صدف كوثر

در میان میلیونها بانوى با فضیلت جهان، تنها یك بانو این افتخار را پیدا كرد كه دُرِّ شاهوار جهان آفرینش، دُردانه بى‏همتاى خداوند منّان باشد و سرور بانوان عالم، دخت گرانمایه پیامبر خاتم، وجود اقدس فاطمه اطهرعلیهاالسلام را در صدف خود بپروراند، و او كسى جز حضرت خدیجه‏علیهاالسلام نیست.

دهم رمضان، یادآور ارتحال این بانوى بزرگ، روز یتیمى كوثر قرآن و روز غم و اندوه خاندان عصمت و طهارت است.

این مصیبت بزرگ را به پیشگاه مقدّس حضرت بقیة اللّه (ارواحنا فداه) تسلیت گفته، به گوشه‏اى از زندگى پربار آن بانوى با فضیلت اشاره مى‏كنیم:

نَسَبْ حضرت خدیجه‏علیهاالسلام

او دخت گرامىِ «خُوَیلِد» فرزند اَسَد، فرزند عبد العُزّى، فرزند قُصَىّ، فرزند كلاب، فرزند مُرَّة، فرزند كعب، فرزند لؤى، فرزند غالب، فرزند فِهر است. (1) مادرش، فاطمه، دخت زائده، پسر أصم، پسر رواحه، پسر حَجَر، پسر عبد، پسر مَعیص، پسر عامر، پسر لُؤَى، پسر غالب، پسر فِهر است. (2)

حضرت خدیجه از تیره قریش است كه از سوى پدر در نیاى سوّم (قُصَىّ) و از سوى مادر در نیاى هشتم (لُؤَىّ) با نسب پیامبر، پیوند مى‏خورد.

«خُوَیلِد»، قهرمان دلاورى بود كه هنگام تهاجم «تُبَّع»، پادشاه خودكامه «یمن»، دست به شمشیر برد، در برابرش مردانه شمشیر زد و او را با ذلّت از حریم كعبه دور ساخت. (3)

هنگام جلوس «سیف بن ذى یزَن» بر تخت سلطنت، او همراه عبدالمطلب از سوى قریش به «صَنعا» رفت و در كاخ «غمدان» با وى دیدار كرد. (4)

پدر خویلد، «اسد» نیز در اجتماع «حِلف الفُضول» - كه براى دفاع از مظلومان برگزار شد و به «پیمان جوانمردان» موسوم شد - شركت فعّال داشت. (5)

كنیه و القاب

براى آن خانم، القاب و كنیه‏هاى فراوانى نقل كرده‏اند كه برخى از آنها عبارت است از:

1.‌ام المؤمنین‏

همسران پیامبر و در رأس آنها حضرت خدیجه «امّ المؤمنین» لقب یافته‏اند (6) و پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله او را «برترین و بهترین امّهات مؤمنین» خوانده است. (7)

2. بانوى بانوان‏

امیر مؤمنان‏علیه‏السلام در چكامه‏اى كه در سوگ حضرت خدیجه سرود، از آن حضرت به عنوان «سیدة النسوان» تعبیر فرمود، (8) امام كاظم‏علیه‏السلام وى را «سیدة قریش» تعبیر فرمود، (9) اسماء بنت عمیس، آن خانم را «سیدة نساء العالمین» مى‏خواند (10) و در عهد جاهلى او را «سیدة نساء قریش» مى‏خواندند. (11)

3. صدّیقه

گلواژه صدّیقه در قرآن، فقط یك‏بار درباره حضرت مریم به كار رفته (12) و امام صادق‏علیه‏السلام آن را معصومه معنا كرده است. (13)

پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله در معرّفى حضرت خدیجه خطاب به جبرئیل فرمود: «هذِهِ صِدِّیقَةُ اُمَّتِى؛ (14) این صدّیقه امّت من است.‌»

4. طاهره

مشهورترین لقب آن حضرت در عصر جاهلى «طاهره» بود. (15) زیرا او پاك‏ترین و عفیف‏ترین بانوى آن دوران بود. (16)

5. مباركه

محدث قمى چنین روایت كرده است: «خداوند به حضرت عیسى‏علیه‏السلام وحى فرمود كه نسل پیامبر آخر الزمان از بانویى «مباركه» است.‌» (17) عبد اللّه بن سلیمان نیز این معنا را از انجیل نقل كرده است. (18)

6. دیگر القاب

در یكى از زیارتنامه‏هاى پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله آمده است: سلام بر... صدّیقه، طاهره، زكیه، راضیه، مرضیه، خدیجه كبرى‌ام المؤمنین.‌» (19)

سیماى خدیجه در آیینه وحى

نخستین سیر شبانه خاتم انبیاصلى‏الله‏علیه‏وآله دو سال پس از بعثت در شب دوشنبه‏اى در ماه ربیع الاول انجام گرفت. (20) و هنگامى كه از معراج به سوى زمین بازمى‏گشت، از سوى پیك وحى، این‏گونه به او خطاب شد: «حاجَتِى اَنْ تَقْرَاَ عَلى‏ خَدِیجَةَ مِنَ اللَّهِ وَمِنِّى السَّلامَ؛ خواسته‏ام این است كه از سوى خدا و از طرف من (جبرئیل) به خدیجه سلام برسانى.‌»

وقتى پیامبر اسلام‏صلى‏الله‏علیه‏وآله درود خداوند متعال و جبرئیل امین را به حضرت خدیجه ابلاغ فرمود، عرضه داشت: «خداوند، خود سلام است، سلام از او و به سوى اوست و بر جبرئیل سلام باد.‌» (21)

یك بار دیگر، پیك وحى بر حضرت پیامبر فرود آمد و گفت: «این خدیجه است كه براى تو غذا و نوشیدنى آورده است؛ چون نزد تو آید از خدا و از من به او سلام برسان و او را به قصرى از مروارید در بهشت بشارت بده كه در آن، نه سر و صدایى است و نه غم و اندوهى.‌» (22)

ذهبى گوید: «بر صحیح بودن این حدیث، اتّفاق نظر هست. (23) پس از ارتحال آن بانو، حضرت فاطمه‏علیهاالسلام در اطراف پیامبر خداصلى‏الله‏علیه‏وآله مى‏چرخید و مى‏گفت: «مادرم كجاست؟» پیك وحى فرود آمد و عرضه داشت: «پروردگارت امر مى‏فرماید كه به فاطمه سلام برسانى و بگویى كه مادرت در قصرى از مروارید است كه سقفش از طلا و ستونهایش از یاقوت سرخ و در میان مریم و آسیه است.‌»

اینجا هم حضرت فاطمه - كه در آن ایام 5 ساله بود - عرض كرد: «خداى، خود سلام است. سلام از او و به سوى او است.‌» (24)

خدیجه كبرى از دیدگاه رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله

از رسول اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله احادیث فراوانى در مناقب حضرت خدیجه‏علیهاالسلام رسیده است كه فقط به شمارى از آنها اشاره مى‏كنیم:

1. خدیجه، صدّیقه امّت من است. (25)

2. هر روز چندین بار خداوند به خدیجه بر فرشتگان مباهات مى‏كند. (26)

3. خدیجه برترین امّهات مؤمنین است. (27)

4. هرگز خدا همسرى بهتر از او براى من جایگزین نكرده است. (28)

5. برترین بانوان بهشتى، خدیجه دخت خویلد و فاطمه دخت محمّد است. (29)

6. خدیجه بر بانوان امّت من برترى داده شده است. (30)

7. خداوند محبّت خدیجه را بر من ارزانى داشت. (31)

8. خدیجه در ایمان به خدا و من، گوى سبقت را از همه بانوان عالم ربود. (32)

9. خداوند شكم مادرت را (خطاب به حضرت فاطمه‏علیهاالسلام) ظرف امامت قرار داد. (33)

خدیجه مام فضیلتها

ابن حجر عسقلانى گو ید كه حضرت خدیجه، سرچشمه اهل بیت پیامبرصلى‏الله‏علیه‏وآله است، زیرا در تفسیر آیه شریفه «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا‌» ثابت شده است كه‌ام سلمه گفت:

«چون این آیه نازل شد، پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله، على، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند و كسایى بر فراز آنها انداخت و فرمود: «بار خدایا! اینها اهل بیت من هستند.‌» و همه اینها از خدیجه نشأت گرفته‏اند؛ زیرا حسن و حسین، فرزندان فاطمه و فاطمه دختر خدیجه است و على نیز در كودكى در خانه خدیجه تربیت شده و در بزرگى، داماد او شده است. (34)

ابن حجر گوید كه فرستاده خداصلى‏الله‏علیه‏وآله در حدیثى با سند نیكو فرموده است: «لَقَدْ فُضِّلَتْ خَدِیجَةُ عَلى‏ نِساءِ اُمَّتِى؛ خدیجه بر بانوان امّت من برترى یافته است.‌»

با این حدیث، بر برترى خدیجه بر عایشه استدلال شده است. (35)

سپس چنین مى‏گوید: پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله در حدیثى صحیح السند فرموده است: «اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَدِیجَةُ وَفاطِمَةُ وَمَرْیمُ وَآسِیةُ؛ برترین بانوان بهشت؛ خدیجه، فاطمه، مریم، و آسیه‏اند.‌»

این حدیث، صریح است و قابل تأویل نیست. (36)

ابن كثیر شمارى از فضایل ویژه حضرت خدیجه را بر مى‏شمرد و سپس مى‏گوید: «برخى از اهل سنّت، غلوّ مى‏كنند و عایشه را بدین سبب كه دختر ابو بكر است بر خدیجه تفضیل مى‏دهند.‌» (37)

ابن حجر در ادامه، نكته ظریفى را نقل مى‏كند و آن این است: «قدر مشترك در میان مریم، آسیه و خدیجه، این است كه هر یك از اینها، پیامبر مرسلى را تحت كفالت خود گرفته است:

1. آسیه، حضرت موسى‏علیه‏السلام را كفالت و تربیت كرد و چون مبعوث شد به او ایمان آورد.

2. مریم، حضرت عیسى‏علیه‏السلام را كفالت و بزرگش كرد و چون مبعوث شد به او گروید.

3. خدیجه پیشنهاد ازدواج به پیامبر اسلام داد، همه اموالش را در راه او تقدیم كرد و چون وحى بر آن حضرت نازل شد به او ایمان آورد. (38)

بخارى با سند صحیح از برخى همسران پیامبر روایت مى‏كند كه مى‏گفت: «من هرگز به هیچ زنى چون خدیجه حسد نورزیدم.‌» آن‏گاه عامل این حسد را دو چیز بیان مى‏كند:

1. پیامبر از او به كثرت یاد مى‏كرد؛

2. خداوند به پیامبر امر فرموده بود كه خدیجه را بشارت دهد به خانه‏اى در بهشت از «قَصَب»، یعنى مروارید، كه در آن «صَخَب» و «نَصَب»، یعنى سر و صدا و رنج و درد، وجود ندارد. (39)

ابن حجر در شرح این حدیث از «سهیلى» نقل مى‏كند كه تعبیر «قَصَب» از این جهت است كه آن بانوى بزرگوار، گوى سبقت را از همه بانوان جهان ربوده است. تعبیر «صَخَب» از این جهت است كه حضرت خدیجه، هرگز با پیامبر درگیر نشد، صدایش را بلند نكرد، سر و صدا ایجاد نكرد و خانه را محیط امن و آرام قرار داد. تعبیر «نَصَب» هم از این جهت است كه وى بر خلاف برخى همسران پیامبر هرگز آن حضرت را نیازرد.

از این رهگذر، خداوند قصرى در بهشت به آن حضرت عطا فرمود كه محیط آرام، بى‏سر و صدا و بدون اذیت و آزار باشد. (40)

ثروتمندترین بانوى دوران

ذهبى از واقدى نقل كرده است كه خویلد پدر خدیجه، پیش از جنگ فجار درگذشته بود... و این موضوع در میان اصحاب ما مورد اتّفاق است. (41)

حضرت خدیجه با عقل و درایت خود آنچه از پدر به ارث برده بود را در راه ایجاد اشتغال براى جوانان حجاز به كار گرفت و تجارت گسترده‏اى به راه انداخت. وى همه جوانان را تشویق مى‏كرد كه با ثروتش تجارت كنند؛ هم سود ببرند و هم به او سود رسانند.

شیوه تجارت آن بانوى با درایت، مضاربه بود. ابن هشام در این‏باره مى‏نویسد:

«خدیجه دخت خویلد بانویى تاجر پیشه بود و ثروت و شرافت داشت. او مردان را استخدام مى‏كرد و با آنها قرارداد مى‏بست و از طریق مضاربه با آنها رفتار مى‏كرد.‌» (42)

آن بانو، با پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله نیز همین‏گونه رفتار مى‏كرد؛ جز اینكه براى آن حضرت، حق مضاربه بیش‏ترى تعیین مى‏كرد و غلام خود «میسره» را نیز در محضر آن حضرت مى‏فرستاد وگرنه حضرت مصطفى‏صلى‏الله‏علیه‏وآله هرگز براى كسى اجیر نشده است. (43)

فرزانه قریش

آوازه دختر خویلد در سراسر حجاز پیچید. بازرگانانى كه با ثروت او تجارت مى‏كردند، آوازه او را از مرز حجاز گذراندند و شهرتش را در بلاد اطراف، به‏ویژه در سرزمین یمن به گوش سلاطین رساندند.

دلاوریهاى پدرش خویلد در برابر «تُبَّع» پادشاه خودكامه یمن (44) از یك‏سو و دیدار تأثیرگذار وى در كاخ «غُمدان» با «سیف بن ذى یزَن» در صنعاء، (45) از دیگر سو، باعث شد كه همه اعیان و اشراف یمن، آرزوى همسرى فرزانه قریش را در دل بپرورانند.

ولى حضرت خدیجه هشیارتر از آن بود كه با آن ثروت و مكنت و جمال و كمال، در برابر پیشنهادهاى آنان سر فرود آورد. او فقط دل در گرو جوانى هاشمى داشت و منتظر روزى بود كه در دل امین بنى هاشم راه یابد.

مورّخان، اتّفاق نظر دارند كه در میان اعیان و اشراف منطقه، صاحب ثروت و صاحب مكنتى نماند؛ جز اینكه از حضرت خدیجه خواستگارى كرد و او دست ردّ بر سینه همگان زد. (46)

خدیجه و چگونگى شناخت از پیامبر

آن بانوى بزرگوار از حُنَفاء بود؛ یعنى یكتاپرست و پیرو آیین حضرت ابراهیم‏علیه‏السلام بود. آخرین اوصیاى حضرت ابراهیم، حضرت ابوطالب و حضرت عبد المطلب بودند كه وى آنها را درك كرده ونویدهاى آنها را درباره جوان هاشمى شنیده بود.

روز میلاد مسعود پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله حضرت ابوطالب خطاب به همسرش فرمود: «سى سال صبر كن تا همانند او را - به جز نبوت - براى تو بیاورم.‌» (47)

در دوران كودكى وى بود كه عبد المطلب به فرزندانش سفارش مى‏كرد كه هر كدام بعثت آن حضرت را درك كند به او ایمان بیاورد. (48)

محمد، جوانى 20 ساله بود كه ابوطالب گفت: «پدرم به من خبر داده است كه او همان پیامبر موعود است.‌» (49)

فرزانه قریش كه این معلومات را در بایگانى حافظه گرد آورده است، دل در گرو جوان هاشمى مى‏سپارد و به همه خواستگاران از هر تیره و گروه، جواب منفى مى‏دهد.

در سفر تاریخى خویلد (پدر خدیجه) با حضرت عبد المطلب به یمن براى تبریك و تهنیت به «سَیف بن ذى یزَن» در ایام جلوس او بر تخت سلطنت، پادشاه به او خبر مى‏دهد كه این ایام باید پیامبر موعود متولّد شده باشد، نامش «محمد» است، در میان شانه‏اش مُهر نبوّت است، پدر و مادرش فوت مى‏كند، عمو و پدر بزرگش كفالت او را برعهده مى‏گیرند... . (50)

سیف بن ذى یزن، به صراحت مى‏گوید: «سوگند به كعبه كه تو پدر بزرگِ آن پیامبر موعود هستى. پس حضرت عبد المطلب به سجده مى‏افتد و سجده شكر به جاى مى‏آورد.‌» (51)

خویلد برمى‏گردد و این سخنان را به عنوان سوغات سفر مى‏آورد و در میان اهل و عیالش بازگو مى‏كند و فرزانه قریش، آن را آویزه گوش خود مى‏سازد.

حضرت ابوطالب با كاروان تجارتى به شام مى‏رود و پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله را كه در سنین نوجوانى بود، همراه خود مى‏برد. در بُصرى‏ راهبى به نام «بحیرا» براى اوّلین بار، كاروان را به ضیافت دعوت مى‏كند و پس از گفتگوى فراوان، به ابوطالب مى‏گوید: «او را زود برگردان كه اگر یهود او را ببینند، شناسایى مى‏كنند و به وى آزار مى‏رسانند.‌» (52)

این خبر در مكّه پخش مى‏شود و فرزانه قریش نیز آن را به خاطر مى‏سپارد.

اكنون جوان هاشمى به 25 سالگى رسیده است و با پول خدیجه به صورت مضاربه عازم تجارت است. خدیجه، غلام مخصوص خود «میسره» را با او مى‏فرستد و به او توصیه مى‏كند كه از آن حضرت جدا نشود و هر چه مى‏بیند به خاطر بسپارد.

در این سفر، راهبى به نام «نسطور» از میسره مى‏پرسد: «این مرد كه زیر این درخت نشسته كیست؟» مى‏گوید: «او مردى از قریش از اهل حرم است.‌» نسطور با قاطعیت به او اعلام مى‏كند كه او پیامبر است.

میسره چون برمى‏گردد، سخن راهب را براى بانویش بازگو مى‏كند و در ضمن مشاهدات خود مى‏گوید كه چون هوا گرم مى‏شد، دو فرشته، بالهاى خود را بر سر او مى‏افراشتند و بر او سایه مى‏انداختند. (53)

سالها پیش نیز یكى از احبار یهود، جوان هاشمى را در منزل خدیجه دید و به او گفت: او همان پیامبر موعود است كه نشانه‏هاى او را در تورات خوانده‏ام. بانویى از قریش با او ازدواج مى‏كند كه سرور بانوان بهشت است؛ مبادا تو از این شرف محروم شوى.‌» (54)

ورقة بن نوفل، پسرعموى خدیجه نیز او را تشویق مى‏كرد و مى‏گفت: «پیامبرى كه براى این امّت وعده داده شده است و ما در انتظار او هستیم، وقت ظهورش فرا رسیده است؛ به راستى، محمد، همان پیامبر موعود این امت است.‌» (55)

پدیدار شدن این بشارتها و نویدها، پشت سرِ یكدیگر، فرزانه قریش را در تصمیم خود محكم‏تر مى‏ساخت و او را در موضع سرسختى كه گرفته بود مصمّم‏تر مى‏ساخت. این نویدها بود كه همه اشراف منطقه را در نظرش بى‏اهمیت مى‏ساخت و تنها آن جوان هاشمى را شایسته همسرى جلوه مى‏داد.

گامى استوار به سوى زندگى پایدار

حضرت خدیجه، گذشته از جمال، كمال، مال و منال، از دانش، بینش، اصالت اندیشه، سلامت فكر، صلابت رأى، دقّت نظر و قدرت تصمیم‏گیرى به موقع برخوردار بود. از این رهگذر پس از دست ردّ زدن بر سینه سلاطین یمن، اشراف طائف و بزرگان حجاز، تصمیم گرفت كه با عزم جزم، سنّت رایج را بشكند و در انتظار خواستگارى از سوى جوان هاشمى ننشیند؛ بلكه با یك سنّت‏شكنى، او به سراغ شوهر ایده‏آل خود برود.

وى از بانوى فرزانه‏اى به نام «نفیسه» كمك گرفت و وعده دیدار با امین قریش تعیین كرد. خدیجه در این دیدار با صراحت گفت: «اى امین قریش! من دختر شایسته‏اى براى شما در نظر گرفته‏ام.‌»

امین قریش پرسید: «كیست؟» عرضه داشت: «هِىَ مَمْلُوكَتُكَ خَدِیجَةُ؛ او كنیز شما خدیجه است.‌» (56) جوان هاشمى فرمود: «تو صاحب مال و مكنت هستى و من چیزى از مال دنیا ندارم. من، دنبال همسرى چون خود هستم.‌»

حضرت خدیجه با بیانى شیرین و دلنواز، عرضه داشت: «من خودم، ثروتم، كنیزانم و آنچه در تصرّف من است، از آنِ شماست و تابع فرمان شما.‌» (57)

آن‏گاه خلعت گرانبهایى به صفیه (عمّه پیامبر) بخشید و گفت: «اى صفیه! تو را به خدا سوگند مى‏دهم كه مرا یارى كنى تا به وصال محمّد برسم.‌» (58)

وى خواهرش، هاله را نیز نزد عمّار فرستاد تا موانع این پیوند مقدّس را برطرف كند. (59)

انگیزه ازدواج

حضرت خدیجه علّت این همه پافشارى بر تحقّق یافتن این پیوند مقدّس را به «صفیه» چنین بیان كرد: «اِنِّى قَدْ عَلِمْتُ اَنَّهُ مُؤَیدٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ؛ من به‏طور حتم و یقین مى‏دانم كه او از سوى پروردگار عالمیان، مورد تأیید است.‌» (60)

آن حضرت، به شخص پیامبر عرضه داشت: «به خدا سوگند! من با شما چنین رفتار نمى‏كنم، جز براى اینكه امید دارم شما همان پیامبرى باشید كه برانگیخته خواهد شد.‌» (61)

آن‏گاه دیگر ویژگیهاى حضرت را چنین شماره كرد: «اى پسر عمو، من به این دلایل، دل در گرو تو دارم:

1. خویشاوند من هستى؛

2. از شرافت والایى برخوردارى؛

3. در میان قوم خود به امانت شهرت دارى؛

4. فردى راست گفتارى؛

5. اخلاقى نیكو دارى.‌» (62)

هر فرازى از سخنان خدیجه حكایت از نظر صائب، اندیشه استوار، دانش و بینش وافر، دقّت نظر و عمق درایت او مى‏كند.

لحظه انتظار

سرانجام، لحظه انتظار فرا رسید و رؤیاهاى طلایى خدیجه تعبیر شد. حضرت ابوطالب، حمزه و دیگر بزرگان خاندان رسالت به منزل خدیجه آمدند و سعادت دو جهان را برایش به ارمغان آوردند.

حضرت ابوطالب رشته سخن را به دست گرفت و فرمود: «سپاس و ستایش به پروردگار این بیت كه ما را از نسل ابراهیم و از تبار اسماعیل قرار داد، ما را در حرم امن خود جاى داد و زمامدار مردم كرد و این شهر را براى ما مبارك ساخت.

این برادرزاده من هرگز با احدى از رجال قریش مقایسه نمى‏شود؛ جز اینكه بر او برترى یابد و با احدى از مردمان مقایسه نمى‏شود؛ جز اینكه بر او فزونى یابد و هرگز با احدى برابرى نمى‏كند. او از نظر مال دنیا ثروت كم‏ترى دارد؛ ولى ثروت براى گذران زندگى است و سایه‏اى ناپایدار.

اكنون ما براى خواستگارى آمدیم به رضایت و دلخواهش. و آنچه مهریه از نقد و نسیه بخواهید از مالِ من است. سوگند به پروردگار بیت كه براى او جایگاهى رفیع، دینى جهان شمول و درایتى كامل است.‌»

آن بانو شخصاً سخن گفت و رضایت خود را اعلام كرد.

حضرت ابوطالب، شترى نحر كرد، ولیمه عروسى برگزار شد و زفاف انجام یافت. (63)

مهریه حضرت خدیجه

حضرت خدیجه 4000 دینار به عباس داد كه آن را به خانواده خدیجه به عنوان مهریه بپردازد؛ (64) ولى مسلّم، این است كه رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله به او 500 درهم به عنوان مهریه تقدیم كرد. (65)

براساس نقل مورّخان و سیره‏نویسان، پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله دوازده و نیم اوقیه، یعنى 500 درهم به حضرت خدیجه پرداخت. (66) براساس روایات معصومان‏علیهم‏السلام مهریه همه همسران پیامبر 500 درهم است؛ (67) ولى درباره این بانوى بزرگوار، حضرت ابوطالب‏علیه‏السلام 20 شتر جوان از مال خودش افزود. (68)

تاریخ ازدواج

بى‏گمان، سال ازدواج فرستاده خداصلى‏الله‏علیه‏وآله با این بانوى با كرامت، سال 25 عام الفیل، 15 سال پیش از بعثت و 28 سال پیش از هجرت بوده است. این رویداد مبارك در ماه ربیع الاوّل بوده و اختلافى در آن نقل نشده است.

روز ازدواج نیز بنا بر مشهور، دهم ماه مذكور است؛ چنان‏كه سید بن طاووس با سلسله اسنادش از شیخ مفید چنین نقل مى‏كند و روزه آن را براى شكرانه این پیوند مقدّس، مستحب مى‏داند. (69)

شیخ مفید نیز همان تاریخ را ثبت كرده است. (70)

علامه مجلسى نیز آن را طبق نقل سید بن طاووس از شیخ مفید روایت كرده است. (71)

مرحوم كاشف الغطاء هنگام بحث از روز نهم ربیع الاوّل مى‏افزاید:

«یكى دیگر از علل شادى و سرور حضرت زهرا این است كه روز نهم و دهم، ایام پیوند مقدّس سید كائنات با بانوى پاك و پاك‏سرشت، حضرت خدیجه است كه بى‏گمان، حضرت زهرا، همه ساله در چنین روزى شاد و مسرور است و به آن مباهات مى‏كند. این شادى و سرور در این ایام به شیعیان و ارادتمندانش به ارث رسیده است.‌» (72)

همسر و هم سِرّ

كفایت و درایت حضرت خدیجه‏علیهاالسلام در سطحى بود كه عظمت بیكران رسول اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله را درك مى‏كرد. وى در مشكلات، یار و یاور آن حضرت بود. پیامبر نیز در امور زیادى با وى مشورت مى‏كرد. (73)

این نكته، بسیار حائز اهمیت است كه دوران تجرّد پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله 25 سال و دوران پس از ازدواج آن حضرت 38 سال است. آن جناب، 25 سالِ آن را با حضرت خدیجه سپرى كرد و 13 سال دیگر را با 13 زن دیگر.

یعنى رسول اعظم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله دقیقاً دو سوّم دوران پس از ازدواج خود را با یك همسر به سر برده و هرگز نیاز به همسر دیگرى احساس نكرد. او، همسر و هم سِرّ پیامبر بود و با وجود چنین همسرى، هیچ كمبودى در زندگى خویش احساس نمى‏شد.

در مقابل آن، حضرت رسول‏صلى‏الله‏علیه‏وآله در دوران 13 سال پس از آن، با وجود 13 همسر - كه برخى از آنها همسران شایسته‏اى بودند - همواره جاى خدیجه را خالى مى‏دید و احساس خلأ مى‏كرد و به قدرى از او یاد مى‏كرد كه باعث رنجش و حسد برخى همسران مى‏شد. (74)

اوّلیات حضرت خدیجه‏علیهاالسلام‏

1. حضرت خدیجه، نخستین بانویى است كه پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله با او ازدواج كرد.

2. وى نخستین بانویى است كه به رسالت پیامبر ایمان آورد و نام خود را با خطوطى زرّین بر تارك صفحات تاریخ ثبت كرد. (75)

3. وى نخستین بانوى نمازگزار است كه سالها تنها وى و حضرت على‏علیه‏السلام در كنار كعبه با پیامبر خداصلى‏الله‏علیه‏وآله نماز برپا مى‏داشتند تا بعدها جعفر طیار نیز به آنها پیوست. (76)

4. وى نخستین بانوى معتقد به ولایت امیر مؤمنان بود كه پیامبر در شب ارتحالش فرمود: «باید به ولایت على بن ابى طالب شهادت دهى.‌» خدیجه گفت: «به ولایت او ایمان آوردم و بیعت كردم.‌» (77)

5. او نخستین بانویى بود كه از دست مبارك پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله از انگور بهشتى تناول فرمود. (78)

غروب غمبار

25 سال تمام پیامبر رحمت با وى انس داشت و او تنها ستاره فروزان خانه پیامبر بود و نگاههاى جاذب و غم‏زدایش تنها مایه تسلّى رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله در محیط خانه بود؛ از اینرو غم ارتحالش به همین مقدار بر فرستاده خداصلى‏الله‏علیه‏وآله كه دریاى عواطف بود، سخت و جانگداز بود. نوشته‏اند كه آن جناب، در غم ارتحال همسرش به قدرى اندوهگین شد كه بر سلامتى‏اش نگران شدند. (79)

به محضر پیامبر گفته شد: «پس از ارتحال خدیجه خیلى افسرده شده‏اید.‌» فرمود: «او مادر فرزندان و كدبانوى خانه‏ام بود» و مى‏فرمود: «خداوند، محبت او را در دلم قرار داده بود.‌» (80)

تاریخ وفات

اختلافى نیست كه وفات ایشان، در ماه رمضان رخ داد. (81) طبرى، تاریخ آن را دهم رمضان در سال دهم بعثت ثبت كرده است. (82)

غالب سیره‏نویسان متّفق القول هستند كه وفات آن خانم، در دهم رمضان سال دهم بعثت، سه سال پیش از هجرت در مكّه واقع شد. وى در حجون به خاك سپرده شد. شخص پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله وارد قبر شد و همسر گرامى‏اش را در قبر گذاشت. (83)

سال غم و اندوه‏

آنچه مسلّم است این است كه ارتحال حضرت خدیجه با فاصله اندكى از رحلت جانگداز بزرگ حامىِ پیامبر، حضرت ابوطالب‏علیه‏السلام اتّفاق افتاد؛ از اینرو، پیامبر اكرم به شدّت اندوهگین شد و آن سال را «عام الحزن»، یعنى سال غم و اندوه نام نهاد و همواره مى‏فرمود: «تا ابوطالب و خدیجه زنده بودند، غم و اندوه بر من مستولى نشد.‌» (84)

امیر بیان در سوگ حضرت خدیجه، چكامه‏اى سرود و از او به عنوان «بانوى بانوان» یاد كرد. (85)

حق‏شناسى پیامبر

پیامبر اكرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله، كانون عواطف بود. آن جناب، لحظه‏اى خدمات، ایثارها، فداكاریها، شایستگیها، محبّتها و دیگر فضایل خدیجه را فراموش نكرد.

هنگامى كه پیامبر با 000/10 سرباز جنگى وارد مكّه معظمه شد و كعبه را از لوث بتها پاك كرد، اشراف مكّه با اصرار و الحاح از او خواستند كه به خانه آنها قدم بگذارد؛ ولى او به رسم وفا به كنار قبر خدیجه آمد، آنجا خیمه زد و ایام اقامتش در مكّه را در كنار قبر همسرش سپرى كرد. (86)

این عمل پیامبر، گذشته از درس حق‏شناسى به امّت، پیام دلنشین و دلنوازى به حضرت خدیجه داشت:

«هان، اى سنگ صبور من! اى همسر با وفاى من! اگر در همه روزهاى سخت زندگى، در دوران محاصره اقتصادى، در آن روزگار خفقان و اختناق جانكاه قریش در كنار من بودى و آن همه رنج و مشقّت را به جان خریدى، اكنون، من پس از فتح قلعه‏هاى شرك و نفاق به كنار تربت پاك تو آمده‏ام تا شادى‏ام را با تو تقسیم كنم.‌» (87)

 

پی‌نوشـــــــــــت‌ها:

 

1) السیرة النبویة، ابن هشام، تحقیق طه عبد الرؤف سعد، بیروت، دار الجیل، 1410 ق، ج 2، ص 8.

2) همان.

3) الانوار الساطعة، سیلاوى، ص 9.

4) تاریخ مكّه، ازرقى، تحقیق رشدى صالح ملحسن، مكّة المكرمة، دار الثقافة، چ سوم، 1398ق، ج 1، ص 149.

5) همان، ص 266.

6) احزاب/6.

7) الانوار الساطعة، سیلاوى، ص 226.

8) بحار الانوار، علامه مجلسى، تهران، دارالكتب الاسلامیة، 1380 ق، ج 35، ص 143.

9) قرب الإسناد، حمیرى، قم، مؤسسه فرهنگى كوشانپور، 1417 ق، ص 252، ح 1232.

10) فاطمة الزهراء، قزوینى، قم، بصیرتى، 1412 ق، ص 110.

11) شرح المواهب اللدنیة، زرقانى، ج 1، ص‏199.

12) مائده/75.

13) اصول كافى، كلینى، تحقیق على‏اكبر غفّارى، بیروت، دار الأضواء، 1405 ق، ج 1، ص 459.

14) البدایة والنهایة، ابن كثیر، بیروت، مكتبة المعارف، 1408 ق، ج 2، ص 62.

15) الاصابة، ابن حجر، بیروت، دار الكتب العلمیة، افست، چاپ كلكته هند، 1835 م. ج 8، ص 60.

16) شرح المواهب اللدنیة، زرقانى، ج 1، ص 199.

17) كحل البصر فى سیرة سید البشر، محدث قمى، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ص 70.

18) بحار الانوار، ج 43، ص 22.

19) همان، ج 100، ص 189.

20) مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، بیروت، دار الاضواء، دوم، 1412 ق، ج 1، ص‏228.

21) التفسیر، عیاشى، قم، مؤسسة البعثة، 1421 ق، ج 3، ص 35.

22) الصحیح، بخارى، بیروت، دار الجیل، افست چاپ سلطانى، بولاق، 1313 ق، ج 5، ص 48.

23) سیر اعلام النبلاء، ذهبى، بیروت، مؤسسة الرسالة، نهم، 1413 ق، ج 2، ص 113.

24) الامالى، شیخ طوسى، قم، مؤسسة البعثة، 1414 ق، ص 175، ح 294.

25) البدایة والنهایة، ابن كثیر، ج 2، ص 62.

26) بحار الانوار، ج 16، ص 78.

27) الانوار الساطعة، سیلاوى، ص 7.

28) فتح البارى، ابن حجر، بیروت، دار المعرفة، ج 7، ص 140.

29) همان، ص 139.

30) تاریخ دمشق، ابن عساكر، دار احیاء التراث العربى، 1421 ق، ج 74، ص 84.

31) كفایة الطالب، گنجى شافعى، تهران، دار احیاء التراث اهل البیت، سوم، 1404 ق، ص 359.

32) المستدرك على الصحیحین، حاكم، بیروت، دار الفكر، 1398 ق، ج 3، ص 184.

33) مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 383.

34) فتح البارى، ابن حجر، بیروت، دار المعرفة، بى‏تا، ج 7، ص 138.

35) همان، ص 135.

36) همان.

37) البدایة والنهایة، ابن كثیر، ج 3، ص 129.

38) همان.

39) الصحیح، بخارى، ج 5، ص 48.

40) فتح البارى، ابن حجر، ج 7، ص 138.

41) سیر اعلام النبلاء، ذهبى، ج 2، ص 111.

42) السیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 5.

43) التاریخ، یعقوبى، نجف، المكتبة الحیدریة، 1384 ق، ج 2، ص 16.

44) الانوار الساطعة، سیلاوى، ص 9.

45) تاریخ مكّه، ازرقى، ج 1، ص 149.

46) الاستغاثه، ابو القاسم كوفى، نجف، بى‏نا، بى‏تا، ج 1، ص 70.

47) امّهات المعصومین، آیت اللّه شیرازى، بیروت، دار العلوم، 1424 ق، ص 90.

48) اصول كافى، ج 1، ص 452.

49) بغیة الطالب، عاملى، قم، المكتبة الحیدریة، 1428 ق، ص 90.

50) التاریخ، یعقوبى، ج 2، ص‏11.

51) دلائل النبوّة، ابو نعیم، بیروت، دار النّفائس، 1419 ق، ج 1، ص 97.

52) الخصائص الكبرى،سیوطى، بیروت، دار الكتب العلمیة، 1424 ق، ج 1، ص 155.

53) السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، ص 322.

54) همان، ج 2، ص 6.

55) بحار الانوار، ج 16، ص 55.

56) السیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 10.

57) التاریخ، یعقوبى، ج 2، ص 16.

58) بحار الانوار، ج 16، ص 55.

59) همان، ص 58.

60) التاریخ، یعقوبى، ج 2، ص 16.

61) بحار الانوار، ج 16، ص 57.

62) فتح البارى، ابن حجر، ج 7، ص 134.

63) دلائل الامامة، طبرى، ص 77.

64) الكافى، ج 5، ص 374.

65) بحار الانوار، ج 16، ص 70.

66) براساس محاسبه‏اى كه اهل فن انجام داده‏اند، 500 درهم برابر16212 مثقال نقره خالص و در زمان ما در حدود 165000 تومان است.

67) السیرة الحلبیة، حلبى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ج 1، ص 139.

68) الكافى، ج 5، ص 375.

69) المستدرك على الصحیحین، ج 3، ص 182.

70) الاقبال، سید بن طاووس، قم، دفتر تبلیغات، 1377 ش، ج 2، ص 115.

71) مسارّ الشیعة، شیخ مفید، قم، بصیرتى، 1396 ق، ص 29. به پیوست تاریخ الائمّة، در ضمن «مجموعه نفسیه‌»

72) بحار الانوار، ج 98، ص 357.

73) جنّة المأوى، كاشف الغطاء، تبریز، بى‏تا، 1397 ق، ص 94.

74) تذكرة الخواص، ابن جوزى، قم، مجمع جهانى اهل بیت، 1426 ق، ج 2، ص 306.

75) الهدایة الكبرى، خصیبى، ص 39.

76) الامالى، شیخ طوسى، ص 259، مجلس 10، ح 467.

77) خصائص امیر المؤمنین، نسائى، ص 45.

78) بحار الانوار، ج 18، ص 233.

79) مجمع الزوائد، هیثمى، ج 9، ص 225.

80) سیر اعلام النبلاء، ذهبى، ج 2، ص 116.

81) كفایة الطالب، گنجى شافعى، تهران، دار احیاء التراث اهل البیت، 1404 ق، ص 359؛ تاریخ الاسلام، ذهبى، ج 1، ص 237.

82) دلائل الامامة، طبرى، ص 8.

83) تذكرة الخواص، ابن جوزى، ج 2، ص 311؛ الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 8، ص 18؛ الاصابة، ابن حجر، ج 8، ص 62؛ الاتحاف بحبّ الاشراف، الشبراوى، منشورات رضى، قم، 1363 ش، ص 128.

84) كشف الغمّه، اربلى، بیروت، دار الكتاب الاسلامى، 1401 ق، ج 1، ص 16.

85) بحار الانوار، ج 35، ص 143.

86) مصباح المتهجد، شیخ طوسى، بیروت، فقه الشیعه، 1411 ق، ص 812.

87) التاریخ، طبرى، ج 3، ص 57.

741 دفعه
(0 رای‌ها)