طلوع و غروب خورشید
خورشید عالم تاب امام صادق علیه السلام در 17 ربیع الاول سال 83 ه ق در مدینه طلوع كرد، (1) و در 25 شوال سال 148 ه ق در سن 65 سالگی به دستور منصور دوانیقی مسموم شد، و به شهادت رسید. مرقد مطهرش در قبرستان بقیع كنار قبر پدر بزرگوارش امام محمد باقر، امام سجاد و امام حسن مجتبی علیهم السلام در مدینه است. (2)
انقلاب فرهنگی
امام صادق علیه السلام بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام محمد باقر علیه السلام (114 ه ق) در طول 34 سال امامتش با پنج طاغوت اموی و دو طاغوت عباسی رو به رو بود.
نام خلفا و مدت حكومت
1- هشام بن عبدالملك دهمین خلیفۀ اموی / حدود 11 سال
2- ولید بن یزید بن عبدالملك / یكسال و اندی
3- یزید بن ولید بن عبدالملك / پنج ماه و دوشب
4- ابراهیم بن ولید بن عبدالملك / دوماه یا چهارماه
5- مروان بن محمد، مشهور به مروان حمار / پنج سال و اندی
6- عبدالله بن محمد، معروف به ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفۀ عباسی / حدود پنج سال
7- منصور دوانیقی / حدود 11 سال (3)
در این ایام بر اثر جنگ و ستیزهای بنی عباس برای براندازی حكومت بنی امیه و درگیریهای شدیدی كه آنها با هم دیگر داشتند، فضای بازی برای امام صادق علیه السلام فراهم شد. آن حضرت در این فرصت توانست با تاسیس حوزۀ علمیه، پرورش شاگرد و ایجاد انقلاب فرهنگی در سطح وسیع و عمیق، به گسترش معارف اسلامی بپردازد. به طوری كه اكثر تاریخ نویسان متذكر شده اند، چهار هزار نفر از مجلس درس آن حضرت استفاده میكردند. (4)
زرارة بن اعین، هشام بن حكم، جابر بن حیان، مفضل بن عمر، معلی بن خنیس، مؤمن الطاق، و... - كه هر كدام در رشتهای از علوم اسلامی به درجات عالی نایل شده بودند - پرورش یافتگان این دانشگاه اند. (5)
حضور در این دانشگاه مخصوص شیعیان نبود، بلكه افراد زیادی چون ابو حنیفه، رئیس مذهب حنفی، مالك ابن انس، رئیس مذهب مالكی، سفیان ثوری، یحیی بن سعید، ابن جریح، سفیان بن عیینه و... از شاگردان این دانشگاه بودند. (6)
در این دانشگاه عظیم كه با دست با كفایت امام محمد باقر علیه السلام پایه ریزی شده بود و امام صادق علیه السلام آن را گسترش داده و تحكیم نمود، تمام معارف عمیق قرآنی، از توحید، كلام، فقه، اصول، اخلاق، فلسفه، عرفان، علوم طبیعی، اجتماعی، سیاسی و... تدریس میشد.
آن حضرت به عنوان صادق آل محمد صلی الله علیه و آله در برابر دروغ سازان و نیرنگ بازان اموی و عباسی، چهرۀ راستین اسلام و فرهنگ ناب تشیع را آشكار ساخت.
دفاع از ولایت
در این جا به یكی از مهمترین مسائلی كه امام صادق علیه السلام حتی در زمان پدر بزرگوارش روی آن پافشاری مینمود و در هر فرصتی آن را متذكر میشد، اكتفا میكنیم، و آن مسالۀ امامت و ولایت است.
بزرگترین ظلمی كه بعد از رحلت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله نسبت به جهان اسلام و بشریت شد، این بود كه امامت و ولایت را از مسیر حق منحرف كردند. كم كم كار به جایی رسید كه از زمان معاویه آن را به سلطنت تبدیل نمودند و مردم را چون بردگان به خدمت گرفتند.
و دشمنان خود را با «زر» و «زور» و «تزویر» به سكوت یا انزوا كشیده و عدهای را به قتل رساندند.
زمینه را برای حكومت و سلطنت خودكامۀ یزید و پیروان او آماده ساختند.
می خواستند كه دیگر از امامت و جانشینی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و رهبری حقیقی و دینی اثری نماند.
یكی از اهداف مهم قیام امام حسین علیه السلام و جان فشانی خود و فرزندان و اصحابش این بود كه ولایت و خلافت را به مسیر حق برگرداند.
آن حضرت در وصیتنامهاش به محمد بن حنفیه این گونه نوشت:
«... ارید ان آمر بالمعروف وانهی عن المنكر، واسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب علیهما السلام...» (7)
می خواهم به نیكیها فرمان دهم و از بدیها بازدارم و روش جد خود و پدرم علی بن ابیطالب علیهما السلام را دنبال كنم.
تاكید آن حضرت بر پیروی از سیرۀ جدش رسول الله صلی الله علیه و آله و پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب علیه السلام یعنی، برگرداندن مسیر خلافت به سوی حق.
امام سجاد علیه السلام نیز در آن جو خفقان یزیدی و بعد از آن، با دعا و مناجات و گریه هایش، از خون شهیدان كربلا و اهداف قیام عاشورا به خوبی پاسداری نمود.
امام محمد باقر علیه السلام هم با پایه ریزی نهضت فكری و فرهنگی اسلام، و تبیین معارف الهی، شاگردان زیادی در رشتههای مختلف علوم اسلامی تربیت نمود و در اهمیت مساله ولایت چنین فرمود:
«بنی الاسلام علی خمسة اشیاء: علی الصلاة و الزكاة و الحج والصوم و الولایة.»
بنای اسلام روی پنج چیز است! نماز، و زكاة و حج و روزه و ولایت.
«قال زرارة: فقلت: وای شی ء من ذلك افضل؟ فقال: الولایة افضل، لانها مفتاحهن، و الوالی هو الدلیل علیهن.» (8) .
زراره میگوید:
«به حضرت عرض كردم، كدامیك از اینها برتر است؟» فرمود: ولایت برتر است، زیرا ولایت كلید آنها است و شخص والی دلیل و راهنمای آن هاست، (یعنی، نماز و روزه و زكاة و حج بدون راهنمایی و ولایت ائمه صحیح نمیباشد.)
وقتی نوبت امامت به امام صادق علیه السلام رسید در مناسبتهای گوناگون با بیانات شیوای خود، اهمیت این مساله را بیان فرمود.
عیسی بن سری میگوید:
«به امام صادق علیه السلام عرض كردم. پایههایی را كه اسلام بر آن بنا شده، به من بفرما كه هرگاه به آنها چنگ بزنم، اعمال و رفتارم پاك و بی عیب باشد و در صورتی كه چیزهای دیگری را ندانستم، زیانم نرساند.
آن حضرت فرمود: «گواهی دادن به یگانگی خدا و این كه محمد صلی الله علیه و آله رسول و فرستاده خداوند است، اقرار نمودن به آنچه از جانب خداوند آورده و این كه حقی به عنوان زكات در اموال است و ولایتی كه خداوند عز وجل به آن امر فرموده، و آن ولایت آل محمد صلی الله علیه و آله است.
امام صادق علیه السلام در ادامه فرمودند:
«همانا برای زمین شایسته نیست كه بدون امام باشد و هركس بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است، هر یك از شما زمانی (متوجه میشود) به معرفت امام احتیاج داشته كه نفسش به این جا برسد - حضرت با دست، اشاره به سینهاش فرمود - آن گاه خواهد گفت: عقیده خوبی داشتم.» (9)
یعنی، در لحظۀ مرگ كه تا اندازهای حقایق برای او كشف میشود متوجه میشود كه اگر ولایت ائمه علیهم السلام را نداشت هیچ عملی از او قبول نمیشد.
تبعید امام صادق و امام محمد باقر علیهما السلام
رویارویی جدی امام محمدباقر علیه السلام با دستگاه طاغوتی هشام بن عبدالملك (دهمین خلیفۀ اموی) باعث شد، هشام نتواند وجود امام باقر علیه السلام را تحمل كند، لذا تصمیم گرفت آن حضرت را با وضعی اهانت آمیز، از مدینه به شام تبعید نماید. (10)
یكی از عوامل سرعت دادن به این تبعید، سخنرانی امام صادق علیه السلام در مراسم حج بود.
هشام بن عبدالملك در آن سال، برای انجام مراسم حج وارد مكه شد.
در همان مراسم، امام باقر علیه السلام و فرزندش حضرت صادق علیه السلام نیز شركت داشتند، حضرت صادق علیه السلام از فرصت اجتماع مردم در مراسم حج استفاده كرده و مطالب مهمی را كه برخورد جدی با حكومت طاغوتیان داشت بی پرده بیان كرد. حضرت صادق علیه السلام در یكی از سخنرانی هایش چنین فرمود:
«الحمد لله الذی بعث بالحق محمدا نبیا، واكرمنا به، فنحن صفوة الله علی خلقه، وخیرته من عباده، فالسعید من اتبعنا، والشقی من خالفنا، و من الناس من یقول انه یتولانا و هو یتولی اعدائنا، و من یلیهم من جلسائهم و اصحابهم فهو لم یسمع كلام ربنا و لم یعمل به.»
حمد و سپاس خداوندی راست كه محمد صلی الله علیه و آله را براساس حق، به پیامبری برانگیخت، و ما را به وسیلۀ او گرامی داشت. ما برگزیدگان خدا و برترین انسانها در میان مخلوقات و بندگانش هستیم. سعادتمند كسی است كه از ما پیروی كند. تیره بخت كسی است كه با ما مخالفت نماید. بعضی از مردم (اشاره به هشام به عبدالملك) ادعا میكند كه ما را دوست دارد با این كه او دشمنان ما و همنشینان و یاران آنها را دوست میدارد. بنابراین او كلام پروردگار ما را نشنیده و به آن عمل نمیكند.
مسیلمة بن عبدالملك این سخن قاطع امام صادق علیه السلام را شنید، و به برادرش هشام بن عبدالملك گزارش داد.
هشام كه پیوسته از ناحیۀ آل محمد صلی الله علیه و آله احساس خطر میكرد با شنیدن این خبر، تكان خورد.
وقتی هشام به پایتخت خود «دمشق.» بازگشت، به فرماندار مدینه فرمان داد كه امام محمد باقر و پسرش حضرت صادق علیهما السلام را از مدینه به شام بفرستند.
فرماندار مدینه، فرمان را اجراء نمود. (11)
بنابراین سخنرانی امام صادق علیه السلام قبل از امامت و در مراسم حج، خشم خلیفه را برانگیخته، موجب شد آن حضرت و پدر ارجمندش امام محمد باقر علیه السلام را از مدینه به شام تبعید كنند. زیرا آن حضرت با صراحت و قاطعیت، حكومت هشام را تخطئه كرده و مردود میشمرد و پیروی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را تنها راه سعادت معرفی فرمود.
مبارزه با غاصبان خلافت
برخوردهای سیاسی امام صادق علیه السلام با حكام طاغوتی زمانش، به ویژه منصور دوانیقی كه 11 سال از عمر شریفش را در زمان او سپری نمود، به خوبی این مطلب را روشن میسازد كه حكومت آنها باطل، و همكاری با آنها ضد ارزش است.
در عصر سلطنت منصور دوانیقی، یكی از یاران آن حضرت نزد وی آمد و عرض كرد: «بعضی از ما شیعیان گاهی در تنگنای سخت اقتصادی قرار میگیرد، به او پیشنهاد میشود كه برای آنها (طاغوتهای بنی عباس) خانه بسازد، یا نهری از آنها را لای روبی نماید، یا سدی برای آنها بسازد. نظر شما در این باره چیست؟»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«ما احب انی عقدت لهم عقدة، او وكیت لهم وكاء، و ان لی ما بین لا بتیها، لا و لا مدة بقلم، ان اعوان الظلمة یوم القیامة فی سرادق من نار، حتی یحكم الله بین العباد.» (12)
من دوست ندارم برای آنها (بنی عباس) گرهی بزنم، یا در مشكی را ببندم، هرچند در برابر آن ثروت زیادی به دستم برسد. نه، حتی دوست ندارم، قلمی برای آنها بر صفحهای بكشم. همانا كمك كنندگان به ستمگران در روز قیامت، در سرا پردهای از آتش قرار داده میشوند تا خداوند بین بندگان حكم كند.
ولایت فقیه در نگاه امام صادق علیه السلام
ولایت فقیه، یكی از مسائلی است كه امام صادق علیه السلام آن را بعد از ولایت ائمه علیهم السلام از مهمترین مسائل اجتماعی، سیاسی اسلام میشمارد، و در بیانات متعددی فقهای جامع الشرائط را به عنوان حاكم بر امور مسلمین، منصوب از جانب خود دانسته، رد آنها را رد بر خود، و ولایت آنها را ادامۀ ولایت خود معرفی میكند.
عمر بن حنظله، در روایتی كه مورد قبول فقهاست میگوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم، دو نفر از خودیها (یعنی شیعه) به خاطر «وام یا میراث.» نزاع دارند، نزد سلطان و قاضیهای وقت (سلاطین جور) برای محاكمه میروند، آیا این عمل، جایز است؟
امام صادق علیه السلام فرمود:
«كسی كه در موضوعی، حق یا باطل، نزد آنها برای محاكمه برود مانند كسی است كه نزد طاغوت برای محاكمه رفته است، و آنچه دستگاه طاغوتی حكم كند، اگر چه حق مسلم باشد، چنان است كه مال حرامی را میگیرد، زیرا آن را به حكم طاغوت گرفته است.
خداوند در قرآن فرمان میدهد كه به طاغوت كافر باشند (و زیر بار فرمان طاغوت نروند) آن جا كه میفرماید:
«یریدون ان یتحاكموا الی الطاغوت و قد امروا ان یكفروا به.» (13)
می خواهند محاكمۀ خود را نزد طاغوت ببرند، با این كه خداوند آنها را مامور كرده كه به طاغوت كافر گردند».
عرض كردم:
«پس این دو نفر در نزاع خود، به چه كسی مراجعه كنند؟»
آن حضرت فرمود:
«ینظران الی من كان منكم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا، و عرف احكامنا فانی قد جعلته علیكم حاكما، فاذا حكم بحكمنا فلم یقبله منه فانما استخف بحكم الله و علینا رد - و الراد علینا الراد علی الله و هو علی حد الشرك بالله.» (14)
نظر كنند به شخصی از خود شما كه حدیث ما را روایت میكند و در حلال و حرام ما نظر میافكند، و احكام ما را میشناسد، همانا من او را حاكم شما قرار دادم، اگر طبق دستور ما، حكم نمود، و یكی از آن دو نفر از او نپذیرفت، حكم خدا را سبك شمرده و بر ما رد كرده است، و آن كه بر ما رد كند، خدا را رد كرده است، و او بر مرز شرك به خداست.
بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی قدس سره در تبیین این روایت چنین میفرماید: «این فرمان كه امام علیه السلام صادر فرموده كلی و عمومی است. همان طور كه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در دوران حكومت ظاهری خود حاكم، والی و قاضی تعیین میكرد و عموم مسلمانان وظیفه داشتند كه از آنها اطاعت كنند، حضرت امام صادق علیه السلام هم چون «ولی امر» مطلق میباشد و بر همۀ علما، فقها و مردم دنیا حكومت دارد، میتواند برای زمان حیات و مماتش حاكم و قاضی تعیین فرماید. همین كار را هم كرده و این منصب را برای فقها قرار داده است. تعیین به «حاكما» فرموده، تا خیال نشود كه فقط امور قضایی مطرح است و به سایر امور حكومتی ارتباط ندارد». (15)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1- ارشاد شیخ مفید، با ترجمه رسولی محلاتی، ج 2، ص 174.
2- مروج الذهب، مسعودی، چاپ بیروت، ج 3، ص 297.
3- تتمة المنتهی، محدث قمی، ص 177- 118.
4- ارشاد شیخ مفید، با ترجمه محلاتی، ج 2، ص 173.
5- بحار الانوار، ج 47، ص 395- 382.
6- منتهی الآمال، ج 2، ص 139 و بحارالانوار، ج 47، ص 27.
7- موسوعة كلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 291.
8- اصول كافی، با ترجمه سید جواد مصطفوی، ج 3، ص 30.
9- همان، ص 34.
10- برای تفصیل جریان تبعید امام محمدباقر علیه السلام همراه فرزندش امام صادق علیه السلام رجوع كنید به سیرۀ چهارده معصوم علیهم السلام، محمد محمدی اشتهاردی، ص 493- 494.
11- بحارالانوار، ج 46، ص 306- 307.
12- وسائل الشیعه، ج 12، ص 129.
13- النساء/ 60.
14- وسائل الشیعه، ج 18، ص 99.
15- ولایت فقیه، امام خمینی قدس سره، ص 122.