در میان میلیونها بانوى با فضیلت جهان، تنها یك بانو این افتخار را پیدا كرد كه دُرِّ شاهوار جهان آفرینش، دُردانه بىهمتاى خداوند منّان باشد و سرور بانوان عالم، دخت گرانمایه پیامبر خاتم، وجود اقدس فاطمه اطهرعلیهاالسلام را در صدف خود بپروراند، و او كسى جز حضرت خدیجهعلیهاالسلام نیست.
دهم رمضان، یادآور ارتحال این بانوى بزرگ، روز یتیمى كوثر قرآن و روز غم و اندوه خاندان عصمت و طهارت است.
این مصیبت بزرگ را به پیشگاه مقدّس حضرت بقیة اللّه (ارواحنا فداه) تسلیت گفته، به گوشهاى از زندگى پربار آن بانوى با فضیلت اشاره مىكنیم:
نَسَبْ حضرت خدیجهعلیهاالسلام
او دخت گرامىِ «خُوَیلِد» فرزند اَسَد، فرزند عبد العُزّى، فرزند قُصَىّ، فرزند كلاب، فرزند مُرَّة، فرزند كعب، فرزند لؤى، فرزند غالب، فرزند فِهر است. (1) مادرش، فاطمه، دخت زائده، پسر أصم، پسر رواحه، پسر حَجَر، پسر عبد، پسر مَعیص، پسر عامر، پسر لُؤَى، پسر غالب، پسر فِهر است. (2)
حضرت خدیجه از تیره قریش است كه از سوى پدر در نیاى سوّم (قُصَىّ) و از سوى مادر در نیاى هشتم (لُؤَىّ) با نسب پیامبر، پیوند مىخورد.
«خُوَیلِد»، قهرمان دلاورى بود كه هنگام تهاجم «تُبَّع»، پادشاه خودكامه «یمن»، دست به شمشیر برد، در برابرش مردانه شمشیر زد و او را با ذلّت از حریم كعبه دور ساخت. (3)
هنگام جلوس «سیف بن ذى یزَن» بر تخت سلطنت، او همراه عبدالمطلب از سوى قریش به «صَنعا» رفت و در كاخ «غمدان» با وى دیدار كرد. (4)
پدر خویلد، «اسد» نیز در اجتماع «حِلف الفُضول» - كه براى دفاع از مظلومان برگزار شد و به «پیمان جوانمردان» موسوم شد - شركت فعّال داشت. (5)
كنیه و القاب
براى آن خانم، القاب و كنیههاى فراوانى نقل كردهاند كه برخى از آنها عبارت است از:
1.ام المؤمنین
همسران پیامبر و در رأس آنها حضرت خدیجه «امّ المؤمنین» لقب یافتهاند (6) و پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله او را «برترین و بهترین امّهات مؤمنین» خوانده است. (7)
2. بانوى بانوان
امیر مؤمنانعلیهالسلام در چكامهاى كه در سوگ حضرت خدیجه سرود، از آن حضرت به عنوان «سیدة النسوان» تعبیر فرمود، (8) امام كاظمعلیهالسلام وى را «سیدة قریش» تعبیر فرمود، (9) اسماء بنت عمیس، آن خانم را «سیدة نساء العالمین» مىخواند (10) و در عهد جاهلى او را «سیدة نساء قریش» مىخواندند. (11)
3. صدّیقه
گلواژه صدّیقه در قرآن، فقط یكبار درباره حضرت مریم به كار رفته (12) و امام صادقعلیهالسلام آن را معصومه معنا كرده است. (13)
پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله در معرّفى حضرت خدیجه خطاب به جبرئیل فرمود: «هذِهِ صِدِّیقَةُ اُمَّتِى؛ (14) این صدّیقه امّت من است.»
4. طاهره
مشهورترین لقب آن حضرت در عصر جاهلى «طاهره» بود. (15) زیرا او پاكترین و عفیفترین بانوى آن دوران بود. (16)
5. مباركه
محدث قمى چنین روایت كرده است: «خداوند به حضرت عیسىعلیهالسلام وحى فرمود كه نسل پیامبر آخر الزمان از بانویى «مباركه» است.» (17) عبد اللّه بن سلیمان نیز این معنا را از انجیل نقل كرده است. (18)
6. دیگر القاب
در یكى از زیارتنامههاى پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله آمده است: سلام بر... صدّیقه، طاهره، زكیه، راضیه، مرضیه، خدیجه كبرىام المؤمنین.» (19)
سیماى خدیجه در آیینه وحى
نخستین سیر شبانه خاتم انبیاصلىاللهعلیهوآله دو سال پس از بعثت در شب دوشنبهاى در ماه ربیع الاول انجام گرفت. (20) و هنگامى كه از معراج به سوى زمین بازمىگشت، از سوى پیك وحى، اینگونه به او خطاب شد: «حاجَتِى اَنْ تَقْرَاَ عَلى خَدِیجَةَ مِنَ اللَّهِ وَمِنِّى السَّلامَ؛ خواستهام این است كه از سوى خدا و از طرف من (جبرئیل) به خدیجه سلام برسانى.»
وقتى پیامبر اسلامصلىاللهعلیهوآله درود خداوند متعال و جبرئیل امین را به حضرت خدیجه ابلاغ فرمود، عرضه داشت: «خداوند، خود سلام است، سلام از او و به سوى اوست و بر جبرئیل سلام باد.» (21)
یك بار دیگر، پیك وحى بر حضرت پیامبر فرود آمد و گفت: «این خدیجه است كه براى تو غذا و نوشیدنى آورده است؛ چون نزد تو آید از خدا و از من به او سلام برسان و او را به قصرى از مروارید در بهشت بشارت بده كه در آن، نه سر و صدایى است و نه غم و اندوهى.» (22)
ذهبى گوید: «بر صحیح بودن این حدیث، اتّفاق نظر هست. (23) پس از ارتحال آن بانو، حضرت فاطمهعلیهاالسلام در اطراف پیامبر خداصلىاللهعلیهوآله مىچرخید و مىگفت: «مادرم كجاست؟» پیك وحى فرود آمد و عرضه داشت: «پروردگارت امر مىفرماید كه به فاطمه سلام برسانى و بگویى كه مادرت در قصرى از مروارید است كه سقفش از طلا و ستونهایش از یاقوت سرخ و در میان مریم و آسیه است.»
اینجا هم حضرت فاطمه - كه در آن ایام 5 ساله بود - عرض كرد: «خداى، خود سلام است. سلام از او و به سوى او است.» (24)
خدیجه كبرى از دیدگاه رسول خداصلىاللهعلیهوآله
از رسول اكرمصلىاللهعلیهوآله احادیث فراوانى در مناقب حضرت خدیجهعلیهاالسلام رسیده است كه فقط به شمارى از آنها اشاره مىكنیم:
1. خدیجه، صدّیقه امّت من است. (25)
2. هر روز چندین بار خداوند به خدیجه بر فرشتگان مباهات مىكند. (26)
3. خدیجه برترین امّهات مؤمنین است. (27)
4. هرگز خدا همسرى بهتر از او براى من جایگزین نكرده است. (28)
5. برترین بانوان بهشتى، خدیجه دخت خویلد و فاطمه دخت محمّد است. (29)
6. خدیجه بر بانوان امّت من برترى داده شده است. (30)
7. خداوند محبّت خدیجه را بر من ارزانى داشت. (31)
8. خدیجه در ایمان به خدا و من، گوى سبقت را از همه بانوان عالم ربود. (32)
9. خداوند شكم مادرت را (خطاب به حضرت فاطمهعلیهاالسلام) ظرف امامت قرار داد. (33)
خدیجه مام فضیلتها
ابن حجر عسقلانى گو ید كه حضرت خدیجه، سرچشمه اهل بیت پیامبرصلىاللهعلیهوآله است، زیرا در تفسیر آیه شریفه «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا» ثابت شده است كهام سلمه گفت:
«چون این آیه نازل شد، پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله، على، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند و كسایى بر فراز آنها انداخت و فرمود: «بار خدایا! اینها اهل بیت من هستند.» و همه اینها از خدیجه نشأت گرفتهاند؛ زیرا حسن و حسین، فرزندان فاطمه و فاطمه دختر خدیجه است و على نیز در كودكى در خانه خدیجه تربیت شده و در بزرگى، داماد او شده است. (34)
ابن حجر گوید كه فرستاده خداصلىاللهعلیهوآله در حدیثى با سند نیكو فرموده است: «لَقَدْ فُضِّلَتْ خَدِیجَةُ عَلى نِساءِ اُمَّتِى؛ خدیجه بر بانوان امّت من برترى یافته است.»
با این حدیث، بر برترى خدیجه بر عایشه استدلال شده است. (35)
سپس چنین مىگوید: پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله در حدیثى صحیح السند فرموده است: «اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَدِیجَةُ وَفاطِمَةُ وَمَرْیمُ وَآسِیةُ؛ برترین بانوان بهشت؛ خدیجه، فاطمه، مریم، و آسیهاند.»
این حدیث، صریح است و قابل تأویل نیست. (36)
ابن كثیر شمارى از فضایل ویژه حضرت خدیجه را بر مىشمرد و سپس مىگوید: «برخى از اهل سنّت، غلوّ مىكنند و عایشه را بدین سبب كه دختر ابو بكر است بر خدیجه تفضیل مىدهند.» (37)
ابن حجر در ادامه، نكته ظریفى را نقل مىكند و آن این است: «قدر مشترك در میان مریم، آسیه و خدیجه، این است كه هر یك از اینها، پیامبر مرسلى را تحت كفالت خود گرفته است:
1. آسیه، حضرت موسىعلیهالسلام را كفالت و تربیت كرد و چون مبعوث شد به او ایمان آورد.
2. مریم، حضرت عیسىعلیهالسلام را كفالت و بزرگش كرد و چون مبعوث شد به او گروید.
3. خدیجه پیشنهاد ازدواج به پیامبر اسلام داد، همه اموالش را در راه او تقدیم كرد و چون وحى بر آن حضرت نازل شد به او ایمان آورد. (38)
بخارى با سند صحیح از برخى همسران پیامبر روایت مىكند كه مىگفت: «من هرگز به هیچ زنى چون خدیجه حسد نورزیدم.» آنگاه عامل این حسد را دو چیز بیان مىكند:
1. پیامبر از او به كثرت یاد مىكرد؛
2. خداوند به پیامبر امر فرموده بود كه خدیجه را بشارت دهد به خانهاى در بهشت از «قَصَب»، یعنى مروارید، كه در آن «صَخَب» و «نَصَب»، یعنى سر و صدا و رنج و درد، وجود ندارد. (39)
ابن حجر در شرح این حدیث از «سهیلى» نقل مىكند كه تعبیر «قَصَب» از این جهت است كه آن بانوى بزرگوار، گوى سبقت را از همه بانوان جهان ربوده است. تعبیر «صَخَب» از این جهت است كه حضرت خدیجه، هرگز با پیامبر درگیر نشد، صدایش را بلند نكرد، سر و صدا ایجاد نكرد و خانه را محیط امن و آرام قرار داد. تعبیر «نَصَب» هم از این جهت است كه وى بر خلاف برخى همسران پیامبر هرگز آن حضرت را نیازرد.
از این رهگذر، خداوند قصرى در بهشت به آن حضرت عطا فرمود كه محیط آرام، بىسر و صدا و بدون اذیت و آزار باشد. (40)
ثروتمندترین بانوى دوران
ذهبى از واقدى نقل كرده است كه خویلد پدر خدیجه، پیش از جنگ فجار درگذشته بود... و این موضوع در میان اصحاب ما مورد اتّفاق است. (41)
حضرت خدیجه با عقل و درایت خود آنچه از پدر به ارث برده بود را در راه ایجاد اشتغال براى جوانان حجاز به كار گرفت و تجارت گستردهاى به راه انداخت. وى همه جوانان را تشویق مىكرد كه با ثروتش تجارت كنند؛ هم سود ببرند و هم به او سود رسانند.
شیوه تجارت آن بانوى با درایت، مضاربه بود. ابن هشام در اینباره مىنویسد:
«خدیجه دخت خویلد بانویى تاجر پیشه بود و ثروت و شرافت داشت. او مردان را استخدام مىكرد و با آنها قرارداد مىبست و از طریق مضاربه با آنها رفتار مىكرد.» (42)
آن بانو، با پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله نیز همینگونه رفتار مىكرد؛ جز اینكه براى آن حضرت، حق مضاربه بیشترى تعیین مىكرد و غلام خود «میسره» را نیز در محضر آن حضرت مىفرستاد وگرنه حضرت مصطفىصلىاللهعلیهوآله هرگز براى كسى اجیر نشده است. (43)
فرزانه قریش
آوازه دختر خویلد در سراسر حجاز پیچید. بازرگانانى كه با ثروت او تجارت مىكردند، آوازه او را از مرز حجاز گذراندند و شهرتش را در بلاد اطراف، بهویژه در سرزمین یمن به گوش سلاطین رساندند.
دلاوریهاى پدرش خویلد در برابر «تُبَّع» پادشاه خودكامه یمن (44) از یكسو و دیدار تأثیرگذار وى در كاخ «غُمدان» با «سیف بن ذى یزَن» در صنعاء، (45) از دیگر سو، باعث شد كه همه اعیان و اشراف یمن، آرزوى همسرى فرزانه قریش را در دل بپرورانند.
ولى حضرت خدیجه هشیارتر از آن بود كه با آن ثروت و مكنت و جمال و كمال، در برابر پیشنهادهاى آنان سر فرود آورد. او فقط دل در گرو جوانى هاشمى داشت و منتظر روزى بود كه در دل امین بنى هاشم راه یابد.
مورّخان، اتّفاق نظر دارند كه در میان اعیان و اشراف منطقه، صاحب ثروت و صاحب مكنتى نماند؛ جز اینكه از حضرت خدیجه خواستگارى كرد و او دست ردّ بر سینه همگان زد. (46)
خدیجه و چگونگى شناخت از پیامبر
آن بانوى بزرگوار از حُنَفاء بود؛ یعنى یكتاپرست و پیرو آیین حضرت ابراهیمعلیهالسلام بود. آخرین اوصیاى حضرت ابراهیم، حضرت ابوطالب و حضرت عبد المطلب بودند كه وى آنها را درك كرده ونویدهاى آنها را درباره جوان هاشمى شنیده بود.
روز میلاد مسعود پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله حضرت ابوطالب خطاب به همسرش فرمود: «سى سال صبر كن تا همانند او را - به جز نبوت - براى تو بیاورم.» (47)
در دوران كودكى وى بود كه عبد المطلب به فرزندانش سفارش مىكرد كه هر كدام بعثت آن حضرت را درك كند به او ایمان بیاورد. (48)
محمد، جوانى 20 ساله بود كه ابوطالب گفت: «پدرم به من خبر داده است كه او همان پیامبر موعود است.» (49)
فرزانه قریش كه این معلومات را در بایگانى حافظه گرد آورده است، دل در گرو جوان هاشمى مىسپارد و به همه خواستگاران از هر تیره و گروه، جواب منفى مىدهد.
در سفر تاریخى خویلد (پدر خدیجه) با حضرت عبد المطلب به یمن براى تبریك و تهنیت به «سَیف بن ذى یزَن» در ایام جلوس او بر تخت سلطنت، پادشاه به او خبر مىدهد كه این ایام باید پیامبر موعود متولّد شده باشد، نامش «محمد» است، در میان شانهاش مُهر نبوّت است، پدر و مادرش فوت مىكند، عمو و پدر بزرگش كفالت او را برعهده مىگیرند... . (50)
سیف بن ذى یزن، به صراحت مىگوید: «سوگند به كعبه كه تو پدر بزرگِ آن پیامبر موعود هستى. پس حضرت عبد المطلب به سجده مىافتد و سجده شكر به جاى مىآورد.» (51)
خویلد برمىگردد و این سخنان را به عنوان سوغات سفر مىآورد و در میان اهل و عیالش بازگو مىكند و فرزانه قریش، آن را آویزه گوش خود مىسازد.
حضرت ابوطالب با كاروان تجارتى به شام مىرود و پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله را كه در سنین نوجوانى بود، همراه خود مىبرد. در بُصرى راهبى به نام «بحیرا» براى اوّلین بار، كاروان را به ضیافت دعوت مىكند و پس از گفتگوى فراوان، به ابوطالب مىگوید: «او را زود برگردان كه اگر یهود او را ببینند، شناسایى مىكنند و به وى آزار مىرسانند.» (52)
این خبر در مكّه پخش مىشود و فرزانه قریش نیز آن را به خاطر مىسپارد.
اكنون جوان هاشمى به 25 سالگى رسیده است و با پول خدیجه به صورت مضاربه عازم تجارت است. خدیجه، غلام مخصوص خود «میسره» را با او مىفرستد و به او توصیه مىكند كه از آن حضرت جدا نشود و هر چه مىبیند به خاطر بسپارد.
در این سفر، راهبى به نام «نسطور» از میسره مىپرسد: «این مرد كه زیر این درخت نشسته كیست؟» مىگوید: «او مردى از قریش از اهل حرم است.» نسطور با قاطعیت به او اعلام مىكند كه او پیامبر است.
میسره چون برمىگردد، سخن راهب را براى بانویش بازگو مىكند و در ضمن مشاهدات خود مىگوید كه چون هوا گرم مىشد، دو فرشته، بالهاى خود را بر سر او مىافراشتند و بر او سایه مىانداختند. (53)
سالها پیش نیز یكى از احبار یهود، جوان هاشمى را در منزل خدیجه دید و به او گفت: او همان پیامبر موعود است كه نشانههاى او را در تورات خواندهام. بانویى از قریش با او ازدواج مىكند كه سرور بانوان بهشت است؛ مبادا تو از این شرف محروم شوى.» (54)
ورقة بن نوفل، پسرعموى خدیجه نیز او را تشویق مىكرد و مىگفت: «پیامبرى كه براى این امّت وعده داده شده است و ما در انتظار او هستیم، وقت ظهورش فرا رسیده است؛ به راستى، محمد، همان پیامبر موعود این امت است.» (55)
پدیدار شدن این بشارتها و نویدها، پشت سرِ یكدیگر، فرزانه قریش را در تصمیم خود محكمتر مىساخت و او را در موضع سرسختى كه گرفته بود مصمّمتر مىساخت. این نویدها بود كه همه اشراف منطقه را در نظرش بىاهمیت مىساخت و تنها آن جوان هاشمى را شایسته همسرى جلوه مىداد.
گامى استوار به سوى زندگى پایدار
حضرت خدیجه، گذشته از جمال، كمال، مال و منال، از دانش، بینش، اصالت اندیشه، سلامت فكر، صلابت رأى، دقّت نظر و قدرت تصمیمگیرى به موقع برخوردار بود. از این رهگذر پس از دست ردّ زدن بر سینه سلاطین یمن، اشراف طائف و بزرگان حجاز، تصمیم گرفت كه با عزم جزم، سنّت رایج را بشكند و در انتظار خواستگارى از سوى جوان هاشمى ننشیند؛ بلكه با یك سنّتشكنى، او به سراغ شوهر ایدهآل خود برود.
وى از بانوى فرزانهاى به نام «نفیسه» كمك گرفت و وعده دیدار با امین قریش تعیین كرد. خدیجه در این دیدار با صراحت گفت: «اى امین قریش! من دختر شایستهاى براى شما در نظر گرفتهام.»
امین قریش پرسید: «كیست؟» عرضه داشت: «هِىَ مَمْلُوكَتُكَ خَدِیجَةُ؛ او كنیز شما خدیجه است.» (56) جوان هاشمى فرمود: «تو صاحب مال و مكنت هستى و من چیزى از مال دنیا ندارم. من، دنبال همسرى چون خود هستم.»
حضرت خدیجه با بیانى شیرین و دلنواز، عرضه داشت: «من خودم، ثروتم، كنیزانم و آنچه در تصرّف من است، از آنِ شماست و تابع فرمان شما.» (57)
آنگاه خلعت گرانبهایى به صفیه (عمّه پیامبر) بخشید و گفت: «اى صفیه! تو را به خدا سوگند مىدهم كه مرا یارى كنى تا به وصال محمّد برسم.» (58)
وى خواهرش، هاله را نیز نزد عمّار فرستاد تا موانع این پیوند مقدّس را برطرف كند. (59)
انگیزه ازدواج
حضرت خدیجه علّت این همه پافشارى بر تحقّق یافتن این پیوند مقدّس را به «صفیه» چنین بیان كرد: «اِنِّى قَدْ عَلِمْتُ اَنَّهُ مُؤَیدٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ؛ من بهطور حتم و یقین مىدانم كه او از سوى پروردگار عالمیان، مورد تأیید است.» (60)
آن حضرت، به شخص پیامبر عرضه داشت: «به خدا سوگند! من با شما چنین رفتار نمىكنم، جز براى اینكه امید دارم شما همان پیامبرى باشید كه برانگیخته خواهد شد.» (61)
آنگاه دیگر ویژگیهاى حضرت را چنین شماره كرد: «اى پسر عمو، من به این دلایل، دل در گرو تو دارم:
1. خویشاوند من هستى؛
2. از شرافت والایى برخوردارى؛
3. در میان قوم خود به امانت شهرت دارى؛
4. فردى راست گفتارى؛
5. اخلاقى نیكو دارى.» (62)
هر فرازى از سخنان خدیجه حكایت از نظر صائب، اندیشه استوار، دانش و بینش وافر، دقّت نظر و عمق درایت او مىكند.
لحظه انتظار
سرانجام، لحظه انتظار فرا رسید و رؤیاهاى طلایى خدیجه تعبیر شد. حضرت ابوطالب، حمزه و دیگر بزرگان خاندان رسالت به منزل خدیجه آمدند و سعادت دو جهان را برایش به ارمغان آوردند.
حضرت ابوطالب رشته سخن را به دست گرفت و فرمود: «سپاس و ستایش به پروردگار این بیت كه ما را از نسل ابراهیم و از تبار اسماعیل قرار داد، ما را در حرم امن خود جاى داد و زمامدار مردم كرد و این شهر را براى ما مبارك ساخت.
این برادرزاده من هرگز با احدى از رجال قریش مقایسه نمىشود؛ جز اینكه بر او برترى یابد و با احدى از مردمان مقایسه نمىشود؛ جز اینكه بر او فزونى یابد و هرگز با احدى برابرى نمىكند. او از نظر مال دنیا ثروت كمترى دارد؛ ولى ثروت براى گذران زندگى است و سایهاى ناپایدار.
اكنون ما براى خواستگارى آمدیم به رضایت و دلخواهش. و آنچه مهریه از نقد و نسیه بخواهید از مالِ من است. سوگند به پروردگار بیت كه براى او جایگاهى رفیع، دینى جهان شمول و درایتى كامل است.»
آن بانو شخصاً سخن گفت و رضایت خود را اعلام كرد.
حضرت ابوطالب، شترى نحر كرد، ولیمه عروسى برگزار شد و زفاف انجام یافت. (63)
مهریه حضرت خدیجه
حضرت خدیجه 4000 دینار به عباس داد كه آن را به خانواده خدیجه به عنوان مهریه بپردازد؛ (64) ولى مسلّم، این است كه رسول خداصلىاللهعلیهوآله به او 500 درهم به عنوان مهریه تقدیم كرد. (65)
براساس نقل مورّخان و سیرهنویسان، پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله دوازده و نیم اوقیه، یعنى 500 درهم به حضرت خدیجه پرداخت. (66) براساس روایات معصومانعلیهمالسلام مهریه همه همسران پیامبر 500 درهم است؛ (67) ولى درباره این بانوى بزرگوار، حضرت ابوطالبعلیهالسلام 20 شتر جوان از مال خودش افزود. (68)
تاریخ ازدواج
بىگمان، سال ازدواج فرستاده خداصلىاللهعلیهوآله با این بانوى با كرامت، سال 25 عام الفیل، 15 سال پیش از بعثت و 28 سال پیش از هجرت بوده است. این رویداد مبارك در ماه ربیع الاوّل بوده و اختلافى در آن نقل نشده است.
روز ازدواج نیز بنا بر مشهور، دهم ماه مذكور است؛ چنانكه سید بن طاووس با سلسله اسنادش از شیخ مفید چنین نقل مىكند و روزه آن را براى شكرانه این پیوند مقدّس، مستحب مىداند. (69)
شیخ مفید نیز همان تاریخ را ثبت كرده است. (70)
علامه مجلسى نیز آن را طبق نقل سید بن طاووس از شیخ مفید روایت كرده است. (71)
مرحوم كاشف الغطاء هنگام بحث از روز نهم ربیع الاوّل مىافزاید:
«یكى دیگر از علل شادى و سرور حضرت زهرا این است كه روز نهم و دهم، ایام پیوند مقدّس سید كائنات با بانوى پاك و پاكسرشت، حضرت خدیجه است كه بىگمان، حضرت زهرا، همه ساله در چنین روزى شاد و مسرور است و به آن مباهات مىكند. این شادى و سرور در این ایام به شیعیان و ارادتمندانش به ارث رسیده است.» (72)
همسر و هم سِرّ
كفایت و درایت حضرت خدیجهعلیهاالسلام در سطحى بود كه عظمت بیكران رسول اكرمصلىاللهعلیهوآله را درك مىكرد. وى در مشكلات، یار و یاور آن حضرت بود. پیامبر نیز در امور زیادى با وى مشورت مىكرد. (73)
این نكته، بسیار حائز اهمیت است كه دوران تجرّد پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله 25 سال و دوران پس از ازدواج آن حضرت 38 سال است. آن جناب، 25 سالِ آن را با حضرت خدیجه سپرى كرد و 13 سال دیگر را با 13 زن دیگر.
یعنى رسول اعظمصلىاللهعلیهوآله دقیقاً دو سوّم دوران پس از ازدواج خود را با یك همسر به سر برده و هرگز نیاز به همسر دیگرى احساس نكرد. او، همسر و هم سِرّ پیامبر بود و با وجود چنین همسرى، هیچ كمبودى در زندگى خویش احساس نمىشد.
در مقابل آن، حضرت رسولصلىاللهعلیهوآله در دوران 13 سال پس از آن، با وجود 13 همسر - كه برخى از آنها همسران شایستهاى بودند - همواره جاى خدیجه را خالى مىدید و احساس خلأ مىكرد و به قدرى از او یاد مىكرد كه باعث رنجش و حسد برخى همسران مىشد. (74)
اوّلیات حضرت خدیجهعلیهاالسلام
1. حضرت خدیجه، نخستین بانویى است كه پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله با او ازدواج كرد.
2. وى نخستین بانویى است كه به رسالت پیامبر ایمان آورد و نام خود را با خطوطى زرّین بر تارك صفحات تاریخ ثبت كرد. (75)
3. وى نخستین بانوى نمازگزار است كه سالها تنها وى و حضرت علىعلیهالسلام در كنار كعبه با پیامبر خداصلىاللهعلیهوآله نماز برپا مىداشتند تا بعدها جعفر طیار نیز به آنها پیوست. (76)
4. وى نخستین بانوى معتقد به ولایت امیر مؤمنان بود كه پیامبر در شب ارتحالش فرمود: «باید به ولایت على بن ابى طالب شهادت دهى.» خدیجه گفت: «به ولایت او ایمان آوردم و بیعت كردم.» (77)
5. او نخستین بانویى بود كه از دست مبارك پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله از انگور بهشتى تناول فرمود. (78)
غروب غمبار
25 سال تمام پیامبر رحمت با وى انس داشت و او تنها ستاره فروزان خانه پیامبر بود و نگاههاى جاذب و غمزدایش تنها مایه تسلّى رسول خداصلىاللهعلیهوآله در محیط خانه بود؛ از اینرو غم ارتحالش به همین مقدار بر فرستاده خداصلىاللهعلیهوآله كه دریاى عواطف بود، سخت و جانگداز بود. نوشتهاند كه آن جناب، در غم ارتحال همسرش به قدرى اندوهگین شد كه بر سلامتىاش نگران شدند. (79)
به محضر پیامبر گفته شد: «پس از ارتحال خدیجه خیلى افسرده شدهاید.» فرمود: «او مادر فرزندان و كدبانوى خانهام بود» و مىفرمود: «خداوند، محبت او را در دلم قرار داده بود.» (80)
تاریخ وفات
اختلافى نیست كه وفات ایشان، در ماه رمضان رخ داد. (81) طبرى، تاریخ آن را دهم رمضان در سال دهم بعثت ثبت كرده است. (82)
غالب سیرهنویسان متّفق القول هستند كه وفات آن خانم، در دهم رمضان سال دهم بعثت، سه سال پیش از هجرت در مكّه واقع شد. وى در حجون به خاك سپرده شد. شخص پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله وارد قبر شد و همسر گرامىاش را در قبر گذاشت. (83)
سال غم و اندوه
آنچه مسلّم است این است كه ارتحال حضرت خدیجه با فاصله اندكى از رحلت جانگداز بزرگ حامىِ پیامبر، حضرت ابوطالبعلیهالسلام اتّفاق افتاد؛ از اینرو، پیامبر اكرم به شدّت اندوهگین شد و آن سال را «عام الحزن»، یعنى سال غم و اندوه نام نهاد و همواره مىفرمود: «تا ابوطالب و خدیجه زنده بودند، غم و اندوه بر من مستولى نشد.» (84)
امیر بیان در سوگ حضرت خدیجه، چكامهاى سرود و از او به عنوان «بانوى بانوان» یاد كرد. (85)
حقشناسى پیامبر
پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله، كانون عواطف بود. آن جناب، لحظهاى خدمات، ایثارها، فداكاریها، شایستگیها، محبّتها و دیگر فضایل خدیجه را فراموش نكرد.
هنگامى كه پیامبر با 000/10 سرباز جنگى وارد مكّه معظمه شد و كعبه را از لوث بتها پاك كرد، اشراف مكّه با اصرار و الحاح از او خواستند كه به خانه آنها قدم بگذارد؛ ولى او به رسم وفا به كنار قبر خدیجه آمد، آنجا خیمه زد و ایام اقامتش در مكّه را در كنار قبر همسرش سپرى كرد. (86)
این عمل پیامبر، گذشته از درس حقشناسى به امّت، پیام دلنشین و دلنوازى به حضرت خدیجه داشت:
«هان، اى سنگ صبور من! اى همسر با وفاى من! اگر در همه روزهاى سخت زندگى، در دوران محاصره اقتصادى، در آن روزگار خفقان و اختناق جانكاه قریش در كنار من بودى و آن همه رنج و مشقّت را به جان خریدى، اكنون، من پس از فتح قلعههاى شرك و نفاق به كنار تربت پاك تو آمدهام تا شادىام را با تو تقسیم كنم.» (87)
پینوشـــــــــــتها:
1) السیرة النبویة، ابن هشام، تحقیق طه عبد الرؤف سعد، بیروت، دار الجیل، 1410 ق، ج 2، ص 8.
2) همان.
3) الانوار الساطعة، سیلاوى، ص 9.
4) تاریخ مكّه، ازرقى، تحقیق رشدى صالح ملحسن، مكّة المكرمة، دار الثقافة، چ سوم، 1398ق، ج 1، ص 149.
5) همان، ص 266.
6) احزاب/6.
7) الانوار الساطعة، سیلاوى، ص 226.
8) بحار الانوار، علامه مجلسى، تهران، دارالكتب الاسلامیة، 1380 ق، ج 35، ص 143.
9) قرب الإسناد، حمیرى، قم، مؤسسه فرهنگى كوشانپور، 1417 ق، ص 252، ح 1232.
10) فاطمة الزهراء، قزوینى، قم، بصیرتى، 1412 ق، ص 110.
11) شرح المواهب اللدنیة، زرقانى، ج 1، ص199.
12) مائده/75.
13) اصول كافى، كلینى، تحقیق علىاكبر غفّارى، بیروت، دار الأضواء، 1405 ق، ج 1، ص 459.
14) البدایة والنهایة، ابن كثیر، بیروت، مكتبة المعارف، 1408 ق، ج 2، ص 62.
15) الاصابة، ابن حجر، بیروت، دار الكتب العلمیة، افست، چاپ كلكته هند، 1835 م. ج 8، ص 60.
16) شرح المواهب اللدنیة، زرقانى، ج 1، ص 199.
17) كحل البصر فى سیرة سید البشر، محدث قمى، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ص 70.
18) بحار الانوار، ج 43، ص 22.
19) همان، ج 100، ص 189.
20) مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، بیروت، دار الاضواء، دوم، 1412 ق، ج 1، ص228.
21) التفسیر، عیاشى، قم، مؤسسة البعثة، 1421 ق، ج 3، ص 35.
22) الصحیح، بخارى، بیروت، دار الجیل، افست چاپ سلطانى، بولاق، 1313 ق، ج 5، ص 48.
23) سیر اعلام النبلاء، ذهبى، بیروت، مؤسسة الرسالة، نهم، 1413 ق، ج 2، ص 113.
24) الامالى، شیخ طوسى، قم، مؤسسة البعثة، 1414 ق، ص 175، ح 294.
25) البدایة والنهایة، ابن كثیر، ج 2، ص 62.
26) بحار الانوار، ج 16، ص 78.
27) الانوار الساطعة، سیلاوى، ص 7.
28) فتح البارى، ابن حجر، بیروت، دار المعرفة، ج 7، ص 140.
29) همان، ص 139.
30) تاریخ دمشق، ابن عساكر، دار احیاء التراث العربى، 1421 ق، ج 74، ص 84.
31) كفایة الطالب، گنجى شافعى، تهران، دار احیاء التراث اهل البیت، سوم، 1404 ق، ص 359.
32) المستدرك على الصحیحین، حاكم، بیروت، دار الفكر، 1398 ق، ج 3، ص 184.
33) مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 383.
34) فتح البارى، ابن حجر، بیروت، دار المعرفة، بىتا، ج 7، ص 138.
35) همان، ص 135.
36) همان.
37) البدایة والنهایة، ابن كثیر، ج 3، ص 129.
38) همان.
39) الصحیح، بخارى، ج 5، ص 48.
40) فتح البارى، ابن حجر، ج 7، ص 138.
41) سیر اعلام النبلاء، ذهبى، ج 2، ص 111.
42) السیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 5.
43) التاریخ، یعقوبى، نجف، المكتبة الحیدریة، 1384 ق، ج 2، ص 16.
44) الانوار الساطعة، سیلاوى، ص 9.
45) تاریخ مكّه، ازرقى، ج 1، ص 149.
46) الاستغاثه، ابو القاسم كوفى، نجف، بىنا، بىتا، ج 1، ص 70.
47) امّهات المعصومین، آیت اللّه شیرازى، بیروت، دار العلوم، 1424 ق، ص 90.
48) اصول كافى، ج 1، ص 452.
49) بغیة الطالب، عاملى، قم، المكتبة الحیدریة، 1428 ق، ص 90.
50) التاریخ، یعقوبى، ج 2، ص11.
51) دلائل النبوّة، ابو نعیم، بیروت، دار النّفائس، 1419 ق، ج 1، ص 97.
52) الخصائص الكبرى،سیوطى، بیروت، دار الكتب العلمیة، 1424 ق، ج 1، ص 155.
53) السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، ص 322.
54) همان، ج 2، ص 6.
55) بحار الانوار، ج 16، ص 55.
56) السیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 10.
57) التاریخ، یعقوبى، ج 2، ص 16.
58) بحار الانوار، ج 16، ص 55.
59) همان، ص 58.
60) التاریخ، یعقوبى، ج 2، ص 16.
61) بحار الانوار، ج 16، ص 57.
62) فتح البارى، ابن حجر، ج 7، ص 134.
63) دلائل الامامة، طبرى، ص 77.
64) الكافى، ج 5، ص 374.
65) بحار الانوار، ج 16، ص 70.
66) براساس محاسبهاى كه اهل فن انجام دادهاند، 500 درهم برابر16212 مثقال نقره خالص و در زمان ما در حدود 165000 تومان است.
67) السیرة الحلبیة، حلبى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ج 1، ص 139.
68) الكافى، ج 5، ص 375.
69) المستدرك على الصحیحین، ج 3، ص 182.
70) الاقبال، سید بن طاووس، قم، دفتر تبلیغات، 1377 ش، ج 2، ص 115.
71) مسارّ الشیعة، شیخ مفید، قم، بصیرتى، 1396 ق، ص 29. به پیوست تاریخ الائمّة، در ضمن «مجموعه نفسیه»
72) بحار الانوار، ج 98، ص 357.
73) جنّة المأوى، كاشف الغطاء، تبریز، بىتا، 1397 ق، ص 94.
74) تذكرة الخواص، ابن جوزى، قم، مجمع جهانى اهل بیت، 1426 ق، ج 2، ص 306.
75) الهدایة الكبرى، خصیبى، ص 39.
76) الامالى، شیخ طوسى، ص 259، مجلس 10، ح 467.
77) خصائص امیر المؤمنین، نسائى، ص 45.
78) بحار الانوار، ج 18، ص 233.
79) مجمع الزوائد، هیثمى، ج 9، ص 225.
80) سیر اعلام النبلاء، ذهبى، ج 2، ص 116.
81) كفایة الطالب، گنجى شافعى، تهران، دار احیاء التراث اهل البیت، 1404 ق، ص 359؛ تاریخ الاسلام، ذهبى، ج 1، ص 237.
82) دلائل الامامة، طبرى، ص 8.
83) تذكرة الخواص، ابن جوزى، ج 2، ص 311؛ الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 8، ص 18؛ الاصابة، ابن حجر، ج 8، ص 62؛ الاتحاف بحبّ الاشراف، الشبراوى، منشورات رضى، قم، 1363 ش، ص 128.
84) كشف الغمّه، اربلى، بیروت، دار الكتاب الاسلامى، 1401 ق، ج 1، ص 16.
85) بحار الانوار، ج 35، ص 143.
86) مصباح المتهجد، شیخ طوسى، بیروت، فقه الشیعه، 1411 ق، ص 812.
87) التاریخ، طبرى، ج 3، ص 57.