این شماره: آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)*
- در روایات متعدّدی وارد شده است كه كسی حق ندارد قرآن را به رأی و نظر خویش تفسیر كند و ا گر كسی دست به چنین كاری بزند، جایگاه او آتش دوزخ است. مقصود از «تفسیر به رأی» چیست؟
o مفسّران و دانشمندان اسلامی بر این نظر اتّفاق دارند كه هیچ فردی حق ندارد آیات قرآن را با نظر و رأی شخصی خود تفسیر نماید و احادیث زیادی در این باره نقل شده است كه نمونههایی را در اینجا نقل میكنیم:
رسول اكرمصلیاللهعلیهوآله فرموده است: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأیهِ فَلْیتَبَوَّأ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ؛ هر كس قرآن را به رأی خویش تفسیر كند، باید برای خود جایی در آتش دوزخ انتخاب كند.» (2)
«مَنْ قَالَ فِی الْقُرْآنِ بِرَأیهِ (3) فَلْیتَبَوَّا مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ؛ هر كس قرآن را به رأی خود تفسیر كند جایگاهی از آتش برای خود اخذ كند!» (4)
«مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأیهِ وَاَصَابَ الْحَقِّ فَقَدْ اَخْطَاَ؛ (5) هر كس قرآن را به رأی خویش تفسیر كند هر چه هم صحیح باشد، باز خطا كرده است.»
این قسمتی از متون احادیثی است كه در این مورد وارد شدهاند. اكنون باید دید مقصود از تفسیر به رأی و یا تفسیر بدون علم و دانش چیست؟
مفسّران عالیقدر برای تفسیر به رأی سه وجه بیان كردهاند كه به همه آنها بهطور اجمال اشاره مینماییم:
الف. پیشداوریهای شخص مفسّر سبب میشود كه لفظی را كه دو معنا دارد و قرینهای برای تعیین یكی نیست و یا آیهای را كه از نظر مفاد و هدف، مبهم و مجمل است و باید اجمال و ابهام آن را به وسیله آیات دیگری رفع نمود، طوری تفسیر كند كه مطابق عقیده پیشین او گردد؛ و به عبارت دیگر: معتقدات قبلی و «پیشداوریهای» شخصی، سبب شود كه آیه را (بدون قرینه و شاهد) مطابق اعتقاد خود تفسیر كند و به جای اینكه قرآن را هادی و رهبر خود قرار دهد، قرآن را بر عقاید خود تطبیق نماید. تا آنجا كه اگر چنین اعتقاد قبلی وجود نداشت، هرگز حاضر نبود آیه را همانطور تفسیر كند. (6)
نمونه این نوع تفسیر به رأی، در كتابهای كسانی كه از مكتبهای خاصّی مانند «معتزله»، «اشاعره»، «باطنیه» و «صوفیه» پیروی میكنند، زیاد به چشم میخورد. مفسّری كه قبلاً مكتب «اعتزال» و یا «اشعری» را درباره صفات و افعال خدا و بندگان او، بهطور دربست پذیرفته است، و به آیاتی میرسد كه ممكن است آن را به عقیده خاص خود تطبیق كند و احیاناً ظاهر آن، بر خلاف عقیده اوست، بر اثر اعتقاد پیشین، همه این نوع آیات را مطابق نظر و معتقدات مكتب خویش، تفسیر میكند و به جای اینكه عقاید خویش را بر قرآن عرضه بدارد، قرآن را بر عقیده خود عرضه میكند و از روی هوا و هوس با آیات الهی بازی میكند.
تفسیر «كشّاف» (7) نگارش زمخشری، نمونه بارزی برای تفسیر قرآن براساس مكتب «اعتزال» است. همچنانكه كتاب «مفاتیح الغیب» نگارش فخر رازی نمونه روشنی برای تفسیر آیات قرآن بر پایه مكتب «اشعری» به شمار میرود. هر كدام از این دو مفسّر كوشش میكنند از طریق آیات قرآن،عقیده پیشین خود را اثبات كنند و هرگز حاضر نیستند خود را از عقیده قبلی آراد نمایند و با آزاد ساختن خود از آرای قبلی، مجموع آیات قرآن را كه درباره صفات خدا و افعال بندگان وارد شده است، مورد بررسی قرار دهند.
در طول تاریخ، گروههای «باطنیه»، «صوفیه» و برخی از «فلاسفه» قسمتی از آیات مربوط به معارف عقلی را مطابق نظریه پیشین خود تفسیر نمودهاند؛ مثلاً ملاّ عبد الرزّاق كاشی، اساس تفسیر خود را آرا و عقاید باطنیه قرار داده و محی الدّین عربی (8) معارف الهی قرآن را مطابق انظار متصوفانه خود تفسیر نموده است.
این رشته از تفاسیر كه فقط برای احیای مكتب خاصّی نگارش یافتهاند (مكتبی كه پایهگذار آن یك فرد جایز الخطا و غیر معصوم بوده است) به فرض اینكه قسمتی از این تفسیرها صحیح باشد؛ امّا روی هم رفته نمیتوانند از تفسیر به رأی خالی و پیراسته باشند.
در اواخر قرن سیزدهم اسلامی و آغاز قرن چهاردهم، افكار مادّیگری بازار داغ و رونق بسزایی پیدا كرد و اكتشافات و اختراعات، سایر دانشهای انسان ار تحت الشعاع خود قرار داد. از این نظر زمینه یك نوع تفسیر به رأی مخصوصی، در میان برخی از مفسّران اسلامی به وجود آمد و در نتیجه، آیات مربوط به عوالم غیب و ماورای طبیعت مانند «روح» و «فرشته» و «اعجاز» پیامبران بهطرز مخصوصی تفسیر شدند، تا علاوه بر جلب نظر دانشمندان طبیعی و مادّی، به نظر آنها به آیات قرآن جلا و صفای خاصّی بخشیده شود و با مراجعه به تفسیر «المنار» و مانند آن صدق گفتار ما ظاهر میگردد (البتّه بعضی از این تفاسیر مانند المنار نقاط قوّت فراوانی نیز دارند كه در جای خود قابل توجّه است).
چون این دانشمندان تحت تأثیر پیشرفت دانشهای طبیعی و سایر علوم مادّی قرار گرفته بودند پارهای از حقایق قرآنی را كه مربوط به عوالم غیبی و ماورای طبیعت است بر قوام مادّی و طبیعی كه علم و دانش آن روز كشف كرده بود تطبیق نمودهاند تا آنجا كه ملائكه و فرشتگان در نظر بعضی از آنان همان قوای نهفته در طبیعت شده است.
برخی از دانشمندان اخلاق، بر اثر توجّه خاص به مسائل اخلاقی و تصفیه نفس، در تفسیر قسمتی از آیات دچار تفسیر به رأی شدهاند تا آنجا كه «شیطان» را به نفس امّاره تفسیر نموده و موجودی را به نام «شیطان» جز نفس امّاره انسانی، منكر شدهاند.
گاهی دیده میشود كه برخی فرعون را در آیه «اِذْهَبْ اِلَی فِرْعَوْنَ اِنَّهُ طُغَی»؛ به سوی فرعون برو، او از حدّ خود تجاوز نموده است، كنایه از نفس انسان متجاوز گرفته و میگویند آیه مربوط به اصلاح نفس و تصفیه روح میباشد نه مبارزه با فرعون خاصّ. (9)
همه این تفسیرها یك نوع تفسیر به رأی است كه پیشداوریها و یا تأثیر محیط سبب میشوند كه از ظاهر آیه دست برداشته شود و بر خلاف ظاهر آن حمل گردد.
معنای دیگری برای تفسیر به رأی این است كه از معنای ابتدایی یك آیه (بدون آنكه دلایل قطعی و آیات دیگر قرآن را كه در این زمینه وارد شدهاند در نظر بگیریم) پیروی كنیم؛ مثل اینكه از دلایل علمی و آیات دیگری كه بهطور آشكار، جسم بودن خدا را نفی میكنند چشم پوشیده و به ظواهر بعضی از آیات كه همگی كنایه و مجازند، بر جسم بودن خدا استدلال كنیم و مثلاً بگوییم «یدُ اللهُ فَوْقَ اَیدِیهِمْ» دلیل بر این است كه خدا دست دارد. در حالی كه بدون شك، منظور از «ید» در اینجا دست نیست بلكه كنایه از قدرت خداست.
معنای سوّم تفسیر به رأی این است كه در تفسیر قرآن، از غیر خود قرآن استمداد كنیم؛ زیرا مجموع آیات قرآن - جز آیات مربوط به احكام - میتوانند اجمال آیات خود را رفع كنند و در تفسیر قرآن به فهم صحابه و تابعین نیازی نداریم. (10)
مؤلّف كشف الظّنون (11) تفسیر به «رأی» را پنج نوع ذكر كرده است كه اصول آنها همان است كه گفته شد.
در اینجا تذكّر این نكته لازم است كه در میان معانی مختلفی كه برای تفسیر به رأی بیان شده است هرگز هیچ مفسّر اسلامی نگفته است كه مقصود پیامبرصلیاللهعلیهوآله از تفسیر به رأی همان تفسیر به «عقل» است تا به آنها حمله كنیم و بگوییم كه «آنان این چنین معنایی كردهاند كه مردم قرآن را نفهمند و مانند كشیشان قرون وسطی كه تورات و انجیل را در اختیار داشتند، آنان نیز این كتاب آسمانی را در اختیار خود داشته باشند، و با منع تفكّر و تعقّل در قرآن، آن را به صورت كتابی درآورند كه فقط جسمش در میان مردم باشد و روحش مجهول ماند و به صورت الفاظ و اوراد و آهنگ مقدّس و مرموز و معمّا و نامفهوم در آید.»
مفسّران اسلامی كه درباره تفسیر به رأی سخن گفتهاند، احادیث مورد بحث را چنین معنا نكردهاند؛ بلكه دانشمندان اسلام و بالاخص دانشمندان شیعه، «عقل» را یكی از حجّتهای الهی و دلایل قاطع میدانند تا آنجا كه آن را در ردیف كتاب و سنّت و اجماع شمردهاند.
آنان چگونه میتوانند لفظ «رأی» را كه در حدیث پیامبرصلیاللهعلیهوآله وارد شده به عقل و خرد تفسیر كنند، در صورتی كه فرهنگهای عربی كه برای تفسیر الفاظ قرآن و حدیث نوشته شده، لفظ یاد شده را به معنای ظنّ و گمان و حدس و تخمین معنا كردهاند. (12)
اگر گروهی (اخباریها) به ظاهر آیاتی كه مربوط به فروع و احكام عملی است،عمل نمیكنند؛ نه از این نظر است كه میگویند قرآن را نباید به عقل تفسیر كرد، بكله علّت آن این است كه این رشته از آیات، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و مطلق و مقید دارند و تشخیص اینها برای ما بدون مراجعه به ائمّه اهل بیتعلیهمالسلام ممكن نیست. از این جهت به ظاهر این رشته از آیات عمل نمیكنند.
گذشته از این، به فرض اینكه یكی دو نفر گمنام، چنین سخن ناروایی را گفته باشند؛ آیا صحیح است چنین نسبت بیاساسی را آنچنان مطرح كرد كه انسان تصوّر كند كه در طول قرون اسلامی، علما و دانشمندان اسلامرا از فهمیدن قرآن باز میداشتند و اجازه نمیدادند كه مردم قرآن را بفهمند، در صورتی كه همین علما و دانشمندان، صدها تفسیر به زبانهای مختلف جهان بر قرآن نوشتهاند و برای آگاهی از تعدادی تفاسیری كه تاكنون از طرف علمای اسلام بر قرآن نوشته شده است، به كتابهای «كشف الظنون» و «الذریعه» مراجعه شود. (13)
براستی اگر نظر آنان این بود كه قرآن مانند تورات و انجیل در انحصار خود آنها بماند، پس چرا این همه تفسیر به زبانهای مختلف جهان بر این كتاب آسمانی نوشته و در تمام خصوصیات آیات قرآن، از نظر عقل ونقل، بحث و گفتگو نمودهاند.
اشتباه دیگر گوینده آن گفتار این است كه حدیث «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأیهِ فَلْیتَبَوَّأ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» را چنین ترجمه نموده است: «هر كه قرآن را با رأی خویش تفسیر كند، مقعدش را از آتش پر میكنند!»؛ در صورتی كه مادّه «تبوء» كه «فلیتبوأ» از آن گرفته شده به معنای «پر كردن» نیامده است، بلكه معنای آن آماده نمودن و أخذ مكان است.
گذشته از این، لفظ «مقعد» در گفتار گوینده به همان معنای موضع خاص تعبیر شده، در صورتی كه ابداً چنین نیست بلكه مقصود از آن در حدیث، مكان و جایگاه است نه موضع مخصوص و در آیه زیر هر دو لفظ وارد شده است و مقصود از هر دو لفظ همان است كه گفته شد.
(... تُبَوِّیءُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ) «مؤمنان را برای نبرد در مواضع جنگ، جای میدهی.» (یا برای آنان مواضعی برای نبرد آماده میسازی.) (14)
بنابراین، معنای صحیح حدیث این است:«هر كس قرآن را تفسیر به رأی كند باید برای خود جایی از آتش دوزخ را انتخاب كند.» یا «برای خود از آتش جایی آماده سازد.» (و آنها كه حدیث را طور دیگر معنا كردهاند [، خود این اقدام] دلیل بر عدم اطلاع آنها از ادبیات عرب است.»)
پینوشـــــــــــــتها:
*. برگرفته از سایت اینترنتی آیة الله العظمی مكارم شیرازی.
(2). در بسیاری از كتابهای علمی، این حدیث از پیامبر نقل شده است.
(3). در تفسیر قرطبی به نام «الجامع لاحكام القرآن» ج 1، ص 32، به جای لفظ «برأیه» كلمه «برأی» آمده است و در مجمع البیان، ج 1، ص 9، به جای آن، لفظ «بغیر علم» یعنی ظن و... .
(4). جامع البیان، ج 3، ص 32.
(5). التبیان، ج 1، ص 3، در این مورد روایاتی نیز نقل شده است، برای اطلاع بیشتر به تفسیر برهان، ج 1، ص 18 و 19 مراجعه فرمایید.
(6). مجمع البیان، ج 1، ص 12؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 1، ص 4؛ آیات الاحكام، محقّق اردبیلی، ص 12؛ تفسیر صافی، مقدّمه پنجم، ص 9؛ رسائل شیخ انصاری، ص 35. از آنجا كه لفظ «رأی» در لغت عرب به معنای ظنَ و گمان و تخمین است، معلوم میشود كه آرای قبلی مفسّر، یك رأی قطعی نبوده، بلكه یك سلسله حدسها و پیشداوریهای ظنّی است كه خو مفسّر نیز به صحّت و استواری آن قاطع نمیباشد.
(7). انتقاد از روش تفسیر این كتاب در آیات مربوط به مسائل مورد اختلاف میان معتزله و اشاعره، از ارزش آن درباره بیان نكات مربوط به فصاحت و بلاغت خارق العاده قرآن نمیكاهد؛ زیرا ارزش كشّاف در این قسمت قابل انكار نیست.
(8). گروهی از محقّقان معتقدند كه تفسیر منسوب به محی الدین، نوشته خود او نیست؛ بلكه نگارش یكی از شاگردان او میباشد.
(9). براهین القرآن، ص 55.
(10). المیزان، ج 3، ص 85 - 86.
(11). مقدّمه مجمع البیان، ص 6.
(12). مفردات راغب، مادّه «رأی» میگوید: «رأی، عبارت از این است كه یك طرف قضیه را روی ظنّ و گمان ترجیح دهیم.»
سپس به آیه «یرَوْنَهُمْ مِثْلَیهِمْ رَأی الْعَینِ» استدلال مینماید؛ زیرا «رأی» در این آیه به معنای ظن و گمان است و معنای آیه این است: «آنان را دو برابر خود میپنداشتند».
(13). به كتاب كشف الظنون، ج 1، ص 302 - 316 و الذریعه، ج 4، ص 231 - 345، تألیف علاّمه متبحّر مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی مراجعه فرمایید.
(14). آل عمران / 121؛ مجمع البیان، ج 5، ص 495 و مفردات راغب، ص 69 و به تفسیر آیه 56 سوره یوسف مراجعه فرمایید.