طلیعه
نگاهی گذرا به تاریخ ریشه دار مرجعیت و فقاهت، پاسخ برخی از ابهامات را در اذهان روشن میسازد. یكی از شبهاتی كه در اثر هجمههای فرهنگی دشمن، به اذهان جوانان و نسل جدید راه یافته است در مورد جایگاه فقه و فقاهت و فلسفه وجود چنین نهادی در جامعه شیعی است. میگویند: روحانیت و مرجعیت برای دنیای مردم چه دستاورد مثبتی دارد؟ حوزههای علمیه با آن قدمت تاریخی، شخصیتهای برجسته، پرورش عالمان و برنامههایی كه بسیاری از مردم از كم و كیف آن ناآگاهند، چه خلأی را در جامعه پر میكند؟ آیا مردم به این نهاد در تأمین دنیای خود نیازی دارند؟ یا اینكه حوزههای علمیه فقط سعادت جهان آخرت آنان را در پی دارد و دنیای آنان را باید گروههای دیگری تضمین نمایند؟
برای یافتن پاسخ، لازم نیست تاریخ چند قرن گذشته این صنف مقدس را ورق بزنیم. اگر به حوادث یك قرن و نیم گذشته نظری بیفكنیم، پاسخ صریح و شفاف خود را به راحتی در مییابیم. یكی از این حوادث فتوای میرزای شیرازی مبنی بر تحریم تنباكو است. (1)
30 ربیع الثانی سال 1309 ق، یادآور این حماسه پرشكوه در تاریخ ایران و مرجعیت شیعه بشمار میرود. در این روز آیت الله العظمی سید محمد حسن شیرازی رحمه الله معروف به میرزای بزرگ، فتوای انقلابی خود را در موضوع تحریم تنباكو صادر كرده و تمام طرحهای استعمارگران را در تسلط و نفوذ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بر ملت مسلمان ایران نقش بر آب كرد. میرزای شیرازی رحمه الله با صدور فتوای انقلابی خود چهره واقعی استعمار انگلیس را نمایان ساخته و قدرت فتوا را در تغییر معادلات جهانی به نمایش گذاشت.
حضرت امام خمینی رحمه الله با اشاره به خدمات فقهای بزرگ شیعه و دستآوردهای عظیم آنان در طول تاریخ، به فتوای میرزای شیرازی اشاره كرده و فرمود: «همان نصف سطر میرزای شیرازی رضوان الله تعالی علیه، مملكت ما را از توی حلقوم خارجیها بیرون كشید.
«الیوم استعمال دخانیات حرام است، معارضه با امام زمان است»، این یك كلمه، یك ملت را وادار كرد كه مخالفت كند، چرا این قدرت را میشكنید»؟! (2)
در این مقاله ضمن آشنایی با شخصیت میرزای شیرازی رحمه الله، اشارتی به ماجرای تحریم تنباكو خواهیم داشت.
آشنایی با میرزای شیرازی
سید محمد حسن حسینی معروف به میرزای شیرازی فرزند میرزا محمود در 15 جمادی الاول سال 1230. ق در فضایی علمی و معنوی در شیراز متولد شد. پدر او در همان سالهای تولد وفات یافته و وی تحت تربیت دایی دانشمندش سید حسین مجدالاشراف قرار گرفت. محمد حسن در چهار سالگی به مكتب رفته و در شش سالگی وارد حوزه علمیه شد. او دارای هوشی سرشار و حافظهای قوی و استعدادی درخشان بود و این همه لیاقت و شایستگی، همگان را به اعجاب واداشته بود.
میرزا محمد حسن در هشت سالگی در مسجد وكیل شیراز به مواعظ اخلاقی پرداخته و حاضران را به خودسازی و خدا محوری دعوت مینمود. در دوران نوجوانی مهمترین كتاب فقهی حوزه؛ شرح لمعه را تدریس میكرد تا جایی كه در همان دوران، حاكم شیراز منصب مهمی را در حكومت شیراز به او پیشنهاد كرد اما او كه عاشق تحصیل و راهیابی به مسلك عالمان راستین و آشنایان معارف اهل بیت علیهم السلام بود، تحصیل را بر مسند ریاست ترجیح داده و راهی حوزه اصفهان گردید كه در آن زمان پر رونقترین حوزه شیعی بود.
شیخ محمد تقی اصفهانی صاحب كتاب «هدایة المسترشدین» نخستین هدایتگر وی در اصفهان بود. بعد از فوت وی، سید حسن بید آبادی او را به شاگردی پذیرفته و جان تشنه كامش را به جرعههای معارف زلال اهل بیت علیهم السلام سیراب كرده و قبل از بیست سالگی، اجازه اجتهاد میرزا را صادر نمود.
حاج محمد ابراهیم كلباسی از دیگر استادان وی در حوزه اصفهان میباشد.
میرزای شیرازی بعد از گذراندن 29 سال از بهار عمرش و كسب فیض از بهترین استادان عصر و دریافت اجازه اجتهاد از حوزه اصفهان، برای تكمیل معلومات خود راهی دیار نجف و كربلا گردید. او به یمن بركت وجود مقدس امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام به حلقه درس اساتید شایستهای همچون حسن كاشف الغطاء، شیخ حسن نجفی (صاحب جواهر) ، سید ابراهیم قزوینی (صاحب ضوابط) و شیخ مشكور حولائی پیوست.
بعد از اینكه خود را بی نیاز از اساتید حوزههای عراق احساس كرد، قصد برگشت به ایران نمود. صاحب جواهر كه آن همه شایستگی را در وجود ایشان حس كرده بود، برای حاكم شیراز و مردم منطقه نامهای نوشته و با ستایش فراوان از میرزای شیرازی، وجود چنان شخصیت والایی را برای آن منطقه مغتنم و ضروری دانست. اما وقتی كه میرزا از حوزه كربلا برای وداع با مرقد مطهر علی علیه السلام وارد نجف گردید، به شیخ انصاری خبر دادند كه طلبه مستعدی بنام سید محمد حسن شیرازی قصد برگشت به وطن دارد. او را دعوت كرده و در یك جلسه علمی وارد مذاكره با میرزای شیرازی گردید. میرزا با شنیدن سخنان شیخ جان تازهای گرفته و احساس كرد با دریایی مواج از فقه و اصول رو بروست، از این رو قصد خود را از سفر به وطن عوض كرده، این شعر سعدی شیرازی را زمزمه نمود كه:
چشم مسافر چو بر جمال تو افتد عزم رحیلش بدل شود به اقامت
میرزا از آن روز به حلقه درس شیخ انصاری پیوسته و تا آخرین لحظات عمر شیخ، از وی جدا نشد. شیخ نیز آنچنان به لیاقت میرزا باور كرده بود كه با اصرار تمام، تصحیح كتاب «رسائل» خود را به میرزا محمد حسن واگذار كرد.
میرزای شیرازی به تربیت شاگردان ممتازی همت گماشت كه از جمله آنها میتوان به میرزا محمد تقی شیرازی (معروف به میرزای دوم) ، شیخ عبدالكریم حائری (مؤسس حوزه علمیه قم) ، میرزا حسین نائینی، شهید شیخ فضل الله نوری و آخوند ملا محمد كاظم خراسانی، حاج آقا رضا همدانی، حاج میرزا حسین سبزواری، سید محمد فشاركی اصفهانی، سید محمد كاظم یزدی صاحب عروة الوثقی اشاره كرد.
میرزای شیرازی در سال 1281 ق، بعد از رحلت شیخ انصاری، 23 سال منصب خطیر مرجعیت را عهده دار گردید. اقدامات میرزای شیرازی در نشر معارف اهل بیت علیهم السلام و دفاع از كیان اسلام، هر كدام نقطه عطفی در تاریخ مرجعیت تشیع به شمار میآید. دفاع از شیعیان مظلوم افغانستان، تلاش برای ایجاد وحدت میان شیعه و سنی (با انتقال حوزه علمیه تشیع از شهر نجف به شهر سنی نشین سامرا، پرداخت شهریه و كمكهای مالی به علماء و طلاب اهل سنت، از میان بردن موانع وحدت) ، تربیت و اعزام مبلغ به مناطق محروم، جلوگیری از تجاوز یهودیان به مسلمانان همدان، جلوگیری از خرید سرزمینهای شهر طوس توسط دولت روسیه، فرستادن آیة الله سید عبدالحسین لاری برای مبارزه با عوامل انگلیس در جنوب ایران و حمایت از قیام آزادی خواهانه مردم آن سامان، برخی از این تلاشها است.
این پرچمدار علم و عمل و مرد سیاست و دیانت در سال 1312 ق، در سن 82 سالگی درگذشت و پیكر مقدس او را به نجف حمل كرده و در كنار درب طوسی حرم علی علیه السلام به خاك سپردند. (3)
صفات و ویژگیها
الف. اخلاص و ریاست گریزی
هنگامی كه بحث جانشینی شیخ انصاری به میان آمد و فقهای عصر به شایستگی میرزای شیرازی نظر دادند، او به شدت مخالفت كرد و گفت: فتاوی و نظریات من آماده نیست و در میان شما فقیهی همچون آقا حسن نجم آبادی است.
آقا حسن نجم آبادی گفت: به خدا سوگند كه پذیرفتن مرجعیت برای من حرام است. مرجعیت نیاز به شخصی فقیه، سیاستمدار و آشنای به مصالح زمان دارد و آن شخص شما هستی و فراهم كردن فتاوی برای شما كار خیلی آسان و راحتی است.
میرزای شیرازی همچنان در سر انكار بود تا اینكه یكی از میان جمع گفت: جناب میرزا! شما قائل به ولایت فقیه میباشید؟ میرزا جواب مثبت داد. گوینده ادامه داد: آیا این عده را كه الآن در این جلسه حضور دارند فقیه میدانید؟ میرزا بار دیگر پاسخ مثبت داد. گوینده ادامه داد: پس این فقها حكم میكنند كه پذیرفتن مرجعیت بر شما لازم است. اینجا بود كه میرزای شیرازی در حالی كه قطرات اشك بر صورتش میلغزید و تمامی پهنای صورتش را فراگرفته بود گفت: به خدا سوگند هرگز فكر نمیكردم این مسئولیت بزرگ را به عهده بگیرم و بار سنگین مرجعیت را به دوش كشم. (4)
ب. تیزبینی و دوراندیشی
یكی از ساكنین سنی مذهب سامرا كه از میرزای شیرازی رنجشی در دل داشت و به علل نامعلومی به آن رادمرد تاریخ، كینه میورزید، در یك فرصت مناسب میرزا محمد شیرازی فرزند ارشد میرزای شیرازی را مضروب ساخته و او در اثر ضربات وارده درگذشت. میرزای شیرازی در آن واقعه سكوت كرده و كمترین واكنشی نشان نداد.
دشمنان مسلمانان و عوامل خارجی آنان كه برای ایجاد اختلاف میان گروههای مسلمان لحظه شماری كرده و از هر فرصتی سود میبردند، خواستند از این حادثه به نفع خویش بهره برداری كرده و فتنهای ایجاد نمایند. آنان به سامرا رفته و خواستار دستورات میرزای بزرگ در رابطه با قتل فرزندشان شدند. اما آن بزرگوار با دوراندیشی خاصی انگیزه آنان را از این قضیه فهمیده و با كمال قاطعیت به آنان فرمود: میخواهم خوب بفهمید كه شما حق ندارید در هیچ یك از امور مربوط به ما مسلمانان و سرزمینهای ما مداخله كنید. این یك قضیه ساده است كه میان دو برادر اتفاق افتاده است.
هنگامی كه این ماجرا در استانبول به خلیفه سنی مذهب عثمانی رسید، از موضع هوشمندانه مرجع شیعیان شادمان گشته و به والی بغداد دستور داد كه شخصا به حضور میرزا رسیده و ضمن تشكر بخاطر بزرگواری و دوراندیشی وی، از وقوع حادثه عذرخواهی و از میرزای شیرازی دلجویی نماید. (5)
ج. شجاعت و حق پذیری
میرزای شیرازی شخصیتی متواضع و فروتن بود. او در مقابل حق تسلیم میشد و هیچگاه برای به كرسی نشاندن حرف خود تلاش نمیكرد. شیخ آقا بزرگ تهرانی در این رابطه مینویسد: مولی محمد هرندی شاگرد شیخ انصاری بود و در شهر خویش مرجعیت یافت. بعد از سال 1300 ق برای زیارت به عتبات بازگشت و با میرزا ملاقاتی داشت و در میان آن دو بزرگوار در مسئلهای مباحثه درگرفت. بعد از مباحثه به كاظمیه رفت. پس از رفتن وی، میرزای شیرازی متوجه شد كه حق با مولی محمد هرندی بوده است. دستور داد كه نامهای بنویسند و آن را با قاصدی سواره به سوی وی بفرستند و بگویند كه حق با او بوده است. قاصد در كاظمیه به او رسید و پیام میرزا به وی ابلاغ شد. پس از این ماجرا، میرزا گفت: «مرحوم شیخ (شیخ انصاری) را چه شاگردانی از فحول است كه در جای جای زمین پراكنده و مجهول مانده اند». (6)
د. رسیدگی به محرومین
علامه سید حسن صدر در مورد شیوه رسیدگی به محرومین توسط میرزای شیرازی مینویسد: میرزای شیرازی بزرگ در هر شهر وكلایی از تجار داشت كه فهرست اسامی فقرای آن شهر را برای آنان فرستاده بود و میزان كمك به آنها را نیز معین میكرد. این فقرا غیر از كسانی بودند كه در هر ماه و سال پول دریافت میكردند. نه تنها تمام شهرهای عراق بلكه نقاط مختلف ایران مورد توجه میرزا بود و به تنگدستان آن شهرها به اندازه توان كمك میكرد. اگر در جایی عالمی بود كه به او اعتماد داشت، هر سال مبلغی پول برایش میفرستاد تا بین تنگدستانی كه در خورِ دستگیری بودند تقسیم كند. (7)
حماسه جاویدان تنباكو
ایران در دوران حكومت سلسله قاجاریه یكی از اسفبارترین دورانهای خود را میگذرانید. هر روز به یكی از دشمنان این مرز و بوم امتیاز تازهای واگذار میشد و دست آنها برای سلطه این كشور گشودهتر میگشت. گاه این امتیازها آنقدر ظالمانه و نابخردانه بودكه از سوی دشمنان نیز «بخشیدن ایران توسط شاه» نام میگرفت.
واگذاری امتیاز خرید و فروش توتون و تنباكو در داخل و خارج كشور به كمپانی ساختگی «رژی» یكی از این امتیاز بخشیها بود. طرف اصلی این قرارداد دولت انگلیس بود كه در پشت ماسك كمپانی رژی و شخصی به نام «ماژور تالبوت» مخفی شده بود. در آن زمان یك پنجم مردم ایران به كار كشت و زرع و خرید و فروش تنباكو مشغول بودند و واگذاری این امتیاز به منزله واگذاری حق حیات یك پنجم مردم ایران به انگلیس بود.
با توجه به اینكه به انگلیسیها اجازه داده شده بود كه با استخدام و وارد كردن افراد مسلح تمامی راهها را تحت نظر بگیرند و تمامی كالاها را بازرسی كنند، میتوان به پی آمدهای فاجعه انگیز و دردناك این قرارداد ننگین و ذلّت بار پی برد. بویژه آنكه در هنگام اجرای آن، انگلیسیها با وارد كردن دختران و زنان فاسد و برپایی جلسات و مراسم عفت ستیز، سعی در تزلزل باورهای مردم نیز داشتند. در حقیقت واگذاری امتیاز تنباكو فقط یك وابستگی اقتصادی نبود، بلكه یك هجمه فرهنگی و عقیدتی بر مرزهای ایمان و معنویت و خداباوری ایران اسلامی به شمار میرفت. توجه به همه جوانب این حادثه تاریخی، توطئهها و نقشههای از قبل طراحی شده استعمار را در قرن سیزدهم علیه ملت ایران بر ملا میسازد.
اولین عكس العمل این امتیاز استعماری، قیام مردم شیراز بود. رهبر آنان روحانی برجسته و مجاهد نستوه، مرحوم فال اسیری بود كه آن قیام به تبعید ایشان و شهادت برخی از مردم منجر شد. در تبریز مردم مسلمان به رهبری آیة الله مجتهد تبریزی به پا خواسته و با تلگراف تندی به ناصرالدین شاه قاجار، اعتراض و خشم خود را منعكس نمودند.
مردم خراسان به پیروی از حاج شیخ محمد تقی بجنوردی و آیة الله سید حبیب مجتهد شهیدی و دیگر عالمان آن دیار علیه امتیاز تنباكو شورش نموده و از ورود افراد كمپانی رژی به مشهد جلوگیری كردند. مردم اصفهان را آیة الله آقا نجفی و آیة الله محمد باقر فشاركی و آقا منیرالدین، علیه شاه و استعمارگران بسیج نمودند.
در تهران آیة الله میرزا حسن آشتیانی و آیة الله شیخ فضل الله نوری ـ كه هر دو از شاگردان برجسته میرزای شیرازی بودند ـ رهبری خیزش مردمی را به دست گرفته و با اشارههای میرزای شیرازی، هجوم گستردهای علیه شاه و همدستانش آغاز كردند.
اما مرجع بزرگ شیعیان جهان در سامرا، حضرت میرزای شیرازی در دو نوبت با تلگراف به ناصرالدین شاه اعتراض خود را نسبت به واگذاری امتیاز تنباكو به عوامل بیگانه اعلام نمود و با شمردن مفاسد و پی آمدهای ننگین این گونه امتیازات، از او خواست به جای اعتماد به بیگانگان اسلام ستیز و دشمنان قسم خورده ملت ایران، به مردم مسلمان تكیه كند و كشور را به خارجیان نفروشد. وی تمام راههای لازم را در تنویر افكار دولت مردان ایران نسبت به فرجام ذلت آور این قرارداد طی كرد، ولی با كمال تأسف هیچگونه پاسخ مثبتی دریافت نكرد. تا اینكه به نیروی مقتدر مرجعیت و با عنایت و فضل پروردگار، فتوای جاودانه خود را این گونه نگاشت:
«الیوم استعمال توتون و تنباكو بِاَی نحوٍ كان در حكم محاربه با امام زمان صلوات الله علیه است.» (8)
این فتوای به ظاهر ساده و كوتاه، موجهای آشفته را به طوفانی سهمگین تبدیل كرده و رژیم غفلت زده را در آستانه سقوط قرار داد. امواج آن، چنان سنگرهای دشمن را درنوردید كه حتی شاه در خانهاش نیز از آن در امان نماند. هنگامی كه ناصرالدین شاه در حرمسرای خود دستور آوردن قلیان را داد، هیچ كس اعتنا نكرد و چون از اطاق خود بیرون آمد، زنان را مشغول شكستن قلیانهای سلطنتی دید.
حضرت امام خمینی رحمه الله میفرماید: «ایشان یك سطر نوشت كه تنباكو حرام است، حتی بستگان خود آن جائر هم و حرمسرای خود آن جائر هم ترتیب اثر دادند به آن فتوا و قلیانها را شكستند. دربعضی جاها تنباكوهائی كه قیمت زیاد داشت در میدان آوردند و آتش زدند و شكست دادند آن قرارداد و لغو شد قرارداد. یك همچو چیزی را اینها دیدند كه یك روحانی پیر مرد در كنج یك دهی از دهات عراق (سامره) یك كلمه مینویسد و یك ملت قیام میكند و قراردادی كه مابین شاه جائر و انگلیسیها بوده است به هم میزند و یك قدرت این طوری دارد روحانیت.» (9)
بعد از صدور فتوا، شاه و عوامل استعمارگران به تكاپو افتاده و به دنبال راه چارهای میگشتند. جلسات متعدد و تهدیدهای بسیار و پیشنهاد رشوه و هدیه از طرف دربار به علما سودی نبخشید و آنان را به نادیده گرفتن فتوای مرجع تقلید وادار نكرد. بالاخره جمعیت مؤمن با اجتماع در مسجد بزرگ بازار تهران (مسجد امام) به طرف دربار حركت كرد و عدهای در اثر تیراندازی عوامل شاه به شهادت رسیدند.
قلیانها شكسته شد و استعمال و خرید و فروش تنباكو و توتون به وضع مخاطره آمیزی افتاد و فشار بیش از حد ملت مسلمان ایران دولت ناصری را وادار به لغو قرارداد با كمپانی رژی كرد. به این ترتیب بود كه نقشه گسترده استعمارگران انگلیس برای تسلط بر ایران، نقش بر آب شد و بار دیگر نقش مرجعیت در نجات ملتهای مسلمان بر همگان آشكار گردید. (10)
مرجعیت و استقلال كشورها
امام خمینی رحمه الله با تجلیل از اقدام با شكوه میرزای شیرازی میفرماید: همیشه علما و زعمای اسلام، ملت را نصیحت و به حفظ آرامش دعوت میكردند، خیلی از زمان «میرزای بزرگ» مرحوم حاج میرزا محمد حسن شیرازی نگذشته است. ایشان با اینكه یك عقل بزرگ متفكر بود و در سامره اقامت داشت، در عین حالی كه نظرشان آرامش و اصلاح بود، لكن وقتی ملاحظه كردند برای كیان اسلام خطر پیش آمده است و شاه جائر آن روز میخواهد به وسیله كمپانی خارجی، اسلام را از بین ببرد، این پیر مرد كه در یك شهر كوچك نشسته و سیصد نفر طلبه بیشتر دورش نبود ناچار شد سلطان مستبد را نصیحت كند. مكتوبات او هم محفوظ است. آن سلطان گوش نمیداد و با تعبیرات سوء و بی ادبی به مقام شامخ عالم بزرگ رو به رو شد تا آنجائی كه آن عالم بزرگ مجبور شد یك كلمه بگوید كه استقلال [ایران] برگردد.
استقلال عراق نیز مرهون فتوای میرزای مجاهد مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی (11) است. اگر ایشان نبود عراق از بین رفته بود. بعد از اینكه دیدند عراق در معرض خطر است یك كلمه فرمودند، عرب پشتیبانی كردند، مطلب را برگردانید.
تمام ممالك اسلامی مرهون این طایفه هستند. اینهایند كه تا به حال استقلال ممالك اسلامی را حفظ كرده اند. این ذخایر هستند كه همیشه با نصیحت خود مردم سركش را خاموش كرده اند. در عین حال روزی كه ببینند اسلام در معرض خطر است، تا حد امكان كوشش میكنند، اگر با نشر مطالب شد، با گفتگو شد با فرستادن اشخاص شد فَبِها؛ و اگر نشد ناچار هستند قیام كنند.
اینها (مراجع تقلید) كسانی هستند كه در عین حال كه علاقه به اتحاد و وحدت تمام طوایف مسلمین دارند، لكن تا آن حدی میتوانند تأمل كنند كه استقلال مملكت را در خطر نبینند، به یك چیزهایی كه ممكن است خود دولتها هم وارد و متوجه نباشند. اینجا شرع تكلیف معین فرموده است؛ چیزی نیست كه علما بتوانند از خودشان بگویند. قیام، قیام قرآنی و دینی بود.
به بنده ـ شبی كه بنا بود فردای آن در مسجد سید عزیز الله، برای تنبه دولتها دعا كنند ـ اطلاع دادند دولت بنا دارد مقاومت كند. ما دیدیم علما در اینجا تكلیف دیگری دارند، من تصمیم آخر را ضمن ابتهال (دعا و مناجات و استمداد از حضرت حق) به خداوند متعال گرفتم و به هیچ كس هم نگفتم ولكن خداوند بر دولت شاه و ملت منت گذاشت. اگر خدای نكرده جسارتی به علمای تهران شده بود، من یك تصمیم خطرناكی گرفته بودم، اما دولت، بعد از نیمه شب متوجه شد نمیشود با قوای مردم مقاومت كرد... .» (12)
- پاورقــــــــــــــــــــی
1. ماهنامه كوثر، ش 18، ص 60.
2. صحیفه امام، ج 9، ص 537.
3. الكنی و الالقاب، ج 3، ص 225؛ فقهای نامدار شیعه، شرح حال میرزای شیرازی؛ گلشن ابرار، ج 1، ص 385.
4. گلشن ابرار، ج 2، ص 388.
5. گزیده سیمای فرزانگان، ص 246، به نقل از شیخ آقا بزرگ، ص 28.
6. همان، ص 231 به نقل از میرزای شیرازی، ص 145.
7. همان، ص 260، به نقل از ترجمه هدیه الرازی، ص 58.
8. فقهای نامدار شیعه، شرح حال میرزای شیرازی.
9. صحیفه امام، ج 13، ص 358.
10. گلشن ابرار، ج 1، ص 390.
11. میرزا محمد تقی شیرازی معروف به میرزای كوچك و میرزای مجاهد، از مراجع بزرگ شیعه و از شاگردان میرزای شیرازی بزرگ است. او در سال 1338 ه. ق. وفات یافت. وی در جنگ جهانی اول و در ماجرای اشغال كشور عراق توسط قوای انگلیس، رهبر مبارزات مردم و عشایر شیعه عراق علیه سلطه گران انگلیسی بود. متن فرمان وی چنین بود: «مطالبه حق بر مردم عراق واجب است». در آن جنگ ـ كه بین دولتهای عثمانی و آلمان از یك سو و انگلیس و فرانسه از سوی دیگر به عراق كشیده شده بود ـ با صدور این فرمان جهاد توسط میرزای دوم علیه كفار انگلیسی، مسلمانان عراقی بپا خواسته و قیام كردند.
12. صحیفه امام، ج 1، صص 114 و 115، سخنرانی 11 آذر 1341