «وجمع عمر الحطب علی باب فاطمة واحرق الباب بالنار...؛ عمر در خانه فاطمه هیزم جمع كرد و در خانه را به آتش كشید.»

شاه به وزیرش رو كرد و گفت: آیا آنچه این شیعه علوی می‌گوید درست است؟ وزیر گفت: «نعم انی رایت فی التواریخ ما یذكره العلوی؛ (19) بله آنچه این [شیعه] علوی می‌گوید را در تاریخ دیده‌ام.»

و جالب اینجا است كه خود ابابكر نیز به این امر اعتراف نموده است؛ زیرا در آخرین روزهای عمر خود از چند عمل اظهار پشیمانی نمود، از جمله گفت: «وددت انی لم اكشف بیت فاطمة وتركته وان اغلق علی الحرب...؛ (20) دوست داشتم كه خانه فاطمه را نمی‌گشودم و آن را رها می‌كردم، گر چه ناچار به جنگ می‌شدم [و كار به جنگ می‌كشید] .»

ب. منابع شیعه

هنگامی كه به روایات و كتابهای دانشمندان شیعه مراجعه می‌كنیم، جریان را روشن‌تر و گویاتر می‌یابیم، كه به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

1.

سلیم بن قیس و عیاشی و... نقل كرده اند: طبق فرمان عمر، قنفذ با جماعتی به در خانه علی علیه السلام رفتند تا او را برای بیعت با ابابكر دعوت كنند، حضرت علی علیه السلام در را باز نكرد، سرانجام عمر با جمعی بر در سرای زهرا علیها السلام آمدند، عمر فریاد برآورد كه: یا علی! از خانه بیرون آمده، با خلیفه رسول خدا!! بیعت كن وگرنه آتش بدین سرای می‌زنم. فاطمه برخواست و فرمود:‌ای عمر! این چه دشمنی است كه با ما داری؟ او جواب داد: در را باز كنید والا در خانه را به آتش می‌كش م! فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند:‌ای عمر! از خدا نمی‌ترسی؟... «ثم دعا عمر بالنار فاضرمها فی الباب فاحرق الباب؛ آنگاه عمر فرمان داد تا آتش بیاورند، پس آن را در میان درب افكند و درب [خانه] را به آتش كشید.» (21)

2.

امام صادق علیه السلام فرمودند: «والله ما بایع علی حتی رای الدخان قد دخل بیته؛ (22) به خدا سوگند! علی علیه السلام بیعت نكرد مگر زمانی كه دید دود وارد خانه‌اش شده است.»

3.

مفضل به امام صادق علیه السلام عرض كرد: گریه چه پاداش و ثوابی دارد؟ حضرت فرمودند: اگر گریه بر حق باشد، ثواب آن قابل احصا نیست. آنگاه مفضل گریه شدید و طولانی نمود و گفت:‌ای پسر رسول خدا! روز انتقام شما [از جنایتكاران] بزرگ‌تر از روز محنت و غصه شما خواهد بود. پس حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «ولا كیوم محنتنا بكربلاء، وان كان یوم السقیفة واحراق النار علی باب امیرالمؤمنین والحسن والحسین وفاطمة وزینب وام كلثوم و فضة وقتل محسن بالرفة اعظم وادهی وامر لانه اصل یوم النداب؛ (23) نه چون روز محنت ما در كربلا، و گر چه روز سقیفه [و غصب خلافت] و سوزاندن آتش بر در [خانه] امیرمؤمنان و حسن و حسین و فاطمه و زینب و‌ام كلثوم علیهم السلام و كشته شدن محسن بر اثر فشار، بزرگ تر، دردناك‌تر و تلخ‌تر است؛ زیرا اساس روز ندبه‌ها بود.»

4.

مفضل روایت مفصلی از امام صادق علیه السلام درباره علائم ظهور و كارهای حضرت حجت علیه السلام بعد از ظهور نقل نموده است، (24) در بخشی از آن می‌خوانیم: حضرت آن روز را به یاد می‌آورد و می‌گوید: «وجمعهم الجزل والحطب علی الباب لاحراق بیت امیرالمؤمنین وفاطمة... واضرامهم النار علی الباب؛ (25) و جمع نمودنشان هیزم تروخشك بر در خانه، برای سوزاندن خانه علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام، آتش زدن آنها درب [خانه علی علیه السلام] را»

5.

پیامبر اكرم در یكی از سخنان خویش كه از حوادث آینده خبر می‌داد، فرمود: «واما ابنتی فاطمة فانها سیدة نساء العالمین... وانی لما رایتها ذكرت ما یصنع بها بعدی كانی وقد دخل الذل بیتها وانتهكت حرمتها وغصبت حقها ومنعت ارثها و كسر جنبها واسقطت جنینها وهی تنادی یا محمداه فلاتجاب وتستغیث فلاتغاث؛ (26) و اما دخترم فاطمه، سیده زنان جهانیان [از ابتدا تا انتهای آفرینش] است... و من آن گاه كه فاطمه‌ام را می‌بینم به یاد آنچه كه با او رفتار می‌شود [از ستمها و اهانتها] می‌افتم. گویا می‌بینم كه خواری به خانه او راه یافته، و حرمتش هتك، و حقش غصب شده است، و [از] ارثش جلوگیری بعمل آمده، و پهلویش شكسته و فرزندش سقط شده و او ناله می‌زند یا محمدا! پس جواب داده نمی‌شود و كمك می‌خواهد، سپس كمك نمی‌شود.»

خداوندا چرا دلها گرفته                                                     جهان را ماتمی عظمی گرفته

چرا سرها بود بر زانوی غم                                                 سحاب تیره عالم را گرفته

چه غوغایی به یثرب گشته برپا                                             كه موج فتنه‌ها بالا گرفته

ز جور امت و هجران بابا                                                   دل صدیقه كبری گرفته

زدند آتش به درب مهبط وحی                                             كه دودش گنبد خضرا گرفته

امیرمؤمنان سردار اسلام                                                     غم عالم بقلبش جا گرفته

فدك را از كف دخت پیمبر                                                          ریاكاران بی پروا گرفته

چه رخ داده مگر از بهر زهرا                                               كه روی خویش از مولا گرفته

مه برج نبوت منخسف شد                                                  كه قرص صورت زهرا گرفته

سیه كرده است قنفذ بازویش را                                           به دستوری كه زان رسوا گرفته

گلویش را فشار غصه و غم                                                زدست بی وفائیها گرفته

امید از زندگی ببریده دیگر                                                 زدنیای دنی دل وا گرفته

نه تنها سوخت «فولادی» از این درد                                      كه غم بر دهر و مافیها گرفته (27)

 

ادامه دارد....

 

پی نوشــــــــــــــــــــت:

1) نور/27 - 28.

2) نور/36.

3) احزاب/53.

4) تاریخ طبری (چاپ از دایرة ا لمعارف) ، ج 3، ص 202؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 56.

5) شرح نهج البلاغه، (همان) ، ج 1، ص 134؛ الامامة والسیاسة، ج 2، ص 12؛ اعلام النساء، ج 3، ص 1205.

6) عقدالفرید، ج 4، ص 260؛ تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 156؛ اعلام النساء، ج 3، ص 1207.

7) شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 19 و ج 1، ص 134؛ ریاحین الشریعه، ج 1، ص 285.

8) انساب الاشراف، ج 1، ص 586؛ تلخیص الشافی، ج 3، ص 76.

9) شرح نهج البلاغه (همان) ، ج 6، ص 48 و 47.

10) نهج الحق و كشف الصدق، ص 271.

11) ریاحین الشریعه، ج 1، ص 289؛ اثبات الوصیه، مسعودی، ص 123.

12) نهج الحق و كشف الصدق، علامه، ص 271؛ تلخیص شافی، سید مرتضی، ج 7، ص 76.

13) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 48.

14) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 126.

15) الغدیر، ج 3، ص 103 - 104.

16) مسعودی، اثبات الوصیه، چاپ بیروت، ص 154؛ الوافی بالوفیات، ج 5، ص 347.

17) ملل و نحل، شهرستانی، ج 1، ص 57 (چاپ ایران) و در چاپ غیر ایران، ص 72 و ر. ك: ج 2، ص 59.

18) الفرق بین الفرق، عبدالقاهر اسفر ائینی، ص 107.

19) مؤتمر علماء البغداد، ص 64 - 63.

20) لسان المیزان، ج 4، ص 189؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 236؛ الامامة والسیاسة، ج 1، ص 13؛ مروج الذهب، ج 1، ص 414 (چاپ قدیم) ؛ عقدالفرید، ج 3، ص 68؛ الاموال، حافظ ابوالقاسم بن سلام، ص 193؛ نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 51.

21) تفسیر العیاشی، ج 2، ص 66 - 68؛ كتاب سلیم بن قیس، ص 249 - 253؛ ریاحین الشریعه، ج 1، ص 260 و 270.

22) بحار، ج 28، ص 390؛ تلخیص شافی، ج 3، ص 76.

23) میرجهانی، نوائب الدهور، ص 192.

24) بحارالانوار، ج 53، ص 1 - 19.

25) همان، ص 18.

26) همان، ج 43، ص 172 - 173، ح 13؛ ابراهیم الجوینی، فرائد السمطین، ج 2، ص 36.

27) حسین فولادی.

652 دفعه
(0 رای‌ها)