(قسمت اول، خلفای ثلاث و عایشه)
مقدمه
جهان، علیعلیهالسلام را به دانش، بینش و ایمانش میستاید و با احترام به او مینگرد. علیعلیهالسلام انسانی استثنایی است؛ از اینرو، شناخت شخصیت عظیم آن امام همام بهسادگی برای همگان میسّر نیست.
تاکنون دربارۀ آن ابرمرد اسلام سخنها و شعرها گفته شده، کتابهای فراوانی نوشته شده است، نه فقط از شیعه، بلکه از جانب غیر شیعه و حتی از غیر مسلمان و مادیگراها، کتابها، شعرها و... نوشته شده است. شگفت اینجاست که همۀ کتابها و بررسیها به یک نتیجه رسیدهاند؛ علیعلیهالسلام انسانی برگزیده و برجسته است که همۀ افعال و اعمال زندگی آن امام بر اصول شرافت و صداقت استوار گردیده و برگرفته از تعالیم ربّانی است.
دربارۀ علیعلیهالسلام سخن گفتن و اوصاف او را بیان نمودن، کاری بس مشکل است. بر این اساس، خلیفۀ دوم از پیامبر گرامی اسلامصلیاللهعلیهوآله نقل نمود که آن حضرت فرمود: «لَوْ أَنَّ الرِّیاضَ أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرَ مِدَادٌ وَ الْجِنَّ حُسَّابٌ وَ الْإِنْسَ كُتَّابٌ مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ؛ (1) اگر همۀ [درختان] باغها قلم شوند و تمام دریاها مرکّب و جنها حسابگر و انسانها نویسنده گردند، نمیتوانند فضایل علیعلیهالسلام را شماره کنند.»
از اینرو باید گفت:
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست کهتر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
از منابع مهمی که در شناخت وجود ملکوتی آن امام همام موجود است، کلمات و مرویّات خلفای سهگانه میباشد. دانستن این مطالب از چند جهت مورد توجّه و اهمیّت است:
اولاً: مقام رفیع امیرالمؤمنین، علیعلیهالسلام را از زبان کسانی که به عنوان بعضی از صحابۀ رسول خداصلیاللهعلیهوآله مطرح بودند و سخنان آن حضرت را شنیدهاند میشناسیم.
ثانیاً: بهطور قطع، میزان شناخت پیروان مذاهب مختلف عامّه با مطالعه این مطالب، نسبت به آن حضرت بیشتر و کاملتر خواهد شد و تحوّلی نو در آنان پدید خواهد آمد.
در این نوشتار مختصر برآنیم تا با مطالعه در منابع اصیل اسلامی، دلایل و شواهد تاریخی و سخنان و اعترافات دیگران (غیر شیعه اثنی عشریه) در قالب سخنان، مرویّات خلفای سهگانه و عایشه، اندیشمندان بزرگ اهل سنت، اندیشمندان بزرگ غیر مسلمان و حتّی سخنان و اعترافات دشمنان قسم خوردۀ امام علیعلیهالسلام را که دربارۀ عظمت آن معمای خلقت بیان شده، مورد بررسی قرار دهیم.
امام علیعلیهالسلام از دیدگاه خلفای سهگانه
خلیفۀ اوّل (ابوبکر بن ابی قحافه)
شعبی میگوید: خلیفۀ اول (ابوبکر) در محلّی نشسته بود که ناگاه (وجود مبارک) امام علیعلیهالسلام از دور نمایان شد، وقتی ابوبکر او را دید گفت: «مِنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْظُرَ اِلَی اَعْظَمِ النَّاسِ مَنْزِلَۀً وَ أَقْرَبِهِمْ قَرَابَۀً وَ اَفْضَلِهِمْ دَالَّۀً وَ أًعْظَمِهِمْ غَنَاءً عَنْ رَسُولِ اللهصلیاللهعلیهوآله فَلْیَنْظُرْ اِلَی هَذَا الطَّالِعِ؛ (2) هر کس دوست دارد به بزرگترینِ مردم در مقام و منزلت، نزدیکترین مردم به پیامبرصلیاللهعلیهوآله، برترین مردم در نام و نشان، بزرگترین مردم در بینیازی [از مردم]، که از جانب رسول الله به دست آورده بنگرد، به این شخصی که از دور نمایان است (امام علیعلیهالسلام) نگاه کند.»
از زید بن علی بن الحسینعلیهالسلام روایت شده که گفت: از پدرم علی بن الحسینعلیهالسلام، شنیدم که میفرمود: «سَمِعْتُ أُبِی الْحُسَینُ بْنُ عَلِیعلیهالسلام یَقُولُ: قُلتُ لِأَبِی بَكرٍ، یا اَبَابَكرٍ، مَنْ خَیرُ النَّاسِ بَعدَ رَسُولِ اللهصلیاللهعلیهوآله؟ فَقَالَ لِی: أَبُوكَ...؛ (3) از پدرم حسین بن علیعلیهالسلام شنیدم که میفرمود: به ابوبکر گفتم،ای ابوبکر، بهترین مردم بعد از رسول خداصلیاللهعلیهوآله چه کسی است؟ به من گفت: پدر تو... .»
ابن مغازلی در مناقب میگوید: «... فَقَالَ اَبُوبَکرٍ: صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُهُ، قَالَ لِی رَسُولُ اللهِصلیاللهعلیهوآله لَیلَةَ الْهِجْرَۀِ وَ نَحْنُ خَارِجُونَ مِنَ الْغَارِ نُرِیدُ الْمَدِینَةَ: كَفِّی وَ كَفُّ عَلِی فِی العَدْلِ سَوَاءٌ...؛ (4) ابوبکر گفت: خدا و رسولش راست گفتند، رسول خداصلیاللهعلیهوآله در شب هجرت در حالی که بیرون از غار بودیم و اراده [رفتن] به مدینه را داشتیم به من فرمود: دست من و دست علی در عدل و داد برابر است.»
عایشه میگوید: ابوبکر (پدرم) را دیدم که بسیار به چهرۀ علی بن ابی طالبعلیهالسلام نگاه میکند؛ پس گفتم:ای پدر! همانا تو زیاد به چهرۀ علی نگاه میکنی. [علت چیست؟] «فَقَالَ لِی: یا بُنَیةُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِصلیاللهعلیهوآله یقُولُ النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ عَلِی عِبَادَةٌ؛ (5) پدرم گفت: دخترم! از رسول خدا شنیدم که میفرمود: نظر کردن بر چهرۀ علی عبادت است.»
از حارث ابن اعور روایت شده که روزی پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله در میان جمعی از یاران خود حاضر بود، پس فرمود: به شما نشان میدهم آدمعلیهالسلام را از جهت علمش و نوح را از جهت فهمش و ابراهیم را از جهت حکمتش؛ پس چیزی نگذشت که علیعلیهالسلام آمد. ابوبکر عرضه داشت: «یا رَسُولَ اللَّهِصلیاللهعلیهوآله! أَ قِسْتَ رَجُلًا بِثَلَاثَةٍ مِنَ الرُّسُلِ بَخٍّ بَخٍّ لِهَذَا الرَّجُلِ مَنْ هُوَ یا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ النَّبِیصلیاللهعلیهوآله أَ لَا تَعْرِفُهُ یا أَبَا بَكْرٍ؟! قَالَ: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: هُوَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِی بْنُ أَبِیطَالِبٍعلیهالسلام؛ فَقََالَ: أَبُو بَكْرٍ بَخٍّ بَخٍّ لَكَ یا أَبَا الْحَسَنِ وَ أَینَ مِثْلُكَ یا أَبَا الْحَسَنِ؛ (6) یا رسول اللهصلیاللهعلیهوآله! مردی را با سه نفر از پیامبران برابر کردی، آفرین به این مرد،ای رسول خدا او کیست؟ پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله فرمود: آیا او را نمیشناسیای ابابکر؟ ابوبکر عرض کرد: خدا و رسولش داناترند. حضرت فرمود: او ابوالحسن علی بن ابی طالبعلیهالسلام است. پس ابوبکر گفت: آفرین آفرین به توای ابوالحسن، مثل تو کجا خواهد بودای ابوالحسن.»
از قیس بن حازم روایت شده که: ابوبکر با علیعلیهالسلام ملاقات کرد، پس ابوبکر به چهرۀ آن حضرت نگاه کرده و تبسم نمود، علیعلیهالسلام به او فرمود: چرا تبسم میکنی؟ گفت: شنیدم پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله میفرمود: هیچ کس بر صراط نمیگذرد، مگر کسی که علی برایش گذرنامه صادر کرده باشد. (7)
در روایتی از «انس بن مالک» آمده است که دانشمندی یهودی پس از رحلت پیامبرصلیاللهعلیهوآله وارد مدینه شد و چون از «وصیّ» پیامبرصلیاللهعلیهوآله سؤال کرد، او را به حضور «ابوبکر» آوردند.
یهودی گفت: من سؤالاتی دارم که جز پیامبر و یا وصیّ او کسی دیگر نمیتواند آنها را پاسخ دهد: «ابوبکر» گفت: هر چه میخواهی سؤال کن.
یهودی گفت: مرا خبر ده از چیزی که برای خدا نیست و از آنچه در نزد او نیست و آنچه را که خدا آن را نمیداند؟!!
ابوبکر چون پاسخ وی را نمیدانست، گفت: اینها سؤالات افراد بیدین است و آنگاه قصد کرد که آن یهودی را تنبیه نماید!!
«ابن عباس» خطاب به ابوبکر گفت: با مرد یهودی انصاف نکردید، یا جوابش را بگویید و یا به حضور امیر المؤمنین علیعلیهالسلام روید؛ زیرا من از پیامبر خدا شنیدم که او را دعا کرد... .
ابوبکر، یهودی و همراهان به خانۀ علیعلیهالسلام آمده و سؤال یهودی را مطرح ساختند. حضرت در جواب او فرمود: امّا آنچه را که خدا نمیداند: عقیدۀ شما یهودیها است که میگویید: «عُزَیر فرزند خداست» در حالی که او برای خویش فرزندی قائل نیست.
در مورد سؤال دوّمتان: این «ظلم و ستم» است که نزد خداوند وجود ندارد.
اما اینکه در سؤال پرسیدهاید آن چیست که برای خدا نیست؟ آن شریک و همتا است که پروردگار عالم از آن مبرّا است.
هنگامی که یهودی این جوابهای درست را شنید، زبان به اظهار «شهادت» گشود و گفت: «اشهد أن لا اله الاّ الله و اشهد أنّ محمداً رسول الله و اشهد أنّک وصیُّ رسولِ الله» هنگامی که ابوبکر و مسلمانان حاضر، این صحنه را تماشا کردند، با شادی و خوشحالی زبان به تحسین امام علیعلیهالسلام گشوده و به اتفاق گفتند: «یا مفرِّجَ الکُرَبِ؛ (8) ای گشاینده [و برطرف کننده] غمها و غصّهها..»
ابوبکر در موارد متعدد، بالای منبر و در حضور بسیاری از مسلمانان گفت: «اَقِیلُونِی، اَقِیلُونیِ وَ لَسْتُ بِخَیْرٍ مِنْکُمْ وَ عَلِیٌّ فِیکُمْ؛ (9) مرا رها کنید، مرا رها کنید، که من بهترین شما نیستم در حالی که علیّ در میان شماست.»
خلیفۀ دوّم (عمر بن خطّاب)
از ابن عباس روایت شده که (گفت) : من و عمر بن خطّاب در یکی از کوچههای مدینه میرفتیم، پس عمر گفت: «... یا ابنَ عَبَّاسِ... وَ اللهِ لَسَمِعتُ رَسُولَ اللهِصلیاللهعلیهوآله یقُولُ لِعَلِی بْنِ اَبِی طَالِبٍ: مَنْ أَحَبَّكَ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی أَحَبَّ اللَّهَ، وَ مَنْ أَحَبَّ اللهَ اَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ مُدِلّاً؛ (10) ای فرزند عباس... به خدا سوگند همانا از رسول خداصلیاللهعلیهوآله شنیدم که به علی بن ابی طالب میفرمود: کسی که تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته و کسی که خدا را دوست بدارد خداوند او را وارد بهشت میکند.»
همچنین وی میگوید: از عمر بن خطاب شنیدم که میگفت: «كُفُّوا عَنْ ذِكْرِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍعلیهالسلام فَلَقَدْ رَأَیْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِصلیاللهعلیهوآله فِیهِ خِصَالاً تَكُونَ لِی وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ فِی آلِ الْخَطَّابِ أَحَبُّ إِلَی مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْسُ؛ (11) از بدگویی علی بن ابی طالبعلیهالسلام خودداری کنید که من از رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله دربارۀ فضیلت او خصلتهایی دیدم که اگر یکی از آن خصلتها در خاندان خطّاب میبود در نزد من از هر جا و هر چه که خورشید بر آن میتابد محبوبتر میبود.»
در جایی دیگر عمر بن خطاب میگوید: «لَقَدْ أَعْطَی عَلِی ثَلَاثَ خِصَالٍ لَأَنْ تَكُونَ لِی خِصْلَةٌ مِنْهَا اَحَبَّ اِلَی مِنْ أَنْ أُعْطَی حُمْرَ النَّعَمَ، فَسُئِلَ وَ مَا هِی؟ قَالَ: تَزْوِیجُ النَّبِیصلیاللهعلیهوآله ابْنَتَهُ وَ سُكْنَاهُ الْمَسْجِدَ لا یحِلُّ لِأَحَدٍ فِیهِ مَا یحِلُّ لِعَلِی وَ الرَّایةُ یوْمَ خَیبَرٍ؛ (12) به علی سه خصلت کرامت شده که اگر یک خصلت از آن به من داده میشد برای من محبوبتر از داشتن شتران سرخمو [که دارای قیمت بسیار هستند] بود. پرسیده شد آن خصائل کدام است؟ گفت: به ازدواج درآوردن پیامبر دخترش را برای علیعلیهالسلام و جای گرفتن او در مسجد که حلال نمیباشد بر هیچ کس در مسجد آنچه که برای علی حلال است و [گرفتن] پرچم در جنگ خیبر.»
عمّار دهنی، از سالم بن ابی جعد روایت کرده که گفت: «به عمر [بن خطّاب] گفته شد که همانا تو بهگونهای با علی رفتار [نیکو و شایسته] داری که با کسی از اصحاب پیامبر چنین رفتاری را نداری؟ عمر گفت: به درستی که علی مولای من است.» (13)
همچنین عمّار دهنی در روایتی دیگر از «ابی فاخته» نقل کرده که گفت: علیعلیهالسلام آمد در حالی که عمر در جایگاه خود نشسته بود؛ وقتی عمر آن حضرت را دید لرزید، تواضع کرد و برای نشستن علیعلیهالسلام جایی را باز کرد، هنگامیکه علیعلیهالسلام برخاست، شخصی به عمر گفت:ای امیر، تو با علیعلیهالسلام روشی به کار بردی که با هیچ یک از اصحاب رسول خداصلیاللهعلیهوآله آن رفتار را انجام نداده ای! عمر گفت: «مَا یَمْنَعْنِی وَ اللهِ اِنَّهُ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ؛ (14) چه چیزی مرا از این رفتار باز میدارد؟ قسم به خدا که او مولای من و مولای همه مؤمنان است.»
از عمر بن خطاب روایت شده که گفت: رسول خداصلیاللهعلیهوآله، علی را مهتر و بزرگ [مسلمانان] قرار داد، پس فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ اَللَّهُمَّ اَنْتَ شَهیدی عَلَیهِمْ؛ هر کس من مولای او هستم، پس علی مولای اوست، پروردگارا! دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را و ذلیل نما کسی را که او را ذلیل میکند و یاری فرما کسی را که یاور اوست. خدایا! تو گواه من بر آنان میباشی.»
از عمر نقل شده که گفت: در کنار من جوان خوشسیما و خوشبویی بود، پس به من گفت: «یَا عُمَرُ، لَقَد عَقَدَ رَسُولُ اللهِصلیاللهعلیهوآله عَقداً لاَ یَحِلُّهُ اِلَّا مُنَافِقٌ فَاحْذَرْ أَن تَحِلَّهُ؛ای عمر به درستی که رسول خدا پیمان و بیعتی انجام داد که جز منافق آن را نقض نمیکند، پس برحذر باش که مبادا آن را نقض کنی.»
عمر گفت [همان زمان] عرض کردم یا رسول الله! وقتی که شما در مورد علیعلیهالسلام سخن میگفتی، در کنار من جوان خوشسیما و خوشبویی بود که به من چنین و چنان میگفت.
حضرت فرمود: «نَعَمْ یا عُمَرُ! اِنَّهُ لَیسَ مِنْ وَلَدِ آدَمَ، لكِنَّهُ جِبرَئِیلٌ اَرَادَ اَنْ یؤكِّدَ عَلَیكُمْ مَا قُلتُهُ فِی عَلِی؛ (15) بله ای عمر، او از فرزندان آدم نبود، بلکه جبرئیل بود و خواست تا بر شما در مورد آنچه که من در مورد علی گفتم تأکید کند.»
ابوهریرة از عمر بن خطّاب نقل نموده که گفت: «رسول خداصلیاللهعلیهوآله فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ؛ (16) کسی که من مولای او هستم، علی مولای اوست.»
در تاریخ آمده است که خلیفه دوم در روز غدیر خم، بعد از آن که پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله علی را به ولایت منصوب فرمود، خطاب به علیعلیهالسلام گفت: « هَنِیئاً لَكَ یا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ؛ (17) گوارا باد بر توای پسر ابی طالب که مولا [و صاحب اختیار] همۀ مردان و زنان مؤمن شدی.»
همچنین عمر بن خطاب میگوید: «أَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِصلیاللهعلیهوآله لَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ یقُولُ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وُضِعَتْ فِی كَفَّةٍ وَ وُضِعَ إِیمَانُ عَلِی فِی كَفَّةٍ لَرَجَحَ إِیمَانُ عَلِی؛ (18) شهادت میدهم از رسول خداصلیاللهعلیهوآله شنیدم که فرمود: اگر هفت آسمان را در یک کفّه [ترازو] بگذارند و ایمان علی را در کفّه دیگر، ایمان علی رجحان و برتری خواهد داشت.»
از خلیفه دوم روایت شده که گفت: من، ابوبکر، ابوعبیده و عدّهای دیگر بودیم وقتی که پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله بر کتف علی زد و فرمود: «یا عَلِی اَنْتَ اَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ اِیمَاناً وَ أَوَّلُهُمْ اِسْلَاماً وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَیعلیهالسلام؛ (19) ای علی تو اوّل مؤمنین و اول آنها از جهت اسلام آوردن میباشی. تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسیعلیهالسلام هستی.»
از سوید بن غفله نقل شده که گفت: عمر، مردی را دید که نسبت به علیعلیهالسلام دشمنی میورزد. به او گفت: گمان میبرم که از منافقین باشی. از رسول خداصلیاللهعلیهوآله شنیدم که میفرمود: «عَلِی مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إلَّا أنَّهُ لاَ نَبِی بَعْدِی؛ (20) علی نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسی است؛ جز اینکه پیامبری بعد از من نیست.»
در زمان خلیفه دوم، مردی نزد وی آمد و از علیعلیهالسلام شکایت کرد، خلیفه دوم ضمن ناراحتی با اشاره به قبر پیامبرصلیاللهعلیهوآله گفت: «تَذْكُرْ عَلِیاً إِلَّا بِخَیرٍ فَإِنَّكَ إِنْ آذَیْتَهُ آذَیتَ هَذَا فِی قَبْرِهِ؛ (21) از علی جز خوبی سخن دیگری مگو؛ زیرا اگر او را اذّیت کنی، رسول خدا را در قبرش ناراحت میسازی!»
حافظ بخاری، محدّث بزرگ اهل سنّت در «صحیح بخاری» از خلیفه دوم نقل میکند که گفت: «رسول خداصلیاللهعلیهوآله از دنیا رفت در حالی که از علیعلیهالسلام راضی و خشنود بود.» (22)
عبدالله بن عباس و دیگران با ذکر سند نقل کردهاند: مردی از علیعلیهالسلام به عمر شکایت کرد و چون حضرت در آن مجلس حاضر بود، عمر گفت: یا اباالحسن! برخیز و کنار شاکی بنشین. علیعلیهالسلام برخاست و در کنار آن مرد نشست، پس از گفتگو و بیان قضیّه، عمر متوجه شد که چهرۀ علیعلیهالسلام متغیر و دگرگون است. از اینرو گفت: یا ابالحسن از چه جهت چهرهات را متغیر میبینم، مگر از آنچه گذشت ناخشنودی؟ امیر المؤمنینعلیهالسلام فرمود: آری؛ عمر گفت: چرا؟ حضرت فرمود: به خاطر آنکه مرا در برابر مدّعی به «کُنیه» صدا زدی؛ چرا نگفتی یا علی برخیز و در کنار مدّعی بنشین؟ خلیفه دوم، امام علیعلیهالسلام را در آغوش گرفت، چشمان مبارکش را بوسید و گفت: «پدر و مادرم فدای شما باد. به وسیلۀ شما خداوند ما را از تیرگی و تاریکی (کفر و شرک) به نور اسلام مشرّف ساخت.» (23)
در تاریخ آمده است که «خلیفه ثانی» هنگام مرگش در مورد علیعلیهالسلام گفت: «قَدْ كُنْتُ أَجْمَعْتُ بَعْدَ مَقَالَتِی لَکُمْ أَنْ أُوَلِّی أَمْرَكُمْ رَجُلًا هُوَ أَحْرَاكُم أَنْ یحْمِلَكُمْ عَلَى الْحَقِّ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى عَلِیعلیهالسلام؛ (24) من میخواستم بعد از سخنانم برای شما، (در جریان شورا) آزادمردی را برایتان خلیفه نمایم که جوانمردترین شماست؛ و بر حق شما را سوق میدهد. و با دستش به طرف علیعلیهالسلام اشاره کرد... .»
همچنین در سخنی دیگر از او آمده است که گفت: اگر علی را خلیفه کنند، او مردم را به راه راست هدایت میکند (25) و بالاخره در فرازی دیگر از سخنانش آمده است: «اَجْرؤُهُمْ وَاللهِ اِنْ وَلِیهَا اَنْ یحْمِلَهُمْ عَلَی كِتَابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِیهِمْ لَصَاحِبُكَ، اَمَا اِنْ وُلِّی اَمْرَهُمْ حَمَلَهُمْ عَلَی الْمُحَجَّةِ الْبَیضَاءِ وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمِ؛ (26) ای [ابن عباس] ! با جرأتترین این افراد (اهل شورا) که بتواند مردم را مطابق کتاب خدا و سنّت پیامبر رهبری کند، صاحب تو، علیعلیهالسلام است، چنانچه او متصدّی امور مردم گردد و به خلافت برسد، جامعه را به راه صحیح و مستقیم رهنمون میسازد.»
خلیفه سوّم (عثمان بن عفان)
در تاریخ آمده است: «... عثمان به سوی علیعلیهالسلام بازگشت و از آن حضرت درخواست کرد که به سوی او برگردد. حضرت به طرف او آمد. پس [در این وقت] عثمان شروع کرد به نگاه کردن [و تماشای] آن حضرت. علیعلیهالسلام فرمود: تو را چه شده استای عثمان؟ چه شده تو را که اینگونه به من خیره شده و نگاهم میکنی؟ عثمان گفت: از رسول خداصلیاللهعلیهوآله شنیدم که میفرمود: نگاه کردن به علی عبادت است.» (27)
دربارۀ خلیفه سوم آمده است که وی سه مرتبه از علیعلیهالسلام دعوت کرد که با وی همکاری نماید، مرتبه اول در سال 22 هجرت، یعنی در همان سالی که بر مسند خلافت نشست، آن دعوت به عمل آمد و مرتبه دیگر در سال 27 هجری و سومین مرتبه در سال 32 بعد از هجرت بود؛ اما علیعلیهالسلام هیچیک از آن دعوتها را برای همکاری سیاسی نپذیرفت. ولی هر بار که خلیفه سوم (عثمان) از علی بن ابی طالبعلیهالسلام دعوت به همکاری میکرد، حضرت میفرمود: یکی از کارهای واجب که باید صورت بگیرد جمعآوری آیات قرآن و تدوین آن به شکل یک کتاب است و من حاضرم که برای این کار واجب با تو همکاری کنم... .» (28)
به هر حال عثمان نیز در زمان خلافتش در مواردی که برای حلّ مشکلات علمی و قضایی احتیاج پیدا میکرد دست به دامن امام علیعلیهالسلام زده و از آن حضرت استمداد میکرد و بهطور کلّی علیعلیهالسلام در تمام مشکلات علمی و سیاسی و معضلات فقهی و قضایی، راهنمای خلفای ثلاثه بود.
نکتۀ شایان توجه
همکاری آن امام همام با خلفای سهگانه نباید به معنای تأیید اصل خلافت و روی کار آمدن آنها تلقی شود؛ بلکه امام علیعلیهالسلام برای مصلحت اسلام و مسلمانان آنها را هدایت میکرد و به منظور حفظ تشکیلات ظاهری اسلام با کمال صبر و بردباری سکوت کرده و نمیخواست میان امت تفرقه و پراکندگی حاصل شود و از اعمال خلاف آنها، بهویژه از روش عثمان جلوگیری میکرد و آنها را از عواقب وخیم آن برحذر میداشت.
بارها عثمان را نصیحت و دلالت نمود؛ ولی او توجهی به نصایح آن امام همام ننمود و عاقبت به دست مسلمانان ناراضی، گرفتار شد و به قتل رسید.
خلیفه سوم در ایامی که به کشته شدن نزدیک میشد، این بیت را به تمثیل برای علیعلیهالسلام نوشت:
فَإِنْ کُنْتُ مَأْکُولاً فَکُنْ اَنتَ آکِلٌ وَ إِلّا فأَدرِکنِی وَ لَمَا اَمَزَّقٌ
ترجمه: اگر مرا همی باید کشت، پس تو بکشای علی بن ابی طالب و اگر نمیباید کشت، مرا دریاب [و مگذار که طلحه مرا بکشد و پاره پاره کند]. (29)
ناگفته نماند که این شعر را زمانی عثمان بیان کرد که طلحۀ بن عبیدالله با جماعتی از بنی تمیم از بام سرای عثمان به قصد کشتن او بالا میرفتند.
عثمان در فرازی از سخنانش خطاب به علیعلیهالسلام، چنین میگوید: «... به خدا اگر بمیری، دوست ندارم بعد از تو زنده بمانم؛ زیرا جانشینی پس از تو نمیبینم. اگر باقی بمانی هیچ سرکشی را نمیبینم که تو را به عنوان نردبان و وسیلۀ یاوری انتخاب کرده باشد و تو را پناهگاه و ملجأ شمرده باشد. نسبت من به تو مانند فرزندی است که از طرف پدرش عاق شده... .» (30)
فضایل علیعلیهالسلام از زبان عایشه
عایشه دختر خلیفه اول، یکی از همسران پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله است. بر اساس تواریخ معتبر، وی با علیعلیهالسلام و فاطمه زهراعلیهاالسلام و فرزندان ارجمند آنان میانه خوبی نداشت. این کینه و خصومت او با برپایی جنگ جمل کاملاً ظاهر شد. او همه سفارشهایی را که پیامبرصلیاللهعلیهوآله در مورد لزوم پیروی و اطاعت از علیعلیهالسلام بیان فرموده بود، نادیده گرفت و آشکارا در مقابل آن حضرت به مبارزه برخاست.
اما مطلب شایان توجه این است که حقیقتاً فضیلت و کمال بیمنتهای امام علیعلیهالسلام و خاندان مطهر آن حضرت به اندازهای درخشندگی و نورافشانی دارد، که بسان خورشید تابان، هیچکس و هیچ چیز قادر به جلوگیری از پرتوافکنی آن نیست. بطوریکه حتی عایشه با چنین تفکری، هرگز نتوانست فضایل و کمالات آنان را کتمان کند. به عنوان نمونه، به ذکر برخی از سخنان و مرویّات او بسنده میکنیم:
1. شخصی به نام «عطا پسر ابی رباح» میگوید: از عایشه درباره علیعلیهالسلام سؤال کردم، او گفت: «ذاکَ خَیرُ البَشَرِ لا یَشُکُّ فِیهِ إِلاّ کافِرٌ؛ (31) او بهترین انسان است و در این مطلب شک و تردید نمیکند، مگر کافر.»
همچنین وی از عایشه روایت کرده که گفت: «عَلیُّ بنُ ابی طالِبٍ اَعلَمُکُم بِالسُّنَّۀِ؛ (32) داناترین شما به سنّت پیامبرصلیاللهعلیهوآله علی بن ابی طالب است.»
از عطا نقل شده که عایشه گفته است: «عَلِیٌّ اَعلَمُ اَصحابِ مُحَمَّدٍ؛ (33) داناترین اصحاب محمدصلیاللهعلیهوآله، علیعلیهالسلام است.»
2. از عایشه روایت شده که گفت: رسول خداصلیاللهعلیهوآله به هنگام رحلت و احتضار در خانه او بود و حضرت فرمود: «اُدْعُوا لِی حَبِیبِی (قالَت) فَدَعَوْتُ لَهُ أَبَا بَكْرٍ فَنَظَرَ إِلَیهِ ثُمَّ وَضَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ: ادْعُوا لِی حَبِیبِی فَدَعَوْتُ لَهُ عُمَرَ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیهِ وَضَعَ رَأسَهُ، ثُمَّ قَالَ: اُدْعُوا لِی حَبِیبِی فَقُلْتُ: وَیلَكُمْ اُدْعُوا لَهُ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَوَ اللَّهِ مَا یرِیدُ غَیرَهُ [فَدَعَوا عَلِیاً فَأَتاهُ] فَلَمَّا أتاهُ أَفْرَجَ الثَّوْبَ الَّذِی كَانَ عَلَیهِ ثُمَّ أَدْخَلَهُ فِیهِ فَلَمْ یزَلْ یحْتَضِنُهُ حَتَّى قُبِضَ وَ یدُهُ عَلَیهِ؛ (34) حبیب مرا نزد من فراخوانید؛ پس ابوبکر را فراخواندم، حضرت نگاهی به او کرد و سپس سر خود را برگرداند و فرمود: حبیب مرا نزد من فراخوانید؛ پس عمر را فراخواندم، وقتی حضرت به او نگاه کرد سر خود را برگرداند و فرمود: حبیب مرا نزد من فراخوانید، پس من گفتم: وای بر شما، علی بن ابی طالب را برای او فراخوانید، به خدا سوگند غیر از علی را اراده نفرموده است، پس علی را فراخواندند، وقتی آن حضرت آمد، رسول خداصلیاللهعلیهوآله پارچهای را که روی خود داشت، باز کرد پس علیعلیهالسلام را داخل آن پارچه نمود و او را از خود جدا نکرد تا رحلت نمود، در حالی که دست پیامبر بر بدن علیعلیهالسلام بود.»
3. جمیع بن عمیر میگوید از عایشه پرسیدم: «مَنْ کَانَ أَحَبُّ النَّاسِ اِلَی رَسُولِ اللهصلیاللهعلیهوآله، قَالَتْ: أَمّا مِنَ الرِّجَالِ فعَلِی وَ أمّا مِنَ النِّسَاءِ فَفاطِمَةُ؛ (35) محبوبترین مردم نزد پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله چه کسی بود؟ عایشه گفت: از مردان، علی و از زنان فاطمهعلیهاالسلام [نزد پیامبر محبوبتر از همه بودند].»
4. هشام بن عروۀ از پدرش، از عایشه روایت میکند که گفت: «قال رسول اللهصلیاللهعلیهوآله: ذِکرُ عَلیٍّ عِبَادَۀٌ؛ (36) رسول خداصلیاللهعلیهوآله فرمود: یاد کردن علی عبادت است.»
5. از عایشه روایت شده که: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِصلیاللهعلیهوآله خَرَجَ وَ عَلَیهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُعلیهالسلام فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَینُعلیهالسلام فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ فَاطِمَةُعلیهاالسلام ثُمَّ عَلِیعلیهالسلام ثُمَّ قَال:«إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ»؛ (37) رسول خداصلیاللهعلیهوآله بیرون آمد در حالی که عبای منقوش را که از موی سیاه بود، بر تن خود داشت. پس حسنعلیهالسلام آمد، پیامبرصلیاللهعلیهوآله او را داخل آن کساء کرد. سپس حسینعلیهالسلام آمد، آن حضرت حسینعلیهالسلام را نیز داخل کساء نمود، آن گاه فاطمهعلیهاالسلام و بعد علیعلیهالسلام آمدند [و داخل کساء شدند]. سپس رسول خداصلیاللهعلیهوآله [این جملات قرآن کریم را] بیان فرمود: «إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ»؛ «به تحقیق که خداوند میخواهد رجس و ناپاکی را از شما اهل بیت بردارد.»
6. از عایشه روایت شده که گفت: «رَحِمَ اللهُ عَلِیّاً لَقَد کانَ عَلَی الحَقِّ...؛ (38) عایشه گفت: خدا علی را رحمت کند که حقیقتاً بر حق بود... .»
7. شریح بن هانی از پدرش روایت میکند که عایشه گفت: «مَا خَلَقَ اللهُ خَلقاً کانَ اَحَبَّ اِلی رَسوُلِ اللهِصلیاللهعلیهوآله مِن عَلیٍّ؛ (39) خداوند آفریدهای را خلق نکرد که نزد رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله، از علیعلیهالسلام محبوبتر باشد.»
8. عایشه میگوید: پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله را دیدم که ملتزم و همراه علی، او را بوسید و میفرمود: «بِأَبِی الْوَحِیدِ الشَّهِیدِ بِأَبِی الْوَحِیدِ الشَّهِیدِ؛ (40) پدرم فدای شهید تنها، پدرم فدای شهید تنها.»
پینوشـــــــــــــتها:
(1). ینابیع المودۀ، شیخ سلیمان قندوزی حنفی، دارالاسوۀ، چاپ اول، 1316 ق، ص 249 - 250.
(2). چرا شیعه شدم؟، محمد رازی، نشر فراهانی، تهران، ص 332.
(3). کنزل العمال، متقی هندی، مؤسسۀ الرسالۀ، بیروت، چاپ پنجم، ج 12، ص 489.
(4). مناقب، ابن مغازلی، تحقیق: محمد باقر بهبودی، مکتبۀ اسلامیۀ، تهران، 1394 ق، ص129، ح 170؛ ترجمۀ الامام علی بن ابی طالبعلیهالسلام من تاریخ دمشق، ابی القاسم علی بن الحسن بن هبۀ الله الشافعی المعروف به ابن عساکر، اواخر ح 95، تحقیق: شیخ محمد باقر محمودی، چاپ دوم، مؤسسۀ المحمودی للطباعۀ و النشر، بیروت، 1398 ق، ج 2، ص438؛ کنز العمال، ج 12، ص 489.
(5). البدایۀ والنهایۀ، اسماعیل بن کثیر الدمشقی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1408 ق، ج 7، ص 358؛ تاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطی، دارالفکر، بیروت، ص 172؛ مناقب، ابن مغازلی، چاپ اول، ص 210، ح252.
(6). المناقب، الموفق بن احمد بن محمد المکی الخوارزمی، مؤسسۀ النشر الاسلامی، قم، 1411 ق، فصل 7، ص 45.
(7). صواعق المحرقۀ، ابن حجر عسقلانی، هیأت شباب التبلیغ بکربلا و المطبعۀ العامرۀ الشرقیه، ص 126؛ مناقب علیعلیهالسلام، ابن مغازلی شافعی، ص 119.
(8). الغدیر، شیخ عبدالحسین علاّمه امینی، دارالکتب العربی، بیروت، 1379 ق، ج 7، ص178؛ مناقب علی بن ابی طالبعلیهالسلام، علی بن شهر آشوب، چاپ حیدریۀ، نجف اشرف، 1376ق، ج 2، ص 257.
(9). تاریخ طبری، ابن جریر طبری، مؤسسۀ الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1403 ق، ج 2، ص 405 و 406؛ کنزل العمال، ج 5، ص 631، ش 14112 و ص 607، ش 14073؛ شرح نهج البلاغۀ، ابن ابی الحدید، ج 17، ص 155 و 156 و ج 6، ص 20؛ چرا شیعه شدم، محمد رازی، ص 332 به نقل از: فخر رازی در نهایۀ العقول؛ حق الیقین، ج 1، ص 180.
(10). پاورقی کتاب ترجمۀ الامام علی بن ابی طالبعلیهالسلام، از تاریخ دمشق، ج 2، ص 388 (شرح محمودی).
(11). کنز العمال، ج 6، ص 393.
(12). ینابیع المودۀ، شیخ سلیمان قندوزی حنفی، فصل سوم، ص 343؛ مجمع الزوائد، علی بن ابی بکر الهیثمی، دارالکتب العلمیۀ، بیروت، 1408 ق، ج 9، ص 120؛ ترجمۀ الامام علی بن ابیطالبعلیهالسلام، ابن عساکر، از تاریخ دمشق، ج 1، ص 219، حدیث 282 (شرح محمودی).
(13). ترجمۀ الامام علی بن ابی طالبعلیهالسلام، ابن عساکر، از تاریخ دمشق، ج 2، ص 82، ح 584 (شرح محمودی).
(14). همان، ح 585 (شرح محمودی).
(15). ینابیع المودۀ، شیخ سلیمان قندوزی حنفی، (باب مودۀ الخامسۀ)، ص 297؛ ترجمۀ الامام علی بن ابی طالبعلیهالسلام، از تاریخ دمشق، ج 2، ص 80.
(16). ترجمۀ الامام علی بن ابی طالبعلیهالسلام، ابن عساکر، از تاریخ دمشق، ج 2، ص 79، ح 581؛ المناقب، ابن مغازلی، ص 22.
(17). ترجمۀ الامام علی بن ابی طالبعلیهالسلام، ابن عساکر، از تاریخ دمشق، ج 2، ص 48 تا 51 (شرح محمودی)؛ البدایۀ و النهایۀ، ابن کثیر دمشقی، ج 7، ص 350؛ کفایۀ الطالب، (باب اول)، ص 62 (تبریک ابوبکر و عمر به علیعلیهالسلام).
(18). ترجمۀ الامام علی بن ابی طالبعلیهالسلام، ابن عساکر، از تاریخ دمشق، ج 2، ص 365، ح872 (شرح محمودی)؛ مناقب، ابن مغازلی، ص289، شماره 330.
(19). ینابیع المودۀ، شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ص 239.
(20). ترجمۀ الامام علی بن ابیطالبعلیهالسلام، ابن عساکر، از تاریخ دمشق، ج 1، ص 330.
(21). کنز العمال، ج 13، ص 123، ش 36، 394؛ بحار الانوار، ج 40، ص 117، ح 1.
(22). صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالفکر، بیروت، ج 1، ص 181.
(23). مناقب، خوارزمی، ص 97 - 98.
(24). تاریخ طبری، ج 4، ص 227؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 190.
(25). کامل، ابن اثیر، ج 3، ص 399 و شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج 12، ص 108.
(26). شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص327 و ج 12، ص 52.
(27). «... رَجَعَ عُثْمَانُ اِلَی عَلِی فَسَأَلَهُ الْمَصِیرَ اِلَیهِ، فَصَارَ اِلَیهِ فَجَعَلَ یحِدُّ النَّظَرَ اِلََیهِ، فَقَالَ لَهُ عَلِی: مَا لَكَ یا عُثْمَانُ؟ مَا لَكَ تَحِدُّ النَّظَرَ اِلَی؟ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِصلیاللهعلیهوآله یقُولُ: اَلنَّظَرُ اِلَی عَلِی عِبَادَةٌ؛ (البدایۀ و النهایۀ، ج 7، ص 358، باب فضایل علیعلیهالسلام) و تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 172.
(28). بیست و پنج سال سکوت علیعلیهالسلام، فؤاد فاروقی، به نقل از رودلف ژایگر در کتاب «خداوند علم و شمشیر»
(29). الفتوح، ابو محمد احمد بن علی اعثم کوفی کندی، ترجمه: محمد بن احمد مستوفی هروی، دارالاضواء، بیروت، چاپ اول، 1411 ق، ص328.
(30). امام علی بن ابی طالبعلیهالسلام (روزگار عثمان)، عبدالفتاح عبد المقصود، ص 203.
(31). ترجمۀ الامام علی بن ابی طالبعلیهالسلام، ابن عساکر، از تاریخ دمشق، ج 2، ص 448، ح972.
(32). تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 171؛ ینابیع المودۀ، فصل سوم، ص 343؛ استیعاب، ابن عبد البر، اواسط شرح حال علیعلیهالسلام، ج 3، ص1104، روایت 1855؛ ترجمۀ الامام علی بن ابیطالبعلیهالسلام، از تاریخ دمشق، ج 3، ح 1079، ص 48؛ انساب الاشراف، بلاذری، بیروت، چاپ اول، ج 2، ص 124، ح 86.
(33). شواهد التنزیل، حسکانی، ج 1، ص 47.
(34). البدایۀ و النهایه، ابن کثیر، ج 7، ص 360؛ ترجمۀ الامام علی بن ابیطالبعلیهالسلام، ابن عساکر، از تاریخ دمشق، ج 3، ص 14، ح 1027؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، ج 2، ص 482، شماره 4530؛ مناقب خوارزمی، ج 1، ص 38، فصل 4.
(35). المستدرک، ج 3، ص 154 و 157؛ ینابیع المودۀ، باب 55، ص 202 و 241.
(36). مناقب، ابن مغازلی، ص 206، ح 243؛ ترجمۀ الامام علی بن ابیطالبعلیهالسلام، ابن عساکر، از تاریخ دمشق، ج 2، ص 408، ح 914 (شرح محمودی)؛ البدایۀ و النهایۀ، ابن کثیر دمشقی، ج7، ص 358؛ کنز العمال،ج 11، ص 601؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 172؛ ینابیع المودۀ، باب مناقب السبعون، ص 281، ح 46 و ص312.
(37). تفسیر کشاف، زمخشری، ج 1، ص 369، ذیل آیه 61 از سوره آل عمران، فمن حاجک... .
(38). البدایۀ و النهایۀ، ابن کثیر، ج 7، ص 305، ح14.
(39). ترجمۀ الامام علی بن ابی طالبعلیهالسلام، ابن عساکر، از تاریخ دمشق، ج 2، ص 162، ح 648 (شرح محمودی).
(40). مجمع الزوائد، هیثمی، ج 9، ص 138؛ ترجمۀ الامام علی بن ابیطالبعلیهالسلام، ابن عساکر، از تاریخ دمشق، ج 3، ص 285، ح 1376؛ ینابیع المودۀ، باب 59، ص 339؛ کنز العمال، ج 11، ص 617.