امام جواد علیه‌ السلام پاسدار حریم وحی

طلیعه

حضرت امام محمدتقی علیه السلام در دهم ماه رجب سال 195. ق در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت رضا علیه السلام و مادر ارجمندش بانویی مصری تبار به نام سبیكه می‌باشد. ریحانه و خیزران از دیگر نامهای مادر امام جواد علیه السلام است. حضرت رضا علیه السلام در مورد منزلت فرزندش امام جواد علیه السلام و مادر مكرمه آن حضرت، به یارانش فرمود: من دارای پسری شده‌ام كه همچون موسی علیه السلام شكافنده دریاها [ی علم] است و همانند عیسی علیه السلام مادری قدسیه و پاكیزه دارد. (1)

پیشوای نهم در سن 7 سالگی به امامت رسید و هفده سال رهبری شیعیان را به عهده داشت. دوران امامت حضرتش با دو نفر از خلفای ستم پیشه عباسی مامون و معتصم مقارن بود. حضرت جواد علیه السلام در داشتن تمام صفات زیبای اخلاقی و انسانی سرآمد خوبان روزگار بود. پارسایی، علم و دانش و بخشندگی‌اش موجب شده بود كه با القاب جواد، تقی، مرتضی و منتجب شناخته شود. اما در این میان لقب «ابن الرضا» بخاطر شكوه و جلالت امام رضا علیه السلام در میان مردم شهرت بیشتری داشت و حتی بعد از آن حضرت، مردم امام دهم و یازدهم علیهما السلام را نیز با همین لقب بیشتر می‌شناختند. امام رضا علیه السلام هنگام خطاب به یگانه فرزندش، بیشتر، از كنیه «ابو جعفر» - كه نشانه احترام خاصی است - استفاده می‌كرد. (2)

امام محمدتقی علیه السلام كه در نوجوانی به مقام رفیع امامت نائل شده بود، در سن 25 سالگی و در عنفوان جوانی به دستور معتصم عباسی و توسط همسر بی وفایش‌ام الفضل (دختر مامون) در شهر بغداد به شهادت رسید.

حضرت جواد علیه السلام از همسر دیگرش، سمانه مغربیه، دارای چهار فرزند پسر، به نامهای: ابوالحسن امام علی النقی علیه السلام، ابو احمد موسی مبرقع، ابو احمد حسین و ابو موسی عمران؛ و چهار فرزند دختر، به نامهای: فاطمه، خدیجه،‌ام كلثوم و حكیمه بود. (3) حكیمه دختر امام جواد علیه السلام همان بانوی با فضیلت و مؤدب است كه در هنگام تولد حضرت مهدی علیه السلام در منزل برادر زاده‌اش امام حسن عسكری علیه السلام حضور داشت و به نرجس خاتون یاری می‌كرد.

شایسته‌ترین ترجمان قرآن

امامان معصوم علیهم السلام كه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله حجت خدا و جانشین پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به شمار می‌روند شایسته‌ترین ترجمان وحی و آشناترین كس به تفسیر قرآن می‌باشند. بر این اساس اگر بخواهیم كلام وحی را معنا كنیم، اول باید به سراغ امامان معصوم علیهم السلام برویم.

امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: «این قرآن، خطوطی است كه در میان جلد پنهان است، با زبان سخن نمی‌گوید و نیازمند مفسر و ترجمان است.....» و سپس فرمودند: «فنحن احق الناس به؛ ما [امامان معصوم علیهم السلام] برای [تفسیر و ترجمان] قرآن از همه مردم شایسته تریم..» (4)

امام باقر علیه السلام در معنای آیه «و ما یعلم تاویله الا الله والراسخون فی العلم.» (5) ؛ فرمود: یعنی «معنی تمام قرآن را جز خداوند و كسانی كه راسخ در علم هستند (6) نمی‌دانند..» و امام صادق علیه السلام راسخان در علم را چنین معرفی كرد: «نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تاویله؛ ما [اهل بیت] راسخان در علم هستیم و ما تاویل قرآن را می‌دانیم..»

پیشوای پنجم ضمن گفتار روشنگرانه‌ای كه در مورد امتیازات اهل بیت علیهم السلام بیان فرموده است، به این نكته اشاره كرده، می‌فرماید: «نحن تراجمة وحی الله؛ (7) ما مترجمان وحی الهی هستیم..» امام صادق علیه السلام در معنای آیه: «بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم.» ؛ (8) «ولی این قرآن آیات روشنی است كه در سینه دانشوران [و اهل علم] جای دارد..» فرمود: «مقصود از اهل علم كه دانش تفسیر قرآن را در سینه خود جای داده اند، امامان معصوم علیهم السلام هستند..» (9)

با توجه به نكات فوق در این نوشتار سعی شده است كه برخی از نكته‌های تفسیری و مفاهیم قرآنی از سیره و سخن امام جواد علیه السلام استخراج شده و به مبلغان و مخاطبان گرامی عرضه شود، تا با پیروی از شیوه تبلیغی آن حضرت در عرضه مطالب بلند وحیانی، با برخی از معانی آیات الهی نیز آشنا شویم.

ترویج آیات قرآن

حضرت جواد علیه السلام بر این باور بود كه آیات الهی باید در جامعه فراگیر شود و تمام مسلمانان در گفتار و رفتار و استدلالهای روزمره خود از قرآن و معارف بلند آن بهره گیرند، به همین جهت سعی می‌كرد كه در گفتگوها و معاشرت و برخورد با مردم از آیات قرآن استفاده كند. داستان زیر نمونه‌ای از این حقیقت است.

قاسم بن محسن می‌گوید: در سفری كه به مكه رفته بودم در راه به شخص ضعیف و مستحقی برخورد كردم، از من چیزی خواست و من هم یك قرص نان به او صدقه دادم، سپس به راه خود ادامه دادم، در راه گردباد تندی وزید و عمامه‌ام را با خود برد. من هر چه تلاش كردم نفهمیدم كه به كدام سمت برد. هنگام بازگشت در مدینه به حضور امام جواد علیه السلام رفتم، امام به من فرمود:‌ای قاسم! عمامه ات را در راه باد با خودش برد؟ گفتم: بلی. امام به خادم خود فرمود: برو عمامه قاسم را بیاور و او عینا عمامه خودم را برایم آورد. من با شگفتی تمام به حضرت عرضه داشتم:‌ای پسر رسول خدا! این عمامه چگونه بدست شما رسید. امام پاسخ داد: تو در راه به مستمندی صدقه دادی و خداوند احسان تو را پذیرفت و به شكرانه آن، عمامه ات را به تو برگرداند. حضرت جواد علیه السلام در ادامه سخن خویش این آیه را قرائت كرد: «ان الله لا یضیع اجر المحسنین.» (10) ؛ «خداوند متعال مطمئنا پاداش نیكوكاران را ضایع و تباه نمی‌سازد (11) ..»

كودكی در مسند امامت

روزی علی بن اسباط (یكی از شیعیان كوفی) در دوران كودكی امام جواد علیه السلام به حضور آن حضرت شرفیاب شد. او می‌گوید: من دقیقا به قد و قامت آن بزرگوار خیره شده و قیافه و حركات و سكناتش را زیر نظر داشتم تا در موقع مراجعت، شكل و شمایل امام جواد علیه السلام را بهتر برای یارانم در مصر نقل كنم. درست در همین هنگام كه با این اندیشه به او نگاه می‌كردم، آن حضرت نشست و رو به سوی من كرده و گفت: «ای علی بن اسباط! خداوند كاری را كه در مسئله امامت كرده، همانند كاری است كه در مسئله نبوت انجام داده است. گاهی در قرآن می‌فرماید: «و آتیناه الحكم صبیا» (12) ؛ «ما به یحیای پیامبر علیه السلام در دوران كودكی فرمان [نبوت] دادیم..» و گاهی در مورد انسانها می‌فرماید: «حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنة.» (13) ؛ «تا زمانی كه به كمال قدرت و رشد عقلی برسد و به چهل سالگی بالغ گردد..» با توجه به این آیات همانگونه كه ممكن است خداوند متعال حكمت را به انسانی در كودكی بدهد، در قدرت اوست كه آن را در چهل سالگی بدهد..» (14) و به این ترتیب هر گونه شك و شبهه را در مورد امامتش از ذهن علی بن اسباط زائل نمود.

برای توضیح بیشتر نقل روایتی از امام رضا علیه السلام در اینجا مناسب می‌نماید: روزی صفوان بن یحیی به حضرت رضا علیه السلام عرضه داشت: قبل از آنكه خداوند متعال فرزندت - حضرت ابوجعفر - را به شما عطا كند، می‌فرمودید كه خداوند به من پسری خواهد بخشید. اینك خداوند متعال او را به شما ارزانی كرد و چشم ما به جمالش روشن شد. حال می‌پرسیم، - خدای نكرده - اگر خبری شد [و شما از دنیا رفتید!] بعد از شما ما به چه كسی رجوع كنیم؟ امام رضا علیه السلام به فرزندش حضرت جواد علیه السلام - كه پیش رویش ایستاده بود - اشاره كرد. صفوان بن یحیی با كمال تعجب گفت: ایشان كه كودكی سه ساله هستند؟! [چطور می‌شود یك كودك امام باشد؟] امام فرمودند: «و ما یضره من ذلك شی ء قد قام عیسی بالحجة و هو ابن ثلاث سنین؛ كودك بودن او در امامتش مشكل ایجاد نمی‌كند، عیسی علیه السلام در سه سالگی به حجیت الهی قیام نموده [و به نبوت رسید] ..» (15)

علی بن اسباط می‌گوید: روزی به امام جواد علیه السلام عرض كردم:‌ای مولای من! مردم به كوچكی سن شما ایراد می‌گیرند و به این جهت از پذیرفتن امامتتان سر باز می‌زنند. امام در پاسخ فرمودند: چرا آنان این نكته را بر من ایراد می‌گیرند؟ به خدا سوگند! خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه و آله فرمود: «قل هذه سبیلی ادعو ا الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی.» (16) ؛ «بگو: این راه من است! من و هر كسی كه پیرو من باشد، با بصیرت كامل، [همه مردم را] به سوی خدا دعوت می‌كنیم..»

و غیر از علی علیه السلام در اول اسلام كسی از رسول الله صلی الله علیه و آله پیروی نكرد. و آن حضرت در آن هنگام 9 ساله بود و من هم 9 سال دارم. (17)  [كه با بصیرت كامل مردم را به سوی خدا هدایت می‌كنم؟]

سوگندهای قرآن

یكی از مهمترین عوامل پیشرفت جوامع، سوق دادن افراد آن به سوی علم و دانش و تفكر است. قرآن كریم با شیوه‌های مختلفی انسانها را به تفكر واداشته است. یكی از این شیوه‌ها، سوگندهای آن است. معمولا امور مقدس و ارزشمند مورد قسم قرار می‌گیرند. خداوند متعال در موارد متعددی از كتاب خویش به پدیده‌های طبیعی جهان آفرینش قسم می‌خورد؛ و شب و روز و ستاره و خورشید و ماه و امثال آن مورد سوگند خداوند متعال قرار گرفته اند. علی بن مهزیار درباره سوگندهای قرآن از محضر امام جواد علیه السلام نكته‌ای را نقل كرده است كه قابل دقت و بررسی است. او روزی از پیشوای نهم سؤال كرد: سوگندهای قرآن همانند: «و اللیل اذا یغشی والنهار اذا تجلی والنجم اذا هوی.» و نظائر اینها برای چه در قرآن مورد قسم قرار گرفته است؟ امام فرمود: خدای تعالی [برای بیداری انسان و تحریك اندیشه و عقل وی] می‌تواند به هر یك از مخلوقاتش كه بخواهد سوگند یاد كند ولی مردم جز به ذات او، به چیز دیگری نباید سوگند یاد كنند. (18)

هدایت گمراهان با آیات الهی

قاسم بن عبدالرحمن به مذهب زیدیه گرایش داشت، اما با شنیدن آیاتی از قرآن كه امام جواد علیه السلام بر وی قرائت كرد، با حقیقت آشنا شده و به امامت امام جواد علیه السلام و سائر ائمه اعتقاد پیدا كرد. او در این مورد می‌گوید: من زمانی به مذهب زیدیه تمایل داشتم تا اینكه به بغداد سفر كردم و مدتی آنجا بودم، در همان ایام روزی در یكی از خیابانهای بغداد، دیدم مردم با شور و شوق وصف ناپذیری به یك نقطه معلومی متوجه هستند؛ بعضی می‌دوند، بعضی بالای بلندیها می‌روند، بعضی ایستاده و آنجا را تماشا می‌كنند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا! (حضرت جواد فرزند امام رضا علیه السلام) می‌آید. گفتم: من هم باید او را ببینم. تا آنكه حضرت جواد علیه السلام سوار بر قاطر نمایان شد. من همچنان كه به او خیره شده بودم، پیش خودم گفتم: خداوند گروه امامیه را از رحمت خود دور كند، آنها اعتقاد دارند كه پروردگار متعال، اطاعت این جوان را بر مردم واجب گردانیده است! همین كه این اندیشه در ذهن من خطور كرد، آن حضرت راهش را به سوی من كج كرد و رو به من كرده، این آیه را قرائت كرد: «ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفی ظلال و سعر» (19) ؛ [قوم ثمود گفتند:] آیا ما بشری از جنس خود را پیروی كنیم؟ در این صورت ما در گمراهی و جنون خواهیم بود..»

با شنیدن این آیه - كه از دل من گواهی می‌داد - با خود اندیشیدم كه: مثل اینكه او ساحر و پیشگو است كه از اندیشه‌های نهانی من خبر می‌دهد؟ حضرت جواد علیه السلام دوباره مرا خطاب كرده و این آیه را تلاوت فرمود: «ء القی الذكر علیه من بیننا بل هو كذاب اشر» (20) ؛

«آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟! نه، بلكه او آدم بسیار دروغگو و خودپسندی است..» وقتی كه متوجه شدم حضرت جواد علیه السلام واقعا از اندیشه‌های قلبی من خبر می‌دهد و این برای افراد عادی ممكن نیست، فهمیدم كه او ولی خدا و امام مسلمین است. بعد از آن از مذهب زیدیه دست برداشته، اعتقادم به آن بزرگوار كامل شد و به امامت حضرتش اقرار كرده و اعتراف نمودم كه او حجت خدا بر مردم است. (21)

پیامبران مرسل

حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام در تفسیر ذالكفل - كه در آیه 48 سوره ص مورد ستایش خداوند قرار گرفته - می‌گوید: نامه‌ای به امام جواد علیه السلام نوشتم و در آن از نام «ذا الكفل.» و اینكه آیا او پیامبر مرسل بود یا نه؟ پرسش نمودم. امام جواد علیه السلام در پاسخ فرمود: خدای متعال یكصد و بیست و چهار هزار پیامبر فرستاد، و سیصد و سیزده نفر از آنان مرسل بودند و «ذو الكفل.» یكی از آن مرسلین است كه بعد از سلیمان بن داود می‌زیست، و در میان مردم مانند داود علیه السلام قضاوت می‌كرد و جز برای خدای عزوجل خشمگین نمی‌شد و نام شریف او «عویدیا» بود. او همان است كه خدای عز وجل در كتاب شریف خود از او نام برده و فرمود: «واذكر فی الكتاب اسمعیل والیسع و ذالكفل كل من الاخیار» (22) ؛ «و در این كتاب به یاد آر «اسماعیل.» و «یسع.» و «ذو الكفل.» را كه همه از نیكان بودند..»

نامهای خداوند

ابو هاشم جعفری از امام جواد علیه السلام سؤال كرد كه معنای واحد چیست؟ حضرت پاسخ داد: اجماع و اتفاق زبانهای مردم به یگانگی و وحدانیت خداوند متعال می‌باشد، چون خداوند در قرآن كریم می‌فرماید: «و لئن سالتهم من خلقهم لیقولن الله.» (23) ؛ «و اگر از آنان بپرسی چه كسی آنانرا آفریده است، قطعا همه آنان خواهند گفت: خدا..» (24)

وی همچنین معنای صمد را - كه در سوره توحید آمده است - از امام جواد علیه السلام چنین نقل می‌كند:

«صمد یعنی بزرگی كه تمام موجودات عالم در نیازهای كوچك و بزرگ خود به او مراجعه كرده و محتاج اویند..» (25)

مقابله با تحریف كنندگان قرآن

احمد بن محمد بن سیاری (26) حدود صد و هشتاد و هشت روایت در مورد تحریف قرآن نقل كرده است. وی كه فردی غیرقابل اعتماد و در نقل احادیث ضعیف و كذاب می‌باشد مورد قدح امام جواد علیه السلام قرار گرفت. آن حضرت احمد سیاری را - كه در مورد امامت دچار غلو شده بود و احادیثی را در مورد تحریف قرآن جعل می‌كرد - در نامه‌های خود تكذیب نموده و ادعاهای او را باطل و بی اساس خواند. (27)

اندیشه‌های ناب در تفسیر قرآن

امام جواد علیه السلام به عنوان پاسدار حریم وحی از تفسیرهای نابجا و غیر عقلانی آیات قرآن جلوگیری كرده و علماء و دانشمندان را به سوی فهم صحیح آیات راهنمایی می‌كرد. در اینجا به دو مورد اشاره می‌كنیم:

1. روزی در مجلس معتصم، برخی از دانشمندان به آیه‌ای استناد كرده و یك حكم شرعی صادر نمودند. امام جواد علیه السلام كه در آن جلسه حضور داشت خطای آنان را گوشزد نموده و تفسیر صحیح را برای حاضرین ارائه نمود.

محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی در تفسیر خود ماجرای آن مجلس را چنین آورده است: در زمان معتصم عباسی، عوامل خلیفه عده‌ای دزد را - كه راههای عمومی در بین شهرها را برای مسافرین و كاروانهای حج نا امن كرده بودند - دستگیر كرده و از مركز خلافت در مورد چگونگی مجازات آنان خواستار دستور بودند. خلیفه در مورد این حادثه حساس، مجلس مشورتی تشكیل داده و از دانشمندان عصر، كیفیت اجرای حد شرعی را در مورد آنان خواستار شد. آنان گفتند: قرآن در این مورد بهترین راهكار است، آنجا كه می‌فرماید: «انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض.» (28) ؛ «كیفر كسانی كه با خدا و رسول او به جنگ و محاربه بر می‌خیزند و در روی زمین در اشاعه فساد تلاش می‌كنند، این است كه: اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست و پای آنان به عكس یكدیگر قطع شود و یا اینكه از سرزمین خود تبعید گردند..»

آنان به خلیفه پیشنهاد كردند طبق این آیه، یكی از كیفرهای فوق را در مورد تبهكاران انتخاب كند. معتصم عباسی در همان جلسه از امام جواد علیه السلام نیز نظر خواست. آن حضرت اول از اظهار نظر خودداری كرد، اما وقتی كه با اصرار خلیفه مواجه شد، نظر خود را چنین اعلام كرد: اینان در استدلال به آیه خطا كردند. استنباط حكم شرعی از این آیه دقت بیشتری می‌طلبد و باید تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت به جرمهای مختلف كیفرها فرق می‌كند؛ زیرا این مسئله صورتهای مختلف و احكام جداگانه دارد: 1. اگر این راهزنان فقط راه را نا امن كرده اند؛ نه كسی را كشته و نه مال دیگری را به غارت برده اند، مجازات آنان فقط حبس است و این همان معنای نفی از ارض است. 2. اگر راه را ناامن كرده و افراد بی گناهی را كشته اند، اما به مال دیگران تجاوز نكرده اند، مجازات آنان اعدام است. 3. اگر امنیت را از راههای عمومی سلب كرده، انسانهای بی گناه را كشته و مال مردم را نیز به غارت برده اند، كیفر آنان باید سخت‌تر باشد؛ یعنی اول دست و پایشان را به عكس همدیگر قطع می‌كنند، پس به دار مجازات آویخته می‌گردند.

معتصم این نظریه را پسندیده و به عامل خود دستور داد، طبق نظر امام جواد علیه السلام عمل كند. (29)

2. زرقان، یكی از دوستان صمیمی احمد بن ابی داود، قاضی بغداد بود. او می‌گوید: روزی دوستم احمد را دیدم كه از مجلس معتصم - هشتمین خلیفه عباسی - می‌آید؛ اما خیلی افسرده و ناراحت است. گفتم: چرا این قدر ناراحت و افسرده ای؟ پاسخ داد: امروز در مجلس خلیفه، ابو جعفر ابن الرضا علیه السلام چنان مرا عاجز و درمانده كرد كه آرزو كردم،‌ای كاش بیست سال پیش از این مرده بودم و مثل چنین روزی را نمی‌دیدم!! گفتم: مگر چه شده؟ گفت: امروز در مجلس خلیفه نشسته بودیم، شخصی را به اتهام دزدی پیش خلیفه آوردند و او به سرقت اعتراف كرد. در این حال، معتصم به دانشمندان و فقهای مجلس رو كرده و گفت: چگونگی اجرای حد الهی بر این دزد را بیان كنید! دست او را چطور قطع كنیم؟

من گفتم: دست دزد را باید از مچ قطع كرد. خلیفه پرسید، به چه دلیل؟ گفتم: به دلیل آنكه دست، انگشتان و كف تا مچ را شامل می‌شود و خداوند در آیه تیمم فرموده: «فامسحوا بوجوهكم و ایدیكم منه.» ؛ « [با خاك پاك تیمم كنید و] از آن، بر صورت [پیشانی] و دستها [تا مچ] بكشید..»

بسیاری از علماء در این نظریه با من موافقت كرده و آن را تایید نمودند. اما عده‌ای دیگر گفتند: باید دست را از آرنج برید. خلیفه پرسید: به چه دلیل؟ گفتند: به دلیل آیه وضو كه می‌فرماید:

«فاغسلوا وجوهكم و ایدیكم الی المرافق.» ؛ « [هنگام اقامه نماز] صورت و دستها را تا آرنج بشویید..» خداوند متعال حدود دست را در این آیه تا آرنج معین كرده است. برخی نیز فتوا دادند كه: باید از شانه، دست را قطع كرد و استدلال می‌كردند كه دست از انگشتان تا شانه را شامل می‌شود.

خلیفه با مشاهده اختلاف آراء در میان فقها متحیر شده و به محمد بن علی علیهما السلام رو كرده و گفت:‌ای ابا جعفر! در این موضوع شما چه می‌گویید! او پاسخ داد: علماء گفتارهای خود را بیان كردند و شما شنیدید؛ مرا از بازگو كردن نظریه‌ام معاف بدار! خلیفه گفت: شما را به خدا سوگند نظر خود را در این موضوع بیان كنید.

حضرت جواد علیه السلام فرمودند: اكنون كه قسم دادی، به ناچار نظر خود را می‌گویم: این حدود كه علمای مجلس تعیین كردند صحیح نیست، بلكه باید چهار انگشت او، بدون انگشت ابهام، بریده شود.

خلیفه گفت: دلیل شما برای این مدعا چیست؟ محمد بن علی علیهما السلام پاسخ داد:

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرموده است: «السجود علی سبعة اعضاء: الوجه والیدین و الركبتین والرجلین؛ سجده با هفت عضو انجام می‌شود: پیشانی، دو [كف] دست، دو زانو و دو [انگشت ابهام] پا..» ‌ای خلیفه! هرگاه دست را از مچ، یا از مرفق جدا كنند، دیگر دستی برای سجده باقی نمی‌ماند؛ در صورتیكه خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «و ان المساجد لله.» ؛ «مواضع سجده مخصوص خداوند است..» و هر چه برای خدا باشد بریده نمی‌شود. معتصم از این استدلال قرآنی شگفت زده شد و آن را تصدیق نمود. آنگاه دستور داد انگشتان دزد را طبق نظر محمد بن علی علیهما السلام بریدند. (30)

زرقان در ادامه سخن خود می‌گوید: ابن ابی داود از آن روز به بعد سخت مضطرب و پریشان احوال بود و با خود می‌گفت: چرا نظریه او - كه قاضی مخصوص خلیفه است - پذیرفته نشد، اما فتوای یك جوان پذیرفته شد و او از شدت حسد بر خود می‌پیچید، تا اینكه بعد از سه روز پیش معتصم رفته و چنین گفت: نصیحت و خیرخواهی امیرالمؤمنین بر من واجب است و من می‌ترسم اگر این سخن را نگفته باشم، در روز قیامت در آتش جهنم بسوزم. پرسید: چه می‌خواهی بگویی؟! ابن ابی داود گفت: وقتی شما مجلسی را مركب از علماء و فقها تشكیل می‌دهید، تا امر مهمی از امور دینی مطرح شود و در آن مجلس وزراء، امراء، فرماندهان نظامی، صاحب منصبان كشور، دربانان و خدمتگزاران حضور دارند، گفتگوها و مذاكرات این مجلس را مردم در خارج می‌شنوند و به همه جا پخش می‌شود، با این حال شما در چنین جلسه با شكوهی رای فقها را رد كرده و گفته یك مرد جوانی را می‌پذیرید كه عده زیادی به امامت او قائل هستند و آنان او را به مقام خلافت شایسته‌تر می‌دانند، این عمل شما موجب می‌شود كه جایگاه محمد بن علی علیهما السلام در میان مردم تقویت شده و حكومت شما تضعیف شود!

هنگامی كه خلیفه عباسی سخنان كینه توزانه این قاضی حسود را شنید، رنگش تغییر یافت و به او گفت: خدای متعال به تو جزای خیر دهد كه مرا راهنمایی كرده و آگاه ساختی.

سخن چینی ابن ابی داود آنچنان خلیفه را دگرگون كرده و افكارش را پریشان ساخت كه به فاصله چند روز امام جواد علیه السلام را مسموم كرده و به شهادت رساند. (31)

پی نوشـــــــــــــــــــــت:

1) بحارالانوار، ج 50، ص 15.

2) گفتنی است كه امام جواد علیه السلام پسری به نام جعفر نداشت تا مكنی به ابو جعفر باشد، اما از آنجایی كه آن حضرت شباهت زیادی به جدش امام باقر علیه السلام داشت به ابو جعفر ثانی مشهور گردید.

3) منتهی الآمال، ج 2، ص 350.

4) نهج البلاغه، خطبه 125.

5) آل عمران/7.

6) تفسیر صافی، ج 1، ص 318.

7) كافی، ج 1، ص 192.

8) عنكبوت/49.

9) تفسیر الصافی، ج 1، ص 20.

10) توبه/120.

11) الخرائج، ج 1، ص 377؛ كشف الغمه، ج 2، ص 367.

12) مریم/12.

13) احقاف/15.

14) كافی، مولد ابی جعفر محمد بن علی الثانی، حدیث 3.

15) المیزان، ج 14، ص 55.

16) یوسف/108.

17) تفسیر قمی، ج 1، ص 358.

18) المیزان، ج 20، ص 307.

19) قمر/24.

20) همان/25.

21) كشف الغمه، ج 3، ص 216؛ معجم رجال الحدیث، ج 15، ص 26.

22) المیزان، ج 17، ص 216، ذیل آیه 48 سوره ص.

23) زخرف/87.

24) المیزان، ج 18، ص 128.

25) المیزان، ذیل سوره توحید.

26) نجاشی در مورد وی می‌نویسد: وی در زمان امام عسكری علیه السلام از نویسندگان آل طاهر بود. او دارای اعتقادات فاسد و در نقل حدیث ضعیف می‌باشد. (رجال نجاشی، ص 80) . شیخ طوسی نیز احمد سیاری را در كتاب رجال خود، بدون اینكه تایید یا توثیق نماید، در ردیف راویان امام هادی و امام عسكری علیهما السلام به شمار آورده است. (رجال الشیخ، ص 384 و 397) . اما در كتاب فهرست خویش او را شدیدا تخطئه و تضعیف كرده و به اعتقادات نادرست وی اشاره نموده است. (فهرست شیخ طوسی، ص 23) .

27) معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 73.

28) مائده/33.

29) تفسیر العیاشی، ج 1، ص 315.

30) وسائل الشیعه، ج 28، ص 253.

31) تفسیر عیاشی، ج 1، ص 319؛ جلوه‌هایی از نور قرآن، ص 137.

428 دفعه
(0 رای‌ها)