سخن اول: امر به معروف و نهی از منكر در فامیل و خانواده
خداوند در قرآن میفرماید: «یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِیكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ»؛ (1) «ای كسانی كه ایمان آورده اید! خود و خانواده خویش را از آتشی كه هیزم آن انسانها و سنگهاست، نگه دارید.»
امام صادق علیه السلام در پاسخ به ابو بصیر كه پرسید: چگونه باید خانواده را از آتش دوزخ نگه داشت، فرمودند: «آنها را به انجام آنچه خدا فرمان داده فرمان میدهی و از آنچه خدا منعشان كرده، منع میكنی. اگر از تو اطاعت كردند، آنان را از آتش حفظ كردهای و اگر نافرمانیت كردند، تو وظیفه ات را انجام داده ای.» (2)
نگهداری خود، به ترك گناه و عدم تسلیم در برابر شهوات سركش است و نگهداری خانواده به تعلیم و تربیت و امر به معروف و نهی از منكر و فراهم ساختن محیطی پاك و خالی از هر گونه آلودگی در فضای خانه و خانواده است.
شهید رجایی رحمه الله پیوسته برای حفظ خانواده و فامیل خود از انحرافات، خصوصاً در دوران طاغوت اندیشه میكرد و خود به راههای عملی در این جهت میپرداخت. او همیشه جلسات هفتگی یا ماهانه یا مسافرت ترتیب میداد و از این طریق بر آنها نظارت میكرد. یك بار قبل از انقلاب كه برای تفریح همراه عدهای از جوانان و مردان فامیل به كرج میرفت، جوانان به اقتضای آن روزها (سال 1340) یكی از تصنیفهای معروف را میخواندند. ابتدا یكی از بزرگان فامیل اعتراض كرد كه اینها حرام است، نخوانید؛ ولی جوانان به حرف او اعتنا نكردند. دقایقی بعد رجایی بی آنكه برنامه آنها را به هم بزند، گفت: بچه ها! فقط چند لحظه ساكت باشید و به این سرود كه میخوانم گوش كنید. سپس با آهنگ زیبایی این ابیات را خواند:
تلاش و جنبش و پرتو امید سرای جان میدهد نوید
به راه زندگی با صفا و مهر به درگه خدا میتوان رسید
جوانان وقتی این اشعار را شنیدند، با آهنگهای مختلف این سرود را همخوانی كردند. (3)
سخن دوم: انكار قولی در مقابل منكرات
امیر المؤمنین علیه السلام در بیان مراتب برخورد با منكر فرمودند: «مَنْ رَأی عُدْواناً یعْمَلُ بِهِ وَمُنْكَراً یدْعی اِلَیهِ... وَاَنْكَرَهُ بِلِسانِهِ فَقَدْ اُجِرَ...؛ (4) هركس ببیند به گناهی عمل میشود و به بدیها دعوت میگردد... و با زبانش آن را انكار كند، اجر و پاداش داده میشود.»
یكی از مراحل امر به معروف و نهی از منكر استفاده از گفتار است. در این مرحله، قول لین و محبّت آمیز بر همه چیز مقدم است. همانطور كه خداوند به موسی و هارون علیهما السلام فرمود: «اذْهَبَآ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ و طَغَی * فَقُولَا لَهُ و قَوْلًا لَّینًا»؛ (5) «به سوی فرعون بروید كه او طغیان كرده است و با گفتار نرم با او سخن بگویید.»
نهی گفتاری میتواند صورتهای مختلفی به خود بگیرد مانند: تقبیح منكر، نهی مستقیم و اعلام بیزاری و تأثر و تهدید. ولی همه اینها در جایی به كار میرود كه شخص گناهكار، فرد ناآگاهی است كه با اظهار نفرت و ناخشنودی متوجه عمل خود نمیشود و باید او را به وظیفهاش آگاه كرد.
در زمان پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله، همه مسلمانان با اشتیاق وصف ناپذیری برای شنیدن سخنان رسول خدا به مسجد روی میآوردند و در مراسم خاصی كه لازم بود شركت میكردند و برادرگونه در صفوفی منظم، دل در گرو فرمایشات پیامبر خدا میدادند. روزی ثروتمندی با لباسهای گرانبها و تمیز نشسته بود، مسلمانی فقیر با لباسهای مندرس وارد شد و در كنار او نشست. مرد ثروتمند از روی تكبر و خودبینی، نگاهی همراه با حقارت به مرد فقیر انداخت و لباس خود را جمع كرد.
این حركت بسیار كوچك از دید تیزبین رسول خدا دور نماند. بلافاصله آن حضرت اقدام به نهی از منكر كرد و فرمود: آیا ترسیدی چیزی از فقر این مرد به تو بچسبد؟ مرد ثروتمند پاسخ داد: نه یا رسول اللّه. فرمود: بیم آن داشتی كه از ثروت تو چیزی به او برسد؟ مرد ثروتمند پاسخ داد: نه یا رسول اللّه. پیامبر فرمود: پس چرا این كار را انجام دادی؟ مرد ثروتمند كه متوجه خطای خود شده بود عرض كرد:ای رسول خدا! مرا همراهی (شیطان) است كه نیكیها را در نظرم ناپسند و زشتیها را پسندیده مینمایاند. اكنون به عنوان معذرت خواهی از ا ین رفتارم، نیمی از ثروت خود را به این برادر فقیر بخشیدم.
پیامبر اكرم رو به فقیر كرد و فرمود: آیا تو میپذیری؟ مرد فقیر پاسخ داد: نه یا رسول اللّه. پیامبر سؤال فرمود: چرا؟ گفت: زیرا میترسم ثروت، مرا نیز چون این مرد دچار خودبرتربینی كند. (6)
سخن سوم: انكار عملی در مقابل منكرات
پیامبر خدا در سفارش به علی علیه السلام فرمود: «یا علی مُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ بِیدِكَ فَاِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِكَ وَاِلاَّ فَلا تَلُومَنَّ اِلاَّ نَفْسَكَ؛ (7) ای علی! با دست خود امر به معروف و نهی از منكر كن. اگر نتوانستی با قلبت چنین كن. در غیر این صورت نباید كسی جز خودت را ملامت كنی.»
بالاترین مرتبه امر به معروف و نهی از منكر برخورد عملی و مستقیم است كه خود مراحل چندگانهای دارد و باید مورد توجه قرار گیرد. اگر از بین بردن منكر و یا وادار كردن به معروف با برخوردی ملایم و آرام ممكن باشد، برخورد شدید جایز نیست. معصومین علیهم السلام گاه با برخوردی ملایم به برطرف كردن عملی منكر اقدام میكردند و زمانی كه چنین برخوردی را كافی نمیدیدند، برخوردی شدیدتر (نظیر كتك زدن با شلاق و امثال آن) میكردند، اگر این اقدامات نیز مؤثر نبود، با اجرای حدود الهی (گاه تا مرز كشتن گناهكار) به اصلاح جامعه میپرداختند. اگر اقامه دین خدا و از بین بردن منكرات شدتی بیش از این میطلبید، آن بزرگان به میدان جهاد میآمدند و شمشیر به دست میگرفتند، چنانچه سید الشهداعلیه السلام هدف از قیام خود را امر به معروف و نهی از منكر معرفی كرد.
امیر مؤمنان علی علیه السلام وارد بازار خرمافروشان شد، زنی را مشاهده كرد كه گریه میكند و با مرد خرمافروشی بحث و جدل مینماید. حضرت علّت را پرسیدند. زن گفت:ای امیر مؤمنان! من از ا ین مرد خرما خریدهام ولی خرمای زیرین او مثل خرمای رویین كه من دیدهام نیست. حضرت به مرد خرمافروش فرمود: پول این زن را پس بده، ولی مرد قبول نكرد. حضرت سه بار تكرار كرد، ولی باز هم فروشنده نپذیرفت. پس حضرت با شلاق خود او را كتك زد تا پول زن را پس داد. (8)
البته برخورد عملی همیشه به كتك زدن و شمشیر به دست گرفتن نیست و نمونه زیر میتواند مصداق این مرتبه از امر و نهی باشد.
در زمان ریاست جمهوری مقام معظم رهبری، ایشان سفری به زیمبابوه داشتند و طبق معمول توسط رئیس جمهور زیمبابوه به مهمانی رسمی شام دعوت شدند، بعد از آنكه به معظم له اطلاع داده شد كه سر میز شام مشروبات الكلی وجود دارد، ایشان پیغام دادند كه ما در این مهمانی شركت نمیكنیم، مگر اینكه مشروبات الكلی جمع شود. آنان گفتند: ما به شما كاری نداریم و به شما تعارف نمیكنیم، ولی ایشان فرمودند ما سر سفره شامی كه در آن مشروبات الكلی باشد حاضر نمیشویم، چون شرعاً حرام است. آنان حاضر نشدند كه مشروبات را جمع كنند، معظم له هم در آن میهمانی شام شركت نكردند. غربیها در رسانهها منعكس كردند كه رئیس جمهور ایران بر خلاف آنچه كه در پروتكلهای تشریفاتی جهان مرسوم است، در میهمانی شام حاضر نشد. آنها خوشحال بودند كه از این خبر سوء استفادهها خواهند كرد، ولی انتشار این خبر در جهان اسلام موجب تقویت آرمان نظام اسلامی شد و به نفع جمهوری اسلامی ایران تمام شد. (9)
سخن چهارم: شریك گناهكاران
امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ لَهُ جارٌ وَیعْمَلُ بِالْمَعاصی فَلَمْ ینْهَهُ فَهُوَشَرِیكُهُ؛ (10) هركس همسایهای دارد كه اهل معصیت است و او را نهی نمیكند، در گناه او ش ریك است.»
در سوره اعراف از آیه 163 به بعد داستانی از بنی اسرائیل نقل شده است: آنها در كنار دریا زندگی میكردند، یكی از وسایل امرار معاش آنان ماهیانی بود كه از دریا صید میكردند، خداوند میخواست آنها را امتحان كند، فرمود:ای بنی اسرائیل! روز شنبه، روز عبادت شماست و تعطیل میباشد. صیادی را تعطیل كنید و از آب ماهی نگیرید.
بعد از این ماهیها روی آب میآمدند، شكمهای سفیدشان زیر آفتاب برق میزد و بنی اسرائیل هم حسرت میخوردند. مردم فكر كردند، از ماهیها نمیشود صرف نظر كرد، از طرفی هم با صراحت نمیشود مخالفت امر خدا نمود، از این رو به دنبال كلاه شرعی رفتند و گفتند: به ما دستور داده اند روز شنبه صید ماهی نكنیم، ما هم قبول میكنیم، ولی به ما دستور نداده اند كه كنار دریا حوضچه درست نكنید، همینطور به ما دستور نداده اند كه راه این حوضچه را به طرف دریا باز نگذاریم. ما این كار را میكنیم و ماهیان روز شنبه وارد آن میشوند و موقع غروب كه خواستند برگردند، راه آب را میبندیم، در این صورت صید ماهی نكرده ایم و قسم ما راست است.
عدهای به این كار مشغول شدند، عدهای هم آنان را نصیحت كرده و نهی از منكر كردند. عدهای نیز تماشاچی بودند و میگفتند به ما چه ربطی دارد، خدا خودش آنها را عذاب خواهد كرد. ناصحین جواب میدادند كه ما باید آنها را نصیحت كنیم «مَعْذِرَةً اِلی رَبِّكُمْ»؛ (11) « [این اندرزها] برای اعتذار [و رفع مسئولیت در پیشگاه پروردگار شماست.» علاوه بر اینكه شاید در آنها اثر كند «لَعَلَّهُمْ یتَّقُون.» (12)
بالاخره عذاب الهی نازل شد، تنها كسانی نجات پیدا كردند كه نهی از منكر كرده بودند «أَنجَینَا الَّذِینَ ینْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ»؛ (13) «كسانی را نجات دادیم كه از بدی نهی میكردند.»
امّا ظالمان عذاب شدند: «وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابِ بَِیسِ»؛ (14) «وكسانی كه ستم كردند را به عذابی شدید گرفتار ساختیم.»
از این آیه برداشت میشود كه تماشاچیان و بی تفاوتها نیز نجات پیدا نكرده اند.
امام باقرعلیه السلام میفرماید: «خداوند به شعیب پیامبر وحی كرد كه، من قوم تو را كه صد هزار نفر هستند عذاب میكنم. چهل هزار نفر از افراد بد و شصت هزار نفر از افراد خوب. شعیب عرض كرد: پروردگارا! این چهل هزار نفر اشرار امت هستند، اما گناه نیكان چیست؟ خداوند متعال به او وحی كرد: نیكان امت تو در مقابل اهل معصیت و اشرار، سستی كردند و به خاطر خشم من با آنها غضب آلود برخورد نكردند.» (15)
سخن پنجم: ساده زیستی، یادگار پیامبرصلی الله علیه وآله
سنت ساده زیستی بر گرفته از شیوه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله است و انسانهایی كه این گونه باشند، حقیقتاً تابع پیامبرند. علی علیه السلام در این مورد میفرماید: «قَدْ حَقَّرَ الدُّنْیا وَصَغَّرَها وَاَهْوَنَ بِها وَهَوَّنَها وَعَلِمَ اَنَّ اللَّهَ زَواها عَنْهُ اِخْتِیاراً وَبَسَطَها لِغَیرِهِ اِحْتِقاراً فَاَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیا بِقَلْبِهِ وَاَماتَ ذِكْرَها عَنْ نَفْسِهِ؛ (16) پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله دنیا را كوچك شمرد و كوچك كرد و آن را بی ارزش دانست و خوار و بی مقدار بودن آن را به دیگران فهمانید. [آن حضرت] میدانست كه خداوند متعال برای برگزیدن او [و قدر شناسی از شخصیتش] دنیا را از وی دور ساخت و آن را به خاطر ناچیز بودنش به دیگران بخشید. به همین جهت، از دل و جان از دنیا اعراض كرد و یاد و خاطره دنیا را از وجودش پاك نمود.»
حاتم اصمّ و قاضی ری
نوشته اند: زمانی كه حاتم اصمّ برای ملاقات و عیادت محمد بن مقاتل قاضی ری رفت، خانه وی را همچون قصر سلاطین مشاهده كرد و از مشاهده تجملات و وسائل رفاه و اشرافیت زندگی او به فكر فرو رفت. وقتی كه به اتاق مخصوص وی وارد شد، ملاحظه كرد كه قاضی بر تخت مجلّلی خوابیده و در بالای سرش غلامی با بادبزن او را باد میزند. حاتم همچنان سرپا ایستاد. قاضی گفت: بنشین! او گفت: نمینشینم؛ امّا میخواهم پاسخ سؤال مرا بدهی! قاضی پرسید: سؤالت چیست؟
او گفت:ای قاضی! علم خود را از كجا آموخته ای؟
- از محدثین موثق و دانشمندان معتبر.
- آنها از كجا آموخته اند؟
- از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله، و اصحاب نیز از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله و آن حضرت نیز از سوی خداوند متعال آموخته است.
- آیا در میان این احادیث و روایات تا بحال شنیدهای كه عالم اگر خانهاش مانند پادشاهان و فرمانروایان باشد پیش خدا عزیز و مقرّب است؟
- نه چنین سخنی نشنیده ام! بلكه شنیدهام كه: كسی كه از دنیا پرهیز كند و مساكین و فقراء را دوست داشته باشد، نزد خدا منزلتی رفیع و والا دارد.
بعد از این گفتگو حاتم به قاضی ری گفت: حالا به من بگو، با درست كردن این زندگی اشرافی آیا به پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم و یاران نیك وی اقتدا كرده ای؟ یا به فرعون و نمرود؟
سپس اضافه كرد: زندگی اشرافی شما را مردم عادی میبینند و به سوی دنیا و تجملات گرایش پیدا میكنند و میگویند: وقتی كه زندگی عالم چنین باشد كه از علوم دین و شیوه پیامبران آگاه است، پس ما چرا به دنبال چنین امكاناتی نباشیم! (17)
سخن ششم: رازداری
امام علی علیه السلام میفرماید: «صَدْرُ الْعاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ؛ (18) سینه خردمند، صندوق سرّ اوست.»
یكی از حقوق مؤمنین، حفاظت از اسرار آنان است.
«امانت» تنها در باز پس دادن فرش همسایه یا مراقبت از گلدانهای او و امثال اینها نیست. «آبرو» از هر سرمایهای بالاتر است و با «رازداری» میتوان «آبروداری» كرد. حفظ اسرار را باید از خدا آموخت. در دعای كمیل میخوانیم: «وَلا تَفْضَحْنی بِخَفِی مَا اطَّلَعْتَ عَلَیهِ مِنْ سِرّی...؛ خدایا مرا با اسرار پنهانی كه از من میدانی، رسوا مگردان.»
و همانطوری كه نگهبانی از راز مسلمانان یك وظیفه دینی است، حفاظت از راز نظام اسلامی و راز جنگ مسلمانان هم از تكالیف دینی است. عملیاتهای موفق جبههها مدیون بسیاری از رازداریهای رزمندگان اسلام است، و از این بالاتر مرهون رازداری اُسرایی است كه حاضر بودند شكنجههای دشمن را به جان بخرند اما سخنی بر زبان نیاورند.
یكی از اسرای سالهای اول انقلاب كه به دست حزب كومله به اسارت در آمده است، در وصف یكی دیگر از نیروهای ارتشی كه از ایمان بسیار بالایی برخوردار بوده است، چنین میگوید:
«این برادر را 75 روز شكنجه كردند، ابتدا به هر دو پایش نعل كوبیدند، و او را به همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ و بیگاری میبردند. پس از دادگاهی شدن، محكوم به شكنجه مرگ شد تا شاید اعتراف كند. در این شكنجه مرگ، ابتدا هر دو دستش را از بازو بریدند، چون وضع جسمانی مناسبی نداشت برای معالجه و درمان او را به بهداری بردند. بعد از چند روز كه كمی بهبودی یافت، مجدداً شكنجهها برای اعتراف گرفتن شروع شد، بعد از آن با دستگاههای برقی تمام صورتش را سوزاندند. سوزاندن پوست تنها مقدمه شكنجه بود، به این معنی كه مدتی میگذشت تا پوستهای نو جانشین پوستهای سوخته شود، آن وقت همان پوستهای تازه را میكندند كه درد و سوزندگیاش بیشتر از قبل بود. وقتی خونریزی شروع میشد، نوبت به آب نمك میرسید، او را با همان بدن مجروح داخل دیگ آب نمك میانداختند؛ ولی او كه از ایمانی وصف ناپذیر برخوردار بود، لب به سخن نمیگشود و مرتب آیات قرآن را زمزمه میكرد.» (19)
سخن هفتم: توجه به حقوق دیگران
امام صادق علیه السلام میفرماید: «ما عُبِدَ اللَّهُ بِشَی ءٍ أَفْضَلَ مِنْ اَداءِ حَقِّ الْمُؤْمِنِ؛ (20) خداوند به چیزی برتر از ادای حق مؤمن، عبادت نشده است.»
انسانها در زندگی اجتماعی نسبت به یكدیگر وظایف متقابلی دارند و جامعه انسانی جز با مراعات دیگران و حقوق آنها، سامان پیدا نمیكند.
شهید سرلشكر خلبان علیرضا یاسینی از فرماندهان مخلص و با ایمان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود، تمام كارها و رفتار او برای رضای خدا و براساس رعایت موازین شرعی و قانونی و رعایت حقوق دیگران انجام میگرفت. شوهر خواهر ایشان نقل میكند: من سی سال از عمرم میگذشت ولی هنوز به خدمت سربازی نرفته بودم و این درحالی بود كه دو فرزند داشتم و خانمم نیز انتظار فرزند سوم را كه در راه بود میكشید. من از این وضعیت بسیار نگران بودم.
شهید یاسینی روزی به خانه ما آمد، مسئله را با ایشان درمیان گذاشتم، او مرا برای رفتن به خدمت سربازی ترغیب كرد و یادآور شد كه خدمت سربازی تكلیف است و اگر اعزام نشوی حق دیگران را ضایع كرده ای. تصمیم گرفتم تا خود را به حوزه نظام وظیفه معرفی كنم، ابتدا تصور میكردم در تعیین حوزه محل خدمت یاریام میكند. با شروع خدمت به یزد اعزام و در نیروی زمینی سپاه مشغول خدمت شدم، در آن زمان شهید یاسینی سرهنگ بود و فرماندهی پایگاه بوشهر را به عهده داشت.
خانمم به ایشان زنگ زد و از او خواست تا برای انتقال من به اصفهان كه محل زندگیام بود همكاری كند. شهید یاسینی در جواب گفت: «از اینكه نمیتوانم برای شما كاری كنم، عذر میخواهم.» خانمم اصرار كرد و گفت با مسئولیتی كه داری اگر پیگیر شوی امكان پذیر خواهد بود. او وقتی با اصرار بیش از حد ایشان مواجه شد، گفت: «خواهرم، سربازان دیگری هم هستند كه شرایطی همچون شوهر شما را دارند، به هر حال باید سختیها را تحمل كرد تا حقوق دیگران را ضایع نكرده باشید.»
ابتدا از اینكه كاری برایم نكرده بود، دلگیر شدم، ولی با گذشت زمان كه بیشتر شخصیت این مرد خدا را كشف كردم، قضیه برایم عادی شد. او با عملكرد آن روز خود، درسی به من داد كه هرگز فراموش نخواهم كرد. (21)
سخن هشتم: سلب آسایش دیگران
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمودند: «اَلا اُنَبِّئُكُمْ مَنِ الْمُسْلِمُ؟ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ یدِهِ وَلِسانِهِ؛ (22) آیا شما را خبر دهم كه مسلمان [واقعی] كیست؟ مسلمان كسی است كه مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند.»
سلب آسایش دیگران، تعدی به حریم و حقوق شخصی آنان است و ناروا میباشد.
سَمُرَة بن جُنْدَب مردی از اهل مدینه بود و نخلستانی داشت. مردی از انصار، كنار در باغ و بوستان او خانهای داشت كه درخت خرمای سمرة بن جندب داخل آن قرار گرفته بود، سمره گاه و بیگاه، بی خبر و سرزده وارد آن خانه میشد و سراغ درخت خرمایش میرفت و هنگام این آمد و شد، نگاه به داخل خانه و اوضاع زندگی آن مرد انصاری هم میانداخت و این خانواده از نگاهها و رفت و آمدهای او در عذاب بودند.
آن مرد از رفتار سمرة به رسول خداصلی الله علیه وآله شكایت كرد، چون تذكرهای مكررش به صاحب درخت سودی نبخشیده بود. پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله كسی را نزد آن مرد فرستاد و شكایت مرد انصاری را به اطلاع او رساند و فرمود: هنگام ورود، اجازه بگیر. اما آن مرد حاضر به این كار نشد؛ نه حاضر بود آن درخت خرما را بفروشد و نه حتّی به پیشنهاد پیامبر حاضر شد با چندین درخت خرما در جای دیگر عوض كند. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: از آن درخت درگذر، تا خداوند در بهشت سه درخت در مقابل آن به تو عطا كند.
آن مرد باز هم حاضر به این معاوضه نشد.
پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمودند:ای سمرة! میبینم كه تو مردی آسیب رسان هستی. سپس به مرد انصاری چنین خطاب فرمود: برو و درخت او را از بیخ بكن و به طرف صاحبش بیانداز، چرا كه در دین اسلام هیچ ضرر و زیانی پذیرفته نیست. (23)
سخن نهم: حق همسایه
قال علی علیه السلام: «اللَّه اللَّه فی جِیرانِكُمْ، فَاِنَّهُمْ وَصِیةُ نَبِیكُمْ. ما زالَ یوصِی بِهِمْ حَتّی ظَنَنَّا اَنَّهُ سَیوَرِّثُهُمْ؛ خدای را خدای را، درباره همسایگانتان، [حقوقشان را رعایت كنید كه] آنان وصیت پیامبرتان هستند. [آن حضرت] همواره به [خوشرفتاری با] همسایگان سفارش میكرد تا آنجا كه گمان بردیم برای آنان ارثی معین خواهد كرد.»
زیاد شنیده میشود كه افرادی از دست همسایه هایشان ناراحت میشوند و رنج میبرند. آیا علت این امر چیست؟ وقتی به دقت در این امر بنگریم خواهیم دید كه این مسئله گاهی به نشناختن حقوق همسایه و گاهی هم به رعایت نكردن حقوق او مربوط میشود، درحالی كه در مكتب ما نسبت به همسایه تأكید خاصی شده است.
حدیث فوق بخشی از وصیت مولا علی علیه السلام است كه در آستانه شهادت به فرزندان و پیروانشان فرمودند.
در عصر پیامبر اسلام كه رسول خداصلی الله علیه وآله در مدینه سكونت داشتند، یكی از مسلمین، همسایه بدی داشت كه از آزار او در امان نبود. روزی به حضور رسول خدا آمد و از همسایهاش شكایت كرد و گفت: «من همسایهای دارم كه نه تنها خیری از او به من نمیرسد، بلكه از شرّ و آزار او، آسوده نیستم.»
پیامبر به علی علیه السلام و ابوذر و سلمان و یك نفر دیگر (كه راوی میگوید به گمانم مقداد بود) فرمود: به مسجد بروید و با صدای بلند فریاد بزنید: «لا اِیمانَ لِمَنْ لا یأْمَنُ جارُهُ بَوائِقَهُ؛ هر كس همسایهاش از آزار او آسوده نباشد ایمان ندارد.» آنها به مسجد رفتند و سه بار با صدای بلند این دستور پیامبر را به گوش مردم رساندند.
امام صادق علیه السلام بعد از نقل این داستان، با دست خود اشاره به اطراف كردند و فرمودند: تا چهل خانه در چهار طرف، همسایه به حساب میآیند. (24)
سخن دهم: استیذان هنگام ورود به خانه دیگران
خداوند متعال در قرآن كریم میفرماید: «یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُیوتًا غَیرَ بُیوتِكُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُواْ وَ تُسَلِّمُواْ عَلَی أَهْلِهَا ذَ لِكُمْ خَیرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ «؛ (25) «ای كسانی كه ایمان آورده اید، به خانههایی كه خانه شما نیست داخل نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این برای شما بهتر است، شاید كه پند بگیرید.»
خانه محل قرار و استقرار و آرامش است، از این رو به آن مسكن گفته میشود. انسان باید در محل زندگی خود احساس آرامش كند. برای تأمین این «احساس آرامش» اقدامهای گوناگونی باید انجام شود كه یكی از آنها اجازه ورود گرفتن هنگام ورود به خانه دیگران است.
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وقتی به در خانه كسی میآمد، رو به روی در نمیایستاد، بلكه سمت چپ یا راست قرار میگرفت و میفرمود: «السلام علیكم»، با این سلام دادنِ بلند، اجازه ورود میگرفت، زیرا آن روزها هنوز معمول نشده بود كه همه بر درِ خانه هایشان پرده بیاویزند. (26)
یك بار ابو سعید خدری رو به روی خانه حضرت ایستاد و اذن ورود طلبید، حضرت فرمود: رو به روی در اجازه ورود مگیر. (27)
قرآن كریم در آیهای كه در ابتدای سخن بیان شد، به مسئله استیذان هنگام ورود به خانه اشاره میكند و میفرماید: اگر اجازه داده نشد، به خانه دیگران وارد نشوید. ادب قرآنی این است كه ورود به خانه دیگران هم با اجازه باشد و هم با سلام، و هم بدون ایجاد وحشت و اضطراب.
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله حتّی برای ورود به خانه دخترش فاطمه زهرا نیز بیرون از خانه میایستاد و با صدای بلند سلام میكرد و با شنیدن جواب كه به معنی آمادگی اهل خانه بود، وارد میشد. (28)
ابو ایوب انصاری از پیامبرصلی الله علیه وآله پرسید:ای رسول خدا! منظور از استیناس كه در آیه مطرح است چیست؟ حضرت پاسخ دادند: گفتن سبحان اللّه، الحمد للّه، اللّه اكبر و سرفه كردن. (29)
البته نحوه خبر دادن با توجه به شرایط و محیطها و اشخاص متفاوت است كه به مقتضای حال باید رعایت شود.
سخن یازدهم: حق پدر بر فرزند
پیامبر خدا در پاسخ به سؤال از حق پدر بر فرزندش فرمود: «لا یسَمِّیهِ بِاسْمِهِ وَلا یمْشی بَینَ یدَیهِ وَلا یجْلِسُ قَبْلَهُ وَلا یسْتَسِبُّ لَهُ؛ (30) او را به اسم صدا نزند، جلوتر از او راه نرود، قبل از او ننشیند و باعث نشود كه دیگران به پدرش دشنام دهند.»
احترام به پدر و رعایت حقوق او نردبانی است كه هر كس میتواند از طریق آن به موفقیتهای زیادی دست یابد.
فرزند استاد شهید مطهری درباره ایشان چنین نقل میكند:
«ایشان نصیحتها و پندهای گرانبهایی در مورد احترام، دعای خیر و نیكی به والدین و همچنین حقوق والدین نسبت به فرزند بیان میكردند. خاطرم هست كه میگفتند:
«گاه كه به اسرار وجودی خود و كارهایم میاندیشم احساس میكنم یكی از مسائلی كه باعث خیر و بركت در زندگیام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من كرده، احترام و نیكی فراوانی بوده است كه به والدین خود كردهام، به ویژه در دوران پیری و هنگام بیماری و علاوه بر توجه معنوی و عاطفی [با وجود فقر مالی و مشكلات مادی] از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان كمك و مساعدت كردهام.» (31)
نیكی به پدر و مادر و در نتیجه دعای متقابل آنها در حق فرزند میتواند منشأ توفیقهای بزرگ از سوی خداوند نسبت به انسان باشد.
حجة الاسلام والمسلمین جمّی امام جمعه آبادان نقل كردند:
«یك بار به محضر امام خمینی رحمه الله در جماران رسیدم، یكی از مسئولین مملكتی برای انجام كارهای جاری به خدمت امام رسید، پدر سالخوردهاش نیز همراهش بود، وقتی كه میخواست حضور امام برسد، خودش جلوتر از پدر حركت میكرد، پس از تشرف به خدمت امام، پدرش را معرفی كرد، امام نگاهی به آن مسئول نمود و فرمود: «این آقا پدر شما هستند؟» عرض كرد: آری، امام فرمود: «پس چرا جلوی او راه افتادی و وارد شدی؟» (32)
به این ترتیب امام راحل رحمه الله مقام ارجمند پدری را گوشزد كرده و درس بزرگ احترام به پدر را به دیگران میآموخت.
احترام و نیكی به پدر و مادر، معنی وسیع و گستردهای دارد و به طور كلی از هر نوع بی احترامی به آنها و هر چیزی كه موجب ناخشنودی آنها شود، باید دوری جست.
در قرآن كریم در مورد پدر و مادر در سیزده جا سخن به میان آمده است و در شش مورد با كلمه «احسان» و «حُسن» دستور به نیكی صادر گردیده است.
واژه «اُفّ» كه در آیه «فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ»؛ (33) «به آنها اف نگو» از آن نهی شده، به معنی سبكترین و كوچكترین تعبیر نامؤدبانه است كه برای ابراز ناراحتی از آنها ممكن است گفته شود. از این تعبیر، وسعت دامنه احترام به پدر و مادر به خوبی فهمیده میشود.
سخن دوازدهم: تشویق به ازدواج
یكی از مشكلات اجتماعی جامعه امروز، بالا رفتن سن ازدواج و شانه خالی كردن جوانان از پذیرش تشكیل خانواده است. روند افزایش سن ازدواج مشكلات زیادی را در پی دارد، از جمله كشیده شدن جوانان است به سمت و سوی فحشا و كارهای خلاف عفت.
اسلام برای جلوگیری از بوجود آمدن چنین مشكلاتی تشویق فراوان به ازدواج و تشكیل خانواده نموده است و به بزرگان و آبرومندان نیز سفارش كرده است كه در مسیر تشكیل خانواده برای جوانان تلاش نمایند.
در قرآن كریم میخوانیم: «وَ أَنكِحُواْ الْأَیمَی مِنكُمْ وَ الصَّلِحِینَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَآئِكُمْ إِن یكُونُواْ فُقَرَآءَ یغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِۀ وَ اللَّهُ وَ سِعٌ عَلِیمٌ «؛ (34) «باید مردان بی زن و زنان بی شوهر و كنیزان و بندگان خود را به نكاح درآورید، اگر آنان فقیر باشند، خداوند آنان را از فضل خویش بی نیاز خواهد ساخت. زیرا خداوند وسعت دهنده و داناست.»
ای جوان زن بگیر و باور كن زندگی را چو گُل معطر كن
روزیاش پیش پیش میآید فكر خرج زیاد كمتر كن
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله بسیار تشویق به ازدواج مینمود. پیامبر عزیز خدا فرمودند: «در اسلام هیچ بنایی ساخته نشد كه نزد خدای عزیز و جلیل محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.» (35)
و در مورد وساطت در امر ازدواج حضرت سجادعلیه السلام فرمودند: «مَنْ زَوَّجَ عَزَباً تَوَجَّهُ اللَّهُ بِتاجِ الْمُلْكِ؛ كسی كه بی همسری را همسر دهد، خداوند تاج پادشاهی را بر سر وی مینهد.» (36)
زن تارك دنیا
زنی به امام باقرعلیه السلام عرض كرد: من زن تارك دنیا هستم. حضرت فرمود: منظورت از ترك دنیا چیست؟ عرض كرد: نمیخواهم هرگز ازدواج كنم. حضرت پرسید: چرا؟ عرض كرد: دنبال كسب فضیلت هستم. حضرت فرمود: از این كار دوری كن، اگر در این كار فضیلتی بود، فاطمه علیها السلام از تو نسبت به آن سزاوارتر بود. هیچ كس نیست كه در فضیلت بر او سبقت گیرد. (37)
سخن سیزدهم: ازدواج آسان
در صدر اسلام مسئله ازدواج به سادگی و آسانی صورت میگرفت. با اینكه جامعه آن روز اسلامی دچار فقر شدیدی بود، با این حال چون در امر ازدواج مطابق دستورات اسلام رفتار میشد، به راحتی مسئله حل شده بود، و هیچ معضلی در این زمینه مشاهده نمیشد.
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «اِنَّ مِنْ یمْنِ الْمَرْأَةِ تَیسیرُ خِطْبَتِها وَتَیسیرُ صِداقِها؛ (38) از میمنت و خجستگی زن این است كه راحت خواستگاری شود و كابینش (مهریه اش) سبك باشد.»
نمونههای تاریخی زیادی در این باره داریم كه به یك نمونه اشاره میشود.
از امام باقرعلیه السلام حكایت شده است كه: زنی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و عرض كرد: مرا همسری ده.
حضرت فرمود: چه كسی حاضر است با این زن ازدواج كند؟ مردی برخواست و عرض كرد: من، یا رسول اللّه، او را به همسری من درآور. فرمود: به او چه چیز [مهریه] میدهی؟ عرض كرد: چیزی [از مال دنیا] ندارم. حضرت فرمود: [بدون مهریه] نمی شود. تا سه بار قضیه تكرار شد، سپس رسول خدا فرمود: آیا از قرآن چیزی میدانی؟ گفت: آری. فرمود: به هر آنچه از قرآن میدانی این زن را به عقد تو در آوردم، پس به او قرآن بیاموز. (39) این جریان به خوبی میرساند كه میتوان خیلی ساده و آسان تشكیل خانواده داد.
سخن چهاردهم: اهمیت دادن به تدین در امر ازدواج
هر كس برای ازدواج خود شرائط و خصوصیاتی را در نظر دارد، برخیها به زیبائی دختر و یا پسر بیش از هر چیز دیگر ارزش و اهمیت قائل اند؛ به گونهای كه با وجود زیبایی تمام مسائل دیگر و معیارهای اصلی و اساسی نادیده گرفته میشود، عدهای در ازدواج به وضعیت مالی پدر دختر، و یا پسر چشم دوخته اند و به محض آنكه خواستگار ثروتمند برای دخترشان آمد، سر از پا نشناخته، معیارهای اصلی را فراموش كرده، بدون چون و چرا تسلیم او میشوند. و بعضیها هم معیارهای دینی برایشان اصالت دارد و در عین حال جمال و كمال را نیز نادیده نمیگیرند.
روایات، سخت بر این امر تأكید دارد كه در انتخاب همسر، اساسیترین معیار برای زوجین، ایمان و تدین است؛ البته اصالت خانوادگی، اخلاق و... را نیز نباید نادیده گرفت.
درباره متدین بودن زن، پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «تُنْكَحُ الْمَرْأَةُ عَلی اَرْبَعِ خِلالٍ، عَلی مالِها، وَعَلی دِینِها، وَعَلی جَمالِها، وَعَلی حَسَبِها وَنَسَبِها، فَعَلَیكَ بِذاتِ الدِّینِ؛ (40) با زن به خاطر چهار چیز ازدواج میشود: مال و ثروتش و بر دینداریاش و زیبائیش و بر اصل و نسب و خانوادهاش و تو با زن متدین ازدواج كن.»
كه از همسر جهاز و زر نخواهید بغیر از پاكی گوهر نخواهید
بپرس از او كه از ایمان چه داری نه از سیم و بستان چه داری
كه در بی دین وفا و عاطفت نیست صفا و مردمی و معرفت نیست
لطیفه
مرد فاسقی همسر خود را به تقوا و پاكدامنی سفارش مینمود. عالمی راز مطلب را از او پرسید كه خود اهل گناه و معصیت میباشی، ولی به همسرت درس زهد و تقوا میدهی؟
در جواب گفت: من كه یقین دارم به جهنم میروم، میترسم كه این زن در جهنم هم من را رها نكند. به این جهت او را به زهد و تقوا سفارش میكنم تا سرانجام به بهشت رود و در جهنم برای من مزاحمت ایجاد نكند. (41)
سرانجام ازدواج با مرد غیر متدین
زنی به شعبه 45 دادگاه حمایت از خانواده تهران شكایت كرد كه میخواهد از شوهرش طلاق بگیرد و جدا شود. این زن و شوهر 33 سال با هم زندگی كرده اند. زن شاكی گفت: علّت تقاضای طلاق این است كه شوهرم اهل گناه و هرزگی است. (42)
سخن پانزدهم: اصالت خانوادگی، ویژگی یك همسر شایسته
یكی از ویژگیهایی كه باید در ازدواج مورد توجه قرار گیرد، اصالت داشتن خانواده دختر است. این امر در گفتار و رفتار پیشوایان دینی به گونههای مختلفی مورد تأكید قرار گرفته است.
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمودند: «اِیاكُمْ وَخَضْراءَ الدِّمَنْ، قِیلَ: یا رَسُولَ اللَّهِ! وَما خَضْراءُ الدِّمَنْ؟ قالَ: اَلْمَرْأَةُ الْحَسْناءُ فی مَنْبَتِ السُّوءِ؛ (43) از خضراء الدمن (گیاه روییده در مزبله) دوری كنید. گفته شد:ای رسول خدا! خضراء الدمن چیست؟ فرمود: زن زیبارویی كه در خانواده فاسد رشد كرده است.»
علی علیه السلام و توجّه به اصالت خانوادگی
بعد از رحلت فاطمه زهراعلیها السلام، علی علیه السلام به برادرش عقیل - كه اطلاعات وسیعی از نسب قبایل عرب و تاریخ گذشته آن روز داشت - سفارش فرمود كه از اقوام اصیل و شجاع عرب همسری برای من انتخاب كن كه زاده شجاعان و وارث دلاوری و شهامت باشد؛ زیرا میخواهم از این ازدواج فرزند شجاع و دلیری به دنیا بیاید. عقیل پس از بررسی و جستجو «فاطمه كلابیه» را پیشنهاد كرد كه حضرت با او ازدواج كند؛ چرا كه در جامعه [آن روز] شجاعتر و دلیرتر از اجداد و پدران او نبود. (44)
این حكایت نشان دهنده توجه ویژه حضرت علی علیه السلام به اصالت خانوادگی در ازدواج است. دردی كه متأسفانه در شرایط فعلی جامعه ما بسیاری از جوانان به آن مبتلا هستند، این است كه زیبایی را ملاك اصلی برای ازدواج قرار میدهند و در موارد زیادی هم به همین زیبایی اكتفاء كرده و بدون تحقیق مبادرت به ازدواج میكنند و پس از آن با مشكلات عدیدهای روبرو میشوند و زندگی برایشان بسیار دشوار میشود.
سخن شانزدهم: نكوهش مهریه سنگین
رسول اكرم صلی الله علیه وآله فرمودند: «تَیاسَرُوا فِی الصَّداقِ فَاِنَّ الرَّجُلَ لَیعْطی الْمَرْأَةَ حَتّی یبْقی ذلِكَ فی نَفْسِهِ عَلَیها حَسِیكَةٌ؛ (45) در مهریه آسان بگیرید، زیرا مرد [كابین] زن را میدهد، امّا در دلش نسبت به او كینه [و دشمنی] به وجود میآید.»
یكی از مشكلات ازدواج در جامعه امروزی، سنگینی مهریه است. مهریه تا مرز دو هزار سكّه بهار آزادی نیز رسیده است.
حتّی برخی از متدینان نیز در مهریه دست بالا گرفته اند؛ آنهم با نامهای مقدس مثلاً 313 سكّه به تعداد یاران امام زمان علیه السلام. اگر چنین پیش رود، روزی خواهد رسید كه 124000 سكّه به تعداد انبیاء مهریه داده شود.
آیا به راستی با این مهریههای سنگین جوان میتواند اقدام به ازدواج نماید؟
مهریه را سنگین چه خواهی كه این دور است از امر الهی
علی را بود یك شمشیر و جوشن از آن تكلیف مهریه است روشن
عدهای فكر میكنند با قرار دادن مهریه سنگین دختر خویش را خوشبخت و پایههای زندگی آینده او را مستحكم نموده اند، غافل از اینكه مهریه سنگین نه تنها باعث استحكام زندگی و دوام و شادابی آن نمیشود، بلكه برعكس باعث ایجاد نفرت و كینه، و در نتیجه تلخی زندگی و سرانجام عدم دوام، و طلاق خواهد شد.
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) تحریم / 6.
2) تفسیر علی بن ابراهیم، ج 2، ص 377.
3) سیره شهید رجایی، ص 106.
4) نهج البلاغه، صبحی صالح، حكمت 373.
5) طه / 43 و 44.
6) كافی، ج 1، ص 262.
7) مستدرك الوسائل، ج 12، ص 192.
8) وسائل الشیعة، ج 12، ص 419.
9) پرتوی از خورشید، علی شیرازی، ص 187، به نقل از دكتر علی اكبر ولایتی.
10) ارشاد القلوب، ج 1، ص 183.
11) ] . اعراف / 164.
12) همان.
13) اعراف / 165.
14) همان.
15) تفسیر صافی، ج 1، ص 287.
16) نهج البلاغه، خطبه 109.
17) مردان علم در میدان عمل، ج 5.
18) نهج البلاغه صبحی صالح، حكمت 6.
19) در اسارت یانكیها (مجموعه خاطرات) ، ص 58.
20) بحار الانوار، ج 71، ص 243.
21) انتخابی دیگر (مروری بر زندگی شهید سرلشكر خلبان علیرضا یاسینی) ، ص 162.
22) بحار الانوار، ج 72، ص 148.
23) وسائل الشیعه، ج 17، ص 340.
24) داستان دوستان، محمدی اشتهاردی، ج 4، ص 134، به نقل از اصول كافی، ج 2، ص 666، باب حق الجوار.
25) نور / 27.
26) تفسیر فخر رازی، ج 23، ص 198.
27) همان.
28) تفسیر نمونه، ج 14، ص 431.
29) مجمع البیان، ج 14، ص 135.
30) كافی، ج 2، ص 159، حدیث 5.
31) پارهای از خورشید (گفتهها و ناگفتههایی از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری) ، حمیدرضا سید ناصری و امیررضا ستوده، ص 109، به نقل از مجتبی مطهری فرزند استاد.
32) محمد محمدی اشتهاردی، داستان دوستان، ج 1، ص 161.
33) اسراء / 23.
34) نور / 32.
35) بحار الانوار، ج 100، ص 222.
36) عوالی اللئالی، ج 3.
37) بحار الانوار، ج 103، ص 219، حدیث 13.
38) میزان الحكمة، ش 7845؛ كنز العمال، متقی هندی، ش 44721.
39) كافی، ج 5، ص 380.
40) میزان الحكمة، ح 7836؛ كنز العمال، ح 44602.
41) كشكول امامت، ج 2، ص 66.
42) روزنامه اطلاعات، 26 / بهمن / 1350.
43) میزان الحكمة، ش 7858؛ تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 598، ح 145.
44) تنقیح المقال، ج 2، ص 128؛ ر. ك: منتهی الآمال، ص 136.