واعظ وارسته آیت الله محمد حسن عالم نجف آبادی

تولد و تحصیلات

در یكی از روزهای سال 1267 ه. ق، مطابق با 1230 ه. ش، محمد علی نجف آبادی صاحب فرزندی شد كه او را محمد حسن نامید و چون او در سنین بعد توانست مقامات علمی و معنوی به دست آورد، به محمد حسن عالم معروف گردید.

وی پس از سپری كردن ایام كودكی و گذرانیدن معلومات علوم دینی و آشنایی با زبان و ادبیات فارسی و عربی، به اصفهان هجرت كرد تا در حوزه این شهر از محضر عالمانی وارسته همچون: آیة اللّه سید محمد باقر درچه‌ای، جهانگیر خان قشقایی، آخوند كاشی و حاج میرزا بدیع درب امامی بهره مند گردد. (1)

وی سپس تصمیم گرفت به عتبات عراق برود تا در حوزه نجف تحصیلات خود را تكمیل كند.

در حوزه نجف

در ایامی كه محمد حسن به نجف عزیمت كرد، شخصیت برجسته آخوند خراسانی به حوزه این شهر فروغ و حرارت می‌بخشید؛ همان مُدرّس وارسته‌ای كه از اعاظم مدرسین در علم اصول بود و به صاحب كفایه معروف می‌باشد. (2)

محمد حسن همراه با كاروانی از فضلا و دانشوران كه هر كدام ناموری پر آوازه در فقه و سایر علوم گردیدند، این مجلس پر فیض را درك كرد. مجلس درس این استاد بسیار برایش پر جاذبه و پُر بار بود؛ چرا كه آخوند در جودت ذهن و استقامت فهم بی نظیر و در نیروی بیان و كیفیت انتقال مطالب مهارتی ویژه داشت.

آیة اللّه عالم نجف آبادی در جوار بارگاه امیر مؤمنان علیه السلام این توفیق را نیز به دست آورد كه به حوزه درسی مرجع عالی قدر، سید محمد كاظم یزدی راه یابد و از پرتو كمالات و فضایل وی بهره جوید. این مجلس پر فیض، وسیع، جامع و نافع بود و شاگردان متعددی در آن حاضر می‌شدند. آیة اللّه یزدی با نظم خاصی در جلسه درس حاضر می‌گردید و ضمن مباحث علمی در عرصه‌های فقه و اصول، جان تشنه طالبان علم و معرفت را سیراب می‌كرد. ذكر نكات اخلاقی در لا به لای درس در تزكیه حاضران بسیار مؤثر بود. (3)

شفا با تربت امام حسین علیه السلام

یك بار كه عالم نجف آبادی مشغول بحث و درس بود و مشتاقانه به كمالات علمی خود می‌افزود، دچار كسالت شدیدی گردید و حالش هر لحظه رو به وخامت می‌رفت؛ به نحوی كه درمان بیماری وی از سیر طبیعی و با معالجات طبیبان امكان پذیر نبود و اطرافیان از بهبود او احساس ناامیدی و یأس كردند. خودش در خاطره‌ای می‌گوید: «بر اثر شدت تب، گاهی بیهوش می‌شدم و در مواقعی به هوش می‌آمدم. یكی از دوستان كه مرا پرستاری می‌كرد، شنیده بود عالم زاهد، آیة اللّه حاج علی محمد نجف آبادی، مقداری از تربت حضرت سید الشهداءعلیه السلام را دارد. او به منزل معظم له رفته و از وی خواسته بود قدری از آن را بدهد تا من بخورم و شفا یابم؛ زیرا طبق روایات معتبر تربت آن حضرت وسیله‌ای برای شفای بیماران است. (4)

او مقداری از آن تربت مقدس را داده بود كه با آداب ویژه‌ای در آب ریخته و حل نموده و به من داده بودند. من كه نیمه جانی داشتم، ناگهان چشمان خود را گشودم و مشاهده كردم دوستان در اطراف بسترم حلقه زده اند. خوب كه دقیق شدم و آنان را شناختم، ماجرای بیماری و تربت امام حسین علیه السلام را برایم شرح دادند. كم كم در خود احساس نیرو و نشاط كردم و حركتی به خود دادم و نشستم و بعد هم بر روی پاهای خود ایستادم و یقین كردم كه به بركت تربت و مقدس خامس آل عباعلیه السلام شفا یافته‌ام. حالت معنوی خاصی یافتم و در این حال، به اطرافیان گفتم: از حجره‌ام بیرون روید؛ چون می‌خواهم زیارت عاشورا بخوانم. آنها پذیرفتند و پراكنده شدند. من درب حجره را بستم و بدون احساس ضعف با یك نوع شادمانی روحانی كه قابل وصف كردن نمی‌باشد، مشغول خواندن زیارت حضرت سید الشهداءعلیه السلام شدم.»

ماجرای شفا یافتن آن خطیب پارسا توسط تربت امام حسین علیه السلام در نجف چنان اشتهار یافت كه همه جا نَقلِ محافل و نُقلِ مجالس گشته و برای مدت زیادی در خاطره‌ها مانده بود. حتی ایشان یادآور شده است: «باآیة اللّه بروجردی در درس آخوند خراسانی شركت می‌كردیم و چون آن مرجع بزرگ به قم آمد، زمانی تصمیم گرفتم با عده‌ای از دوستان به دیدن ایشان برویم. وقتی به محضرشان رسیدیم، من نمی‌دانستم كه آیا آیة اللّه بروجردی به یاد دارند كه در درس آخوند همراه ما بوده اند یا خیر؟ دوستان مرا معرفی كردند و ناگهان آیة اللّه بروجردی فرمودند: بله، نظرم هست؛ «اَلْمُسْتَشْفِی بِتُرْبَةِ الْحُسَینِ» این را كه فرمودند، از حضور ذهنشان شگفت زده شدم.» (5)

احتیاط در مصرف سهم امام

حاج شیخ محمد حسن عالم می‌گوید: «مرحوم آیة اللّه حاج شیخ محمد حسین مامقانی كه از اهالی قفقاز و از مراجع بزرگ نجف به شمار می‌رفت، صبحها در صحن امیر المؤمنین علیه السلام در نجف اشرف نماز می‌خواند. در آن زمان اهالی آذربایجان و قفقاز تابستانها به نجف می‌آمدند و وجوهات خود را به ایشان تحویل می‌دادند. آن مرجع بزرگ بعد از نماز صبح به مدرسه صدر و دیگر مدارس می‌آمد و به هر حجره‌ای كه می‌رسید، در می‌زد و می‌گفت: پولی رسیده است؛ اگر احتیاج دارید، بردارید و هر كسی بر حسب نیاز، مبلغی بر می‌داشت.

در یكی از روزها كه ایشان فهمیده بود طلبه‌ای به حوزه نجف وارد شده است، نزد ما آمد و جویای احوال من شد و گفت پولی رسیده است؛ هر چه می‌خواهید، بردارید و كیسه‌ای به من داد. از برداشتن پول امتناع كردم و افزودم: طلبه‌ای هستم كه الحمد للّه مخارجم رسیده است. متوجه شد كه در مصرف سهم امام احتیاط می‌كنم. در این حال، خطاب به من گفت: خیلی خوب است. من هم چنین می‌كنم و از سهم امام مصرف نمی‌كنم. همان طور كه در حجره ما بود، جزوه‌ای نظرش را جلب كرد. پرسید: ماجرای آن چیست؟ گفتم: تقریرات درس استادم است. ایشان بررسی اجمالی نمود و سؤال كرد: خط شماست؟ گفتم: بله. فرمود: خوش خط می‌نویسید! كتابی دارم كه پیش نویس است و می‌خواهم آن را پاكنویس كنم؛ ولی باید كسی این كار را بكند. كتابش شرح «شرایع الاسلام‌» محقق حلّی بود كه نامش را «ضرایع الاحلام‌» گذاشته بود. در هر حال، قرار شد در ایامی كه وقت دارم، آن را بنگارم. در مدتی كه آنجا بودم، سه یا چهار جلدش را پاكنویس كردم و حقوقی كه ایشان به من می‌داد، به خوبی برای مخارجم كفایت می‌كرد.» (6)

آیة اللّه ابراهیم امینی می‌گوید: «مرحوم حاج شیخ محمد حسن عالم نجف آبادی از راه منبر و سخنرانی امرار معاش می‌كرد و سهم امام مصرف نمی‌نمود؛ حتی مرحوم آیة اللّه سید جمال گلپایگانی كه در نجف به سر می‌برد، برایش نوشت كه شما اجازه دارید از جانب من سهم امام را تملك نمایید و در زندگی خود مصرف كنید؛ ولی ایشان باز هم اجتناب می‌كرد. از طرف آیة اللّه بروجردی مبلغی برای ایشان فرستاده بودند كه صرف زندگی خود و طلاب كند. بعد از یك سال اغلب وجوهات را برگردانیده و گفته بود: شخصاً مصرف نمی‌كنم و در این مدت هم موفق شدم مقداری از آن را به سید محتاجی بدهم.‌» (7)

در كسوت تدریس

عالم نجف آبادی پس از درك محضر پر فیض اساتید نجف و استفاده از افادات علمی و فقهی مراجع بلند پایه عراق و رسیدن به مقام اجتهاد، به ایران بازگشت و مشغول تدریس گردید و بسیاری از طلاب و شیفتگان علم به درسش حاضر شدند و پیوسته از پرتو دانش و فضیلت او بهره می‌بردند. (8)

ایشان در تدریس علاوه بر مباحث فقهی و علمی، مواعظ اخلاقی مهم و ارزنده‌ای را مطرح می‌كرد كه شیوه‌ای بسیار اثر گذار بود؛ به علاوه، لطافت روحی ویژه‌ای در هنگام افاضه داشت و به همین دلیل، گاه هنگام درس منقلب می‌گردید و می‌گریست و این حالت وی آثار تربیتی فراوانی بر شاگردان داشت. در كتاب طهارت، بحث احكام میت و یا در مسائل حج و ادعیه هنگام احرام و تلبیه‌ها، حالت گریه و تأثّر داشت.

مكرّر به طلّاب تذكر می‌داد: «از نمی‌دانم گفتن، خجالت نكشید.» و تأكید می‌كرد: «شما نباید تصور كنید مثل مردم عادی هستید؛ وابستگی شما به دین و اولیای الهی موجب رعایت یك سری ا ز ملاحظات می‌گردد كه برای همه طلاب توجه به آنها ضرورت دارد و به دلیل رسالتی كه بر دوش دارید، قلمروی دارید كه نباید از آن تجاوز كنید و به برخی شئونات پای بند باشید!‌» (9)

یكی از شاگردانش كه اكثر كتاب لمعه را نزد وی خوانده است، می‌گوید: «بیش از استفاده علمی، از وی استفاده تربیتی می‌كردیم. به هر مناسبتی طلبه‌ها را موعظه می‌نمود و چون مواعظش از دل بر می‌خاست، در عمق وجود آدمی اثر می‌گذاشت. اصرار داشت انس با قرآن و عبادت و دعا را فراموش نكنید و خود را به این حالات عادت دهید و نگذارید چنین صبغه‌ای در وجودتان كم رنگ شود!‌» (10)

درس منظمی داشت و استفاده از فرصتها را بسیار جدّی می‌گرفت و می‌گفت: «طلبه یا باید مشغول مذاكره علمی باشد یا مطالعه كند و احیاناً خود را به كاری فكری و عملی مشغول نماید و از فرصتهایی كه دست یابی مجدد به آنها امكان ندارد، در جهت خودسازی، افزایش معرفت و ارتباط با خدا، بهره جوید.‌» (11)

عصرهای جمعه جلسه‌ای برای شاگردان داشت كه اختصاصاً در آن به بحثهای اخلاقی و عرفانی می‌پرداخت. نكات جالبی را كه مطرح می‌كرد، در خودسازی حاضران مؤثر بود و آنان را شدیداً منقلب می‌نمود. (12)

شاگردان

محضر درس آن جناب محفل حضور طلاب فاضل و محترم اصفهان و دیگر نقاط بود. آیة اللّه ابراهیم امینی كه از پرتو افاضات علمی و اخلاقی وی استفاده كرده است، در وصفش می‌گوید: «محمد حسن عالم نجف آبادی، مردی بود بسیار پاك، منزه، اهل اللّه، زاهد، خوش اخلاق و مهربان. به آنچه می‌گفت، علی التحقیق عمل می‌كرد. با وجود آنكه مجتهدی برجسته بود و از دانشمندان اصفهان محسوب می‌گشت، به منبر می‌رفت و مردم را موعظه می‌نمود.‌» (13)

آیة اللّه مقتدایی نیز كه محضر این عالم را درك كرده، از زهد و تقوایش سخن گفته و افزوده است: «عالم نجف آبادی یكی از اساتیدی بودند كه واقعاً مدیون ایشان هستم و از وجود ایشان نه تنها در درس، بلكه از موعظه‌ها و نصیحتهای تربیتی كه ایشان مقید بود در درسش داشته باشد و هم از كیفیت رفتار و برخورد و نیز رفت و آمدشان، استفاده شایانی بردم.‌» (14)

حالات معنوی

تذكره نویسان از فضایل انسانی و خصال برجسته او سخن گفته و لب به تمجید مقامات عالی او گشوده اند. سید مصلح الدین مهدوی از وی به عنوان عالم عادل، زاهد مُتّقی، فقیه مجتهد و از مدرّسین و ائمه جماعات اصفهان نام می‌برد كه مورد وثوق و احترام تمام طبقات بوده است. (15)

دكتر سید محمد باقر كتابی از او به عنوان دانشمند وارسته و فقیه عادل یاد می‌كند و می‌افزاید: «اكثر مردم به او ارادت می‌روزیدند. در تدریس شرح لمعه معروف‌ترین استاد اصفهان محسوب می‌گردید. بارها دیده بودم كه برای تدریس وضو می‌ساخت و جمعی كثیر از طلاب از محضرش استفاده می‌كردند.» (16)

عالم نجف آبادی تقید ویژه‌ای داشت كه نماز را در اول وقت اقامه كند و هنگام اذان صبح در سنین كهولت برای جماعت به مسجد حاضر می‌گردید و پس از بر پایی نماز در یك جلسه انس كه حالت عرفانی و اخلاقی داشت، حضور می‌یافت. گاهی خود نیز در نماز جماعت حاج آقا رحیم ارباب حاضر می‌گردید. به دلیل تقید به دائم الوضو بودن، در فصول سرد با آب یخ وضو می‌ساخت و به همین دلیل، پوست دستش مشكل پیدا كرده بود؛ ولی هیچ گلایه‌ای نداشت. (17)

در مسجدی در خیابان عباس آباد نماز می‌خواند و همان جا هم در منزلی سكونت داشت. در این خیابان، بیمارستانی متعلق به كازرونیها وجود داشت و هر كس از طلاب كه هزینه درمان نداشت، شیخ محمد حسن نامه می‌نوشت كه او را رایگان درمان كنند. جاذبه هایش در اعمال و رفتارش با مردم چنان بود كه مهندسین و پزشكان به ایشان ارادت داشتند و در نمازش حاضر می‌گردیدند. (18)

او مقید بود نان زكات داده بخورد.

حجة الاسلام حاج شیخ جعفر عالم، فرزند وی نقل كرده است: پدرم زمانی می‌گفت: «وقتی نماز شب می‌خوانم، نوری از قلبم ساطع می‌شود كه همه چیز را با آن می‌بینم.‌» (19)

برای خود زندگی ساده، توأم با قناعت و زهد برگزیده بود و به طلاب هم سفارش می‌كرد: «اهل تجمل نباشید و ساده زندگی كنید!‌» در منزل محقری روزگار می‌گذرانید. كسانی در طلب منزلی مناسب برایش بودند؛ ولی نپذیرفت و در همان خانه چشم از جهان فرو بست. (20)

دكتر رضا عالم زاده می‌گوید: «در سنین جوانی پدر و مادرم در مشهد به سر می‌بردند و در آن حال، من در اصفهان به زیارت حاج میرزا علی آقا نایل گشتم و به حكم مؤانستی كه با پدرم داشت، مرا مورد ملاطفت قرار داد و فرمود: دیشب بابایت پای ضریح امام رضاعلیه السلام برای من زیارت خواند. برایم شگفت آور بود كه حاجی از كجا خبر دارد و تا این قضیه مراجعت پدر مسكوت ماند تا آنكه ماجرا را برای پدرم تعریف كردم. او با تعجب گفت: آن شب كه به حرم امام هشتم رفتم، ناگهان حاج میرزا علی آقا را در گوشه‌ای دیدم. برای عرض خیر مقدم به حضورش رفتم، اما وی را نیافتم. با اعجاب فراوان آن شب را به نیابت از ایشان به زیارت و دعا مشغول شدم.» (21)

بر منبر وعظ

عالم نجف آبادی با وجود مقامات علمی و كمالات فقهی و برخورداری از درجه اجتهاد، برای وعظ و ارشاد مردم به منبر می‌رفت و سخنانش متكی بر آیات و روایات بود و از دلی مطمئن سرچشمه می‌گرفت.

در مدرسه جده بزرگ جلسه‌ای برقرار بود كه حاج آقا رحیم ارباب و حاج میرزا علی آقا شیرازی در آن حاضر بودند. عالم نجف آبادی در این مجلس به منبر رفت و حاضران را به تقوا و صیانت نفس دعوت نمود و از قیامت و حساب بندگان و اوضاع برزخ و معاد سخن گفت. در این میان، حاج میرزا علی آقا كه خود مردم را موعظه می‌نمود، به شدت منقلب شد و همراه حاج آقا رحیم ارباب اشك می‌ریخت. حالت ویژه این دو عالم در آن جلسه به قدری جذبه داشت كه حاضران را تحت تأثیر قرار داد. این سه شخصیت بزرگ با هم مأنوس بودند و هر كدام در جلسات وعظ دیگری حضور می‌یافتند.

چون احداث مسجد كازرونی به پایان رسید، این عالم زاهد امامت آن را عهده دار گردید و معمولاً پس از نماز جماعت به منبر می‌رفت و مسائل مذهبی، اخلاق و احكام را برای نمازگزاران به زبانی ساده بیان می‌كرد.

در اواخر عمر با وجود آنكه حالت فراموشی به وی دست داده و حتی اطرافیان را نمی‌شناخت، در حالی كه در رختخواب آرمیده بود، برای آنان كه به عیادتش می‌آمدند، نكاتی اخلاقی را مطرح می‌كرد. آیة اللّه امینی می‌گوید: «در همین ایام به دیدنش رفتم و هر چه خود را معرفی كردم، مرا نشناخت؛ اما پس از تلاوت آیه‌ای از قرآن به تفسیر آن پرداخت كه حدود نیم ساعت موعظه‌اش طول كشید؛ درست مانند یك منبر رفتن عادی. در خاتمه مصیبت حضرت علی اصغر را خواند. شگفت آنكه او همه چیز را فراموش كرده بود، اما ذكر قرآن و یاد خدا و آخرت از خاطرش نرفته بود؛ زیرا با جان و وجودش آمیخته و تمام توجهش به سوی حق تعالی معطوف بود.» (22)

رحلت

سرانجام این مرد خدا در شب سه شنبه هیجدهم ربیع الاول سال 1384 ه. ق مطابق با مرداد ماه سال 1344 ه. ش چشم از سرای فانی بر بست و به جهان ابدی كوچ كرد. پیكرش پس از تشییعی با شكوه و با حضور علما و طلاب و انبوهی از اقشار مردم در تكیه كازرونی تخت فولاد اصفهان دفن گردید.

تقریرات فقهی و اصولی اساتیدش و نیز كتابی تحت عنوان «فضیلة السیادة و فضائل السادات‌» از آثار او می‌باشد كه كتاب اخیر به زینت طبع آراسته شده است. (23)

 

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) سیمای دانشوران، حسنعلی خزائلی، ص 127.

2) احسن الودیعة، صص 146 - 148.

3) سید محمد كاظم یزدی فقیه دور اندیش، مرتضی بذر افشان، ص 39؛ سیمای دانشوران، ص 128.

4) ر. ك: بحار الانوار، ج 1، ص 15.

5) ناگفته‌های عارفان، دفتر دوم، محمد جواد نور محمدی، صص 79 - 80؛ شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 358؛ سیمای دانشوران، صص 131 - 132.

6) حكایت پارسایی، محمد جواد نوری محمدی، ص 116؛ ناگفته‌های عارفان، ج 2، صص 81 - 82.

7) مجله پیام انقلاب، ش 104، 29 بهمن 1364، مصاحبه با آیة اللّه ابراهیم امینی؛ حكایت پارسایی، صص 113 - 114.

8) دیباچه‌ای بر دیار نون، علی یزدانی نجف آبادی.

9) مصاحبه حجة الاسلام و المسلمین محمد جواد نور محمدی با حاج آقا هادی طباطبایی در حوزه علمیه نجف آباد، دهم دی ماه 1373.

10) خاطرات آیة اللّه مقتدایی، ناگفته‌های عارفان، ج 2، ص 76.

11) همان، ص 195.

12) ناصح صالح، از نگارنده، ص 212.

13) پاسداران اسلام (آیة اللّه ابراهیم امینی) ، مجله پیام انقلاب، ش 104، صص 16 - 17.

14) ناگفته‌های عارفان، ج 2، ص 77.

15) مختصری از تاریخچه محله خواجو و تاریخ ساختمان حمام شریف، سید مصلح الدین مهدوی، ص 55.

16) رجال اصفهان، ص 229.

17) ناگفته‌های عارفان، ج 2، صص 78 - 79.

18) همان، ص 177.

19) همان، ص 197؛ سیمای دانشوران، ص 128.

20) ناگفته‌های عارفان، ج 2، ص 85؛ ناصح صالح، ص 212 و 328؛ حكایت پارسایی، ص 113.

21) رجال اصفهان، ص 229؛ ناصح صالح، ص 215 و 340؛ درس اخلاق ابراهیم امینی، 25/1/1383 (22 صفر 1425) .

22) ناصح صالح، صص 215 - 216.

23) سیمای دانشوران، ص 132؛ تاریخ تخت فولاد، سید مصلح الدین مهدوی، ص 172.

431 دفعه
(0 رای‌ها)