چکیده
سید موسی مبرقع، دومین فرزند امام جوادعلیهالسلام، در زمرۀ امامزادگانی است که از کوفه به قم آمد. ایشان از مادری به نام «سمانه مغربیه» است و در سال 214 ق در روستای «صریا» از توابع مدینۀ النبیصلیاللهعلیهوآله دیده به جهان گشود و در بیت امامت به شکوفایی رسید. در سال 220 ق که امام نهم به بغداد فراخوانده شد و سپس توسط همسر اولش، امالفضل شهید گردید، موسی مبرقع شش ساله بود که بعد از شهادت پدر، تحت نظارت برادرش امام هادیعلیهالسلام به رشد فکری و معنوی رسید، و خالصانه مطیع برادرش گردید و علما و سؤالکنندگان را به ایشان ارجاع میداد. علما و محدثان شیعه، وثاقت، دیانت و انصاف موسی مبرقع را مورد تأیید قرار دادهاند و شیخ کلینی، شیخ طوسی و شیخ مفیدرحمهمالله از او روایاتی نقل نمودهاند.
موسی مبرقع در سال 256 ق به قم آمد و مورد توجه اصحاب ائمه، رؤسای شیعه و اقشار گوناگون قرار گرفت. او در سال 296ق، رحلت نمود و در خانهاش دفن گردید. آرامگاه او و عدهای از افراد خاندانش در مجموعۀ «چهل اختران» قم میباشد.
کلید واژه
موسی مبرقع، شخصیت، خاندان، فعالیتها.
عوامل هجرت امامزادگان به ایران
عوامل متعددی در هجرت امامزادگان به ایران نقش داشته است؛ از جمله:
1. سیاست سرکوب علویان در دوران بنی امیه و بنی عباس؛
2. علاقه، آگاهی و معرفت شیعیان ایران نسبت به ایشان؛
3. ایجاد شرایطی بهتر برای جذب نیرو علیه حاکمان وقت؛
4. هجرت امام رضاعلیهالسلام به خراسان در سال 200 ق؛
5. رحلت و دفن پیکر مطهر حضرت فاطمه معصومهعلیهاالسلام در قم؛
6. قناعت در زندگی و عدم وابستگی به سرزمینی خاص در جهت تبلیغ دین از سوی امامزادگان؛
7. وجود افرادی در دستگاههای حکومتی و نیز اعراب مهاجر به ایران که شرایط را برای برنامههای ترویجی و تبلیغی و نیز مسائل مبارزاتی امام زادگان هموار میساختند. (1)
بوستانی معطر در قم
شهر قم محل اجتماع یاوران مهدی موعودعلیهالسلام نامیده شده است. (2) رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله و ائمه هدی، فضیلت قم را ستودهاند و به پیروان خود سفارش کردهاند به آنجا بروند؛ چرا که بلاها از آن دور شده است و اگر متجاوز یا ستمگری قصد تعرّض به آن را داشته باشد، شکست میخورد. (3)
قم غیر از این ویژگیها به لحاظ آب و هوا و شرایط جغرافیایی برای ساکنان حجاز و عراق محیط مناسبی بود و با روحیۀ آنان سازگاری داشت و نیز از نظر موقعیت ارتباطی، دور از مرکز خلافت عباسیان قرار داشت و میتوانست برای سادات، محل امنتری باشد. (4)
مردم این دیار از اوایل فتح این شهر به دست مسلمانان، در زمرۀ علاقهمندان خاندان پیامبرصلیاللهعلیهوآله به شمار آمدهاند و همواره با کارگزاران اموی مبارزه میکردند.
مادری با فضیلت
امام جوادعلیهالسلام با کنیزی نیکو سرشت به نام «سمانه» از اهالی مغرب«مرا کش کنونی» واقع در شمال آفریقا، ازدواج کرد. (5)
اگر چه سمانه کنیزی بیش نبود؛ ولی این شایستگی و توفیق را داشت که در بیت امامت، دارای فرزندانی گردد که یکی از آنان به مقام با عظمت ولایت و امامت برسد.
آن بانوی گرانقدر به «سمانه مغربیه» و «سیدهام الفضل» معروف گردید. درباره نحوۀ انتخاب او از میان کنیزان متعدد آفریقایی آمده است: «محمد بن فرج» گفت: امام جوادعلیهالسلام مرا فرا خواند و فرمود: به زودی قافلهای از سوی مغرب به جانب حجاز میآید که در میان آنان کنیزانی میباشد، این هفتاد دینار را بگیر و جاریهای اختیارکن! سپس حضرت مشخصات ظاهری و نشانههای آن جاریه را برای من تشریح کرد و افزود: وقتی او را با آن مبلغ مالک شدی، برایم بیاور.
محمد گفت: من به فرمودۀ امام عمل کردم و آن جاریه، «سمانه مغربیه» نام داشت! (6)
سمانه از خصال و کرامتهای اخلاقی ویژهای برخوردار بود. ایشان اغلب روزها را روزه بود و شبها مدام به تهجّد اهتمام داشت و این روش پسندیده، لباس تقوا و جامۀ زهد را برایش به ارمغان آورده بود. پرواپیشگی، وارستگی، صدق و اخلاصش مثالزدنی بود، در این امور به چنان درجهای رسید که او را مادر فضیلت خطاب میکردند و چنان اهل سعادت گشت که به «سعیده» معروف شد. «محمدبن فرج» و «علی بن مهزیار» از حضرت امام هادیعلیهالسلام روایت کردهاند که ایشان در معرفی مادرش فرموده است: «مادرم به حق من معرفت دارد و اهل بهشت میباشد، به دلیل شدت ایمان و تقوا، شیطان جرأت ندارد به او نزدیک شود، نیرنگ و حیله اهل عناد، به وجودش زیان نمیرساند. خداوند متعال حافظ و نگهبان او است، و در زمرۀ مادران صدیقین و صالحان قرار دارد.» (7)
عالم بزرگوار، مرحوم سید مرتضی در کتاب «عیون المعجزات» در منزلت این بانوی بزرگوار نوشته است: «وَ کَانَت مِنَ القَانِتَاتِ؛ (8) او از بانوانی بود که در مقام عبادت خدا، نهایت خضوع و خشوع را داشت.»
شکوفایی در بیتی شکوهمند
حضرت امام جوادعلیهالسلام در سال214 ق و دو سال بعد از میلاد امام هادیعلیهالسلام از سمانه دارای فرزندی گردید که از سوی والد بزرگوارش به نام جدش امام کاظمعلیهالسلام، موسی نامیده شد که طبق قانون وراثت از نیاکان خویش فصاحت و بلاغت در گفتار را به ارث برد، و در تقوا و عبادت نیز به امام هفتمعلیهالسلام شباهت زیادی داشت.
محل ولادت موسی، «صریا» در چند کیلومتری مدینه است. موسی را با کنیه «ابواحمد» صدا میزدند و چون بعدها نقابی بر صورت میافکند، به «موسی مبرقع» شهرت یافت.
آن وجود ارجمند در محیطی چشم به جهان گشود که فضایش از عطر دلانگیز دانش، معنویّت، تقوا و اخلاص آکنده بود.
موسی مبرقع، وارد ششمین بهار زندگی خود گردید، محرم سال 220 ق بود که پدرش از مدینه [بنا به فراخوانی اجباری خلیفه وقت] به بغداد آمد، هر چند این دعوت با احترام و تعظیم صورت گرفت؛ ولی در ورای آن نقشهای نهفته بود. معتصم، خلیفه عباسی در مورد امامعلیهالسلام به شدت بیمناک بود و تصور میکرد مبادا در پرتو شخصیت بلندپایه و نفوذ اجتماعی و سیاسی او جنبشی علیه حکومت مرکزی شکل گیرد که بساط فرمانروایی او را تهدید کند. این تخیلات به همراه دسیسههای اطرافیان معتصم موجب گردید تا خلیفه، امامعلیهالسلام را زیر نظر مستقیم خود قرار دهد، و موسی مبرقع مدت یازده ماه، دور از پدر در سرزمین حجاز بهسر برد. سرانجام در اواخر ذیقعده سال220 هجری، فاجعهای بزرگ رخ داد که برای کودکی چون موسی که تازه شش سال داشت، فرساینده و غمافزا بود. آری، امامعلیهالسلام با توطئۀ معتصم و نیرنگ عمالش، توسط سم به شهادت رسید.
ایام نوجوانی و جوانی
وقتی امام جوادعلیهالسلام به دعوت معتصم عباسی از حجاز به جانب عراق حرکت کرد، به جانشینی حضرت امام هادیعلیهالسلام به عنوان امام پس از خویش تصریح فرمود. روزی امام جوادعلیهالسلام او را که هشت ساله بود در آغوش گرفت و به وی فرمود: به چه چیزی علاقه داری تا از سرزمین عراق برایت به عنوان ارمغان بیاورم؟ امام علی النقیعلیهالسلام فرمود: شمشیری که چون آتش شعلهور گردد. سپس امامعلیهالسلام خطاب به موسی مبرقع که شش ساله بود فرمود: تو چه میخواهی؟ موسی عرض کرد: یک اسب سواری. امام جواد فرمود: «اَشبَهَنِی اَبُوالحَسَنِ وَ اَشبَهَ هَذَا اُمَّه: ابوالحسن «امام هادی» به من شبیه است؛ اما موسی به مادرش سمانه شباهت دارد.» (9)
موسی مبرقع با تبعید پدر بزرگوارش به بغداد و سپس شهادت آن حضرتعلیهالسلام، در غم فراغ پدر، با سختیهای زیادی روبهرو گردید. فضای سیاسی اجتماعی توأم با اختناق و فشار سیاسی که خلیفۀ وقت به وجود آورده بود، فرزندان امام جوادعلیهالسلام را آزرده میساخت، علیرغم این مرارتها، موسی مبرقع در آن کویر استبداد و ستم به رشد و شکوفایی خود ادامه داد و کوشید با تحصیل معارف دینی و فراگیری احکام شریعت از برادر ارجمندش به کمالات بالایی دست یابد. رفته رفته به درجهای ارتقا یافت که شیعیان، ایشان را به عنوان امامزادهای نیکو خصال و آراسته به فضیلت میشناختند. گاهی عدهای از تشنگان علوم و معارف دینی، مسائل خود را از او میپرسیدند؛ ولی موسی مبرقع به دلیل منزلت فوقالعادهای که برای برادر خود امام هادیعلیهالسلام قائل بود، تلاش داشت در مسائل اساسی و زیر بنایی، مردم را به آن بزرگوار ارجاع دهد و خود نیز در پاسخ به برخی امور و احکام شرعی با برادر مشورت میکرد و از دیدگاهها و نظرات آن امام همام در این باره فیض میبرد.
موسی مبرقع در روایتی گفته است که در دیوان عمومی با یحییبن اکثم [دانشور و قاضی القضاه عباسیان] روبهرو شدم، او در مباحث دینی و اعتقادی مسائلی از من پرسید، من نزد برادرم، امام هادیعلیهالسلام رسیدم، میان من و ایشان گفتگوهایی رد و بدل شد که مرا در پیروی از او بصیر و آگاه کرد، عرض کردم: قربانت گردم، یحیی بن اکثم طی نامهای که برایم نوشته، مسائلی از من پرسیده و خواسته است که پاسخش را بدهم. امام هادیعلیهالسلام تبسمی کرد و فرمود: جوابش را دادی؟، عرض کردم: خیر، امام پرسید آن سؤالها کدامند؟ آنها را یکی یکی بیان کردم و ایشان برای هر کدام پاسخهای مناسبی ارائه فرمود. (10)
از این ماجرا دو نکته بهدست میآید: یکی آنکه موسی مبرقع مطیع و تسلیم امام هادیعلیهالسلام بوده و از منزلت آن حضرت،آگاهی داشته است، و دیگر اینکه خودشان به عنوان امامزادهای متقی و دانشور نزد اهل علم و شخصیتهای معروف آن عصر، از شأن ویژهای برخوردار بوده است.
پرهیزگاری، امانت داری، درستی و راستی موسی مبرقع، خصالی بود که آنها را پدرش حضرت امام جوادعلیهالسلام مورد تایید قرار میداد، به همین دلیل حضرتعلیهالسلام او را بعد از برادرش امام هادیعلیهالسلام، متولی موقوفات و صدقات خویش نمود، بدون آنکه برای کنترل برنامهها و فعالیتهای او ناظری ویژه در نظر بگیرد. این موضوع در وصیت امام نهمعلیهالسلام دیده میشود.
علما و محدثان شیعه، به وثاقت، انصاف و دیانت موسی مبرقع، اذعان نموده و گفتههای او را معتبر دانستهاند و روایاتی از ایشان نقل کرده و به مضامین آن به عنوان احادیثی قابل اطمینان توجه کرده و ترتیب اثر دادهاند، ثقۀالاسلام کلینیرحمهالله در کتاب معروف خود «کافی»، شیخ طوسیرحمهالله در «تهذیب الاحکام»، شیخ مفیدرحمهالله در «الاختصاص» و ابن شعبه حرانیرحمهالله در «تحف العقول»، روایاتی را که ناقلش موسی مبرقع است آوردهاند که حاکی از اعتبار آنها میباشد.
هنگامی که موسی مبرقع در حجاز و عراق بهسر میبرد، دوران پایانی حکومت مأمون را درک کرد. معتصم عباسی که 4 سال بعد از تولد او روی کار آمده بود، فردی سفاک و خونخوار بود و از علم و ادب بهرهای نداشت و برای حفظ قدرت، از هیچ گونه ستم و طغیانی کوتاهی نمیکرد، این خلیفه، هشت سال و هشت ماه حکومت کرد و در سال 227 ق و در 46 سالگی بهدست ترکها به هلاکت رسید. (11)
خلیفۀ بعدی که برای موسی مبرقع مشکل آفرینی میکرد و توسط کارگذاران خود در مدینه، فعالیتهای این عالم متقی را زیر نظر میگرفت، «الواثق» است. او از سال 227 ق، قریب به شش سال فرمانروایی کرد و چون مدام به عیاشی، شهوترانی و خوشگذرانی مشغول بود و در ادارۀ امور کفایت لازم را نداشت،ادارۀ کشور را به «احمد بن داود»، قاضیالقضاۀ و «محمد بن عبدالملک زیات»، وزیر و منشی خود، محول ساخت. افراط در شکمبارگی باعث مرگ وی در 37 سالگی شد. (12)
با روی کارآمدن برادر واثق؛ یعنی متوکل عباسی که حکومتش حدود پانزده سال به درازا کشید، شرایط آشفته و نگران کنندهای که خلفای عباسی برای علویان به وجود آورده بودند، شدت گرفت.
متوکل که ضمن قدرتطلبی و ستمگری نسبت به امام و اطرافیان او مدام در بیم و هراس بهسر میبرد، به اجبار حضرت را به سامرا فراخواند. متوکل در سال244 ق نیز موسی مبرقع را به بغداد احظار کرد و در شهر سامرا منزل داد تا او را همچون برادر بزرگوارش امام علی النقیعلیهالسلام زیر نظر داشته باشد.
موسی مبرقع تا زمان هلاکت متوکل در زندان خانگی، اوضاع مشقت باری را سپری کرد؛ ولی از یاری رساندن به برادر، فعالیتهای ارشادی و ارتباط با شیعیان برگزیده، مضایقه نمیکرد.
با مرگ متوکل تا حدودی از اختناق عباسیان دربارۀ علویان کاسته شد و چون اوضاع مقداری آرام گردید، موسی مبرقع در زمان «منتصر» عباسی که بعد از کشتن پدرش در 247 ق روی کار آمد، کوفه را محل اقامت، قرار داد. او در دوران زمامداری «مستعین» و «معتز» عباسی نیز در این دیار مشغول فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی بود. (13)
هجرت به سوی قم
موسی مبرقع در هنگام امامت پدر و برادر خود مشاهده میکرد که شخصیتهایی از شیعیان قم با آن بزرگواران در ارتباط بودند و برخی از آنان طی سفر حج و یا مسافرتهای ویژه در مدینه یا عراق به دیدار امام خود میشتافتند، دانست که قم در این زمان از مهمترین مراکز شیعه به شمار میرود. «احمد بن محمد بن عیسی» که شیخ قمیها بود، از اصحاب امام جوادعلیهالسلام بهشماره میرفت و از ایشان حدیث میکرد، «صالح بن محمد بن سهل» از اصحاب امام جوادعلیهالسلام نیز ساکن قم بود که موقوفات امام را بر عهده داشت، همچنین موسی مبرقع میدانست که مردم قم توسط برخی از بزرگان شیعه با برادر او امام هادیعلیهالسلام ارتباط دارند و «محمد بن داود قمی» و «محمد طلحی» از این شهر، اموال و اخباری را به امامعلیهالسلام میرسانند. (14)
این امامزاده از زبان مبارک پدر و برادر خود در وصف قم و تحسین اهالی این شهر، نکاتی را شنیده و به خاطر سپرده بود. (15) مجموع این مسائل و دریافت اخباری از صدق، اخلاص و ارادت شیعیان قم نسبت به سادات و امامزادگان از یک سو و ستم غاصبان خلافت و سلاطین جور از جانب دیگر، موجبات مهاجرت موسی مبرقع به قم را فراهم ساخت. ولی برای آنکه کارگزاران عباسی متوجه این برنامه نگردند و توسط عمال عباسی در طول مسیر گرفتار نشود، به صورت ناشناس و در حالی که برقعی به صورت افکنده بود، سرزمین عراق را به قصد ورود به ایران ترک کرد. استراتژی مذکور اثر بخش بود و بدون روبهرو شدن با خطر، این مسیر را پیمود. سال مهاجرت ایشان را 256 ق نوشتهاند، در این زمان او 42 ساله بود. (16) از آنجا که موسی مبرقع به شیوهای غیر عادی و ناشناخته و سیمایی پوشیده وارد قم شد، رؤسای عرب این شهر نه تنها از او استقبال نکردند؛ بلکه نسبت به ورودش بیاعتنایی نمودند و این مسافر جدید را با نوعی تردید مینگریستند و گویا تصور میکردند فردی از اغیار است که میخواهد در قم خبرچینی کند و برای بزرگان این دیار درد سر بهوجود آورد. موسی مبرقع نیز در آغاز، خود را معرفی نکرد، از اینرو، رؤسای عربِ قم به او پیغام دادند که باید هر چه سریعتر این مکان را ترک کنی و به جای دیگری بروی. موسی بدون درنگ، عازم شهر کاشان گردید و در این شهر «احمدبن عبدالعزیز بن دلف عجلی» که از نفوذ اجتماعی فوقالعادهای برخوردار بود و با تشکیلات اداری نیز ارتباط داشت و از شیعیان و علاقهمندان خاندان پیامبرصلیاللهعلیهوآله به شمار میرفت، موسی مبرقع را مورد اکرام و تجلیل قرار داد و خلعتهای فراوان و چندین مرکب به او بخشید، و هر سال هزار مثقال طلا به او میداد تا در اموری که خود میداند مصرف کند، همچنین اسب زین کردهای به عنوان مقدری سالانه برایش تعیین کرد و به او تسلیم نمود.
از آن پس «ابوالصدیم حسن بن علی بن آدم اشعری» و فرد دیگری از رؤسای طوایف عرب، پی به واقعیت بردند و به جستجوی موسی مبرقع پرداختند و برخی اهالی قم را از بابت این برخورد ناروا مورد سرزنش و ملامت قرار دادند. سرانجام در کاشان به محضر موسی مبرقع رسیدند و بعد از عذرخواهیهای فراوان، از ایشان تقاضا کردند که به قم باز گردد. ایشان در آغاز نمیپذیرفت؛ ولی با اصرار فراوان، قبول کرد. فرزند امام جوادعلیهالسلام این بار در میان استقبال با شکوهی از شیعیان، وارد قم شد و در بدو ورودش، برای وی منزلی که بعدها پیکرش در آن دفن گردید و در محل کنونی چهل اختران قرار دارد، خریدند و در اختیارش نهادند، آنان به این برنامه اکتفا نکردند و چند سهم از برخی آبادیهای اطراف قم از جمله «هنبرد»، «اندریقان» و «کاریز» را به این سید بزرگوار واگذار نمودند و مبلغ بیست هزار درهم نیز به وی اهدا کردند. (17)
در منابع تاریخی آمده است که چون عربهای ساکن قم به ابی جعفر موسی مبرقع پیغام دادند که باید از قم بیرون بروی، او نقاب از صورت افکند و خود را معرفی کرد، بزرگان قم، فرزند امام جوادعلیهالسلام را شناختند و منزل، سهام و اموال قابل توجهی به وی دادند؛ اما موسی مبرقع قصد کاشان کرد و نزد «عبدالعزیز بن دلف عجلی» رفت و مورد احترام این فرد در کاشان قرار گرفت و از خلعتها و هدایای فراوان و قابل توجه او برخوردار گردید، سپس به قم بازگشت. (18)
به گفتۀ شیخ بهایی اولین فرد از سادات رضوی که از کوفه به قم قدم نهاد، موسی مبرقع، بوده است، «سید عبدالرزاق کمونه حسینی» نیز این مطلب را مورد تأیید قرار داده است. (19)
موسی مبرقع مدت چهل سال در قم اقامت داشت و به عنوان یکی از امامزادگان برجسته و با فضیلت و شاخهای از شجرۀ مبارک محمدیصلیاللهعلیهوآله، مورد تکریم علما، اصحاب ائمه و بزرگان و اقشار گوناگون قم قرار داشت تا اینکه در شب چهارشنبه آخر دی ماه، مطابق 22 ربیع الثانی سال 296ق، در سن 82 سالگی، دار فانی را وداع گفت. امیر قم، «عباس بن عمرو غنوی» بر پیکرش نماز خواند، و بعد از انجام تشریفات شرعی و تشییع با شکوهی با حضور علما، رؤسا و بزرگان شیعه و سایر علاقهمندان به خاندان ولایت، جنازۀ پاک و مطهرش در سرای خودش، در موضعی که امروز به مدفن او مشهور گردیده است، دفن شد.
برادران و خواهران
در تعداد خواهران و برادران موسی مبرقع بین علمای اهل تراجم اختلافاتی وجود دارد. به گفته شیخ مفیدرحمهالله، وی غیر از امام هادیعلیهالسلام، برادری نداشته است و «فاطمه» و «امامه» خواهران او هستند. (20) ابن شهر آشوبرحمهالله در مورد تنها برادر موسی، با شیخ مفید، هم عقیده است؛ ولی میافزاید: امام جوادعلیهالسلام، سه دختر به نامهای «خدیجه»، «ام کلثوم» و «حکیمه» داشته است. (21) منابع دیگر متذکر گردیدهاند که موسی مبرقع علاوه بر امام هادیعلیهالسلام دو برادر به نامهای «ابو احمد حسین» و «ابو موسی عمران» داشته است و «فاطمه»،«خدیجه»، «ام کلثوم» و «حکیمه خاتون» را به عنوان خواهرانش معرفی کردهاند. در آثاری دیگر، «زینب»، «ام محمد» و «میمونه» نیز در زمرۀ خواهران این امامزاده برشمرده شدهاند؛ اما پارهای منابع گوشزد نمودهاند که این سه بانوی اخیر، دختران موسی مبرقع بودهاند.
فرزندان و نوادگان
موسی مبرقع دارای رخساری زیبا و صورتی جذاب بود که رهگذران و افرادی را که با وی دیدار و ملاقات داشتند شیفتۀ خود مینمود، البته او برای پنهان ساختن این زیبایی کمتر در انظار عمومی مشاهده میگردید و غالبا نقابی بر چهره میافکند، این ویژگی و سیرت و خصال عالی اخلاقی او به فرزندان و نوادگانش انتقال یافته بود. (22) گفتهاند: موسی مبرقع در کوفه با بانویی به نام «بریهه»، ازدواج کرد؛ اما عدهای این زن را دختر جعفر بن علی النقیعلیهماالسلام برادر امام حسن عسکریعلیهالسلام معرفی کردهاند که به ازدواج محمد، فرزند موسی مبرقع درآمد، برخی نیز ایشان را دختر موسی مبرقع معرفی کردهاند، شاید شباهت اسمی باعث این اظهارات گردیده باشد؛ اما «تاریخ کهن قم» [که منبعی معتبر است]، او را عروس موسی مبرقع دانسته است. این در حالی است که «سید عبدالرزاق کمونه حسینی» او را همسر موسی مبرقع نوشته و افزوده است: وقتی او رحلت کرد، در کنار مرقد شوهر خویش دفن گردید. (23)
به نوشتۀ «تحفۀ الازهار»، موسی مبرقع دارای پنج پسر به اسامی: ابوالقاسم حسین، علی، احمد، محمد و جعفر بود. برخی او را صاحب دو پسر به نامهای «احمد» و «محمد» و چهار دختر به اسامی: زینب،ام محمد، میمونه و بریهه دانستند؛ اما تمامی تراجم نویسان اذعان داشتهاند که او صرفا دارای دو پسر به نامهای احمد و محمد بوده که البته نسل وی از طریق احمد ادامه یافته است. اولاد احمد نیز از پسرش «محمد اعرج» است.
«ابوعبدالله احمد بن محمد اعرج» سیدی جلیل القدر و فردی عابد، کریم و مأنوس با مردم بوده و نقابت سادات قم را بر عهده داشته است. او در سال 311ق در قم دیده به جهان گشود و سال 358 ق در چهل و هفت سالگی وفات کرد. از وی چهار پسر به نامهای: ابوعلی محمد، ابوالحسن موسی، ابوالقاسم علی و ابومحمد حسن و چهار دختر باقی ماند، که پسران بعد از ارتحال پدر به شهر ری رفتند و مورد حمایت «رکن الدوله دیلمی» قرار گرفتند و به قم بازگشتند، بعد از چندی «ابوعلی محمد» به خراسان رفت و مورد اکرام و احترام اهالی این دیار قرار گرفت، «ابوعلی قاسم» نیز به سوی این سرزمین هجرت کرد و آنجا اقامت گزید؛ اما «ابوالحسن موسی» در قم ماند و سیرتش با مردم به خوبی و نیکی بود و به شایستگی با اهالی رفتار میکرد. ویژگیهای اخلاقی وی موجب شد اهالی قم به او علاقهمند گردند و در میانشان چنان نفوذ و اقتداری بهدست آورد که رئیس قمیها شد. وی در سال 370 ق به حج رفت و وقتی به مدینه آمد، بر عموزادگان خود، شفقتها نمود و به آنان خلعتها و عطایایی بخشید. وقتی میخواست به قم بازگردد، مردم از ایشان استقبال شایستهای به عمل آوردند.
ابوالحسن موسی که بسیار فاضل، فروتن و بردبار بود، نقابت سادات قم و نواحی مجاور از جمله کاشان و آبه را بهدست آورد. چند پسر داشت، از جمله «ابوجعفر» که داماد «ابوالفتح علی» بوده است که وزیر «رکن الدوله دیلمی» و فرزند «ابوالفضل بن عمید» میباشد. عالم جلیلالقدر «سید ابوالفتح عبید الله» فرزند دیگر ابوالحسن موسی است که شیخ منتجبالدین در «فهرست» خود او را عالمی مورد اطمینان، فاضل و پرهیزکار معرفی کرده است. (24)
سادات رضوی و برقعی
به گفته قاضی نورالله شوشتری در «مجالس المؤمنین»، نسبت سادات رضوی مشهد و قم، به «ابیعبدالله احمد نقیب» فرزند «محمد اعرج» فرزند «احمد» فرزند «موسی مبرقع» میرسد. سید نقیب امیر شمس الدین محمد که با سیزده واسطه به ابی عبدالله احمد نقیب میرسد، در زمان میرزا شاهرخ تیموری از قم به مشهد هجرت نمود و میرزا ابوطالب از اولاد اوست، امیر شمس الدین محمد مدتی از سوی فرمانروای تیموری به ادارۀ امور شهر تبریز و توابع آن اشتغال داشت، فرزندان و نوادگانش در مشهد مقدس ساکن بودهاند.
سید اجل، سید محسن، فرزند «سید رضی الدین محمد» نیز از نسل موسی مبرقع است که نسب او از طریق محمد اعرج به احمد، فرزند موسی مبرقع، منتهی میگردد، مورخان وشرح حال نگاران، او را سیدی فاضل و با منزلت معرفی کردهاند. پدرش «سید رضی الدین محمد» در زمان «سلطان حسین بایقرا» از قم به مشهد مقدس رفت و در جوار بارگاه قدس رضوی اقامت گزید و به نشر حقایق و معارف آیین محمدی و ترویج فرهنگ اهلبیت رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله پرداخت. دانشمند معروف «شیخ محمد بن ابیجمهور» به محضرش میرسید و برخی آثار خود را به نام وی مزین نموده است، در ایام اقامتش در مشهد رضوی، بحثهای علمی قانع کنندهای با افراد مخالف طریق اهلبیت پیامبرصلیاللهعلیهوآله صورت گرفت که در اصلاح عقاید و نگرشهای آنان مؤثر واقع گردید.
سادات منسوب به موسی مبرقع در قرون اولیه هجری قمری و اعصار بعد از آن از برترین و بهترین مردمان دوران خود بوده و در قم منشأ خدمات برجسته و برنامههای عمرانی و نظارت بر موقوفات بارگاه حضرت فاطمه معصومهعلیهاالسلام بودهاند. (25)
سادات رضوی، تقوی، برقعی و رضایی، همگی از نسل محمد اعرج فرزند احمد بن موسی مبرقعاند که تا به امروز میان آنان دانشوران و افراد برجسته و صاحب کمالاتی برخاستهاند و اقشار گوناگون از چشمۀ فضایلشان جرعهها نوشیدهاند. (26)
به گفتۀ علمای نسابه و رجالی، از میان خاندان علوی از همه معروفتر و به لحاظ کثرت، طایفه رضوی یا رضویان هستند که از قرن سوم ق، همواره شهرت داشتهاند و جمع کثیری از بزرگان و نقبای قم از این خاندان بودهاند. در قرن ششم ق، برجستهترین فرد از این طایفه، «امیر شمس الدین سید ابوالفضل رضوی» بوده است، در قرون بعد نیز رضویان شهرت داشتهاند و «میر سید علی رضوی»، معاصر شاه تهماسب و وزیر دارالسلطنه قزوین بود. (27)
مجموعۀ چهل اختران
این بقعهها در شرق قم و در محله موسویها [چهل اختران]، خیابان آذر [طالقانی]، قرار دارند و متشکل از سه بنا هستند که قبلا در دو صحن جداگانه قرار داشته و در قرن گذشته، آن دو را به هم پیوسته و آنها را گرد یک صحن قرار دادهاند. این ابنیه از آثار قرن نهم و دهم ق هستند که به ترتیبِ قدمت به این شرحاند: بقعۀ شاهزاده زید، منسوب به «زید بن علی بن الحسین»، در ضلع غربی صحن مزبور که در سال 847 ق ساخته و پرداخته شده است. بقعه «محمد بنموسی مبرقع» در ضلع شرقی که تزئینات هنری آن از نیمۀ قرن نهم ق است. بقعۀ چهل اختران که بنای آن وابسته به خاندان موسی مبرقع و از ساختههای عصر صفوی است.
گنبد و بارگاه موسی مبرقع، در زمان شاه طهماسب صفوی تعمیر گردید؛ اما آثار کهن آن فرسوده گردیده و فقط ضریحی مشبک از چوب در وسط بقعه زیر گنبد باقی مانده است؛ تاریخ تعمیر جدید آن، سال 1333 شمسی میباشد؛ ولی اخیراً نسبت به عمران این بنا کوشیدهاند.
در صحن و سرای مجموعۀ چهل اختران، عدهای از علما، صالحان و مومنین مدفون گردیدهاند. (28)
فهرست منابع
1. آقا بابایی، رضا، آثار تاریخی و فرهنگی قم، زائر، قم، چاپ اول، 1384ش.
2. آل یاسین، شیخ محمد حسین، تاریخ حرمین کاظمین، ترجمه غلامرضا اکبری، کنگره امام رضاعلیهالسلام، مشهد، 1371ش.
3. ابن شهر آشوب، ابوعبدالله محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات علامه، قم، بیتا.
4. ابن عنبه، عمدۀ الطالب فی انصاب ابی طالب، انصاریان، قم، 1417 ق/ 1996م.
5. احمدی بیرجندی، احمد، چهارده اختر تابناک، آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ سوم، 1366ش.
6. اربلی، علی بن عیسی، کشفالغمۀ فی معرفۀ الائمۀ، تصحیح سید ابراهیم میانجی، با ترجمه فخرالدین علی بن حسین زواری به نام ترجمهالمناقب و مقدمه میرزا ابوالحسن شعرانی، اسلامیه و نشر ادب حوزه، تهران، بیتا.
7. بخاری، ابی نصر، سر السلسلۀ العلویۀ، [تعلیق سید محمد صادق بحرالعلوم]، مطبعۀ الحیدریۀ، نجف، 1381ق.
8. بیگ منشی،اسکندر، عالم آرای عباسی، امیرکبیر، تهران، 1334ش.
9. پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، بناهای آرامگاهی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1378ش.
10. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1372ش.
11. جمعی از نویسندگان، ستارگان حرم، زائر، قم، چاپ اول، 1377 ش.
12. حرانی، علی بن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه محمد باقر کمرهای، اسلامیه، تهران، چاپ ششم، 1376ش.
13. زیر نظر خرمشاهی، بهاءالدین، دائرۀ المعارف تشیع، نشر شهید سعید محبی، تهران، 1381ش.
14. شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگی امام هادیعلیهالسلام، ترجمه محمد رضا عطایی، کنگره امام رضا، مشهد، 1371ش.
15. شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، اسلامیه، تهران، 1375ق.
16. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفۀ حجج الله علیالعباد، قم، آلالبیت، چاپ اول،1413ق.
17. صلواتی، فضلالله، تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقیعلیهالسلام، خرد، اصفهان، چاپ اول، 1364ش.
18. طباطبا، ابراهیم، مهاجران آل ابوطالب، ترجمه محمد رضا عطایی، آستان قدس رضوی، مشهد، 1372ش.
19. طبرسی، ابوعلی، اعلام الوری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390ق.
20. طبری، محمد بن جریر، دلایل الامامۀ، مطبعۀ الحیدریۀ، نجف، 1383 ق.
21. عاملی، جعفر مرتضی، زندگانی سیاسی امام جوادعلیهالسلام، ترجمه سید محمد حسینی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1373ش.
22. فقیه محمدی جلالی، محمد مهدی، امامزادگان ری، انتشارات گرگان، قم، چاپ اول، 1379.
23. ــــــــــــ، انوار پراکنده، چاپ اول، قم، 1376ش.
24. فقیهی، علیاصغر، تاریخ مذهبی قم، زائر، قم، چاپ دوم، 1378ش.
25. فیض، عباس، انجم فروزان، قم، 1322ش.
26. ــــــــــــ، گنجینه آثار قم، مهر استوار، قم، 1349 و 1350ش.
27. قمی، حاج شیخ عباس، تتمۀ المنتهی [وقایع ایام خلفا]، مهتاب، تهران، چاپ اول، 1377ش.
28. قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ترجمه حسن بن محمد بن عبدالملک قمی، زائر، قم، 1385ش.
29. قمی، شیخ عباس، سفینۀ البحار و مدینۀ الحکم والآثار، تحقیق مجمع البحوث الاسلامیۀ، با مقدمه و نظارت علیاکبر الهی خراسانی، آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ اول، 1420 ق/ 1378ش.
30. کچوئی، شیخ محمدعلی، انوارالمشعشعین، تحقیق محمد رضا انصاری، کتابخانه آیت الله مرعشیرحمهالله، قم، 1381ش.
31. کشمیری، میرزا محمد علی، اضواء علی الحیاۀ موسی المبرقع، قم، بینا، بیتا.
32. کلانتری، الیاس، المعجم المفهرس لالفاظ اصول کافی، انتشارات کعبه، تهران، 1362ش.
33. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه محمد باقر کمرهای، اسوه، تهران، چاپ چهارم، 1379ش.
34. کمونه حسینی، سید عبد الرزاق، آرامگاههای خاندان پاک پیامبر و بزرگان صحابه و تابعین، ترجمه عبد العلی صاحبی، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ اول، 1371ش.
35. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، داراحیاء الترات العربی، بیروت، چاپ سوم، 1403 ق.
36. مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت حضرت فاطمه معصومهعلیهاالسلام، زائر، قم، 1384ش.
37. محدّث قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، قم، هجرت، چاپ سیزدهم، 1378ش.
38. محدّث نوری، حسین، بدر مشعشع فی احوال موسی المبرقع، طبع سنگی، قم، بینا، بیتا.
39. محلاتی، ذبیح الله، تاریخ سامرا، دارالکتب الاسلامیه، تهران، بیتا.
40. ـــــــــــــــ، ریاحین الشریعه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، بیتا.
41. محمد حسین مظفر، ترجمه سید محمد باقر حجتی، تاریخ شیعه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ اول، 1368ش.
42. محیطی اردکانی، احمد، سبز پوشان، زائر، قم، چاپ اول، 1384ش.
43. مرعشی، سید محمود، نسخه شناسی، صحیفه خرد، قم، چاپ اول، 1389ش/ 1431ق.
44. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیۀ، نجف، 1374 ق.
45. ــــــــــــــــ، مروج الذهب، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ چهارم، 1370ش.
46. مقریزی، تقی الدین، النزاع و التخاصم فیما بین بنی امیه و بنی هاشم، مکتبۀ الاهرام، قاهره، بیتا.
47. ناصر الشریعه، محمد حسین، تاریخ قم، دارالفکر، قم، 1342ش.
48. نجفی، محمد جواد، ستارگان درخشان [امام محمد تقیعلیهالسلام]، تهران، اسلامیه، 1347ش.
49. یعقوبی، ابن واضح، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1343ش.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). تاریخ تشیع، محمد حسین مظفر، صص287-285؛ امامزادگان ری، محمد مهدی فقیه بحرالعلوم، صص113-112.
(2). انوارالمشعشعین، محمد علی کچولی اردستانی، ج1، ص96.
(3). سفینۀ البحار، محدث قمی، ج4، صص136-129؛ مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ج1، ص83؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج60، ص218-215.
(4). تاریخ مذهبی قم، علی اصغر فقیهی، ص77.
(5). بحارالانوار، علامه مجلسی، ج50، صص116-115.
(6). ریاحین الشریعه، ذبیح الله محلاتی، ج3، ص23؛ دلایل الامامۀ، محمدبن جریر طبری، ص216؛ اثبات الوصیه، مسعودی، ص1193.
(7). الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص295؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج1، ص280؛ تحلیلی از زندگانی امام هادی، باقر شریف قرشی، صص21-20.
(8). دلایل الامامه، طبری آملی، ص216؛ اثبات الوصیه، مسعودی، ص194.
(9). اصول کافی، شیخ کلینی، ج3، صص459-460؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج50، صص147-146.
(10). اثباتالوصیه، مسعودی، ص186؛ تاریخ حرم کاظمین، شیخ محمد حسین آل یاسین، صص25-24.
(11). اضواء علی حیاۀ موسی المبرقع و ذریته، کشمیری، ص128؛ تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، محمد باقر کمرهای، ص503.
(12). اصول کافی، کلینی، ج2، صص113-112.
(13). تتمۀ المنتهی، محدث قمی، صص201-200.
(14). همان، صص210-209؛ مروج الذهب، مسعودی، ج2، صص480-479.
(15). مروج الذهب، مسعودی، ج2، صص50-527-531-538-542؛ تحلیلی از زندگی و دوران امام محمد تقیعلیهالسلام، فضل الله صلواتی، صص485-484.
(16). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ج2، صص133-158.
(17). بحارالانوار، علامه مجلسی، ج60، ص214
(18). سرسلسلۀ العلویۀ، ابی نصر بخاری، ص39.
(19). تاریخ قم، حسن بن محمدبنحسن قمی، صص312-311؛ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج2، صص619-618.
(20). آرامگاههای خاندان پاک پیامبرصلیاللهعلیهوآله، سید عبدالرزاق کمونه حسینی، ص215.
(21). تاریخ قم، ناصرالشریعۀ، ص115؛ بدر مشعشع فی احوال موسی المبرقع، محدث نوری، ص16.
(22). تاریخ قم، حسنبن محمدبن حسن قمی، ص313؛ تاریخ قم، ناصرالشریعه، ص113؛ منتهی الامال، ج2، ص618؛ تحلیلی از زندگی امام محمد تقی، ص482؛ چهارده اختر تابناک، ص210.
(23). کشف الغمۀ فی معرفۀ الائمۀ، اربلی، ج3، ص215؛ عمدۀ الطالب، ابن عنبه، ص179.
(24). تاریخ سامرا، شیخ ذبیح الله محلاتی، ج1، ص216 و ج3، ص303.
(25). تحلیلی از زندگی امام محمد تقی، باقر شریف قرشی، ص485.
(26). آرامگاههای خاندان پاک پیامبرصلیاللهعلیهوآله، سید عبدالرزاق کمونه، ص215؛ تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمی، ص313.
(27). عمدة الطالب، ابن عنبه، ص182؛ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج2، صص622-618.
(28). سبز پوشان، احمد محیطی اردکانی، صص97-96.