حضرت ابا عبد اللّه الحسینعلیهالسلام از امامان هدایتگرى است كه لحظهاى از راهنمایى، نصیحت و هدایت مردم غافل نشده است. چه در دوران امامت پدرش علىعلیهالسلام و برادرش امام حسنعلیهالسلام و چه در دوران امامت خویش این وظیفه را به صورت تام و تمام انجام داده است.
هدایتهاى حضرت گاه از طریق سخنرانى وخطبهها بوده است و بعضى اوقات از طریق ملاقاتها و نامهها، و گاهى از مسیر پاسخ دادن به پرسشها و شبهات.
پرسشهایى كه از آن حضرت شده و پاسخهایى كه از آن امام همام به یادگار مانده، مختلف وگوناگون است. در بعضى از موارد، پرسشها و شبهات اعتقادى است و زمانى سؤالهاى تفسیرى و قرآنى، و بعضاً شبهات فقهى و یا تاریخى است و گاهى پرسشهاى شخصى و موردى.
آنچه پیش رو دارید جمعآورى اهم پرسشها و پاسخهایى است كه از آن حضرت به یادگار مانده است.
پرسشهاى اعتقادى
الف. قضا و قدر
حسن بن ابى الحسن بصرى (1) نامهاى به امام حسینعلیهالسلام نوشته و در آن از قضا و قدر الهى پرسید. حضرت در جواب فرمود: «فَاتَّبِعْ ما شَرَحْتُ لَكَ فِى الْقَدْرِ مِمَّا اُفْضِىَ اِلَینا اَهْلُ الْبَیتِ، فَاِنَّهُ مَنْ لَمْ یؤْمِنْ بِالْقَدْرِ خَیرِهِ وَشَرِّهِ فَقَدْ كَفَرَ وَمَنْ حَمَلَ الْمَعاصِىَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَدْ اِفْتَرى عَلَى اللَّهِ اِفْتِراءً عَظِیماً؛ آنچه از مفهوم «قدر» به ما اهل بیت رسیده است براى تو شرح مىدهم، از آن پیروى كن! به راستى كسى كه به قدر خوب یا بدش ایمان نیاورد، كافر شده است. و كسى كه گناهان را به حساب خداوند گذارد [و خود را تبرئه كند]، افترایى بزرگ به خداوند بسته است.»
و در ادامه چنین بیان داشتند: «اِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَتَعالى لا یطاعُ بِاِكْراهٍ وَلا یعْصى بِغَلَبَةٍ وَلا یهْمِلُ الْعِبادَ فِى الْحِكْمَةِ لكِنَّهُ الْمالِكُ لِما مَلَّكَهُمْ وَالْقادِرُ لِما عَلَیهِ اَقْدَرَهُمْ فَاِنْ اِئتَمَرُوا بِالطَّاعَةِ لَمْ یكُنْ لَهُمْ صادّاً عَنْها مُبْطِناً وَاِنْ ائْتَمَرُوا بِالْمَعْصِیةِ فَشاءَ اَنْ یمُنَّ عَلَیهِمْ فَیحُولَ بَینَهُمْ وَبَینَ ما ائْتَمَرُوا بِهِ فَعَلَ وَاِنْ لَمْ یفْعَلْ فَلَیسَ هُوَ حَمَلَهُمْ عَلَیها قَسْراً وَلا كَلَّفَهُمْ جَبْراً، بَلْ بِتَمْكِینِهِ اِیاهُمْ بَعْدَ اِعْذارِه وَاِنْذارِهِ لَهُمْ وَاحْتِجاجِهِ عَلَیهِمْ طَوَّقَهُمْ وَمَكَّنَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ السَّبِیلَ اِلى اَخْذِ ما اِلَیهِ دَعاهُمْ وَتَرْكِ ما عَنْهُ نَهاهُمْ؛ خداوند متعال، به اجبار اطاعت نمىشود و به جبر هم معصیت نمىشود و بندگان را هم [در انتخاب راه زندگى] طبق حكمت به حال خود رها نكرده است؛ بلكه خداوند مالك آن چیزى است كه بندگان دارند و قادر بر آن چیزى است كه بندگانش قدرت دارند؛ پس اگر بندگان دنبال طاعت بروند، خداوند مانعشان نمىشود و اگر به دنبال معصیت بروند، اگر بخواهد بر آنها منت مىگذارد و بین آنها و گناه مانعى را ایجاد مىكند و اگر این كار را نكند، معنایش این نیست كه پس بندگانش را قهراً بر آن مجبور و وادار ساخته است؛ بلكه بعد از انذار و ارشاد و اتمام حجّت، آنان را بر اعمال مسلط كرده است.
خدا بر بندگان خود راهى نهاده است كه بتوانند اوامر و دستورات او را انجام دهند و منهیات او را ترك نمایند.»
سپس فرمودند: «جَعَلَهُمْ مُسْتَطیعینَ لِاَخْذِ ما اَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَىءٍ غَیرَ آخِذِیهِ وَلِتَرْكِ ما نَهاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَىءٍ غَیرَ تارِكِیهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى جَعَلَ عِبادَهُ اَقْوِیاءَ لِما اَمَرَهُمْ بِهِ ینالُونَ بِتِلْكَ الْقُوَّةِ وَما نَهاهُمْ عَنْهُ وَجَعَلَ الْعُذْرَ لِمَنْ لَمْ یجْعَلْ لَهُ السَّبِیلَ [السَّبَبَ] حَمْداً مُقْبِلاً فَاَنَا عَلى ذلِكَ اَذْهَبُ وَبِهِ اَقُولُ وَاللَّهِ اَنَا وَاَصْحابِى اَیضاً عَلَیهِ وَلَهُ الْحَمْدُ؛ (2) خداوند بر بندگانش توانایى و نیرومندى عطا فرمود تا فرامینش را اجرا كنند و از آنچه نهى فرموده روى گردانند. سپاس خدایى را كه بندگانش را بر انجام اوامر خود نیرومند و توانا كرده و با این توان و نیرو اوامر و نواهى او را بجا مىآورند و آنان را كه قدرت نداده، معذور دانسته و این سپاس مورد قبول درگاهش واقع شود. من هم رهرو این راهم و اعتقادم نیز همین است و سوگند به خدا! راه من و یارانم همین است و حمد مخصوص او مىباشد.»
در این جملات امام حسینعلیهالسلام به خوبى مسلك «لا جَبْرَ وَلا تَفْوِیضَ بَلْ اَمرٌ بَینَ الْاَمْرَین» را بیان نمودهاند. ایشان هم اختیار انسان را به خوبى ثابت كردهاند و هم به توحید افعالى حضرت حق و ساحت قدس او خدشه وارد ننمودهاند.
ب. خداشناسى
برخى از گروههاى اسلامى كه از معارف اهل بیتعلیهمالسلام دور افتادند، بر اثر پیروى از قیاس در مباحث خداشناسى دچار تشبیه و تجسیم و تجسید و... گشتند و براى خدا دست و پا و چشم و... قائل شدند و خدا را قابل رؤیت و دیدار دانستند. به راستى تنها مذهبى كه توحید و خداشناسى را به صورت صحیح و قابل استدلال ارائه داد، مذهب شیعه است و آن هم به بركت وجود و حضور اهل بیتعلیهمالسلام مىباشد. حدیث زیر نمونهاى از این بركات و افاضات الهى اهل بیتعلیهمالسلام است.
نافع بن ازرق سؤالاتى درباره خداشناسى از امام حسینعلیهالسلام پرسید. حضرت در جواب فرمود: «یا نافِعُ اِنَّ مَنْ وَضَعَ دِینَهُ عَلَى الْقِیاسِ لَمْ یزَلِ الدَّهْرُ فِى الْاِرْتِماسِ مائِلاً عَنِ الْمِنْهاجِ ظاعِناً فِى الْاِعْوِجاجِ ضالاًّ عَنِ السَّبِیلِ قائِلاً غَیرِ الْجَمِیلِ؛ اى نافع! آن كس كه دینش را بر پایه قیاس بنا نهد، همواره بر [منجلاب] خطا فرو رود و از جادّه مستقیم حق منحرف مىگردد. این چنین فردى راه را گم مىكند [و در كجى و نادرستى گام مىنهد] و سخنى ناپسند مىگوید.»
حضرت ادامه مىدهند: «یابْنَ الْاَزْرَقِ اَصِفُ اِلهِى بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَاُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفْسَهُ لا یدْرَكَ بِالْحَواسِّ وَلا یقاسُ بِالنَّاسِ فَهُوَ قَرِیبٌ غَیرُ مُلْتَصِقٍ وَبَعِیدٌ غَیرُ مُتَقَصٍّ یوَحَّدُ وَلا یبَعَّضُ مَعْرُوفٌ بِالْآیاتِ مَوْصُوفٌ بِالْعَلاماتِ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ الْكَبِیرُ الْمُتَعالُ؛ (3) اى پسر ازرق! معبودم را آنچنان توصیف مىكنم كه خود كرده است و آن چنان معرفى مىكنم كه خود را معرفى كرده است: با حواس درك نمىشود و با مخلوقات مقایسه نمىگردد. او [به موجودات] نزدیك است؛ ولى نه پیوسته و متّصل و از آنان دور است؛ ولى نه با فاصله. یكتا و بىهمتا است و تجزیهپذیر نیست. او با نشانهها [ى آفرینش] شناخته مىشود و با [قوانین هستى و] علامات توصیف مىشود. نیست معبودى جز او كه بزرگ و بلند مرتبه است.»
ج. امامت
1. آفرینش انوار اهل بیتعلیهمالسلام
انوار وجودى پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله و على و فاطمه و حسن و حسینعلیهمالسلام پیش از آنكه پدیدهاى آفریده شود وجود داشت و حضرت آدم و دیگر پیامبران الهى با نام و یاد آنها راز و نیاز و طلب استغفار مىنمودند.
حبیب بن مظاهر اسدى روزى از حضرت امام حسینعلیهالسلام پرسید یا ابا عبد اللّه! پیش از آفرینش آدم شما چگونه بودید؟ حضرت فرمود: «كُنَّا اَشْباحَ نُورٍ تَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمانِ فَنُعَلِّمُ الْمَلائِكَةَ التَّسْبِیحَ وَالتَّهْلِیلَ وَالتَّحْمِیدَ؛ (4) ما موجودات نورانى بودیم كه بر گرد عرش الهى دور مىزدیم و به فرشتگان تسبیح و تحلیل و تحمید را یاد مىدادیم.»
2. علم غیب امام
جُعَید همدانى از یاوران امام حسینعلیهالسلام بود كه همراه امام در كربلا به شهادت رسید. چون در طول سفر دهها نمونه از علم غیب امام را دید، پرسید: جانم فداى تو یا ابا عبد اللّه! چگونه نسبت به افراد و آینده آنان اینگونه دقیق اظهار نظر مىفرمایید؟ فرمود: «یا جُعَیدُ نَحْكُمُ بِحُكْمِ آلِ داوُودَ فَاِذا عُیینا عَنْ شَىءٍ تَلَقَّانا بِهِ رَوْحُ الْقُدُسِ؛ (5) اى جعید! ما به روش خاندان داود حكم مىكنیم و هر گاه نسبت به مسئلهاى درمانده شویم، روح القدس ما را كمك مىكند.»
3. صاحب الامر
شعیب بن ابى حمزه نقل مىكند: روزى بر امام حسینعلیهالسلام وارد شدم و پس از سلام و احترامات لازم پرسیدم: آیا «صاحب الامر» شما هستید؟ پاسخ داد: نه. پرسیدم آیا فرزند شما است؟ فرمود: نه. پرسیدم: آیا فرزند فرزند شما است؟ پاسخ داد: نه، گفتم: پس صاحب الامر كیست؟ فرمود: «اَلَّذِى یمْلأُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً، عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الْاَئِمَّةِ تَأْتِى كَما اَنَّ رَسُولَ اللَّهِصلىاللهعلیهوآله بُعِثَ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ؛ (6) كسى است كه زمین را پر از عدل و داد مىكند، چنانكه پر از ستم شده باشد. پس از آنكه دوران [طولانى] فاصلهاى از حضور امامان بگذرد، او خواهد آمد، چنانكه رسول خدا پس از فاصلهاى از حضور پیامبران گذشته مبعوث گشت.»
عیسى خشّاب مىگوید: از حضرت ابا عبد اللّه الحسینعلیهالسلام سؤال كردم: آیا صاحب الامر شما هستید؟ حضرت پاسخ داد: «لا وَلكِنْ صاحِبُ الْاَمْرِ الطَّرِیدُ الشَّرِیدُ الْمَوْتُورُ بِاَبِیهِ الْمُكَنّى بِعَمِّهِ؛ (7) نه، صاحب الامر آن مخفى شده و در نهان است كه به خون خواهى پدرش برخواهد خواست و با لقب عمویش خوانده مىشود.»
4. قائم آل محمدصلىاللهعلیهوآله
حضرت در جمعى فرمودند: «قائم ما قیام مىكند و از ستمگران انتقام مىگیرد.»
پرسیدند: اى فرزند رسول خدا! قائم شما كیست؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «السَّابِعُ مِنْ وُلْدِ اِبنِى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ وَهُوَ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرَ بْنِ محمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ اِبْنِى وَهُوَ الَّذِى یغِیبُ مُدَّةً طَوِیلَةً ثُمَّ یظْهَرُ وَیمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً؛ (8) هفتمین امام از فرزندان پسرم محمّد بن على است. او حجّت خدا، فرزند حسن، فرزند على، فرزند محمّد، فرزند على، فرزند موسى، فرزند جعفر، فرزند محمّد، فرزند على پسر من است. او است كه مدّت طولانى از دیدهها پنهان مىشود؛ سپس آشكار شده، زمین را پر از عدل و داد مىكند؛ چنانكه پر از ستم و تجاوز شده است.»
پاسخ به چنین پرسشهایى در این دوران ساده جلوه مىكند، اما در دوران اختناقى كه امام حسینعلیهالسلام در آن به سر مىبرده و مردم، كسانى چون معاویه و یزید را امیر المؤمنین مىخواندند و در شام تنها قرابت و خویشان پیامبرصلىاللهعلیهوآله را معاویه و یزید مىدانستند، بسیار عمیق و كارگشا بوده است.
5. تولد مهدىعلیهالسلام
هر چند در این زمان تولد حضرت مهدى و غیبت او، از مهمّات و قطعیات در نزد شیعه و جمعى از محققان اهل سنت است، ولى در عصر امام حسینعلیهالسلام این امر هنوز تحقق نیافته بود.
نقل شده است كه جمعى در حضور امام حسینعلیهالسلام پیرامون امام مهدىعلیهالسلام بحث مىكردند. شخصى پرسید: یا ابا عبد اللّه! آیا حضرت مهدى هم اكنون متولد شده است؟
امام حسینعلیهالسلام فرمود: «لا وَلَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیامَ حَیاتى؛ (9) خیر، ولى اگر او را درك كنم، تا زندهام او را خدمت مىكنم.»
6. پس از ظهور مهدىعلیهالسلام
از امام حسینعلیهالسلام پرسیدند: پس از ظهور حضرت مهدىعلیهالسلام نیكوكارى چگونه است؟
حضرت در جواب فرمود: «اَلْخَیرُ كُلُّهُ فِى ذَلِكَ الزَّمَان یقُومُ قَائِمُنَا وَیدْفَعُ ذَلِكَ كُلَّهُ؛ (10) همه خیرها در آن زمان است كه قائم ما قیام مىكند و همه این زشتیها را از میان برمىدارد.»
سؤالات و شبهات تفسیرى
در این بخش نیز حضرت پاسخهاى نغز و زیبایى دارد كه به نمونههایى اشاره مىشود:
1. معناى صمد چیست؟
مردم بصره طىّ نامهاى از امام حسینعلیهالسلام در رابطه با تفسیر كلمه صمد سؤال كردند. حضرت در پاسخ فرمود: «در قرآن خوض و مجادله نكنید و بدون علم و آگاهى از آن سخن نگویید كه از جدّم رسول خداصلىاللهعلیهوآله شنیدم كه فرمود: كسى كه بدون علم از قرآن سخن بگوید، جایگاهش در آتش خواهد بود. «وَاِنَّ اللّهَ قَدْ فَسَّرَ الصَّمَدَ فَقَالَ اللّهُ «اللّهُ اَحَدٌ اللّهُ صَمَدٌ» ثُمَّ فَسَّرَهُ فَقَالَ لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ وَلَمْ یكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ؛ خداوند متعال صمد را تفسیر نموده به اینكه «خداوند یكتا است» و «خداوند بىنیاز است». آنگاه این را تفسیر كرده به اینكه نزاییده و زاده نشده و هیچ موجودى همتاى او نیست.»
«لم یلد» یعنى اجسام مادّى و حجمدار از او متولّد نشده، مانند فرزند كه از مخلوقها متولّد مىشود. همینطور اشیاى لطیف مثل «نفس» هم از او متولّد نشده است. و هیچ یك از عوارض مادّى مانند خواب، غم، غصّه، شادى، خنده، گریه، ترس، امید، گرسنگى و تشنگى در او نیست.
خداوند منزّه است از اینكه مانند مادّیات از چیزى متولّد شود، یا چیزى از او متولد شود. «ولم یولد» یعنى اینكه نه از چیزى زاییده شده و نه از عنصرى پدید آمده، مانند: اجسام مادّى كه از عناصر مادّى پدید مىآیند؛ بدان گونه كه حیوانات از یكدیگر، یا گیاه از زمین و آب از چشمه و میوه از درخت به وجود مىآیند؛ همینطور خداوند مانند اجسام لطیف و غیرمادّى نیست كه از محلّى سرچشمه مىگیرند، مثل بینایى از چشم و شنیدنى از گوش و بوییدنى از قوّه شامّه و طعم از دهان و كلام از زبان و معرفت و شناخت از دل و آتش از سنگ، ذات بارى تعالى مانند هیچ یك از اینها نیست. «بل هُوَ اللّهُ الصَّمَدُ الَّذِى لاَ مِنْ شَىْءٍ وَلاَ فِى شَىْءٍ وَلاَ عَلَى شَىءٍ مُبْدِعُ الْاَشْیاءِ وَخَالِقُهَا وَمُنْشِىءُ الْاَشْیاءِ بِقُدْرَتِهِ یتَلاَشَى مَا خَلَقَ لِلْفَنَاءِ بِمَشِیتِهِ وَیبْقَى مَا خَلَقَ لِلْبَقَاءِ بِعِلْمِهِ فَذَلِكُمُ اللّهُ الصَّمَدُ الَّذِى لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَد؛ (11) او خداى صمد است كه نه از چیزى پدید آمده و نه در چیزى جا گرفته و نه بر چیزى قرار گرفته است. [بلكه] پدیدآورنده و خالق اشیا است و همه چیز را با دست قدرت خود به وجود آورده است. آنچه را براى فنا و نابودى خلق كرده است، با خواست او فنا مىپذیرد و آنچه را براى بقا خلق كرده، با علم او باقى مىماند. این خداى صمد است كه نه زاییده شده و نه چیزى از او زاییده مىشود.»
امام حسینعلیهالسلام در جواب عده دیگرى كه از تفسیر واژه «صمد» پرسیدند، فرمود: «اَلصَّمَدُ الَّذِى لاَ جَوْفَ لَهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى قَدْ اِنْتَهَى سُؤدَدُهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ یأْكُل وَلاَ یشْرَبُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ ینَامُ وَالصَّمَدُ اَلدَّائِمُ الَّذِى لَمْ یزَلْ وَلاَ یزَالُ؛ (12) صمد آن موجودى است كه داراى خلأ نیست. صمد آن كسى است كه سیادت و بزرگیش به نهایت رسیده است. صمد آن وجودى است كه نمىخورد و نمىنوشد [و تغذیه ندارد.] صمد آن وجودى است كه خواب بر او راه ندارد و صمد آن ذات ابدى است كه همواره بوده و نابود نمىشود.»
2. تفسیر وَالشَّمْس وَضُحَیهَا
حارث بن عبد اللّه اعور مىگوید: خدمت حضرت ابا عبد اللّه الحسینعلیهالسلام رسیدم و از تفسیر سوره شمس پرسیدم و در ابتداى سخن گفتم: «وَالشَّمْسِ وَضُحها» یعنى چه؟ ایشان در جواب فرمود:».. یا حارِثُ ذلِكَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِصلىاللهعلیهوآله، قالَ وَقُلْتُ «وَالْقَمَرِ اِذا تَلاها» قالَ ذلِكَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِىُّ بْنُ اَبِى طالِبٍ یتْلُو مُحَمَّداًصلىاللهعلیهوآله قالَ وَقُلْتُ «وَالنَّهارِ اِذا جَلّیها» قالَ ذلِكَ الْقائِمُعلیهالسلام مِنْ آلِ مُحَمَّدٍصلىاللهعلیهوآله یمْلَاُ الْاَرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً قالَ قُلْتُ «وَاللَّیلِ اِذا یغْشیها» قالَ ذلِكَ بَنُو اُمَیة؛ (13)... اى حارث! مراد از شمس محمّد رسول خدا است. پرسیدم: معناى قسم به ماه كه پس از خورشید مىآید چیست؟ فرمود: این ماه على بن ابى طالب است كه پس از محمدصلىاللهعلیهوآله مىآید. پرسیدم «سوگند به روز و روشنایى آن» به چه معنا است؟ فرمود: این روز روشن حضرت قائمعلیهالسلام از خاندان محمدصلىاللهعلیهوآله است كه زمین را پر از عدل و داد خواهد كرد. گفتم این آیه چیست؟ «و قسم به شب زمانى كه سایه گستر شود.» فرمود: مراد بنى امیه است.»
توجّه داشته باشیم آنچه در روایت فوق آمده، در واقع بیان باطن قرآن است و از مصادیق آیات مىباشد.
خود امام حسینعلیهالسلام فرمود: «كتاب خدا چهار بخش است: عبارات، رمزها، اشارهها، لطایف و حقایق. امّا عبارات، پس براى عوام مردم است و اشاره و رموزات از آن خواص است و لطایف آن براى اولیا است و حقایق آن براى پیامبران و انبیا.» (14)
3. آیه 19 سوره حج
نضر بن مالك مىگوید: خدمت امام حسینعلیهالسلام رسیدم و گفتم: اى ابا عبد اللّه! معناى آیه 19 سوره حج كه مىفرماید: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا»؛ «اینان دو گروهند كه با هم به مخاصمه و مجادله پرداختند.» چیست؟ فرمود: «نَحْنُ وَبَنُوا اُمَیةَ اِخْتَصَمْنا فِى اللَّهِ قُلْنا صَدَقَ اللَّهُ وَقالُوا كَذِبَ اللَّهُ فَنَحْنُ وَاِیاهُمْ الْخَصْمانِ یوْمَ الْقِیامَةِ؛ ما و بنى امیه بر سر مسئله [حق پرستى و] خدا به دشمنى پرداختیم. ما گفتیم خدا راست مىگوید و آنان خدا را تكذیب كردند. ما و آنها در روز قیامت دشمن هم هستیم.»
در نقل سعید همدانى كه از همین آیه 19 سوره حج پرسید، در پاسخ فرمود: «ما بنى هاشم با بنى امیه دو گروهى هستیم كه بر سر خدا پرستى با یكدیگر خصومت و دشمنى داریم.» (15)
در اینكه مراد از آیه فوق چیست، تفاسیر مختلفى شده كه غالب آنها از باب انطباق است. به قرینه آیات قبلى، این دو دسته «الَّذِینَ آمَنُوا» و «الَّذِینَ اَشْرَكُوا» هستند.
ابوذر غفّارى قسم یاد كرد كه این آیه درباره شش نفر در جنگ بدر نازل شده است، حمزه، علىعلیهالسلام و عبیدة بن حارث در دسته مؤمنان، و عتبه، شیبه و ولید بن عتبه در زمره كافران و مشركان و علىعلیهالسلام هم فرمود: «من اوّل كسى هستم كه براى مخاصمه در پیشگاه الهى روز قیامت برمىخیزم.» (16)
بیان سید الشهداءعلیهالسلام یكى از مصادیق آیه شریفه است كه مراد از آیه اهل بیتعلیهمالسلام و بنى امیه هستند؛ چون قرآن اختصاص به زمان و مكان معینى ندارد.
4. آیه مودّت
از حضرت ابا عبد اللّه در مورد آیه «قُل لَّآ أَسَْلُكُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»؛ (17) «بگو از شما پاداشى نمىخواهم، جز آنكه خویشاوندان مرا دوست بدارید»، توضیح خواستهاند. حضرت در جواب فرمود: «وَاَنَّ الْقَرابَةَ النَّبِىُّ اَمَرَ اللَّهُ بِصِلَتِها وَعَظَّمَ حَقَّها وَجَعَلَ الْخَیرَ فِیها قَرابَتُنا اَهْلِ الْبَیتِ الَّذِینَ اَوْجَبَ حَقَّنا عَلى كُلِّ مُسْلِمٍ؛ (18) خویشاوندى كه خداوند دستور رعایت آن را داد و حق آن را بزرگ شمرد و خیر و بركات را در آن قرار داد، دوستى و خویشاوندى ما اهل بیت پیامبر است كه رعایت حق ما را بر هر مسلمانى واجب كرد.»
5. آیه 41 سوره حج
از موسى بن جعفرعلیهالسلام نقل شده كه از حضرت ابا عبد اللّه الحسینعلیهالسلام از معناى آیه «الَّذِینَ إِن مَّكَّنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُا الزَّكَوةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ» (19) پرسیدند. حضرت فرمود: «هذِهِ فِینا اَهْلِ الْبَیتِ؛ (20) این آیه درباره ما اهل بیت نازل شده است».
6. آیه «امّا بنعمة ربّك»
عمرو ابى نصیر نقل مىكند كه در مراسم حج به هنگام طواف كعبه، شخصى از اهل بصره خدمت امام حسینعلیهالسلام رسید و پرسید: واژه «نعمة» در آیه «وَاَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»؛ (21) «پس نعمت پروردگارت را بازگو كن.» چه معنایى دارد؟ فرمود: «اَمَرَهُ اَنْ یحَدِّثَ بِما اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِ مِنْ دِینِهِ؛ (22) خداوند پیامبرش را امر كرد كه همواره دینش [یعنى اسلام] را كه خداوند به او نعمت داد، یاد كند.»
7. ناس و نسناس
امام سجادعلیهالسلام نقل نموده كه روزى شخصى خدمت امیر المؤمنینعلیهالسلام آمد و پرسید: «النَّاسُ وَاَشْباهُ النَّاسِ وَنَسْناس» در قرآن چه معنایى دارد؟ حضرت علىعلیهالسلام به فرزندش حسینعلیهالسلام فرمود: اى حسین! جواب این مرد را بده. حضرت فرمود: «اَمَّا قَوْلُكَ اَخْبِرْنى عَنِ النَّاسِ فَنَحْنُ النَّاسُ وَلِذلِكَ قالَ اللَّهُ تَعالى ذِكْرُهُ فِى كِتابِهِ «ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیثُ أَفَاضَ النَّاسُ» (23) فَرَسُولُ اللَّهِصلىاللهعلیهوآله الَّذِى اَفاضَ بِالنَّاسِ؛ اینكه گفتى «ناس» چیست، پس ما ناس هستیم و به همین جهت خداوند بزرگ و برتر در قرآن آورده است «پس از همان راهى كه مردم [از مشعر به منى] باز مىگردند، باز گردید؛ پس رسول خداصلىاللهعلیهوآله كسى است كه مردم را باز مىگرداند.» سپس ادامه داد: «وَاَمَّا اَشْباهُ النَّاسِ فَهُمْ شِیعَتُنا وَهُمْ مَوالِینا وَهُمْ مِنَّا وَلِذلِكَ قالَ اِبْراهِیمُعلیهالسلام «فَمَنْ تَبِعَنِى فَاِنَّهُ مِنِّى»؛ امّا اینكه گفتى «اشباه الناس» پس آنان شیعیان و پیروان ما هستند و آنان از ما مىباشند، براى همین جهت ابراهیم [پیامبر] علیهالسلام فرمود: پس كسى كه از من پیروى كند، از من است.»
و بعد فرمود: «وَاَمَّا قَوْلُكَ النَّسْناسُ فَهُمْ السَّوادُ الْاَعْظَمُ وَاَشارَ بِیدِهِ اِلى جَماعَةِ النَّاسِ ثُمَّ قالَ «اِنْ هُمْ اِلَّا كَالْاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبِیلاً»؛ (24) و امّا سخنت درباره [پرسش از] نسناس، پس آنان انبوه جمعیت موجود [و توده مردم] هستند و با دست به سوى جمعیت اشاره كرد و سپس گفت كه خدا فرمود: نیستند آنها جز همانند چهارپایان، بلكه از آنان گمراهترند.»
خالى از لطف نیست در ذیل این پاسخ، پاسخى را مطرح كنیم كه حضرت امام حسینعلیهالسلام در جواب مروان فرمود.
مروان بن حكم از جایگاه معنوى دوستان و یاران امام سؤال كرد. حضرت در پاسخ فرمود: «وَاللَّهِ رُدِدْتُ اَنَا وَاَصْحابِى اِلَى الْجَنَّةِ وَرُدَّ هُوَ وَاَصْحابُهُ اِلَى النَّارِ؛ (25) سوگند به خدا من و یاران من را به سوى بهشت مىبرند و مروان و دوستان او را به سوى آتش جهنّم مىبرند.»
پاسخهاى فقهى و فلسفه احكام
1. لبیك گفتن
عكرمه مىگوید: از مزدلفه همراه امام حسینعلیهالسلام بودم كه مرتّب «لَبَّیكَ اللَّهُمَّ لَبَّیكَ» مىگفت تا رسیدیم به جمره «جایگاه شیطان» كه دیگر نفرمود.
از آن حضرت پرسیدم: آیا جایز است از مزدلفه تا اینجا لبیك گفت؟ فرمود: «سَمِعْتُ اَبِى عَلِىَّ بْنَ اَبِى طالِبٍ یهِلُّ حَتّى اِنْتَهى اِلى الْجَمَرَةِ وَحَدَّثَنِى اَنَّ رَسُولَ اللَّهِصلىاللهعلیهوآله اَهَلَّ حَتّى اِنْتَهى اِلَیها؛ (26) از پدرم على بن ابى طالب شنیدم كه لبیك مىگفت تا رسید به جمره [و جایگاه شیطان] و پدرم علىعلیهالسلام به من خبر داد كه همانا رسول خداصلىاللهعلیهوآله لبیك گفت تا رسید به جمره.»
2. روزه
مسروق نقل مىكند كه روز عرفه خدمت امام حسنعلیهالسلام رفتم او را دیدم كه در جمع یاران و دوستان نشسته، از غذاهاى موجود تناول مىفرماید. كمى بعد برخواستم و خدمت امام حسینعلیهالسلام رسیدم. دیدم كه روزه دار است. پرسیدم برادرت امروز را افطار مىكند و شما روزه دارید؟ حضرت فرمود: «اِنَّ الْحَسَنَ كانَ اِماماً فَاَفْطَرَ لِئَلَّا یتَّخِذَ صَوْمُهُ سُنَّةً وَلِیتَاَسّى بِهِ النَّاسُ فَلَمَّا اَنْ قُبِضَ كُنْتُ اَنَا الْاِمام فَارَدْتُ اَنْ لا یتَّخَذَ صَوْمِى سُنَّةً فَیتَاَسَّى النَّاسُ بِى؛ (27) برادرم امام مردم است. پس امروز را روزه نگرفت تا مردم روزه دارى او را سنّت [قطعى] نپندارند و از او پیروى كنند؛ پس هر گاه برادرم از دنیا برود، من امام و رهبر جامعه هستم. آنگاه من هم سعى مىكنم كه مردم روزهدارى مرا سنّت نپندارند كه از من پیروى كنند [بلكه بدانند كه مستحب است، خواستند روزه بگیرند و یا ترك كنند].»
در جایى دیگر از امام حسینعلیهالسلام پرسیدند: چرا خداوند بر بندگان خود روزه را واجب كرده است؟
فرمود: «لِیجِدَ الْغَنِىُّ مَسَّ الْجُوعِ فَیعُودَ بِالْفَضْلِ عَلَى الْمَساكِینِ؛ (28) تا ثروتمند مزه گرسنگى را بچشد و آنگاه بر بینوایان احسان و بخشش كند.»
3. ازدواج فرزندان آدم
از مسائلى كه جوانان، فراوان مىپرسند، مسئله ازدواج فرزندان آدم است. مىخواهند بدانند كه چگونه نسل آدم فزونى یافت؟ شخصى خدمت امام حسینعلیهالسلام آمد و گفت: آیا درست است كه مىگویند فرزندان پسر و دختر آدم با یكدیگر ازدواج كردند؟
حضرت فرمودند: «حاشا لِلَّهِ كانَ لِآدَمَ اِبنانِ وَهُما شَیثٌ وَعَبْدُ اللَّه، فَاَخْرَجَ اللَّهُ لِشَیثٍ حَوْراءَ مِنَ الْجَنَّةِ وَاَخْرَجَ لِعَبْدِ اللَّهِ اِمْرَأَةً مِنَ الْجِنِّ فَوُلِدَ لِهذا وَوُلِدَ لِذلِك؛ (29) نه به خدا سوگند! هرگز! حضرت آدم دو فرزند پسر به نام «شیث» و «عبد اللّه» داشت. [وقتى هنگام ازدواج آنها فرا رسید،] خداوند براى «شیث» زنى از جنس حوریان بهشتى و براى «عبد اللّه» زنى از جنس جنیان آماده ساخت [كه با آن دو ازدواج كردند] و فرزندان آن دو از این طریق به دنیا آمدند.»
سؤالات اخلاقى و مشاورهاى
در این بخش نیز حضرت پاسخهاى كارساز و كارگشایى دادند كه به نمونههایى اشاره مىشود:
1. روش ترك گناه
جوانى خدمت امام حسینعلیهالسلام رسید و گفت من مردى گناهكارم و نمىتوانم خود را از انجام گناهان باز دارم. مرا نصیحتى بفرما. حضرت در جواب فرمود: «اِفْعَلْ خَمْسَةَ اَشْیاءَ وَاَذْنِبْ ما شِئْتَ فَاَوَّلُ ذلِكَ لا تَأْكُلْ رِزْقَ اللَّهِ وَاَذْنِبْ ما شِئْتَ وَالثَّانِى اُخْرُجْ مِنْ وِلایةِ اللَّهِ وَاَذْنِبْ ما شِئْتَ وَالثالِثُ اُطْلُبْ مَوْضِعاً لا یراكَ اللَّهُ وَاَذْنِبْ ما شِئْتَ وَالرَّابِعُ اِذا جاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ لِیقْبِضَ رُوحَكَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِكَ وَاَذْنِبْ ما شِئْتَ وَالْخامِسُ اِذا اَدْخَلَكَ مالِكٌ فِى النَّارِ فَلا تَدْخُلْ فِى النَّارِ وَاَذْنِبْ ما شِئْتَ؛ (30) پنج كار را انجام بده و آنگاه هر چه مىخواهى گناه كن. اوّل: روزى خدا را نخور و هر چه مىخواهى گناه كن. دوم: از حكومت خدا خارج شو و هر چه مىخواهى گناه كن. سوم: جایى را انتخاب كن كه خداوند ترا نبیند و هر چه مىخواهى گناه كن. چهارم: وقتى عزرائیل براى گرفتن جانت آمد، او را از خود دور كن و هر چه مىخواهى گناه كن. پنجم: زمانى كه مالك دوزخ ترا به سوى آتش مىبرد، در آتش وارد مشو و هر چه مىخواهى گناه كن.»
حضرت خواست غیر مستقیم بفرماید كه توجه به اینكه انسان سر سفره الهى است و همیشه در محضر او است و قیامت و مرگى نیز براى محاسبه اعمال در كار است و از حكومت و عذاب الهى نمىتوان فرار كرد، انسان را از گناه باز مىدارد.
2. درخواست موعظه
امام صادقعلیهالسلام مىفرماید: «شخصى به امام حسینعلیهالسلام نامه نوشت و از حضرت تقاضا كرد كه «عِظْنِى بِحَرْفَینِ؛ مرا با دو جمله موعظه كنید.» امام حسینعلیهالسلام در جواب نوشت: «مَنْ حاوَلَ اَمْراً بِمَعْصِیةِ اللَّهِ كانَ اَفْوَتَ لِما یرْجُوا وَ اَسْرَعَ لِمَجىءِ ما یحْذَرُ؛ (31) آنكه از راه معصیت خداوند بخواهد به كارى برسد، آنچه را از دست مىدهد بیشتر است از آنچه كه امید دارد. و اگر از راه معصیت بخواهد چیزى را از خود دفع كند، آن چیز زودتر به سراغ او مىآید كه خود را از آن برحذر داشت.»
3. خیر دنیا و آخرت
شخصى از اهالى كوفه به محضر امام حسینعلیهالسلام چنین نوشت: «یا سَیدِى اَخْبِرْنِى بِخَیرِ الدُّنْیا وَ الْآخِرةِ؛ اى آقاى من! خیر دنیا و آخرت را به من معرّفى كن.» حضرت در پاسخ او چنین نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم أَمَّا بَعْدُ مَنْ طَلَبَ رِضَى اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ كَفاهُ اللَّهُ اُمُورَ النَّاسِ وَمَنْ طَلَبَ رِضَى النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَكَّلَهُ اللَّهُ اِلَى النَّاسِ؛ (32) بنام خداى بخشنده مهربان، بعد از ستایش پروردگار، هر كسى در پى خشنودى خدا باشد و مردم از او برنجند، خداوند او را در امور مردم كفایت خواهد كرد. و هر كسى براى جلب رضایت مردم بكوشد كه به غضب الهى بیانجامد، خداوند او را به مردم واگذارد.»
4. راهنمایى در امر ازدواج
شخصى از اهل مدینه در امر ازدواج خود با امام حسینعلیهالسلام مشورت كرد و گفت: به نظر شما با فلان زن كه سرمایه فراوانى دارد ازدواج بكنم؟ حضرت فرمود: نه، من خوش ندارم با آن زن ازدواج كنى؟ مشورت كننده به راهنمایى امام حسینعلیهالسلام توجّه نكرد. بعد از ازدواج با آن زن همه چیز خود را از دست داد و تمام سرمایههاى او از بین رفت، دوباره نزد امام حسینعلیهالسلام آمد و با او مشورت كرد، حضرت فرمود: «قَدْ اَشَرْتُ اِلَیكَ فَخَلَّ سَبِیلَها فَاِنَّ اللَّهَ یعَوِّضُكَ خَیراً مِنْها؛ من به تو تذكر دادم كه با آن ازدواج نكن، از او بگذر [و به سراغ همسرى دیگر باش] كه خداوند بهتر از آن را به تو خواهد بخشید.» سپس فرمود: «وَعَلَیكَ بِفُلانَةَ؛ [اى مرد!] با فلان زن ازدواج كن.» آن شخص این بار به رهنمود امام عمل نمود. به زودى زندگى او تغییر كرد و صاحب اموال و فرزندانى شد. (33)
سؤالات سیاسى و تاریخى
در این بخش حضرت پاسخهاى فراوانى دارد كه نمونههایى را منعكس مىكنیم:
1. جواب جابر
جابر بن عبد اللّه انصارى وقتى شنید كه امام حسینعلیهالسلام آماده خارج شدن از مدینه است، خدمت ایشان رسید و گفت: وقتى امكانات مقابله با ستمكاران نباشد، تو هم مانند برادرت امام حسنعلیهالسلام با اینها صلح كن. به تحقیق برادرت در این سیاست موفّق بود و شجاعت داشت. حضرت پاسخ داد: «یا جابِرُ قَدْ فَعَلَ اَخِى ذلِكَ بِاَمْرِ اللَّهِ تَعالى وَ اَمْرِ رَسُولِهِصلىاللهعلیهوآله وَاِنِّى اَیضاً اَفْعَلُ بِاَمْرِ اللَّهِ تَعالى وَاَمْرِ رَسُولِهِ؛ اى جابر! برادرم به فرمان خداى بزرگ و پیامبر اوصلىاللهعلیهوآله عمل كرد [و با آنها صلح كرد] و من نیز به فرمان خدا و پیامبرش عمل مىكنم [و قیام مىكنم].»
یعنى شرایط حاكم بر جامعه و زمان فرق مىكند. گاهى با صلح و زمانى با قیام خونین مىشود اسلام را حفظ كرد. (34)
2. پاسخ قاطع به فرماندار مكّه
«عمرو بن سعید» بعد از اطلاع از تبلیغات گسترده امام حسینعلیهالسلام و اطلاع مردم از اینكه حضرت دست به قیام مىزند، به آن حضرت اعتراض كرد و گفت: اى حسین! از خدا نمىترسى كه وحدت امّت اسلامى را به تفرقه و جدایى تبدیل مىكنى؟ حضرت در پاسخ فرمود: «لِى عَمَلِى وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُم بَرِیئُونَ مِمَّآ أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِىءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ»؛ (35) «عمل من به من اختصاص دارد و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما از آنچه من انجام مىدهم بیزارید و من نیز از آنچه شما انجام مىدهید بیزارم.»
3. انفاق سیاسى
وقتى مروان بن حكم فرماندار مدینه، فرزدق شاعر (36) را بیرون كرد، پناه به امام حسینعلیهالسلام آورد. حضرت چهارصد دینار به او بخشید و او را مورد محبّت قرار داد. برخى به امام حسینعلیهالسلام اعتراض كردند كه فرزدق شاعر خوشنامى نیست، چرا به او كمك كردید؟ فرمود: «اِنَّ خَیرَ مالِكَ ما وَقَیتَ بِهِ عِرْضَكَ وَقَدْ اَصابَ رَسُولُ اللَّهِصلىاللهعلیهوآله كَعْبَ بْنَ زُهَیرٍ وَقالَ فِى عَبَّاسِ بْنِ مَرْداسٍ اِقْطَعُوا لِسانَهُ عَنِّى؛ (37) بهترین اموال تو آن است كه با آن آبروى خود را حفظ كنى. رسول خدا به كعب بن زهیر پاداش داد، و در مورد عباس بن مرداس فرمود: با پاداش دادن، زبان او را نسبت به من ببندید.»
پاسخهاى متفرقه
1. چگونه صبح كردى؟
شخصى از امام حسینعلیهالسلام پرسید: اى پسر رسول خدا! چگونه صبح كردى؟ امام حسینعلیهالسلام فرمود: «اَصْبَحْتُ وَلِى رَبٌّ فَوْقِى وَالنَّارُ اَمامِى وَالْمَوْتُ یطْلُبُنِى وَالْحِسابُ مُحْدِقٌ بِى وَاَنَا مُرْتَهِنٌ بِعَمَلِى لا اَجِدُ ما اُحِبُّ وَلا اَدْفَعُ ما اَكْرَهُ وَالْاُمُورُ بِیدِ غَیرِى فَاِنْ شاءَ عَذَّبَنِى وَاِنْ شاءَ عَفى عَنِّى فَاَىُّ فَقِیرٍ اَفْقَرُ مِنِّى؛ (38) صبح كردم در حالى كه پروردگار بالاى سرم و آتشى در پیش روى من، مرگ مرا مىطلبد و حساب تماشایم مىكند و من در گرو عملم هستم. آنچه دوست دارم نمىیابم و آنچه بد مىدارم نمىتوانم از خود دور كنم و زمام امور دردست دیگرى است. اگر او خواست عذابم مىكند و اگر خواست عفوم مىكند؛ پس چه نیازمندى از من نیازمندتر است.»
2. چه رنگى را دوست دارى
جبرئیل نزد پیامبر آمد و عرض كرد: از حسنین بپرس چه رنگى را دوست مىدارند تا با اذن الهى لباس در همان رنگ تهیه شود. امام حسنعلیهالسلام گفت: «اُرِیدُها خَضْراء؛ من رنگ سبز را دوست دارم.» امام حسین در جواب پیامبر كه فرمود چه رنگى را دوست دارى پاسخ داد: «یا جَدَّاهُ اُرِیدُها حَمْراء؛ (39) من رنگ سرخ را دوست مىدارم.»
پینوشـــــــــــتها:
1) وى «حسن بن یسار» مادرش «خیره» كنیز «امّ سلمه» همسر رسول خداصلىاللهعلیهوآله است. او از طرفداران مسلك «قدرى» بوده و در این زمینه مكاتباتى با امام حسنعلیهالسلام و امام حسینعلیهالسلام داشته است. شاگردش «ابن ابى العوجا» مادّى مسلك معروف است.
حسن از منحرفین و معترضین به امیر المؤمنینعلیهالسلام بود و بر اثر نفرین آن حضرت همیشه محزون بود. مانند كسى كه از دفن رفیقش برگشته و یا گمشدهاى دارد. خود مىگفت: «نفرین مرد صالحى دامن مرا گرفته است.» حضرت لقب «سامرى امّت» را به او داد. (ر. ك: توحید صدوق، جامعه مدرسین قم، ص 253؛ بحار الانوار، علامه مجلسى، مؤسسة الوفاء، ج 41، ص 302.)
2) بحار الانوار، ج 5، ص 123، ح 71؛ بلاغة الحسین، محسن موسوى حائرى، تهران، 1369، ص 57؛ فقه الرضا، ص 408، حدیث 118؛ تحف العقول، ص 162؛ فرهنگ سخنان امام حسین، محمّد دشتى، انتشارات مشهور، چاپ سوم، 1381، ص 521.
3) توحید شیخ صدوق، جامعه مدرسین قم، ص 79، ح 35؛ بحار الانوار، ج 4، ص 297، ح 24، ج 2، ص 302؛ مستدرك الوسائل، ج 17، ص 261، ح 260.
4) بحار الانوار، ج 60، ص 311؛ علل الشرایع، ج 1، ص 23، فرهنگ سخنان امام حسینعلیهالسلام، ص 148.
5) بحار الانوار، ج 25، ص 57، ح 22؛ بصائر الدرجات، ص 452، ح 7.
6) عقد الدرر، ابن عبد العزیز مقدس شافعى (متوفاى 700 ه)، بىتا، ص 158؛ فرهنگ سخنان امام حسینعلیهالسلام، ص 122.
7) بحار الانوار، ج 51، ص 133، ح 6؛ كمال الدین، شیخ صدوق، ج 1، ص 318؛ معجم احادیث المهدى، ج 3، ص 180، ح 702.
8) معجم احادیث الامام المهدىعلیهالسلام، ج 3، ص 181، ح 704؛ فرهنگ سخنان امام حسینعلیهالسلام، ص 126.
9) عقد الدرر، ص 160، فرهنگ سخنان امام حسینعلیهالسلام، ص 123.
10) عقد الدرر، ص 63؛ فرهنگ سخنان امام حسینعلیهالسلام، ص128؛ غیبت نعمانى، ص 205، ح9.
11) توحید صدوق، ص 90؛ مجمع البیان، طبرسى، ج 10، ص 565.
12) توحید صدوق، ص 90، ح 3؛ بحار الانوار، ج3، ص 223، ح 12؛ نور الثقلین حویزى، ج 5، ص711، ح 68؛ تفسیر برهان، ج 4، ص 525.
13) بحار الانوار، ج 24، ص 79، ح 20؛ تفسیر فرات كوفى، فرات بن كوفى (متوفاى 300 هجرى)، ص 563، ح 721، و ر. ك: تفسیر صافى، فیض كاشانى، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج 5، ص 333، نور الثقلین، ج 5، ص 585؛ تفسیر برهان، ج 4، ص 466.
14) ر. ك: بحار الانوار، ج 92، ص 20، ح 18؛ جامع الاخبار، ص 116.
15) خصال شیخ صدوق، ترجمه مدرّس گیلانى، سازمان انتشارات جاویدان، ص 33، ح 136؛ المیزان، علّامه طباطبائى، دار الكتب الاسلامیة، ج 14، ص 364؛ تفسیر برهان، ج 3، ص 80، ح 2.
16) تفسیر كبیر، فخر رازى، دار الكتب العلمیة، تهران، ج 23، ص 21.
17) شورى/23.
18) بحار الانوار، ج 23، ص 251، ح 27.
19) كسانى كه هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیم، نماز را برپا مىدارند و زكات مىدهند و امر به معروفو نهى از منكر مىكنند.»
20) فرهنگ سخنان امام حسینعلیهالسلام، ص 211؛ تفسیر برهان، ج 3، ص 80، ح 2.
21) الضحى/11.
22) بحار الانوار، ج 24، ص 53، ح 9، وج 78، ص 118، ح 11؛ نور الثقلین، ج 5، ص 602، ح 44؛ تحف العقول، بخش سخنان امام حسین، ص 176.
23) بقره/199.
24) بحار الانوار، ج 24، ص 95، ح 2، تفسیر برهان، ج 1، ص 201، ح 2؛ نور الثقلین، ج 4، ص 21، ح 68؛ كافى، ج 8، ص 244، ح 339.
25) بحار الانوار، ج 44، ص 206، ح 3؛ تفسیر عیاشى، ج 1، ص 362، ح 30؛ تفسیر برهان، ج 1، ص 529، ح 1.
26) كنز العمال، متقى هندى، مؤسسة الرسالة، بیروت، ج5، ص 148؛ فرهنگ سخنان امام حسینعلیهالسلام، ص 238.
27) من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، دار الاضواء، بیروت، ج 2، ص 67؛ فرهنگ سخنان امام حسینعلیهالسلام، ص 341؛ علل الشرایع، ج 2، ص 386، ح 1؛ بحار الانوار، ج 97، ص 123، ح 3.
28) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 56، ح 193؛ مكارم الاخلاق، ص 175.
29) مستدرك الوسائل، میرزا حسین نورى، ج14، ص 363، ح 16963؛ فرهنگ سخنان اهل بیتعلیهمالسلام، ص 87.
30) بحار الانوار، ج 78، ص 126، ح 7؛ جامع الاخبار، ص 359، ح 1001.
31) وسائل الشیعه، حرّ عاملى، دار احیاء التراث العربى، بیروت (20 جلدى)، ابواب امر به معروف، ج 11، ص 421.
32) بحار الانوار، ج 71، ص 371، ح 3، وج 78، ص 26، ح 8؛ امالى شیخ صدوق، ص 167؛ اختصاص شیخ مفید، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، چاپ هفتم، ص 225؛ معادن الحكمة، ج 2، ص45، ح 102.
33) بحار الانوار، ج 44، ص 182، ح 6؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 32، ح 10؛ اثبات الهداة، حر عاملى، ج 5، ص 191، ح 29، وص 205، ح 63.
34) فرهنگ سخنان امام حسینعلیهالسلام، ص 388.
35) یونس/41.
36) همام بن غالب بن صعصعه» مشهور به «فرزدق» حق بزرگى در ادبیات عرب دارد. غالب قصیدهها و اشعار او در مدح خلفاى غاصب اموى است.
37) بحار الانوار، ج 44، ص 189؛ عوالم بحرانىج 17، ص 62؛ فرهنگ سخنان امام حسینعلیهالسلام، ص 42.
38) امالى شیخ صدوق، ص 487، مجلس 89، ح 3، بحار الانوار، ج 78، ص 116، ح 1.
39) فرهنگ سخنان امام حسینعلیهالسلام، ص 182.