امام علی‌ علیه‌ السلام از منظر دیگران (2)

اشاره

در شماره گذشتۀ ماهنامه مبلّغان (شماره 131) موضوع «امام علی‌علیه‌السلام از منظر دیگران» مطرح و پیرامون آن بحث و بررسی شد؛ در این موضوع مباحثی همچون «امام علی‌علیه‌السلام از دیدگاه خلفای سه گانه»، «فضایل علی‌علیه‌السلام از زبان عایشه» و... مطرح شد و اکنون در ادامۀ این موضوع به مباحثی همچون «امام علی‌علیه‌السلام از دیدگاه دانشمندان اهل سنت»، «امام علی‌علیه‌السلام از دیدگاه برخی مخالفین» و... می‏پردازیم.

امام علی‌علیه‌السلام از دیدگاه دانشمندان اهل سنت

احمد بن حنبل (پیشوای مذهب حنبلی)

او می‏گوید: آن همه فضیلتها که برای علی بن ابی طالب بوده و نقل شده برای هیچ یک از اصحاب رسول خدا نبوده است. (1)

همچنین وی از پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل کرده که به فاطمه‌علیهاالسلام فرمود: «آیا راضی نمی‏شوی که من تو را به کسی تزویج کنم که اولین مسلمان است و علمش از همه بیشتر و حکمتش از همه عظیم‏تر است.» (2)

محمد بن ادریس (پیشوای مذهب شافعی)

دربارۀ علی‌علیه‌السلام سروده‏ای دارد که چنین است:

لَو اَنَّ المُرتَضَی اَبدَی مَحَلَّهُ                                        لَصَارَ النَّاسُ طُرّاً سُجّداً لَهُ

وَ مَاتَ الشَّافِعِی وَ لَیسَ یَدْرِی                                     عَلِیٌّ رَبُّهُ‌ام رَبُّهُ الله

«هرگاه علی جایگاه و حقیقت خویش را برای مردم آشکار کند، هر آینه مردم دسته دسته در برابر او به سجده خواهند افتاد، شافعی مُرد و عاقبت نفهمید علی‌علیه‌السلام پروردگار است، یا الله پروردگار اوست.» (3)

همچنین از سروده‏های اوست:

عَلِیٌّ حُبُّهُ جُنُّۀٌ                                                        اِمَامُ النَّاسِ وَ الجَنَّۀِ

وَصِیُّ المُصطَفَی حَقّاً                                                قَسِیمُ النَّارِ وَ الجَنَّۀِ (4)

«دوستی علی سپر آتش دوزخ است؛ او امام انسانها و پریان است؛ او در حقیقت جانشین مصطفی و تقسیم‏کننده بهشت و دوزخ است.»

همچنین امام شافعی در جای دیگر می‏گوید: به من گفته‌اند رافضی شدی (از حق روی گرداندی)؛ گفتم: هرگز دین و اعتقادم رفض نیست؛ ولی بدون شک دوست می‏دارم بهترین امام و بهترین هادی را. اگر معنی رفض، دوستی وصیّ پیامبر (علی بن ابیطالب) است، به درستی که من رافضی‏تر از همه مردم هستم. (5)

ابن صبّاغ مالکی (اندیشمند مالکی مذهب)

وی دربارۀ فضایل امام علی‌علیه‌السلام می‏گوید: «حکمت از گفتارش چیده می‏شد و دانشهای آشکار و نهانی به قلبش بسته بود، همیشه از سینه‌اش دریاهای علوم، جوشان و امواجشان خروشان بود، تا آنجا که رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا؛ من شهر علمم و علی‌علیه‌السلام باب (در) آن است.» (6)

ابن ابی الحدید (شارح نهج البلاغه و دانشمند معتزلی مذهب)

او می‏گوید: «وَ مَا أَقُولُ فِی رَجُلٍ أَقَرَّ لَهُ أَعْدَاؤُهُ وَ خُصُومُهُ بِالْفَضْلِ وَ لَمْ یمْكِنْهُمْ جَحْدُ مَنَاقِبِهِ وَ لَا كِتْمَانُ فَضَائِلِهِ؛ چه بگویم دربارۀ مردی که دشمنانش به فضایل و مناقب وی اعتراف می‏کنند و هرگز برای آنان مقدور نشد که مناقبش را انکار نموده و فضایلش را بپوشانند!

آن‏گاه می‏افزاید: تو خود می‏دانی که بنی‏امیّه، زمامداری اسلام را در شرق و غرب روی زمین به‏دست آوردند و با هر نوع حیله گری در خاموش ساختن نور او کوشیدند و هرگونه لعن و افترا را بر علی‌علیه‌السلام بالای منابر ترویج نمودند، هر کس که او را مدح و توصیف می‏کرد، مورد تهدید قرار می‏گرفت. هر روایتی که فضیلت علی‌علیه‌السلام را بازگو می‏کرد، ممنوع ساختند. حتی از نامگذاری به نام علی جلوگیری کردند. همه این اقدامات و تلاشها جز ظهور عظمت و جلالت شخصیت علی‌علیه‌السلام نتیجه‏ای در پی نداشت... در حقیقت این همه نابکاریهای بنی‏امیه مانند پوشانیدن آفتاب با کف دست بود... .

من چه بگویم دربارۀ مردی که همۀ فضیلتها به او منتهی می‏شود و هر مکتب و هر گروهی خود را به او منسوب می‏نماید. آری اوست رئیس همۀ فضیلتها... .» (7)

من چه بگویم دربارۀ مردی که اهل همه مذاهب غیراسلامی که در جوامع اسلامی زندگی می‏کنند، به او محبت می‏ورزند و حتی فلاسفه‏ای که از ملت اسلامی نیستند، او را تعظیم می‏نمایند... . (8)

همچنین می‏نویسد: «چه بگویم در حق کسی که از دیگران در هدایت پیشی گرفت، به خدا ایمان آورد و او را عبادت نمود، در حالی که تمام مردم سنگ را می‏پرستیدند... .» (9)

«او در عبادت، عابدترین مردم شمرده می‏شد؛ نماز و روزه‌اش از همگان بیشتر بود و مردم نماز شب و ملازمت بر اذکار و مستحبات را از آن حضرت آموختند.» (10)

«مبادی جمیع علوم به او بازمی‏گردد. او کسی است که قواعد دین را مرتب و احکام شریعت را تبیین کرده است. او کسی است که مباحث عقلی و نقلی را تقریر نموده است.» (11) آن‏گاه کیفیت رجوع هر یک از علوم را به امام علی‌علیه‌السلام توضیح می‏دهد.

عبدالله بن عباس

وی که از جمله مفسّران بزرگ مسلمان - به‏ویژه اهل سنّت - محسوب می‏شود، علم خود و صحابه را در برابر علم علی‌علیه‌السلام چونان قطره‏ای از دریا می‏داند و در مورد آن حضرت می‏گوید: «آیه‏ای در قرآن نیست، مگر آنکه علی، مصداق بارز آن است، خداوند یاران پیامبر را در جاهای بسیاری مورد سرزنش قرار داده است، ولی دربارۀ علی‌علیه‌السلام جز خیر و نیکی یاد نکرده است.» (12)

فخر رازی (دانشمند و مفسّر معروف اهل سنّت)

«هر کس در دین خود، علی بن ابی طالب را پیشوای خود قرار دهد، همانا رستگار شده است؛ زیرا پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِیٍّ حَیثُ دَار؛ (13) خداوندا! علی هرگونه باشد، حق را بر محور وجودش بچرخان.»

خوارزمی (ادیب و خطیب مشهور اهل سنّت)

آیا چون ابوتراب، جوانمردی هست؟ آیا چون او پیشوای پاک سرشتی روی زمین وجود دارد؟ چشم مرا هر گاه درد فراگیرد، توتیایش خاکی است که پای او بدان رسیده باشد. علی همان است که شبانگاه در محراب از دل می‏خروشید و می‏گریست و روز با چهره‌ای خندان در گرد و غبار میدان جنگ فرو می‏رفت.

او از زرد و سرخ بیت المال مسلمین بهره‏ای نمی‏گرفت. او همان شکننده بتها بود؛ هنگامی که بر دوش پیامبر پا نهاد. گویا همه مردم بسان پوستند و مغز، مولای ما علی است... .» (14)

زمخشری (ادیب و دانشمند اهل سنّت)

وی دربارۀ شخصیت امام علی‌علیه‌السلام می‏گوید: من چه بگویم دربارۀ مردی که فضایل او را دشمنانش از راه کینه جویی و حسد انکار کردند و دوستانش از بیم جان، باز از این میان آن قدر فضیلتهای وی انتشار یافته که شرق و غرب عالم را فراگرفته است. (15)

همچنین این اندیشمند اهل سنت ضمن نقل حدیث قدسی: «مَنْ اَحَبَّ عَلِیّاً أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ عَصَانِی وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِیاً أُدْخِلُهُ النَّارَ وَ إِنْ أَطَاعَنِی؛ (16) یعنی خداوند فرمود: هر کس علی را دوست بدارد، او را وارد بهشت می‏کنم، هر چند مرا نافرمانی کند و هر کس علی را دشمن بدارد، او را به آتش جهنم درآورم، ولو اینکه مرا اطاعت کرده باشد.»

نکته شایان توجه اینکه دوستی و ولایت آن امام همام سبب کمال ایمان است و با کمال ایمان، معصیت در فرعی از فروع، زیانبخش نیست؛ ولی با فقدان ولایت و محبت آن حضرت ایمان ناقص است؛ از اینرو فاقد آن، مستحق آتش جهنم خواهد بود.

جاحظ (ادیب، سخندان و سخنشناس معروف)

وی می‏گوید: «عَلِیِّ ابْنِ اَبِیطَالِب کَرَّمَ الله وَجْهَهُ، پس از رسول خدا از همگان فصیح‏تر، دانشمندتر و زاهدتر و در رابطه با حق سخت‏گیر است و پس از پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله، امام خطبای عرب به طور مطلق به شمار می‏رود.» (17)

این اندیشمند اهل سنت می‏گوید: «سخن گفتن دربارۀ علی‌علیه‌السلام ممکن نیست. اگر قرار است حق علی ادا شود گویند غلوّ است و اگر حق او ادا نشود دربارۀ علی‌علیه‌السلام ظلم است.» (18)

بیهقی (دانشمند نامی اهل سنت)

وی دربارة فضایل امام علی‌علیه‌السلام چنین روایت نموده كه پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «مَن اَحَبَّ أَنْ ینْظُرَ إِلَى آدَمَ‌علیه‌السلام فِی عِلْمِهِ وَ إِلَى نُوحٍ‌علیه‌السلام فِی تَقْوَاهُ وَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ‌علیه‌السلام فِی حِلْمِهِ وَ إِلَى مُوسَى‌علیه‌السلام فِی هَیبَتِهِ وَ إِلَى عِیسَى‌علیه‌السلام فِی عِبَادَتِهِ فَلْینْظُرْ إِلَى عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ‌علیه‌السلام؛ (19) هر كس دوست دارد به علم و دانش آدم‌علیه‌السلام بنگرد و مقام تقوا و خود‏نگهداری نوح‌علیه‌السلام را [مشاهده نماید] و بردباری حضرت ابراهیم‌علیه‌السلام را [نظاره كند] و به عبادت موسی‌علیه‌السلام [پی ببرد]، باید به علی بن ابی طالب‌علیهماالسلام نظر بیندازد.»

این روایت بیانگر این حقیقت است كه حضرت علی‌علیه‌السلام جامع صفات پیغمبران اولوالعزم است. از این رو، در روایت طولانی دیگری از «صعصعۀ بن صوحان» آمده است كه خود حضرت نیز به این حقیقت اشاره نموده است:

«اگر چه تمجید و تجلیل از خویشتن زشت است، ولی از باب اظهار نعمت الهی می‌گویم كه من بر موسی، عیسی، ابراهیم، آدم، نوح، سلیمان و... برتری دارم.» (20)

شیخ محمد عبده (21)

وی می‌گوید: در هنگام مطالعه نهج البلاغه، گاهی یك عقل نورانی را می‌دیدم كه شباهتی به مخلوق جسمانی نداشت، این عقل نورانی از گروه ارواح و مجردات جدا شده و به روح انسانی پیوسته و آن روح انسانی را از لباسهای طبیعت تجرید نموده و تا ملكوت اعلا بالا برده و به عالم شهود و دیدار روشن‌ترین انوار نائل ساخته است و با این وصف شگفت‌انگیز، پس از رهایی از عوارض طبیعت در عالم قدس آرمیده است.

لحظات دیگری صدای گوینده حكمت را می‌شنیدم كه واقعیات صحیح را به پیشوایان و زمامداران گوشزد می‌كرد و موقعیتهای تردیدآمیز را به آنان نشان می‌داد و از لغزشهای اضطراب‌آور بر حذرشان می‌داشت و آنان را به دقایق سیاست و طرق كیاست راهنمایی می‌كرد و به مقام واقعی ریاست آشنا می‌ساخت و به عظمت تدبیر و سرنوشت شایسته بالا می‌برد. (22)

وی در مقدمه شرح نهج البلاغه می‌نویسد: «در همه مردم عرب زبان، یك نفر نیست مگر اینكه معتقد است سخن علی‌علیه‌السلام بعد از قرآن و كلام نبوی، شریف‌ترین، بلیغ‌ترین، پرمعنی‌ترین و جامع‌ترین سخنان است.» (23)

عبدالفتّاح عبدالمقصود (نویسنده و دانشمند مشهور مصری)

او می‌نویسد: من همواره اخلاق و موهبتهای الهی و آنچه را كه تشكیل‏دهنده شخصیت است، مقیاس شناخت عظمت انسانی قرار می‌دهم؛ از اینرو بعد از پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله كسی را ندیده‌ام كه شایسته باشد پس از او قرار گیرد یا بتواند در ردیفش بیاید جز پدر فرزندان پاك و برگزیدة پیامبر؛ یعنی «علی بن ابی طالب»، و من در این سخن به طرفداری از تشیع وارد نشده‌ام، بلكه این رأیی است كه حقایق تاریخ گویای آن است.

امام، برترین مردی است كه مادرِ روزگار تا پایان عمر خود چون او نزاید، و اوست كه هرگاه هدایت‌طلبان به جستجوی اخبار و گفتارش برآیند، از هر خبری برای آنان شعاعی می‌درخشد. آری او مجسمه‌ای از كمال است كه در قالب بشریت ریخته است. (24)

امام علی‌علیه‌السلام از دیدگاه برخی از مخالفانش

معاویۀ بن ابی سفیان

معاویه از بزرگ‏ترین دشمنان امام علی‌علیه‌السلام است و پیوسته در كنار پدرش (ابوسفیان) با مسلمانان جنگیده و سرانجام در «فتح مكّه» كه سال هشتم هجرت بود، به ناچار «اسلام» را پذیرفت، ولی در باطن «كفر» خود را حفظ نمود. (25)

مخالفتهای آشكار و پنهان معاویه و عمّال وی و طغیانهای بی‌حدّ و حساب آنان در برابر امام علی‌علیه‌السلام به گونه‌ای است كه خاص و عام به آن اعتراف می‌كند و كسی نیست كه این واقعیت را انكار نماید. دشمنی معاویه نسبت به امام علی‌علیه‌السلام از حدّ فزون است، تا آنجا كه دشمنیهای او نسبت به امام علی‌علیه‌السلام و یارانش در مقایسه با عداوتها و ظلمهای پدرش ابوسفیان نسبت به پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله و مسلمانان بیشتر بوده است.

مگر «معاویه» و دار و دسته‌اش هشتاد سال بر ضدّ امام علی‌علیه‌السلام قیام نكردند؟ مگر آنان در منابر رسمی و نماز جمعه‌ها بر سبّ و ناسزاگویی مولا علی‌علیه‌السلام بسیج نشدند؟

مگر سرمایه‌ها و درهم و دنانیر «بنی‏امیه» برای نابود كردن فضایل و مناقب امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام به كار گرفته نشد؟

مگر معاویه نبود كه در مقابل امام علی‌علیه‌السلام صف‏آرایی كرده و جنگید و سرانجام، مسلمانان را نیز فریب داد و با حیله و نیرنگ به مسند خلافت نشست و مردم را از حكومت صالحان محروم گردانید؟

سخن كوتاه اینكه: با تمام تلاشهای پلید، بسیج دولتی و مزدور كردن مبلّغان خودفروش و... سرانجام نتوانستند بر مراد خویش نائل آیند، بلكه گاه و بی گاه خود نیز مجبور می‌شدند لب به اعتراف گشوده و فضایل مولی الموحّدین علی‌علیه‌السلام را بازگو كنند؛ زیرا حقیقت سرانجام پیروز است.

با مراجعه و مطالعه در منابع اصیل شیعه و سنی، درمی‌یابیم كه حتی دشمنان درجه یك آن امام همام در مواضع متعدد در مورد عظمت شخصیت، كمال و فضایل آن حضرت سخنها گفته‌اند؛ از معاویه اعترافات مهم و قابل توجهی در مورد عظمت شخصیت و فضایل مولی الموحدین علی‌علیه‌السلام نقل شده است.

در اینجا به اختصار و از باب نمونه به ذكر برخی از اعترافات معاویه، طرفداران، عمّال و كارگزاران وی و برخی دیگر از مخالفان آن حضرت می‌پردازیم.

معاویه در نامه‌ای به امام علی‌علیه‌السلام نوشت: «به جانم سوگند كه من منكر فضایل اسلامی و خویشاوندی تو با رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله نیستم.»

همچنین معاویه به ابوهریره گفت: «گمان نمی‌كنم كه من برای زمامداری، از علی شایسته‌تر باشم.» (26)

روزی معاویه به وزیر و مشاورش (عمرو بن عاص) گفت: «به خدا سوگند من حتماً می‌دانم كه اگر علی‌علیه‌السلام را بكشم، مستحق آتش دوزخ خواهم شد و چنانچه او مرا در این جنگ (صفین) بكشد، باز هم من در آتش خواهم بود! «عمرو بن عاص» پرسید: پس چرا با علی می‌جنگی؟ معاویه گفت: «پادشاهی ناز است!!» (27)

روزی محصن ضَبی بر معاویه وارد شد، معاویه از او پرسید: از كجا می‌آیی؟ او (برای چاپلوسی) گفت: از نزد بخیل‌ترین مردم، علی بن ابی طالب! معاویه بانگ برآورد و گفت: «وای بر تو، چگونه علی را بخیل‌ترین مردم می‌نامی در حالی كه اگر یك خانه پر از طلا و یك خانه پر از نقره داشت، طلاها را پیشتر از نقره‌ها به بینوایان می‌داد و به طلا و نقره می‌گفت:‌ای طلای زرد و‌ای نقره سفید! (بروید) و غیر علی را فریب دهید. آیا متعرض من می‌شوی یا مرا تشویق می‌كنی و می‌فریبی؟ هرگز، فریب تو را نمی‌خورم، به تحقیق كه تو را سه طلاقه كردم كه دیگر رجوعی در آن نیست.» (28)

ابن ابی الحدید معتزلی، شارح نهج‏البلاغه می‌نویسد: «هنگامی كه جاسوسان معاویه اعزام مالك اشتر را به مصر به او گزارش دادند و او مأمور مالیاتی «قلزم» را - با وعده معافیت از پرداخت مالیاتهای موجود و مالیاتهایی كه بعداً جمع‌آوری می‌كند - وادار نمود تا مالك اشتر را قبل از رسیدن به مركز استانداری مصر بكشد و او هم با تظاهر به دوستی علی‌علیه‌السلام مالك را با عسل مسموم مورد پذیرایی قرار داد و او را شهید كرد و عهد‏نامه‌اش را - كه در حقیقت اساس‌نامه حكومت اسلامی بود و از ناحیه امیر مؤمنان‌علیه‌السلام تنظیم شده بود تا در اختیار وی برای اجرای عملی آن در مصر قرار گیرد - عیناً برای معاویه فرستاد. معاویه وقتی كه این اساس‌نامه را مطالعه و بررسی كرد، آن را سرشار از علم و برخوردار از عالی‌ترین فرازهای قانونی و نقش سرنوشت‌ساز كشورداری یافت؛ بهت‏زده شد و حالت تعجّب و حرص بر پی‌گیری و نگهداری آن نوشته از وی نمایان گردید.

ولید بن عقبه كه در مجلس حاضر بود، پیشنهاد سوزاندن اساس‌نامه و دیگر نامه‌های ارسالی از مالك و علی‌علیه‌السلام را مطرح كرد. معاویه گفت: بس است، تند مرو كه رأی قابل قبولی نداری. ولید گفت: آیا رأی صحیح این است كه اعلام شود چنین اثری به دست آمده، تا مردم بدانند احادیث و نوشته‌های ابوتراب، علی‌علیه‌السلام نزد تو است و تو از آن بهره‌برداری علمی و حكومتی می‌كنی؟

معاویه گفت: «وای بر تو، آیا دستور می‌دهی یك اثر علمی همانند این اسناد را به آتش كشم؟ به خدا سوگند علمی جامع‌تر و حكیمانه‌تر از این آثار و نوشته‌ها به گوشم نرسیده است.»

ولید گفت: اگر این چنین از مقام علمی و قضایی علی‌علیه‌السلام به شگفت آمده‌ای، پس از چه رو به جنگ و كشتار با وی برخاسته‌ای؟ معاویه بعد از قدری بگو مگو و سكوت دربارة زمامداران قبل از امیرالمؤمنین علی‌علیه‌السلام گفت: «بگذارید من در عهدنامه مالك اشتر تأمّل و بررسی نمایم؛ زیرا من نه علمی را خوانده و با آن برخورد كرده‌ام كه جامع و حكیمانه‌تر از آن باشد و نه اثری را دیده‌ام كه از حیث اشاره به آداب قضایا، احكام و سیاست این چنین پرمایه و پرمحتوا باشد.» (29)

مرحوم شیخ عباس قمی در منتهی الآمال می‌نویسد: معاویۀ بن ابی سفیان گفت: «به خدا قسم راه فصاحت و بلاغت را بر قریش كسی غیر از علی‌علیه‌السلام نگشوده و قانون سخن را كسی غیر از او تعلیم نكرده است.» (30)

جریر از مغیره نقل می‌كند: «زمانی كه علی‌علیه‌السلام به شهادت رسید، معاویه خواب بود، او را بیدار كردند و خبر شهادت آن حضرت را به او رساندند. معاویه برخاست، نشست و سپس شروع به گریه كرد و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» زن او، فاخته هم از خواب بیدار شد و گفت: تو دیروز بر علی‌علیه‌السلام طعن می‌زدی و در حق وی ناسزا می‌گفتی و امروز برای او گریه می‌كنی؟

معاویه گفت: وای بر تو! من گریه می‌كنم بر كسی كه مردم از علم، حلم و بردباری‌اش محروم شدند. وای بر تو‌ای فاخته، آنچه از علم، فضل و سوابق او از بین رفت تو نمی‌دانی.» (31)

عمرو بن عاص

عمرو بن عاص، اشعاری در مدح و عظمت امام علی‌علیه‌السلام سرود و برای معاویه فرستاد كه ترجمه بخشی از آن چنین است:

«سفارشهای رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را در مورد علی‌علیه‌السلام فراوان شنیدیم، پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در روز غدیر خمّ بالای منبر رفت و ولایت علی‌علیه‌السلام را اعلام كرد، در حالی كه همه همراهان آن حضرت حاضر بودند كه (پیامبر) امیری مؤمنان را از طرف خدا به علی‌علیه‌السلام بخشید، در حالی كه خوب امیر و جانشینی (برای پیامبر) بود.» (32)

در تاریخ آمده است كه روزی معاویه، دشمن سرسخت امام علی‌علیه‌السلام به اتفاق فرزند نابكارش یزید و عمرو بن عاص نشسته بود؛ در این هنگام شخصی از مصر هدیه نفیسی (قالیچه نفیسی) آورد و به معاویه اهدا كرد. معاویه در آن روز پیشنهاد عجیبی به یزید و عمرو بن عاص كرد، گفت: «هر یك از ما یك بیت شعر در شأن علی‌علیه‌السلام بگوییم و شعر هر كدام از ما، اگر از نظر ظاهر و معنی، جالب و زیبا بود، این هدیه مال او باشد.»

یزید و عمرو بن عاص پیشنهاد معاویه را پذیرفتند.

معاویه گفت:

خَیرٌ الوَری مِن بَعدِ اَحمَدَ حیدَرٌ                                   وَ الناسُ اَرضٌ وَ الوَصِی سَماءٌ

یعنی: «بهترین مردم بعد از پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله، حیدر است؛ زیرا تمام مردم به منزله زمین هستند و علی‌علیه‌السلام به مثابة آسمان است»؛ هر چه بركت از زمین به دست می‌آید از آسمان است؛ زیرا اگر آسمان نبارد و آفتاب به زمین نتابد... هرگز از زمین چیزی روییده نخواهد شد و حقاً شعر خوبی انشاد كرده است.

عمرو بن عاص در مقابل او گفت:

و هُوَ الَّذی شَهِدَ العدُوُّ بَفَضلِهِ                                     وَ الفَضلُ ما شَهِدَت بِه الأعداءُ

یعنی: «علی‌علیه‌السلام كسی است كه مثل معاویه، دشمن او، او را ستایش و تمجید می‌كند و فضیلت آن است كه دشمن به آن شهادت دهد؛ به دیگر سخن علی‌علیه‌السلام كسی است كه دوست و دشمن اعتراف به فضل او دارند و او را ستایش می‌كنند.

یزید گفت:

كَمَلیحَةٍ شَهِدَت بِها ضَرّائُها                                        وَ الحُسنُ ما شَهِدَت بِه ضَرّاءُ

یعنی: «علی‌علیه‌السلام همچون بانوی زیباروی و نمكینی است كه هووهای او، به نیكی و بزرگواری او گواهی دهند، زیبایی آن است كه هووها به آن گواهی دهند.»

به هر حال شعر عمرو بن عاص از نظر شیوایی عبارت برنده تشخیص داده شد، و آن هدیه، نصیب او گردید. (33)

در مناقب خوارزمی آمده است كه معاویه برای مقابله با امام علی‌علیه‌السلام، جهّال شام و عناصر فرومایه را فریفت و دنیاطلبان را با مال و مقام خریداری كرد، دربارة شیوه مبارزه با امام علی‌علیه‌السلام با مشاورانش به رایزنی پرداخت. برادرش (عقبه) گفت:‌ای معاویه! این كار بزرگی است كه جز با عمرو بن عاص كه داهیه زمان و مكّار دوران است سامان نگیرد. مردم شام نیز نسبت به او گرایشی دارند. معاویه گفت: به خدا راست گفتی، اما او از دوستداران علی است، می‌ترسم دعوتم را اجابت نكند.

عقبه گفت: او را با مال و مقام تطمیع كن.

معاویه نامه‌ای به عمرو بن عاص نوشت و در آن نامه از مظلومیت عثمان سخن گفت و خود را خلیفه عثمان خواند كه قصد خونخواهی او را دارد و علی‌علیه‌السلام را به قتل وی متهم كرد و اینكه معاویه در صدد جنگ با اوست.

عمرو بن عاص نامه معاویه را خواند و در پاسخ او نوشت: نامه تو را خواندم و در آن تأمل كردم. مرا دعوت كرده‌ای كه از اسلام شانه خالی كنم و با تو در گمراهی جسورانه‌ات همراه شوم و در باطل، یاور تو باشم و به روی علی‌علیه‌السلام شمشیر بكشم، در حالی كه او برادر رسول خدا، وصی او، ادا‏كنندة دین او، عمل‏كننده به وعده‌های او، همسر دختر او - كه سیده زنان اهل بهشت است - و پدر دو سبط گرامی حسن و حسین، آقایان جوانان اهل بهشت است. چنین چیزی هرگز روا نباشد...

ابوالحسن، برادر رسول خدا و وصی او را، به بغی و حسد بر عثمان متهم ساختی و او را محرك قتل عثمان شمردی كه این ادعا دروغ و تهمت است. وای بر تو‌ای معاویه! آیا می‌دانی كه ابوالحسن در محضر پیامبر جانفشانی كرد، در بستر او آرمید، به اسلام سبقت گرفت و برای خدا هجرت نمود و پیامبر خدا درباره او فرمود: «او از من است و من از او هستم.»

و در روز غدیر خم گفت: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» و در روز خیبر درباره او گفت: «فردا پرچم را به دست كسی می‌دهم كه او خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند.» و در آن روزی كه مرغی بریان شده در محضر پیامبر حاضر بود و از خدا خواست كه بهترین مخلوقش را بفرستد تا با او هم غذا شود، علی آمد و در غزوه بنی نضیر فرمود: «علی قاتِلُ الفجَرةِ و امامُ البَرَرَۀِ مَنصُورٌ مَن نَصَرهُ و مَخذُولٌ مَن خَذَلَهُ؛ علی‌علیه‌السلام قاتل فاجران و امام ابرار است هر كه یاریش كند منصور است و هر كه دست از یاریش بردارد، مخذول است.»

درباره او گفت: «عَلی اِمامُكُم بَعدی؛ علی‌علیه‌السلام پس از من پیشوای شما است.» و برای من، تو و خویشاوندانش تأكید فرمود كه: من در میان شما دو چیز گرانسنگ را می‌گذارم: كتاب خدا و عترتم. فرمود: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا» و تو خود می‌دانی‌ای معاویه! كه آیاتی در فضیلت او رسیده كه درباره هیچ كس نرسیده است؛ مانند آیات «یوفُونَ بِالنَّذرِ...» (34) و «إِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ...» (35) و «أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَینَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ...» (36) و «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ...» (37) و «... قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏...» (38)

سپس به ذكر روایاتی چند از پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در فضایل امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام پرداخت و در خاتمه نامه نوشت:‌ای معاویه! این پاسخ نامه تو! نامه‌ای كه اگر كسی عقل یا دین داشته باشد، فریب آن را نمی‌خورد والسلام.

معاویه نامه عمرو بن عاص را گرفت و مطابق آن بار دیگر مال و ریاست را بر او عرضه داشت، اشعاری برای او نوشت و باز هم عمرو بن عاص با اشعاری پاسخ منفی داد. مجدّداً معاویه نامه‌ای نوشت و منشور ولایت مصر را همراه نامه برای او فرستاد همین‌جا عمرو بن عاص به فكر فرو رفت كه چه كند! شب را با بی‌خوابی سپردی كرد، در حالی كه اشعاری می‌سرود. همین كه صبح شد غلامش «وردان» را كه مرد خردمندی بود طلبید و با وی به رایزنی پرداخت. وردان گفت: اگر با علی‌علیه‌السلام باشی، آخرت داری، اما دنیا نداری و همین برای تو می‌ماند و اگر به معاویه روی آوردی، دنیا داری، اما از آخرت محرومی. تو می‌دانی كه دنیا برایت باقی نمی‌ماند. حال بیندیش كه كدامیك را انتخاب می‌كنی؟!

عمرو بن عاص لبخندی زد و اشعاری سرود بدین مضمون: وردان با هوشمندی حقیقت را بیان كرد، اما حرص و عشق به دنیا مرا رها نمی‌سازد! از اینرو با آگاهی به عواقب امر، دنیا را برمی‌گزینم؛ این را بگفت و رهسپار شام شد.

پسرش عبدالله و غلامش وردان، او را منع كردند و همین كه به دو راهی شام و عراق رسیدند، وردان گفت: این راه عراق و راه آخرت است و آن راه، راه شام و راه دنیا! به كدامین راه خواهی رفت؟ گفت: راه شام (39). به این ترتیب عمرو بن عاص دین را به دنیا فروخت و به عنوان یك همكار و مشاور نیرنگ‌باز در خدمت معاویه درآمد.

مروان بن حكم

«مروان بن حكم» در سالهای نخست هجرت پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله به دنیا آمد و همراه پدرش «حكم بن ابی العاص» به طائف تبعید شد، او هنوز به دنیا نیامده بود كه پیامبر اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌وآله او را در «صلب پدر» لعنت كرد.

وی كه پس از یزید بن معاویه به خلافت رسید، با امام سجاد‌علیه‌السلام روبرو شد و گفت: «هیچ كس از مسلمانان بیش از علی‌علیه‌السلام از عثمان طرفداری نكرد و مانع كشتن او نشد.

امام سجاد‌علیه‌السلام فرمود: «پس چرا بر منابر دشنامش می‌دهید؟» مروان گفت: كار ریاست و سلطنت ما جز به این‏گونه استوار نمی‌شود.» (40)

فضایل امام علی‌علیه‌السلام از زبان خواهر عمرو بن عبدود

در جنگ خندق نبرد سختی بین حضرت علی‌علیه‌السلام و عمرو بن عبدود، از شجاعان عرب درگرفت. در نبرد طولانی و سخت، عمرو فرصتی پیدا كرد و شمشیر خود را بر فرق مبارك امیر المؤمنین‌علیه‌السلام فرود آورد و به آن حضرت جراحتی رسانید. ایشان شمشیری بر پای او زد و پای او را قطع كرد و عمرو، به زمین افتاد، امیر المؤمنین‌علیه‌السلام بر سینه‌اش نشست، عمرو گفت: «یا عَلِی قَدْ جَلَسْتَ مِنِّی مَجْلِساً عَظِیماً؛‌ای علی در جای بزرگی نشستی.» آنگاه چون مرا كشتی جامه از تن من باز مكن، حضرت فرمود: این كار بر من خیلی آسان است.

ابن ابی الحدید و دیگران گفته‌اند: هنگامی كه امیر المؤمنین‌علیه‌السلام از عمرو ضربت خورد مانند شیر خشمناك بر عمرو شتافت و با شمشیر سر پلیدش را از تن جدا كرد و بانگ تكبیر برآورد، مسلمانان از صدای تكبیر علی‌علیه‌السلام دانستند كه عمرو كشته شد. پس رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «ضربت علی‌علیه‌السلام در روز خندق بهتر است از عبادت جن و انس تا روز قیامت.»

خواهر عمرو، وقتی بر سر جنازه برادرش آمد، بر خلاف رسم آن زمان ملاحظه كرد كه جنازه برادر «مثله» نشده و زره عمرو را كه مثل آن در عرب پیدا نمی‌شد با سایر اسلحه و لباسهایش به غارت نرفته است. گفت: «مَا قَتَلَهُ اِلاَّ كَریمٌ؛ برادر مرا نكشته است، مگر مردی كریم.»

سپس از قاتل برادرش پرسید، كیست كشنده برادر من؟ جواب دادند: شمشیر خدا و شیر اسلام «علی بن ابی طالب».

خواهر عمرو اشعاری سرود كه ترجمه دو بیت آن چنین است: «اگر برادرم را جز علی، شخص دیگری كشته بود، تمام عمرم را با گریه و زاری می‌گذراندم. ولی كشنده برادرم در جهان نظیری ندارد!! از سوی دیگر پدر او در شرافت و فضیلت مهتر و سرور مردم بود.» (41)

نكته شایان توجه اینكه زنان از نظر عواطف و احساسات بر مردان برتری دارند و روشن است كه هنگام قتل و مرگ برادر غوغایی برپا می‌كنند، آنهم ماند «عمرو بن عبدودّی» كه برابر هزار مرد جنگی به حساب می‌آمد! ولی بزرگواری و شخصیت بی‌نظیر علی‌علیه‌السلام تمام این پیش‌بینیها را مغلوب ساخت و خواهر وی را به مدیحه‏سرایی و ثناگویی وا داشت!! آری علی مردی است كه كافران و اهل كتاب در برابر عدالت و عظمت او پیشانی ادب بر خاك زیر پایش می‌سایند!!

نتیجه سخن

این همه اعتراف و گواهی بر حقانیت مولی الموحدین، امام علی‌علیه‌السلام، از جانب خلفای سه گانه بیانگر چیست؟ وقتی كه خلفاء اقرار می‌كنند كه او «اَعلَمُ النَّاسِ»، «اَفقَهُ النَّاسِ فِی دِینِ اللهِ»، «اَقضَی اَهلِ المَدِینَۀِ» است؛ هنگامی كه اظهار می‌كنند: بدون او قادر بر حلّ مشكلی نیستند؛ (42) كه او را مولای خود و مولای هر مؤمن و مؤمنه‌ای می‌دانند و اعتراف به صدور حدیث منزلت و حدیث غدیر می‌كنند، آنجا كه در قضاوت بین مردم و بیان حكم الهی اشتباه می‌كنند و امیر المؤمنین، علی بن ابی طالب‌علیه‌السلام آنها را به اشتباهشان آگاه می‌كند و از خطایی كه كرده‌اند باز می‌دارد؛ آن گاه كه علی‌علیه‌السلام در مناظره یهود و نصاری به كمك می‌طلبند و خود قادر به پاسخگویی نیستند؛ همه این اعترافها گواه چیست؟

آیا به راستی بر طبق اسلام به خلافت رسیده و بر اساس شریعت اسلام حكم كرده‌اند؟ اگر حدیث ثقلین می‌گوید: با تمسك به اهل‏بیت‌علیهم‌السلام و قرآن كریم هرگز گمراه نمی‌شوید، چگونه این حدیث را كنار گذاشته و به غیر اهل‏بیت عصمت و طهارت‌علیهم‌السلام تمسك بجوییم؟ آیا می‌توانیم هم به روش «خلیفه ثانی» باشیم كه گفت: كتاب خدا ما را كافی است و هم در روش پیامبر اعظم اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌وآله قرار بگیریم كه فرمودند: «كتاب خدا، با عترت سبب هدایت و نجات شماست؛ اِنْ تَمَسَّكتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً»

آیا نجات امت اسلام در روش و بیان رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله است كه قرآن درباره او فرمود: «وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحی...»؛ (43) یا در روش خلیفه دوم است در بسیاری از موارد گفت: «لَوْ لَا عَلِی لَهَلَكَ عُمَرُ» و نیز گفت: «اَعُوذُ بِالله مِنْ مُعْضَلَۀٍ لاَ عَلِی بِهَا» و نیز گفت: «عَلِی اَقْضَانَا»؟

با توجه به مطالب یاد شده، ما به حكم عقل، برهان معرفت و عبودیت، حدیث ثقلین و منزلت حدیث سفینه و... به كسی تمسك می‌جوییم و ولایت كسی را بر گردن می‌نهیم كه پیامبر اعظم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله از طریق وحی او را عِدل قرآن كریم قرار داده و تمسك به او را مایه نجات و هدایت بشریت دانسته است و خلفای سه گانه را با نبود او از اداره امور مملكتی و قضاوت بین مسلمانان و پاسخگویی در برابر دیگران عاجز می‌دانستند.

هدف نویسنده از آوردن كلمات اندیشمندان اهل سنت و اندیشمندان غیرشیعی، برای تبیین و نشان دادن بزرگی شخصیت آن امام همام نبوده است؛ زیرا شخصیت عظیم علی‌علیه‌السلام احتیاج به استمداد از گفتارها و افكار دیگران ندارد و عظمت خود‏ساخته آن بزرگوار به هیچ‏گونه پشتوانه‌ای نیازمند نیست. وجود امام علی‌علیه‌السلام چون وجود عقل است كه هر چیز باید بدو سنجیده شود و ارج و قابلیت هر پدیده به پایگاه عالی او منتهی گردد و او را تنها باید به وسیله خود او و فروغ ذات او شناخت. این شخصیت، این انسان كه آیینه صفات خداوندی است، به هیچ معرفی جز نشان دادن شخصیتش با بیان ارزشهایی كه خدا و رسولش برای وی بیان كرده‌اند، نیازمند نیست.

علی‌علیه‌السلام را با كدام گفتار و افكار می‌توان سنجید. علی اقیانوس بی‌كرانی است كه دست یافتن بر اعماق ذخایر و گنجینه‌های فضیلت و دانشش كار هیچ شناور و غواصی نیست. اما در عین حال ما انسانهای خاكی كه خود را شیعه و تابع آن حضرت می‌دانیم، باید بكوشیم كه در پیمودن راه زندگی، این انسان مقدس را كه همه دقایق عمرش را با درخشان‌ترین برنامه به پایان برده است درست بشناسیم، تا او و طرز اندیشه و عمل او در روح و روان ما تجسم یابد و ما را دائم به پیروی و اقتدای او وادار كند و فضایلش برای ما سرچشمه تولید فضیلتها باشد؛ بر این اساس در این نوشتار مختصر خواسته‌ایم كه به سوی این اقیانوس بی‌كران با وسایل گوناگون راه یابیم و در پی بردن به این موجود شگفت‌انگیز و معمای خلقت، از نیروی فكری دیگران استمداد جوییم و به وسیله رشته‌های تابنده افكار با این خاور تابناك بیشتر آشنا شویم.

در این‏گونه نظرها كه بسیاری از گذشتگان و معاصران از مذاهب مختلف درباره آن امام همام اظهار داشته‌اند تنها عظمت و سرافرازی برای صاحبان این نظرهاست كه توانسته‌اند هر یك در حد امكان خود، این روح بی‌كران را بشناسند و این فروغ پایدار را با چشم بصیرت خویش بنگرند و به این شعاع آسمانی با دیده اعجاب و حقیقت‏شناسی خیره شوند و با نورافكن عقل و احساسات، مردی نورانی را در خلال تاریخی تاریك و پرحوادث جستجو كنند.

تاریخ به وسایل گوناگون دست می‌زد تا شاید بتواند از گسترش این فروغ تابان بكاهد و در برابر آن، ابرهای تیره و پوشاننده‌ای به وجود آورد. اما تلألو شگفت‌آور حقیقت به پهن شدن و نفوذ خود ادامه داد و اندیشه‌های بلند انسانهای آزاد و روشنفكر را به خود جلب كرد، تا در ظلمات تاریخ سرچشمه حیات فضایل و بخشنده بقای انسانیت را بیابند.

بر این اساس، دوستداران و ارداتمندان آن حضرت، به شكلهای مختلف خاكساری خویش را نسبت به آستان مقدس و گرامی‌اش اظهار داشته‌اند و قطعاً قطره‌ای از دریای بیكران كرامات و فضایل آن امام همام را دریافت و بیان كرده‌اند، تا از منظری دیگر بر آن حضرت بنگریم و آن بزرگوار را از زبان دیگران مورد بررسی قرار دهیم.

خوش‏تر آن باشد كه وصف دلبران                               گفته آید در حدیث دیگران

در فراز پایانی این نوشتار، به برخی از گفته‌ها و اعترافات دشمنان آن حضرت اشاره شد؛ بیان این سخنان و اعترافات، ماهیت مخالفان و دشمنان آن حضرت را برای همگان روشن می‌نماید؛ زیرا هر انسان عاقل و صاحب خرد، خطاب به دشمنانی چون معاویه خواهد گفت: اگر علی‌علیه‌السلام چنین بود، چرا در مورد آن حضرت آن‏گونه رفتار كردید؟ آیا این‏گونه رفتار با ولی خدا، نشانه آلودگی در دنیا و هوا‏پرستی نیست؟ همچنین دستآورد دیگر این‏گونه مطالب، این است كه: طرفداران و عمّال و كارگزاران شجره ملعونه بنی‏امیه و دیگر دشمنان آن حضرت، با وجود بغض و كینه‌ای كه نسبت به آن امام همام در ضمیر خبیث خویش داشتند، در مواضع متعددی به عظمت و كمال آن امام بزرگوار اعتراف كرده‌اند.

سخن آخر: از آنچه ذكر شد، به روشنی درمی‌یابیم كه فضایل و مناقب امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام از لابه لای پرده‌های ضخیم تاریكی عبور نموده و شرق و غرب عالم را پر كرده است، در حقیقت می‌توان این مسئله را جزء خوارق عادات زندگی آن امام هُمام برشمرد و آن را مصداق روشن این آیه شریفه دانست: «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»؛ (44) «آنها می‌خواهند نور خدا را با دهانهای خود خاموش سازند، ولی خدا نور خود را كامل می‌كند، هرچند كافران خوش نداشته باشند.»

علی‌علیه‌السلام نور خداست و نور خدا خاموش‏شدنی نیست و اگر تمام عالم جمع شوند نمی‌توانند آن را خاموش كنند. بسیار تلاش كردند و می‌كنند تا نور او را خاموش كنند، اما روز به روز، این نور پر فروغ‌تر شد و می‌شود، تا جایی كه دشمنان قسم‏خورده حضرتش به آن اعتراف نمودند. «اَلفَضلُ ما شَهِدَت بِهِ الأعدَاءُ؛ فضیلت آن است كه دشمنان بر آن گواهی دهند.»

نه بقا كرد ستمگر نه به‌جای ماند ستم                            ظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). المراجعات، سید عبدالحسین شرف الدین، چاپ سوم، ص 218.

(2). مسند احمد، ج 5، ص 26؛ مجمع الزوائد، ج5، ص 101.

(3). فضایل حضرت علی‌علیه‌السلام، والعادیات، چاپ دارالحدیث، قم، ص 17.

(4). دیوان شافعی، چاپ مصر، ص 32.

(5). امام علی‌علیه‌السلام خورشید بی‏غروب، محمد ابراهیم سراج، مؤسسه انتشارات نبوی، تهران، چاپ اول، 1376 ش، ص 287.

(6). امام علی‌علیه‌السلام از نگاه اندیشمندان غیر شیعه، اکبر اسدعلیزاده، مؤسسه امام صادق‌علیه‌السلام، قم، چاپ اول، 1381 ش، ص 50.

(7). شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص16.

(8). همان، ص 28 و 29.

(9). همان، ج 3، ص 260.

(10). همان، ج 1، ص 27.

(11). شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص17.

(12). امام علی در آینه عقل و قرآن، محمدجواد مغنیه، ص 125؛ علی‌علیه‌السلام از نگاه دیگران، جمعی از نویسندگان، دفتر نشر و پخش معارف با همکاری انتشارات امام باقر‌علیه‌السلام، مشهد، 1380 ش، ص 104.

(13). تفسیر الکبیر، محمد بن عمر فخر الرازی، چاپ مصر، قاهره، 1357 ق، ج 1، ص 111.

(14). الغدیر، ج 4، ص 397.

(15). داستان غدیر، جمعی از دبیران، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1362 ش، ص 284.

(16). امام علی‌علیه‌السلام خورشید بی‏غروب، محمد ابراهیم سراج، مؤسسه انتشارات نبوی، تهران، چاپ اول، 1376 ش، ص 270.

(17). در آستانه آفتاب، عبدالرحمن رضایی، دانشگاه علوم رضوی، مشهد، 1380 ش، ص16.

(18). چهارده معصوم‌علیهم‌السلام، آیت الله حسین مظاهری، ص 41.

(19). امالی، شیخ طوسی، دار الثقافة، قم، 1416، مجلس 14، ص 416؛ ر. ك: ارشاد القلوب، دیلمی، انتشارات شریف رضی، 1412 ق، ج 2، ص 363.

(20). انوار النعمانیة، سید نعمت الله جزائری، شركت چاپ تبریز، ج 1، ص 27.

(21). وی از بزرگ‏ترین روحانیون دانشمند اهل سنت، مفتی اسبق مصر، مصلح بزرگ و معاصر سید جمال الدین اسد آبادی بود.

(22). شرح نهج البلاغه، شیخ محمد عبده مقدمه، ص 7 و 10.

(23). سیری در نهج البلاغه، استاد مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، 1373 ش، چاپ دهم، ص 17 - 18.

(24). جلوه ولایت، عذرا انصاری، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1376 ش، چاپ اول، ص 304.

(25). شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 15، ص 114 و 174.

(26). امام علی‌صلی‌الله‌علیه‌وآله خورشید بی‌غروب، محمد ابراهیم سراج، ص 345.

(27). بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 33، ص 50.

(28). امام علی‌علیه‌السلام خورشید بی‌غروب، محمد ابراهیم سراج، ص 345.

(29). شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص72 - 74.

(30). منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، نشر پیام آزادی، تهران، چاپ اول، 1379 ش، ج 1، ص252.

(31). فرائد السمطین، شیخ الاسلام ابراهیم بن محمد جوینی، موسسة المحمودی للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، 1400 ق، ج 1، ص372 و 373.

(32). ترجمۀ الامام علی بن ابی طالب‌علیه‌السلام از تاریخ دمشق، ابن عساكر، ج 2، ص 89.

(33). حكایتهای شنیدنی، ج 4، ص 36.

(34). انسان/ 7.

(35). مائده/ 55.

(36). هود/ 17.

(37). احزاب/ 23.

(38). شوری/ 23.

(39). مناقب خوارزمی، ص 129 و 130.

(40). امام علی‌علیه‌السلام خورشید بی‏غروب، محمد ابراهیم سراج، ص 352.

(41). شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص20 و 21.

(42). چنانكه در منابع اصیل اسلامی شیعه و سنی آمده است كه: هرگاه مشكل علمی و قضایی برای هر یك از خلفا در دوران خلافتشان پیش می‌آمد به آن امام همام مراجعه می‌كردند. درباره خلیفه دوم آمده است كه وی بارها به عجز خود و دانش و فضل بیكران امام علی‌علیه‌السلام اعتراف نموده است كه مرحوم علامه امینی در «الغدیر» 73 مورد از اعترافهای وی (خلیفه دوم) را به طور مستند ثبت كرده است. (به عنوان نمونه ر. ك: مسند احمد، ج 352؛ صواعق المحرقه، ص 767؛ ریاض النضرة، ج 2، ص 194 و 197 - 198 و 244؛ تذكرة الخواص، ص 85 و 87 - 88؛ مناقب خوارزمی، ص 48، 58، 60؛ تاریخ ابن عساكر، ج 2، ص 325؛ تاریخ ابن كثیر، ج7، ص 359؛ طبقات ابن سعد، ص 459 - 461، 860 و دیگر منابع اصیل اهل سنت... .)

(43). نجم/ 3 و 4.

(44). صف/ 8.

373 دفعه
(1 رای)