تلاشی نو در تدوین مبانی منابع قواعد و علوم مورد نیاز در تفسیر قرآن (5)

سخن در مبانی تفسیر قرآن بود و همانگونه كه قبلا اشاره شد، در مبانی تفسیر، از اصول بنیادینی سخن گفته می‌شود كه هر نوع موضع گیری در خصوص آنها موجودیت تفسیر و یا قواعد روش تفسیر را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ مباحثی از قبیل اعجاز قرآن و ابعاد آن، مصونیت قرآن، امكان دست یابی به مراد خداوند و زبان قرآن. اینك به آخرین قسمت از مبحث مبانی تفسیر قرآن یعنی زبان قرآن می‌پردازیم.

زبان قرآن

بدون تردید راه دستیابی به مقاصد هر گوینده‌ای زبان مفاهمه اوست. مقصود از زبان در این مقوله لغت و لهجه تكلم و خط و نگارش نیست كه میان اقوام گوناگون متفاوت است؛ زیرا زبان قرآن عربی است و متمایز از صدها نوع زبان دیگر است.

بلكه در قلمرو درونی هر یك از زبانهای موجود، نوعی تمایز در گفتمان و نوشتار به تناسب گرایشهای مختلف علمی نیز وجود دارد؛ مانند زبان حكیمان، عارفان، پزشكان و... و هر یك اصطلاح مخصوص حوزه علمی و طریقه محاوره ویژه خویش را دارند كه غالبا واژه گان در معنای لغوی آغازین خود به كار نمی‌رود، هر چند بی تناسب با آن نیست.

بنابراین در همه فرهنگها یك نوع زبان عمومی و نیز یك نوع زبان ادبی در قالب نثر و نظم هیجان انگیز وجود دارد كه از نیروی تخیل صاحبان آن فرهنگ نشات گرفته است و در این رابطه دو پرسش اساسی مطرح است:

1. آیا در همه فرهنگها در عرف انسانی یك زبان مشترك تفهیم و تفاهم محتوی و یك سلسله قوانین مقبول و متعارف وجود دارد كه تمام اقوام و ملل با هر زبان و هر نوع دانش و عالم و عامی خود را پایبند و ملزم به رعایت آن بدانند؟

2. یا در هر رشته‌ای از معارف انسانی یك نوع زبان ویژه و به خصوص وجود دارد و زنجیره مرتبط در این عرصه‌های گوناگون فكری موجود نیست؟

آنچه مسلم است عقلا در ارائه مقاصد خود به همدیگر، به یك سری معیارهایی پایبندند. از جمله آن معیارها آن است كه كاربرد الفاظ را تابع همان معانی وضع شده برای آنها می‌دانند، نه اراده گوینده؛ همان طور كه قصد اولیه در استعمال هر واژه‌ای، اراده معنای حقیقی آن كلمه است، لیكن معیار دیگری كه در محاوره عرف وجود دارد آنست كه گوینده می‌تواند به هنگام نیاز با استفاده از قرائن و شواهد به انواع گوناگون مجاز، تمثیل، تشبیه، كنایه، استعاره، اشاره و... متوسل شود. بنابراین انواع كاربردهای زبان - كه انسانها برای رفع نیاز خویش در زندگی روزمره و بیان مقاصد درونی خود از آنها استفاده می‌كنند - در عرف عقلایی پذیرفته شده است و در همه فرهنگها نیز این حقیقت سریان دارد و مورد اتفاق همگان است.

پرسشی كه در رابطه با قرآن مطرح است این است كه زبان قرآن چه زبانی است. آیا زبانی ویژه و ادیبانه است و یا آنكه شیوه بیان مفاهیم قرآن همان شیوه عرف و عقلای بشر است؟ زبان قرآن همان زبان عرفی محض است، یا راه سومی وجود دارد؟ و آیا زبان قرآن، زبانی جامع و تركیبی از زبان نمادین و عرفی می‌باشد؟

این بحث در میان مسلمانان قرآن پژوه از آنجا نشات یافت كه مفسران در ارتباط با فهم معانی پاره‌ای از آیات همچون متشابهات و حروف مقطعه و غیره مواجه با اشكال شدند.

می دانیم، قرآن شامل گزاره‌های توصیفی از خدا، صفات و افعال او، آفرینش جهان در شش روز، آفرینش انسان در مراحل گوناگون، تكلم خدا با فرشتگان، میثاق ذر، ابلیس، هبوط انسان از بهشت، توبه، گزارش جلوه‌های طبیعت، پدیده‌های آسمانی و زمینی، سرنوشت انسان در زمین، امتها، پیامبران و معجزاتشان، فرجام انسانها، تبیین قانونمندی و سنت مداری عالم، وصف جهان پس از مرگ، برزخ، سؤال و گواهی شهود، بهشت و نعمتها و جهنم و عذابها، شرح درخواستها، بایسته‌ها و نبایسته‌های خدا و انشاآت دستوری و... است.

وقتی قرآن صفاتی چون تكلم، سمع، علم، رحمت و قدرت را به خداوند نسبت می‌دهد - صفاتی كه به نحوی در انسان نیز وجود دارد - مفهوم حقیقی این صفات در خداوند چیست؟ آیا این واژه گان افاده كننده همان معانی متعارف در انسان است؟

كاربرد تعابیر به ظاهر حسی و مادی در رابطه با خدا در قرآن كریم مانند: «جاء ربك‌» (1) «ثم استوی علی العرش‌» (2) «و لكن الله رمی‌» (3) «بل یداه مبسوطتان‌» (4) و... بسیار سؤال برانگیز است.

منازعات ظاهر گرایان و اهل تاویل، تنزیهیان و معطله و اهل تشبیه همه در راستای حل همین مشكل بوده است.

آیا مراد آیات همان معانی روئین و ظاهری است یا مقصود دیگری در كار است و این واژه گان صرفا پلی برای اشاره به معانی نهفته است؟

قرآن وقتی گزارش از جهان آخرت و نعمتها و لذتها، عذابها و دردها می‌دهد، آیا منعكس كننده همان معانی است كه به انس ذهنی برای ما تداعی می‌شود؟

آیا قرآن به حسب موضوعات مختلف دارای زبانهای گوناگون است؟ یا آنكه قلمروهای متنوع محتوایی باعث تفكیك و تمایز نبوده و یك زبان مشترك و همه فهم حاكم بر تمام حوزه‌های معرفتی قرآن است؟

با عنایت به نكات پیش گفته، به نظریه‌های موجود در ارتباط با زبان قرآن نظری می‌افكنیم. نگاهی به نظریه‌های موجود در ارتباط با زبان قرآن؛ زبانی كه پیام خدا در قالب آن ابلاغ شده است.

درباره زبان دین (5) - به مفهوم عام - و زبان قرآن به نحو خاص نظریه‌های گوناگونی مطرح است.

ما با عنایت به گستردگی بحث به سه نظریه كه طرفداران بیشتری دارند و در خور اهمیت اند به صورت گذرا نظر می‌افكنیم:

1. نظریه زبان نمادین:

از زبان نمادین در عربی به زبان «تمثیل‌» و در انگلیسی به زبان «سمبولیك‌» یاد شده است. براساس این دیدگاه بیانات موجود در كتابهای آسمانی از جمله قرآن نه به زبان عرفی و نه به طور مستقیم و صریح بلكه به زبان رمز و اشاره بیان شده است، از اینرو آنچه از ظاهر عبارات آن فهمیده می‌شود مراد نبوده بلكه این ظاهر رمز برای حقایق است كه آنها را جز به زبان غیرمستقیم و غیرصریح (نمادین) نمی‌توان بیان كرد و نمادها هماره به معانی ورای خود راهنمایی می‌كنند.

مطابق این نظریه دلالتهای ظاهری آیات الهی مقصود نیست. این دیدگاه در شكل باطنی گری و گاه در قالب رویكردهای كلامی جدید برای تحلیل زبان وحی، خود را نشان داده است.

در نقد و بررسی این نظریه می‌توان گفت: آنچه مسلم است رمزی قلمداد كردن مجموعه قرآن و تمامی آیات اعم از آیات محكم و متشابه ادعایی گزاف بیش نیست كه نمی‌توان برای آن پشتوانه‌ای نظری پیدا كرد؛ اما از سوی دیگر چنان هم نیست كه هیچ گونه بیان نمادین در قرآن وارد نشده باشد، بلكه علاوه بر حروف مقطعه، برخی از آیات قرآن به حقایقی فراتر از مفهوم لغوی و عرفی اشاره دارند و نمی‌توان ظاهر آنها را اخذ كرد. نوع این بیانات به نحو استعاری و كنایی وارد شده است، به همین جهت می‌بینیم علامه شهید مرتضی مطهری رحمه الله به تبعیت از استاد گرانقدرش صاحب تفسیر المیزان شخصیتهای داستان آفرینش حضرت آدم علیه السلام را عینی و واقعی می‌دانند ولی رخدادهای آن را - كه قرآن به آن پرداخته است - نمادین می‌شمارند. (6)

مطلبی كه نباید مورد غفلت قرار گیرد این است كه نمی‌توان بی دلیل قائل به نمادین بودن آیه‌ای شد و هر بیانی را رمز و نمادی برای معنا و حقیقتی دانست؛ بلكه باید بین آنها تناسب وجود داشته باشد.

2. نظریه زبان عرفی:

براساس این نظریه، زبان قرآن همان زبان تفاهم و تخاطب و عرف عقلاست كه با نگاهی به فلسفه نزول قرآن و نیز تدبری در آیات آن، می‌توان این مطلب را فهمید.

صاحبان این نظریه چنین استدلال كرده اند كه: لطف خداوند و حكمت و رحمت او باعث شده است كه او كتابهای آسمانی را برای هدایت انسانها و اتمام حجت بر آنان فرو فرستد. فلسفه نزول قرآن، اكمال عقل و تحقق اهداف آفرینش در نیل انسان به سعادت و قرب ربوبی است؛ از اینرو اقتضای طبیعی تحقق آن اهداف این است كه زبان وحی همان زبان محاوره و تفاهم عرفی باشد تا مردم بتوانند اهداف و مقاصد آن را درك و عمل نمایند. در غیر این صورت، هدف نزول آن تحقق نخواهد یافت. اصرار قرآن برای ایجاد انگیزه در مخاطبان جهت برقراری ارتباط مستقیم با آن و درك معنای آن، خود بهترین شاهد بر این مدعا است. در این رابطه می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:

1. قرآن درباره رسولان الهی می‌گوید همه فرستادگان خدا به زبان قوم و امت خویش مبعوث شده اند. «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه‌» (7) ؛ «هیچ پیامبری را جز با زبان قوم خودش نفرستادیم.‌»

از این آیه و نظایر آن استفاده می‌شود كه زبان مفاهمه پیامبران چیزی جدا و ناشناخته برای مردم و مخاطبانشان نبوده است.

2. قرآن خود را كتابی معرفی می‌كند كه به زبان مردم و برای فهم ایشان است. «هذا بیان للناس و هدی و موعظة للمتقین‌» (8) ؛ «این [كتاب] بیانی بران مردم و هدایت و موعظه‌ای برای پرهیزكاران است.‌»

«هذا بلاغ للناس و لینذروا به‌» (9) ؛ «این (قرآن) پیام [و ابلاغی] برای مردم است تا همه به وسیله آن انذار شوند.‌»

3. قرآن مردم را به تدبر در آیاتش دعوت می‌كند. «كتاب انزلناه الیك مبارك لیدبروا آیاته و لیتذكر اولوا الالباب‌» (10) ؛ «این كتابی است پر بركت كه بر تو نازل كرده ایم تا در آیات آن تدبر كنند و خردمندان متذكر شوند.‌»

«و لقد یسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر» (11) ؛ «ما قرآن را برای تذكر آسان ساختیم؛ آیا كسی هست كه متذكر شود؟!»

طبیعی است كه اگر تدبر و ژرف اندیشی در متن قرآن نتیجه‌ای برای هدایت انسانها نداشته باشد، دستور دادن به آن از سوی خدای حكیم لغو و بیهوده خواهد بود.

4. قرآن كریم تحدی كرده و به هماوردجویی از مخالفان می‌پردازد. آیاتی كه مكرر از مخالفان و معارضان قرآن طلب می‌كند اگر براستی در خدایی بودن قرآن تردید دارند، مانند آن را بسازند و به خدا نسبت دهند، نشان روشنی از این واقعیت دارد كه زبان قرآن قابل فهم و همان زبان عرفی است؛ در غیر این صورت، تحدی نامفهوم و بی اعتبار خواهد بود.

پس نتیجه می‌گیریم:

1. قرآن كلام وحی و گزاره‌های آن معنادار است و براساس همان معناداری است كه شریعت و هدایت و كمال آفرینی برای انسان شكل می‌گیرد.

2. زبان قرآن قابل شناسایی است و تصویر روشنی از نامه هدایت خدا به انسان قابل ترسیم است؛ به گونه‌ای كه قابل فهم مخاطبان آن می‌باشد.

3. زبان قرآن همان زبان تفاهم و تخاطب عرف عقلاست و خداوند برای ابلاغ پیام خود زبان دیگری ابداع نفرموده است و به همان شیوه عقلایی عمل نموده است.

3. نظریه زبان جامع:

براساس این اندیشه، برای قرآن نمی‌توان زبان خاصی قائل شد؛ بلكه متناسب با مضامین و سنخ گزاره‌ها و نیز اهدافی كه صاحب وحی از نزول آیات قصد كرده است، همچنین برابر با جهان بینی حاكم بر قرآن، هویت و ساختار زبان آن شكل گرفته است. بر این اساس سبك بیان و ساختمان معنایی مفاهیم و مطالب قرآنی به صورت آمیزه‌ای از شیوه‌های گوناگون و تركیبی از زبانهای مختلف و متعدد می‌باشد.

برخی از متفكران معاصر نیز جامع بودن زبان قرآن و به عبارت دیگر نظریه تركیبی بودن زبان قرآن را تقویت نموده اند. آنان در این رابطه گفته اند: نظریه‌ای كه زبان دین را مختلط از شیوه‌های گوناگون می‌داند نظریه‌ای قوی است؛ (12) یعنی اگر زبان دین را به طور مطلق عرفی بدانیم، كه هیچ جنبه نمادین در آن نیست یا بر عكس، اگر بگویم كلیه مفاهیم دینی نمادین اند و هیچ مفهومی حقیقی یا عرفی نداریم، هیچكدام از این دو نظر صحیح نیست؛ بلكه باید نوعی تفصیل قائل شد.

به نظر می‌رسد نظریه زبان جامع، جامع‌ترین نظریه باشد و خود تقریر دیگری است از نظریه عرفی زبان قرآن با قید همان ویژگیهای خاص.

 

پی‌نوشــــــــــــــــــت‌ها:

 

1) فجر/22.

2) یونس/3.

3) انفال/17.

4) مائده/64.

5. Religious Language

6) علل گرایش به مادیگری، ص 132؛ المیزان، ج 8، ص 27 و ج 1، ص 9 و ج 3، ص 78.

7) ابراهیم/4.

8) آل عمران/138.

9) ابراهیم/52.

10) ص/29.

11) قمر/17.

12) استاد محمدتقی مصباح، مجله معرفت، ش 19، ص 16.

320 دفعه
(0 رای‌ها)