از شیوههاى مؤثرى كه مىتوان در تبلیغ معارف الهى از آن بهره جست، استفاده از شعرهاى پرمحتواست. شعر اصیل گاهى آن چنان جذاب و تأثیرگذار است كه روح و جان مخاطب را تسخیر كرده، در اعماق جان وى نفوذ مىكند. به همین جهت، بزرگان ما برخى از مطالب دینى و علمى را در قالب شعر و با عبارات موزون و دلنشین بیان كردهاند تا ضمن تأثیرگذارى بیشتر در مخاطب، به ذهنسپارى آن سریعتر و آسانتر صورت پذیرد.
اگر در یك سخنرانى تبلیغى و یا مناظره و گفتگوهاى دینى و علمى و حتى ذكر مصیبت از یك بیت شعر استفاده شود، تأثیر آن بر مخاطب چندین برابر مىشود.
شخصى مىگفت: من در دوران كودكى به یك جلسه مذهبى رفته بودم و آقاى سخنران در موضوع رعایت حقوق دیگران و پایمال نكردن آن صحبت مىكرد. در ضمن آن، شعرى قرائت كرد كه روح و روان مرا تسخیر نمود و الآن بعد از چهل سال، هرگاه موضوع مراعات حقوق دیگران مطرح شود، آن شعر در ذهنم تداعى مىكند و مرا از انجام اعمال ناپسند باز مىدارد؛ گرچه مطالب دیگر آن شخص در ذهنم باقى نمانده است و آن شعر این بود:
بخورى مال مسلمان، چون مالت بخورند بانگ و فریاد برآرى كه مسلمانى نیست
و همچنین عزیز دیگرى در تأثیر موعظه همراه با شعر مىگوید: من به مجالس متعلق به امام زمان علیهالسلام خیلى علاقهمند بودم و هر جا موضوع مهدویت مطرح بود، خود را سریعا مىرساندم و از موضوعات مختلف مطروحه بهره مىبردم؛ اما روزى واعظى در موضوع شرائط انتظار و صفات منتظران و یاران حضرت مهدى علیهالسلام سخنانى ایراد مىكرد كه در ضمن آن بیت ذیل را قرائت كرد:
آیینه شو جمال پرىطلعتان طلب جارو بزن به خانه و پس میهمان طلب
و این بیت سالهاست كه دل و جان مرا نوازش مىدهد. هرگاه به آن مىاندیشم، ارتباط موضوع مورد علاقهام را با خودسازى و تصفیه روح كه شاخصترین خصلت منتظران ظهور است، درمىیابم و با علاقه و نیروى افزونترى در این زمینه تلاش مىكنم.
در همین خصوص، اشعارى كه از ائمه معصومین علیهمالسلام به ما رسیده و آن بزرگواران مضامین بلند معنوى را در قالب اشعار خویش و یا اشعار دیگر شعرا بیان كردهاند و یا حتى از شاعران متعهد تجلیل و تقدیر به عمل آوردهاند، اهمیت مطلب را بیشتر نمایان مىسازد كه پرداختن به آن، مجال ویژهاى مىطلبد.
این نوشتار برخى از مضامین اخلاقى و موضوعات ارزشمند تبلیغى را با تلفیقى از اشعار معروف و ابیاتى از شعراى نامدار بر مخاطبان گرامى عرضه مىدارد و امید است براى مبلغان ارجمند در جهت غنا بخشیدن به محتواى سخنرانیها و گفتگوها سودمند باشد و بر شیوایى و جذابیت كلام آنان براى مخاطبان بیفزاید.
گفتنى است كه در این بخش، موضوعات تبلیغى را در كلام امیرمؤمنان على علیهالسلام دنبال مىكنیم؛ چرا كه سخنان امیرمؤمنان على علیهالسلام بعد از قرآن و گفتارهاى راهگشاى رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله عالىترین منبع الهامبخش براى دانشمندان و حقیقتجویان سعادتمند به شمار مىرود؛ همچنان كه گفتهاند:
كَلامُ عَلِىٍّ كَلامٌ عَلِىٌّ وَ ما قالَهُ الْمُرْتَضى مُرْتَضى
یعنى سخنان على علیهالسلام عالىترین كلمات است و آنچه را كه مرتضى بگوید، سخنى پسندیده است.
شریف رضى رحمهالله در اینباره مىگوید: سخنان آن حضرت عجایب بلاغت و شگفتیهاى فصاحت و گوهرهاى ادبیات عربى و مطالب روشنىبخش دینى و دنیوى را دربرگرفته است و این در حالى است كه كلام بشر این جامعیت را ندارد. هر گوینده سخنپرور از این چشمه جوشان علوى یارى گرفته و از آن پیروى كرده است و در میدان سخنورى گفتارهاى آن حضرت، گوى سبقت را از همگان ربوده و پیش افتاده است؛ چرا كه سخنان آن حضرت پرتوى از علم الهى و نسیم روحنوازى از سخنان پیامبر صلىاللهعلیهوآله است. (1)
سخنان امام على علیهالسلام آن چنان جذاب و ستودنى و شگفتآور است كه حتى متفكران و سخنپردازان غیر مسلمان را به تعجب و تحسین واداشته است و آنان ناخودآگاه زبان به تجلیل گشودهاند. آرى، على بن ابى طالب علیهالسلام ابرمرد تاریخ بشر است كه بعد از رسول خدا صلىاللهعلیه وآله بىبدیل، بىنظیر و بىهمتاترین است. كلام او را از كلام همه بشر در طول تاریخ برتر یافتهاند و به جز قرآن كریم هیچ صحیفه و رساله بشرى قابل مقایسه با نهجالبلاغهاش نیست.
استاد امین نخله، یكى از سخنپردازان عالم مسیحیت، در پاسخ كسى كه از او درخواست كرد چند كلمه از زیباترین سخنان على علیهالسلام را برایش انتخاب كند، مىگوید: «به خدا قسم نمىتوانم. من از انتخاب یك كلمه آن عاجزم (یكى از دیگرى زیباتر و شگفتانگیزتر است)؛ زیرا این كار به این مىماند كه دانه یاقوتى را از كنار دانههاى دیگر بردارم.» (2)
كلمات آن حضرت كه در لابهلاى بسیارى از متون دینى ما به ویژه در «نهجالبلاغه» و «غررالحكم و دررالكلم» به دست ما رسیده، جلوهاى از دریاى عظمت مولاى متقیان على علیهالسلام است. این كلمات ارزشمند از افكار شخصیتى تراوش نموده كه آفتاب وجودش هیچگاه غروب ندارد و درخشش انوارش پیوسته در زندگى آحاد بشر در طول تاریخ پرتوافكن خواهد بود.
به خاطر اهمیت وصفناپذیر كلمات آن حضرت، سخنوران، ادیبان و شاعران فارسى زبان با الهام از عبارات حكیمانه، شیوا و رساى على علیهالسلام در موضوعات قابل توجه عرفانى، علمى، اخلاقى، تربیتى، سیاسى و غیره نوشتهها و اشعار خود را تنظیم كرده و به مخاطبان خویش، عرضه داشتهاند.
با توجه به این نكات، در اینجا یافتههاى ادبى منظوم را با سوژههاى تبلیغى در كلام آن حضرت طرح نموده و به خوانندگان بزرگوار تقدیم مىداریم:
ستایش ذات حق
على علیهالسلام در خطبه اوّل نهجالبلاغة ذات پاك حضرت احدیت را ستوده و ادراك حقیقت خداوندى را فراتر از افق اندیشههاى محدود بشرى مىداند و مىفرماید: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لا یبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلُونَ... أَلَّذى لا یدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَلا ینالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ؛ حمد و سپاس خداوندى را سزاست كه سخنوران از ستودن او عاجزند...؛ خدایى كه افكار و اندیشههاى بلندهمتان از ادراك ذات او ناتواناند و غواصان دریاى علوم به او دست نیابند.»
سعدى در این زمینه گفته:
نه ادراك بر كنه ذاتش رسد نه فكرت به غور صفاتش رسد
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم نه بر ذیل وصفش رسد دست فهم
چه شبها نشستم در این فكر گم كه دهشت گرفت آستینم كه: قُمْ
و فردوسى مىگوید:
به نام خداوند جان و خرد كزین برتر اندیشه برنگذرد
نیابد بدو نیز اندیشه راه كه او برتر از نام و از جایگاه
و عطار نیشابورى:
اى وراى وصف و ادراك آمده از صفات واصفان پاك آمده
تبدیل ارزشها به ضد ارزش
امام على علیهالسلام در خطبه ملاحم مىفرماید: «وَ غارَ الصِّدْقُ وَفاضَ الْكِذْبُ وَاسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسانِ وَ...؛ (3) راستى از بین مىرود و دروغ شایع مىشود و مردم با زبان دوست مىشوند و... .»
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا زین هر دو نام ماند چو سیمرغ و كیمیا
شد راستى خیانت و شد زیركى سفه شد دوستى عداوت و شد مردمى جفا (4)
نرمگویى و خوشزبانى
آن حضرت در خطبه «وسیله» كه 7 روز بعد از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله ایراد كرده، مىفرماید: «اِنَّ مِنَ الْكَرَمِ لینَ الْكَلامِ؛ (5) از نشانههاى بزرگوارى نرمگویى است.»
درشتى ز كس نشنود نرمگوى سخن تا توانى به آزرم گوى (6)
* * *
به شیرینزبانى و لطف و خوشى توانى كه پیلى به مویى كشى (7)
آفات طمعورزى
امام على علیهالسلام فرمود: «اَكْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ؛ (8) بیشترین شكست عقول [انسانها] در زیر درخشندگیهاى طمعهاست.»
دست طلب چو پیش كسان مىكنى دراز پل بستهاى كه بگذرى از آبروى خویش
* * *
چو دانى كه بر تو نماند جهان چه رنجانى از آز، جان و روان
بخور آنچه دارى و بیشى مجوى كه از آز كاهد همى آبروى (9)
ارزش انسان
حافظ ارزش معنوى انسان و شخصیت ملكوتى او را بیان كرده و به انسان توصیه نموده به این دنیاى پست علاقه نشان مده و خود را ارزان مفروش:
همایى چون تو عالیقدر، حرص استخوان تا كى دریغ این سایه دولت كه بر نااهل افكندى
و دیگرى گفته:
تو به قیمت وراى هر دو جهانى چهكنم كه قدر خود نمىدانى
و امام علیهالسلام مىفرماید: «وَلَبِئْسَ الْمَتْجَرُ اَنْ تَرَى الدُّنْیا لِنَفْسِكَ ثَمَنا وَ مِمّا لَكَ عِنْدَاللّهِ عِوَضا؛ (10) و چه بد تجارتى است كه دنیا را قیمت خود و بهشتى كه خداوند آن را براى تو قرار داده، بدانى.»
معرفت قبل از بندگى
فیض كاشانى درباره اینكه دین خداوند با شناخت او آغاز مىشود، مىگوید:
عرفان طلب نخست و پس آنگاه بندگى بىمعرفت عبادت عابد تمام نیست (11)
این بیت ناظر به این كلام مولاست كه فرمود: «اَوَّلُ الدّینِ مَعْرِفَتُهُ؛ (12) سرآغاز دین معرفت خداست.»
اخلاص و دورى از ریا
حضرت در خطبه 76 نهج البلاغه مىفرماید: «رَحِمَ اللّهُ اِمْرَأً... قَدَّمَ خالِصا وَ عَمِلَ صالِحا؛ خدا رحمت كند بندهاى را كه... توشه خالصانه [و بدون ریا به درگاه خداوند] بفرستد و عمل نیك انجام دهد.»
سعدى مىگوید:
كلید در دوزخ است آن نماز كه در چشم مردم گذارى دراز
وى حتى شرمنده گناه را بهتر از عابد خودنما و ریاكار مىداند:
گنهكار اندیشناك از خداى به از پارساى عبادت نماى
گریز از معنویات
ناصر خسرو در مورد هجوم مردم و اشتیاق آنان به منافع مادى و حركت كُند و باكسالتشان به سوى اعمال آخرت گفته است:
بس به گرانى روى گهى سوى مسجد سوى خرابات همچو تیر نشانه
و اشاره است به این كلام امام علیهالسلام: «... اِنْ دُعِىَ اِلى حَرْثِ الدُّنْیا عَمِلَ وَ اِنْ دُعِىَ اِلى حَرْثِ الاْآخِرَةِ كَسِلَ؛ (13) [انسان گمراه] اگر به سوى زراعت دنیا [و سود مادّى] دعوت شود، انجام دهد و اما اگر به سوى زراعت آخرت [و مسائل معنوى] خوانده شود، كاهلى مىكند [و با كسالت مىرود].»
چرخش روزگار
یكى از ابیات مشهور حكیم فردوسى در مورد چرخش روزگار این بیت اوست:
چنین است رسم سراى درشت گهى پشت بر زین، گهى زین به پشت
و میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى هم مىگوید:
روزگار است آنكه گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد
این دو بیت در توضیح این گفتار علوى است كه فرمود: «أَلدَّهْرُ یوْمانِ: یوْمٌ لَكَ وَ یوْمٌ عَلَیكَ، فَاِذا كانَ لَكَ فَلا تَبْطَرْ وَ اِذا كانَ عَلَیكَ فَاصْبِرْ؛ (14) روزگار دو روز است: روزى براى كامرانى تو و روزى براى سختى و ناكامى توست. در روزى كه براى خوشى تو باشد، ناشكرى نكن و در روزِ سختى، شكیبا باش.»
ارزش سخن
در مورد زبان و آفات و بركاتش در ادبیات فارسى مطالب گوناگونى بیان شده است. یكى از آنها، سخن سعدى در گلستان است:
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
و یا:
سخندان پرورده پیركهن بیندیشد آنگه بگوید سخن
این دو شعر را در تفسیر حكمت 148 نهجالبلاغه مىتوان به كار برد؛ آنجا كه حضرت مىفرماید: «اَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ؛ شخصیت مرد در زیر زبانش نهفته است.»
استفاده از فرصت
ناصر خسرو شب و روز و سال و ماه را نابود كننده عمر مىداند و عمر را به راه كوتاهى تشبیه مىكند:
عمر مرا بخورد شب و روز و سال و ماه پنهان و نرم چون موشان و راسوان
* * *
بنگر كه عمر تو به رهى ماند كوتاه، اگر تو اهل هُش و رأیى
سعدى در این زمینه مىگوید:
تا دگر باد صبائى به چمن باز آید عمر مىبینم چون برق یمان مىگذرد
* * *
سعدیا دى رفت و فردا همچنان موجود نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
با این ابیات، مىتوان این حدیث را توضیح داد كه: «فَاِنَّ غَدا مِنَ الْیوْمِ قَریبٌ ما اَسْرَعَ السّاعاتِ فِى الْیوْمِ وَ اَسْرَعَ الاَْیامَ فِى الشَّهْرِ وَ اَسْرَعَ الشُّهُورَ فِى السَّنَةِ وَ اَسْرَعَ السِّنینَ فِى الْعُمُرِ؛ (15) همانا كه فردا به امروز نزدیك است. ساعتها در روز و روزها در ماه و ماهها در سال چه زود سپرى مىگردد و سالها در عمر چه زود به آخر مىرسد.»
عبرت از تاریخ
دل نبستن به دنیا و عبرت گرفتن از احوال و آثار گذشتگان، از موضوعاتى است كه سخنوران مذهبى براى تنبیه و بیدارى غفلتزدگان و ترغیب به ایمان به كار مىگیرند. رودكى مىگوید:
مجلس وعظ رفتنت هوس است مرگ همسایه واعظ تو بس است
و ناصر خسرو:
مرا این روزگار آموزگار است كزین بِهْ نیست مان آموزگارى
و الهى قمشهاى:
در دور زمان فراز و نشیب است هر لحظه كند حوادث ارشاد
و اشاره به این سخنان است: «... وَاعْتَبِرُوا بِما قَدْ رَأَیتُمْ مِنْ مَصارِعِ الْقُرُونِ قَبْلَكُمْ قَدْ تَزایلَتْ اَوْصالُهُمْ وَ زالَتْ اَبْصارُهُمْ وَ اَسْماعُهُمْ وَ ذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَ عِزُّهُمْ وَانْقَطَعَ سُرُورُهُمْ وَ نَعیمُهُمْ فَبُدِّلُوا بِقُرْبِ الاْءَوْلادِ فَقْدَها وَ بِصُحْبَةِ الاَْزْواجِ مُفارَقَتَها لا یتَفاخَرُونَ وَ لا یتَناسَلُونَ؛ (16) [اى بندگان خدا!] ... و از آنچه بر گذشتگان شما رفت، عبرت بگیرید كه چگونه بندهاى بدن ایشان از هم جدا و چشمها و گوشهایشان زایل شد، و شرافت و شكوهشان از بین رفت و شادیها و خوشگذرانیهایشان از آنها جدا شد، پس نزدیكى فرزندان به دورى، و همنشینى با همسران به جدایى بدل شد. دیگر نه به هم مىنازند و نه فرزندانى مىآورند.»
اعتدال در زندگى
در كار میانه رو بود سالمتر یعنى كه بود خیر امور الاوسط
* * *
چو دارى به دست اندرون خواسته زر و سیم و اسبان آراسته
هزینه چنان كن كه بایدت كرد نباید فشاند و نباید فشرد (17)
این اشعار از این كلام امام علیهالسلام الهام گرفتهاند: «كُنْ سَمْحا وَلا تَكُنْ مُبَذِّرا وَ كُنْ مُقَدِّرا وَلا تَكُنْ مُقَتِّرا؛ (18) بخشنده باش نه به حد تبذیر، و اندازه نگهدار، نه به حد بخل.»
آزمایش انسانها
امیرمؤمنان على علیهالسلام شناختن حقیقت افراد را منوط بر گذر زمان و دگرگونى روزگار و رخدادها مىداند و مىفرماید: «فى تَقَلُّبِ الاَْحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ؛ (19) گوهرهاى افراد در دگرگونى احوال (دگرگونى روزگار و حوادث) شناخته مىشود.»
خوش بود گر محك تجربه آید به میان تا سیهروى شود هر كه در او غش باشد (20)
* * *
روشن دلان همیشه به سختى به سر برند در سنگ، زندگى به سر آمد شرار را (21)
رسیدگى به حال بیچارگان
امام به مالك اشتر مىنویسد: «وَ تَفَقَّدْ اُمُورَ مَنْ لا یصِلُ اِلَیكَ مِنْهُمْ، مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیونُ وَ تَحْقِرُهُ الرِّجالُ؛ (22) به مشكلات كسانى از مردم بیشتر رسیدگى كن كه كمتر به تو دسترسى دارند و از كوچكى به چشم نمىآیند و دیگران آنان را كوچك مىشمارند.»
چراغى كه بیوه زنى بر فروخت بسى دیده باشى كه شهرى بسوخت
* * *
تیر دعاى سحرِ بیوهگان بگذرد از نُه سپر آسمان
بخشش و احسان
مولاى متقیان درباره آثار ارزشمند بخشش و احسان مىفرماید: «اَلْجُودُ حارِسُ الاْءَعْراضِ؛ (23) بخشش نگهبان آبروهاست.»
اگر داد و دادن بود كار تو بیفزاید اى مرد مقدار تو (24)
امام على علیهالسلام در خطبه 41 نهجالبلاغة مىفرماید: «اِنَّ الْوَفاءَ تَوْاَمُ الصِّدْقِ وَلا اَعْلَمُ جُنَّةً اَوْقى مِنْهُ؛ وفادارى به همراه راستى است و من سپرى نگهدارندهتر از آن سراغ ندارم.»
وحشى بافقى:
ما چو پیمان با كسى بستیم دیگر نشكنیم گر همه زهرست، چو خوردیم ساغر نشكنیم
سعدى:
گر سرم مىرود از عهد تو سر باز نپیچم تا بگویند پس از من كه به سر برد وفا را
حافظ:
وفا كنیم و ملامت كشیم و خوش باشیم كه در طریقت ما كافریست رنجیدن
و دیگرى گفته:
با اهل وفا جفا سزا نیست بر گو كه چه ماجراست اینها
ملاقات على علیهالسلام در هنگام مرگ
حضرت به حارث همدانى فرمود:
«یا حارِ هَمْدانِ مَنْ یمُتْ یرَنى مِنْ مُؤْمِنٍ اَوْ مُنافِقٍ قُبُلاً (25)
یعنى اى حارث همدانى! هر كس بمیرد، مرا قبل از مرگ خواهد دید؛ چه مؤمن باشد، چه منافق.
شاعرى این دو بیت را به همین مناسبت سروده:
اى كه گفتى من یمت یرنى جان فداى كلام دلجویت
كاش روزى هزار مرتبه من مُردمى تا بدیدمى رویت
نگاه به نامحرم
امیرمؤمنان از شاخصترین صفات اهل تقوا، چشم پوشى از نامحرم را بیان كرده و فرموده است: «غَضُّوا اَبْصارَهُمْ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِمْ؛ (26) [اهل تقوا] چشمان خود را از محرمات الهى فرو بستهاند [و به گناه نمىآلایند].»
و حافظ در این معنى گفته:
منم كه شهره شهرم به عشق ورزیدن منم كه دیده نیالودهام به بَد دیدن
سزاى عمل
امام درباره مكافات عمل و سزاى اعمال نیك و بد مىفرماید: «فَاِنَّكُمْ مُرْتَهَنُونَ بِما اَسْلَفْتُمْ وَ مَدینُونَ بِما قَدَّمْتُمْ؛ (27) شما یقینا در گرو اعمالى هستید كه از قبل فرستادهاید و مكافات خواهید شد به آنچه كه عمل كردهاید.»
در این درگاه سعى هیچ كس ضایع نمىگردد به قدر آنچه فرمان مىبرى فرمانروا گردى (28)
در این یك دم ار بدكنى یا كه زشت زمانه به نام تو خواهد نوشت
* * *
مبادا در این یك زمان بد كنى كه گر بد كنى در حق خود كنى (29)
فرجام شوم حسد
سعدى یكى از علل نگرانیهاى روحى و عدم اعتماد به نفس را صفت مذموم حسد مىداند. او بر این باور است كه این خصلت ناپسند پیش از آنكه به دیگران لطمه زند، شخص حسود را مىآزارد:
توانم آنكه نیازارم اندرون كسى حسود را چه كنم كو ز خود به رنج دراست
بمیر تا برهى اى حسود كاین رنجى است كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست
این شعر مىتواند سخن مولا را توضیح دهد كه: «صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ؛ (30) سلامتى تن در كم شدن حسد است.»
نشانه غفران الهى
امام على علیهالسلام در خطبه 176 گریه و زارى براى جبران خطاها را بهترین راه مىداند و با تحسین از افرادى كه چنین مىكنند، مىفرماید: ««طُوبى لِمَنْ... بَكى عَلى خَطیئَتِهِ؛ خوشا به حال كسى كه بر خطاهایش گریه و ناله سر دهد.»
مولوى همین حالت را نشانه آمرزش الهى مىداند:
گر خدا خواهد كه غفارى كند میل بنده جانب زارى كند
و فیض كاشانى با سفارش به این حالت مىگوید:
روزِ شمار، تا نشوى از خجالت آب بشمار جرم خویش به زارى ببار اشك
و امام خمینى رحمهالله مىفرماید:
بگذار دردمندِ فراقِ رخِ نگار از درد خویش ناله و آه و فغان كند
تواضع و فروتنى
على علیهالسلام تواضع را بهترین حفاظى مىداند كه حربههاى شیطان را خنثى كرده، او را خلع سلاح مىكند و در این زمینه مىفرماید:«وَاتَّخِذُوا التَّواضُعَ مَسْلَحَةً بَینَكُمْ وَ بَینَ عَدُوِّكُمْ اِبْلیسَ وَ جُنُودِهِ؛ (31) فروتنى را در میان خود و دشمنتان، كه شیطان و یارانش هستند، به عنوان سنگر و پناهگاه قرار دهید.»
تواضع است دلیل رسیدگان به كمال كه چون سوار به مقصد رسد پیاده شود
* * *
ز راه خاكسارى كسب عزت كردهام صائب كه چون خورشید، هم بالاى سر، هم زیر پا باشم
آزادگى و عزت نفس
على علیهالسلام فرمود: «وَلا تَكُنْ عَبْدَ غَیرِكَ وَقَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّا؛ (32) بنده دیگرى مباش، در حالى كه خداوند تو را آزاد آفریده است.»
مرا زور و فیروزى از داور است نه از پادشاه و نه از لشكر است
كه آزاد زادم نه من بندهام یكى بنده آفرینندهام
* * *
در دهر هر آنكه نیم نانى دارد از بهر نشست آشیانى دارد
نه خادم كس بود نه مخدوم كسى گو شاد بزى كه خوش جهانى دارد (33)
برترى علم بر ثروت
امام على علیهالسلام مىفرماید: «یا كُمَیلُ الْعِلْمُ خَیرٌ مِنَ المالِ اَلْعِلْمُ یحْرِسُكَ وَ اَنْتَ تَحْرُسُ الْمالَ وَ الْمالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ یزْكُوا عَلَى الاِْنْفاقِ وَ صَنیعُ الْمالِ یزُولُ بِزَوالِهِ؛ (34) اى كمیل! علم برتر از مال است؛ [زیرا] علم تو را نگاه مىدارد و تو مال را حفظ مىكنى، و مال را بخشیدن كم مىگرداند و علم بر اثر بخشیدن افزونى مىیابد. شخصیتى كه با مال كسب شده، با نابودى آن از بین مىرود [، ولى دانش این طور نیست، و بعد از مرگ صاحب خود، پسندیده گوییها را به دست مىآورد].»
به از گنج دانش به گیتى كجاست كه را گنج دانش بود پادشاست (35)
* * *
شرف و قیمت و قدر تو به فضل و هنر است نه به دیدار و به دینار و به سود و به زیان
* * *
چنین گفت آن بخرد رهنمون كه فرهنگ باشد ز گوهر فزون
كه فرهنگ آرایش جان بود ز گوهر سخن گفتن آسان بود
دُر دانش از گنج نامىتر است همان نزد دانا گرامىتر است
سخن ماند از ما همى یادگار تو با گنج، دانش برابر مدار (36)
عظمت پروردگار
امام على علیهالسلام در مورد ویژگیهاى مردان پرواپیشه و انسانهاى خدا جوى مىفرماید: «عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْینِهِمْ؛ (37) خداوند متعال در منظر آنان با عظمت و بزرگ است و غیر از خدا همه چیز در دیدگاه آنان كوچك و حقیر مىباشد.»
چرا اهل معنى بدین نگروند كه ابدال در آب و آتش روند
ره عقل جز پیچ در پیچ نیست بر عارفان جز خدا هیچ نیست
كه هامون و دریا و كوه و فلك پرى، آدمیزاد، دیو و ملك
همه هر چه هستند از آن كمترند كه با هستىاش نام هستى برند (38)
شیوه مردان الهى
على علیهالسلام در توصیف مردان خدایى مىفرماید: «صَحِبُوا الدُّنْیا بِاَبْدانٍ اَرْواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الاَْعْلى؛ (39) آنان در این دنیا با بدنهایى زندگى مىكنند كه ارواحشان به محل اعلى تعلق دارد.»
مردان خدا پرده پندار دریدند یعنى همه جا غیر خدا یار ندیدند
كوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است كین جامه به اندازه هر كس نبریدند
مرغان نظرباز سبكسیر «فروغى» از دامگه خاك بر افلاك پریدند (40)
دورى از تفاخر به نسب
على علیهالسلام فرمود: «مَنْ فاتَهُ حَسَبُ نَفْسِهِ لَمْ ینْفَعْهُ حَسَبُ آبائِهِ؛ (41) كسى كه مقام و منزلت خود را از دست داده باشد، منزلت پدرانش به او سودى نبخشد.»
گیرم پدر تو بوده فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل (42)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1. مقدمه نهج البلاغة.
2. ما هو نهجالبلاغة، ص 56.
3. نهجالبلاغة، خطبه 107.
4. عبدالواسع جبلى.
5. الكافى، ج 8، ص 24.
6. فردوسى. 7. سعدى.
8. نهج البلاغة، نامه 31.
9. فردوسى.
10. نهجالبلاغة، خطبه 32.
11. دیوان فیض، ص 36.
12. نهجالبلاغة، خطبه 1.
13. همان، خطبه 102.
14. همان، حكمت 396.
15. همان، خطبه 188.
16. همان، خطبه 161.
17. فردوسى.
18. نهجالبلاغة، حكمت 32.
19. همان، حكمت 217.
20. حافظ. 21. صائب.
22. نهجالبلاغة، نامه 53.
23. همان، حكمت 211.
24. فردوسى. 25. حبل المتین، ص 59.
26. نهجالبلاغة، خطبه 193.
27. همان، خطبه 190.
28. صائب.
29. ملك الشعراء بهار.
30. نهجالبلاغة، حكمت 256.
31. همان، خطبه 192.
32. همان، نامه 31.
33. خیام.
34. نهجالبلاغة، حكمت 147.
35. طوسى. 36. فردوسى.
37. نهجالبلاغة، خطبه متقین.
38. سعدى.
39. نهجالبلاغة، حكمت 147.
40. فروغى بسطامى.
41. نهجالبلاغة، حكمت 378.
42. سعدى.