آشنایی با اصطلاح لیبرالیسم

واژه لیبرالیسم (Liberalism) به معنای آزادی خواهی، از واژه انگلیسی لیبرتی (Liberty) به معنای آزادی گرفته شده است. واژه لیبرال (Liberal) یك واژه فرانسوی، به معنای فرد آزادی خواه یا هوادار آزادی است. و در لغت به معنای آزاد مرد، بلندنظر، راد، بخشنده، بی تعصب و روشن فكر نیز آمده است.

واژه لیبرال در قرون وسطا و عصر رنسانس به معنای صناعتهای آزاد به كار رفته، اما بعدها به معنای آدم هرزه، ولنگار و عیاش نیز استعمال گشته است. و در قرن بیستم در برخی كشورها به طرفداران سرمایه داری، ضد حكومت، غرب زده، آمریكایی و غیر این موارد لیبرالیسم گفته می‌شود. (1)

تعریف لیبرالیسم

ارائه تعریف دقیق و جامع از لیبرالیسم به عنوان یك مكتب سیاسی و اجتماعی كاری بس دشوار، بلكه ناممكن است؛ اما با این حال، تعریفهای متعددی از سوی نظریه پردازان غربی بر این موضوع ارائه شده است، (2) از جمله: شاپیرو می‌گوید: «لیبرالیسم را می‌توان به طور دقیق نگرشی به زندگی و مسائل آن وصف كرد كه تأكیدش بر ارزشهایی همچون آزادی برای افراد، اقلیتها و ملتهاست.‌» (3)

و در تعریف جامع‌تر می‌توان گفت: لیبرالیسم، مجموعه روشها و نگرشها و سیاستها و ایدئولوژیهایی است كه عمده‌ترین هدف آن فراهم آوردن «آزادی» هرچه بیشتر برای فرد است و بنیاد این مكتب مبتنی بر فردگرایی است. (4)

گونه‌های لیبرالیسم (5)

لیبرالیسم در موارد مختلفی به كار می‌رود و در یك نگاه كلی به پنج گونه تقسیم می‌شود:

1. لیبرالیسم فرهنگی: یعنی جانب داری از آزادیهای فردی و اجتماعی ـ مثل آزادی اندیشه و بیان ـ و گسترش فرصتهای آزادی و انعطاف پذیری اخلاقی و غیره.

2. لیبرالیسم دینی: به این معنا كه اصولا دین امری شخصی است و باورهای دینی احساس درونی و غایب از حواس انسان نیست، بلكه تجربه دینی مانند تجربه‌های حسی از احساس زنده و غیر غایب حكایت دارد. و حقایق دینی با هیچ مقطع تاریخی و فرهنگی خاصی گره نخورده است.

3. لیبرالیسم اخلاقی: از آنجا كه در لیبرالیسم هیچ قانون كلی اخلاقی وجود ندارد، لذا معیار تشخیص دهنده خوب و بد، خود انسان است. بنابراین، امیال ظاهری افراد همان امیال اقعی آنها است و باید مورد احترام قرار گیرد؛ یعنی لیبرالیسم اخلاقی، اعتقاد به یك آیین تساهل گرا، انعطاف پذیر و اباحی مسلك در آموزه‌های اخلاقی است.

4. لیبرالیسم اقتصادی: یعنی حفظ آزادی اقتصادی و دفاع از حریم مالكیت خصوصی و سرمایه داری، و دخالت حداقلی دولت بر فعالیتهای اقتصادی افراد، یا عدم دخالت دولت و هر عامل خارجی در اقتصاد افراد.

5. لیبرالیسم سیاسی: بر اساس لیبرالیسم سیاسی، باورها و اعتقادات هر كس در حوزه فردی و شخصی محترم است. دولت باید زمینه را فراهم كند كه هر شخص بتواند برای انجام مراسم مذهبی خود آزادی عمل داشته باشد.

البته گونه‌های دیگری از لیبرالیسم نیز مطرح است كه در ذیل به طور اختصار به آنها اشاره می‌كنیم:

الف. لیبرالیسم كلاسیك: این معنا به دنبال تثبیت و پیروزی لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی، به عنوان كامل كننده آن تدوین و تكوین یافت. لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی، آزادی فرد را در حوزه حیات سیاسی و اقتصادی به ارمغان آورد، مجموعه این دو، لیبرالیسم نسل اولیه است كه به آن «لیبرالیسم كلاسیك» می‌گویند.

ب. لیبرالیسم دموكراسی: عده‌ای از اندیشمندان لیبرالیستی برای تعدیل و بازنگری در لیبرالیسم افراطی اولیه، معتقد به افزایش فعالیت و دخالت دولت برای رفع نارساییها شدند. به عقیده این گروه، آزادیهای بی مرز و حد اقتصادی، امید و آرمانهای اولیه را برنیاورد؛ لذا به این نتیجه رسیدند كه دخالت دولت در فعالیتهای اقتصادی لازم است. بدین ترتیب، كاستن از آزادیهای اقتصادی لیبرالی را ضروری دانستند.

ج. نئولیبرالیسم: در اواخر قرن بیستم، با افول دولتهای رفاهی و گرایش به سیاستهای لیبرالیسم اقتصادی، ناسازگاریهای لیبرالیسم با دموكراسی بارزتر شد. امروزه موج تازه‌ای از اندیشه‌های لیبرالیستی تحت عنوان نئولیبرالیسم به وجود آمده است. این گرایش ـ دوباره مانند گذشته ـ بر این باور است كه اصول لیبرالیسم از سرمایه داری انفكاك پذیر نیست، و اقتصاد بازار آزاد، لازمه آزادی است. در این نگاه، دخالت دولت در فعالیتهای اقتصادی مغایر با اصول لیبرالیسم و كاری بی حاصل تلقی شده است. بدین ترتیب، بازگشت به اصول اولیه لیبرالیسم ضروری قلمداد شده است.

اصول و مبانی لیبرالیسم (6)

مبادی و اصولی كه لیبرالیسم بر آن مبتنی است، فراوان است. مهم‌ترین آنها به عبارت زیر می‌باشند:

1. فردگرایی (اصالت فرد): فردگرایی جوهره و ركن بسیار مهم لیبرالیسم است. فردگرایی، یعنی فرد و حقوق او بر همه چیز مقدم است. اگر دولت هم تشكیل شده است، باید در خدمت خواسته‌های افراد جامعه باشد. دین، اخلاق، متفكران و... حق ندارند به افراد دستور دهند و مهم فرد و خواسته‌های اوست.

2. اصالت آزادی: یعنی آزادی فوق همه ارزشهاست. بر اساس این اصل، انسان هر خواسته‌ای كه دارد، اعم از بی بند و باری جنسی و خلاف دین و اخلاق و غیره، باید آنها را محترم شمرد و به او آزادی داد، و ایجاد هرگونه مانع در این راه جایز نیست! به بیان دیگر، هیچ چیز در برابر خواسته‌های من مهم نیست. مهم آن است كه من می‌خواهم.

تنها حد آزادی در نظر لیبرالها آزادی افراد دیگر است. بنابراین، اگر خواست طرف شما موافق با میل و خواست شما باشد، هر رفتاری مجاز است!

3. انسان‌مداری (امانیسم): یعنی باید تمام چیزها ـ حتی اخلاق و دین ـ بر اساس تمایلات و نیازهای انسان توجیه شود. انسان نباید خود را با دین و اخلاق هماهنگ سازد، بلكه دین و اخلاق باید خود را با او هماهنگ سازند!

4. سكولاریسم: یعنی تفكیك دین از امور زندگی. بر اساس این دیدگاه، دین باید به حاشیه رانده شود. دین حق ندارد در مسائل مهم زندگی دخالت كند.

5. سرمایه‌داری (كاپیتالیسم): لیبرالیسم به گونه‌ای با سرمایه داری و اقتصاد بازار آمیخته شده كه بسیاری از متفكران به ویژه چپ گرایان معتقدند كه لیبرالیسم ایدئولوژی سرمایه داری است.

6. عقل‌گرایی: یعنی باور به كفایت و بسندگی خرد انسانی. در این تفكر، همه انسانها از نیروی خرد بهره مند هستند. خردمندی و آزادی دو جزء جدایی ناپذیر محسوب می‌شوند. نفی خرد ورزی آدمی مترادف با نفی آزادی اوست.

و نیز تجربه گرایی، علم گرایی، سنت ستیزی، تجددگرایی، پلورالیسم معرفتی، پیشرفت باوری و تسامح و تساهل، از جمله اصول لیبرالیسم محسوب می‌شوند.

اسلام و لیبرالیسم

با توجه به مبانی لیبرالیسم، هیچ گونه سازشی میان اسلام و تفكر لیبرالیستی وجود ندارد.

اسلام مخالف آزادی و سرمایه داری بر مبنای لیبرالیستی است. آزادی از نظر اسلام در محدوده قانون الهی مطرح است. اسلام با ترویج عقاید گمراه كننده و توهین آمیز به مؤمنین و هر انسان دیگر، توهین به مقدسات و باورهای دینی، توطئه علیه اسلام و حاكمیت دینی، توهین به شخصیتهای الهی و معنوی، مانند: پیامبران و امامان علیهم السلام، خرید و فروش كالاهای حرام و غصبی، خرید و فروش كتابهای گمراه كننده و غیر اینها كاملا مخالف است.

آزادی تعریف شده در اسلام با توجه و رعایت بعد مادی و معنوی انسان مطرح است؛ اما در لیبرالیسم فقط مصالح مادی و بعد غیرالهی و غیرمعنوی (حیوانی) مورد توجه است.

و همچنین اسلام بر خلاف نظر لیبرالها (كه بر انسان مداری تأكید دارند) بر خدامداری تأكید كرده، حق قانون گذاری و حاكمیت را مختص به خداوند می‌داند و سیاست و حاكمیت را جدای از دین نمی‌شمارد. بنابراین، هیچ سنخیتی بین اصول و مبانی اسلام با اصول و مبانی لیبرالیسم وجود ندارد.

اسلام آزادی انسان از هر گونه بردگی جسمی و فكری را می‌پذیرد و تنها راه دستیابی به آزادی و حریت واقعی را پرستش خداوند می‌داند.

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1. ر. ك: لیبرالیسم، معنا و تاریخ آن، جان سالوین شاپیرو، ترجمه محمد سعید حنایی، نشر مركز، تهران، 1380، ص9 و 10، از یادداشت مترجم، و فرهنگ انگلیسی به فارسی حییم، ذیل واژه «Liberalism‌»

2. ر،ك: ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، آنتونی آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، نشر مركز، تهران، 1377، ص17 ـ 14.

3. لیبرالیسم، معنا و تاریخ آن، ص3.

4. درآمدی بر مكاتب و اندیشه‌های معاصر، ص452.

5. جهت مطالعه بیشتر در این باره به كتابهای: ظهور و سقوط لیبرالیسم در غرب، درآمدی بر مكاتب و اندیشه‌های معاصر، كتاب نقد شماره 11 و لیبرالیسم و منتقدان آن (مایكل ساندل، ترجمه احمد تدین، تهران، شركت انتشارات علمی فرهنگی، 1374) مراجعه شود.

6. ر،ك:

ـ لیبرالیسم، معنا و تاریخ آن، ص10 ـ 3؛

ـ تاریخ فلسفه، بهاءالدین پازرگاد، تهران، كتابفروشی زوار، 1359، ص610 ـ 550؛

ـ ظهور و سقوط لیبرالیسم، آنتونی آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، ص98 ـ 55؛

ـ درآمدی بر مكاتب و اندیشه‌های معاصر، ص461 ـ 458.

ـ پرسشها و پاسخها، محمدتقی مصباح یزدی، ج4، ص43 ـ 41؛

ـ درباره آزادی، جان استوارت میل، ترجمه محمدرضایی، تهران، 1345، ص181 به بعد.

640 دفعه
(1 رای)