آیات مرتبط با رخدادها (8) خاتم بخشیدن حضرت علی‌ علیه‌ السلام در حال رکوع

مقدمه

یکی از رخدادهای مرتبط با آیات قرآن که در ماه ذی‌الحجۀ الحرام واقع شده است، انگشتر دادن حضرت علی‌علیه‌السلام در حال رکوع می‌باشد که در روز بیست و چهارم این ماه اتفاق افتاده است. (1)

آیات 55 و 56 سورة مبارکة مائده، بیانگر همین موضوع می‌باشند؛ لذا در این مقاله تفسیر هر دو آیه، به ترتیب و هر کدام جداگانه مورد بررسی قرار می‌گیرد.

آیه اول

«إِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ * وَ مَنْ یتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون‏»؛ (2) «سرپرست و ولیّ شما تنها خداست و پیامبر او‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و آنها که ایمان آورده‌اند، همانها که نماز را به پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند. و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و افراد با ایمان را بپذیرند، (پیروزند؛ زیرا) حزب و جمعیّت خدا پیروز است.»

شأن نزول آیة شریفه

در تفسیر این دو آیه، روایات بسیاری با عبارات مختلف نقل شده که مضمون آنها این است که آیة مذکور در حق حضرت علی‌علیه‌السلام نازل شده است، به هنگامی که انگشتر خود را در حال رکوع به سائل صدقه داد؛ چون نقل تمام آنها با اختصار مقاله سازگار نمی‌باشد، به نقل چند مورد از آنها اکتفا می‌شود.

1. از امام باقر‌علیه‌السلام روایت شده است: گروهی از یهودیانی که مسلمان شده بودند - از جمله: عبدالله بن سلام، أسد، ثعلبه، ابن یامین و ابن صوریا - خدمت پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمدند و عرض کردند:‌ای پیامبر خدا! حضرت موسی‌علیه‌السلام «یوشع بن نون» را وصی خود قرار داد، وصیّ شما کیست و بعد از شما ولیّ و سرپرست ما چه کسی خواهد بود؟ در این حال آیة «إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونََ» (3) نازل شد.

پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: برخیزید! همگی برخاستند و همراه آن حضرت به مسجد رفتند و دیدند سائلی می‌خواهد از مسجد خارج شود، حضرت فرمود: آیا کسی به تو چیزی داد؟ عرض کرد: آری، این انگشتر را. فرمود: چه کسی بود؟ عرض کرد: آن مرد که نماز می‌خواند، و به حضرت علی‌علیه‌السلام اشاره کرد. حضرت فرمود: هنگام دادن انگشتر، در چه حالتی بود؟ عرض کرد: در حال رکوع.

در اینجا پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تکبیر گفت و اهل مسجد نیز تکبیر گفتند و سپس فرمود: «عَلیُّ بنُ اَبی طالِبٍ وَلِیُّکُمْ بَعْدی؛ پس از من علی بن ابی‏طالب سرپرست شماست.» حضّار گفتند: «رَضینا بالله رَبّاً و بِالاِسْلامِ دیناً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً وَ بِعَلِیِّ بْنِ اَبی طَالِبٍ ولیّاً؛ ما راضی شدیم که خدا پروردگار ما، محمّد پیامبر ما و علی بن ابی‏طالب ولیّ و سرپرست ما باشد» در اینجا بود که آیة بعد آن؛ یعنی «وَمَنْ یتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» (4) نازل شد. (5)

2. «عبابة بن ربعی» می‌گوید: روزی «عبدالله بن عباس» در کنار چاه زمزم نشسته بود و برای مردم از قول پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله حدیث نقل می‌کرد، ناگهان مردی که عمامه به سر داشت و صورت خود را پوشانده بود، نزدیک آمد و هر مرتبه که ابن عباس از پیغمبر اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله حدیث نقل می‌کرد، او نیز با جملة «قال رسول الله» حدیث دیگری از پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نقل می‌نمود.

ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفی کند. او روی صورت خود را گشود و گفت:‌ای مردم! هر کس مرا نمی‌شناسد، بداند! من ابوذر غفاری هستم که با این گوشهای خود از رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله شنیده‏ام، و اگر دروغ بگویم، هر دو گوشم کر باد، و با این چشمان خود این جریان را دیده‏ام و اگر دروغ بگویم، هر دو چشمم کور باد، که پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: «علِیٌّ قاِئدُ الْبَرَرَةِ و قاتِلُ الْکَفَرَةِ، مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ، مَخُذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ؛ علی‌علیه‌السلام پیشوای نیکان و کشندة کافران است. هر کس او را یاری کند، خدا یاریش خواهد کرد و هر کس دست از یاریش بردارد، خدا دست از یاری او بر خواهد داشت.»

سپس ابوذر اضافه کرد:‌ای مردم! روزی از روزها با رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در مسجد نماز می‌خواندم، سائلی وارد مسجد شد و از مردم تقاضای کمک کرد؛ ولی کسی به او چیزی نداد. او دست خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم؛ ولی کسی به من جواب مساعد نداد.

در همین حال حضرت علی‌علیه‌السلام که در رکوع بود، با انگشت کوچک راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد. پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله که در حال نماز بود، این جریان را مشاهده کرد. هنگامی که از نماز فارغ شد، سر به سوی آسمان بلند کرد و چنین گفت: «خداوندا! برادرم موسی‌علیه‌السلام از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانی و کار‌ها را بر او آسان سازی و گره از زبان او بگشایی تا مردم گفتارش را درک کنند و هارون را که برادرش بود، وزیر و یاورش قرار دهی و به وسیلة او نیرویش را زیاد کنی و در کارهایش شریک سازی. خداوندا! من محمد، پیامبر و بر گزیدة توأم؛ سینة مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم علی‌علیه‌السلام را وزیر من گردان تا به وسیلة او پشتم قوی و محکم گردد.»

سپس ابوذر گفت: هنوز دعای پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به حضرت‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله عرض کرد: بخوان! پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: چه بخوانم؟ گفت: بخوان «إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونََ». (6)

«طبرسی» بعد از نقل این حدیث می‌گوید: «ابو اسحاق ثعلبی» (از علمای اهل سنت) نیز همین خبر را در تفسیر خود نقل کرده است، و ابوبکر رازی نیز در کتاب احکام القرآن - طبق نقل مغربی، رمّانی و طبری از او - گفته است که آیة مذکور در حق علی‌علیه‌السلام به هنگام تصدّق انگشتر در حال رکوع نازل شده است و این همان مطلبی است که «مجاهد» و «سدی» نیز آن را گفته‌اند و از امام باقر و امام صادق‌علیهما‌السلام روایت شده است و تمام علمای شیعه نیز بر همین عقیده‌اند. (7)

3. «ابو حمزه ثمالی» از امام باقر‌علیه‌السلام نقل کرده است: روزی پیامبر خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نشسته بود و گروهی از یهودیان که «عبدالله بن سلام» نیز با آنان بود، در محضر آن حضرت بودند که این آیه نازل شد، سپس با هم به سوی مسجد حرکت کردند و در آنجا سائلی را دیدند، حضرت از او پرسید: آیا کسی چیزی به تو داد؟ عرض کرد: آری، آن نمازگزار. نزدیک آمدند، دیدند که او امیرالمؤمنین علی‌علیه‌السلام است. (8)

4. «عبدالله بن عباس» می‌گوید: «عبدالله بن سلام» با جمعی از قوم خودش که مسلمان شده بودند، آمدند و گفتند: یا رسول الله! خانه‌های ما دور است، ما در آنجا هم‏نشین و هم‌صحبت نداریم، اقوام یهود به خاطر مسلمان شدن ما، از ما قطع رابطه کرده‌اند و تحمّل آن برای ما سخت شده است.

پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله این آیه را خواند و به مسجد رفتند و سائلی را در آنجا دیدند، پرسید: آیا کسی به تو چیزی داد؟ عرض کرد: آری، انگشتری. فرمود: چه کسی داد؟ عرض کرد: آن کس که به نماز ایستاده است، و با دستش به سوی علی بن ابی‏طالب‌علیه‌السلام اشاره کرد. حضرت فرمود: هنگام دادن انگشتر در چه حالی بود؟ عرض کرد: در حال رکوع. در اینجا پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تکبیر گفت و آیات فوق را خواند. (9)

شاید منظور از خواندن پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آن دو آیه در دو حالت مذکور در این روایت این باشد که بفرماید آیات مذکور در همان لحظه نازل شده و حضرت برای مردم خوانده است.

روایات مربوط به شأن نزول این آیة شریفه بیش از آن است که بتوان تمام آنها را در یک مقاله گنجاند؛ اگرچه در تعبیر روایات اختلافهایی به چشم می‌خورد؛ ولی تمام آنها در این جهت اتفاق دارند که آیة مذکور، در جریان انگشتر دادن حضرت علی‌علیه‌السلام در حال رکوع نازل شده است. بنابراین می‌توان گفت: روایات دالّ بر این مضمون تواتر معنوی دارند.

اشعار «حسان بن ثابت»

این مسئله به قدری آشکار و معروف بود که حسان بن ثابت، شاعر معروف عصر پیامبر اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیز آن را در اشعاری که در مدح علی‌علیه‌السلام سروده، آورده است:

اَبا حَسَنٍ تَفْدیکَ نَفْسی وَ مُهْجَتی                                 وَ کُلُّ بَطیئیٍ فِی الْهُدی وَ مُسارِعٍ

أَیَذْهَبُ مَدْحیکَ الْمُحَبَّرُ ضائِعاً                                     وَ ما الْمَدْحُ فی جَنْبِ الْاِلهِ بِضائِعٍ

فَاَنْتَ الَّذی اَعْطَیْتَ اِذْ کُنْتَ راکِعاً                                 زَکاةً فَدَتْکَ النَّفْسُ یا خَیْرَ راکِعٍ

فَاَنْزَلَ فیکَ اللهُ خَیْرَ وِلایَهٍ                                           وَ ثَبَّتَها یُثْنی کِتابُ الشَّرائِعِ (10)

«ای ابو حسن! جان من و جان هر کس که به کندی یا شتاب در راه هدایت است، فدای تو باد. آیا این مدح دلنشین من دربارة تو تباه می‌شود؟ نه، هرگز! مدحی که در کنار مدح خداست، تباه شدنی نیست. تویی که در حال رکوع، زکات بخشیدی. جان به قربانت‌ای بهترین رکوع کنندگان! به دنبال آن خداوند بهترین ولایت را دربارة تو نازل فرمود و کتاب آسمانی خدا آن را در مدح و ثنای تو ثبت کرد.»

گواهی مفسران و مورخان

الف. اعتراف مخالفان

این فضیلت (نزول آیة مربوط به اعطای انگشتر در حال رکوع) در حق علی‌علیه‌السلام چنان معروف و مسلّم بوده است که مخالفان حضرت نیز نمی‌توانسته و نمی‏توانند آن را انکار نمایند؛ بلکه بر خلاف میل باطنی خود، به این فضیلت اعتراف داشتند که در اینجا فقط به چند مورد اشاره می‌شود:

1. در روایتی امام صادق‌علیه‌السلام از جدش، داستان مناشده و مناظرة حضرت علی‌علیه‌السلام با ابوبکر - به هنگام غصب خلافت توسط او - را نقل کرده است که حضرت‌علیه‌السلام ضمن شمارش فضایل خود و استدلال به سخنانی که از پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در حق او صادر شده است، به ابوبکر فرمود:

«فَاُنْشِدُکَ بِاللهِ أ لِی اْلوِلایَةُ مِنَ اللهِ مَعَ وِلایَتِ رَسُولِ اللهِ‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فی آیَةِ زَکاةِ الْخاتَمِ‌ام لََک؟ قاَلَ: بَلْ لَکَ؛ (11) تو را به خدا قسم می‌دهم! آیا ولایتی که قرین ولایت خداست، از طرف خدا برای من داده شده است یا برای تو؟ ابوبکر گفت: بلکه برای تو.»

2. از «ابوذر غفاری» روایت شده است: پس از قتل عمر (طبق وصیت او) شورایی مرکب از شش نفر (علی‌علیه‌السلام، عثمان، زبیر، طلحه، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص) تشکیل شد. حضرت علی‌علیه‌السلام در اثبات امامت خود به نصوصی که رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در اثبات خلافت او فرموده بود، احتجاج می‌کرد و آنها تصدیق می‌کردند که در ضمن احتجاجهای خود فرمود: آیا در میان شما غیر از من کسی هست که در حال رکوع زکات داده و آیة «إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونََ» در حق او نازل شده باشد؟ همگی عرض کردند: نه، غیر از شما کسی نیست. (12)

3. از «عمر بن خطاب» نقل شده که گفته است: «وَ اللهِ لَقَدْ تَصَدَّقْتُ بِاَرْبَعینَ خاتَماً وَ اَنَا راکِعٌ لِیَنْزِلَ فِیَّ ما نَزَلَ فی عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ فَما نَزَلَ؛ (13) به خدا سوگند! چهل انگشتر در حال رکوع داده‌ام تا در حق من نیز آنچه در حق علی بن ابی‏طالب نازل شده است، نازل شود؛ ولی نازل نشد.»

از این سخن عمر معلوم می‌شود که او نیز به این فضیلت خاص حضرت علی‌علیه‌السلام اعتراف داشته است و چون نمی‌توانست این فضیلت را انکار نماید؛ لذا سعی می‌کرد او نیز صاحب فضیلتی مثل حضرت‌علیه‌السلام باشد که نشد.

ب. گواهی دانشمندان

اکثر قریب به اتفاق مفسران، مورخان و محدثان - اعم از شیعه و سنی - روایات متعددی دایر بر اینکه آیة مذکور در شأن حضرت علی‌علیه‌السلام نازل شده است، نقل کرده و به صحت آن گواهی داده‌اند که در اینجا تنها به چند مورد اشاره می‏شود:

1. «فرات کوفی» از مفسران قرن چهارم هجری، در تفسیر آیة مورد بحث پانزده حدیث نقل کرده است که تمام آنها بر نزول آیة مذکور در حق حضرت علی‌علیه‌السلام دلالت دارند. (14)

2. علامه طباطبایی‌رحمه‌الله در تفسیر آیة فوق می‌نویسد: «الاخبار متکاثره بین العامّة و الخاصّة فی نزول الآیه فی حق علی‌علیه‌السلام؛ (15) بین اهل سنت و شیعیان روایات بسیاری وجود دارد مبنی بر اینکه این آیه در حق حضرت علی‌علیه‌السلام نازل شده است.»

3. قاضی بیضاوی (از علمای اهل سنت) در تفسیر آیة مورد بحث می‌نویسد: «و انّها نزلت فی علی - رضی‌الله عنه - حین سأله سائل و هو راکع فی صلاته، فطرح له خاتمه.» (16) زمخشری (از علمای اهل سنت) نیز شبیه همین عبارت را آورده است. (17)

4. علامه سید شرف الدین، در «المراجعات» آیة مذکور را یکی از محکم‌ترین آیه‌های قرآن معرفی کرده و می‌گوید: «تردیدی نیست که این آیه به هنگامی که حضرت علی‌علیه‌السلام انگشترش را در حال رکوع نماز به سائل داد، دربارة وی نازل شده است و این، مورد اتفاق و اجماع مفسران است.» (18)

و در ذیل همان مطلب از چهل کتاب از تألیفات علمای اهل سنت (با ذکر مشخصات، شمارة جلد و صفحات که هر کدام به گونه‌ای مطلب فوق را مطرح نموده‌اند) نام برده است، سپس می‌گوید: «اگر بنابر اختصار نبود و مسئلة همچون «خورشید در وسط آسمان» نبود، تمام اخبار صحیحی که در این‌باره آمده است را می‌آوردیم؛ اما بحمدالله این مطلب از مطالبی است که در آن تردیدی نیست.» (19)

5. در «تفسیر نمونه» پس از اشاره به نزول آیة فوق در شأن امام علی‌علیه‌السلام، می‌نویسد: «این روایت را «ابن عباس»، «عمار یاسر»، «عبدالله بن سلام»، «سلمه بن کمیل»، «انس بن مالک»، «عتبه بن حکیم»، «عبدالله بن ابّی»، «عبدالله بن غالب»، «جابر بن عبدالله انصاری» و «ابوذر غفاری» نقل کرده‌اند. و علاوه بر ده نفر مذکور، از خود حضرت علی‌علیه‌السلام نیز این روایت در کتب اهل تسنّن نقل شده است. جالب اینکه در کتاب «غایه المرام» تعداد 24 حدیث در این باره از طرف اهل تسنّن و 19 حدیث از طرف شیعه نقل شده است. کتابهای معروفی که این حدیث در آنها نقل شده، از سی کتاب تجاوز می‌کند که همه از منابع اهل تسنّن است.»

آنگاه پس از اشاره به چند کتاب با ذکر مشخصات می‌افزاید: «با این حال چگونه می‌توان این همه احادیث را نادیده گرفت، در حالی كه در نزول آیات دیگر به یک یا دو روایت قناعت می‌کنند؛ اما گویا تعصّب اجازه نمی‌دهد که این همه روایات و این همه گواهی دانشمندان دربارۀ شأن نزول آیۀ فوق مورد توجه قرار بگیرد. و اگر بنا شود در تفسیر آیه‌ای از قرآن این همه روایت نادیده گرفته شود، آنگاه ما باید در تفسیر آیات قرآنی اصولاً به هیج روایتی توجه نکنیم؛ زیرا دربارۀ شأن نزول کمتر آیه‌ای از آیات قرآن، این همه روایت وارد شده است.» (20)

با توجه به مطالب مذکور، تردیدی باقی نمی‌ماند که آیة فوق دربارة حضرت علی‌علیه‌السلام نازل شده است. حال باید دید که مضمون آیه چیست و چه مطلبی را اثبات می‌نماید؟

تفسیر آیه اول

«إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونََ» (21) این آیه با کلمة «انّما» که در لغت عرب برای انحصار می‌آید، شروع شده و می‌گوید: «ولی و سرپرست و متصرف در امور شما سه کس هستند: خدا، پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و کسانی که ایمان آورده‌اند، و نماز را به پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند.»

شک نیست که رکوع در این آیه به معنی رکوع در نماز است، نه به معنی خضوع؛ زیرا هنگامی که در عرف شرع و اصطلاح قرآن «رکوع» گفته می‌شود، به همان معنی حقیقی و معروف آن؛ یعنی رکوع نماز است، و علاوه بر شأن نزول آیه و روایات متعددی که در زمینة انگشتر بخشیدن (ایتاء زکات) حضرت علی‌علیه‌السلام در حال رکوع وارد شده است که به برخی از آنها اشاره شد.

ذکر جملة «یُقِیمُونَ الصَّلاةَ» نیز شاهد بر این موضوع است، و ما در هیچ موردی از آیات قرآن نداریم که تعبیر شده باشد زکات را با خضوع بدهید؛ بلکه باید با اخلاص نیت و عدم منّت داد.

همچنین شکی نیست که کلمة «وَلِیّ» در آیه به معنی دوست، ناصر و یاور نیست؛ زیرا ولایت به معنی دوستی و یاری کردن مخصوص کسانی نیست که نماز می‌خوانند، و در حال رکوع زکات می‌دهند؛ بلکه یک حکم عمومی است که تمام مسلمانان را در بر می‌گیرد. مسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یاری کنند. از اینجا روشن می‌شود که منظور از «وَلِیّ» در آیة فوق ولایت به معنی سرپرست، تصّرف و رهبری مادی و معنوی است، به خصوص اینکه این ولایت در ردیف ولایت خدا و پیامبرش‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است.

به این ترتیب، این آیة شریفه از آیاتی است که به عنوان نص قرآنی بر ولایت و امامت حضرت علی‌علیه‌السلام دلالت می‌کند، همچنان که شیخ طوسی‌رحمه‌الله گفته است: «و اعلم أن هذا الآیة من الادلة الواضحة علی امامة امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام بعد النّبی بلافصل؛ (22) و بدان این آیه از دلایل روشن بر امامت بلافصل حضرت علی‌علیه‌السلام پس از پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌باشد.»

مرحوم طبرسی‌رحمه‌الله گفته است: «هذا الآیة من أوضح الدلائل علی صحة امامة علّی‌علیه‌السلام بعد النبی بلافصل؛ (23) این آیه از روشن‌ترین دلایلی است که بر صحت امامت بلافصل امام علی‌علیه‌السلام بعد از پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دلالت می‌کند.»

تفسیر آیة دوم

«وَمَنْ یتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» (24) از روایات متعددی که از طریق شیعه و سنّی وارد شده، استفاده می‌شود که این آیه به دنبال آیۀ قبل نازل شده است. (25)

و از اتصال و ارتباط این دو آیه استفاده می‌شود که مراد از «الذین آمنوا» در این آیه، همان کسی است که در آیة قبل با اوصاف معینی به او اشاره شده است. (26)

بنابراین این آیه، تکمیلی برای مضمون آیة قبل است و هدف آن را تأکید و تعقیب می‌کند، و به مسلمانان اعلام می‌دارد: «کسانی که ولایت، سرپرستی و رهبری خدا، پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و افراد با ایمانی را که در آیة قبل به آنها اشاره شد بپذیرند، پیروز خواهند شد؛ زیرا آنها در حزب خدا خواهند بود و حزب خدا پیروز است.»

در این آیه قرینة دیگری بر معنای ولایت - که در آیة قبل اشاره شد؛ یعنی «سرپرستی، رهبری و تصرّف» - دیده می‌شود؛ زیرا تعبیر به «حزب الله» و «غلبۀ آن» مربوط به حکومت اسلامی است، نه یک دوستی ساده و عادی، و این خود می‌رساند که ولایت در آیه به معنای سرپرستی، حکومت و زمامداری اسلام و مسلمین است؛ زیرا در معنای «حزب» نوعی تشکل و اجتماع برای تأمین اهداف مشترک نهفته است. (27)

پس حاصل مضمون دو آیه چنین می‌شود: «همان گونه که خدا و پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ولّی و سرپرست مسلمانان هستند، حضرت علی‌علیه‌السلام نیز ولیّ و سرپرست مسلمانان می‌باشد.»

لذا یکی از مفسران معاصر در تفسیر آیة فوق می‌نویسد: «هذا الآیة نصّ صریح لا یقبل التأویل بحال علی انّ المعنی المراد من ولایة الله و الرّسول و المؤمنین واحد لا اختلاف فیه و انّ من حافظ علی هذه الولایة و لم یفرق بین الله و رسوله و من جمع بین الزکاة و الرّکوع فهو حزب الله الغالب بمنطق الحقّ و الحجّة؛ (28) این آیه به هیج وجه قابل توجیه نیست و نصّ صریح است؛ زیرا مقصود از ولایت خدا، پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و مؤمنان یكی است و اختلافی بین آنها نیست. كسی كه هر سه ولایت را بپذیرد و بین ولایت خدا، پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و مؤمن زكات دهنده در ركوع (علی‌علیه‌السلام) فرق نگذارد، او از «حزب الله» می‏باشد که با منطق حق و استدلال بر آن پیروز است.»

پاسخ به چند ایراد مخالفان معنای آیة ولایت

جمعی از متعصبان اهل تسنّن اصرار دارند که به نزول آیه در حق حضرت علی‌علیه‌السلام و همچنین به تفسیر «ولایت» به عنوان «سرپرستی، تصرف و امامت» ایرادهای متعددی بنمایند که ما ذیلاً مهم‌ترین آنها را عنوان کرده و مورد بررسی قرار می‌دهیم:

1. این آیه با توجه به کلمة «الذین» که برای جمع است، قابل تطبیق به یک نفر نیست، و به عبارت دیگر آیه می‌گوید: «ولّی» شما آنهایی هستند که نماز را به پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند، و این عبارت چگونه بر یک شخص مانند علی قابل تطبیق است؟ (29)

پاسخ:

در ادبیات عرب مکرر دیده می‌شود که از مفرد به لفظ جمع تعبیر آورده شده است، از جمله در آیة مباهله (آل عمران/61) می‌بینیم که کلمة «نسائنا» به صورت جمع آمده، در صورتی که منظور از آن - طبق شأن نزولهای متعددی که از طریق شیعه و سنی وارد شده است - حضرت فاطمه زهرا‌علیها‌السلام می‏باشد. همچنین «انفسنا» جمع است، در صورتی که از مردان - غیر از پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله - کسی جز حضرت علی‌علیه‌السلام در آن جریان نبود.

همچنین در آیة 173 سورة آل عمران و در داستان جنگ احد نیز آمده است: «الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً» مفسران قرآن شأن نزول آن را دربارة «نعیم بن مسعود» که یک فرد بیشتر نبود، می‌دانند.

و همچنین در آیة 52 سوره مائده می‏خوانیم: «یقُولُونَ نَخْشى‏ أَنْ تُصیبَنا دائِرَة» در حالی که آیه در مورد «عبدالله بن ابیّ» وارد شده است و همچنین آیة اول سورة ممتحنه و 8 سورة منافقون و 215 و 274 سورة بقره تعبیراتی دارند که عموماً به صورت جمع است؛ ولی طبق آنچه در شأن نزول آنها آمده، منظور یک فرد بوده است.

لذا این تعبیر یا بخاطر این است که اهمیت موقعیت آن فرد و نقش مؤثری که در این کار داشته روشن شود، و یا بخاطر آن است که حکم در شکل کلی عرضه شود، اگرچه مصداق آن منحصر به یک فرد بوده باشد.

همچنین در بسیاری از آیات قرآن ضمیر جمع به خداوند که احد و واحد است، به عنوان تعظیم گفته می‌شود. (30)

دلایل استعمال لفظ جمع برای فرد

البته استعمال لفظ جمع در «مفرد» مجاز و خلاف ظاهر است و بدون قرینه صحیح نیست؛ ولی وجود آن همه روایات در شأن نزول آیه قرینة روشنی بر این تفسیر است.

علاوه بر آن، در آیة فوق نکته‌هایی وجود دارد که ایجاب می‌کند حتماً با لفظ جمع بیاید که در اینجا نكته‏ای از زمخشری (مفسر سنی) و نکته‏ای از علامه سید شرف الدین (محقق شیعی) نقل می‌کنیم:

«جار الله زمخشری» گفته است: گرچه زکات دهنده در حال رکوع (علی‌علیه‌السلام) یک نفر بوده است؛ ولی «الذین» به صورت جمع آورده شده است تا مردم برای انجام دادن نظیر عمل آن حضرت، ترغیب شوند و توجه کنند به اینکه خوی و سرشت مؤمنان ایجاب می‌کند آنان در این حدّ خواهان احسان و نیکی به فقرا و مستمندان باشند، و حتی اگر لازم باشد، به اندازة اتمام نماز نیز آن را تأخیر نیندازند. (31)

«علامه سید شرف‌الدین موسوی» گفته است: نکتة بسیار دقیق و لطیفی که در آیة مورد بحث وجود دارد، این است که با الفاظ «جمع» آمدن این آیه به جای «مفرد» رحمتی است از ناحیه خداوند حکیم؛ زیرا بدخواهان امام علی‌علیه‌السلام و سایر منافقان، حسودان و کسانی که می‌خواستند پیش بیفتند، طاقت آن را نداشتند که این واقعیت را با لفظ صریح بشنوند؛ چون در آن صورت بهانه‌ای برای مشتبه ساختن حقیقت باقی نمی‌ماند و ممکن بود از ناحیة آنان - به علت مأیوس شدنشان از خواستة خود - وضعی بوجود آید که عواقب آن موجب خطر وحشتناکی بر اسلام گردد؛ لذا به «صیغه جمع» و الفاظ غیر صریح آورده شده تا از آن وضع خطرناک پیشگیری گردد، سپس «نصوص» و تصریحات دیگری، با عبارات مختلف و در مقالات متعدد صادر گردید تا «امر ولایت» را تدریجاً بین آنان مطرح نماید.

و این روال ادامه داشت تا اینکه در روز «غدیر خم» خداوند دین را کامل و نعمت را اتمام نمود. این روش، در رساندن این «واقعیت مهم» همان روش حکیمان است در رساندن مطالبی که ابراز آن برای مردم سخت می‌باشد. اگر این آیه با الفاظ «مفرد» و صریح بود، مخالفان حضرت علی‌علیه‌السلام هرگز حاضر به شنیدن آن نبودند، و انگشتان را در گوش خود می‌گذاشتند و با کبر و غرور از آن روی بر می‌گرداندند.

این نکته که گفته شد، اختصاص به این آیه ندارد؛ بلکه در تمام آیاتی که در قرآن حکیم دربارة فضایل حضرت علی‌علیه‌السلام و اهل‏بیت‌علیهم‌السلام آمده، جاری است. (32)

2. دومین اشکال: فخر رازی و بعضی دیگر از متعصبان ایراد کرده‌اند که با آن توجه خاصی که حضرت علی‌علیه‌السلام در حال نماز داشت و غرق در مناجات پروردگار بود (تا آنجا که معروف است پیکان تیر از پایش بیرون آوردند و او توجه پیدا نکرد) چگونه ممکن است صدای سائلی را شنیده و به او توجه پیدا کند؟ (33)

پاسخ:

آنها از این نکته غفلت دارند که شنیدن صدای سائل و به کمک او پرداختن توجه به خویشتن و یا امور دنیا نیست؛ بلکه عین توجه به خداست. حضرت‌علیه‌السلام در حال نماز از خود و امور دنیوی بیگانه بود، نه از خدا، و می‌دانیم بیگانگی از خلق خدا بیگانگی از خداست و به تعبیر روشن‌تر: پرداختن زکات در نماز، انجام عبادت در ضمن عبادتی دیگر است، نه انجام یک عمل مباح در ضمن عبادت.

و باز به تعبیر دیگر، آنچه با روح عبادت سازگار نیست، توجه به مسائل مربوط به زندگی مادی و شخصی است؛ اما توجه به آنچه در مسیر رضای خداست، کاملاً با روح عبادت سازگار می‏باشد و آن را تأکید و تقویت می‌کند. ذکر این نکته نیز لازم است که معنی غرق شدن در توجه به خدا این نیست که انسان بی‏اختیار احساس خود را از دست بدهد؛ بلکه با ارادة خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و برای خدا نیست، بر می‌گیرد. (34)

3. اشکال دیگری که به آیة کرده‏اند، در مورد معنی کلمة «ولیّ» است که آن را به معنی دوست، یاری کننده و امثال آن گرفته‌اند، نه به معنی متصرّف، سرپرست و صاحب اختیار. (35)

پاسخ:

اگرچه «ولیّ» در لغت به معانی متعددی از جمله دوست، یاری کننده، سرپرست و صاحب اختیار آمده است؛ امّا در اینجا نمی‌تواند به معنای دوست و یاری کننده باشد؛ زیرا این صفت برای تمام مؤمنان ثابت است، نه مؤمنان خاصی که در آیه ذکر شده‏اند که نماز بر پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند. به عبارت دیگر، دوستی و یاری کردن حکمی عمومی است که در آیة 71 سوره توبه بیان شده است (36)، در حالی که این آیه ناظر به بیان حکمی خصوصی است که مخصوص خدا، پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و مؤمن خاص می‌باشد، و لذا بعد از ذکر ایمان، صفات خاصی را بیان کرده است که مخصوص به فردی خاص می‌شود. بنابراین «ولیّ» در این آیه به همان معنایی است که در آیة 257 سورة بقره (37) و یا آیة 6 سورة احزاب (38) آمده است، یعنی سرپرست و صاحب اختیار. (39)

4. اشکال دیگر اینکه می‌گویند: حضرت علی‌علیه‌السلام چه زکات واجبی بر ذمه داشت، با اینکه از مال دنیا چیزی برای خود فراهم نساخته بود و اگر منظور صدقة مستحب است که به آن زکات گفته نمی‌شود؟ (40)

پاسخ:

اولاً، به گواهی تواریخ حضرت علی‌علیه‌السلام از دسترنج خود اموال فراوانی تحصیل می‏کرد و در راه خدا می‏داد، تا آنجا که می‌نویسند: هزار برده را از دسترنج خود آزاد نمود. به علاوه، سهم او از غنایم جنگی نیز قابل ملاحظه بود، بنابراین، اندوختة مختصری که زکات به آن تعلق گیرد و یا نخلستان کوچکی که واجب باشد زکات آن را را بپردازد، چیز مهمی نبوده است که حضرت علی‌علیه‌السلام فاقد آن باشد، و این را نیز می‌دانیم که پرداخت زکات «واجب فوری عرفی» است که با خواندن یک نماز منافاتی ندارد.

ثانیاً، اطلاق زکات بر «زکات مستحب» یا «صدقه» در قرآن مجید فراوان آمده است. در بسیاری از سوره‌های مکی کلمة «زکات» آمده و منظور زکات مستحبی است؛ زیرا وجوب زکات مسلماً بعد از هجرت پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به مدینه بوده است مثل آیات: نمل/ 3، روم/ 39، لقمان/ 4 و فصلت/ 7 و غیر اینها. (41)

5. مخالفین می‌گویند: اگر ما به خلافت بلافصل حضرت علی‌علیه‌السلام ایمان داشته باشیم، باید قبول كنیم كه مربوط به زمان بعد از پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بوده، بنابراین حضرت علی‌علیه‌السلام در آن روز «ولیّ» نبوده، و به عبارت دیگر ولایت در آن روز برای او «بالقوه» بود، نه «بالفعل» در حالی که ظاهر آیه «ولایت بالفعل» را می‌رساند. (42)

پاسخ:

در سخنان روزمرّه و در تعبیرات ادبی بسیار دیده می‌شود که اسم یا عنوانی به افرادی گفته می‌شود که آن را بالقوه دارند، مثلاً انسان در حال حیات خود وصیت می‌کند و کسی را به عنوان «وصی» خود و «قیم» اطفال خویش تعیین می‌نماید و از همان وقت عنوان وصی و قیم به آن شخص گفته می‌شود، در حالی که شخص هنوز در حال حیات است و نمرده.

در روایتی که دربارة حضرت علی‌علیه‌السلام از پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از طرق شیعه و سنی نقل شده است، می‌خوانیم: پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله حضرت علی‌علیه‌السلام را «وصی» و «خلیفه» خود خطاب کرده است، در حالی که هیچ یک از این عناوین در زمان حیات پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نباید صحیح باشد.

در قرآن نیز این گونه تعبیرات دیده می‌شود، از جمله در سورة مریم، آیة 5، در مورد زکریا آمده است که از خداوند تقاضا کرد: «فَهَبْ لی‏ مِنْ لَدُنْكَ وَلِیا یرِثُنی‏ وَ یرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوب‏» در حالی که مسلم است منظور از «ولیّ» در اینجا سرپرستی برای بعد از مرگ او بوده. پس بسیاری از افراد، جانشین خود را در حیات خود تعیین می‌کنند و از همان زمان نام جانشین بر او می‌گذارند با اینکه جنبة بالقوه دارد. (43)

6. همچنین مخالفین می‌گویند: چرا حضرت علی‌علیه‌السلام با این دلیل روشن شخصاً استدلال نکرد؟ (44)

پاسخ:

همان طور که در ضمن بحث پیرامون روایات وارده در شأن نزول آیه خواندیم، این حدیث در کتب متعدد از خود حضرت‌علیه‌السلام نیز نقل شده است، از جمله: در مسند «ابن مردویه» و «ابی الشیخ» و «کنز العمال» و این در حقیقت به منزلة استدلال حضرت به این آیة شریفه است.

در کتاب نفیس «الغدیر» از کتاب «سلیم بن قیس هلالی» حدیث مفصلی نقل شده است که: حضرت علی‌علیه‌السلام در میدان صفّین و در حضور جمعیت برای اثبات حقانیت خود دلایل متعددی آورد، از جمله استدلال به همین آیه بود و همچنان که در شأن نزول بیان شد: حضرت علی‌علیه‌السلام روز شورا نیز به همین آیه استدلال فرمود. (45)

7. آنها می‌گویند: این «تفسیر» با آیات قبل و بعد سازگار نیست؛ زیرا در آنها ولایت به معنی «دوستی» آمده است. (46)

پاسخ:

چون آیات قرآن تدریجاً و در واقع مختلف نازل گردیده است؛ لذا همیشه با حوادثی پیوند دارد که در زمینة آن نازل شده، و چنان نیست که آیات یک سوره که پشت سر هم قرار دارند، همواره از نظر مفهوم و مفاد پیوند نزدیکی داشته باشند؛ لذا بسیار می‌شود که دو آیه پشت سر هم نازل شده‏اند؛ اما در دو حادثة مختلف بوده و مسیر آنها به خاطر پیوند با آن حوادث از یکدیگر جدا می‌شود.

همچنین با توجه به اینکه آیة ولایت به گواهی شأن نزولش در زمینة زکات دادن حضرت علی‌علیه‌السلام در حال رکوع نازل شده است و آیات گذشته و آینده در حوادث دیگری نازل شده، نمی‌توانیم روی پیوند آنها زیاد تکیه کنیم. به علاوه، آیة مورد بحث اتفاقاً با آیات گذشته و آینده تناسب نیز دارد؛ زیرا در آنها سخن از ولایت به معنی یاری و نصرت و در آیة مورد بحث سخن از ولایت به معنی رهبری و تصرف می‌باشد و شکی نیست که شخص ولی، سرپرست، متصرّف، یار و یاور پیروان خویش نیز خواهد بود. به عبارت دیگر، یار و یاور بودن یکی از شئون ولایت است. (47)

نتیجهگیری

از مجموع مطالب این مقاله نتیجه می‏گیریم: از جمله آیاتی که در شأن مولای متقیان حضرت علی‌علیه‌السلام نازل شده‏اند و امامت بلافصل ایشان را اثبات می‌نمایند، آیات 55 و 56 سورة مائده است و هیچ تردیدی در آن نیست.

خدایا! ما را جزء شیعیان و محبین واقعی امیرالمؤمنین علی‌علیه‌السلام و اولاد طاهرینش‌علیهم‌السلام قرار بده و زیارت آنان را در دنیا و شفاعت آنان را در دنیا و آخرت شامل حال ما بفرما!

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). مسار الشیعه، شیخ مفید (محمد بن محمد بن نعمان)، ضمن مجموعه نفیسه، مکتبۀ بصیرتی، قم، 1396 ق، ص23 (59)؛ توضیح المقاصد، شیخ بهاء الدین محمد بن حسین عاملی، ضمن مجموعه نفیسه، مکتبۀ بصیرتی، قم، 1396 ق، ص32 (544).

(2). مائده/ 55 و 56.

(3). همان.

(4). همان.

(5). تفسیر نور الثقلین، عبد علی بن جمعه حویزی با تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، 1415ق، ج1، ص 647 و 648، حدیث 269؛ تفسیر صافی، فیض کاشانی، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، 1415 ق، ج2، ص46؛ المیزان، علامه طباطبایی، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1417 ق، ج6، ص 16؛ البیان فی الموافقه بین الحدیث و القرآن، علامه طباطبایی، با تحقیق اصغر ارادتی، دفتر نشر آثار علامه طباطبایی، چاپ اول، 1383 ش، ج3، ص306.

(6). مجمع البیان، طبرسی، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش، ج3، ص 324 و 325؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416، ج2، ص 319 و 320، حدیث 3171؛ تفسیر نمونه، مکارم و همکاران، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ بیست و نهم، 1384ش، ج4، ص421 و 422.

(7). مجمع البیان، ج3، ص325.

(8). تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی؛ با تحقیق سید طیب موسوی جزایری، دارالکتاب، قم، چاپ چهارم، 1367ش، ج1، ص170؛ نور الثقلین، ج1، ص345 و 646، حدیث 263؛ المیزان، ج6، ص17.

(9). اسباب نزول قرآن، علی بن احمد واحدی، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1411ق، ص202؛ مجمع البیان، ج3، ص325؛ البیان فی موافقه بین الحدیث و القران، ج3، ص298.

(10). مجمع البیان، ج3، ص325؛ البیان فی الموافقه بین الحدیث و القرآن، ج3، ص299.

(11). المیزان، ج6، ص18؛ نورالثقلین، ج1، ص645، حدیث 262.

(12). المیزان، ج6، ص19.

(13). نور الثقلین، ج1، ص648، ذیل حدیث 269؛ البرهان، ج2، ص 318، ذیل حدیث 3167.

(14). تفسیر فرات کوفی، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم با تحقیق محمد کاظم محمودی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1410، ص 123-129.

(15). البیان فی الموافقه بین الحدیث و القرآن، ج3، ص274.

(16). انوار التنریل و اسرار التأویل، عبد‌الله بن عمر بیضاوی با تحقیق محمد عبد الرحمان مرعشی، دار احیاء الثراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1418ق، ج2، ص132.

(17). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، محمود زمخشری، دار‌الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، 1407 ق، ج1، ص 649.

(18). ترجمه المراجعات، سید شرف الدین موسوی با گزینش علی اصغر مروج و با ترجمه محمد جعفر امامی، بنیاد معارف اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1380ش، ص 149 و 150.

(19). همان، ص 150 و 151.

(20). تفسیر نمونه، ج4، ص 424 و 425.

(21). مائده/ 55.

(22). التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی، با تحقیق احمد قصیر عاملی، دارالحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا، ج3، ص559.

(23). مجمع البیان، طبرسی، ج3، ص326.

(24). مائده/ 56.

(25). البیان فی الموافقه بین الحدیث و القرآن، ج3، ص 306.

(26). همان، ص 305.

(27). تفسیر نمونه، آیت الله مکارم و جمعی از نویسندگان، ج4، ص 433.

(28). تفسیر الکاشف، محمد جواد مغنیه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ اول، 1424ق، ج3، ص82 و 83.

(29). مفاتیح الغیب، فخرالدین رازی (محمد بن عمر)، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420ق، ج12، 384 و 385.

(30). تفسیر نمونه، آیت الله مکارم و جمعی از نویسندگان، ج4، ص 427.

(31). الکشّاف عن حقایق غوامض التنزیل، زمخشری، ج1، ص 649.

(32). ترجمه المراجعات، ص 157 و 158.

(33). مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج12، ص 386.

(34). تفسیر نمونه، آیت الله مکارم و جمعی از نویسندگان، ج4، ص 428.

(35). مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج12، ص 384.

(36). «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض».

(37). «اللَّهُ وَلِی الَّذینَ آمَنُوا».

(38). «النَّبِی أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم».

(39). تبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی، با تحقیق احمد قصیر عاملی، ج3، ص560؛ تفسیر نمونه، آیت الله مکارم و جمعی از نویسندگان، ج4، ص 429؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبد الحسین طیب، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378ش، ج4، ص 402.

(40). مفاتیح الغیب، فخر ازی، ج12، ص 386.

(41). تفسیر نمونه، آیت الله مکارم و جمعی از نویسندگان، ج4، ص 429 و 430.

(42). مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج12، ص 385.

(43). تبیان، شیخ طوسی، ج3، ص 563؛ تفسیر نمونه، آیت الله مکارم و جمعی از نویسندگان، ج4، ص 430.

(44). مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج12، ص 385.

(45). تفسیر نمونه، آیت الله مکارم و جمعی از نویسندگان، ج4، ص 431.

(46). مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج12، ص 385.

(47). تفسیر نمونه، آیت الله مکارم و جمعی از نویسندگان، ج4، ص 431 و 432.

373 دفعه
(0 رای‌ها)