آنچه پیش رو دارید مقالهاى است درباره معاد جسمانى كه پس از بیان دلایل اثبات این موضوع، اشاره كوتاهى به نظریات مختلف درباره معاد خواهیم داشت.
مقصود از معاد جسمانى، آن است كه انسان در جهان اخروى با كالبدش حضور یابد و نعمت یا عذاب اخروى نیز جسمانى باشد؛ ولى معاد روحانى آن است كه انسان با وجودى روحانى حیات اخروى خویش را ادامه دهد و در جهان بازپسین از لذتهاى معنوى و روحانى بهرهمند یا به عذابهاى معنوى و روحانى دچار شود.
معاد جسمانى یا روحانى؟
در اینكه آیا معاد جسمانى است یا روحانى؟ سه نظر وجود دارد:
1. گروهى مىگویند كه معاد فقط روحانى است. (1) این، عقیده جمهور فلاسفه مشاء است كه به تجرد روح اعتقاد دارند. از نظر این گروه، روح انسان به آن دلیل در دنیا با بدن مادى همراه است كه با تدبیر آن به پارهاى از اهداف خود دست یابد و به برخى كمالات نایل شود كه تنها از این راه دست یافتنى است.
2. گروهى مىگویند كه معاد، فقط جسمانى است. (2) این، نظرِ بیشتر متكلمان اهل سنت از اشاعره و معتزله است. طرفداران این نظریه، انسان را موجودى جسمانى به شمار مىآورند و به تجرد روح اعتقاد ندارند. از نظر این گروه، معاد بر امكان اعاده معدوم استوار نیست؛ زیرا با مرگ، اجزاى اصلى بدن نابود نمىشود تا به ایجاد دوباره نیازمند باشند؛ بلكه فقط از هم جدا مىشوند.
3. عدهاى دیگر معتقدند كه معاد، هم روحانى و هم جسمانى است. (3) این، دیدگاه گروهى از محققان از متكلمان و فیلسوفان اسلامى اعم از شیعه و اهل سنت است؛ از شیعیان مانند: شیخ مفید، شیخ طوسى، سید مرتضى، محقق طوسى، علامه حلى و... (رضوان اللّه تعالى علیهم) و از اهل سنّت مانند: غزالى، كعبى، حلیمى، راغب اصفهانى، بیشتر صوفیه، كرامیه و دیگران.
منظور ما از معاد جسمانى، همین نظریه است. این دیدگاه، جامع دو نظر پیشین است و ا ین مقاله در صدد اثبات جسمانى بودن معاد از راه كتاب، سنت، اجماع و عقل است.
اثبات معاد جسمانى
ادله اثبات معاد جسمانى را بهطور كلى مىتوان به دو بخش نقلى و عقلى تقسیم نمود.
1. دلایل نقلى
مستندات دلایل نقلى، بر قرآن كریم، روایات معصومینعلیهمالسلام و اجماع علما استوار است. در این بخش، آیات قرآن را مورد بررسى قرار مىدهیم.
الف. قرآن
از آنجا كه آیات قرآن در اینباره فراوان است؛ از اینرو آنها را به هشت گروه دستهبندى مىكنیم (4) و از هر گروه، نمونههایى را بیان مىكنیم:
گروه اوّل: قدرت خداوند
این گروه، شامل آیاتى است كه به منكران معاد پاسخ مىگوید. پیوسته از پیامبرصلىاللهعلیهوآله سؤال مىكردند كه چگونه وقتى خاك شدیم، یا به صورت استخوانهاى پوسیده درآمدیم، به زندگى مجدّد باز مىگردیم؟ این آیات با صراحت، این مطلب را بازگو مىكند كه خدا به این كار قادر است؛ یعنى مىتواند به همین استخوانهاى پوسیده از نو، حیات و زندگى ببخشد؛ مانند:
1. «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُو قَالَ مَن یحْىِ الْعِظَمَ وَ هِىَ رَمِیمٌ * قُلْ یحْییهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»؛ (5) «و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش كرد و گفت: چه كسى این استخوانها را زنده مىكند؛ در حالى كه پوسیده است. بگو: همان كسى آن را زنده مىكند كه نخستین بار آفرید و او بر هر مخلوقى آگاه است.»
2. «أَیحْسَبُ الْإِنسَنُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُو * بَلَى قَدِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُو»؛ (6) «آیا انسان مىپندارد كه استخوانهاى او را جمع نخواهیم كرد؟! آرى قادریم كه [حتى خطوط سر] انگشتان او را موزون و مرتب كنیم.»
3. «وَ كَانُوا یقُولُونَ أَلِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَابًا وَ عِظَمًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَ ءَابَآؤُنَا الْأَوَّلُونَ * قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالْأَخِرِینَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَتِ یوْمٍ مَّعْلُومٍ»؛ (7) «و مىگفتند وقتى ما مردیم و خاك و استخوان شدیم آیا برانگیخته خواهیم شد؟ - آیا نیاكان نخستین ما [نیز چنین مىشوند] ؟ - بگو: اوّلین و آخرین - همگى در روز معینى جمع مىشوند.» 4. «ذَ لِكَ جَزَآؤُهُم بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بَِایتِنَا وَ قَالُوا أَءِذَا كُنَّا عِظَمًا وَ رُفَتًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا»؛ (8) «این كیفر آنها است براى اینكه به آیات ما كافر شدند و گفتند: آیا وقتى ما استخوانهاى پوسیده و خاكهاى پراكنده مىشویم، آیا بار دیگر، آفرینش تازهاى خواهیم یافت؟»
تفسیر و توضیح آیات فوق
آیه اوّل با صراحت مىگوید: «همان خدایى كه نخستین بار آن را آفرید، بعد از آنكه به صورت استخوان پوسیدهاى در آمد، بار دیگر او را زنده مىكند.» جمله «یحْییها» (آن استخوان پوسیده را زنده مىكند) در معاد جسمانى صراحت دارد.
دومین آیه، پندار كسانى را مردود مىشمرد كه گمان مىكنند خداوند استخوانهاى انسان را جمع نخواهد كرد. این آیه با صراحت مىگوید كه نه تنها این كار را مىكنیم؛ بلكه قادریم ظریفترین خصوصیات آن مانند خطوط سر انگشتان را بازگردانیم و تنظیم كنیم.
صراحت این آیه نیز در معاد جسمانى به تمام معنا قابل توجه است.
سومین آیه، سخنى از زبان قوم ثمود (قوم صالح) یا قوم عاد (قوم هود) در برابر پیامبرانشان، نقل مىكند كه آنها یكدیگر را مخاطب ساخته، در مذمّت این پیامبر بزرگ چنین مىگفتند: «آیا او به شما وعده مىدهد كه وقتى از دنیا رفتید و خاك و استخوان شدید بار دیگر از قبرها خارج مىشوید؛ هیات! چه دور است این وعدههاى (دروغین) كه به شما داده مىشود.»
این تعبیرها به وضوح مىرساند كه پیامبرانشان قدرت خداوند را درباره معاد جسمانى به آنان گوشزد مىكردند، و آنها با شدّت با آنان به مخالفت برخاستند، و سرانجام به سبب این تكذیبها به عذاب دردناكى گرفتار، و نابود شدند.
در چهارمین آیه، سخن از اصحاب شمال است؛ آنها كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مىشود. قرآن در مذمّت آنها همین معنا را تكرار كرده، مىگوید: آنها بر گناهان عظیم اصرار داشتند و در مقام انكار معاد مىگفتند: «مگر ممكن است وقتى ما مردیم و خاك شدیم، بار دیگر بازگردیم.»
در واقع، این مذمّت شدید، دفاعى از این حقیقت است كه بار دیگر، استخوانهاى خاك شده، لباس حیات بر تن مىكنند و زنده مىشوند.
آیه پنجم نیز با صراحت درباره گروهى از كفّار مىگوید: «این آتش دوزخ، جزاى آنها است؛ زیرا كافر شدند و مىگفتند: آیا وقتى ما استخوان و خاكهاى پراكنده شدیم، بار دیگر، آفرینش جدیدى خواهیم یافت؟»
خلاصه از مجموع آیات فوق به خوبى نتیجه گرفته مىشود كه خداوند متعال قادر است همین جسم مادى را پس از متلاشى شدن، بار دیگر به حیات باز گرداند.
گروه دوم: برانگیختهشدن از قبر
دستهاى از آیات مىگوید كه انسانها در قیامت از قبرها برمىخیزند، ناگفته پیداست كه قبرها جایگاه جسم انسانهاست و این تعبیر، دلیل روشن دیگرى بر معاد جسمانى است.
این آیات نیز در قرآن، فراوان است كه نمونههایى از آن را در ذیل ملاحظه مىكنید:
1. «وَ أَنَّ السَّاعَةَ ءَاتِیةٌ لَّا رَیبَ فِیهَا وَ أَنَّ اللَّهَ یبْعَثُ مَن فِى الْقُبُورِ»؛ (9) «و اینكه شكّى در رستاخیز نیست و خداوند، تمام كسانى را كه در قبرها آرمیدهاند، برمىانگیزد.»
2. «وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ ینسِلُونَ»؛ (10) « [بار دیگر] در صور دمیده مىشود. ناگهان آنها از قبرها شتابان به سوى [دادگاه] پروردگارشان مىروند.»
3. «قَالُوا یوَیلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ»؛ (11) «مىگویند اى واى بر ما! چه كسى ما را ز خوابگاهمان برانگیخت؟ [آرى] این همان است كه خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان [او] راست گفتند.»
توضیح و تفسیر آیات فوق
در نخستین آیه مىفرماید: «این براى آن است كه قیامت مىآید و در آن شكّى نیست و خداوند، تمام كسانى را كه در قبرها آرمیدهاند زنده مىكند.» واضح است، آنچه در قبرها آرمیده، جسم انسانها است و این تعبیر نشان مىدهد كه همان جسم مادى، زندگى را از سر مىگیرد.
در دوّمین آیه به جاى قبور، تعبیر به «اجداث» دیده مىشود. «اجداث» جمع «جَدَثْ» (بر وزن قفس) به معناى قبر است. این تعبیر، مفهومى جز معاد جسمانى ندارد؛ چون در قبرها، جسدها یا استخوانهاى پوسیده و خاكهاى آنها قرار دارد و خروج انسانها در قیامت از این قبر، دلیل بر زنده شدن این بدنهاى عنصرى است.
در سوّمین آیه، با تعبیر سوّمى مواجه مىشویم، و آن مسئله قیام مردگان از «مرقد»هاى آنهاست؛ به این ترتیب كه گروهى از كافران وقتى خود را در سراى دیگر و حیات جدید مىبینند، فریادشان بلند مىشود و مىگویند: «اى واى بر ما! چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟»
«مرقد» از ماده «رُقُود» و «رُقاد» به معناى خواب در شب یا روز است. گفتهاند كه معناى اصلى آن، استقرار و خواب به هنگام گرفتار شدن در مشكلات است.
بنابراین مرقد به معنى قرارگاه، استراحتگاه و خوابگاه است. علت اینكه مرقد درباره «قبر» به كار رفته، آن است كه میت از مشكلات وگرفتاریهاى دنیا رهایى مىیابد و گویى در آنجا به خواب آرامبخشى فرو مىرود.
به هر حال این تعبیر، دلیل دیگرى بر معاد جسمانى است؛ زیرا اگر فقط روحانى بود مسئله «مرقد» مفهومى نداشت.
گروه سوم: بازگشت از خاك
آیاتى كه مىگوید: انسان از خاك آفریده شده است و باز هم به خاك برمىگردد، و سپس از آن محشور مىشود؛ مانند:
1. «مِنْهَا خَلَقْنَكُمْ وَ فِیهَا نُعِیدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى»؛ (12) «ما شما را از آن (خاك) آفریدیم و در آن باز مىگردانیم و از آن نیز بار دیگر شما را بیرون مىآوریم.»
2. «وَ اللَّهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا * ثُمَّ یعِیدُكُمْ فِیهَا وَ یخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا»؛ (13) «و خداوند شما را همچون گیاهى از زمین رویانید! سپس شما را به همان زمین باز مىگرداند و بار دیگر شما را خارج مىسازد.»
3. «قَالَ فِیهَا تَحْیوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ»؛ (14) «فرمود: در آن (زمین) زنده مىشوید، ودر آن مىمیرید و از آن بیرون خواهید آمد.»
تفسیر و توضیح آیات
نخستین آیه در لابهلاى داستان موسىعلیهالسلام و فرعون آمده است؛ ولى سخن از سوى خداوند متعال است كه مىفرماید: «ما شما را از آن آفریدیم و در آن باز مىگردانیم و بار دیگر نیز شما را از زمین خارج مىسازیم.» این آیه بر این دلالت دارد كه آغاز وجود همه ما از خاك بوده و بازگشت همه مانیز به خاك خواهد بود و رستاخیز ما نیز از خاك صورت مىگیرد و این دلیل روشنى بر معاد جسمانى است.
دومین آیه از زبان نوحعلیهالسلام پیامبر بزرگ خدا است كه انسانها را به گیاهانى تشبیه كرده است كه از زمین مىرویند. این آیه نیز به روشنى به معاد جسمانى دلالت دارد؛ زیرا مىگوید به زمین باز مىگردید و بار دیگر از زمین خارج مىشوید؛ در آغاز خاك بودید و باز هم از خاك برمىخیزید.
سومین آیه - كه سخن از آدم و همسرش حوّا و نسل آنها است - مىفرماید: «خداوند به آنها گفت شما در زمین زنده مىشوید و در آن مىمیرید و از آن (در قیامت) خارج خواهید شد.»
جمله «وَفِیها تُخْرَجُونَ» دلیل روشنى بر معاد جسمانى از دیدگاه قرآن مجید است، و با هیچ توجیهى، آن را بر معاد روحانى یا نیمه جسمانى نمىتوان منطبق ساخت.
گروه چهارم: سرگذشت گذشتگان
این آیات، نمونههاى معاد در این جهان در طول تاریخ انبیا و غیر آنان را مشخّص مىكند؛ مانند داستان حضرت ابراهیم و پرندگان چهارگانه، سرگذشت عزیر یا ارمیاى پیامبر، و همچنین داستان اصحاب كهف و ماجراى كشته بنى اسرائیل.
در اینجا به ذكر آیات و ترجمه آن اكتفا مىكنیم.
1. داستان عزیرعلیهالسلام
«أَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلَى قَرْیةٍ وَهِىَ خَاوِیةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یحْىِ هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یوْمًا أَوْ بَعْضَ یوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ یتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ ءَایةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَیفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَینَ لَهُو قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ»؛ (15) «یا مانند آن كه از كنار یك آبادى مىگذشت؛ در حالى كه دیوارهایش به روى سقفهاى آن فرو ریخته بود؟ [و اجساد واستخوانهاى آن در هر سو پراكنده بود، او با خود] گفت: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده مىكند؟
خداوند یكصد سال او را میراند و سپس زنده كرد. به او فرمود: چقدر درنگ كردى؟ عرض كرد: یك روز یا قسمتى از یك روز؟ فرمود: [نه]؛ بلكه توقف تو یكصد سال بود. به غذا و نوشیدنىات نگاه كن؛ ببین هیچگونه تغییر نیافته است؟ [و بدان خدایى كه چنین مواد سریع الفسادى را در طول این مدت حفظ كرده، بر همه چیز قادر است]؛ ولى به الاغ خود نگاه كن [كه چگونه از هم متلاشى شده] این براى آن است كه تو را نشانهاى [در امر معاد] براى مردم قرار دهیم. اكنون به استخوانهاى (مَركَب خود) نگاه كن كه چگونه آنها را بلند كرده، به هم پیوند مىدهیم. سپس گوشت بر آن مىپوشانیم؟! هنگامى كه [این حقایق] بر او آشكار شد، گفت: مىدانم كه خداوند بر هر چیزى قادر است.»
2. حضرت ابراهیمعلیهالسلام و مسئله معاد
«وَإِذْ قَالَ إِبْرَ هِیمُ رَبِّ أَرِنِى كَیفَ تُحْىِ الْمَوْتَى قَالَ أَوَ لَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَكِن لِّیطْمَل-ِنَّ قَلْبِى قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یأْتِینَكَ سَعْیا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَكِیمٌ» (16) «به خاطر بیاور، هنگامى را كه ابراهیم گفت: خدایا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مىكنى؟ فرمود: مگر [به معاد] ایمان نیاوردهاى؟ عرض كرد: آرى آوردهام، ولى مىخواهم قلبم آرام یابد [آرامشى كه از احساس و شهود برخیزد].
فرمود: پس چهار نوع از مرغان را انتخاب كن و آنها را [پس از ذبح كردن] قطعه قطعه كن [و در هم بیامیز]. سپس بر هر كوهى [كه در اطراف تو است] قسمتى از آن را قرار ده. بعد آنها را بخوان [به فرمان خدا زنده مىشوند و] به سرعت به سوى تو مىآیند، و بدان خداوند، توانا و حكیم است.»
3. داستان اصحاب كهف
در سوره كهف، داستانى طى چهارده آیه بیان شده و در ضمن آن، چنین آمده است:
«وَ كَذَ لِكَ أَعْثَرْنَا عَلَیهِمْ لِیعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیبَ فِیهَآ»؛ (17) «و اینگونه ما مردم را از حال آنها (اصحاب كهف) آگاه ساختیم تا بدانند وعده خدا حق است و در قیامت و رستاخیز شكى نیست.»
از جمله «اِذْ یتَنازَعُونَ بَینَهُمْ اَمْرَهُمْ» چنین استفاده كردهاند كه اقوام آن زمان در مسئله معاد (معاد جسمانى) با هم نزاع داشتند. مخالفان سعى داشتند مسئله خواب و بیدارى اصحاب كهف به زودى فراموش شود و این برهانِ روشن را از دست موافقان بگیرند.
4. ماجراى فرار بنى اسرائیل
نمونه دیگر، ماجراى قرآنى است درباره گروهى كه هزاران نفر بودند واز ترس مرگ، خانه و دیار خود را ترك كرده، فرار كردند؛ ولى این فرار، باعث نجات آنها نشد و به فرمان خدا، همه در چنگال مرگ گرفتار شدند و سپس خداوند، آنها را زنده كرد:
«أَلَمْتر إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیهُمْ»؛ (18) «آیا ندیدى (آگاهى نیافتى) نسبت به كسانى كه از ترس مرگ از خانههایشان خارج شدند در حالیكه هزاران نفر بودند، و خداوند به آنها فرمود: بمیرید [و آنها مردند] سپس آنها را زنده كرد.»
آنها، به گفته مفسران، گروهى از بنى اسرائیل بودند كه براى فرار از وبا و یا طاعون از دیار خود گریختند؛ ولى چیزى نگذشت كه به همان بیمارى از جهان رفتند. یكى از پیامبران بنى اسرائیل به نام «حزقیل» از آنجا عبور كرد و از خدا خواست آنها را زنده كند و خداوند آنها را به عنوان نمونهاى از احیاى مردگان در برابر منكران زنده كرد.
تمام این نمونهها به وضوح روشن مىسازد كه معاد، تنها جنبه روحانى ندارد؛ بلكه جنبه جسمانى نیز دارد، و سؤال و جوابهاى انبیا با مردم بر محور آن دور مىزده است، و ارائه این نمونهها براى اثبات معاد جسمانى بوده است.
گروه پنجم: تشبیه حیات مجدد انسان به حیات دوباره زمین
این آیات، بازگشت انسان را به حیات مجدّد، به حیات زمین بعد از مرگ تشبیه مىكند؛ مانند:
1. «وَ اللَّهُ الَّذِى أَرْسَلَ الرِّیحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَهُ إِلَى بَلَدٍ مَّیتٍ فَأَحْیینَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَ لِكَ النُّشُورُ»؛ (19) «خداوند، آن كس است كه بادها را فرستاد تا ابرهایى را به حركت در آورند. ما این ابرها را به سوى سرزمین مردهاى مىرانیم و به وسیله آن، زمین را بعد از مردنش زنده مىكنیم. رستاخیز نیز همینگونه است.»
2. «وَ أَحْیینَا بِهِى بَلْدَةً مَّیتًا كَذَ لِكَ الْخُرُوجُ»؛ (20) «و به وسیله باران، زمین مرده را زنده كردیم. آرى، زنده شدن مردگان نیز همینگونه است.»
تعبیرات «كذلك الخروج» و «كذلك النشور» و تعبیرات مشابه آن به خوبى از معاد جسمانى حكایت دارد؛ چرا كه اگر این جسم عنصرى بار دیگر، لباس حیات نمىپوشید، تشبیه آن به حیات زمین بعد از مرگش كاملاً بىتناسب بود؛ زیرا معاد روحانى چیزى جز بقاى روح بعد از مرگ تن نیست، بقاى روح چه شباهتى به حیات زمین بعد از مرگ دارد؟!
همانگونه كه اشاره كردیم، در قرآن، آیات دیگرى نیز به همین مضمون با عبارات مختلف دیده مىشود كه همه، دلایل معاد جسمانى است.
گروه ششم: نعمتهاى مادى بهشت
آیاتى است كه از انواع نعمتهاى مادّى بهشت، میوهها، نهرها، ارائك (تختها)، انواع شرابهاى طهور (نوشابههاى حلال)، انواع لباسها، سایهها، درختان مختلف و انواع لذایذ جسمانى دیگر كه آیات آن، از شماره بیرون است، سخن مىگوید.
مسلّماً همه این آیات را نمىتوانیم بر معانى مجازى حمل كنیم. این نعمتها، نعمتهایى مادى است كه فقط با معاد جسمانى، تناسب دارد، تعداد این آیات بسیار است. نمونه آن را در ذیل بیان مىكنیم.
1. «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِى جَنَّتَانِ»؛
2. «ذَوَاتَآ أَفْنَانٍ»؛
3. «فِیهِمَا عَینَانِ تَجْرِیانِ»؛
4. «فِیهِمَا مِن كُلِّ فَكِهَةٍ زَوْجَانِ»؛
5. «مُتَّكِِینَ عَلَى فُرُشٍ بَطَآلِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ»؛
6. «وَ جَنَى الْجَنَّتَینِ دَانٍ»؛
7. «وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ»؛
8. «فِیهِمَا عَینَانِ نَضَّاخَتَانِ»؛
9. «فِیهِمَا فَكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ»؛
10. «فِیهِنَّ خَیرَ تٌ حِسَانٌ»؛
11. «حُورٌ مَّقْصُورَ تٌ فِى الْخِیامِ»؛
12. «لَمْ یطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَآنٌّ»؛
13. «مُتَّكِِینَ عَلَى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِىٍّ حِسَانٍ»؛ (21)
1. و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است؛ 2. آن دو باغ بهشت داراى انواع نعمتها و درختان پرطراوت است؛ 3. در آنها دو چشمه دائماً در جریان است؛ 4. در آن دو از هر میوهاى دو نوع وجود دارد؛ 5. این در حالى است كه آنها بر فرشهایى تكیه كردهاند كه آستر آنها از پارچههاى ابریشمین است؛ 6. و میوههاى رسیده آن دو باغ بهشتى در دسترس است؛ 7. و پایینتر از آنها دو بهشت دیگر است؛ 8. در آنها دو چشمه در حال فوران است؛ 9. در آنها میوههاى فراوان و درخت و نخل و انار است؛ 10. و در آن باغهاى بهشتى، زنان نیكو خلق و زیبا هستند؛ 11. حوریانى كه در خیمههاى بهشتى مستورند؛ 12. زنانى كه هیچ انس و جن قبلاً با آنها تماس نگرفته است؛ 13. این در حالى است كه این بهشتیان بر تختهایى تكیه زدهاند كه با بهترین و زیباترین پارچههاى سبز رنگ پوشانده شده است.
گروه هفتم: مجازات جسمى مجرمان
برخى آیات از كیفرها و مجازاتهاى مختلف مجرمان در قیامت سخن مىگوید. بسیارى از این مجازاتها جنبه جسمانى دارد. اگر معاد، تنها جنبه روحانى داشته باشد باید تمام این تعبیرات را بر معانى مجازى حمل كرد؛ در حالى كه هیچ مجوّزى براى این كار وجود ندارد.
اینگونه آیات، فراوان است؛ به عنوان نمونه به آیات ذیل توجه مىكنیم:
1. «وَ أَصْحَبُ الشِّمَالِ مَآ أَصْحَبُ الشِّمَالِ * فِى سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ * وَ ظِلٍّ مِّن یحْمُومٍ * لَّا بَارِدٍ وَلَا كَرِیمٍ»؛ (22) «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى؟ [كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مىشود.] آنها در میان بادهاى كشنده و آب سوزان قرار دارند و در سایه دودهاى متراكم و آتشزا! كه نه خنك است و نه مفید.»
2. «یوْمَ یحْمَى عَلَیهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ»؛ (23) «در آن روز آن طلا و نقرهها را در آتش جهنّم گرم و سوزان كرده و با آنها صورتها و پهلوها و پشتهایشان را داغ مىكنند.»
3. «... وَقَالُوا لَا تَنفِرُوا فِى الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُوا یفْقَهُونَ»؛ (24) «و گفتند در این گرما حركت [به سوى میدان] نكنید، به آنها بگو آتش دوزخ از این هم گرمتر است اگر بفهمند.»
4. «... كَمَنْ هُوَ خَلِدٌ فِى النَّارِ وَ سُقُوا مَآءً حَمِیمًا فَقَطَّعَ أَمْعَآءَهُمْ»؛ (25) «همانند كسانى هستند كه همیشه در آتش دوزخاند و از آب جوشان نوشانده مىشوند كه امعاء آنها را از هم متلاشى مىكند.»
همه این آیات و موارد دیگر شبیه اینها نشانه روشنى براى معاد جسمانى است؛ چرا كه اگر معاد، تنها جنبه روحانى داشت این نوع عذابهاى جسمانى بىمعنا به نظر مىرسید.
گروه هشتم: سخن گفتن اعضاى بدن انسان در قیامت
این آیات درباره سخنگفتن اعضاى بدن انسان در قیامت است. سخن گفتن پا، چشم، گوش، زبان، دهان، صورت و پوست تن، همگى بر معاد جسمانى دلالت دارد.
این آیات نیز در قرآن مجید فراوان است كه نمونههاى آن از نظر مىگذرد:
1. «الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَ هِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَآ أَیدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا یكْسِبُونَ»؛ (26) «امروز بر دهان آنها مهر مىنهیم، و دستهایشان با ما سخن مىگویند و پاهایشان كارهایى را كه انجام مىدادند، شهادت مىدهند.»
2. «حَتَّى إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَیهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَرُهُمْ وَ جُلُودُهُم بِمَا كَانُوا یعْمَلُونَ»؛ (27) «وقتى به آن مىرسند گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به اعمال آنها گواهى مىدهند.»
3. «وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَینَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِى أَنطَقَ كُلَّ شَىْءٍ»؛ (28) «آنها به پوستهاى تن خود مىگویند: چرا بر ضد ما گواهى مىدادید؟ آنها جواب مىدهند همان خدایى كه هر موجودى را به نطق درآورده، ما را گویا ساخته است.»
4. «فَأَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَبَهُو بِیمِینِهِى فَیقُولُ هَآؤُمُ اقْرَءُوا كِتَبِیهْ *... * وَ أَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَبَهُ و بِشِمَالِهِى فَیقُولُ یلَیتَنِى لَمْ أُوتَ كِتَبِیهْ»؛ (29) «اما كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده مىشود [از فرط خوشحالى و مباهات] فریاد مىزند كه [اى اهل محشر!] نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید...؛ امّا كسى كه نامه اعمال او به دست چپش داده شود، مىگوید: اى كاش هرگز نامه اعمالم به من داده نمىشد.»
5. «وُجُوهٌ یوْمَئذٍ مُّسْفِرَةٌ * ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ * وَ وُجُوهٌ یوْمَئذٍ عَلَیهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ»؛ (30) «صورتهایى در آن روز گشاده و نورانى است، خندان و مسرور است، و صورتهایى در آن روز، غبارآلود است، و دود تاریكى آنها را پوشانده است.»
پینوشـــــــــــــتها:
1) ر. ك: الهیات شفاء، حسین بن عبد اللّه بن سینا، تحقیق: ابو العلاء عفیفى، مكتبة المرعشیة، 1404 ق، ص 423 و 433؛ الأسفار الأربعة، صدر الدین محمّد شیرازى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چهارم، 1410 ق، ج 9، ص 165 و التحصیل، بهمنیار بن مرزبان، تصحیح: مرتضى مطهرى، تهران، دانشكده الهیات و معارف اسلامى، 1349 ش، ص 837 - 829.
2) ر. ك: نقد المحصل، محقق طوسى، دار الاضواء، بیروت، 1405 ق، ص 378؛ الأسفار الأربعة، ج 9، ص 165؛ شرح تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، بیروت، عالم الكتب، اوّل، 1409 ق، ج 5، ص 88 - 90.
3) الأسفار الأربعة، ج 9، ص 165؛ ارشاد الطالب، فاضل مقداد، ص 406 - 409؛ الأربعین فى أصول الدین، فخر رازى، ج 2، ص 52 - 71؛ قواعد المرام، ابن میثم بحرانى، ص 138؛ شرح المقاصد، ج 5، ص 90؛ كشف المراد، ص 405 و شرح موافق، ج 8، ص 297.
4) تفسیر موضوعى پیام قرآن جمعبندى خوبى را در اینباره انجام داده است. بخشى از استدلالات آیات قرآنى و دستهبندى آن از این كتاب است. ر. ك: پیام قرآن: جمعى از نویسندگان، ج 5، ص 308 - 331.
5) یس/78 و 79.
6) قیامت/3 و 4.
7) واقعة/47 - 50.
8) إسراء/98.
9) حج/7.
10) یس/51.
11) یس/52.
12) طه/55.
13) نوح/17 و 18.
14) اعراف/25.
15) بقره/259.
16) بقره/260.
17) كهف/21.
18) بقره/243.
19) فاطر/9.
20) ق/11.
21) الرحمن/46 - 76.
22) واقعة/41 - 44.
23) توبه/35.
24) توبه/81.
25) محمّد/15.
26) یس/65.
27) فصّلت/20.
28) فصّلت/21.
29) حاقّة/19 و 25.
30) عبس/38 - 41.